ارسالها: 1667
#21
Posted: 22 Nov 2013 17:36
عصر مناقشات و نزاعهاى فرقه اى
مسيحيت از اواخر قرن اول به بعد از دو مشكل رنج مىبرد: فشار و شكنجههاى امپراتورى روم، و مناقشات الهياتى و فرقهاى. اين دو مشكل پس از چند قرن، حل شدند.
دوران فشار و شكنجه
قبل از سال 70 ميلادى، مسيحيان در ديد حاكمان رومى فرقهاى يهودى به حساب مىآمدند و كمتر مورد توجه بودند. فقط يك استثنا وجود دارد و آن سال 64 ميلادى بود كه نرون، امپراتورى روم، براى حلّ مشكلات داخلى خود، شهر رم را طعمه آتش كرد و سپس مسيحيان را مسبب آن خواند و آنان را قتل عام كرد. اما بعد از سال 70 ميلادى و پراكندگى يهود، مسيحيان مورد توجه قرار گرفتند و خطرى براى امپراتورى به حساب آمدند. در امپراتورى روم، قيصرها گونهاى تقدس داشتند و مردم در مقابل آنان يا تمثالشان كرنش مىكردند. دين مسيحيان اجازه چنين كرنشى را به آنان نمىداد و اين امر باعث حساسيت حاكمان گرديد.
به هر حال از اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم مسيحىبودن جرم به حساب مىآمد و مجازات سنگينى را در پى داشت. در دورهايى برخى از امپراتوران از اجراى اين قانون كوتاه مىآمدند و در برخى دورهها سختگيرى بيشترى مىشد و مسيحيان را به بلايى سخت دچار مىكردند. هر كس به مسيحى بودن خود اعتراف مىكرد يا حاضر نمىشد جلو تمثال امپراتور كرنش كند يا صليب را لگدمال كند، در قفس درندگان افكنده مىشد يا زنده در آتش سوزانده مىشد. نكتهاى كه كار را براى مسيحيان مشكلتر كرده بود، عدم جواز تقيه در اين آيين است. نمونه اين كشتار در اواسط قرن سوم و در زمان امپراتور دسيوس [دقيانوس ]بود. قضيه معروف اصحاب كهف مربوط به اين دوره است.
مناقشات الهياتى و فرقه هاى
هرچند، همانطور كه گذشت، انديشه پولسى در قرن اول پيروزى نسبى يافت، اما نزاع پايان نگرفت. در سدههاى دوم و سوم ميلادى، نزاعهاى الهياتى سختى بين مسيحيان در جريان بوده و گروههايى شكل گرفته است.
برخى از اين گروهها با اصل انديشه پولسى مخالف بودند و آن را كفر مىشمردند و برخى ديگر با پذيرش اصل آن در تفسير آن با ديگران اختلاف داشتند. برخى از مهمترين اين گروهها و مناقشات عبارتند از:
1. شريعتگرايان
همانطور كه گذشت در قرن اول، از درون مسيحيان يهودىگرا، گروهى پديد آمد كه «ابيونىها» خوانده مىشدند. هر چند از سال 135 م و پس از شكست آخرين تلاش يهوديان براى بازپسگيرى كشور و معبد از تعداد و نفوذشان كاسته شد، اما تا قرن چهارم ادامه حيات دادند و در اين زمان از بين رفتند.
ابيونىها كه به لحاظ عقيدتى بر توحيد تأكيد مىكردند و اعتقاد به الوهيت مسيح را كفر مىدانستند و به لحاظ عملى بر اجراى شريعت يهود براى همه مسيحيان تأكيد مىكردند، نوشتههاى پولس را نپذيرفته، تنها انجيل متى را قبول داشتند.
2. گنوسىها
گنوسىگرى جريانى فكرى ـ فلسفى بود كه ريشه در يونان باستان داشت و در قرن دوم در مسيحيت به اوج خود رسيد. كلمه «گنوسى» از واژه يونانى Gnosisبه معناى معرفت و شناخت است و پيروان اين جريان خود را عارف مىدانستند. مهمترين انديشه اين گروه اين بود كه ماده و جهان مادى را پست و پليد شمرده، خداى مهربان را خالق آن نمىدانستند. بنابراين همه لذات جسمانى را رد مىكردند و معتقد بودند انسان براى نجات خود بايد با جسم مبارزه كند و روح را از اين زندان نجات بخشد. اما اگر جسم پليد است، چرا خدا جسم گرفت؟ پاسخ اينان اين بود كه جسم مسيح يك جسم واقعى نبود و او درواقع رنج نكشيد، بلكه به نظر انسانها اينگونه مىآمد.
3. ماركيونىها
اينگروه كه درقرندوم بهوجود آمد وطرفداران قابل توجهى پيداكرد،منسوب به ماركيون (مرقيون ـ مارسيون: 130ـ180م) است. اوكليساى خاصى با متون مقدس ويژه مشتمل بر رسالههاى پولس و نسخهاى اصلاح شده از انجيل لوقا داشت. وى تنها پولس را حامل و عامل سنت واقعى مسيح مىدانست و در بسيارى از انديشهها مانند گنوسىها بود. همچنين ماده را پليد مىشمرد و خداى پدر عهد جديد را متفاوت با يهوه عهد قديم و بالاتر از او مىدانست، و يهوه را شخصى كينهجو و عامل خلق اين جهان مادى مىدانست.
4. مونارشيستها
كلمه «منارشيسم» به معناى طرفدارى از حكومت فردى است و گروهى كه به اين نام خوانده مىشدند، نگران اين بودند كه مبادا الوهيت مسيح، كه در نوشتههاى پولس و يوحنا آمده، به يگانگى خداوند لطمه زند. برخى از اينان قائل به «فرزندخواندگى» حضرت عيسى بوده و عقيده داشتند عيسى يك انسان بود، اما از آنجا كه انسانى نيكو و مطيع خداوند بود، روح و كلمه خداوند در او ساكن شد. بنابراين نبايد با او به مثابه خدا برخورد كرد. اين انديشه در واقع رد الوهيت مسيح بود. اما دستهاى ديگر مىگفتند خدا به سه وجه و صورت ظاهر شده است، اما يك خدا بيشتر نيست. در عهد قديم به صورت «پدر»، در عهد جديد به صورت «پسر» و پس از صليب به صورت «روحالقدس» ظاهر شده است. اين ديدگاه «وجهى» خوانده مىشود.
5. مونتانىها
در اواسط قرن دوم بهتدريج آموزهاى شكل گرفت به نام «حجيت كليسا»، كه به زودى به آن خواهيم پرداخت. اين كليسا داراى سازمانى با رئيسى در رأس آن گرديده بود. فردى به نام مونتانوس كه اين گروه نام خود را از او گرفته، با تشكيلاتى شدن كليسا و اينكه يك رئيس انسانى، غير از روحالقدس، داشته باشد، مخالف بود. اين جريان مونتانيزم خوانده مىشود.
6. آيين مانى
گرايش ديگرى كه در قرن سوم مسيحيت را تحت تأثير قرار داد، آيين مانى است. مانى (216 ـ 276 م) هر چند در اصل يك ايرانى است، اما از تركيب مسيحيت، بهويژ ه شكل گنوسى آن، و اديان ايران باستان، آيين جديدى بهوجود آورد. آيين او بيش از اينكه در ايران نفوذ كند، در جهان مسيحيت نفوذ كرد و در زمان خود پيروان بسيارى يافت. به همين جهت از اين آيين معمولاً به عنوان يك فرقه بدعتگذار مسيحى ياد مىشود. مانى به سلسلهاى از انبيا قائل بود كه عيسى و پولس از آنها بودند و خود مانى خاتم آنان.
7. آباى كليسا و راستكيشى
آنچه گذشت مهمترين جريانات و گرايشهايى بودند كه در دو قرن دوم و سوم ميلادى در مسيحيت به وجود آمدند و هر يك نزاعى سخت برپا كردند. اما از قرن دوم بهتدريج گروهى خود را راستكيش مىخواندند و اين جريانها و فرقهها را به عنوان بدعتگذار رد مىكردند. در اين دوره هر گروه عقايد و اعمال خاصى را مطرح و نوشتههايى خاص را به عنوان كتاب مقدس معرفى مىكرد.
پس به مرجعى نياز بود كه سخن او حجت باشد. در اينجا بود كه آموزهاى به نام «حجيت كليسا»، كه در واقع اصل و اساس راستكيشى بود، شكل گرفت. راستكيشان مىگفتند حضرت عيسى در سخنى كه به «متن پطرسى» معروف است، پطرس را به سرپرستى كليسا نصب كرده است. حال هر كليسايى كه سلسله اسقفهايش به پطرس برسد، سخنش حجت است و همگان بايد از آن اطاعت كنند. اما كدام كليسا اينگونه است؟ گفته مىشد كليساى رم سلسله اسقفهايش به پطرس مىرسد و بنابراين بر ديگر اسقفها برترى دارد و سخن او بر همگان حجت است.
به پشتوانه اين اصل، راستكيشان ديگران را به بىدينى متهم كرده، آنان را بدعتگذار مىخواندند. شخصيتهاى بزرگ جريان راستكيشى اين دوره، كه آباى اوليه كليسا خوانده مىشوند، به دفاع از آن چيزى كه مسيحيت راستين مىدانستند، كمر همت بسته بودند. برخى از اين آباء متوجه دشمنان خارجى شده، به شبهات و تهمت هاى آنان پاسخ مىدادند كه به «مدافعهنويسان» معروفاند.شخصيتهايى مانند ژوستين شهيد (100 ـ 165 م) و ترتوليان (حدود 160 ـ 220 م) را مىتوان از اين دسته شمرد.
دستهاى ديگر از آباى كليسا متوجه گروههاى داخلى شده، به آنان پاسخ مىدادند. از معروفترين شخصيتهاى اين گروه كه «جدليون» خوانده مىشوند، ايرنئوس (130 ـ 200 م) است كه كتاب عليه بدعتهارا دررد عقايد گنوسىها نوشته است. همچنين مىتوان در ميان آباى جدلى از «آباى اسكندرانى» نام برد كه معروفترين شخصيتهاى آنان كلمنت و اُريجن بودند.
به هر حال با تلاش اين آباى كليسا بود كه گروههايى كه بدعتگذار خوانده مىشدند، منزوى شده، حجيت كليسا بهتدريج جا افتاد، و متون مقدس قانونى معين شدند. گفته مىشود اين عمل در ربع آخر قرن دوم صورت گرفته است. همچنين اعتقادات رسمى در قالب اعتقادنامههايى بيان شد و سرانجام آيينهاى هفتگانه كليسايى شكل گرفت. به هر حال در طول اين دوره، نزاع بين راستكيشان و گروههاى ديگر ادامه داشت تا اينكه زمان و امپراتورى روم وارد قرن چهارم شد.
اعلاميه ميلان و آزادى رسمى مسيحيان
در ابتداى قرن چهارم ميلادى، تحولاتى سياسى در امپراتورى روم رخ داد كه تأثير بسيارى بر تاريخ مسيحيت گذاشت و در واقع اين زمان نقطه عطفى در تاريخ اين دين است. در سالهاى اوليه قرن چهارم بار ديگر موجى از فشار و شكنجه توسط ديوكلتيانوس، امپراتور روم، عليه مسيحيان به راه افتاد، اما در واقع اين آخرين موج بود؛ چرا كه با مرگ وى امپراتورى بين چهار قيصر تقسيم شد و بين اين چهار قيصر جنگ و نزاع برپا شد.
تا اينكه نوبت به فرزند يكى از اين قيصرها به نام قسطنطين رسيد كه رؤياى فتح تمام امپرتورى را در سر داشت. گفته مىشود در شبى كه او قصد حمله بر شهر رُم را داشت، در افق تصوير صليبى همراه اين نوشته ديد كه «با اين علامت فتح كن». قسطنطين صبح روز بعد به سربازانش دستور داد روى پرچمهايشان نشانه صليب نصب كنند و بدينترتيب اين آغاز دورهاى جديد براى مسيحيت بود.
قسطنطين نيمى از امپراتورى را از آن خود كرد و در سال 313 م همراه با امپراتور بخش شرقى در شهر ميلان اعلاميهاى مبنى بر آزادى مذهب صادر كردند كه در آن تصريح شده بود كه مسيحيان و غير مسيحيان در اختيار دين آزادند. بدين ترتيب يكى از دو مشكل مسيحيت، يعنى فشار و شكنجه امپراتورى روم، پايان يافت.
شوراى نيقيه
قسطنطين امپراتورى را به لحاظ سياسى يكپارچه كرد و اوضاع مسيحيان هر روز بهتر مىشد، اما مشكل مناقشات الهياتى همچنان پابرجا بود و بلكه در اوايل قرن چهارم حادتر شده بود. در اين زمان مناقشه سختى بر سر تثليث و ارتباط مسيح با خداى پدر درگرفته بود. نزاع از آنجا آغاز شد كه الكساندر، اسقف اسكندريه، براى كشيشان خود درباره «سرّ تثليث در توحيد» موعظه مىكرد. يكى از كشيشان او به نام آريوس اعتراض كرد.
اعتراض او اين بود كه اين سخن سر از چند خدايى درمىآورد. عقيده آريوس اين بود كه: خدا از خلقت جدا است. پس ممكن نيست مسيحى را كه به زمين آمده و چون انسان تولد يافته است با خدايى كه نمىشود شناخت يكى بشماريم. همان ورطهاى كه انسان را از خالق خود جدا مىنمايد، مابين خدا و پسر وى عيسى مسيح نيز موجود است. پدر، پسر را توليد نمود؛ يعنى پيش از هر چيز پسر از پدر از نيستى خلق گرديد؛ پس مخلوق است و از ذات خود پدر نيست و به تمام معنا وى را خدا نتواند خواند.
پس بحث در اين بود كه آيا مسيح هم يكى از مخلوقات است يا اينكه موجودى ازلى و همذات با خداى پدر. اين بحث از قرن دوم آغاز شده بود، اما دراينزمان، يعنى ابتداى قرنچهارم بهنزاعىحاد وسختتبديل شد. آريوس، الوهيت مسيح را رد مىكرد و الكساندر حكم به كفر او داد و طرفداران دو انديشه به نزاع پرداختند؛ به گونهاى كه امپراتورى به آشوب كشيده شد.
قسطنطين سعى كرد بين دو طرف آشتى برقرار كند، اما موفق نشد. از نامهاى كه او براى دو طرف نزاع نوشته برمىآيد كه دغدغه او بيشتر حفظ امپراتورى بوده تا اينكه مشكل الهياتى مسيحيت را حل كند. او در بخشى از نامه خود درباره اين بحثها مىگويد: اينها مسائلى است كه فقط بيكارى محرك آنها است و جز براى حدت ذهن فايدهاى ندارد.
قسطنطين مجبور شد كه در شهر نيقيه در آسياى صغير شورايى تشكيل دهد كه به شوراى نيقيه معروف است. در اين شورا كه در سال 325 م تشكيل شد، 318 نفر از اسقفهاى سراسر امپراتورى حضور يافتند. سرانجام در اين شورا، كه شخص قسطنطين در تصميمگيرىهاى آن نفوذ داشت و گفته مىشود اولينبار بود كه حاكمان در امور دينى مسيحيت دخالت مىكردند، رأى به سود الكساندر و نماينده فعال او آتانانوسيوس داده شد و آريوس محكوم گرديد.
اين شورا اعتقادنامهاى صادر كرد كه به «اعتقادنامه نيقيه» معروف است. در اين اعتقادنامه بر الوهيت پسر و روح القدس تأكيد شد و براى اولين بار تثليت در يك سند رسمى وارد شد. به هر حال پس از اين شورا آريوس تكفير و تبعيد شد و كتابهاى او را سوزاندند ومجازات اعدام براى كسانى مقررشدكه اينكتابهارا پنهان كنند. بدينترتيب مشكل دوم مسيحيت، يعنى مناقشات فرقهاى تا حدى حل شد و كسانى كه خود را راستكيش مىخواندند، به پيروزى نهايى رسيدند.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#22
Posted: 22 Nov 2013 17:38
عصر حواريون
گفته مىشود ماجراى صليب و پايان زندگى زمينى حضرت عيسى، در حدود سال 30 ميلادى رخ داد. از اين زمان تا حدود سال 100 ميلادى، عصر حواريون خوانده مىشود. حواريون حضرت عيسى در اين دوره براى ترويج دين جديد خود تلاش مىكرده اند.
همان طور كه اناجيل در واقع گزارش زندگى و سخنان حضرت عيسى است، در مجموعه عهد جديد كتابى پس از اناجيل آمده است تحت عنوان اعمال رسولان كه در واقع گزارشى است از آنچه پس از حضرت عيسى عليه السلام رخ داد. كتاب اعمال رسولان و فقراتى از رساله هايى كه پس از آن آمده است، تنها منبع تاريخى رخدادهاى اين دوره از تاريخ مسيحيت است. در اين دوره به چند رويداد بايد توجه كرد:
پطرس و پولس
سؤالى اساسى كه در رابطه با دوره پس از مؤسس يك دين مطرح مىشود، اين است كه آيا خود مؤسس براى بعد از خود برنامهاى دارد؟ آيا زمام امور را به فرد خاصى سپرده يا آن را رها كرده و به پيروان سپرده است؟ از اناجيل برمىآيد كه حضرت عيسى براى دوره بعد از خود برنامه داشته و به فرد خاصى مسئوليت داده است. اولين فردى كه به حضرت عيسى ايمان آورد و سپس بزرگترين حوارى او گرديد شخصى به نام شمعون بود.
حضرت عيسى خطاب به اين فرد مىگويد:
اى شمعون، پسريونا،... تو پطرس [= صخره] هستى ومن براين صخره كليساى [امت ]خود را بنا مىكنم و نيروهاى مرگ هرگز بر آن چيره نخواهد شد وكليدهاى پادشاهى آسمانى را بهتو مىدهم. آنچه را كه تو در زمين منع كنى در آسمان ممنوع خواهد شد و هر چه را كه بر زمين جايزبدانى، درآسمان جايزدانسته خواهد شد. (انجيل متى، )
در فقرهاى ديگر، كه مربوط به اندكى قبل از صعود آن حضرت است، مىگويد:
بعد از صبحانه، عيسى به شمعون پطرس گفت: اى شمعون پسر يونا، آيا مرا بيش از اينها محبت مىنمايى؟ پطرس جواب داد: آرى اى خداوند [ارباب]، تو مىدانى كه تو را دوست دارم، عيسى گفت: پس به برههاى من خوراك بده. بار دوم پرسيد: اى شمعون پسر يونا، آيا مرا محبت مىنمايى؟ پطرس پاسخ داد: اى خداوند، تو مىدانى كه تو را دوست دارم. عيسى به او گفت: پس، از گوسفندان من پاسدارى كن. (انجيل يوحنا)
در دنباله اين فقره، براى بار سوم سؤال عيسى و پاسخ پطرس تكرار مىشود و حضرت عيسى به او مىگويد به گوسفندان من خوراك بده. منظور از گوسفندان، امت است؛ كما اينكه در جاهاى ديگر عهد جديد به اين معنا به كار رفته است. به هر حال از دو فقره فوق به خوبى برمىآيد كه رهبرى امت مسيحى و زعامت دينى آنان برعهده پطرس نهاده شده است. از اولين فصلهاى كتاب اعمال رسولان برمىآيد كه پطرس اين وظيفه را انجام مىداده و حتى در اين راه به زندان افتاده است.
اما از باب هشتم اين كتاب شخصيت ديگرى پيدا مىشود كه نام عبرى اوشائول و نام يونانى او پولس است. او در آغاز مسيحيان را شكنجه و آزار مىداد. برخى از مسيحيان از اورشليم به دمشق گريخته بودند و پولس از طرف كاهن اعظم يهود مأموريت يافت كه آنان را دستگير كرده، بازگرداند. به گفته كتاب اعمال رسولان، در نزديكى دمشق نورى مىبيند و صدايى مىشنود و او به زمين مىافتد و آن صدا كه صداى عيسى است، به او میگويد كه چرا بر من جفا مىكنى و بعد به او دستور مىدهد كه به شهر برود و منتظر دستور مسيح باشد. چون به شهر مىرسد، عيسى از طريق فردى دستورات لازم را به او مىدهد.
پولس تغيير كيش مىدهد و شروع به تبليغ آيين جديد خود مىكند. اما او نمىتواند به اورشليم برود؛ چرا كه در آنجا مسيحيان را شكنجه مىكرده است. پس مجبور مىشود به ديگر قسمتهاى امپراتورى روم رفته، آيين خود را تبليغ كند. اما تعاليم او از دو جهت با تعاليم ديگر حواريان، و در رأس آنان پطرس، متفاوت بود: نخست اينكه عقايدى كه او ترويج مىكرد با عقايد يهودى سازگارى نداشت، و دوم اينكه او پايبندى به شريعت موسوى را لازم نمىدانست. به گفته بسيارى از نويسندگان مسيحى، او به اندازهاى مسيحيت را تغيير داده كه بايد او را مؤسس دوم اين دين به شمار آورد. از موارد متعددى از عهد جديد، بهويژه رساله هاى پولس، برمىآيد كه بين پولس از يكسو و حواريان عيسى و در رأس آنها پطرس، از سوى ديگر، نزاع سختى در جريان بوده است.
پولس گاهى از دست حواريان و پطرس خمشگين مىشود و به آنان مىتازد و حتى پطرس را به نفاق و دورويى متهم مىسازد. او گاهى چنان خشمگين مىشود كه به مسيحيان برخى از شهرها، كه از گروه حواريان اطاعت مىكردند، مىتازد و حتى به آنان توهين مىكند. اما سؤال مهم و اساسى اين است كه اگر پولس در حدود سال 40 ميلادى، يعنى حدود ده سال پس از حيات زمينى عيسى به مسيحيت گرويد، و در اين مدت رهبرى مسيحيان برعهده پطرس بود، او چگونه توانست براى خود جايى باز كند و حتى با پطرس مخالفت كند؟
پاسخ اين سؤال اين است كه او مقام پطرس و مسئوليتى كه عيسى به او داده بود، نفى نكرد، بلكه مسئوليت او را محدود كرد. او مدعى شد كه مسئوليتى كه عيسى به پطرس داده، بشارت به يهوديان است، اما همان عيسى در راه دمشق بشارت غير يهوديان را به من سپرده است. بدين ترتيب مأموريت پطرس محدود به يهوديان شد و پولس نه تنها مقامى مساوى با او يافت، بلكه از آنجا كه حوزه مأموريت او غير يهوديان بود و سراسر امپراتورى را در برمىگرفت، به زودى تعداد پيروان او بسيار بيشتر از پيروان پطرس گرديدند.
علاوه بر اين نوع مسيحيتى كه پولس تعليم مىداد با مسيحيت يهودى متفاوت، و پذيرش آن براى مشركان امپراتورى آسانتر بود. او از يك سو انجام اعمال شريعت را براى غير يهوديان لازم نمىدانست و از سوى ديگر نظام الهياتى او كه مشتمل بر يك مسيح الوهى بود كه جسم گرفته تا فداى گناهان انسانها شود، براى پيروان اديان يونانى ـ رومى مأنوس و قابل پذيرش بود؛ اما آنان با نظام الهياتى يهود بيگانه بودند.
اين امور باعث شد كه پولس و انديشه هايش بهتدريج غلبه يابد و از اهميت حواريان و مسيحيان يهودیگرا هر روز كاسته شود. در اواخر قرن اول از درون مسيحيان يهودیگرا، فرقهاى به وجود آمد كه «ابيونىها» خوانده می شدند. اينان بر شريعت يهود سخت پايبند بودند و پولس را به خاطر اينكه براى مسيح الوهيت قائل بود، كافر مىدانستند. پطرس و پولس در سال 64 ميلادى در شهر رم اعدام شدند، اما انديشه هاى پولس به تدريج غلبه يافت.
تدوين متون مقدس مسيحى
همانطور كه در بحث از تعاليم حضرت عيسى گذشت، آن حضرت مجموعه عهد قديم را تأييد كرد. بنابراين مسيحيان آن مجموعه را به عنوان بخشى از كتاب مقدس خود پذيرفتند. البته بايد توجه داشت كه عهد قديم دو نسخه قديمى دارد: يكى نسخه عبرى و ديگرى ترجمه يونانى كه به سبعبنيه معروف است. نسخه دوم، برخى كتابها و نيز بخشهايى را نسبت به نسخه عبرى زيادتر دارد و نيز ترتيب كتابها و تقسيم آنها نيز در اين دو كتاب متفاوت است.
مسيحيان اوليه نسخه سبعبنيه را پذيرفتند و بخشهاى اضافه آن براى آنان اعتبار درجه دوم داشت. اما بعدها پروتستانهاى مسيحى به نسخه عبرى بازگشتند و بخشهاى اضافى سبعينيه را غيرقانونى شمردند. آنان اين كتابها را «اپوكريفا» يعنى مخفى و پوشيده ناميدند.
در سالهاى نخست تاريخ مسيحيت، عهد قديم تنها كتاب مقدس آنان بود. سالها گذشت تا اينكه مجموعه عهد جديد، كه بخش اصلى متون مقدس مسيحى است، تدوين شد. البته بايد توجه داشت كه مسيحيان معتقد نيستند كه حضرت عيسى كتابى آورده است؛ بلكه آنان زندگى و سخنان او را براى هدايت انسانها كافى مىدانند، چرا كه معتقدند خود عيسى كلمه خداوند و وحى است. اما از اواسط قرن اول به تدريج مجموعهاى از كتابها و رسالهها تدوين شد كه عهد جديد خوانده شد و از آنجا كه بخش عمده اين كتابها در عصر حواريون تدوين شد، در اينجا به معرفى اجمالى و تاريخ نگارش آنها مىپردازيم. در بخش تعاليم مسيحى به بحثهاى عقيدتى در اين باره خواهيم پرداخت.
مجموعه عهد جديد مشتمل بر 27 كتاب است كه مىتوان آنها را به لحاظ موضوعى به سه بخش تقسيم كرد:
۱ . كتابهاى تاريخى كه مشتمل بر پنج كتاب است، كه چهار عدد از آنها همان اناجيل چهارگانه متى، مرقس و لوقا و يوحنا است. كلمه «انجيل» واژهاى يونانى به معناى مژده است و مقصود از آن پيام و تعليم حضرت عيسى است و اين چهار كتاب در واقع چهار زندگىنامه از حضرت عيسى هستند كه به چهار شخصيت فوق منسوب اند.
سه انجيل نخست به لحاظ سبك و محتوا شبيه هم هستند، و به همين جهت «اناجيل همنوا» خوانده مىشوند. اما انجيل چهارم با سه انجيل ديگر متفاوت است و علاوه بر تفاوت مطالب، در اين انجيل، مباحثى از قبيل الوهيت عيسى مطرح شده كه در اناجيل قبلى ديده نمىشود. كتاب پنجم از مجموعه تاريخى اعمال رسولان است كه به حوادث پس از حضرت عيسى و فعاليتهاى حواريون و پولس تا حدود سال 62 م مىپردازد. قسمت عمده اين كتاب درباره مسافرتها و فعاليتهاى پولس است.
۲ . بخش دوم كه موضوع اصلىاش تعليم و موعظه است، مشتمل بر 21 رساله يا نامه است. از اين مجموعه چهارده رساله به صورت قطعى يا احتمالى به پولس منسوب است. سه رساله به يوحنا، دو رساله به پطرس و دو رساله ديگر به يعقوب و يهودا. بخش سوم اين مجموعه رؤيا و مكاشفه است و حوادث آينده و آخرالزمان را پيشگويى كرده است. در اين بخش تنها يك كتاب به نام «مكاشفه» وجود دارد كه به يوحنا منسوب است.اما آيا اين مجموعه به لحاظ تاريخ نگارش هم به همين ترتيب است؟
محققان اين مطلب را رد مىكنند. مجموعه عهد جديد را به لحاظ تاريخ نگارش به سه بخش مىتوان تقسيم كرد: نوشته هايى كه بين سالهاى 45 تا 65 م نوشته شدهاند؛ نوشتههاى مربوط به سالهاى 65 تا 90 ميلادى، و
نوشته هاى مربوط به بعد از سال 90 ميلادى. محققان برآنند كه رسالههاى پولس نخستين نوشته هاى عهد جديد است و در مقطع اول نگاشته شده اند.
اناجيل همنوا، كتاب اعمال رسولان و مكاشفه يوحنا در مقطع دوم، يعنى بين سالهاى 65 تا 90 ميلادى نوشته شدهاند. گفته مىشود قديمىترين انجيل، مرقس است كه بعد از سال 65 م نوشته شده و بعد از آن به ترتيب متى و لوقا قرار مىگيرد. سنت مسيحى و نيز نقادان جديد برآنند كه انجيل يوحنا ورسالههاى او در پايان قرن اول نوشته شده اند.
سنت مسيحى، دو رساله پطرس را به همين شخصيت نسبت مىدهد. بنابراين تاريخ نگارش آن را قبل از سال 64 م. مىداند. اما محققان، تاريخ نگارش رساله اول را پايان قرن اول و رساله دوم را اواسط قرن دوممىدانند. رساله كوچك يهودا را نيز بسيارى از محققان مربوط به زمانى متأخر و قرن دوم ميلادى مىدانند.
نكته ديگر، نويسندگان مجموعه عهد جديد است. سنت مسيحى، انجيل متى را به متاى حوارى و انجيل مرقس را به يوحناى مرقس، شاگرد پطرس، و انجيل لوقا و كتاب اعمال رسولان را به لوقا، شاگرد پولس، و انجيل يوحنا و سه رساله به همين نام و كتاب مكاشفه را به يوحناى حوارى و دو رساله منسوب به پطرس را به پطرس حوارى و رساله يعقوب و يهودا را به دو برادر عيسى به همين نامها نسبت مىدهد. همچنين اين سنت، سيزده رساله را به پولس نسبت مىدهد و در مورد رساله به عبرانيان اختلاف است.
نقادان جديد در بسيارى از اين انتسابها ترديد كرده و با دليل قطعى آنها را رد كردهاند. آنان از اين مجموعه انتساب انجيل لوقا و كتاب اعمال رسولان را به لوقا شاگرد پولس و انتساب 7 يا 8 رساله را به پولس و انتساب كتاب مكاشفه را به يوحناى حوارى پذيرفته اند.
اما انتساب ساير كتابها را به كسانى كه نامشان را همراه دارند، نمىپذيرند. محققان برآنند كه مجموعه عهد جديد موجود، در اصل به زبان يونانى نوشته شده است. همانطور كه گذشت چند قرن پيش از ميلاد زبان يونانى در كل حوزه درياى مديترانه رايج گشته به صورت زبان دوم و زبان علمى درآمده بود.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#23
Posted: 22 Nov 2013 17:42
مؤسس مسيحيت
مؤسس مسيحيت، شخصيتى بهنام عيسى استكه از اناجيل برمىآيد كه همان مسيح منتظَر عهد قديم و يهوديان است. زندگى حضرت عيسى در چهار كتاب از مجموعه عهد جديد، يعنى اناجيل چهارگانه متى، مرقس، لوقا و يوحنا آمده است. در رابطه با زندگى حضرت عيسى چند نكته قابل توجه است:
1. تولد و رشد حضرت عيسى
ماجراى تولد حضرت عيسى در دو انجيل متى و لوقا آمده است. به گفته اين اناجيل حضرت مريم نامزد فردى به نام يوسف نجار، از نسل داود بود، اما هنوز به خانه شوهر نرفته بود. در همين دوره نامزدى است كه فرشته خداوند بر مريم ظاهر مىشود و به او مژده فرزندى را مىدهد. مريم شگفتزده مىگويد چگونه چنين چيزى ممكن است؛ در حالى كه مردى مرا لمس نكرده است؟ فرشته پاسخ مىدهد كه اين امر به قدرت خدا محقق خواهد شد.
يوسف نجار وقتى از آبستنى مريم خبردار شد، تصميم گرفت مخفيانه از او جدا شود، اما فرشته خداوند در خواب به او گفت كه اين كودك از طرف خدا است و نبايد از مريم جدا شوى. بدينسان حضرت عيسى معجزهآسا متولد شد، اما مردم او را فرزند يوسف نجار مىدانستند. به گفته اناجيل، هيروديس پادشاه وقتى از تولد كودك مطلع شد، كمر به قتل او بست و يوسف و مريم با هدايت خداوند به مصر گريختند و پس از چندى خداوند مرگ پادشاه را به آنان خبر داد. پس آنان به وطن بازگشتند.
وطن اصلى يوسف شهر ناصره از استان جليل بود. به همين جهت عيسى به ناصرى ملقب شد و كلمات نصرانى و نصارا با اين لقب مرتبطاند. به هر حال عيسى در اين شهر دوران كودكى را گذرانيد و كمتر به اورشليم، كه مركز
كشور يهودىنشين بود، سفر كرد. اناجيل درباره كودكى آن حضرت مطالب اندكى را نقل كرده اند.
2. آغاز مأموريت
اندكى قبل از آغاز مأموريت حضرت عيسى، پيامبرى به نام يحيى مبعوث مىشود. او كه مردم را به توبه دعوت مىكرد و به جهت آنكه مردم را غسل تعميد مىداد، به يحياى تعميد دهنده معروف بود، آمدن قريبالوقوع مسيح را پيشگويى كرد. او درباره مسيح مىگويد: بعد از من مردى تواناتر از من مىآيد كه من لايق آن نيستم كه خم شوم و بند كفشهايش را باز كنم. من شما را با آب تعميد مىدهم، اما او شما را با روحالقدس تعميد خواهد داد. (انجيل مرقس)
درباره آغاز مأموريت عيسى آمده است: در اين هنگام عيسى از ناصره جليل آمد و در رود اردن از يحيى تعميد
گرفت. همين كه عيسى از آب بيرون آمد ديد كه آسمان شكافته شد و روحالقدس به صورت كبوترى به سوى او فرود آمد. و آوازى از آسمان شنيده شد كه مىگفت: «تو پسر عزيز من هستى، از تو خشنودم» (انجيل مرقس، )
عيسى مسيحى ابتدا دوازده شاگرد خاص يا حوارى برمىگزيند و تبليغ مأموريت خويش را آغاز مىكند. او در راه رساندن پيام خود از دو ابزار استفاده مىكند: يكى منطق قوى و سخن مقتدرانه، و ديگرى معجزات شگفتانگيز از قبيل زنده كردن مردگان، شفا دادن بيماران لاعلاج و اطعام افراد پرشمار با غذايى اندك و...
3. تعاليم عيسوى
حضرت عيسى درباره تعاليم و مأموريت خود مىگويد:
فكر نكنيد كه من آمدهام تا تورات و نوشتههاى پيامبران را منسوخ نمايم. نيامدهام تا منسوخ كنم، بلكه آمدهام تا به كمال برسانم. يقين بدانيد كه تا آسمان و زمين بر جاى هستند، هيچ حرف و نقطهاى از تورات از بين نخواهد رفت تا همه آن تحقق يابد. پس هرگاه كسى حتى كوچكترين احكام شريعت را بشكند و به ديگران چنين تعليم دهد، در پادشاهى آسمانى، پستترين فرد محسوب خواهد شد، حال آنكه هر كس شريعت را رعايت كند و به ديگران نيز چنين تعليم دهد، در پادشاهى آسمانى، بزرگ خوانده خواهد شد. (انجيل متى)
از فقره فوق برمىآيد كه حضرت عيسى نيامد تا شريعت موسوى و تعاليم ديگر عهد قديم را نسخ و باطل نمايد؛ بلكه هدف او به كمال رساندن و محقق كردن آن تعاليم بود. پس ساختار اعتقادى و عملى تعاليم عيسوى با تعاليم تورات و ديگر كتابهاى عهد قديم تفاوت اساسى ندارد. اما از اناجيل برمىآيد كه نزاع تندى بين او و عالمان يهودى معاصرش در جريان بوده است. اصل نزاع آن حضرت بر سر اين بود كه چرا عالمان يهود، فقط به ظاهر دين چسبيده و روح و پيام اصلى دين را رها كرده اند.
او در فقرهاى از باب 23 از انجيل متى، كه سراسر آن حمله به اين عالمان است، مىگويد: «واى بر شما اى ملايان و فريسيان رياكار! شما از نعنا و شويد و زيره، ده يك مىدهيد، اما مهمترين احكام شريعت را كه عدالت و رحمت و صداقت است، ناديده گرفتهايد. شما بايد اينها را انجام دهيد و در عين حال از انجام ساير احكام غفلت نكنيد.» (انجيل متى)
از اين فقره بهخوبى برمى آيد كه حضرت عيسى از اين خشمگين بوده كه چرا ظاهر دين گرفته شده و پيام اصلى دين ترك شده است.وقتى عالمان يهود از او درباره مهمترين حكم شريعت مىپرسند، پاسخ مىدهد: «خداوند، خداى خود را با تمام دل و تمام جان و تمام عقل خود دوست بدار. اين اولين و بزرگترين حكم شريعت است. دومين حكمى كه به همين اندازه مهم است، شبيه اولى است؛ يعنى همسايه خود را مانند خويش دوست بدار.دراين دو حكم تمامى تورات و نوشتههاى انبيا خلاصه شده است.» (انجیل متی)
4. پايان زندگى زمينى
به گفته اناجيل، سران يهود از سخنان و اعمال عيسى ناخشنود بودند و به صورتهاى مختلف براى نابودى او زمينهچينى مىكردند. تا اينكه سرانجام او را با خيانت يكى از حواريان او به نام يهوداى اسخريوطى دستگير كرده، نزد كاهن اعظم يهود از او بازجويى كردند. سپس او را تحويل حاكم رومى منطقه داده، به او فشار آوردند تا عيسى را اعدام نمايد. حاكم رومى علىرغم ميل خود حضرت عيسى را به صليب كشيد. اين واقعه در روز جمعه رخ داد.
و بعدازظهر همان روز جسد حضرت عيسى را به خاك سپرده، سنگ بزرگى بر قبر او نهادند.
صبح زود يكشنبه كه پيروان او بر سر قبر آمدند، سنگ به كنارى افتاده بود و كفن عيسى خالى بود. آنگاه حضرت عيسى بر حواريان و ديگران ظاهر شد و به آنان خبر داد كه خداوند بار ديگر او را زنده كرده و از قبر برخيزانده است. حضرت عيسى حدود پنجاه روز در ميان حواريان بود و آنان گهگاه او را ملاقات مىكردند تا اينكه سرانجام با اين وعده كه به زودى بازخواهد گشت، در جلو ديدگان حواريان به آسمان رفت.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ویرایش شده توسط: amirhoo3in
ارسالها: 1667
#24
Posted: 22 Nov 2013 17:44
ظهور مسيحيت
در حدود دو هزار سال قبل، در منطقه فلسطين دينى ظهور كرد كه بعدها به بزرگترين دين جهان تبديل شد. درباره پيدايش مسيحيت چند بحث اهميت دارد:
بستر پيدايش مسيحيت
بى ترديد در مطالعه بستر پيدايش يك دين بايد به مسائلى از قبيل جغرافياى طبيعى، سياسى و اجتماعى منطقه، اوضاع فرهنگى منطقه به طور عام و نيز اوضاع دينى آن به طور خاص، توجه كرد تا عوامل شكلگيرى و گسترش آن را شناخت.
1. وضعيت جغرافيايى
مسيحيت در منطقه فلسطين در حوزه درياى مديترانه كه منطقهاى سرسبز و بارانى است و هميشه از رونق و تراكم جمعيت برخوردار بوده، به ظهور رسيد. سرزمين فلسطين كه در واقع همان سرزمين موعود بنىاسرائيل بود.
و خداوند وعدهاش را به ابراهيم و انبياى پس از او داده بود و حضرت موسى بنىاسرائيل را به اميد رسيدن به آن از مصر حركت داد، پس از حضرت موسى به دست بنىاسرائيل افتاد و آنان به رهبرى مردان مقتدرى چون داود و سليمان آن را به مملكتآباد و قدرتمندى تبديل كردند.
مدت زمانى بيش از يك هزاره اين قوم، ساكنِ آن سرزمين بودند و هر چند در مقطعى از آن سرزمين تبعيد شدند، اما در تمام اين دوران ساكنان اصلى آن بودند. در اين دوره هزار ساله بنىاسرائيل گاه داراى حكومتى مستقل بودند و گاه تحت سلطه حاكمان بيگانه، يعنى ايرانيان، يونانيان و روميان قرار داشتند. به هر حال توجه قدرتهاى سياسى و امپراتورىها به اين منطقه اهميت بيش از حد آن را نشان مىدهد. منطقه فلسطين در سال 63 قبل از ميلاد تحت سلطه امپراتورى قدرتمند روم درآمد.
بنابراين در زمان ظهور مسيحيت به يكى از استانهاى يك امپراتورى آباد و پهناور تبديل شده بود. امپراتورى روم هم از نظر آبادانى و هم ساختار مدنى و حقوقى از وضعيت بسيار مطلوبى برخوردار بود. دورترين نقطه كشور پهناور از امكانات بسيارى برخوردار بود و راهها و پلها و كشتىها مسافرت را در اين امپراتورى آسان مىكرد.
اين امر باعث شد كه رسولان مسيحى به راحتى به دورترين نقطه امپراتورى سفر كرده، آيين خود را تبليغ كنند. از سوى ديگر اين امپراتورى از قوانين حقوقى و مدنى خاصى برخوردار بود و هر چند در اين نظام بين روميان و ديگران تبعيض بود، اما ديگران نيز از حقوقى برخوردار بودند و به هر حال نظم و قانون در سراسر كشور حكم مىراند. اين امر باعث شد كه سفيران مسيحى بتوانند در همه جا به ترويج دين خود بپردازند و مخالفان، بهويژه يهوديان، نتوانند از كار آنان جلوگيرى كنند.
بدينرو اقتدار امپراتورى، از جهاتى به سود مسيحيت بود؛ اما نكتهاى كه از اين جهت قابل توجه است، اين است كه مؤسسان دو دين همخانواده مسيحيت، يعنى يهوديت و اسلام، بهراحتى حكومتى تشكيل داده، اداره امت خود را برعهده گرفتند. اما براى مؤسس مسيحيت هرگز چنين كارى ممكن نبود، چرا كه در زير سايه يك امپراتورى بسيار قدرتمند قرار داشت. بنابراين از اينكه حضرت عيسى عليهالسلام حكومتى تشكيل نداد، نمىتوان نتيجه گرفت كه جزو برنامه او نبوده است.
2. وضعيت فرهنگى
هر چند به لحاظ سياسى، امپراتورى روم حاكم بر سراسر حوزه درياى مديترانه بود، اما به لحاظ فرهنگى، از چند قرن قبل از ميلاد و در زمان امپراتورى بزرگ يونان، فرهنگ يونانى در سراسر منطقه نفوذ كرده بود.موشكافىهاى فلسفى و عقلانى چنان در آن منطقه نفوذ داشت كه هيچ فرهيختهاى از آن بيگانه نبود. ردپاى ادبيات و طرز انديشه يونانى در بسيارى از نوشتههاى اوليه مسيحى به خوبى مشهود است.
همچنين زبان يونانى به صورت زبان علمى و رسمى سراسر منطقه درآمده بود. همين زبان مشترك، نقش مهمى در گسترش مسيحيت ايفا كرد؛ چرا كه سبب شد رسولان مسيحى بهراحتى بتوانند با اقوام مختلف ارتباط برقرار كرده، پيام دين جديد خود را به آنان منتقل كنند. پس از اين، خواهيم ديد كه متن مقدس اصلى مسيحيت، يعنى عهد جديد، در اصل به زبان يونانى، و نه زبان مادرى حضرت عيسى و حواريان او ـ كه زبان عبرى با لهجه آرامى بود نوشته شده است.
3. وضعيت مذهبى
به لحاظ مذهبى، امپراتورى روم در عصر ظهور مسيحيت را بايد به دو بخش تقسيم كرد: يكى منطقه فلسطين كه يهوديان ساكنان اصلى آن را تشكيل مىدادند، و ديگرى ساير مناطق امپراتورى كه ساكنان آن عمدتا پيرو اديان متنوع و شركآلود يونانى ـ رومى بودند.
از اناجيل، كه تنها منبع سخنان و اعمال حضرت عيسى هستند، برمىآيد كه مخاطبان اوليه مسيح عليهالسلام، يهوديان بوده و آن حضرت با عالمان يهود بحثهاى فراوانى داشته كه گاه به تندى مىگراييده است. اگر يهوديت زمان ظهور مسيحيت از جهتى به انحراف كشيده شده باشد، قاعدتا حضرت عيسى بر همان جنبه تأكيد بيشترى كرده است. از اناجيل (براى نمونه، انجيل متى، باب 23) برمىآيد كه عالمان يهودى بر ظاهر شريعت تأكيد مىكرده و محبت و عدالت را كه روح و اصل شريعت است، فراموش كرده بودند.
بنابراين حضرت عيسى بر محبت و عدالت و رحمت تأكيد بسيار مىورزد و البته خود آن حضرت تذكر مىدهد كه مقصود او نفى شريعت و ظواهر دينى نيست، بلكه مقصود آن است كه اصل دين، امورى از قبيل محبت، عدالت و ايمان است.
البته تأكيد بسيار بر امورى مانند محبت، اين خطر را پديد آورد كه كسانى گمان كنند كه در تعاليم او تنها محبت اهميت دارد و امور ديگر از جايگاه و اهميت چندانى برخوردار نيستند. يهوديت از جهاتى به مسيحيت كمك و بستر رشد آن را فراهم كرد. كنيسههاى يهودى كه در روزهاى خاصى مردم در آنها جمع مىشدند، محل مناسبى براى ترويج و تبليغ آيين جديد بود و عيسى و شاگردان او در موارد متعددى از اين ابزار بهخوبى استفاده كردند.
يهوديت از جهت ديگرى نيز زمينه ظهور مسيحيت را فراهم كرد: اعتقاد يهوديان به مسيح كه انتظار آمدنش را مىكشيدند، بستر عقيدتى ظهور مسيحيت را فراهم كرد؛ چرا كه يهوديانى كه به عيسى ايمان مىآوردند، اعتقادشان اين بود كه او همان مسيح موعود عهد قديم است.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#25
Posted: 22 Nov 2013 17:48
صهیونیسم مسیحی و جهان اسلام ( قسمت اول )
چکیده
حرکت جهانی صهیونیسم از اواخر قرن نوزدهم به رهبری «هرتزل» در کنفرانسی که در سال 1897 در شهر بال سوئیس برگزار شد، بنا نهاده شد. بعد از جنگ جهانی اول، کانون ملی یهودیان در فلسطین به قیمومیت انگلیس تشکیل گردید و پس از جنگ دوم جهانی با محاصره و خرید (البته کل زمینهایی که یهودیان خریدند، هرگز از 2% تجاوز نکرد؛ ولی یهودیان مدعی هستند که زمینهای فلسطینیان را خریدیم و با همین ادعا، خود را مالک بر کل سرزمین فلسطین میدانند!) زمینهای فلسطینی، تبدیل به دولت و کشور اسرائیل شد؛ حتی در اواخر قرن نوزدهم، یعنی تقریباً 50 سال قبل از کنفرانس بال، نخستوزیر وقت انگلستان «بنیامین دیزرائیلی» به یک خانواده بزرگ یهودی قول تشکیل حکومت و دولتی یهودی در فلسطین را داده بود.
بنابراین در حقیقت رهبران دینی و سیاسی انگلستان و سپس ایالات متحدة امریکا بانیان اصلی وحامیان فعلی صهیونیسم هستند؛ زیرا اگر غیر از این بود، کشورهای غربی، بهویژه همین دو کشور، واکنشهای بسیاری دربرابر جنایات صهیونیسمها در فلسطین و دیگر نقاط دنیا از خود نشان میدادند. در مجموع، بسیاری از صاحبنظران برجستة دنیا بر این عقیده هستند که صهیونیستها اروپا و امریکا را اداره میکنند.
بههرحال، حمایتهای غرب به حدی است که سبب شده سازمان ملل و جوامع بینالمللی مدافع حقوق بشر نیز سکوت کنند و حتی امریکا با نفوذ خود، جلوی تحرک آنها را به شکلی گرفته است که در حقیقت، سازمان ملل نیز در راستای منافع آنها گام برمیدارد؛ چراکه بیشک یکی از انتظارات مهم جامعه جهانی از سازمان ملل، پایبندی به منشور خود میباشد.
برمبنای تعریفی که در منشور این سازمان ارائه شده، مجمعی برای حفظ نظم و عدالت بینالملی است؛ زیرا تأسیس سازمان ملل، مولود تفکر دولتهایی است که در میانة جنگ دوم جهانی، تعرضات و جنایات جنگی چهرههایی مانند هیتلر را دیده بودند و با شکلدادن به این سازمان و فعالکردن آن در عرصة بینالمللی، کوشیدند تا از ظهور دوبارة اینگونه چهرهها جلوگیری کنند و زمینههای تعر، توسعهطلبی و گردنکشی دولتهای یاغی را در جهان از بین ببرند.
اما از همان آغاز مشخص بود که دولتهای مؤسس سازمان ملل، خود بهدلیل حمایت از حکومتهای دیکتاتوری و بهدلیل دست داشتن در بسیاری از جنایات جنگی نمیتوانستند موجودیت سازمانی را تضمین کنند که در منشور خود بر لزوم حراست از جهانی بدون تجاوز و خودکامگی تأکید کرده است. درواقع تضاد میان منشور و ماهیت موسسان، زمینهساز اولیة ظهور جنایتکاران جنگی در عرصة بینالمللی شد.
تأسیس رژیم جنایت پیشة صهیونیستی نیز مولود همین تضاد بود؛ در نتیجه سازمانی که با هدف دفاع از امنیت، نظم و عدالت بینالمللی شکل گرفته بود، خود عامل تجزیه فلسطین و واگذاری بخش عمدة این سرزمین به گروههای تروریستی یهودی گردید؛ بهعبارت روشنتر، سازمان ملل و رژیم صهیونیستی، هر دو مولود جنگ دوم جهانی هستند، هر دو در یک مقطع زمانی شکل گرفتند و بانیان تأسیس هر دو آنها، دولتهای واحدی بودند و این مبدأ واحد، همان «صهیونیسم جهانی» است و هر دو به یک معنا کانونهای ثقل سیاست غرب هستند؛ با این تفاوت که یکی مأموریت منطقهای و دیگری مأموریت جهانی دارد. درواقع غرب، سازمان ملل و رژیم صهیونیستی، مکمل راهکار سیاسی یکدیگرند.
در مقالة پیوست برآنیم تا :
1. مشخص شود که چگونه موجودیت اسرائیل و صهیونیسم با منافع استراتژیک غرب، بهویژه امریکا و انگلیس عجین شده است و اهداف مشترک آنها برای نابودی اسلام، بهویژه تشیع چیست؟ که حاصل بخشی از آن برنامهها تا چندی پیش، نابودی فلسطین بود و بعد افغانستان و اکنون نیز عراق دستخوش این بازی قرارگرفته و به ترتیب کشورهای اسلامی را تحتالشعاع خود قرار داده است و چگونه به بهانههای دینی و ظهور مسیح و تکیه بر تفاسیر گوناگونی از انجیل به خرابکردن اماکن مقدس اسلامی پرداخته و در حقیقت درصدد پیشبرد اهداف سیاسی خود هستند.
2. نشان دادن چهرة واقعی امریکا و انگلیس و غرب به کسانی که همیشه دم از ارتباط با امریکا و غرب میزند؛ آنهایی که در خیال خود، اینچنین میاندیشند که جنگ اسلام و کفر بر سر امور خرد است و بس و میتوان در عین مسلمان بودن، غربی نیز زندگی کرد و بر سر در تمدن غرب، نام دین را هم نوشت. آنها میخواهند با یک «بسمالله» لیبرال دموکراسی غرب را اسلامی کنند؛ غافل از اینکه غربیها به نام دموکراتیزه کردن (به همان بهانهای که امریکا بعد از نیافتن سلاح اتمی در عراق عنوان کرد که به علت دموکراتیزه کردن عراق ما اینجا ماندهایم) میخواهند موجودیت، اسلام، سرزمین و همه چیز ما را بگیرند؛ و غافل هستند از اینکه جنگ، جنگ صلیبی است و در عراق نیز بوش این واژه را تصادفی و از روی سهو بر زبان جاری نکرد.
مقدمه
انتخاب واژة «اسرائیل» بهعنوان نامی برای دولت یهود تازه تأسیس شده انتخابی ناگهانی نبود، زیرا این واژه ـــ که دین را به دولت ارتباط میدهد ـــ در همة دعاهای نمازهایی که در کنیسهها خوانده میشود، وجود دارد و معمولاً در نمازهای کلیساها نیز تکرار میگردد؛ بدینسبب نام اسرائیل برای مسیحیان و یهودیان حرمت یکسانی دارد.
صهیونیسم نیز که بهعنوان حاصل یک تفکر دینی و سیاسی در قرن نوزدهم و بیستم .
مطرح گردید و شکل گرفت، توانست با استفاده از تحولات اروپا در این دو قرن به یک جریان فکری و سیاسی قدرتمند در میان یهودیان جهان و بسیاری از غیریهودیان، بهویژه مسیحیت تبدیل شود و آشکار است که همانگونه که این دو پدیده، یعنی، یهودیت و صهیونیسم توانستند بر یکدیگر تأثیر گذارند؛ همان تأثیر را در قشری از مسیحیت همسو با یهودیت نیز گذاشته است. به گفتة «نویهض» نویسندة کتاب ارزشمند،«پروتکلهای دانشوران صهیون»، امروز صهیونیست جهانی با یهودیت یکی است. این دو، دو روی یک سکهاند.
یکی از مهمترین عواملی که صهیونیستها توانستند بر مسیحیت تأثیر گذارند و حتی آنها را تحت سیطره خود قرار دهند، واکنش گریز از «سامیستیزی» مسیحیان بود و در تبیین آن، جنگ «هیتلر» ضد یهودیان و قتل عام آنان مثال زده میشد. درپی آن، هرکس با سامیان دشمن باشد، منفور شمرده میشود؛ حتی خود عربها که اصلاً سامی نژاد هستند، در دفع تهمت سامیستیزی دچار مشکل شدهاند.
در نتیجه این واکنشهای احساسی ناشی از جنایات گستاخانة نازیها سبب شد تا دو وصیت به وصایای دهگانة حضرت مسیح(ع) اضافه شود:
1. دشمن سامیها نباش.
2. باید با هرکس که دربرابر سامیها است، دشمن باشی.
به این ترتیب، مسیحیهای مخالف صهیونیزم، بهعنوان یک جنبش سیاسی و حتی یهودیان غیرصهیونیست متهم میشوند که سامیستیز هستند.
دکتر «دیوید رایزمن»، استاد دانشگاه آمریکایی «هاروارد»، چند سال پیش در مجلة «جویش نیوزلتر» نوشت:
«صهیونیسم دارای چند حربه است، یکی اینکه با آرای یهودیان، دشمنان خود را تهدید میکند و دو سلاح دیگر وی که از سلاح اول از اهمیت کمتری برخوردار نیستند، عبارتند از: مهارت در سازماندهی و منابع مالی و سوم، هرکس را که با هدف سیاسیاش در جهت مخالف منافع اسرائیل باشد، به سامیستیزی متهم میکند.»
بنابراین حربههای گوناگون صهیونیسم، مانند سامیستیزی از یکسو و از سویدیگر کمرنگ شدن اعتقادات دینی در مسیحیت با اهداف صهیونیزم و یهودیت که تعبد دربرابر تعالیم دین یهود و اطاعت از آنها مخصوص افراد سالخورده و روحانیان است ـــ و با مشابه آن چیزی که در مسیحیت بعد از رنسانس اتفاق افتاد، سازگار شد و رفتهرفته بستر مناسبی برای پدید آمدن صهیونیسم مسیحی، بهویژه در نوع پروتستان را فراهم کرد.
در دنیای جدید، دین مسیحیت به شدت رنگ کثرتخواهی (pluralism) به خود گرفته است. اصولاً تقسیمبندی اولیه در درون مسیحیت، شامل سه گروه عمده، یعنی ارتدکس، کاتولیک رومی و پروتستان بود؛ اما امروزه در داخل این گروهها، تقسیمات گوناگون و فراوانی وجود دارد. درحال حاضر کلیسای ارتدکس شرقی چهار اسقف عمده دارد که ریشههای باستانی دارند؛ یعنی اسقف اعظم قسطنطنیه، اسکندریه، انطاکیه و اورشلیم، همچنین تعدادی اسقف اعظم جدید نظیر شیوخ کلیساهای رومانی، بلغارستان و روسیه که بعدها بهوجود آمدهاند. در بین مجموعههای پروتستان نیز گروههای مختلفی نظیر، اسپریتوالیستها، (spiritualists) تئوسوفیستها،(Theosophists) و گروههای بسیار دیگری دیده میشوند. وضعیت آیین مسیحیت در ایالات متحده از این هم پیچیدهتر است.
امروزه در امریکا صدها تشکیلات رسمی دینی وجود دارد که نه ارتدکس هستند و نه کاتولیک رومی. در میان اینها از گروههای درجه دوم و فرعی پروتستانی نظیر: متدیستها، کلیساهای مشایخی، باپتیستها، تجمعگرایان (Conqre garionalists) و «حواریون عیسی(ع)» (Disciples of christ) میتوان نام برد؛ حتی در بین این گروههای فرعی نیز تقسیمات دیگری وجود دارد.
این گروهها و فرقهها تنها گوشة کوچکی از فرقههای درونی در آیین مسیحیت است؛ زیرا در قرنهای اخیر بر اثر بروز اختلافات بین مسیحیان در عقاید و مناسک دینی، فرقهها و کلیساهای دیگری در جوامع مسیحی پدید آمده است. تعداد این نوع فرقهها آنقدر زیاد است که حتی نام بردن آنها نیز کار دشواری است.
اختلافات آنها نیز بهقدری آشکار و عمیق است که یک ناظر بیطرف در گمان میافتد که آیا پیروان آنها دنبالهرو دین اصلی مسیح هستند یا آنکه ادیان گوناگون را پیروی میکنند؟ بعضی از آنها در اعلا درجة توحید و بعضی دیگر نزدیک به مظاهر و مبادی شرک هستند و جالب آنکه همة آنها خود را در سایة دین مسیح جای دادهاند.
یکی از ویژگیهای کلیسای پروتستانیسم، رابطه بسیار نزدیک آنها با دولتهای اروپایی است و این دولتها برای ترویج مسیحیت پروتستانیسم از مبلغان خود در کشورهای جهان سوم، حمایتهای گستردة مالی، تبلیغاتی و سیاسی میکنند؛ برای نمونه در انگلستان، دولت و کلیسای پروتستان از یکدیگر جدا نیستند و ملکة انگلیس در رأس دولت و کلیسا قرار دارد.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#26
Posted: 22 Nov 2013 17:50
صهیونیسم مسیحی و جهان اسلام ( قسمت دوم )
انجیل و مبلغان آن
در یک قرن گذشته، جریان جدیدی که در بین پروتستانها فوقالعاده قدرتمند شده، مکتب نوظهور «مبلغان انجیل» (Evanqelism) است.
قبل از جنگ جهانی دوم، این مکتب نوظهور به بنیادگرایی معروف و شعار آنها بازگشت به انجیل و تغییر جامعه با تحول فرهنگی بود و هدف آنها بهوجود آوردن حکومت در امریکا بر مبنای بنیادهای انجیل میباشد. بعد از جنگ جهانی دوم، بنیادگرایان امریکایی خود را مبلغان انجیل معرفی کردند و با استفادة گسترده از وسائل ارتباط جمعی مانند: رادیو، تلویزیون، روزنامهها، فصلنامهها و به تازگی اینترنت توانستند در جامعة امریکا نفوذ فراوانی بهدست آورند و اکنون این جریان، قدرتمندترین و فعالترین تشکیلات دینی در امریکا محسوب میشود و در مراکز سیاسی این کشور، نفوذ فراوانی دارند.
یکی از ویژگیهای این جریان این است که وابسته به یکی از فرقهها یا کلیسای پروتستان نیست؛ بلکه در حقیقت اعضای تمامی فرقههای کلیسای پروتستان عضو این جریان دینی میباشند. مسیحیکردن سایر اقوام غیرمسیحی، تبلیغات گسترده، از دیگر اهداف این جریان است. دولتهای پروتستانی در شمال اروپا و دولت ایالات متحده امریکا از مبلغان انجیل برای مسیحیکردن غیرمسیحیان در سراسر جهان از نظر مالی، فرهنگی و سیاسی حمایت میکنند.
کشیشان معروف امریکایی، مانند «بیلی گراهام» (Billy graham) «جری فالول»(Jerry falwell) «پات رابرتسون» (pat Rabertson) «هال لیندسی» (Hal Lindsey) و «مایک ایوانس» (Mike Evans) و نیز اسقف اعظم کلیسای انگلستان «جورج کاری»(George Carey) از مبلغان وابستگان به این جریان هستند که شهرت جهانی دارند؛ بهویژه در کشورهای ایالات متحده امریکا و انگلستان از نفوذ عمیقی در بین دولتمردان این دو کشور برخوردارند.
صهیونیسم مسیحی؛ مکتبی نوظهور
«جان داربی» (Jahn Nelson Darby) کشیش معروف کلیسای انگلستان، نظریة صهیونیسم مسیحی را برای نخستین بار برای عملیکردن خواستههای مسیح و تحقق پیشگوییهای انجیل رواج داد. دو نفر از کشیشان برجستة پروتستان مقیم ایالات متحده امریکا به نامهای «دی.ال. مودی» (D.L.Moody) و «ویلیام بلاکستون»
(E. Blackstone. william) نیز مکتب نوظهور صهیونیسم مسیحی را در این کشور تبلیغ کردند.
اصول و مبانی جریان مبلغان انجیل در ایالات متحده امریکا و انگلستان،حمایت همه جانبة عقیدتی و سیاسی از صهیونیسم میباشد و آنها اعتقاد دارند که پیروان کلیسای پروتستان برای ظهور دوبارة مسیح، باید چند خواستة مسیح را ـــ که در تفاسیر انجیل در قرن بیستم بهعنوان پیشگوییهای انجیل بیان شده است ـــ عملی کنند. این جریان نوظهور در پروتستانیسم با عنوان صهیونیسم مسیحی (Christian Zionism) شهرت دارد.
این جریان یک پدیدة جدید دینی سیاسی در مسیحیت است که برای نخستین بار از سوی کلیسای انگلستان در اواخر قرن نوزدهم م. بهوجود آمد. پروتستانهای مقیم امریکا و انگلستان این جریان نوظهور را عملیکردن خواستههای مسیح (Dispensulionalism) و عملیکردن پیشگوییهای انجیل (Apocaly ptieism) نیز مینامند.
در این زمینه در اواخر قرن نوزدهم، مطابق افکار جدید «جان داربی انگلیسی» یک مفسر معروف انجیل از امریکا به نام «سایرس اسکوفیلد» (Cyras Scofield) تفسیر انجیل را تحریر کرد و تفسیر وی امروزه از معتبرترین تفاسیر انجیل برای پروتستانهای سراسر جهان محسوب میشود و بهترین مرجع برای انجیل شناخته شده است.
اکنون تفسیر یاد شده با عنوان انجیل مرجع اسکوفیلد (Scofield Reference Bible) شهرت یافته است. پیروان این مکتب نوظهور، خود را از مبلغان انجیل (Evanqelist) نیز میدانند و معتقدند پیروان این مکتب، مسیحیان دوباره تولد یافته میباشند که فقط اینان اهل نجات خواهند بود و دیگران هلاک خواهند شد. از ویژگیهای ممتاز پیروان این مکتب، اعتقاد راسخ و تعصب خاص به صهیونیسم است و تعصب این مسیحیان به صهیونیسم، بیش از صهیونیستهای یهودی مقیم اسرائیل و امریکا است.
براساس اعتقادات این مکتب نوظهور بهوسیله پروتستانها، حوادثی باید به وقوع بپیوندد تا مسیح(ع) دوباره ظهور کند؛ همچنین پیروان این مکتب، وظیفة دینی دارند تا برای تسریع در عملیشدن این حوادث کوششی کنند؛ حوادثی که ازسوی آنها باید عملی شود، عبارت است از:
1. یهودیان از سراسر جهان باید به فلسطین آورده شوند و کشور اسرائیل در گسترهای از رودخانة نیل تا رودخانه فرات بهوجود آید و فقط صهیونیسمهایی که به اسرائیل مهاجرت میکنند، اهل نجات خواهند بود؛ به همینسبب «بلاکستون» در دهة 1880، برای مهاجرت یهودیان از سراسر جهان به سرزمین فلسطین، با رهبران سیاسی دینی و سرمایهداران بزرگ مسیحی در ایالات متحدة امریکا ملاقات کرد و آنها را متقاعد کرد که از دولت ایالات متحده امریکا بخواهند تا برای بهوجود آوردن کشور صهیونیستی اسرائیل در فلسطین بکوشد.
در سال 1891 (1270 هـ . ش.) «ویلیام بلاکستون» نامهای را که بعداً به «نامةبلاکستون» معروف شد، تقدیم رییسجمهوری وقت امریکا «بنجامین هاریسن» (Benjamin Harrison) کرد. در این نامه، 413 نفر از رهبران ارشد سیاسی، دینی و سرمایهداران بزرگ آن زمان در امریکا از دولت خود درخواست کرده بودند که دولت امریکا وظیفة الاهی و ملی دارد تا در فلسطین، کشوری برای یهودیان بهوجود آورد و برای بازگشت یهودیان به فلسطین، باید به نهضت صهیونیسم، کمکهای مالی، سیاسی و نظامی ارائه کند.
این نامه را حتی اسقف اعظم کاتولیکها در ایالات متحدة امریکا، یعنی «کاردینال گیبن» (Cardinal Gibbons) نیز امضا کرده بود. کشیش ویلیام بلاکستون بهعنوان «پدر صهیونیسم مسیحی در ایالات متحده» معروف گردید؛ بههمین جهت صهیونیسم یهودی توانست بعد از این جریان قوت گیرد و آنها با ترعیب و حمایت رهبران سیاسی و دینی مسیحی از انگلستان و امریکا در سال (1897 م.) به رهبری «تئودور هرزل» (Thedar Herzel) در شهر بال سوئیس، نخستین کنگرة صهیونیستهای یهودی را تشکیل دادند و اهداف خود را برای بهوجود آوردن کشور اسرائیل در فلسطین اعلام کردند..
در سال (1908 م.) «بلاکستون» کتابی را با عنوان «مسیح میآید» تألیف کرد. در این کتاب، نویسنده به مسیحیان جهان وعده داده بود در سالی که در فلسطین کشور صهیونیستی اسرائیل تأسیس شود؛ مسیح دوباره ظهور خواهد کرد. برای رسیدن به این هدف، دولت انگلستان با تهاجمهای فرهنگی و نظامی، خلافت عثمانی ترکیه را متلاشی کرد و در جنگ جهانی اول، ارتش انگلستان سرزمین فلسطین را ـــ که جزء قلمرو خلافت عثمانی ترکیه بود ـــ تصرف کرد. در سال (1917 م.) نیز «آرتور جیمز بالفور» وزیر امور خارجه وقت انگلستان در بیانیهای معروف به بیانیة بالفور تعهد کرد که دولت انگلستان به یهودیان سراسر جهان برای مهاجرت به فلسطین یاری دهد و در تشکیل کشور صهیونیستی اسرائیل در فلسطین فعالیت کند.
2. یهودیان باید دو مسجد اقصا و صخره در بیتالمقدس را منهدم کنند و بهجای این دو مسجد مقدس مسلمانان، معبدی بزرگ بنا نهند؛ بههمیندلیل از سال 1967 تا به حال دو مسجد اقصا و صخره در بیتالمقدس بیش از صدبار مورد حملة یهودیان و مسیحیان صهیونیست قرار گرفته است.
پروتستهانیستهای حامی اسرائیل بسیار افراطی هستند. در سال 1969، یک مسیحی به نام «میشل روهن» در مسجد اقصا آتش افروخت. او که پروتستانت و از پیروان مذهب «عصمت مقدس» بود، همواره میگفت:
«نباید هیچ مسجدی در این سرزمین باقی بماند تا یهودیان بتوانند به زمین نیاکان خود بازگردند و معبد خود را بسازند و آنگاه انتظار ما برای بازگشت حضرت مسیح به دنیا تحقق مییابد.»
مسیحیان پیرو این مذهب، قربانی این اشتباهند که اسرائیل، روحانی نامبرده در تورات را با کیان سیاسی ـــ صهیونیستی امروزین یکسان پنداشتهاند. آنها ایجاد دولت اسرائیل را امری حتمی تلقی میکنند و آن را جزئی از حکمت خداوند برای بازگشت حضرت مسیح به هستی و پایان عمر این دنیا میدانند؛ ازاینرو این مسیحیان، هوادارای کامل خود را از اسرائیل در درگیریاش با عربها اعلام و اعمال میکنند.
در یکم ژوئیة 1976 (10 تیر 1355)، روزنامة نیویورکتایمز، اطلاعیهای با امضای 105 کلیسای پیرو همان آیین از سراسر امریکا چاپ کرد که در آن آمده بود:
«هرکس که با خواست صهیونیستها در مورد زمینهای دولت اسرائیل مخالفت کند، نه تنها با اسرائیل، بلکه با خدای عزوجل و تاریخ میجنگد.»
3. روزی که یهودیان، مسجداقصا و مسجد صخره در بیتالمقدس را منهدم کنند، جنگ نهایی مقدس (آرمگدون Armageddon) کتاب انجیل به رهبری امریکا و آرمگدون انگلیس آغاز شده است که در این جنگ جهانی، تمام جهان نابود خواهد شد.
4. روزی که جنگ نهایی مقدس آغاز شود، تمامی مسیحیان پیرو اعتقادات «عملیکردن خواستههای مسیح» که مسیحیان دوباره تولد یافته میباشند. مسیح را دیدار خواهند کرد و به کمک یک سفینة بزرگ از دنیا به بهشت حمل خواهند شد و آنان از بهشت همراه مسیح نظارهگر نابودی جهان و عذاب سخت در این جنگ مقدس خواهند بود.
5. در جنگ نهایی مقدس، زمانیکه ضد مسیح (دجال Anti christ) در حال دستیابی به پیروزی است، مسیح همراه مسیحیان دوباره تولد یافته در جهان ظهور خواهد کرد و ضد مسیح را در پایان این جنگ نهایی مقدس شکست خواهد داد و حکومت واحد جهانی به رهبری مسیح با پایتختی بیتالمقدس که ازسوی مسیحیان و یهودیان صهیونیست قبل از آغاز جنگنهایی مقدس ساخته شده است، محل حکومت جهانی مسیح خواهد بود.
6. دولت صهیونیستی اسرائیل با کمک ایالات متحده امریکا و انگلستان، مسجد اقصا و مسجد صخره در بیتالمقدس را نابود خواهد کرد و معبد بزرگ به دست آنان در این مکان ساخته خواهد شد و این رسالت مقدس دینی به عهدة دولتهای ایالات متحده امریکا و انگلیس است.
7. این حادثه پس از سال 2000 م. به حتم اتفاق خواهد افتاد.
8. قبل از آغاز جنگ نهایی مقدس، ترس و وحشت، جامعة امریکا و اروپا را فراخواهد گرفت.
9. قبل از ظهور دوبارة مسیح، صلح در جهان هیچ معنا ندارد و مسیحیان برای تسریع در ظهور مسیح، باید مقدمات جنگ نهایی مقدس و نابودی جهان را فراهم کنند.
رهبران مذهبی فرقههای پروتستان در ایالات متحده و انگلستان که به این مکتب نوظهور خواستههای مسیح اعتقاد دارند، در دهة (1990 م.) اعتقادات یاد شده را بهشدت در جامعة امریکا و اروپا تبلیغ کردهاند و در ده سال گذشته در ایالات متحدة امریکا در این زمینه دهها کتاب منتشر شده و فیلمهای گوناگونی به نمایش درآمدهاست.
در اوایل سال (2001 م) کشیش امریکایی بهنام «هال لیندسی» (Hal Lindsey) که مبلغ این مکتب است، کتابی را با عنوان «در پیشگوییهای انجیل، جای امریکا کجاست؟» تألیف کرده که یکی از پرفروشترین کتابهای سال 2001 در امریکا بهشمار آمده است. در این کتاب، نقش ایالات متحده در جنگ نهایی مقدس بیان شدهاست.
نویسنده درپی اثبات آن است که دولت امریکا جنگ نهایی مقدس را رهبری خواهد کرد و مخالفان مسیح در سراسر جهان را که قبل از آغاز جنگ نهایی مقدس باعث ایجاد ترس و وحشت در جهان شدهاند، شکست خواهد داد و در این جنگ مقدس، دولت انگلیس همکار امریکا خواهد بود؛ حتی دولت امریکا در اوج زمان جنگ سرد بر ضد شوروی سابق، موشکهای هستهای قارهپیمای خود را «شمشیرهای جنگ مقدس» نامیده بود. پیروان این مکتب در یک دهة گذشته تبلیغ کردهاند که عملیات توفان صحرا ـــ که بر ضد عراق در سال (1991 م.) شکل گرفت ـــ نیز مقدمهای برای جنگ نهایی مقدس بوده است.
مسیحیان صهیونیست از فرقة پروتستانها در امریکا و انگلیس اعتقاد دارند که مسیح در امور خاورمیانه همواره به سود دولت اسرائیل مداخله کرده است و اعلام میدارند که خواست دولت اسرائیل در حقیقت خواست مسیح و مذاکرات صلح در خاورمیانه بیهوده است و تأسیس کشور اسرائیل بزرگ از رود نیل تا فرات، خواست مسیح است که بهزودی عملی خواهد شد و امروز صهیونیسم مسیحی از راه حکومت صهیونیستی امریکا خود را به فرات رسانده است. صهیونیستهای یهودی نیز مطابق اعتقاد به مجموعه قوانین دینی خود، تلمود به مکتب «خواستههای خدا» اعتقاد دارند و مطابق این اعتقاد، آنها برنامهای اجرا میکنند که به کمک دولتهای امریکا، انگلیس و دیگر کشورهای غربی بتوانند دو مسجد مقدس اقصا و صخره در بیتالمقدس را تخریب کنند و کشور اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات را با نابودی کامل کشورهای اسلامی بهوجود آورند.
به همین منظور میان صهیونیستهای یهودی و صهیونیستهای مسیحی از فرقة پروتستانها، اتحاد و هماهنگی کاملی وجود دارد و مسیحیان پیرو اعتقاد خواستههای خدا همواره اظهار میدارند هر عملی که ازسوی دولت اسرائیل انجام میشود، در حقیقت ازسوی مسیح طراحی شده است، و باید ازسوی مسیحیان سراسر جهان مورد حمایت قرار گیرد.
برای تحقق این هدف، امریکا، انگلیس و کشورهای مسیحی غربی، کمکهای مالی و تسلیحاتی گستردهای در اختیار دولت غاصب اسرائیل قرار میدهند و جدیدترین تسلیحات را قبل از اینکه در ارتش خود بهکار گیرند، تحویل اسرائیل میدهند.
به لطف حمایت همه جانبة جهان مسیحی غرب از دولت غاصب اسرائیل اکنون ذخایر گستردة موشکهای هستهای و انواع و اقسام تسلیحات شیمیایی و میکروبی در اسرائیل وجود دارد و درواقع اسرائیل را به انبار مهمات و پادگان نظامی جهان مسیحی ایالات متحده امریکا و غرب تبدیل کردهاند که بدین ترتیب در خدمت صهیونیسم جهانی هستند.البته هدف استراتژیک جهان مسیحی غرب این است که کشورهای اسلامی را در زمینههای اقتصادی و نظامی برای همیشه ضعیف نگاه دارند.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ویرایش شده توسط: amirhoo3in
ارسالها: 1667
#27
Posted: 22 Nov 2013 17:56
صهیونیسم مسیحی و جهان اسلام ( قسمت سوم )
بانیان اصلی صهیونیسم
در حقیقت رهبران دینی و سیاسی پروتستان در انگلستان و ایالات متحدة امریکا، بانیان اصلی صهیونیسم هستند؛ حتی میتوان گفت، این یهودیان بودند که پروتستانیسم را بهوجود آوردند و تقدیر گستردة یهودیان از «لوتر» به سبب کتاب «عیسی مسیح از یک یهودی زاده شد» دلیل این مدعا است. بههرحال دلایل بالا نشانگر آن است که امریکا و انگلستان در خدمت صهیونیسم هستند، بهگونهای که در سال (1809 م.) در لندن کلیسای انگلستان، جامعة خدمات روحانی کلیسا برای یهودیان را تأسیس کرد که اهداف این جامعه به قرار ذیل است:
1. تبلیغ ریشههای یهودی دین مسیحیت در بین مسیحیان جهان.
2. کوشش برای مهاجرت یهودیان از سراسر جهان به سرزمین فلسطین و تأسیس کشور صهیونیستی بهنام اسرائیل در فلسطین.
یکی دیگر از مؤسسات فعال پروتستانها ـــ که برای مهاجرت یهودیان به فلسطین فعالیت گسترده انجام میدهد ـــ «سفارت بینالمللی مسیحیت در بیتالمقدس» است. در این موسسة بینالمللی تمامی کلیسای پروتستانیسم عضویت دارند و برای انتقال یهودیان به فلسطین، کمکهای مالی فراوانی به دولت اسرائیل و یهودیان در جهان میکند.
دیگر مؤسسات فعال پروتستانها که برای انتقال یهودیان به فلسطین کوشش میکنند عبارتند از:
1. دوستان مسیحی اسرائیل.
2. دوستان نیایش مسیحیت برای اسرائیل.
3. پلهای صلح.
این مؤسسات پروتستان، با دریافت کمکهای مالی از دولتهای مسیحی امریکا و اروپا و مسیحیان سراسر جهان، هزینة مهاجرت یهودیان به سرزمینهای فلسطین اشغالی را میپردازند. برنامة کنونی این مؤسسات پروتستانت، که در دست اقدام است ـــ انتقال بیش از یک میلیون یهودی از کشورهای مختلف، بهویژه از شوروی سابق و اروپای شرقی به مناطق اشغالی فلسطین است و به تازگی نخستوزیر نژادپرست اسرائیل «آریل شارون» نیز طرحهای عملی برای اجرای این طرح وسیع مهاجرت بیش از یک میلیون یهودی به مناطق فلسطین اشغالی را رسماً اعلام داشته است.
معبد بزرگ جایگزین بیتالمقدس
براساس اعتقادات مکتب نوظهور صهیونیسم مسیحی بعد از سال (2000م.) و قبل از (2007 م.) یهودیان مقیم فلسطین اشغالی باید دو مسجد اقصا و صخره در بیتالمقدس را منهدم و بهجای آن دو، معبد بزرگ را بنا کنند.
روزی که یهودیان مسجد اقصا و صخره را منهدم کنند جنگ نهایی آرمگدون به رهبری امریکا و انگلستان آغاز خواهد شد.
در این زمینه، رهبران و نویسندگان پیرو مکتب صهیونیسم مسیحی، کتابهای گوناگونی در ده سال گذشته به چاپ رسانده و نام آنها را «کتابهای آرمگدون» (Books Armageddon) گذشتهاند. عنوانهای این کتابها، دربارة انهدام مساجد اقصا و صخره و احداث معبد بزرگ بهجای آن دو مسجد است که برخی از آن کتابها عبارتند از:
1. جنگ برای بیتالمقدس، نوشتة «جان هاکی»
2. معبد روزهای آخرالزمان.
3. معبد مسیح که آید. نوشتة «جانشمت» و «کارل لاتی».
نویسندهای امریکایی در سال (1997 م.) کتابی با عنوان «خیانت به بیتالمقدس» را تألیف کرد که در آن، هر نوع مذاکرة صلح با فلسطینیان را خیانت به تعلیمات انجیل و خواستههای مسیح میداند و این مطلب را به خوانندگان القاء میکند که مسیح با آغاز هزارة سوم و قبل از سال (2007 م.) ظهور خواهد کرد و اسرائیل بزرگ را از نیل تا فرات بهوجود خواهد آورد.
در تبلیغ این کتابها چنین آمده است که برای تعجیل در ظهور مسیح، مسیحیان باید کشور بابل را ـــ که عراق کنونی است ـــ نابود کنند و رودخانة فرات باید بهطور کامل خشک گردد. گفتنی است که آنها جنگ آرمگدون را همان جنگ فرات میدانند.
البته اکنون هدف از اشغال عراق ازسوی امریکا و همدستانش، بهویژه انگلستان برای جهانیان کاملاً مشخص شده که اهداف صهیونیسم، نابودی اسلام، بهویژه تشیع است و در حال حاضر نیز برای پیاده کردن اهدف خود، هر کاری انجام میدهند که نمونة بارز آن، حادثة یازدهم سپتامبر است؛ حادثهای که خود امریکاییها آفریدند و به همان بهانة واهی، جهان اسلام را در افغانستان و عراق اشغال کردند.
صهیونیستها و طرفداران آنها در بین مسیحیان پروتستان در امریکا و انگلیس که سالها یک سلسله برنامههای دینی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود را تبلیغ میکردند، با بهوجود آوردن حادثة یازدهم سپتامبر (2001 م.) (1380 هـ .ش.) بهترین فرصت را کسب کردند تا برنامههایشان را با سرعت بیشتری به مردم امریکا و اروپا بقبولانند.
در دوران جنگ سرد، امریکا اتحاد جماهیر شوروی سابق را «امپراتوری شر» معرفی و بیگانه ترسی از کمونیسم را در تبلیغاتش بهشدت دنبال کرد و بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، دستگاههای ارتباط جمعی امریکا، بیگانه ترسی از مسلمانان را شروع کردند؛ بههمینسبب لابیهای صهیونیستی توانستند با حادثة یازدهم سپتامبر، افکار عمومی امریکا و اروپا را به نفع خود مصادره کنند تا بهتر بتوانند آنها را به اسلام و مسلمانان جهان بدبین کنند.
بنابراین میبینیم که بعد از حادثة یازدهم سپتامبر، جسارت رهبران صهیونیسم مسیحی و یهودی به حدی رسید که در سخنرانیهای بعدی، آنها اعلام کردند مطابق تفسیر مکاشفه یوحنا در انجیل، صهیونیسم رسالت الاهی دارد و برای تأسیس دولت اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات حق دارد که علاوه بر سلب مالکیت فلسطینیان و عراقیها و مسلمانان، حتی نسلکشی فلسطینیان و اعراب را انجام دهد.
نتیجهگیری
همانگونه که اشاره شد، از آنجا که موجودیت اسرائیل با منافع غرب عجین است، صهیونیست به کمک انگلیس و ایالات متحده پایهریزی شد و پا به عرصه جهانی گذاشت تا این منافع بهتر حفظ شود. صهیونیست در آغاز با اهداف گوناگونی تشکیل شد؛ ولی اکنون سه برنامة کلی آن به شرح ذیل است:
1. ایجاد جنگ میان اسلام و غرب.
2. جابهجایی قدرت در درون دنیای اسلام.
3. ایجاد جنگ در میان جهان اسلام.
که بالطبع در همة این موارد، پیروز میدان فقط غرب خواهد بود.
درپی شکست صهیونیستها از حزبالله لبنان و عقبنشینی از این کشور و مقاومت و انتفاضة مردم فلسطین، حادثهای مانند یازدهم سپتامبر میتواند بهطور مستقیم غرب را با جهان اسلام درگیر کند که هم صهیونیستها را از مخمصة کنونی نجات میدهد، هم تمام اهداف آنها را تثبیت میکند؛ زیرا حادثهای با این وسعت میتواند:
1. سبب درگیری جهانی میان اردوگاه غرب با جهان اسلام شود یا بهمعنای دیگر، درگیری موجود میان «صهیونیسم و جهان اسلام» جای خود را عملاً به درگیری جدیتر میان «اردوگاه غرب با اسلام» میدهد و پتانسیل جهان اسلام عملاً بر تقابل با این اردوگاه متمرکز و از قضیة فلسطین غافل میشود.
2. مهمترین هدفی را که عمدتاً در تحلیلها از آن غفلت میشود؛ یعنی «جابهجایی قدرت در درون جهان اسلام» را دربر خواهد داشت.
از آنجا که انقلاب ایران بهعنوان یک انقلاب اسلامی و شیعی در سراسر جهان شناخته شده که از نفوذ و اقتداری معنوی نیز برخوردار است، استکبار بر کارآمدی چنین حرکت گستردهای در دنیا بهعنوان یک کانون قدرت حقیقی اذعان دارد؛ بنابراین درصد است که این اقتدار معنوی را در درون جهان اسلام، دست بهدست کند و آنرا از دست شیعه خارج کند. و بهدست اهل سنت و وهابیت بدهد؛ یعنی پرچم این اقتدار را به دست کسانی بدهد که از نظام غربی پیروی میکنند؛ چون تحلیل آنها پس از انقلاب ما این بوده و هست که تنها تمدن رقیب غرب، تمدن «اسلام انقلابی» است؛ ازاینرو به هر روش ممکن میکوشند تا شاید از شکوفایی این حرکت گستردة اسلامی جلوگیری کنند. که نمونة بارز آن نیز برنامههای جدید شورای حکام برای سازمان انرژی اتمی ایران است که ازسوی امریکا و به قصد منفور کردن ایران در منطقه که این کشور صلح در خاورمیانه را تهدید میکند، اعمال میشود.
3. علاوه بر جابهجایی قدرت، صهیونیستها امیدوارند بتوانند یک جنگ شدید داخلی در درون جهان اسلام بهراه اندازند تابدین شکل جهاناسلام را نیز درگیر مسائل فرقهگرایی و . . . کنند.
بنابراین دیدیم که چگونه حادثة یازدهم سپتامبر باعث شد تا صهیونیستها، امریکا و انگلیس بتوانند به بخش عظیمی از این سناریوهای از پیش تعیین شده دست یابند؛ همچنین به بهانة دستگیری «بنلادن» به افغانستان حمله کردند و آنجا را به تصرف خود درآوردند
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#28
Posted: 22 Nov 2013 17:59
صهیونیسم در آرماگدون قبل از وقوع جنگ
صهیونیسم این شیطان قسم خورده برای تسخیر جهان تلاش قابل تقدیری کرده است! صهیونیسم تنها دشمن اسلام نیست، بلکه دشمن یهود و مسیحیت است.
عدهی خاصی از مسیحیان افراطی در ایالات متحده وجود دارند که در تمام ایالات رسوخ کرده اند، حتی بسیاری از سیاستهای داخلی و خارجی ایالات متحده آمریکا بر اساس اندیشهی این عده است. این گروه به مسیحیان صهیونیست یا اوانجیلیست معروفند. میلیونها نفر در آمریکا پیرو مسیحیت یهودگرا یعنی اوانجلیست هستند. مجموعه عقایدشان دوازده جلد است که پنجاه میلیون نسخهی آن به فروش رفته است.
اعتقادی که آونجلیستها دارند این است که:
1- مسیح (ع) دوباره ظهور میکند.
2- در هر لحظه بین خیر وشر جنگ است.
3- در آخرالزمان جنگ و ویرانی بزرگی (آرماگدون) اتفاق خواهد افتاد و بعد از این ویرانی صلح دائمی تا هزار سال یعنی تا قیامت بر قرار خواهد شد.
علاوه بر اینها، چهل درصد آمریکاییها معتقد به جنگ آرماگدون هستند. ریگان یکی از روسای جمهور پیشین آمریکا دربارهی نبرد آرماگدون گفته است: «آرزو دارم که خداوند به من عنایت کند تا زمینهی نبرد آرماگدون را فراهم سازم تا بدان وسیله در این نبرد شرکت کنم و مشیت و خواست الهی را به صورت اجرا بگذارم و باعث بازگشت دوبارهی مسیح(ع) بشوم.»
بوش پسر وقتی که پدرش برای بار دوم برای ریاست جمهوری انتخاب نشد، گفت: «من از اشتباهات پدرم پند گرفتم. مهمترین دلیل این بود که هفتاد میلیون مسیحی صهیونیست از پدرم حمایت نکردند.»بوش و همسرش یک اوانجلیست معتقد هستند.
اوانجیلیستها اعتقاد دارند پس از اینکه نبرد خیر وشر آغاز شد، پیروز نهایی خیر است و شیطان توسط مسیح به اسارت کشیده میشود. در این جنگ تنها کسانی نجات پیدا میکنند که اوانجیلیست باشند. به طور دقیق مشخص نیست که جنگی که از آن به آرمگدون یاد میشود کجاست، اما به گفته مسیحیان صهیونیست، میلیونها نفر از دشمنان مسیح از عراق حرکت خواهند کرد و از فرات خواهند گذشت و به سمت قدس خواهند رفت.
در میان راه نیروهای مومن به مسیح راه آنها را سد میکنند و در آرمگدن به هم میرسند و جنگ در میگیرد. در تفسیر جنگ آرماگدون هم میگویند که سپاه ایرانی، قفقازی، سودانی، لیبیایی و... از عراق حرکت میکنند. منظور این است که اینها سپاه شر هستند. طبق نظر مفسرین اوانجیلیسم، این جنگ بین سال 2000 تا 2007 انجام خواهد شد.
از بوش پرسیدند چرا به پیمان کیوتو (پیمان حفظ زمین از آفات گلخانهای) نپیوستی؟ او گفت تا 2007 کرهی زمین برچیده میشود، به خاطر این چند سال خود را به زحمت نخواهیم انداخت.آنچه که ما به مسجد الاقصی میشناسیم به زعم یهود هیکل سلیمان در زیر آن است و باید بازسازی شود زیرا دارالحکومة حضرت مسیح (ع) است و این مسجد باید تخریب شده و معبد سلیمان که در زیر آنهاست بازسازی شود.
مسیحیان صهیونیست (اوانجیلیست) بیش از صد بار به آنجا حمله کردند تا آنجا را خراب کنند. حتی زیر مسجدالاقصی تونلهایی حفر کرده اند تا با اولین زلزله مسجد ویران شود.آنها اعتقاد دارند که در مراسم ساخت معبد سلیمان باید گوساله ای سرخ موی قربانی شود. چند سال پیش به موسسهی معبد واقع در اورشلیم که مسئولیت اجرای پروژه ساخت معبد سلیمان را بر عهده دارد، اطلاع داده شد که بالاخره گوسالهی مورد نظر در اسرائیل به دنیا آمده است.
ریچارد لندز، استاد تاریخ دانشگاه بوستون میگوید: «به دنیا آمدن این گوساله درست همان چیزی است که مردم انتظار آن را میکشند. ما میتوانیم جنگ آخرالزمان را به راه اندازیم. اگر این گوساله قربانی شود مسلمین آماده جهاد میشوند پس بهتر است به جنگ بیاندیشیم. به طور حتم پیدا شدن این گوساله، ماشه ی انفجار مسجد الاقصی است.»
با فرا رسیدن کریسمس و سال 2007 میلادی اسرائیل و آمریکا که خود را برای نبرد پایانی حق و باطل آماده میکنند اینک در برابر آنچه که پیش بینی کرده بودند قرار نگرفته اند. آنها سالها برای چنین وقتی تلاش کرده بودند. اما آمریکا در سال 2005 میلادی به شکست در عراق اعتراف کرد و یکسال بعد در سال 2006 میلادی اسرائیل به شکست در لبنان و این مقدمه ی نابودی اسرائیل و آمریکا را کلید زد... کابوس بزرگی که هرگز آن را پیش بینی نمیکردند شکست در سال 2007 میلادی است. سال پایان دوران...
اینک با اصرار رئیس جمهور ایران محمود احمدی نژاد بر حذف اسرائیل و عدم صحت واقعهی هولوکاست، این شکست بزرگ رو به وقوع است. هولوکاست و کشته شدن شش میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم دروغی است که اسرائیل با توجه به این واقعه سعی در مظلوم نمایی و تسخیر فلسطین دارند.
اسرائیل که نابودی خود را نزدیک میبیند با هر ترفندی سعی در نشان دادن قدرت و مشروعیت خود دارد. هول شدن شدید شیاطین نشاندهندهی این واقعیت است. اینکه منتقدین هولوکاست قربانی صهیونیست میشوند شکنجه زندانی از کشورشان اخراج میشوند نشان از ضعف رو به نابودی صهیونیست است و اینکه آنها آخرین حربههای خود را به کار میگیرند تا از حذف اسرائیل از روی زمین جلوگیری کنند.
آیا رویای جنگ آخرالزمانی اوانجلیستها(آرماگدون) در هارمجدون به واقعیت خواهد پیوست؟ هارمجدویی که چند ماه قبل از سال 2007 میلادی موشکهای حزب الله حیفا 30 کیلومتری مجدو را به لرزه در آورد و ترس و وحشت را برای کسانی که رنگ خون به خود ندیده بودند به ارمغان آورد...
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#29
Posted: 22 Nov 2013 18:00
نگاهي به روش هاي پيام رساني مبلغان مسيحي
اشاره:
نوشتار زير نگاهي گذرا به روش هاي پيام رساني مبلغان مسيحي است كه از دو نوشته ي «بررسي شيوه هاي تبليغاتي مسيحيت عليه اسلام » و «مبلغان جديد» استخراج گرديده است. اميد آن كه خوانندگان گرامي را فايده بخشد.
روحانيان مسيحي همواره كوشيده اند، با بهره گيري از شيوه هاي مختلف و كارآمد تبليغي، اقدام هاي گسترده ي خود را انسان دوستانه جلوه دهند و چنان وانمود كنند كه فعاليت هاي خيل عظيم مروجان آيين مسيحيت در راستاي سعادت دنيا و آخرت بشر است و اين به اصطلاح منجيان بشريت افرادي فداكارند. آن ها براي نفوذ در ميان ملت ها از دو روش مستقيم و غير مستقيم بهره مي برند.
الف) روش مستقيم (چهره به چهره)
در اين شيوه، مبلغ آراي خود را بي واسطه به مخاطب ارائه مي كند و طرفين به طور مستقيم به تفهيم و تفاهم مي پردازند. بنابراين، حضور فيزيكي مبلغ ضروري است.
اين روش به سبب عدم كارآيي لازم، به ندرت مورد استفاده قرار مي گيرد و مبلغان معتقدند در برخي موارد نتيجه ي معكوس مي دهد.
يكي از روحانيان مسيحي مي گويد: مسلمانان [و مخاطبان] مي توانند عمليات تبشيري را در فرهنگ و بهداري تحمل كند، ولي حاضر نيستند تبليغات ديني را بشنوند.
ب) روش غير مستقيم
در اين شيوه، انديشه هاي مورد نظر به ياري ابزارهاي گوناگون به مخاطبان ارائه مي شود و مبلغان با لباس ها، چهره ها و عنوان هاي مختلف به ترويج فرهنگ خود مي پردازند. برخي از شيوه هاي پيام رساني غير مستقيم مبلغان مسيحي عبارت است از:
۱ . تلاش و تبليغ گسترده در پوشش هيئت هاي پزشكي، بهداشتي، علمي، پژوهشي، نظامي، جهانگردي، روزنامه نگاري، شركت هاي بازرگاني، مؤسسه هاي خيريه و انجمن هاي حمايتي و خدماتي .
پوشش به تناسب نياز مخاطبان انتخاب مي شود; براي مثال بهترين دليل مبشران مسيحي براي بهره برداري از حرفه ي پزشكي اين است كه هر جا بشر باشد بيماري وجود دارد; بيمار نيازمند پزشك است و هر جا پزشك نياز باشد، فرصت مناسبي براي تبشير و تبليغ پديد مي آيد.
يك نويسنده ي مسيحي مي گويد: «اروپا در جنگ هاي صليبي از راه شمشير ضرر كرد. اكنون تصميم گرفته تا از راه تبشير به مقاصد خود برسد. اروپا مي خواهد با اين جنگ صليبي جديد بدون خونريزي به هدف برسد. اروپا براي رسيدن به اين هدف كليسا، مدارس، بيمارستان و ... را استخدام و مبشرين را منتشر كرده است. »
۲ . نفوذ در محافل فرهنگي و تلاش در جهت سست ساختن بنيان فرهنگ هاي ديگر
روحانيان مسيحي از طريق مراكز فرهنگي، راديو و تلويزيون و ديگر رسانه ها در جهت تبليغ آيين مسيحيت مي كوشند.
تلاش و تبليغ گسترده در پوشش هيئت هاي پزشكي، بهداشتي، علمي، پژوهشي، نظامي، جهانگردي، روزنامه نگاري، شركت هاي بازرگاني، مؤسسه هاي خيريه و انجمن هاي حمايتي و خدماتي. پوشش به تناسب نياز مخاطبان انتخاب مي شود; براي مثال بهترين دليل مبشران مسيحي براي بهره برداري از حرفه ي پزشكي اين است كه هر جا بشر باشد بيماري وجود دارد; بيمار نيازمند پزشك است و هر جا پزشك نياز باشد، فرصت مناسبي براي تبشير و تبليغ پديد مي آيد.
راديو واتيكان، روزانه به 36 زبان برنامه پخش مي كند. يك گروه مسيحي به نام «بايست ها» 112 ايستگاه راديويي در 38 سرزمين دارد. در سال 1980 ميلادي تنها براي راديوي جنوب شرقي آسيا، بودجه يي معادل 20 ميليون دلار اختصاص يافت. اين راديو به 28 زبان آسيايي برنامه پخش مي كند.
واتيكان همچنين در سراسر دنيا پنج هزار مجله و روزنامه در دو ميليارد تيراژ منتشر مي كند. در خود واتيكان افزون بر روزنامه ي ايتاليايي - كه از 120 سال پيش تاكنون منتشر مي شود - همه هفته مجله هاي متنوعي به زبان هاي انگليسي، فرانسوي، آلماني، اسپانيايي و پرتقالي روانه ي بازار مي سازد.
يك جمعيت مذهبي - كه در ترويج آيين مسيحيت فعاليت مي كند - روزنامه يي به نام «برج مراقبت » دارد كه به هشتاد زبان و در تيراژ هشت ميليون منتشر مي شود . ريچارد استكينگ مي نويسد: «مبلغين جديد، در نقطه ي مقابل نياكان خود، بر اين عقيده اند كه تا حد امكان تعاليم انجيل بايد از حيله گري هاي فرهنگ غرب عاري باشد و بايد آن را با تمدن مردمي كه تعاليم انجيل به آنان عرضه مي شود تطبيق داد.
طبق خط مشي جديد، در عوض مسيحي كردن منطقه يي مانند افريقا، مي بايست در جهت افريقايي كردن مسيحيت تلاش نمايند و نظريه يي كه اكنون كاتوليك ها در خصوص جريان تطبيق پيام مسيحيت با سنت هاي محلي مورد استفاده قرار مي دهند، «ادغام فرهنگ » است. »
۳. انتخاب و تربيت مبلغان
روحانيان و به اصطلاح مبشران، بخشي از ابزارهاي تبليغاتي اند كه مسيحيت براي دست يابي به اهداف خود از آن ها بهره مي گيرد. از اين رو، در جهت بهتر شدن كيفيت و كميت اين ابزار تبليغاتي مي كوشد و با ايجاد مراكز آموزشي و دانشكده هاي گوناگون به افزايش توان علمي، تخصصي و حرفه يي آنان اهتمام مي ورزد. مبلغان پس از گذراندن دوره هاي آموزشي به مناطق مورد نياز و حساس اعزام مي شوند.
مراحل جذب، آموزش و اعزام
مرحله ي جذب
در اين مرحله، فرد يا افراد مورد نظر به روش هاي مختلف جذب مي شوند. دو گونه ي رايج اين روش ها عبارت است از:
الف) جذب از طريق مراكز آموزش زير نظر مسيحيت
يكي از اهداف آموزش كليسا جذب افراد مستعد از ميان شاگردان و دانشجويان آموزشگاه ها و دانشگاه هاي مسيحي است. برخي از مبشران مي گويند: «اين گونه مؤسسه ها در درجه ي اول وسيله هاي تهيه ي كشيش براي كليسا است.»
اقدام هاي ميسيونرهاي مسيحي در تاسيس مدرسه براي كودكان و نوجوانان در همين راستا است و هدف اصلي آن ها جذب كودكان و جوانان، به ويژه زنان جوان، است. اين افراد بعدها به عنوان معلم و راهبه براي تدريس و تبليغ به نواحي مختلف گسيل مي شوند.
ب) جذب و گزينش از نقاط محروم و فقير
گروه هايي از ميسيونرهاي مسيحي مسئول شناسايي نقاط محروم و فقيرند. اين گروه از كشيش ها با برنامه ريزي دقيق و گرفتن مجوز قانوني از دولت به روستاهاي دوردست و عقب افتاده سفر مي كنند و با هم آهنگي پليس، افراد يتيم و بي سرپرست را شناسايي كرده، به خانه هاي ايتام در مركز شهرها مي برند تا ضمن تعليم و تربيت آنان از نيروي فكري آنان در برنامه ريزي هاي آينده استفاده كنند.
اين امر در كشور هند رايج است. مبشران مسيحي مي كوشند با ساختن بيمارستان، كودكستان، پرورشگاه، مدرسه و دانشكده هايي كه كيفيت آموزشي بالايي دارد مغزهاي جوان هند را در راستاي اهداف خود به خدمت گيرند . امروز بر خلاف گذشته مبلغان كاتوليك خود را به فقرا بسيار نزديك كرده اند و آنان را تشويق مي كنند به خاطر «عدالت اجتماعي » مبارزه كنند.
«پاپ ژان پل دوم » از سياست نزديكي به تهيدستان روحانيان مسيحي، تا زماني كه به طور مستقيم در سياست دخالت نكنند، حمايت كرده است. مسيحيت گروهي از كشيشان را، به عنوان مبلغ محلي، تربيت مي كند. اين گروه از طريق عرضه ي مشاغل مختلف به محرومان به تبليغ مي پردازد و به آنان چنان القا مي كند كه به خود و «بابانوئل » متكي باشند.
ويلي سيلز، دبير هيئت هاي مبلغ كليساي اصلاحي سياهپوستان، مي گويد: «نقش واقعي مبلغ تنها اين است كه به تقليد از عيسي به فقرا رسيدگي نمايد... ما يك پيام داريم كه بايد آن را اعلام كنيم. پيام اين است كه از ديدگاه مسيحيت ضعفا در جامعه داراي اولويت اول هستند. پيام مسيحيت در اين خصوص رسيدگي به ضعفا است » .
آموزش و پرورش
پس از جذب افراد، اصول، تعاليم و آداب و رسوم مسيحيت به آنان آموزش داده مي شود. اين مرحله در دو مقطع مقدماتي و عالي تحقق مي يابد. كليسا مبلغان را چنان آموزش مي دهد كه برخلاف مردم عادي وجود خود را ضروري ندانند. يكي از روحانيان كليسا مي گويد: «يك هيئت تبليغي كه از نظر شهيد دادن مشكل داشته باشد، بي فايده است » .
يكي از مراكز آموزش دوره هاي تخصصي مسيحيت مؤسسه ي مطالعات عربي و اسلامي «رم » است. اين مؤسسه ي وابسته ي به جامعه ي اسقفي در ميدان «سنت آيولفياره » رم فعاليت مي كند و در كشورهاي با اكثريت مسلمان به تبليغ مسيحيت مشغول است. مدير اين مؤسسه مي گويد: «هدف اين مؤسسه آموزش مبلغين مذهبي جهت اعزام به مناطقي است كه تراكم شديدي از مسلمانان در آن وجود دارد».
اعزام مبلغ
پس از پايان دوره هاي آموزش، گروهي از مبلغان به طور رسمي با عنوان مبلغ اعزام مي شوند و دسته اي با عنوان هايي چون پزشك، مهندس، جهانگرد، روزنامه نگار، بازرگان، مستشار نظامي و ... به مناطق مورد نظر مي شتابند .
۴ . توجه به روش و آداب زندگي، آموختن زبان هاي گوناگون و تعليم هنرهاي مختلف مانند موسيقي .ميسيونرهايي كه به قاره ي افريقا اعزام مي شوند، مي كوشند زبان محلي و شيوه ي زندگي آن جا را بياموزند. تجربه به آنان آموخته است كه بي واسطه با بوميان سخن گفتن مؤثرتر است
.
آن ها به قبايل كمك مي كنند تا مسيحيت را با آداب و رسوم محلي خود تركيب كنند و دين خود قرار دهند. حتي مبلغان در برخي از مناطق اجازه مي دهند مرداني كه بيش از يك همسر دارند، همسران خود را نگه دارند. آن ها چنان استدلال مي كنند كه اگر مردان همسران خود را رها كنند، قبيله دچار از هم گسيختگي خواهد شد و فحشا رواج مي يابد. مبشران مي كوشند با رعايت نظافت ظاهري جلب توجه كنند و در فعاليت هاي تبشيري موفقيت به دست آورند.
5 . ارتباط و گفت و گو
مبلغان، به ياري ديدار و گفت و گوهاي مكرر، با افراد علاقه مند و مورد توجه ارتباط برقرار مي كنند و كتاب ها و جزوه هاي گوناگون به آن ها ارائه مي دهند.
6 . دخالت در امور اجتماعي
برخورد انسان دوستانه با مشكلات اجتماعي و اقتصادي نيز از اموري است كه روحانيان مسيحي را در جلب توجه مردم و دوستي با آن ها ياري مي دهد. مبلغان مسيحي معتقدند مبشران بايد وضعيت اجتماعي و اقتصادي مردم منطقه ي تبليغي خود را بدانند، براي اصلاح آن بكوشند و ثابت كنند كه براي تبشير نيامده اند. در اين راستا، مبشران بيش تر به جوانان مجرد يا بي كار عنايت دارند.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#30
Posted: 23 Nov 2013 23:28
مسیحیت تبشیری
شت پرده مسیحیت تبشیریسالیان سال است که مبلغان مسیحی، با استفاده از امکانات، ابزار و شیوههای مختلف به تبلیغ و تبشیر مسیحیت در میان مسلمانان و پیروان دیگر ادیان میپردازند. در برههای از زمان با زور و شمشیر، در برههای دیگر به بهانه امدادرسانی و جلوگیری از مرگ و میر کودکان و امروز هم با استفاده از شیوههای مدرن تبلیغی به تبشیر مسیحیت می پردازند.
تبلیغ در اسلام و مسیحیت چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟
حوزه تبلیغ حضرت عیسی(ع)، انحصاراً به بنی اسرائیل اختصاص داشت و فرمود فرستاده نشدم مگر به جهت گوسفندان گمشده؛ ولی در آخرین سفارشات خود به حواریون فرمان داد که بروید و همه امتها را شاگرد ساخته و به نام پدر، پسر و روح القدس تعمید دهید. مسیحیان امروز این آیه آخر انجیل متی را سرلوحه کار خود قرار داده و اصولاً مسیحیت، برخلاف یهود و بعضی از ادیان شرقی یک دین تبلیغی و تبشیری است.
همچنین در اسلام به تبلیغ در محیط داخلی و خارجی فرمان داده شده است. ما در محیط داخلی بحث امر به معروف و نهی از منکر را داریم که دو تا از فروعات و فرائض دین اسلام است و در محیط خارجی آیات و روایات متعددی داریم مانند اینکه اگر یک نفر به وسیله تو هدایت شود، برای تو بهتر از آن چیزی است که خورشید بر آن میتابد. چرا میگویند تبلیغ و تبشیر؟ میگویند تبشیر، زیرا لغت انجیل به معنای خبر خوش است و آنها میگویند، میخواهیم به شما خبر خوش را برسانیم و بشارت خبر خوش را به شما بدهیم، از این رو میگویند تبشیر.
از سویی دیگر تبلیغ از «بلغ» یعنی رساندن میآید، و اسلام میگوید ما میخواهیم به شما پیام الهی و سعادت را برسانیم، از این رو به آن تبلیغ میگویند. چه ضرورتی دارد ما با تبشیر مسیحیت مقابله کنیم؟ مسیحیت اصولاً دین تبشیری است و مسیحیان در هر جای دنیا که امکان داشته باشد مشغول تبشیر میشوند؛ اما تبشیر در مسیحیت در فضای امروزی ابزاری در دست بعضی از قدرتها، آلوده سیاست و منافع استعماری قدرتهای توسعه طلب شده است. اگر در تاریخ تبشیر نگاه کنیم در چهارصد تا پانصد سال گذشته، ما در کنار هر دو مسلمان یک مسیحی داشتهایم و مسیحیت منحصراً در قسمت شرقی قاره اروپا و قسمت شمالی قاره آفریقا متمرکز بود.
اما به یکباره با شروعشدن داستان استعمار، این معادله به هم خورد، استعمار برای پیشبرد هدف استعماری خودش دست به دامن تبشیر زد، به آفریقا رفت، اول تبشیر کرد و بعد به غارت اموال آنان پرداخت و همین کار را در آمریکا ادامه داد. وقتی که سیاست وارد این معادله شد، این معادله به هم خورد و از دو مسلمان یک مسیحی به سه مسیحی و دو مسلمان تغییر یافت. البته ناگفته نماند که دین مسیحیت حیات و زندگی خود را مدیون سیاست و شمشیر کنستانتین است.
در جواب سؤال شما باید این مطلب را در بخش متفاوت بررسی کرد؛
اول: ما بخواهیم دین اسلام را در کشورها و ممالک دیگر تبلیغ کنیم. دوم: مسیحیان به تبشیر دین خود در میان مسلمانان بپردازند. در مورد اول، بحث جهان شمول بودن اسلام مطرح میشود که خداوند پیامبر(ص) و امامان معصوم را مأمور به تبلیغ دین مبین اسلام برای مردم سراسر جهان کرده است و پیام روحبخش اسلام را به گوش تمام جهانیان برسانیم.
اما در مورد دوم: این وظیفه را به دوش عالمان گذاشته است که«اذا ظهرت البدع فى امتى فیظهر العالم علمه و الا فعلیه لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین»، یعنی هنگامی که بدعتی در دین ظاهر میشود، لازم است تا علما علم خود را آشکار کرده و با آن بدعت و تحریف مقابله کنند، چون مسیحیت یک دین تحریفشده و یک دین انحرافی است و با یک سری روشهای جذاب عدهای را تحریک میکند؛ البته این رویارویی و مقابله تنها در مورد مسیحیت نیست و شامل همه دینها و فرقههای منحرف میشود.
چه تفاوتی بین تبلیغ ما و آنها وجود دارد؟ آنها تبلیغ میکنند، ما هم تبلیغ میکنیم؟ ملاک حق و باطل چیست؟ خداوند متعال یک میزان به نام عقل برای ما قرار داده است، از طرفی روش قرآن این نیست که یک سویه سخن بگوید و طرف مقابل را از سخن گفتن و فکرکردن باز دارد؛ بلکه می گوید: « فَبَشِّرْ عِبَادِ [٣٩-١٧] الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولٰئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ» [٣٩-١٨] پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.
خداوند اینجا عاشقانه با انسان سخن میگوید و از «عبادی» سخن میگوید، بعد بشارت میدهد بر این افراد، چه افرادی؟ افرادی که میروند و سخنان مختلف را میشنوند و از بهترینش تبعیت میکنند. به آن شخصی که میخواهد تفحص کند، میگوید تو بیا حرفت را بزن، من هم حرفم را میزنم و هیچ اکراهی در پذیرفتن دین نیست، بعد میگوید تو با عقل و منطقی که داری از این دو مسیری که پیش روی توست یکی را انتخاب کن، اگر راه عقلانی و منطقی را انتخاب کنی که خوب است؛ ولی اگر بخواهی از مسیر عقل و منطق بیرون بروی مسؤولیت آن به عهده خودت است.
البته با کمی فکر و تلاش میتوانی راه صحیح را از غیر صحیح تشخیص بدهی؛ زیرا راه حق از راه باطل آشکار و جدا شده است. مبلغی که میخواهد با تبشیر مسیحیان مقابله کند، باید دارای چه خصوصیاتی باشد؟ ما چیزی به اسم مقابله با مبشران مسیحی نداریم، مخاطبان ما اینجا مبشران مسیحی نیستند، بلکه مردمی هستند که سخنان آنان را شنیدهاند و حال باید سخنان ما را بشنوند. ببخشید؛ مبلغانی که میخواهند با این مردم سخن بگویند باید دارای چه خصوصیاتی باشند؟
باید دین خود و دین حریف را خوب بشناسد، نقاط ضعف و قوتش را بشناسد، با ابزار و اخلاق تبلیغ آشنا باشد، با زبان روز، اینترنت، هنر و فنون ارتباط مؤثر آشنا باشد، از طرفی چون با یک سازمان روبرو هستیم، کار فردی جواب نمیدهد و باید به صورت منسجم به مقابله با این تبلیغات پرداخت. ویژگیهای تبشیر مسیحیت چیست؟ مسیحیت یک دین انعطافپذیر است و در هر ظرفی آن را بریزی به همان شکل در میآید و حتی حاضر است از اصول خودش دست بکشد تا حرفی را بیان کند. به طور مثال تثلیث، یک آموزه مسیحی نیست و حتی آموزه کتاب مقدس هم نیست؛ ولی ما میبینیم مسیحیان امروز قائل به تثلیث هستند. چرا؟
چون وقتی وارد روم شدند، دیدند آنها به خدای سهگانه اعتقاد و عادت دارند، گفتند اتفاقاً خدای ما هم خدای سه گانه هست و آنگاه آموزه تثلیث را جعل کردند، و تصاویری که از تثلیث هندوییسم، تثلیث مصری، تثلیث یونانی و تثلیث بتپرستی وجود دارد، خیلی شبیه تثلیث مسیحیت است. حتی در شمایل عیسای مسیح این اتفاق دارد میافتد و در هر منطقهای یک نوع و رنگ از عیسای مسیح نشان دادند. برایشان مهم کمیت است و تغییر در دین اشکالی ندارد، به گونهایکه وقتی دیدند بحث شریعت در دین یهود دشوار است، شریعت را حذف کرده و دستور شریعت را نادیده گرفته، ختنه را حذف کردند؛ در حالی که یکی از ارکان دین اسلام عمل به شریعت است و ما نمیتوانیم شریعت را تغییر دهیم یا حذف کنیم.
دومین بحثی که در تبشیر مسیحیت مطرح میشود، بحث روش است، برای مثال در هنگام ورود به آمریکای لاتین کشتار بسیار وسیعی انجام دادند و افراد زیادی را کشته و مجبور به پذیرفتن دین مسیحیت کردند، به طوریکه الآن عده زیادی در آمریکای لاتین با بحران هویت روبهرو هستند که چرا ما مسیحی هستیم، ما را به زور مسیحی کردند. در حالیکه دین اسلام، به فرد غیر مسلمان میگوید، یا دین اسلام را انتخاب کن و خمس و زکات را بپرداز، یا بر دین خودت باقی بمان و برای رشد و توسعه جامعه و امنیتی که برایت تأمین میکنیم، مالیات بپرداز و لازم نیست این دین را بپذیری.
روشی که امروزه فرقههای چدید مسیحی زیاد از آن بهره میگیرند استفاده از علوم فراوانی است، به شکلی که هنوز در کلیسا کارشناس اخراج ارواح حضور دارد، و همه اینها نشان میدهد، مهم برایشان هدف است. در حالیکه در اسلام هدف وسیله را توجیه نمیکند. اگر یک مبلغ و روحانی بخواهد وارد این عرصه بشود چه عاملی او را تهدید میکند؟ مهمترین آسیب این است که نتواند آنگونه که باید و شاید اسلام را تعریف و تبیین کند یا نقدهای ضعیف را به حریف وارد کند، پس چون توانا در اثبات خودش نیست، میتواند به جایگاه خود ضربه بزند.
یا اینکه دچار تندخویی بشود و از روشهای غیر منطقی استفاده کرده و مقابله به مثل کند. چگونه میشود با این آسیبها جلوگیری کرد؟ آموزش مبلغان، در شناخت اسلام و مسیحیت، استفاده از مبلغان خوشذوق و اندیشه و آشنا به مبانی و مباحث میتواند از این آسیبها جلوگیری کند. چگونه میشود که یک مسیحی مسلمان و یا یک مسلمان مسیحی میشود؟ آیا آماری وجود دارد؟ آماری که ما الآن داریم، آمار خوشبینانهای است و آینده زیبایی را برای ما نشان می دهد. طبق آماری که مراکز آماری آلمان نشان میدهد اگر با همین روند اسلام در آلمان رشدکند در پنجاه سال آینده تعداد مساجد از کلیساها بیشتر میشود.
یا در فیلم مشهور فتنه، آمار قشنگی ارائه شد، گفت در سال 1909 تنها 54 مسلمان در هلند زندگی می کرد؛ ولی اکنون یک میلیون مسلمان در هلند زندگی میکنند، یعنی از هر هفده نفر هلندی یک هلندی مسلمان است. حال اگر این روند را در پنجاه سال ادامه دهیم یعنی پس از صد سال جمعیت مسلمان از پنجاهنفر به یک میلیون نفر می رسد. این آمار در کشورهای آفریقایی و اروپایی رو به رشد است و نشان میدهد که اسلام رو به رشد است و این روند خیلی سریع و شدید است. بحث دیگری که اینجا داریم بحث کیفیت افراد است، یعنی افرادی که از اسلام به مسیحیت می روند، نه همه شان بلکه عمده این افراد، آدمهایی هستند که به دنبال ولنگاری هستند، حجاب ندارد، نماز و روزه ندارد، روابط آزاد است و مشروبات آزاد است اگر چه روح کتاب مقدس با این نوع کار ها مخالف است.
اما هیچ کس به سبب مشروبات و ولنگاری مسلمان نمیشود؛ بلکه قشر اندیشمند مسیحیت میآید مسلمان میشود. یعنی اگر تعداد کسانی که از مسلمانی به سوی مسیحیت میروند با تعداد مسیحیانی که مسلمان میشوند برابر باشد، باز از نظر کیفیت اسلام سهم بیشتری دارد. شبههای که مسیحیان وارد میکنند این است که عده زیادی به دلیل ازدواج با مسلمانان، مسلمان میشوند؟
این نوع جا به جایی در هر دو دین وجود دارد اما به آن اندازه و تعداد نیست که بگوییم تأثیری در این آمار داشته باشد. مسیحیانی که تبلیغ میکنند چه خصوصیاتی دارند؟ در جهانی زندگی میکنیم که تفاوتهای شگفتی با تاریخ ما دارد نیمی از این تفاوتها رشد شدید افراط گرایی در میان ادیان است، ما در اسلام با پدیده سلفیگرایی روبهرو هستیم در یهود با پدیده صهیونیزم که بدترین نگاه به دین را ترویج میکنند، در مسیحیت نیز با پدیده مسیحیان بنیادگرا روبهرو هستیم و این مسیحیان به طور دقیق معادل همان وهابیون در اسلام هستند و درست همانگونه میاندیشند که یک وهابی می اندیشد، فقط ابزارها متفاوت است و ما باید حساب این مسیحان را از بدنه اصلی مسیحیت جدا کنیم ما چهارصد سال است با ارامنه زندگی میکنیم و ایشان مهمانان ما بودند که برای فرار از گزند عثمانیها به کشور ما پناه آوردند و ما به عنوان مهمان با ایشان همزیستی داریم و مشکلی با هم نداریم، اتفاقاً با هم تعامل هم داریم و ارادت ارامنه به امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) نقطه مثبتی در این ارتباط هست.
اما در سالهای جدید یک مسیحیتی که به طور کامل رنگ و بوی آمریکایی دارد وارد عرصه تبشیر شد که اولین مخالفان آنها همین عزیران ارامنه بودند؛ این مسیحیت افراطی که امروزه به شدت مشغول تبشیر است و از نظر مذهب هم پروتستان هستند بر خلاف ارامنه که ارتدکس محسوب میشوند و ایشان به خاطر همان منش وهابی مسلکی که دارند هیچ کسی را جز خود بر نمیتابند و ما باید حساب این افراد را از ارامنه و آشوریها جدا کنیم. در این مسیحیت جدید مذهب پوششی برای سیاسی کاریهای آنان است؛ بنابر این از هر وسیله ممکن برای هدف خود بهره میگیرد و همه صداهای تبشیری که امروز میشنویم مربوط به همین اقلیت محدود در عین حال با پشتوانه آمریکایی است.
شما گفتید مخاطبان ما مبشرین مسیحی نیستند؛ بلکه مخاطبینی هستند که در تأثیر این نوع تبلیغها قرار گرفتهاند، برای پاسخگویی به نیاز این دسته از مردم چه کار باید کرد؟ باید ببینیم این افراد چرا گرایش پیدا می کنند؟ آیا دچار فقر شخصیتی هستند؟ آیا در حال انتقامگیری از جامعه، پدر و مادر یا قشر مذهبی جامعه خود هستند؟ یا هنوز شخصیتشان شکل نگرفته و هر جا به آنها بیشتر احترام گذاشته شود به همان سو میروند، یا عدهای هستند که دچار شبهه و یا مشکلات اقتصادی هستند و یا به دنبال ولنگاری هستند؛ باید مشکل را شناخت و دلیل گرایش را پیدا کرد بعد به پاسخگویی پرداخت. مسیحیان امروزه از چه روشهایی برای تبلیغ مسیحیت استفاده میکنند؟
اینها در دوران قاجار آمدهاند در سیستمهای آموزش و درمان سرمایهگذاری کردهاند؛ اما در زمان ما بحث آموزش کمرنگتر شده، بر روی اقشار آسیبپذیر مانند معتادان سرمایهگذاری میکنند، یا از خواب و چیز های خرافی و افراد تأثیرپذیر استفاده میکنند. البته در روشها به صورت کارشناسی شده عمل میکنند، نه اینکه در همهجا کارشناسی باشد، به گونهای که نقاط ضعف جدی هم دارند. نقش صدا و سیما در مقابله با این تبلیغات چیست؟ صدا و سیما در برخی از موارد معکوس عمل میکند و با پخش فیلمهای کارتون و سینمایی غربی به نوعی به تبلیغ مسیحیت کمک میکند و در بسیاری از موارد نیز در تبلیع اسلام آنگونه که باید و شاید عمل نمیکند البته در سالهای اخیر برخی از برنامههای جالب و با ارزشی نمایش داده شده که قابل تقدیر است.
نقش جامعه را در این میان چگونه ارزیابی میکنید. جامعه ما جامعهای است که به مکتب خودش علاقهمند است و در برابر تبلیغات انحرافی واکنس نشان میدهد امروزه میبینیم در عرصه اینترنت و دیگر عرصهها، برخی از جوانان خوشذوق و پرشور به صورت داوطبلانه وارد جریان رویارویی با تبلیغات انحرافی شدند و توانستند مقابله خوبی را با اینگونه مبشران حقوق بگیر ایجاد کنند و این حرکتها باید بیشتر شود.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .