انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مناسبتها
  
صفحه  صفحه 2 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین »

Parvin Etesami | بیست و پنجم اسپند ماه زادروز پروین اعتصامی گرامی باد


مرد

 
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست

گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست

گفت می باید تو را تا خانه قاضی برم
گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست

گفت نزدیک است والی را سرای آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه خمار نیست

گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت دیناری بده پنهان و خود را وا رهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست

گفت از بهر غرامت جامه­ات بیرون کنم
گفت پوسیدست جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست

گفت می بسیار خوردی زان چنین بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست

گفت باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست

=============================
شاید بعد از مولانا و حافظ هیچ شعری رو به اندازه قصاید پروین دوست ندارم
پروین قله شعر و ادب این سرزمینه
مطمئنا همون پروینیه که تو آسمون همه میبیننش
زادروزش گرامی
     
  
مرد

 
بیست و پنجم اسپند ماه زادروز پروین اعتصامی گرامی باد



به سوزنی ز ره شکوه گفت پیرهنی

ببین ز جور تو، ما را چه زخمها به تن است

همیشه کار تو، سوراخ کردن دلهاست

هماره فکر تو، بر پهلوئی فرو شدن است

بگفت، گر ره و رفتار من نداری دوست

برو بگوی بدرزی که رهنمای من است

وگر نه، بی‌سبب از دست من چه مینالی

ندیده زحمت سوزن، کدام پیرهن است

اگر به خار و خسی فتنه‌ای رسد در دشت

گناه داس و تبر نیست، جرم خارکن است

ز من چگونه ترا پاره گشت پهلو و دل

خود آگهی، که مرا پیشه پاره دوختن است

چه رنجها که برم بهر خرقه دوختنی

چه وصله‌ها که ز من بر لحاف پیرزن است

بدان هوس که تن این و آن بیارایم

مرا وظیفهٔ دیرینه، ساده زیستن است

ز در شکستن و خم گشتنم نیاید عار

چرا که عادت من، با زمانه ساختن است

شعار من، ز بس آزادگی و نیکدلی

بقدر خلق فزودن، ز خویش کاستن است

همیشه دوختنم کار و خویش عریانم

بغیر من، که تهی از خیال خویشتن است

یکی نباخته، ای دوست، دیگری نبرد

جهان و کار جهان، همچو نرد باختن است

بباید آنکه شود بزم زندگی روشن

نصیب شمع، مپرس از چه روی سوختن است

هر آن قماش، که از سوزنی جفا نکشد

عبث در آرزوی همنشینی بدن است

میان صورت و معنی، بسی تفاوتهاست

فرشته را، بتصور مگوی اهرمن است

هزار نکته ز باران و برف میگوید

شکوفه‌ای که به فصل بهار، در چمن است

هم از تحمل گرما و قرنها سختی است

اگر گهر به بدخش و عقیق در یمن است



"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
در آن سراي كه زن نيست، انس و شفقت نيست

در آن وجود كه دل مرده، مرده است روان

به هيچ مبحث و ديباچه اي، قضا ننوشت

براي مرد كمال و براي زن نقصان

زن از نخست بود ركن خانه هستي

كه ساخت خانه بي پاي بست و بي بنيان؟

زن ار براه متاعب(1) نمي گداخت چو شمع

نمي نشاخت كس اين راه تيره را پايان

چو مهر، گر كه نمي تافت زن به كوه وجود

نداشت گوهري عشق ، گوهر اندر كان

فرشته بود زن ، آن ساعتي كه چهره نمود

فرشته بين ، كه برو طعنه مي زند شيطان

اگر فلاطن و سقراط ، بوده اند بزرگ

بزرگ بوده پرستار خردي ايشان

به گاهواره مادر ، به كودكي بس خفت

سپس به مكتب حكمت ، حكيم شد لقمان

چه پهلوان و چه سالك ، چه زاهد و چه فقيه

شدند يكسره ، شاگرد اين دبيرستان

حديث مهر ، كجا خواند طفل بي مادر

نظام و امن ، كجا يافت ملك بي سلطان

وظيفه زن و مرد ، اي حكيم ، داني چيست

يكيست كشتي و آن ديگريست كشتيبان

چو ناخداست خردمند و كشتيش محكم

دگر چه باك ز امواج و ورطه و طوفان

به روز حادثه ، اندر يم حوادث دهر

اميد سعي و عملهاست ، هم از اين ، وهم آن

هميشه دختر امروز ، مادر فرداست

ز مادر است ميسر ، بزرگي پسران

اگر رفوي زنان نكو نبود ، نداشت

به جز گسيختگي ، جامه نكو مردان

توان و توش ره مرد چيست ، ياري زن

حطام(2) و ثروت زن چيست، مهر فرزندان

زن نكوي ، نه بانوي خانه تنها بود

طبيب بود و پرستار و شحنه و دربان

به روزگار سلامت ، رفيق و يار شفيق

به روز سانحه ، تيمار خوار و پشتيبان

ز بيش و كم ، زن دانا نكرد روي ترش

به حرف زشت ، نيالود نيكمرد دهان

سمند عمر ، چو آغاز بد عناني كرد

گهيش مرد و زمانيش زن ، گرفت عنان

چه زن ، چه مرد ، كسي شد بزرگ و كامروا

كه داشت ميوه اي از باغ علم ، در دامان

به رسته هنر و كارخانه دانش

متاعهاست ، بيا تا شويم بازرگان

زني كه گوهر تعليم و تربيت نخريد

فروخت گوهر عمر عزيز را ارزان

كسي است زنده كه از فضل ، جامه اي پوشد

نه آنكه هيچ نيرزد ، اگر شود عريان

هزار دفتر معني ، به ما سپر فلك

تمام را بدريديم ، بهر يك عنوان

خرد گشود چو مكتب ، شديم ما كودن

هنر چو كرد تجلي ، شديم ما پنهان

بساط اهرمن خود پرستي و سستي

گر از ميان نرود ، رفته ايم ما ز ميان

هميشه فرصت ما ، صرف شد در اين معني

كه نرخ جامه بهمان چه بود و كفش فلان

براي جسم ، خريديم زيور پندار

براي روح ، بريديم جامه خذلان(3)

قماش دكه جان را ، به عجب پوشانديم

به هر كنار گشوديم بهر تن ، دكان

نه رفعتست ، فساد است اين رويه ، فساد

نه عزتست، هوانست اين نه عزتست، هوانست اين عقيده، هوان(4) نه سبزه ايم ، كه روئيم خيره در جر وجوي

نه مرغكيم ، كه باشيم خوش به مشتي دان

چو بگرويم به كرباس خود ، چه غم داريم

كه حله حلب ارزان شدست يا كه گران

از آن حرير كه بيگانه بود نساجش

هزار برازنده تر بود خلقان

چه حله اي است گرانتر ز حليت دانش

چه ديبه ايست نكوتر ز ديبه عرفان

هر آن گروه كه پيچيده شده به دوك خرد

به كارخانه همت ، حرير گشت و كتان

نه بانوست كه خود را بزرگ مي شمرد

به گوشواره و طوق و به ياره مرجان

چو آب و رنگ فضيلت به چهر نيست ، چه سود

ز رنگ جامه زربفت و زيور رخشان

براي گردن و دست زن نكو ، پروين

سزاست گوهر دانش ، نه گوهر الوان
زندگي دفتري از خاطر هاست . يك نفر در شب كم ، يك نفر در دل خاك ، يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست ، چشم تا باز كنيم عمرمان ميگذرد ما همه همسفريم . . . . .
     
  
زن

 
روحشان شاد یادشون و زادروز ایشون گرامی
خدایا...
دیگه بسمه...
بریدم رحم کن




.........


زندگی پانتومیم است حرف دلت رابه زبان اوری باخته ای
     
  

 
بیست و پنجم اسپند ماه زادروز پروین اعتصامی گرامی باد

آواز محتسب ـــ همای
     
  
زن

andishmand
 
بیست و پنجم اسپند ماه زادروز پروین اعتصامی گرامی باد





بلبل آهسته به گل گفت شبی
که مرا از تو تمنائی هست

من به پیوند تو یک رای شدم
گر ترا نیز چنین رائی هست

گفت فردا به گلستان باز آی
تا ببینی چه تماشائی هست

گر که منظور تو زیبائی ماست
هر طرف چهرهٔ زیبائی هست

پا بهرجا که نهی برگ گلی است
همه جا شاهد رعنائی هست

باغبانان همگی بیدارند
چمن و جوی مصفائی هست

قدح از لاله بگیرد نرگس
همه جا ساغر و صهبائی هست

نه ز مرغان چمن گمشده‌ایست
نه ز زاغ و زغن آوائی هست

نه ز گلچین حوادث خبری است
نه به گلشن اثر پائی هست

هیچکس را سر بدخوئی نیست
همه را میل مدارائی هست

گفت رازی که نهان است ببین
اگرت دیده ی بینائی هست

هم از امروز سخن باید گفت
که خبر داشت که فردائی هست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
مرد

 
به هیچ مبحث و دیباچه ای قضا ننوشت
...
برای مرد کمال و برای زن نقصان
....
.....
.... نامش همیشه ماندگار است
یادش را گرامی میداریم
...تنهایی...
نیمه دیگر من است
وقتی تو را...
ندارمت.....!
کاش...!
     
  
مرد

 
بیست و پنجم اسپند ماه زادروز پروین اعتصامی گرامی باد
     
  
مرد

 
بیست و پنجم اسپند ماه زادروز پروین اعتصامی گرامی باد

     
  
زن

 
بیست و پنجم اسپند ماه زادروز پروین اعتصامی گرامی باد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 2 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین » 
مناسبتها

Parvin Etesami | بیست و پنجم اسپند ماه زادروز پروین اعتصامی گرامی باد


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA