ارسالها: 23330
#111
Posted: 24 Jan 2014 01:27
دیوجانس کَلْبی
دیوژن یا دیوجانس کَلْبی ( حدود ۴۱۲ - ۳۲۳ پیش از میلاد) در سینوپ در آسیای صغیر زاده شد. او در جوانی به آتن رفت و به تحصیل فلسفه پرداخت. وی از مبلغین سادهزیستی بود. بطوریکه گفته میشود، سرمایه او یک عصا[نیازمند منبع]، یک بالاپوش و یک کاسه (کوزه) بودهاست. حکایات زیادی، نشاندهندهٔ ستایش وی از زندگی به شیوه سگ كلب میباشد.
فیلسوف یونانی که پابرهنه و ملبس به ردایی - که از زندگی دنیایی تنها داراییاش بود - زندگی سادهای را میجست و چنان بیقید و نسبت به تعلقات دنیوی بیتفاوت بود که آزادانه، در بشکهای میزیست. او که مادیات برایش بیارزش بود؛ تنها برای معاش خود در قبال پند و اندرز حکمتآمیزی که به مردم میداد به قرص نانی بسنده میکرد. از این رو او را فیلسوف گدا نیز میگویند. دیوژن دارای طنزی گزنده و بیاعتنا به مقامهای دنیوی و افتخارات زمانه بود چنانچه زمانی که اسکندر مقدونی که به دیدار دیوژن رفته بود؛ از او پرسید که آیا نیاز به چیزی داری؟ دیوژن در پاسخ گفت: «بلی، خواهش میکنم از جلوی آفتاب من کنار برو». اسکندر به همراهانش که از خشم می خواستند دیوژن را مورد آزار قرار دهند، گفت: «اگر اسکندر نبودم دوست داشتم دیوژن باشم.»
دیوژن را گفتند: دنیا کی خوش میشود. گفت: آنگاه که پادشاهانش فلسفه بخوانند و یا فیلسوفانش پادشاه شوند.
گویند او در شهر میگشته و طلب انسان میکردهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#112
Posted: 24 Jan 2014 01:30
گزنفون
کسنوفانس،گزنفون یا زنوفان منتقد اجتماعی و فیلسوف اهل یونان باستان بود که به سبب شکٌاکیٌت تمام عیارش به دین یونانی، شهرت دارد.
زنوفان فرزند در حدود سال ۵۷۰ پیش از میلاد در شهر کولوفون از شهرهای ایونیا متولد شد. پدرش دِکسیوس یا به قولی دیگر اورثومِنِس بود.
پس از تصرف کولوفون توسط ایرانیان در زمان کوروش کبیر، زنوفان وطن خویش را ترک کرد. او بسیار سفر کرد و در جهانگردیهای خود هزینه زندگی را به عنوان آنچه یونانیان راپسودوس، یعنی راوی شعرهای هومروس مینامیدند، بدست میآورد. وی شاعری توانا بود که اندیشههای خود را که رنگ فلسفی نیز داشتند، در قالب شعر ریخت. زنوفان در حدود سال ۴۸۰ پیش از میلاد درگذشت.
او شعرهایی به نام سیلّوی یا هجونامهها داشتهاست که قطعاتی از آن در دست است. شعری به نام «درباره طبیعت» نیز به وی نسبت داده شدهاست که قطعاتی از آن نیز باقی است. حماسههایی هم درباب تاسیس کولوفون و الئا به او نسبت دادهاند، که اگر این نسبت درست باشد در این صورت او قدیمیترین شاعر یونانی است که اوضاع جاری زمانش را مطرح کردهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#113
Posted: 24 Jan 2014 01:33
زنون
زنون فیلسوف و ریاضیدان یونان باستان که ارسطو وی را بنیانگذار دیالکتیک نامیدهاست. او شاگرد و دوست پارمنیدس و پیرو و مدافع سرسخت فلسفهٔ الئایی بود. مکتبی که بر ثبات و یکتایی واقعیت و بیپایه بودن دانش حسی ما در مورد چندگانگی و تغییرپذیری تأکید داشت.
شهرت زنون بیش تر به خاطر پارادوکسهایی است که در دفاع از مکتب الئایی و عقاید استادش پارمنیدس مطرح کردهاست.
زنون به گفتهٔ افلاطون به همراه پارمنیدس در حدود سال ۴۴۹ پ. م به آتن سفر کرده و در آنجا دیدار و مباحثاتی با سقراط داشتهاند.
او قبل از سفر به یونان کتابی نوشته بود که بر جای نمانده اما به گفتهٔ افلاطون در آن به طور غیرمستقیم واقعیت ِ حرکت و وجود ِ تنوع را رد کرده بود. در این کتاب چهل پارادوکس (متناقضنما) طرح شده بود که برخی از آنها تأثیر عمیقی در گسترش ریاضیات داشتهاند. این پارادوکسها به دو دسته قابل تقسیمند، دسته اول در بارهٔ رد تعدد و کثرت و اثبات نوعی وحدت وجود بوده و دستهٔ دوم به مبحث حرکت میپردازد و آن را غیر ممکن میدانند. در این معماها وی ابتدا یک نظریه از مخالفان پارمنیدس را مطرح کرده و سپس پیامدهای غیرقبول ناشی از پذیرفتن این نظریه را نشان داده و به این ترتیب پوچ بودن آن را ثابت کردهاست. این روش جدلی به نظر میرسد نخستین بار توسط زنون استفاده شده باشد. ارسطو در کتاب «فیزیک» در پس پاسخ به ادعای زنون در مورد واقعیت نداشتن حرکت برآمده و نشان داده که بحثهای زنون بر پایهٔ تصوراتی اشتباه از مفهوم حرکت و فضا است. با این حال استدلالهای زنون در دوران خود که هنوز منطق به صورت یک علم درنیامده بود بسیار منطقی به نظر میرسیده و میتوانسته طرفداران زیادی را به خود جذب کرده، به عنوان چالشهایی غیر قابل پاسخ برای افرادی که بر واقعیت داشتن حواس تأکید داشتند، راه را برای ترویج شکگرایی سوفسطائیان باز کند.
بر اساس منابع قدیمی زنون همچون پارمنیدس به فعالیت سیاسی در شهر خود میپرداخت و به دلیل توطئه علیه یک حاکم مستبد به مرگ محکوم شد. داستانهایی در مورد بردباری او در زیر شکنجه و مرگ دردناکی که بر او تحمیل شد، نقل شدهاست.
زنون درهای حقیقت و دروغ را به شاگردان خود نشان میدهد
او نیز همچون استاد خویش بر غیر ممکن بودن حرکت استدلال میکرد و چنین میگفت:
اگر حرکت واقعیت داشته باشد، انتقال است از یک نقطه به نقطهٔ دیگر. پس هرگاه میان این دو نقطه یک خط بکشیم، خواهیم توانست آن را به دو نیم کنیم، و آن نیمه را نیز به دو نیم و همین کار را بر نیمههای دیگر؛ و آنچنان اینکار ادامه خواهد یافت که پایانی نداشته باشد. پس میان این دو نقطه از اجزای بیشمار تشکیل شدهاست، که یک جسم هنگام حرکت باید از بیشمار قسمت عبور کند، که اینکار به زمان بینهات احتیاج دارد؛ و بنابر این حرکت هیچگاه انجام نخواهد شد.
بطور مثال اگر آشیل که تندروترین ِ مردمان است به دنبالِ لاکپشتی بدود، هرگز به او نخواهد رسید. چرا که هرگاه آشیل مسافتی را میپیماید، لاکپشت نیز همان مسافت را پیموده، و آشیل باید آن مسافت را نیز بپیماید.
یا هرگاه تیری را از کمان رها میکنیم، چنین به نظر میرسد که آن تیر پرتاب میشود و در حال حرکت است. اما در واقع ساکن است، چون هر قسمتی که به نظر خالی میآید نیز در اصل از هوا پر شدهاست، و در جایی که پر باشد، انجام حرکت غیر ممکن است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#114
Posted: 24 Jan 2014 01:34
زنون رواقی
زنون رواقی دردر جزیره قبرس متولد گردید، او بنیانگذار مذهب رواقی است.
او در قبرس به دنیا امد، داستانهای مختلفی از زندگی او روایت شدهاست، در یکی از این حکایتها گفتهاند که او یک تاجر بودهاست که بعد از برشکستگی به آتن آمده و در یک کتاب فروشی مشغول به کار شدهاست.
ایدهها و دیدگاههای او را به سه قسمت تقسیم کردهاند، منطق، فیزیک (جهان طبیعت نه علم فیزیک) و اخلاق و هدف اصلی او رسیدن به خوشبختی ار راه طبیعت است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#115
Posted: 24 Jan 2014 14:20
سکستوس امپریکوس
سکستوس امپریکوس فیلسوف و پزشک و ستاره شناس یونانی سده دوم و سوم میلادی (۲۱۰-۱۶۰ میلادی) می باشد. کارهای فلسفی وی از کامل ترین کارهای بازمانده از دوران یونان و روم باستان بوده و در شک گرایی می باشد.
سه تا از کارهای شناخته شده وی:
۱-چهارچوب پیرهونی گرایی
۲-بر ضد ریاضی دانان
نوشته دومی دو کتاب مجزا با یک عنوان می باشد.
نخستین شش جلد کتاب بر ضد ریاضی دانان به طور کلی به عنوان بر ضد استادان شناخته می شود. ولی هر یک عنوانی مجزا نیز دارد.
سکستوس دیدگاهی را گسترش داد که در هر گونه دانشی می تواند به کار گرفته شود. او در باره درستی قیاس شک کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#116
Posted: 24 Jan 2014 14:25
سقراط
سقراط فیلسوف بزرگ یونانی اهل آتن و از تأثیرگذارترین افراد بر فلسفهٔ اسلامی و فلسفهٔ غرب بود.
سقراط هیچگاه زحمت نگارش اندیشههایش را به خود نداد. تقریبآ هر آنچه امروزه از سقراط میدانیم، از طریق مشهورترین شاگردش، افلاطون به دست ما رسیدهاست. او در رسالههای آپولوژی، کریتون و فایدون به شرح زندگی و محاکمهٔ استادش پرداختهاست. در رسالههای دیگر افلاطون نیز، افکار سقراط تشریح شدهاند؛ با این وجود تفکیک افکار سقراط از افکار افلاطون دشوار است.
زندگینامه
سقراط در ۴۷۰ یا ۴۶۹ پیش از میلاد در آتن بهدنیا آمد. پدرش مجسمهسازی سرشناس و محترم بود. این اعتبار برای سقراط مجالی فراهم آورد تا از بهترین آموزشهای آن زمان آتن، از حساب و هندسه و نجوم تا شعر کلاسیک یونان را فراگیرد.
همهٔ مورّخان متفقالقول هستند که سقراط مردی بسیار زشترو بودهاست. سر او طاس، صورت او پهن و گرد، و چشمان او فرورفته و بیحرکت بود و دماغی بزرگ و در عین حال کوفته داشتهاست که بر روی آن لکهای واضح دیده میشدهاست.
سقراط در جوانی به عنوان هوپلیت(سرباز پیادهنظام ارتش) خدمت کرد. آلکیبیادس دربارهٔ این دوره از زندگی سقراط میگوید:«تاب و توانش بسیار بود. گاهی آذوقه نمیرسید و ما بیغذا میماندیم. در چنین مواقعی، که به هنگام جنگ غالبأ پیش میآید، سقراط نه تنها از من بلکه از همه برتر بود. هیچکس با وی قابل قیاس نبود... قدرتش در تحمّل سرما نیز شگفتانگیز بود. یخبندان سختی بود زیرا که زمستان در آن ناحیه به راستی سرد است، و همه یا در خانه میماندند یا اگر بیرون میرفتند؛ پوشاک فراوان به تن میکردند و پاهای خود را در پشم یا نمد میپیچیدند. در چنین هنگامی، سقراط با پاهای برهنه و پوشاک عادی خود بهتر از سربازان دیگر روی یخ قدم برمیداشت و سربازان از روی خشم و کینه به او مینگریستند؛ زیرا چنان مینمود که سقراط آنان را تحقیر میکند.»
دوستان و همشهریانش شجاعت و ایستادگی وی را در جریان محاصرهٔ پوتیدایا طی نبرد دلیروم از جنگهای پلوپونزی بسیار ستودند. شجاعتی که در آن جنگها از خود نشان داد، از وی شخصیتی برجسته و ممتاز ساخت.
افکار سقراط متوجه مفهوم انسانیت شد. تا آن زمان بیشتر تلاشهای فیلسوفان و اندیشمندان، درباره جهان و چیستی آن بود و این که از چه موادی تشکیل شده و ماده اصلی آن چیست. اما او اعلام کرد که باید جهانشناسی را کنار گذاشت و به انسان بازگشت، شعار او خودت را بشناس بود.
سقراط در بازار آتن(آگورا) جوانان و متفکران را دور خود جمع میکرد و آنها را به زیر سایهٔ معابد میکشاند و از آنان میخواست تا سخنان و کلمات خود را تحت تعریف دربیاورند. همشهریان آتنیاش را تشویق میکرد تا خدایانشان، ارزشهایشان و خودشان را مورد پرسش و ارزیابی قرار دهند. تا میدید که مردم به سهولت راجع به عدالت گفتگو میکنند، وی به آرامی میپرسید که آن چیست؟ این شرافت، فضیلت، اخلاق و وطندوستی که از آن سخن میگویید؛ چیست؟
جوانانی که دور او جمع میشدند، از گروههای مختلفی بودند:ثروتمندانی چون افلاطون و آلکیبیادس که از تحلیل هجوآمیز سقراط از دموکراسی آتن لذت میبردند؛ امثال آنتیستنس که فقر بیاعتنای استاد را میستودند و از آن دینی درست میکردند؛ و آنارشیستهایی(به تعبیر امروزی) از قبیل آریستیپوس که در آرزوی دنیایی به سر میبردند که در آن بنده و رئیس و مرئوسی نباشد و همه همچون سقراط کاملآ آزاد باشند.
احترام و علاقهٔ بیحدی که سقراط در نزد شاگردانش داشت، نه تنها به خاطر سابقهٔ افتخارآمیز او در میدان جنگ، یا بیاعتنایی به مظاهر دنیا؛ بلکه بیش از همه به سبب فروتنی سقراط در عقل و حکمت بود. او مدعی حکمت نبود، بلکه تنها میگفت که با شور و شوق به دنبال آن میرود. مبدا فلسفهٔ او همانا اعتراف به جهل خویشتن بود، آنچنان که میگفت:«دانم که ندانم».
در سال ۳۹۹ پیش از میلاد، سقراط به فاسد کردن جوانان متهم شد. اتهام دیگر او بیاعتقادی به خدایان بود. سقراط را به دادگاه فراخواندند و قضّات مجازات مرگ را برای سقراط خواستار شدند.
بر اساس آنچه افلاطون که خود در جلسهٔ دادگاه حاضر بوده، در رسالهٔ آپولوژی نوشته است؛ در ابتدا اتهام سقراط به او فهمانده میشود و سپس سقراط در مقام دفاع از خود برمیآید. او منکر آن است که جوانان را فاسد کرده باشد. سقراط شرح میدهد که نه تنها عموم مردم بلکه معبد دلفی او را داناترین افراد بشر دانسته، در حالی که تنها علمی که او دارد؛ علم به جهل خویشتن و ناچیزی علم بشر در برابر علم خداست.
سقراط میگوید که او منکر خدایان آتن است، خود به خدایی یگانه باور دارد. او تعلیم فلسفه را وظیفهای میداند که از سوی خدا به او محوّل شده و او اطاعت خدا را بر اطاعت مردم ترجیح میدهد. پس از پایان این خطابه، قضّات حکم به سرکشیدن جام زهر صادر میکنند، و سقراط خطابهای نهایی ایراد میکند که در آن بیش از پیش، از اعتقادش به زندگی پس از مرگ سخن میگوید. در نهایت، در حالی که شاگردانش پیشنهاد فرار به او میدهند، او مرگ را به فرار ترجیح میدهد.
انقلاب سقراط در فلسفه
پیش از سقراط، فیلسوفان به طور کلی بروننگر بودند و تلاش میکردند تا پدیدههای جهان را توضیح دهند. فلسفه با سقراط به مسیر تازهای افتاد. انقلاب سقراط، وارد کردن اخلاق در فلسفه، اخلاق را در کانون توجّه فلسفه قراردادن و تأکید ورزیدن بر فنّ جدل و استدلال نظری است. و این کار به معنای دروننگری، روی تافتن از جهان خارج و نظر کردن به انسان و خویشتن انسان است.
روش سقراط که خودش آن را تلنخوس(بازجویی) مینامید، بر اساس سوال و جواب متوالی و هدفمند بناشده بود؛ به طوریکه سقراط با اختیار موضع طرف مقابل، ابتدا موافقت و همراهی او را جلب میکرد و سپس تناقضات استدلالهای او آشکار شده و با استفاده از موضع خود شخص، مدعایش را رد مینمود.
در آن دوران سوفسطائیان نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به آنها سفسطه و فن جدل آموزش میدادند وادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد. آنها خود را دانشمندترین و عالمترین مردمان میخواندند. سقراط بنا بر نتیجهای که در زندگی بدان رسیده بود، با آنها که ادعای علم و دانش داشتند، به مقابله پرداخت.
روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنها وارد گفتگو میشد و میکوشید تا از او افکارش را درباره موضوعی خاص، مثلاً شجاعت بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر میکرد که حقیقت شجاعت را میشناسد و به آن آگاه است.
سقراط گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع میکرد و در آغاز خود را با آن چه شخص مقابلش میگفت، همراه نشان میداد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، اما سر انجام بحث را به جایی میرساند که شخص مقابل به نادانی خود پی میبرد؛ یعنی به این نتیجه میرسید که حقیقتاً هیچ چیزی را درباره شجاعت نمیداند و به این صورت، سقراط به او میفهماند که اعتراف به نادانی، بزرگترین دانش است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#117
Posted: 24 Jan 2014 14:29
فیثاغورس
پیتاگوراس، فیثاغورس یا فیثاغورث؛ فیلسوف و ریاضیدان یونان باستان بود.۵۶۹-۵۰۰ پیش از میلاد. او نخستین کسی بود که توانست اصول پراکندهای را که ریاضیدانان نخستین عمدتاً با استقرا و آزمون و خطا کشف کرده بودند، بر پایهٔ اصول و براهین قیاسی بنا کند.
فیثاغورس در جزیرهٔ ساموس، نزدیک کرانههای ایونی، زاده شد. او در عهد قبل از ارشمیدس، زنون و اودوکس (۵۶۹ تا ۵۰۰) پیش از میلادمیزیست.
او در جوانی به سفرهای زیادی رفت و این امکان را پیدا کرد تا با افکار مصریان باستان، بابلیان و مغان ایرانی آشنا شود. او روی هم رفته، ۲۲ سال در سرزمینهای خارج از یونان بود و چون از سوی پولوکراتوس، شاه یونان، به آمازیس، فرعون مصر سفارش شده بود، توانست به سادگی به رازهای کاهنان مصری دست یابد. او مدتها در این کشور به سر برد و در خدمت کاهنان و روحانیان مصری به شاگردی پرداخت و آگاهیهای بسیار کسب کرد. سپس از آنجا روانه بابل شد و شاگردی را از نو آغاز کرد. او در بابل به حالت اسارت زندگی میکرد تا اینکه به همراه داریوش دوم به فارس آمد و از تخت جمشید که در حال ساخت بود دیدن کرد.
وقتی او در حدود سال ۵۳۰، از مصر بازگشت، در زادگاه خود مکتب اخوتی را بنیان گذاشت که طرز فکر اشراقی داشت. هدف او از بنیان نهادن این مکتب این بود که بتواند مطالب عالی ریاضیات و مطالبی را تحت عنوان نظریههای فیزیکی و اخلاقی تدریس کند و پیشرفت دهد.
شیوهٔ تفکر این مکتب با سنت قدیمی دموکراسی، که در آن زمان بر ساموس حاکم بود، متضاد بود. و چون این مشرب فلسفی با مذاق مردم ساموس خوش نیامد، فیثاغورس به ناچار، زادگاهش را ترک گفت و به سمت شبه جزیره آپتین رفت و در کراتون مقیم شد.
در افسانهها چنین آمدهاست که متعصبان مذهبی و سیاسی، تودههای مردم را علیه او شوراندند و مکتب و معبد او را آتش زدند و وی در میان شعلههای آتش جان سپرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#118
Posted: 24 Jan 2014 14:30
فیلیپ اوپوسی
فیلیپ اوپوسی ریاضیدان و منجم یونانی قرن پنجم قبل از میلاد و از شاگردان افلاطون بود.
او پس از مرگ استادش، اپی نومیس را تدوین کرد که فیثاغوریترین همهٴ رسایل افلاطونی بود، و ذیلی بر کتاب نوامیس نوشت که برای مطالعهٴ نجوم و فیزیک افلاطونی اهمیت دارد.
او دربارهٴ اعداد کثیرالاضلاع و بسیاری موضوعات نجومی آثاری نوشت، ولی هیچیک از آثارش به جای نمانده است.
او رنگینکمان را پیآمد انکسار نور دانست.
احتمال زیاد دارد که فیلیپ اوپوسی با فیلیپ مدمایی (مندهای) یکی باشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#119
Posted: 24 Jan 2014 14:31
کلینوماخوس
کلینوماخوس یکی از فیلسوفان یونانی مکتب مگارا و از اهالی ثوری بود که در قرن چهارم پیش از میلاد می زیست.
آن طور که از نوشته های دیوژن لائرتی بر می آید وی نخستین رساله در باب اصول اساسی دیالکتیک را نوشت و همچنین وی را پایه گذار مکتب دیالکتیک می داند. بر طبق نوشته های کتاب سودا ، کلینوماخوس شاگرد اقلیدس مگارایی و آموزگار بروسون آخایی بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#120
Posted: 24 Jan 2014 14:32
گرگیاس
گرگیاس یا جرجیاس از نخستین سوفسطاییان یونان بود.
گرگیاس فرزند خارمانتیداس بود و در سال ۴۸۷ پیش از میلاد در شهر لئونتینی، از متصرفات یونان در سیسیل زاده شد. گرگیاس برادری به نام هرودیکوس، و نیز خواهری داشت که تندیس او را وقف پرستشگاه خدای دلفی کرد.
گرگیاس شصتساله بود که همشهریانش او را در سال ۴۲۷ پیش از میلاد به آتن فرستادند تا از آتنیان در برابر هجوم سیراکوزیها درخواست کمک کند. گرگیاس در آتن به سخنرانی پرداخت، و به آموزش فنّ سخنوری مشغول شد. ایسوکراتیس، پریکلس، کریتیاس، آلکیبیادس، توسیدید، آگاتون، کرفون، پولوس و کالیرس از شاگردان او بودند.
گرگیاس سال ۳۷۶ پیش از میلاد در سن صد و یازده سالگی در لاریسا در تسالی درگذشت.
گرگیاس ادعا میکرد که اگر به قول پارمنیدس وجود چیزی است که در همهجا هست؛ به واقع تفاوتی با چیزی که در هیچجا نیست، ندارد و چنین چیزی هیچ است و بدین وسیله وجود همه چیز را انکار میکرد. هیچ چیز وجود ندارد، و به فرض وجود برای انسان شناختنی نیست، و اگر هم برای انسان شناختنی باشد، نمیتوان دربارهٔ آن به دیگران آموزش داد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.