ارسالها: 1667
#11
Posted: 22 Nov 2013 12:26
حجاب در مسیحیت
دیان الهی، به خاطر تناسبشان با فطرت و احکام کلّی، جهت و شیوه واحدی دارند. در مسیحیت، همانند دین زرتشت و یهود، حجاب زنان امری واجب به شمار می آمده است. «جرجی زیدان»، دانشمند مسیحی در این باره می گوید:
«اگر مقصود از حجاب، پوشانیدن تن و بدن است، این وضع، قبل از اسلام و حتی پیش از ظهور دین مسیح، معمول بوده است و آثار آن هنوز در خود اروپا باقی مانده است».
مسیحیت نه تنها احکام شریعت یهود در مورد حجاب زنان را تغییر نداده و قوانین شدید آن را استمرار بخشیده است، بلکه در برخی موارد، قدم را فراتر نهاده و با تأکید بیشتری وجوب حجاب را مطرح ساخته است؛ زیرا در شریعت یهود، تشکیل خانواده و ازدواج، امری مقدّس محسوب می شد و حتی در کتاب «تاریخ تمدن» آمده است که: ازدواج در سن بیست سالگی اجباری بود؛ اما از دیدگاه مسیحیت که تجرّد، مقدس شمرده شده است جای هیچ شبهه ای باقی نخواهد ماند که برای از بین رفتن تحریک و تهییج، این مکتب، زنان را به رعایت پوشش کامل و دوری از آرایش و تزیین، به صورت شدیدتری فراخوانده است.
در این ارتباط، نگاهی به «انجیل» می اندازیم:
«... و همچنین زنان خویشتن را بیارایند به لباس مُزیّن به حیا و پرهیز، نه به زلف ها و طلا و مروارید و رخت گران بها* بلکه چنان که زنانی را می شاید که دعوای دینداری می کند به اعمال صالحه * ...».
«همچنین ای زنان، شوهران خود را اطاعت نمایید تا اگر بعضی نیز مطیع کلام نشوند، سیرت زنان ایشان را بدون کلام دریابد * چون که سیرت طاهر و خدا ترس شما را ببینند * و شما را زینت ظاهری نباشد از بافتن موی و متحلّی شدن به طلا و پوشیدن لباس * بلکه انسانیت باطنی قلبی در لباس غیر فاسدِ روح حلیم و آرام که نزد خدا گران بهاست * زیرا بدین گونه، زنان مقدسه در سابق نیز که متوکّل به خدا بودند، خویشتن را زینت می نمودند و شوهران خود را اطاعت می کردند * مانند ساره که ابراهیم را مطیع بود و او را آقا می خواند و شما دختران او شده اید».
همچنین درباره وقار و امین بودن زن می خوانیم:
«و به همین گونه زنان نیز باید با وقار باشند و نه غیبتگو؛ بلکه هوشیار و در هر امری امین».
در روایات ما نیز چنین آمده است:
حضرت عیسی فرمود: از نگاه کردن به زنان بپرهیزید؛ زیرا شهوت را در قلب می رویاند و همین، برای ایجاد فتنه در شخصِ نگاه کننده کافی است.حواریون و پس از آنها پاپ ها و کاردینال های بزرگ که دستورهای دینی آنان از طرف کلیسا و مذهب مسیحیت لازم الاجرا شمرده می شد، با شدّتی هرچه تمام تر زنان را به پوشش کامل و دوری از آرایش های جسمی فرامی خوانده اند.
دکتر «حکیم الهی» استاد دانشگاه لندن در کتاب «زن و آزادی» پس از تشریح وضعیت زن نزد اروپاییان، در مورد حکم پوشش و حجاب زن نزد مسیحیت، عقاید «کلمنت» و «ترتولیان»، (دو مرجع مسیحیت و دو اسقف بزرگ) را درباره حجاب بازگو می کند:
«زن باید کاملاً در حجاب و پوشیده باشد، الّا آن که در خانه خود باشد؛ زیرا فقط لباسی که او را می پوشاند، می تواند از خیره شدن چشم ها به سوی او مانع گردد. زن نباید صورت خود را عریان ارائه دهد تا دیگری را با نگاه کردن به صورتش وادار به گناه نماید.برای زن مؤمن عیسوی، در نظر خداوند، پسندیده نیست که نزد بیگانگان به زیور آراسته گردد و حتّی زیبایی طبیعی آن نیز باید مخفی گردد؛ زیرا برای بینندگان خطرناک است».
تصویرهایی که از پوشاک مسیحیان و مردم اروپا انتشار یافته است، به وضوح نشان می دهد که حجاب در بین زنان، کاملاً رعایت می شده است. «براون و اشنایدر»، در کتاب «پوشاک اقوام مختلف»، برخی از تصاویر مربوط به زنان مسیحی را آورده اند که نشان می دهد همگی آنها دارای لباسی بلند و پوشش سر می باشند.
منابع:
17 . انجیل، رساله پولس به تیموناؤس، باب دوّم، فقره 9 - 15.
18 . انجیل، رساله پطرس رسول، باب سوم، فقره 1 - 6.
19 . انجیل، رساله پولس رسول به تیموناؤس، باب سوم، فقره 11.
20 . سفینة البحار، ج 2، ص 596.
21 . زن و آزادی، حکیم الهی، ص 53.
22 . پوشاک اقوام مختلف، براون و اشنایدر، ص 116.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#12
Posted: 22 Nov 2013 12:28
اناجیل غیر رسمی
بخش اصلی مجموعه عهد جدید همان انجیل های چهارگانه است که در واقع، زندگی نامه و سخنان حضرت عیسی است. به گفته بیشتر دانشمندان قدیم و جدید، این چهار انجیل بین سال های 65 تا 100 میلادی نوشته شده و بین سال های 150 تا 180 میلادی رسمی و قانونی شده است. به موازات این چهار انجیل، از ده ها کتاب دیگر با عنوان انجیل نام برده شده است که از آنها، تحت عناوین غیررسمی، غیرقانونی یا اپوکریفایی نام برده می شود.
این آثار، در همان دوره نگارش و قانونی شدن چهار انجیل قانونی و تا چندین قرن پس از آن به نگارش درآمده و محتوای آن، زندگی و سخنان حضرت عیسی است، اما دقیقاً قالب و چارچوب چهار انجیل رسمی را رعایت نکرده است. برخی از این اناجیل، صرفاً سخنانی از حضرت عیسی(ع) را نقل کرده است و برخی صرفاً معجزاتی از آن حضرت را; برخی از آنها حوادثی از زندگی عیسی و پدر و مادر او را نقل کرده است که در اناجیل دیگر نیامده است.
نسخه های کاملی از برخی از این نوشته ها موجود است و از برخی از آنها صرفاً پاره هایی به جای مانده و از برخی دیگر فقط جملاتی که عالمان سده های نخست مسیحی آنها را نقل کرده اند. آشنایی با این اناجیل دست کم از دو جهت مهم است، یکی این که فضای انجیل نویسی را در سده های نخست نشان می دهد و دیگر این که به کار تطبیقی کمک می کند; زیرا برای نمونه در مواردی که درباره زندگی عیسی بین قرآن مجید و اناجیل رسمی اختلاف است، گاهی برخی از اناجیل غیررسمی حادثه را شبیه قرآن نقل کرده است.
نوشتار حاضر در پی آن است که این اناجیل را به اختصار معرفی کرده، اشاره ای به محتوا، تاریخ نگارش، زبان اصلی، نویسنده احتمالی و زمان نگارش آنها کند. انجیل لوقا، که یکی از چهار انجیل رسمی و قانونی عهد جدید است، با این عبارت آغاز می شود: عالیجناب تئوفیلوس، بسیاری کوشیده اند شرح زندگی عیسی مسیح را به نگارش در آورند و برای انجام این کار، از مطالبی استفاده کرده اند که از طریق شاگردان او و شاهدان عینی وقایع، در دسترس ما قرار گرفته است.
اما از آنجا که من خود، این مطالب را از آغاز تا پایان، با دقت بررسی و مطالعه کرده ام، چنین صلاح دیدم که ماجرا را به طور کامل و به ترتیب برایتان بنویسم...دانشمندان برآنند که انجیل لوقا بین سال های 75ـ85 میلادی نوشته شده است.از فقره فوق بر می آید که در این زمان، یعنی اواخر قرن اول، انجیل نویسی امری متعارف بوده و تعداد زیادی انجیل موجود بوده است. دانشمندان برآنند که دو انجیل مرقس و متی، از اناجیل قانونی، قبل از انجیل لوقا نوشته شده است، پس باید تعداد زیادی انجیل، غیر از این دو انجیل، در زمان نگارش انجیل لوقا موجود بوده باشد.
از سوی دیگر، فرایند قانونی شدن مجموعه عهد جدید، روندی تدریجی بوده است. این فرایند در نیمه قرن دوم هنوز به نتیجه مشخصی نرسیده بود و ظاهراً از نوشته ای که از ایرنئوس باقی مانده، برداشت می شود که در ربع آخر قرن دوم چهار انجیل رسمی فعلی به عنوان کتاب های قانونی پذیرفته شده و گویا پرونده اناجیل قانونی در این زمان بسته شده بود.
درباره کل مجموعه عهد جدید، هر چند تکلیف بخش عمده این کتاب ها تا پایان قرن دوم روشن شده، اما درباره برخی از آنها نزاع تا پایان چهارم ادامه داشته و در این زمان پرونده نهایی عهد جدید قانونی، شامل 27 کتاب و نوشته بسته شد. پس یک دوره چهار قرنی را باید دوره نگارش و رسمیت یافتن متون مقدس مسیحی به حساب آورد. در خلال این دوره و مدتی پس از آن، به موازات چهار عنوان نوشته که در مجموعه عهد جدید وجود دارد، یعنی انجیل، اعمال، نامه و مکاشفه، نوشته های دیگری با همین عناوین به وجود آمده که در مجموعه عهد جدید قانونی پذیرفته نشده است.
بخش عمده این نوشته ها تحت عنوان انجیل قرار دارد که به گونه ای به زندگی و شخصیت و تعالیم عیسی یا بخشی از آنها می پردازد. این اناجیل در بسیاری از موارد با اناجیل رسمی اختلاف دارد و زندگی حضرت عیسی را به گونه دیگری نشان می دهد. در برخی از این اناجیل گزارش زندگی عیسی در بخش هایی با گزارش قرآن مجید از این ماجرا نزدیک و شبیه است.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#13
Posted: 22 Nov 2013 12:31
آشنایی با مورمون ها
کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخر الزمان یا "مورمونها" اقلیتی مذهبی از مسیحیان هستند که خود را پیروان راستین عیسی مسیح میدانند. آنها آیین خود را به نام کلیسای عیسی مسیح وابسته به مقدسین روزهای آخر میخوانند. این فرقه با داشتن مکاشفات جدید و اعتقاد به کتابهای دیگر در کنار کتاب مقدس، خود را از شاخه ارتدکس مسیحیت جدا کردند. مورمون واژهای است که برای توصیف پیروان شعب مختلف جنبش قدیسان آخر الزمان بکار میرود. این واژه بیشتر به اعضای کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخر الزمان (که کلیسای مورمونها خوانده میشود)، اشاره میکند. این فرقه نوپا ١١ میلیون پیرو در دنیا دارد.
ژوزف اسمیت؛ پیامبری آمریکایی:
این کلمه برای نخستین بار در کتاب مورمون که توسط "ژوزف اسمیت" در سال ۱۸۳۰ چاپ شد به کار رفت. براساس این کتاب، مورمون نام پیامبر مورخ بومی آمریکایی است که بیشتر کتاب را گردآوری کردهاست. این فرقه معتقد است که عیسی پس از برخاستن به آمریکا آمده و مردم انجا را هدایت نموده است. همچنین این کتاب سرگذشت تخیلی دو قوم سفید و سرخ پوست را ذکر می کند که خوب و بد بودند.که سرانجام قوم بد خوب ها را منقرض نمود.
کتاب مقدس مورمون؛ نوشته ژوزف اسمیت
رهبر این فرقه اعتقاد داشت که توسط فرشته ای به نام مورمون عینک مخصوص و الواحی به وی داده شد تا این سرگذشت و معجزات عیسی در این سفر را بیان کند.فرشته سپس دستور انهدام الواح و عینک را داده است.
این فرقه به خدا بودن عیسی و نوع پیچیده ای از تثلیث معتقد است. این گروه به تعدد زوجات معتقد است.ژوزف اسمیت، بنیانگذار فرقه مورمونهاست. او در سال ۱۸۲۰ زمانی که ۱۵ ساله بود، به گفته خود رویایی از جانب خدا دریافت کرد که در آن به او گفته شد همه کلیساها در اشتباهند و او نباید به هیچکدام بپیوندد.
ژورف مجدداً در ۱۸ سالگی رویایی دیگر دریافت کرد که در آن از جانب فرشتهای به نام مورونی به او ماموریتی عظیم داده شد تا به دنبال الواح طلایی و لوحههای قدیمی بگردد. سرانجام در سال ۱۸۳۰ پس از به دست آوردن این الواح و ترجمه آنها این کتابها به عنوان کتابهای مورمونها انتشار یافت. اگر چه ژورف اسمیت از شرایط تحصیلی خوبی برخوردار نبود، اما با پیدا کردن عینک مخصوص در کنار الواح طلایی و گذراندان سه سال در خلوت و در پس پرده موفق به ترجمه متون شد و در انتها الواح طلایی را به فرشته باز پس داد.
اسمیت و برادرش، هیرام از طرف حکومت ایالتی ایلینوی بازداشت و در سال ۱۸۴۴ توسط افرادی مسلح که به زندان نفوذ کردند، کشته شدند. بدین شکل اسمیت به عنوان اولین پیامبر و شهید این فرقه نام گرفت. گفته شده که اسمیت در هنگام مرگ دارای ۴۸ همسر بود. همچنین او و برادرش هر دو ماسون بودند.
ژوزف اسمیت؛ بنیانگذار فرقه مورمون ها که در هنگام مرگ 48 همسر داشت
خدای مورمون ها:
برخی معتقدند آموزههای مورمونها در مورد خدا در مغایرت با کتاب مقدس است. خدای مورمونها زمانی یک بشر بوده و در اثر تکامل به مقام خدایی رسیدهاست. در صورتیکه کتاب مقدس صریحا اعلام میکند که خدا روح است و هر که او را پرستش کند، باید به روح و راستی بپرستد، همچنین گفته میشود در تعالیم مورمونها خدایان زیادی وجود دارند.
همچنین مورمونها به تثلیث معتقد هستند، اما تفسیر آنان از این آموزه با تفسیر مسیحیت ارتدکس در تضاد است. در تعلیم مورمون پدر، پسر و روحالقدس سه خدا هستند که در ذات و ماهیت متفاوتند. پدر دارای گوشت و استخوان است که زمانی انسان بوده و سپس به مقام خدایی رسیدهاست. بر این اصل، هر انسانی این توانایی را در خود دارد که خدا شود. آنان میگویند که خدای پدر نیز دارای پدری بوده و به طور جسمانی از مادرش متولد شدهاست. خدای مورمونها اسیر تکامل و تغییرپذیری است.
چنین گفته میشود که تعالیم کلیسای مورمون از آغاز تا کنون دستخوش تغییرات زیادی شدهاست. انبیای زنده این کلیسا بارها نظرات انبیای قبل از خود را نقض کردهاند. به عنوان مثال بریگهام یانگ بر این اعتقاد بود که آدم همان خدای پدر است که در اثر رابطه جنسی با مریم باکره، پدر جسمانی مسیح شد. این تعلیم چند سال بعد توسط یکی دیگر از انبیا رد شد. با اینکه یانگ این گفته خود را مکاشفهای از جانب خدا میدانست، ولی امروز کلیسای مورمون این تعلیم را رد میکند.
بریگهام یانگ، از رهبران اولیه مورمون ها
اعتقاد جدید مبنی بر این است که آدم اولین فرزند خدا بود که جسم خاکی پوشید و در زمین زندگی کرد. امروزه کلیسای مورمون اعلام کردهاست که هیچ پیامبری حق آوردن پیامی را از طرف خدا ندارد، مگر آنکه به تأیید شورای رهبران کلیسا برسد. نیوتها در این کلیسا بر دو نوع است: گفتههایی که از طرف خدا بر آنها نازل شدهاست، و سخنانی را که مورمونها آنها را صرفاً عقاید شخصی پیامبران خواندهاند.
برای مثال اسمیت مدعی شده بود که در کره ماه آدم زندگی میکند و یانگ مدعی وجود موجودات زنده در خورشید شد. ایمان در کلیسای مورمون چنین تعریف شدهاست: اعتقاد به این حقیقت که عیسی نجاتدهنده جهان و ژوزف اسمیت پیامبر حقیقی و راستین خداست. مقام اسمیت در کلیسای مورمون بسیار بالاست، به طوریکه در کنار ایمان به عیسی برای نجات، وساطت ژوزف اسمیت نیز نقش مهم و حیاتی دارد. امروزه بانی این فرقه حتی مقام بسیار بالاتری از یک پیامبر را در این کلیسا دارد.
ارتباط مورمون ها با فراماسونری:
بحث ارتباط بین مورمون ها و فراماسونری از همان اوایل زندگی پیامبر و بنیانگذار این فرقه یعنی "جوزف اسمیت جونیور" مطرح بوده است. بنابر آنچه که در تاریخچه کلیسای مورمون ها موجود است، جوزف اسمیت در اواخر دهه 1820 میلادی به صورت رسمی در ناحیه یورک غربی به عضویت ماسون ها درآمد.
او در سال 1831 به منظور تاسیس شهری تخیلی به نام "صهیون" (Zion)به غرب اوهایو نقل مکان کرد ولی توسط مهاجران میسوری از آنجا اخراج گردید. علاوه بر اسمیت بسیاری دیگر از رهبران مورمون ها نظیر بریگهام یانگ و جان سی بنت از اعضای بلند پایه لژهای فراماسون بوده اند. نکته بسیار مهم دیگر در مورد ارتباط مورمون ها و ماسون ها شباهت بسیار زیاد در نمادها، نشان ها و همچنین برخی رفتارها و تشریفات است.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ویرایش شده توسط: amirhoo3in
ارسالها: 1667
#14
Posted: 22 Nov 2013 17:24
ضرورت آشنایی با مسیحیان صهیونیست
موضوع دعوت «تری جونز» كشيش افراطی آمریکا به قرآن سوزی، اگرچه با مخالفت گسترده پیروان اسلام و سایر ادیان منتفی شد و این کشیش اسلام ستیز از تصمیم خود عقب نشینی کرد اما بعید است دسایس مسیحیان صهیونیسم بر علیه اسلام خاتمه یابد. در این ارتباط ضرورت شناخت این فرقه افراطی و دست های پنهانی که در واشنگتن و تل آویو این جریان را برای مقابله با اسلام هدایت می کنند بیش از گذشته احساس می شود، چرا که در سایه این شناخت می توان با توطئه های ضد اسلامی صهیونیسم مقابله کرد.
در جهان امروز، مسيحيت به سه شاخه كاملاً جدا و مخالف يكديگر يعني كليساي كاتوليك، ارتدكس و پروتستان تقسيم شده است. كشورهاي جنوب اروپا و آمريكاي لاتين عمدتاً كاتوليك، كشورهاي شمال اروپا و ايالات متحدة آمريكا پروتستان و پيروان كليساي ارتدكس در اروپاي شرقي هستند.
اين سه كليسا در اعتقادات ديني و مراسم عبادي كاملاً از يكديگر جدا هستند و مانند سه تیره مختلف عمل مي كنند اما در يك قرن گذشته پروتستان ها به دو جریان لیبرال و محافظه کار تقسیم شده اند و شاخه محافظه کار که خود را بنیادگرا می داند به برگزیدگی قوم یهود توسط خداوند معتقد است. آنها می گویند حکومت جهانی یهود مقدمه ظهور مسیح است و بزرگترین رسالت خود را کمک به یهودیان برای تحقق حاکمیت جهانی می دانند. اين جريان که به مسیحیان صهیونیسم موسوم شده است، اعتقاد دارد قبل از ظهور دوباره مسيح، صلح در جهان هيچ معنائي ندارد و مسيحيان براي تسريع در ظهور مسيح بايد مقدمات جنگی بزرگ و مقدس به نام «آرماگدون» را فراهم نمايند.
بر اساس این باور، در این جنگ لشكرى از دشمنان مسيح كه بدنه اصلى آن از ميليون ها نظامى تشكيل يافته از عراق حركت مىكند و پس از گذشتن از رود فرات ـ كه در آن زمان به خشكى گراييده است ـ به سوى خاورميانه رهسپار مىشود، اما نيروهاى مؤمن به مسيح راه اين لشگر را سد كرده و در منطقه ای به نام آرماگدون آن ها را شکست خواهند داد و مسيح (ع) براى بار دوم از جايگاه خود ظهور کرده و صلح جهانى را برقرار مىكند.
آنان برای تحقق این حادثه، جنگ، خشونت و ویرانی را ضروري و مباح می شمرند و براساس همين اعتقاد، دولت آمريكا در اوج جنگ سرد موشك هاي هسته اي قاره پيماي خود را «شمشيرهاي جنگ مقدس» ناميد و استفاده عليه عراق در سال 1991 براي فراهم كردن مقدمه جنگ آرماگدون را مباح دانست. حتی رونالد ريگان بعد از آن كه به عنوان رئيس جمهور آمريكا انتخاب شد در مراسم تحلیف خود گفت: «من از خدا مي خواهم به من توفيق دهد كه كليد شليك موشك هسته اي را فشار دهم تا جنگ آرماگدون آغاز شود.»
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#15
Posted: 22 Nov 2013 17:26
چگونگی پیدایش مذهب ارتدکس در مسیحیت
این فرقه قریب هزار سال پیش پدید آمد و از نظر عقیدتى با فرقه كاتولیك اختلاف چندانى ندارد. در تاریخ مسیحیت اولین تجزیه و تقسیم مهم با تشكیل كلیساى ارتدکس آغاز شد. مسیحیانى كه به نام پیروان مسیحى اورتودوكس شناخته شدند و مسیحیت شرقى را به وجود آوردند، آن گروه از مسیحیانى هستند كه بر اثر اختلاف عقیدتى به تدریج از كلیساى كاتولیك روم جدا شدند و در اواسط قرن یازدهم میلادى به طور نهائى كناره گیرى كردند.
علت این جدائى اختلاف بین روم بیزانس غربى و روم شرقى بود. بنابر این در قرن 15 میلادى پس از تجزیه امپراطورى روم به روم شرقى و غربى و وجود دو پاى تخت رم و قسطنطنیه، در تشكیلات كلیساى كاتولیك نیز تجزیه حاصل آمد. كلیساى شرق كه ارتدکس نام گرفت، از كلیساى كاتولیك روم جدا شد.
پیدایش ارتدکس
واژه ى ارتدكس (Orthodox) از دو كلمه یونانى «Ortos» به معناى «درست» و «doxa» به معناى «عقیده» تركیب شده است; بنابراین این واژه را مى توان «راست دین» یا «درست عقیده» ترجمه كرد. پیدایش فرقه ى ارتدكس قبل از آن كه ریشه ى اعتقادى داشته باشد، منشأ جغرافیایى داشته و حاكى از جدایى است. مهم ترین جدایى در تاریخ مسیحیت در اواخر قرن پنجم میلادى، هنگام تجزیه ى روم به بخش شرقى و غربى، پیش آمد.
كلیساى رم مركز بخش غربى مسیحیت بود و معتقد بود كه باید رهبرى تمام اسقف هاى جهان را برعهده داشته باشد; چون اعتبار خود را از «پطرس رسول» مى گرفت. مسیحیت شرقى كه مهم ترین كلیساى آن كلیساى قسطنطنیه بود، پنج مركز مهم مسیحیت، یعنى اورشلیم، انطاكیه، رم، اسكندریه و قسطنطنیه را از نظر اعتبار و اقتدار برابر مى دانست.
كلیساى بخش غربى، كشورهاى فرانسه، اسپانیا و برخى از كشورهاى دیگر اروپایى را شامل مى شد و بخش شرقى، علاوه بر یونان، برخى مناطق اروپاى شرقى، كلدانیان، سریانیان، ارمنیان، مارونیان، حبشى ها و سایر اهالى شرق جهان مسیحیت را در بر مى گرفت. كلیساى غرب را به دلیل این كه مركزش در ایتالیا بود و هم چنین زبان رایج در بخش غربى زبان لاتینى بود.
«كلیساى لاتینى» مى گفتند; كلیساى شرق را هم «كلیساى یونانى» مى گفتند، چون یكى از مراكز مهم كلیساى شرق در یونان قرار داشت و زبان رایج در این بخش هم یونانى بود و به همین دلیل، كلیساى ارتدكس، ترجمه «یونانى» عهد عتیق را برگزید، در حالى كه در كلیساى غرب بر متن «لاتینى» كتاب مقدس (ترجمه ى «ولگانا») اصرار مى شد. امروزه مسیحیان روسیه، یونان، بلغارستان، صربستان، آلبانى، رومانى و پرو، كلیساى ارتدكس اند. كلیساهاى محلى كوچك تر، یعنى كلیساى سوریه، گریگورى ارمنى، قبطى (مصر) و اتیوپى هم منصوب به این شعبه از مسیحیت هستند كه تفاوت هایى جزئى در روش و عمل با یكدیگر دارند.
مسیحیان ارمنى نیز از نظر عقیدتى ارتدوكس به شمار مى روند. ارمنستان نخستین سرزمینى است كه مسیحیت را به عنوان دین رسمى خود پذیرفت و آن هنگامى بود كه پادشاه این سرزمین، به نام تیرداد دوم در سال 301، به دعوت گریگورى نوربخش، مسیحى شد. البته كلیساى ارمنى با كلیساهاى كاتولیك و ارتدوكس متحد نیست و رهبر آن كلیسا كاتولیكوس (جاثلیق ) شهر اچمیازین است.
وحی بودن کتاب مقدس؟
کشیشان مسیحی ادعا دارند که چون ما مسلمانان از مبانی دین مسیح بی اطلاع هستیم و مسیحیت را باقوانین و احکام دین اسلام می سنجیم گمان می کنیم که نویسنده گان این انجیل ها افراد عادی بوده اند. در حالی که آنها ملهم از جانب مسیح می باشند که رسولان خداوند مسیح بوده اند که روح القدس بر آنان حلول کرده پس مرکز وحی قرار گرفته اند و آنچه نوشته اند وحی از طریق الهام بوده به همین جهت هیچ تناقضی در کتاب مقدس وجود ندارد!
جواب: کتاب دینی که حجت بین خدا و خلق است بایستی به قدری محکم و معتبر باشد که مردم با اطمینان کامل آن را قبول کنند. اولین شرط اعتبار آن است که رسالت آن رسولی که کتاب را به او نسبت می دهند ثابت نمایند و دلیل محکمی بر صدق گفتارش بیاورند. و البته محکم ترین دلیل برای اثبات مقام رسالت معجزه است.
چنانچه دیگر پیامبران؛ ابراهیم و نوح و موسی و .... مقام رسالت خود را از این راه به اثبات رسانده اند. دومین شرط آن است که مطالب کتاب دلالت کامل بر حقانیتش داشته باشد و دچار تناقض گویی و پراکنده گویی نباشد چرا اعتبار کتاب را از بین می برد. سند کتاب باید به پیامبر نویسنده کتاب که ملهم از جانب خدا است محکم و مستدل باشد نه اینکه مورد خدشه و یا نویسنده کتاب مجهول الهویه باشد باید نویسنده ای که الهام را دریافت کرده بر همه گان معلوم و شناخته شده باشد همانند نوح و یوشع و ... پس اگر کتابی دارای این شرایط مسلم نباشد مورد وثوق و اطمینان نیست و اعتباری به گفته هایش و مطالبش نیست.
حال سئوال این است که آیا کتاب مقدس دارای این ویژگی هاست؟ مطمئنا جواب منفی است. چرا که در بحث بهمن و اسفند ماه سلسله وار بحث بی اساس بودن و مجهول الهویه بودن نویسنده گان اناجیل را از زبان دانشمندان مسیحی نقل نمودیم که نویسنده اناجیل متی و یوحنا مشخص نیست و بین چند نفر اختلاف است. و نویسنده انجیل لوقا و مرقس هم که از شاگردان مسیح نبوده اند و دلیلی بر پیامبر و رسول بودن ایشان از جانب مسیح وجود ندارد.
اگر دوستان مسیحی دلیلی محکم دال بر دریافت وحی از خداوند متعال یا همان خداوند مسیح توسط لوقا و مرقس دارند رو کنند. اینکه کسی با صرف ادعا اعلام کند که به وی وحی کتابی صورت گرفته و مطالب و نوشته های خودش را ادعا کند که از جانب خداست مورد قبول انسانهای عاقل قرار نخواهد گرفت چرا که در این صورت هر روز در گوشه ای شخصی ادعا می کند که دارای وحی زبانی و کتابی است.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#16
Posted: 22 Nov 2013 17:28
زمان پيدايش رهبران مسيحيت كدام است؟
زمان پيدايش رهبران مسيحيت كدام است؟ در اينجا براي درك بهتر مسئله و سهولت فهم آن قرن اول ميلادي را به سه بخش تقسيم مي كنيم:
الف. عصر حياتِ زمينيِ مؤسس دين، يعني حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ كه از سال اول تا 30 ميلادي را شامل مي شود.
ب. عصر گسترش مسيحيت كه از سال 30 تا 64 ميلادي را شامل مي شود.
ج. عصر نزاعهاي عقيدتي كه از سال 64 تا حدود 100 ميلادي را شامل مي شود.
از همان آغاز عصر گسترش مسيحيت، در رهبري جهان مسيحيت اختلاف بروز كرد چرا كه در دورة گسترش مسيحيت دو شخصيت عمدة مسيحيت يعني پطرس و پولس نقش آفريني مي كردند. فلذا از همان آغاز جهان مسيحيت داراي دو رهبر بود. عده اي طرف دار پطرس بودند و عده اي ديگر طرف دار پولس، هر كدام از آنها عقايد و افكار جداگانه اي داشتند. يكي عيسي را بشرمي دانست و ديگري خدا.
اين وضع به همين منوال بود و در پرتو اين دو دسته گي، شاخه هاي ديگري با رهبران مستقل از آنها منشعب شدند. به عنوان مثال مي توان به مذاهبي چون:
نسطوريه : كه رهبر آنها شخصي به نام نسطور بود.
يعقوبيه : كه رهبر آنها همان طور كه ادعا مي كردند شخصي به نام يعقوب برادر حضرت عيسي بود. و مذاهب ديگري چون اليانيه و اليليارسيه و مقدانوسيه و سباليوسيه و نوئتوسيه و بولسيه. اشاره كرد.
اين اختلافات و چند دستگي ها در ميان دنياي مسيحيت وجود داشت تا اينكه در قرن چهارم ميلادي كنستانتين، امپراطور روم به كيش مسيحيت در آمد، او ايمان خودش را در ميان ملت اعلام كرد و دين مسيحيت را دين رسمي
كشور اعلام نمود. اين كار او باعث شد كه در دنياي مسيحيت وحدتي ايجاد شود و جهان مسيحيت داراي يك رهبري واحد كه همان رئيس كليساي روم بود، شود.
اما چون اساس دين مسيحيت يعني پايه هايي كه اين دين روي آن استوار شده بود غيرمعقول بود از همان اوايل انتشار دعوت نصرانيت و روي آوردن محصلين به ابحاث ديني در مدارس روم و اسكندريه و ساير مدارس مسيحيت، درگيري و مشاجره در ميان علماي نصارا رخ داد. فلذا كليسا روز به روز مراقبت خود را در جلوگيري از اين درگيري ها و حفظ وحدت كلمه، بيشتر نمود و مجمعي تشكيل داد كه هر وقت از ناحية بُطْريق و يا اسقفي حرف تازه و ناسازگاري پيدا شد و در آن مجمع آن بُطْريق يا اسقف قانع نشد با چماق تكفير و تبعيد و حتي قتل او را سر جاي خود بنشانند.
در نتيجه كليساي روم توانست با تفتيش عقايد سيطرة روز افزون خودش بر سايردول اروپايي چون فرانسه و انگليس و... گسترش داده و آنها را به سوي نصرانيت جلب كند. به همين خاطر در سال 590 ميلادي كليساي روم رهبري و سياست مطلقه بر همة عالم مسيحيت را به دست آورد.
اما اين رهبري واحد دردنياي مسيحيت ديري نپاييد، چرا كه چيزي نگذشت كه امپراطوري روم به دو امپراطوري شرقي و غربي تقسيم شد و همين امر منجر به بروز و ظهور دو رهبري در دنياي مسيحيت گرديد، يكي رهبري كليساي قسطنطنيه (استانبول) و ديگري رهبري كليساي روم كه به پيروان كليساي قسطنطنيه ارتودكس و به پيروان كليساي روم كاتوليك مي گويند.
در نتيجة اين شكاف بزرگ در دنياي مسيحيت، مسيحيان داراي دو رهبري جداگانه شدند، وضع به همين صورت سپري شد تا اينكه در قرن 16 ميلادي در نتيجة سخت گيريها و ديكتاتوريها و دخالتهاي بيجاي كليساي روم غربي (كاتوليكها) مردم از كليسا زده شدند و عده اي از متدينين به انجيل، عليه كليسا شورش كردند و خواستار آزادي شدند و در آخر نه تنها از پيروي رؤساي كليسا و پاپ ها سر باز زدند بلكه در تعاليم انجيلي به كلي از اطاعت كليساي روم سر باز زده اعتنايي به دستورات صادره از آن نكردند كه به اين دسته پروتستان گويند.
اين دومين شكاف عمده اي بود كه در جهان مسيحيت ايجاد شد كه حاصل آن تقسيم شدن مسيحيان جهان به سه دستة بزرگ يعني ارتودوكس، كاتوليك و پروتستان بود و هر كدام از آنها داراي رهبري جداگانه اي شدند. اما غير معقول بودن پايه هاي دين مسيحيت نگذاشت كه كار به همين جا ختم شود، چرا كه در قرون 19 و 20 ميلادي هر كدام از مذاهب سه گانة مسيحيت (ارتودوكس، كاتوليك، پروتستان) به شاخه هاي فرعي ديگري تقسيم شدند تا جايي كه در پايان قرن 19 و آغاز قرن 20 ميلادي مسيحيان ارتودوكس در هر منطقه، كليساي مستقلي را با
رهبري مستقل ايجاد كردند كه تقريباً تعداد آنها به 15 رسيده است.
و از كاتوليكها شاخه هايي چون الكاتاد و مورمونها جدا شدند كه هر كدام از آنها داراي رهبري جداگانه با اعتقادات جداگانه مي باشند. و از پروتستانها نيز شاخه هاي فراواني با نامهاي گوناگون منشعب شدند كه از آنها مي توان به لوتريه، جيش الخلاص، ميتوديه، عنصريه، شهوديهوه اشاره كرد.
همان طور كه مشاهده مي كنيد مسيحيان به خاطر فرار از اعتقادات غيرمعقول و نيز به خاطر آزاد شدن از قوانين سخت گيرانة كليساي روم در هر منطقه اي كليساي مستقلي را تأسيس كرده اند كه داراي رهبر مستقلي مي باشد. فلذا مي توان زمان پيدايش رهبران مسيحيت را به چهار دوره تقسيم كرد.
الف. عصر گسترش مسيحيت (30 تا 64) كه منجر به پيدايش دو گروه، طرف داران پطرس و طرفداران پولس شد.
ب. قرون حدود قرن 5 و 6 ميلادي كه منجر به پيدايش دو مذهب كاتوليك و ارتدوكس شد.
ج. ابتداي بروز نهضت اصلاح ديني (حدود قرن 16 ميلادي) كه منجر به منشعب شدن پروتستانها از كاتوليكها شد.
د. اواخر قرن 19 و اوائل قرن 20 ميلادي كه منجر به انشعابات فراوان در هر يك از سه مذهب اصلي مسيحيان يعني ارتودوكسها، كاتوليكها و پروتستانها شد.
فلذا مي توان ادعا كرد كه در عصر حاضر هر كليسايي، داراي حكومتي جداگانه است، زيرا هر كدام داراي رهبر و اسقف مستقل با اعتقادات خاص خودش مي باشد.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#17
Posted: 22 Nov 2013 17:29
بر سر مسیحیت چه آمده؟
همیشه همین طور بوده که بعد از پیامبران دین آنها همان طور که نازل شده باقی نمی مانده واین تحریف هم اولا به خاطر منافع شخصی عده ای بوده و ثانیا دست مخالفین اون دین در کار بوده همان طور که بعد از حضرت موسی دین یهود از راه مستقیم دور شد ، دین مسیحیت هم به همین معضل گرفتار شد چون بحث اصلی این وبلاگ مسیحیت هست به ناچار در مورد دین مسیحیت و علل تحریف این دین بحث میکنم .
حدود 10 سال پس از صعود حضرت مسیح(ع)، یکی از متعصّبان یهود به نام «پولس» که در قتل و شکنجۀ مسیحیان اولیه دست داشت به مسیحیت گروید. وی شریعت و تعالیم مسیح(ع) را با داخل کردن افکار فلسفی خود دگرگون ساخت. او به مناطق فلسطین، سوریه، لبنان، ترکیه، یونان، قبرس، روم و اسپانیا سفر کرد و افکار خود را میان مردم آن دیار منتشر ساخت.پولس مبدع عقیدة الوهیّت مسیح و مجموع عقایدی است که منجر به غلوّ در دین مسیحیّت شد.
از آن روی که پولس در زمان حضرت مسیح(ع) به وی ایمان نیاورده بود و با حواریون(به ویژه برنابا) نیز اختلافات شدیدی داشت، در نامه ای به غلاطیان در مورد منبع اطلاع خود از انجیل چنین می نویسد: «ای برادران، می خواهم بدانید انجیلی را که من به شما دادم ساخته و پرداختة دست انسان نیست. من آن را از کسی نگرفتم و کسی هم آن را به من نیاموخت، بلکه عیسی مسیح به وسیلة الهام آن را بر من آشکار ساخت».
هر چند پولس برخی از مسیحیان را به پذیرش الوهیت حضرت مسیح(ع) فرا خواند، ولی از آن روی که وی تنها مبلّغ آئین مسیح نبود و حواریون عیسی(ع) همچون پطرس و برنابا و یعقوب و اندریاس و فیلپوس و دیگران نیز مردم را به انجیل دعوت می کردند، عقیدة تثلیث* در قرن اول میلاد رواج نیافت، و عیسویان تا سه قرن بعد از مسیح نیز به الوهیت او ایمان کامل نداشتند.
این عقیده به تدریج حاصل شد و این بنای عجیب به تقلید از مشرکین که موجودات فانی را ستایش می کردند بر پا گشت. امپراتور قسطنطین بیشترین تأثیر را در یاری رسانیدن به پولس و تثبیت عقیدة او با الوهیت مسیح داشته است.
چنین فاجعه ای پیش از آن برای شریعت موسی(ع) و پس از مسیحیت، برای اسلام نیز رخ داد، اما با این تفاوت که قرآن بر خلاف انجیل، از تحریف حفظ گشته و اسلام نیز در کانال تشیّع، با ولایت دوازده وصیّ خاتم پیامبران(ص)به حیات خویش در جامعۀ بشری ادامه داد.
تثلیت اساسی ترین آموزه مسیحیت منحرف است که به اعتراف خودشان بسیار مبهم می باشد. تثلیث یک تناقض آشکار است که مسیحیان اندیشمند امروزی نیز بدان معترف اند اما برخی از کشیشان به خاطر منافعشان، تناقضات را نادیده می گیرند.
تعالیم پولس موجب شد که ارزش و اهمیّتِ عمل در میان مسیحیان رو به کاهش نهد. روشن است که هنگامی که عمل اعتبار خود را از دست بدهد، بی بند و باری و لاابالیگری جای آن را می گیرد. بنابر این پولس را باید تا اندازه ای مسئول فسادی دانست که امروز در جهان مسیحیّت رواج دارد. در روایات اسلامی نیز پولس مورد مذمتِ شدید قرار گرفته و از جمله کسانی معرفی شده که باعث تحریف در دین مسیحیّت شده است.
در روایتی از امام کاظم(ع) آمده است:«در یکی از بدترین مکانهای جهنم که سَقَر نام دارد، نام پنج تن از اُمم سابق ذکر شده است؛ این پنج تن عبارتند از: قابیل، نمرود، فرعون، یهود(که قوم بنی اسرائیل را منحرف ساخته و از دین خارج کرد) و پولس که نصرانیت را با بدعتهای خود به وضعیت کنونی در آورد».امام صادق(ع) می فرماید:«رسولان الهی در زمان خود و پس از خود مبتلا به شیاطینی بوده اند که آنان را آزرده و مردم را پس از آنان گمراه کرده اند؛ دو شیطانی که نسبت به عیسی(ع) چنین کرده اند؛پولس و مریسا * بوده اند».
*پولس و مریسا دو نفوذی یهود به درون دین مسیح(ع) برای به فساد كشیدن و نابودی آن بودند.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#18
Posted: 22 Nov 2013 17:31
نبرد رهائی بخش (آرماگدون) در تفکر مسیحی:
نبرد رهائی بخش (آرماگدون) در تفکر مسیحی: مسیحیان معتقدند که کارزار نهائی میان خیر و شر در منطقه آرماگدون روی خواهد داد.آرماگدون نام شهری مهم در نزدیکی دریاچه طبریه است که در کتاب مکاشفه یوحنا به آن اشاره شده است. این شهر صحنه کارزار نهایی میان نیروهای خدایی و نیروهای شیطانی خواهد بود.
به طور کلی آرماگدون در کتاب مقدس به عنوان سمبل مرگ و ویرانی معرفی میشود و پایان کار بسیاری از افراد شرور در این منطقه رخ داده است.
البته باید توجه داشت که استعمال کلمه آرماگدون در کتاب مکاشفه ناشی از تلفظ اشتباه کلمه مگیدو است؛ نام شهری که بارها در کتاب مقدس ذکر شده است. بخش اول این کلمه نیز برگرفته از اور به معنی شهر و یا برگرفته از کلمه هار به معنی کوه میباشد.
تنها موردی که کلمه آرماگدون در عهد قدیم به کار رفته در کتاب زکریا است و سایر ارجاعاتی که مورد استفاده مسیحیان قرار گرفته و یا در کتاب مکاشفه ذکر شده است ناشی از اشتباه در ترجمه این کلمه بوده است. به عنوان نمونه در اشعیا کلمه ای که به کار رفته کلمه "هار موعد" به معنی کوه اجتماع است و یا کلمه "هار مگیدو" به معنی کوه حاصل خیز خداوند است که اشاره به کوه صهیون دارد.
رؤیای آرماگدون :
طبق پیش بینیهای کتاب مکاشفه، در آخر الزمان دجال ظهور خواهد کرد و جنگ بزرگی میان پیروان او و نیروهای الهی روی خواهد داد: و دیدم که از دهان اژدها و از دهان وحش و از دهان نبی کاذب، سه روح خبیث چون وزغها بیرون میآیند زیرا که آنها ارواح دیوها هستند که معجزات ظاهر میسازند و بر پادشاهان تمام ربع مسکون خروج میکنند تا ایشان را برای جنگ آن روز عظیم خدای قادر مطلق فراهم آورند... و ایشان را به موضعی که آن را در عبرانی حارمجدون میخوانند فراهم آوردند.
این جنگ با پیروزی حضرت مسیح به پایان خواهد رسید:"ایشان با برّه جنگ خواهند نمود و بره بر ایشان غالب خواهد آمد زیرا که او رب الأرباب و پادشاه پادشاهان است و آنانی نیز که با وی هستند که خوانده شده و برگزیده و امینند".
البته صرف نظر از کتاب مکاشفه، در کتاب یوئیل نیز اشارههایی به جنگ نهایی میان نیروهای الهی و نیروهای شیطانی وجود دارد؛ جنگی که در کوه صهیون رخ خواهد داد و با پیروزی خداوند و نیروهای وی پایان خواهد پذیرفت:
"در صهیون کرناها بنوازید و در کوه مقدس من، صدا بلند کنید. تمامی ساکنان زمین بلرزند زیرا روز خداوند میآید و نزدیک است".
و در ادامه میافزاید: "و خداوند از صهیون نعره میزند و آواز خود را از اورشلیم بلند میکند و آسمان و زمین متزلزل میود، اما خداوند ملجأ قوم خود و ملاذ بنیاسرائیل خواهد بود.پس خواهید دانست که من یهوه خدای شما در کوه مقدس خویش صهیون ساکن میباشم و اورشلیم مقدس خواهد بود... و یهوه در صهیون ساکن خواهد شد.
مفهوم آرماگدون در خدمت صهیونیزم
اندیشه کارزار نهایی برخی مسیحیان (که به مسیحیان صهیونیست خوانده میشوند)، را بر آن واداشت تا زمینه را برای تسریع در وقوع این جنگ آماده سازند.این تفکر در ترکیبی از باورهای دینی و ایده های سیاسی است و به شدت با سه عنصر دینی یهودیت، مسیحیت و صهیونیسم گره خورده است.
سایروس اینگرسون اسکوفیلد، مفسر شهیر کتاب مقدس در قرن بیستم اظهار داشت:مسیح به زمین باز نخواهد گشت مگر آنکه امور خاصی رخ دهد:یهودیان به فلسطین باز گردند، کنترل بیت المقدس را به دست گیرند و معبد سلیمان را بار دیگر بنا کنند و آنگاه همگی ما وارد جنگ بزرگ آرماگدون شویم.
پژوهشگران، ریشههای تاریخی آن را به نهضت اصلاح دینی و ظهور پروتستانیسم پیوند میزنند. جریان بازگشت به ریشههای یهودی و باورهای الاهیاتی موجود در کتاب مقدس، پروتستان ها را به یهودیان نزدیک میسازد. (این قرابت در پیوریتنها تأکید و بروز بیشتری دارد). از نگاه این پروتستانها، صهیونیسم مسیحی و دولت اسرائیل فرمان الهی و تکمیل وعده خدا به ابراهیم است
تمام ریشههای الاهیاتی جنبش صهیونیسم مسیحی در همین باور نهفته است و دقیقا همین اعتقاد است که تبلیغ میکند کانون همه پیشگوئی های وحیانی (کتاب مقدس) دولت اسرائیل است.
نکته قابل توجه در این باره این است که این گروه عمیقا احساس میکند که در آستانه پایان تاریخ و آخر الزماناند و تمام تلاش خود را برای تسریع در وقوع آنچه باید پیش از ظهور دوباره عیسی اتفاق بیفتد، انجام میدهند. بازگشت یهودیان به فلسطین تشکیل دولت مدرن صهیونیستی و نیز جنگ آرماگدون از آن جمله است که بنابر آن، مسیح ضد مسیح پیروز خواهد شد.
البته کلیسای کاتولیک در مواجهه با مسیحیت صهیونیستی هرگز همراهی ننموده است. پاپ پیوس دهم در نامهای به تئودور هرتزل که موسس تفکر صهیونیستی به شمار میرود اظهار میدارد که اگر چه ما نمیتوانیم مانع حضور یهودیان در بیت المقدس شویم اما با این حال نمیتوانیم با آن موافقت نماییم زیرا یهودیان حضرت مسیح را نپذیرفتهاند و در نتیجه ما نیز نمیتوانیم آنان را تأیید نماییم.
اسلام و ظهور منجی:
مسلمانان بر این عقیده هستند که در آخر الزمان حضرت مهدی علیه السلام که از نسل پیامبر اسلام است، ظهور خواهد کرد و او عدل و داد را در جهان خواهد گستراند. البته شیعیان اعتقاد دارند که حضرت مهدی به دنیا آمده است و عمری طولانی خواهد کرد ولی از دیده ها پنهان است.
در آستانه ظهور حضرت مهدی علیه السلام، ظلم و بیداد بر روی زمین منتشر میشود و مردم به بلا و مصیبت دچار میشوند. همچنین در برخی روایات از مرگهای گسترده و کشتارهای فراوان در آستانه ظهور سخن به میان آمده است. بر این اساس شمار زیادی از انسانها به سبب جنگ یا بیماریهای مرگ بار و سرایت کننده، جان خود را از دست میدهند.
نظامهای اجتماعی بر هم میخورد و دنیا گرفتار هرج و مرج و فتنههای سنگین میشود. حکومتها به قدری متزلزل میشوند که به همان سرعتی که تشکیل شدند، از بین میروند. در آن زمان نا امیدی بشر را فرا می گیرد. هیچ فریادی برای رهایی مردم به گوش نمیرسد و دورغ مدعیان نجات بشر برای همگان آشکار میگردد لذا انسانها تنها ظهور مصلحی الهی و معجزه خدایی را انتظار میکشند.
دو شخصیت منفی:
در منابع اسلامی به دو شخصیت منفی اشاره شده است که قیام آنها از نشانههای ظهور حضرت مهدی شمرده شده است: سفیانی و دجال.
سفیانی در منطقه شام خروج میکند و با نیرنگ و تزویر، گروه زیادی را به دور خود گرد میآورد و بر بخش گستردهای از سرزمینهای اسلامی از جمله شام و فلسطین سیطره مییابد. هنگامی که او از ظهور حضرت مهدی مطلع میگردد، سپاهی عظیم را برای جنگ با وی گسیل میدارد ولی به امر خداوند همه لشکریان وی به جز چند نفر در زمین فرو میروند و از بین میروند.
بر اساس منابع اسلامی دجال نیز عمر بسیار طولانی خواهد کرد. او در آخر الزمان به میان مردم میآید و به گمراه کردن آنها میپردازد و ادعای خدائی میکند. کسی که از او پیروی کند، زیانکار و گمراه خواهد بود. در نهایت دجال به دست عیسی مسیح (که در آخر الزمان برای یاری حضرت مهدی آمده است) در دمشق کشته خواهد شد. به طور منطقی پیش از کشته شدن دجال نبردی پر فراز و نشیب بین او و مسیح در خواهد گرفت.
برخی از محققان معتقدند که با توجه به ویژگیهای عجیبی که روایات برای دجال بیان کردهاند، به نظر میرسد که او نمادی از یک جریان و ایدئولوژی انحرافی در جامعه باشد نه این که شخصی حقیقی با این نام در آخر الزمان ظهور کند.
عدهای از محققان نیز سفیانی را نماد یک جریان دانستهاند و نه شخصیتی واقعی. در یک نگاه کلی، نهضت پیامبران و اولیای الهی همواره با واکنش منفی و مخالفتها و کارشکنیهای سران شرک و نفاق رو به رو بوده است و در برابر هر مصلحی، فرد یا افرادی با ویژگیهای سفیانی ایستاده اند. بنابر این سفیانی نماد حرکتی انحرافی با گستره نفوذ فراوان در میان جامعه مسلمانان است.
آرماگدون یا نبرد نهائی در تفکر اسلامی:
بر خلاف کتاب مقدس که سخن از نبردی نهائی میان خیر و شر در آخر الزمان و چیرگی حق و نابودی باطل در این نبرد به میان آمده است، منابع دینی اسلامی نه تنها به این مطلب اشارهای نکرده اند بلکه بر خلاف آن سخن گفته اند.
هنگامی که حضرت مهدی علیه السلام ظهور میکند جنگهای متعددی را با دشمنان خود خواهد داشت. بر اساس روایات این جنگها ادامه پیدا می کند تا در نهایت انسانهای منحرف از بین بروند. جنگهای ایشان با دجال، سفیانی را در این راستا میتوان توجیه نمود.
هدف حضرت مهدی از این قیام برپائی جامعه ایمانی بر پایه عدل گستری است. تحقق این هدف نیز هنگامی ممکن است که مخالفان و معاندانی که در برابر عدالت سر فرود نمیآورند، نابود شوند. بنابراین جنگهای متعددی که در آن زمان اتفاق میافتد تاکتیک جنگی صرف جهت پیروزی و غلبه نیست، بلکه در ادامه تحقق این هدف آرمانی است.
در همین راستا برخی منابع دینی اشاره میکنند که برخی افراد که به طور ظاهری در برابر ایشان دست به شمشیر نبردهاند به قتل میرسند چرا که گاهی جهت نابودی باطل هیچ راهی به جز ریشه کن سازی آن نیست.
بنابراین (برخلاف اعتقاد مسیحیان و یهود که این نبرد در منطقه هرمجدون در زمانی مشخص روی خواهد داد و فرجام آن نابودی شر خواهد بود)، بر اساس منابع اسلامی در آخر الزمان جنگهای متعددی بین حق و باطل روی خواهد داد که سر انجام آن پیروزی حق بر باطل خواهد بود.
فرجام کار:
شاید نتوان برای این جنگهای گسترده و نهائی، ویژگیهای مشابه جنگهای جهانی اول و دوم را که جهان تا کنون تجربه کرده است، سراغ گرفت؛ اما مدعای این موعودباوری این است که این جنگ به عنوان آخرین راه حل و پس از طی تمام راههای ممکن برای به تمکین در آرودن همه انسانها صورت میگیرد و پس از آن صلحی پایدار برای همه حق شناسان و حقیقت طلبان بر پا خواهد شد. بنا بر این میتوان گفت اگر چه اندیشه منجی موعود، وعید جنگ میدهد اما آن را امری گریز ناپذیر و نتیجه مقاومت اهل باطل در برابر حقیقت آشکار و مقدمه صلح مطلق و دائمی میداند.
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه 55 سوره نور (خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند وعده مىدهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد، همانگونه كه به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد و دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده، پا برجا و ريشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيّت و آرامش مبدّل مىكند) میفرماید که این آیه درباره حضرت مهدی علیه السلام و یارانش نازل شده است.
لذا در حکومت ایشان در مدت کوتاهی، امنیت در همه زمینهها به جامعه باز میگردد و مردم در محیطی پر از امنیت به زندگی خود ادامه میدهند.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#19
Posted: 22 Nov 2013 17:32
بحثهاى الهياتى در شرق و غرب امپراتورى
بحثهاى الهياتى در شرق امپراتورى
در شوراى نيقيه آموزه تثليث كه در عهد جديد سخن آشكارى از آن نبود، براى نخستين بار در يك اعتقادنامه رسمى وارد شد. آريوس از سه عنصر تثليث (پدر، پسر و روحالقدس) الوهيت شخص دوم، يعنى پسر، را رد مىكرد كه البته لازمه استدلال او رد الوهيت شخص سوم نيز بود.
نخستين نزاعى كه پس از شوراى نيقيه درگرفت، بر سر مسئله الوهيت روحالقدس بود. شخصى به نام ماسدونيوس، اسقف قسطنطنيه، الوهيت روحالقدس را رد كرد و او را يكى از فرشتگان مخلوق خدا شمرد. اين مناقشه باعث شد كه در سال 381 م شورايى در شهر قسطنطنيه تشكيل شود. اين شورا بار ديگر بر مصوبه شوراى نيقيه تأكيد كرد و الوهيت پدر و پسر و روحالقدس را با صراحت بيشترى بيان كرد.
پس از اين شورا بود كه امپراتور تئودوسيوس اين قرائت از مسيحيت، يعنى مسيحيت تثليثى، را تنها دين رسمى امپراتورى اعلام كرد و هم اديان ديگر و هم هر قرائت ديگرى از مسيحيت را غيرقانونى خواند و پيروان آنها را مورد پيگرد و مجازات سخت قرار داد. پس از شوراى قسطنطنيه، آموزه تثليث پذيرفته شد و از آن تاريخ به بعد اصل اين آموزه مورد مناقشه قرار نگرفت؛ اما نزاع به شكل ديگرى ادامه يافت.
مسئله مهم اين بود كه الوهيت و انسانيت چگونه در شخص مسيح جمع مىشوند. در دو مكتب الهياتى آن زمان، يعنى اسكندريه و انطاكيه، اولى بر الوهيت مسيح و دومى بر انسانيت او تأكيد مىكردند. البته قبل از شوراى قسطنطنيه، فردى از مكتب اسكندريه به نام آپولينار يوس براى حل مسئله الوهيت و انسانيت مسيح تلاش كرده بود. او با استفاده از سخنى از پولس كه ظاهر آن وجود سر عنصر بدن، نفس و روح در انسان بود، چنين مىگفت كه در مسيح لوگوس الهى جاى روح انسانى را گرفته است.
انديشه او به اين سبب در شوراى قسطنطنيه رد شد كه بشريت كامل مسيح را رد مىكرد؛ چون عنصر اصلى انسان روح است. پس از شوراى قسطنطنيه دو نزاع مهم درباره طبيعت مسيح بروز كرد:
يكى مناقشه «دوطبيعتى» كه به دو طبيعت الهى و بشرى مجزا براى مسيح قائل بود، و ديگرى مناقشه «يكطبيعتى» كه تنها طبيعت الهى را مىپذيرفت. فردى به نام ديودوريوس از مكتب انطاكيه بين پسر خدا و پسر مريم تمايز قائل شد. اوشاگردى بهنام تئودور داشتكه بروجود دوطبيعت مجزا درمسيح تأكيد مىكرد. شاگرد تئودورفردى به نام نسطوريوس (381ـ451م) بود كه اين انديشه را بسط داد و در واقع اين مناقشه به نام او معروف است.
درمقابل او فردى به نام سيريل قرار داشت. در واقع نسطوريوس به اين قائل بود كه عيسى وكلمه خدا از هم جدا هستند و اين دو پس از غسل تعميد عيسى بههم پيوند خوردند. درمقابل، سيريل مىگفت كه عيسى همان كلمه مجسم بود. نسطوريوس اعتراض ديگرى نيز داشت: او پرستش مريم را كه متداول گشته بود، محكوم مىكرد. او عنوان «مادر خدا» را براى مريم، نادرست مىدانست و می گفت مريم تنها مادر عيسى است، نه مادر خدا. شوراى كليسايى افسس در سال 431م. حكم به سود سيريل داد و نسطوريوس را محكوم كرد، اما اين شورا نتوانست نزاع را به طور كامل حل كند.
مناقشه ديگرى كه درست در طرف مقابل انديشه نسطوريوس، و شايد در عكسالعمل نسبت به آن بود، نزاع يكطبيعتى بود. فردى به نام اوتيخس چنين تعليم مىداد كه در مسيح دو طبيعت انسانى و الهى چنان ادغام شدهاند، كه تنها طبيعت الهى او باقى مانده است.
سرانجام شوراى كالسدون در سال 451 م انديشه دوطبيعتى و يكطبيعتى را محكوم كرد و آموزه مسيحشناسى كه در اين شورا به تصويب رسيد و به آموزه راستكيشى تبديل شد، بدين قرار بود: مسيح، كامل در الوهيت، كامل در انسانيت، خداى واقعى و انسان واقعى بوده و داراى «دو طبيعت، بدون ادغام، بدون تغيير، بدون تقسيم و بدون جدايى» مىباشد. اين دو طبيعت از طريق تجسم، به طور هماهنگ در يك شخص داراى يك ذات، كنار هم قرار داده شدند. از اين پس يك طبيعتىها و دوطبيعتىها بدعتگذار شمرده شدند و به صورت فرقههايى كوچك باقى ماندند. بدين ترتيب بحث از مسيحشناسى تقريبا پايان يافت.
بحثهاى الهياتى در غرب امپراتورى
در بخش غربى امپراتورى، بحثهاى الهياتى، بيشتر به عمل انسان توجه داشت؛ درحالىكه بحثهاى بخش شرقى، نظرىتر وانتزاعى تر بود. در غرب بحث درباره سرشت انسان، گناه نخستين، اراده آزاد و... بود. پرچمدار دو طرف نزاع دو شخصيت معروف، يعنى آگوستين (354 ـ 430 م) و پلاگيوس (360 ـ 420 م) بودند.
سخن پلاگيوس اين بود كه همه انسانها آزاد خلق شدهاند و مىتوانند خوب يا بد را برگزينند. هر انسانى يك خلقت جديد است و هرگز تحت تأثير گناه آدم نيست. با گناه آدم اراده انسان ضعيف شد، اما به كلى از بين نرفت و بنابراين انسان با اراده خود مىتواند به خدا نزديك شود و اينگونه نيست كه تنها با فيض الهى نجات يابد.
او مىتواند براى كسب فيض الهى از امكاناتى نظير كتاب مقدس، عقل و الگوى مسيح استفاده كند. اگوستين در مقابل اين سخنان برآشفت؛ چرا كه آنها را با بسيارى از آموزههاى اساسى مسيحيت ناسازگار مىديد. به نظر او اين اعتقادات با آموزههاى فيض ازلى، گناه نخستين و منجى بودن مسيح در تعارض بود. او مىگفت انسان وارث گناه آدم است و به تنهايى نمىتواند خود را نجات دهد.
مسيح با صليب خود، امكان نجات را فراهم كرد و فقط كسى نجات مىيابد كه فيض ازلى خداوند شامل حال او شود. در واقع انديشههاى اگوستين ريشه در سخنان پولس داشت و سخن جديدى نبود. سرانجام عقايد پلاگيوس در سال 431 م در شوراى افسس محكوم شد، اما نزاع ادامه يافت. راهبى به نام يوحناى كاسيان (360 ـ 435 م) تلاش كرد تا راه ميانهاى ارائه دهد. بنابراين براى مدتى انديشه نيمهپلاگيوسى حاكم شد.
سرانجام در شوراى اورانژ در سال 529م تعاليم پلاگيوس و يوحناى كاسيان محكوم شد و تعاليم آگوستين با اندكى تعديل پذيرفته شد. بنابراين در اين زمان، يعنى ابتداى قرن ششم ميلادى، نظام الهياتىمسيحى، شكل نهايى خود را يافت و شوراهاى كليسايى در باب مسيح شناسى، انديشههاى پولس را به طور كامل پذيرفتند؛ اما در باب انسان و نجات، انديشه هاى او، اندكى تعديل يافت.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#20
Posted: 22 Nov 2013 17:34
شكل نهايى نظام الهياتى
مسيحيت رسمى و شكل نهايى نظام الهيات
از ربع اول قرن چهارم ـ يعنى زمانى كه مسيحيت به يكى از اديان رسمى و قانونى امپراتورى تبديل شد و نزاعهاى الهياتى به پيروزى راستكيشها ختم شد ـ تا حدود دو قرن، مقطع مهمى در تاريخ مسيحيت است.
اين دوره از دو جهت در تاريخ مسيحيت قابل توجه و بررسى است:
نخست اينكه تبديل شدن مسيحيت از يك دين اقليت و مطرود و تحت فشار، به يك دين قانونى و متحد با حكومت، تأثير زيادى در شكل ظاهرى دين و نيز محتواى آن گذاشت.
از سوى ديگر با اينكه راست كيشى در يك نزاع چند قرنى به پيروزى رسيده بود، اما تعاليم عقيدتى آنان هنوز به صورتى هماهنگ و منسجم بيان نشده و در واقع يك نظام الهياتى كامل شكل نگرفته بود. حدود دو قرن گذشت تا با نزاعهاى متعدد و تشكيل چندين شوراى كليسايى، اين نظام به شكل نهايى خود رسيد؛ نظامى كه از آن زمان تاكنون تغيير مهم و اساسى نكرده است.
مسيحيت پس از رسميت يافتن
در سال 313 ميلادى، مسيحيت يكى از اديان رسمى و قانونى امپراتورى گرديد و در سال 381 م اين دين به عنوان تنها دين رسمى و قانونى امپراتورى اعلام شد و اديان ديگر غيرقانونى اعلام شدند. در خلال اين هفتاد سال، حكومتها به جز مقطعى بسيار كوتاه از مسيحيت حمايت مىكردند. پس در واقع مسيحيت به امپراتورى روم بسيار نزديك شده بود.
تا قبل از سال 313 م مسيحىبودن جرم بود و مجازات داشت، اما پس از آن تاريخ نه تنها مسيحى بودن جرم نبود، بلكه مستلزم موقعيت اجتماعى و پست و مقام نيز بود. نتيجه طبيعى اين امر دنياگرايى روزافزون ارباب كليسا و دورشدن آنان از آرمانهاى دينى مقدس خود بود. اگر تا ديروز مسيحيان شكنجه مىشدند، از اين زمان به بعد كليسا به لطف نزديكى با حكومت، خود شكنجهگر شده بود و مخالفان خود را شكنجه میکرد.
قسطنطين در آسياى صغير، شهرى ساخت و آن را قسطنطنيه ناميد و پايتخت را از رم به اين شهر منتقل كرد. اين امر باعث شد كه شهر رم از مركز حكومت فاصله بگيرد، و در حوادث سالهاى بعد و ماجراى حمله اقوام وحشى به شهر رم، پاپ نقش رهبر سياسى را ايفا كند. امورى از اين دست و حمايت حكومت باعث شد كه قدرت اسقفنشين رم فزونى گيرد و بهتدريج داراى تشكيلاتى گسترده و مفصل شود.
نكته ديگر اينكه با نزديك شدن دين به حكومت و رسمى شدن آن، گروههاى زيادى به صورت دستهجمعى به مسيحيت گرويدند. بسيارى از اين نوكيشان از سطح فرهنگ و آگاهى پايينى برخوردار بودند و مطابق فرهنگ خود، به دين صورتى ملموس و مادى دادند و كليسا نيز با آنان به نرمى برخورد كرد. بدين ترتيب پرستش تمثالها و اشياى مقدس و توجه به قديسين رو به افزايش نهاد. همچنين جنبههاى ظاهرى دين، مانند شعائر هفتگانه و اعياد و روزهاى مقدس از اهميت بسيار زيادى برخوردار شد و بدين ترتيب چهره و صورت دين تغيير كرد.
ظهور رهبانيت
دنياگرايى بيش از حد كليسا و ظاهرى شدن دين در قرن چهارم، باعث شد كسانى كه در پى زهد و تقوا بودند، جامعه را ترك كرده، در گوشهاى از بيابان به عبادت بپردازند. بدين ترتيب در اين زمان رهبانيت در مسيحيت به ظهور رسيد. كسانى كه انزوا مىگزيدند در ابتدا به تنهايى اين عمل را انجام مىدادند، ولى بهتدريج اجتماعاتى تشكيل شد و صومعههايى براى اين تاركان دنيا ساخته شد. آنان با كشاورزى زندگى را مىگذرانيدند و آرمانشان دستگيرى از مستمندان بود كه در اين راه خدمات مهمى انجام دادند.
پس از اينكه پايتخت امپراتورى از رم به قسطنطنيه در شرق انتقال يافت، بهتدريج شرق و غرب امپراتورى از هم جدا شدند. اندك اندك زبان اين دو بخش از امپراتورى جدا شد و در شرق به زبان يونانى و در غرب به زبان لاتين سخن مىگفتند. به همين جهت گاهى اصطلاح شرق يونانى و غرب لاتين به كار مىرفته است.
پس از شوراى نيقيه با اينكه راستكيشى در مبارزهاى كه چند قرن به درازا كشيده بود، به پيروزى رسيد، اما بحث الهياتى خاتمه نيافت. بلكه بحثها و نزاعهاى بيشترى بايد رخ مىداد تا نظام الهياتى مسيحى به شكل نهايى خود برسد. اما اين نزاعها در شرق و غرب امپراتورى، مسير متفاوتى را طى كرد و موضوع بحث در هر يك از اين دو بخش متفاوت بود.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .