پانزدهم مهر ماه زادروز سهراب سپهری شاعر شعر نو گرامی باد - صفحه 5

Arbab_Mashhad

کاربر

ارسالها: 121

#41 Posted: 7 Oct 2016 09:38

پانزدهم مهر ماه زادروز سهراب سپهری شاعر شعر نو گرامی باد

javan

کاربر

ارسالها: 3119

#42 Posted: 7 Oct 2017 10:38

یادش گرامی روحش شاد

مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه

eliyar2000

کاربر

ارسالها: 1436

#43 Posted: 7 Oct 2017 12:20

درسي اخلاقی از سهراب سپهری
خیــــــــــــلی قشنگه حیفه نخونینش!!!

سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند،
درس ومشق خود را...
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند...

خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...

دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
" پاک تنبل شده ای بچه بد "
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
" ما نوشتیم آقا "

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...

گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ......
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم،
عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما "
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا .......

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ....

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ....
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...

سهراب_سپهری

فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم

aliazad77

کاربر

ارسالها: 3598

#44 Posted: 7 Oct 2017 12:48

یاد این شاعر و متفکر بزرگ را گرامی داشته بر روان پاکش درود می فرستیم ... ایرانی

در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود

Erfan1993

کاربر

ارسالها: 2323

#45 Posted: 7 Oct 2017 12:58

پانزدهم مهر ماه زادروز سهراب سپهری شاعر شعر نو گرامی باد

limoshirin65

کاربر

ارسالها: 7149

#46 Posted: 7 Oct 2017 19:35

زندگی ، فهم نفهمیدن‌هاست ...
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست ...

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم ...
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است ...
وزن خوشبختی من،
وزن رضایتمندیست !

پانزدهم مهر زادروز سهراب سپهری گرامي باد

charli1369

کاربر

ارسالها: 1135

#47 Posted: 8 Oct 2017 00:29

زادروزش گرامی روحش شاد جاش تو بهشت باشه
نیست اصن کسی که دوسش نداشته باشه

خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم