ارسالها: 23330
#11
Posted: 13 Jul 2019 22:08
سازهای بادی افغانستان
سرنا
- سورنا (سورنای):سازی بادی و شمابه به شهنای هندی است که از چوب شیشم ساخته میشود، طول سُرنا حدود ۴۰ سانتیمتر بوده و زبانچهای دارد که از نی ساخته میشود. سُرنا دارای هفت سوراخ است و یگانه ساز باستانی است که در سراسر افغانستان صرفاً بوسیلۀ هنرمندان حرفهای نواخته میشود. سُرنا معمولاً با دُهل یکجا نواخته میشود که این ساز نهتنها در افغانستان بلکه در کشورهای دیگری چون ایران و ترکیه یه کثرت یافت میشود. نوازندگان سُرنا و دُهل معمولاً در مراسم عروسی، ختنهسوران، عیدهای مذهبی، میلههای باستانی، روزهای نمالکاری، در حاشیۀ میدانهای ورزش، پهلوانی، اسبدوانی، نیزهپرانی، بُزکَشی، و همچنان در ساحۀ فعالیتهای دستهجمعی ساختمانی مانند جادهسازی، ساختمانسازی، حفر جویها و کانالها و غیره نغمهسرایی میکنند. نوازندگان سرنا و دهل اختصاص به بخش خاصی در افغانستان ندارند بلکه در سراسر کشور این دوگانگی هنری را میتوان یافت. یگانه فرقی که بین نوازندگان دهل و سرنا و سایر هنرمندان موسیقی وجود دارد این است که در تمام زمینههای موسیقی میتوان نوازندگان شوقی و حرفهای را یافت اما نوازندگان دهل و سرنا صرفاً حرفهای ندارند و غالباً این هنر را بهعنوان یک شغل به ارث بردهاند.
- نَی (توله): قدیمیترین آلت موسیقی است که از قرنها قبل در سرزمینهای مختلف به اشکال مختلف ساخته شدهاست و در افغانستان نیز سابقه دارد. نی همانطوریکه از نامش پیداست از خود نی و به اندازههای مختلف ساخته میشود. اعراب ساز بادی شبیه نی داشتند که آن را قصابه مینامیدند و آلت ناقصی بود و همین ساز بعداً جایش را به نی داد. نی طبیعیترین ساز بشر است که آن را «ساز چوپانان» نیز گویند. اروپائیان این ساز را کامل کرده بهصورت دیگری درآوردند که آن را فلوت مینامند و در میان آلات بادیِ چوبی از همه خوشآهنگتر است. نی در سراسر افغانستان رایج بوده و مخصوصاً چوپانان و گاهچرانان زمانی که گلهها را به چرا میبرند برای مشغولیت خود آن را مینوازند، از همین جاست که در افغانستان نی چوپانی نیز میگویند. در سالهای قبل در هرات آلت موسیقی دیگری به نام تونت هم در بازارها فروخته میشد که آن ساز مثل نی بوده دارای رنگ سیاه و به شکل ماهی بود و اکثر جوانان و نوجوانان آن را مینواختند.
- هارمونیه: سازیست بادی دارای لولههای صوتی که با پیانو شباهت دارد و با دمیدن باد توسط پکهٔ دستی و وارد آوردن فشار بر روی دکمههای آن آواز میدهد. تفاوت هارمونیه با اُرگ این است که در اولی فشار هوا جریان را به سوی بالا میبرد در حالی که در اُرگ به طرف پایین حرکت مینماید. این ساز معمولاً ایستاده نواخته میشود و همچنین ساز دیگری هم وجود دارد که به گردن آویخته شده و دارای پرده و پکه میباشد که آن را آکاردیون مینامند، چون در کشورهای پاکستان، هند و افغانستان موسیقی در حلقههای کلاسیک و محلی روی کف نشسته اجرا میشود هندیها توانستند از روی همین ساز غربیسازی را اختراع کنند و بهطور نشسته آن را بنوازند و نام آن را هارمونیه گذاشتند و همین هارمونیه که در اصل ساز غربی است دورهگردها که موسیقی را ایستاده اجرا مینمایند در دو دستهٔ آن طنابی بسته و آن را در گردن یا شانه میآویزند و مینوازند. هارمونیهنوازی در دستههای موسیقی کلاسیک مروج بوده و اکثر آوازخوانهای آماتور و حرفهای به نواختن آن میپردازند و برخی این ساز را بهطور تفننی مینوازند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#12
Posted: 13 Jul 2019 22:12
سازهای کوبهای (ضربی)
دف
- دایره (دَف):سازی کوبهای (ضربی) است که از چوب بید و پوست بز به شکل دایروی به اندازههای کوچک و بزرگ ساخته میشود، برای ساختن دایره یک تکه چوب بید را به ضخامت عرض و طولی که لازم باشد اره میکنند بعد تخته بدستآمده را به مدت بیست و چهار ساعت در آب گذاشته سپس به صورت دایروی گِرد میسازند، دو نوک آن را با هم میخ میکنند بعد پوست گوسفند یا بز را که پشمش دور شده و بادکش شده باشد توسط سریش (چسب) روی آن نصب میکنند. دایره در تمام نقاط افغانستان توسط هنرمندان کسبی و شوقی ولی بیشتر توسط زنان و دختران در محافل و میلههای فامیلی و غیره نواخته میشود.
- هل: طبلی است بزرگ و دورویه (هر دو طرف پوست گاو یا گاومیش دارد) که در متون مختلف داول، تاول و داوول نیز ثبت شده. شکلی از آن به همراه سُرنا در مناطق روستایی نواخته میشود. نوازنده دُهل را با ریسمانی که از شانهها میگذرد به خود آویخته و با دو مضراب مختلف مینوازد. دهل انواع و اقسام زیادی دارد مثل دهل لوگری، دهل بلوچی، دهل باز، دهل کُردی و دهل یکرویه. نواختن ساز و دهل یا دُهل و سُرنا در روستاهای افغانستان بهویژه شهر هرات مروج بوده و در ایام خوشی، عیدها و عروسیها مینوازند. طول یک دهل عادی در حدود ۴۰ سانتیمتر و قُطر آن در حدود ۲۲ سانتیمتر است.
- دُهلَک: ساز کوبهای یکرویهای است که شامل دو طبل بوده و در منطقۀ گردیز رایج است. این دو طبله از چوب جلدیس ساخته میشوند و بر روی آنها پوست بز کشیده میشود. بر روی سر هر یک از این دو طبل دایرهای سیاهرنگ به قُطر حدود ۸ سانتیمتر نقش میشود. سرهای این دو طبل توسط ریسمانهای بهمتابیدهشده که بر روی بدنۀ خارجی این طبلهها تا قسمت پایین آن کشیده شده محکم میشوند. در قسمت پایین ساز، طوقی (حلقهای) بنفشرنگ بهدور بدنۀ ساز که با پارچه پوشیده شده، کشیده میشود. دُهلک با چوب (چوبِ دُهلَک) نواخته میشود که این چوب از چوب چهارمغز (گردو) ساخته میشود. دهلک شبیه نقاره است که در آسیای میانه رواج دارد. طبل بزرگ ۲۱ سانتیمتر قُطر دارد و ۱۰ سانتیمتر عُمق. طبل کوچک ۱۹ سانتیمتر قطر دارد و ۹ سانتیمتر عمق. چوب دهلک هم ۲۴ سانتیمتر طول دارد و ۱٫۵ سانتیمتر عرض.
- زنگ (تال): از سازهای کوبهای است و متشکل از دو پیاله کوچک است از بِرِنج که خنیاگران هندوستان به هنگام آوازخوانی آنان را بر هم میزنند و به صدای آن اصول نگاه میدارند و پایکوبی میکنند.تال و زنگ ساز واحدی بودهاند که تال در هندوستان و زنگ در ایران رواج داشتهاست. اهالی لرستان ایران به کمانچه تال میگویند. کمانچهٔ لُری دارای کاسهٔ پشتباز و دستهای بلندتر از کمانچههای معمولی بوده و سه سیم دارد. همچون از دو تکه فلز دایروی کوچک تشکیل شده که در دست گرفته میشود و بههم زده میشوند. این ساز بیشتر در شمال و جنوب افغانستان مورد استفاده قرار میگیرد و در هرات هم با نواختن دوتار و طبله و رباب نواخته میشود.
- زیربغلی: یک ساز کوبهای (ضربی) است مشابه تُنبَک ایرانی که معمولاً از گِل (سفال) ساخته میشود، سر کوچک زیربغلی باز است و سر بزرگ آن با پوست بز یا پوست آهو پوشانیده میشود و با انگشتان هر دو دست نواخته میشود. زبربغلی ۶۲ سانتیمتر طول داشته و قطر بزرگ آن ۱۹ سانتیمتر است. این ساز محلی که از چوب شیشم نیز ساخته میشود، بیشتر در صفحات شمال و غرب افغانستان مورد استفاده هنرمندان قرار میگیرد.
- طبله: ساز کوبهای (ضربی) است که طی سالهای متمادی در افغانستان آورده شدهاست و از نظر مکتب دهلی از واژهٔ طبل با دُهُل دو سره استنباط شده که قبلاً آن را پخاوج (میردنگ) میگفتند. طبله از دو واحد استوانهای تشکیل شده که قسمت بزرگ آن را بَم و کوچک آن را زیل یا کاتی مینامند و امروزه در دستههای موسیقی در افغانستان، هندوستان و پاکستان در حلقههای قوالیخوانها بیشتر مورد استفاده قرار دارد.
استاد محمدعمر و استاد رحیم خوشنواز در نواختن رباب و بهاءالدین مزاری در نواختن تنبور شهرت جهانی داشتند. استاد عزیز هروی و استاد گدامحمد از چیرهدستان در نواختن دوتار هراتی بهشمار میروند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#13
Posted: 13 Jul 2019 22:48
احمد ظاهر
ترانه شناسی
- زادروز ۲۴ جوزا ۱۳۲۵
- ۱۴ ژوئن ۱۹۴۶
- کابل، پادشاهی افغانستان
- درگذشت ۱۴ ژوئن ۱۹۷۹ (۳۳ سال)
- تونل سالنگ، ولسوالی سالنگ، جمهوری دموکراتیک افغانستان
- آرامگاه گورستان شهدای صالحین کابل
- محل زندگی کابل
- ملیت افغان (پشتون)
- پیشه خوانندگی
- سالهای فعالیت ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۹
- لقب سلطان موسیقی افغانستان
- دین اسلام
- مکتب لیسه حبیبیه
- فرزندان شبنم
- احمد رشاد
- فطرت الله
- والدین عبدالظاهر (صدراعظم افغانستان)
احمد ظاهر (۲۴ جوزا ۱۳۲۵ خورشیدی - ۲۴ جوزا ۱۳۵۸) برابر با (۱۴ ژوئن ۱۹۴۶–۱۴ ژوئن ۱۹۷۹) آوازخوان برجستهٔ افغانستان در دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی بود. از احمد ظاهر با عنوان «محبوبترین خواننده تاریخ افغانستان» یاد میشود. وی در عمر کوتاه خود بیشتر از سیوسه آلبوم منتشر کرد و درست در سالروز تولد ۳۳ سالگیاش در سانحهٔ «مشکوک» سقوط اتومبیل در درهٔ سالنگ، درگذشت. هنوز عامل مرگ او روشن نشده است.
حمد ظاهر در بیست چهارم جوزای (خرداد) سال ۱۳۲۵ خورشیدی در شهر کابل زاده شد. احمد ظاهر آوازخوانی را از مکتب آغاز کرد و نخستین آهنگش با این شعر ضیا قاریزاده ای بلبل شوریده شو از تو فغان از من را در لیسه حبیبیه خواند و لقب بلبل حبیبیه را به دست آورد. وی پس از نشان دادن استعداد در موسیقی در رادیو افغانستان برنامههایی اجرا کرد.
احمد ظاهر پس از گذراندن دوره دانشسرا (دارالمعلمین) راهی هندوستان شد تا در رشتهٔ آموزش و پرورش مدرک کارشناسی ارشد بگیرد. شاید او نخستین کسی بود که آلات موسیقی غربی را با موسیقی شرقی وفق داد و سازهای آکاردئون، ارگن و ترومپت و غیره را به موسیقی افغانستان هدیه آورد. آوازه او از طریق موسیقی از شهرت پدرش که صدراعظم وقت افغانستان بود بالاتر رفت.
شهرت او آنقدر بر سر زبانها بود و هست که مردم افغانستان هنوز فکر میکنند او بهترین آواز خوان افغانستان تا هماکنون بودهاست. او در سال ۱۳۵۱ خورشیدی لقب بهترین آوازخوان سال افغانستان را به دست آورد.
احمد ظاهر سه بار ازدواج کرد و از این سه ازدواج دو فرزند دارد، یکی «شبنم» و دیگر «احمد رشاد» که هر دو خارج از کشور در آمریکا زندگی میکنند.
احمد ظاهر به خاطر درگیریهای خانوادگی راهی زندان شد و در این هنگام بود که مادرش درگذشت. روایتی وجود دارد که وی پس از رهایی از زندان، در عروسی دختر زمامدار وقت حفیظ الله امین بنابر اصرار دخترش، شرکت کرد و آواز خواند. بسیاری بر این عقیدهاند که این واقعه باعث شد تا حفیظالله امین به فکر قتل وی گردد و از همین روی، قتل احمد ظاهر را که در سالنگ صورت گرفت، نیز به امین نسبت میدهند. پیکر او ابتدا در مسجد حاجی مجید در سردخانه نگهداری و سپس در گورستان شهدای صالحین به خاک سپرده شد.
یکی از نخستین کارهای طالبان پس از تسلط بر کابل، منفجر کردن قبر احمد ظاهر بود.
احمد ظاهر نماینده موسیقی کلاسیک افغانستان شمرده میشود که آهنگهایی با مفهوم و جاندار برای شنوندگان عرضه داشت. احمد ظاهر بیشتر کوشش میکرد تا از بهترین، زیباترین و معتبرترین اشعار در آهنگهای خود استفاده کند و از همین روی، علاقه او به مولانا جلال الدین بلخی، حافظ، سعدی، بیدل، سیمین بهبهانی، رهی معیری، خلیلالله خلیلی، لاهوتی، فروغ فرخزاد و غیره شعرای زبر دست زبان فارسی بودهاست. احمد ظاهر به زبانهای فارسی، پشتو، هندی و انگلیسی آواز خواندهاست.
آهنگهای خدا بود یارت، مادر من، از پیش من برو که دل آزارم، برایم گریه کن امشب، عجب صبری خدا دارد»از جمله آهنگهای مشهوری است که افغانها با خود زمزمه میکنند.
احمد ظاهر هم عصر شهرت و آوازه گوگوش در ایران بود و عدهای این دو را رقیب سالم میدانستند. از احمد ظاهر آهنگهای زیادی به یادگار ماندهاست که در ۳۳ آلبوم رسمی تدوین گردیده و به شکل صوتی در بازار عرضه گردیدهاست. از احمد ظاهر فقط دو آهنگ تصویری ثبت شدهاست و سایر آهنگهای تصویری وی مقتبس از همین دو آهنگ یا هم عکسهای وی اند.
احمد ظاهر نه تنها در افغانستان، که بلکه در سه کشور تاجیکستان، ایران و پاکستان نیز علاقهمندان بیشمار خود را دارد. این علاقه در تاجیکستان به شکل بسیار بالائی وجود دارد و آهنگهای وی هنوز هم از بهترینها بهشمار میرود.
احمد ظاهر نام کهنهای در افغانستان نیست و آهنگهای وی هنوز هم علاقهمندان بی شمار خود را دارد، طوری که بیشترین مخاطبان رادیوها آهنگ هائی از احمد ظاهر درخواست میدهند و این باعث شدهاست تا به منظور فرصت دادن به سایر خوانندگان، مجریان برنامههای موسیقی آهنگهای احمد ظاهر را در برنامههای بهترین موسیقی به رقابت نگذارند، زیرا میدانند در صورت وجود آهنگ احمد ظاهر، وی برنده بلا منازع خواهد بود.
سالانه از سالروز کشته شدن احمد ظاهر در افغانستان و تاجیکستان تجلیل بعمل میآید. در افغانستان رسم بر این است که در سالگرد وی، رادیوها و تلویزیونها برنامه هائی را در مورد وی پخش میکنند و آهنگهای احمد ظاهر را به نشر میسپارند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#14
Posted: 13 Jul 2019 22:52
احمد ظاهر و افغانستان؛ پنجرهای رو به موسیقی جهان
احمد ظاهرِ هنرمند، هر چند مرزهای زمانی را درهم شکسته است و فراتر از زمان خود در حرکت است و هرچند در همان زمان خود مرزهای مکانی را در هم شکسته بود و چهرۀ پذیرفتنی و خواستنی موسیقی بود، اما شخصیت هنری او در زمان و محیطی ویژه ساخته شد و سلیقۀ هنری او را شکل داد.
با صدای احمدظاهر از مرزهای سیاسی تا متنهای عاطفی سفر کردهایم و ناصرخسرو-وار سفرنامۀ احساس و عاطفه را در رگِ دریافت و بافت روان خویش درنوشتهایم. چه میخواند این عاشق دیرینۀ ترانه و ترنم؟ کدام نغمه در انحنای حنجرهاش تعبیه شده بود که ریشه در جان نسل خودش پرورد و این ریشهها تا در دو نسل بعد از او دامن گسترد. چه میدانیم شاید نسلهای آینده نیز به این صدا که از دهلیزهای عشق عبور کرده است گوش بنهند و دل بسپارند.
احمد ظاهر، ستارهای در آسمان سالهای پر درخشش دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی است. در این سالها افغانستان شبکههایی از دانش امروزین و تفکرهای رایج در سیستمهای حکومتداری و اندیشههای اجتماعی در شهرهای بزرگ، مردم را به سوی خویش میکشیدند.
روشنفکری، لغت دستآموزی بود که در مکتب/مدرسهها و دانشگاهها کاربرد وافری داشت. در این برهه لازمۀ روشنفکری پشت نمودن به داشتههای مادی و سبک انگاشتن دستاوردهای موقعیتی بود. زمان او دهه دموکراسی، شکلگیری احزاب سیاسی، رنگ و رونق گرفتن بحثهای سیاسی، به رخ کشیدن تفاوتهای طبقاتی، موضع گرفتن در برابر نابرابریها، چاپ کتاب و مجله و روزنامه بود. همچنین دوران وفور روزنامهها و مجلات و کتابهای ارزشمندی بود که روزمره از ایران به افغانستان سرازیر میشدند.
نسلهای پیش از احمد ظاهر سنگ بنای ایستادگی و عصیان بودند. از آنچه آنها کمتر داشتند، این نسل، نسل بعد از دو جنگ جهانی و تقسیم جهان به دو قطب، بیشتر میدانست. او ادامۀ نسلهای به آگاهی رسیده بود.
احمد ظاهر لبریز از توانا شدن و باز یافتن خود بود. آنقدر نسبت به توانمندیهای خویش مطمئن بود که برای بودنش نیاز به قالب دیگری غیراز قالب های از قبلتعیینشدۀ اجتماعی داشت. او پسر صدراعظم، وابسته به طبقه فرادست جامعه، تحصیل یافته بود. او میتوانست عمری به نام پسر صدراعظم خوش بزیید و شاد بگذراند اما به نام و شهرت اعتباری پشت کرد و خود دست به بنای خللناپذیری زد که "احمدظاهر" نام داشت. برای دستیابی به این منظور دو تابو را یکجا باید می شکست و شکست.
تابوی نخست مربوط به آوازخوان شدن اوست. در فرهنگی که خوانندگی را پیشه میشمارد و آنرا مربوط طبقه فرودست؛ در فرهنگی که خوانندگی را شرم میشمارد و وسیله تفنن فرادستان؛ خواننده را مسخره و بیارج میپندارد، اینک احمد ظاهر همان تابویی را که هنوز سنگ بودنش را محکم حفظ کرده بود، شکست.
همان تابوکه پیش از او صادق فطرت ناشناس شکسته بود و خوانندگی را معادل آگاهی و فهم معنی کرده بود، احمد ظاهر باردیگر آن باور سنگ شده را فرهادوار به تیشه زد و فروافگند.
تابوی دوم، تابوی قدرت و موضع بلند سیاسی - دولتی بود که پدر او از آن برخوردار بود. در چنین حالاتی معمولاَ افراد خانواده برای حفظ عزت و آبروی رسمی مقام از دنیای فردی خویش دوری میگزینند تا مباد خسی به دامن شهرت آن مقام بنشیند. در این مقام حتی اگر احمد ظاهر معلم میشد به چشم سنت و عنعنعه ناشایست بود که پسر صدراعظم کشور معلم مکتب شده است. اما او گام بلندی بر میدارد و از وادی دنیای اعتبار به قله نام و نشان دگرگونهای صعود میکند. او به مقامی دل می بندد تا در دل همه خانه کند و چنین میشود.
این بخش را موثر ترین بخش در ساختن احمدظاهری که امروز می شناسیم میدانم. او را به قول بیدل "ذوق رسا"یش به بهترینهای عرصه ادب و سخن و هنر پیوند داد.
او از پی اندیشوران و سخنوران آمد و صدای عصر خود را شنید. کارش خوانندگی برای تففن نبود، کاراو همیشه متفاوت بود و باانرژی و همیشه صدایش رخ به سویی داشت. گاه از عشق و ترس از جدایی و فراق خواند، اما نه کلیشه و مکرر بلکه تازه و ابتکاری و گاه از نابرابریها خواند، با جستجوی سختگیرانه در دیوان شاعران کلاسیک و معاصر.
اگر از خلیل الله خلیلی خواند، همان دادخواهی را فریاد شد. اگر از فروغ فرخزاد خواند، باورهای خرافاتی را داد زد. برخی میگویند احمدظاهر شعرهای با بار زنانگی فروغ را نباید میخواند، من میگویم چه خوب شد که خواند"از جسم خویش خسته و بیزارم".
احمدظاهر، در آوازخوان شدن، سنتی را شکست و از آن عبور کرد. اما ادامه آن سنتگریزی کنسرتهای او بود که او نه تنها آواز میخواند بلکه با حرکات شاد و آزاد همه را به رقصیدن میآورد. در افغانستان کنسرت کمتر آوازخوانی پیش از او اینچنین جوانان را به سوی تالار کشانده و پیش از روز برگزاری تکت/بیلت هایش تمام شده و حتی بازار سیاه شده است. این به خاطری بود که او روی صحنه مثل یکی از صدها تماشاچی در جشن بود. با همه بود و همه با او بودند.
اما موسیقی ما که رنگ گرفته از موسیقی هند است در یک نوای خاص که برابر بودن انتره و آستایی باشد شکل می پذیرد.
شعر "وای باران باران" منظومه بلندی است از حمید مصدق، که در اوزان نیمایی سروده شده است. استفاده از شعر نیمایی در ساختار آهنگهای به سبک هندی که موسیقی افغانستان از آن متاثر است، هنر میخواهد چرا که موسیقی سبک هند در یک نوای خاص و بیشتر یکنواخت شکل میگیرد.
برای آهنگ "وای باران باران"، احمد ظاهر تنها چند مصراع از آن منظومه بلند بر چیده است. با همان کوتاهی و بلندی مصراعها، مفهومی را در محور عمودی کلام گنجانده است و خیلی پرتحرک اجرا کرده است. او این تغییرات را در شعرهای شاعران دیگر هم وارد کرده است، مثلا جایی نیم بیتی خودش افزوده است و مثل ترجیع بند به تکرار میخواند.
او با موسیقی هندی، ایرانی و غربی به گونۀ مشهود آشناست. برای هندی بهترین شعرها را یا از دوستان شاعرش میخواهد و یا از دیوانهای شاعران قدیم و جدید میجوید، می یابد و میخواند. آهنگهای ایرانی را که بر میگزیند و میکوشد تا لهجه فارسی تهران را به لهجه فارسی کابل تبدیل کند و کمی متفاوت بخواند. اما در آهنگهای غربی گاه از شعر منثور استفاده میکند، گاه از شعر های نیمایی.
احمد ظاهر در تمام این مدت از تلفیق سازها غافل نیست. ترکیب صدا های متفاوت ساز یکی از ویژه گی های سبک اوست. صدای کلارینت که جاز را به یاد آدم میاورد در بیشتر آهنگ هایش بلند است. نوای اکوردئون که آهنگ های محلی روسی را تداعی میکند و صدای جاز که با تبله در هم میامیزد نشان از توان او در تلفیق صدا ها دارد.
برای افغانستان پنجرهای رو به موسیقی جهان است. با او نگاه مخاطبانش در این کشور، به جهان پر پهنای موسیقی باز شد. در عین حال احمد ظاهر هیچ گاه موسیقی داخل وطنش را نفی نکرد بلکه به آن پرداخت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#15
Posted: 13 Jul 2019 22:57
چرا احمد ظاهر برای نسل من مهم است؟
پسکوچه تنگ و دراز، مسیر هر عابری را به اتاقی منتهی میکند که از فرط دورافتادگی، بچهها آن را "جزیره" نام نهاده اند: پاتوق شاعران و نویسندگان بیکار و سرخورده.
این جزیره، جای چندان مهمی نیست. تنها برای ساکنانش مهم است. زیرا جزیره نشینان وقتی گرد هم میآیند، خیلی حرف میزنند و همه حرفهایشان را مهم میپندارند.
حرفهایی از هر جا و هر رنگ. حرفهایی درباره شعر، فیلم، کمونیسم، داستان، دین، موسیقی، غیبت، فلسفه و خیلی چیزهای دیگر. اینگونه دنیای کوچک جزیرهنشینان از دنیای واقعی "افغانی" بریده میشود.
حتی زمانی که دیگر هیچ توانی برای بحث و یاوهگویی نمانده است، لپ تاپی خاکزده در گوشه اتاق ناله میکند و صداهای گوناگونی را از حنجرهاش بیرون میدهد. ویکتور خارا، محسن نامجو، الکساندر ریبک، انریک ماسیاس، احمد ظاهر و جزیرهنشینانی که گوش میخوابانند و به اشتباه شان پی میبرند. زیرا دنیای کوچک آنها هنوز پر از نمادهای "افغانی" است.
احمد ظاهر نگذاشته است، جزیرهنشینان از واقعیت فرار کنند. این احمد ظاهر همیشه نقطه وصلیست، میان ساکنان جزیره کوچک و دنیای واقعی "افغانی". خود من همین که سر شب رفته بودم تا از دکان سر کوچه، سگرت و تخم مرغ و نوشابه بگیرم، دیده بودم که دکاندار نخست صدای احمد ظاهر را که از امواج رادیو پخش می شد، کمی بلند کرد، بعد خرید مرا به دستم داد.
زندگی مردی که سی و نه سال پیش از امروز، در اوج بلوغ هنریاش در شاهراه سالنگ کشته شد، پر از ابهام است. دنیای واقعی "افغانی"، او را که در جغرافیای بزرگ پارسی زبانان که همه میشناسندش، مثل همه پدیدههای دیگر، در هالهای از واقعیت و افسانه ترسیم میکند.
هیچ اثری مدون درباره کارنامه و زندگیاش در دست نیست، هیچ یک از جزیرهنشینان او را در زمان حیاتش ندیده اند؛ اما با این همه، او میتواند نقطه وصلی میان جامعه عمومی و اقلیتهای جزیرهنشین این سرزمین باشد.
به جامعه "افغانی" کاری ندارم که چرا احمد ظاهر را دوست دارند؟ دلایل زیادی میتواند وجود داشته باشد. افزون بر آن، برای من هیچ مهم نبوده است که چرا احمد ظاهر، سه دهه پیوسته در جامعهای محبوب بوده که سنت حاکمش، جان او را گرفت. تنها دوست دارم، آنچه را از فضای جزیرهنشینی در جامعه "افغانی" دریافتهام، منسجم کنم.
نخستین مسالهای را که احمد ظاهر و ترانههایش برای هم نسلان من خلق کرده، نوستالوژی است. نوستالوژی عصری که نسل من هرگز آن را تجربه نکرده است.
دهه چهل و پنجاه خورشیدی کابل، شهری در اوج یک حرکت روبهجلو و در آستانه یک عقبگرد تاریخی. مکانی آبستن از درگیری ایدیولوژیهای چپ و راست؛ پایتختی پر از مردان بیتلی، شهری پر از زنان مینیژوب پوش، جایی پر از شوق آموختن و سرانجام کابلی پر از نویسندگان، شاعران، نوازندگان، خوانندگان، سینماگران و...
اما، آیا به راستی چنین بوده است؟ تاریخ و نقد مدونی از این دوره برای ما باقی نمانده است؛ تنها روایتهای شفاهی و آثار پراکندهای به جا مانده چنین چیزی را نشان میدهد.
به صورت منتزع و به دور از واقعیتهای سیاسی. در این میانه احمدظاهر، به عنوان مهمترین نماد آن دوره مطرح میشود. نمادی که شناخت نسل مرا از اجتماع و فرهنگ دهه چهل و پنجاه خورشیدی نشان میدهد.
موضوع دیگر، سخنیست که همواره درباره او تکرار کرده اند. هنرمندی که همپای زمانش حرکت میکرد و از وضعیت هنر زمانهاش، شناخت کاملی داشت. او نخستین کسی است که از تلفیق سازهای شرقی و غربی بهره خوبی گرفت و تکانی به موسیقیای داد که در پس کوچههای خرابات گرفتار تار عنکبوت شده بود.
او موسیقی را به میان تودهها برد و شناخت جدیدی از موسیقی، در جامعه سنتی ارایه کرد. اینها هم بخشی از اهمیتیست که شاید نسل من برای احمد ظاهر قایل اند.
اما؛ یکی از وجوه مهم این مرد برای نسل من، جنبهای است که تا به حال یا کمتر پیرامون آن سخن زده شده است و یا هم جامعه فرهنگی از کنار آن محتاطانه عبور کرده است. جنبهای که هنوز هم جامعه پوسیده "افغانی" آن را مایه شرمساری و لکهای ننگ بر فسیل فرهنگی میداند که سالهاست فاتحهاش خوانده شده است.
اینجاست که راه احمد ظاهر از جامعه "افغانی" جدا میشود و آن را به اقلیتی پیوند میزند که تا کنون جزیرهنشین است. ترانههای احمد ظاهر پر از تبیین مفاهیم جزیرهنشینی است.
او ترانههایی را خواند که تا کنون کسی جسارت آهنگ ساختن آن گونه ترانهها را ندارد. شعر معروف "عجب صبری خدا دارد" از معینی کرمانشاهی و شعر "یاغی" هوشنگ شفا از جمله همین آهنگها بودند که آشکارا باورها و پابندیهای او را به اسم و رسم سنت و مذهب نشان میدادند.
اما ذهنیت حاکم "افغانی" امروز هم، چنین احمد ظاهری را انکار میکند. مردان کلاه به سر و تسبیح بهدست همنسل احمدظاهر، زمانی که مقابل دوربین رسانهها مینشینند، قداستی را برای او نقاشی میکنند که خود احمد ظاهر آن را در زمان حیاتش تف کرده بود.
حرکت خلاف جریان احمد ظاهر در همه جهات زندگی کوتاه او پیداست. این حرکت از نخستین سیلیای آغاز شد که به روی پدر زد و ادامهاش به مرگی منتهی شد که آن هم نتیجه حرکت خلاف جریان، در زندگی شخصیاش بود.
عوام و خواص گفتند که احمد ظاهر در سانحه رانندگی کشته شده است. اندکی بعد که سایه هول خلقیها از سرشان پرید، ادعا کردند که حفیظ الله امین او را کشت. اما، یکی ادعا نکرد که احمد ظاهر پیش از همه قربانی قتلهای ناموسی و غیرت "افغانی" شد. غیرت و ناموسی که احمد ظاهر یک عمر به آن خندیده بود.
سالها پیش، زمانی که طالبان بر کابل مسلط شدند، یکی از نخستین کارهایشان منفجر کردن گور احمد ظاهر بود.
اگر احمد ظاهر یک آدم سیاسی بود، بیگمان این کنش طالبان طوری توجیه میشد که گویا چنین عملی، به اشارهای پاکستان صورت گرفت. مگر اکنون همه میدانند که این حرکت طالبان، نگاه رسمی جامعه "افغانی" به احمد ظاهر و امثال او بود که تا هنوز هم کماکان بر حال خودش باقی است. شاید صورت فعالترش در این حرکت طالبان متبلور شد.
احمد ظاهر چنین نگاهی را نسبت به خودش، از قبل فهمیده بود و به همین خاطر بود که در هیچ شرایطی، ساز و آوازش را در خدمت نگرشهای متحجرانه و قبیلهای قرار نداد.
آن جایی که حتی واژهای را در ترانههایش به کار نبرد تا بیانگر مفهوم هویت کاذبی به نام "افغانیت" باشد.
احمد ظاهر علیه سنت بویناکی طغیان کرد که ابهت این مبارزه با ذهن پوسیدهای به تمام معنا "افغانی" را، حتی امروز نسل من احساس میکند. نسلی که نه قدرت طغیان دارد و نه تحمل پوسیدن و همین است که نسل ما به جسارت و جرات احمد ظاهر غبطه میخورد و دل به حرکتی میسوزاند که پس از احمد ظاهر هرگز جریان پیدا نکرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#16
Posted: 13 Jul 2019 23:03
بهترین ترانه های احمد ظاهر
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#17
Posted: 13 Jul 2019 23:05
احمد ظاهر - خدا بود یارت
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#18
Posted: 13 Jul 2019 23:07
آنچه در مورد احمد ظاهر نمیدانستید
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#19
Posted: 13 Jul 2019 23:13
افشاي چگونگی قتل احمد ظاهر از زبان محبوب الله پادشاه شخص كه در روز حادثه همراهش بود
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#20
Posted: 13 Jul 2019 23:18
اولین سالگرد وفات احمد ظاهر فقید
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.