ارسالها: 24568
#12
Posted: 29 Dec 2013 18:15
armita0096
مرسی که ادامه میدید. عکس های تاریخیشون هم تونیستید بذارید
خواهش می کنم عزیزم .
در مورد عکسهای تاریخی خوب می دونید که اون زمان عکاسی انجام نمی شد و بیشتر اتکا به نقاشی و پرتره بود .
کم کم زمانی که به آخر عمر این امپراتوری برسیم یعنی دقیقا" زمانی که هنر عکاسی شناخته شد اونموقع عکسهای تاریخی هم گذاشته خواهد شد ..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#13
Posted: 29 Dec 2013 18:25
سلطان محمد دوم( محمد فاتح )
دوران : سال ۱۴۴۴ تا۱۴۸۱ میلادی
نام کامل : سلطان محمد ثانی
لقب(ها) : سلطان محمد فاتح
زادگاه : ادرنه
آرامگاه : مسجد فاتحاستانبول
پیش از : سلطان بایزید دوم
پس از : سلطان مراد دوم
همسران : والیده خاتون
هلنا خاتون - دختر دمتریوس پالایولوقوس
دودمان : عثمانی
پدر : سلطان مراد دوم
مادر : هما خاتون
فرزندان : سلطان بایزید دوم
دین اسلام
سلطان محمد دوم ملقب به محمد فاتح (۳۰ مارس ۱۴۳۲-۳ مه ۱۴۸۱؛ به ترکی: Fatih Sultan Mehmet) هفتمین و بزرگترین پادشاه دولت عثمانی بود. او به عنوان فرزند سلطان مراد دوم عثمانی، سه بار بر تخت پادشاهی عثمانی تکیه داد. اولین مرتبه در سن ۱۴ سالگی به مقام پادشاهی رسید که به علت شورش سربازان موسوم به ینی چری (در ترکی :Yeniçeri) که سربازان مخصوص و کار آمد جنگ بودند و به علت نبود جنگ دست به شورش برداشتند چون سلطان مراد دوم مردی بود که بیشتر وقت خود را صرف عیش و نوش و زنان میکرد و بیشتر به صلح و ادبیات علاقه داشت تا به جنگ و خون ریزی و به همین مناسبت محمد فرزند خود را در ۱۴ سالگی تخت و تاج بخشید ولی به علت کمی سن او مجبور شد دست از عیش و نوش بردارد و به سرکوب سربازان بپردازد و در مرتبهٔ دوم محمد بعد از سرکوب شورش دوباره جای پدر را گرفت ولی به علت جنگی که رخ داد سلطان مراد مجبور به ترک زنان خود و جزیرهٔ مخصوص خود به اسم بهشت شد و محمد بار دیگر جا را به پدر داد و سلطان مراد آتش جنگ را فرو نشاند و محمد را برای سومین بار و آخرین بار به تخت و تاج نشانید. سلطان محمد جوان ترین پادشاه عثمانی بود که دست به جنگ بزرگی برای فتح کنستانتینوپل (یا همان قسطنطنیه و در یونای ایس تن پولیس = یعنی من به شهر میروم.به علت اینکه ترکها نمیتوانستند آن کلمه را خوب تلفظ کنند آن را ایستبپولیس میخوانند البته باید ذکر شود در تاریخ یونان باستان تنها شهری که به معنای واقعی شهر خوانده میشد استانبول بود و وقتی کلمه شهر ذکر میشد مردم میدانستند که هدف کنستانتینوپل یا همان استانبول است.در تاریخ ایران نیز همچین چیزی مشاهده میشود و در ایران باستان تنها جایی که شهر اطلاق میشد پاسارگاد بود) زد کتاب سقوط قسطنطنیه و از همین رو فاتح خوانده میشود.
تحصیلات سلطان محمد
سلطان محمد به زبانهای یونانی و لاتینی ٬عربی و فارسی تسلط داشت زیرا او معلمی داشت به نام جان-آنجلس یونانی که به او فلسفه و زبانهای مختلف و روش کشورداری آموخت گرچه خود جان-آنجلس سن زیادی نداشت ولی از شاهزادگان یونانی بود که در فرانسه یعنی کشورهای روم غربی به دنیا آمد و پدر او بخاطر مسائلی از جمله عشقش به یک دختر لاتینی نسب خود را فراموش و به مذهب کاتولیکی روی آورد و از طرف خانودهٔ خود طرد شد و جان-آنجلس در اروپا به دنیا آمد و بزرگ شد و فلسفه آموخت و بعدها به دلایلی از مقربین سلطان مراد محسوب شد و به حسب امر وی او معلم محمد جوان گردید.
فتح قسطنطنیه
سلطان محمد فاتح خود را مانند اسکندر مقدونی میدانست و معتقد بود چیزی از او کم ندارد و میخواست اسم خود را مانند اسکندر جاودانه کند ولی برای او مرگ و از بین رفتن مزارش حائز اهمیت نبود.
روشهای سلطان محمد برای فتح استانبول از استثناهای روشهای نظامی است و او نبوغ خود را در به تحقق بخشیدن به آرزوی دیرینهاش نشان داد و یکی از شاهکارهای او حمل بیش از ۲۰ کشتی نظامی از خشکی به خلیج شاخ طلایی است که باعث شد خیال سلطان از نظر جنگ دریایی راحت باشد و دیگری ساخت استحکامات دفاعی در تنگهٔ بسفر میباشد که تا به اکنون قابل مشاهدهاست.در بعضی روایات آمده است که خود سلطان محمد خشت درست میکرد کار بنایی انجام میداد که عذری برای دیگران باقی نماند و آنها در طول کمتر از یک سال تنگه بسفر را به امنترین استحکامات تجهیز کردند. اما سلاح برتر سلطان محمد توپ بزرگ او معرف به توپ اورمان (بر حسب اسم سازندهٔ آن که مجارستانی بود این اسم را بر توپ جنگی نهادند) اما سلطان محمد دارای ارتشی بود بالغ بر سیصد هزار نفر و مواد اولیه و تجهیزات نظامی او بیش از حد نیاز برای فتح کنستانتینوپل بود و او نظر مالی در تنگنا نبود چرا که دولت عثمانی همواره دولتی ثروتمند و دارای منابع غنی به شمار می آمد. او توانست پس از نبردی طاقت فرسا و مقاومت سرسختانه یونانیان و رومیان سرانجام کنستانتینوپل را فتح و آن را شهر را با قدمت ۲۰۰۰ سال را برای اولین بار تصرف کند . سلطان پس از تصرف کنستانتینوپول به مردم شهر امان داد و هیچ یک از خانه ها یا مراکز تجاری مورد غارت و تجاوز قرار نگرفتند، حتی بسیاری از اسرای دولت و ارتش روم توانستند با پرداخت مبلغ ناچیزی آزادی خود را بخرند، بطور کلی تساهل و تسامح امپراطوری عثمانی در مورد مردم مناطق تصرف گشته همواره زبانزد مردم و مورد اشاره تاریخ نویسان و محققین بی غرض بوده است..
دلیل تبدیل کنستانتینوپل به ایستانبول : سلطان دستور داد نام این شهر پس از آنکه محل سکنای ترکان قرار گرفت باید تغییر کند و این شهر به پاس بناها و زیبائیهای فراوانش ایستانبول که در ترکی به معنای محل مملو از مناظر و مکانهای زیباست نامیدند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#14
Posted: 29 Dec 2013 18:36
بایزید دوم
نام کامل : سلطان بایزید دوم
زادگاه : تراکیه
پیش از : سلطان سلیم یکم
پس از : سلطان محمد فاتح
دودمان : عثمانی
پدر : سلطان محمد فاتح
مادر : مکریمه خاتون
دین اسلام
بایزید دوم(ترکی عثمانی:بایزید ثانی) سلطان امپراتوری عثمانی در سالهای ۱۴۸۱ تا ۱۵۱۲میلادی بود. بایزید پسر محمد دوم از گلبهار خاتون بود و در تراکیه زاده شد. بایزید در سال ۱۴۸۱به سلطنت رسید. بایزید اسحاقپاشا را به وزارت خود برگزید و به ینیچریها اجازه داد که محمد قرامانی را اعدام کنند.
شورش سلطان جم
بایزید با شورش برادرش جم سلطان رو به رو شد؛ او میخواست که امپراتوری عثمانی به دو بخش تجزیه شود و بایزید فقط بر اروپا حکمرانی کند. بایزید از پیشنهاد جم سلطان سرباز زد و به دفاع از یکپارچگی قلمرو عثمانی پرداخت.سرانجام بایزید با گدیک احمدپاشا متحد شد و لشکری برای حمله به ایتالیا در آناتولی مهیا کرد. در سال ۱۴۸۱ میلادی سپاه بایزید و سپاه جم سلطان به هم رسیدند؛ جم سلطان شکست خورد و بقایای لشکرش ناچار به فرار شدند.
فتوحات
بایزید جنگاورانی از صربستان و بوسنی به امتداد ساحل دالماسی تا راغوزه و از دانوب به نمسوار و دیگر مناطق مجارستان فرستاد. بایزید با این حملات غنایم جنگی کسب کرد و هرزگوین را به طور کامل تصرف کرد. بایزید همچنین با نیروهای دستنشانده والاکیا به مولداوی حمله کرد و کیلیا را در ساحل دانوب تصرف نمود. بایزید همچنین به جنگ با ونیز پرداخت و بنادر اصلی ونیز را تحت تصرف خود درآورد.
اصلاحات داخلی
بایزید مورخینی چون کمال پاشازاده را به تدوین تاریخ امپراتوری عثمانی واداشت. وی مساجد، مدارس و حوزههای علمیه بسیاری در استانبول احداث کرد. بایزید به تنظیم ساختار مالی توجه نشان داد و مالیات جدیدی تحت عنوان عوارض برای خانوادهها وضع کرد تا ذخیره مالی دستنخوردهای برای جنگها فراهم آورد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#15
Posted: 30 Dec 2013 01:06
سلیم یکم
نام کامل: سلطان سلیم اوِل
لقب(ها) : یاوز
زادگاه : آماسیه
پیش از: سلطان سلیمان یکم
پس از : سلطان بایزید دوم
همسر : عایشه حفصه سلطان
دودمان : عثمانی
پدر : سلطان بایزید دوم
مادر : گلبهار سلطان
دین اسلام
سلطان سلیم یکم (زاده ۱۴۶۵ درگذشته ۱۵۲۰)؛ پس از کشتن ولیعهد و برادر دیگر، پدر بیمار خود بایزید دوم را به دنبال کودتایی از سلطنت خلع کرد و خود در سال ۹۱۸ ه. ق. (۱۵۱۲ میلادی) به جای وی سلطان امپراتوری عثمانی گردید.او در میان پنج برادر خویش از همه جوانتر بود. او تا سال ۱۵۲۰ میلادی فقط هشت سال سلطنت کرد. سلیم جسور، خونریز و مستبد بود. تاریخ نگاران ترک او را «یاووز» یعنی بُرنده و قاطع و ثابت قدم لقب دادهاند.اروپاییان او را سهمناک خواندهاند.
او در مدت سلطنت کوتاه خود بدون اعلان جنگ و با یورش سازمان یافته به ایران شاه اسماعیل صفوی را در جنگ چالدران با استفاده از کثرت نیرو و توپخانه با مشقت شکست داد که نتیجهٔ آن، الحاق بخش بزرگی از عراق- کردستان و نیز دیار بکر به سرزمین امپراتوری عثمانی بود.
سلیم با همه سنگدلیاش از دانش و ادب بیبهره نبود و از تشویق شاعران فارسیگوی دریغ نمیکرد. خود به فارسی شعر میسرود و سلیم یا سلیمی تخلص میکرد. دیوانی مشتمل بر دو هراز بیت فارسی دارد اما گویا تنها یک بیت شعر به ترکی از او بر جای ماندهاست. وی علمای دینی و اهل فضل و ادب را گرامی میداشت و در مذهب تسنن سختگیر و زودکش بود. سلیم به ادبیات شعر فارسی و تاریخ علاقه مند بود و به رغم سنگ دلی به مصاحبت با عالمان علاقه داشت به آنان احترام فراوان می گذاشت و بسیاری از آنها را به مسئولیت های مهم میگماشت. وی شاعران و نویسندگان را همراه خود به میدان های نبرد میبرد تا صحنه های جنگ را نوشته یا به نظم در آورند و اشعاری را بسرایند تا اخبار و رویداد ها را در آن گنجانده و برای نسل بعد به یادگار بگذارند.
جنگ چالدران
جنگ چالدران در ۳۱ مرداد ۸۹۳ هجری خورشیدی میان سپاه قزلباش ایران به فرماندهی شاه اسماعیل یکم صفوی با ارتش عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم یکم رخ داد. محّل این نبرد در دشت چالدران (در شمال آذربایجان) بود. در این جنگ نیروهای قزلباش که در حدود ۴۰ هزار تن بودند با سپاه حدود ۱۰۰ هزار نفری عثمانی جنگیدند و به دلیل کمی نفرات و نداشتن سلاح گرم از سپاه عثمانی شکست خوردند. این در حالی بود که ارتش عثمانی دارای توپخانه و تفنگهای انفرادی بود، ولی سربازان ایرانی با شمشیر، نیزه، و تیر و کمان میجنگیدند. البته صفویان پیش از این جنگ سلاحهای آتشین در اختیار داشته و به روش استفاده از آنها آشنایی داشتند و شاه اسماعیل برای رسیدن به سلطنت از توپ و تفنگ استفاده کرده بود و دلیل استفاده نکردن از این سلاحها در جنگ چالدران تنها ناشی از سیاستهای جنگی آنها بود. از آنجا که توپخانه تحرک سواره نظام را محدود میکرد، در جنگهای صحرایی از توپخانه استفاده نمیکردند و در مواردی نیز که مورد استفاده قرار گرفت موثر واقع نشد. همچنین ایرانیان ذاتاً به سلاح آتشین بیعلاقه بودند و استفاده از آن را ناجوانمردانه و ناشی از جبن می دانستند
پس از این جنگ، کردستان باختری (مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی)، از ایران جدا شد و به دست عثمانی افتاد. این مناطق تا پیش از زمان شاه عباس کبیر از ایران جدا بود اما شاه عباس توانست بخشی از مناطق کردستان را با جنگ پس بگیرد. سپاه عثمانی شهر تبریز را نیز تصرف کرد اما به دلیل کمبود آذوقه مجبور به بازگشت شد و حکومت نو پای صفویه از نابودی حتمی نجات یافت.
دلیل کمی شمار سپاهیان ایران در این جنگ به این خاطر بود که بیشتر آنان در خراسان بودند تا از یورش غافلگیرانهٔ ازبکان جلوگیری کنند. دلیل دیگر شکست قزلباشها در این جنگ پیشنهاد دورمش خان شاملو به شاه اسماعیل بود، مبنی بر اینکه اجازه دهند که ارتش عثمانی آرایش دفاعی خود را تکمیل کند تا ایرانیان بتوانند به ابراز دلیری بپردازند و شاه نیز با این پیشنهاد غیرعادی موافقت کرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#16
Posted: 30 Dec 2013 01:38
سلیمان یکم ( سلیمان قانونی)
القاب
سلطان سليمان اول
سلطان سلیمان قانونی
سلطان امپراتوری عثمانی
خادم الحرمین الشریفین
خلیفهٔ مسلمین
امیرالمؤمنین
سلطنت ۱۵۶۶–۱۵۲۰ (۴۶ سال)
دوره رشد امپراتوری عثمانی
تاجگذاری : ۳۰ سپتامبر ۱۵۲۰
نام کامل : سلیمان
زادهٔ : ۶ نوامبر ۱۴۹۴
زادگاه :ترابوزان
درگذشتهٔ ۵ :/ :۶ سپتامبر ۱۵۶۶ (۷۱ سال)
مکان مرگ :سیگتوار، مجارستان
مدفون در مسجد سلیمانیه، قسطنطنیه (امروزه استانبول)
پس از :سلیم یکم
پیش از : سلیم دوم
همسر :خرم سلطان
کنیز ماهدوران سلطان
خاندان سلطنتی خاندان عثمانی
خاندان دودمان عثمانی
پدر سلیم یکم
والده سلطان عایشه حفصه سلطان
فرزندان شاهزاده محمود (۱۵۲۱–۱۵۱۱)
شاهزاده مصطفی (۱۵۵۳–۱۵۱۵)
شاهزاده محمد (۱۵۴۳–۱۵۲۱)
مهرماه سلطان (۱۵۷۸–۱۵۲۲)
سلیم دوم (۱۵۷۴–۱۵۲۴)
راضیه سلطان (۱۵۷۰–۱۵۲۵)
شاهزاده بایزید (۱۵۶۱–۱۵۲۷)
شاهزاده جهانگیر (۱۵۵۳–۱۵۳۱)
سلیمان یکم (به ترکی عثمانی: سلطان سلیمان اول یا قانونی سلطان سلیمان؛ ۶ نوامبر ۱۴۹۴ – ۵/۶/۷ سپتامبر ۱۵۶۶) دهمین سلطان امپراتوری عثمانی است که از سال ۱۵۲۰ تا لحظهٔ مرگش در سال ۱۵۶۶ بر امپراتوری عثمانی حکم راند و از این لحاظ طولانیترین دورهٔ سلطنت را در میان خاندان عثمانی داراست. او را در غرب با نام سلیمان محتشم و در شرق با نام سلیمان قانونی میشناسند. از آن جهت به قانونی مشهور شد که سیستم قضایی امپراتوری عثمانی را بهکلی بازسازی کرد. او در اروپای سدهٔ شانزدهم به عنوان سلطانی برجسته و والامقام مطرح گشته بود که مسئولیت امپراتوری عثمانی را در اوج قدرت نظامی، اقتصادی، و سیاسیاش بر عهده داشت. سلیمان، شخصاً ارتش عثمانی را برای فتح استحکامات دنیای مسیحیت در بلگراد، رودس، و اکثر مجارستان رهبری کرد اما در محاصرهٔ وین در سال ۱۵۲۹ ناکام ماند. او باریکههای بزرگی از شمال آفریقا که از غرب تا سر حدات الجزایر میرسید و همچنین قسمت اعظم خاورمیانه را طی منازعاتش با ایرانیان به انضمام خاک امپراتوری عثمانی درآورد. تحت رهبری او، ناوگان دریایی امپراتوری عثمانی بر دریاهای اطراف، از مدیترانه گرفته تا دریای سرخ و خلیج فارس، تسلط یافت.
در مقام سلطان یک امپراتوری در حال گسترش، سلیمان شخصاً سردمدار ایجاد تغییراتی بنیادین در قانونگذاری امور مرتبط با جامعه، آموزش، مالیات، و حقوق جزایی شد. قوانینی که او وضع کرد تا سدهها پس از مرگ او، شاکلهٔ امپراتوری عثمانی را تشکیل میدادند. نه تنها خود شاعر و زرگری برجسته به شمار میآمد، بلکه همواره حامی و پشتیبان فرهنگ و هنر نیز بود و عصر طلایی هنر، ادبیات، و معماری امپراتوری عثمانی را خود شخصاً سرپرستی میکرد. سلیمان به پنج زبان ترکی عثمانی، ترکی جغتایی، عربی، فارسی، و روسی سخن میگفت. سلیمان با زیر پا گذاشتن سنتها و رسوم سلاطین پیشین، با کنیزی از حرمسرا به نام روکسلانا (بعداً خرم سلطان) ازدواج کرد. دسیسهچینیهای خرم سلطان در مقام ملکهٔ دربار و نفوذ و سلطهای که بر سلیمان داشت، آوازهٔ او را در جهان پیچاند. پسرشان، سلیم دوم، پس از مرگ سلیمان در سال ۱۵۶۶ و پس از ۴۶ سال زمامداری پدر، به جای او بر تخت سلطنت نشست.
سلیمان احتمالاً در ۶ نوامبر ۱۴۹۴ در شهر ترابوزان، واقع در سواحل دریای سیاه زاده شد. مادر او، والده سلطان عایشه حفصه سلطان یا حفصه خاتون سلطان نام داشت. در سن هفت سالگی برای تحصیل علوم، تاریخ، ادبیات، الهیات، و فنون جنگی در مدارس کاخ توپقاپی به قسطنطنیه رفت. در آنجا با بردهای به نام ابراهیم آشنا شد و رفتار دوستانهای را با او پیش گرفت. ابراهیم بعداً به یکی از معتمدترین مشاوران سلطان سلیمان تبدیل شد. سلیمان جوان در سن هفده سالگی به سمت فرماندار کفّه (تئودوسیا) و سپس ساروخان (مانیسا) برگماشته شد. با درگذشت پدرش، سلطان سلیم، در سال ۱۵۲۰ به قسطنطیه آمد و بر تخت سلطنت امپراتوری عثمانی نشست. بارتولومئو کونتارینی، سفیر ونیز، تنها چند هفته پس از جلوس سلیمان بر تخت سلطنت، او را چنین توصیف کردهاست: «۲۶ سال سن دارد. قدبلند و لاغر اما عضلانی است و پوست صورت حساسی دارد. گردنش اندکی بیش از حد دراز است. صورتش لاغر و دماغش عقابی است. ریش و سبیلهای کمپشت و کوتاهی دارد. در مجموع ظاهر خوبی دارد اگرچه رنگش پریده است. گفته میشود که اربابی خردمند و علاقهمند به دانش است و همگان به سلطنت او امید بستهاند.» برخی از مورخان ادعا میکنند که سلیمان در جوانی علاقهٔ وافری به اسکندر کبیر داشتهاست. او تحت تأثیر رؤیای اسکندر مبنی بر تشکیل حکومتی جهانی از شرق گرفته تا غرب، قرار داشت و این رؤیا در لشکرکشیهای او به آسیا، آفریقا، و اروپا بیتأثیر نبود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#17
Posted: 30 Dec 2013 01:47
لشکرکشیها
حمله به اروپا
سلیمان به محض آنکه بر تخت سلطنت نشست، لشکرکشیهایش را آغاز نمود. پس از آنکه در سال ۱۵۲۱ شورشی که به رهبری فرماندار دمشق به پا شده بود، با موفقیت سرکوب شد، سلیمان بهسرعت خود را برای هجوم به بلگراد که جدش، محمد دوم، از فتح آن عاجز مانده بود آماده کرد. پس از آنکه صربها، بلغارها، بیزانسیها، و آلبانیاییها همگی در نبرهای پیشین از سلاطین عثمانی شکست خورده بودند، مجارها تنها مانع در برابر امپراتوری عثمانی در راه به دست آوردن فتوحات بیشتر در اروپا به حساب میآمدند و تسخیر بلگراد برای از میان برداشتن این سد، ضروری به نظر میرسید. سلیمان، بلگراد را محاصره کرد و با قرار دادن توپهای جنگی در جزیرهای واقع در رود دانوب، شهر را بهسنگینی زیر بمباران گرفت. نیروی دفاعی بلگراد که تنها از ۷۰۰ سرباز تشکیل شده بود، در برابر این بمباران سنگین تاب تحمل نیاورد و شهر در اوت ۱۵۲۱ سقوط کرد.
خبر سقوط یکی از مهمترین استحکامات دنیای مسیحیت، سرتاسر اروپا را به وحشت انداخت. سفیر امپراتوری مقدس روم در قسطنطنیه در این باره نوشتهاست «تسخیر بلگراد سرآغاز بلایایی بود که بر سر مجارستان فرود میآمد. مرگ پادشاه لایوش، تسخیر بودین، اشغال ترانسیلوانی، نابودی یک پادشاهی مترقی، و رعب و وحشتی که بر سایر ملل همسایه غلبه کرده بود، در پی تسخیر بلگراد روی میداد».
راه برای فتح مجارستان و اتریش باز شده بود اما سلیمان توجهش را معطوف به جزیرهٔ رودس واقع در شرق دریای مدیترانه کرد که پایگاه اصلی شوالیههای هاسپیتالر به حساب میآمد. سلیمان در تابستان ۱۵۲۲ ناوگانی دریایی متشکل از ۴۰۰ کشتی جنگی را روانهٔ رودس کرد و خود با سپاهی متشکل از ۱۰۰٬۰۰۰ مرد جنگی از طریق آسیای صغیر رهسپار میدان جنگ شد. پس از پنج ماه محاصره و بروز درگیریهای شدید میان دو طرف، سرانجام رودس تسلیم شد ولی سلیمان اجازه داد که شوالیههای رودس، این جزیره را به مقصد مالت ترک کنند.
با رو به وخامت گذاشتن روابط مجارستان و امپراتوری عثمانی، سلیمان در ۲۹ اوت ۱۵۲۶ دوباره کشورگشایی در اروپای شرقی را از سر گرفت. او در نبرد موهاچ، لایوش دوم را شکست داد و در نتیجه مقاومت مجارها در هم شکست و امپراتوری عثمانی به قدرت بلامنازع اروپای شرقی تبدیل شد. گفته میشود به هنگامی که سلیمان با جسد بیجان لایوش مواجه گردید، زیر لب گفت: «در واقع من به قصد جنگ به سوی او آمدم، اما نمیخواستم او را در چنین وضعی ببینم در حالیکه لذت زندگی و سلطنت را نچشیده بود». هنگامی که سلیمان در حال جنگ با مجارها بود، قبائل ترکمن به رهبری قلندر چلبی در مرکز آناتولی دست به شورش زده بودند.
نبرد ترکان عثمانی با مسیحیان اروپا در سدهٔ شانزدهم
تحت رهبری کارل پنجم و برادرش فردیناند، هابسبورگیها بودین را مجدداً اشغال کردند و مجارستان را در ید قدرت خویش گرفتند. در نتیجه، سلیمان در سال ۱۵۲۹ باری دگر لشکرش را از طریق درهٔ دانوب رهسپار منطقه کرد و کنترل بودین را باز پس گرفت و پاییز همان سال، وین را تحت محاصره در آورد. این لشکرکشی، جاهطالبانهترین لشکرکشی امپراتوری عثمانی و اوج نفوذ این امپراتوری در قلب اروپا در نظر گرفته میشد. اتریشیها با پادگانی متشکل از ۱۶٬۰۰۰ مرد جنگی، اولین شکست سلیمان را به او تحمیل کردند و این آغازی بود بر روابط تیره و تار بین این دو دودمان که تا سدهٔ بیستم میلادی ادامه یافت. تلاش مجدد سلیمان برای فتح وین در سال ۱۵۳۲ باز هم با ناکامی همراه شد زیرا که ارتش او پیش از رسیدن به شهر، مجبور به عقبنشینی شد. در هر دو یورش، ارتش عثمانی اسیر وضعیت بد جوی شد به گونهای که آنها به اجبار ادوات جنگی را پشت سر خود رها کردند و حجم وسیع تدارکات، سرعت نقل و انتقال آنها را کند کرده بود.
در دههٔ ۱۵۴۰ که درگیریها در مجارستان دوباره از سر گرفته شد، فرصت مناسبی برای سلیمان پدید آمد تا شکست در وین را جبران کند. برخی از نجیبزادگان مجارستانی بر این باور بودند که تخت سلطنت پادشاهی مجارستان از آنِ فردیناند، فرمانروای اتریش و شوهر خواهر لایوش، است و دلیل این امر را عقد قراردادی با دودمان هابسبورگ در زمان سلطنت لایوش میدانستند که مطابق آن، در صورتی که لایوش بدون داشتن ولیعهد میمرد، تخت سلطنت پادشاهی مجارستان به دودمان هابسبورگ میرسید. با این همه، برخی دیگر از نجیبزادگان طرفدار سلطنت زاپولیا یانوش بودند، نجیبزادهای که با وجود برخورداری از حمایتهای سلطان سلیمان، هرگز مقبول قدرتهای مسیحی اروپا نیفتاد.
در سال ۱۵۴۱ هابسبورگ به قصد محاصرهٔ بودین و باز پس گرفتنش، دوباره به جنگ با امپراتوری عثمانی مشغول شد. سلیمان با دفع حملات دشمن و تسخیر دژهای نظامی بیشتر، فردیناند و برادرش کارل را مجبور به پذیرش معاهدهای خفتبار به مدت پنج سال کرد. فردیناند از ادعای پادشاهی بر مجارستان دست برداشت و مجبور شد تا بابت زمینهایی از مجارستان که کماکان تحت سلطهٔ خویش داشت، سالیانه خراج بپردازد. متن این معاهده، کارل پنجم را با عنوان «امپراتور» مورد خطاب قرار نمیداد و تنها به عنوان سادهٔ «پادشاه اسپانیا» بسنده میکرد و این نشانگر آن بود که سلیمان خود را «سزار» واقعی میپنداشت.
سلیمان با مقهور کردن رقبای اصلی اروپاییاش، جایگاه امپراتوری عثمانی را به عنوان بازیگری کلیدی در عرصهٔ سیاسی اروپا تثبیت کرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#18
Posted: 30 Dec 2013 01:50
جنگ صفویان و عثمانی (۱۵۵۵–۱۵۳۲)
سلیمان که از مرزهای امپراتوری عثمانی با اروپا آسودهخاطر شد، توجهش را معطوف به خطری کرد که از جانب سلسلهٔ شیعهمذهب صفویه احساس میکرد. با تثبیت قدرت دولت عثمانی در شرق آناتولی، تهدیدی همیشگی متوجه تبریز و عراق بود. در مقابل شاه تهماسب نیز همچون پدرش، ترکمانان آناتولی را به شورش علیه دولت عثمانی تحریک میکرد. قیام اسکندر چلبی در سال ۱۵۲۹ در نتیجهٔ همین تحریکها روی داد. شاه تهماسب روابط دوستانهای را با کارل پنجم، پادشاه اسپانیا، دشمن سلیمان در پیش گرفته بود. والی بدلیس نیز از اطاعت سلیمان دست برداشته و در پناه تهماسب قرار گرفته بود. همچنین صفویان تلاش میکردند تا در مرکز و جنوب عراق—سرزمینی که روزگاری قلب خلافت عباسیان به شمار میآمد—مذهب تشیع را جایگزین مذهب تسنن کنند. کشتن مفتیان و محققینی که از پذیرش مذهب جدید سر بار میزدند و تخریب مقبرهها و اماکن متبرکهٔ اهل سنت از جمله اقداماتی بود که صفویان برای نیل به این هدف انجام میدادند. سلیمان به عنوان رهبر مسلمانان اهل سنت نمیتوانست تنها نظارهگر این قضایا باشد. والی بغداد نیز که دستنشانده تهماسب بود با دولت عثمانی به توافق رسید. علاوه بر همهٔ این مسائل، انگیزهها و منافع اقتصادی نیز دخیل بود .
در سال ۱۵۳۳ وقوع جنگ اجنتابناپذیر به نظر میرسید. سلیمان در اکتبر ۱۵۳۳ به وزیر اعظمش، ابراهیم پاشا مأموریت داد تا بهسرعت سپاهی جمعآوری کند و به سوی کردستان حرکت کند. سلیمان خود در قسطنطنیه ماند تا سپاهی بزرگتر را سازماندهی کند و در اسرع وقت به یاری ابراهیم بشتابد. ابراهیم مناطق بین ارزروم و دریاچهٔ وان و همچنین آذربایجان را اشغال کرد. سلیمان در پی آن بود تا با شکست دادن صفویان برتری خویش را ثابت کند در نتیجه به مناطق مرکزی ایران یورش برد و تا سلطانیه پیش آمد. اما شاه تهماسب قصد جنگیدن نداشت و سعی میکرد با از دست دادن زمین، از درگیر شدن در جنگی سهمگین خودداری کند. سلیمان که از تبعات تعقیب کردن ایرانیان در زمستان سرد بیمناک بود، تغییر نظر داد و تصمیم گرفت تا بر روی عراق که آبوهوای مساعدتری داشت تمرکز کند. سلیمان با گذر از کوههای زاگرس در زمستان همان سال بغداد و سایر نواحی عراق را بدون مواجهه با هیچگونه مقاومتی فتح کرد. در نتیجه سرزمینهای پیشین خلافت اسلامی به انضمام ملک عثمانی درآمد و سیادت سلیمان بر جهان اسلام تثبیت شد. در ادامه آذربایجان چندین مرتبه بین دو دولت دست به دست شد اما تهماسب همچنان از رویارویی مستقیم با سلیمان خودداری میکرد. سلیمان به صفویان اجازه داد تا آذربایجان را دوباره تحت تصرف خویش بگیرند اما پیش از بازگشت به خانه، وضعیت استان ارزروم را سر و سامان داد و در مناطقی که روزگاری در اختیار ترکمانان و کردها قرار داشت، حاکمیت مستقیم دولت عثمانی را اعمال کرد. در نتیجه لشکرکشی عظیم سلیمان به شرق با پیروزی قطعی بر صفویان همراه نشد. کردستان و اکثر عراق به تصرف دولت عثمانی درآمد اما صفویان شکست نخوردند. آذربایجان، جنوب قفقاز، و قسمتهایی از شرق عراق همچنان تحت کنترل دولت صفویه باقیماند اما قدرت نظامی و وجههٔ مذهبی صفویه در آناتولی تضعیف گردید.والیان گیلان و شروان که منشأ ثروتشان ابریشمی بود که از طریق تبریز به بورسه و حلب میفرستادند و از نظر اقتصادی به عثمانیها وابسته بودند سلطه سلطان را به رسمیت شناختند.
پس از آنکه القاس میرزا، برادر شاه تهماسب، در سال ۱۵۴۷ به دولت عثمانی پناهنده شد، سلیمان امیدوار گشت تا با استفاده از تنشهای خانوادگی، خطر مذهب تشیع را دفع کند و دستکم آذربایجان و قفقاز را تصرف کند؛ در نتیجه در سال ۱۵۴۸ به همراه القاس میرزا برای بار دوم به ایران یورش آورد.[۵]علامه بیگ تکالو که در حال حاضر والی تحتالامر ارزروم بود، از جانب سلیمان دستور یافت که سپاهش را برای پیوستن به سپاه القاس میرزا آماده کند تا در حمله به آذربایجان کمک یار القاس میرزا باشد. تبریز به سرعت در ژوئیه ۱۵۴۸ تصرف شد. در آنجا معلوم شد که ادعاهای القاس میرزا مبنی بر اینکه قبایل قزلباش تبریز تمایل فراوان به پادشاهی وی دارند، اغراق بوده است. سپاه القاس میرزا شهرهای قم، همدان و کاشان را تصرف کرد اما از سد استحکامی سپاه اصفهان نتوانست عبور کند. صفویان توسط بهرام میرزا یک ضد حمله را ترتیب داده و توانستند باقیمانده سپاه القاس میرزا را از دزفول خارج کرده و به سمت قلمرو عثمانی برانند.[۶] سلیمان بار دیگر آذربایجان را بهآسانی اشغال کرد. شاه تهماسب در حین عقبنشینی سیاست سوراندن منابع و کور کردن چشمهها و قناتها را اتخاذ کرده بود و به محض آنکه ارتش عثمانی در فصل زمستان به آناتولی بازگشت برای بازپسگیری مناطق از دسترفته جلو کشید. القاس میرزا که دریافته بود سپاه عثمانی نمیتواند بهسادگی بر رقیب چیرگی یابد، پا پس کشید. خستگی و یأسی که سلیمان را فرا گرفته بود، او را مجبور ساخت تا به قسطنطنیه بازگردد حال آنکه پس از دو سال نبرد جز چند قلعهٔ نظامی در گرجستان و قلعهٔ وان، چیز دیگری به دست نیاورده بود. قلعهٔ وان بهخوبی مستحکم و سازماندهی شد تا برای دفع یورشهای بعدی صفویان به آناتولی مورد استفاده قرار گیرد. بدین ترتیب، خطری که از جانب صفویان احساس میشد کاهش یافت اما از بین نرفت.
سلیمان در سال ۱۵۵۴ سومین و آخرین نبردش علیه صفویان را آغاز کرد. دلیل این لشکرکشی، شروع مجدد یورشهای صفویان به آناتولی و پروپاگاندای آنان بود. دسیسهچینیها و توطئههای درباریان از جمله رستم پاشا و خرم سلطان علیه شاهزاده مصطفی که به مرگ او انجامید نیز در آغاز این نبرد بیتأثیر نبود. سلیمان این بار قصد داشت با ویران و تخریب نمودن قلمرو صفوی در قفقاز، سپاه در حال عقبنشینی شاه تهماسب را به دام بیندازد. گرچه عثمانیها این فرصت را داشتند که سربازان زیادی را به اسارت بگیرند و اسرا را به همراه غنائم فراوان به قسطنطنیه بفرستند اما شاه تهماسب سرانجام به کوههای لرستان عقب نشست و سپاهش را از انهدام کامل نجات داد. سلیمان که از دستیابی به یک پیروزی قاطع ناامید شده بود، در سال ۱۵۵۵ در آماسیه پیمان صلحی را با شاه تهماسب منعقد کرد که به موجب آن جنگهای طولانیمدت مابین دو دولت برای مدتی خاتمه مییافت. تهماسب مرزهای میان دو کشور را به همان صورتی که در زمان انعقاد پیمان صلح بود—و شامل آخرین متصرفات سلیمان نیز میشد—پذیرفت و متعهد شد که از پروپاگاندا و یورش به آناتولی دست بردارد. در عوض سلیمان نیز متعهد شد به زائران ایرانی اجازه دهد تا به شهرهای مقدس مکه و مدینه و نیز اماکن مقدس شیعیان در عراق سفر کنند. بالاگرفتن نارضایتیها و شورشی که در سرزمین عثمانی در نتیجهٔ قتل شاهزاده مصطفی روی داده بود، از دیگر عواملی به حساب میآمد که سلیمان را به انعقاد صلح ترغیب کرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#19
Posted: 30 Dec 2013 01:53
نبردها در اقیانوس هند
ناوگان دریایی عثمانی در اقیانوس هند
ناوگان دریایی عثمانی از سال ۱۵۱۸ شروع به کشتیرانی در اقیانوس هند نمود. معروف است که دریاسالاران امپراتوری عثمانی نظیر خادم سلیمان پاشا، سیدی علی رئیس، و کورتاوغلو خضر رئیس به بنادر امپراتوری مغول چون تهته، سورات، و جانجیرا سفر کردهاند. اکبر، امپراتور مغول، خود شش سند با سلیمان قانونی رد و بدل کردهاست.
در آبهای اقیانوس هند، سلیمان خود چندین نبرد دریایی علیه پرتغالیها را رهبری نمود تا آنان را از منطقه دور سازد و دوباره تجارت با هند را از سر بگیرد. در سال ۱۵۳۸ نیروهای عثمانی، عدن در یمن را تحت تصرف خویش در آوردند. هدف از تصرف این شهر آن بود که از عدن به عنوان پایگاهی برای یورش به داراییهای پرتغال در سواحل غربی پاکستان و هند امروزی استفاده کنند. ناوگان دریای عثمانی در سپتامبر ۱۵۳۸ قصد محاصرهٔ دیو را کرد اما در این امر از پرتغالیان شکست خورد و ناکام ماند. ناوگان دریایی عثمانی دوباره به عدن بازگشت و با استقرار صد یگان توپخانه به استحکام مواضع دفاعی شهر پرداخت. با استفاده از پایگاه عدن، سلیمان پاشا توانست کنترل تمامی نقاط کشور یمن از جمله صنعا را در دست بگیرد. با این وجود اهالی عدن بر ضد نیروهای عثمانی به پا خاستند و در عوض از پرتغالیها برای ورود به شهر دعوت کردند. عدن تا هنگامی که پیری رئیس در سال ۱۵۴۷ این شهر را دوباره تسخیر کرد، تحت کنترل پرتغالیها بود.
سلیمان با کنترل قدرتمندانهٔ دریای سرخ توانست با موفقیت راههای تجاری هند را بر پرتغالیها ببندد و روابط تجاری حسنهای را با امپراتوری مغول در جنوب آسیا برقرار کند. دریاسالار پیری رئیس، در سال ۱۵۵۲ ناوگان دریایی امپراتوری عثمانی را رهبری کرد و توانست شهر مسقط را تسخیر کند. در سال ۱۵۶۴ سفیر آچه در عثمانی از سلطان خواست که از کشور متبوعش در برابر پرتغالیها پشتیبانی کند. پیرو این درخواست، نیروی دریایی عثمانی به آچه اردوکشی کرد و حمایتهای نظامی گستردهای را در اختیار اهالی آچه قرار داد.
نبردها در مدیترانه و شمال آفریقا
به محض آنکه سلیمان متصرفاتش در خشکیها را تحکیم بخشید، از خبر تصرف قلعهٔ کورونی در مورئا به دست آندرئا دوریا، دریاسالار کارل پنجم آگاه شد. سلیمان حضور اسپانیا در شرق مدیترانه را نشانهای از قصد کارل پنجم برای به چالش کشیدن سلطهٔ امپراتوری عثمانی بر منطقه میدانست. در نتیجه برای تحکیم موضع ناوگان دریای عثمانی در مدیترانه، خیرالدین پاشا را که دریاسالاری خارقالعاده محسوب میشد به سمت فرماندهی ناوگان دریایی عثمانی منصوب کرد و به او مأموریت داد تا ناوگان دریای عثمانی را بازسازی کند و به چنان عظمتی برساند که شمار دریانوردان عثمانی برابر مجموع شمار تمامی دریانوردان کشورهای حوزهٔ مدیترانه گردد. در سال ۱۵۳۵ کارل پنجم توانست در نبرد با امپراتوری عثمانی، در تونس به پیروزی مهمی دست یابد که این موضوع به همراه جنگی که سال بعد بین عثمانی و ونیز در گرفت، سلیمان را متقاعد کرد تا پیشنهاد فرانسوای اول مبنی بر تشکیل اتحادی بین دو کشور بر ضد کارل را بپذیرد. در سال ۱۵۳۸ خیرالدین پاشا موفق شد ناوگان دریایی اسپانیا را در نبرد پروزا شکست دهد و بدین ترتیب شرق مدیترانه تا ۳۳ سال در سیطرهٔ ترکان عثمانی قرار گرفت تا آنکه در نهایت در نبرد لپانتو با شکست عثمانی، این سیطره پایان پذیرفت.
سرزمینهای وسیعی در شمال آفریقا و شرق مراکش به انضمام قلمرو عثمانی در آمد. سرزمینهای بربری طرابلس، تونس، و الجزایر تبدیل به استانهای خودمختاری از امپراتوری عثمانی شدند و به عنوان خط مقدم و جبههای تازه برای نبرد با کارل پنجم مورد استفاده قرار گرفتند. تلاشهای کارل پنجم برای بیرون راندن ترکان عثمانی از شمال آفریقا در سال ۱۵۴۱ با شکست مواجه شد. پس از این شکست، دزدی دریایی و یورش به سواحل اروپا به قصد گرفتن برده نیز توسط بربرها رواج یافت که صورتی جدید از جنگ علیه اسپانیا در نظر گرفته میشود. گسترش قلمرو عثمانی موجب شده بود تا چیرگی و تسلط این امپراتوری بر دریای مدیترانه، هر چند برای مدتی کوتاه، تثبیت شود. ناوگان دریایی عثمانی علاوه بر مدیترانه، دریای سرخ و خلیج فارس را نیز تحت کنترل خویش داشت. کنترل خلیج فارس تا سال ۱۵۵۴ که نیروی دریای عثمانی مغلوب همتای پرتغالی خویش شد، ادامه یافت. پرتغالیان از سال ۱۵۱۵ ملوک هرمز را تحت سیطرهٔ خود گرفته و بر سر کنترل عدن با نیروهای سلیمان جنگ تمام عیاری را به راه انداخته بودند.
ورود ناوگان ترکان عثمانی به قصد محاصرهٔ مالت
در سال ۱۵۴۲ فرانسوای اول در پی آن بر آمد تا اتحاد فرانسه و عثمانی علیه هابسبورگ را احیا کند. با تشکیل این اتحاد، سلیمان برای یاری رساندن به فرانسویها ۱۰۰ کشتی جنگی کوچک را تحت فرماندهی خیرالدین پاشا به غرب مدیترانه گسیل کرد. خیرالدین پاشا پیش از رسیدن به فرانسه، سواحل ناپل و سیسیل را غارت کرد. در کشاکش همین نبردهای درگرفته بین فرانسوای اول و کارل پنجم بود که خیرالدین پاشا در سال ۱۵۴۳ به نیس حمله آورد و شهر را تسخیر کرد. در سال ۱۵۴۴ بین فرانسوای اول و کارل پنجم پیمان صلحی منعقد شد و در نتیجه اتحاد فرانسه با عثمانی موقتاً پایان پذیرفت.
شوالیههای هاسپیتالر که در سال ۱۵۳۰ دوباره در مالت گرد هم آمده بودند و این بار نام شوالیههای مالت را بر خود نهاده بودند، در سرتاسر مدیترانه برای ناوگانهای دریایی مسلمانان دردسر ایجاد میکردند. اقدامات ایذایی شوالیههای مالت، بهسرعت خشم عثمانیها را برانگیخت و آنها را به این واداشت تا با تشکیل سپاهی عظیم، برای بار دوم به مقر شوالیهها یورش ببرند و از مالت بیرون برانندشان. نیروهای عثمانی در سال ۱۵۶۵ به مالت هجوم بردند و آن را محاصره کردند. محاصرهٔ مالت که از ۱۸ مه آغاز شد تا ۸ سپتامبر ادامه یافت. با تخریب اکثر شهرهای مالت و کشته شدن نیمی از شوالیهها در آغاز جنگ، به نظر میرسید که تاریخ تکرار خواهد شد و نتیجهای مشابه جنگ رودس رقم خواهد خورد اما با رسیدن نیروهای کمکی از اسپانیا، ورق برگشت. ۳۰٬۰۰۰ تن از سربازان عثمانی طی این نبرد کشته شدند و پیروزی از آنِ شهروندان مالت گشت.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#20
Posted: 30 Dec 2013 01:55
اصلاحات اجرایی
با آنکه در غرب از سلطان سلیمان با لقب «محتشم» یاد میشد، مردم عثمانی همواره او را با لقب «قانونی» یاد میکردند. همانطور که لرد کینروس، مورخ اسکاتلندی اظهار میدارد «سلیمان نه تنها همچون پدر و جدش، جنگجویی ماهر و مرد رزم به حساب میآمد بلکه اهل قلم نیز بود. او قانونگذاری بابصیرت بود و در نظر مردمانش فرمانروایی بزرگمنش و دادگری بلندنظر به شمار میآمد». قانون حاکم بر دولت عثمانی، شریعت اسلام بود که به عنوان دستورهای الهی، ایجاد تغییر و تحول در آن خارج از حوزهٔ اختیارات سلطان بود. با این وجود مجموعهای از قوانین کشور شامل حقوق جزایی، حق تصدی زمین، و بستن مالیاتها بنا بر ارادهٔ او وضع میشد. سلیمان تمامی احکامی را که نه سلطان پیشین صادر کرده بودند جمعآوری کرد و پس از زدودن موارد تکراری و رفع تناقضات، دستورالعمل قانونی واحدی را صادر کرد و بسیار تلاش نمود که این دستورالعملها مغایرتی با قوانین اساسی اسلام نداشته باشند. تحت همین چارچوبها بود که سلیمان با پشتیبانی مفتی اعظم، ابوسعود افندی، در پی آن برآمد تا مجموعه قوانین کشور را به گونهای اصلاح کند که سازگاری بیشتری با امپراتوری در حال گسترشش داشته باشد. قوانین تدوینیافته، قانون عثمانی نامیده شدند و به مدت بیش از سه سده شاکلهٔ امپراتوری عثمانی را شکل دادند.
سلیمان توجه ویژهای به گرفتاریهای رعیتهایش داشت. قانون رعیتی که او وضع کرد، مقررات اخذ مالیات از رعایا را به گونهای اصلاح کرد و شأن اجتماعی آنان را به نحوی ارتقا داد که رعایای اروپایی ترجیح میدادند به قلمرو عثمانی مهاجرت کنند تا از این مزایا و اصلاحات بهرهمند شوند. همچنین سلطان در حفاظت از یهودیان مُلکش، حتی تا چندین سده بعد، نقشی کلیدی ایفا کرد. در اواخر سال ۱۵۵۳ یا ۱۵۵۴ به پیشنهاد پزشک و دندانپزشک محبوبش، موسی هامون یهودی، فرمانی صادر کرد که رسماً نسبت دادن تهمت خون به یهودیان را تقبیح میکرد. افزون بر این، سلیمان قوانین جزایی و کیفری جدیدی را وضع کرد که به موجب آن جریمههای معینی به جرایم صورتگرفته اختصاص مییافت و در نتیجه مواردی که به اعدام یا قطع عضو منجر میشد کاهش مییافت. در حوزهٔ مالیات، بر کالاها و خدمات گوناگونی از جمله حیوانات، معادن، سود حاصل از بازرگانی، و عوارض گمرکی واردات و صادرات مالیات بست. علاوه بر وضع مالیات، اموال و املاک مقاماتی که به واسطهٔ اعمالشان دچار رسوایی و بدنامی میشدند نیز به نفع دولت مصادره میشد.
یکی دیگر از موضوعات مورد اهتمام سلطان، آموزش و تحصیلات بود. مدارس وابسته به مساجد که سرمایهٔ مورد نیاز خود را از مؤسسات مذهبی تأمین میکردند، خیلی پیشتر از کشورهای مسیحی آن زمان، فرصت تحصیل رایگان را به پسران اعطا میکردند. سلیمان تعداد مکاتب موجود در قسطنطنیه را به ۱۴ مکتب افزایش داد. در این مکاتب، به پسران خواندن و نوشتن، و علوم اسلامی آموزش داده میشد. مردان جوانی که خواستار تحصیلات بیشتری بودند، میتوانستند در یکی از هشت مدرسهٔ موجود نامنویسی کنند. برنامههای آموزشی این مدارس شامل صرفونحو، مابعدالطبیعه، فلسفه، اخترشناسی، و اختربینی میشد. مدارس عالی، آموزشهایی در سطح دانشگاه ارائه میدادند و دانشآموختگان این مدارس به عنوان امام یا معلم به جامعه خدمت میکردند. مراکز آموزشی تنها یکی از چندین و چند نهاد موجود در محوطهٔ مساجد بودند. کتابخانهها، مراکز پخش غذای رایگان، و بیمارستانها از دیگر خدمات عامالمنفعهای بود که ارائه میشد.
اقدامات فرهنگی
با حمایتهای سلیمان، عصر طلایی فرهنگ و هنر امپراتوری عثمانی شکوفا شد. صدها جامعهٔ هنری موسوم به اهل حرفه در سریرگاه دولت عثمانی، کاخ توپقاپی، به صنعتگری و هنرآفرینی مشغول شدند. هنرمندان و پیشهوران پس از گذراندن دورهٔ کارآموزی در حوزهٔ کاری خود ترقی میکردند و متناسب با میزان مهارتشان دستمزد میگرفتند. سیاهههای پرداختی حقوق ایشان نشاندهندهٔ وسعت حمایت سلیمان از هنرمندان است؛ به گونهای که کهنترین این اسناد که قدمتشان به سال ۱۵۲۶ بر میگردد، ۴۰ جامعهٔ متشکل از ۶۰۰ هنرمند را فهرست کردهاند. جوامع اهل حرفه مستعدترین هنرمندان و پیشهوران امپراتوری عثمانی را به دربار سلطان جذب میکرد. این پیشهوران هم از جهان اسلام بودند و هم از سرزمینهای تازه فتحشدهٔ اروپایی؛ در نتیجه آمیزهای از هنر و فرهنگ اسلامی، ترکی، و اروپایی خلق میشد. پیشهورانی که در دربار خدمت میکردند شامل نقاشان، صحافان، خزدوزان، جواهرسازان، و زرگران میشدند. با آنکه سلاطین پیشین تحت تأثیر فرهنگ ایرانی قرار داشتند، حمایتهای بیدریغ سلیمان از هنرمندان عثمانی، موجب شد که فرهنگ خودی این سرزمین متجلی و شکوفا شود.
سلیمان خود شاعری زبردست بود؛ به فارسی و ترکی شعر میسرود و محبی تخلص میکرد. برخی از سرودههای او به عنوان ضربالمثل در ترکی رواج دارند همچون مَثَل مشهور «همگان مقصودی یکسان دارند اما راههای رسیدن به آن مقصود بسیارند». هنگامی که پسر جوانش، محمد، در سال ۹۵۰ هجری قمری درگذشت، شعری سرود که ماده تاریخ آن به سال مرگ او اشاره داشت: «شهزادهلر گزیدهسی، سلطان محمدم». افزون بر آثار خود سلیمان، در دورهٔ زمامداری او شاعران بزرگی پا به عرصهٔ ادبیات گذاشتند که روح تازهای در کالبد ادبیات جهان دمیدند؛ محمد فضولی و محمود عبدالباقی از جملهٔ این شعرا بودند. به عقیدهٔ ای. جی. دابلیو. گیب، تاریخدان ادبیات، «در هیچ دورهای، حتی در ترکیهٔ مدرن، به اندازهٔ دورهٔ سلطنت سلیمان از شعر و شاعری حمایت نمیشد و شاعران تشویق و دلگرم نمیشدند».
سلیمان همچنین به حمایت از توسعهٔ بناهای یادبود در قلمرو تحت حکومتش مشهور است. او قصد داشت با پیادهسازی پروژههایی چون ساخت پلها، مساجد، کاخها، و نهادهای عمومی و خیریه، قسطنطنیه را به مرکز تمدن اسلامی بدل کند. باشکوهترین این بناها را معمار چیرهدست سلطنتی، معمار سنان، طراحی و ساخته است. معماری عثمانی در زمان سنان اوج بالندگی و شکوه خویش را تجربه کرد و سنان خود مسئولیت ساخت ۳۰۰ بنای یادبود را در سرتاسر امپراتوری عثمانی بر عهده گرفت که در این میان، مساجد سلیمانیه و سلیمیه دو شاهکار او به حساب میآیند. مسجد سلیمیه در آدریانوپل (امروزه ادرنه) و در زمان سلطنت سلیم دوم، پسر سلیمان، ساخته شد. سلیمان همچنین اقدام به مرمت قبةالصخره و دیوارهای بیتالمقدس و بازسازی کعبه در مکه نمود و مجتمعی نیز در دمشق بنا کرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand