ارسالها: 9253
#61
Posted: 17 Nov 2013 20:53
پــوراندخت و آزرمیــدخت شاهنشاه ایران در زمان ساسانی
پوراندخت شاهنشاه ایران در زمان ساسانی بود و زنی بود که بر بیش از ۱۰ کشور آسیایی پادشاهی میکرد. او پس از اردشیر شیرویه به عنوان بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست و فرامانروایی نمود. پوران خسرو منظور پوراندخت دختر خسرو پرویز است که زنی با کفایت و خردمند بود ولی متأسفانه به علت وضع آشفته و نابسامان آن دوران و جنگهای طولانی ایران و روم در زمان خسرو پرویز و نفوذ دین مزدک و نارضایی مردم از وضع موجود و در یکی از دشوارترین شرایط تاریخی ایران حکومت کشور را چند ماهی در اختیار داشت و پس از مرگ او حکومت به آزرم دخت رسید.
ملکه آزرمی دخت، آزرم، آزرمی، (۶۳۰م یا ۶۳۱م) (به معنی دختر پیر نشدنی) شاهنشاه زن ایرانی و سی و دومین شاهنشاه ساسانی، دختر خسروپرویز پسر هرمز پسر انوشیروان ملقبهٔ به عادله که پس از خواهر خویش پوراندخت لشکریان او را در تیسفون بپادشاهی برداشتند. فرمانرواى خراسان، سپهبد فرخهرمز که یکى از مدعیان جدى سلطنت بود، ملکه را به همسرى خواست. در حالی که آزرمىدخت علناً وعدهى ازدواج به او داد، در نهان تدارک قتلش را دید (بنا به فرهنگ معین چون "آزرمیدخت نمیتوانست علنا مخالفت کند"). رستم، پسر فرخهرمزد، به خونخواهى پدرش لشکر به پایتخت کشید و پس از سرنگونی آزرمىدخت، ملکهٔ ساسانی را نابینا کرد. آزرمی دخت چهار ماه پادشاهی کرد. از کیفیت وفات این ملکه اطلاعی در دست نیست.
پاره ای از اشعار حکیم فردوسی در باره ی پوران دخت و آزرم دخت:
یکی دختری بود پوران بنام چو زن شاه شد کارها گشت خام
بزرگان برو گوهر افشاندند بران تخت شاهیش بنشاندند
چنین گفت پس دخت پوران که من نخواهم پراگندن انجمن
کسی راکه درویش باشد ز گنج توانگر کنم تانماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند که از درد او بر من آید گزند
ز کشور کنم دور بدخواه را بر آیین شاهان کنم گاه را
یکی دخت دیگر بد آزرم نام ز تاج بزرگان رسیده به کام
بیامد به تخت کیان برنشست گرفت این جهان جهان رابه دست
نخستین چنین گفت کای بخردان جهان گشته و کار کرده ردان
همه کار بر داد و آیین کنیم کزین پس همه خشت بالین کنیم
ر آنکس که باشد مرا دوستدار چنانم مر او را چو پروردگار
کس کو ز پیمان من بگذرد بپیچید ز آیین و راه خرد
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#62
Posted: 17 Nov 2013 21:07
قمرالملوک وزیری نخستین خواننده زن بی حجاب در ایران
imagur
قمرالملوک وزیریزاده که نام شناسنامهایاش پیشتر «قمرخانم سید حسینخان» بود به سال (زادروز ۱۲۸۴خورشیدی - درگذشت 14 مرداد ۱۳۳۸ خورشیدی - مدفن: گورستان ظهیرالدوله، دربند)، نخستین زن در دوران تاریخ معاصر ایران بود که به صورت بیحجاب، به خوانندگی در حضور مردان پرداخت. از وی به عنوان پرآوازهترین خواننده زن آوازهای سنتی ایران یاد میشود.
قمرالملوک از زبان مرتضي خان ني داوود: بارها براي عروسي و ميهماني بزرگان به باغ عشرتآباد دعوت شده بودم ، براي عروسي ، مولودي و ... اما هرگز حال آن شب را نداشتم . پائيز غمانگيزي بود و من به جواني و عشق فکر ميکردم ، از مجلسي که قدر ساز را نميشناختند خوشم نميآمد اما چاره چه بود ، بايد گذران زندگي ميکرديم . چنان ساز را در بغل ميفشردم که گوئي زانوي غم بغل کردهام . نميدانستم چرا آن کسي که قرار است در اندروني بخواند ، صدايش در نميآيد . در همين حال و انتظار بودم که دختر 13- 14 سالهاي از اندروني بيرون آمد . حتي در اين سن و سال هم رسم نبود که دختران و زنان اينطور بي پروا در جمع مردان ظاهر شوند . آمد کنار من ايستاد . نمي دانستم براي چه کاري نزد ما آمده است و کدام پيغام را دارد . چشم به دهانش دوختم و پرسيدم : چه کار داري دختر خانم ؟ گفت: ميخواهم بخوانم . گفتم : اينجا يا اندروني ؟ گفت : همينجا ! نميدانستم چه بگويم . دور بر را نگاه کردم ، هيچکس اعتراضي نداشت . به در ورودي اندروني نگاه کردم . چند زني که سرشان را بيرون آورده بودند ، گفتند : بزنيد ، ميخواهد بخواند ! گفتم : کدام تصنيف را ميخواني ؟ بلافاصله گفت : تصنيف نميخوانم ، آواز ميخوانم ! به بقيه ساز زنها نگاه کردم که زير لب پوزخند ميزدند . رسم ادب در ميهمانيها ، آنهم ميهماني بزرگان ، رضايت ميهمان بود . پرسيدم : اول من بزنم و يا اول شما ميخوانيد ؟ گفت: ساز شما براي کدام دستگاه کوک است ؟ پنجهاي به تار کشيدم و پاسخ دادم : همايون . گفت : شما اول بزنيد ! با ترديد ، رنگ و درآمد کوتاهي گرفتم . دلم ميخواست زودتر بدانم اين مدعي چقدر تواناست . بعد از مضراب آخر درآمد ، هنوز سرم را به علامت شروع بلند نکرده بودم که از چپ غزلي از حافظ را شروع کرد . تار و ميهماني را فراموش کردم ، چپ را با تحرير مقطع اما ريز و بهم پيوسته شروع کرده بود . تا حالا چنين سبکي را نشنيده بودم . صدايش زنگ مخصوصي داشت . باور کنيد پاهايم سست شده بود . تازه بعد از آنکه بيت اول غزل را تمام کرد ، متوجه شدم از رديف عقب افتادهام : معاشران گره از زلف يار باز کنيد شبي خوش است بدين قصهاش دراز کنيد ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است چو يار ناز نمايد شما نياز کنيد بقيه ساز زنها هم، مثل من، گيج و مبهوت شده بودند . جا براي هيچ سئوالي و حرفي نبود . تار را روي زانوهايم جابجا کردم و آنرا محکم در بغل فشردم . هر گوشهاي را که مايه ميگرفتم ميخواند . خندههاي مستانه مردان قطع شده بود . يکي يکي از زير درختان بيرون آمده بودند . از اندروني هيچ پچ و پچي به گوش نميرسيد ، نفس همه بند آمده بود . هيچ پاسخي نداشتم که شايستهاش باشد . گفتم : اگر تا صبح هم بخواني ميزنم ! و در دلم اضافه کردم : تا پايان عمر برايت ميزنم ! آنشب باز هم خواند ، هم آواز هم تصنيف ، وقتي خواست به اندروني باز گردد . گفتم : ميتواني بيايي خانه من تا رديفها را کامل کني ؟ گفت : بايد بپرسم . وقتي صندليها را جمع و جور ميکردند و ما آماده رفتن بوديم ، با شتاب آمد و گفت : آدرس خانه را برايم بنويسيد . و تکه کاغذي را با يک قلم مقابلم گذاشت ، اسمش قمر بود . بعد از آنکه از قمر جدا شدم ، تمام شب را به ياد او بودم ديگر دلم نمي آمد براي کسي تار بزنم. در خانه ام که انتهاي خيابان فردوسي بود ، چند اتاق را به کلاس موسيقي اختصاص داده بودم و تعدادي شاگرد داشتم اما ديگر هيچ صدايي برايم دلنشين نبود و با علاقه سر کلاس نمي رفتم . دو ماه به همين روال گذشت . بعد از ظهر يکي از روزها، توي حياط قاليچه انداخته بودم و در سينه کش آفتاب با ساز ور ميرفتم که يک مرتبه در حياط باز شد . ديدم قمر مقابلم ايستاده است ، بند دلم پاره شد . هنوز دنبال کلمات مي گشتم که گفت : آمده ام موسيقي ياد بگيرم . از همان روز شروع کرديم ، خيلي با استعداد بود ، هنوز من نگفته تحويلم مي داد و وقتي رديفهاي موسيقي را ياد گرفت ، صدايش دلنشين تر شد ... و کنسرت پشت کنسرت است که در گرند هتل لاله زار ، آوازه قمر را تا به عرش مي گسترد . اولين کنسرت قمر با همراهي ابراهيم خان منصوري و مصطفي نوريايي (ويولن) ، شکرالله قهرماني و مرتضي ني داوود (تار) ،حسين خان اسماعيل زاده (کمانچه) و ضياء مختاري (پيانو) ، پسر عموي استاد علي تجويدي برگزار شده است . يک شب در گراند هتل تهران کنسرت ميداد . تصنيفي را ميخواند که آهنگش را من ساخته بودم و بعدها در هر محفل سرزبانها بود .. تصنيف را بهار سروده بود و من رويش آهنگ گذاشته بودم ، حتماً شما شنيدهايد : مرغ سحر را ميگويم ! آنشب در کنسرت گراند هتل وقتي اين تصنيف را ميخواند آه از نهاد مردم بلند شده بود . در اوج تحرير آوازي که در پايان تصنيف مي خواند ، ناگهان فرياد کشيد "جانم ، مرتضي خان" و اين نهايت سپاس و محبت او نسبت به کسي بود که آنچه را از موسيقي ايران ميدانست ، برايش در طبق اخلاص گذاشته بود . بله داستاني که در بالا خوانديد بخشي از گفتگوي يک خبرنگار است که سالها پيش با ني داوود انجام داده است و در آن از عشق پنهان وي به قمر سخن رفته است ! ني داوود تصنيفي دارد به نام آتش جاويدان که آن را بهترين ساخته خودش - حتي بهتر از مرغ سحر - مي داند ، که البته با دانستن مطلب بالا علت آن روشن است . اين تصنيف بسيار زيبا تاکنون بارها توسط خوانندگان گوناگون اجرا شده است ولي يک بار هم در برنامه گلهاي رنگارنگ اجرا شده است . قمرالملوک وزيري پس از شيدا و عارف در موسيقي نوين ايران رخ نمود ولي بي ترديد نقشي دشوارتر و دليرانه تر از آن دو ايفا کرده است؛ زيرا اگر مردي که به موسيقي ميپرداخت گرفتار طعن و لعن مي شد ولي مجازات زن موسيقيپرداز " سنگسار شدن " بود. زن برده در پرده بود، پردهاي به ضخامت قرن ها. قمر به هنگام نخستين کنسرت خود که در آن " بيحجاب " ظاهر شده بود، سر و کارش به نظميه افتاد. اين ماجرا اگر چه براي او خوشايند نبود، ولي بهرحال سر و صدايي کرد که در نهايت به سود موسيقي و جامعه زنان بود. قمر خود دربارهً نخستين کنسرتش مي گويد : " ... آن روزها، هر کس بدون چادر بود به کلانتري جلب مي شد. رژيم مملکت تغيير کرده و پس از يک بحران بزرگ دورهً آرامش فرا رسيده بود مردم هم کم کم به موسيقي علاقه نشان مي دادند. به من پيشنهاد شد که بي چادر در نمايش موزيکال گراندهتل حاضر شوم و اين يک تهور و جسارت بزرگي لازم داشت. يک زن ضعيف بدون داشتن پشتيبان، ميبايست برخلاف معتقدات مردم عرض اندام کند و بيحجاب در صحنه ظاهر شود. تصميم گرفتم با وجود مخالفتها اين کار را بکنم و پـيه کشته شدن را هم به تن خود بمالم. شب نمايش فرا رسيد و بدون حجاب ظاهر شدم و هيچ حادثهاي هم رخ نداد، و حتي مورد استقبال هم واقع شدم و اين موضوع به من قوت قلبي بخشيد و از آن به بعد گاه و بيگاه بي حجاب در نمايش ها شرکت ميجستم و حدس مي زنم از همان موقع فکر برداشتن حجاب در شرف تکوين بود ... " . او نخستين زني بود که بعد از قرةالعين بدون حجاب در جمع مردان ظاهر شد. او را شايد بتوان اولين فمينيست ايراني ناميد. او ميگفت: مرمرا هيچ گنه نيست به جز آن که زنم زين گناه است که تا زنده ام اندرکفنم قمر نخستين کنسرت خود را در سال 1303 برگزار کرد. روز بعد کلا نتري از او تعهد گرفت که بي حجاب کنسرت ندهد. قمر عوايد کنسرت را به امور خيريه اختصاص داد. قمر در سفر خراسان در مشهد کنسرت داد و عوايد آن را صرف آرامگاه فردوسي نمود. در همدان در سال 1310 کنسرت داد و ترانه هايي از عارف خواند. وقتي نيرالدوله چند گلدان نقره به او هديه کرد آن را به عارف پيشکش نمود. با اين که عارف مورد غضب بود. در سال 1308 به نفع شير خورشيد سرخ کنسرت داد و عوايد آن به بچه هاي يتيم اختصاص داده شد. به گفته دکتر خرمي 426 صفحه و به گفته دکتر سپنتا 200 صفحه از قمر ضبط شده است. گشايش راديو ايران در سال ۱۳۱۹ صداي قمر را به عموم مردم رساند. عارف قزويني و ايرجميرزا و تيمورتاش وزير دربار، شيفته او شده بودند. با اينهمه قمر از گردآوري زر و سيم پرهيز ميکرد و درآمدهاي بزرگ و هداياي گران را به فقرا و محتاجان ميداد. قمرالملوک وزيري در تاريخ ۱۴ مرداد ۱۳۳۸ در شميران، در فقر و تنگدستي مطلق به سکته مغزي درگذشت. وي در گورستان ظهيرالدوله بين امامزاده قاسم و تجريش شميران به خاک سپرده شده است.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#63
Posted: 17 Nov 2013 21:15
راضیه شعبانی
نخستین زندانی سیاسی زن ایران و عضو نامدار فرقه دموکرات آذربایجان
how to take screenshots
تقریبا دو ماه بعد از سقوط حکومت ملی آذربایجان در فوریه ۱۹۴۷ توسط ماموران رژیم پهلوی در تهران دستگیر شد.
او در خاطرات خود در رابطه با دوران حبس خود می نویسد: من در آنزمان در شهر تهران بودم. بعد از جریان حمله به آذربایجان و قتل عام و کشتار مردم، مجبور شدم که مخفی شوم. اما بعدا در فوریه ۱۹۴۷ دستگیر و به زندان فرستاده شدم.
در آنزمان زندانی برای زنها وجود نداشت. یکی از ساختمانهای ژنرال رزم آرا را اجاره کرده و به زندان تبدیل کرده بودند.بعدا مرا از تهران به دادستانی نظامی درآذربایجان تحویل دادند.
وی روز دوشنبه ۹ بهمن ماه در سن ۸۷ سالگی در آلمان درگذشت.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#64
Posted: 17 Nov 2013 21:22
رعنا اولین ملکه زیبایی در دنیا و ایران
picture sharing
در سال 1896 توسط مجله " ایلوستراسیون" فرانسه که برای نخستین بار مسابقه زیباترین ملکه دنیا را برگزار می کرد، رعنا به عنوان "نخست ملکه زیبایی جهان" انتخاب شد.به گزارش پارس ناز او خواننده اپرا و مشهورترین مانکن عصر خویش بود.
رعنا در سال 1326 در تربت حیدریه خراسان به خاک سپرده شد تک و تنها بدون آنکه کسی در کنارش باشد. زمانی شهرتش بیشتر ازنیکی کریمی بود.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#65
Posted: 17 Nov 2013 21:28
شهبانو شیرین همسر خسروپرویز:
image ru
شیرین همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی و معبود فرهاد بود.
به روایت شاهنامه، شیرین مادر نستور یا نستود، شهریار، فرود و مردانشاه (مردان شه) بود.
طبری شیرین را، مادرخواندهٔ شهریار، پدر یزدگرد سوم میداند این در صورتی است که بعضی از مؤرخین شیرین را مادر شهریار نوشتهاند. مطابق روایات، سخت زیبا و مورد مهر و پرستش خسرو پرویز بود.
فردوسی در شاهنامه بیان میکند که شیرین با زهر مریم (همسر رومی خسروپروپز) را به قتل میرساند اما کسی از این موضوع باخبر نمیشود.
شیرویه فرزند (مریم و خسروپرویز) برای رسیدن به قدرت به همیاری مخالفین خسرو , چهار فرزند شیرین را به همراه یازده فرزند دیگر خسرو به قتل میرساند و پس از کشتن پادشاه خسروپرویز , شیرویه میخواهد شیرین را به زنی بگیرد اما او نمی پذیرد و ۵۳ روز پس از مرگ شوهر به بهانهٔ دیدن روی او به دخمهاش رفت و زهری را که با خود داشت سرکشید و در کنار او جان سپرد.
اما نظامی گنجوی نیز بیان میکند شیرین بزرگ زادهای از تبار شاهان ارمنستان بود که بعدها نیز یک چند به جای عمهاش بر تخت نشست. براساس همین روایت او زنی پاکدامن و وفادار و صبور بود و هیچ نقشی در مرگ مریم نداشت.
خسروپرویز بر خلاف نظر درباریان و موبدان با شیرین ازدواج کرد
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#66
Posted: 17 Nov 2013 21:34
پردیس ثابتی
screen shot on pc
(زاده ۱۳۵۴ در تهران) اکنون زیست شناس برجسته ایرانی-آمریکایی اهل فلوریدا و ساکن ماساچوست در ایالات متحده آمریکا و استاد دانشگاه هاروارد است.
ثابتی سومین زنی در تاریخ است که با معدل ۱۰۰ و مدارج کامل (به لاتین: Summa Cum Laude) از مدرسه پزشکی دانشگاه هاروارد آمریکا فارغ التحصیل شدهاست.
وی بعنوان یکی از سرشناس ترین محققان آمریکا در زمینه بررسی ژنوم مالاریا، از بنیاد بیل و ملیندا گیتس بالغ بر ۲ میلیون دلار بودجه تحقیقاتی دریافت کرده است
پردیس ثابتی اخیرا نیز به عنوان یکی از ۱۰۰ چهره نابغه جهان از سوی گروه بین المللی Creators Synectics معرفی شدهاست.
شبکه خبری سیانان نیز در سال ۲۰۰۷، ثابتی را به عنوان «یکی از ۸ نوابغی که دنیای ما را متحول خواهند ساخت» عنوان کرده است.
تحقیقات وی در خصوص تکامل انسانی در طیف وسیعی از نشریات معتبر علمی و تحقیقاتی جهان نظیر نیچر و ساینس منتشر شدهاست. دکتر ثابتی که تاکنون بالغ بر ۲۰ اثر علمی و تحقیقاتی را به رشته تالیف درآورده است.
وی همچنین عضو هیئت ناظرین متخصص در گردهمایی سال ۲۰۰۸ مجمع جهانی اقتصاد بود.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#67
Posted: 17 Nov 2013 21:44
آرتمیز یا آرتمیس نخسیتن و تنها زن دریاسالار جهان
image ru
آرتمیس Artemis نخستین زن دریانورد ایرانی است که در حدود 2480 سال پیش، فرمان دریاسالاری خویش را از سوی خشایارشاه هخامنشی دریافت کرد و اولین بانویی میباشد که در تاریخ دریانوردی جهان در جایگاه فرماندهی دریایی قرار گرفته است. در سال 484 پیش از میلاد، هنگامی که فرمان بسیج دریایی برای شرکت در جنگ با یونان از سوی خشایارشاه صادر شد، آرتمیس یکی از فرمانروایان سرزمین کاریه (یکی از بخشهای سوریه کنونی) با 5 فروند کشتی جنگی که خود فرماندهی آنها را در دست داشت، به نیروی دریایی ایران پیوست. در این جنگ که ایرانیان موفق به تصرف آتن شدند، نیروی زمینی ایران را 800 هزار پیاده و 80 هزار سوار تشکیل میداد و نیروی دریایی ایران شامل 1200 کشتی جنگی و 3 هزار کشتی حمل ونقل بود. آرتمیس در سال 480 پیش از میلاد در جنگ سالامین Salamine که بین نیروی دریایی ایران و یونان درگرفت، شرکت داشت و دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد و با ستایش دوست و دشمن روبرو شد. او در یکی از دشوارترین شرایط در جنگ سالامین، با دلیری و بیباکی کممانند بخشی از نیروی دریایی ایران را از خطر نابودی نجات داد و به همین دلیل به افتخار دریافت فرمان دریاسالاری از سوی خشایارشاه رسید. در سالهای دهه 60 میلادی، در دوران حکومت پهلوی، نیروی دریایی ایران، برای نخستین بار ناوشکن بزرگی را به نام یک زن نامگذاری کرد و او (آرتمیس) بود. ناوشکن آرتمیس در دوران خدمت «دریاسالار فرجالله رسائی» به آب انداخته شد و سالها بر روی آبهای خلیج پارس پاسدار سواحل ایران بود.
آرتمیس به معنی گوینده راستی, نام دریاسالار زن.
برخی از دور اندیشان نام آرتمیس را ایرانی نمی پندارند و بر این باورند که این نام پارسی نیست و یونانیست اما روشنفکران حقیقی با نیک اندیشی این نام را پارسی گفته اندو هیچ جایی برای شک و دودلی را به دگر اندیشان نداه اند .
البته خالی از لطف نیست که بدانید در افسانه های یونان باستان نیز الهه ای به این نام وجود دارد در اسطورههای یونان الهه شکار، حیات وحش، بکارت، ماه و حاصلخیزی، دختر لتو و زئوس، و خواهر دوقلوی آپولو بود. آرتمیس یکی از الهههای باکره و مظهر پاکدامنی المپ به شمار میرفت. او قابل قیاس با دیانا در اساطیر رم باستان است. آرتمیس با هلال ماهی در بالای پیشانیش به تصویر کشیده میشد و بعضی اوقات او را با الهه ماه سلنه اشتباه میگرفتند. او همانند برادر دوقلوی خود آپولو که محافظ پسر بچه ها بود، محافظت از دختران کوچک تا سنین ازدواج آنها را به عهده داشت. اما هردوی آنها نیز موجبات مرگ ناگهانی و بیماری بودند، آرتمیس زنان و دختران و آپولو مردها و پسران را هدف قرار میداد. و در اساطیر یونان او به عنوان یک زن شکارچی همراه با تیر و کمان خود به تصویر کشیده میشده است
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 24568
#68
Posted: 19 Apr 2014 18:15
طاووس،
وفادارترین زن حرمسرای فتحعلی شاه قاجار
از میان بیش از هزار زن، که در طول سلطنت سی و هفت ساله فحتعلی شاه قاجار در حرمسرای او زیستهاند و نام قریب به ۲۰۰ تن از آنان در منابع مختلف مربوط به قاجاریه ثبت شده است، طاووس خانم، ملقب به تاج الدوله، بیش از هر زن دیگری در دوران سلطنت دومین پادشاه سلسله قاجار اثر گذاشته و تنها زنی است که تا پایان عمر فتحعلی شاه محبوب و سوگلی حرم این پادشاه عشرتطلب بوده و بیش از زنان دیگر دومین پادشاه قاجار برای او فرزند آورده است.
میرزا عبدالوهاب معتمدالدوله معروف به نشاط اصفهانی از شعرای معروف دربار فتحعلی شاه که بر تاجالدوله نقش پدر داشت ازدواج شاه و او را فراهم کرد.
طاووس هنگام ازدواج با فتحعلی شاه دختر زیبائی بوده، ولی تعداد زنان زیبا در حرمسرای عریض و طویل فتحعلی شاه کم نبود. آنچه موجب دوام علاقه و محبت فتحعلی شاه به طاووس شد، کمال او بود نه جمال. طاووس که در مکتب نشاط اصفهانی شاعر معروف دوران فتحعلی شاه تربیت شده بود بعد از عروسی با شاه از مصاحبت او برخوردار بود و شعر هم میگفته، ولی از اشعار او در هیچ یک از منابع مربوط به قاجاریه که در دسترس نویسنده بوده است، نمونهای مشاهده نشد.
طاووس چون از یک خانواده معمولی بود به عقد ازدواج منقطع فتحعلی شاه درآمد، ولی جشن عروسی او با شاه قاجار، از مراسم بسیار باشکوه عروسی دوران سلطنت فتحعلی شاه بود. در آن تاریخ شاهزاده حسنعلی میرزا ملقب به شجاعالسلطنه (پسر ششم فتحعلی شاه) حاکم تهران بود و به دستور او شهر را به خاطر عروسی پدرش با این دختر اصفهانی آذین بستند. تخت مرصعی را که تخت خورشید نام داشت برای شب عروسی آماده کردند و بعد از شب زفاف با طاووس، به امر فتحعلی شاه این تخت را «تخت طاووس»خواندند، که هنوز بر روی این تخت مرصع و گرانبها باقی مانده است.
طاووس در همان چندماه اول زندگی زناشوئی با فتحعلی شاه، به قدری علاقه و توجه پادشاه قاجار را به خود جلب نمود که شاه به او لقب «تاجالدوله» اعطا نمود و تصمیم گرفت او را به عقد ازدواج دائم خود درآورد و قصد داشت یکی از چهار زن عقدی خود را طلاق بدهد و طاووس را به عقد دائمی خود درآورد، ولی طاووس حاضر نشد و ترجیح داد همچنان زن صیغه شاه بماند. همچنین فتحعلی شاه مقرر فرمود که یک دست عمارت تامالاجرا از اندرونی و بیرونی و حمام، مشتمل بر تالارهای آئینه متعدد مانند موقع تمکن و نشیمن خود خاقان مغفور که معروف به عمارت چشمه بود، برای تاجالدوله ساختند.
اوضاع و اسباب تجمل تاجالدوله به همه جهت از حرمخانه خارج بود و دستگاهی جداگانه داشت از فراشخانه و اصطبل و غیره. میرزا حسین، پسر مرحوم میرزا اسدالله خان برادر مرحوم میرزا آقاخان صدراعظم، وزارت تاجالدوله را داشت. ماهی هزار تومان به اسم سبزی مطبخ تاجالدوله از دفتر برات صادر میشد.
طاووس که تا پایان عمر فتحعلی شاه، زن سوگلی و مورد علاقه او باقی ماند ۹ فرزند برای فتحعلی شاه به دنیا آورد، که شش تن از آنان، سه پسر (سیفالدوله، نیرالدوله و عضدالدوله) و سه دختر (شیرین جهان خانم، شمسالدوله و مرصع خانم) زنده ماندند. پسران به مقامات مهمی رسیدند و دختران با شاهزادگان قاجار ازدواج کردند.
از میان فرزندان طاووس، سلطان محمد میرزا ملقب به سیفالدوله پسر ارشد طاووس مورد توجه و علاقه مخصوص فتحعلی شاه بود، به طوری که در سیزده سالگی حکومت ایالت بزرگ اصفهان را به او واگذار نمود و یوسف خان گرجی سپهدار را به وزارت او برگماشت. سیفالدوله در زمان فوت فتحعلی شاه در اصفهان هم حکومت اصفهان را داشت و تشریفات کفن و دفن فتحعلی شاه تحت نظر وی انجام پذیرفت. سیفالدوله بعد از مرگ پدر مدعی سلطنت نشد، ولی به برادرزاده بیمار و ناتوانش محمدشاه هم اعتنائی نداشت، به همین جهت به صوابدید میرزا ابوالقاسم قائم مقام اولین صدر اعظم محمدشاه به تهران احضار شد و چندی بعد همراه مادرش به عتبات عالیات رفت و در بغداد اقامت گزید.
در منابع مربوط به دوره قاجاریه، اعم از منابع داخلی و نوشتههای مؤرخین خارجی، به نفوذ تاجالدوله یا طاووس در وقایع بیست سال آخر سلطنت فتحعلی شاه و عزل و نصب حکام و مقامات مهم این دوره اشاره شده، ولی همه مؤرخین داخلی و خارجی به نیکی از او یاد کردهاند. او زنی مؤمن و متدین و دلرحم و با عاطفه بوده و هر مظلومی به درگاه او پناه میبرد مأیوس برنمیگشت.
در روزهای بیماری فتحعلی شاه در سفر اصفهان نیز که به مرگ وی انجامید طاووس تنها زن از صدها زن حرمسرای شاهی بوده که در کنار شوهر ۶۸ سالهاش مانده و از او پرستاری مینمود.
برای پی بردن به بزرگ منشی و سعه صدر تاجالدوله یا طاووس اصفهانی، همین فقره انصراف از تصاحب جواهراتی که حداقل یک میلیون تومان به پول آن روز قیمت داشته و ارزش امروز آن هزاران برابر است کفایت میکند.
خودداری او از پیوستن به جمع زنان عقدی فتحعلی شاه نیز، که مستلزم طلاق یکی از چهر زن عقدی او بود نمونه دیگری از بزرگواری و اعتماد به نفس این زن است و با یان که بعدها با فوت یکی از زنان عقدی شاه، این امکان برای او فراهم شد که بدون التزام فتحعلی شاه به طلاق یکی از زنان عقدیش به عقد دایم او در آید، از حرف خود که نمیخواهد ساعت سعد جاری شده صیغه عقد منقطع او به هم بخورد برنگشت و تا آخر عمر زن صیغه فتحعلیشاه بود.
تاجالدوله بعد از درگذشت فتحعلی شاه به اتفاق پسرش سیفالدوله به زیارت عتبات رفت و دو مرتبه نیز به حج بیتالله مشرف شد. تاجالدوله سالهای پایانی عمر خود را در نجف اشرف به سر آورد و مقبرهعای برای خود در مجاورت حرم حضرت امیرالمومنین ساخت، که هم اکنون نیز برقرار و معروف است. چند تن از اولاد تاجالدوله هم در زمام حیات او در نجف اشرف اقامت گزیدند نسل پنجم و ششم آنها هم اکنون در بغداد و نجف و کربلا زندگی میکنند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#69
Posted: 4 Jan 2015 19:48
زنان خونخوار و شرور تاریخ
لوکرزیا بورژیا
دوشس« فرارا» در سال ۱۴۸۰ در روم متولد شد. پدرش«دوک الکساندر ششم» است که پس از چند سال مبارزه مذهبی، در سال ۱۴۹۲ به مقام پاپ رسید و در واتیکان معتکف شد.
برادرش نیز «سزار بورژیا» است که مردی خونخوار بود!
در عصر« لوکرزیا» ایتالیا به استان های متعددی تقسیم شده بود که هر استان فرماندار مقتدری داشت و « لوکرزیا» نیز ملکه روم بود. وی در مدت چهل سال عمر خود، چند بار شوهر کرد که به جز شوهر آخری همه آن ها را با زهر مسموم نمود.
کشتن انسان ها به وسیله زهر برای او یک امر معمولی و شاید «تفننی » بوده است. زیرا می گویند وقتی کسی را مسموم می کرد، نزدش می ماند تا مرگش را تماشا کند!« به همین دلیل بعضی ها به این زن ملکه زهر لقب داده اند!».
جنایات او همواره با نقشه ای دقیق انجام می گرفت که هیچ کس نسبت به او مظنون نمی شد!
نوشته اند که او در سن بیست و هفت سالگی پسر و در سن سی سالگی دخترش را به وسیله زهر هلاک کرده است!
چون پا به سن گذاشت؛ توفان جنایت در او آرام گرفت و رئوف تر و مهربان تر شد. حتی زمانی عشق به سراغش آمد و برای بینوایان صدقه جمع کرد. بله، سرانجام لوکرزیا بورژیا عاشق یک جوان اسپانیولی به نام « دوک آلفرنزو» شد و با وی ازدواج کرد.
زندگی این زن شرور تاکنون نظر بسیاری از نویسندگان جهان مانند « ویکتورهوگو» « میشل زواگو» را جلب نموده و آثار با ارزشی به وجود آمده است.
«لوکرزیا بورژیا» در سال ۱۵۱۹ هنگام تولد فرزندش به علت خونریزی شدید از پای درآمد و چشم از جهان فروبست.
مسالینا
بدون تردید می توان « مسالینا» را فاسدترین زنان تاریخ نامید.(«شانتو» تاریخ نگار قرن پنجم).
مابین سال های « چهل قبل از میلاد» و «سی بعد از میلاد» روم سخت در تب شورش و انقلاب می سوخت. گاهی برای مقام امپراتوری خون ریخته می شد و گاهی برای آنها که دم از دین مسیح می زدند.
در این زمان آوازه زیبایی و رفتار « مسالینا» همسر « کلادیوس» در سراسر روم پیچید و جوان های پرجرأت را اغوا نمود.«کلادیوس» سرداری بود که فقط به مقام و پول می اندیشید و به «او» توجهی نداشت.
شب و روز برای رسیدن به مقام امپراتوری تلاش می کرد. سرانجام «کلادیوس» جاه طلب؛ به آرزوی خود رسید و امپراتور روم شد. اما یک امپراتور به زنی با شخصیت و عفیف احتیاج دارد. حال آن که « مسالینا» دشمن نجابت و تشریفات بود.
«گلادیوس» به سربازان خود دستور داده بود که هرگاه جوانی را با همسرش دیدند، او را بکشند. و تاریخ نگاری می نویسد که پس از صدور این حکم، صدها جوان زیبای فریب خورده سر خود را از دست دادند.
عاقبت « گلادیوس» از این وضعیت عذاب آور خسته شد و دستور داد که همسرش را در میدان نمایش اعدام کنند.
بدین طریق مسالینا به طرز فجیعی در عنفوان جوانی به قتل رسید.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#70
Posted: 4 Jan 2015 21:15
ایزابل queen jezebel
هشتاد و پنج سال قبل از میلاد مسیح، همسری شاه « اهب» سلطان اسرائیل را پذیرفت و ملکه آن کشور شد.
این زن مرموز و فتنه گر از ابتدای ورود به قصر پادشاهی، نقشه های هولناکی در سر داشت؛ نقشه برای ملوث کردن دین آنها و سپس تحمیل آیین « شرک»به مردم ساده دل.
او با سیاستی مدبرانه چنان بر شاه « اهلب» تسلط یافت که وادارش کرد دین او را پذیرفته و معابد پرشکوهی بنا کند. آنگاه به ترغیب مردم در پذیرفتن این دین نوظهور پرداخت.
به آن ها که روستایی بینوایی بودند، وعده های زیادی داد و به تدریج معابد پر شد.
اما ناگهان آوازه مخالفت مردی مؤمن به نام «الیجاه» او را سخت به وحشت انداخت. این مرد متعصب عده زیادی را به دور خود جمع کرده بود تا با او مبارزه کرده و معابد کفر آفرینش را ویران کنند.
«ایزابل» زن ترسو و جبونی نبود، بی درنگ عده ای را اجیر کرد تا هرکس دم از مخالفت با دین او را می زند نابود کنند!
کم کم اغتشاش اوضاع، شاه « اهب» را به وحشت انداخت. اما «ایزابل » برای تحکیم نفوذ خود بر« اهب» فرزندی به دنیا آورد. (می گویند:«اهب» مردی عقیم بوده است!...)
آنگاه باز به مبارزه پرداخت و دستور داد مزرعه های مخالفان را آتش زده و زن و بچه های آنها را مقابل چشمانشان بکشند!
این خونریزی ها عکس العمل بدی داشت. زیرا به تدریج پیروانش از گرد او پراکنده شده و به دسته «الیجاه» می پیوستند.
هنگامی که «الیجاه» نگون بخت را به دستور او گردن می زدند، فریاد زد:
«روزی می رسد که بدن نجست را سگ ها بدرند!».
و خیلی زود این پیش بینی به صورت عمل درآمد. زیرا عاقبت مردم ستمدیده به رهبری سربازی شجاع به نام « جئو» شورش کردند و در مدت کمتر از چند ساعت بر اوضاع کاملاً مسلط شدند. ایزابل مغرور را از بام قصرش به پایین پرت کردند و اسب های سربازان با شعفی وصف ناپذیر بدنش را لگدمال نمودند. آنگاه سگ های گرسنه جشن گرفتند!.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند