ارسالها: 55
#31
Posted: 6 Dec 2013 18:52
ناظر که روسی باشه نتیجه بازی بهتر این در نمیاد
B ondage & D iscipline .. S adism & M asochism B ♥ D ♥ S ♥ M
ارسالها: 23330
#32
Posted: 6 Dec 2013 19:02
الگیلانو دربی گیلان در گذشته بین تیمهای ملوان بندرانزلی و سپیدرود رشت برگزار میشد. سپیدرودی که قرمزپوش بود اما اکنون داماش آبیپوش است. قدیمیهای فوتبال گیلان از آن بازیها خاطرات زیبایی را تعریف میکنند. مثلا میگویند در یکی از دربیها که در شهر رشت برگزار شد، تماشاگران تا لب خط زمین نشسته بودند و بعد از چانهزنی فراوان، مسئولان برگزاری مسابقه قبول میکنند که بازی را با همان شرایط آغاز کنند و اتفاقا در آن مسابقه کمترین مشکلی برای تماشاگران دو تیم پیش میآید و بازیکنان نیز مرد و مردانه در میدان رقابت کردند. از آن زمان تاکنون تغییرات زیادی در فوتبال گیلان رخ داده، استقلال رشت و پگاه آمدهاند و رفتهاند و حالا چند سالی است که نوبت به داماش گیلان رسیده است. تیمی بازیکن ساز که مردم رشت دوستش دارند.همانطوریکه مردم انزلی به ملوان بازیکنساز عشق میورزند و با آن زندگی میکنند. مردم رشت و انزلی فقط 30 کیلومتر باهم فاصله دارند و هر روز هم با یکدیگر معاشرت، تجارت، رفاقت دارند و برخی از آنها با یکدیگر قوم و خویش هم هستند اما مشخص نیست که چرا نوبت به فوتبال که میرسد در در ورزشگاه طوری باهم رفتار میکنند که شاید مردم دو کشور دشمن هم چنین رفتارهایی از آنها سر نزند! تماشاگران در ورزشگاه به یکدیگر بد و بیراه میگویند، بازیکنان تحت تاثیر سکوها قرار میگیرند و در پایان مسابقه فارغ از هر نتیجهای که به دست میآید با یکدیگر درگیری فیزیکی پیدا میکنند و شیشه خودروهای یکدیگر و حتی در برخی موارد سر همدیگر را میشکنند. تلاش مسئولان فوتبالی و فرهنگی استان و دو باشگاه نیز در عمل بینتیجه بوده است. نباید خودسانسوری کنیم و خودمان را فریب بدهیم و بگوییم نه سیاه نمایی نکنید. دربی گیلان میتواند بعد از دربی تهران حساسترین و زیباترین دربی فوتبال ایران باشد. زیرا هر دو تیم بازیکنان و تماشاگران متعصبی دارند اما افسوس که حاشیههای الگیلانو فوتبال ایران بسیار بسیار بیشتر از متن آن است. زیباییهای رقابت در مستطیل سبز تحت تاثیر الفاظ رکیک تماشاگران روی سکوها قرار میگیرد. هر دو تیم بازیکنان زیادی به فوتبال ایران معرفی کردهاند که آخرین آنها علیرضا جهانبخش از داماش است که اکنون در لیگ هلند بازی میکند و سعید عزتاللهی ملوان هم از چند باشگاه اروپایی و حتی برزیلی پیشنهاد دارد حیف است که چهره گیلان سرسبز و خرم و مردمان با فرهنگش به خاطر 90 دقیقه بازی فوتبال زشت جلوه داده شود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#33
Posted: 6 Dec 2013 19:15
سارا قمی : اگر داوران گلهایم را کم نکنند باز هم خانم گل می شوم سارا قمی مهاجم بانوان ملوان که در نیم فصل لیگ بانوان عنوان خانم گلی را بدست آورده است گفت: تیم ملوان هم امسال باز هم با تیم شهرداری در کورس قهرمانی است و با هم رقابت می کنیم. به گزارش پایگاه اینترنتی هواداران ملوان "ملوان کلاب" سارا قمی در باره سطح لیگ امسال گفت : سطح بازی ها نسبت به سالهای قبل خیلی بالا رفته است و بازیکنان خیلی پیشرفت کرده اند به مانند تیم اصفهان و بوشهر با بازیکنانی که جذب کرده اند سطح فوتبال خود را ارتقا دادند در لیگ امسال هم سطح تیمها بالاتر رفته و هم سطح لیگ بهتر شده است. تیم ملوان هم امسال باز هم با تیم شهرداری به در کورس قهرمانی است و با هم رقابت می کنیم. وی درباره خانم گل شدنش در نیم فصل گفت: تلاش من در وحله اول این است که تیم نتیجه بگیرد و در کنار نتیجه تیمی من هم هدفی دارم و تمام تلاشم را می کنم که خانم گلی این فصل را هم اذعان خود کنم، اگر مثل سال قبل داورها گلهای من را کمتر نکنند.. سارا قمی درباره امتیازاتی که تیم بانوان ملوان از دست داده گفت: ما در نیم فصل اول به مانند بازی بوشهر و شیراز بدلیل نبودن بازیکنان اصلی در هر دو بازی 2 امتیاز از دست دادیم و این تجربه شده برای ما که در نیم فصل دوم باهوشتر بازی کنیم و لی اگر راحت این امتیاز ها را ازدست نمی دادیم شرایط بهتری داشتیم . نیم فصل دوم بیشتر تلاش خواهم کرد تا امتیازاتی که در نیم فصل اول از دست دادیم را جبران کنم. مهاجم بانوان ملوان گفت: امسال بدلیل شرایط بد مالی باشگاه تا به الان 15 درصد مبلغ قرارداد خود را گرفته ایم اینجا باید از آقای هدایتی گله ای داشته باشم چون سال قبل و طبق جلسه ای که داشتیم به بازیکنان قول داده بود که اگر مقام اول تا سومی را بیاوریم پاداش خوبی به تیم بانوان خواهد داد چون مبلغ قرارداد بازیکنان بانوان ملوان به قدری کم است که کفاف هزینه ایاب و ذهاب آنها را هم نمی دهد متاسفانه ماهها گذشت و هیچ خبری نشد. و امسال هم که اصلا شرایط خوبی از لحاظ مالی نداریم. و هزینه ایاب و ذهاب برای هر تمرینی که انجام داده ایم بیشتر از پولی است که تا به حال گرفته ایم. شرایط مالی برای بازیکنان از جمله غیر بومی ها خیلی سخت است . آقای هدایتی که به همه تیمهای ملی و باشگاهی لطف ویژه دارند اگر هم کمکی به این تیم بکنند به جایی بر نمی خورد. در اینجا باید از آقای درودگر و مسئولین شهری تشکر کنم که تا به حال کمکهای زیادی به ما کردند. امسال با اینکه شرایط مالی باشگاه خوب نیست ولی آقای درودگر باز هم به تیم بانوان کمک کردند و به تمامی خواسته های ما رسیدگی کردند و اگر شرایط بد مالی نبود مطمئن هستم که بیشتر به این تیم کمک می کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#34
Posted: 7 Dec 2013 18:30
پایان رافت
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#35
Posted: 8 Dec 2013 01:21
روز حادثه از زبان همسر سیروس حالا چندین سال است که او زیر خاک نمناک بندر خفته است اما هنوز عکسش روی دیوار تمام مغازه های شهر و یادش در قلب تمام آدمهای نجیب شمال ماندگار شده است. همسر قایقران که در آن سفر همراه او بود روز تلخ حادثه را اینگونه روایت می کند « ساعت ۵/۲ بعدازظهر از بندرانزلى به طرف تهران حرکت کردیم. برادرم ایمان هم با ما بود. ما در تهران زندگى مى کردیم. سال هاى گذشته که تهران بودیم هر سال عید مى آمدیم انزلى. ولى آن سال عید انزلى بودیم، نتوانستیم راستین را براى گردش جایى ببریم. سیروس پشت فرمان رنو بود و من بغل دستش، برادرم پشت من نشست و راستین هم پشت سیروس نشسته بود. سیروس جلوى دکه هاى خارج از شهر رشت نگه داشت تا براى راستین نوشابه بخرد. من گفتم: سیروس، راستین فقط عاشق آب است، اگر نوشابه بخورد، باز هم آب مى خواهد، برویم امامزاده هاشم آب بخوریم و صدقه هم بیندازیم. راستین که هیچ موقع قانع نمى شد، گفت: آره بابا، آنجا آب مى خورم. سیروس هم گاز داد و رفت. وقتى به امامزاده هاشم رسیدیم، سیروس دست کرد توى جیبش، پول درآورد و به راستین داد و گفت: پسرم، آب که خوردى این پول را هم توى آن صندوق بینداز. سیروس اول نمى خواست پیاده شود. من هم خیلى کسل بودم و اصلاً حال نداشتم. انگار غم دنیا توى دلم بود، ولى بعد همگى پیاده شدیم و دست و رویمان را شستیم، آنجا یک شیر آب بود. وقتى سوار ماشین شدیم، راستین گفت: بابا چقدر خنک شدم. قبل از اینکه من بیهوش بشوم، دقیقاً یادم نمى آید. فقط یادم هست که یک خاور از روبرو در حال حرکت بود. من خیلى خوابم مى آمد. یک بار تصادف کرده بودیم ،همیشه از جاده مى ترسیدم و همیشه در طول راه بیدار بودم. تا چشم باز کردم آن صحنه را دیدم. از جایى که آب خوردیم تا محل تصادف خیلى فاصله نداشتیم. جیغ کشیدم، ولى مرا کشیدند و بردند. هى مى گفتم که شوهر و بچه ام را نجات دهید. برادرم را که دیدم، گفتم: واى جواب پدرم را چه بدهم؟ اصلاً نمى خواستم قبول کنم که بر سر آنها بلایى مى آید. دوباره بیهوش شدم. مرا به درمانگاه امامزاده هاشم بردند. چند ضربه به صورتم زدند که از درد به هوش آمدم و پرسیدم که چه اتفاقى افتاده و شوهر و بچه ام کجا هستند؟ نجاتشان دادید؟ گفتند: بله شما نگران نباشید، حالشان خوب است. با سر اشاره مى کردم که یعنى من سالم هستم و شما بروید به آنها برسید. من مى خواهم خودم بروم آنها را نجات بدهم. آدرس و شماره تلفن ما را پرسیدند. نمى گذاشتند بروم، تا بلند مى شدم، دوباره مرا به زور نگه مى داشتند. آنها مى گفتند: ما به خانواده شما اطلاع داده ایم. آمبولانس هم نبود. خدا خیر بدهد دو تا آقا را که پیکان داشتند و مى خواستند مرا به بیمارستان برسانند. گفتم: من نمى آیم. مى خواهم پیش شوهر و پسرم بروم. یکى از آن دو مرد گفت: خواهر، سیروس مثل نور چشم ما است، ما او را نجات مى دهیم. به زور مرا سوار پیکان کردند. من مردم را مى دیدم که مى رفتند و مى آمدند و به داخل پیکان نگاه مى کردند و سر تکان مى دادند و مى گفتند: بیچاره! ولى من نمى فهمیدم، یعنى نمى خواستم قبول کنم. در بیمارستان پور سینای رشت، مرا بسترى کردند. پس از اینکه از بیمارستان پور سینای مرخص شدم، در ماشین دلشوره داشتم. یک لحظه دلم ریخت و شک کردم، دایم به خودم دلدارى مى دادم و مى گفتم مگر امکان دارد که سیروس و راستین من بمیرند؟ اگر براى سیروس اتفاقى افتاده باشد، رشتى ها خیلى سیروس را دوست دارند و حتماً برایش پرده و حجله مى زنند. هر چه گشتم پرده مشکى و حجله عزادارى ندیدم. امیدوار شدم و با خودم گفتم: حتماً اتفاقى نیفتاده و آنها زنده اند و در بیمارستان بسترى هستند. خدا شاهد است که توان سؤال کردن از همراهانم را نداشتم. همینکه وارد خیابان واحدى شدیم، یک حجله دیدم. سریع نگاه کردم و اعلامیه را دیدم. اما تار دیدم و عکس یک آدم بزرگ و یک بچه را تشخیص دادم. نفهمیدم که اعلامیه و عکس ها متعلق به چه کسانى هستند؟ ماشین هم سریع گاز داد و رفت و اجازه نداد که من متوجه شوم. هر ماشینى که از کنار ما مى گذشت، یک اعلامیه پشت شیشه آن نصب شده بود. به پل واحدى که یکطرفه است رسیدیم. ما ماندیم تا ماشین هاى آن طرف بیایند و رد بشوند. اولین ماشین که رد شد، پشت شیشه آن یک اعلامیه بود. ناگهان از جا کنده شدم و پشت سرم را نگاه کردم. خوب که نگاه کردم و به چشم هایم فشار آوردم، دیدم نوشته شده: «سیروس قایقران» ... محکم بر سر و صورتم زدم ... دیگر هیچ چیز نفهمیدم و تا رسیدن به منزل، همه اش بر سرم مى کوبیدم. وقتى هم که سر کوچه خودمان رسیدیم، دیدم همه جا اعلامیه زده شده و حتى جلوى در خانه ما اعلامیه زده بودند. ولى من باز هم نمى خواستم باور کنم که سیروس عزیز من مرده است. سیروس همیشه مهربان و با محبت بود. ولى در این روزهاى آخر، خیلى مهربان تر و با محبت تر شده بود و هیچ وقت به من یا راستین در این مدت نه نگفت و هرگز بى احترامى و بى وفایى از سیروس ندیدم، به جز در این سفر آخرى که بى وفایى کرد و مرا با خود نبرد. یک شب در اوایل عید همان سال سیروس روى تختخواب دراز کشیده بود و راستین هم پیش او بود. وقتى داخل اتاق رفتم دیدم که سیروس دارد درد دل مى کند. او به پسرش مى گفت: راستین جان، من یک ماه بیشتر مهمان شما نیستم.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#36
Posted: 8 Dec 2013 01:23
خاطرات آنان که با سیروس بودند پرویز قایقران ( پدر ) آیا ورزشکار تا زمانی که زنده است عزیز است ؟ هیچکس از تهران و مرکز استان نیامده که حالی از ما بپرسد یا کمکی به ما بکند. او اولین فرزندم بود. غروب موقع اذان به دنیا آمد. اولین سالی که به تیم ملی دعوت شد با محمود فکری به تهران رفت و دو روز بعد با گرمکن و بی پول برگشت. چیزی به ما نگفت اما چند روز بعد فهمیدیم که لباسهای آنها را در اردو زدند تا آنها دیگر در تمرینات حاضر نشوند. اخلاقش عالی بود. او از نظر مالی کمکی به من نکرد ولی بعدها متوجه شدم که پولها را به مردم نیازمند می داد. دوستان دورو نگذاشتند که در دوران بازیگری و مربیگری ، آب خوش از گلویش پایین برود. خدا او را بیامرزد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#37
Posted: 8 Dec 2013 01:25
محمد احمدزاده اغلب دوران ورزشی ام را در کنار سیروس بودم. از نوجوانان ملوان گرفته تا اردوی تیم ملی. ضمن آنکه با هم از ملوان جدا شدیم و به تهران رفتیم.سیروس بچه خونگرمی بود و هیچوقت لبخند از لبانش دور نمی شد. سیروس برای بزرگتر همه چیز داشت اما خودش یک مقدار سهل انگاری می کرد. متاسفانه نسبت به همه چیز بی تفاوت بود. او بچه خاکی و با صداقتی بود و فکر می کرد همه مثل خودش صاف و ساده اند. آخرین بار ۲۰ روز قبل از فوتش او را دیدم. برایم خیلی عجیب بود که متحول شده ، حسرت جوانی اش را می خورد و تازه متوجه دوستیهای خود با این و آن و اطرافش شده بود. می خواست متحول شود و به فوتبال بازگردد. خدا بیامرز پاسهای دقیق و شوتهای سنگینی داشت. او با کاپیتان شدنش حق من و همه شهرستانیها را گرفت. ظاهر و باطنش یکی بود. انزلی را با هیچ شهری عوض نمی کرد. یکسال به تیم ملی دعوت شدم و در اردو خیلی عذاب کشیدم. رقابت سنگین بود و شهرستانیها پشتیبانی نداشتند، تازه فهمیدم که غفور و سیروس چه کشیده اند. اگر آقای گل لیگ نمی شدم مرا دعوت نمیکردند. آنها ما را به زحمت تحمل می کردند. سیروس همیشه با خونسردی و جوانمردی با همه رفتار می کرد. یادش بخیر و روحش شاد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#38
Posted: 8 Dec 2013 01:27
بهمن صالح نیا من همیشه به نام ملوان افتخار می کنم چرا که نام ملوان عامل شناسایی بندر انزلی در سطح کشور شده است و این امر با زحمات و تلاش بازیکنان بزرگی چون سیروس محقق شده است. از افتخارات دیگر انزلی راهیابی چند بازیکن از این خطه به تیم ملی بوده است که با توجه به اوضاع آن زمان برای شهرستانی ها بسیار ارزشمند بود. من همیشه قایقران را مثل فرزندم دوست داشتم. او با آن چهره خندان و سیه چرده خود به ما پیوست بچه بسیار محجوب و خجالتی بود.او افتخار زیادی برای ما آفرید اما متاسفانه هرگز از تمام توان خود استفاده نکرد. به او گفتم تهران نرو. آنجا آدم ها همدیگر را نمی شناسند و رقابت ناجوانمردانه زیاد است. پیشنهاد کردم به لیگ ترکیه برود.من نمی بخشم آنهایی را که با راه انداختن تیمهای کذایی و بی هویتی چوان کشاورز و بانک تجارت و... باعث از هم پاشیدگی تیمهای اصیل شدند. آرزو دارم جوانان امروز از سوابق و افتخارات سیروس الگو بگیرند . او وقتی تمرین شوت انجام می دادیم تورهایمان را با شوتهایش پاره می کرد. مرحوم دهداری ( معلم اخلاق ) همیشه می گفت اگر سیروس کمی منظم تر باشد می تواند یکی از بهترینهای فوتبال ما باشد. دهداری توجه خاصی به نظم و اخلاق داشت. بحث من و دهداری با بقیه همیشه این بود که ورزشکار باید از هرجهت الگو باشد راه رفتن، صحبت کردن و... . حتی یکبار مرحوم دهداری قصد نداشت مرحوم قایقران را به اردو ببرد که من مانع شدم. او می گفت این جوان خیلی بی تفاوت است. من سیروس را به اتاقم بردم و ساعتها با او صحبت کردم. سیروس هم در نظم و انضباط همانی شد که می خواستیم و بازوبند کاپیتانی را بدست آورد. سیروس در زمان پروین به دلایل غیر فنی از تیم ملی خط خورد. او را جلوی مغازه مرحوم طلاکار دیدم. گفتم سیروس تو به ما کمک کن ، نه من به تو. تازه از قطر آمده بود گفتم بیا ملوان برای تو برنامه تنظیم می کنم. دوست دارم دوباره تو را در تیم ملی ببینم. سیروس به من قول داد . هرروز صبح خودم به او در کنار دریا تمرین میدادم و شبها به خانه اش سر می زدم. او خیلی در این ایام به ملوان کمک کرد. بهترین خاطره ام ۲ گل زیبایی است که در این دوران به پرسپولیس در انزلی زد . او دوباره به تیم ملی دعوت شد و آن گل زیبا را به کره زد. بعدها در بندر عباس او را دیدم. مدتی بعد پیغام داد که میخواهم به ملوان بیایم و با شما کار کنم که موافقت کردم اما من سال بعد به چوکا پیوستم و .... خدا رحمتش کند و به خانواده اش صبر بدهد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#39
Posted: 8 Dec 2013 01:28
احمدرضا عابدزاده دوست و همبازی سیروس هم مانند تمام این سال ها به انزلی رفته است تا در مراسم یادبود او شرکت کند. او در این باره می گوید: «نميتوانم سيروس را فراموش کنم. من هر سال در اين مراسم شرکت ميکنم.»
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#40
Posted: 8 Dec 2013 01:34
بازی پرسپولیس و ملوان 25 مرداد 1392 لیگ برتر جام خلیج فارس 92-93 VIDEO
لیگ دوازدهم: گلهای بازی ملوان و تراکتورسازی - هفته هشتم VIDEO
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7