ارسالها: 8724
#51
Posted: 21 May 2012 14:57
نوه حجازی: باباناصر به اندازه آسمان بزرگ بود/ من و او همدیگر را خیلی دوست داشتیم
"امیرارسلان رمضانی" نوه مرحوم ناصر حجازی عظمت و بزرگی پدربزرگش را درک کرده آنجا که می گوید باباناصر به اندازه آسمان بزرگ بود.
صحبتهای امیر ارسلان در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری ورزش ایران (ایپنا)، را در ادامه می خوانید:
* دوست داریم درباره ناصر خان حجازی صحبت کنی؟
- بابا ناصر خیلی خوب بود. خیلی دوستش داشتم. همیشه با من پلی استیشن بازی می کرد و وقتی میباخت می خندید. ما با هم کشتی کج نگاه می کردیم و همدیگر را خیلی دوست داشتیم. وقتی بابا ناصر مریض بود همیشه بالای سرش می رفتم و همیشه می گفت شاید فردا حالم خوب شود.
* یک خاطره خوب از بابا ناصر تعریف کن.
- یک روز داشت فوتبال نگاه می کرد و وقتی تمام شد به بابا ناصر گفتم با من پلی استیشن بازی می کنی گفت آره و من 13 بر صفر بردم. بابا ناصر خندید و گفت چقدر خوب بازی می کنی و من هم گفتم همیشه خوب بازی می کنم. بابا ناصر گفت فوتبال واقعی ات هم خوب است و بازیکن خوبی می شوی.
* می دانی ناصر حجازی چقدر بزرگ بود؟
- آره خیلی بزرگ بود. به اندازه آسمان بزرگ بود.
* وقتی به مدرسه می روی دوستانت درباره بابا ناصر صحبت نمی کنند؟
- بعضی وقتها معلممان از بابا ناصر تعریف می کند و گاهی هم راننده سرویس می گوید که بابا ناصر کی بوده است. آنها می گویند بابا ناصر مرد خیلی خوبی بوده و انشاءالله خدا رحمتش کند.
* دوست داری یک روز مثل بابا ناصر شوی؟
- بله ولی دروازه بان نه چون فوتبالیست خوبی هستم اما دروازه بان نیستم.
* فوتبالت از بابا سعید و دایی آتیلا بهتر است؟
- در پلی استیشن از آنها بهتر هستم اما در فوتبال واقعی دایی و بابام بهتر هستند.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#52
Posted: 21 May 2012 15:00
داماد حجازی: ستونهای خانه ما افتاده است/ ناصرخان اسطوره مردمی است
سعید رمضانی داماد مرحوم ناصرحجازی روزهای بسیار سختی را پشت سرگذاشته و معتقداست فوت ناصرخان مثل این بود که ستون های خانه آنها فرو ریخته است.
حرفهای رمضانی را در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری ورزش ایران(ایپنا)، در ذیل می خوانید:
*یکسال از فوت مرحوم ناصرحجازی گذشت. این مدت به شما چطور گذشت؟
-خیلی سخت گذشت؛ مثل این بود که ستونهای یک خانه ریخته باشد. وقتی خانه ای ستون نداشته باشد خیلی سخت می شود آن خانه را حفظ کرد.
*بدترین اتفاق این یکسال چه اتفاقی بود؟
-همین که ناصر خان نبود خیلی بد بود.
*بعد ازاین مدت مرگ ناصرخان را باور کردهای؟
-خیلی سخت است که باور کنم چون همیشه و همه جا عکس هایش هست و هوادارانش هم هر جا ما را میبینند از ناصر خان حرف می زنند. ناصر خان الان بین ما نیست اما همیشه کنار ما است.
*همسر شما روزهای خوبی را پشت سر نگذاشته است. این مدت با مشکلاتی که ایشان داشت چطور کنار آمدی؟
-خیلی سخت بود اما تا جایی که توانستم سعی کردم شرایطی مهیا کنم که زندگی خودمان خیلی آرام باشد.
*جالب ترین اتفاق این مدت چه اتفاقی بود؟
- تلفن همراه ناصر خان روشن است و هر کسی دوست دارد تماس می گیرد یا پیامک می دهد. نمی دانید چقدر تماس می گیرند و پیامک می دهند. هواداران ناصر خان مدام با پیامک با او صحبت می کنند و به مناسبت های مختلف با ایشان درد ودل می کنند که خیلی جالب است.
*ناصر خان را در یک جمله تعریف می کنی؟
-اسطوره مردمی
*برای سالگرد ناصر خان برنامه خاصی دارید؟
-پنجشنبه صبح به بهشت زهرا می رویم وعصر هم مراسم داریم. تا این لحظه مردم به ما دلگرمی دادهاند وفکر می کنم پنجشنبه هم مردم سنگ تمام بگذارند چون مردم قدرشناس هستند و قدر اسطوره هایشان را می دانند.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#53
Posted: 21 May 2012 15:01
حجازی: آنهایی که سال گذشته با پدرم عکس انداختند امسال هم میآیند
خبرگزاری فارس: مربی تیم استقلال و فرزند ناصر حجازی گفت: مطمئن باشید کسانی که سال گذشته عکس یادگاری میگرفتند و وعده و وعید میدادند امسال هم میآیند.
به گزارش خبرگزاری فارس، دوم خرداد ماه مصادف است با اولین سالگرد درگذشت ناصر حجازی، به همین علت گفت و گویی با آتیلا حجازی فرزند مرحوم حجازی در این خصوص و همچنین دیدار استقلال مقابل سپاهان انجام دادیم.
گفتوگوی فارس با آتیلا حجازی را در زیر میخوانیم.
فارس: فردا سالروز درگذشت پدرتان است. در این یک سال چه اتفاقاتی در خانواده حجازی رخ داد؟
یک سال از این موضوع گذشته ولی همه چیز آنقدر سریع اتفاق افتاد که من هنوز این موضوع را باور ندارم. یاد پدرم همیشه با ما است چون ما وابسته به یکدیگر بودیم و درگذشت او فشار زیادی را به ما وارد کرد اما حضور مردم و قوت قلب آنها در شهرهای مختلف باعث دلگرمی خانواده حجازی شد.
فارس: عکس پدر مرحومتان را پشت شیشه ماشینتان زدهاید...
این عکس همیشه با من بود و تا زمانی که من باشم این عکس روی شیشه ماشینم چسبیده است. هنگامی که در خیابان مشغول رانندگی هستم مردم به ما لطف دارند و با بوقزدن اشاره میکنند که جای ناصر حجازی در میان ما خالی است.
فارس: در این یک سال تماسهایی با شما گرفته و وعدههایی هم در بیمارستان قبل از درگذشت مرحوم حجازی داده شد. کسی به این وعدهها عمل کرد؟
خوشبختانه پدرم نیازی نداشت و اگر هم داشت هیچ وقت آن را به زبان نمیآورد. تا زمانی که انسانها هستند حرفهای قشنگی زده و وعدههای زیادی داده میشود. حتی برخی القاب خوبی برای خودشان انتخاب میکنند ولی زمانی که پدرم از بین ما رفت دیگر خبری از آن وعدهها نشد. مطمئن باشید کسانی که سال گذشته عکس یادگاری میگرفتند و وعده و وعید میدادند روز پنجشنبه که قرار است سالگرد پدرم را برگزار کنیم باز هم آنها را خواهیم دید. البته توقعی نیست و همین که مردم به ما دلگرمی میدهند کفایت میکند.
فارس: باشگاه سپاهان خواستار نامگذاری بازی فردا با یاد ناصر حجازی شده است.
جا دارد از مسئولان باشگاه سپاهان تشکر کنم که به یاد پدرم بودند و امیدوارم آنها همیشه به جز فردا موفق باشند. در قوانین AFC موانعی وجود دارد و نمیدانیم آیا مراسمی که باشگاه استقلال و سپاهان تدارک دیدهاند برگزار میشود یا خیر. سالگرد پدرم فردا است ولی ما به خاطر مردم مراسم را روز پنجشنبه گرفتیم.
فارس: ظاهرا رحمتی میخواهد پیراهن حجازی را بپوشد؟
مهدی به من گفت که میخواهد این کار را انجام دهد اما شاید مسئولان AFC اجازه ندهند چون قوانین سفت و سختی دارند.
فارس: استقلال میتواند سپاهان را شکست دهد؟
نتیجه قابل پیش بینی نیست اما ما تیم مصمم و سرحالی داریم. حیف است که یکی از نمایندگان ایران حذف میشود. میدانیم سپاهان 3 سال است قهرمان ایران میشود و تیم قابل احترامی است اما استقلال هم تیم کوچکی نیست و امیدوارم برنده از زمین خارج شویم.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#54
Posted: 21 May 2012 15:02
گزارشی به مناسبت اولین سالگرد مرگ ناصر حجازی
خیلی زود گذشت؛ خیلی زودتر از اینکه بتوان تصورش را کرد، همانطور که نمیتوانستیم رفتن حجازی را باور کنیم، تصور سپری شدن یک سال از درگذشت او هم سخت و دشوار است.
به گزارش قدس آنلاین، ناگهان چقدر زود دیر شد. سال قبل چند روز پیش تر بار دیگر دروازه بان قرن آسیا روی تخت بیمارستان رفت. روزهای سخت بیماری فرا رسیده بود. هر چقدر در 2 سال قبل او تحمل کرد و مثل کوه مقابل این سرطان لعنتی ایستادگی کرد، اما در روز دوم خرداد همه چیز تمام شد و اسطوره دیگر نتوانست. طاقتش طاق و سرانجام تسلیم تخت بیمارستان شد. رفت و آمد در بیمارستان کسری ادامه داشت و هر عیادت کننده ای امیدوار بود به زودی مثل همیشه ناصر حجازی برخیزد و به زندگی خود ادامه دهد اما دیگر زمان رفتن رسیده بود.
حجازی در میان بهت و اندوه بسیاری از دوستدارانش در تاریخ دوم خرداد سال 90 چشم از دنیا فرو بست تا علاوه بر خانوادهاش جامعه ورزشی و جمع کثیری از مردم را اندوهگین کند. ناصر حجازی متولد 23 آذر 1328 در شهر تهران، دروازه بان اول تیم ملی فوتبال ایران در دهه 50 بود و 2 عنوان قهرمانی در جام ملت های آسیا، یک عنوان قهرمانی در بازی های آسیایی و شرکت در المپیک و جام جهانی فوتبال را در کارنامه دارد. او همچنین به همراه تیم تاج سابق قهرمانی در جام تخت جمشید و جام باشگاه های آسیا را تجربه کرده بود. حجازی در دوران مربیگری نیز استقلال را به نایب قهرمانی جام باشگاه های آسیا و قهرمانی لیگ آزادگان رساند.
فدراسیون بین المللی تاریخ و آمار فوتبال در انتخاب برترین های قرن بیستم، ناصر حجازی را دومین دروازه بان برتر قاره آسیا و چهل و یکمین دروازه بان شایسته جهان معرفی کرده است. حجازی رفت اما یاد و خاطره وی هیچ گاه از ذهن فوتبالدوستان پاک نخواهد شد و کما اینکه هرگاه استقلال در استادیوم های مختلف ورزشی به میدان می رود نام مرحوم حجازی پر آوازه بر سر زبان هاست و نامش فریاد زده می شود.
فردا اولین سالگرد درگذشت مردی است که جای خالی او در فوتبال احساس می شود و باور اینکه دیگر همچون او در کنارمان نیست سخت و دشوار است اما روزگار می چرخد و چرخ گردون را چاره ای جز تحمل نیست. قرار است مراسم سالگرد حجازی پنجشنبه هفته جاری برگزار شود. روحش شاد و یادش همیشه گرامی باد.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#55
Posted: 21 May 2012 15:03
کسی که بیش از یک دروازه بان، کاپیتان، سرمربی و .. است / ناصر، سرفصل یک« نوع جدید»
اردشیر لارودی - فوتبال ایران / درباره ناصر حجازی، چیزی گفتن یا نوشتن، آیا لازم هست؟ آیا ضرورتی دارد؟ آیا حرف ناگفته ای مانده است؟ حجازی را در سال های دور، در دهه 40 باید سراغ گرفت. اگر هدف چگونگی کشف و پیدایی مردی است که دروازه بانی را به قبل از او و بعد از او تقسیم کرده ایم پس باید رفت و رفت و رفت تا به بازی های فوتبال مدارس تهران رسید. به مسابقه ای که دبیرستان ابومسلم حریف دبیرستان کارون بود. اول بار ناصر حجازی را درون دروازه ابومسلم دیدیم. در همان نگاه اول، اگر اهل تمیز بودی و قدرت تشخیص داشتی و از جواهر شناسی بهره ای داشتی، می فهمیدی که دروازه بان ابومسلم چیز دیگری است.
همین «چیز» و همین «دیگر» بودن او را مجاب کرد از تیم دخانیات به تیم نادر برود، از بستکتبال به فوتبال روی بیاورد و بشود این مردی که بعد از 43 سال هنوز هم حرف اول دروازه بانی است.
حجازی از نظر قامت، از نظر رفتار، از نظر شیوه و استیل و از نظر تکنیک دروازه بانی سر فصل یک «نوع» شد. دروازه بانی که تا پیش از این بر حرکات خشن، قدرت بدنی صرف، جذبه و جاذبه و ایجاد ترس در دل مهاجمان بنا شده بود مایه هایی از ظرافت ، نرمش، بازیخوانی، حرکات چشم نواز و در یک کلام عمل و عکس العمل های هنری به خود گرفت . حجازی معرف « استیل زیبا» و حرکات قشنگ شد. در فوتبال ما این حجازی بود که بازی تماشاگر پسن در چهارچوب دروازه و بیرون دروازه را معنادار کرد. در فوتبال ما، این حجازی بود که برای تماشای حرکاتش، تماشاگران فراوانی به ورزشگاه می آمدند. او در فعل نوع دیگری از دروازه بانی شد.
***
حجازی دروازه بان، سپس تبدیل شد به حجازی مربی. در این کسوت او از پیشکسوتان خود پیش افتاد. در بحث نواندیشی و عبور از مرزهای تجربی فوتبال، حجازی یکی از پیشگامان و یکی از نوآوران است. حجازی توسط «رایکوف» صیقل خورد و از او نکته های بسیاری آموخت. دانشجوی دانشکده زبان هم از رایکوف درس های بسیاری آموخت و هم از فرانک اوفارل. درسهایی که هر کسی نمی توانست بیاموزد. پیش شرط های از دانستگی درس خواندگی و قدرت گیرایی و جذب، لازم داشت که حجازی داشت و بسیاری نداشتند.
حجازی مربی، اول بار کاریزما و در عین حل دانش به روز شده خود را در استقلال نشان داد اما کارنامه او در بانک تجارت فوتبال ما را در انکارگری هم پیشرفت های فراوانی کرده بود با یک « مربی تر از نو آشنا کرد. حجازی حرف های تازه و اسلوب های کمتر به کار گرفته شده ای را به کار گرفت. حجازی یک مربی نو جو و نو پو بود. مردی که از حجازی بازیکن جدا می شد و پیش می رفت.
استقلال، بهترین نمایشگاه برای نوآوری های ناصر حجازی بود. همه او را می دیدند، اما همه با او التفات حرفه ای نداتند. چشم بستن به عمد.
آقا اگر حجازی می توانست با سبک و سیاق خودش- میدان دادن به جوانان مستعد و مغلوب و مقهور و مجذوب پر نامان و صاحب آوازه شدن- کار کند، فوتبال ایران با دایره محدود و لاجرم تورم زده ای از بازیکنان مسن و پیر شده سرو کاری ناگزیر می داشت؟
حجازی مربی، مثل حجازی بازیکن، دچار جزم اندیشی شد. او در بیست و هشت و بیست و نه سالگی، گرفتار طرح ورزش نابود کن و ستاره سوز « 27 ساله» ها شد و در لباس مربیگری هم به ناچار از میدان خارج شد. از این رو او اهل قبول حرف های نااهلانه از چسبیده ها نبود. او در ورزش به حکومت چکیده ها فکر می کرد.
****
حجازی بازیکن - دومین دروزاه بان قرمن بیستم آسیا - را بسیاری از جوانان ندیده اند.
حجازی بازیکن را باید دورابه شناساند و دوباره عرفی کرد، به ویژه امروز. دیگر کسی که دربازه بانی اش یادآور دروازه بانی « ناصر» باشد، نداریم. آن قد، آن بالا، آن رعنایی آن خرامیدن، آن سرعت، آن مهارت، آن دخالت آن پرش ها، آن شیرجه ها و آن زاویه بندی ها.
حجازی! شجاع ورزشگاه پیونگ یانگ را باید به همه شناساند. حجازی، ابر بازیکن ورزشگاه پوسان را هم باید « باز تعریف »کرد.
حجازی در تولوز، حجازی در مونترال، حجازی در سنگاپور، حجازی در سیدنی، حجازی در بانکوک، حجازی در جام جهانی 78، حجازی در جام جهانی کوچک برزیل، ریف- 1972، حجازی، حجازی، حجازی و حجازی.
مردم، حجازی بازیکن را خوب نمی شناسند، با این همه از حدود دو دهه پیش هر دروازه بان مایه دار و پر قابلیتی را چنین تعریف می کنند؛ حجازی دوم. او یک «ناصر» دیگری می شود.
***
حجازی بازیکن قدر خودش را می شناخت.او بر ارزش هایش چشم نمی بست. حجای بازی با تیم ملی کویت، در آتن، سنگر یونان را از دست داد چون گفته بود: «من ، ناصر حجازی، دانشجوی دانشکده زبان، همینم که هستم. درس می خوانم و دانش می اندوزم و خود را عوض نمی کنم.» این اتفاق در سال 1972 رخ داد.
حجازی این را گفت و ساکش را برداشت و رفت. از همان اول «همین» بود. به غرور انسانی اش احترام می گذاشت و برای «فردیت» خود هم بها قائل بود و هم بها می داد.
یک سال به جام جهانی آرژانتین مانده بود. رئال مادرید، جشنواره رئال را به مناسبت صد سالگی اش به راه انداخت. تیم ملی ایران هم میهمان باشگاه رئال بود. مثل آرژانتین که میهمان بود.
حجازی به تیم ملی گفت: « یا حقوق تیم ملی را پاس می دارید، یا من نیستم» و او نرفت. از بازی در جشنواره رئال چشم پوشید و نرفت.
حکایت حجازی و جام جهانی آرژانتین علنی تر از این حرف ها شد. حجازی به رفتار ارباب گونه و به جا نیاوردن حق بازیکنان اعتراض داشت . وقتی دید «تنها خواهد ماند»، از تنها چشم پوشید و «تک» نفره خواستش را گفت و به حقش رسید. او کوتاه بیا نبود. دو پهلو هم حرف نمی زد. استخوان لای زخم هم نمی گذاشت. رک، صریح، واضح، همه فهم و یک پهلو سخن می گفت . او یاغی نبود، شورشی هم نبود، اما دل و زبانش یکی بود.
ناصر حجازی اینطور بود. در ماجرای « طرح 27 ساله ها» هم او نه مماشات کرد، نه زیر و رو کشید و نه آویزان شد. ناصر حجازی یک ثانیه از عمرش را آویزان نبود.
از روزی که با پیراهن، شورت و جوراب سیاه، از دروازه دبیرستان ابومسلم و سپس از دروازه تیم نادر دفاع می کرد و دروازه بان های بزرگ اروپای شرقی را به یاد می آورد. از روزی که رایکوف و اسداللهی در قیافه او و در حرکاتش «یاشین» دیگری را می دیدند، از روزی که اول به تیم ملی رفت( از تیم نادر به تیم ملی رفت) سپس پیراهن تاج را پوشید، از آن روزها که در تاج هم با حرف های زور کنار نیامد و رفت، ناصر حجازی یک ثانیه آویزان نبود. او همیشه با پای خودش حرکت کرد و همیشه « وام دار» اراده و عزت نفس و همت مردانه خودش بود.
بسیاری از ما صاحبان تصمیم، به همین دلیل او را برنتافتند و کوشیدند نادیده اش بگیرند اما مردم او را درست و به همین دلیل؛ صراحت، صداقت و سلامت کاری اش برای دوست داشتن، برای دل بستن، برای شماره یک دانستن، انتخاب کردند.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#56
Posted: 22 May 2012 11:11
ترس تماشاگر از ضربه پنالتی
فریدون عموزاده خلیلی_فوتبال ایران/1_نباید اتفاق می افتاد، اما اتفاق افتاده بود و من چاره ای نداشتم جز آن که آرزو کنم یک گردباد بزرگ یا یک شهاب سنگ هزار خرواری یا حتی همان ستاره دنباله دار هالی بیاید و درست وسط زمین چمن امجدیه تلاپی بخورد زمین و بگذارد آن اتفاق بیفتد. اما هیچ گردبادی نیامد، هیچ شهاب سنگی نیفتاد و هیچ ستاره دنباله داری آنجا فرود نیامد تا تلخ ترین پرده همه تراژدی های دنیا اینجا در زمین فوتبال دوباره اتفاق بیفتد.
تراژدی بود، یک تراژدی واقعی شکسپیری، یک رستم و سهراب فوتبالی... پروین ایستاده بود. پشت توپ و حجازی توی دروازه و به توپ، به پروین، به داور و حالا دوباره به پاهای جادویی پروین نگاه می کرد که مثل یک تهدید در حال وقوع خاموش، از جا کنده می شد و به طرف توپ می رفت. من چشم هایم را بستم تا نبینم. نمی خواستم ببینم توپ پروین به حجازی، گل می شود یا نه، نمی دانستم آروز دارم گل شود یا نه، درست خوم نبود، واقعا نمی دانستم ....
چاره ای نیست، باید بگویم . می گویم. بله، من پرسپولیسی بودم و در و دیوار خر پشته کوچکی را که حالا شده بود اتاق تنهایی من ، پر از عکس های پرسپولیسی ها کرده بودم. کلانی، بهزادی، مهراب، آشتیانی، پروین و حجازی!
می دانم ... حجازی پرسپولیسی نبود، اما من عکسش را به دیوار اتاقم زده بودم. می دانم، می دانستم نمی شود پرسپولیسی بود و باز عاشق حجازی ماند، اما من بودم و ماندم. چاره ای نبود یا باید پرسپولیسی نمی شدم که نمیشد؛ یا باید عاشق حجازی نمی ماندم که باز نمی شد.... خب نمی شد که پرسپولیسی نباشم وقتی در و دیوار اتاق خر پشته ای ام را پر از عکس پرسپولیسی ها کرده بودم؛ نمی شد پرسپولیسی نباشم ، وقتی برای سه گلی که در روزهای 10 سالگی یا 11 سالگی ام - سر نامردی، سر ناداوری، سر این که شاه یک ساک ورزشی پر پول داده بود به داور تا هر چه گل می زننند پرسپولیسی ها، آفساید بگیرد( این منطق کودکانه آن موقع ها روح مان را تسخیر کرده بود که بچه بودیم و پرسپولیسی بودیم) - بابت سه گلی که این طوری، دقیقا این طوری خورده بودیم، یک شب تا صبح گریه کردم و با این که شاگرد زرنگ کلاس مان بودم، نمی خواستم به مدرسه بروم و اگر دعوا و زور و پرزور مادرم نبود، عمرا نمی رفتم که چشمم بیفتد به چشم تاجی ها .
می دانستم تاجی ها دم در مدرسه صف کشیده اند تا حال ما پرسپولیسی ها را توی قوطی کنند، آن وقت چطور می شد پرسپولیسی نباشم. چطور می شد پرسپولیسی نباشم وقتی پرسپولیس پروین را داشت که توی یک دستمال جا شش نفر را دریبل می زد و کاشته هایش حرف نداشت و پنالتی هایش را عمرا دروازه بانی پیدا می شد که بتواند بگیرد، غیر ناصر حجازی.
2_خیانت!
خیانت بود حتما، خیانت به خودم، به پرسپولیسی بودنم، به قرمز بودنم، به همه قرمزها و آن غصه کوچک که در شب آتش بازی قرمزها ته دلم جا خوش کرده بود و بال نمی آمد و با آن بزن و بکوب همراه نمی شد. خیانت اگر نبود، چه بود ان حس که نمی گذاشت میان آن همه هلهله شادمانی فتح شش تایی . من - پسرک 14 ساله عاشق فوتبال و پرسپولیس و پروین و حجازی- قهقه بزنم ... بیشتر.
بغضی نبود، بغض نبود حتما، سکوت بود که صبح فردایش گلوی نعمت را هم گرفته بود که بهترین فوتبالیست مدرسه بود و بس که ریزه میزه بود و ریز نقش بود و اسمش را گذاشته بودیم نعمت پروین که از پرسپولیسی های تیر مدرسه بود و همه می دانستند.
گفتم: دیشب دیدی آتیش بازی رو؟
نعمت گفت: ما که دیشب تا صبح سر خونه مون بزن و بکوب داشتیم. همه مون پرسپولیسی ایم، حتی آقا جانم، فقط حیف که ....
نگاهش کردم. معنی حیفش را نفهمیدم و گفتم: آره، ما هم همه مون پرسپولیسی ایم تو خونه مون... فقط کاشکی...
و به نعمت پروین نگاه کردم و خواست که حرفم را بخورم، امام نخوردم، چشم هایش را که دیدم، نخوردم و گفتم: کاشکی حجازی تو دروازه نبود.. اون چهار تا گل رو تو دروازه نبود. منم این رو می خواستم بگم. حیف که چهارتاشو حجازی خورد...
عصر رفتم خانه شان به هوای درس خواندن. خانه شان که یک کوچه پس کوچه قدیمی بود، تو یک دالان باریک و سبز که تو کوچکی هایمان ترسناک بود.
3_بله پرسپولیسی بودم، اما عاشق حجازی بودم که دروازه بان تاج بود و وقتی با آن لباس ورزشی اغلب یکسره زرد و گاهی یکسره سبزش می آمد، مثل یک اسطوره می ایستاد توی دروازه، دل آدم را می برد با هر توپی که مهار می کرد یا مهار نمی کرد و مشت می کرد و یا مشت نمی کرد، یا فقط شیرجه می زد به هوای توپی که به اوت رفته بود.
حجازی را دوست داشتم ، نه این که چون خوش تیپ بود یا تنها یکی از تنها فوتبالیست هایی بود که توی آن سال ها تحصیلکرده بودند، یا این که یقین داشتم بهترین دروازه بان جهان است، حتی بهتر از دینوزوف، حتی بهتر از سپ مایر، حتی بهتر از گوردون بنکس... اینها مهم نبود اصلا، مهم این بود که نمی شد حجازی را دوست نداشت، حتی اگر پرسپولیسی بودی. سر همین دوست داشتن بود که من می خواستم بروم دروازه بان شوم که شدم. دروازه بان مدرسه راهنمایی داریوش در تمام سه سالی که آنجا درس می خواندم. اما بعد که دیدم هی گل می خورم ، گفتم : نه، نمی شود، نمی شود که هم به هوای ناصر حجازی دروازه بان بشوم و هم هی گل بخورم و خیانت کنم به آرزوی حجازی شدنم.
خیانت نبود. تراژدی بود حتما، تراژدی بود که پروین آنجا پشت توپ ایستاده بود و حجازی اینجا توی چارچوب دروازه و من تماشاگر10،12 ساله ای که پرسپولیسی بودم و با اینکه پرسپولیسی بودم، ههنوز عاشق حجازی مانده بودم و قلبم تلپ تلپ می تپید که نمی دانستم آرزو دارم توپ گل شود یا نشود.
آخرین تراژدی 12 سالگی پسرکی که حالا دیگه 50 ساله است.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#57
Posted: 22 May 2012 11:20
در سالگرد پرواز ابدی عقاب فوتبال ایران ؛ ناصر حجازی / مرد نکونام نمیرد هرگز
دوم خرداد 90 برای اهالی فوتبال ایران یادآور اتفاقی تلخ است. پرواز ابدی عقاب فوتبال ایران به آسمان، بغض فوتبال را ترکاند تا همه در غم از دست دادن اسطوره ملی و باشگاهی فوتبال ایران سیاه پوش شوند.
فوتبال ایران یک بازیکن بزرگ و یک مربی سازنده را از دست داد. سرطان، این درد جانکاه و این بیماری بی رحم به جان عقاب افتاد و او پس از یک سال و نیم مبارزه بالهایش را از دست داد.
حالا یک سال از رفتن او از بین ما می گذرد و ما مانده ایم و خاطرات و رنگها و حماسه هایی که او با پروازهایش برای ما به یادگار گذاشته است.
یاد و خاطره او همیشه ماندگار است و به قول نزدیکانش انگار که هنوز بین ماست. مگر می شود او را با آن همه قهرمانی های آسیایی و ملی و حضور در جام جهانی و المپیک فراموش کرد؟ مگر می شود از یاد برد که چگونه استقلال ایران را از راهی صعب العبور به فینال جام باشگاهها رساند و اگر بی رحمی فوتبال و بداقبالی روزگار به تیمش رونمی آورند استقلال ایران را پس از سالها قهرمان آسیا می کرد؟
خدا هم ناصرحجازی را دوست داشت. موفقیت های پیاپی که بدست آورد او را ماندگارتر از هر زمانی می کرد. فدراسیون بینالمللی تاریخ و آمار فوتبال حجازی را دومین دروازهبان برتر قرن بیستم قاره آسیا پس از محمد الدعایه عربستانی معرفی کردهاست، شاید اگر در اوایل دهه 60 قانون 27 ساله ها در فوتبال ایران اجرا نمی شد اکنون این حجازی بود که برترین دروازه بان قرن آسیا معرفی می شد.
حجازی هر چند که خیلی زودتر از موعد از فوتبال رفت اما خیلی زود مربی بزرگی شد و بازیکنان بزرگی را به فوتبال ایران معرفی کرد.
اما هر چه بود و هر که بود، او ناصر حجازی بود و محبوب. طرفداران او عاشقش بودند و در هر حالتی او را در اوج می خواستند.
به هر ترتیب سرطان، این درد لاعلاج به او امان نداد و در دوم خرداد 90 حجازی اسطوره چشم از جهان فرو بست تا آسمان فوتبال ایران اشک وار بارانی شود.
باید بدانید ناصر حجازی و غلامرضا تختی دو چهره ورزشی هستند که نام آنها در مجموعه مفاخر و نام آوران ایران زمین در کنار نام هایی چون ابوعلی سینا ، سعدی شیرازی ، حکیم ابوالقاسم فردوسی ، عطار نیشابوری ، امیر کبیر ، کمال الملک ، جلال آل احمد ، پروفسور محمود حسابی و دیگر مفاخر قرار گرفته است.
سایت رسمی فدراسیون فوتبال، در سالگرد پرواز ابدی ناصرحجازی، یاد و خاطره اسطوره فوتبال ایران را گرامی می دارد.
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز، مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#58
Posted: 22 May 2012 11:22
به مناسبت اولین سالگرد درگذشت ناصر حجازی
به گزارش سایت رسمی باشگاه استقلال و به نقل از سایت ناصر حجازی، یک سال از پرواز عقاب آسیا به آسمانها گذشته است. سالها بود که وقتی از کنار دکه روزنامه فروشی میگذشتم، نگاهم بدنبال تیتری مربوط به ناصر حجازی بود تا حرف دلم را در لابلای صحبتهای وی پیدا کنم اما یک سال اخیر... بغض، بغض شکننده من از نبود مردی که بی هیچ چشمداشتی آنچه را که در دل داشت، بر زبان میآورد. به ورزشگاه آزادی میروم، به عشق نیمکتی که حضور حجازی بر روی آن جلوهای ویژه داشت، نیمکتی که چهره سرمربیاش در برد و باخت جذابیتهای خاص خود را داشت اما دیگر حجازی را آنجا نمیبینم و چه کوتاه است فاصله آب و سراب.
باز به عقب باز میگردم، خاطراتی از شادی مردی که فقط یکبار بر روی نیمکت مربیگری آن را بروز داد و همیشه در ذهن دوستدارانش باقی است، رقابتهایی که آخرین افتخار آسیایی استقلال رقم خورد. ای کاش زمان به عقب باز میگشت تا خاطرات دوباره زنده شوند و از نزدیک آن را لمس نمایم، خاطرات مردی که در زندگی بارها برق فریب را در چهره بسیاری دید و زمانی که با صداقت خود تراز میکرد، تاب این نیرنگ و فریبکاریها را نداشت و لقب شاکی روزگار را برای خود خرید. شاکی روزگار، شکایت داشت از روزگاری که نارفیقانه دفتر گذشته وی را ورق زد، روزگاری که بسیاری از آدمهای اهل نارو، لقب مرد میدان را برای خود خریدند و میخرند و حجازی سالها به داشتن زخم خیانت در سینه عادت کرد و زندگی را در اطاقی سرد و آبی به تنهایی پشت سر گذاشت.
کاش حجازی تا ابد میماند، کاش این یک سال، خواب و افسانهای بیش نبود، خواب و افسانهای تلخ که مرا به این فکر وا میدارد: براستی عقاب پر کشیده است؟...
از اینرو به یک سال اخیر که جسم حجازی در میان ما نبوده است، نگاه میکنم. به روزهایی که حاشیه گریبان استقلال را گرفته بود، روزهایی که از داخل و خارج، خواسته و ناخواسته به استقلال صدرنشین ضربه میزدند. روزهایی که اگر حجازی در جمع ما بود، جرات این ضربه زدنها وجود نداشت. در قفس نیز جسم ضعیف عقاب فقط با گفتن جمله «به حاشیهسازان استقلال یادآوری میکنم که حجازی هنوز زنده است» باعث شد تا آرامش با عقبنشینی خودخواهان به استقلال بازگردد. آری، حجازی اینچنین بزرگ بود اما وقتی دیدم که در این مدت راحت به استقلال ضربه میزنند، باور کردم که حجازی دیگر بین ما نیست و حجازی دیگری نیز نخواهد آمد. باور کردم که عشق من به خاک رفته است و بیاد آوردم یک سال قبل در این روزها طعم شب برای دوستداران وی چیزی جز بیداری نبوده است. آری، مرورکوتاه یک سال زندگی بدون ناصر حجازی، ثابت میکند که جسم وی در میان ما نیست اما این یک سال... نشان داد که حجازی برای مردم فراموش شدنی نیست. تکرار یاد و نام وی به هر بهانه در مجامع ورزشی و حتی هنری و فریاد نام ناصر حجازی در ورزشگاههای مختلف ایران زمین با همصدایی مردم ثابت کرده است که حجازی تا ابد اسطورهای دوست داشتنی و قصهای رویایی باقی خواهد ماند و روزی وی را خواهیم دید... روزگاری.
امیر رفیعی- مدیر پرتال شخصی ناصر حجازی
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#59
Posted: 22 May 2012 17:11
سه بزرگمرد دوس داشتنی ...
داریـــوش اقــبالی ، بهروز وثـــوقی ، شادروان ناصـــر حجازی
♥ ♥ ♥
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#60
Posted: 26 May 2012 17:03
گزارشی از مراسم خصوصی اولین سالگرد درگذشت ناصر حجازی
" من آن گلبرگ مغرورم كه ميميرم ز بي آبي / ولي با خفت و خواري پي شبنم نمي گردم "
خانواده ناصر حجازی که در روز پنجشنبه تا نزدیکی های نیمه شب پذیرای مردم بودند ، جمعه شب در مجموعه پذیرایی تالار رویای آبی میزبان مهمانان خصوصی خود بودند تا اولین سالگرد درگذشت ناصر حجازی با پذیرایی از آنها برگزار شود.
مراسم با تلاوت آیاتی از قرآن کریم و سپس مداحی همراه با آوای نی آغاز شد.سپس ایرج نوذری که مدتی است از ناحیه پا دچار آسیب دیدگی می باشد، با عشقی که به ناصر حجازی دارد، اجرای مراسم را بدست گرفت وبا جملاتی را در وصف ناصر حجازی مراسم را آغاز کرد .بعد از صحبتهای نوذری کلیپی با صدای زنده یاد فریدون فروغی ( کوچه شهر دلم ) همراه با تصاویر دانشمندان ، نویسندگان ، هنرمندان و ورزشکارانی چون : دکتر محمود حسابی ، احمد شاملو ،سیمین دانشور ، محمد علی فردین ، منوچهر نوذری ، ایرج قادری ، خسرو شکیبایی ، فرهاد مهراد ، غلامرضا تختی ، سیروس قایقران و...و در انتها ناصر حجازی که اینک در میان ما نیستند اما نام و یاد آنها در خاطرات باقی می ماند ، پخش گردید . نمایش مستندی کوتاه از زندگی اسطوره ملی ایران ساخته امیر رفیعی مشاور مدیر عامل استقلال با صدای بهروز رضوی گوینده و دوبلور مطرح سینما و تلویزیون بخش بعدی مراسم بود که توجه حاضران را بخود جلب کرد. با پایان مستند ، ایرج نوذری با دعوت از امیر رفیعی دوست ناصر حجازی كه برنامه ريزي اجرای مراسم را نیز بر عهده داشت ، قدردانی نمود. سپس در ادامه کلیپی با صدای مرتضی پاشایی و در ادامه مازیار فلاحی با تصاویری از ناصر حجازی و مراسم های یکسال اخیر وی پخش گردید . ایرج نوذری بار دیگر به صحنه آمد و اینچنین گفت : قصد دارم تا از مردی که در این مدت عاشقانه برای استقلال کار کرده و بهترین عملکرد را داشته است و اینروزها با کج سلیقه گی هایی با حاشیه های بسیاری دست به گریبان است ، دعوت کنم تا بر روی صحنه بیاید ، این مرد کسی نیست جز علی فتح اله زاده .
فتح اله زاده در ابتدا رو کرد به عادل فردوسی پور که در مراسم حاضر بود و با کنایه و البته لبخند گفت : حتما این صحبتهای نوذری نیز خود جوش نبوده است که این جمله با لبخند حاضرین همراه بود. فتح اله زاده از ناصر حجازی گفت ، اینکه حجازی هرگز اهل مادیات نبود و برغم نام بزرگی که داشت برخلاف بسیاری که در فوتبال ما بدنبال قراردادهای آنچنانی و منافع شخصی هستند ، استقلال را برای استقلال می خواست و همواره کمترین قرارداد را با تیم محبوبش میبست. این صحبت فتح اله زاده با تشویق و ابراز احساسات حاضرین همراه شد.
مهدی تاج نفر بعدی بود که به صحنه دعوت شد و بعد از بیان خاطراتی از ناصر حجازی ، گفت : حجازی هرگز از عقیده خود ندزدید تا به نانش اضافه شود. بعد از صحبتهای تاج ، نوذری از حمیدرضا صدر و عادل فردوسی پور دعوت نمود تا برای مهمانان سخن بگویند.صدر با ابراز خوشحالی از دعوت و حضور در مراسم سالگرد درگذ شت حجازی ، از بزرگی و ابهت وی صحبت کرد و سپس فردوسی پور با بیان خاطره ای از حجازی در برنامه نود ، از خانواده اسطوره تقدیر نمود که بعد از درگذشت وی ، بخوبی با اتفاق رخ داده برخورد کردند و از بکاربردن واژه " مرحوم " پرهیز کردند تا احساس کنیم که حجازی کماکان زنده است .
نوذری بعد از صحبتهای فردوسی پور ، از فرامرز ظلی و علی جباری دعوت نمود تا به صحنه بیایند و ضمن تسلیت به علی جباری که داغدار از دست دادن فرزندش است ، خواست تا دقایقی از ناصر حجازی بگویند.
در ادامه به احترام تمام پیشکسوتان حاضر در جمع ، از آنها دعوت شد تا همگی به اتفاق بروی صحنه حاضر شوند و کوتاه از حجازی بگویند. نصراله عبداللهی ، غلامحسین مظلومی ، مهدی حاج محمد ، جواد قراب ، پرویز مظلومی ، جهانگیر کوثری ، محمد پنجعلی ، بیژن طاهری ، شاهرخ بیانی ، مجید نامجومطلق ، بهتاش فریبا ، شاهرخ بیانی ، حسین ترابپور، کریم شاهرودی و ...نفرات حاضر بودند که از کوثری خواستند تا بنمایندگی از آنها در وصف ناصر حجازی سخن بگوید.
كوثري نيز ضمن تقدير از خانواده ناصر حجازی ، اجرا و پخش كليپها و...كه باعث شده است تا حضور و وجود حجازي كماكان احساس گردد ، از برزگي اسطوره ملي ايران نيز سخن گفت. عليرضا رئيسيان و تهمينه ميلاني دو نفر از برجسته ترين كارگردانان سينماي ايران نيز جهت صحبت راجع به ناصر حجازي دعوت شدند. ميلاني گفت : همواره مرا به دفاع از حقوق بانوان مي شناسند ، احساس ميكنم تا بدين لحظه حق مطلب راجع به يكنفر ادا نشده است و آن عزيز كسي نيست جز بهناز شفيعي ، همسر ناصر حجازي كه در اين لحظه مهمانان با شور و هيجان خاصي ابراز احساسات خود را نشان دادند.
صحبت پاياني مهمانان با همايون بهزادي بود كه اين روزها از لحاظ جسماني شرايط مساعدي ندارد.بهزادي كه دل پر دردي از بعضي نا مهربانيها داشت ، با احساسات خاصي سخن گفت كه نوذري از وي خواست تا وي كمي مراعات احوال خود را نمايد.بعد از همايون بهزادي ، بهناز شفيعي توسط ايرج نوذري دعوت شد تا بر روي صحنه بيايد. همسر اسطوره ملي ايران از اين كار طفره مي رفت كه در اين لحظه فتح اله زاده نيز از وي خواست تا به دعوت نوذري و خواسته جمع پاسخ مثبت دهد.با حضور بهناز شفيعي ، مهمانان به احترام وي ايستادند و دقايقي با كف زدن ، ابراز احساسات نمودند و نوذري برغم آسيب و دردي كه در ناحيه پا داشت ، از طرف ناصر حجازي در مقابل وي زانو زد تا اشك در چشمان بسياري از مهمانان جاري گردد.
پخش كليپي ديگر با صداي مرتضي پاشايي و سپس نويد با تدوين رضا اسلامي بخش ديگر مراسم بود . پخش كليپ ترانه " اسطوره " با کارگردانی رفیعی و با صداي رضا يزداني كه تقديمي از وي و علي فتح اله زاده به ناصر حجازي بوده است ، جلوه خاصي به مراسم داد . با پايان يافتن پخش كليپها ، نوذري ضمن تقدير از آتوسا حجازي و نسترن ناصري ( همسر آتيلا ) از سعيد رمضاني و آتيلا حجازي دعوت كرد تا بر روي صحنه بيايند.
رمضاني كوتاه گفت : ناصر خان حجازی مرد بود ، مرد ، مرد و ...مرد . سپس آتيلا ضمن صحبت از مردانگي و اقتدار بي چون و چراي پدر از كساني كه در اين مدت در كنار خانواده ناصر حجازي بودند ، قدرداني نمود. آتیلا از دوستداران پدرش كه همچون هميشه در روز مراسم سالگرد با تي شرتهايي منقش به تصوير ناصر حجازي ( با مديريت حسن داوودي مشاور مدير عامل استقلال در امور هواداران ) عاشقانه و بي هيچ چشمداشت مالي و معنوي در كنار آنها بودند ، از دوستان نزديك و صميمي ناصر حجازي ، از كادر فني باشگاه كه آتيلا يكسال در كنار آنها بود ، از علي فتح اله زاده كه در اين مدت در كنار خانواده ناصر حجازي بوده است و آتيلا از علاقه قلبي خود به ايشان سخن گفت ، از مسوولین بيمارستان كسري بخصوص دكتر روح اللهي ( رييس بيمارستان ) و شكوهي، از مدیریت مجموعه تالار آبی نامدوست ، یونسی و برادران فضلعلی که میزبان مراسم بودند، از مادر خود كه عاشقانه او را مي پرستد ، از ساير اعضاي خانواده ناصر حجازي و تمام كساني كه در دوران بيماري پدر و بعد از فوت وي در كنار آنها بودند ، تشکر کرد.
در پايان مراسم سرود " اي ايران " با صداي بنان پخش گرديد و حاضرين به احترام نام ايران كه براي ناصر حجازي با ارزشتر از هر چيز ديگر بود ، بپا خواستند.مراسم پذيرايي از مهمانان پايان بخش مراسم خصوصي اولين سالگرد درگذشت ناصر حجازي بود.
مراسمی که در کنار سوز و غم از دوری ناصر حجازی ، بخواسته وی بگونه ای برگزار گردید تا حاضرین بر لبان خود لبخند نیز داشته باشند.
در حاشيه :
- در اين مراسم چهره هاي هنري و ورزشي ديگري چون : رضا عادلخاني ،حسين هدايتي ، آناهيتا همتي ، علي چيني ، محمد سررشته داری (مدیر امور ارتباطات و رسانه باشگاه استقلال ) و ...حضور داشتند.
- محمد رضا طالقانی در تماسی تلفنی که از مکه داشت ، ضمن ابراز ارادت به ناصر حجازی از اینکه نمی توند در مراسم ه اسطوره ملی ایران شرکت نماید ، عذر خواهی نمود.
- عبدالرضا اکبری بازیگر دوست داشتنی سینما و تلویزیون و فرزند وی پندار اکبری نیز بدلیل فیلمبرداری از اینکه نتوانستند در مراسم شرکت کنند ، در تماسی تلفنی ناراحتی خود را ابراز نمودند ، ضمن آنکه رضا یزدانی نیز بدلیل بیماری نتوانست در مراسم حاضر باشد.
- از موسسه حمايت از بيماران سرطاني بهنام دهش پور و خانواده غزل ابوالفتحي كه چندي قبل به علت بيماري سرطان فوت كرده بود ، تابلوهاي تسليتي براي خانواده ناصر حجازي ارسال شد.
- بعد از پايان مراسم ، بسياري از مهمانان ضمن انتقاد از رییس هيات مديره نزد فتح اله زاده ، از وي خواستند تا با قدرت در استقلال بماند و سومين قهرماني آسيا را به آنها هديه كند که مدیر عامل استقلال قول داد تا در صورت مهیا بودن شرایط ، خواسته آنها را عملی کند.
- در ورودي تالار بومي منقش به تصوير ناصر حجازي با تك بيت شعر مورد علاقه وي " من آن گلبرگ مغرورم كه ميميرم ز بي آبي / ولي با خفت و خواري پي شبنم نمي گردم " قرار گرفته بود كه مهمانان از ناصر حجازي مي نوشتند.
- بنرهاي بسياري با تصاوير ناصر حجازي در اطراف تالار بچشم مي آمد.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***