ارسالها: 2554
#31
Posted: 25 Jul 2012 03:09
شو میهمانم تا بسازم
از خوشه‌ی پروین شرابی
بنشین به خوانم تا برآرم
از سفره قرصِ آفتابی
آن در که بستم من به هر عشق
شاید که بگشایی تو برعشق
در کارِ دل مشکل توان دید
زیباتر از این فتحِ بابی
سودای بالای بلندت
می افکند درپیچ و تابم
چون پیچک سبزی که دارد
برگِردِ افرا پیچ و تابی
جویی شد آن رودی که بودم
نازک نواتر شد سرودم
چابک صفا ده دست و رویی
تا می رود در جوی آبی
با یک نوازش از نگاهت
قالب تهی خواهم به راهت
آن سان که در تالاب خُردی
لغزد نسیمی بر حُبابی
بَس دیر پُرسیدی زحالم
من خود سراپا صد سؤالم
اکنون که این چشم سخنگو
تن می زند از هر جوابی
رو در سفر پا در رکابم
لغزیده بر بام آفتابم
یک بوسه فرصت بیشتر نیست
ای دوست می باید شتابی. .
اخرین عکسی که هفته نامه امید جوان با عنوان سیمین بانوی ایران چاپ کرده بود چقدر غصه دارم کرد
که چرا مفاخر ادب این سرزمین اینجوری غربت زده اند
قشنگ گفت کمال الملک
در ممالک دیگر صدها مانند من دارند و هر یک را به اجری بیش از دیگری تکریم میکنند اما شما فقط همین یکی را دارید و نازه همین را قدر نمیدانید
این اعتراض به درخواست شاه برای کشیدنتصویر مستهجن در قصر بود که باعث نیمه کاره شدن سفر اموزشی کمال الملک شد و وی همواره حسرت انرا بدل داشت
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#32
Posted: 25 Jul 2012 03:09
هشتاد سالگی و عشق ؟
تصدیق کن که عجیب است
حوّای پیر، دگر بار،
گرمِ تعارفِ سیب است
لب سُرخ و زلف طلایی
زیبا، ولی نه خدایی
برچهره رنگم اگر هست
آرایش است و فریب است!
در سینه ام دل شیدا
پرپر زنان ز تمنّا
هفتاد ضربه‌ی او را
گویی دوبار ضریب است
عشق است و دغدغه‌ی شرم
تن از دمای هوس گرم
می سوزم از تب و ، این تب
فارغ زلطفِ طبیب است
شادا کنار من آن یار
آن مهربانِ وفادار
گویی میان بهشتم
تا این کنار نصیب است
با بوسه بسته دهانم
گفتن سخن نتوانم
آتش فکنده به جانم
این بوسه نیست، لهیب است.
ای تشنه مانده‌ی عاشق!
بخت است و یارِ موافق
با این شراب گوارا
دیگر چه جای شکیب است؟
*
آدم! بیا به تماشا
بگذر زچالش و حاشا
هشتاد ساله‌ی حوّا
با بیست ساله رقیب است!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 24568
#34
Posted: 19 Jul 2013 11:20
۲۸ تیرماه زادروز سیمین بهبهانی بانوی شعر ایران گرامی باد
چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی
چو جان، نهان شده در جسم پر ملال منی
چنین که می‌گذری تلخ بر من، از سر قهر
گمان برم که غم‌انگیز ماه و سال منی
خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام
لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 511
#36
Posted: 19 Jul 2013 17:18
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بی تو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ! ای که ماندگار تویی
شهاب زود گذر لحظه های بوالهوسی است
ستاره ای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون منند
چه باک زان همه دشمن، چو دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندی است
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
زنده باد
الاغ با اون خریتش از خیلی ها بهتره
ارسالها: 642
#37
Posted: 19 Jul 2013 18:44
"افتخار زن به عظمت فکر اوست نه به چین پیراهنش"
****************
**************
***********
********
*****
**
گفتم: به جادوی وفا، شاید که افسونش کنم
آوخ که رام من نشد، چونش کنم، چونش کنم؟
از دل چرا بیرون کنم، این غم که من دارم از او؟
دل را، نسازد گر به غم، از سینه بیرونش کنم
در بزم نوش عاشقان، حیف است جام دل تهی
گر باده‌ی شادی نشد، لبریز از خونش کنم
عاقل که منعم می‌کند، زین شیوه‌ی دیوانگی
گر گویمش وصفی از او، ترسم که مجنونش کنم
محبوب می‌بوسد مرا، من جان نثارش می‌کنم
سودای پر سود است این، بگذار مغبونش کنم
سیمین! به شام هجر او، نیلینه دارم دامنی
از اختران اشک خود، دامانِ گردونش کنم
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
حکیم عمر خیام
*******
مردم فقط "یک بار" بايد بمونن تا موفق بشن،
ولى جمهوری اسلامی "هر بار" باید موفق بشه تا بمونه . . .
ویرایش شده توسط: LorenzoLotto
ارسالها: 8967
#39
Posted: 19 Jul 2013 20:17
۲۸ تیرماه زادروز سیـــــمیـــــــــن بــــــــهبــــــــــهانـــــــــی بانوی ایرانی گرامی باد
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
صفحه 4 از 7