ارسالها: 3119
#411
Posted: 28 Dec 2015 10:07
تلاشهاي سوكارنو براي كسب استقلال اندونزي ، تاسيس جنبش غير متعهدها و خروج سازمان ملل از دست فاتحان جنگ جهاني دوم
28 دسامبر سال 1949 ژوليانا ملكه هلند بر استقلال اندونزي كه دكتر احمد سوكارنو آن را چهار سال پيش از اين اعلام كرده بود صحه گذارد و سوكارنو هم به ملاحظات بين المللي از نمايندگان مردم اندونزي خواست كه رئيس جمهوري انتخاب كنند و آنان هم وي را در اين سمت تاييد كردند ومجمع عمومي سازمان ملل راي به عضويت اندونزي دراين سازمان داد.
اندونزي كه قرنها مستعمره هلند بود و « هند هلند » خوانده مي شد در آغاز جنگ جهاني دوم به تصرف ژاپني ها در آمد ه بود .
دكتر سوكارنو از 1929 با ايجاد وحدت ميان گروه هاي ناسيوناليست و راديكال يك جبهه واحد براي كسب استقلال اندونزي به وجود آورده بود و مبارزه مي كرد. مشكل كار او اين بود كه پيش از استعمار هلند ، اندونزي يك كشور واحد نبود . اين مشكل در پايان جنگ جهاني دوم با كمك ژاپني ها حل شد. نيروهاي ژاپني اشغال كننده اندونزي پس از تسليم شدن آن دولت ، به جاي تحويل اسلحه خود به متفقين اين سلاحها را در اختيار سوكارنو گذاشتند و سوكارنو سه ماه بعد ، در 13 نوامبر سال 1945 با تكيه بر اين سلاحها استقلال اندونزي را به عنوان يك جمهوري اعلام كرد و 29 ژوئن سال بعد ( 1946 ) رئيس اين كشور شد.
از اين زمان ميان نيروهاي اعزامي هلند و افراد سوكارنو جنگ آغاز شد و ادامه يافت زيرا كه هلند نمي خواست مستعمره قديمي خود را از دست بدهد.
جنگ تا سال 1949 ادامه يافت كه هلندي ها با اعزام چترباز ، شبانه پايتخت اندونزي را تصرف و دكتر سوكارنو را به اسارت گرفتند كه در پي اخطار هند كه نيرو خواهد فرستاد و فشار شوروي ، سازمان ملل مداخله كرد و سوكارنو آزاد گرديد و هلند دوم نوامبرهمين سال با دادن استقلال به اندونزي موافقت كرد و 56 روز بعد ملكه ژوليانا بر اين تصميم شوراي وزيران هلند صحه گذارد. ظاهرا موافقت شده بود كه اين روز را « روز استقلال » اندونزي به شمار آورند.
سوكارنو كه مردي ضد استعمار و ضد استثمار بود با تجربه فراوان از مبارزه خود و زجرهايي كه در اين راه متحمل شده بود بعدا با همفكري چوئن لاي ، نهرو ، تيتو و عبدالناصر جنبش « عدم تعهد » را تاسيس كردند كه نشست موسسان آن در اندونزي تشكيل شد.هدف اين بود كشورهايي كه عضو دوبلوك آن زمان نبودند بتوانند يكپارچه از خود در قبال زورگويي يكي از اين دو بلوك دفاع كنند كه به جهان سوم معروف شدند.
از كارهاي مهم ديگر سوكارنو اعلام سازما ن ملل به عنوان ابزاري در دست پنج كشور فاتح جنگ جهاني دوم بود و در يك زمان عضويت اندونزي در سازمان ملل را تا زماني كه اين پنج دولت حق رد ( وتو Veto
) داشته باشند به حالت تعليق در آورده بود.
اقدام ديگر او ادعاي ارضي نسبت به بخشي از مالزي مستعمره آن زمان انگلستان و جنگ با اين كشور بود.
سوكارنو از اوايل دهه 1960 با تجربياتي كه به دست آورده بود در باره دمكراسي تغيير عقيده داده بود و مي گفت كه رسيدن به دمكراسي واقعي با هر مردمي امكان پذير نيست ، انتخاب شدگان پس از رسيدن به قدرت به جاي خدمت، مي خواهند قدرت خود را كه برايشان منشاء همه چيز است حفظ كنند و در اين راه از ارتكاب به هر عملي خود داري نمي كنند و به تدريج از ستونهاي هميشگي قدرت مي شوند كه با حكومت موروثي تفاوت چندان نخواهد داشت. بنابراين ، دمكراسي هنوز يك فرضيه زيبا است كه از آن سوء استفاده مي شود و شرايط محيطي فراوان مي خواهد تا تحقق يابد. وي با اين فكر كه اينك هواداراني پيداكرده است مدتي هم پارلمان اندونزي كه آن را « تئاتر » مي خواند به حالت نيمه تعطيل در آورده بود.
در دوران حكومت دكتر سوكارنو كه پدر جمهوري اندونزي خطاب مي شود ، حزب كمونيست اين كشور پس از شوروي و چين بزرگترين حزب كمونيست جهان به شمار مي آمد و همين امر باعث سازش پنهاني غرب با پاره اي از ژنرالهاي اندونزي شده بود و ميان ارتش و حزب كمونيست دشمني به وجود آمده بود كه اين حزب در يك زمان پيروز شد و بسياري از ژنرالها را از ميان برد و در زمان ديگر (سال 1966 ) ژنرالها پيروز شدند و نه تنها حزب كمونيست را مضمحل ساختند بلكه اختيارات سوكارنو راهم محدود به رياست تشريفاتي كشور و حفظ عنوان پدر ملت كردند.
طولي نكشد كه سوكارنو در گذشت و اين ژنرالها و در صدر آنان سوهارتو تا همين چندي پيش به صورت ديكتاتور حكومت مي كردند . در سال 1999 گسترش فساد مالي و اداري باعث قيام مردم و حذف سوهارتو شد كه پس از يكي دوسال دختر سوكارنو كه رهبري حزب پدرش را بر عهده داشته و با ديكتاتوري ژنرالها مبارزه كرده بود زمام امور اندونزي را به دست گرفت.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#412
Posted: 28 Dec 2015 10:08
بازگشت دوباره دوبچك به قدرت و پايان اسرارآمیز عمر او
الكساندر دوبچك Dubcek سوسياليست ليبرال 28 دسامبر سال 1989 به رياست پارلمان تازه چك اسلواكي كه ديگر در انحصار كمونيستهاي مطلق گرا نبود انتخاب شد و به اين ترتيب پس از ده سال و چند ماه به قدرت باز گشت. وي در ژانويه سال 1968 به دبيركلي حزب كمونيست چك اسلواكي كه قدرت را در اين كشور به دست داشت برگزيده شده بود و به پياده كردن افكار خود و انعطاف پذيركردن سوسياليسم مطلق (مارکسیسم) پرداخته بود. خود او عنوان اين سوسياليسم را «كمونيسم با چهره انساني» گذارده بود. دوبچك پس از طرح تفکر خود که نوعي تجديد نظر طلبي در ايدئولوزي مارکسيسم تلقي شده بود به مسكو فرا خوانده شد كه در آنجا از عقيده اش دفاع كرد و چون حاضر به بازگشت از آن نشد؛ در آگوست همين سال نيروهاي كشورهاي عضو پيمان ورشو وارد چك اسلواكي شدند و اختيارات دوبچك را كاهش دادند که سرانجام در آوريل سال 1969 از سمت های حزبی و دولتی بركنار و به عنوان مهندس به يك كارخانه فرستاده شد.
رويدادهاي نيمه دوم سال 1989 و خروج انحصار قدرت از دست حزب كمونيست و تجديد انتخابات چك اسلواكي باعث ورود دوبچك به پارلمان شد كه به رياست آن انتخاب گرديد . وي در اين سمت باز از سوسياليسم ملايم دفاع كرد و حاضر به دست كشيدن کامل از سوسیالیسم نشد كه خواست غرب بود. طولی نکشید که اعلام شد دوبچک در يك حادثه رانندگي كشته شده است!. از آنجا که به اتفاقی بودن این حادثه تردید شده است مورخان همچنان به تحقیق خود در این باره ادامه می دهند و موشکافی آنان عمدتا روی این موضوع است که چه عواملی با اصرار دوبچک به ادامه راه سوسیالیسم ضدیت می کردند.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#413
Posted: 28 Dec 2015 10:09
تفسيرهاي دسامبر 2004 درباره روابط واشنگتن و مسکو
در برخي تفسيرها ملاقات بوش و پوتين در ماه فوريه 2005 در اسلواكي، يك ديدار سخت و حساس توصيف شده بود. پوتين قبل از اين ديدار در يک مصاحبه مطبوعاتي گفته بود كه صريحا از بوش خواهد پرسيد كه آيا آمريكا واقعا درصدد ايزوله كردن روسيه است؟. اگر نيست چرا در حوزه نفوذ سنتي روسيه مداخله و نفوذ مسكو را در اينجا محدود مي كند و از غرب و جنوب به گرد روسيه عملا ديوار مي كشد - همان كاري كه در طول جنگ سرد بر ضد شوروي انجام گرفت و اين اتحاديه (شوروي) در قفس افتاد و بعدا فروپاشيد.
اين مفسران نوشته بودند كه اگر پاسخ بوش «نه» باشد كه خواهد بود و خواهد گفت كه قصد محاصره روسيه در ميان نيست، پوتين بر پايه دلايل و مشاهدات خود به طرح سئوالات ديگر از انتخابات اوكراين گرفته تا استقرار نيروهاي آمريكايي در آسياي مركزي و مداخله در قفقاز جنوبي و گسترش ناتو تا بالتيك سابق شوروي و ممانعت از ورود روسيه به ميدان فعاليتهاي اقتصادي جهان و ... خواهد پرداخت. در اين صورت، بوش و مشاورانش در وضعيت سختي قرار خواهند گرفت. اگر انكار كنند و قول مساعد بدهند نخواهند توانست آنها را به اجرا درآورند و معارضه اي كه از اکتبر 2004شروع شده با يك مكث كوتاه گسترش خواهد يافت و جدي تر و علني تر خواهد شد. اگر قولي ندهد، باز هم معارضه بدون مكث ادامه خواهد داشت.
اين ملاقات در زمان تعيين شده انجام شد ولي جزئيات آن اعلام نشد. سخت شدن موضع پوتين از آن زمان به بعد نشانه از آن است که ميان دو دولت توافق کامل حاصل نشده بود.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#414
Posted: 28 Dec 2015 10:11
انتقاد از اظهارات جورج بوش درباره کارگران آمريکاي لاتين ـ مسائل آتي ناشي از کهنه و به دور از شرايط زمان شدن قوانين مهاجرت ايالات متحده
اظهارات جورج بوش درباره مهاجرت كه در مصاحبه مطبوعاتي دسامبر 2004 او عنوان شده بود مورد انتقاد قرارگرفت.
وي گفته بود كه با ورود موقت كارگران آمريكاي لاتين و ديگران به ايالات متحده براي انجام كارهايي كه اتباع اين کشور حاضر به انجام آنها نيستند موافق است به اين شرط كه پس از انقضاي دوره كار و اقامت موقت خارج شوند و به اين دسته جواز اقامت دائم و تابعيت داده نشود.
رسانه ها و انديشمندان آمريكاي لاتين و برخي از «كشورهاي مهاجر فرست» از اين اظهار بوش انتقاد كرده و گفته بودند كه آمريكا همانند امپراتوري روم باستان براي اتباع خود امتياز قائل شده و كارگران مهاجر را تنها براي انجام كارهاي سخت و پَست كه اتباع ايالات متحده حاضر به انجام آنها نيستند مي خواهد و پس از انجام كار و يا ازكار افتادگي و بهانه هاي ديگر بيرون مي راند.
برخي از اصحاب نظر، قوانين مهاجرت کشورهاي متحد آمريکارا که قديمي هستند و با شرايط زمان مطابقت ندارند يکي از مسائل اين کشور دانسته اند که درآينده نتايج درد سرساز خواهند داشت. مثلا: قرعه کشي سالانه طبق سهميه روزافزون هرکشور برپايه ميزان مهاجرت هاي قبلي، تولّد در آمريکا ـ حتي اگر والدين تنها براي يک هفته (و با همين منظور) وارد آمريکا شده باشند، مهاجرت بستگان اتباع نچرالايزد حتي اگر کهنسال و هزينه بَر باشند که درمان بيماري هاي متعدد آنان تحميلي سنگين بر ماليات دهندگان است و مخصوصا کساني که «ديس ايبل» باشند و توان کار و نگهداري از خودرا نداشته باشند. اين قوانين قديمي سبب شده است که جمعيت غير اروپايي تبار ايالات متحده افزايش چشمگير يابد و به اکثريت يافتن نزديک شود و در دهه هاي آتي قدرت سياسي را به دست گيرد. ايالات متحده توسط مهاجران هنرمند، کارآمد و کارکن اروپايي به اينجا رسيد و قدرت شد زيراکه اروپاييان مهاجر پس از ورود به آمريکاي شمالي با زادگاه و فرهنگ خود وداع هميشگي مي کردند ولي مهاجران دهه هاي اخير، نه. ثابت شده است که آنان تعلق خاطر به کشور پدري و فرهنگ و زبان خودرا دست کم براي دو ـ سه نسل از دست نداده اند ـ ملل غير اروپايي و غير مسيحيان فرهنگ ديگري دارند. به همين دليل بود که حدود يک قرن پيش مهاجرت زردپوستان به آمريکاي شمالي ممنوع شده بود که اين ممنوعيت برطرف شده و دارند سيل آسا وارد مي شوند زيراکه آسياي شرقي و آسياي جنوبي با تراکم جمعيت و محدوديت ها رو به رو هستند و اين درحالي است که آسياي شرقي دارد از آن خود قدرت جهاني و رقيب ايالات متحده مي سازد و به همچنين در آسياي جنوبي. مهاجران برخي کشورها که با ايالات متحده، فعلا رابطه سياسي و مکاتباتي عادي ندارند و در کشورهاي خود داراي مقام بوده، ثروت اندخته! و پرونده قضايي دارند و يا خواهند داشت، بعدا براي استرداد دردسرساز خواهند شد و ....
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#415
Posted: 29 Dec 2015 10:16
روزي که "خوان گارسيا پونسه" داستان نگار بلند آوازه مکزيک درگذشت
«خوان گارسيا پونسه» داستان نگار و نقدنويس ادبي ـ هنري بلند آوازه مكزيك 28 دسامبر 2003 در 71 سالگي درگذشت و فوكس رئيس جمهور وقت اين كشور در اعلاميه فوت او نوشت: "مكزيك ديروز پربارتر از مكزيك امروز بود زيرا كه امروز، ديگر گارسياي بزرگ و گرانبها را ندارد".
گارسيا كه اجازه نداد كتابهايش را به كميسيون ادبي نوبل بفرستند پنجاه داستان و تاليف ديگر ازخود باقي گذارده است. او قضاوت داوران جوائز نوبل را منصفانه نمي دانست، ولي همه القاب و نشانها و جوائز ادبي آمريكاي لاتين، دنياي اسپانيائي زبان، و فرانسه را پذيرفت.
تابوت جنازه گارسيا دو روز جهت اداي احترام مكزيكي ها به نويسنده خود در كليساي بزرگ مكزيكو سيتي قرار داده شده بود.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#416
Posted: 29 Dec 2015 10:18
وصيتنامه معروف لنين: استالين براي دبيركلي حزب مناسب نيست و ...
لنين رهبر انقلاب اكتبر سال 1917 و بنيادگذار اتحادجماهير شوروي سوسياليستي و طراح فرضيه مكمل ماركسيسم، معروف به «لنينيسم» وصيتنامه خود را كه به همسرش «كروپسكايا» ديكته كرده بود 29 دسامبر سال 1922 به پايان برد و امضاء كرد كه سند تاريخي مهمي است.
كار تنظيم، ديكته كردن و اصلاح دوباره و سه باره اين وصيتنامه كه قرار بود در كنگره دوازدهم حزب كمونيست (آوريل 1923) مطرح شود يك هفته (22 تا 29 دسامبر)طول كشيده بود. لنين يك ماه پيش از برگزاري اين كنگره در دهم مارس 1923 دچار سكته مغزي شد و از كار افتاد و همسرش براي پيشگيري از هرگونه تفرقه در كادر رهبري كشور، وصيتنامه را در يك صندوق گذارد و قفل زد و پس از فوت لنين آن را براي طرح در كنگره سيزدهم به چند تن از گردانندگان آن داد و از آنان قول گرفت كه مفاد آن علني نشود.
لنين در اين وصيتنامه خواسته بود كه شمار اعضاي كميته مركزي حزب افزايش يابد و حتي به يكصد تن برسد تا تصميمگيري منحصر به چند نفر نباشد كه خطرناك است. در اين كميته بايد از اصطكاك افراد جلوگيري شود. بايد از ايجاد شكاف و انشعاب در حزب پيشگيري گردد . بايد حرفهاي رفيق تروتسكي را، دست كم شنيد. تصميمات مربوط به برنامه ريزي ها بايد به تصويب مجلس مقننه در آيد و قانون شود تا از دستبرد تفسير در امان باشد. اگر ثبات در حزب برهم خورد افول ما حتمي است. به نظر من روابط استالين و تروتسكي بايد بهبود يابد كه نسبت مستقيم با ثبات حزب و در نتيجه دولت و كشور دارد. اختلاف نظر اين دو تن نبايد به انشعاب در حزب بيانجامد. رفيق استالين به عنوان دبيركل حزب (اگر در اين سمت باشد) اختيارات زياد به دست مي آورد كه من مطمئن نيستم بتواند از عهده انها بر آيد. من به توان فراوان رفيق تروتسكي ترديد ندارم ،ولي اوهم نبايد وقت خود را در كارهاي جانبي تلف كند. رفيق تروتسكي توانمندترين عضو در كميته مركزي حزب است. من نگران آن هستم كه اختلافهاي اين دو رفيق به انشعاب در حزب و تضعيف آن بينجامد. بوخارين و پياتاكف در ميان چهره هاي تازه، افرادي قابل و توانمند هستند.
در اين وصيتنامه همچنين آمده بود: رفيق استالين مردي خشن و گستاخ است. تا اينجا زياد بد نيست ولي با اين خصلت ها ، قابل تحمل به عنوان دبير كل حزب نخواهد بود و رفقا بايد به اين موضوع توجه داشته باشند. رفقا بايد برداشتن او را از دبير كلي و انتخاب فردي ديگر را براي اين سمت مورد توجه قرار دهند. ما بايد افراد مستعد ديگري را براي احراز مقامات حزبي و اداري آموزش دهيم. ما در پنج سال گذشته در جهاني پر از دشمن، موفق شديم طبقه كارگر و كشاورز را به جايگاه خود برسانيم . ما ضمن بكار گيري ماشين اداري بازمانده از نظام سابق به اين پيروزي ها رسيده ايم كه با بهبود مديريت ، پيشرفتهاي ما بسيار چشمگيرتر خواهد بود. ماشين اداري يك جامعه بايد خوب كار كند تا پيشرفت حاصل شود. ما بايد عده بيشتري كارگر و كشاورز با استعداد را وارد كميته مركزي حزب كنيم تا خون تازه اي وارد شريانها شود. بايد شديدا مراقبت كنيد كه فرصت طلبان وارد صفوف شما نشوند كه از درون متلاشي خواهيد شد. شورا ها (ساويت ها) بايد از نظر دور نباشند تا اعضاي آنها به تدريج به صورت طبقه خاصه درنيايند و دست به افاده و استثمار ديگران نزنند و اگر در اين زمينه كوتاهي كنيد؛ پيش از اين كه به سوسياليسم كامل برسيد ، اين بنا ويران و نظام نابود خواهد شد و .... لنين در دو ـ سه مورد با اشاره و كنايه به جانشينان خود هشدار داده است كه فراموش نكنند فرضيه ماركس را در كشوري پياده مي كنند كه يكپارچگي فرهنگي و آمادگي لازم را نداشته و با كوچكترين غفلت، همه مساعي نقش بر آب خواهد شد.
«تاريخ» نشان داد كه به وصيت هاي لنين نه تنها توجه نشد بلكه عكس آن صورت گرفت؛ استالين تا پايان عمر (مارس 953 ) دبيركل حزب و رهبر شوروي بود، تروتسكي را اخراج و تبعيد و بعدا ترور كرد و هركس را كه لنين نام برده بود و تمجيد كرده بود به گوشه اي راند و ... و به اين سان بود که پيش بيني لنين كه همانا فروپاشي نظام شوروي بود به تحقق پيوست.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#417
Posted: 29 Dec 2015 10:19
انگلستان با اين شمار نظامي آقايي مي كرد!
۲۸ دسامبر ( ديروز ) در سال 1859 «جان فورتسكيو» تاريخنگار و مولف تاريخ ارتش انگلستان به دنيا آمد. وي در يك كتاب خود ارقام دقبق نيروي نظامي انگلستان ازسال 1804 تا 1813 (دوران جنگهاي ناپلئوني ) را با تفصيل و جزئيات آورده است كه نشان مي دهد كه كل نيروي نظامي انگلستان از انگليسي تا خارجي ( مستعمرات و مزدور) ميان 150 هزار و 593 تن در سال 1804 و 255 هزار و 876 تن در سال 1813 بود . از رقم سال 1813 پنجاه و دو هزار و 757 تن خارجي بودند . در همين سال جمع تلفات نظامي انگلستان در همه جنگهااز جمله جنگ با ايالات متحده 24 هزار و 455 تن بوده است.
ارقام جالب اين كتاب مربوط به شمار نيروهاي انگليسي در مستعمرات اين كشور در همان دوران است . از اين اعداد چنين بر مي آيد كه شمار نيروهاي اشغال كننده هند چند صد ميليوني به 18 هزار تن هم نمي رسيد به اين شرح:
نيروهاي تحت فرماندهي پايگاه مدرس 9 هزار و 191 تن ، بنگال 5 هزار و 440 و بمبئي 3 هزار و216 نفر.
با توجه به تسليحات ضعيف آن زمان ، تنها ايجاد ترس و تفرقه و بزرگ جلوه دادن قدرت سلاحها و مهارتهاي نظامي از طريق تبليغات بود كه باعث مي شد انگلستان « آقايي » كند. يكي از موارد اين تبليغات ترساندن مردم سرزمين هاي ديگر از انگلستان و اين كه بدون اراده آن دولت كاري انجام نخواهد شد بود، به گونه اي كه مردم نا آگاه و متفرق در ممالك تحت نفوذ انگلستان هر رويداد كوچكي را نتيجه سياست آن دولت مي دانستند و اين درسي است كه هرگز نبايد فراموش شود.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#418
Posted: 29 Dec 2015 10:20
روم باستان و تاريخ 5جلدي انگلستان
در همان روزي كه فورتسكيو به دنيا آمد (28 دسامبر 1859 ) توماس بابينگتن تاريخنگار انگليسي از اين دنيا رفت. از كارهاي مهم او تاليف تاريخ پنج جلدي ميهنش انگلستان است . وي تاريخ روم باستان را به روشي ديگر نوشته است كه تازگي دارد . بابينگتن كه 25 اكتبر 1800 به دنيا آمده بود در تاريخ نگاري روش قياسي را بكار مي برد.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#419
Posted: 29 Dec 2015 10:22
روشنگري با «تاريخ نگاري»
۲۹ دسامبر زاد روز «آرچيبالد اليسون» تاريخنگار اسكاتلندي است كه روشنگري را يك رسالت تاريخنگار اعلام داشته و گفته است كه مورخ و مدرس تاريخ كه از زمان هرودوت آموزگار و مروج ميهندوستي به شمار مي رود بايد به موازات اين تكليف مقدس، روشنگر جامعه امروز و فردا و فرداهاي دورتر باشد. به نظر او، وقتي يك تاريخنگار رويدادي را كه در گذشته اتفاق افتاده مي شكافد بايد آن را چنان مجسم سازد كه اشتباهات و غفلتها تكرار نشود، زيرا رويداد هاي از يك طبقه باهم مشابه اند؛ تنها ابزاري كه در آنها بكار گرفته شده است فرق دارد.
مهمترين اثر «اليسون» كه بيش از يكصد كتاب و رساله و مقاله نوشته است، تاريخ اروپا از انقلاب فرانسه تا باز گشت بوربونها است كه در آن نشان داده است كه چرا عمر انقلاب فرانسه از يك دهه تجاوز نكرد.
اليسون كه 29 دسامبر سال 1792 به دنيا آمد بسال 1867 در گذشت.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#420
Posted: 29 Dec 2015 10:23
قتل عام سرخپوستان «سو Sioux» در «ووندد - ني» Wounded Knee Massacre
۲۹دسامبر 1890 واحد هفتم سواره نظام آمريكا يك اردوگاه سرخپوستان قبيله «سو Sioux» در ايالت داكوتاي جنوبي در كنار نهر «ووندد ني Wounded Knee» را مورد حمله قرارداد. در اين حمله که با شليك توپ همراه بود «بيگ فوت Bigfoot» رئيس قبيله و شماري ديگر از زن و مرد و كودك بومی (اصطلاحا؛ سرخپوست) كشته شدند. پاره اي از گزارشها شمار كشته شدگان را 153 تن سرخپوست و 25 نظامي و برخی دیگر 300 سرخپوست نشان مي دهد. اين حمله متعاقب قتل «سيتينگ بول Sitting Bull» و يازده تن ديگر از سران قبيله «سو» صورت گرفت كه دو هفته پيش از آن در 15 دسامبر روي داده بود.
اوايل دسامبر به مقامات دولتي آمريكا گزارش رسيده بود كه افراد دو طايفه از قبيله «سو» در حال رقص ارواح هستند كه ممكن است پس از آن، مسلحانه درصدد پس گرفتن اراضي خود از سفيد پوستان مهاجر برآيند و کشتار كنند. مقامات دولتي برپايه خاطره جنگ «سيتينگ بول» با نيروهاي ژنرال كاستر در 25 ژوئن سال 1876 كه ضمن آن كاستر و همه افراد او كشته شدند دست به اقدام زدند و واحد هفتم (واحد سابق ژنرال کاستر) را روانه محل کردند که «کشتار ووندد نی Wounded Knee Massacre» صورت گرفت. به مناسبت كشتار «ووندد ني» هر سال مراسمي از سوي بومیان (سرخ پوستان) در اين محل برپا مي شود.
اين آخرين درگيري بزرگ بوميان آمريكاي شمالي با مهاجران سفيد پوست بود كه از سال 1607 ميلادي پس از ورود انگليسي ها به شمال آمريکا (ويرجينيا) آغاز شده بود.
مولف (نوشيروان کيهاني زاده)
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه