ارسالها: 8911
#1
Posted: 26 Sep 2012 16:22
درود
درخواست تاپیکی با نام تاریخ تمدن مصر باستان در تالار ایران رو داشتم
ممنون
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#2
Posted: 26 Sep 2012 16:37
((تـــــــــــاریخ تمـــدن مصـــــر))
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#3
Posted: 26 Sep 2012 16:44
مصر باستان
مصر باستان به تمدنی در شمال خاوری آفریقا در درهٔ رود نیل گفته میشود که در دورهٔ زمانی میان ۳۰۰۰ پیش از میلاد تا زمان تسخیر مصر بدست اسکندر مقدونی وجود داشت. تمدن مصر باستان نمونهای از شاهنشاهیهای بناشده بر اصل آبیاری است. به فرمانروایان مصر باستان فرعون گفته میشود.
تمدن مصر باستان در سال ۳۱۵۰ پیش از میلاد یعنی زمانی که دو قلمروی مصر سفلی و مصر علیا تحت پادشاهی نخستین فرعون به وحدت سیاسی رسیدند شکل گرفت. مصر باستان در دوره دراز تمدن خود چندین بار زیر فرمانروایی نیروهای بیگانه از جمله ایرانیان هخامنشی نیز درآمد.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#4
Posted: 26 Sep 2012 16:53
تاریخ
تاریخ مصر را به سه دوره تقسیم میکنند: ۱. دوره پادشاهی قدیم ۲. دوره پادشاهی میانه ۳. دوره پادشاهی نوین.
کشاورزی تغییرات عمدهای را در جامعه مصر به وجود آورد. هنگامی که اغلب مصریها کماکان در کشتزارها کار میکردند، بعضی از آنها برای نمونه، سفالگر شدند. بافندگان الیاف کتانی میریسیدند و از آنها پارچههای کتانی میبافتند.
بیشتر مصریها به قبیلهای تعلق داشتند و هر دهکدهای در یکی از چند منطقه مستقل جای میگرفت. مناطق مقتدرتر یا جذب مناطق ضعیفتر از طریق جنگ و گاهی ازدواج پیشرفت میکردند تا سرانجام مصر تنها از دو پادشاهی تشکیل شد: مصر سفلی که در ناحیه دلتای نیل قرار داشت و پایتخت آن بیوتو در غرب دلتا بود، و مصر علیا که شامل سرزمینهای دره نیل میشد که از دلتا تا نخستین آبشار نیل نزدیک به آسوان در جنوب مصر گسترده بود. پایتخت مصر علیا، نخب بود که در محل الکب امروزی قرار داشت. صدها سال این دو سلطنت در کنار هم قرار داشتند و با یگانه شدن این دو، روزگار عظمت مصر آغاز شد.
در سال ۳۱۰۰ پیش از میلاد فرمانروایی محلی به نام منس همراه با سپاهیانش از مصر علیا جایی که بر استان هشتم آن فرمانروایی داشت خارج شد و به سوی شمال لشکر کشید، شهرهای بسیاری را به تصرف درآورد و به دلتای نیل وارد شد، سپاه منس اشراف و بلندپایگانی را که در مقابلشان مقاومت میکردند گردن زدند و به این ترتیب مصر سفلی مغلوب شد. منس در مقام فرمانروای سراسر مصر اجازه داشت که تاج سفید مصر علیا و همچنین تاج سرخ مصر سفلی را بر سر گذارد. او هر دو تاج را در هم آمیخت و پشنت را ابداع کرد، که تاجی جدید بود و بخش بالایی و سفید این تاج در بخش کوتاه و سرخ پایینی قرار میگرفت. کرکس مصر علیا و مار کبرای مصر سفلی نیز هر دو با هم جانوران نمادین این پادشاهی یکپارچه شدند.
منس پس از تصرف مصر سفلی به دنبال هیچ فتح و کشورگشایی دیگری نرفت و قلمرو تکهتکه شده مصر آن زمان را به صورتی یکپارچه درآورد. منس در برابر بیاباننشینان صحرای سینا، نوبیهای سیاهپوست منطقه جنوب و لیبیاییهای مزاحم غرب از سرزمینش پاسداری کرد و به این ترتیب، نخستین حکومت را در جهان بنا نهاد که قدرتی مرکزی آن را راهبری میکرد. منس با بنا نهادن پایتختی جدید به یکپارچگی دو بخش شمالی و جنوبی این سرزمین قطعیت بخشید. او در فاصلهای نه چندان دور از راس دلتای نیل، جایی که مصر علیا و مصر سفلی به یکدیگر مربوط میشوند (تقریبا در جنوب قاهره امروزی) منطقهای را برای پایتختی جدید ایجاد کرد. منس این شهر را انیب حدج (به معنی دیوارهای سفید) نامید. این پایتخت نوعی دژ بود.
((لوحه نارمر به تصویر کشنده یکپارچه شدن مصر برای نخستین بار است))
دوره آغازین دودمانی (۲۶۸۶ - ۳۰۵۰ پیش از میلاد)
آغاز شکلگیری حکومتهای قدرتمند در مصر به صورت یک فرمانروایی یکپارچه نبود، بلکه در دهههای پایانی منتهی به هزاره سوم پیش از میلاد مصر توسط حاکمان محلی در دو بخش جنوبی و شمالی اداره میشد. با آمدن شاهی به نام منس مصر برای نخستین بار یکپارچه میشود و دودمان یکم شکل میگیرد. بنا به نوشتههای مانتو، پایتخت مصر در این هنگام شهر تینیس بود که امروزه هنوز پیدا نشدهاست. از آنجا که هیچ مدرکی از وجود شاهی به نام منس یافت نشدهاست، برخی مصرشناسان بر این باورند که این شاه افسانهای میبایست همان نارمر بوده باشد که در لوحه معروف خود در حالی به تصویر کشیده شدهاست که دو مصر را یکپارچه کرده. نارمر از شهر ابیدوس در مصر علیا به پا خاست.به باور تاریخدانان، تاریخ مصر باستان از این نقطه آغاز شد و تا سده چهارم پیش از میلاد که این سرزمین به دست اسکندر مقدونی فتح شد، ۳۱ دودمان یا خاندان پادشاهی بر آن فرمانروایی کردند.
سامانه حکومتی مصر در سه دودمان نخست پایهریزی شد و روشهای حکومتداری شاهان این دودمانها بنیان چگونگی فرمانروایی در کشور مصر در هزارههای پس از آن را ساختند.افزایش قدرت و ثروت فرعونهای این دوره را میتوان در مصطبههای ساخته شده توسط آنان مشاهده کرد؛بناهایی که در دو دوره آغازین دودمانی و پیشدودمانی از سوی فرعون و نیز طبقه بالای جامعه به عنوان آرامگاه مورد استفاده قرار میگرفتند.
تا پایان دوره آغازین دودمانی، رشد ساختارهای اشرافیگونه در جامعه مصر به همراه قدرت گرفتن فرمانروایان محلی باعث افزایش ثروت ملی و داد و ستد با کشورهای خارجی شد؛ داد و ستدهایی که اغلب زیر نظر خانوادههای پرنفوذ و به منظور فراهم کردن بهترین ابزارها برای ساخت آرامگاه از منابع گوناگون انجام میشدند.
پادشاهی کهن (۲۱۸۱ - ۲۶۸۶ پیش از میلاد)
پادشاهی کهن دورهای است که بی گمان میتوان آن را نخستین دوره از تاریخ مصر دانست که در آن شکوه و عظمت فرمانروایی فرعونها آشکارا دیده میشود. این پادشاهی با دودمان سوم که خاستگاه آن در ممفیس واقع در مصر سفلی بود، آغاز گشت. پادشاهان بزرگی چون خوفو، خفرع، و منکورع در این دوره دست به ساخت اهرام سهگانه زدند که تا چندین هزار سال بعد نیز پابرجا ماندند. خفرع همچنین تندیس بزرگ ابوالهول را در کنار اهرام ساخت؛ تندیسی که یکی از نمادهای عظمت و شکوه مصر باستان به شمار میرود.با آنکه هرمهای بزرگ جیزه جزو نمادهای بزرگی و قدرت مصر باستان شدند، به دلیل نارضایتی همگانی پدید آمده از هزینه بسیار ساختن این بناها، ساخت سازههایی به بزرگی آنها توسط فرعونهای آینده در تاریخ مصر پیگیری نشد.
مصر در دوران پادشاهی کهن شاهد موج گستردهای از به بردگی گرفتن مردم مناطقی چون فلسطین، نوبه، لیبی، و حبشه پس از کشورگشاییهای شاهان گوناگون بود. هزینه بسیار زیاد ساخت و ساز برای فرعونها و اعضای دربار و ستمی که این شاهان به بردگان و زیردستان میکردند باعث کم شدن ثروت دولت مرکزی و ناآرامی و شورش در میان مردم شد. این در حالی بود که با کاهش قدرت حکومت مرکزی، خُرهسالاران (سران خرههای مصر) قدرت بیشتری به دست آوردند و دست به رقابت و جنگیدن با هم زدند.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ویرایش شده توسط: paaaaaarmida
ارسالها: 7673
#5
Posted: 26 Sep 2012 17:02
یه کشور با تاریخی پر از فرازو نشیب. از اولین مناطقی که انسان هوشمند پدیدار شده توش
تاریخ بسیار بسیار غنی داره. ولی متاسفانه تازی ها زدن و نابودش کردن و تاریخشو سراسر خرافه کردن.
یکی از کشورهای مورد علاقه منه توی تاریخ
جایی کمکی خواستی خوشحال میشم کمکت کنم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 8911
#6
Posted: 26 Sep 2012 17:04
پادشاهی میانه
سال ۲۱۳۴ پیش از میلاد با پیروزی بزرگ استاندار جنوبی، انتف (۲۱۳۴ تا ۲۱۱۸ پیش از میلاد)، علیه دشمنانش آغاز شد.او خود را فرعون مصر علیا نامید و زادگاهش، واست را مرکز این فرمانروایی قرار داد.واست، که بعدها یونانیها آن را طیوه نامیدند و امروز الاقصر نام دارد، با عنوان پایتخت جدید اداره این فرمانروایی را به عهده گرفت.
البته جنگهای استانداران با یکدیگر همچنان ادامه داشت.تازه در سال ۲۰۴۰ پیش از میلاد بود که یکی از جانشینان انتف به نام آمنتوحوتپ اول (۲۰۶۱ تا ۲۰۱۰ پیش از میلاد) توانست مصر سفلی را دوباره تصرف کند.به این ترتیب، بعد از منس، او دومین متحد کننده این سرزمین بود.منتوحوتپ در سراسر کشور صلح برقرار کرد و در نتیجه، آرامش و نظم جدید دوران گذشته به این سرزمین بازگشت.درباره اواخر دوره دودمان یازدهم اطلاعات چندانی در دست نیست.اما مسلم است که آمنمحت اول (۱۹۹۱ تا ۱۹۶۲ پیش از میلاد)، وزیر آخرین فرعون دودمان یازدهم، فرمانروای خویش را به زور از تخت پایین کشید، فرمانروایی را خود به دست گرفت و به این ترتیب، دودمان دوازدهم را بنیان نهاد.
در زمان آمنمحت اول، که زاده طیوه بود برای نخستین بار خدایان طیوهای با عنوان برترین خدایان مورد ستایش قرار گرفتند.آمنمحت که نامش مفهوم آمون در اوج است را دارد خدای شهر طیوه، آمون(خدای هواها) راخدای سراسر مصر قرار داد.مصریها خیلی زود این خدا را به رع، بزرگ خدایی که تا آن زمان ستایش میکردند پیوند دادند و نام آمون-رع در میانشان رواج یافت.فرعون قدرت خداگونهٔ سابق را برای خود مطالبه میکرد، اما هرگز نتوانست آن شخصیت فوق انسانی را به دست آورد که در جایگاهی برتر از جایگاه انسان جلوس کند و هیچ کدام از جانشینان او نیز هیچ وقت در چنین جایگاهی ظاهر نشدند. فراعنه دودمان ۱۲ که همگی آمنمحت یا سسوستریس نام داشتند، فرمانروایانی فعال بودند که وظایف خود را مسئولانه به انجام رساندند.بعد از جنگهای سخت، قدرت استانداران به شکل قطعی درهم شکست و کشور به کمک یکی از کارکنان وفادار و کارآزموده از نو سازماندهی شد.پایتخت دوباره از طیوه به ممفیس منتقل شد.فراعنه از پایتخت، معادن سنگ و کار استخراج آنها در نوبی و سودان را اداره میکردند.آنها منطقه باتلاقی واحه فیوم را آباد کردند-با توسعه برنامه ریزی شده تاسیسات آبیاری، سطح زمینهای زیر کشت را در حد چشمگیری گسترش دادند و امکانات رفاهی جدیدی به این منطقه آوردند، که البته فقط جمع کوچکی از مردم از آن بهره مند شدند.بیشتر مردم همچنان فقیر بودند و در فقر باقی ماندند.
از نظر فرهنگی، سلطنت میانه نقطهای کانونی در تاریخ مصر است. فراعنه این دوره به مناسبت پیروزی هایشان در نوبی، سوریه و فلسطین، کاخها، معابد و بناهای یادبود بزرگی ساختند.ساخت اهرام نیز دوباره رواج یافت، اما اهرام این دوره کوچکتر از اهرام سلطنت قدیم و دیگر نه از سنگ، بلکه از خشت خام ساخته میشدند.برای حفظ مقبرهاز دستبرد سارقان، نیز مجموعههای ورودی به این بناها را با باغهای هزارتو و دریچههای مخفی در کف پیچیده تر کردند.ادبیات به اوج شکوفایی رسید.از آن دوره پاپیروسهای بی شماری به دست آمده است-از محاسبات مالیاتی، مناظرات مکتوب علمی و متون مذهبی تا نامهها، داستانها و حکایتهایی که اغلب به سبک فکاهی هستند.
دوره دوم میانی و فرمانروایی هیکسوس (۱۵۴۹ - ۱۶۷۴ پیش از میلاد)
با مرگ شهبانو سوبکنفرو در سال ۱۷۷۳ پیش از میلاد و در حالی که قدرت شاهان پادشاهی میانی رو به زوال گذاشته بود، عمر این پادشاهی نیز به سر آمد. این در حالی بود که به دلیل سستی قدرت فرعونها در بخشهای شمالی مصر، قبایل آسیایی سامی و کنعانی نژاد در شهر اواریس حکومت تشکیل داده بودند و با مرگ سوبکنفرو و در حالی که او هیچ جانشینی نداشت، آغاز به حمله به مناطق زیر نفوذ دولت مستقر در تبس کردند.[۱۵] قدرت شاهان اواریس تا بدان جا پیش رفت که فرعونهای تبس ناچار به پرداخت خراج به آنها شدند.[۱۵] مصریان این پادشاهان بیگانه را هیکسوس به معنای «فرمانروایان بیگانه» میخواندند؛ نامی که بعدها توسط مانتو به اشتباه «فرمانروایان چوپان» بازگردانی شد.
در آن زمان موجی از حرکات جمعی خاور نزدیک را در بر گرفته بود که بیشتر از شرق به سوی غرب جریان داشت.مانتو تاریخ نگاراز این جمعیت وحشی با نام هیکسوسها یاد میکرد، که معانی بسیاری از جمله (فرمانروای کشورهای بیگانه) داشت.اما هیکسوسها از قوم مشخصی نبودند، بلکه از خاور نزدیک بودند که در مسیر مهاجرت خود به مصر ضعیف و درگیر مشکلات راه یافتند و در شمال، حکومتی موقت برقرار کردند.مهاجرانی که از بخش علیای فرات آمده بودند در دلتای نیل ساکن شدند و در سال ۱۶۴۰ پیش از میلاد فرمانروایی مصر سفلی را بدست گرفتند.امکان مقاومت مصریان در مقابل متجاوزان بسیار اندک بود، زیرا آنها اسب داشتند حیوانی که پیش از آن مصریها هرگر ندیده بودندو سرعت و چالاکی اش از هر جانور دیگری که آنها میشناختند بیشتر بود.اما هولناک تر از آن:هیکسوسها این جانوران عظیم و ترسناک را جلوی ارابههایی بسته بودند که با آنها میتوانستند میدان جنگ را همچون باد درنوردند و حریفان گریخته از جنگ را تعقیب کنند.ارابههای جنگی، تانکهای دوران باستان بودند.شکست مصریان اجتناب ناپذیر بود.
شاهان هیکسوس، که با سه فرعون، سالیتیس، ششی و خیان، پادشاهی دودمان پانزدهم و در نتیجه، دومین دوره بینابینی مصر را افتتاح کردند، ابتدا در حاشیه شرقی دلتای نیل قرارگاهی مستحکم-شهر آواریس- را بنا نهادند.از این پایگاه، آنها میتوانستند مصر و فلسطین را زیر نظر بگیرند و اداره کنند.اگرچه نخستین هیکسوسها بر سراسر مصر تسلط داشتند، در دوره جانشینان آنها -که هیکسوس کوچک نامیده میشدند-دامنه قلمرو هیکسوسها، در شمال، آشکارا محدود شد و این موقعیتی مطلوب برای مصریان بود تا اقدام برای بیرون راندن هیکسوسها را از جنوب آغاز کنند.
با آنکه هجوم هیکسوس به مصر اغلب توسط مصریان بهمانند یک فاجعه جبرانناشدنی که نابودی نیایشگاهها و بنیانهای فرهنگی مصر را در پی داشته به تصویر کشیده میشود، آنها با خود فناوریهایی را نیز به مصر آوردند؛ از جمله اسب که تا پیش از آن مصریان با آن ناآشنا بودند و پس از آنکه به تواناییهای اسبان پی بردند خود از پرورشدهندگان آن شدند و این خود یکی از عوامل اصلی در دگرگونی بنیادین یگانهای لشکری در دودمانهای آتی گشت.
هیکسوسها روشهای حکومتمداری مصریان را به کار بستند و برای خود لقب «فرعون» اختیار کردند. آنها گاه با فرعونهای حاکم در تبس نیز روابط خوبی برقرار میکردند که از جمله آنها روابط نزدیک فرعون هیکسوس آپوپی و اینتف هفتم بوده. با این حال پس از قدرت گرفتن دوباره فرمانروایان حاکم بر تبس، نبرد از سوی آنان برای بیرون راندن «اشغالگران» و آزادسازی مصر آغاز شد. تائو دوم ملقب به «تائوی دلیر» و کاموسه دو شاهی بودند که بیشترین نقش را در رهبری خیزشهای این دوره بر ضد اشغالگران داشتند که آخری در ادبیات حماسی مصر باستان نیز جایگاه بالایی به خود اختصاص دادهاست. سرانجام پس از نزدیک به ۳۰ سال جنگ، هیکسوسها در سال ۱۵۵۵ پ. م. شکست خوردند و پایتخت آنان توسط اهمسه یکم نابود شد.
اهمسه یکم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#7
Posted: 26 Sep 2012 17:07
King05: یه کشور با تاریخی پر از فرازو نشیب. از اولین مناطقی که انسان هوشمند پدیدار شده توش
تاریخ بسیار بسیار غنی داره. ولی متاسفانه تازی ها زدن و نابودش کردن و تاریخشو سراسر خرافه کردن.
کینگ نمیدونم کدوم قسمتشو خرافه میدونی ولی من وقتی به تمدن مصری ها فکر میکنم به این شک میکنم که قبل ما یه نسل دیگه ای از انسان ها هم بودن.همون نظریه معروف که میگه ما نسل بیست و اندی ام انسان ها هستیم.راستشبعضی وقتا اینو قبول میکنم با توجه به اطلاعاتی که از این تمدن دارم
King05: جایی کمکی خواستی خوشحال میشم کمکت کنم
ممنون میشم کمکم کنی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 7673
#8
Posted: 26 Sep 2012 17:13
یک نمونش جریان یوسف نوح که اگه اشتب نکنم توی بعضی کتب محل زندگیش نزدیکای مصر میشه. و چند چیز دیگه که الان یادم نیست.
بجز اون توی بعضی کارهای اون مردمان اقرار وارد کردنو. باعث نابودی قمستی هم از تاریخ این کشور شدن.
درست مثل کاری که با ایران کردن.
والبته یکمی هم با روم
.
.
راستی توی مصر یه مردانی بودن که با ایجاد ارتباط جنسی با اروپاییان مردمان نیمه هوشمند کم کم نثل هوشمند انسان هارو بوجود اوردن.
یطورایی مادر انسان های هوشمند آفریفایی ها هستند چون مهاجرت اونها به قسمت های مختلف کره زمین بود که باعث شد تمدن های هوشمند گوناگونی بوجود بیاد
میشه گفت پرجم دار تاریخ تمدن هستند اون مردمان
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 8911
#9
Posted: 26 Sep 2012 20:34
پادشاهی نوین (۱۰۶۹ - ۱۵۴۹ پیش از میلاد)
پادشاهی نوین با شکست هیکسوسها و یکپارچگی دوباره مصر زیر فرماندهی اهمسه یکم از دودمان هجدهم آغاز شد. این دورهای بود که اصلاحات ژرف اجتماعی، سیاسی، و نظامی در مصر به اجرا در آمدند.
در سال ۱۵۵۰ پیش از میلاد، شاهزاده طیوهای احمس، با پشتیبانی مردم، طبقه اشراف و کاهنان موفق شد که هیکسوسها را از مصر بیرون براند.او نخستین فرعون دودمان هجدهم و سلطنت جدید شد.احمس، زادگاهش طیوه را پایتخت خویش قرار داد.او دشمنان فراری را تا قلب فلسطین تعقیب کرد و این سرزمین را به تصرف مصر در آورد.در جنوب، به سوی نوبی لشکر کشی کرد و تقریبا تا آبشار سوم پیش رفت.قلعه آواریس نیز چنان از بنیان ویران شد که امروزه غیر از تلی از خاک و ماسه، چیزی از آن باقی نماندهاست.هنگام مرگ احمس حکومتی یکپارچه را بر جای گذاشت که اقتصادی مترقی و شکوفا داشت. دوره دودمان هجدهم (۱۵۵۰ تا ۱۳۰۷ پیش از میلاد) را درخشانترین دوره در تاریخ مصر میدانند.در این زمان مصر برای نخستین بار قدرت نظامی درجه اولی شده بود.تا آن زمان، همسایگان نیل بیشتر به زندگی مسالمت آمیز تمایل داشتند، حتی معلمان در آموزشهای خود به دانش آموزان پیشنهاد میدادند که حرفه سربازی را پیش نگیرند.اما شکست هیکسوسها و انهدام حکومت آنها روحیه عامه مردم را تغییر داد.مصریها، که تا این زمان فقط برای مواهب زندگی یا به دست آوردن ذخایر مواد خام به سرزمینی دیگر لشکرکشی میکردند، حالا فقط برای کشورگشایی دست به این کار میزدند.آنها در زمان تحوتمس اول (۱۵۰۴ تا ۱۴۹۲ پیش از میلاد) پسر آمنحوتپ، فتوحات سریعی به دست آوردند و همانطور که خود پیشتر تسلیم و شکست را تجربه کرده بودند ملتهای دیگر را مقهور قدرتشان ساختند.کسب این پیروزیها برای مصریان دشوار نبود:آنها از هیکسوسها آموخته بودند که چگونه با اسب و ارابههای جنگی، دشمن را به وحشت اندازند.
در سرزمین مصر، دوران صلح به سر آمد.تحوتمس سوم به خاور میانه لشکر کشید و مناطق از دست رفته در فلسطین را دوباره تصاحب کرد.اما برعکس، در سوریه نتوانست اراضی تصاحب شده را مدت زیادی حفظ کند و دوباره از آنها دست کشید.لشکرکشیهای بیشمار و موفقیت آمیز و تاراج اسرا و غنائم سرزمینهای دیگر، او را با عنوان سپهسالار بزرگ مصر به شهرت رساند.هتیتها، آسوریها، بابلیها و جزیره نشینان قبرس به او خراج میدادند.فرمانروایی تحوتمس از فرات تا قلب سودان گسترده شد-مصر زمان او، نخستین امپراطوری جهان بود.
تنديس آخناتون به شيوه دوره عمارنه
در سال ۱۳۵۳ پیش از میلاد، آمنحوتپ چهارم بر تخت نشست.او بر خلاف پیشینیانش، هیچ جنگجوی بزرگ یا فرمانروای قدرتمندی نبود، بلکه دانشمندی محتاط و متفکر بود، که شانههای لاغر و نحیفی داشت.آمنحوتپ از کودکی به خدایان متعدد اعتقاد نداشت و فقط یک خدا، آتون، خدای خورشید را ستایش میکرد که قرص خورشید مظهر آن بود و به همین دلیل، در سال ۱۳۴۸ پیش از میلاد او نام آخناتون (به معنی خدمت گزار آتون یا خرسند کننده آتون) را برای خود انتخاب کرد.
مجسمه آخناتون
آخناتون در پایتخت جدیدش، عمارنه، که پیش از هر کاری به پایه گذاری آن پرداخته بود تا ارائه آیین اعتقادی جدیدی را در آن آغاز کند، کانون مذهبی بزرگی با قصرها و معابد گوناگون ایجاد کرد که آفتاب به همه جای آن راه داشت-خدایان قدیمی در اندرونیهای مرموز و تاریک معابد ستایش میشدند.معابد خدایان پیشین بسته و نامشان در همه جا محو شد.اگرچه آخناتون خود را شاهی خداگونه میدانست اما مردمی تر از برخی فراعنه پیش از خود رفتار میکرد. او با همسر اصلی و زیبایش، نفرتیتی همچون موجودی فانی و کاملا معمولی در میان مردم میگشت، حتی وقتی یکی از شش فرزندش مرد از گریستن در مقابل عامه مردم خودداری نکرد.
اما تنها معدودی از افراد نظریه جدید آخناتون را درباره خدای واحد درک میکردند و چون او در برابر سنتهای معمول میایستاد، دشمنان بسیاری پیدا کرد و همچنین وقتی اقتدار مصر در آفریقا وآسیا زوال یافت، منابع ثروت او نیز تحلیل رفت.بعد از مرگ آخناتون، در سال ۱۳۳۵ پیش از میلاد، مصریها دوباره به خدایان قدیمی روی آوردند. به دنبال حکومت هشت ساله سمنخ کارع، توت عنخ آتون (تصویر زنده آتون) بر تخت نشست.او آیین قدیمی و اعتقاد به خدای اصلی، آمون و خدایان دیگر را دوباره رواج داد و نام خود را نیز به توت عنخ آمون تغییر داد.حال، گویی طوفانی در مصر به پا شد:عمارنه، پایتخت آخناتون، با خاک یکسان شد، تندیسهای آخناتون نابود شدند، و دوباره ممفیس پایتخت کشور قرار گرفت.توت عنخ آمون جوان تنها ده سال حکومت کرد ودر سال ۱۳۲۳ پیش از میلاد درگذشت، او نقش مهمی در باستانشناسی نوین دارد-هرچند که کمی پس از مرگ وی دزدان تا حجره پیشین آرامگاهش نفوذ کردند و سپس از آنجا بیرون رانده شدند.اما از سر خوش اقبالی، حادثهای رخ داد که به ۲۰۰ سال بعد مربوط میشود:دویست سال بعد، مقبره فرعون رامسس ششم را درست در مجاورت آرامگاه توت عنخ آمون بنا کردند.هنگام احداث این مقبره خاک و ضایعات به جا مانده از عملیات ساختمانی، همچون پشتهای محافظ، روی در ورودی و حجره مقبره آخرین شاه عمارنه ریخته شد و تا ۳۰۰۰ سال، جسد و گنجینههای همراهش را از دست دیگر غارتگران طلاجو در امان نگه داشت.از ۶۳۰۰ قطعه عرضه شده در بخش آثار مصری موزه قاهره فقط ۱۷۰۰ قطعه از مقبره توت عنخ آمون به دست آمدهاست، که در سال ۱۹۹۲ کشف و گشوده شد.
چون حورمحب، آخرین فرعون دودمان هجدهم، هیچ فرزندی نداشت، پا-رعمسو، فرمانده کل کمانداران، سواره نظام و پیاده نظام را جایگزین خویش قرار داد.پا-رعمسو با نام رامسس اول(۱۳۰۷ تا ۱۳۰۶ پیش از میلاد)بر تخت نشست و دوره خاندان معروف رامسسها را پایه گذاری کرد. در سال ۱۲۹۰ پیش از میلاد، رامسس دوم، پسر ستی اول، بر تخت نشست نام این فرعون بیش از هر چیز به خاطر بناهای عظیمی که وی احداث کرد در تاریخ ثبت شدهاست. سرانجام، پس از رامسس دوم، دوران با شکوه مصر باستان به پایان خود نزدیک شد.در سراسر آسیاو منطقه مدیترانه، اقوام بیگانه از جمله آخاییها، دانائرها، لیسیاییها، اتروریاییها، سیسیلیها و ساردنیها و همچنین فلسطیاییها کوچ به نقاط دیگر را آغاز کردند.این اقوام، در ابتدا اگرچه برای نفوذ به مصر با ممانعتهایی روبرو بودند، اما در نهایت، اقتدار مصر بر فلسطین و فینیقیه را تضعیف کرد.
رامسس سوم (۱۱۹۴ تا ۱۱۶۳پیش از میلاد) نیز توانست که از تجاوزهای گسترده این اقوام جلوگیری کند، اما سربازان فرعون سلاحهای آهنی اندکی داشتند زیرا در کنارنیل هیچ معدن سنگ آهنی یافت نمیشد.برای مقاومت در برابر دشمنان مجهز به سلاح آهنی، مصریان باید آهن را به کشورشان وارد میکردند و این کار بسیار پرهزینه بود. در نتیجه، قیمت همه اجناس بالا رفت، دستمزدها کم شد و نارضایتی مردم بالا رفت. به این ترتیب اوضاع بدتر و بدتر شد.اگرچه رامسس سوم توانست یک بار دیگر فلسطیاییها را بیرون براند، اما این بار آنها در فلسطین ساکن شدند، که این وضعیت در نهایت به نابودی مصر انجامید.هر چند آخرین شاه دودمان بیستم رامسس یازدهم (۱۱۰۰ تا ۱۰۷۰ پیش از میلاد)تاج و تخت پادشاهی را حفظ کرد، اما در واقع، اختیار امور را در کاهن اعظم در دست داشتند که سلطنت را در دو منطقه شمالی و جنوبی میان خود تقسیم کرده بودند.از این رو، دوگانگی حکومت میان شهر رامسس، و طیوهٔ بی اعتبار شده نیز دوباره پدید آمد.فرعون ششنک یکم (۹۴۵ تا ۹۲۴ پیش از میلاد)، نخستین لیبیایی که بر تخت پادشاهی فراعنه نشست، توانست اتحاد را دوباره برقرار کند، اما این اتحاد مدت کوتاهی دوام داشت.در دوران دودمان بیست و سوم (۸۲۸ تا ۷۱۲ پیش از میلاد)، مصر سفلی تجزیه شد و به صورت حکومتهای کوچک بی شمار در آمد. در سال ۷۱۲ پیش از میلاد، فاتحانی از نوبی آمدند و بعد از تصرف مصر، آن را به حکومت نوبی ملحق کردند-فرمانروایان نوبی با عنوان جانشین فراعنه در طیوه حکومت میکردند.سرانجام در سال ۶۷۰ پیش از میلاد نیز سوریاییها این سرزمین را فتح و آن را از سلطه نوبیها آزاد کردند. بعد از استقلالی کوتاه مدت، در سال ۵۲۵ پیش از میلاد، ایرانیها مصر را تصرف کردند.کمبوجیه ایرانی تخت فراعنه را تصاحب کرد و این سرزمین را به صورت یکی از مناطق تحت فرمان ایران درآورد. این پایان فرمانروایی مستقل فراعنه بود.
رامسس سوم
در سال ۳۳۳ پیش از میلاد، سپهسالار جوان مقدونی، اسکندر، ایرانیان را در ایسوس (آسیای کوچک) شکست داد. به این ترتیب، راه او به سوی نیل باز شد.او به سوی مصر حرکت کرد تا پایتخت امپراطوری خود را در آنجا قرار دهد. اسکندر در نزدیکی مصب شاخه غربی نیل شهری بنا کرد که تا به امروز همچنان نام او را به دوش میکشد:اسکندریه.
بعد از مرگ اسکندر در سال ۳۲۳، این فرمانروایی گسترده میان امیران سپاه اسکندر تقسیم شد و مصر به دست فرمانده ارشد، بطلمیوس افتاد که با عنوان بطلمیوس اول(۳۰۴ تا ۲۸۴ پیش از میلاد)فرعون شد. به نظر میآمد که یک بار دیگر مصر همچون دوران درخشان باستان شکوفا میشود. در سراسر این سرزمین معابدی ساخته شد که همه با تصاویری از بطلمیوسها و خدایان مصری تزئین شده بودند. وقتی کلئوپاترا (۶۹ تا ۳۰ پیش از میلاد)، دختر بطلمیوس دوازدهم و همسر بطلمیوس چهاردهم به کمک ژولیوس سزار رومی همسرش را از تخت پایین کشید و با بطلمیوس پانزدهم ازدواج کرد دوران این حکومت نیز به پایان رسید.کلئوپاترا شیفته سزار شد، به دنبال او تا روم رفت و تا سال ۴۴ پیش از میلاد که سزار به قتل رسید، همانجا زندگی کرد.
بعد از مرگ سزار، وقتی مارکوس آنتونیوس شرق امپراطوری روم و در نتیجه، مصر را در اختیار گرفت، کلئوپاترا امپراطور جدید را ملاقات کرد.امپراطور چنان مجذوب زیبایی کلئوپاترا شد که تا اسکندریه به دنبال او رفت و در آنجا با او ازدواج کرد اما در این زمان روم با تمام قوای نظامی خود علیه کلئوپاترا بسیج شد:مارک آنتون بعد از نبردی دریایی از اکتاویوس شکست خورد و کلئوپاترا نیز به اسارت در آمد.کلئوپاترا وقتی قرار شد که با راهپیمایی پیروز مندانه فاتحان روم همراه شود، خودکشی کرد.مصر نیز یکی از استانهای روم شد.
در سال ۶۴۷ بعد از میلاد، اعراب مصر را فتح کردند و به این ترتیب، سرانجام حکومت فراعنه از میان رفت.به جای حکومت فراعنه، مصر اسلامی پدید آمد، که همراه با تغییر و تحولهای تاریخی فراوان تا امروز برقرار است.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#10
Posted: 26 Sep 2012 20:41
فرهنگ
زندگی روزمره
در مصر باستان خانواده اساس زندگی روزمره بود. سنت معمول آن جامعه تک همسری بود و چند همسری-مگر نزد شاهان-به ندرت دیده میشد. ازدواج میان خواهر و برادر غیرمعمول بود اما غیر مجاز محسوب نمیشد. برای مراسم عروسی، عروس و داماد به همراه خانوادههای خود نزد مسئولی حکومتی میرفتند که نام و دارایی دو طرف را ثبت میکرد. سپس در سرسرای ویژه قربانیهای معبد، جشن بزرگی برپا میکردند.
برخلاف دیگر سرزمینهای دوران باستان، زن مصری حقوقی برابر با حقوق همسرش داشت.او میتوانست در داراییهای مشترکشان دخل و تصرف کند، نقش اجتماعی آشکاری در زندگی داشت و دیگران نسبت به وی با احترام رفتار میکردند.
بازیهای بچههای آن دوران درست شبیه بازیهای امروز ما بود. آنها با توپ (گوی) و حلقه بازی میکردند. پسرها نیزه میانداختند یا با تیر و کمان هدفهایی را میزدند. دختربچهها عروسکهایی با دست و پاهای قابل حرکت و موهای واقعی داشتند. وسایل آشپزخانه و خانههای عروسکی، حیوانات اسباب بازی، قایقهای چوبی کوچک و ماهیهای چوبی که روی آب شناور میماندند از اسباب بازیهای محبوب بچهها بود.
زنان و مردان نیز بازیکنان پرشوری بودند. آنها با تاسهایی از جنس استخوان یا عاج بازی میکردند یابا نوعی تخته نرد سرگرم میشدند.
آنها مردمی بسیار موسیقی دوست بودند.مصریان باستان با نغمه چنگ، تنبور، نی و دایره زنگی آواز میخواندند. موقع برگزاری جشنها، در کاسه و بشقاب و ظرفهای رنگارنگ غذا میخوردند و نوشیدنیها را درون صراحیهایی از رخام و سنگ لوح آبی یا سیاه رنگ به یکدیگر عرضه میکردند.
بر تارک جامعه
تاریخدانان نمیتوانند دقیقاً در مورد شکل ممفیس نظری بدهند، زیرا شهرهای مصر باستان که بر خلاف نیایشگاهها و آرامگاهها، از چوب و خشت ساخته شده بودند تا حد زیادی از بین رفتهاند. اما بعضی دانشمندان تصویری از زندگی شهری را در مصر باستان بازسازی کردهاند. آنها معتقدند که مردم طبقات گوناگون در این شهر سلطنتی زندگی میکردهاند. زندگی مصریها در ممفیس، مثل سایر مناطق مصر، بدون در نظر گرفتن طبقه اجتماعیشان در اطراف فرعون دور میزد.
فرعون و خانوادهاش در قصری بزرگ در قلب شهر زندگی میکردند. این قصر با دیوارهای ضخیم سفید احاطه شده بود. این ساختمان از چوب و خشت ساخته شده بود و روشن و هواگیر بود و نسبت به کاخهای امروزی اسباب و اثاثیه کمتری داشت. اسباب قصر شامل صندلیهایی با پایههای به شکل پنجه شیر، صندوقهایی از آبنوس و عاج برای پوشاک و جواهرات و تختهایی باریک با کنارههای مزین بود و برق طلا در همه جا قابل رویت بود. کف اتاقها، دیوارها و سقفها گچکاری بود و با نقاشیهایی که صحنههایی از زندگی شهری را در مصر نشان میداد، پوشیده بود.
محتمل است که کف اتاقها با نقش دریاچههایی پر از ماهی و نیلوفر آبی و دیوارها با نیهای پاپیروس که روی آنها غازهای وحشی در حال پرواز نمایش داده شده بود، تزئین میشدند و احتمالاً سقفها چشمانداز آسمان مصر را نشان میدادند. روز فرعون با استحمام در یک وان مرمر زیبا شروع میشد. این کار تنها استحمام نبود، بلکه یک آیین مهم مذهبی بود که در حضور شماری از درباریان و حضار انجام میشد. فرعون پس از پوشیدن جامههای لطیف، به سر گذاشتن تاج و برداشتن سایر نمادهای پادشاهیاش، به تالاری که تخت شاهی در آن قرار داشت میرفت تا بازرگانی کشور را راهبری کند. ملکه و شاهزادگان هم به اتاقهای مخصوص خود میرفتند. شهبانوی اعظم، یا به عبارتی همسر خاصه فرعون، از نظر سیاسی قدرتمندترین زن در سراسر کشور بود. فرزندان او مستقیماً وارث تخت پادشاهی بودند. اما فرعون معمولاً چندین همسر صیغهای داشت، که آنها هم فرزندانی میآوردند و در همان قصر زندگی میکردند. اگر حاکم از ملکهاش فرزند پسری نداشت، یکی از دخترانش با یکی از پسران سایر همسران فرعون ازدواج میکرد. مصریان هیچ ممنوعیتی برای ازدواج منسوبین سلطنتی با یکدیگر نداشتند. آنها معتقد بودند ازدواجهای بین خانواده، خون الهی آنها را خالص نگه میدارد و دودمان سلطنتی حاکم را نیرومندتر میکند.
قدرت و مناصب
بسیاری از اشراف در حومهٔ شهر ممفیس زندگی میکردند. تعدادی از مورخان معتقدند که آنها در ویلاهای زیبایی که از چوب و خشت ساخته شده بود، ساکن بودند. این ویلاها را دیوارهای بلندی احاطه میکرد و هر یک باغی داشت که دارای یک استخر پر از ماهی بود که سطح آن را نیلوفرهای آبی میپوشاندند. در یک سمت استخر، معبدی کوچک قرار داشت که افراد خانواده در آن جا عبادت میکردند.
اسباب و اثاثیه ظریف، البته نه به خوبی آن چه فرعون داشت، اتاقهای ویلا را زینت میداد. در تالار بزرگ پذیرایی، که اصلیترین اتاق بود، دیوارها و ستونهای چوبی، که پایههای حایل سقف مسطح ویلا بودند، با صحنههایی از زندگی مصری تزیین میشدند. قالیهای ضخیم در کف اتاق پهن میکردند. در این نوع خانهها حتی گرمابههایی در درون خانه وجود داشت که در آن جا خدمتکاران، اشراف را میشستند و در کنار گرمابهها، توالتهایی بود که شامل نشیمنگاهی آجری میشد که روی لگنهای قابل جابجایی تعبیه شده بود.
پس از شستشو، یک خانواده اشرافی عادی، صبحانهاش را که شامل شراب، میوه، نان ادویهدار، عسل و خرما بود، میخورد. سپس مرد خانواده برای کار نزد فرعون به دربار میرفت. این افراد مهمترین و قدرتمندترین کارگزاران فرعون بودند. برای مثال کارگزاری که عنوان «چشم و گوش پادشاه» را داشت، مسئول بازجوییها و پرسوجوهای محرمانه برای فرعون بود. بعضی از این افراد به وزیر در انجام وظایف متعددش کمک میکردند. برای مثال، یکی از اشراف ممکن بود در سفری همراه با وزیر برای بازدید یکی از ایالتها برود یا به وزیر در نقش قاضی اعظم خدمت کند.
جامعه مصر باستان مردسالار بود. اما وضع زنان، بهویژه زنان متمول، در مصر بهتر از زنان در بسیاری از جوامع باستانی همدوره یا حتی بعضی کشورهای امروزی بود. آنها نمیتوانستند مناصب دولتی داشته باشند و نفوذ سیاسی ناچیزی داشتند، اما گاهی زنی صاحب شأن میتوانست در غیاب همسرش در کارهای حکومتی یا ادارهٔ یکی از ایالات کشور کمک کند.
زن مصری میتوانست صاحب ملک و دارایی باشد و غالباً زمینهای باارزشی جزو جهیزیه ازدواجش بود، ازدواجی که تقریباً همیشه توسط والدین عروس و داماد ترتیب داده میشد. گرچه شوهر میتوانست این زمینها را اداره کند، ولی زن حق داشت وصیت کند و ملک و داراییاش را برای هر که خواست، ارث بگذارد. زن مصری میتوانست درخواست طلاق کند و معمولاً ثلث داراییهای حاصله بعد از ازدواجِ زوجین، به او تعلق میگرفت. بعد از طلاق نیز دارایی خودش را پس میگرفت و حق سرپرستی فرزندان را نیز داشت.
تفریح و سرگرمیها
پس از پایان یافتن کار روزانه، اشراف معمولاً به خانه باز میگشتند تا برای میزبانی یا رفتن به میهمانی آماده شوند. خانمها لباسهای بلند و تنگ و مردان، دامن مردانه میپوشیدند. لباسها و دامنها اگر چه شبیه به پوشاک طبقات اجتماعی پایینتر بود، اما از پارچههای ظریفتر تهیه میشد و با رشتههایی از زر روی آنها نقشهایی دوخته میشد. آرایش چشم زنان و مردان مشابه هم و بسیار غلیظ بود و هم زنان و هم مردان کلاهگیسهای مشکی داشتند. همگی بهترین جواهراتشان را میآویختند. هر خانم یک جعبه آرایش به همراه داشت که حاوی شانهها، تیغها، روغنها، قاشقهای پماد، زغال سیاه و مالاکیت سبز برای آرایش چشمها و آینههای مسی یا نقرهای صیقل داده شده بود.
خدمتکاران برای میهمانان گوشت گاو، بز، غاز، لوبیا، نخود، انگور، خرما، نان و شیرینی میآوردند. زنان و مردان مطابق رسوم جداگانه مینشستند. آنها با دست غذا میخوردند و همراه غذایشان شراب مینوشیدند. سپس مینشستند و به تماشای کارهای تردستان، نوازندگان، حرکات آکروباتی، دختران رقصنده میپرداختند. یک ترانه قدیمی نظر یک مصری متمول را نسبت به زندگی چنین توصیف میکند:
تا وقتی زنده هستی، به دنبال خواستههای قلبت باش…
شیون کردن هیچ کس را از دردسر رها نمیسازد…
استراحتی بکن،
کسل و دلسرد نباش
هیچ یک از آنهایی که این زندگی را ترک گفتهاند، دوباره باز نخواهند گشت.
نوازندگان و رقصندگان، اشراف را سرگرم میکردند. اشراف در میهمانیها بهترین کلاهگیسها و لباس هایشان را در بر میکردند.
البته در مصر قدیم لباس مردم طوری بود که سینه و شکم را نمیپوشاند. در کتاب سینوهه پزشک فرعون (البته قابل توجه که خاطرات سینوهه توسط او نوشته نشدهاست و کس دیگری جای او نوشته و یک رمان می باشد و کتاب تاریخی قابل اعتنایی نیست بلکه یک رمان است) در جایی توتمس دوست سینوهه خطاب به سینوهه اینطور گفته:
این مردم که امروز در خیابانهای تبس حرکت میکنند گرچه هنوز به آمون و سایر خدایان مصر باور دارند ولی از آنها نمیترسند و در لباس پوشیدن بسیار لاابالی شدهاند، واین لاابالی گری به درجه بی شرمی رسیده زیرا مردم با وقاحت هر چه تمام تر سینه و شکم خود را در زیر پارچههای رنگارنگ میپوشانند در صورتی که خدایان انسان را برهنه آفریده تا اینکه انسان پیوسته عریان باشد و هرگز بدن خود را نپوشاند. حتی زنها هم مانند مردها وقیح شده، لباسهایی در بر مینمایند که سینه و شکم آنها را پنهان میکند.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)