ارسالها: 23330
#141
Posted: 24 Jan 2014 16:50
مکتب چندگانهگرایی
مکتب چندگانهگرایی یکی از مکاتب فلسفی پیشاسقراطی بود که درصدد وحدتبخشی به پاسخهای افراطگرایانهٔ هراکلیتوس و الئاییان به مسئلهٔ ثبات و تغییر برآمد.
وجه اشتراک چندگانهگرایان در باور به عناصر و ریشههای گوناگون برای مواد و ردّ یگانهانگاری بود. امّا آنچه که ایشان را از هم متمایز میکند، تعداد ریشههای اولیه و ساختار هر مادّهاست.
آناکساگوراس تعداد ریشهها را به طور نامحدود بالا برد. میگفت همهٔ مواد شامل همهٔ ریشهها و عناصر اولیّه هستند؛ امّا هر مادّهای را که درنظر بگیریم، آن عنصری جلوه میکند که آن مادّه از آن بیش از سایر عناصر بهره بردهاست. مادّه تا بینهایت بخشپذیر است، اما حتّی کوچکترین ذرهٔ مادّه شامل همهٔ عنصرهاست.
به نظر امپدوکلس، ریشههای اولیّه همان عناصر اربعه هستند که جاویدانند، ولی ممکن است به نسبتهای مختلفی با هم آمیخته شوند و مواد مرکبی را که ما در طبیعت میبینیم، به وجود آورند. تغییر، تجلّی درآمیختن و جداشدن مواد است. «مهر» عنصرها را به درآمیختن با هم، و «ستیزه» یا «کین» عنصرها را به گسستن دوباره از هم وا میدارد. مهر و کین نیز عنصرهایی مادی اند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#142
Posted: 24 Jan 2014 16:55
مکتب اتمگرایی
مکتب اتمگرایی یا ذرهگرایی یکی از مکاتب فلسفی پیشاسقراطی بود که با ناکام دانستن موضع چندگانهگرایان در حلّ اختلافات متافیزیک هراکلیتوس و پارمنیدس؛ درصدد ارائهٔ راهحلی جدید با طرح مفهوم اتم برآمد.
مکتب اتمگرایی با لئوکیپوس آغاز شد، دموکریت آن را ساخته و پرداخته کرد، ارسطو به آن حمله برد و اپیکور آن را از نو طرح نمود.
این نظریه مضمون یکی از بلندترین منظومهها به نام دربارهٔ طبیعت اشیاء قرار گرفت که سرودهٔ لوکرتیوس است. نظریهٔ اتمی یونانیان باستان سپس به فراموشی سپرده شد، تا آنکه در سدهٔ هفدهم الهام بخش علم گشت و در هیبتی جدید مطرح شد، و بعدها مدارکی در تایید وجود اتمها به دست آمد.
اتمیستهای یونان باستان بر این باور بودند که همهٔ اشیاء از اتمها تشکیل یافتهاند. طبق نظر آنها، اتمها ذرات بسیار کوچکی هستند که از لحاظ فیزیکی(ولی نه از لحاظ هندسی) غیرقابل تقسیمند. میان اتمها فضای تهی است؛ اتمها فناناپذیرند؛ همیشه در حرکت بودهاند و همیشه در حرکت خواهند بود؛ و تعداد اتمها و حتی تعداد انواع آنها بینهایت است. تفاوت هر نوع اتم با نوع دیگر؛ در شکل، اندازه و درجه حرارت است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#143
Posted: 24 Jan 2014 23:23
سوفیسم
سوفسطائیگری یا سوفیسم، نحلهای فکری در یونان باستان بود. قائلان به آن را سوفسطائی یا سوفیست میگفتند.
سوفسطائی یا سوفیست در لغت به معنای استاد، دانشور و زبردست است. کسی که در امور زندگی هوشمند و زیرک است.
در یونان باستان آموزگاران فلسفه را سوفسطائی میگفتند. اینان از شهری به شهر دیگر میرفتند و جوانان را دور خود جمع کرده و در ازای حقالٌزحمه به تدریس میپرداختند. سوفسطائیان خطابت و جدل و دیگر فنونی را که برای موفقیتهای اجتماعی و سیاسی لازم بود، به شاگردانشان میآموختند.
اما بهتدریج، بر اثر افراط برخی از این آموزگاران، این واژه معنای دیگری پیدا کرد. آنها به حقانیت و صدق و کذب ادعا کاری نداشتند؛ بلکه تنها میخواستند به شاگردانشان آموزش دهند که چطور باید در مناظرهها به هر صورت ممکن، حریف را مغلوب کرد.
در نتیجه، سوفسطائیان در تداول عامه به بیصداقتی فکری و سفسطهگری بدنام شدند. در این معنا، سوفسطائی به کسی میگفتند که با چربزبانی و مغلطه، از آنچه میدانست ناراست است، به قصد فریفتن دیگران دلیل میآورد و نتیجه میگرفت.
با این وجود بسیاری از بزرگان سوفسطائیان چون پروتاگوراس، تنها فیلسوفانی شکاک بودند که مفاهیم اولیهٔ معرفتشناسی را طرحریزی میکردند، و به هیچ وجه سوفسطائی در معنای سفسطهگر و فریبکار نبودند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#144
Posted: 24 Jan 2014 23:28
فرقههای سوفسطائی
۱- عندیه
طایفهٔ عندیه که پیروان پرتاگوراس بودهاند میگفتند حقایق اشیاء تابع اعتقادند؛ یعنی اگر حقیقتی را تصدیق کنی، آن نزد تو حق است و اگر منکر آن شوی، در نزد تو حق نیست. انسان میزان هر چیز است و حقایق در نفسالامر ثبوتی ندارند.
به باور این گروه، هر انسانی ادراکات خاص خود را دارد و هیچ شخص دیگری نمیتواند واقعأ بفهمد که کدامیک از این ادراکات «حقیقت» دارد. جهان هستی دارای اصولی غایی نیست که بتوان کشفشان کرد.
۲- عنادیه
عنادیه که پیروان گرگیاس بودند، میگفتند هیچ چیز موجود نیست و اگر هم موجود باشد ما آن را نمیشناسیم و اصلاًَ آنچه حقایق نامیده میشود سراب و فریب است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#145
Posted: 24 Jan 2014 23:31
۳- لاادریه
این طایفه به هیچ چیزی اعتقاد ندارند. پیرهون، سوفسطائی مشهور میگوید: «ما نه به حس باید اعتقاد داشته باشیم و نه به عقل، بلکه باید بدون رای و بدون تمایل به جهتی باشیم و تاثیر ناپذیر، هر امری را هرچه که باشد نباید تصدیق و یا تکذیب نماییم بلکه باید آن را هم تصدیق و هم تکذیب کنیم و یا نه تصدیق کنیم و نه تکذیب.
همچنین سوفسطائیان برای علم نظری و نفس تفکر کردن ارزشی قائل نبودند، بلکه هنر گذراندن معیشت و حفظ ظاهر را تعلیم میدادند و به عبارت دیگر به علم از جهتی که فایدهای در زندگی و معاش دارد نظر میکردند نه اینکه علم به تنهایی شرافتی داشته باشد، برعکس ارسطو که میگفته علم خودش خواستنی است به نظر سوفسطائی در هر جامعه اعمالی درست است که مردم به آن معتقد باشند اگر از او بپرسی که چرا این کار درست است در جواب خواهد گفت که چون مردم به آن اعتقاد دارند یعنی مبنا و معیاری را نمیشناسد که کارها را با آن بسنجد بلکه ملاک صحت یک عمل را منحصر در اعتقاد مردم میداند.
آنان قائل به اصالت بشر و امور بشری بودهاند و آدمی را از طریق صناعت و تربیت قادر به همه چیز میانگاشتهاند.
سوفسطائیان هنر واحدی را آموزش میدادهاند که همان سخنوری است و در یک دیدگاه معرفت شناختی اشتراک داشتند که همان شکاکیت است که بر اساس این دیدگاه معرفت فقط نسبت به فاعل شناسایی میتواند تحقق یابد. بخشی از تعلیم سخنوری این بود که به شاگردانشان یاد میدادند تا هر دو طرف یک مسئله را با موفقیت یکسان به اثبات برسانند همانطور که پرتاگوراس در این زمینه میگوید:«در مورد هر مسئله دو استدلال متقابل وجود دارد».
به نظر سوفسطائیان حقیقت جزئی و متغیر است نه کلی و ثابت. چراکه حقیقت برای هر شخص همان چیزی است که او را متقاعد میکند و کاملاً ممکن است کسی را قانع کرد که سیاه سفید است. از نظر سوفسطائیان میتوان به چیزی معتقد شد، ولی هرگز نمیتوان دربارهٔ چیزی معرفت داشت. در چنین جوٌی از آن معرفتشناسی حمایت میشود که مطابق آن، آنچه بر تو پایدار است برای تو هست و آنچه بر من پایدار میشود برای من هست. بنابراین هیچکس نباید با دیگری مخالفت کند چراکه برای هرکس حقیقت همان چیزی است که خودش به آن دست یافتهاست.
سوفسطائیان دارای مبنای انسان گرایی بودند به این معنی که قانون را قرارداد محض میدانستهاند قراردادی که انسانها آن را به وجود آوردهاند و میتوانند با توافق خود آنرا تغییر دهند.
آنان میگفتند که قانون را بشر ابداع کرده، یعنی قانون امر طبیعی ضروری نیست بلکه امر امکانی اختیاری است و تاحدودی مصنوع بشر و تابع قصد و نیت اوست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#146
Posted: 24 Jan 2014 23:38
نظر ابنسینا در درمورد روش برخورد با سوفسطائیها
ابنسینا درمورد روش برخورد با سوفسطائیها مینویسد:
«از سوفسطائی میپرسیم که دربارهٔ انکار خودتان چه میگویید؟ آیا میدانید انکار شما حق است، یا باطل است یا شاکّید؟ اگر از روی علم خودشان به یکی از این امور سهگانه حکم کردند پس به حقّیّت اعتقادی اعتراف کردهاند خواه اینکه این اعتقاد، اعتقاد حقّیّت قولشان به انکار قول حق باشد، یا اعتقاد بطلان آن یا اعتقاد شکّ در آن، پس انکارشان حق را مطلقاً، ساقط است.
و اگر بگویند ما شک داریم، به آنان گفته میشود که آیا میدانید که شک دارید یا به شک خودتان انکار دارید، و آیا از گفتارها به چیز معینی علم دارید؟ پس اگر اعتراف کردند که شاکّاند یا منکرند و به شئ معینی از اشیا عالمند، پس به علمی و حقی اعتراف دارند.
و اگر گفتند:ما ابداً چیزی را نمیفهمیم و نمیفهمیم که نمیفهمیم، و در همه چیزها حتی در وجود و عدم خودمان شاکّیم و در شکّ خودمان نیز شاکّیم و همه اشیا را انکار داریم حتی انکار به آنها را نیز انکار داریم، شاید از روی عناد زبانشان بدین حرفها گویا است؛ پس احتجاج با ایشان ساقط است و امید راه جستن از ایشان نیست.
پس چارهٔ ایشان جز این نیست که ایشان را تکلیف به دخول نار کرد زیرا که نار و لانار نزدشان یکی است و ایشان را کتک زد زیرا که اَلَم و لااَلَم برایشان یکی است.»
البته هرچند چنین برخوردی از دانشمندی همچون ابن سینا بسیار بعید بنظر می رسد، لکن با توجه به اینکه ابن سینا در قرن چهارم هجری میزیسته و در آن دوران هنوز به درک پستمدرنیسم نائل نگردیده بود، احتمال صدق چنین روایتی موجود خواهد بود.
پایان سوفیسم
پایان فلسفه پیشاسقراطی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#147
Posted: 24 Jan 2014 23:42
فلسفه سقراطی
فلسفه افلاطون
فلسفه افلاطون به اندیشههای فلسفی افلاطون، فیلسوف یونانی، اطلاق میشود. یکی از مسائل اصلی در فلسفه افلاطون، تفاوت میان معقول و محسوس است. نظریه مثل برای تبیین این تفاوت تدوین شدهاست.
فلسفه ارسطوئی(فلسفه مشاء)
فلسفه مشاء یا مکتب مشاء ( در اصل، مکتبی از فلسفه است که از آموزههای ارسطو الهام میگیرد. در عین حال، فلسفه مشایی، یکی از سه شاخه اصلی فلسفه اسلامی است که از فلسفهٔ یونان و به ویژه ارسطو و تفاسیر نوافلاطونی آن سرچشمه گرفتهاست.
کلمه مشا به معنی راه رونده یا بسیار راه روندهاست. ارسطو در پنجاه و سه سالگی پس از بازگشت به آتن مدرسه خود لیسیوم را بنا نهاد. ارسطو در هنگام تدریس معمولاً قدم میزد و بدین سبب «لیسیوم» به مدرسه مشائی (راه رونده) معروف گردید. به این ترتیب، پیروان ارسطو را مشائی میگویند و در یونانی این کلمه «پریپاتتیکوس» است. همچنین گفته میشود چون آنان برای کشف حقیقت متوسل به تعقل میشدند و فکر را به کار میانداختند، آنان را مشاء گفتند، یعنی مشی فکر میکردند.
در فلسفه ارسطویی و مشاء بیشتر بر استدلال و برهان تأکید میشود، در حالی که در فلسفه افلاطونی و فلسفه اشراق علاوه بر استدلال، کشف و شهود نیز راه دارد. در روش اشراقی برای تحقیق در مسایل فلسفی و مخصوصا حکمت الهی تنها استدلا ل و تفکرات عقلی کافی نیست، سلوک قلبی و مجاهدات نفس و تصفیه آن نیز برای کشف حقایق ضروری و لا زم است.
تقسیم فلسفه به مشائی و اشراقی در عین اینکه یکی از تقسیمات فلسفه اسلامی است. در حقیقت پیروان ارسطو عموماً مشائی و پیروان افلاطون اشراقی نامیده میشوند. در وجه تسمیه مشاء اقوال مختلفی گفته شدهاست. برخی علت این نامگذاری را عادت ویژه ارسطو در تدریس ذکر کرده اند. گفته میشود ارسطو به هنگام تدریس فلسفه قدم می زدهاست. برخی نیز وجه آن را این دانسته اند که چون عقل و اندیشه این فلاسفه پیوسته در مشی و حرکت بوده فلسفه آنان به فلسفه مشاء مشهور شدهاست؛ چرا که حقیقت فکر همان حرکت به سوی مقدمات و از مقدمات به سوی نتایج است. در میان فلاسفه اسلامی کندی، فارابی، ابن سینا، خواجه نصیر طوسی و ابن رشد اندلسی از بزرگان فلسفه مشائی شمرده می شوند. در جهان اسلام فلسفه مشاء با نام ابن سینا شناخته و آموزش داده می شود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#148
Posted: 24 Jan 2014 23:45
مکتب کلبیون
کلبیّه، مکتب فلسفی کَلبیها (منسوب به کَلب به عربی به معنای سگ)، فرقه ای از فلاسفه ٔ یونان بود که توسّط «آنتیستینس» یکی از شاگردان سقراط پایهگذاری و سپس بوسیله ٔ دیوژن (دیوجانس ) مشهور گردید. دلیل شهرت آنان بدین نام، رد و حتّی تحقیر تمام آنچه راحتی و آسایش نامیده میشود و نیز تمامی روابط اجتماعی، و در پیش گرفتن یک زندگی بسیار بدوی و عادت به سرزنش و خرده گیری از مردم کوی و برزن بود و به جهت در پیش گرفتن چنین روشی در زندگی، با سگان مشابهت داشتند.
پیدایش
فلسفه کلبیون یکی از مکاتب فلسفی نشات گرفته از نظرات پیروان بیواسطه سقراط که آنها را سقراطهای کوچک مینامند است. موسّس این مکتب، آنتیستنس، در میان خصایل سقراط به قناعت ورزی او توجّه بسیاری نشان داد و احوال و شیوهٔ زندگانی استاد را پیشه خود ساخت و البتّه آن را به حدّ نهایت رساند. وی غایت وجود را فضیلت و فضیلت را در ترک رفع همهٔ نیازهای جسمانی و روحانی دانست و مؤسّس سلسلهای از حکما شد که ایشان را کلبی می گویند نخست به سبب محل تاسیس مدرسه و مکان گفتگوهای آنتیستنس که در محلی از شهر آتن واقع میباشد که به مناسبتی آن را سیناسارگس به معنای سگ سفید میخواندند که در واقع ورزشگاهی در نزدیکی آتن بودهاست و سپس به سبب این که پیروان او در شیوه ٔانصراف از دنیا و اعراض از علائق دنیوی چنان مبالغه کردند که از آداب و رسوم و معاشرت و لوازم زندگانی متمدّن دست برداشته، حالت دام و دَد اختیار نمودند، با لباس کهنه و پاره و سر و پای برهنه و موی ژولیده میان مردم میرفتند، در گفتگو هرچه بر زبان میگذشت بیملاحظه میگفتند بلکه بر زخمزبان اصرار داشتند و به فقر و تحمّل رنج و درد سرافرازی کرده، همهٔ قیود و حدودی که مردم در زندگانی اجتماعی به آن پایبند بودند را ترک کرده و حالت طبیعی را شیوه خود ساخته بودند. فرد کامل این جماعت، دیوژن است که حکایات بسیار از رفتار و گفتار او نقل شده از جمله اینکه در ترک اسباب دنیوی کار را به جایی رسانید که درون یک خُم منزل کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#149
Posted: 24 Jan 2014 23:52
اعتقادات کلبیون
کلبیون معتقد به الزام وجود تقوا و فضیلت برای رسیدن به خوشبختی بودند. آنها این فضیلت را دور از مواردی مانند قدرت سیاسی، ثروت، موقعیّت اجتماعی و یا رعایت قراردادهای اجتماعی میپنداشتند. به عقیده اینان زندگی خوب و درست، زندگی مبتنی بر روال طبیعت و بی نیازی است. همسو با این نظر، کلبیان توصیه به برگشت به اجتناب از لذّات و نیز اصرار بر خودبسندگی میکردند. زندگی خود آنان نیز بدینگونه بود و روشی ریاضت کشانه همراه بیاعتنایی به اجتماع و ارزشهای آن پیش گرفته بودند.
به اعتقاد کلبیون در زندگی نباید نگران مرگ و تندرستی خود و بقیّه بود و از بابت این امور نباید دلواپس و نگران شد. آنها در گفتار خود نیز زبانی نیش دار و گزنده داشتند، از همین رو امروزه در بعضی از زبانهای اروپایی از واژه cynic به عنوان مترادف برای طعنهگو، گستاخ و بی تفاوت استفاده میشود.
فضیلت و تقوای مورد نظر کلبیان به فراگیری خاصّی نیاز نداشت و اساساً امور آموزشی نظیر آموزش هندسه و موسیقی و ادبیّات نزد آنان بیاهمیّت بود. در فلسفه هم اهمّ توجه آنها به اخلاق میباشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#150
Posted: 24 Jan 2014 23:53
نامآوران کلبیون
آنتیستنس
آنتیستنس پایه گذار فلسفه کلبی در سال ۴۴۴ پیش از میلاد در آتن به دنیا آمد. در جوانی مجذوب سقراط و به ویژه سادگی و قناعت او گشت. او در جلسات سقراط با چهره ای ژولیده و لباسهایی مندرس ظاهر می شد.
نقل شده که سقراط به او گفته است: «چرا اینقدر تظاهر! من غرور تو را از سوراخهای لباس مندرست می بینم...» آنتیستنس بعد از مرگ سقراط مدرسهاش را در سال ۳۹۹ پیش از میلاد تاسیس کرد. بیشتر کسانی که جذب این مدرسه می شدند افراد فقیر وتهی دست بودند. آنتیستنس ردا و خرقهای خشن می پوشید و همواره با خود کیفی برای نگهداری وسایلش حمل می کرد. این نوع لباس پوشیدن او آرام آرام تبدیل به لباس رسمی کلبیون گشت.
مانند سقراط، آنتیستنس هم فضیلت را برای رسیدن به سعادت و خوشبختی ضروری و در گامی پیشتر از او، کافی می دانست. به اعتقاد او این فضیلت هم شاخه ای از دانش است که با آموزش دست نیافتنی است. او با توجه به گرایشهای مذهبیاش فضیلت را دوری از خواهش های شیطان (لذت و هوی و هوس) میدانست و بر اساس همین دیدگاه مذهبی جهان را نیز تحت کنترل هوشی خدایی می دانست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7