انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
فرهنگ و هنر
  
صفحه  صفحه 8 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8

زنان نامدار جهان و سرنوشت های عجیب


زن

andishmand
 
سالومه




در زمان حکومت «‌تیربوس» زن اشراف زاده ای به نام « هرودیاس» در روم زندگی می کرد که از شوهر سابق خود «فیلیپ» دختری داشت به نام «سالومه» یک شب در یک شب نشینی « هرودانتی پاس» حاکم « گالیلی» «هرودیاس» را دیده و عاشقش شد و از این رو همسر خود را طلاق داده و «هرودیاس» را به همسری انتخاب کرد.
به این ترتیب« هرودیاس» به اتفاق دخترش« سالومه» به قصر عظیم « هرود» رفت تا زندگی نوینی را آغاز کند. اما در آن زمان مردان متعبد و مذهبی فراوان بودند.
«جان پاپتیست» یکی از آنها بود. که در شهر علیه « هرود» و همسر بت پرستش تبلیغ می کرد و او را مردی هوسران و بی اعتنا به اصول اخلاقی و مذهبی می خواند.
اما «هرود» مردی صلح دوست بود که همواره از خونریزی و جنجال پرهیز می کرد. او عاقبت به تحریک همسرش؛ «جان پاپتیست» را دستگیر و در سیاه چال قصر خود زندانی کرد.
مدتی گذشت؛ « هرودیاس» کینه جو، پیوسته « هرود» را ترغیب می کرد تا هرچه زودتر «جان پاپتیست»‌را اعدام کند. چون «هرود»از خونریزی متنفر بود همیشه سعی می کرد با بیان منطقی مستدل از این کار شانه خالی کند.
در این زمان« سالومه» به سن پانزده سالگی رسیده بود. زیبایی خیره کننده و شخصیت بارزش توجه تمام درباریان را جلب نموده بود، می گویند که این دختر تازه بالغ؛ هر نیمه شب به سراغ «جان پاپتیست» می رفت تا این مرد مؤمن پرغرور را رام کرده و تسلیمش شود! اما « جان» مثل یک صخره استوار و نفوذ ناپذیر بود. و « سالومه» که کم کم خود را مقهور این مرد می دید، نزد مادر کینه جویش رفت تا برای نابودی این دشمن مغرور، طرحی بریزند. یک شب « سالومه» فتنه گر، با رقص « هرود» مست را به سر ذوق و نشاط می آورد« هرود» با تحسینی خاص جلوی همه مهمانان قصر گفت:« دخترم؛ از من چیزی بخواه. قول می دهم هرچه بخواهی به تو بدهم» و او با لحن نفرت آمیزی می گوید:« من سر بریده جان پاپتیست را از تو می خواهم!» هرود فریاد می زند:« نه. تو را به خدا چیز دیگری از من بخواه» اما «سالومه» اصرار می کند:« پدر: شما قول دادید و نباید زیر قول خود بزنید!»آنگاه به دستور « هرود» سر بریده« جان پاپتیست» را به روی یک سینی طلا به او می دهند و او با دست های مرتعش این تحفه « ترسناک» را به مادرش تقدیم می کند...!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
مارگارت تاچر



نخست‌وزیر بریتانیا
مشغول به کار
۱۹۷۹ – ۱۹۹۰
پادشاه ی ملکه الیزابت دوم
پس از جیمز کالاهان
پیش از جان میجر
نماینده پارلمان بریتانیا
رهبر حزب محافظه کار
دبیر دولت در امور تحصیل و علوم
اطلاعات شخصی
تولد مارگارت هیلدا تاچر
۱۳ اکتبر ۱۹۲۵
گرانتام، لینکلن‌شایر
مرگ ۸ آوریل ۲۰۱۳ میلادی (۸۷ سال)
لندن
ملیت بریتانیا
حزب سیاسی : حزب محافظه‌کار
همسر : سر دنیس تاچر
فرزندان : هون کارول، سر مارک
محل تحصیل : کالج سامرویل
پیشه : شیمیدان، سیاستمدار و وکیل
دین : متدیست

مارگارت هیلدا تاچر (به انگلیسی: Margaret Hilda Thatcher)، بارونس تاچر سابقاً رابِرتز، (۱۳ اکتبر ۱۹۲۵ – ۸ آوریل ۲۰۱۳) معروف به بانوی آهنین (Iron Lady)، تنها نخست وزیر زن تاریخ بریتانیا و همچنین رهبر سابق حزب محافظه‌کار بریتانیا بود. وی در سال ۱۹۷۵ به رهبری این حزب برگزیده و چند سال بعد در ۱۹۷۹ با شعار بهبود اوضاع اقتصادی از سوی محافظه‌کاران نامزد شد و به نخست وزیری بریتانیای کبیر رسید و تا سال ۱۹۹۰ در هر دو سمت باقی‌ماند. تاچر تنها زنی در بریتانیا است که تاکنون دارای این دو پست به صورت همزمان بوده است. از نظر صلابت سیاسی وی را هم تراز وینستون چرچیل نخست وزیر مشهور و با نفوذ دهه‌های ۴۰ و ۵۰ بریتانیا میدانند.

حمایت او از بازار آزاد، کاهش خدمات دولتی و واگذاری سازمان‌های دولتی به بخش خصوصی، برخی از سیاست‌های مشهور او بود که به "تاچریسم" معروف است. پافشاری بر سیاست‌های اقتدارگرایانه و محافظه‌کارانه وی که منتقدان بسیاری داشت و مقابله او با قدرت گرفتن اتحادیه‌های کارگری در بریتانیا او را به "بانوی آهنین" مشهور کرد

دوران جوانی و تحصیلات

مارگارت هیلدا رابرتز در ۱۳ اکتبر ۱۹۲۵ در «گرانتهام» شهر کوچکی واقع در ۱۵۰ کیلومتری شمال لندن متولد گردید.

در جوانی پدر و مادرش صاحب یک مغازه خواروبارفروشی بودند ولی مارگارت ابتدا لیسانس هنر از دانشگاه آکسفورد دریافت کرد و سپس در دو رشته شیمی و حقوق تحصیلات عالیه را ادامه داد و از هر دو فارغ‌التحصیل گردید. بعد از آن به ریاست گروه فارغ‌التحصیلان عضو حزب محافظه‌کار در دانشگاه آکسفورد انتخاب شد.

در ۱۹۵۱ با «دنیس تاچر» از مدیران ثروتمند صنایع نفت انگلیس ازدواج کرد و از آن پس به «مارگارت تاچر» مشهور شد. حاصل این ازدواج یک دختر و پسر دوقلو بود. مارگارت مدتی مشغول به وکالت در دادگستری بود

ورود به عرصه سیاست

تاچر در ۱۹۵۹ به نمایندگی مجلس عوام انگلیس انتخاب شد و در دولت محافظه‌کار وقت در ۱۹۷۰ سمت وزیر آموزش و پرورش را بر عهده گرفت.

در ۱۹۷۵ به رهبری حزب محافظه‌کار انتخاب شد. این نخستین بار در تاریخ انگلستان بود که یک زن رهبر یک حزب سیاسی عمده این کشور می‌شد.


تاچر در ۱۹۷۹ تقریباً یک سال پیش از نخست وزیری اش و به عنوان رییس حزب محافظه‌کار بریتانیا به چند کشور آسیایی از جمله ایران سفر کرد و در کاخ نیاوران تهران مورد استقبال محمد رضا شاه پهلوی قرار گرفت. سفر خانم تاچر به ایران و دیدارش با شاه یکی از نخستین نمادهای پراهمیت حضور او در صحنه سیاسی و دیپلماتیک به عنوان رهبر حزب محافظه کار بریتانیا بود.




دیدار مارگارت تاچر (رییس وقت حزب محافظه کار بریتانیا) و محمدرضا شاه پهلوی در کاخ نیاوران (۱۹۷۹)


دوران نخست‌وزیری


با رفتن حزب محافظه‌کار به اپوزیسیون و تشکیل دولت در سایه، این بار مقام وزارت محیط زیست به خانم تاچر سپرده شد. وی که به شدت از چرخش ادوارد هیث و رها کردن اصول محافظه‌کاری خشمگین بود در انتخابات سال ۱۹۷۵ برای تعیین رهبر جدید حزب در مقابل رئیس سابق خود نامزد شد. وقتی که مارگارت تاچر به دفتر کار ادوارد هیث رفت تا تصمیم خودرا به او اطلاع دهد، ادوارد هیث حتی سر خود را بلند نکرد و فقط گفت: "شما شکست می‌خورید. روز خوشی داشته باشید". اما در کمال تعجب همگان خانم تاچر بر ادوارد هیث پیروز شد و وی از مقام رهبری حزب استعفا داد.

در ۳ می ۱۹۷۹ با پیروزی محافظه‌کاران در انتخابات پارلمانی مارگارت تاچر به سمت نخست‌وزیری انگلستان انتخاب شد. در دور دوم رأی‌گیری مارگارت تاچر بر ویلی وایتلاو پیروز شد و بدین ترتیب وی اولین زنی در تاریخ تبدیل شد که به چنین مقامی دست پیدا کرد. او باسرعت به بیان دیدگاه‌های خود پرداخت و از آن زمان میزان تاثیر و نفوذ خود را نشان داد. در جریان یک سخنرانی در سال ۱۹۷۶ او به شدت از اختناق حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی انتقاد کرد. یکی از روزنامه‌های شوروی در واکنش وی را "بانوی آهنین" لقب داد که مایه مسرت شخصی خانم تاچر بود.

تاچر در نهم ژوئن ۱۹۸۳ برای بار دوم و در ۱۱ ژوئن ۱۹۸۷ برای بار سوم در این سمت ابقا گردید.

تاچر در سال‌های نخست‌وزیری خود تابع و هم‌پیمان سیاست‌های ایالات متحده آمریکا در اروپا بود. در چهارچوب همین نگرش، وحدت پولی اروپا و یا پیمان اتحادیه اروپای بدون مرز، با سیاست‌های بازدارنده و کارشکنی دولت تاچر در انگلستان مواجه بود. آن هم‌پیمانی و این بازدارندگی، سیاست تاچر را در عرصه بین‌المللی به عنوان «تاچریسم» شاخص کرده بود. تبعات فروپاشی کمونیسم و خاتمه جنگ سرد در اروپا که با خوش‌بینی همه دولت‌های این قاره مواجه شد، در کابینه تاچر با نوعی تردید و نگرشی بدبینانه همراه بود. به همین دلیل اتحاد دو آلمان، شکسته شدن دیوار بلند کمونیستی میان شرق و غرب اروپا و رخدادهای دیگر که محصول طبیعی خاتمه جنگ سرد بود، مورد استقبال تاچر قرار نگرفت و حزب تحت رهبری وی در میان سایر احزاب سیاسی اروپا به انفعال کشانده شد. این عوامل، باعث بن‌بست سیاسی تاچر شد و به اختلافات داخلی حزب محافظه‌کار دامن زد و سرانجام وی را وادار به استعفا و کناره‌گیری از قدرت نمود.

وی سمت نخست وزیری را تا ۲۲ نوامبر ۱۹۹۰ بر عهده داشت و سپس در پی ۱۱ سال نخست‌وزیری و ۱۵ سال رهبری حزب محافظه‌کار از مقام خود استعفا داد و جای خود را به «جان میجر» وزیر خزانه‌داری جوان کابینه خود سپرد. تاچر بعد از کناره‌گیری از نخست‌وزیری به عنوان نماینده حزب محافظه‌کار در پارلمان باقی‌ماند و به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه داد. اما خط سیاسی تاچر در دوران پس از وی یعنی زمان نخست‌وزیری جان میجر نیز ادامه یافت.

وقتی میجر در جریان انتخابات اول مه ۱۹۹۷ از رقیب خود تونی بلر شکست خورد و با این شکست به حاکمیت ۱۸ ساله حزب محافظه‌کار بر انگلیس خاتمه داد، منابع خبری و سیاسی آن کشور از این رویداد به عنوان پایان عصر تاچریسم بر انگلیس یاد کردند.

خانم تاچر در دوران پایاینی عمرش با دخترش کارول زندگی می‌کرد و طبق گفته‌های وی مادرش در انتهای عمرش به بیماری آلزایمر دچار شده بود.

ادامه دارد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
چالش‌های مهم در زمان نخست‌وزیری

انقلاب اسلامی ایران و بعد از آن


به فاصله ۱۰ روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دولت جیمز کالاهان ـ نخست‌وزیر وقت انگلستان ـ توسط وزیر خارجه خود «دیوید اوئن»، دولت موقت مهندس مهدی بازرگان را به رسمیت شناخت ولی ۲ ماه پس از این شناسایی در اردیبهشت سال بعد مارگارت تاچر نخست‌وزیر جدید انگلیس اعلام کرد کشورش در شناسایی سیاسی ایران تجدید نظر خواهد کرد. این اعلام سرآغاز سیاستی بود که تاچر طی ۱۱ سال زمامداری خود در قبال جمهوری اسلامی ایران در پیش گرفت.

اولین موضع‌گیری تاچر در برابر انقلاب اسلامی ایران اعلام موافقت کشورش با پیشنهاد بعضی مقامات امریکایی مبنی بر لزوم حمله نظامی به ایران در پاسخ به تصرف سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران بود. به همین دلیل در فروردین ۱۳۵۹ از درخواست آمریکا برای پیوستن به تحریم اقتصادی ایران حمایت کرد و در اردیبهشت ۱۳۵۹ از مداخله نظامی امریکا در طبس حمایت کرد.

چند روز پس از این حمله، سفارت ایران در لندن هدف حمله تروریستی قرار گرفت و سبب کشته شدن ۲ دیپلمات ایرانی به نام‌های عباس لواسانی و علی‌اکبر صمدزاده گردید.

در پی مرگ محمدرضا پهلوی در ۱۳۵۹ وزارت خارجه انگلیس بیانیه‌ای حاوی اظهار تأسف نخست‌وزیر و کابینه این کشور انتشار داد.

در سال ۱۳۶۰ کنسولگری ایران در منچستر و دفتر هواپیمایی ایران در لندن سه بار مورد حمله و اشغال قرار گرفتند. در خرداد ۱۳۶۳ دولت تاچر ۵ دیپلمات ایرانی را از انگلستان اخراج کرد که با عکس‌العمل متقابل ایران مواجه شد

انتشار کتاب «آیات شیطانی» توسط سلمان رشدی و حمایت دولت تاچر از این اقدام و سپس فتوای روح‌الله خمینی مبنی بر مهدورالدم بودن نویسنده کتاب، تنش بزرگی در روابط ایران و انگلیس به وجود آورد. پس از آن با مصوبه مجلس شورای اسلامی ایران در شانزدهم اردیبهشت ۱۳۶۸ روابط دو کشور به طور کامل قطع شد.

در این سال علی‌رغم اظهارات داگلاس هرد وزیر امور خارجه وقت انگلیس مبنی بر بهبود روابط دو کشور، تاچر ایران را کشوری تروریست معرفی کرد و از سخنان سید علی خامنه‌ای رهبر ایران مبنی بر ابقای حکم فتوای خمینی انتقاد کرد در همین سال تعداد ۲۴۸ نفر از نمایندگان مجلس عوام بریتانیا طی بیانیه‌ای خواستار اخراج ایران از سازمان ملل و جایگزینی نماینده سازمان مجاهدین خلق در آن سازمان شدند.

اما پس از ۱۳۶۸ (۱۹۸۹م.) روابط دو کشور به سمت تنش زدایی پیش رفت. به دنبال پوزش مقامات انگلیسی و اعتراف آنها مبنی بر احترام به دین اسلام، با مجوز شورای عالی امنیت ملی طی اعلامیه‌ای وزارت امور خارجه در مهر ۱۳۶۹ برقراری روابط سیاسی دو کشور را اعلام کرد

اشغال سفارت ایران در لندن و جنگ عراق و ایران

در جریان حمله رژیم بعثی عراق به ایران دولت تاچر اعلام بی‌طرفی کرد. اما طبق اسناد منتشر شده از مرکز اسناد ملی انگلیس، دولت مارگارت تاچر در اواخر سال ۱۹۸۰ تا اوایل ۱۹۸۱، علاوه بر فروش تسلیحات نظامی، برای عراق پایگاه نظامی دریایی و هوایی ایجاد کرده بود. این اقدام انگلستان در حالی صورت گرفت که این کشور قطعنامه شورای امنیت را درباره ضرورت خودداری از هر اقدامی که به تنش بیشتر و گسترش جنگ می‌انجامد، امضا کرده بود.

بر اساس این اسناد، فهرست سلاح‌هایی که دولت تاچر فروش آن را به رژیم صدام پیشنهاد کرده بود، شامل ۷۸ نوع تجهیزات نظامی از جمله خودروهای لندرور، خودروهای نجات، انواع رادار، لوازم یدکی انواع تانک است، که البته همه آنها به فروش نرفت.

توماس ترنشاد وزیر مشاور دولت در امور خارجه، سال ۱۹۸۱ در نامه‌ای محرمانه نوشته است که "قراردادهای دفاعی به ارزش بیش از ۱۵۰ میلیون لیره استرلینگ با عراق در شش ماه اخیر امضا شده است، که از جمله آنها قراردادی به ارزش ۳۴ میلیون لیره برای تحویل خودروهای زرهی بمنظور نجات و تخلیه نیروها از میدان جنگ است، که از طریق اردن در اختیار عراق قرار می‌گیرد". در نامه ترنشاد آمده است که "دیدار با صدام حسین گامی مهم در راه برقراری روابط کاری با عراق برای تحقق منافع تجاری زیاد در زمینه‌های تجاری و سیاسی است". تاچر با نوشتن یادداشتی بر این نامه، از پیشرفت در روابط عراق و انگلیس، ابراز خرسندی کرد.

بیماری و مرگ

تاچر در سال‌های پایانی عمرش از بیماری آلزایمر رنج می‌برد و به همین دلیل در مجامع عمومی کمتر ظاهر می‌شد. وی که در روز ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ تحت عمل جراحی برای خارج کردن یک غده از مثانه‌اش قرار گرفت، در صبح روز دوشنبه ۸ آوریل ۲۰۱۳ بر اثر سکته مغزی در لندن درگذشت. در پی انتشار خبر درگذشت او دیوید کامرون، نخست‌وزیر بریتانیا که در اسپانیا به سر می‌برد سفر خود را نیمه‌کاره رها کرد و به کشورش بازگشت.

فیلم بانوی آهنین

در ژانویه ۲۰۱۲ فیلم بانوی آهنین به کارگردانی فیلیدا لوید در لندن اکران شد. در این فیلم که به بخش پایانی عمر سیاسی مارگارت تاچر می‌پردازد نقش تاچر را مریل استریپ بازیگر سرشناس آمریکایی بر عهده دارد.


پایان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

 
واقعا لقب ایرون لیدی برازنده این خانم مارگارت تاچر هست
     
  
زن

andishmand
 
کاترین اشتون



سرپرست قبلی سیاست خارجی اتحادیه اروپا
مشغول به کار
۱ دسامبر ۲۰۰۹ – ۱ نوامبر ۲۰۱۴
پس از خاویر سولانا
پیش از فدریکا موگرینی
نایب رئیس کمیسیون اروپا
مشغول به کار
۹ فوریه ۲۰۱۰ – ۱ نوامبر ۲۰۱۴
رئیس‌جمهور ژوزه مانوئل باروزو
پس از مارگوت واستروم
پیش از فدریکا موگرینی
کمیسر اروپایی برای تجارت
مشغول به کار
۳ اکتبر ۲۰۰۸ – ۱ دسامبر ۲۰۰۹
رئیس‌جمهور ژوزه مانوئل باروزو
پس از پیتر مندلسون
پیش از بنیتا فررو-والدنر
اطلاعات شخصی
تولد کاترین مارگارت اشتون، بارونس اشتون او آپهالند
۲۰ مارس ۱۹۵۶ ‏(۵۹ سال)
آپهالند، لانکشر٬ انگلستان
ملیت : انگلستان
حزب سیاسی : حزب کارگر
همسر : پیتر کلنر
فرزندان رابرت پیتر، ربکا کلر و سه فرزندخوانده
محل اقامت : سنت آلبنز
محل تحصیل : کالج بدفورد
پیشه : سیاستمدار


کاترین مارگارت اشتون (Catherine Margaret Ashton) در سال ۱۹۵۶ در لانکشایر انگلستان به دنیا آمد
وی در خانواده‌ای از طبقه کارگر در انگلستان بزرگ شد. تحصیلات اولیه را در شهر زادگاهش لانکشایر گذراند و بعد به دانشکده فنی در ویگان برای ادامه تحصیل رفت.
اشتون با مدرک کارشناسی در رشته جامعه شناسی در سال 1977 از کالج بدفورد لندن، فارغ التحصیل شد.
وی بین سال‌های 1977 تا 1983 برای کمپین خلع سلاح هسته‌ای (CND) به عنوان یک مدیر کار می‌کرد.
اشتون همچنین در حزب کارگر انگلیس فعالیت دارد و در سوابق شغلی او نایب رئیس کمیسیون اروپا و کمیسر اروپایی برای تجارت دیده می‌شود.
کاترین اشتون، اول دسامبر سال 2009 جایگزین خاویر سولانا، مسئول سیاست خارجى اتحادیه اروپا شد و هدایت سیاست خارجی این اتحادیه را برعهده گرفت.
فعاليت او در اين سمت كه اول دسامبر ۲۰۰۹ آغاز شد در اول نوامبر ۲۰۰۱۴ به پايان رسيد.


کاترین اشتون و مذاکرات هسته‌ای با تهران


مذاکرات هسته‌ای ایران و گروه ۱+۵ در اول و دوم بهمن ۱۳۸۹ در استانبول صورت گرفت که پیشنهاد تبادل سوخت در آن محقق نشد.پس از یک وقفه ۱۵ ماهه این مذاکرات با ریاست کاترین اشتون دوباره در ۲۶ فروردین ۱۳۹۱ از سر گرفته شده است. و طرفین با مثبت خواندن مذاکرات توافق کردند که دور دوم این مذاکرات در سوم خرداد ۱۳۹۱ در بغداد از سر گرفته شود. پس از چندین نوبت مذاکرات نافرجام از جمله آلماتی ۱ و ۲ طرفین به نتیجه مطلوبی دست نیافتند. در جریان انتخابات ریاست جمهوری یازدهم ایران، سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی و رئیس تیم مذاکره کننده در انتخابات نامزد گردید. در مناظره تلویزیونی انتخابات، یکی از رقبای جلیلی، علی اکبر ولایتی از مشاوران رهبری ایران، ضمن انتقادات شدید از عملکرد وی گفت: «مذاکرات شما و خانم اشتون هیچ دستاوردی جر تشدید تحریم‌ها و افزایش فشار بر مردم نداشته است.» جلیلی در این انتخابات با فاصله زیادی از حسن روحانی پیروز انتخابات، شکست خورد.


سفر اشتون به ایران

کاترین اشتون ۱۷ اسفند ۱۳۹۲ به تهران سفر کرد. در این سفر اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با رئیس جمهور حسن روحانی، وزیر امور خارجه محمد جواد ظریف، دبیر شورای عالی امنیت ملی علی شمخانی و نماینده رهبر ایران در شورای عالی امنیت ملی سعید جلیلی دیدار کرد. البته این سفر به دلیل دیدار اشتون با "فعالان زن" از جمله نرگس محمدی فعال در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و گوهر عشقی مادر ستار بهشتی وبلاگ نویس جنحالی خبرساز شد،مرضیه افخم سخنگوی وزارت خارجه با انتقاد از برخورد گزینشی اشتون با مقوله حقوق بشر، اقدام وی در دیدار غیررسمی با برخی عناصر در ایران را منجر به افزایش سوءظن مردم کشورایران به غرب دانست.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
زنان جنایتکار جنگی از خمرهای سرخ تا نازی‌ها

همیشه وقتی صحبت از جنایتکاران جنگی یا عاملان نسل‌کشی در تاریخ جهان می‌شود همه ناخودآگاه به یاد مردها می‌افتند اما در این فهرست، زنانی هم بوده‌اند.
يكي از معدود زناني كه به اتهام نسل‌كشي مورد محاكمه قرار گرفته اما روز گذشته قبل از آنكه حكمي برايش صادر شود از دنيا رفت، لنگ تيريت، خواهر زن پل پوت رهبر خمرهاي سرخ از سال 2011 تا 2012 بود كه به همراه همسرش لنگ ساري مشهور به رفيق شماره 3به اتهام نسل‌كشي و جنايت عليه بشريت تحت محاكمه بود. البته همسر اين زن هم در سن 83سالگي قبل از مجازات مرده‌بود.



«كشتار 2ميليون نفر از 8 ميليون نفر جمعيت كامبوج»؛ همين آمار تنها براي فهميدن جنايت‌هاي خمرهاي سرخ و رهبران آنها كه از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ ميلادي بر كامبوج حكومت مي‌كردند كافي است. بسياري اعتقاد دارند كه تيريت به‌عنوان همسر وزير امور خارجه رژيم خمرهاي سرخ نقش مهمي در كشتار مردم اين كشور داشته است.

تيريت اما تنها زن جنايتكار تاريخ كه در تنهايي و تحت محاكمه و بازداشت جانش را از دست داد، نيست. جنايت‌هاي تاريخ هم مثل خيلي مسائل ديگر مرد و زن نداشته است. در حكومت نازي‌هاي آلمان زنان بسياري ازجمله زن‌ خانه‌داري كه به هيولاي بوخنوالد مشهور شد وجود داشتند كه دست به جنايت‌هاي مخوف عليه بشريت زده بودند.

ايز كچ، از زني ‌خانه‌دار به جنايتكاري تبديل شد كه سرانجام حكم حبس ابد گرفت و در زندان دست به ‌خودكشي زد. دروتا بينز، ايرنا گريس (مشهور به كفتار آشويتس) و ده‌ها زن ديگر هم بودند كه زير پرچم قدرت نازي‌ها دست به جنايت‌هاي مختلف زدند. سيمون گباگبو، همسر ﻻﺋﻮﺭﻧﺖ گباگبو رئيس‌جمهور سابق ساحل عاج را شايد بتوان يكي از آخرين زناني دانست كه از سوي دادگاه بين‌المللي كيفري متهم به جنايات جنگي شده است. او به لاهه مسترد نشد اما در كشور خود بايد به‌خاطر جنايت عليه بشريت 20سال در زندان بماند. هر چند تعداد زنان متهم به جنايات جنگي هميشه كم بوده، اما تجربه تاريخي نشان داده كه سرنوشت ميان آنها و جنايتكاران مرد تفاوتي قائل نمي‌شود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

 
چون دیدم مدیر محترم بخش مذهب و سیاست درباره زنان جنایتکار هم مطلب گذاشته اند بی مناسبت ندیدم که مطلب ذیل را ارسال کنم

فاطمه رجبی اعجوبه هزاره سوم

فاطمه رجبی دوانی، تحلیلگر سیاسی، شاعر، استاد دانشگاه و از نویسندگان هفته‌نامه‌های صبح و یالثارات الحسین (ارگان انصار حزب‌الله) است. غلامحسین الهام همسر اوست.فاطمه رجبی، اندکی پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی‌نژاد (دولت نهم) در تیرماه ۱۳۸۴، به‌عنوان مدرّس در دانشکدهٔ خبر نیز فعّالیّت می‌کند و از آن زمان به چهره‌ای جنجالی و خبرساز تبدیل شده.او پس از انتخابات مجلس در سال ۱۳۹۰ از حضور در صحنه سیاسی کناره گرفت و از تبلیغ اندیشه خود خودداری کرد.

وی پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی‌نژاد، با نگارش کتاب احمدی‌نژاد؛ معجزه هزاره سوم و انتشار مقالاتی علیه برخی از رجال سیاسی کشور (از جمله هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی، میرحسین موسوی، و محمد باقر قالیباف) و بدنبال آن، ایراد انتقادهایی از حداد عادل، علی لاریجانی و علی مطهری، در کانون توجه رسانه‌ها قرار گرفت. فاطمه رجبی، برای حکومت اسلامی تفکیک قوا قائل نیست و معتقد به فراتر بودن اختیارات ولی فقیه (رهبر) از قانون اساسی، حذف ریاست‌جمهوری و تعیین نخست‌وزیری برای اجرای امور است.

فاطمه رجبی در واکنش به روزنامه کیهان که طرح ترور خاتمی را مطرح نموده‌بود، خاتمی و هم‌فکرانش را تروریست و آدم‌کش خواند؛ امّا تأکید کرد که «خاتمی ارزش ترور یا اعدام انقلابی توسّط مؤمنان را ندارد.» فاطمه رجبی، در آستانهٔ دهمین دورهٔ انتخابات ریاست جمهوریِ ایران، در مطلبی علیه میرحسین موسوی، وی را «برانداز» دانسته و از وی، تحت عنوان «پدر اصلاح‌طلبی برانداز» یاد کرده‌است. وی پس از مناظرهٔ زندهٔ موسوی با احمدی‌نژاد نیز موسوی را «ضدّانسان» و «فحّاش» نامید.او از رنگ سبز میرحسین موسوی به «سبز لجن» یاد کرد.

وی پس از انتخابات ،مخالفان احمدی‌نژاد را دجال و سفیانی نامید و نوشت:

موسوی خون ریخت، چرا که خون‌خوار شده‌است، از بغض عدالت و پاکی احمدی‌نژاد.
کروبی و خاتمی به همراه او کاسه‌های خون مردم را سر می‌کشیدند، چرا که از فرط کینهٔ مردم به دلیل آرای آن‌ها به پاکی و صداقت احمدی‌نژاد تشنهٔ خون شدند.
لاریجانی و باهنر، فتنه‌گرانه به مصاف عدالت و پاکی آمدند تا دیْن‌شان را به هاشمی ادا کنند و البته در کارزار تباهی‌ها با صداقت‌ها شریک.

او معتقد است ملت برای سید حسن خمینی نه جایگاه سیاسی و نه جایگاه علمی و نه هیچ جایگاه دیگری قائل نیست.
او در پیرامون پیروزی دوبارهٔ احمدی‌نژاد در انتخابات گفت: «احمدی‌نژاد دور قبل با عنایت امام زمان انتخاب شد و امروز هم اگر توجّه ولی‌عصر نبود با این‌همه کارشکنی موفق نمی‌شد.» او در ادامه گفت: «آقایانی که قانون‌مندی احمدی‌نژاد را زیر سؤال برده‌اند، اگر اسنادی دارند، بیاورند و ثابت کنند.»

او گفته‌است: «امام گفت تلاش کنید بر قلب‌ها نفوذ کنید و با زور سرنیزه نمی‌شود بر مردم حکومت کرد، احمدی‌نژاد را خدا بر قلب‌ها حاکم کرده‌است.»

او در نامه‌ای به مناسبت نیمه شعبان سال ۱۳۸۸ به محمود احمدی‌نژاد، از او به خاطر این که گفته‌است «من با تحجر مخالفم» و نیز «اعلان حضور وزرای زن در لیست‌های منتشره» کابینه دهم انتقاد کرد، حضور وزیر زن را از اهداف شوم فمینیست و سکولارها دانست و گفت هیچ معصومی یک زن را به یک مقام مهم نگمارده است. او خاطرنشان کرد که مسئولیت عالی زنان از نشانه‌های آخرالزمان است.

مخالفت با نظام جمهوری

فاطمه رجبی در گفتگو با مجله همشهری ماه، که در مرداد ۱۳۸۹ منتشر شد، نظرات جدیدی ابراز کرد و گفت: «من قائل به حکومت اسلامی هستم. برای اینکه در شعارهای انقلاب هم حکومت اسلامی مطرح بود. در صحبت‌های امام در پاریس هم که دقت کنید، چه قبل از سفر پاریس و چه در سخنان ایشان در پاریس، ایشان مدام از حکومت اسلامی نام می‌برند. من همیشه با خود می‌گویم که مثل عدالتخانه‌ای که در مشروطه، خواسته همه مردم بود و یکدفعه مشروطه از آسمان افتاد و معلوم نشد از کجا وسط کارزار عدالتخانه افتاد و همه دنبال مشروطه رفتند، جمهوری اسلامی هم نمی‌دانم چطور در وسط کارزار حکومت اسلامی مطرح شد.»

و معتقد است «تفکیک قوا و پارلمان و امثالهم در حکومت اسلامی قطعاً نیست. اگر ما حکومت اسلامی را حکومت امیرالمؤمنین بدانیم، این شکل حکومت به شکل امروزی وجود نداشت. شما ممکن است بگویید در دنیای جدید این پذیرفته نیست. البته به لحاظ شکلی پذیرفته نیست ولی در حکومت اسلامی یک نفر است ولی و رهبر که کارها را به عهده دارد...اگر رئیس جمهوری برداشته شود، دیگر اینکه یک نفر رئیس‌جمهور می‌شود مثل بنی‌صدر و در برابر رهبری قد علم می‌کند، هرگز وجود ندارد. رهبری مبسوط الید است. اینها را بنویسید، هرچند تخریب هم خواهد شد. من قانون اساسی را که برای رهبری چند اختیار و حق گذاشته، محدودالید کردن رهبری می‌دانم. شما هم اگر بررسی کنید می‌بینید امام هم فراتر از اینها عمل می‌کردند.»

او معتقد است رفتار دو رهبر ایران، متفاوت بوده‌است. رجبی می‌گوید: «مشی رهبری با امام متفاوت است. شاید برای ما خیلی عجیب بود که امام به مجلس نهیب می‌زدند به رئیس قوه قضائیه نهیب می‌زدند، ولی ایشان این روش را ندارند، بسیار با صبر و حوصله رفتار می‌کنند. بعدها متوجه می‌شویم که تمامی این تذکرات را رهبری به مسوولان داده‌اند ولی اینها عمل نکردند. »

نقل و تلخیص از ویکی پدیا(منابع نیز در آنجا ذکر شده)
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

andishmand
 
فریدا کالو

ماگدالنا کارمن فریدا کالو ی کالدرون د ریورا (به اسپانیایی: Magdalena Carmen Frieda Kahlo y Calderón de Rivera) ‏ (زادهٔ ۶ ژوئیه ۱۹۰۷ در کویوآکان، مکزیکوسیتی – درگذشتهٔ ۱۳ ژوئیه ۱۹۵۴ در کویوآکان، مکزیکوسیتی) نقاش مکزیکی و یکی از زنان نامدار تاریخ هنر معاصر است. او به‌ویژه به‌خاطر خودنگاره‌های هنرمندانه‌اش، مشهور است.



اوایل زندگی

فریدا در تاریخ ۶ ژوئیه ۱۹۰۷ از پدری آلمانی‌تبار و مادری دورگه (اسپانیایی و بومی مکزیک) در خانه‌ای که اکنون موزهٔ فریدا است موسوم به «خانهٔ آبی» در شهرک کوچکی به‌نام کویوآکان در حومهٔ مکزیکو سیتی به دنیا آمد. پدرش یک نقاش و عکاس یهودی-آلمانی با اصلیت رومانیایی بود.

پدر فریدا از هنرمندان عکاس مشهور مکزیک بود که پرتره‌های زیادی از کودکی فریدا گرفته‌است. سلف‌پرتره‌هایی که فریدا از خود می‌کشید در واقع به نوعی تداوم عکس‌های پدر است.

سه ساله بود که انقلاب مکزیک و جنگ‌های داخلی به وقوع پیوست. در شش سالگی به علت ابتلا به فلج اطفال چندین ماه در خانه بستری شد. این بیماری انحرافی ماندگار در پای راستش باقی گذاشت و همین موضوع باعث شد تا پای راست او همیشه لاغرتر از پای دیگرش باشد و سبب شد از آن پس تا پایان عمر در همه‌جا با دامنهای بلند (با تزئینات پیشاکلمبوسی و موهایی آراسته به نوارها و پارچه‌ای رنگین) ظاهر شود.

در سپتامبر ۱۹۲۵، نقطهٔ عطف زندگی فریدا کالو به شکل حادثه‌ای دردناک بر او فرود آمد.فریدا دانشجوی هجده‌سالهٔ رشتهٔ پزشکی در تصادف شدید اتوبوس از ناحیهٔ شانه، سینه، کمر، لگن و پا دچار شکستگی‌های متعدد شد.خودش دربارهٔ لحظهٔ سانحه می‌گوید «دستهٔ صندلی چون شمشیری که به گاو می‌زنند در من فرورفت.»[۱]در این میان، به دنبال جراحتی که بر اثر فرورفتن میله‌ای آهنی بر رحم او ایجاد شد، فریدا تا پایان عمر از داشتن فرزند محروم ماند.

روی آوردن به نقاشی

پس از این تصادف، بستر بیماری جایی بود که فریدا درست در نقطه‌ای که می‌توانست پایان زندگی‌اش باشد، سرنوشت خود را به دست گرفت و برای اولین بار شروع به کشیدن نقاشی کرد؛ او با عاریه‌گرفتن لوازم این کار از پدرش توانست امیال، آرزوها و رنج‌هایش را از جسم ساکن و سراسر آتل و گچ‌گرفته‌اش روانهٔ بوم نقاشی کند.او از آسیب‌های جسمی‌اش جان سالم به در برد و در نهایت قادر به راه‌رفتن شد. با این وجود، درد پای فریدا هرگز به‌طور کامل او را ترک نکرد. فریدا پس از این توجهش را از حرفهٔ پزشکی به نقاشی معطوف کرد.

تمایلات عشقی و جنسی

فریدا تجربیات عاطفی پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشت. پس از حادثهٔ تصادف، نامزدش از ازدواج با او منصرف شد. فریدا پس از بهبودی، پرتره‌های خودش را نزد دیه‌گو ریورا، نقاش دیواری معروف و کمونیست مکزیکی برد که قبل‌تر در دوران کوتاه و ناتمام دانشجویی پزشکی در کلاس‌های طراحی با او آشنا شده بود.نقاشی‌های کالو مورد توجه دیه‌گو ریورا قرار گرفت و این دیدارِ دوباره آغازی شد برای زندگی مشترک آن دو که بعداً در سال ۱۹۲۹ با او ازدواج کردند در زمان ازدواج دیه‌گو ۴۲ ساله بود و فریدا ۲۲ سال داشت. مادر فریدا که با ازدواج آن دو مخالف بود به آن‌ها مَثَلِ «فیل و فاخته» را نسبت داد. فریدا خود در اینباره می‌گوید:

عاقبت روزی رسید که تابلوهایم را به نقاش بزرگ مکزیک نشان دادم. دیه‌گو هنرم را تحسین کرد. در یک لحظه حس کردم زیبایی وجود مرا درک کرده و حالا من عاشق دیه‌گو بودم و دیه‌گو ریورا عاشق من!. روزها که می‌گذشت، من دیه‌گو را هم در کنارم کشیدم و دیه‌گو نیز مرا در نقاشی‌هایش گنجاند. من سوسیالیست شدم و دیه‌گو عاشق. آقای ریورا، نقاش بزرگ مکزیک همسر من است. من خوشبختم. حالا فقط دلم می‌خواهد از دیه‌گو فرزندی داشته باشم.

اما برای او نه خوشبختی به‌طور کامل محقق شد و نه آرزوی داشتن فرزند میسر. فریدا یک بار از دیه‌گو باردار شد که به سقط ناخواستهٔ جنین انجامید.این تجربهٔ ناکام مادری در آثار بعدی او نمود عینی پیدا کرد. تابلوی معروف فریدا از خودش، جنین، رحم و خون گویای همین حادثه‌است.


فریدا کالو و همسرش دیه‌گو ریورا در سال ۱۹۳۲

در زمینهٔ زندگی زناشویی نیز ازدواج کالو و ریورا بی‌ثبات بود و در طول سال‌های پس از ازدواج، این زوج هنرمند هر یک شریک‌های جنسی جداگانه‌ای برای خود داشتند. فریدا در خاطراتش به چند تن از آن‌ها همچون لئون تروتسکی، سیاستمدار کمونیست گریخته از شوروی و پولت گادرد، همسر چارلی چاپلین، اشاره می‌کند.

در سال‌های جنگ جهانی دوم که اروپا در آتش جنگ می‌سوخت، پایتخت فرهنگی و هنری از پاریس به‌نوعی به مکزیکو سیتی منتقل شده بود و هنرمندان، روشنفکران و ناراضیان تبعیدی زیادی از جمله لئون تروتسکی، لوئیس بونوئل به مکزیک کوچ کرده بودند. در این دوره خانهٔ فریدا و دیه‌گو پاتوق بسیاری از این افراد بود که عموماً گرایش‌های چپ داشتند. گرچه فریدا با اینان معاشرت داشت (و پیش از این نیز به سال ۱۹۲۸ در اروپا به عضویت حزب کمونیست درآمده بود) اما هرگز این تمایلات در آثارش نمود پیدا نکرد؛ گرچه حتی پس از ترور تروتسکی، همچنان طرفدار استالین باقی‌ماند و بعدها به مائو نیز توجه نشان داد.

از آغوش تروتسکی بوی جنگ می‌آمد. او در وجود من چه می‌جست؟ وقتی به آغوش تروتسکی رفتم زیبایی‌ام دوباره به من برگشته بود و حالا تروتسکی ترور شده‌است.

اما حادثهٔ روحی بزرگ هنگامی رخ داد که ده سال پس از زندگی مشترک، فریدا همسرش را هم‌بستر با خواهر کوچکترش «کریستینا» دید و از دیه‌گو جدا شد. اما این جدایی دیری نپایید و این دو دوباره در سال ۱۹۴۰ به یکدیگر پیوستند. او خود در مورد دوران جدایی‌شان چنین می‌گوید:

دیگر دیه‌گو هم با من نیست، رهایش کردم. حالا خودم هستم. نقاشی می‌کنم. این بار خودم را می‌کشم. دست در دست خودم، با خودم ازدواج کرده‌ام. راستی، آیا من برای خود کافی‌ام؟

با این وجود، فریدا همیشه دربارهٔ دیه‌گو می‌گفت: «دیه‌گو، مردِ چاقِ نقاشم که همیشه روی پیشانی‌ام چون آفتاب می‌درخشد...»

مرگ


در ۱۹۵۳ پزشکان به دلیل وخامت بیماری قانقاریا مجبور شدند یکی از پاهای فریدا را قطع کنند. فریدا که یک سال آخر عمرش را بر صندلی چرخدار می‌گذراند، برای تحمل دردهای جسمی و روحی به اعتیاد روی آورده بود.

در نهایت، فریدا کالو در ۱۳ ژوئیهٔ ۱۹۵۴ به دلیل انسداد جریان خون درگذشت. خاکستر او هم‌اکنون درون کوزه‌ای در خانهٔ قدیمی اوست که حالا تبدیل به «موزهٔ فریدا کالو» شده‌است. او چند روز پیش از درگذشتش در یادداشت‌های روزانه‌اش نوشته بود: «امیدوارم عزیمت لذت‌بخش باشد و امیدوارم هرگز بازنگردم.»

عقاید سیاسی

در آن زمان انقلاب مکزیک که به رنسانس می‌مانست رخ داده بود. این رنسانس را ادبیات و هنر جدیدی همراهی می‌کرد که بیشتر فلسفی بود تا سیاسی. پس از انقلاب حزبی کمونیستی تشکیل شد. احساسات ملی‌گرایانه، ضدامپریالیسمی و تمایل به بازگشت به فرهنگ آزتک نیز درمیان روشنفکران همفکر فریدا شدید بود

کالو یکی از طرفداران فعال کمونیسم بود. او رابطهٔ عشقی کوتاهی نیز با لئون تروتسکی که نهایتاً در ۱۹۴۰ در شهر مکزیکو سیتی توسط نمایندگان استالین ترور شد، برقرار کرد. مدتی بعد از مرگ تروتسکی، فریدا موضعش را تغییر داد و حمایت خود را از شوروی زیر رهبری استالین اعلام کرد. او از طرفداران مائو بود و از چین به عنوان «امید جدید سوسیالیسم» نام می‌برد. خانه کالو با نقاشی‌ها و طرح‌های بسیاری با مضامین سوسیالیستی، از جمله تصاویری از مارکس، انگلس، استالین و مائو تزیین گشته‌بود.

امروزه فریدا کالو از دیدگاه جنبش‌های فمینیستی یکی از نمونه‌های برتر زنان فمینیست قلمداد می‌شود. گرچه به نظر می‌رسد که او خود از این‌گونه تمایلات و جبهه بندی‌ها برکنار بود.

سبک هنری

در مرکز اکثر آثار فریدا، خود او را می‌بینیم که با تکنیکی استوار در ایجاد خطوط و نهادنِ رنگ‌هایی که گویی کاملاً مطمئن بر جای خود نشسته‌اند و با چشمانی هشیار و لب‌هایی که انگار بدون هیچ درزی برهم نهاده شده و در سکوت ترسیم شده‌اند، به مخاطب زل زده‌است. از ۱۴۳ نقاشی‌ای که او کشیده‌است ۵۴ نقاشی خودنگارهاند.چهره‌نگاری‌های کالو از خودش آمیخته با مفاهیم و نمادهای شخصی‌اند. این خودنگاره‌ها اغلب به همراه حیواناتی کوچک و گیاهانی تزئینی در میان قاب‌ها ظاهر شده‌اند. میمونها و گربههایی با رنگ سیاه که دست در گردن فریدا حلقه کرده‌اند و همگام با او به جایی بیرون از تصویر — که چشم تماشاگرشان است — خیره شده‌اند؛ یا گیاهانی که گاه بزرگ‌تر از اندازهٔ واقعی در پس‌زمینه او را دربر گرفته‌اند و گل‌هایی که در عین سرزندگیِ رنگ‌هایشان، مُرده و لَخت، زینتِ گیسوان او شده‌اند.

فریدا در خودنگاره با گردنبند خار و مرغ مگس خود را در حالی ترسیم کرده که گردنبندی از خار با آویزی از مگس‌مرغ مُرده بر گردنش است و میمونی با حالتی صمیمی و دوستانه به کشیدن این گردن‌آویز مشغول است گویی می‌خواهد بر درد آن بیفزاید. همچنین گربه‌ای که در کمین مرغ مُرده‌است.میمون در نشانه‌شناسی باورهای عامیانهٔ مکزیک، هم نشانهٔ مرگ است و هم نمادی برای شوخ‌طبعی و سرزندگی؛ و مرغ مگس‌خوار نیز طلسمی برای کامیابی در عشق؛ و همچنین معتقدند قهرمانان مُرده به شکل این پرنده به زمین بازمی‌گردند.

خودنگاره با گردنبند خار و مرغ مگس

با سررشته‌ای که فریدا از علم پزشکی داشت، بعضی نقاشی‌هایش با دقت بسیار در کالبدشناسی بدن انسان کشیده شده‌اند. در اغلب آثار فریدا رنج و صدمه متوجهٔ بخش از گردن به پایینِ جسم‌اش است که می‌تواند اشاره به آن تصادف سرنوشت‌ساز جوانی‌اش داشته باشد.

فریدا در دوران زندگی کوتاهش همواره می‌خواست تا به بطن زندگی رسوخ کند و در این مسیر، جسم سرشار از درد خویش را در تابلوهایش عریان می‌کرد و می‌شکافت. او در مکزیکی که رو به سوی پیشرفت و گذار داشت تاریخ را به‌عقب مرور می‌کرد.


دو فریدا، ۱۹۳۹

در تابلوی دو فریدا که نقطهٔ اوج نقاشی‌های او و از شاهکارهای جنبش فراواقع‌گرایی در سدهٔ بیستم به‌شمار می‌آید، در سمت راست تصویر خود را در لباس بومیان مکزیک و در سمت چپ ملبّس به پوشش اروپایی سدهٔ بیستم — که احتمالاً لباس عروسی است — با دو قلب آشکار، نشسته بر نیمکتی سبزرنگ و دست در دست یکدیگر در زیر آسمانی متلاطم و خاکستری به تصویر کشید.] قلب فریدای اروپایی در سمت چپ از سوراخی که در لباس و بر روی سینه‌اش قرار دارد، دیده می‌شود. کشمکش‌ها و تضادهای درونی نقاش، با بریدن رگ باورها و عقاید گذشته توسط فریدای اروپایی به‌خوبی تکمیل شده‌است. آندره بروتون، شاعر، نویسنده و نظریه‌پرداز فراواقع‌گرای فرانسوی پس از ملاقات با فریدا در سال ۱۹۳۸ در اینباره می‌گوید:

فریدا تنها کسی است در تاریخ هنر که توان شکافتن سینه و قلب و گفتن حقیقت بیولوژیکی و این را که در آنچه احساس می‌کند، دارد.

برتون که برای اولین‌بار نمایشگاه آثار فریدا را در ۱۹۳۹ در گالری جولین لوی در نیویورک برپا کرد فریدا کالو را سوررئالیست خواند؛ لقبی که فریدا خود با آن موافق نبود و ادعا می‌کرد: «من رئالیسم خودم را می‌کِشم.»کالو هرگز خود را سورئالیست نمی‌خواند، هرچند که کارهایش گاهی به عنوان هنر سورئالیستی در نظر گرفته می‌شوند و او نمایشگاه‌های متعددی به همراه سورئالیست‌های اروپایی برپا کرده‌بود.

فرهنگ مکزیکی نیز تأثیر زیادی بر کالو داشت و این موضوع به وضوح در نقاشی‌هایش نیز مشهود است. فریدا در پی کشف ریشه‌های اساطیری و فرهنگی زادبومش بود. تأثیر تصاویر کوچک اکسوتیو-وتیو نقاشی‌شده بر فلزات کوچکی را که برای نذر و شکرگزاری بر دیوار کلیساها نصب می‌کردند — و اتفاقاً در اکثر موارد راوی حوادث ناخوشایند بودند — همواره می‌توان در آثار فریدا مشاهده کرد.او مانند دست‌نگاره‌های مردم ساده و عام در اغلب آثارش توجهی به پرسپکتیو نشان نمی‌داد و به کمک رنگ‌های خالص و اولیه که به کودکانی پرجنب‌وجوش و جسور اما در حصر می‌ماندند، روح غنی و رنجور خود را در تصویرهایش سرشار می‌کرد.

نمادهای اسطوره‌ای و افسانه‌ای آزتک به‌وفور با خاصیتی دوگانه در آثار او به چشم می‌خورند. برای مثال خون را که در میان آزتک‌ها باری شفابخش داشت و طی مراسم آیینی با خراشیدن و زخمی‌کردن بدن و ریختن خون روند تقدیس حاکم می‌شد، در پس‌زمینه‌ای مانند بیابان خشک که هیچ نشانی از امید و رستگاری ندارد به تصویر می‌کشید؛ یا ماه کامل را — که نمادی شوم و بلاخیز بود — در مجاورت خورشید ترسیم می‌کرد و به سرِ مادرِ تاریکی و شب باران می‌باراند. او این تضادها را کاملاً حقیقت‌جویانه و عاری از لفافه، با خطوط راسخ و واضح جداکنندهٔ میانی به تصویر می‌کشید. حتی آثار طبیعت بی‌جان او — که خود طبیعت زنده نامگذاری کرده بود — به‌خوبی نمایانگر این تضادند. هم‌نشینی میوه‌های تازه و سالم در کنار میوه‌هایی گازخورده و پلاسیده.

نقاشی‌های فریدا بازتابی از تجارب و زندگی شخصی او هستند. وی در نقاشی‌هایش تأکید زیادی بر رنج و همچنین زندگی خشن زنان دارد. شیفتگی و کشش او به مسائل زنانه و روش صریح و صادقانه‌ای که به وسیلهٔ آن، این شیفتگی را در نقاشی‌هایش نشان می‌داد، باعث شده‌است بعضی صاحب‌نظران او را به عنوان یکی از فمینیستهای قرن بیستم برشمردند.

فریدا هم‌ذات‌پنداری را در کارهایش به اوج می‌رساند و بر ناخودآگاه مخاطب غلبه می‌کند. اشکهای دانه‌درشتی که از چشمان او جاری است و روح غم‌انگیز حاکم بر چهرهٔ او هیچ ترحمی برنمی‌انگیزاند؛ چراکه او به جانِ بیننده رخنه می‌کند، جایی که دیگر فاصله‌ای با زنی که در تابلو زندگی می‌کند احساس نمی‌شود. فریدای آثار کالو با تمام رنجی که از جهان در او موج می‌زند، سعی نمی‌کند خود را بدون این جهان ببیند. او هستی را با خود به درون چارچوب تابلو می‌کشد؛ او نمی‌خواهد که تنها باشد.[۳۵] پیکاسو در تنها نامه‌اش به دیه‌گو می‌نویسد:

نه در آیین، نه من و نه تو، هیچ‌کدام در مرتبه‌ای نیستیم که بتوانیم یک سر بکشیم، آن‌گونه که فریدا می‌کشد.

آثاری دربارهٔ کالو
دربارهٔ زندگی کالو سه فیلم ساخته شده‌است:

فریدا کالو نام فیلم مستندی بود که در سال ۱۹۸۲ در آلمان ساخته شد.
در سال ۱۹۸۴ فیلم داستانی‌ای با عنوان فریدا؛ طبیعت زنده ساخته شد.
در سال ۲۰۰۲ در هالیوود فیلمی با نام فریدا به کارگردانی جولی تایمور و براساس زندگی فریدا ساخته شد. نقش فریدا را در این فیلم سلما هایک بر عهده داشت که اگرچه این فیلم در جهان بازتاب موفقی داشت اما در مکزیک با مخالفت‌های گسترده‌ای مواجه شد.

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 8 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8 
فرهنگ و هنر

زنان نامدار جهان و سرنوشت های عجیب

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA