انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
فرهنگ و هنر
  
صفحه  صفحه 9 از 27:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  26  27  پسین »

تاریخ و تمدن کشورها


زن

andishmand
 
امپراتوری اینکا( تمدن آمریکای جنوبی/ لاتین)



امپراتوری اینکا (۱۴۳۸ - ۱۵۳۳)، یک امپراتوری از مردم بومی (سرخ‌پوست) در آمریکای جنوبی بود. این امپراتوری در بیشترین پهناوری خود، کشورهای امروزی پرو، اکوادور، بولیوی، و بخش‌هایی از آرژانتین، شیلی و کلمبیا را دربرمی‌گرفت. شهر کوزکو پایتخت اداری، سیاسی و نظامی آن به شمار می‌آمد. در سدهٔ شانزدهم میلادی با ورود اسپانیایی‌ها به پرو، این امپراتوری درهم‌شکست و قلمرو آن مستملکهٔ اسپانیا گشت.

واژهٔ اینکا به معنای "خدا در زمین"، بر گرفته از زبان بومیان کشور پرو در آمریکای جنوبی است.


اینکاها در گذشته اصیل ترین و بهترین دخترانشان راقربانی می کردند، اما هم اکنون آنها یک لاما (نوعی شتر) قربانی می کنند. آنها خورشید را ستایش میکنند.
ریشه‌ها

ریشه‌ها، پیدایش و تکامل تمدن اینکا، هنوز در هاله‌ای از ابهام باقی‌مانده است. در بارهٔ تاریخ این قوم، منبع و نوشته‌ای وجود ندارد، چون اینکاها فاقد خط بوده‌اند. اما به نظر می‌رسد قبایل اینکا که در پیرامون دریاچهٔ تی‌تی‌کاکا می‌زیسته‌اند، در سدهٔ دوازدهم میلادی به رهبری مانکوکاپاک، فرمانروای افسانه‌ای اینکا، سرزمین‌های مجاور را فتح کرده و با بنای شهر کوزکو، تمدن اینکا را بنیان نهاده‌اند.
اسطوره‌ها
دربارهٔ پیدایش و تکامل تمدن اینکا، افسانه‌ها و اسطوره‌های زیادی نقل شده است. یکی از گویندگان این اسطوره‌ها، گارسیلازودولاوگا، از تاریخ‌نگاران فتح سرزمین اینکا به دست اسپانیایی‌ها است. افسانه‌ای که وی بازگو کرده، از این قرار است: مانکوکاپاک و مامااوکلو یک زوج افسانه‌ای و از ایزدها بوده‌اند که با لشکری از جادوگران و جنیان کرانه‌های دریاچه تی‌تی‌کاکا را ترک کردند تا به سرزمین برگزیده کوچ کنند. هنگامی که به تپه هواناکائوری (جایی که شهر کوزکو ساخته شد) رسیدند، لشکر جادویی مانکو در داخل زمین فرو رفتند و این برای مانکو و همسرش، نشانهٔ پایان انتظار برای جستجوی سرزمین موعود بود و به این ترتیب، این زوج افسانه‌ای شهر خود را روی این تپه بنا کردند.
گسترش

تمدن اینکا در آغاز تنها یک دولت-شهر کوچک شامل شهر کوزکو و سرزمینهای پیرامون آن بود، اما در سدهٔ پانزدهم میلادی، پاچاکوتی، نهمین امپراتور اینکا و ملقب به ساپا اینکا (رهبر بزرگ)، با گشودن بخش بزرگی از کوه‌های آند، قلمرو اینکا را از حدود کوزکو بسیار فراتر برد و دولت-شهر کوزکو را به یک امپراتوری بزرگ تبدیل کرد. این امپراتوری که تاهوان‌تین‌سویو نامیده می‌شد، یک سازمان فدرالی با یک دولت مرکزی (کوزکو) و چهار استان با دولت‌های محلی به نام‌های: چینچای‌سویو، آنتی‌سویو، کونتی‌سویو و کولاسویو بود. همچنین گمان می‌رود که پاچاکوتی سازندهٔ شهر اسرارآمیز ماچوپیچو بوده باشد. پس از پاچاکوتی، دیگر فرمانروایان اینکا به ترتیب عبارت بودند از:

توپاک اینکا یوپانکوی پسر پاچاکوتی

توپاک اینکا دهمین امپراتور اینکا در زمان فرمانروایی پدرش فرمانده ارتش تاهوان‌تین‌سویو بود. وی در سال ۱۴۶۳ میلادی، بخشی از سرزمینهای شمالی قلمرو پدرش (شامل بخش‌هایی از اکوادور و کلمبیای کنونی) را گشود و پس از مرگ پدرش در ۱۴۷۱ و رسیدن به امپراتوری نیز به فتوحاتش ادامه داد. مهم‌ترین گشایش‌های وی، فتح کشور چیمور (جدی‌ترین دشمن اینکا در کرانه‌های پروی کنونی) بود.
هوایناکاپاک پسر توپاک اینکا
در زمان هوایناکاپاک، یازدهمین فرمانروا، امپراتوری اینکا به بیشترین وسعت خود رسید. او بخش‌هایی از شیلی و آرژانتین کنونی را به قلمرو امپراتوری پیوست کرد. نیز برخی از شورشهای داخلی را سرکوب نمود. هم‌چنین قلمروش را میان دو فرزندش، هواسکار و آتاهوالپا تقسیم کرد.
سازمان اجتماعی و اقتصادی

اینکاها زندگی اجتماعی پیشرفته‌ای داشته‌اند. دولت اینکا آنان را از حداقل امکانات بهره‌مند می‌ساخت، و محل سکونت قبایل مختلف را تعیین می‌نمود. هر خانواده‌ای از دولت زمین دریافت می‌کرد و همهٔ افراد موظف بودند روی زمینی که دولت در اختیارشان قرار داده کار کنند و مالیات خود را نیز بپردازند. افراد سالم جامعه می‌بایست معلولین را در کشت و زرع یاری می‌کردند. ازدواج برای مردان در سن ۲۴ سالگی و برای زنان در سن ۱۸ سالگی الزامی بوده است. امپراتوری اینکا، دارای شبکه‌ای پیشرفته از راه‌ها بوده و در بیرون شهرها، انبارهایی برای نگهداری از خواربار و مواد غذایی وجود داشته است. نوع نظام اقتصادی امپراتوری اینکا سبب شده است که از این امپراتوری به عنوان یک تمدن کمونیستی یاد شده و گاه با امپراتوری‌های ایران و روم باستان مقایسه شود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
تاریخ و تمدن کشور بودائیان( تبت)



تبت سرزمین مقدس بودائیان در آسیای مرکزی است که ارتفاع متوسط آن از سطح دریا حدود ۴۹۰۰ متر می‌باشد.
رشته کوههای هیمالیا نیز در این سرزمین قرار دارد.

پایتخت سنتی تبت، شهر لهاسا است که اکنون مرکز استان تبت چین است.

گفتنی است که هم اکنون این سرزمین تحت اشغال کشور چین است.

دولت پادشاهی تبت در قرن پنجم یا ششم م . تا سال ۹۱۴ م . (تاریخ سقوط حکومت سلطنتی ) ادامه داشت و در ابتدای قرن یازدهم رژیم لامایی در آنجا برقرار گشت و لاماها تا قرن ۱۵-۱۶ که دوره تاسیس دالایی لاما بود، مستبدانه در آن جا حکومت می‌کردند.
این کشور ومخصوصاً شهر لهاسا از بزرگترین مراکز مذهبی پیروان بودا و عبادتگاهها و بتکده‌های عظیم آن زیارتگاه بزرگ بودائیان جهان است و شخص دالایی لاما یک قدرت مذهبی و سیاسی است که در میان قوم مغول و مردم چین و هند و دیگر کشورهای بودایی احترام فراوانی دارد:
جغرافیا

مساحت ۱٬۲۲۸٬۴۰۰ کیلومترمربع و دارای ۱٬۵۰۰٬۰۰۰ سکنه‌است . پایتخت آن «لهاسا» است . مملکت مزبور را روحانیان بودایی اداره می‌کنند و حکومت در دست «دالایی - لاما» (روحانی اعظم ) است .

Light green.PNGSolid yellow.svg منطقه خودمختار تبت در جمهوری خلق چین
Red.svgSolid orange.svgSolid yellow.svg تبت تاریخی که گروه‌های تبعیدی تبتی مدعی آن هستند.
Solid lightblue.pngSolid orange.svgLight green.PNGSolid yellow.svg ناحیه مشخص شده تبتی نشین توسط جمهوری خلق چین
Light green.PNG نواحی تحت کنترل چین که به عنوان بخشی از Aksai Chin مورد ادعای هند است.
Solid lightblue.png نواحی تحت کنترل هند که به عنوان بخشی از تبت مورد ادعای چین است.
Solid blue.svg مناطق تاریخی دیگر داخل قلمرو فرهنگ تبتی
تبت یا سی -تسان کشور مستقلی که در جنوب غربی چین و بر سرحد شمالی نپال واقع است و آنرا از جهت ارتفاعی که از سطح دریا دارد، بام دنیا گویند چه بزرگترین و مرتفعترین فلات آسیا و جهان است که در میان بزرگترین و معظم‌ترین سلسله جبال جهان قرار دارد و شطهای قابل اهمیت جنوبی و شرقی آسیا از آن سرازیر می‌گردد.
فلاتی است لم یزرع و ارتفاع متوسط آن از سطح دریا ۵۰۰۰ متر است (ارتفاع قله دماوند از سطح دریا ۵۶۴۰ متر است ).
جنوب آنرا کوههای بسیار بلند هیمالیا فراگرفته‌است . کوههای مرتفع دیگری از آن جمله قراقروم[۱] در جنوب غربی و آلتین تاغ در شمال و نان شان در شمال شرقی این سرزمین واقع است . وسعت آن ۱٬۲۱۵٬۰۰۰ کیلومترمربع و دارای ۱٬۲۷۴٬۰۰۰ تن سکنه‌است . پایتخت آن شهر مذهبی «لهاسا» است و «دالایی لاما» بر آن فرمانروایی داشت .
با آنکه رودهای عظیمی از این منطقه سرچشمه می‌گیرد معذلک در داخل این کشور رودهاو برکه‌های قابل توجه و مورد استفاده کمتر وجود دارد و مخصوصاً بر اثر یخبندان بودن کمتر به کار کشاورزی می‌آید.
رودهای مهم آن عبارتند از: «اندوس » و «تسانگ پو» رود اخیر چون وارد سرحد هند و برمه شود «براهماپوتر» نام دارد.

کشاورزی و دامداری

هوای این سرزمین بسیار سرد و درجه حرارت متوسط این منطقه ۱۰ درجه سانتیگراد زیر صفر است و بر اثر این سرما زراعت و درخت کاری در آنجا بسیار نادر و ناچیز است و تنها منبع ثروت عمده این کشور پرورش حیوانات است و علاوه بر فقر مواد غذایی که در این سرزمین حکمفرمااست، بر اثر فقدان جنگل موضوع سوخت هم در آنجا یکی از مسائل مشکل را بوجود آورده‌است .
حیواناتی که در این کشور پرورش می‌دهند عبارتند از: نوعی گاومیش، اسب، گوسفند و بز که پشم و پوست و چرم آنها بزرگترین رقم صادراتی کشور تبت را تشکیل می‌دهد. پشم بز و گوسفند تبت بر اثر سرما بسیار مرغوب است و در درجه اول قراردارد و پارچه‌های پشمی آن بسیار لطیف و شهره آفاق است .
معادن طلا در این خطه فراوان است و بطرز بدوی استخراج می‌گردد و بیشتر رودهایی که بطرف مشرق این سرزمین جریان دارند، دارای ذرات طلا می‌باشد که در جریان‌های آرام رودها بدست می‌آید.
اقتصاد

واردات این کشور نخ، پارچه، مواد غذائی، برنج و چای است و بزرگترین مرکز بازرگانی آن «گیانگتسه » و «یاتونگ» و «گارتوک » و «شی گاتسه » است که سه شهر اول برای داد و ستد بازرگانان خارجی و استقرار نمایندگیها آزاد است .
چند شوهری در تبت

تبت تنها کشوری است که در آن زنان، در شرایط خاص، مجاز به داشتن چند شوهر می‌باشند. به این صورت که اگر مردی چند پسر داشته باشد و استطاعت مالی کافی برای ازدواج همهٔ آنها را نداشته باشد، برای همهٔ آنها یک زن می‌گیرد.
مردم تبت مردم فقیری هستند و کشاورزی در آب و هوای آن جوابگوی جمعیت زیاد نیست. منطقه تبت با وجود وسعت زیادش دارای جمعیت کمی می‌باشد.ویکی از رسوم مردم تبت این است که جسد مردگان در آن خوراک پرندگان و حیوانات می شود.

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
مرد

 
تاریخ لبنان
لبنان زادگاه فینیقی‌ها بوده که مردمانی دریانورد بوده‌اند و قبل از ظهور اسکندر کبیر در مدیترانه پخش شده بودند.

کارتهاج که رم را تهدید می‌کرد یک قبیله فینیقی بوده‌است. اسکندر تایر را سوزاند که شهر اصلی فینیقی‌ها بود و استقلال آنها را سلب کرد. این کشور جزیی از امپراتوری‌های بعدی به مانند امپراتوری ایران، رم، بیزانس، عرب، صلیبیان و عثمانی گردید.


ستونهای یونانی در شهر تیر



عهد عثمانی
لبنان برای ۴۰۰ سال جزئی از امپراتوری عثمانی بود و به دنبال جنگ جهانی اول جزئی از قیمومیت فرانسه بر سوریه شد. در اول سپتامبر سال ۱۹۲۰ فرانسه کشور لبنان را به عنوان یکی از سرزمین‌های محصور سوریه تشکیل داد. لبنان سرزمینی عمدتاً مسیحی نشین بود (اغلب مارونیتی بودند) ولی دارای جمعیت‌های مسلمان و دروزی هم بود. در اول سپتامبر ۱۹۲۶فرانسه جمهوری لبنان را تشکیل داد و به آن هویتی مستقل از سوریه اعطاء کرد ولی هنوز تحت قیمومیت فرانسه بود.

سوریه و لبنان هر دو در سال ۱۹۴۳ به دنبال اشغال فرانسه توسط آلمان اعلام استقلال کردند. ژنرال هنری دنتز کمیسر عالی ویچی برای استقلال هر دو کشور نقش عمده‌ای را ایفاء کرد. مقامات ویچی در سال ۱۹۴۱ به آلمان اجازه دادند تا هواپیماها و تدارکات خود را از طریق سوریه به عراق برساند تا از آن‌ها علیه نیروهای انگلیسی استفاده کند. بریتانیا از ترس اینکه آلمان‌های نازی کنترل کامل سوریه و لبنان را با فشار بر دولت ضعیف ویچی به دست گیرند ارتش خود را به سوریه و لبنان فرستاد.

بعد از پایان جنگ در لبنان ژنرال چارلز دوگل از منطقه دیدن کرد و تصمیم گرفت علیرغم فشارهای سیاسی از داخل و خارج لبنان این کشور را مستقل اعلام کند. در ۲۶ سپتامبر ۱۹۴۱ ژنرال جرج کترولکس اعلام کرد که لبنان تحت نظر دولت فرانسه آزاد مستقل است. انتخابات در سال ۱۹۴۳ برگزار شدند و در ۸ نوامبر ۱۹۴۳ دولت لبنان یک طرفه قیمومیت را باطل اعلام کرد. فرانسه با زندان فرستادن دولت جدید واکنش نشان داد ولی با فشارهای بین‌المللی مقامات دولتی را در ۲۲ نوامبر ۱۹۴۳ آزاد که دو استقلال لبنان را قبول کرد.

متفقین منطقه را تا پایان جنگ جهانی دوم تحت کنترل داشتند آخرین گروه‌های فرانسوی در سال ۱۹۴۶ عقب نشینی کردند. میثاق ملی غیر مکتوب ۱۹۴۳ تصریح کرد که رئیس جمهوری مسیحی و نخست وزیر مسلمان باشد. تاریخ لبنان از زمان استقلال شاهد ثبات سیاسی و همچنین آشوب و هرج و مرج (بمانند بحران نظامی در سال ۱۹۵۸) و شکوفائی به دلیل موقعیت بیروت به عنوان مرکز تجارت و سرمایه گذاری بوده‌است.

اما لبنان چندان مزه رفاه را بچشید چون وضعیت منطقه به هم ریخت. تاریخ سیاه لبنان با شروع جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ شروع شد. جنگی که در آن لبنان از حمایت لجستیکی ارتش آزادی بخش اعراب وقتی برخوردار شد که از حمایت پایگاه‌های سوریه محروم ماند و سعی کرد تا علیه این کشور یهودی تازه تشکیل شده حمله کند. بلافاصله بعد از شکست ارتش آزادی بخش اعراب در نبرد ساسا لبنان آتش بس با اسرائیل را پذیرفت. مرز اسرائیل- لبنان بسته شد و تا زمان جنگ شش روزه ۱۹۶۷ در آرامش باقی ماند.

مرحله بعدی تاریخ آلوده به جنگ لبنان با جنگ داخلی لبنان در سال ۱۹۷۵ شروع شد که ۱۵ سال طول کشید و اقتصاد این کشور را به کلی تخریب کرد، نیاز به ذکر تلفات جانی و مالی نیست (به طور تقریبی بیش از صد هزار نفر کشته و صد هزار نفر معلول شدند.) با پایان جنگ در سال ۱۹۹۰ و با امضاء توافقنامه طیف از لبنان که زمانی به عنوان سوئیس خاورمیانه شناخته می‌شد جزء ویرانی باقی نمانده بود.

طی جنگ داخلی در سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۸۲ لبنان دوبار از سوی نیروهای دفاعی اسرائیل مورد حمله قرار گرفت و اشغال شد. اسرائیل تا سال۲۰۰۰ کنترل جنوب لبنان را در دست داشت ولی با تصمیم اسرائیلی‌ها که نخست وزیر اسرائیل اهود باراک حامی آن بود نیروهای اسرائیلی به دلیل حملات چریکی از سوی نظامیان حزب ا... و بر اساس این عقیده که فعالیت‌های حزب ا... با عدم حضور اسرائیل در لبنان متوقف خواهد شد از این منطقه عقب نشینی کردند. اگر چه سازمان ملل عقب نشینی اسرائیل را به عنوان عقب نشینی کامل پشت خط آبی طبق قطعنامه ۴۲۵ شورای امنیت (که ۲۲ سال قبل صادر شده بود) اعلام کرد ولی حزب ا... ادعا کرد که اسرائیل هنوز مناطق کوچکی از لبنان را در اشغال خود دارد و عملیات خود علیه اسرائیل را متوقف نخواهد کرد تا زمانی که تمامی این مناطق و آنچه که از آن به عنوان «کل فلسطین اشغالی» یاد کردند را آزاد کنند.
بعد از پایان جنگ داخلی و تا به حال علیرغم تنش‌های بین حزب ا... و اسرائیل که هر چند سال یکبار اتفاق می‌افتد لبنان شاهد دوره‌ای صلح نسبی بوده‌است.


حوادث اخیر
انقلاب سرو لبنان
رسانه‌های خارجی از اصطلاح «انقلاب سرو» استفاده می‌کنند ولی رسانه‌های لبنان از اصطلاح « انتفاضه استقلال» استفاده می‌کنند."

ترورها
حادثه‌ای که باعث اعتراضات زیادی شد در ۱۴ فوریه ۲۰۰۵ اتفاق افتاد، زمانی که لبنان با ترور نخست وزیر سابق رفیق حریری در یک بمب گذاری ماشین کشنه شد. بعضی شخصیتهای خاص که بعداً رهبران مبارزین ۱۴ مارس شدند سوریه را متهم به این حمله کردند چون سنوریه حضوری گسترده در زمینه نظامی و اطلاعات در لبنان داشت و همچنین چون بین حریری و دمشق به خاطر اصلاحیه قانون اساسی که دوره ریاست جمهوری امیل لحود طرفدار سوریه را تمدید می‌کرد بحث و نزاعی عمومی در جریان بود، سوریه هر گونه دخالتی را رد می‌کند. بقیه که شامل نیروهای ۸ مارس می‌شوند سیا و موساد را متهم به ترور برای آشفته کردن اوضاع کشور کردند.

گزارش مهلیس از سازمان ملل در مورد ترور حدس می‌زد که این عمل با چنان فراستی انجام شده که تنها با حمایت و منابع یک موسسه دولتی امکان پذیر بوده‌است. کلا همه قبول دارند که توطئه‌ای در این زمینه در کار بوده‌است.

بلافاصله بعد از ترور دادستانهای لبنانی برای دستگیری ۶ استرالیایی که در زمان انفجار به سیدنی پرواز کرده بدنه تضمین‌هایی دادند. مامورین امنیتی لبنان ادعا کردند که صندلی‌های استرالیایی‌ها در هواپیما نشانه‌هایی از وجود مواد منفجره داشته‌اند. پلیس فدرال استرالیا ۱۰نفر را در سیدنی که با آن پرواز درسیده بدنه بازجویی کرد و ۳ نفر از آنان را بازجویی بدنی کرد و ثابت کرد که این ادعاها بی اساس هستند. ظرف ۴۸ ساعت پلیس فدرال استرالیا این افراد را که مورد درخواست مقامات لبنانی بودند از هر گونه جرمی تبرئه کرد.

گزارش مهلیس استرالیایی‌ها را مظنون اصلی ماجرا می‌دانست ولی با بررسی مجدد تحقیقات پلیس استرالیا، گزارش مهلیس تحقیقات آنها و نتایجشان را قطعی اعلام کرد. "سرگشاده سرج برامیتز نظر خود را بعداً عوض کرد و در آخرین گزارش خود اعلام کرد که نظر خود را بعداً عوض کرد و در آخرین گزارش خود اعلام کرد که نظریات دیگر می‌توانند مورد بررسی قرار گیرند.

متأسفانه تروری حریری شروعی برای قتلهای دیگر بود که باعث از دست رفتن بسیاری از اشخاص بر جسته لبنان شد. در ۲ ژوئن ۲۰۰۵ روزنامه نگار نو تاریخ دان سمیر کثیر یکی از اعضای موسس حزب چپگرای دموکرات در یک بمب گذار ی ماشین کشته شد. کمتر از یک ماه بعد در ۲۱ ژوئن ۲۰۰۵ جرج هاوی دبیر کل سابق حزب کمونیست لبنان نیز در بیروت در یکی بمگذاری ماشین کشته شد.

در ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۵ می‌چید یاک خبر گوی صدا و سیمای لبنان مورد تروری ناموفق قرار گرفت پای چپ خود را از دست داد و به بازوی چپش صدمات جدی وارد شد که منجر به قطع دست چپش شد. بعد از آن وی جایزه جهانی رسانه آزاد گیلر موکانویونسکو را در سال ۲۰۰۶ برد. سردبیر و مدیر عامل روزنامه النهار جبران توئنی در حومه بیروت در ۱۲ دسامبر در یک بمبگذاری ماشین به قتل رسید.


تظاهرات
در ۲۸ فوریه سال ۲۰۰۵ با تظاهرات ۷۰ هزار نفر در میدان شهداء نخست وزیر عمر کرامی و کابینه وی استعفاء دادند. در پاسخ حزب ا... نیز تظاهرات بزرگی را در ۸ مارس در بیروت تدارک دید و اعلام حمایت از سوریه کرد و اسرائیل و آمریکا را متهم به دخالت در امور داخلی لبنان کرد. در ۱۴ مارس یکماه بعد از قتل حریری حدود ۵/۱ میلیون نفر در میدان شهداء لبنان تظاهرات کردند. تظاهرکنندگان خواستار افشای حقیقت در مورد قتل حریری و اعلام استقلال از سوریه بودند و تمایل خود را برای داشتن کشوری متحد، دموکراتیک و خود مختار و فارغ از تسلط سوریه اعلام کردند.

چند هفته بعد از تظاهرات چندین بمب در مناطق مسیحی نشین بیروت منفجر شدند. اگر چه خسارات وارده جانی نبود ولی خطر سقوط لبنان به جنگ‌های فرقه‌ای را ثابت کرد.

سرانجام با فشار جوامع بین‌المللی سوریه ۱۵ هزار گروه نظامی قدرتمند خود را از لبنان خارج کرد. آخرین سرباز سوری در ۲۶ آوریل ۲۰۰۵ لبنان را ترک کرد. در ۲۷ آوریل ۲۰۰۵ لبنانیها اولین روز استقلال خود از سوریه را اعلام کردند. نیروهای سازمان طل به رهبری بریگ کن محمود وی نجو سنگالی برای تایید عقب نیشینی نظامی مقرر قطعنامه ۱۵۵۹ شورای امنیت به لبنان فرستاده شدند.


انتخابات
طی اولین انتخابات پارلمانی که بعد از عقب نشینی سوریه از لبنان در می۲۰۰۵ برگزار شد گروه‌های ائتلافی ضد سوریه‌ای مسلمانان سنی و احزاب دروزی و مسیحی به رهبری سعد حریری پسر نخست وزیر مقتول اکثریت کرسی‌های پارلمان را تصاحب کردند. حزب آزاد میهن پرستان با لیست شهید رفیق حریری در این انتخابات متحد نشدند چون اعضای لیست فکر می‌کردند آنها هنوز هویت فرقه‌ای خو را حفظ رده‌اند. به همین این حزب اقلیت کرسی‌ها را به دست آورد.

ترکیبات انتخاباتی به این دلیل جالب بود که ائتلاف ضد سوریه در بعضی مناطق با حزب ا... و دیگران با حزب امل متحد شدند. آنها نتوانستند دو سوم کرسی‌های مورد نیاز برای اخراج کردن امیل لحود رئیس جمهور انتخابی سوریه را کسب کنند که دلیل آن نمایش غیر منتظره و قوی حزب آزاد میهن پرستی و مونت لبنان بود که متعلق به ژنرال بازنشسته ارتش میشل آون است. ژنرال آون به خاطر مخالفت با سوریه مشهور بود ولی در دهه گذشته با سیاست‌مداران طرفدار سوریه متحد شد یعنی سلیمان فریخیه و میشل مور اتحاد آنها شمال و منطقه متن از مونت لبنان را در بر گرفت. سعد حریری و ولید جمبلات با نیروهای دو حزب طرفدار سوریه، حزب ا... و عملل، برای کسب قدرت اکثریت در جنوب، بکا، بعبداعلی منطقه مونت لبنان متحد شدند. این اتحاد موقت بود. در ۶ فوریه ۲۰۰۶ حزب ا... پیمان خلع سلاح را با میشل آون رهبر حزب آزاد میهن پرستان امضاء کرد.

بعد از انتخابات حزب آتی حریری که اکنون قدرت سیاسی غالب محسوب می‌شد فواد سینیورا را که قبلا وزیر دارایی بود را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد. دولت پیشنهادی او از پارلمان رای اعتماد گرفته‌است.

در ۱۸ ژوئیه سال ۲۰۰۵ لبنان دارای پارلمانی بود که اکثریت آن را محخالفان سوریه تشکیل می‌دادند. این پارلمان پیشنهاد آزادی سمیر گانجا را که ۱۱ سال در زندان انفرادی در یک سلول زیرزمینی و بدون هیچ دسترسی به اخبار سپری کرده بود تأیید کرد. روز بعد امیل لحود رئیس جمهور طرفدار سوریه نیز این پیشنهاد در تصویب کرد. ماههای بعدی ثابت کرد که دولت نمی‌تواند اصلاحات اقتصادی و سیاسی را ک که قول داده بود شروع کند.


درگیری لبنان و اسرائیل در ۲۰۰۶
در ۱۲ جولای ۲۰۰۶ دستگیری ۲ سرباز اسرائیلی در عملیاتی مرزی و کشتار بیش از ۸ سرباز در آن عملیات توسط حزب ا... باعث شد تا نخست وزیر اسرائیل اهود اولمرت آن را "آغاز جنگ" بنامد. آن شب اسرائیل حملات گسترده علیه لبنان را با هدف نهایی حذف حزب ا... و باز پس گیری سربازان مجاز اعلام کرد. این عملیات سریعا تبدیل به «جنگ تمام عیار» شد چون اسرائیل بمباران منطاق بزرگ لبنان را ادامه داد و حزب ا.. نیز هزاران راکت به سمت شمال اسرائیل فرستاد.

دیپلماسی در نهایت منجر به صدور قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت شد که خواستار توقف سریع تخاصم و بازگشت بدون شرط دو سر باز گروگان گرفته بود و تهیه سلاح برای حزب ا... را برای هم ممنوع اعلام کرد. سه روز بعد در ۱۴ آگوست ۲۰۰۶ آتش بس موقت اجرا شد و هر دو طرف نفس راحتی کشیدند چون اسرائیل دست از بمباران برداشت و حزب ا... فرستادن موشک به شمال اسرائیل را متوقف کرد. اما اسرائیل محاصره هوایی و دریایی لبنان را ادامه داد تا از رسیدن سلاح به حزب ا... جلوگیری کند. در ۸ سپتامبر ۲۰۰۶ هر دو نوع محاصره رفع شدند. طی آتش بس و بعد از آن چندین مورد نقض آتش بس نیز به ثبت رسید.

سطح تخریبی که به لبنان وارد شد از سوی فواد سینیورا نخست وزیر «غیر قابل تصور» توصیف شد. بسیاری از زیر ساختهای لبنان تخریب شد که عمدتاً پلها و جاده‌ها بود و هزینه صدمات ۱۵ میلیارد دلار تخمین زده شد. حدود ۱۲۰۰ غیرنظامی لبنانی کشته و حدود ۴۰۰۰ نفر زخمی شدند. بیش از یک میلیون لبنانی بی خانمان شده و مجبور به فرار به سمت مناطق امن تر شدند. ۱۶۰ اسرائیل کشته و ۸۰۰ نفر زخمی شدند. از ۱۶۰ نفر کشته شده ۴۴ نفر غیر نظامی بودند.

در پاسخ به فشارهای بین‌المللی برای خلع سلاح حزب ا... حسن نصرا... رهبر این حزب «جشن پیروزی» در ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۶ در جنوب لبنان برگزار کرد که صدها هزار نفر در آن شرکت کردند و حمایت خود از مقاومت مداوم را نشان دادند. در این جشن نصرا... اعلام کرد که هیچ کس نخواهد توانست حزب ا... را خلع سلاح کند و متمم خورد که انتقام خصومتهای اسرائیلی را خواهد گرفت. او همچنین افزود که اگر لبنان قادر به دفاع از خود باشد با کمال میل حزب ا... را خلع سلاح خواهد کرد.



مناطقی از لبنان که در تاریخ 12 جولای تا 13 آگوست 2006 مورد حمله هوایی اسرائیل قرار گرفتند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
امپراتوری روم
پرچم


نشان نظامی


بیشترین وسعت امپراتوری روم در زمان تراژان


اطلاعات کلی



روم اشاره به سرزمین‌هایی در اروپا و آسیای صغیر دارد که مدتی در دست امپراتوری روم بود.

تا قبل از قرن دوم میلادی، رومیها بیشتر نواحی غرب اروپا، شرق نزدیک، و شمال آفریقا را تحت کنترل داشتند. از قرن سوم قبل از میلاد، رومیها شروع به تشکیل امپراتوری کردند. در سالِ ۳۹۵ پس از میلاد امپراتوری روم دو پاره شد. دو پاره شدن امپراتوری روم موجب دو پاره شدن فرهنگ اروپایی و مسیحیتِ اروپایی شد. چنان که دولت روم شرقی نماینده فرهگ یونانی و کلیسای اورتودوکس بود و خط رسمی در این دولت خط یونانی و سیرلیک. در قرن پنجم میلادی، مرزهای امپراتوری روم مورد تاخت و تاز بربرهایی که تشنه تصرف سرزمین‌های تازه بودند قرار گرفت. بربرهای گوت، واندال، بورگاندی که از نژاد ژرمن بودند و همچنین هون‌های آتیلا در این تاخت و تاز شرکت داشتند. رومیها در بعضی موارد با بربرها مصالحه می‌کردند. گاهی نیز با ایجاد تفرقه در بین قبایل، آنها را تضعیف می‌کردند. در اواخر قرن پنجم میلادی، امپراتوری روم غربی فروپاشید، و بربرها حکومتهای پادشاهی جدیدی در اروپا بنا نهادند. در سال ۴۷۶ میلادی، آخرین امپراتور روم غربی توسط فرمانده سپاهان، ادواسر که یک بربر بود، از قدرت کنار زده شد. بدینسان، امپراتوری روم غربی، تحت سلطه بربرها قرار گرفت.اما اندیشه ایجاد مجدد امپراتوری در غرب هیچگاه فراموش نشد و این امر را می‌توان در امثال شارلمانی و ناپلئون مشاهده کرد. امپراتوری روم شرقی هم در سال ۱۴۵۳ به‌دست ترکان عثمانی برافتاد.


اقوام نخستین
خاستگاه تمدن و امپراطوری روم، شهر باستانی رم در ایتالیا است. اما پیش از تشکیل دولت یکپارچه روم، قبایلی چون لاتین‌ها، سابین‌ها و سامنیت‌ها در هزاره دوم پیش از میلاد، از شمال اروپا و با عبور از کوههای آلپ وارد سرزمین حاصلخیز و گرم ایتالیا شده، در آنجا سکنی گزیده بودند. این اقوام در خانه‌های گلی زندگی می‌کردند و بیپ تر به دامداری و کشاورزی مشغول بودند. در قرن نهم اقوام دیگری به نام اتروسک‌ها از آسیای صغیر (ترکیه ) وارد ایتالیا شدند و در همسایگی آنها ساکن شدند. اتروسک‌ها به سبب همسایگی با یونانی‌ها هم تحت تاثیر فرهنگ یونانی قرار داشتند و هم در فنون مختلف از جمله معماری، فلزکاری و سفالگری مهارت کسب کرده بودند، حکومت مقتدری در شمال ایتالیا به وجود آوردند. سومین گروه پس از لاتین‌ها و اتروسک‌ها، یونانی‌ها بودند که در قرن هشتم پیش از میلاد وارد سرزمین ایتالیا شدند. در آن زمان، دولت شهرهای قدرتمند یونانی چون آتن، اسپارت و کورنت به منظور توسعه قلمرو حکومت‌های خود به سرزمین‌های اطراف یورش بردند و جزیره سیسیل و بخش اعظمی از جنوب ایتالیا تحت سیطره یونانی‌ها در آمد. به این ترتیب لاتین‌ها از دو طرف در محاصره قرار گرفتند. اتروسک‌ها که در شمال، حکومتی پادشاهی برپا کرده بودند و یونانی‌ها که در سواحل جنوب ایتالیا را مستعمره خود ساخته بودند.

عصر پادشاهی ( ۷۵۰ تا ۵۱۰ پیش از میلاد )
مورخان، تاریخ روم باستان را به سه دوره پادشاهی، جمهوری و امپراطوری تقسیم می‌کنند. رومولوس نخستین پادشاه رومیان، شهر روم را بنیان نهادو پس از مرگ پدربزرگش به پادشاهی رم رسید. رومولوس پس از اتحاد با سابین‌ها تعدادی از پاتریسین‌ها (مردان اشراف زاده) را به عنوان سناتور برای شرکت در انجمن مشورتی سنا انتخاب کرد. رومولوس طی ۳۸سال حکومت خود، توانست بسیاری از شهرهای سرزمین لاتیوم را تحت تسلط درآورد و شهر رم را به یک شهر بزگ تبدیل کند. او پس از مرگ به مقام خدایی رسید و معبدی برای پرستش روح او در بازار شهر ساخته شد. با قدرت گرفتن رم، قبایل همسایه از جمله اتروسک‌ها نیز با لاتین‌ها متحد شدند و به این ترتیب روم به قدرتمندترین دولت شبه جزیره ایتالیا تبدیل شد. اتروسک‌ها خود را کمتر از رومی‌ها نمی دیدند، خواهان مشارکت در نظام کشور شدند، بطوری که پنجمین پادشاه روم به نام پریسکوس از میان آنها برگزیده شد. ششمین پادشاه روم نیز از اشراف اتروسکی انتخاب شد. در این دوره، مردم بر اساس قبیله و دارائی شان به طبقات مختلف تقسیم شدند و هریک از این گروه‌ها دارای حق و حقوق اجتماعی و وظایف اجباری خاصی بودند. به این ترتیب، شکاف طبقاتی عظیمی بین قبایل ثروتمند و فقیر به وجود آمد و موجب نارضایتی توده مردم شد. هفتمین پادشاه روم نیز سوپربوس بود. در دوره پادشاهی او اتروسک‌ها به بالاترین مقام رسیدندو ثروت کلانی به چنگ آوردند. عامه مردم اتروسک‌ها را به چشم غاصبان بیگانه منگریستند، به دنبال فرصتی برای بیرون کردن آنها از سرزمین بودند. عقبت در سال ۵۰۹ پیش از میلاد، تعدادی از سناتورها به رهبری بروتوس پادشاه را خلع و حکومت را جمهوری اعلام کردند.


عصر جمهوری ( ۵۱۰ تا ۲۷ پیش از میلاد )
پس از سقوط نظام پادشاهی و به پیشنهاد بروتوس، مجمعی همگانی متشکل از عوام و پاتریسین‌های رومی تشکیل شد، تا هربار یکی از سناتورها برای مدتی به عنوان رئیس حکومت برگزیده شود. برای جلوگیری از قدرت گرفتن رئیس از موقعیت خود، دو نفر یا دو کنسول با اختیارات مساوی در رأس حکومت قرار دادند.مهم ترین وظیفه کنسول، اداره دولت و اجرای قوانین تصویب شده در مجلس سنا بود. هر یک از این دو کنسول ارتش مجزایی داشتند. در حکومت جمهوری نیز مجلس سنا همچنان حق قانون گذاری و عزل و نصب کاگزاران دولتی از جمله قضاوت و مأموران جمع آوری مالیات را بر عهده داشتند. در قرن جهارم پیش از میلاد، قوم وحشی گل‌ها (فرانسه) که در شمال اروپا می‌زیستند، از شمال وارد ایتالیا شدند و پس از چپاول شهرهای شمالی به سمت جنوب حمله ور شدند اما در جنگی که رخ داد در نهایت رومی‌ها شکست سنگینی متحمل شدند. مهاجمان وارد شهر شدند و شروع به غارت کردند، چند ماه طول کشید تا رومی‌ها ارتش خود را سازماندهی کردند و آنها را از خاک بیرون انداختند. در قرن سوم اینبار با هجوم اقوام سامینت مواجه شدند، اما آنها نتوانستند کاری از پیش ببرند و تسلیم شدند. پس از آن تمام توجه روم معطوف به شهرهای یونانی جنوب ایتالیا شد، حاکمان این شهرها از پادشاه یونانی اپیروس درخواست کمک کردند. اپیروس با سپاه عظیمی به یاری یونانیان رفت، اما پس از چند نبرد مجبور به بازگشت شد و شهرهای یونانی ناچار به تسلیم شدند. به تدریج و با توسعه روم، جاده‌هایی امن و مستحکم از پایتخت روم به شهرهای دوردست ساخته شد. ساخت این جاده‌ها که با امتیاز بسیار دیگری همراه بود، باعث محکم تر شدن پیوندهای سیاسی و اجتماعی میان مردم شد، تا آنجا که در اواخر قرن دوم پیش از میلاد، تقریبا همه مردم شمال و جنوب ایتایا علاوه بر خط لاتین، آداب و رسوم رومی‌ها را پذیرفته و جزئی از ملت واحد روم شده بودند.


نبردهای پونیک میان روم و کارتاژ ( ۲۶۴ تا ۱۴۵ پیش از میلاد )
جنگ‌های پونیک، به مجموعه جنگ‌های طولانی و سهمگین و دامنه داری گفته می‌شود که طی سدهٔ سوم قبل از میلاد، میان دو امپراطوری بزرگ روم و کارتاژ درگرفت و مدت بیست و چهار سال تمام به طول انجامید و تلفات بسیار به همراه داشت. آغاز این جنگ‌ها، بر سر تصاحب جزیرهٔ سیسیل بود که جزیره‌ای ثروتمند و حاصلخیز محسوب می‌شد و از جمله در اراضی آن بهترین و مرغوبترین انواع انگور و پرتقال و زیتون و... به عمل می‌آمد و به لحاظ استراتژیکی نیز در نواحی ساحلی آن کولونی‌های ثروتمند یونانی واقع شده بودند. به همین دلیل هم کنسول‌های رومی و هم برده داران کارتاژ(دولت نیرومندی که در ساحل جنوبی دریای مدیترانه پا گرفته بود)، چشم طمع به غنایم سیسیل دوخته بودند.


نبردهای روم با یونان
همانطور که خواندید، مدت کوتاهی پس از مرگ اسکندر مقدونی، امپراطوری نوپای یونانی فروپاشید و هرکدام از سرداران اسکندر کنترل بخشی از سرزمین‌های تصرف شده را در دست گرفتند. نخستین نبرد روم با دولت شهرهای یونانی، اندکی پس از نبرد دوم پونیک رخ داد. در آن زمان پادشاهی نیرومند و جاه طلب به نام فیلیپ پنجم مقدونی بر کشور مقدونیه حکومت می‌کرد. در سال ۱۹۷ پیش از میلاد و با ورود نیروهای نظامی مقدونیه به آسیای صغیر، پادشاهان دو کشور کوچک پرگامون و رودس از روم تقاضای کمک کردند. رومی‌ها هم به سرعت سپاهی را به سوی مقدونیه ارسال کردند و ارتش فیلیپ را به سختی مجازات کردند. شکست سربازان مقدونی باعث شد سلوکیان از سوریه وارد یونان شوند و شروع به قدرت نمایی کنند.رومی‌ها این بار سپاهی دیگر به آسیای صغیر فرستادند تا جلوی پیشروی سلوکیان رابگیرند. دو سپاه، در نزدیکی محلی به نام مگنیسا رودرروی هم قرار گرفتند و در این نبرد، رومیان توانستند سپاه سلوکی را شکست دهند و پادشاه آنها آنتیوخوس سوم را به سوریه فراری دهند. در این زمان دولت شهرهای کوچک یونانی، دولت پرقدرت روم را به عنوان حامی خود برگزیدند و با هر تجاوزی به سرعت از روم تقاضای کمک می‌کردند. با گذشت زمان، رومی‌ها به این فکر افتادند که بجای کمک به دولت‌های کوچک، سرزمین آنها را برای همیشه تحت سیطره خود درآورند. به این ترتیب بود که طی کم تر از صد سال، تمامی دولت شهرهای یونانی در مقدونیه و آسیای صغیر به دست روم افتاد و در نهایت تبدیل به یک استان رومی شدند.


قیام اسپارتاکوس
قیام اسپارتاکوس در قرن اول پیش از میلاد آغاز شد. اسپارتاکوس از اهالی شمال دریای اژه و از مردم تراسی بود. وی در جنگی اسیر ارتش روم شد و سپس به جمع گلادیاتورها پیوست. در پی ظلم و ستمی که بر بردگان در روم باستان وارد می‌شد، اسپارتاکوس دست به قیام گسترده‌ای زد. بردگان، در کشورهای اطراف، دست به شورش زدند و اربابان خود را کشتند و خانه‌ها و انبارهای آنها را به آتش کشیدند. هزاران برده، از رنگ و نژادهای گوناگون، به سپاه اسپارتاکوس پیوستند و تحت رهبری او به مبارزه پرداختند. سنای روم چندین سپاه به مقابله آنها فرستاد، اما برده‌ها این سپاهیان را در هم شکستند. آنگاه، مارکوس لیسینیوس کراسوس فرماندهی سپاهیان روم را برای درهم شکستن انقلاب بردگان در دست گرفت. او در سال ۷۱ پیش از میلاد اسپارتاکوس را در جنگی سخت شکست داد و قیامش را پایان داد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
نبرد حران، نخستین جنگ ایران و روم
در زمان نبردهای ارمنستان و روم، پمپیوس از فرهاد سوم (پادشاه اشکانی) خواسته بود تا در این نبرد به زیان ارمنستان شرکت کند و در مقابل دو شهر ارمنی را در اختیار ایران قرار گیرد. اما در پایان جنگ پمپیوس با این استدلال که ایران در جنگ جدی نبود از عمل به وعده خود شانه خالی کرد. در سال ۵۵ پیش از میلاد با انتخاب کراسوس به حکمرانی سوریه، شعله‌های آتش جنگ میان این دو کشور روشن شد. کراسوس با لژیونرهای خود توانسته بود شورش سوریه را سرکوب کند، می‌پنداشت که می‌تواند ایران را تصرف کندو از این راه افتخار بزرگی برای خود کسب نماید.او در نامه‌ای به ارد دوم (پادشاه وقت ایران) اعلام کرد که سلوکیه باید به روم تعلق یابد. ارد که خواهان جنگ نبود سفیری برای صلح و آزادی اسرای رومی نزد کراسوس فرستاد، اما کراسوس مغرور، در پاسخ گفت: جواب شما را در سلوکیه خواهم داد، سفیر اشکانی در جوابش این جمله معروف را گفت: اگر در دست من مو می‌بینید، خاک سرزمین مرا هم خواهید دید. سر انجام در سال ۵۳ پیش از میلاد، سپاه کراسوس، سردار رومی، با سپاه سورنا، سردار اشکانی (پارتی)، آماده نبرد با یکدیگر شدند و سرانجام در یک نبرد خونین به نام نبرد حران، کراسوس سردار رومی کشته شد. به هر حال مرگ کراسوس و شکست سنگین ارتش روم، ضربه جبران ناپذیری به دولت روم وارد ساخت و باعث شهرت اشکانیان (پارت‌ها) در جهان شد و نبرد حران به عنوان نخستین پیروزی امپراطوری شرق بر غرب لقب یافت. در این نبرد پرچم لژیون‌های ارتش روم هم به دست ایرانیان افتاد و تا زمانی که صلح میان امپراطوری ایران و روم برقرار شد، در دربار پادشاه اشکانی نگهداری می‌شد.

ژولیوس سزار، دیکتاتور جاه طلب
و در کنار کراسوس و پومپی یکی از فرماندهان سه‌گانه روم بود. اکثر مورخان گشایش سرزمین گل به دست او را یکی از مهمترین وقایع دوران باستان و آغازگر شکل گیری تمدن کنونی فرانسه می‌دانند. او همچنین رهبری نخستین لشکرکشی روم به بریتانیا را در دست داشت اگرچه گرفتاری‌هایش با سنا و پومپی آن را بی‌سرانجام گذارد. او همچنین لژیون‌هایش را به آن‌سوی رود روبیکون رهبری‌نمود. ژولیوس سزار در پی جنگی داخلی که در ۴۹ (پیش از میلاد) به راه‌انداخت فرمانروای بی‌چون و چرای روم گشت. پس از آن به اصلاحاتی کلان در جمهوری روم دست‌زد و راه به سوی خودکامگی پیمود. این کارها دوست پیشین سزار مارکوس یونیوس بروتوس و دسته‌ای دیگر از سناتورها را به کشتن سزار برانگیخت. کشتن سزار چندی بیشتر جمهوری روم را پایدار نگهداشت. دو سال پس از مرگ او سنای روم وی را یکی از خدایان روم شناخت.

عصر امپراتوری ( سال ۲۷ پیش از میلاد تا ۴۷۶ پس از میلاد)
با پیروزی اکتاویان در جنگ آکتیوم و متعاقب آن مرگ مارک آنتونی و کلئوپاترا، دیگر رقیب قدرتمندی برای وی وجود نداشت. اکتاویان به تنها حکمران روم تبدیل شده بودند و بلافاصله دست به اصلاحات گسترده زدند. زمانی که اوکتاوین به امپراتوری برگزیده شد و فرمانروایی جهان روم را به دست گرفت، مجلس سنا لقب آگستوس(بلند مرتبه) را به وی اعطا کرد. پیش از اینکه او به مقام امپراتوری برسد، لقب سزار یا (قیصر به معنی فرمانده) را به عنوان جزئی از نام خانوادگی خود انتخاب کرده بود اما بعدها به عنوان و لقب رسمی امپراتور تعقیر پیدا کرد. آگوستوس می‌دانست که مقام امپراتوری برای رومی‌ها که قرن‌ها با نظام جمهوری خو گرفته بودند، نوعی وحشت و نگرانی به بار داشت. او به دنبال این بود که توهم وجود حکومت جمهوری مشروطه را حفظ کند، به همین دلیل بود که در سال ۲۷ قبل از میلاد، رسماً تمام اختیارات فوق العاده خود را به مجلس سنا واگذار کرد. اما تمام سناتورهایی که از طرفداران خود وی بودند، این موضوع را نپذیرفتند و از او تقاضا کردند تا قدرت را در دست خود نگه دارد. بنابز گزارش‌ها، زمانی که مردم عادی روم متوجه شدند که امپراتورشان قصد کناره گیری دارد، دست به شورش زدند. مجلس سنا و آگوستوس توانستند به یک توافق برسند که براساس آن، مشروعیت و اعتبار لازم به عنوان حاکم مطلق به آگوستوس داده مشد و به مردم این اطمینان می‌داد که او یک حاکم ظالم نیست و از همان زمان، دوره طولانی مدتی تحت عنوان صلح رومی آغاز شد.

سلسله آگوستوس جولیا
نخستین امپراتوران رومی از اعضا خانواده آگوستوس بودند. با اینکه از دخترش جولیا صاحب ۳نوه بود، اما هیچ یک از آنها آنقدر زنده نماندند تا جانشین پدربزگشان شوند. به همین دلیل آگوستوس پسر خواندهاش را که پسر زن اولش بود، به عنوان جانشین خود به سنا معرفی کرد.

تیبریوس (۱۴ تا ۳۷ میلادی)
سال‌های نخستین حکومت تیبریوس با صلح و آرامش همراه بود. او که دارای قدرت همه جانبه بر روی روم بود و خزانه امپراتوری را غنی کرده بود، طولی نکشید که حکومتش مورد حمله قرار گرفت. در سال ۱۹ میلادی، او به خاطر مرگ برادرزاده اش که طرفدار ژرمن‌ها بود، مورد سرزنش قرار گرفت. در سال ۲۳ میلادی نیز با کشته شدن پسرش در میدان جنگ، گوشه نشین و منزوی شد و شروع به محاکمه و اعدام کسانی کرد که متهم به وطن فروشی و خیانت بودند. او پس از مدتی قدرت را به فرمانده خود، سجانوس واگذار مرد و خود در سال ۲۶ میلادی، بازنشسته شد. اما سجانوس در غیاب امپراتور شروع به تحکیم و تثبیت قدرتش کرد و با اشتیاق به شکنجه و آزار و اذیت مردم پرداخت. در این زمان با شکایت مردم و سناتورها، تیبریوس دوباره به قدرت بازگشت و سجانوس را همراه شرکای وی اعدام کرد. شکنجه و آزار و اذیت به دلیل بدگمانی وی تا آخر حکومتش ادامه داشت.

کالیگولا (۳۷ تا ۴۱ میلادی)
در زمان مرگ تیبریوس بیش تر افرادی که احتمال می‌رفت جانشین وی شوند، به طرز وحشیانه‌ای به قتل رسیده بودند. جانشین قانونی او که انتخاب خود تیبریوس نیز بود، برادرزاده اش گایوس بود که بیش تر به کالیگولا یا پوتین کوچک مشهور بود. کالیگولا کار خود را خوب آغاز کرد. او به شکنجه‌ها و آزار و اذیت‌ها پایان داد و سوابق و پیشینه عمویش را سوزاند و از اذهان مردم پاک کرد، اما متأسفانه خیلی سریع به دام بیماری افتاد. او دچار نوعی بیماری تزلزل عقلی و روانی شد که منجر به اختلال مشاعر و دیوانگی اش شد. کالیگولا دستور داد تا مجستمه‌ای از خودش بسازند و در معبد اورشلیم قرار بدهند که بدون شک منجر به شورش شد. او فرمان می‌داد تا مزدورانش به طور مخفیانه افرادی از وابستگان و طرفدارانش را به قتل برسانند، بعد آنها را به قصر خودش احضار می‌کرد و زمانی که این افراد حاضر نمی‌شدند، با شوخی و مسخرگی می‌گفت که آنها حتما خودکشی کرده‌اند. کالیگولا در اواخر عمر حمله‌ای را به ایران آغاز نمود و تلاش کرد دولت اشکانی را ساقط کند، اما موفقیتی به دست نیاورد. کالیگولا سر انجام در سال ۴۱ میلادی، به دست رئیس گارد سلطنتی خود ترور شد. در این میان تنها عضو خاندان سلطنتی که از فتنه‌های او جان سالم به در برده بود، عمویش کلادیوس بود.

کلادیوس (۴۱ تا ۵۴ میلادی)
از کلادیوس به عنوان یک انسان ضعیف النفس و احمق یاد می‌شود، با این وجود، او نه مثل عمویش تیبریوس گرفتار شک و بدگمانی بود و نه مثل کالیگولا دیوانه. بنابزاین، قادر بود تا با توانایی عاقلانه و منطقی بر روم حکومت کند. او در زمان حکومت خود، دستگاه اداری خود را بهتر کرد و مانع از دیوانسلاری در دستگاه‌های اداری شد و حقوق شهروندی را بالا برد. او در سال ۴۳ میلادی، طی یک حمله موفق، بریتانیا را فتح کرد و آنجارا مستعمره روم ساخت و همچنین بیش تر استان‌های شرقی را به امپراتوری ملحق کرد و همچنین دستور داد تا در جنوب روم چند بندرگاه بسازند. کلادیوس در زندگی شخصی خود چندان موفق نبود. همسر اولش میسالینا به او خیانت کرد و زمانی که کلادیوس به این موضوع پی برد او را اعدام کرد و با خواهرزاده اش آگریپینای جوان ازدواج کرد. آگریپینا توانست همراه چند تن از برده‌ها آزاد شده، میزان زیادی از قدرت او را از چنگش دربیاورد. اگرچه گزارشهای ضد و نقیضی در مورد مرگ کلادیوس وجود دارد، اما این احتمال قوی است که آگریپینا به طرز ماهرانه‌ای امپراتور را مسموم کرده باشد. مرگ کلادیوس راه را برای به قدرت رسیدن پسر ۱۷ ساله آگریپینا هموار کرد، پسری به نام لوسیوس دامیتیوس نرون.

نرون (۵۴ تا ۶۸ میلادی)
در طول فرمانروایی نرون، بیش ترین تمرکز او روی سیاست، تجارت و گسترش فرهنگی روم بود. او سالن‌هایی برای تأتر ساخت و مسابقات کشتی را ترتیب داد. از جمله اقدامات کارهایی که در زمان فرمانروایی او انجام شد، جنگ با اشکانیان بود که سرانجام به امضا قرارداد صلح با امپراتور اشکانیان منتهی شد. سرکوبی شورش بریتون در خلال سالهای ۶۰ تا ۶۱ میلادی و گسترش روابط فرهنگی با یونان از دیگر کارهای مهم او بود. با این وجود، نرون یک امپراتور مستبد و ظالم بود، به طوری که در سال ۶۴ میلادی، زمانی که شهر رم به خاطر آتش سوزی در حال نابود شدن بود، به کارهای بیهوده از جمله نقاشی و سرودن شعر می‌پرداخت. چهار سال بعد از واقعه، نرون در یک کودتای نظامی از قدرت ساقط شد و برای اینکه توسط مجلس سنا اعدام نشود، خودکشی کرد.


سالی با چهار امپراتور (۶۸ تا ۶۹ پس از میلاد)
خودکشی اجباری امپراتور نرون در سال ۶۸ میلادی، باعث جنگ قدرت یکساله‌ای میان فرماندهان ارتش شد، که از آن به سال چهار امپراتور یاد می‌شود. طی این یکسال (که از ژوئن سال ۶۸ تا دسامبر سال ۶۹ طول کشید)، امپراتوری روم شاهد ظهور و سقوط پی در پی چهار فرمانده نظامی شد که یکی پس از دیگری به قدرت می‌رسیدند و پس از مدت کوتاهی توسط فرماندهان دیگر کشته می‌شدند. سرانجام آخرین فرماندهان، یعنی وسپاسین توانست قدرت را حفظ کند. این دوره از جنگ‌های داخلی در حقیقت نشان دهنده آشفتگی سیاسی بود که از آن پس، به صورت ادواری ادامه پیدا کرد و با روی کار آمدن سلسله‌های مختلف در تاریخ امپراتوری روم ثبت شد.


سلسله فلاویان
اگرچه دوران حکومت و فرمانروایی خانواده فلاوین‌ها کوتاه بود، اما آنها موفق شدند تا دوباره پایداری و ثبات را به امپراتوری روم بازگردانند و کمک کنند تا امپراتوری، با ثبات بیش تری روی پای خود بایستد. هرچند عملکرد هر سه امپراتور این سلسله؛ یعنی، وسپاسین، تیتوس و دومیتیان مورد نقد و سرزنش فراوان قرار گرفت (البته بیش تر آنها به دلیل تمرکز امپراتوران بر روی قدرت و فرمانروایی بود)، آنها دست به اصلاحات مهمی نیز زدند که باعث شد تا امپراتوری روم تا اواخر قرن سوم تقریباً باثبات و مستحکم بماند. با این وجود، سوابق و پیشینه نظامی آنها، باعث کاسته شدن از اختیارات مجلس سنا شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
وسپاسین (۶۹ تا ۷۹ میلادی)
وسپاسین یک ژنرال فوق العاده موفق رومی بود که فرماندهی و حکمرانی بیش تر مناطق شرقی امپراتوری به او واگذار شده بود. او ابتدا از گالبا حمایت و جانبداری کرد اما بعد مرگش، وسپاسین تبدیل به یک مدعی برای کسب قدرت شد. به دنبال خودکشی اتو، وسپاسین مسئولیت تهیه و تأمین غلات روم در مصر را به دست گرفت و این مسئولیت او را در جایگاه مناسبی قرار داد تا بتواند حریف باقی مانده خود ویتیلیوس راشکست بدهد و از میدان به در کند. در دسامبر ۶۹میلادی، گروهی از هواداران وسپاسین توانستند روم را تصرف و اشغال کنند. ویتیلیوس توسط نیروه‌های خودی به قتل رسید و روز بعد وسپاسین با ۶۰ سال سن توسط مجلس سنا به عنوان امپراتور مورد تایید قرار گرفت. در سال ۷۳میلادی، وسپاسین با کسب اختیارات جدید توانست ترکیب و افراد مجلس سنا را تعیین کند و بر آن نظارت داشته باشد. او از این قدرت خودش استفاده کرد تا سناتورهای مخالف خود را از مجلس اخراج کند. وسپاسین طی چند سال نخست حکومت خود، فشارهای مالی را به دلیل تندروی‌ها و جنگ‌های داخلی به وجود آموه بود تقلیل داد. او نخستین بار آمفی تأتر فلاویوم و نیز سالن اجتماعی ساخت تا مردم با مراجعه به این مکان‌ها مدتی را به آرامش روحی و خوشی بگذرانند. وسپاسین علاوه بر ساخت معابد، کمک‌های مالی زیادی به هنر اختصاص داد.او فرمان به ساختن تماشاگاه کولوسئوم داد ولی پیش از به پایان رسیدن ساختمان این بنا مرد و در زمان فرمانروایی پسرش دومیتیان ساختن این بنا به پایان رسید. او کرسی خطابه و سخنوری را در دانشگاه‌ها ایجاد کردو در تمام استان‌ها برای مردم کار وشغل به وجود آورد. او توجه ویژه‌ای به اسپانیا در غرب داشت و در آنجا حقوق لاتین را به بیش از ۳۰۰ شهر اعطا کرد. او همچنین برای اینکه بتواند جلوی کودتای نظامی توسط فرماندهان ایالت‌های دور را بگیرد، لشکریان را در دسته‌های مختلف در سرتاسر مرز تقسیم کرد. شاید مهمترین اصلاح نظامی که به دست او انجام شد، افزایش سربازگیری از سرزمین‌های تازه تصرف شده بود تا آن مناطق را رومی کند و مردم را با ویژگی رومی‌ها آشنا کند.

تیتوس (۷۹ تا ۸۱ میلادی)
تیتوس؛ بزرگترین پسر وسپاسین بود. او به عنوان ژنرال کارآمد و با لیاقت تحت نظر و فرماندهی پدرش خدمت کرده بود. او حفاظت از شرق و در نهایت فرماندهی ارتش روم در سوریه و یهودا (فلستین امروزی) را بر عهده گرفت و توانست شورش یهودیان را در آن سرزمین سرکوب کند. او زمانی که امپراتور شد جوی از نگرانی و اضطراب بر جامعه حکفرما شد اما توانست خیلی سری شایستگی و لیاقت خود را نشان دهد و حتی برای اینکه اعتماد مردم را جلب کند، دستور داد تا بسیاری از تبعبدیانی که توسط پدرش از کشور خارج شده بودند، بازگردانده شوند. با این وجود حکومت او پر از مصیبت و بدبختی بود. در سال ۷۹میلادی، کوه آتشفشان وزوو به درون شهر پمپئی و هرکولانیوم سرازیر شد و هزاران انسان زیر خاکستر مدفون شدند. یک سال بعد با وقوع آتش سوزی، بخش اعظم شهر رم دچار حریق شد. اما تیتوس با دست و دل بازی و بخشندگی، دوباره شهر روم را ترمیم و تعمیر کرد و این کار باعث شد تا او بسیار مورد علاقه مردم قرار گیرد. او در سال ۸۰میلادی، آمفی تأتر بزرگ کولوسئوم را که پدرش کار ساخت آن را شروع کرده بود، به پایان رساند و نبرد گلادیاتورها در آنجا برگزار کرد. اما شایعه‌ای در جامعه رواج پیدا کرد که برادرش دومیتیان برای اینکه بتواند امپراتور شود، تیتوس را به قتل رسانده است.

دومیتین (۸۱ تا ۹۶ میلادی)
تمام فلاوین‌ها به خاطر خودرأی بودن ومستبد بودن رابطه ضعیفی با مجلس سنا داشتند با این وجود، دومیتیان تنها فردی بود که با مشکلات و مسائل مهمی مواجه شد. نظارت و کنترل‌های پیاپی او به عنوان یک کنسول، در تمام مدت فرمانروایی اش همان روشی بود که پیشینیان و پیشگامان او به کار می‌بستند. به علاوه او در جنگ‌ها غالباً به عنوان یک فرمانده با لباس رسمی کاملاً نظامی شرکت می‌کرد که در حقیقت این کار توهین بی احترامی به این نظربود که امپراتور در اصل پادشاه مملکت است نه دیکتاتور نظامی. اگرچه او در مجلس سنا از اعتبار برخوردار نبود، اما با اقدامات و برنامه‌های مختلف مانند بذل و بخشش‌های مادی به همه ساکنین شهر، اجرای نمایش‌های مهیج در آمفی تأتر و ادامه دادن طرح و برنامه‌های پدر و برادرش مردم را شاد و راضی نگه می‌داشت. همچنین از قرار معلوم، او ذوق و عقل مالی را از پدرش به ارث برده بود زیزا اگدچه او خیلی دست و دل باز بود، اما خزانه‌ای پر ول برای جانشینان خود به ارث گذاشت و به خوبی از این امانت نگهداری کرد و در اختیار نسل بعد قرار داد. با این وجود، وقتی دومیتین به پایان حکومتش نزدیک شد، به شدت دچار بدگمانی شد. این بیماری او منجر به تعداد بسیار زیادی توقیف و بازداشت شد، اعدام و ضبط و مصادره دارائی‌ها شد و کار به جایی رسید که نزدیک ترین مشاوران و اعضای خانواده او با ترس و وحشت زندگی می‌کردند. سرانجام ترس از اعمال غیرمنطقی او سبب شد تا دشمنانش در مجلس سنا با همراهی اعضای گارد ویژه در سال ۹۶میلادی ترتیب قتل او را بدهند و او را بکشند

سلسله آنتونین
قرن دوم میلادی در تاریخ روم به دوره پنجم امپراتور خوب و توانا یعنی؛ نروا، تراژان، هادریان، آنتونیوس پیوس و مارکوس اورلیوس شناخته شده است. در این دوره، سلسله مقتدر بر روی کارآمد و امپراتوری روم را به اوج و پیشرفت و ترقی رساند. هرکدام از امپراتورهای این سلسله، در زمان حیات خود، جانشین خود را انتخاب می‌کردند و این کار را براساس شایستگی و لیاقت مردان مورد نظر خود انجام می‌دادند.

نروا (۹۶ تا ۹۸ میلادی)
نروا بعد از به قدرت رسیدن، فضا و جو جدیدی را به وجود آورد. او تمام زندانیانی را که به خاطر خیانت و وطن فروشی در دوره فلاویان‌ها زندانی شده بودند، آزاد کرد و تعقیب وطن فروشی را غیز قانونی اعلام کرد. او سپس بیش تر اموال و دارایی‌های ضبط و توقیف شده را به صاحبان خود بازگرداند و رابطه خود و امپراتوری را با مجلس سنا زیاد کرد. او از این کارها و اقدامات به عنوان وسیله‌ای برای جلب محبوبیت در میان مردم استفاده می‌کرد، اما این کارها نتوانست کاملاً به او کمک کند. ارتش همچنان از دومیتین حمایت می‌کرد به همین دلیل بود که در سال ۹۷میلادی، گارد امپراتوری به کاخ امپراتوری حمله کرد و نروا را گروگان گرفتند. در آن زمان، نروا مجبور شد به خواسته‌های آنها تن دهد و کسانی را که مسئول مرگ دومیتین بودند، تحویل دهد. مدت کوتاهی بعد از این واقعه، نروا به منظور حفظ حکومت و فرمانروایی خود، تراژان را که فرماندهی ارتش‌های روم در سرزمین ژرمن را در اختیار داشت، به عنوان فرزندخوانده و جانشین خود انتخاب کرد.

تراژان (۹۷ تا ۱۱۷ میلادی)
با مرگ نابهنگام نروا، جانشینش تراژان به حکومت رسید. مهمترین رویداد حکومت تراجان، حمله به شرق بود. در سال ۱۱۲میلادی، رومی‌ها از اینکه اشکانیان یک حاکم دست نشانده را بدون هماهنگی رومی‌ها بر ارمنستان منصوب کرده بودند، عصبانی شد. ارمنستان، سرزمین پادشاهی بود که دو امپراتوری بزرگ روم و اشکانی از سالها پیش به طور مشترک بر آن سلطه و نفوذ داشتند. تراجان ابتدا به سوی ارمنستان لشکرکشی کرد. او شاه ارمنستان را که از طرف اشکانیان منصوب شده بود، از مقام سلطنت خلع کرد و ارمنستان را به امپراتوری ملحق کرد. سپس به سمت جنوب حرکت کرد وبه میان‌رودان، یعنی سرزمین غربی اشکانیان وارد شد و شهر بابل، سلوکیه و تیسفون را تصرف کرد. او سپس به مسیر خود به طرف خلیج فارس ادامه داد و شهر بزرگ شوش را نیز تصرف کرد، اما با خروج ارتش روم ایرانی‌ها شورش کردند و به این ترتیب این شهرها دوباره به دست اشکانیان افتاد و خسرو اشکانی دوباره به حکوت رسید.

هادریان (۱۱۷ تا ۱۳۸ میلادی)
پس از مرگ تراژان، پسر زاده اش هادریان به قدرت رسید. علی رغم اینکه هادریان به عنوان یک فرمانده نظامی دارای قابلیت و شایستگی بود، اما دوران حکومتش فاقد برخوردها و حملات نظامی مهم بود. او در آغاز حکومتش چون ادامه نبرد با اشکانیان را بی حاصل دید، از فتوحات تراژان در بین النهرین چشم پوشید و آنها را به ایرانیان واگذار کرد و با آنها قرارداد صلح امضا نمود. چند سال بعد نیز ارتش هادریان، شورش گسترده و عظیم یهودیان در یهودیه را سرکوب کرد. هادریان امپراتوری بود که بازدیدها و سفرهای زیادی از استانهای رومی داشت و پول‌های زیادی از خزانه دولتی برای احداث بناهه و ساختمان‌های محلی اهدا می‌کرد. او برای جلوگیری از حملات مداوم بربرهای اسکاتلندی در بریتانیا، دستور داد، از شرق تا غرب کشور دیواری بسازند که آثار آن هنوز هم باقی مانده است که به دیوار هادریان معروف است. او به همان نسبت کارهایی دیگری مثل تقویت استحکامات دفاعی در سرزمین ژرمن و آفریقای شمالی انجام داد. در کل، سیاست داخلی او، ایجاد صلح نسبی و رفاه و ثروت در سرزمین‌های رومی بود.

آنتونیوس پیوس (۱۳۸ تا ۱۶۱ میلادی)
آنتونیوس را به دلیل حمایتش از یاد و خاطرهٔ هادریانوس، پیوس لقب دادند و او را آنتونیوس پیوس نامیدند. حکومت آنتونیوس پیوس نسبتاً آرام و توأم با صلح و رفاه بود. چندین بی نظمی و اغتشاش در سرتاسر امپراتوری از جمله یهودیه و بریتانیا به وجود آمد که البته هیچ کدام جدی و در خور توجه نبود.

مارکوس اورلیوس (۱۶۱ تا ۱۸۰ میلادی)
در زمان مارکوس اورلیوس، قبایل ژرمن که هدف جنگجویان شرقی هون قرار گرفته بودند، خود دست به حملات گسترده‌ای در امتداد طول مرزهای شمالی روم و نیز اطراف رود دانوب زدند. مارکوس اورلیوس علیه این قبایل جنگجو وارد عمل شد و توانست با موفقیت آنها را عقب براند. در آسیا نیز او چند نبرد با اشکانیان انجام داد، بلاش سوم شاه ایران از دودمان اشکانیان درصدد اخراج رومیان از شرق مدیترانه برآمد، نیروهای رومی را در غرب فرات شکست داده و از سوریه بیرون رانده و حکمران ارمنستان را که به طور پنهانی با رومیان دوستی می‌کرد برکنار کرد.برای جلوگیری از پیشروی ایرانیان در غرب، مارکوس لوسیوس وروس نایب امپراتوری (شریک خود در سلطنت) را ماموریت شرق داد ولی توصیه کرد که بکوشد مسئله را با ایران از طریق مذاکره حل کند تا جنگ. وروس با سپاهی کامل و چند ژنرال عازم شرق شد، ولی بلاش حاضر به مذاکره او نشد. وروس که چنین دید تصمیم به جنگ گرفت. بلاش تاکتیک نظامی اشکانیان را بکار برد و نیروهایش را به آن سوی فرات بازگردانید تا در محل مناسبی وارد جنگ شود. وروس به مارکوس اطلاع داد که ارتش ایران سوریه را ترک کرده و به آن سوی فرات بازگشته و به بازگشت به پایتخت شهر تیسفون، در کنار دجله ادامه می‌دهد. در این هنگام میان نیروهای رومی بیماری مرموزی بروز کرد که دیوکاسیوس مورخ رومی آن را طاعون گزارش کرده و برخی دیگر نوعی آبله و یا سرخک نوشته‌اند. وروس یکی از ژنرال‌های خود را در سوریه گذارد و با بخشی از یگانها به رم بازگشت و آن بیماری را هم با خود به آنجا برد. بیماری منتقل شده از شرق سالها بلای جان اروپاییان بود. این بیماری تا سال ۱۸۰میلادی در اروپا باقی بود و در این سال مارکوس اورلیوس هم به آن مبتلا شد و درگذشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
کومودوس (۱۸۰ تا ۱۹۲ میلادی )
کومودوس پسر مارکوس اورلیوس بود و خود را جانشین بی واسطه و بلافصل پدرش می‌دانست. به این شکل، ترتیب و طرح جانشینان انتخابی که در دوره آنتونین‌ها به خوبی طراحی شده بود، زیر پا گذاشته شد. دوره پنج امپراتور شایسته با روی کار آمدن کمودوس پایان یافت. در ابتدا مردم نسبت به حکومت کومودوس امیدوار بودند. او با وجود اینکه مانند پدرش بخشنده و بلند نظر بود، اما وقتی از طرف یکی از اعضای خانواده اش مورد سوءقصد قرار گرفت، دچار بیماری بدگمانی شد و سرانجام به دیوانگی و جنون رسید. کومودوس نمونه کامل نرون بود. او صدها نفر را کشت و ثروت امپراتوری را بر باد داد. کومودوس به جای مقابله با قبایل بربر، با آنها صلح کرد و حتی به بعضی از آنان اجازه داد در مناطق مرزی مستقر شوند. همچنین ۱۳هزار بربر را وارد ارتش روم کرد.این اقدامات باعث شد که سرداران ارتش با او مخالفت کنند. دوران صلح رومی در زمان حکومت کومودوس به پایان رسید. عاقبت دوره ی فاسد حکومت وی در سال ۱۹۲میلادی و پس از توطئه‌ای درباری که به مرگش انجامید، به پایان رسید. کومودوس آخرین فرد از سلسله آنتونین‌ها بود که پس از او ، جنگ داخلی بزرگی امپراتوری روم را فراگرفت که سرآغازی بر سقوط امپراتوری روم شد.

سلسله سوران
قتل کومودوس به دست تعدادی از فرماندهان نظامی، باعث روی کار آمدن سلسله جدید سورن‌ها شد. در این دوره امپراتوران سپتیموس سوروس، کاراکالا، ماکرینوس، هلیوگابال و الکساندر سوروس روی کار آمدند. بنیانگذار این سلسله؛ یعنی، لوسیوس سپتیموس سوروس بود که به خاندان اشرافی سوران کارتاژ تعلق داشت که با دختر یکی از خانواده‌های برجسته سوریه‌ای وصلت کرده بود. این اتحاد و وصلت خانوادگی، بعدها باعث روی کار آمدن امپراتوران ایلاگابالوس و الکساندر سوروس از سلسله کارتاژی - سوریه‌ای شد.

سپتیموس سوروس نخستین امپراتور روم بود که در قاره آفریقا به دنیا آمده‌بود. خانواده او از سواران توانگر و سطح بالا بودند. سپتیموس سوروس به عنوان یک امپراتور موفق، اقداماتی را انجام داد که به وفاداری بیش تر سربازان به امپراتور و بالا بردن موقعیت افسران عالیرتبه نسبت به سناتور انجامید. او در این راه، مفام و اعتبار همیشگی هیئت منصفه را ملغی کردو سناتورهای جمهوری خواه را از مجلس اخراج کرد و اختیارات امپراتوری را در سرتاسر روم گسترش داد.
پسر او، مارکوس آریلیوس آنتونینوس که به کاراکالا شهرت داشت، تمام فاصله‌های طبقاتی و سیاسی بین شهروندان رم و دیگر استان‌ها و ایالات روم را از میان برداشت و در سال ۲۱۲میلادی، قانونی وضع کرد که بر اساس آن حقوق شهروندی به همه ساکنان آزاد امپراتوری (غیراز برده‌ها و زنان) اعطا می‌شد. کاراکالا همچنین بانی ساخت و احداث استخر یا گرمابه معروف گرمابه کاراکالا در رم نیز بود. طرح‌ها و نقش‌های این حمام بعدها برای ساخت ساختمانهای عمومی بزرگ، مورد استفاده قرار گرفتند. در سال ۲۱۷میلادی، اردوان چهارم پس از دوره‌ای طولانی از آشوب و نا آرامی و پس از شورش بر علیه برادرش بلاش پنجم بر تخت نشست. این شورش‌های داخلی کاراکالا را به طمع تصرف ایران انداخت و او با سپاهی از دجله گذشت و به سوی اربیل آمد. اردوان که از حمله رومیان آگاه گشت به سرعت به سوی آنان روان شد و رومیان که انتظاز مقاومت از ایرانیان را نداشتند به حران جایی که حدود ۳۰۰ سال پیش از آن از سپاه اشکانی به فرماندهی سورنا شکست سهمگینی خورده بودند عقب نشینی کردند. در همینجا کاراکالا به دنبال توطئه‌ای کشته شد و جانشینش ماکرینوس در نصیبین چنان شکست سختی از سپاه اشکانی خورد که مجبور شد تمام فتوحات روم در منطقه را به اشکانیان واگذار کند و افزون بر آن غرامتی بسیار سنگین به آنان بپردازد. علت قتل، ظاهراً این بود که کاراکالا دو روز پیش از آن دستور اعدام یک افسر را داده بود که به دست برادر او به قتل رسید. کاراکالا پیش از مرگ به فرزندان خود چنین وصیت کرده بود که با یکدیگر هماهنگ باشند، سربازان را ثروتمند سازند و به دیگران اهمیت ندهند. کاراکالا نیز به وضوح به ارتش خود توجه می‌کرد و به آنان اعتماد داشت. این رفتار کاراکالا باعث شهرت نامطلوب او شد و سبب گردید تا طبقهٔ سناتوری روم از او فاصله بگیرند. تنها فرمان او (که به تمام افراد آزاد امپراتوری، شهروندی روم را اعطا می‌نمود) بود که سبب شد تا چهرهٔ خوبی از او به نمایش گذارده شود.

مکرینوس علی رغم حکومت پرابهتی که داشت، بسیار تحت نفوذ زنان دربار بود و همین نفوذ و سلطه باعث شد که در سال ۲۱۸میلادی حق جانشینی به هلیوگابال داده شود. حتی الکساندر سوروس که آخرین امپراتور این سلسله بود در سال ۲۲۲میلادی توسط زنان دربر انتخاب شد. در اواخر حکومت سلسله سوران، مجلس سنا تا اندازه‌ای دوباره قدرت خود را به دست آورد و تعدادی از اصلاحات مالی تصویب شد. علی رغم پیروزی‌ها و موفقیت‌هایی که الکساندر سوروس در مقابل قبایل ژرمن شمالی به دست آورده بود، به دلیل ضعف رهبری او، سربازان از فرامین او سرپیچی کردند و همین عامل باعث شکست او در برابر امپراتوری تازه تأسیس ساسانی ایران به رهبری اردشیر بابکان شد. با مرگ الکساندر، امپراتوری روم به مدت نیم قرن، درگیر جنگ‌های داخلی میان فرماندهان نظامی برای رسیدن به مقام امپراتوری شد و به این ترتیب دوران صلح رومی که با روی کار آمدن امپراتور آگوستوس آغاز شده بود، بعد از حدود ۲۰۰ سال پایان یافت.


بحران قرن سوم و آغاز درگیری‌های داخلی
قرن سوم میلادی، آغازگر دوران اغتشاش و آشوب نظامی بود که سرانجام به سقوط و فروپاشی امپراتوری روم انجامید. در اواخر قرن اول پیش از میلاد، زمانی که آگوستوس اعلام کرد که جنگهای داخلی پایان یافته است، امپراتوری روم با حملات خارجی کم تر، صلح، پیشرفت و ترقی اقتصادی همراه بود، اما در قرن سوم پس از میلاد، درگیری‌های داخلی و بحران‌های اقتصادی، سیاسی و نظامی باعث فروپاشی قدرتمندترین امپراتوری جهان آن زمان شد. در این دوران، رومی‌ها دائماً در معرض حملات و تجاوز اقوام بیگانه، جنگ‌های داخلی و تورم شدید اقتصادی بودند. البته شاید ریشه بخشی از این مشکلات به نوع واگذاری قدرت آگوستوس بازمی گشت.نخستین امپراتور روم که قصد داشت دلبستگی خود به حکومت را کم ارزش و کم اهمیت جلوه بدهد، هیچ قانونی برای محدود کردن حقوق جانشینان بعد از خود بر جای نگذاشت. پیش از این و در قرن اول و دوم میلادی، اختلاف نظرها و مشاجره‌های بسیاری در مجلس سنا بر سر اینکه چه کسی می‌تواند جانشین امپراتور باشد، صورت گرفته بود در مورد حق جانشینی، جنگ‌های داخلی کوتاه مدتی هم روی داده بود، اما در قرن سوم این جنگ‌های داخلی بر سر کسب قدرت، تبدیل به یک عامل داعمی و همیشگی شد، به طوری که هیچ نامزد به تنهایی نمی‌توانست بر رقبای خود پیروز شود و وارث تخت و تاج شود و یا اینکه موقعیت خود را به عنوان امپراتور برای مدت طولانی حفظ کند. بین سالهای ۲۳۵ تا ۲۸۴میلادی، بش از ۲۵ امپراتور مختلف، بر روم حکومت کردند که همگی آنها جز ۲تن، یا به قتل رسیدند یا در میدان جنگ کشته شدند. در این دوران، ترکیب سازماندهی ارتش روم که بیش تر در مرزهای شمالی و شرقی متمرکز شده بود، دیگر نمی‌توانست برای سرکوب حملات خارجی چاره‌ای بیندیشد. کاهش مشارکت شهروندان در اداره حکومت محلی نیز امپراتوران را مجبور به مداخله کرد و به این ترتیب مسئولیت دولت مرکزی آرام آرام افزایش یافت. این دوره با ترور دیوکلتین پایان یافت. دیکلوتین یا با مهاجرت و چیره دستی و یا صرفاً با خوش شانسی، بسیاری از مشکلات حاد و شدیدی را که خود آنها را تجربه کرده بود، حل کرد. با این وجود مشکلات اصلی حل نشدند و سرانجام باعث خرابی و ویرانی در امپراتوری غربی شدند. تحولات این دوره، شروع عصر طلایی زودگذر و پایان دوره باستانی روم بود.


اصلاحات دیوکلتین
در اواخر قرن سوم میلادی، تبدیل امپراتوری واحد به دو امپراتوری تجزیه شده شرقی و غربی اجتناب ناپذیر بود. در سال ۲۸۵میلادی، هنگامی که دیوکلتین رقیبش کارینوس را شکست داد، طولی نکشید که به مقام امپراتوری رسید. دیوکلتین، طی سال‌ها تجربه به این نتیجه رسیده بود که با وجود فشارهای داخلی و تهدیدهای نظامی در جبهه‌های مختلف و به خصوص امپراتوری ساسانی در شرق، اداره کل امپراتوری بزگ روم توسط یک نفر غیر ممکن است. به همین دلیل او در یک اقدام انقلابی، امپراتوری را در امتداد محور غربی و شرقی به دو ناحیه مساوی تقسیم کرد و اداره دو امپراتوری را به دو نفر، با انوان آگوستوس سپرد. دیوکلتین خود، آگوستوس شرقی شد و دوست قدیمی خود، ماکسیمیان را به مقام آگوستوس غربی منصوب کرد. در سال ۲۹۳میلادی، قدرت بار دیگر تجزیه شد، به طوری که هر آگوستوس، معاون زیردستی به نام سزار انتخاب کرد تا در اداره حکومت به وی کمک کند و به این ترتیب، صفی از جانشین‌های با تجربه برای مقام آگوستوس تربیت شدند. گالریوس، سزاری بود که تحت رهبری دیوکلتین قرار داشت و کنستانتیوس، سزار تحت فرماندهی مکسیمیان بود.


کنستانتین و تغییر پایتخت امپراتوری
گروه فرمانروایان چهارگانه یا تتراچی با مرگ کنستانتیوس در سال ۳۰۶میلادی منحل شد. سربازان و سپاهیان او، فوراً پسرش کنستانتین را به عنوان آگوستوس جدید تعیین کردند. همان سال شورش بزرگی در روم درگرفت که کنستانتین یکم موفق به سرکوب شورشیان شد و یک معاهده با رقیبش گالریوس در شهر میلان منعقد ساخت. طبق این معاهده معروف، دین مسیحیت در سراسر امپراتوری روم به رسمیت شناخته شد.

در سال ۳۳۰میلادی، کنستانتین به بیزانتیوم رفت و دستور داد شهر بزگ و مجهزی در آنجا احداث کنند. این شهر بعدها به افتخار وی کنستانتینوپول (قسطنطنیه) نام گرفت و به پایتخت امپراتوری بیزانس تبدیل شد. ساخت این شهر ۵ سال به طول انجامید و پس از تکمیل بود که کنستانتین دستور داد پایتخت از شهر رم به قسطنطنیه تغییر یابد.

با مرگ کنستانتین، بار دیگر روم دچار اغتشاش و تزلزل شد و جنگ میان سرداران آغاز گردید. سرانجام یکی از سرداران به نام ژولیان، موفق شد بر رقبای خود چیره شود و به مقام امپراتوری دست یابد. ژولیان به عنوان امپراتور تنها و انحصاری به مدت ۲ سال فرمانروا و امپراتور روم بود. ژولیان یک کافر سنتی و قدیمی نبود و عقاید شخصی او به میزان بسیار زیادی تحت تاثیر مکتب افلاطونی قرار داشت، اما عقاید متجددانه او در مورد بی دینی با مرگش در سال ۳۶۳میلادی در حین جنگ با ساسانیان پایان یافت. پس از مرگ ژولین، افسران ارتش یکی از فرماندهان به نام ژوویان را به عنوان امپراتور انتخاب کردند. ژوویان که می‌دانست پس از مرگ امپراتور، سربازان انگیزه کافی برای ادامه نبرد ندارند، بنای صلح گذاشت و با شاپور دوم معاهده ترک مخاصمه را امضا کرد. بر اساس این معاهده، سرزمین‌هایی را که رومی‌ها در زمان تراژان فتح کرده بودند، دوباره به ساسانیان واگذار شد.


سلسله والنتین
از زمان مرگ کنستانتین، وظیفه انتخاب و انتصاب آگوستوس جدید، دوباره به عهده افسران ارتش گذاشته شده بود. در سال ۳۶۴میلادی، افسران ارتش روم سرداری به نام والنتیانوس را به عنوان آگوستوس انتخاب کردند. در اواخر همان سال و به دنبال مرگ مشکوک امپراتور ژوویان، والنتینیان یکم طرح تقسیم امپراتوری را مطرح کرد و برادرش والنس را به عنوان شریک امپراتوری منصب نمود. طبق طرح والنتیانوس، امپراتوری روم به دو نیمه غربی و شرقی تقسیم شد. والنتیانوس به امپراتوری روم غربی رسید و برادرش والنس به امپراتوری روم شرقی منصوب گردید. از این زمان، امپراتوری روم هنوز یک دولت با دین و زبان واحد بود، اما در واقعیت به دو شکل دو نیمه کاملاً مستقل درآمد. این شکاف برای نیمه غربی چندان خوب نبود، چون هم از لحاظ جمعیت، ثروت و موقعیت استراتژیک نظامی در سطح پایین تری از روم شرقی قرار داشت.امپراتوری روم که جدا شده بود، در زمان تئودئوس اول دوباره به یک امپراتوری واحد درآمد، او توانست روم شرقی و روم غربی را متحد کند. اما او آخرین کسی بود که امپراتور هر دو قسمت بود. بعد از مرگ وی این دو قسمت برای همیشه از هم جدا شدند.


طبقات اجتماعی در روم

پاتریسین
مردم، در روم باستان به دو گروه بزرگ تقسیم می‌شدند: پاتریسین و پلبین.پاتریسین‌ها ظاهراً نخستین سکنهٔ رم به شمار می‌آمدند، که اصالتی لاتینی داشتند. امّا پلبین‌ها از اقوام مهاجر ومهاجمی بودند که بعدها در این ناحیه و یا در سرزمین‌های اطراف آن، استقرار یافتند. این دو گروه برای قرنها در کنار یکدیگر به سر می‌بردند و ساکنان اصلی رم را تشکیل می‌دادند.پاتریسین‌ها به ۳ قبیله و هر قبیله به ۱۰ کوری تقسیم می‌شد. این کوری‌ها معرف یک سازمان انتخاباتی ونظامی بودند. برخی از طایفه‌های پاتریسین‌ها عبارت بودند از: (مانلیها، والریها، آیمیلیها، کورنلیها، فابیها، هوراتیها، کلاودیها، یولیها و...). گذشته از پاتریسین ها(که از ابتدا، قدرت مطلق بودند) و پلبها(که بعدها تا حدی قدرت گرفتند) و گذشته از سازمان‌ها وتشکیلات ملی وپادشاهی که در رم پدید آوردند، قدرت سومی هم در کشور وجود داشت وآن سنا بود که ظاهراً ابتدا از ۱۰۰ عضو ودر پایان عهد سلطنتی از ۳۰۰ عضو تشکیل می‌شد. فقط پاتریسین‌ها می‌توانستند عضو سنا را داشته باشند و در مراسم عمومی مذهبی شرکت کنند. پلبین‌ها از جمیع حقوق مدنی، سیاسی ومذهبی محروم بودند وبدین ترتیب اهالی به دو دستهٔ جدا ومتمایز از یکدیگر تقسیم می‌شدند.


پلب‌ها
مدتی پس از استقرار طوایف و قبایل پاتریسین در روم، سکنهٔ شهر رم پیوسته و رفته رفته رو به افزایش گذاشت. اهالی سایر شهرها و ایالات ایتالیا نیز، برای زندگی به رم روی آوردند.از سوی دیگر، رومی‌ها شهرهای همجوار را تسخیر می‌کردند و بخشی از اهالی این شهرها را در روم اسکان می‌دادند. در ضمن آنها بهترین اراضی همسایگان خویش را نیز تصرف می‌کردند و به «مزرعهٔ اشتراکی» (که مجموعه‌ای از قطعات زمین متعلق به پاتریسین‌ها بود)، پیوند می‌زدند.اهالی غیزبومی روم و فرزندانشان را پله بین می‌نامیدند. اکثر آنها زارع و پیشه ور بودند. قطعات زمینی که به پله بین‌ها می‌رسید، بسیار کوچک و نامرغوب بود. با این وجود در میان آنها افراد ثروتمند نیز حضور داشتند. پله بین‌های ثروتمند عبارت بودند از: تُجّار و مالکان کشتی‌ها.پله بین‌ها از برخورداری از هرگونه حقوقی به طورکامل محروم بودند. آنها نصیبی از مزرعهٔ اشتراکی نمی‌بردند و در مجلس ملی و سنای روم نیز حق شرکت نداشتند. با این وجود این تصور که همهٔ آنان جزو بردگان محسوب می‌شدند، با توجه به آنچه که گفتیم، صحیح نیست. (برخی پلب‌ها را به خطا در فارسی، بردگان ترجمه کرده‌اند و آن را مقابل کلمهٔ شهسواران که ترجمه‌ای برای پاتریسین هاست، قرار داده‌اند)تنها آن عده از پله بینهایی که مدیون بودند و به موقع قرضها و دیون خود را نمی‌پرداختند، توسط پاتریسین‌ها به بردگی گرفته می‌شدند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
هنر رومی
ا آغاز امپراتوری روم به مرور هنر این کشور بر هنر یونان تفوق یافت و جا یگزین آن گردید. هنر روم بر اساس امپراتوری متحد الشکل این کشور ایجاد گردید و به امکانات نسبتاً واحدی دست یافت و در عرصه وسیعی گسترش پیدا کرد. در سده‌های اول و دوم میلادی، هنر هلنی (یونانی) که از خصایص و ویزگی‌های سوداگرایانه‌ای برخوردار بود بر هنر امپراتوری روم برتری داشت. بر اساس هنر یونان، پیکر تراشی که یکی از هنرهای برجسته و اصلی به شمار می‌رفت ججایگزین نقاشی (هنر رومی) گردید. به مرور زمان ویزگی‌های هنر رومی رو به افزونی نهاد و نسبت به هنر یونانی پیشی گرفت به طوری که در قرن سوم پیش از میلاد، نمونه برداری و تقلید از آثار هنری یونان به پایان می‌رسید و هنر رومی بر هنر هلنی که به بن بست رسیده بود و هنری اشرافی محسوب می‌شد، تفوق حاصل کرد . این هنر ( رومی ) با رشد و نمو و توسعه چشمگیر به احراز مقام پیکر تراشی عصر کلاسیک یونان دست یافت. روم که از ابرقدرتهای شگفت انگیز دنیای باستان بود بعد از مرگ امپراتور تئودئوس کبیر به دو کشور پهناور تقسیم شد.اواخر دوران امپراتوری روم غربی به علت پایگاه طبقاتی سرداران از پایین ترین صفوف و جایگزینی آنها بر اشرافیت هنر ویزگیهای کلاسیک خود را از دست داد و خصلت‌های مردمی و شهری به خود گرفت و هنر یونان را از میان به در برد. آثار هنری روم به علت اوضاع اقتصادی، اجتماعی و حاکمیت سیاسی، بر خلاف آثار هنری یونان که بنابر شرائط اقتصادی، اجتماعی، یادبودی و فاقد حماسه و دراماتیک با خصلتها و ویزگیهای تشریفاتی و انفرادی بود، شکلی حماسی، تاریخ نگاری و دراماتیک به خود گرفت.

موسیقی رومی
عد از یونان امپراتوری بزرگ روم آغاز گردید که پنج قرن به طول انجامید. حیات فرهنگی رومی‌ها در ابتدا تحت تاثیر و نفوذ یونانیان بود و در همه زمینه‌ها از آنان بهره می‌گرفت به خصوص موسیقی که از اهمیت فراوانی برخوردار بود. آنها تعلیمات موسیقی را از یونانیان فرا گرفتند. (حتی تعلیم موسیقی به عهده یونانیان بود) به این طریق موسیقی و سازهای موسیقی یونان در روم رواج پیدا کرد و به دنبال آن موسیقیدانان رومی به وجود آمدند. از کارهای مهمی که توسط آنها صورت می‌گرفت اجرای مراسم مذهبی و جشنهای درباری بود. البته موسیقی بیشتر در میهمانی‌ها و جشن‌ها به کار می‌رفت تا در مراسم مذهبی . قدمت موسیقی در روم به ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد می‌رسد. در این کشور افراد فقیر به نوازندگی و خوانندگی به طور سیار پرداختند و اولین خنیاگران دوره گرد به وجود آمدند. به طوریکه با سفرکردن از شهری به شهر دیگر و با اجرای نمایشهای خیابانی، نوازندگی، خوانندگی و شعبده بازی موجب سرگرمی مردم می‌شدند که بعدها با اقتباس از آنها اپرا شکل گرفت. وقتی که مسیحیت در روم استوار گردید در آنجا عناصری از ملوپه (آوازی موزون که دکلااسیون را همراهی می‌کند) یونانی و لاتین با تلاوت آیات عبری (Pslamedic نوعی شعر خوانی آوازگونه) در هم آمیخت. آواز کلیسایی مسیحی در نتیجه اختلاط موسیقی کنیسه‌ها (از راه کلیسای سوریه) که سرشار از ظرافتهای تزیینی بود با موسیقی همو فونیک یونانی که گرایشی به خواندن اشعار داستانی داشت پدیدار گشت. هم اکنون می‌توان تاثیر نغمات و کلام یونانی را در اروپای غربی مشاهده نمود. به طوریکه در امپروپریا که متشکل از آیین نماز و نیایش بود و در روزهای بخصوصی اجرا می‌شد وقتی یک گروه به لاتین آواز می‌خواند دسته مقابل جواب آنها را به یونانی می‌داد و نواهای آنها از رنگ و بوی یونانی برخوردار بود. حتی رسالات و اناجیل اربعه که در مس‌های آیینی پاپ در کلیسای سن پیتر توسط راهبان اجرا می‌گردید اول به زبان لاتین سپس به زبان یونانی خوانده می‌شد. اکنون نیز قطعه شعر آللویا که در دیر بارکینگ باقی مانده است متناوب به زبان یونانی و لاتین در مراسم مخصوصی خوانده می‌شود. در روم مانند عصر طلائی یونان زمان، زمان پیشرفت و تمدن بود. بیشتر امپراتوران آنها به موسیقی علاقه داشتند و به رشد و گسترش آن کمک بسیار می‌کردند. اهمیت آن به حدی رسید که بعضی از نمایشها را بدون کلام و فقط با موسیقی اجرا می‌کردند که به آن پانتومیم گفته می‌شود.


خدایان روم و باستان
المپ
خدایان المپ یا المپ نشیناناین، خدایان ۱۲ تن بودند که پس از سرنگونی تایتانها (Titans خدایان اولیه) به حکومت پرداختند. کوه المپ محل نبرد تایتانها با خدایان دوازده گانه بود و بعدها هم به عنوان محل زندگی خدایان از آن نام برده شد. تمام المپ نشینان به نوعی با یکدیگر نسبت داشتند و بنا به شرایط زمانه هر از گاهی یک یا چند تن از آنها بیشتر مورد توجه قرار می‌گرفت. برای مثال اگر در زندگی واقعی، همسر حاکم یا شخص قدرتمند منطقه از شخصیت قوی یا خانواده مهمتری بود، خدایان زن و به خصوص هرا (Hera) که خدای مادر بود مورد توجه می‌گرفت. اگر جنگی در میان بود، معبد خدای جنگ بیشتر مورد توجه قرار می‌گرفت.


زئوس
زئوس فرزند کرونوس (Cronus)، تایتان بزرگ، بود. او پدرش را سرنگون کرد و بر سر حکومت با برادرانش پوزئیدون (Poseidon) و هادس (Hades) قرعه کشی کردند، زئوس در نتیجه این قرعه کشی به نام بزرگ خدایان شناخته شد، او فرمانروای آسمان و باران و اسلحه اش آذرخش است که آنرا به سمت کسی که او را ناخشنود کرده ، پرتاب میکرده است. یکی از مواردی که او را بسیار خشمگین می‌کرد دروغگویی و پیمان شکنی بوده است. زئوس هرا (Hera) را به همسری گرفت اما به خاطر داشتن ماجراهای عشقی فراوان شهرت داشته است.


پوزئیدون
پوزئیدون برادر زئوس است و در قرعه کشی که پس از سرنگونی پدرشان انجام شد، دریا را به دست آورد و به نام خدای دریا شناخته می‌شود. دریانوردان و ماهیگیران از پرستندگان او به شمار می‌روند. پوزئیدون با آمفی تریت (Amphitrite) که نوه اوسیانوس (Oceanus) تایتان آبهای به هم پیوسته جهان، ازدواج کرد. اسلحه او یک نیزه سه شاخه است، که می‌تواند جهان را بلرزاند و هر چیزی را درهم بشکند. او پس از زئوس قدرتمندترین خدا است و طبیعتی ستیزه جو و حریص دارد، به همین برای به دست آوردن شهرهای خدایان دیگر، با آنها درگیر میشده است.


هادس
هادس، در قرعه کشی با برادرانش، بدترین سهم را برنده شد و آن جهان زیرزمین یا دنیای مردگان است. از آنجایی که رعایای هادس را مردگان تشکیل می‌دادند، او به کسانی که موجب افزایش جمعیت سرزمینش می‌شدند بسیار علاقه داشت. مانند ارینی‌ها (Erinnyes) یا خشم و ناامیدی، که کارشان تعقیب گناهکاران و سوق دادن آنها به سمت خودکشی بود. هادس به دلیل حکومت بر زیرزمین، صاحب معادن زیرزمینی هم بود و خدای پروت هم به شمار می‌رفت. همسر او پرسفونه بود که توسط هادس ربوده شده بود. هادس خدای جهان مردگان بود اما خدای مرگ نبود، تاناتوس (Thanatos) خدای مرگ بود.


دیگر خدایان روم و باستان

ژوپیتر: پادشاه خدایان

آپولو: خدای موسیقی و پیشگویی و نباتات

مینرو: رب النوع عقل و هنر

دیانا: الهه زمین و شکار

ونوس: الهه عشق و زیبایی

آنو: خدای آسمان

انیل: خدای زمین

اوشنوس: خدای اقیانوس ها

ایشتار: خدای عشق و باروری

سیس: الهه دریا

دثا: الهه سیل

دمتر: الهه زراعت

زئوس: خدای خدایان

شاماس: خدای خورشید

ماکوس: الهه شراب

میترا: الهه مهر، خورشید و راستی

ناناز: خدا ماه

نپتون: خدای دریاها

ولکان: خدای آتش

ومته: الهه خیر و نیکی

هرکول: الهه شجاعت

مرکوری: خدای تجارت

وستا: الهه آتش

وولکان: خدای صنعت

یرس: الهه گناه

هادس: خدا مردگان

دیمتر: الهه ی میوه‌ها و گیاهان

هفائستوس: رب النوع زرگران

کرونوس: فرمانروا تایتان ها

آمفریته: الهه دریاها(همسر پوزیدون)

نمیسیس: الهه انتقام

کلوتو, لاچه سیس, آترپوس: سه الهه تقدیر

پن: یاور شکارچیان

پوزئیدون: خدای اقیانوس ها

اریس: الهه نفاق

آرس: خدای جنگ

پرسفون: الهه شکار

تتیس: الهه دریا ها(مادر آشیل)

پالاس: یکی دیگه از خدایان جنگ

فوبوس: خدای آفتاب

باکوس: الهه خوشگذرانی

یونو: الهه آسمان

پاندورا: الهه تمام نعمت ها

آریون: الهه موسیقی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
امپراتوری عثمانی
پرچم



نشان نظامی



وسعت امپراتوری عثمانی



یک نگاره از سلطان‌های عثمانی در زمان محمد پنجم



محمد ششم آخرین سلطان عثمانی



امپراتوری عثمانی یک قدرت سیاسی امپراتوری بود که از ۱۲۹۹ تا ۱۹۲۲ میلادی در منطقهٔ مدیترانه حکومت می‌کرد. این امپراتوری در اوج قدرت خود (قرن ۱۶ میلادی) مناطق آسیای کوچک، اکثر خاورمیانه، قسمت‌هایی از شمال آفریقا، قسمت جنوب شرقی اروپا تا قفقاز را شامل می‌شد. قلمرو رسمی حکومت عثمانی در اوج قدرت به ۵/۶ میلیون کیلومتر مربع می‌رسید.


منشأ عثمانیان
عثمانیان شاخه‌ای از ترکمن‌ها (طایفهٔ قشقایی) بودند که در اواخر امپراتوری سلجوقیان از ترکستان به آسیای صغیر کوچ کردند. در آن زمان سلجوقیان روم که قسمتی از سلسله دولت‌های سلجوقی بودند، در این سرزمین فرمان می‌راندند. ترکان عثمانی اندک‌اندک در نواحی غرب آناتولی به یک قدرت منطقه‌ای و متحد سلاجقه تبدیل شدند و بعداً جانشین سلجوقیان گشتند. ایشان نام خود را از عثمان اول پسر ارطغرل که رهبر ایل ایشان بود، گرفته بودند.

یکی از سلاطین سرشناس ایشان سلطان محمد دوم معروف به سلطان محمد فاتح بود که توانست با تصرف قسطنطنیه (استانبول) به فرمانروایی امپراتوری روم شرقی پایان دهد(۱۴۵۳ میلادی) تاریخ نگاران زمان وقوع این حادثه را پایان قرون وسطی و آغاز عصر جدید می‌دانند.

سلطان سلیم نوهٔ سلطان محمد فاتح بود که در جنگ چالدران شاه اسماعیل اول صفوی را در سال ۱۵۱۴ میلادی شکست داد و عثمانی بر مناطق غربی ایران دست یافت؛ درنتیجه نواحی غرب ایران که شامل آذربایجان، سرزمین کردستان، و عراق بود از ایران جدا شد. در جنگ‌های بعدی آذربایجان به ایران برگردانده شد، ولی سرزمین کردستان و عراق در اشغال عثمانی باقی ماند.
عثمان یکم پایه گذار امپراتوری عثمانی
گسترش امپراتوری عثمانی ۱۲۹۹–۱۶۸۳

سلطان سلیم با سیطره بر سرزمین‌های اسلامی خود را خلیفهٔ اسلام خواند. سلیمان قانونی، فرزند او، هم‌دوره با شاه تهماسب صفوی بود و نیروهایش را تا پشت دروازه‌های وین، پایتخت اتریش هم رساند.



اقتدار و شکوه امپراتوری عثمانی
دولت عثمانی به عنوان بزرگ‌ترین و پهناورترین دولت اسلامی پس از فروپاشی خلافت عباسی شناخته می‌شود. این دولت در سده‌های هفتم و هشتم هجری (سیزدهم و چهاردهم میلادی) در سرزمین آناتولی ظهور کرد. از سده چهاردهم، به رهبری بایزید اول (ایلدرم بایزید)، قلمرو آن در قاره اروپا گسترش چشمگیر یافت و در اوائل نیمه دوم سده پانزدهم با فتح قسطنطنیه، به رهبری سلطان محمد دوم (فاتح)، در مقام تنها وارث امپراتوری امپراتوری روم شرقی (بیزانس) جای گرفت. بدین سان، در پایان سده پانزدهم دولت عثمانی به اوج اقتدار و شکوه خود دست یافت؛ اقتدار و شکوهی که بیش از یک سده دوام آورد. در این دوران، عثمانی نه تنها - از نظر وسعت قلمرو و کثرت اتباع{دولت عثمانی شامل قلمروهای آناتولی و سوریه و فلسطین و عراق و ارمنستان و کردستان در آسیا و مصر و لیبی در آفریقا و بلغارستان و یونان و صربستان و آلبانی و بوسنی و رومانی را در اروپا شامل می‌شد}، اقتدار نظامی و سیاسی، نظم و سامان اجتماعی و ثروت دولت و سعادت و رفاه ملت - اولین دولت اروپایی به شمار می‌رفت، بلکه از نیمه سده شانزدهم میلادی خود را وارث رسمی خلافت اسلامی و رهبر جهان اسلام نیز می‌دانست. در این زمان عثمانی کشوری پهناور بود که قلمرو آن در اروپا تا نزدیکی شهر وین (پایتخت امپراتوری هابسبورگ) امتداد داشت، بخش عمده سرزمین‌های جنوب دریای مدیترانه و شبه جزیره عربستان را دربرمی گرفت، از شمال به رود دن و از شرق به مرزهای ایران محدود بود. از منظر اروپاییان غربی این دولت مهم‌ترین تجلی تمدن اسلامی به شمار می‌رفت و دادوستد و تعارض‌های فرهنگی و سیاسی و نظامی با آن نقش اصلی در تکوین انگاره‌ای داشت که غربیان از اسلام کسب کردند. سلطان سلیمان یکم، (۲۷ آوریل ۱۴۹۵ (میلادی) در ترابوزان؛ ۶ سپتامبر ۱۵۶۶ (میلادی))، مشهور به «کبیر» و گاه «قدرتمند» و (Lawgiver) و سلیمان قانونی، سلطان عثمانی و مشهورترین شهریار از این خاندان سلطنتی است.

سلیمان در سال ۱۴۹۵ به‌عنوان فرزند سلیم یکم به دنیا آمد و تا قبل از مرگ پدرش (۲۱ سپتامبر ۱۵۲۰)، والی مانیسا بود.

از مهم‌ترین کارهای سلیمان، محاصرهٔ وین با ۱۲۰۰۰۰ سرباز جنگی، در سال ۱۵۲۹ در سومین لشکرکشی او به‌سوی مجارستان بود. سلیمان همچنین با موفقیت، با شاه تهماسب صفوی، پادشاه ایران، جنگید. ارتش سلیمان زیر فرمان وزیر بزرگش، ابراهیم پاشا، توانست در ۱۳ ژوئن ۱۵۳۴ تبریز پایتخت پیشین ایران را فتح کند و در ۴ دسامبر همین سال به بغداد دست یابد. در دوره شاه تهماسب، پایتخت ایران به دلیل خطری که از ناحیه عثمانی احساس می‌شد، به شهر قزوین منتقل شده بود. سلطان سلیمان سه بار به ایران لشکرکشی کرد. وی یک بار تا سلطانیهٔ زنجان هم پیش آمد، ولی به‌دلیل برف و کولاک سنگین مجبور به عقب‌نشینی شد.

سلیمان نیز، مانند پدرش[نیازمند منبع]، علاقهٔ زیادی به هنر و معماری داشت و حتی خودش نیز شعر می‌سرود. بنای بزرگ مسجد سلیمانیه در استانبول از آثار به‌یادمانده از دوران این پادشاه‌است.

مورخان، او را سلیمان قانونی (Lawgiver) می‌خوانند، زیرا وی درطول سلطنت خود، به قضا و قانون بیش از هر چیز دیگر توجه می‌کرد. سلیمان در هر کوی و برزنی در قلمرو عثمانی دادگاه دایر کرده بود و در جوار دفتر خود نیز یک شورای قضایی داشت. وی می‌گفت: از هر دستی که بریده شود خون جاری می‌شود، جز دستی که قاضی قطع کند، و این اصطلاح از همان زمان در خاورمیانه بر سرِ زبان‌ها افتاده‌است. در دوران سلطان سلیمان، متصرفات عثمانی به اوج وسعت خود رسید. دشمنی عثمانی با ایران، که از زمان سلطان سلیم آغاز شده‌بود، در زمان سلطان سلیمان ادامه داشت و به جنگ او با شاه طهماسب صفوی انجامید.



سرآغاز انحطاط امپراتوری عثمانی
مورخان، مرگ سلیمان قانونی (۲۰ صفر ۹۷۴ ق. / ۵ سپتامبر ۱۵۶۶ م.) را نقطهٔ عطفی در تاریخ عثمانی و سرآغاز فرایند انحطاط تدریجی این دولت می‌دانند. درواقع، این انحطاط هرچند در اواخر سدهٔ شانزدهم میلادی، پس از مرگ سلیمان، رخ نمود و در نیمهٔ اول سدهٔ هفدهم شتاب گرفت، ولی بنیان‌های اجتماعی آن در دوران حکومت سلیمان و در اوج شکوه دولت عثمانی تکوین یافت.

دوران شکوه دولت عثمانی که شامل دورهٔ سلیم اول و سلیمان قانونی بود، بیش از نیم قرن به درازا نکشید. پس از آن، ضعف دولت عثمانی آغاز شد و خط انحطاط به‌طور مستمر ادامه یافت. گرچه گاه‌وبیگاه توقفی در این انحطاط رخ می‌داد و عاملش روی کار آمدن برخی از خلفای قدرتمند یا تلاش اطرافیان آنان، ازجمله صدراعظم‌ها بود. زمینه‌های ضعف دولت عثمانی از همان دورهٔ سلیمان فراهم آمد؛ چراکه سلطان تحت تأثیر همسرش خرم سلطان قرار داشت که بر ضد امیر مصطفی توطئه کرده، تلاش داشت تا فرزند خودش، سلیم دوم را به جانشینی سلیمان بگمارد. مصطفی فرمانده بسیار خوبی بود و محبوبیت فراوانی نزد افسران داشت. رفتار بد با مصطفی سبب خشم ینی چریان و شورش بزرگی بر ضد سلطان شد که البته سلیمان آن را سرکوب کرد. در این ماجرا مصطفی و فرزند شیرخوارش کشته شدند. همچنین سلطان، فرزند دیگرش، بایزید و چهار فرزند او را با توطئهٔ یکی از وزرا به قتل رساند، و بدین‌ترتیب، زمینه برای روی کار آمدن سلیم دوم فراهم شد.

یکی دیگر از مظاهر ضعف دولت سلیمان قانونی، شرکت نکردن وی در جلسات دیوان و فاصله گرفتن او از مشکلات اقتصادی ـ اجتماعی بود که دشواری‌های ناشی از آن سبب برآشفتن مردمانی در بخش‌های اروپایی و آسیایی شد.
علامت امپراتوری عثمانی
ورود سلطان محمد فاتح به قسطنطنیه بعداز سقوط

مورخان مرگ سلیمان قانونی (۲۰ صفر ۹۷۴ ق. / ۵ سپتامبر ۱۵۶۶ م.) را نقطه عطفی در تاریخ عثمانی و سرآغاز فرایند انحطاط تدریجی این دولت می‌دانند. درواقع این انحطاط هرچند در اواخر سده شانزدهم میلادی، پس از مرگ سلیمان، رخ نمود و در نیمه اول سده هفدهم شتاب گرفت، ولی بنیان‌های اجتماعی آن در دوران حکومت سلیمان و در اوج شکوه دولت عثمانی تکوین یافت.

سیر افول مداوم دولت عثمانی مقارن و همپیوند با سیر ظهور و اعتلای روزافزون تمدن جدیدی است که در اروپای غربی سر برکشید. این دو تحول موازی بخش مهمی از فرایند عظیمی را شکل داد که سرنوشت بشریت را در طول سده‌های اخیر رقم زد و سرانجام در اوایل سده بیستم میلادی جغرافیای سیاسی کنونی جهان را پدید آورد.



دوره تنظیمات
پیشگامان تنظیمات روشنفکران دوره سلطان محمود دوم و سلطان عبدالمجید یکم مانند مصطفی رشید پاشا، فواد پاشا، محمدامین علی پاشا بودند. آنها تشخیص داده بودند که نهادهای مذهبی و نظامی قدیمی دیگر جوابگوی نیازهای امپراتوری در جهان مدرن نیست. بسیاری از تغییرات نظیر یونیفرم جهت تغییر طرز فکر مدیران امپراتوری بود. بسیاری از اصلاحات تلاش برای اتخاذ شیوه‌های موفق اروپایی بودند. تغییرها شامل سربازگیری، آموزش و پرورش، اصلاح نهادها و اصلاح قوانین و تلاش سیستماتیک از بین بردن فساد بود.
محمود دوم
عبدالمجید یکم

پروژهٔ بلند پروازانهٔ تنظیمات جهت مبارزه با قدرت‌های اروپایی و جلوگیری از ضعف امپراتوری عثمانی که مزهایش در حال کوچک شدن، و توانش در مقابل قدرت‌های اروپایی در حال کاهش بود آغاز یافت. امپراتوری عثمانی امیدوار بود که با خلاص شدن از سیستم قدیم بتواند شهروندانش را بهتر کند.



اصلاحات
تنظیمات در زمان سلطان محمود دوم آغاز شده بود. دورهٔ تنظیمات با صدور «خط همایون» یا «فرمان تنظیمات خیریه» در ۱۲ آبان ۱۲۱۸ هجری شمسی مطابق به ۳ نوامبر ۱۸۳۹م آغاز شد. در این سند بسیار مهم، سلطان اعلام کرد که او آرزو دارد «مزایای یک دولت خوب را به ایالت‌های امپراتوری عثمانی از طریق نهادهای جدید به ارمغان آورد». متن فرمان روز یکشنبه ۲۵ نوامبر ۱۸۳۹م در پارک گلخانهٔ کاخ توپقاپی و در حضور پادشاه، وزرا، علما، مأموران عالی‌رتبهٔ لشکری و کشوری، نمایندگان اصناف و معتمدان، اسقف کلیساهای ارامنه و یونان، خاخام یهود، سفرا و نمایندگان کشورهای خارجی و گروهی از مردم خوانده شد. به همین سبب، فرمان تنظیمات، به «خط شریف گلخانه» نیز معروف است. خلیفه نیز به رعایت و اجرای فرمان سوگند یاد کرد و متن فرمان در روزنامهٔ رسمی انتشار یافت.


عوامل انحطاط امپراتوری عثمانی
در بررسی علل انحطاط عثمانی باید نقش عوامل زیر را اساسی دانست:

افزایش جمعیت و عدم تناسب آن با اراضی زیرکشت؛
تأثیر سلطهٔ غربیان بر قارهٔ اروپا و ظهور اقتصاد جدید پلانت کاری؛
گشایش راه دریایی تجارت غرب با شرق؛
خرابکاری و مقابلهٔ نظامی و اطلاعاتیِ قدرت‌های اروپاییِ معارض عثمانی؛
پیشرفت اروپایی‌ها ازلحاظ نظامی و تولید سلاح‌های بهتر، و عقب ماندن عثمانیان ازلحاظ فنّاوری نظامی؛
جنگ‌های مذهبی با ایران؛
توقف فتوحات، که بیکاری ارتش بزرگ عثمانی را در پی داشت و باعث دخالت لشکریان در امور کشوری شد؛
خوشگذرانی امپراتوران عثمانی و رها شدن کارهای کشور.

دو عامل دیگر، یعنی رشد فساد در ساختار سیاسی و تحجر اندیشهٔ دینی و سیاسی را باید فرعی تلقی کرد.

بنابراین، فساد در ساختار سیاسی و تحجر در اندیشهٔ دینی را نباید به‌عنوان عواملی تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز ارزیابی کرد. برای رسیدن به شناختی عینی و به دور از ذهن‌گرایی و خیال‌پردازی از علل واقعی تفوّق غرب و افول عثمانی، و سایر دولت‌های غیرغربی، باید بر نقش عوامل چهارگانهٔ نخستین تأکید کرد و فساد در ساختار سیاسی و تحجر در اندیشه و ایستایی در فرهنگ را به نوبهٔ خود به‌عنوان پیامد و معلول عوامل یادشده شناخت.



نابودی امپراتوری عثمانی
امپراتوری عثمانی سال‌ها چون ابرقدرتی بر گوشه‌ای از جهان دربرگیرندهٔ سرزمین کردستان، سرزمین‌های عربی، آسیای صغیر و بالکان فرمان‌روا بود. با شکست در جنگ جهانی اول امپراتوری عثمانی فروپاشید و جای خود را به ترکیه داد. پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و پیدایش کشور جمهوری ترکیه این نواحی به دست کشورهای پیروز در جنگ بعضاً تقسیم یا مستقل گردیدند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
امپراتوری روم شرقی
پرچم


نشان نظامی

بیشترین وسعت امپراتوری روم شرقی در زمان ژوستینین یکم

بنیانگذار امپراتوری بیزانس (امپراتوری هزار ساله روم شرقی) کنستانتین یکم است.

روم اشاره به سرزمین‌هایی در اروپا و آسیای صغیر دارد که مدتی در دست امپراتوری روم و امپراتوری روم شرقی بود.

در روزگار کنستانتین، رومیان پس از چندین شکست سخت در جنگ با ایران؛ برای اداره و تدبیر جنگ‌های ایران و روم و نیز مشکلات و علاقه‌مندی‌هایی که در شام داشتند، پایتخت امپراتوری را از رم به دهکدهٔ بیزانتیوم در کنارِ تنگهٔ بسفر منتقل کردند. این شهر بعدها به نام کنستانتین، کنستانتینوپول(قسطنطنیه) نامیده شد. پس از چندی تئودئوس اول امپراتور روم دو نیمه شدن امپراتوری به دو قسمت شرقی و غربی را در سالِ ۳۹۵ پس از میلاد صورت داد.

نیمه شرقی به آرکادیوس پسر بزرگتر او و نیمه غربی به هونوریوس پسر کوچکتر رسید.

دو نیمه شدن امپراتوریِ روم موجب دو نیمه شدن فرهنگ اروپایی و مسیحیت اروپایی شد. چنان که دولت روم شرقی نماینده فرهنگ یونانی و کلیسای اورتودوکس شد و خط یونانی و سیریلیک خط رسمی دولت گردید.



تقسیم امپراتوری
در سال ۳۶۴ میلادی امپراتور والنتینیان یکم، امپراتور روم را به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم کرد. اینک به جای یک امپراتور واحد، دو امپراتور مشترکاً فرمان می‌راندند. والنتینیان یکم در غرب و برادرش والنس در شرق. قسطنطنیه پایتخت نیمه شرقی و میلان پایتخت نیمه غربی بود. بعداً بندر راونا در ساحل دریای آدریاتیک پایتخت نیمه غربی شد. این تقسیم بندی راه حلی عملی برای مشکلات اداره قلمرو بسیار گسترده امپراتوری روم بود. در این زمان امپراتوری قلمرو را در بر می‌گرفت که از اقیانوس اطلس در غرب تا دریای سرخ در شرق امتداد داشت.


شرق و غرب
والنتینیان یکم بین بخش‌های یونانی زبان و لاتین زبان امپراتوری خط فاصلی رسم کرد. بخش شرقی شبه جزیره بالکان، آسیای صغیر، خاور نزدیک و مصر را سرپرستی می‌کرد. در حالی که بخش غربی بر ایتالیا، اسپانیا، گل، تقریباً برابر با فرانسه امروزی، بریتانیا و نیمه غربی و آفریقای شمالی کنترل داشت.

دین رسمی هر دو بخش امپراتوری مسیحیت بود و اکثر مسیحیان عضو کلیسای کاتولیک بودند. امپراتوران ریاست کلیسا را بر عهده داشتند. هر چند در هر دو بخش شرقی و غربی، امپراتوران در نهایت پاپ، اسقف رم، را رهبر کلیسا می‌دانستند. این شکاف برای نیمه غربی امپراتوری روم خوب نبود، چون در مقایسه با همتای شرقی اش از جمعیت و ثروت کم تری برخوردار بود. همچنین قلمرو بخش غربی بر خلاف بخش شرقی در منطقه‌ای به هم چسبیده نبود و از این رو فرمانروایی بر آن آسان نبود.

چنان که تاریخدان دیوید نیکولاس می‌نویسد:

تراکم جمعیت و... ثروت در شرق بسیار بیشتر از غرب بود که باعث می‌شد تامین حکومت امپراتوری با دشواری کم تری همراه باشد و فرمانروایی بر امپراتوری روم شرقی، که مرکز ثقلش آسیای صغیر و پایتختش در وسط واقع شده بود، آسان تر بود.


دشمنان امپراتوری


تهدیدات خارجی مشکلات امپراتوری را سخت تر می‌کرد. در خاور نزدیک، تهاجم امپراتوری ایران (امپراتوری اشکانی و پس از اشکانیان امپراتوری ساسانی) باعث یک رشته جنگ‌ها با رومیان شد که خونریزی زیادی را به بار آورد اما در توازن قدرت بین دو امپراتوری در مجموع تغییر چندانی ایجاد نکرد. دومین تهدید از جانب ژرمن‌ها متوجه امپراتوری بود. ژرمن‌ها در شمال دانوب زندگی می‌کردند که مرز شمالی امپراتوری در شرق بود. آن‌ها پیوسته نواحی مرزی را مورد حمله قرار می‌دادند. هر از گاهی، سپاهیان رومی از دانوب عبور می‌کردند و با نیروهای ژرمن درگیر نبردهای منظم می‌شدند. تا اواخر قرن چهارم، امپراتوری روم این درگیری‌ها، همچنین قبایل گسترده ژرمن را به ناحیه شمال دانوب محدود نگه می‌داشت. در اواخر قرن هفتم میلادی اعراب مسلمان به فرماندهی عمر بن خطاب برای گرفتن انتقام شکست غزوه موته به مرزهای امپراتوری حمله و مصر و شام را اشغال کردند و پس از آن اعراب مسلمان به دشمنی خطرناک برای امپراتوری بیزانس محسوب می‌شد و رشته جنگ‌هایی میان اعراب و بیزانسی‌ها صورت گرفت.

آنچنان که اعراب توانستند طی جنگ‌هایی بر ایران مسلط شوند نتوانستند به شکلی کامل بر روم شرقی حکمفرما گردند.


مهاجران ژرمن
اما حکومت امپراتوری با ورود افراد یا گروه‌های کوچک خانوادگی از قلمرو ژرمن‌ها به داخل امپراتوری مخالفتی نداشت. این تازه واردان که شمارشان اندک بود، تهدیدی متوجه امنیت امپراتوری نمی‌کردند.


جامعهٔ بیزانسی
امپراتوری بیزانس، جامعه‌ای پیچیده و خوب سازمان یافته بود که یک دستگاه دیوانی چند لایه بر آن حکومت می‌کرد. هم ساختار اجتماعی و هم حکومت، مطابق الگوی رومی بنا شده بود. چنان که تاریخ دان استیفن رانسینمان می‌نویسد کمتردولت‌هایی بوده‌اند که به شیوه‌ای چنین سازمان یافته باشند... این سازمان دهی کار اگاهانه و سنجیده یک نفریامحصول یک زمان خاص نبود... بلکه میراث گذشته روم بود. هرچنددرطی قرن‌ها پیوسته جرح و تعدیل و تکمیل شده بودتا پاسخگوی مقتضیات متغیر باشد


امپراتور، مشاوران امپراتور و دیوانسالاران
همچنان که در امپراتوری روم امپراتور در رأس حکومت و جامعه قرار داشت، فرمانروای بیزانس که باسیلئوس (واژه یونانی به معنای پادشاه) نیز خوانده می‌شد، قدرتمندترین فرد در امپراتوری بود. فرامین او خودبخود تبدیل به قانون می‌شد و هیچ کس در امپراتوری نمی‌توانست این قوانین را تغییر دهد. کسانی که مستقیماً با امپراتور سر وکار داشتند باید مطابق قوانین بسیار سفت و سختی رفتار می‌کردند. تشریفات بارگاه امپراتوری چنان پیچیده بود که چندین کتاب درباره آن نوشته شد.

زیور آلات و زندگی تجملاتی امپــراتور
امپراتور یک سربند یا یک تاج طلایی مزین به جواهرات بر سر داشت. این زیورآلات و ردای ارغوانی اش تنها به او تعلق داشت و پیراهن بزرگ ابریشمی اش با نقوش اژدهای طلایی گلدوزی شده بود. تختش از طـلای حجیـم بود و دو استری که ارابه او را می‌کشیدند، کاملاً سفید بوده و سرتاپایشان از طلا می‌درخشید. ارابـه امپراتور هم از طلای ناب بود. در برابر تخت امپراتور درختی قرار داشت، ساخته شده از بُـرنـز با پوشـش طـلا، که شاخه‌هایش پر از پرندگانی بود که آنها هم از برنز مطلا ساخته شده بودند. خود تخت هم بسیار بزرگ بود و شیـرهایی از آن نگهبانی می‌کردند که از برنز یا چوب با پوشش طلا ساخته شده بودند.

ارتش بیـزانس
ارتش، پشتیبان اقدامات امپراتور و حکومت بیزانس بود. سپاه (نیروی زمینی) مهم‌ترین بخش ارتش بیزانس و دلیل کسب موفقیت آن در نبرد، آموزش و تجهیز دقیق افراد آن بود. پیاده نظام به شمشیر پولادین خوش ساخت، نیزه و تیر و کمان و سواره نظام به زوبین و کمان قوی مسلح بود. بزرگ‌ترین سپاه، سپاه ۱۲۰ هزار نفری امپراتور نام داشت. در رده بعد از امپراتور، شــش ســردار کـُـل قرار داشتند که هر کدام مسئول یک منطقهٔ نظامی امپراتوری بودند. کنستانتینوپول (استانبول) تا سال ۱۴۵۳ پایتخت امپراتوری روم شرقی محسوب می‌شد. حاکمان امپراتوری روم شرقی همیشه بر این مطلب تاکید داشتند که دولت بیزانس (دولت روم شرقی) دولتی است شرقی ولی این دیدگاه فقط برای مردم ساکن اروپا درست و برای ساکنان امپراتوری ساسانی یا هندیان، بیزانس یک دولت غربی محسوب می‌شد. امپراتوری روم شرقی بر کشورهای لبنان و سوریه و فلسطین و مصر نیز تسلط داشت.

اشـرافـیـت
در امپراتوری بیزانس ثروت در دست عده اندکی انباشته بود که غالباً دارای مقام‌های حکومتی بودند.


نیـروی دریایی بیزانس
نیروی دریایی بیزانس به مراتب کوچکتر از نیروی زمینی بود و تنها یک دریاسالار داشت که به امپراتور گزارش می‌داد. نیروی دریایی به ناوگان‌های جنگی تقسیم می‌شد و هر کشتی یکصد تا سیصد سرباز را دربر می‌گرفت. نیروی دریایی بیزانس یکی از نخستین سلاح‌های سری در نبرد، آتش افکن یونانی، را در اختیار داشت. در آتش افکن، نفت به درون سرشیرهای برنزی که در کشتی‌های جنگی نصب می‌شده پمپاژ و سپس از روی آب به طرف کشتی‌های دشمن پرتاب می‌شده و آنها را به آتش می‌کشیده‌است.
قسطنطنیه
قسطنطنیه در جای شهر باستانی بیزانتیوم ساخته شد و شبه جزیره سه گوشی را زیر پوشش داشت که از سه طرف با آب محصور بود و تنها طرف غرب، گردن شبه جزیره خشکی بود و در آن سو قسطنطنیه دیواری داشت که از آن در برابر حملات دشمنان محافظت می‌کرد. تاریخدان ویل دورانت اظهار می‌دارد که در ظرف یک قرن از زمان بنای قسطنطنیه: این شهر دارای تقریباً یک میلیون جمعیت بود. یک سند رسمی از پنج کاخ سلطنتی، شش کاخ برای بانوان درباری، سه کاخ برای مقامات عالی، ۴۳۳۸ عمارت اعیانی، ۳۲۲ خیابان نام برد، که باید به آن‌ها یک هزار مغازه، صد محل تفریحی، کلیساهای مجلل و بسیار خوش تزئین، و میدان‌های باشکوه را افزود.
سـقـوط
در سال ۱۴۵۳ میلادی، ترک‌های عثمانی که تازه قدرت یافته بودند و تصمیم به ساختن امپراتوری عثمانی داشتند به طرف قسطنطنیه به حرکت در آمدند. سلطان عثمانی، محمد دوم، می‌خواست به این تنها سنگر مقاومت در برابر فرمانروایی ترک‌ها، خاتمه دهد. امپراتور بیزانس، کنستانتین یازدهم بود که در سال ۱۴۴۹ بر تخت نشست. ترک‌ها برای بیش از یک ماه، شهر را با پیاده نظام، توپ‌ها و کشتی‌ها محاصره کردند. سرانجام، در ۲۹ مه سال ۱۴۵۳، سلطان محمد فاتح حمله‌ای همه جانبه را آغاز کرد و ترک‌ها از سه طرف به شهر حمله کردند. نبرد ساعت‌ها به شدت ادامه یافت اما سرانجام، ترک‌ها آن قدر نردبان آوردند که از دیوارهای شهر بالا بروند و به اندازهٔ کافی سرباز وارد شهر کردند که اوضاع را به نفع خود تغییر دهند. هزاران نفر، از جمله کنستانتین یازدهم، در این نبرد کشته شدند. شهر کنستانتینوپول پس از تصرف توسط نیروهای عثمانی استانبول (قرائت سنتی ترکی: اسلام بول) که به فارسی مرکز اسلام می‌شود، خوانده شد.

پایتخت کنستانتینوپول

زبان‌(ها) یونانی قرون وسطی، لاتین

دولت اُتُوکراسی


امپراتور کنستانتین یکم (اولین)
کنستانتین یازدهم (آخرین)

قانونگذار سنای روم شرقی

تاریخچه

- تأسیس ۳۹۵

- مرگ تئودئوس اول ۱۷ ژانویه ۳۹۵

- انقراض ۲۹ مه ۱۴۵۳

جمعیت

- حدود ۵۶۵ ۲۶۰۰۰۰۰۰

- حدود ۷۸۰ ۷۰۰۰۰۰۰

- حدود ۱۰۲۵ ۱۲۰۰۰۰۰۰

- حدود ۱۱۴۳ ۱۰۰۰۰۰۰۰

- حدود ۱۲۸۲ ۵۰۰۰۰۰۰
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 9 از 27:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  26  27  پسین » 
فرهنگ و هنر

تاریخ و تمدن کشورها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA