ارسالها: 3119
#71
Posted: 8 Sep 2011 11:34
جشن آبانگان
روز آبان از ماه آبان در ۴ آبان گاهشمار ایرانی این جشن برگزار میشود. واژه آبان، آب و هنگام آب معنی میدهد و جشن آبان گان جشن مربوط به آبهای روی زمین است. در باره پیدایش جشن آبان گان گروهی از پژوهشگران بر این باورند که درپی جنگهای درازی که بین ایران و توران روی داد و افراسیاب تورانی دستور داد تا کاریزها و نهرها را ویران کنند. پس از پایان جنگ، پسر تهماسب که زو نام داشت دستور داد تا این کاریزها و نهرها را لایروبی کنند و پس از این لایروبی آب در کاریزها روان گردید و مردم باز آمدن آب را جشن گرفتند. در روایت دیگری آمده که پس از ۸ سال خشکسالی در ماه آبان، باران شروع به باریدن نمود آن گاه بیماری و فقر مردم تمام شد و از آن زمان جشن آبانگان پدید آمد. به هر حال اکنون زرتشتیان مانند بقیه جشنهای ماهیانه، جشن آبان گان را گرامی میدارند
آبانگان
آبانگان یکی از جشنهای ایرانی است که در ستایش و نیایش ایزدبانو آناهید که ایزد آبهای روان بوده است، برگزار میشده است. زمان برگزاری این جشن در آبان روز از آبان برابر با روز دهم آبان بوده است. برخی کسان زمان این جشن را در چهارم آبان میدانندکه به نظر استادان ایرانشناس نادرست است.
آبان (نام ِ دیگر ِ ارِدْوی سورَ اَنَهیتَه/اَناهیتا) ایزدْبانوی ِ آبهای روی زمین و نگاهبان ِ پاکی و بی آلایشی در جهان ِهستی است. اناهیتا در اسطورههای ایرانی، یکی از تابناکترین چهرهها و یکی از کارآمدترین نقشْ وَرزان است و در اوستا، سرود بلند و زیبایی به نام آبانْ یَشت با خیالْ نقشهایی دل پذیر، ویژهٔ نیایش و ستایش اوست:
... اوست بَرومندی که در همه جا بلندْ آوازهاست.
اوست که در بسیار فَرّه مَندی، همچند ِ همهٔ ِ آبهای روی زمین است.
اوست زورمندی که از کوه ِ هُکَر به دریای ِ فراخْ کرت ریزد. من -- اهوره مَزدا -- او را به نیروی خویش، هستی بخشیدم تا خانه و روستا و شهر و کشور را بپرورم و پشتیبان و پناه بخش و نگاهبان باشم ...
در اسطورههای ایرانی گفته میشود که در این روز زَو پادشاه ایران بر افراسیاب پیروزی یافته و او را از سرزمین خویش راند و نیز در این روز پس از پنج یا هفت سال خشکی باران آمدهاست.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#72
Posted: 8 Sep 2011 11:43
جشن آذرگان
روز آذر از ماه آذر که در ۳ آذر گاهشمار ایرانی قرار دارد این جشن برگزار میشود. واژه آذر که آتش معنی میدهد یکی از چهار عنصر پاک کننده در نزد زرتشتیان است که آنها عبارتند از: آب، باد، خاک و آتش از آنجا که زرتشتیان همواره آتش را که بهترین و سریع ترین عنصر پاک کنندهاست گرامی داشته وآن را سمبل روشنایی و گرما میدانند، به همین دلیل برای نیایش اهورا مزدا، به آتشکده یا جایی که روشنایی وجود دارد روی میآورند. درگاه شماری زرتشتیان روز نهم از هر ماه آذر نام دارد و در ماه آذر هنگامی که روز آذر فرا میرسد آن را جشن میگیرند. اغلب با لباس آراسته و تمیز به آتشکده و آدریانمیروند نیایشهای روزانه خود را انجام میدهند و برخی با سرایش آتش نیایش از اوستا، جشن آذرگان را گرامی میدارند
انگیزه برگزاری جشن آذرگان
فرخندگی هم نامی روز و ماه به نام ایزد آذر و بزرگداشت جایگاه آن دراندیشه ایرانیان.
جایگاه آذر در فرهنگ ایران
آذر در اوستا « آتَر/ آتَرش» و در پهلوی « آتُر / آتَخش » و در فارسی امروز « آذر / آتش »است. آذر، ایزد نگاهبان آتش و فروزه اهورامزداست برای همین گاه او را در شمار امشاسپندان آورده اند. در فرهنگ ایران، آتش یکی از پدیدههای طبیعی ستودنی است چون گرمای زندگی را در کالبد دیگر پدیدههای هستی جاری می سازد و با نور خود که نشانی از آذر اهورایی است جان و دل یاران اهورامزدا را روشنایی می بخشد پس « سوی پرستش » اهورا مزداست و آتش پرستاران در آتشکده از آن پرستاری می کنند. جشن آذرگان از جشنهای ویژه آتش در فرهنگ ایران است که در ستایش آذر اهورایی برگزار می شود.
ایزد آذر در متنهای کهن
در بسیاری از متون کهن از آذر اهورایی یاد شده و جایگاه او ستوده شده است. برای نمونه در « یسنا، هات 62 » از آذر اهورایی با صفاتی چون « برازنده ستایش و نیایش » ، « گشایش بخش » و « پناه بخش » یاد شده است و از او شادکامی، زندگی دراز، آسایش همگانی، کامروایی و روشنایی خواستار شده اند. همچنین در « آتش نیایش » در ستایش آذر اهورایی آمده است: « درود بر تو ای آتش! ای برترین آفریده سزاوار ستایش اهورا مزدا ... به تو ای آتش! ای پرتو اهورامزدا ! خشنودی و ستایش آفریدگار و آفریدگانش برساد ! افروخته باش در این خانه ! پیوسته افروخته باش در این خانه! فروزان باش در این خانه ! تا دیر زمان افزاینده باش در این خانه! به من ارزانی ده ای آتش! ای پرتو اهورامزدا ! آسایش آسان! پناه آسان ! آسایش فراوان! فرزانگی، افزونی، شیوایی زبان و هوشیاری روان و پس از آن خرد بزرگ و نیک و بی زیان و پس از آن دلیری مردانه، استواری، هوشیاری و بیداری، فرزندان برومند و کاردان، کشورداری و انجمن آرا، بالنده، نیک کردار، آزادی بخش و جوانمرد، که خانه مرا و ده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند و انجمن برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ بخشند...
آیینهای جشن آذرگان
در « فرهنگ جهانگیری » ، « برهان قاطع » ، « مروج الذهب مسعودی» و « المدخل فی صناعة احکام النجوم » از « کیا کوشیار ابن لبان شهری جیلی » این جشن را با نام « آذرخش » نوشته اند. ابوریحان بیرونی در « آثارالباقیه » دربارهٔ جشن آذرگان نوشته است: « روز نهم آذر، عیدی است که به مناسبت توافق دو نام " آذرجشن" می گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند است و این روز جشن آتش است و به نام فرشته ای که به همه آتشها موکل است نامیده شده. زرتشت امر کرده در این روز آتشکدهها را زیارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمایند ».
نیاکانمان آذرگان را روزی خجسته می دانستند و در خانهها و بامها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایشها و گستردن سفره آیینی با خوراکیهای گوناگون در آتشکدهها که آذین بندی شده بودند، جشن می گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوبهای خوش سوز و خوش بو می نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانهها فروزان بود و نمی گذاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می دانستند. یکی از نیایش هایی که در آذر روز هرماه و از جمله در آذر روز از آذرماه خوانده میشود « آتش نیایش » نام دارد که پنجمین نیایش از پنج نیایش « خرده اوستا » است. مسعود سعد سلمان، شاعر پارسی گوی، در قطعه هایی که برای نام ماههای ایرانی سروده، دربارهٔ « آذر ماه » می گوید:
ای ماه، رسید ماه آذر / برخیز و بده می چو آذر
آذر بفروز و خانه خوش کن / ز آذر صنما به ماه آذر
او همچنین دربارهٔ « روز آذر » گفته است:
ای خرامنده سرو تابان ماه / روز آذر می چو آذر خواه
شادمان کن مرا به می که جهان / شادمان شد به فر دولت شاه
گل ویژه جشن آذرگان
در کتاب پهلوی « بندهش » آنجا که « دربارهٔ چگونگی گیاهان » سخن به میان می آید، از میان گلها « آذریون» گل ویژه آذر معرفی شده و آمده است: « ... این را نیز گوید که هر گلی از آن امشاسپندی است؛ و باشد که گوید:... آذریون آذر را ... ». در متون فارسی گل آذریون را با نامهای دیگری همچون « آذرگون »، « گل آتشی » یا « گل آتشین » نیز نامیده اند چنان که امیر معزی، صائب و واعظ قزوینی در اشعار خود آن را گلی با رنگ سرخ آتشین تصویر کرده اند و گفته اند که گرچه سرخ است اما گل سرخ نیست و خوش بو هم نیست. اما در برخی دیگر از منابع آن را گلی زرد دانسته اند. پس چنان که پیداست در زمانهای گوناگون نام « آذرگون » را بر گلهای مشابه نهاده اند. در همین مورد در لغت نامه دهخدا زیر واژههای آذریون و آذرگون آمده است: « گلی باشد زرد که در میان زغب و پرزی با ریشههای سیاه دارد و خوش بوی نیست و ایرانیان دیدار آن را نیک دارند و در خانه بپراکنند ( از قاموس ). چنان که در آذرگون گفته شد آذریون معرب آذرگون است و اقوال فرهنگ نویسان مانند شعرا در معنی آن نهایت مختلف و مضطرب است، و آن را خیری و نوعی بابونه و سطردیقون و اقحوان و زبیده و کخله و گاوچشم و همیشه بهار و نوعی از شقایق و گل آفتاب پرست و امثال آن گفته اند. صاحب تحفه گوید: نباتی است میان شجر و گیاه بقدر ذرعی برگش بی زواید و نرم بقدر برگ جرجیر و با اندک زغبیت و گلهای او بزرگ و پهن و مدور و زرد و رخشنده و در وسط او برگهای ریزه ٔسیاه مایل به سرخی و به غایت خوش منظر و همیشه رو به آفتاب دارد و به حرکت او دور می کند... و تشویش اقوال مؤلف اختیارات بر ارباب بصر پوشیده نخواهد بود - انتهی . و از این تعریف روشن میشود که آذریون همان گل است که اکنون آفتاب گردان نامند : و آذریون از حسد رخسار آتش رنگ او رخ بزرآب فروشست و به سان غمگینان از اوراق گلناری چهره زعفرانی بنمود. ( تاج المآثر …)از امثله فوق و نیز از مندرجات فرهنگها و لغتهای طبی چنین مستفاد میشود که آذرگون را قدما به درستی نمی شناخته اند و یا این کلمه در امکنه و ازمنه مختلف معانی مختلف می داده است . از معانیی که برای این کلمه آورده اند همیشه بهار، خجسته، قسمی از شقایق که اطرافش خیلی سرخ و وسطش نقطه سیاه دارد، لاله، شقر، لاله ٔ دختری، آردم، گل آفتاب پرست، گاوچشم، خیری، کحله و زبیده است و گفته اند نوعی از گل است که بعضی به سرخی زند و برخی به زردی ... ». و اما لامعی گرگانی ( از شاعران دوران ملکشاه سلجوقی ) نیز در ابیاتی آذرگون را با گلبرگ هایی زرد با میانه سیاه تصویر کرده است:
دو چشم خویش برافکن به چشم آذرگون / در این زمان و بر آماق او گمار آماق
به چشم بر مژهٔ زرد اگر نکو نبود / نکو بود سیه اندر میان چشم احداق
به این ترتیب اگرچه در برخی از فرهنگهای گیاهشناسی گاه « آذرگون » را به عنوانی صفتی برای گل هایی همچون شقایق، لاله، سیکلامن و همیشه بهار که به سرخی می گرایند، نیز به کار برده اند اما از آنچه در متون کهن فارسی دربارهٔ گل آذرگون یا آذریون برجای مانده چنین می توان نتیجه گرفت که این گلی است گرد و بزرگ با گلبرگهای زرد که گاهی نیز به سرخی می زند و با توجه به شواهد موجود به نظر این نگارنده آذرگون یا آذریون مورد اشاره در متون کهن ایرانی گونه ای از آفتابگردان یا همان « Sunflower » با نام علمی ( Helianthus annuus ) است که در اندازههای گوناگون و با رنگهای زرد یا سرخ یا ترکیبی از زرد و سرخ در طبیعت وجود دارد.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#73
Posted: 8 Sep 2011 11:47
جشن دیگان
روز دی از ماه دی که در۲۵ آذر ۱۷،۹،۲ دی ماه گاهشمار ایرانی قرار دارد جشن دیگان برگزار میشود و اکنون زرتشتیان در برخی از شهرها و روستاها یکی از روزهای دی در ماه دی و یا همه آن را جشن میگیرند. واژه دی، آفریدن و آفریدگار معنی میدهد و در ماه دی غیر از نخستین روز ماه که اورمزد نامیده میشود و نام خداوند است، سه روز دیگر به نامهای دی، بآذر، دی بمهر و دی بدین وجود دارد. بنابراین جشن دیگان برابر است با یکی از این روزها درماه دی، که دوم، نهم، و هفدهم در تقویم خورشیدی است. در ایران باستان نخستین جشن دیگان، درماه دی یعنی روز اورمزد و دی ماه فرم روز نیز نام داشتهاست و در این روز که روز پس از شب چله، بزرگترین شب سال بودهاست، پادشاه و حاکم دیدار عمومی با مردم داشتهاست
خرمروز
خرم روز روز اول از ماه دی است و به مناسبت برخورد نام روز با نام ماه که نام خداوند نیز بود در ایران باستان جشن گرفته میشد. روزی بزرگ بود مشحون از آداب و مراسم دینی و غیر دینی. زرتشتیان به ویژه پارسیان این روز را بسیار محترم شمرده و آنرا دی دادار جشن مینامند. ابوریحان بیرونی می گوید دی ماه را خُورماه نیز میگویند و روز اول ماه را خرهروز یا خورهروز نامند.
دی صفت میباشد از مصدر «دا» به معنی دادن و ساخت و آفریدن و به معنای دادار و آفریدگار است و در نامههای اوستایی اغلب به جای واژه اهورامزدا به کار رفته است. اگر با نام سی روز ماه توجه کنید، مشاهده مینمایید که روزهای هشتم، پانزدهم و بیست و سوم هر ماه به نام دی (روز) نامگذاری شده که برای تمیز آنها از یکدیگر، هر یک به نام روز بعدش خوانده شدهاست و اورمزد که آن هم نام خداوند میباشد. بدین گونه اورمزد، دی به آذر، دی به مهر و دی به دین بنابراین در ماه دی چهار روز به نام خدا نامیده شدهاست. کسانی چون نیبرگ و کریستن سن بر آنند که این تقسیم و نامگذاری دلالت بر آن دارد که در گاهشماری و تقویم اوستایی نیز هفته وجود داشتهاست یا به هر حال ماه را به چهار بخش تقسیم میکردهاند در مواضعی که نام خداوند یا صفت وی تکرار میشده اما به این نظر ایرادات و انتقادهای بسیاری شده و مورد قبول نگرفتهاست.
آخرین شب آذر ماه بلندترین شب سال و آخرین روز آذر در سال درست شمسی و کوتاهترین روز سال است. پیروان آیین مهر روز اول دی را روز تولد خورشید میدانستند چون از این روز به تدریج خورشید بیشتر در آسمان میپاید و شبها کوتاهتر و روزها بلندتر میشود. ایرانیان سال را در دورهای از ادوار تاریخی خود از آغاز زمستان و ماه دی یا روز خورشید و ماه خداوند آغاز میکردند و در واقع نوروزشان بود.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#74
Posted: 8 Sep 2011 11:49
جشن بهمنگان
روز وهمن از ماه بهمن که در ۲۶ دیماه گاهشمار ایرانی قرار دارد جشن بهمن گان گرفته میشود. بهمن یا وهومن از واژه وهومنه در اوستا گرفته شدهاست که منش نیک معنی میدهد ودر گاه شماری سی روزه زرتشتیان یا به عبارت دیگر یکی از فروزهها و صفات اهورامزدا ست که درگاتهای اشوزرتشت بسیار به این واژه بر میخوریم ودرواقع زرتشت پیامبر ایرانی برای دریافت پیامهای اهواریی از وهومن یاری میگیرد. وهومن یعنی اندیشه نیک، خرد خدا داده واشو زرتشت پیامهای الهی خویش را به وسیله فرد مقدس و نیک اهورا دریافت میکرد
در روز بهمن از ماه بهمن (دومین روز از بهمن ماه) واقع میشود. بهمن از واژه اوستایی وهومن(Vohuman) به معنی اندیشه نیک میباشد، وهومن یکی از امشاسپندان نزدیک به درگاه اهورامزدا میباشد. زرتشت برای دریافت پیامهای اهورایی از وهومن یاری میگیرد. پاسبانی چهارپایان سودمند در عالم جسمانی به این امشاسپند واگذار میشود. از این رو زرتشتیان در جشن بهمنگان یا بهمنجه که در روز بهمن از ماه بهمن واقع میشود از کشتار حیوانات سودمند و خوردن گوشت آنان خودداری مینمایند و برخی از زرتشتیان پرهیز از خوردن و کشتار را در تمام روزهای بهمن ادامه میدهند. این جشن حامی مردان درستکار میباشد.
«بهمن» برترین امشاسپند دین زرتشتی است. این واژه با «اندیشه نیک»، «منش نیک» و «خرد سپندینه»(: «خرد مقدس») برابر نهاده شدهاست. به راستی «بهمن» چه را میرساند و آیا میتوانیم به سادگی برای آن برابرهایی را- مانند آنچه گفتیم - بنهیم؟ آیا برای «بهمن» میتوان برابری یافت و به زبان و نوشته آورد ؟ در گاتها آمدهاست که اشوزرتشت به یاری مهین فرشته «بهمن» به پیامبری برگزیده شد. چگونگی برگزیده شدن اشوزرتشت به پیامبری، با همراهی بهمن امشاسپند، از شگفتیهای این کتاب اهورایی ست. بهمن در جهان مینوی نماد منش نیک اهورامزدا ست. و با اراده و خواست هموست که بهمن به اشوزرتشت رو میآورد و پیامبر را با گفتار و خواست اهورایی پیوند میدهد و اشوزرتشت میتواند با دلداده اش به گفت وگو بنشیند. بهمن به پیامبر راه مینمایاند تا نخست به داد و هنجار هستی - «اشا» - پی برد و این همراهی تا بدان گاه میرسد که اشوزرتشت سرچشمه یکتای هستی را مییابد و آنچنان به او دل میبندد که از زبان او سخن میراند و برای مردم سخنانی میسراید که تا آن زمان کسی نسرودهاست. در اوستا بهشت خانه بهمن خوانده شدهاست...و نیکوکاران در سرای بهمن (بهشت) به پاداش ایزدی میرسند. در نوشتههای پهلوی چون دینکرد وبندهش بهمن نخستین آفریده دادار است. اگر بخواهیم آموزشهای اشوزرتشت را به درستی دریابیم، نخست باید بهمن را بشناسیم. آیا بهمن همان خرد سپندینهاست، آیا همان منش پاک است، آیا اندیشه نیک است، آیا به منشی ست؟ آیا نجوییم او را، چرا که هرچه بیشتر بجوییم، کمتر خواهیم یافتش؟ به سرای دل برویم یا به ژرفای اندیشه، کجا در پی او باشیم؟ بار دیگر راه اشوزرتشت را پی گیریم، تا شاید راز «بهمن» را دریابیم: او نخست میپرسد و میجوید. همه جا و همه چیز را میکاود تا راز آفرینش و پدیدار شدن هستی را دریابد. کوششی خستگی ناپذیری دارد از برای جستن «چرایی بودن» و گشایش «رمز هستی» و «چگونه بودن» و چگونه «به بودن» و «به زیستن». پس گام نخست اندیشیدن است و پرسیدن و جست و جو کردن. نور و تابش اهورا داده در اندیشه اش میدرخشد، چرا که خواست او «دانستن» است. اندیشیدن با درخشیدن تابش خرد و با بینش همراه میشوند، و او را به جهان ناشناختهها میبرند و گام به گام هر آنچه را که میخواهد بداند، درمی یابد. هنوز دیو تاریکی و بی دانشی شکست نخوردهاست. کشمکش و نبرد برای به دست آوردن دانایی و آگاهی نمیتواند او را به زانو درآورد. او در خودش، اراده و اندیشه و بینش اهورا داده را میبالاند و میپروراند تا بدانجایی که سرچشمه و بن هنجار و داد چیره بر گیتی را پیدا میکند و «اشا» مینامدش. او در مییابد که بر هستی با این بزرگی و بهنجاری دادی چیرهاست و این داد آنچنان نیرومند و هوشمند است که همه هستی را در دست توانمند خود دارد و هیچ ارادهای نمیتواند از این توانایی سرپیچی کند، و تا جهان هست، اشا هم هست. تا اینجا، کشمکش با نادانی به پیروزی انجامیده و پیام آور توانسته به گشایش رمز یکی از رازهای بزرگ جهان هستی دست پیدا کند. به این پیدایش بسنده نمیکند. بازهم جست و جو میکند، تا اینکه این اشتهای سیری ناپذیر دانستن، این بار آتشی را در دلش میافروزد: «شادی یافتن»، با «دوست داشتن و مهرورزیدن به یافتهها» به هم میآمیزند و همراه هم میشوند و فروزههای این تازگی و سرزندگی برای اشوزرتشت به مانند راهی نو خود مینمایاند. این آتش درونی اندیشیدن را راهنماست و پرتوی تابناک این شادی به سان خورشیدی که تازه از پس ابرهای تیره و تار سر بر آورده، جایگاه اندیشه را گرمی میبخشد. و از این زمان است که دلدادگی و فرزانگی پیام آور آغاز میشود. به هر چه دست مییابد مهرش در دل جای میگیرد و به همه هستی با خرد و بینش و مهر و دوستی نگاه میکند. به هر جا چشم میاندازد رخ یار میبیند و دلداده میشود به هر آنچه که میبیند. در خود میکاود که این چه دگرگونیست؛«در اندرون من خسته دل ندانم کیست / که من خموشم و او در فغان و در غوغاست». یک تازگی در درونش روییده، همدلی و هماندیشی را در نهاد خویش مییابد که به تازگی با او همخانه شده، هر چند که تا کنون با هم بودهاند، و در کنار هم، ولی تا به این اندازه به هم نزدیک نشده بودند. او را«بهمن» مینامد و از این پس با نور او به کندوکاو راه میرود. تا دور دستها را میتواند ببیند. در خلوت، آنجایی که هیچ سخنی به گوش نمیرسد، آغاز گفتار اوست. بهمن او را به جایی میبرد سرشار از نور و سرور، به راز و نیاز با اهورامزدا. برای نخستین بار است که شادی با شکوه و بسیار بزرگی را در خود میبیند و این شادی و آتش درونی آنچنان گرمی به او میبخشد که به سخن میآید، و همه ناگفتنیهای زمان خود را میگوید و به خرسندی و شادی بی پایان و سرانجام به جاودانگی دست مییابد. بهمن را دوست میداریم، و بر میگزینیم و باور داریم که: سپیدی ازآن بهمن امشاسپند است. گل یاس سپید، نماد اوست. به همه جانداران مهر میورزد. روز پس از اورمزد است.... و آرزو کنیم که شادی جشن بهمنگان دل هایمان را به هم پیوند زند.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#75
Posted: 8 Sep 2011 11:59
جشن اسفندگان
روز سپندارمذ از ماه اسفند که در ۲۰ بهمن گاهشمار ایرانی قرار دارد این جشن را برگزار میکنند. اسفند یا سپندارمذ در اوستا به صورت سپنته آرمئیتی آمدهاست این واژه معنی فروتنی و بردباری دارد. سپنته آرمئیتی نام یکی از امشاسپندان است. امشاسپند سپندارمذ در نقش مادی خود نگهبان زمین است و از آنجا که زمین مانند زنان در زندگی انسان نقش باروری و باردهی دارد، جشن اسفندگان برای ارج نهادن به زنان نیکو کار برگزار میشود. در گذشته ودر برخی از نقاط سرزمین ایران در این روز بانوان لباسهای نو میپوشیدند، زنهایی که مهربان، پاک دامن، پرهیزکار وپارسا بودهاند و فزندان نیک را به جامعه تحویل میدادند، مورد تشویق قرار میگرفتند و در روز جشن اسفندگان، زنها از مردان خود پیش کشهایی دریافت مینمودند آنها در این روز از کارهای همیشگی خود در خانه و زندگی معاف میشدند و مردان و پسران کارهای مربوط به زنان در خانه را در روز جشن اسفندگان انجام میدادند. اکنون نیز زرتشتیان جشن اسفندگان را به نام روز زن و روز مادر زرتشتی و زنان نیکوکار و پاک دامن گرامی میدارند
یکی از جشنهای ایرانی است که در روز ۵ اسفند برگزار میشود. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آوردهاست که ایرانیان باستان روز پنجم اسفند را روز بزرگداشت زن و زمین میدانستند. اگرچه منابع کهن از جمله ابوریحان این جشن را در روز پنجم اسفند ذکر کردهاند. ولی با توجه به تغییر ساختار تقویم ایرانی در زمان خیام که پس از ابوریحان میزیست، و سی و یک روزه شدن شش ماه نخست سال در گاهشماری ایرانی، تاریخ ذکر شده در منابع کهن را باید به روز رسانی کرد. امروز بعضی زرتشتیان آنرا در روز اسفند (سپندارمذ - پنجمین روز) از ماه اسفند (سپندارمذ) برابر با بیست و نهم بهمن در گاهشماری خورشیدی امروزین برگزار میکنند. اما موبد کورش نیکنام برگزاری جشنها با استفاده از گاهشماریهای سنتی با ماههای 30 روزه را بیتوجهی به دانش نجوم و دستاوردهای خیام و موجب ناهماهنگی در جشنها دانسته و لزوم توجه به گاهشماری ملی و رسمی با ماههای 31 روزه را یادآور
آیینها
در این روز مردان به همسران خود هدیه میدادند. مردان زنان خانواده را بر تخت شاهی مینشاندند و از آنان اطاعت میکردند و به آنان هدیه میدادند. این یک یادآوری برای مردان بود تا مادران و همسران خود را گرامی بدارند و چون یاد این جشن تا مدتها ادامه داشت و بسیار باشکوه برگزار میشد همواره این آزرم و احترام به زن برای مردان گوشزد میگردید.
سپندارمزد نگهبان زمین است و از آنجا که زمین مانند زنان در زندگی انسان نقش باروری و باردهی دارد جشن اسفندگان برای گرامیداشت زنان نیکوکار برگزار میگردد . ایرانیان از دیر باز این روز را روز زن و روز مادر و در حالت کلی این روز را روز عشاق می نامیدند.
آیینها و دیگر نامها
این جشن را با نامهای جشن برزیگران هم نامیدهاند.در روز اسپندگان چند جشن با مناسکی بهخصوص برگزار میشدهاست. نخستین آنان جشن مردگیران یا جشن مژدگیران بود که ویژه زنان بود. در این روز مردان برای زنان هدیه میخریدند و از آنان قدردانی میکردند.امروزه نیز بیشترین جنبهٔ مورد تأکید در اسپندگان قدردانی از زنان است. در زمان گذشته -چنانکه ابوریحان روایت کردهاست- عوام کارهای دیگری هم میکردند چون آیینهای جادویی برای دورکردن خرفستران. اما ابوریحان این آیینها را تازه و نااصیل خواندهاست
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه