انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مناسبتها
  
صفحه  صفحه 2 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5  پسین »

بیست و پنجم خرداد زادروز رضا بیک ایمانوردی گرامی باد


مرد

SexyBoy
 
رضا بیک ایمان وردی درپاپوش

.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  ویرایش شده توسط: SexyBoy   
مرد

SexyBoy
 
بیک ایمان وردی در حسن دینامیت


.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  ویرایش شده توسط: SexyBoy   
مرد

SexyBoy
 
فیلم ایرانی قدیمی معجزه رضا بيك ايمانوردی ( ۱۳۴۶ )


.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  ویرایش شده توسط: SexyBoy   
زن

 
به یاد رضا بیک ایمانوردی

رضا بیک ایمانوردی بازیگر و ورزشکار ایرانی در سال ۱۳۱۵ در تهران متولد شد.او در طول زندگی‌اش در حدود ۱۲۰ فیلم بازی کرد. وی در آمریکا درگذشت. او پيش از ورود به سينما راننده سفارت آمريكا بود و بعد از تصادف با ماشين حسن شريفي دستيار ساموئل خاچكيان در چهارراه وليعصر ( چهارراه پهلوي) به واسطه دوستي با او وارد كار سينما شد وی فعالیت هنری را سال ۱۳۲۷ با بازی در تروپ تئاتر «اسکار» آغاز کرد. او کار سینمایی را سال ۱۳۴۰ با بازی در فیلم «فریاد نیمه شب» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان تجربه کرد. بیک ایمانوردی سال ۱۳۵۰ دفتر سینمایی «آربی» را تأسیس کرد. شهرتش را مدیون نقش پیتر فالک در فیلم «معجزه سیب»(که با نام «گدایان تهران» به کارگردانی «فردین» بازسازی شد) و صدای «منوچهر اسماعیلی» است رضا بيك ايمانوردي كه هنگام مرگ 67 سال سن داشت بر اثر ابتلا به سرطان ريه در يكي از بيمارستان هاي لوس آنجلس درگذشت . بيك ايمانوردي در ابتدا در نقش هاي كوتاه بدمن فيلم فارسي هاي آن زمان بازي مي كرد كه معروف ترين آنها نقش «رضا ديونه» در فيلم ضربت ساموئل خاچكيان بود. بعد از آن با توجه به سابقه گرفتن كشتي كچ براي بازي در نقش هاي فيلم هاي خشن دعوت به كار شد تا در ميان بازيگران آن دوره كه اغلب نقش هاي رمانتيك بازي مي كردند جاي خود را باز كند. اما چيزي كه باعث شهرت بيك در سينماي «عامه پسند» ايران شد بازي هاي او در نقش هاي اكشن و خشن نبود بلكه به خاطر تكرار كاراكتر مرد لوده، بي خيال و الكي خوشي بود كه نه خونه اي داشت و نه هدفي در زندگي.او فقط مقابل دوربين ظاهر مي شد و لب زني مي كرد. مهم ترين ويژگي بازيگري ايمانوردي؛ فيزيك مناسبش از لحاظ بدني بود، كه او را در اجراي نقش هاي پرتحرك ياري مي كرد. بيك در دهه هاي 30 ،40 و 50 ستاره بي رقيب اكثر فيلم هاي حادثه اي بود. فيلم هاي او ملغمه اي از كمدي هاي بزن و بكوب با مايه هاي موزيكال بودند. او ستاره طبقه فرودست جامعه بود و اغلب فيلم هايش در سينماهاي پايين شهر و شهرستان ها با اقبال عمومي روبه رو مي شد. ايمانوردي علاوه بر بازيگري كارگرداني نيز مي كرد و استوديو فيلمسازي RB - مخفف نام كوچك و خانوادگي اش - را در اوايل دهه 40 راه اندازي كرد كه اكثر فيلم هايي كه خودش كارگردان بود مثل ببر رينگ و جلاد را در اين استوديو ساخت.
رضا بیک ایمانوردی بازیگر و ورزشکار ایرانی در سال ۱۳۱۵ در تهران متولد شد.[۱] او در طول زندگی‌اش در حدود ۱۲۰ فیلم بازی کرد. وی در آمریکا درگذشت.
رضا بیک ایمانوردی متولد ۱۳۱۵ تهران است. وی فعالیت هنری را سال ۱۳۲۷ با بازی در تروپ تئاتر «اسکار» آغاز کرد. او کار سینمایی را سال ۱۳۴۰ با بازی در فیلم «فریاد نیمه شب» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان تجربه کرد. بیک ایمانوردی سال ۱۳۵۰ دفتر سینمایی «آربی» را تأسیس کرد.
شهرتش را مدیون نقش پیتر فالک در فیلم «معجزه سیب»(که با نام «گدایان تهران» به کارگردانی «فردین» بازسازی شد) و صدای «منوچهر اسماعیلی» است.
عمده فیلم‌ها


فریاد نیمه شب- یک قدم تا مرگ (۱۳۴۰)


زمین تلخ- دلهره (۱۳۴۱)


طلاق (۱۳۴۲)


دزد شهر- سرکش- ببر رینگ - ستاره صحرا- گلهای گیلان- ضربت (۱۳۴۳)


داغ ننگ- زن و عروسکهایش – سرسام- جلاد- دنیای پول- عصیان- نبرد غولها- عذاب مرگ- نخاله قهرمان (۱۳۴۴)


شارلاتان- گدایان تهران- آقا دزده- مامور ۱۱۴- مرد و نامرد- مقصر پدرم بود- مرد سرگردان- میلیونر فراری (۱۳۴۵)


علی بابا و چهل دزد- معجزه- چرخ فلک- یکه بزن- میلیونرهای گرسنه (۱۳۴۶)


پا برهنه ها- مرد روز- بهرام شیردل- پنجه آهنین- دلاور دوران- لوطی قرن بیستم- قوس و قزح- مرد دو چهره (۱۳۴۷)


روسپی- تکخال- پهلوان پهلوانان (۱۳۴۸)


صندلی الکتریکی- لیلی و مجنون- دور دنیا با جیب خالی (۱۳۴۹)


ایوب- یک مردو یک شهر- پهلوان قرن اتم- پهلوان مفرد- حیدر- فاتحین صحرا- قلاب- دلقک- رضا چلچله- مبارزه با شیطان- مردان سحر (۱۳۵۰)


کاکل زری- احمد چوپان- بابا نان داد- حسن دینامیت- ضعیفه- ظفر- همیشه قهرمان-مرد اجاره ای- گذر اکبر (۱۳۵۱[[]])


بندری- پاپوش- آخرین لحظه- قصه شب- پسر خوانده- حریص- کاکا سیاه- کج کلاه خان- گدای میلیونر- گریز ازمرگ - محبوب بچه ها (۱۳۵۲)


آقا رضای گل- عروس پا برهنه- این دست کجه- الکی خوش- گل پری جون- گروگان- میرم بابا بخرم- ناجورها- یاور (۱۳۵۳)


اسلحه- جنجال- چشم انتظار- حسرت- دو آقای با شخصیت- رانده شده- قسم- زیبای پر رو- شبگرد- مرد نا آرام- نیزار (۱۳۵۴)


تنها حامی-عنتر و منتر- دلقک- شادیهای زندگی ما- غیرت- قرار بزرگ- مادر جونم عاشق شده- قادر -هیولا (۱۳۵۵)


دو کله شق- سکوت بزرگ- صبح خاکستر- عشق و خشونت - کلام حق- کوچ- نان و نمک- واسطه - یکی خوش صدا یکی خوش دست –


همراهان- تپه ۳۰۳(جانبازان ظفار) (۱۳۵۶)
خیابانیها- روزهای بی خبری- سرنوشت- سرنوشت سازان- نفس گیر (۱۳۵۷)


راهی به سوی خدا (۱۳۵۸)

     
  
زن

 
زندگینامه



رضا بیک ایمانوردی متولد 1315 تهران است. وی فعالیت هنری را سال 1327 با بازی در تروپ تئاتر «اسکار» آغاز کرد. او کار سینمایی را سال 1340 با بازی در فیلم «فریاد نیمه شب» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان تجربه کرد. بیک ایمانوردی سال 1350 دفتر سینمایی «آربی» را تأسیس کرد.

نام اصلی رضا طایفه
زمینه فعالیت بازیگر, کارگردان و نویسنده
ملیت ایرانی پرچم ایران
تولد ۲۵ خرداد ۱۳۱۵
۱۵ ژوئن ۱۹۳۶
روستای شان تپه قزوین
مرگ ۲۲ شهریور ۱۳۸۲
۱۳ سپتامبر ۲۰۰۳
لاوین, ایالت آریزونا
ایالات متحده
محل زندگی مهاجرت به آلمان غربی
در سال ۱۳۵۹
سال‌های فعالیت سینما ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۸
تئاتر ۱۳۳۷ تا ؟
مدرک تحصیلی ابتدایی
     
  
زن

 
هشت سال از پرواز شاد روان رضا بیک ایمانوردی گذشت


ساعت ۴۸: ۱۲ بامداد روز ۱۳ سپتامبر ۲۰۰۳، هنرمند ارجمند "رضا بیک ایمان وردی" بعد از یکسال مصاف با بیماری سرطان ریه، سرانجام دربیمارستان شهر فینیکس آریزونا، درآرامشی کامل به ابدیت پیوست.

زندگی شرافتمندانه وی در غربت، شخصیت والای انسانی و ویژه گیهای اجتماعی او را بطور برجسته ایی به نمایش گذاشت.



روحش شاد و یادش گرامی
     
  
زن

 
مصاحبه رضا کیانیان با ناصر ملک مطیعی ( 1 )

رضا کیانیان، رضا بیک ایمانوردی، بازیگر سینمای ایران، ناصر ملک مطیعی


رضا کیانیان:بازیگری ناصر ملک مطیعی از کی شروع شد؟
ناصر ملک مطیعی:من فکر می کنم بازیگری در وجود آدم هاست.از وقتی شروع می شود که آدم خودش را می شناسد.اول بگویم که خوشحال ام که با شما صحبت می کنم:
ما در خلوت به رویی غیر ببستیم از همه باز آمدیم و با تو نشستیم
پدرم سینمایی داشت در خیابان سیروس که بالاخانه ی آن جا هنوز هم هست،به نام سینما شرق.فکر می کنم در سال 1314 یا 15 بود .آن موقع پدرم با دوستان و اقوام اش سینمایی درست کردند که دسته جمعی آن جا را اداره می کردند.ما هم در خانه با دختر خاله ها و پسر خاله ها پرده ای می کشیدیم و چراغ روشن می کردیم و حرکاتی می کریدم.چون سینما مسئله ی روز بود.ما هم عاشق اش بودیم.شاید این یک زمینه بود برای این که من با سینما آشنا بشوم.در مدرسه هم انجمن های ورزش و تئاتر را اداره می کردم و چیزهایی می نوشتم و با بچه هایی که اهل این مسائل بودند نمایش اجرا می کردیم.بعد که سینمای ایران کارش را شروع کرد من خیلی علاقمند شده بودم و یک سال رفتم هنرستان هنرپیشگی .آن جا سال اول داشت و سال سوم،چون یک سال هنر جو نگرفته بود.ما در آنجا سال اول را می خواندیم و خانم ژاله علو سال سوم.آشنایی با خانم علو از همانجا شروع شد.ایشان مرا تشویق می کرد و به من میگفت قیافه ات شبیه فلان هنرپیشه ی آمریکایی است.زمینه های دیگری هم فراهم بود و من رفتم پارس فیلم که توسط دکتر کوشان ،ابتدا به نام میترا فیلم تاسیس شده بود.آن جا عکس و آدرس دادم و بعد فیلمی شروع شد به نام واریته ی بهاری که قسمت قسمت بود و در هر قسمت کسی نقش داشت.ما دسته جمعی در مطبی بودیم که دکتر و پرستار و مریش قلبی داشت.مریض هایی آنجا بودند از جمله عبدالله محمدی هنرپیشه ی رادیو،تقی ظهوری و غیره و محمود کوشان فیلم بردار بود.این فیلم را در بالاخانه ی سینما متروپل بر داشتند.دوربین فیلمبرداری هم با دست می چرخید.مهندس کامرانی که استودیوو سانترال را ساهت و آدم فنی ای بود و اسباب و آلات کار را در دست داشت فیلم راپشتیبانی می کرد.مدتی گذشت،من مدرسه ی تربیت بدنی را پشت سر گذاشتم ،یک روز بعد از ظهر با آقای جمشید بیوکی که معاون فیلم برداری بود و با آقای رضایی کار می کرد،قرار گذاشتیم و فردا صبح رفتیم استودیو،نقشی در فیلم شکار خانگی ایفا کردم و بعد من را انتخاب کردندبرای فیلم ولگرد و فیلم فروش کرد و من با آن فیلم تقریبا شناخته شدم،بعد در پارس فیلم ،فیلم های دیگر را بازی کردم و بعدش اصلا نفهمیدم چه طور پیش رفتم

رضا کیانیان:چه سالی رفتید هنرستان هنرپیشگی؟
ناصر ملک مطیعی:1327،شاید نوزده یا بیست سالم بود.
ناصر ملک مطیعی رضا کیانیان : یعنی فقط به خاط دیدن فیلم هایی که در سینمای ایران بود و بازی هایی که در خانه می کردید علاقمند شدید که بروید هنرستان هنرپیشگی؟
ناصر ملک مطیعی : نه دیگر بزرگ شده بودم .آن فیلم ها و بازی ها فقط زمینه بود.بعدا توسط کار در مدسه و در انجمن تئاتر مدرسه بود که علاقمند شدم.نمایش معروفی در مدارس بود که اتاقی را به چند نفر اجاره می دادند و آدم های مختلف با تیپ های مختلف میآمدند روی صحنه و این تنوعی داشت برای بچه ها و از همان جا با تشویق هایی که می شدم به بازیگری علاقمند شدم.یک روز که وزیر فرهنگ و ارشاد آمد،من ترانه ای انتقادی به سبک پیش پرده خواندم که خیلی گل کرد.عزت الله انتظامی ،حمید قنبری،جمیشید شیبانی و مرتضی احمدی از پیش قراولان پیش پرده خوانی بودند.وزیر فرهنگ ویلن زد و من خواندم و این خاطره در ذهن ام ماند.سال های 1322 یا 23 بود.
رضا کیانیان : شما اول رفتید دبیرستان و بعد هنرستان هنرپیشگی؟
ناصر ملک مطیعی : نه،فقط برای این که اسم اش هنرستان هنرپیشگی بود و می خواستم یک چیز هایی یاد بگیرم.
رضا کیانیان : در آن زمان سینما زیاد می رفتید یا نه؟
ناصر ملک مطیعی : در آن سال ها که ما نوجوان بودیم ،تفریح و سرگرمی مهم برای خانواده ها سینما بود.مردم تمام عشق شان این بود که بروند سینما ،حتی بچه ها.بعد ها که فیلم های خارجی دوبله شد خیلی طرف دار پیدا کرد.مثلا سینما ایران در لاله زار شب های جمعه خیلی شلوغ می شد.
رضا کیانیان : در آن زمان تئاتر هم می دیدید؟
ناصر ملک مطیعی : بله ،چون وضعیت تئاتر در آن موقع خیلی خوب بود،به خصوص تئاتر نوشین و ...
خیلی خوب بودند.یک سالن تئاتر در کوچه برلن بود و یکی در فردوسی
رضا کیانیان : از آن دوره چه بازیگر هایی یادتان مانده؟
ناصر ملک مطیعی : محتشم،سارنگ،اعظمی،نوشین ،لرتا،مهرزاد،شباویز،جمشید شیبانی،تابش و ...بعد از شهریور 1320 چون حکومت ایران چارچوب درستی نداشت به نمایش های انتقادی کاری نداشتند.
رضا کیانیان :از بازیگران سینما چطور؟
ناصر ملک مطیعی :بیش تر بازیگران تئاتر در سینما هم بودند.مثل تابش،متین،مجید محسنی و ...که جزو اولین کسانی بودند که به سینما آمدند.سینما در اوایل به این معنا نبود.کسی هم مثل حسین دانشور بود که یک فیلم بازی می کرد به نام مستی عشق در سال 28 یا 29 که با یک عکس خیلی قشنگ معروف شد.البته این هنرپیشه در کار سینمایی پیشرفت چندانی نکرد.
رضا کیانیان : خب،بر می گردیم به واریته ی بهاری و دیگر فیلم های آن زمان،تولید ها معمولا عجولانه بود نه؟
ناصر ملک مطیعی : بله،موقع شروع کار ،کسی که نه تجربه دارد و نه وسیله ،می خواهد هر طوری شده یک کاری بکند.این بود که با عجله ،کاری را می ساختند و هنوز نبض سینمای جامعه دست کسی نیامده بود.از اولین ها،فیلمی هم بود به نام زندانی امیر که خان ÷اله علو بازی می کردند.ولی معروف ترین فیلم ،طوفان زندگی بود که میترا فیلم آن را ساخت و فرهاد معتمدی جزو اولین هنرپیشه های سینمایی بود که با این فیلم کارش را شروع کرد.بعد که ولگرد آمد سر و صدای فوق العاده تری کرد،چون یک کمی پسند جامعه دست تهیه کننده آمده بود.ولگر زندگی مردی است که مرفه است و گرفتار رفقای بد می شود و بدبخت می شود و می رود در معدن کار می کند و بعد که بر میگردد دخترش در حال عروسی کردن است.این نقش را من بازی کردم که نقش خیلی مظومانه ای بود.مردم این داستان ها را به عنوان درس زندگی دوست داشتند.
رضا کیانیان : این قصه ای که تعریف کردید شبیه تئاتر های آن موقع است.
ناصر ملک مطیعی : تئاتر ها بیشتر ترجمه بود ولی تئاتر های مردم پسند کمدی بود.در آن موقع تفکری،هنرپیشه ی معروف کمدی بود و خیلی ریوی صحنه مسلط بود و بعدها ارحام صدر در اصفهان هنرپیشه ی کمدی شد.این ها روی صحنه کارهایی می کردند که خارج از نمایش نامه بود.وحدت و سارنگ هم روی صحنه خیلی فوق العاده بودند،من بعد ها رفتم تئاتر.
رضا کیانیان : تئاتر را چطور شروع کردید؟
ناصر ملک مطیعی : من در سینما خیلی مشهور شده بودم.نمایش بازی کردیم برای جامعه باربد که جلال مقدم کارگردانی می کرد.نمایش بود از سارتر به نام دست های آلوده که جلال آل احمد ترجمه کرد.خان خوروش و دیگران هم بودند.نمایش خوبی بود و من در نمایش رهبر یک حزب بودم.این را تمرین و اجرا کردیم و استقبال خوبی از آن شد،بعد نمایشی بود به نام جاده ی زرین سمرقند که جعفری قرار بود بازی کند ولی چون گرفتار بود به من گفتند بازی کن.با من یک قرارداد مفصل و خوب بستند،آن موقع دستمزد تئاتر خیلی کم بود.شاید جلسه ای پانزده تومان.
رضا کیانیان : الان خیلی کم تر از آن موقع است!
ناصر ملک مطیعی : با من قرارداد محضری بستند.این قرارداد برای این بود که بازیگر سینما سخت به تئاتر می آمد هم حقوق ماهیانه می گرفتم و هم بابت اجراها پول می گرفتم.آقایان وحدت،و سارنگ و تابش خانم ها ایرن و مهرزاد هم بودند،من و خانم ایرن جوان های داستان بودیم.آقای وحدت قنادی بود که با هارون الرشید{سارنگ}دوست می شد.من هم امیر گدایان بودم که بر ضد خلیفه قیام می کند.دلدار من خان ایرن بود.بعد از پانزده شب همه چیز آتش گرفت.من هم قرارداد داشتم،یه همین خاطر پیشنهاد کردند یک نمایش دیگر بازی کنم،نمایشی بود به نام پروفسور سوسول که وحدت و سارنگ و من بازی می کردیم.این نمایش کمدی بود و به جای یکی ،دو هفته یک سال اجرا شد،به خاطرهمین من از سینما دور افتادم.اما محیط تئاتر هم محیط بسته ای بود و به دلم نمی چسبید.بعد استپانیان،نمایشی به نام شوهر اجاره ای داشت که آ« را بازی کردم.دیگر قراردادم تمام شده بود و رفتم سینما.رفتم فیلم چهار راه حوادث را بازی کردم.مدتی بعد اولین فیلم اسکوپ و رنگی را بازی کردم و دیگر رفتم به سینما و از تئاتر دور افتادم.
رضا کیانیان : شما مسابقه ورزشی هم دارید،اول ورش بود یا بازیگری؟
ناصر ملک مطیعی : اول ورزش بود.من از شش یا هفت سالگی در ورزش بودم.والیبال و فوتبال بازی می کردم.در مدرسه کاپیتان تیم فوتبال بودم و بعد رفتم سراغ کوهنوردی و قله دماوند و توچال و رهبر این جماعت بودم و چون علاقمند بودم جماعت را می کشاندم.در ضمن این ها سینما هم پیش آمد.در زندگی سرنوشت و تقدیر خیلی مهم است.آدم از کوچه ای عبور می کند و با کسی آشنا می شودو مسیر زندگی اش تغییر می کند،من در مسیر ورزش که بودم سینما هم قاطی شد.
رضا کیانیان : به طور حرفه ای چه ورزشی می کردید؟
ناصر ملک مطیعی : من از تمام ورزش ها اطلاع داشتم ولی ورزش اختصاصی ام فوتبال بود و کشتی هم می گرفتم اما نه به طور حرفه ای،فقط فنون کشتی را می دانستم و در سال 1330 کلاس داوری کشتی رفتم و داور کشتی شدم.کوهنوردی هم در روز های تعطیل تفریح خوبی بود.
رضا کیانیان : یعنی مدرسه تربیت بدنی رفتید و بعد از ان معلم ورزش شدید،به طور عام همه ورزش ها را انجام می دادید؟
ناصر ملک مطیعی : معلم های ورزش معمولا در یکی دو رشته تخصص داشتند.رشته های اختصاصی من کوهنوردی و فوتبال بود و مسئول تیم های فوتبال هم بودم.میر رسایی و شب پره شاگر های من بودند که بعد عضو تیم ملی هم شدند.
رضا کیانیان : آن موقع ها شما طرفدار کدام تیم فوتبال بودید؟
ناصر ملک مطیعی : تیم شاهین یک تیم دوم داشت به نام هما که ما در ان تیم بازی می کردیم .
رضا کیانیان: پس فوتبال حرفه ای بازی می کردید؟
ناصر ملک مطیعی:با تیم هما در مسابقات شرکت می کردیم و در تیم مدرسه هم بازی می کردیم،مسابقات آموزشگاه ها خیلی مهم بود.دو تیم خردسال و بزرگ سال داشت.تیم بزرگ سال از کلاس ده به بعد و تیم خردسال از کلاس یک تا نه بودند.حتی تا پای تمرین در تیم های بزرگ هم رفتم و اتفاقاتی افتاد که نتوانستم ادامه دهم.
رضا کیانیان: کجای زمین بازی می کردید؟
ناصر ملک مطیعی: فوروارد بودم.البته بعضی مسائل را نمی گویم.گذاشته ام برای کتاب خاطرات خودم.فوتبال مسئله ی حادی بود،چون زمین خاکی زیاد بود.بچه های باشگاه ها و تیم ملی هم از این زمین های خاکی می آمدند.اطراف خانه هایشان زمین بود و فوتبال بازی می کردند.در نوجوانی اسکی زیاد می رفتم و از بچگی چون پدرم در ماموریت بود سواری هم می کردم و در دانشگاه افسری در در رشته ی سواره شاگرد اول می شدم.
رضا کیانیان: کی دانشگاه افسری می رفتید؟
ناصر ملک مطیعی:سال 1334 افسر شدم.رشته ی سواره .شش ماه دوره دیدم و یک سال و نیم افسر وظیفه بودم.
رضا کیانیان: من این ها را می پرسم تا کسیکه این مصاحبه را می خواند.بداند شمابه عنوان بازیگر چه تمرین هایی را قبلا داشته اید،چون خیلی ها فکر می کنند کسانی که بازیگر سینما هستند یا بوده اند و به شهرت رسیده اند فقط به خاطر شکل و قیافه بوده نه چیز دیگر.من دارم کوشش می کنم آن چیز های دیگر را هم پیدا کنم.لطف کنید از این مقولات بگوئید که آموزشی باشد برای کسانی که میخواهند بازیگرشوند و وارد سینما شوند.
ناصر ملک مطیعی:آدم هایی هستند که چندان از لحاظ قیافه و هیکل به چشم نمی آیند ولی میروند در سینما و با بازی کردن در سینما و با بازی کردن مدام و جذبه ای که دارند مشهور می شوند و بر اثر شهرت و محبوبیت ،تماشاگر این را خوش قیافه وو خوش هیکل می بینند و فراموش میکند که مثلا ابرویش کج است یا...مثلا در سینمای خارج،تونی کرتیس خیلی خوشتیپ بود ولی هیچوقت آنتونی کویین نشد!
رضا کیانیان: چند وقت پیش که در اصفهان بودم،خانمی که معلم ادبیات بود به من گفت:روز اولی که تو را در سینما دیدم گفتم این برای چه آمده سینما،نه هیکلی دارد و نه قیافه ای،اما الان فکر می کنم خیلی خوشتیپی.گفتم چرا این فکر را می کنی؟گفت : خوش تیپی دیگه.گفتم نه،به خاطر این است که تو مرا به عنوان بازیگر قبول کردی،خب درباره ی اولین فیلمی که بازی کردید برای آقای بدیع که شهرت تان با آن شروع شد،یعنی فیلم ولگرد،چند وقت این فیلم اکران بود وشهرت تان در آن دوران چطور بود؟یعنی چه اتفاقی افتاد که به آن می گفتید شهرت؟
ناصر ملک مطیعی: ما خیابان استانبول زیاد میرفتیم،تهران اینقدر بزرگ نبود،مثلا پانصد تا جوان بودند که در زمین های ورزشی بودند یا روزهای جمعه سر پل تجریش می رفتند .بعضی روزها می رفتند فرودگاه با بعد از ظهر ها می رفتند دربند یا پس قلعه.در خیابان استانبول هم شب ها جلوی سینما بودند.این ها تقریبا همه همدیگر را میشناختند و غریب نبودند،مخاطبان ما این ها بودند.سینما کار تازه ای بود که هر اثر آن اتفاق مهمی محسوب می شد.ولگر یک یا دو ماه روی پرده بود و سینما های هما و متروپل و دیگر سینما ها که یادم نیست،این فیلم را نشان می دادند.خیلی شلوغ می شد و خانواده ها می رفتند و مردم خیلی به آن علاقمند بودند،برای این که درسی بود برای زندگی.بزرگانی بودند که اصلا سینما نمی رفتند ولی این فیلم را دیده بودند،چون اصلا این را فیلم نمیداستند و فکر می کردند زندگی است.هر فیلمی که بعد از می آمد و مردم احساس زندگی می کردند و از حالت مصنوعی خارج بود،از آن استقبال می کردند.این بود که مردم بعد از دیدن این فیلم،من را که می دیدند می آمدند جلو و سلام و علیک می کردند.آن موقع هنوز امضا و این ها مد نشده بود و مردم نمیدانستند چیست.ما هم در جمعیت بودیم و هنوز یاد نگرفته بودیمکه از دست مردم فرار کنیم و عینک سیاه بزنیم .کم کم دیدیم که این طور نمی شود زندگی کرد که هر روز یک عده دنبال آدم باشند...
رضا کیانیان: آن موقع ها پاتوق تان کجا بود؟
ناصر ملک مطیعی: یک قنادی در خیابان فردوسی بود که قهوه و شیرینی داشت و بچه های روشن فکر و حزبی می نشستند قهوه میخوردند،آن موقع حزب خیلی مهم بود و همینطور سازمان های جوانان.تئاتر و سینما هم بود.سر پب هم یکی از جاهای دیدنی بود که مخصوصا شب جمعه مردمد همه آن جا بودند.آن موقع همه با اتوبوس می رفتند سر پل.موقع برگشتن هم دو تا اتوبوس بود و پانصد نفر آدم.کرایه اتوبوس سه ریال و ده شاهی بود یعنی هنوز پنج ریال نشده بود.
رضا کیانیان: آن موقع مجله ی سینمایی هم بود؟
ناصر ملک مطیعی: بله،تازه شروع شده بود و منتقدانی مثل طغرل افشار،پرویز دوایی می نوشتند.مرتضوی بود که مجله ی فیلم و سینما را درست کرده بود.آقای موحد بود که در اطلاعات هفتگی مطالب سینمایی می نشت.فرهاد فروهی بود که این ها از پیش گامان انتقاد بودند.یکی دو مجله ی دیگر هم بود.مجلات هفتگی یک ستون یا صفحه ای داشتند که بیشتر به فیلم های خارجی می پرداختند.
رضا کیانیان: وقتی یک فیلم شهرت پیدا می کرد در این مجله ها مطرح می شد؟
ناصر ملک مطیعی: بله،اوایل خیلی تعریف و تمجید می کردند ولی ایراد هم می گرفتند،مثلا این که چرا در فیلم هم پیانو می زنند و هم صدای تنبک می آید،یا مثلا در صحنه ای کفش شخصیت سیاه بود و در صحنه ی بعدی سفید،منشی صحنه نبود.
رضا کیانیان: فیلم ولگرد وقتی مطرح شد،در مجله ها چه واکنشی ایجاد کرد؟
ناصر ملک مطیعی: مجله ها به خاطر تازه بودن و نو بودن اش خیلی از آن تعریف و تمجید می کردند.
رضا کیانیان: این تعریف و نمجید مجلات باعث می شد که شهرت آدم اضافه شود یا مه؟
ناصر ملک مطیعی: خب،دلیل این که من به خاطر این دو سه تا فیلم معروف شدم همین بود.انتقاد ممکن بد به فیلم وارد شد ولی به ما نه،چون ما سوابق قابل بحثی نداشتیم و معمولا از ما تعریف و تمجید می کردند.
رضا کیانیان:این تعریف و تمجید باعث میشد که شهرت آدم اضافه شود یا نه؟
ملک مطیعی:خب دلیل این که من به خاطر دو سه تا فیلم معروف شدم همین بود.انتقاد ممکن بود به فیلم وارد شود ولی به ما نه.چون سوابق قابل بحثی نداشتیم و معمولا از ما تعریف و تمجید می کردند.
کیانیان:آن موقع وقتی نقد فیلم می نوشتند،بیشتر راجع به پیام فیلم می نوشتند.چند تا ایراد تکنیکی مثل همین کفش سیاه و سفید هم می گرفتند در پاراگراف آخر هم راجع به بازیگر ها می نوشتند،نه؟
ملک مطیعی:به این شدت نبود ،البته آن موقع نقد ها مبدا مقایسه داشت که الان نیست.همزمان با این فیلم ها بهترین فیلم های خارجی هم اکران می شدند.مثلا فیلم های که مارلون براندو یا کلارگ گیبل در آن بازی می کردند.آن ها که اشتباهات ما را نداشتند،آن ها پنجاه سال بود که سینما داشتند و ما تازه شروع کرده بودیم.در ان زمان در سینمای ایران حتی فیلمنامه نویس نبود و فیلم ها آن رنگ و روی لازم را نداشت.ایراد خیلی بود اما معمولا می گذشتند و ایراد های کلی را می گفتند.تجربه لازم نبود،داستان ها برای فیلم نوشته نمی شد و این ها دردسر هایی بود که منتقدان را وادار می کرد به انتقادات شدیدتر،که مثلا این داستان ها تکراری است و ...ولی کار یک کار تجاری بود و تهیه کننده و سرمایه گذار مجبور بود که پول خودش را در بیاورد،بنابراین حواسش به این حرف ها نبود و فقط آگهی میداد به مجلات.
کیانیان:مثل همین الان!همزمان با فیلم ولگرد عکس شما هم چاپ شد؟
ملک مطیعی:بله،عکس زیاد چاپ می کردند،چون عکس قابل انتقاد نیست،مصاحبه می کردند و عکس دسته جمعی می گرفتند،مثلا هنرپیشه ها را می بردند سیزده بدر که آنجا عکس دسته جمعی بگیرند.من از همان موقع با این کار ها مخالف بودم که آدم آلت دست یم عده ای شود.همه ی حرف ها با رفقا این بود که دوستان زیاد در این مسایل پیش نروند،ولی به هر حال بود،مخصووصا خان ها که میخواستند معروف شوند.خان ها چند دست لباس می بردند مجله ی اطلاعات هفتگی عکس می گرفتند.فیلم ها خیلی معرف شخصیت هنرپیشه ها نبودند و این چیز ها هم کمک می کرد.
کیانیان: میخواهیم برگردیم به سینما.گفتید با فیلم ولگرد معروف شدید،فیلم بعدی تان هم در همان حال و هوا بود؟
ملک مطیعی:شاید در همین حال و هوا بود ولی چارچوب کار این نبود.فیلم بعدی من افسونگر بود که من و خانم دلکش و خانم زاله علو در آن بازی می کردیم.کم کم در سینمای ایران،کاراکتر داشت جور می شد.مردم روی آدمی که اول شرف و ناموس بود انگشت گذاشته بودند و قهرمان بود.چون مردم کوچه بازار به یک چیزهایی دسترسی ندارند و دلشان میخواهد کار فوق العاده ای بکنند،وقتی کسی این کار را می کند،خوششان می آید.به همین خاطر من را کشاندند به طرف این نقش که هم خوب و پاک باشم و هم احقاق حق کنم.
کیانیان:میخواستم به همین برسم که شخصیتی که از ابتدا از ناصر ملک مطیعی ساخته شد،یک جوانمرد لوطی مسلک است که به همه کمک می کند،عیار است و یه خاط همه از زندگی اش میگذرد،میخواستم ببینم این کاراکتر از کجا شکل گرفت؟
ملک مطیعی:از همین فیلم ها و بعد فیلم غفلت،این ها اتفاقات ملموس زندگی بود که تماشاگر را زیاد به فکر وادار نمیکردو بیشتر درسی بود برای زندگی و مردم هم خوششان می آمد.گاه می گفتند شما فلان فیلم را که بازی کردید ما توبه کردیم که فلان کارها را نکنیم.
کیانیان:این ها در آن دنیا پاسپورت سفید است برای آدم!
ملک مطیعی:امیدوارم،خلاصه آن قدر مردانگی به ما چسباندند که اگر در زندگی معمولی نامردی می کردیم،مشکل پیش می آمد!
رضا کیانیان:چند وقت پیش میرفتم بانک و میخواستم از خییابانی عبور کنم،آن قدر ماشین بود که نمی شد،ولی بالاخره رد شدم و اتفاقا از روی خط عابر پیاده هم رد شدم.سرهنگی در داخل بانک به من گفت احسنت به آقای کیانیان،این قدر این طرف و آن طرف رفت که همه یاد بگیرند!بعد از آن هر جا میرفتم،احساس می کردم باید از خط عابر عبور کنم!خب اتفاق دیگری که در بازیگری شما هست و برای من عبرت آموز و عالی است و خودم این را به عنوان درس قبول دارم، این است که شما از نقش اول شروع کردید ولی بعدا نقش کوچک هم بازی کردید.درست است؟
ناصر ملک مطیعی:این اتفاقی بود،شاید فکر من این نبود،در حقیقت من شدم...و ناصر ملک مطیعی یعنی همون...و برای من کافی بود.من در زندگی عادی هم همینطورم و جایی که جمعیت زیادی باشد ،نمی روم چون من نلک مطیعی خودم نیستم،ملک مطیعی سینما هستم و باید احترامات ام در جمع محفوظ باشد.من نمادی از سینمای این مملکت هستم و نمی خواهم این خاطره در ذهن کسی خراب شودمرا بارها در مجامع ورزشی دعوت کرده اند ولی فکر کرده ام ممکن است در آن جمعیت گم باشم.ما همیشه با رفقا و همکاران این بحث را داشته ایم و من همیشه خواسته ام شان این کار حفظ شود . من در ترکیه که فیلم بازی می کردم فکر این نبودم که آمده ام در ترکیه فیلم بازی کنم،یک بازیگر ترک بد که بعد ها او را کشتند چون تمایلات چپی داشت،او به هیچکس محل نمیگذاشت،ولی مرا می بوسید و این برای من خیلی مهم بود.من رفتاری کرده بودم که او مرا به عنوان نماد سینمای مملکت ام میشناخت.مثلا زمانی راج کاپور آمد ایران.جزو هیات داوری فستییوال مسکو بود.این جا برای اش مهمانی دادند و او نتوانست خودش را حفظ کند و رفت در میان این جماعت گم شد.شاید همه ی بازیگران به این فکر نباشند،ولی به هر حال دیگر راج کاپور به آن معنا برای ما راج کاپور نبود.زمانی دیگر دلیپ کمار آمد این جا برای افتتاح هتل هیلتون که من رفتم با او صحبت کردم و دیدم شخصیت سنگین تری دارد.یک حرف قدیمی می گوید که نقش اصلا کوچک و بزرگ ندارد.من به این فکر نکردم ولی برای یک بازیگر حرفه ای خیلی چیز ها ممکن است پیش بیاید،مثلا سلطلان صاحبقران.برای من پول اش و وقت اش و آدم هایش هیچ وقت مطرح نبودند.فکر می کردم که آیا این نقش ایده ال من است و آیا دلم میخواهد این نقش را بازی کنم؟بعضی فیلم ها را دلم نمیخواست بازی کنم.بعضی فیلم ها را هم یکی از رفقا و دوستان و تهیه کنندگان خواهش می کرد بازی کنم.بعضی وقت ها مثل فیلم بت،بهروز وثوقی گفت میخواهم در این فیلم بازی کنی .من داشتم میرفتم اروپا،با عباسی و بهروز نشستیم و من قرارداد بستم و گفتم سر ساعت می آیم شیراز .این به خاطر بهروز بودمثلا قیصر را عباس شباویز و کیمیایی و بهروز نشستند و گفتن
     
  
مرد

 
ای ول به این میگن تایپیک
خداییش بازگیر قوی و لوتی بود
منم به نوبه خودم این روز رو تبریک میگم
خَـــندیــدَن تَنـــها انــتــقامـــیستـــــ
کــه دنـــیــا لایـــقش اســتــــــــ
     
  
مرد

SexyBoy
 
رضا بیک ایمانوردی در بابا نان داد

.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  ویرایش شده توسط: SexyBoy   
مرد

SexyBoy
 
بیک ایمانوردی در کلام حق

.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  ویرایش شده توسط: SexyBoy   
صفحه  صفحه 2 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5  پسین » 
مناسبتها

بیست و پنجم خرداد زادروز رضا بیک ایمانوردی گرامی باد


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA