انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 27 از 30:  « پیشین  1  ...  26  27  28  29  30  پسین »

حكایات گلستان سعدی به قلم روان


مرد

 
بخش ۱۱



بشوی ای خردمند از آن دوست دست

که با دشمنانت بود هم نشست


بخش ۱۲


چون در امضای کاری متردّد باشی آن طرف اختیار کن که بی آزارتر برآید
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۱۳


تا کار بزر بر می‌آید جان در خطر افکندن نشاید

حلالست بردن به شمشیر دست


بخش ۱۴


بر عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر شود بر تو نبخشاید.

دشمن چو بینی ناتوان لاف از بروت خود مزن

مغزیست در هر استخوان مردیست در هر پیرهن
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۱۵




پسندیده است بخشایش ولیکن

منه بر ریش خلق آزار مرهم


بخش ۱۶


نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست ولیکن شنیدن رواست تا به خلاف آن کار کنی که آن عین صوابست

حذر کن زآنچه دشمن گوید آن کن

که بر زانو زنی دست تغابن
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۱۷


خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.

درشتی و نرمی به هم در به است

چو فاصد که جراح و مرهم نه است

نه مر خویشتن را فزونی نهد

نه یکباره تن در مذلّت دهد

بگفتا نیک مردی کن نه چندان

که گردد خیره گرگ تیز دندان


بخش ۱۸


دو کس دشمن ملک و دینند: پادشاه بی حلم و دانشمند بی علم.

بر سر ملک مباد ان ملک فرمانده

که خدا را نبود بنده فرمانبردار
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۱۹


پادشه باید که تا بحدی خشم بر دشمنان نراند که دوستان را اعتماد نماند. آتش خشم اول در خداوند خشم اوفتد پس آنگه که زبان به خصم رسد یا نرسد.

نشاید بنی آدم خاک زاد

که در سر کند کبر و تندی و باد

تو را با چنین گرمی و سرکشی

نپندارم از خاکی از آتشی


بخش ۲۰


در خاک بیلقان برسیدم به عابدی، گفتم مرا به تربیت از جهل پاک کن.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۲۱


بدخوی در دست دشمنی گرفتارست که هر کجا رود از چنگ عقوبت او خلاص نیابد.

بخش ۲۲


چو بینی که در سپاه دشمن تفرقه افتاده است تو جمع باش و گر جمع شوند از پریشانی اندیشه کن

وگر بینی که با هم یک زبان اند

کمان را زه کن و بر باره بر سنگ
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۲۳




سر مار بدست دشمن بکوب که از احدی الحسنیین خالی نباشد اگر این غالب آمد مار کشتی و گر آن از دشمن رستی


بخش ۲۴


خبری که دانی که دلی بیازارد تو خاموش تا دیگری بیارد

بلبلا مژده بهار بیار

خبر بد به بوم باز گذار
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۲۵




بسیج سخن گفتن آنگاه کن

که دانی که در کار گیرد سخن


بخش ۲۶


فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر که این دام زرق نهاده است و آن دامن طمع گشاده احمق را ستایش خوش آید چون لاشه که در کعبشدمی فربه نماید.

الا تا نشنوی مدح سخن گوی

که اندک مایه نفعی از تو دارد
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۲۷


متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد

مشو غره بر حسن گفتار خویش

به تحسین نادان و پندار خویش


بخش ۲۸


همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال

یکى یهود و مسلمان نزاع مى کردند

چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم

به طیره گفت مسلمان گرین قباله من

درست نیست خدایا یهود می‌رانم

گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد

بخود گمان نبرد هیچکس که نادانم

یهود گفت به تورات مى خورم سوگند

وگر خلاف کنم همچو تو مسلمانم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۲۹


ده آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم بسر نبرند. حریص با جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر. حکما گفته اند توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت.

روده تنگ به یک نان تهی پرگردد

نعمت روی زمین پر نکند دیده تنگ

که شهوت آتشست از وی بپرهیز

بخود بر آتش دوزخ مکن تیز


بخش ۳۰


هر که در حال توانایی نکویی نکند در وقت ناتوانی سختی بیند
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 27 از 30:  « پیشین  1  ...  26  27  28  29  30  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

حكایات گلستان سعدی به قلم روان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA