ارسالها: 1667
#32
Posted: 23 Nov 2013 23:34
ادداشتى بر "اعلاميه نود و پنج ماده اى لوتر"
مى توان موارد اعتراض نهضت پروتستانتيزم بر آيين كاتوليك رومى را به عنوان مصاديق جزئى و خردِ سه اعتراض كلى و كلان دانست: اعتراض نخست اين كه آيين كاتوليك رومى، در مقام نظر از آموزه هاى واقعى و اصيل عيسى مسيح(ع) به دور افتاده است; اعتراض دوم اين كه اين آيين ربط و نسبت خود را با زندگى عملى و هر دو زمينه آدميان از كف داده است; و اعتراض سوم اين كه روحانيانى كه پاسدار اين آيين اند به انواع بدسگالى ها و كژرفتارى ها و تبهكارى ها گرفتار و آلوده شده اند و صلاحيت جانشينى و سخنگويى عيسى مسيح(ع) را ندارند.
اينك توضيحى در باب هر يك از اين سه اعتراض:
اعتراض نخست، در واقع، به پاكى و خلوص خودِ دين تاريخى و نهادينه ناظرست و ناشى از اين دغدغه كه اين پاكى و خلوص، كه چيزى جز مطابقت دقيق و موبه موى دين تاريخى و نهادينه با آموزه هاى بنيانگذار دين نيست، به تدريج و نرم نرمك راه زوال پيموده است. آموزه هاى بنيانگذار دين، بر سبيل تمثيل، همچون چشمه آب پاك و زلالى است كه در نقطه اى برمى جوشد و روان مى شود و، طبعاً، روانى اش جز به اين معنا نيست كه دم به دم از نقطه جوشش آغازين خود دورتر و دورتر مى شود و، البته، اين دورشدن همراه است با آميخته شدنِ آب پاك نخستين با بسا مواد و زوائد ديگر و كَدِر و گل آلوده شدن آن آب زلال. هرچه آن دورشدن بيشتر، اين آميختگى و كدورت بيشتر.
مهم اين است كه اين آميختگى و كدورت لازمه طبيعى گذر آن آب در بستر خاك آگين و درازآهنگى است كه آب در آن به جريان مى افتد. اما، بى شك، كسانى كه فرسنگ ها دور از سرچشمه از اين آب برمى گيرند و مى نوشند اگر بخواهند كه واقعاً از آبِ سرچشمه برگرفته و نوشيده باشند چاره اى جز تعبيه تصفيه خانه ندارند تا به كمك آن، آب برگرفته را به پاكى و زلالى آغازين خود باز گردانند و آنگاه از آن بنوشند، وگرنه اين آب پر خس و خاشاك را چه نسبت با آن آب زلال و پاك؟ در سرتاسر طول مسير آب چشمه به وجود اين تصفيه خانه ها حاجت هست و هيچ تصفيه خانه اى مردم را از ساير تصفيه خانه ها بى نياز نمى كند; چون اگر در نقطه اى، تصفيه خانه اى كلِ آب چشمه را نيز تصفيه كند، باز، اين آب تصفيه شده بر اثر روان شدن دوباره اش پاكى و زلالى خود را از دست مى دهد و محتاج به تصفيه اى مجدد، در نقطه اى ديگر، مى شود، چرا كه گذرگاه با آب تصفيه شده همان مى كند كه با آب آغازين مى كرد. وضع آموزه هاى بنيانگذار دين، در بستر زمان، عيناً مانند وضع آب سرچشمه است، در بستر مكان.
آموزه هاى بنيانگذار دين، در گذرگاه تاريخى خود، با چه مواد و زوائدى مخلوط و مشوب مى توانند شد؟ مى توان گفت كه، لااقل، سه نوع مواد و زوائد مى توانند پاكى و زلالى آغازين آموزه هاى بنيانگذار دين را از ميان ببرند: نوع اول شامل موادى است كه از ساير نظام هاى انديشگى، اعم از ديگر نظام هاى دينى و مذهبى و نظام هاى فلسفى يا عرفانى يا اخلاقى اخذ و اقتباس شده باشند. نوع دوم موادى اند كه فرآورده فرايند تفسير آموزه هاى خود بنيانگذار دين اند، اما فرايند تفسيرى اى كه در آن ضوابط و قواعد تفسير درست رعايت نشده اند.
بسيارند مفسران و الاهيدانانى كه با كمال صداقت و جدّيت و بدون اين كه سر سوزنى قصد تحريف آموزه هاى دينى را داشته باشند، در پى تفسير آموزه هاى بنيانگذار دين خودشان بر مى آيند اما چون از ضوابط و قواعد علم تفسير بى خبرند حاصل كارشان چيزى جز تحريف آن آموزه ها نيست. نوع سوم موادى اند ساخته خواسته هاى نفسانى مفسران. و اين «ساخته خواسته»ها ناشى از خودشيفتگى، پيش داورى، جزم و جمودگرايى، تعصبورزى، بى مدارايى، كوتاه بينى و تنگ نظرى، خودنمايى، افراط گرى و گزافه پويى، شخصيت پرستى، بزدلى، بيدادگرى، سنگدلى، ناسپاسى، خودبزرگ بينى، تجمل پرستى، ناپاكدامنى، سوءنيت و بدخواهى، و نفرتورزى مفسران اند. هر يك از اين امور نفسانى، اگر در مفسر وجود داشته باشد، مى تواند باعث ورود عنصر يا عناصرى بيگانه با آموزه هاى بنيانگذار دين در اين آموزه ها شود.
اعتراض دوم به كارآمدى و مسئله گشايى و مشكل زدايى دين تاريخى و نهادينه ناظرست و برخاسته از اين رأى است كه اين دين، اگر هم روزگارى در حل مسائل نظرى و رفع مشكلات عملى مردمان توفيق داشته است، امروزه ديگر اين توفيق را ندارد. آدميان، در هر عصرى، با يك رشته مسائل نظرى و مشكلات عملى مواجهند كه، به حق يا نابحق، حل و رفع آنها را از دين انتظار و توقع دارند (و در واقع، اين انتظار و توقع، در مورد پاره اى از مسائل و مشكلات بحق است و در مورد پاره اى ديگر نابحق) و حضور فرهنگى واقعى دين در گرو حل و رفع آنها است.
حضور دين يك امر جمعيت شناختى و آمارى نيست، يعنى به شمار كسانى كه، در سرتاسر جهان، به لحاظ شناسنامه اى پيرو آن دين محسوب مى شوند بستگى دارد، بلكه امرى فرهنگى است، يعنى قيامش به اين است كه آن دين در ذهن و ضمير كسانى حضور داشته باشد، خواه آن كسان اسماً نيز پيرو آن دين به حساب بيايند و خواه نيايند; و مقصود از حضور دين در ذهن و ضمير آدميان نيز چيزى جز اين نيست كه باورها، احساسات و عواطف، خواسته ها و اراده هاى آنان واقعاً و بجدّ از آموزه ها و فرموده هاى آن دين متأثر باشند. اين حضور وقتى حاصل مى آيد كه آدميان ببينند كه دين مسائل نظرى و مشكلات عملى پيشاروى آنان را، به راستى، حل و رفع مى كند. هرچه بر شمار مسائل و مشكلاتى كه دين آنها را عملا (و نه ادعاءً) حل و رفع مى كند افزوده شود رسوخ آن در باورها، احساسات و عواطف، و خواسته ها و اراده هاى انسان ها افزايش مى يابد، و اين يعنى افزايش حضور فرهنگى دين.
اگر آنچه الاهيدانان و عالمان دين در مدارس علوم دينى تعليم و تعلّم مى كنند، وقتى در صحنه زندگى عملى و واقعى انسان ها حضور مى يابند، هيچ مسئله واقعى اى را نگشايد و هيچ مشكل واقعى اى را نزدايد، يعنى اگر آنچه اينان آموزانده و آموخته اند به كار حل مسئله و رفع مشكل نيايد و آنچه را به كار حل مسئله و رفع مشكل مى آيد نياموزانده و نياموخته باشند، در اين حال، دين از حضور فرهنگى خود محروم شده است; و عدم حضور فرهنگى دين يعنى عدم حضور دين; چرا كه اهميت و هويت دين اهميت و هويتى فرهنگى است، بدين معنا كه موطن اصلى دين درونِ آدميان است و دين، چون در اين موطن رسوخ و قرار يافت، ساير جنبه هاى حيات آدمى، يعنى زندگى بيرونى او را ارتزاق و تغذيه مى كند و قوت و قوّت مى رساند.
به ديگر سخن، هيچ دينى نيست كه، در آنِ واحد، هم نقشه، هم كتاب قانون، و هم نسخه نباشد. درست است كه اديان گونه گون، به لحاظ تأكيدشان بر يك يا دو چيز از اين سه چيز، با هم متفاوتند; اما همه شان، كمابيش و با اختلاف مراتب، از اين هر سه شأن برخوردارند. دين نقشه[5] دين با زندگى واقعى به اين معناست كه آموزه ها و فرموده هاى دين بلاموضوع شده باشند، و در اين صورت، آن آموزه ها و فرموده ها، حتى اگر حق و صادق باشند، در زندگى واقعى سريان و جريان نمى يابند، و اين تعبيرِ ديگرى است از اين كه دين حضور فرهنگى، يعنى يگانه حضورى كه در شأن ماهيت و هويت دين است، ندارد، هرچند ميلياردها انسان اسماً منتسب به آن دين و پيرو آن به حساب آيند.
پس، اعتراض دوم اعتراض به ذى ربط نبودن و بى ربط بودن دين به مسائل و مشكلات واقعى و بالفعل زندگى فردى و جمعى انسان هاست. اين ذى ربط بودن/نبودن با صدق و حقانيت داشتن/نداشتن، به اصطلاح منطقيان قديم، عموم و خصوص مِنْ وَجه دارند، يعنى امكان دارد كه: الف) دينى هم برحق باشد و هم ذى ربط، ب) دينى برحق باشد ولى ذى ربط نباشد، ج) دينى برحق نباشد ولى ذى ربط باشد، و د) دينى نه برحق باشد و نه ذى ربط.
در واقع، اعتراض دوم نهضت پروتستانتيزم اين بود كه مسيحيت، كه روزگارى مصداق دين (الف) بود، اكنون مصداق دين (ب) (و اگر اعتراض اول را نيز ضميمه كنيم، تقريباً مصداق دين (د)) شده است و بايد كارى كرد كه وضع گذشته خود را بازيابد.
و اما اعتراض سوم نهضت پروتستانتيزم به طرز عمل و شيوه زندگى روحانيان كاتوليك مربوط مى شد كه، از سويى، و در مقام ادعاء، خود را جانشين و سخنگوى عيسى مسيح(ع) و واسطه ميان خلق و خالق مى دانستند و، از سوى ديگر، و در مقام عمل، به اصناف بدانديشى و كج رفتارى ها و نادرستى ها گرفتار و آلوده بودند. جان كلام پروتستان ها اين بود كه روحانيان كاتوليك دقيقاً شبيه همان كاتبان و فريسيان رياكار يهودى اى شده اند كه عيسى مسيح(ع) در سه انجيل همنوا، يعنى انجيل هاى متّى، مرقس، و لوقا، آنان را مشمول شديدترين نقدها و عنيف ترين حملات خود قرار داده بود .
و درباره آنان گفته بود: «كاتبان و فريسيان بر كرسى موسوى نشسته اند. پس آنچه به شما گويند نگاه داريد و به جا آوريد، ليكن مثل اعمال ايشان نكنيد، زيرا مى گويند و نمى كنند; زيرا بارهاى گران و دشوار را مى بندند و بر دوش مردم مى نهند و خود نمى خواهند كه آنها را به يك انگشت حركت دهند. و همه كارهاى خود را مى كنند تا مردم ايشان را ببينند. حمايل هاى خود را عريض و دامن هاى قباى خود را پهن مى سازند، و بالا نشستن در ضيافت ها و كرسى هاى صدر در كنايس را دوست مى دارند، و تعظيم در كوچه ها را و اين كه مردم ايشان را آقا آقا بخوانند.... و ]حال آن كه[ هر كه از شما بزرگ تر باشد خادم شما بُوَد.
و هر كه خود را بلند كند پست گردد و هركه خود را فروتن سازد سرافراز گردد.» (انجيل متى، باب بيست و سوم، آيات 12ـ2) و خطاب به خود آنان عتاب كرده بود كه: «واى بر شما، اى كاتبان و فريسيان رياكار، كه دَرِ ملكوت آسمان را به روى مردم مى بنديد، زيرا خود داخل آن نمى شويد و داخل شوندگان را از دخول مانع مى شويد. واى بر شما، اى كاتبان و فريسيان رياكار، زيرا خانه هاى بيوه زنان را مى بلعيد و از روى ريا نماز را طويل مى كنيد. ـ واى بر شما، اى كاتبان و فريسيان رياكار، زيرا كه برّ و بحر را مى گرديد تا مريدى پيدا كنيد و چون پيدا شد او را، دو مرتبه پست تر از خود، پسر جهنم مى سازيد!
واى بر شما اى راهنمايان كور... اى نادانان و نابينايان... اى جهّال و كوران... واى بر شما، اى كاتبان و فريسيان رياكار، كه نعناع و شويد و زيره را عُشر مى دهيد و اعظم احكام شريعت، يعنى عدالت و رحمت و ايمان، را ترك كرده ايد!... اى رهنمايان كور، كه پشه را صافى مى كنيد و شتر را فرو مى بريد!... واى بر شما، اى كاتبان و فريسيان رياكار، كه چون قبور سفيدشده مى باشيد كه از بيرون نيكو مى نمايد ليكن درون آنها از استخوان هاى مردگان و ساير نجاسات پر است! همچنين، شما نيز ظاهراً به مردم عادل مى نماييد، ليكن باطناً از رياكارى و شرارت مملو هستيد. واى بر شما، اى كاتبان و فريسيان رياكار، كه قبرهاى انبيا را بنا مى كنيد و مدفن هاى صادقان را زينت مى دهيد... اى ماران و افعى زادگان! چگونه از عذاب جهنم فرار خواهيد كرد؟» (انجيل متّى، باب بيست و سوم، آيات 33ـ13) (نيز رجوع شود به: انجيل مرقس، باب دوازدهم، آيات 40ـ38 و انجيل لوقا، باب بيستم، آيات 47ـ45).
نقاط ضعف اخلاقى روحانيان يهود، كه عيسى مسيح(ع) را تا بدان پايه و مايه مى آزرد و به خشم مى آورد و به جوش و خروش و خطاب و عتاب مى انگيخت، در برابر نقاط ضعف اخلاقى روحانيان آيين كاتوليك رومى، كه در طى يك هزاره و نيم نشر و بسط يافته بود و براى هر مسيحى آگاه و نيكخواهى به وضوح و ثبوت پيوسته بود، چيزى نبود.
در ظرف يك هزاره و نيم، روحانيان كاتوليك، مسيحيان را گرفتار جنگى ناعادلانه، آكنده از خشم و خون و ويرانى و تجاوز، و بيهوده و پوچ با مسلمانان كرده بودند، آن هم به نام هوادارى عيسى مسيح كه گفته بود: «خوشا به حال حليمان، زيرا ايشان وارث زمين خواهند شد... خوشا به حال رحم كنندگان، زيرا بر ايشان رحم كرده خواهد شد... خوشا به حال صلح كنندگان، زيرا ايشان پسران خدا خوانده خواهند شد...
خوشحال باشيد چون شما را فحش گويند و جفا رسانند، و به خاطر من هر سخن بدى بر شما كاذبانه گويند. خوش باشيد و شادى عظيم نماييد.» (انجيل متى، باب پنجم، آيات 12ـ5); واردِ وقيح ترين و خيانت آميزترين زدوبندها با شاهان و امپراتوران و اميران و اميرزادگان اروپا شده بودند; بيشترين املاك و مستغلات را، به بهانه هاى واهى، مصادره و غصب و تملك كرده بودند; با دسيسه چينى ها و فتنه انگيزى ها و مكر و خدعه ها سرتاسر اروپا را دستخوش جنگ و ناامنى كرده بودند; ده ها هزار متفكر، الاهيدان، فيلسوف، عالم، عارف، هنرمند، اديب، و نويسنده را به بهانه ارتداد و بدعت انگيزى و فساد عقيده و، در واقع، به جرم حق گويى و آزادانديشى و پاسدارى از آرمان هاى اخلاقى، به بدترين شيوه شكنجه كرده و كشته بودند; به انواع مفاسد اخلاقى، اعم از سياسى، اقتصادى، تربيتى و جنسى آلوده شده بودند; به فرايند استعمار و استثمار كشورها و سرزمين هاى اقصى نقاط جهان كمك و يارى رسانده بودند و اين فرايند ناميمون را به يُمن فتاواى به اصطلاح شرعى و الاهى خود مشروعيت و ميمنت بخشيده بودند; همچون بختكى بر تن و جان و روان و مادّيت و معنويت انسان ها فرو افتاده بودند و بر نكبت و ادبار زندگى هاى پر درد و رنج مردم افزوده بودند و، با اين همه، از عالم و آدم طلب كار بودند و فريادهاى آكنده از خشم و كينه و نفرت و برخاسته از بدخواهى و نادانى و خودشيفتگى خود را آواى لطيف، دلنشين، و مهرآميزِ خداى ودود، رحيم و رئوف فرا مى نمودند.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#34
Posted: 24 Nov 2013 19:44
مسیحیت عیسی ویهودا ( قسمت اول )
پیش از عیسی
عیسی مانند هر انسان دیگری، محصول فرهنگ دوره و زمانه خود بود.اعتقاد به الوهیت عیسی در مسیحیت، تأثیر بسزایی بر عهد جدید یا الهیات صدر مسیحی باقی گذاشت، با این همه اعتقاد مسیحی دیگری که عیسی را از هر حیث یک انسان می داند، با این دیدگاه جامعه شناختی معاصر همسوست که نگرش وی عمدتا از عقاید مشترک مردم زمانه او ناشی شد. از آنجا که مردم زمانه عیسی یهودی بودند، وی وارث نگرش دینی یهودی شد.حتی بدعتهای او دریهودیت، واجد اصول بنیادی همین دین است.
یهودیت در طول قرنها دینی توحیدی با سویه ای اخلاقی بود.بر طبق نص کتاب مقدس عبری (عهد عتیق مسیحی)، خداوند متعال مطران یهودی ابراهیم را به رابطه ای خاص فرا خواند (سفر پیدایش، 15 14) .ابراهیم و اعقابش می بایست بر اساس میثاقی با خداوند زندگی کنندکه آنان را از مردمان حول و حوش آنها متمایز می کرد، مردمانی که خدایانشان در واقع چیزی جزنیروهای طبیعت نبودند.
این میثاق با نبوت موسی که بعدها شارع اعظم یهودیت قلمداد شد،بیش از پیش اهمیت یافت.مطابق آنچه در سفر خروج«~ (Exodus) ~»آمده است، خداوندبنی اسرائیل را از اسارت در مصر رهایی بخشید و در کوه سینا به رابطه میثاقی خود با آنان رسمیت داد.آن شریعتی (تورات) که بر طبق کتاب مقدس با موسی بر فراز کوه سینا آغاز گشت،بعدها به شالوده یهودیت تبدیل شد.طی دوره موسوم به «داوران» (یا رهبران فرهمند)، و نیز در طول سلطنت کوتاه داود«~ (David) ~»و سلیمان«~ (Solomon) ~»، خدای این رابطه میثاقی (به نام یهوه«~ [(Yahweh)] ~»کارسازترین نیروی تاریخ فلسطین است.طی دوره موسوم به «رسولان» ، یعنی زمانی که فلسطین تجزیه شد و هر دو ناحیه شمالی و جنوبی آن به دست بیگانگان افتاد، یهوه ومیثاق کما کان واجد اهمیتی بنیادی بودند.
از نظر برخی مفسران، واژه «یهودیت» که از نام قبیله یهودیه«~ (Judah) ~»در جنوب فلسطین مشتق شده است، مشخصا به رویدادهای دینی و فرهنگی از زمان بازگشت بنی اسرائیل از بابل به فلسطین در سال 538 پیش از دوره مشترک مربوط می شود.
وجه مشخصه دین بنی اسرائیل پس از بازگشت از تبعید، مقاومت در برابر هر گونه تأثیر تمدنهای دیگر بود، تمدنهایی که ممکن بوددین آنان را دگرگون و یا در خود مستحیل کنند.یهودیان با رعایت دقیق سنن اولیه و میراث دینی خود، آن سنن و میراث را متعصابه حفظ کردند.آنان که به فلسطین بازگشتند شریعت خود را به دقت تفسیر کردند و معبد سلیمان را به منزله مرکز کیش خود مجددا ساختند.نخست هخامنشیان و سپس اسکندر مقدونی و اخلافش (سلوکیان) بر آنان حکومت کردند.
تعدادکثیری از یهودیان بیرون از فلسطین باقی ماندند، اما چه در خارج از فلسطین و چه در داخل آن،فرهنگ یونانی که اسکندر مقدونی ترویج داده بود به زندگی یهودیان نفوذ کرد.مکابیان«~ (Maccabees) ~»و هسمونیان«~ (Hasmoneans) ~»شورشی در سده های اول و دوم برای مدتی به یهودیان استقلال سیاسی دادند، لیکن در سال 63 پیش از دوره مشترک پمپی«~ (Pompey) ~»حکمران روم، سوریه را به امپراتوری روم ضمیمه کرد و بیت المقدس را به اشغال درآورد.بدین ترتیب فرهنگ نسلهای پیش از عیسی، محصول ایمان کتابی فلسطینیان باستان، تأثیرهای ناشی از فرهنگ یونانی و حضور نظامی امپراتوری روم بود.
به رغم سلطه امپراتوری روم بر فلسطین، یهودیان از اندیشه های دیرینه خویش درباره حکومت دینی دست نشستند.حتی به هنگام تبعید در سرزمینهای خارج از فلسطین، یهودیان درجرگه های بسیار منسجم گرد هم آمدند تا بتوانند سنن دینی خویش را زنده نگه دارند.درمجموع، یهودیان که جمعیتشان در فلسطین حدود نیم میلیون نفر و در تبعیدگاههایشان در خارج از فلسطین به هفت الی هشت میلیون نفر (یعنی تقریبا ده درصد کل جمعیت امپراتوری روم)می رسید، امکان یافتند که در عین ممانعت ناچیزی که رومیان به عمل می آوردند کما کان مطابق با سنتهای خود زندگی کنند.
در روزگار عیسی، گروههای گوناگون دیانت یهودی اهمیتی یکسان برای شریعت و سیاست قائل نبودند.سامریان که اغلبشان در شمال بیت المقدس و ایالت یهودیه می زیستند، کافر قلمداد می شدند زیرا از نظر آنان تورات صرفا اسفار خمسه«~ (Pentateuch) ~»را در بر می گرفت (یعنی فقطپنج کتاب موسی را) و نیز معبد بیت المقدس خانه خدا نبود.
اسنیان«~ (Essenes) ~»راهبانی بودندکه در نقاط دور افتاده فلسطین و بویژه در کرانه بحر المیت می زیستند زیرا از نظر آنان عبادت درمعبد سلیمان و همین طور برگزاری دیگر مناسک عمومی دینی، عملی مکروه تلقی می شد. «متعصبان»«~ (Zealots) ~»گروه سیاسی ستیزه جویی بودند که از فرط مخالفت با اشغال فلسطین توسط رومیان، مبادرت به اعمال تروریستی می کردند و نه فقط رومیان بلکه حتی هموطنان یهودی خویش را که به اندازه کافی میهن پرست نمی دانستند هدف حملات خود قرار می دادند.
اما عمده ترین گروههای یهودیت رسمی، عبارت بودند از صدوقیان«~ (Sadducees) ~»وفریسیان«~ (Pharisees) ~».صدوقیان گروهی اشرافی و عمدتا روحانی بودند که به منظور حفظ سنن دینی با امپراتوری روم همکاری کردند.آنان در دعا و نیایش همگانی در معبد سلیمان تأثیربسزایی باقی گذاشتند، اما در میان عامه مردم چندان طرفداری نیافتند.
صدوقیان صرفا شریعت مکتوب (اسفار خمسه و به میزانی کمتر کتب انبیای عهد عتیق) را قبول داشتند و آن را در ظاهررعایت می کردند.آنان هراسی از فرهنگ یونانی به خود راه نمی دادند، چرا که اعتقاد داشتندخداوند اخلاقیات کتاب مقدس را در میان غیر یهودیان نیز اشاعه داده است.صدوقیان در تلاش برای حفظ موجودیت قهوم یهود، بسیاری از اعمالی را که فریسیان بسیار مهم تلقی می کردند،کم اهمیت جلوه دادند.
فریسیان گروهی غیر روحانی و با نفوذتر از صدوقیان بودند.ایشان اعقاب مؤمنانی بودند که در دوران پس از جنگ استقلال مکابیان (حدود سال 125 پیش از دوره مشترک) به دفاع از دین خود پرداختند و در مخالفت با شیوع فرهنگ یونانی، ثابت قدمانه بر شریعت صحه گذاردند.فریسیان که بر مطالعه دقیق تورات اصرار می ورزیدند، در همه جای فلسطین حضور داشتند وکنیسه هایی را که یهودیان خارج از بیت المقدس در آنها برای عبادت و مطالعه گردهم می آمدندتحت نفوذ خود درآورده بودند.گر چه آنان از دیرباز به شدت میهن پرست بودند، لیکن در زمانه عیسی توجه آنها عمدتا به شریعت یهودی (تورات) معطوف بود.
فریسیان به طور غریزی جزئیات شریعت را مو به مو رعایت می کردند.عیسی با این غریزه تخالف می ورزید، زیرا اعتقاد داشت که نص شریعت می تواند به زیان روح آن باشد امروزه نگرش محققان درباره فریسیان، تأیید آمیزتر از نگرش نسلهای گذشته مسیحیان است و واژه «فریسی» را دیگر به صورتی تحقیر آمیز به کار نمی برند.
فریسیان تنها گروه از رهبران دینی بودندکه پس از تخریب معبد سلیمان و تبعید بنی اسرائیل به دنبال سرکوب شورش یهودیان در سال 70 دوره مشترک توانستند به بقای خویش ادامه دهند.آنگاه که مناسک دینی و مراسم قربانی کردن در معبد دیگر ممکن نبود، فریسیان بیش از پیش عبادت و مطالعه در کنیسه ها راترویج کردند .دیری نگذشت که آنان مجموعه سنن شفاهی را تدوین کردند، مجموعه ای که دریهودیت «میشنا»«~ (Mishnah) ~»و تلمود«~ (Talmud) ~»نام گرفت.بدین ترتیب فریسیان مبدع یهودیتی بودند که در دوره مشترک (تاریخ مشترک مسیحیان و یهودیان) سلطه داشته است.
زندگی و شخصیت عیسی
عیسی وارث این تاریخ بود.ظاهرا زندگی او برای تاریخ نگاران بی دینی که اندکی پس از دوره وزمانه او تاریخ می نوشتند، چندان مهم نبود.با این همه، اشارات گذرای تاریخ نگاران رومی (ازقبیل جوزیفس ، پلینی ، تاسیت و سویتوینوس که همگی در دوره و زمانه عیسی یا اندکی پس از آن می زیستند) و نیز آن دسته از اسناد مسیحیت که جزو کتاب مقدس نیستند (مانند انجیل توما«~ ([Thomas]) ~»جای هیچ گونه تردیدی درباره وجود عیسی باقی نمی گذارند.عیسی در سال 6یا 7 پیش از دوره مشترک در شهر بیت لحم به دنیا آمد، در ناحیه شمالی فلسطین موسوم به جلیل زندگی کرد و در حدود سالهای 30 و 33 دوره مشترک در شهر بیت المقدس دیده بر جهان فرو بست. شاید بتوان گفت جنبه عمومی زندگی او در سال 27 یا 28 دوره مشترک آغاز شد،یعنی زمانی که یحیی او را غسل تعمید داد.
تا پیش از آن زمان، وی به احتمال قوی در شهرناصره واقع در ناحیه جلیل می زیسته و از راه نجاری گذران عمر می کرده است.از آنچه در اناجیل آمده است چنین بر می آید که عیسی پس از تعمید شدن، احتمالا به سبب احساس نوعی بحران در پیشه خود، در صحرای یهودیه عزلت گزید و سپس مبلغ نوید مسرت بخش فجر پادشاهی خداوند شد. (منبع اصلی اطلاعات ما درباره عیسی، اناجیل هستند، ولی نباید تصور کرد که رخدادهای تاریخی در آنها بی طرفانه شرح داده شده اند .در واقع، اناجیل تفسیرهایی دینی اززندگی، مرگ و تعالیم عیسی هستند که به دست مؤمنان و برای مؤمنان نوشته شدند، آن هم لااقل پس از یک نسل تجربه کلیسایی.به همین دلایل، باید ادعاهای مطرح شده در اناجیل را ازدیدگاهی نقادانه در نظر گرفت).
عیسی علاوه بر موعظه کردن، بیماران را نیز شفا می داد و ارواح خبیث را از روان جن زدگان بیرون می راند.یاور مستضعفان و محرومان اجتماعی بود، به زنان و کودکان بسیار احسان می کرد و با سختگیریهای برخی از فریسیان و تندرویهای انقلابی «متعصبان» مخالف بود.او در رأس گروه کوچکی از افراد دوره گرد، نواحی شمالی فلسطین را زیر پا گذاشت و ملازمات فجرحکومت خداوند را برای همگان برشمرد.این ملازمات بسیاری از عوام را شگفت زده کرد، اماعمدتا باعث موضعگیری خصمانه دستگاه مذهبی حاکم شد.ظاهرا رهبران دینی تصورمی کردند که عیسی با اولویت دادن به عشق به خدا و عشق به همسایه بر شریعت، باعث هرج ومرج اجتماعی می شود .
پس از اینکه شاه هیرودیس«~ (Herod) ~»سر از تن یحیی تعمید دهنده جدا کرد (انجیل متی«~ [Matthew] ~»، باب 14، آیات 1 الی 10)، عیسی از جلیل به بیت المقدس رفت.مطابق آنچه دراناجیل آمده است، وی پیروزمندانه به بیت المقدس وارد شد و با بازرگانانی که در محوطه بیرونی معبد سلیمان به کسب و کار اشتغال داشتند رویاروی گشت.این امر، تعارض او با رهبران یهود را به اوج خود رساند و در نتیجه، حکمرانان رومی شهر، وی و حواریونش را پس از شرکت در مراسم عید فصحدستگیر کردند.
اعضای مجلس سیاسی یهودیان موسوم به صنهدرین«~ (Sanhedrin) ~»او را مورد بازجویی قرار دادند و به اتفاق آرا حکم کردند که عیسی به دلیل کفرگویی و ادعای برخورداری از قدرتهای الهی (مانند قدرت بخشایش گناهان)، سزاوار مرگ است.قاضی رومی پنطیوس پیلاطس«~ (Pontius Pilate) ~»عیسی را خطری برای آرامش اجتماعی دانست ودستور داد وی را شلاق بزنند و مصلوب کنند.پس از مرگ عیسی، حواریونش مدعی شدند که اوبار دیگر زنده شده و خود را به آنان نمایانده است.
آنها شروع به تبلیغ کردند که عیسی پس ازمرگ قیام خواهد کرد و لذا مسیح موعود است، و بدین ترتیب دیری نگذشت که فرقه یهودی جدیدی به وجود آمد.هنگامی که وحدت مجدد با یهودیت دیگر ناممکن شد، این فرقه به نطفه یک دین جدید تبدیل گشت.حتی این زندگینامه مختصر نیز مملو از نکات نامعلوم و فاقد قطعیت است، زیرا منابع اصلی آن (اناجیل) یک نسل پس از مرگ عیسی نوشته شدند و مشحون از مفروضات نشأت گرفته ازایمان به عیسی هستند.
ارائه تصویری دقیق از شخصیت و تعالیم عیسی، امری است دشوارتر.بااین همه اغلب محققان با این ادعا موافق اند که وی شخصیتی خارق العاده داشته است.مثلامحقق یهودی معاصر گزاورمیز عیسی را معجزه گری مقدس می داند و بر دیدگاه محقق دیگری صحه می گذارد که پیشتر گفته بود در احکام اخلاقی عیسی، «والایی و رجحان و اصالتی وجوددارد که در هیچ یک از دیگر احکام اخلاقی عبری سابقه نداشته است، همان گونه که مثلهای«~ (Parables) ~»او مبین هنری شگرف و بی همتاست.»
به زعم محققان مسیحی از قبیل لوکاس گرولنبرگ، در پس احکام اخلاقی و مثلهای عیسی اطمینانی فوق العاده به خدا و میثاق یهودیان نهفته است.ظاهرا عیسی با الفاظی خودمانی به خداوند اشاره می کرد و او را «پدر» می خواند.وی با اطمینان از حمایت همیشگی این پدر،بی هیچ قید و بندی به همه جا می رفت و با هر کس که به نزدش می آمد مراوده می کرد.به نظرمی رسد که این امر او را به عاملی بحران ساز تبدیل کرد.
آنان که بی قید و بند بودن عیسی واطمینان مطلق او به نیکی خداوند و حمایت همیشگی اش از او را در می یافتند، می توانستندخود را رها کنند و به آنچه کتاب مقدس «ایمان» می نامد نایل شوند.یعنی به تعهدی از صمیم دل، شفای بیماران و بیرون راندن ارواح خبیث از روان جن زدگان به دست عیسی را با توسل به چنین ایمانی به بهترین نحو می توان از دیدگاهی روانشناختی توجیه کرد.
آن کسانی هم که نمی خواستند یا نمی توانستند وجود چنین ایمانی را در خود به عیسی نشان دهند، از او کناره می گرفتند.به نظر بسیاری از مردم، عیسی مبانی سنن آنها را سست می کرد و توقعاتش برای ایجاد تحول، زیاده از حد بود.بدینسان بود که معاصران او به گروههای مختلفی تقسیم شدند.شخصیت عیسی چنان نافذ بود که گهگاه اعضای خانواده ای واحد، درباره او مواضع ونگرشهایی مغایر هم داشتند.
از سوی دیگر، اگر آنچه را در اناجیل آمده است بپذیریم، آنگاه باید گفت که عیسی به مفهوم متعارف کلمه «شخصیتی نافذ» نبود.وی غالبا رفتاری ملایم و شاعر مآبانه از خود نشان می داد.او برای تسلط یافتن بر دستگاه دینی، مبادرت به جنگ یا هراساندن زنان و کودکان نکرد.در واقع،حتی آنان که به لحاظ دینی مطرود قلمداد می شدند (گناهکاران)، وی را خوش برخوردمی یافتند .
وی از فرط اعتقاد به اینکه خداوند پدری مهربان است و دوران جدیدی از رابطه دوستانه و صمیمانه با خدا در پیش روی قرار دارد، به گناهکاران پیشنهاد بخشایش می کرد.نویدمسرت بخش او به معنای آغازی جدید [در رابطه انسان و خدا] بود، زیرا به زعم او عشق می توانست زخمهای دیرینه را التیام بخشد.عشق می توانست موجب آشتی دشمنان شود وحتی اشخاص دلسرد را با خودشان آشتی دهد.
عیسی با برخورداری از چنین نگرشی، ظاهراعالم هستی را پرشور و زیبا قلمداد می کرد.او عاشق مرغان آسمان و گلهای سوسن بود، گلهایی که خداوند دشتها را مملو از آنها کرده و شکوه بخشیده بود.او ناظر این حوادث کوچک اماشور آفرین بود که بیوه زنان بخشی از اندک دارایی خود را برای کمک به معبد سلیمان می بخشندو شبانها برای نجات جان یک میش هر مشکلی را به جان می خرند.عیسی با تأمل دریافت که گرچه عامه مردم غالبا همچون فرزندانی ناسپاس رفتار می کردند، لیکن خداوند چنان مشحون ازمهر پدری بود که خطاهای آنان را بی درنگ می بخشید.عیسی بیش از هر چیز به فرزندی چنین پدری مباهات می کرد.
تعالیم عیسی
عیسی اعتقاد داشت که پادشاهی خداوند این امکان را به طور بالقوه برای همگان فراهم می آوردتا از زندگی الوهی برخوردار شوند.در دوره و زمانه او، یهودیان بسیار امیدوار بودند که خداوندسرانجام آنان را از یوغ بیگانگان رهایی خواهد بخشید.آنها در مخیله رؤیا پردازشان همواره آزادی و عدالتی را مجسم می کردند که حکومت خداوند بر ایشان به ارمغان می آورد.این تصورات درباطن عیسی جای گرفته بودند.
وی به سبب حس صمیمیت با خداوند، مروج این عقیده بود که هر کس به پدر او ایمان آورد می تواند به همان حس صمیمیت نایل شود.آنچه عیسی برای اثبات رسالتش در اعلام کردن پادشاهی خداوند انجام می داد (شفای بیماران و معجزه)، از رابطه او با پدرش سرچشمه می گرفت.این کارهای عیسی، توجه مخاطبانش را از خود او به خاستگاه الوهی او معطوف می کرد.از نظر او، شالوده سعادت انسان (خواه سعادت یک فرد و خواه سعادت جامعه)، رابطه صحیح با خداوند بود.
البته این از اعتقادات سنتی یهودیان بود، اماعیسی جنبه شخصی آن را مؤکد کرد.از آنجا که طلیعه حکومت خداوند آغاز شده بود (و گواه این امر، تجربه و کارهای عیسی بود)، اکنون سعادت انسان در گرو صمیمیتی عاشقانه با خدا بود.پیروان او می بایست همچون کودکانی معصوم، از هر حیث خود را تحت حضانت خداوند قراردهند.در واقع، لفظ «ابا»«~ (Abba) ~»[«ای پدر»] که عیسی به کار می برد، از جمله الفاظی است که کودک نو پا برای اشاره به پدر خود بر زبان می آورد و می توان آن را مترادف «بابا» یا «مامان»دانست .رابطه مؤمن با خداوند می بایست تا این حد خودمانی و صمیمی باشد.
دومین رکن تعالیم عیسی، عشق به همسایه بود. «شما» تأکید کرده بود که یهودیان می بایست از صمیم دل به خداوند عشق بورزند و خاخامهای همعصر عیسی در تعالیم خویش بر عشق به همسایه اصرار می ورزیدند.پس می بینیم که در هیچ یک از این دو زمینه مهم، تعالیم عیسی کاملا هم بدیع نبود.اما درست همان طور که تعالیم او درباره عشق به خداوند مبتنی بررابطه ای صمیمانه تر از «شما» بود، ایضا تعالیمش در باب عشق به همسایه نیز پرشور و هیجان تربود.
در پاسخ به کسی که پرسیده بود «همسایه من کیست؟» ، عیسی مثل «سامری نیکو سرشت»را ذکر کرد (انجیل لوقا، باب 10، آیات 30 الی 37).این مثل دلالت بر این دارد که همسایگی،تمایزهای یهودی و سامری، یا سنتی«~ (Orthodox) ~»و ملحد، و هموطن و بیگانه را بر نمی تابد. همان گونه پولس«~ [(Paul] ~»یکی از حواریون عیسی) بعدها دریافت، همسایگی از مرزهایی همچون زن و مرد، یا غلام و آزاد فراتر می رود (رساله پولس رسول به غلاطیان«~ [Galatians] ~»،باب 3، آیه 28) .
پادشاهی خداوند و کلیسای مسیح، تعاریف جدیدی از همسایگی را می طلبید.مطابق تعریفی که عیسی ارائه می داد، هر انسان همنوع نیازمندی، سزاوار دوست داشته شدن است.به عبارت دیگر، هر انسان دیگری که به صورت خدا آفریده شده ، استحقاق دارد که همچون ما با او رفتار شود.
دو اصلی که فوقا بر شمردیم مبین عمق ساختار تعالیم عیسی هستند و همان گونه که کارل رانر نشان داده است، هر دو با یکدیگر همخوانی دارند. شاید بتوان گفت در خور توجه ترین جلوه این وحدت، در انجیل متی (باب 25، آیه 40) به چشم می خورد.در آن آیه می خوانیم که پادشاه (مظهر خداوند) خطاب به کسانی که درباره زندگی شان به قضاوت نشسته است چنین می گوید: «واقعا به شما می گویم آنچه به یکی از این برادران کوچکترین من کردید [کاری نیک،مانند اطعام گرسنگان یا تأمین پوشاک مستضعفان ]، به من کرده اید.»
عین همین عقیده در رساله اول یوحنای رسول، باب 3، آیه 17 بیان شده است: «لیکن کسی که معیشت دنیوی دارد و برادرخود را محتاج ببیند و رحمت خود را از او باز دارد، چگونه محبت خدا در او ساکن است؟»عشقی که عیسی به پدر خویش می ورزید و عشقی که عیسی از جانب پدرش در آنچه خود «روح» می نامید حس می کرد، می بایست به صورت نیکوکاری در حق همنوعانش لبریز می شد.
بر عکس، عشقی که هر کس نسبت به همنوعانش از خود بروز می دهد، به رغم آنکه ممکن است عشق غریزی و ارتجالی به نظر آید، از خداوند که سرچشمه کل آفرینش است سرچشمه می گیرد .پس تعالیم عیسی در اصل چیزی جز تجربه عشق و قدرت آن نبود.تفسیرهای او درباره شریعت نیز همچون معجزاتش در شفای بیماران و بیرون راندن ارواح خبیث از روان جن زدگان،از عشق او نشأت می گرفت.
محققان معاصر به ما می گویند که در تعالیم دینی، شکل و محتوا از یکدیگر جدا نیستند وجا دارد همین گفته را درباره تعالیم عیسی نیز صادق بدانیم.وی تعالیم خود درباره پادشاهی خداوند و فرمان دو وجهی عشق را غالبا به شکل مثل بیان می کرد.عیسی از طریق داستانهایی ملموس و پر معنی (مانند داستان سامری نیکو سرشت) می کوشید کاری کند که شنوندگانش تصورات دیرینه خود را کنار بگذارند و دریابند که حکومت خدا موهبتی است از هر حیث نیکو.
در سنن دینی دیگر نیز به نظایر این گونه تعلیم از طریق مثل بر می خوریم (مثلا در «کوان» های ذن بودیستها) .در این زمینه، ذن بودیستها همان هدف عیسی را دنبال می کنند. خدایا بودا ذات تجربه غایی دینی، رازی است که گفتار و ادراک معمولی از بر ملا کردن آن عاجز است.در نزد عیسی آن راز، غایت یا اشباع شور آفرین عشق الهی است.خداوند بسیار نیکوتر است ازآنچه بتوان تصور کرد، و بسیار بهتر از آنچه ما هستیم، چندان که اگر بخواهیم به واقعیت الوهی پی ببریم باید نخست ذهنمان را از همه مفروضات تنگ نظرانه پاک کنیم.
سرانجام زمامداران یهودی متقاعد شدند که باید عیسی را از میان بردارند.به احتمال قوی دلیل این امر آن بود که عیسی شالوده زندگانی دینی را از شریعت موسی به عشقی که خودمالامال از آن بود تغییر داد.چه بسا خود او نیز حدس زده بود که این تغییر بنیانی به بهای جان اوتمام خواهد شد، زیرا در انجیل یوحنا، باب 15، آیه 13، از قول او گفته می شود که وی اعتقاد داشت عشقی بزرگتر از فدا کردن جان خویش در راه دوستان وجود ندارد.
البته مسیحیان ویهودیان همواره در تفسیرهایشان راجع به اینکه عیسی جان خود را چگونه فدا کرد، با یکدیگراختلاف نظر داشته اند.از نظر مسیحیان، تصلیب عیسی مبین اوج عشق الهی و رضامندی خداوند برای تحمل مرگ به خاطر انسانهاست.اما از نظر یهودیان، تصلیب او نشان دهنده نوعی خفت (مرگ به صورت یک بزهکار) و قساوتی مغایر با عشق الهی است.بدین ترتیب، اگربگوییم که اصل قضیه در تفسیر عیسی صلیب است، چیزی بیش از یک جناس را بیان کرده ایم.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#35
Posted: 24 Nov 2013 19:45
مسیحیت عیسی ویهودا ( قسمت دوم )
مسیحیت به روایت پولس
اصل قضیه در تفسیر پولس از عیسی یقینا صلیب بود: «زیرا یهود آیتی می خواهند و یونانیان طالب حکمت اند، لیکن ما به مسیح مصلوب وعظ می کنیم که یهود را لغزش و امتها را جهالت است، لیکن دعوت شدگان را خواه یهود و خواه یونانی مسیح قوت خدا و حکمت خداست.» (رساله اول پولس رسول به قرنتیان«~ [Corinthians]، ~»باب 1، آیات 22 الی 24)
به زعم پولس، خداوند عمق گناهان انسان و عمق عشق الهی را بر روی صلیب نشان داده بود.پدر بازنده کردن عیسی از میان مردگان، آفرینشی جدید را آغاز کرده بود.نظم کهن آدم ابو البشر با مرگ به غایت و سرانجام خود رسیده بود.نظم جدید مسیح («آدم دوم») ساختاری نو به نژاد بشربخشید.نافرمانی آدم ابو البشر به مرگ انجامیده بود، حال آنکه نافرمانی مسیح به حیات وجاودانگی و برخورداری از رحمت الهی منتهی شد.
بدین ترتیب، بنیان الهیات پولس مرگ ورستاخیز عیسی بود.همچون «گوئل»«~ ([goel] ~»«رستگاری بخش» شریعت خانوادگی یهود)،عیسی آن کسانی را که گناه به بردگی کشانده بود، به دنیای ایمان باز خرید.در نتیجه، ابنای بشر دیگر می توانستند از آزادی فرزندان خدا برخوردار شوند (رساله پولس رسول به رومیان، باب 8،آیه 21) .
پولس که ابتدا از جمله یهودیانی بود که مسیحیان را مورد ایذا و اذیت قرار می دادند، پس ازیک بار لقای عیسی به مسیحیت گروید و از آن پس تربیت فریسی و توان فوق العاده خود را درراه اشاعه مسیحیت به کار گرفت.وی با سفر به تمامی نواحی شرق مدیترانه کلیساهایی جدیدتأسیس کرد و با تعدیلی عمده، بند ناف کلیسای مسیحی جدید را از یهودیت قطع کرد، به این ترتیب که ضمن مجاز دانستن گرویدن غیر یهودیان به مسیحیت، اعلام کرد که شریعت موسی هیچ التزامی برای آنان نخواهد داشت.
پولس گفت که آنان به ختنه یا رعایت احکام روزه یهودیان نیازی ندارند، زیرا خداوند در وجود مسیح دست به کاری تازه زده بود، رحمتی ایزدی که شریعت موسی صرفا مقدمات آن را فراهم آورد.شریعت موسی در جای خود مفید بود، اما دست کم برای پیروان مسیح دیگر کنار گذاشته شده بود.خداوند به جای آن شریعت، ارشاد درونی «روح القدس» و ارشاد بیرونی مقررات کلیسا را قرار داده بود.
نامه های پولس نشان می دهند که کلیساهای نو بنیادی که وی تأسیس کرد، در بدو امر همه ملازمات ایمان مسیحی را در نیافتند.غسل تعمید بر غوطه ور شدن در مرگ و رستاخیز مسیح دلالت می کرد، به نحوی که از آن پس اندیشیدن به جاودانگی ناممکن بود، در حالی که مسیحیان اولیه از قبیل قرنتیان، تسالونیکیان (Thessalonians) و غلاطیان که پولس خطاب به آنان نامه هایی نوشت، همگی همچنان از بارهای بدن رنج می بردند.
پولس آمیزه ای عاقلانه ازقاطعیت و ترحم برای آنان بود.او با پیشبرد مدبرانه امور کلیسا، اهمیت و نفوذ مسیح را در میان مردم گسترش داد.وی رسالات اولیه خود (مانند رساله اش خطاب به تسالونیکیان) را با امید به بازگشت قریب الوقوع مسیح به رشته تحریر در آورد.در رسالاتی که در میانه عمر نوشت (یعنی در رسالاتش خطاب به فیلیپیان«~ [Philippians] ~»، غلاطیان، قرنتیان و رومیان)، تأکید کرد که روح مسیح که همچنان باقی است بازگشت او را تضمین می کند.واپسین رسالات پولس (خطاب به کولسیان«~ [Colossians] ~»و افسسیان«~ [Ephesians] ~»که احتمالا به دست مریدان پولس نوشته شده اند)، تأملاتی درباره تعالی مسیح در کائنات و برنامه عظیم خداوند برای رستگاری بشرند.
نمونه ای از بینش کمال یافته پولس را در رساله او به افسسیان، باب 1، آیات 3 الی 10 می توان دید :متبارک باد خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح که ما را مبارک ساخت به هر برکت روحانی در جایهایی آسمانی در مسیح، چنانکه ما را پیش از بنیاد عالم در او برگزید تا در حضور او در محبت مقدس و بی عیب باشیم.ما را از قبل تعیین کرد تا او را پسر خوانده شویم به وساطت عیسی مسیح بر حسب خشنودی اراده خود، برای ستایش جلال فیض خود که ما را به آن مستفیض گردانید در آن حبیب.در وی به سبب خون او فدیه یعنی آمرزش گناهان را به اندازه دولت فیض او یافته ایم که آن را به ما به فراوانی عطا فرمود در هر حکمت و فطانت.زیرا سر اراده خود را به ما شناسانیدبر حسب خشنودی خود که در خود عزم نموده بود برای انتظام کمال زمانها تا همه چیز را خواه آنچه در آسمان و خواه آنچه بر زمین است در مسیح جمع کند.
متألهی به نام جوزف فیتزمایر می نویسد:
«مهمترین سهم پولس در الهیات مسیحی، وحدتی است که او در کلیسا بین آحاد مسیحیان به وجود آورد، وحدتی که به زعم او از یگانه هدف برنامه خداوند برای نیل به رستگاری ناشی می شود.» (20) تصویر ذهنی بزرگ در این دیدگاه راجع به کلیسا، «پیکر مسیح» است.همانند عیسی که با باطنی کردن شریعت آن را به عشق به خدا و به همسایه تبدیل کرد، در مسیحیت پولس گرایش برخی از فریسیان به باطنی کردن میثاق تداوم یافت.
خداوند از طریق مرگ و رستاخیز عیسی، مردمانی جدید آفریده و التزامی نو به وجودآورده بود.این مردمان جدید «در مسیح» می زیستند. (تعبیر «در مسیح» ، مفهومی شبه مکانی بودکه پولس آن را می پسندید). از طریق غسل تعمید و شرکت در آئینهای مقدس کلیسا، مؤمنان زندگانی واحدی همراه با مسیح می داشتند.کودکی الوهی آنان مبتنی بر الگوی ارتباط مسیح باپدر بود.پدر به منظور تحقیق این پیوند انداموار، مسیح را گسیل کرده بود.
پدر، پسر وروح القدس پیکر مسیح را پروراندند تا خانواده الهی گسترش یابد.برای مثال، روح القدس دراعماق وجود مؤمنان حرکت می کند و با ناله هایی وصف ناپذیر بر ایشان دعا می کند. (رساله پولس رسول به رومیان، باب 8، آیه 26)
بدین ترتیب می بینیم که یکی از آرای بنیادین مسیحیت به روایت پولس، تقدس کلیساست.
به اعتقاد پولس، پیروان کلیسا با مسیح عقد ازدواج بسته اند (رساله پولس به افسسیان، باب 5،آیات 21 الی 33) و در شکوه و جلال او شریک اند.به یاری روح القدس، زندگی روزمره آنان می تواند این شکوه و جلال را بازتاباند.مؤمنان می بایست بیش از هر چیز، نوعدوستی راارزشمند شمارند که بزرگترین موهبت روح القدس است.
آنان با دوست داشتن یکدیگر به عنوان برادران و خواهرانی در وجود خدا، می توانند درد و رنج زندگی در این جهان را تحمل کنند وسزاوار اجرای اخروی شوند.در واقع، رستاخیز عیسی دلیلی موجه برای ایمان به حیات مجددآنان پس از مرگ بود.به همین سبب، مسیحیتی که پولس مروج آن بود، تلاشهای مادی و مزیتهای دنیوی را خوار می شمرد و توجه «پیکر مسیح» را به اهدافی متعالیتر معطوف می دانست.
پیروان اناجیل مشابه
امروزه محققان عهد جدید برخی از ثمر بخش ترین فنون و شیوه های خود را از جامعه شناسی به عاریت می گیرند.تحلیلگران امروزی بیش از اسلام خویش از اهمیت پس زمینه جامعه شناختی گروههای اجتماعی آگاهند و لذا درباره جنبشهای فرهنگی همعصر با الهیات و جماعات گوناگون عهد جدید به تحقیق می پردازند.مثلا آنها کشیشهای خارج از مسیحیت را که ممکن است بر اسناد عهد جدید مانند افسسیان تأثیر گذاشته باشند، بررسی می کنند.
هاوارد کلارک کی تصویری اجمالی از این قبیل تأثیرها ارائه می دهد: «در دستنوشته های پاپیروسی افسونها و نیزدر کتیبه های مربوط به آئینهای سری، اشاراتی به روشنگری«~ (enlightenment) ~»یافت می شود.نفوذ روشنگری به متون مسیحی دوران پس از حواریون را در اشاره های صریح به اشراق عرفانی در رساله پولس رسول به افسسیان، باب 3، آیه 9 می توان دید («تا پرتو افشانم بر چگونگی آن سری که سالیان متمادی در خدا مستور مانده بود...»
این فرهنگ یونانی در مسیحیت پولس تأثیر گذاشت.به نظر می رسد که فرهنگ یهودی به صورت پس زمینه سه انجیل اول عهد جدید (یعنی اناجیل متی، مرقس«~ [Mark] ~»و لوقا) تأثیربیشتری باقی گذارده باشد، یعنی در اناجیل به اصطلاح مشابه«~ (synoptic) ~»یا «دارای دیدگاه مشترک» .اناجیل مشابه مجموعه هایی از سخنان عیسی، یا خاطرات مؤلفان این اناجیل از اعمال او هستند که مطابق با نیازها و فهم و درک مسیحیان اولیه ساکن در فلسطین و سوریه بیان شده اند .
از آنجا که مؤلفان دو انجیل متی و لوقا علاوه بر منابع خاص خود احتمالا هم به انجیل مرقس دسترسی داشتند و هم به منبعی دیگر (که منبع «ک» نامیده می شود و شاید این «ک»مخفف «کوئل»«~ [Quelle] ~»باشد که به زبان آلمانی یعنی «منبع»)، هاوارد کلارک کی نتیجه می گیردکه باید دست کم چهار نوع الهیات مشابه را توصیف کند.الهیات «ک» ، سویه ای معاد شناسانه دارد،یعنی به چگونگی زندگی در آخر الزمان می پردازد.
در این گونه از الهیات مسیحی، عیسی به صورت رهبر و پیامبری فرهمند معرفی می شود که فکر و ذکرش متوجه معاد است.مزایا وآزمونهای دشوار سلوک مسیحی، نقش پیامبر به منزله پیام آور خدا، فرایند توبه، و نقش عیسی در مقام آورنده وحی و کارگزار حکومت خدا، از جمله موضوعات مورد علاقه جماعت یا جماعات الهیات «ک» هستند .عیسای الهیات «ک» پس از غسل تعمید و پیکار پیروزمندانه بر ضدشیطان، زمان تصمیم گیری و نبرد معنوی را اعلام می کند.این الهیات خصلتی اسرار آمیز دارد،گویی که از گروهی سرچشمه گرفته است که به دلیل پیروی از پیامبری معاد باور احساس می کردند جدای از دیگران و تافته ای جدا بافته اند.
علاوه بر این، از الهیات «ک» قویا چنین بر می آید که ایمان یعنی استقامت در برابر شداید، همان گونه که عیسی استقامت می ورزید.به همین سبب الهیات «ک» به ما از جمله بشارت می دهد که «خوشا به حال شما ای مساکین، زیرا ملکوت خدا از آن شماست.خوشا به حال شما که اکنون گرسنه اید، زیرا که سیر خواهید شد.خوشا به حال شما که هم اینک گریانید، زیرا خواهید خندید.» (انجیل لوقا، باب 6، آیات 20 الی 21)
بسیاری از همین ویژگیهای معاد شناسانه در انجیل مرقس نیز یافت می شوند، اما ظاهراجماعتی که این انجیل را به وجود آورد به زندگی در فاصله زمان حال و آخر الزمان تن در داده است .به همین دلیل مرقس به گفته های عیسی درباره طلاق، ازدواج، دولت و ثروت علاقه نشان می دهد .انجیل مرقس مبین فراغتی ذهنی برای تأمل درباره رستاخیز، فرمان اول، آمرزش گناهان و رعایت روز سبت است.
توجه انجیل مرقس به تفاوتهای عیسی با مفسران یهودی شریعت،به سبک به کار رفته در برخی از «کتیبه های بحر المیت» شباهت دارد.هاوارد کلارک کی باترکیب این مشخصه ها و سایر خصوصیات انجیل مرقس، عقیده خود را درباره زمینه جامعه شناختی این انجیل چنین بیان می کند: «انجیل مرقس در واقع سند تأسیس یک فرقه مسیحی آخر الزمانی است.
شواهد ناچیزی برای فرضیه پردازی درباره مبدأ تألیف این انجیل در دست داریم، با این حال، عواملی گوناگون همگی دلالت بر این دارند که مبدأ آن، روستاها وشهرهای کوچک جنوب سوریه بوده است.» (در حدود سال 65 دوره مشترک) توجه جماعتی که انجیل مرقس را به رشته تحریر در آورد، عمدتا به رویدادهای آخر الزمان معطوف بود.اینان اعتقاد داشتند که از معرفتی سری (باب 4، آیه 11) و لقاء محرمانه«~ (Private vision) ~»(باب 9،آیات 2 الی 9) برخوردارند و آرزوهایشان به فوریت محقق می شوند (باب 13، آیه 30).
پیروان این فرقه حاضر بودند از خانه و خانواده و زمینشان در راه آرمان خویش بگذرند (باب 10، 30) و این نشان می دهد که زندگی در فاصله زمان حاضر و آخر الزمان، آنان را کاملاخشنود نمی کرد .این مسیحیان نظام جماعت خود را تابعی از آزادی لازم برای سفر به اطراف واکناف و اعلام کردن حکومت خدا می دانستند.همچنین چه بسا نوع ادبی«~ (genre) ~»موسوم به «انجیل» که احادیثی از گفته های عیسی را در روایتی کلی از زندگی و مرگ او ادغام می کند، ازهمین جماعت سرچشمه گرفته باشد.
متی با استفاده از مطالب انجیل مرقس، مضمون فرعی تحقیق بخشیدن به کتاب مقدس عبری را برجسته کرد.مثلا در شجره نامه ابتدای انجیل متی، ابراهیم و داود نیاکان عیسی دانسته شده اند و بدین ترتیب داستان عیسی بخشی از تاریخ فلسطین تلقی گردیده است.
آنچه در این انجیل راجع به دوران طفولیت عیسی، غسل تعمید او به دست یحیی و اغوای او توسط شیطان گفته شده، توأم است با اشارات متعدد به متون مقدس.مطالب انجیل متی از نظر ساختار ادبی متشکل از پنج کتاب است که هر یک از آنها با عبارت «و چون عیسی این سخنان را ختم کرد» ازبقیه مجزا گردیده است. (باب 7، آیه 28، باب 11، آیه 1، باب 13، آیه 53، باب 19، آیه 1، باب 26، آیه 1) این تقسیم بندی احتمالا تقلیدی عمدی از پنج کتاب موسی است.
تباین بارزی که درتفسیر فریسیان از شریعت و تفسیر عیسی از آن در انجیل متی به چشم می خورد، از توجه متی به متون مقدس ناشی می شود.لحن کینه توزانه این انجیل توجه هر خواننده ای را به خود جلب می کند و قویا دال بر آن است که جماعت به وجود آورنده انجیل متی رقابت سرسختانه ای بایهودیت فریسی داشت.یکی دیگر از علائم یهودیت این جماعت، موضع آنان در قبال جایگاه شریعت موسی برای مسیحیان است.
بر خلاف پولس که شریعت موسی را از نظر عیسی الغاشده می دانست، موضع متی این بود که مسیحیان می بایست احکام دینی خود را اکیدا رعایت کنند و از این طریق بر «کاتبان» (قانونگذاران دینی) و فریسیان پیشی گیرند. (باب 5، آیات 19 و20)متی صرفا در مورد احکام غذا خوردن و طهارت برای انجام شعایر دینی تساهل رواداشت و به این رأی عیسی گردن نهاد که خباثت از قلب آدمی نشأت می گیرد و نه از آنچه او لمس می کند یا می خورد.
به طور کلی، جماعت پیرو متی کلیسا را امت راستین [خدا] قلمداد می کرد.رسالت اصلی کلیسا به یهودیان مربوط می شد و «میش گمشده» ای که این کلیسا توقع داشت به انجیل واکنش نشان دهد، عیسی را به شبان پادشاهی که در کتاب ذکریای نبی«~ (Zechariah) ~»در عهد عتیق ذکرشده بود مرتبط می کرد. (باب 21، آیه 5)
از سوی دیگر، در انجیل متی همچنین گرایشی به هماهنگی«~ (universalism) ~»به چشم می خورد، زیرا در آن ابراز امیدواری می شود که پیروان جماعت عهد بسته سرانجام همه ملل را در برگیرند . (باب 28، آیه 19) عیسی در دل کلیسامی زید (باب 28، آیه 20) و متی شیوه های قضاوت و پایان بخشیدن به اختلافات را به دقت بر می شمرد (باب 18، آیات 15 الی 20)، و این هر دو دلالت بر کلیسایی بنیاد گرفته ونهادی شده دارند و نه صرفا فرقه ای آخر الزمانی.
انجیل لوقا و کتاب همزاد آن (کتاب اعمال رسولان«~ [Acts] ~»)، خواننده را با جامعه شناسیی آشنا می کنند که بیش از پیش مبین خصوصیات دنیای یونانی رومی است.برای مثال، داستان عیسی در بیت المقدس آغاز می شود (یعنی در مرکز دنیای یهودی) و داستان کلیسا به سوی روم حرکت می کند (مرکز دنیای غیر یهودی) .زبان، صناعات بلاغی و الگوهای ادبی در انجیل لوقامبین تأثیرات فرهنگ یونانی اند، و باب هفدهم کتاب اعمال رسولان خداجویی شاعران وفیلسوفان یونانی را می ستاید.
الهیات لوقایی مسئله بازنگشتن مسیح را این گونه حل می کند که می گوید خدا هم اکنون به واسطه روح القدس در کلیسا حضور دارد. (انجیل لوقا، باب 24، کتاب اعمال رسولان باب 1) همچنین جاری شدن روح القدس بر زبانها در روز پنطیکاست«~ (Pentecost) ~»، پنجاه روز پس از عید پاک ([«همه از روح القدس پرگشته به زبانهای مختلف به نوعی که روح به ایشان قدرت تلفظ بخشید به سخن گفتن شروع کردند»] کتاب اعمال رسولان،باب 2، آیه 5)، دلالت بر رسالتی جهانی دارد که با رسیدن انجیل به روم (کتاب اعمال رسولان،باب 28، به نخستین اوج خود می رسد.مؤلف مکررا بر مشیت الهی و آشکار شدن غرض حتمی ملکوت تأکید می گذارد .
بدینسان داستانهای لوقا درباره سفر خانواده مقدس به بیت لحم،شهادت استیفان«~ (Stephen) ~»و مردد بودن حکمرانان رومی درباره دادخواست قضایی پولس،همه و همه حکایت از علاقه او به آشکار کردن تاریخ رستگاری دارند.علاوه بر مندرجات انجیل مرقس و منبع موسوم به «ک» ، لوقا از زندگینامه های نوشته یونانیان و رومیان نیز استفاده می کند و نشان می دهد که عمیقا باکل دنیای یونانی آشناست.
این نشانه ها دلالت بر این دارند که جماعت پیرو لوقا، غیر یهودی بود و خصلتی جهان وطنی«~ (cosmopolitan) ~»داشت.نشانه هایی دیگر که حکایت از همین امر دارند عبارت اند از نگرشهای این جماعت درباره دولت، نقش مهمی که به زنان اعطا می کند و تأکید آن بر آشتی دادن دیدگاههای مختلف در الهیات.در مسیحیت مرقس و پولس می بینیم که عیسی به حکومت رومیان تن در می دهد، حال آنکه لوقا در روایتش از مسیحیت به هر طریق که می تواند بر این نکته تأکید می گذارد که هم عیسی و هم مسیحیان اولیه هر گاه که به محاکم مدنی رومیان آورده می شدند، بی گناه شناخته می شدند.
به مرور زمان و با افزایش تعداد مسیحیان، جایگاه آنان درامپراتوری روم به مسئله ای مبرم تبدیل گشت.مسیحیان طی دو سده نخست، همواره مشکلاتی در روابط عمومی خود داشتند، اما مسیحیت لوقایی خیلی زود به نحوه برطرف کردن این مسائل پی برد: کلیسا با نشان دادن اینکه بارقه آرامش و کارهای خیر است، می توانست کذب بودن تمامی اتهامات مربوط به آشوبگری را ثابت کند.
کلیسای لوقا همچنین تأکید می ورزید که پیروان عیسی در جماعت مسیحی، افراد گوناگونی را شامل می شوند: زنان، مستضعفان، صاحب منصبان رومی، سامری ها و حتی کسانی که روحشان را ارواح خبیث تسخیر کرده بودند.کلیسا می بایست همگان را در برگیرد، حتی کسانی که مورد تحقیر یهودیان و اشراف قرار می گرفتند.در عین حال، الهیات لوقایی درهای مسیحیت را به روی یهودیان ثروتمندی که احکام شریعت را رعایت می کردند و غیر یهودیان تازه مسیحی شده ای که احکام شریعت را رعایت نمی کردند، باز می دید.
در واقع، همان گونه که ازکتاب اعمال رسولان (بابهای 6، 10، 15، 21) بر می آید، کلیسا موظف است خود را نهادی در بر گیرنده و نه طرد کننده بداند و زمینه پایان بخشیدن به اختلافات دیدگاههای مختلف درالهیات را فراهم آورد.مؤلف این نوشته ها که از تیزبینی خاص مبلغان برخوردار بود، تصویری غیر سیاسی و صلح جو از کلیسا ارائه کرد که هر کسی صرف نظر از نژاد و جایگاه طبقاتی اش می توانست جایی در آن داشته باشد.وی در نگارش انجیل هم لحنی حاکی از نزاکت به کارمی برد تا غیر یهودیان تحصیل کرده را متقاعد کند که مسیحیت اندیشه هایی در خور احترام دارد وهم لحنی حاکی از حساسیت، تا بدین وسیله توجه مهربانانه خداوند را شامل حال مستضعفان وافراد معمولی نیز کرده باشد.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#36
Posted: 24 Nov 2013 19:47
مسیحیت عیسی ویهودا ( قسمت سوم )
مسیحیت به روایت یوحنا
تجربیات دینی و نیروهای اجتماعی در پس زمینه نوشته های یوحنا (انجیل یوحنا، رساله های یوحنا و مکاشفات او)، بعد دیگری به مسیحیت عهد جدید می افزایند.ریمند ا.بران که محققی برجسته و متخصص در مطالعات مربوط به یوحنا است، اخیرا شمایی از تاریخ جماعت یوحناشامل چهار مرحله ارائه داده و سطوح مختلف سنت در انجیل و رسالات یوحنا را مشخص کرده است.
به عقیده بران مسیحیت یوحنایی را احتمالا یهودیان فلسطین ابداع کردند که انتظارات تقریبا متعارف مسیحایی داشتند.اینان که شاید شامل پیروان یحیی تعمید دهنده نیز می شدند،به سرعت عیسی را به عنوان مسیح پذیرفتند.از نظر آنان، عیسی ادامه دهنده راه داود ومحقق کننده پیشگوییهای متون مقدس بود و معجزاتش بر نقش مسیحایی او صحه می گذاشت.رهبر ایشان مردی بود که عیسی را در دوران نبوتش شناخته و «حواری محبوب» نام گرفته بود.
گروه دیگری نیز متعاقبا به این جماعت مبدع پیوست.این گروه دوم عمدتا یهودیانی رادر بر می گرفت که مخالف دین کسانی بودند که مطابق آئین معبد بیت المقدس به عبادت می پرداختند .آنان به عیسی ایمان داشتند و سامریان را به کیش خود در می آوردند.لیکن به اعتقاد ایشان، عیسی پیشتر جانشین داود بود تا جانشین موسی، عیسی نیز همچون موسی به حضور ولقاء خدا رسیده و کلام او را برای آدمیان آورده بود.
از وحدت این دو گروه، مسیحیتی «متعالی» حاصل شد که بر وجود قبلی عیسی به صورت «کلمه»«~ (Logos) ~»یا «کلمة الله» تأکید می گذاشت.این نظریه یهودیانی را که این مسیحیان یهودی فلسطینی هنوز با آنان رابطه داشتند برآشفت، زیرا به زعم آنان این عقیده عیسی را تبدیل به خدایی دوم کرده و ناقض یکتا پرستی یهودی بود.در نتیجه یهودیان طرفداران مسیحیت متعالی را از کنیسها بیرون راندند و این رانده شدگان نیز متقابلا یهودیان را بانی شر محسوب کردند .
مسیحیان برای جبران آنچه در یهودیت از دست داده بودند تأکید ورزیدند که عیسی تجلی وعده های خداوند درباره معاد است. «حواری محبوب» نقش رهبر را در این تحول ایفا کرد.در نتیجه این تحول، کلیسا دیدگاه خاصی در قبال معاد اختیار کرد (دیدگاهی که بر طبق آن،آخر الزمان در عیسی محقق شده بود) و موضعی جدلی نسبت به یهودیت گرفت.
بران تصریح می کند که این بازسازی تاریخ مسیحیت یوحنایی، صرفا یک فرضیه است.به اعتقاد او مرحله اول این تاریخ، از نیمه دهه ۵۰ دوره مشترک تا اواخر دهه ۸۰ دوره مشترک رادر بر می گیرد. مرحله دوم احتمالا از حدود سال ۹۰ آغاز شد.مهمترین رویداد این دوره، گرویدن تعداد کثیری از غیر یهودیان به مسیحیت است.
این امر از نظر مسیحیان یوحنایی خوشایند بود،زیرا «یهودیان» (اصطلاحی که در نوشته های یوحنایی تقریبا تحقیر آمیز تلقی می شود) ثابت کرده بودند که از فهم مقام مسیحایی و شأن پیشاوجودی عیسی عاجزند.جماعت پیرو یوحنا احتمالااز فلسطین به مناطق خارج از آن مهاجرت کردند و عمدتا به آموزش یونانیان پرداختند.همین امرگرایشهای جهان گرایانه آنان را شدت بخشید.
لیکن تعداد زیادی از غیر یهودیان از گرویدن به آنهاسر باز زدند و یهودیان نیز کماکان به مخالفت با آنان ادامه دادند، به نحوی که جماعت پیرویوحنا متقاعد شد که جهان تحت سلطه شیطان قرار دارد و تقریبا به طور غریزی با تعالیم عیسی مخالفت می ورزد.گر چه آنان ارتباط خود با کلیسای حواریون (کلیسایی که مستقیما به شاهدان عینی عیسی مربوط می شد) را حفظ کردند، با این حال مسیحیان پیرو یوحنا ذهنیتی عمدتافرقه گرا و کمتر نهادی داشتند.
در مرحله سوم که حدودا در سال ۱۰۰ دوره مشترک آغاز شد و رسالات یوحنا ترجمان آن هستند، انشعابی سرنوشت ساز در مسیحیان پیرو یوحنا رخ داد.هواداران مؤلف این رسالات اعتقاد داشتند که برای اینکه کسی فرزند خدا باشد باید اعتراف کند که عیسی واجد جسم بوده است و نیز باید فرامین کتاب مقدس را محترم بشمارد.کسانی که از این تعالیم عدول کردند، فرزندان شیطان (معاند با عیسی) تلقی می شدند.
از آنجا که عیسی روح حقیقت را به پیروانش ارزانی داشته بود، هواداران تعالیم او نیازی به تعلیم گرفتن از آدمیان نداشتند.آنها با آزمودن نیکوکاری همه مدعیان برخورداری از این روح، می توانستند فرزانگان و صالحان را تشخیص دهند.کسانی که با هواداران مؤلف رسالات یوحنا مخالفت می کردند، گروهی جدایی طلب بودندکه عمده ترین اصل اعتقادی شان این بود که آن یگانه ای که از ملکوت آمده بود، آنچنان سرشت الوهیی داشت که دیگر نمی توانست به مفهوم کامل کلمه انسان باشد.او متعلق به این جهان نبودو لذا زندگی او در این دنیا و یا زندگی مؤمنان هیچ اهمیتی برای رستگاری ندارد.فقط مهم است بدانیم که پسر خداوند به این جهان آمده بود.به زعم جدایی طلبان، کسانی که تا آن زمان به این اصل اعتقاد داشتند، رستگار بودند.
چهارمین و آخرین مرحله مسیحیت یوحنایی در اوایل سده دوم دوره مشترک واقع شد.جماعت پیرو رسالات یوحنا دریافت که صرف توسل به سنت برای مبارزه با جدایی طلبان کافی نیست.به همین دلیل، این جماعت با صحه گذاردن بر تعلیم دهندگان رسمی و مرجع اقتدار (پرسبیترها«~ [Presbyters] ~»یا اسقفها) دیدگاههای خود را به کلیسای «بزرگ» یا کاتولیک نزدیکترکرد، یعنی همان کلیسایی که با حواریون پیوند داشت و در آن زمان از اقتداری اکید و مبتنی برسلسله مراتب برخوردار بود.پذیرفته شدن مسیح شناسی«~ (Christology) ~»متعالی یوحنا درکلیسای بزرگ، موجب تسهیل این ادغام شد و به تدریج گروه پیرو یوحنا با کلیسای بزرگ تلفیق گشت.
از سوی دیگر، جدایی طلبان که به احتمال قوی از نظر تعداد پیروانشان در اکثریت بودند، راه ارتداد را در پیش گرفتند.آنان با بسط این نظر که آن یگانه ای که از ملکوت آمده بود واجد تمامی صفات انسان نبود، دیدگاههای منحط غنوصیه«~ (Gnosticism) ~»و دسیتیسم«~ (Docetism) ~»را اختیارکردند.
به عبارت دیگر، آنها با دو گروه همرأی شدند: یکی آن کسانی که می گفتند عیسی صرفاظاهر یک انسان را داشت، و دیگری آن کسانی که قائل به وجود قبلی مؤمنان در بهشت بودند.جدایی طلبان همچنین با مانتنیستهای«~ (Montanists) ~»مرتد همعقیده شدند که اعتقاد داشتندعلاوه بر آنچه در کتاب مقدس آمده، مطالب دیگری نیز به آنها وحی شده است.جدایی طلبان بااتخاذ انجیل یوحنا، به رواج آن در میان غنوصیه کمک کردند.
هر جزء از روایت بران درباره تاریخ مسیحیت در خور تحسین است، اما باید تأکید کرد که شرح او درباره مضامین خاص نوشته های یوحنا بویژه جامع است.جای تردید نیست که این کلیسا که حرمت خاصی برای مقام ملکوتی عیسی قائل بود، با مخالفت سرسختانه یهودیانی رو به رو شد که یکتا پرستی را اصلی تخطی ناپذیر می دانستند، و بر نقش ارشادی روح القدس درباطن مؤمنان تأکید ورزید.جناح میانه روتر مسیحیان یوحنایی به منظور جدا کردن صف خویش از مرتدان، اصرار می ورزیدند که عیسی از هر حیث واجد صفات یک انسان (دارای گوشت وپوست) بوده است و آنان کلیسا را مرجع آئینهای عبادی می دانند.
امروزه نوشته های یوحنا درعهد جدید، حکیمانه ترین تأملات درباره رابطه عیسی با پدر و روح القدس، و نیز هنرمندانه ترین نحوه ارائه نشانه های کلمه«~ (Logos) ~»مجسم در این جهان تلقی می شوند.شاید طنز آمیز به نظر آیدکه این گروه ستیزه جو بر صلح و صفا و دوستی برادرانه و خواهرانه مؤمنان نسبت به یکدیگربسیار تأکید می گذاشت، اما این تأکید در عین حال از جمله عوامل مهم در ایجاد تزلزل در اقتدارسلسله مراتبی کلیسا بوده است.گر چه تجربه خود مسیحیان یوحنایی نشان می داد که برای هدایت مؤمنان از بیرون مرجعیتی قاطع ضرورت دارد، لیکن تجربه آنان همچنین قانعشان کرده بود که فقط روح ایمان و عشق می تواند انسان را از درون به اسرار تثلیث و حلول لاهوت (خداوند) در ناسوت (عیسی) رهنمون کند.
مسیحیت در جهان یونانی رومی در حدود سال ۱۰۰ دوره مشترک
در شرح مختصرمان از مسیحیت یوحنایی، به بسیاری از خصوصیات مسیحیت در پایان قرن اول دوره مشترک اشاراتی گذرا کردیم.تا آن زمان نوشته های عهد جدید اساسا تکمیل شده وساختار اصلی کلیسا اساسا تثبیت شده بود.در این بخش از مقاله، با تکمیل تصویری که ازمسیحیت ارائه کرده ایم، شمایی کلی از وضعیت کلیسای حواریون در حدود سال ۱۰۰ دوره مشترک به دست خواهیم داد.
کلیسا در پایان سده نخست، نژادهای گوناگونی را در بر می گرفت.بر خلاف یهودیت که تبلیغ برای فرا خواندن پیروان سایر ادیان را فقط تا حدود معینی مجاز شمرده بود، کلیساهای مسیحی با همه توان در جهت ارتباط گیری با غیر یهودیان و جلب آنان به مسیحیت تلاش کردند.این سیاست باعث ارتباط تنگاتنگ مسیحیان با فرهنگ یونانی و نیز ادیانی که از شرق به امپراتوری روم راه یافته بودند شد.فرهنگ یونانی نه فقط شامل هنر، معماری، نمایش و ورزشگاه یونانی می شد، بلکه فلسفه و ادیان پر رمز و راز آن کشور را نیز در بر می گرفت.
در سده نخست، آن فلسفه ای که بیش از همه نفوذ داشت اندیشه دیرینه سقراط و افلاطون وارسطو نبود، بلکه نظریه های قانون طبیعی فیلسوفانی بود که به رواقیون و اپیکوریان شهرت یافته بودند.شاید بتوان گفت که اینان با نکته سنجیهای خود در الهیات مسیحی سهیم شدند،مثلا در این آموزه پولس که از هنگام آفرینش کائنات به بعد، ذات نادیدنی خداوند را (قدرت سرمدی و الوهیتش را) به وضوح از آفریده هایش می توان درک کرد ([«زیرا که چیزهای نادیده اویعنی قوت سرمدی و الوهیتش از حین آفرینش عالم به وسیله کارهای او فهمیده و دیده می شودتا ایشان را [منکران را] عذری نباشد»] رساله پولس رسول به رومیان، باب ۱، آیه ۲۰) .
ادیان پر رمز و راز یونانی نیز، هر چند احتمالا به شیوه ای غیر مستقیم و نه مستقیما، در مسیحیت تأثیرگذاشتند.در این ادیان بر معرفتی تأکید گذارده می شد که به تازه گرویدگان سعادت اخروی عطامی کرد.این ادیان همچنین شامل آئینهایی سری بودند که پیروانشان را به یکدیگر پیوند می داد.مسیحیان اولیه با برجسته کردن معرفت رستگاری بخش و آئینهای خاص خودشان، به رقابت بااین ادیان پرداختند.
در ادیانی که از شرق به امپراتوری روم راه یافته بودند، مضامین باروری (از قبیل ضرب آهنگ چرخه گیاهان) بسیار مهم تلقی می شدند.بدین ترتیب، ایسیس«~ (Isis) ~»و اسیریس«~ (Osiris) ~»(که دراصل خدایانی در اساطیر مصری بودند) شناختی از مرگ و زندگی مجدد به پیروان مسیحیت دادند که در آن روح سعادتمندانه به بقای خود ادامه می داد.ایضا کسانی که پیرو کیش میترا بودند (میترا خدایی ایرانی است که به خدای خدایان یعنی اهورا مزدا یاری می رساند.
اما بعدها به خدایی سماوی تبدیل شد و سربازان رومی آن را بسیار عزیز می شمردند)، گاو قربانی می کردندو برای رهانیدن روحشان به سطوح مختلفی از آسمان صعود می کردند.حفاریهای انجام شده درزیر مکانی که امروزه کلیسای حضرت اکلیمنتس«~ (ST.Clement) ~»در آن قرار دارد، نشان داده است که عبادتگاههای میترائیان دارای محرابها و کلاسهایی بسیار شبیه به یک کلیسای مسیحی درهمان حوالی بوده اند.
فرقه های غنوصیه که به حوزه رقابت سرسختانه مسیحیت اولیه تبدیل شدند، با ادیان مبتنی بر آئین رمزی و شعائر باروری وجه اشتراکی داشتند و آن ارائه معرفت رستگار کننده باطنی به پیروانشان بود.آنان به تفحص در سطوح و ازمنه مختلفی می پرداختند که به زعم خودشان برآفرینش کنونی تقدیم داشت، و همچنین این نظر را ترویج می کردند که ذات کنونی بشر از سطحی مقدس و روحانی به گنداب تألم آور جسم هبوط کرده است.مسیحیان اولیه در رقابت با غنوصیه مجبور بودند هم از انسان کامل بودن عیسی دفاع کنند و هم اینکه با ادله ای قانع کننده ثابت کنندمعرفتی که روح عیسی عرضه می داشت، متضمن رستگاری حتمیتری بود.
بدین ترتیب می بینیم که کلیسای صدر مسیحیت در رقابت برای افزودن به تعداد پیروانش، در چند جبهه می جنگید: خطاب به یهودیان، عیسی را به عنوان مسیح و تحقق آرزوهای مسیحیایی آنان توصیف می کرد، و خطاب به غیر یهودیان، عیسی را به عنوان منبع معرفت واقعارستگاری بخش معرفی می کرد.یهودیانی که چندان مایل به گرویدن به مسیحیت نبودند، رنج ومحنت عیسی را ننگ آور می دانستند و از این می ترسیدند که با مقدس تلقی کردن او، یکتا پرستی را خدشه دار کنند.
به همین دلیل، آنان بر اهمیت پیروی از شریعت موسی اصرار می ورزیدند.غیر یهودیانی هم که چندان مایل به گرویدن به مسیحیت نبودند، رستاخیز عیسی را باور نکردنی می دانستند و نمی توانستند بپذیرند که او از هر حیث یک انسان همچون همه انسانهای دیگر بوده است .در نتیجه، کلیسا با احساس تأسف از این وضعیت کوشید تا راهی بینابینی را در پیش بگیرد، به این صورت که آموزه هایش را بر حسب شناختی از مسیح بسط دهد که در بدو امر هم قائل به تقدس عیسی بود و هم قائل به بشر بودن او.
آزمایش و خطا و همچنین تأثیر این غریزه میانه روانه باعث شدند که امور داخلی کلیسابه تدریج به شکل گیری اصول تلویحی «هم این، هم آن» منجر شود.به عبارت دیگر، کلیسامتقاعد گشت که هم سنن یهودی می توانستند موجب غنای تعهدی اصیل به مسیح شوند و هم دیدگاههای غیر یهودیان.هم رهبران رسمی می توانستند به رواج ایمان یاری رسانند و هم فرهمندان مسامحه کار .
الهیات لوقا می توانست مکمل الهیات متی باشد.مستضعفان و زنان می توانستند مکمل مستکبران و مردان باشند.مسیحیت دینی بود با بسیاری ملازمات مهم اجتماعی، چرا که پیروان آن در واقع یک تن بودند و صرفا از فرامین عشق اطاعت می کردند،لیکن مسیحیت همچنین دین اشخاص منفردی بود که هر یک در خلوت و جدا از سایران عبادت می کردند و در واقع، به حکم پولس، همیشه دعا می کردند ([«همیشه دعا کنید»] رساله اول پولس رسول به تسالونیکان، باب ۵، آیه ۱۷) .
دعا و نیایش همگانی هم بر کتاب مقدس مبتنی بود وهم بر آئینهای مقدس، بویژه غسل تعمید و عشای ربانی.آب و نان زندگی، اخلاقیاتی متعالی به ارمغان می آورد، ولی آئینهای توبه نیز برای کمک به گناهکاران و ضعفا از دیر باز وجود داشتند.ازدواج امری مقدس بود و اکثر رهبران اولیه کلیسا ازدواج کرده بودند، لیکن بکارت نیز در عین حال امری مقدس محسوب می شد.کمال غایی ایمان صرفا با بازگشت خداوند ممکن می گردد،با این حال در همین دوره و زمانه حاضر نیز فرصتهای زیادی برای تهذیب نفس و اعمال خیروجود دارد.
بنابر آنچه آمد، وقتی مفسران در توصیف کلیسای صدر مسیحیت آن را «کاتولیک» [جامع ] می نامند، منظورشان صرفا اشاره به گسترش نفوذ گروهی دینی در سرتاسر منطقه مدیترانه نیست.اطلاق صفت «کاتولیک» تلویحا حاکی از آن است که این کلیسا به طور غریزی اعتقاد داشت (و این اعتقاد از آموزه محوری آن یعنی حلول لاهوت [خداوند] در ناسوت [عیسی ] ناشی شده بود) که گستره کامل واقعیت، از اوج الوهیت تا حضیض بشریت، در حوزه صلاحیت کلیسا قرار می گیرد .
امپراتوری روم این آرمان را از شاعر رومی ترنس«~ (Terence) ~»آموخته بود که همه امور انسانی در حیطه اقتدار آن قرار دارند.شعرای صدر مسیحیت که بشارتهای عیسی را می سرودند، بخش اعظم این آرمان را پذیرفتند.همان گونه که پولس در رساله خود به فیلیپیان، باب ۴، آیه ۸، می گوید: «خلاصه، ای برادران، هر چه راست باشد و هر چه مجید و هر چه عادل و هر چه پاک و هر چه جمیل و هر چه نیکنام است و اگر علوی هست و اگرچیزی شایسته تحسین است، به آنها بیندیشید.»
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#37
Posted: 24 Nov 2013 19:51
یهود کشی در قرون وسطی
یهود کشی در قرون وسطی
در کتاب جنگهای صلیبی از دیدگاه شرقیان و تاریخ جنگهای صلیبی نوشته استیون رانسیمان آمده است که چطور مردم مسیحی و یهودی و مسلمان اورشلیم قتل عام شدند و آنانکه نجات یافته بودند به لشکر مسلمانان پناه برده و در جنگ علیه مهاجمان شرکت کردند. در کتاب جنگهای صلیبی تیموتی لوی بیئل آمده:
تنها عده ای معدود(از لشکر صلیبیون) از مریدان و راهبها ، شوالیه یا نجیب زاده بودند ...گردهمایی آنها بیش از آنکه به گردهمایی سپاه به نظر آید ، تجمع خیل اوباش به نظر می رسید و بعضا اوباشی شدیدا سرکش....آنها در صدها شهر و روستای اروپایی در جستجوی یهودیان برآمدند .... یهودیان را به بخش کوچکی از شهر می راندند و آنجا را به آتش می کشیدند.هزاران مرد و زن و کودک کشته شدند.
قابل توجه اینکه این لشکر مسیحی مسلمانان را دشمن درجه یک مسیح و یهودیان را دشمن درجه دو می پنداشتند و هرکجا مسلمان یا یهودی ای را می یافتند از دم تیغ می گذراندند و کسانی هم که با آنها رابطه دوستی داشتند نیز گرفتار می شدند.
یکی دیگر از دلایل اتهامات یهودیان زخم زدن به نان مقدس بود نظريه آيين قرباني مقدس براي يهوديان مصيبت بزرگي شد. گرچه ميبايست مسيحيان اعتقاد داشته باشند كه كشيش هنگام انجام دادن مراسم ديني قرص نان را تبديل به جسم و خون مسيح ميسازد، اما برخي از مسيحيان مانند، لالردها، نسبت به اين امر مشكوك بودند. رواج داستانهايي، راجع به نان مقدس و خون آمدن از آن، بر اثر زخم كارد يا خراش نوك سنجاق، موجب تحكيم اين اعتقاد ميشد; و چه كسي جرئت ميكرد به چنين عمل مهيبي دست بزند، مگر يك نفر يهودي.
دراواخر قرون وسطي، شايعات راجع به خون آمدن از نان مقدس رواج فراوان يافته بود. در بسياري موارد، چنانكه به سال 1338 در نويبورگ (نزديك پاساو) و به سال 1369 در بروكسل اتفاق افتاد، اين شايعات منجربه كشتار جمعي يهوديان و سوزاندن خانههاشان ميشد. در بروكسل به ياد بود خون آمدن از نان مقدس در سال 1369، نمازخانه اي در كليساي جامع سن گودول بر پا ساختند تا هر ساله، ضمن مراسمي، وقوع آن معجزه را جشن بگيرند; و همين مراسم بود كه بعدا به صورت جشن كرمس فلاندريها در آمد. در نويبورگ، يكي از خدام كليسا اعتراف كرد كه نان تقديس نشده اي را به خون آغشته و در گوشهاي از كليسا پنهان كرده بود، وسپس يهوديان را به كارد زدن بر آن متهم ساخته بود.
كشف نسخهی 2000ساله از انجیل بارناباس
پلیس بخش تركنشین جزیره قبرس علاوه بر دو شخص مذكور چند تن دیگر را نیز در رابطه با این كتاب بازداشت كرده است. انجیل بارناباس یكی از بحث انگیزترین انجیلهای جهان مسیحیت است. در این انجیل كه بنا به روایتی تنها انجیل نوشته شده در زمان حضرت عیسی (ع) بوده و به «انجیل پنجم» نیز شهرت دارد، آمده است كه حضرت مسیح فرزند خدا نبوده و تنها یك پیامبر است.
گفته میشود این انجیل همچنین بعثت حضرت محمد (ص) خاتم الانبیاء را نیز بشارت داده است.از سوی دیگر منابع انگلیسی زبان نیز گزارشهای متنوع و گاه متضادی را درباره این رویداد خبری مخابره كردهاند.به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از این منابع، این انجیل به زبان سریانی روی پوست گوساله نوشته شده و جلدی طلاكوب دارد.
طبق گزارشی كه خبرگزاری رویترز ارائه كرده، متخصصان معتقدند كه قدمت این انجیل به 2000 سال پیش میرسد.پیتر ویلیامز استاد دانشگاه كمبریج در این باره گفته است كه این انجیل كمتر از 1000 سال قدمت دارد، اما دیگر متخصصان این نظریه را نمیپذیرند و معتقدند كه این انجیل دو برابر این زمان قدمت دارد.
جی.اف. كوكلی استاد دانشگاه كمبریج نیز درباره قدمت این انجیل نظریات متفاوتی را بیان میكند.وی معتقد است: نوشتاری كه به زبان سریانی در بخشی از این انجیل نوشته شده، گونهای از این زبان است كه تا قبل از قرن 15 میلادی وجود نداشته است. از سوی دیگر، طبق عكسی كه من دیدم، اگر اشتباه نكنم كلمات به زبان سریانی نوین (modern Syriac) نیز در این نسخه دستنویس، نوشته شده بودند؛ زبانی كه تا نیمه قرن نوزدهم با آن كتابت نمیشده است.
سریانی از مشتقات زبان آرامی است كه در روزگاری زبان غالب بسیاری از نقاط خاورمیانه و آسیای مركزی بوده است. بسیاری از كارشناسان زبان تكلم عیسی مسیح (ع) را این زبان دانستهاند. امروز زبان سریانی زبان بخشی از مسیحیان ساكن سوریه و همچنین زبان كلیسای ارتدكس سیریان در هند است.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#38
Posted: 24 Nov 2013 19:55
چگونگی پیدایش مذهب ارتدکس در مسیحیت
این فرقه قریب هزار سال پیش پدید آمد و از نظر عقیدتى با فرقه كاتولیك اختلاف چندانى ندارد. در تاریخ مسیحیت اولین تجزیه و تقسیم مهم با تشكیل كلیساى ارتدکس آغاز شد. مسیحیانى كه به نام پیروان مسیحى اورتودوكس شناخته شدند و مسیحیت شرقى را به وجود آوردند، آن گروه از مسیحیانى هستند كه بر اثر اختلاف عقیدتى به تدریج از كلیساى كاتولیك روم جدا شدند و در اواسط قرن یازدهم میلادى به طور نهائى كناره گیرى كردند.
علت این جدائى اختلاف بین روم بیزانس غربى و روم شرقى بود. بنابر این در قرن 15 میلادى پس از تجزیه امپراطورى روم به روم شرقى و غربى و وجود دو پاى تخت رم و قسطنطنیه، در تشكیلات كلیساى كاتولیك نیز تجزیه حاصل آمد. كلیساى شرق كه ارتدکس نام گرفت، از كلیساى كاتولیك روم جدا شد.
پیدایش ارتدکس
واژه ى ارتدكس (Orthodox) از دو كلمه یونانى «Ortos» به معناى «درست» و «doxa» به معناى «عقیده» تركیب شده است; بنابراین این واژه را مى توان «راست دین» یا «درست عقیده» ترجمه كرد. پیدایش فرقه ى ارتدكس قبل از آن كه ریشه ى اعتقادى داشته باشد، منشأ جغرافیایى داشته و حاكى از جدایى است. مهم ترین جدایى در تاریخ مسیحیت در اواخر قرن پنجم میلادى، هنگام تجزیه ى روم به بخش شرقى و غربى، پیش آمد.
كلیساى رم مركز بخش غربى مسیحیت بود و معتقد بود كه باید رهبرى تمام اسقف هاى جهان را برعهده داشته باشد; چون اعتبار خود را از «پطرس رسول» مى گرفت. مسیحیت شرقى كه مهم ترین كلیساى آن كلیساى قسطنطنیه بود، پنج مركز مهم مسیحیت، یعنى اورشلیم، انطاكیه، رم، اسكندریه و قسطنطنیه را از نظر اعتبار و اقتدار برابر مى دانست.
كلیساى بخش غربى، كشورهاى فرانسه، اسپانیا و برخى از كشورهاى دیگر اروپایى را شامل مى شد و بخش شرقى، علاوه بر یونان، برخى مناطق اروپاى شرقى، كلدانیان، سریانیان، ارمنیان، مارونیان، حبشى ها و سایر اهالى شرق جهان مسیحیت را در بر مى گرفت. كلیساى غرب را به دلیل این كه مركزش در ایتالیا بود و هم چنین زبان رایج در بخش غربى زبان لاتینى بود، «كلیساى لاتینى» مى گفتند; كلیساى شرق را هم «كلیساى یونانى» مى گفتند، چون یكى از مراكز مهم كلیساى شرق در یونان قرار داشت و زبان رایج در این بخش هم یونانى بود و به همین دلیل، كلیساى ارتدكس، ترجمه «یونانى» عهد عتیق را برگزید، در حالى كه در كلیساى غرب بر متن «لاتینى» كتاب مقدس (ترجمه ى «ولگانا») اصرار مى شد. امروزه مسیحیان روسیه، یونان، بلغارستان، صربستان، آلبانى، رومانى و پرو، كلیساى ارتدكس اند. كلیساهاى محلى كوچك تر، یعنى كلیساى سوریه، گریگورى ارمنى، قبطى (مصر) و اتیوپى هم منصوب به این شعبه از مسیحیت هستند كه تفاوت هایى جزئى در روش و عمل با یكدیگر دارند.
مسیحیان ارمنى نیز از نظر عقیدتى ارتدوكس به شمار مى روند. ارمنستان نخستین سرزمینى است كه مسیحیت را به عنوان دین رسمى خود پذیرفت و آن هنگامى بود كه پادشاه این سرزمین، به نام تیرداد دوم در سال 301، به دعوت گریگورى نوربخش، مسیحى شد. البته كلیساى ارمنى با كلیساهاى كاتولیك و ارتدوكس متحد نیست و رهبر آن كلیسا كاتولیكوس (جاثلیق ) شهر اچمیازین است.
عقاید پیروان كلیساى ارتدکس:
برزخ، مفهوم بى آلایش، برائت از گمراهى و عدم امكان اشتباه پاپ را قبول ندارند، كشیشان این فرقه ازدواج مى كنند، مراسم عبادى را به زبان منطقه اى و كشورى كه در آن زندگى مى كنند، انجام مى دهند و تقدیس و وحدت مؤ منان با دو قطعه نان معمولى و شراب اجرا مى گردد. گویا این نخستین تجزیه در دین عیسى به حساب مى آید. مبانى كلام مذهب ارتدکس محصول ذوق كلامى یونان است، چرا كه علما و متكلمان این مذهب، یونانى بودند.
كلیساى ارتدکس در یونان گسترش زیادى پیدا كرد و بخشهائى از آسیاى صغیر و اروپا و... را در برگرفت. كلیساى مزبور در روسیه نیز پایگاه داشت و نفوذ آن تا انقلاب 1917 میلادى و غلبه كمونیزم، ادامه داشت. پیروان این فرقه مى كوشند تا مراسم و شعائر خود را مانند مسیحیان اولیه انجام دهند. آنان سنت گرا هستند تا مراسم و شعائر خود را مانند مسیحیان اولیه انجام دهند. آنان سنت گرا هستند و مى كوشند تا عقاید سنتى و قدیمى خود را بدون هر گونه تغییر و اضافاتى، حفظ نمایند. آنان پاپ را عارى از اشتباه نمى دانند.
پیروان كلیساى یونانى ارتدکس بالغ بر یك صد و بیست میلیون نفراند. رئیس روحانى این فرقه بطریق نامیده مى شود و مشاورین مذهب را سن سینور مى گویند. شكل كلیساى ارتدکس چهار گوش است و در دو سطح قرار دارد: قسمت مرتفع محل اولیاى دین و به منزله آسمان است و قسمت پائین محل اجتماع پیروان است. مراسم دینى به زبان یونانى اجرا مى شود و در كلیساى ارتدکس روس به زبان اسلاوى قدیم مى باشد. فرائض دینى از سال 1274 میلادى در هفت مورد خلاصه شده است:
۱. تعمید. ۲. اداى شهادت ۳. مسح روغن مقدس ۴. تناول ۵.توبه ۶.مسح بیماران ۷. ازدواج.
كلیساى ارتدکس روسیه پس از انقلاب 1917 میلادى دچار سانحه شد و دولت كمونیستى كلیه اماكن مقدسه را پست و اموال كلیساى ارتدکس را مصادره نمود. در عین حال بلشویك ها نتوانستند به حیات مذهبى ارتدکس پایان دهند.
اختلافات كلیساى ارتدكس با كاتولیك
اختلاف كلیساى ارتدكس شرق و كاتولیك رومى از تقسیم بندى جغرافیایى و موضوع نسبتاً جزئى هم رتبه بودن اسقف اورشلیم و اسقف روم آغاز شد، اما كم كم به برخى مسائل اعتقادى و آموزه هاى مذهبى كشیده شد. مى توان اختلافات عمده ى میان این دو فرقه را به شرح ذیل بر شمرد:
«روح القدس» براى عمل كردن در مؤمنان از «پدر» صادر مى شود. این متن اظهار نامه ى ایمان است كه مورد توافق كلیساى شرق و غرب بوده است; اما كاتولیك ها روح القدس را صادر از «پدر و پسر» مى دانند و معتقدند براى صدور روح القدس خداى پدر و عیساى پسر با هم عمل مى كنند.
ارتدكس ها برخلاف كاتولیك ها به «عصمت پاپ» و مقامات كلیسایى اعتقاد ندارند، بلكه معتقدند «كلیساى جامع» یعنى مجموعه ى مؤمنان مسیحى، جامعه اى مصون از خطاست. البته مصونیت جامعه ى كلیسایى را كاتولیك ها هم به رسمیت مى شناسند، اما معتقدند كه این عصمت از طریق «معصومیت پاپ» اعمال مى شود.
در كلیساى شرق، روحانیانى كه مقامى كم تر از اسقف دارند، مجاز به ازدواج هستند، ولى در كلیساى غرب كشیشان و روحانیون از میان افراد مجرّد انتخاب مى شوند و مجاز به ازدواج نیستند. هم چنین كشیشان در غرب باید صورت خود را بتراشند اما در شرق باید ریش نگاه دارند.
كلیساى كاتولیك براى مسئله «عصمت مریم» و «بكارت مریم تا پایان عمر» اهمیت ویژه اى قایل اند، در حالى كه ارتدكس ها چنین اعتقادى ندارند. كلیساى غرب حضرت مریم(علیها السلام) را هم چون حضرت عیسى(علیه السلام)، مبرا از گناه اولیه مى دانند، در حالى كه ارتدكس ها آن را ویژگى منحصر به حضرت عیسى(علیه السلام) مى دانند.
منابع و مآخذ اصول اعتقادى ارتدكس، كتاب و سنت است، در حالى كه اصول عقاید كاتولیك، تعالیم رسمى كلیسا را نیز شامل مى شود. سنت عبارت است از مجموع شعارها و اصول عقایدى كه از حواریون به دست آمده و آنها نیز آن را به طور شفاهى از خدا یا روح القدس دریافت كرده اند. و منظور از تعالیم كلیسا، مصوّبات كلیسا و اعتقادنامه ها و شوراها و اظهارات پاپ در مسند و مقام پاپى خود است.
در هیچ كلیسایى عقیده به مؤثر بودن «رستاخیز حضرت عیسى» در امر «نجات» به اندازه ى كلیساى ارتدكس نیست. در عوض كلیساى ارتدكس هیچ گونه تعلیمات تفصیلى درباره ى «فیض خدا» ندارد و لذا متكلمان مسیحى شرق تا حدى به «پلاجیانیسم» متمایل شده اند و اراده ى انسان را هم، علاوه بر فیض خداوند، در نجات، سهیم مى دانند.
« عشاى ربانى» مهم ترین عبادت در مذهب ارتدكس به شمار مى آید و این مسئله به ظاهر جزئى باعث جنجال آفرینى بسیارى شده است. در بخش شرقى براى برگزارى آیین عشاى ربانى از نان «ورآمده» و در بخش غربى از نان «ورنیامده و فطیر» استفاده مى كردند. در سال 1054 م، «میكائیل سرو لاریوس»، كلیساى غرب را به دلیل استفاده از نان فطیر در مراسم عشاى ربانى محكوم كرد.
متقابلاً هیئت رومى اعلامیه اى مبنى بر تكفیر وى و پیروانش بر مذبح عالى كلیساى جامع (سنت سونى) نصب كرد. در عوض میكائیل سرولاریوس كه نمى خواست عقب مانده باشد، مجمعى ترتیب داد و پاپ روم و پیروانش را لعنت و تكفیر كرد. از آن تاریخ به بعد كلیساى كاتولیك رومى و كلیساى ارتدكس یونانى هر یك جداگانه راه خود را رفتند. این تكفیر متقابل در دسامبر 1965 م به فرمان پاپ پل ششم و پاتریارك آتناگوراس ملغى شد. علاوه بر این ها اختلافات دیگرى هم در عقاید، مراسم، اعیاد و آداب و رسوم بین كلیساى شرق و غرب دیده مى شود.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
ارسالها: 1667
#40
Posted: 24 Nov 2013 19:59
پیشگامان نهضت پروتستان در جهان مسیحیت
۱ . مارتین لوتر (1483 ـ 1546 م)
عموما لوتر را طلایه دار نهضت اصلاح دینى به حساب مى آورند. او یک کشاورززاده ى آلمانى بود. ابتدا به لباس رهبانیت درآمد و چون روح تشنه اش سیراب نشد، در سال 1507 م. به طبقه ى کشیشان پیوست و به مقام استادى دانشگاه «ویتنبرگ» رسید. امروزه بسیارى معتقدند که درس گفته هاى لوتر در دانشگاه ویتنبرگ مبانى تحولات الهیاتى بعدى او را استوار ساخت.
در طى سال هاى 1513 ـ 1518 م که وى کتاب مقدس را تدریس مى کرد، دیدگاه هایش دست خوش تغییرات بنیادى شد. در سال 1510 سفرى به رم داشت و در آن جا عمق فساد دستگاه پاپى را دید و در اثناى مطالعه ى رساله هاى پولس نیز به این نتیجه رسید که نجات به «اعمال» میسر نیست، بلکه انسان تنها با «ایمان» نجات مى یابد. در مورد «عدالت خدا» نیز تفکرات خاصى داشت که مایه ى اندیشه هاى بعدى او شد.
لوتر در مورد باورها و دیدگاه هاى نوین خود شروع به موعظه و تعلیم کرد و در سال 1517 م. نود و هفت اصل را در دانشگاه ویتنبرگ عرضه کرد تا مورد بررسى قرار گیرند و در آنها نگرش «آگوستینى» از فیض و نجات را مطرح کرد; اما این اصول چندان مورد توجه قرار نگرفتند. شهرت «لوتر» در اثر مخالفت هایى بود که با «فروش آمرزش نامه» داشت. «آلبرت» سراسقف «مانیز» در سراسر قلمرو خود مجوز فروش آمرزش نامه ها را صادر کرده بود.
«یوهان تتسل» که مسئول فروش نامه ها در منطقه ى ویتنبرگ بود، خشم لوتر را برانگیخت. وى این عمل را بسیار ناپسند شمرد و همراه با دوستان خویش نامه اى معروف، مشتمل بر 95 اصل نوشت و در آن فروش آمرزش نامه و بسیارى از عقاید و اعمال کلیساى کاتولیک را رد کرد. یک نسخه از این نامه براى سراسقف آلبرت و نسخه اى دیگر براى اسقف منطقه نوشته شد. از قضا یکى از این نسخه ها به دست یک ناشر افتاد و وى آن را به زبان آلمانى منتشر ساخت.
نسخه هاى چاپ شده به سرعت فروش رفت و جنب و جوش عظیمى در آلمان به وجود آورد و لوتر در عرض یک شب تبدیل به یک قهرمان شد. همکار لوتر، «فیلیپ ملانشتون»، بعدها گزارش داد که این مواد 95گانه در 30 اکتبر 1517 م بر سر در کلیساى جامع ویتنبرگ براى مشاهده ى مردم نصب شد. عده اى این تاریخ را به عنوان «روز آغاز نهضت اصلاح دینى» جشن مى گیرند.
در ژوئن 1519 م. در مناظره اى که بین لوتر و «یوهان آک» عالم برجسته ى الهیات اهل «اینگوستات» در گرفت، شالوده ى نهضت اصلاح دینى از اختلاف عقیده بر سر مسئله ى فروش آمرزش نامه به اختلاف نظر درباره ى «مرجعیت پاپ» و فرمان روایى وى بر دنیاى مسیحیت گسترش یافت. در سال 1520 م. لوتر رساله اى به نام «رئوس مطالب» منتشر کرد و در آن با شدیدترین لحن به تازه ترین دعاوى الهیات کاتولیک درباره ى مرجعیت و فرمان روایى پاپ بر کلیسا پاسخ داد و در همان سال سه اثر عمده را منتشر ساخت که موقعیت او رابه عنوان اصلاحگرى برجسته و مردمى تثبیت کرد.
لوتر در رساله ى «خطاب به اشراف آلمان»، با شور و هیجان براى ضرورت اصلاح کلیسا استدلال کرد، که بسیار مورد توجه واقع شد. موفقیت چشم گیر لوتر با اثر دیگرى به نام «اسارت بابلى کلیساى مسیح» تکمیل شد. او در این اثر قوى چنین استدلال کرد که بشارت انجیلى در اسارت کلیساى رسمى قرار گرفته است. او معتقد بود که کلیساى قرون وسطى انجیل را در نظام پیچیده ى کشیشان و آیین هاى مقدس زندانى کرده است; کلیسا بر انجیل مهترى مى کند، در حالى که باید خدمت گزار آن باشد.
لوتر این مطلب را در اثر سوم خویش به نام «آزادى فرد مسیحى» توضیح داد و بر «آزادى» و «وظایف مؤمن»، هر دو، تأکید کرد. لوتر در این زمان در کانون مناقشه و محکومیت قرار داشت. در 15 ژوئن 1520 م پاپ با صدور توقیعى، لوتر را شدیدا توبیخ کرد و از او خواست تا از دیدگاه هایش صرف نظر کند، اما او از قبول این درخواست سرپیچى کرد و با آتش زدن توقیع پاپ در ملأ عام بر وخامت اوضاع افزود و نتیجه این شد که در ژانویه ى همان سال «تکفیر» و حکم «توقیف» او صادر شد.
در این میان، یکى از شاه زادگان آلمانى که با او سابقه ى دوستى داشت، او را در کاخ «وارتبوک» (قلعه اى در نزدیکى «آیزناخ») مخفى کرد و در ظاهر چنین وانمود کردند که او ربوده شده است. لوتر در مدت هشت ماهى که در اختفا به سر مى برد، توانست کتاب مقدس را براى اولین بار به زبان آلمانى ترجمه و در اختیار مردم قرار دهد. طولى نکشید که امپراطور ـ که مأمور اجراى حکم لوتر بود ـ درگیر جنگ شد و لوتر با استفاده از این فرصت از مخفى گاه خود بیرون آمد و به نشر افکارش پرداخت. وى در سال 1522 م به ویتنبرگ بازگشت و رهبرى نهضت اصلاح دینى را در آن شهر به عهده گرفت. اندیشه هاى او به سرعت در سراسر آلمان، و تا سال 1946 م. ـ که مرگ او فرا رسید ـ در سراسر اروپا رواج یافت.
۲ . اولریش تسوینگلى
تسوینگلى (1484 ـ 1531 م) مؤسس جنبش اصلاحات در سوییس است. او هم زمان با لوتر در مورد اصلاح دینى شروع به موعظه کرد. وى تا اندازه اى تحت تأثیر لوتر قرار داشت، اما متفکرى مستقل به شمار مى رفت و برخى از دیدگاه هایش با لوتر موافق نبود. طبعا پس از مدت کوتاهى، پروتستانیسم به دو شاخه ى: لوترى و اصلاح شده (شاخه ى پروتستان هاى سوییس) تقسیم شد. تسوینگلى هنگام مرگ سن زیادى نداشت و ژان کالوین فرانسوى جانشین وى شد و از این رو، الهیات اصلاح شده توسط تسوینگلى به الهیات کالوینیسم مشهور شد. تسوینگلى بازگشت به عهد جدید را پایه و اساس ایمان مسیحى قرار داد.
او در شهر زوریخ متون اناجیل چهارگانه و نامه هاى رسولان را در معرض استفاده ى عموم قرار داد. وى در سال 1522 م، به این عقیده نهایى رسید که مسیحیان فقط باید طبق احکام کتاب مقدس، نه غیر آن، عمل کنند و هر چه از غیر کتاب مقدس به مسیحیت راه یافته، باطل است. عقاید او یک درجه بالاتر از لوتر بود، زیرا لوتر مى گفت: هر چه نهى صریحى در مورد آن در کتاب مقدس نباشد، و یا به جهتى مفید دانسته شود، جایز است. تسوینگلى طبق مبادى تند خود، از مردم زوریخ خواست که تمام صور و تماثیل و صلیب ها را از کلیساها بردارند و سرودها را بدون ارغنون بسرایند.
و براى آن که آداب ورسومى را که در کتاب مقدس نیامده، در کلیسا موقوف سازد، چنین اظهار کرد:
عیسى که در هنگام عشاى ربانى گفت: «این نان و شراب، خون و گوشت بدن ماست. » مقصودش آن نبود که حقیقتا پاره اى از جسم اوست، بلکه مى خواست بگوید که آن دو علامت وجود او هستند; از این رو، برخلاف عقل است که تصور شود بدن و خون عیسى در آن واحد هم در آسمان باشد و هم در روى ده ها هزار محراب بر روى زمین.
به زعم او نان و شراب را باید امرى رمزى دانست که در حقیقت یادگار مقدسى از به صلیب آویختن عیسى و فداکارى او در راه نجات بشرى است. پس راه صحیح براى انجام مراسم عشاى ربانى آن است که هر عیسوى معتقد سعى کند حتى الامکان کردار و گفتار خود را مطابق مسیحیان صدر اول قرار دهد و از تشریفات ظاهرى و رسوم و آداب صورى به حداقل اکتفا کند. تسوینگلى به مکتب انسان گرایى «اراسموس» تمایل داشت و همین باعث شد که براى عقل بهاى زیادى قایل شود.
او بر این باور بود که هیچ آموزه اى نباید با عقل تضاد داشته باشد; در حالى که لوتر نقش مهمى براى عقل در الهیات قایل نبود. اندیشه هاى تسوینگلى در زمان حیاتش در نواحى مرکزى اروپا گسترش زیادى یافت و کم کم نزاع بین پیروان این اصلاحگر و پیروان مسیحیت سنتى بالا گرفت و این امر باعث بروز برخوردها و جنگ هایى بین پیروان او و کاتولیک ها شد و خود او نیز در 11 اکتبر 1531 م در یکى از این جنگ ها به قتل رسید.
۳ . ژان کالوین
کالوین در 10 ژوئیه ى 1509 م در شهر اسقف نشین نویان ـ در هفتاد مایلى شمال شرقى پاریس ـ به دنیا آمد. مطالعات گسترده وى در زمینه ى حقوق مدنى او را با شیوه هایى آشنا ساخت که بعدها، در دوره اى که وى یک مصلح شمرده مى شد، از آنها استفاده کرد. مواجهه ى کالوین با اومانیسم فرانسه سهمى اساسى در شکل دادن برداشت او از شیوه اى داشت که طبق آن، کتاب مقدسى توانست شکل امروزى به خود بگیرد.
وى در سال 1534 م. یکى از پرشورترین طرف داران نهضت اصلاح دینى به شمار مى رفت. کالوین در سال 1536 م کتابى به نام مبادى دین مسیحى منتشر ساخت که تأثیر حیاتى بر نهضت اصلاحات داشت. این کتاب شرحى نظام مند و روشن بر مطالب اصلى ایمان مسیحى بود و نویسنده را آن چنان در کانون توجهات دیگران قرار داد که به مرور باعث تغییرات و اضافات فراوانى در آن کتاب شد، به طورى که از شش فصل، در سال 1559 به هشتاد فصل افزایش یافت.
امروزه این اثر یکى از بزرگ ترین آثار دوره ى نهضت دینى به شمار مى رود. ژان کالوین در دوران پختگى علمى و سیاسى، با تجربه ى گران قدرى که در طول سالیان متمادى به دست آورده بود، به ژنو رفت و هم طرح الهیات مورد نظر خود را تکمیل و هم سازمان کلیساى اصلاح شده ى ژنو را تأسیس کرد; هم چنین «انجمن کشیشان» را براى اجراى نظم در کلیسا و آکادمى ژنو را براى تربیت کشیشان کلیساهاى اصلاح شده پایه گذارى کرد; و سرانجام در تاریخ 27 مه 1564 م دیده از جهان فروبست.
ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .