ارسالها: 23330
#1,851
Posted: 15 Jul 2014 16:30
استعمار دوره سوم
سومین دورهٔ استعمارگری در جهان، در سدههای نوزدهم و بیستم اتفاق افتاد. رشد داد و ستد اقتصادی به انقلاب صنعتی انجامید و بنیاد اقتصادی و سیاسی کشورهای استعمارگر را دیگرگون کرد و کار بهرهکشی از منابع مستعمرهها بیش از پیش بالا گرفت و این سرزمینها مبدل به منابع مادهٔ خام برای صنایع کشورهای صنعتی و بازار فرآوردههای آنها شدند. دورهٔ انقلابهای اروپایی با موج آزادیخواهی مستعمرهها همراه شد. ایالات متحد امریکا (مستعمرهٔ پیشین انگلستان در امریکای شمالی) در این راه پیشگام شد، و به دنبال آن انقلابها و نهضتهای آزادیخواه در امریکای مرکزی و جنوبی، که استعمار اسپانیا و پرتغال آنها را ویرانه کرده بود، در گرفت.
سالهای نخست سده نوزدهم با توسعهٔ مستعمرههای بریتانیا در کانادا و ایجاد متسعمرههای جدید در استرالیا، افریقای جنوبی و زلاندنو قرین بود. مهاجرتهای بزرگی که در ساهای میانهٔ این قرن رخ داد و افزایش تقاضای انگلستان صنعتی برای مواد غذایی و مواد خام این مستعمرهها را به صورت دومینیونهای بزرگی دراورد که دولتهایشان نیمهاستقلالی داشتند. در همان زمان منافع بازرگانی بریتانیا سبب توسعهٔ نظارت این دولت بر نواحی استوایی و تاسیس «مستعمرات فرمانگزار» زیر نظارت و ادارهٔ وزارت مستعمرات انگلستان شد.
در ربع آخر قرن نوزدهم، بر اثر رشد صنعت و سرمایهداری، بار دیگر رقابتها و مبارزههای بینالمللی استعماری اوج گرفت و در نتیجه، دامنهٔ نفوذ فرانسه به شمال افریقا کشیده شد و این دولت قسمتهای بزرگی از افریقای شمالی را زیر سلطه و نظارت خود در آورد. به دنبال فرانسه، اسپانیا و ایتالیا وهم دامنهٔ نفوذ خود را تا آن حدود گسترش دادند. آلمان در پایان قرن نوزدهم وارد کشاکشهای استعاری شد و با ورود این دولت به میدان، تقسیم سرزمینهای افریقایی بین دولتهای استعمارگر همهگیر شد و سرانجام، انواع تازهای از مستعمره با عنوان تحت الحمایه و حوزهٔ نفوذ پیدا شد. کشاکش بر سر جزایر اقیانوس آرام و برپا کردن قرارگاههای تجارتی در چین، که با رخدادهای اخیر همراه شد، ایالات متحد امریکا را به عنوان یک دولت استعمارگر جدید در صحنهٔ کشاکشهای استعماری پدیدار کرد. جنگ جهانی اول تقسیم مستعمرهها را متعادلتر کرد و در عین حال، نوع جدیدی از مستعمره را به انواع پیشین افزود و آن «سرزمین زیرسرپرستی» بود. پیدایش نهضتهای ملی در آسیا و افریقا، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، به سروری استعماری اروپا بر بسیاری از سرزمینهای این دو قاره پایان داد و امروز، جز چند منطقهٔ کوچک در این دو قاره، مستعمره به معنای قدیم آن وجود ندارد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,852
Posted: 15 Jul 2014 16:30
استعمار نو
استعمار نو، مفهومی است که به روشهایی گفته میشود که پس از دوران استعمار کهن، برای تسلط اقتصادی و سیاسی بر کشورها و بهره گرفتن از آنها بکار گرفته میشود.
همگام با تحولات پس از جنگ جهانی دوم و سلب امکان استعمار کشورها بصورت مستقیم و مستعمره، سیاستهای جدیدی تحت عنوان استعمار نو بکار گرفته شد و شیوههای استعمار کلاسیک به کار خود پایان داد. این روش، شامل شیوههایی چون تکمحصولی کردن کشورهای جهان سوم، سرمایهگذاریهای خارجی توسط کشورهای ثروتمند و غیره میشود.
ورود اندیشههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جدید به مناطق مستعمره و گسترش جنبشهای ضد استعماری از عوامل مهم پایان گرفتن استعمار سنتی بودند. استعمار کهن پس از بیرون آمدن نیروهای نظامی و عوامل شناخته شده خود از مستعمرهها، با به قدرت رساندن هواداران داخلی، منافع خود را در این مناطق تامین میکند.
رشد اقتصاد «سرمایهداری» و صدور سرمایه برای بهرهبرداری از منابع سرزمینهای دیگر، روابط اقتصادی کشورهای صنعتی استثمارگر را با کشورهای کوچک وارد مرحلهٔ تازهای کرد؛ به این ترتیب که کشورهای صنعتی، از راه صدور سرمایه و مکانیسم جهانی قیمتها و داد و ستد مواد خام با کالاهای ساخته شده و فشارهای سیاسی و اقتصادی، از کشورهای کمرشد بهرهکشی میکنند و این رابطه عنوان «استعمار نو» (نئوکولونیالیسم) به خود گرفتهاست و بسیاری از ملتهای کوچک و تازه آزاد شده را علیه این نوع رابطه سیاسی و اقتصادی برانگیختهاست.
روش «نواستعماری» سبب میشود که کشورهای ضعیف با وجود استقلال سیاسی حقیقی یا ظاهری، همچنان در مراحل اولیهٔ رشد اقتصادی در جا بزنند و یا حتی عقب بروند، و در مقابل، کشورهای پیشرفته از بهرهبرداری منابع آنها و از راه دادوستد اقتصادی سودهای کلان بدست آورند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,853
Posted: 15 Jul 2014 16:33
باروک
تابلوی «ستایش» اثر پتر پل روبنس
باروک (به فرانسوی: Baroque) روشی است در هنرهای معماری، نقاشی، موسیقی و مجسمهسازی که از اواخر سده ۱۶ (میلادی) در ایتالیا آغاز شد و تا اواخر سده ۱۸ (میلادی) در اروپا رواج داشت و سپس در آمریکای مرکزی و جنوبی مورد توجه قرار گرفت. آزادی در طراحی، شمار زیاد شکلها و درآمیختگی آنها از ویژگیهای این سبک است. ریشهٔ این کلمه احتمالا واژه بارُکو پرتغالی به معنی مروارید صیقلنیافته بوده است. گروهی نیز بر این عقیدهاند که معنای این واژه، پوچ، زشت، مضحک و عوضی است. این واژه در آغاز برای تمسخر این شیوه استفاده میشد. زیرا منتقدان معتقد بودند هرگز نباید بنایی ساخت که از اصول و عناصر بناهای یونیان و رومیان پیروی نکند؛ بناهای کلاسیک باید بر این اصول ساخته شوند و انحراف از آنرا «کژسلیقگی اسفانگیز» میدانستند. اما پس از آنکه این شیوه مورد توجه قرار گرفت، به معنای شکوهمند و پرتجمل استفاده شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,854
Posted: 15 Jul 2014 16:35
تاریخچه
به وجود آمدن شیوهٔ باروک در اروپا را میتوان به سه دلیل عمده نسبت داد: اول، جنبش دینپیرایی، رهبران کلیسای کاتولیک را واداشت تا از جذابیتهای هنری برای تبلیغ دین استفاده کنند و به این ترتیب، موقعیت متزلزل خود را بهبود بخشند. به همین دلیل از هنرمندان میخواستند کلیساها را مجلل و باشکوه بسازند. دوم، شاهان اروپا، درپی استقلال یافتن و ثبات قدرتشان، میخواستند با قصرهای باشکوه خود، قدرت خود را به همگان نشان دهند و سوم اینکه، هنرمندان نسبت به شیوهٔ هنری رنسانس و نظم و ثبات آن، معترض بودند و میخواستند در آفرینش هنری آزاد باشند. بررسی سبک باروک با در نظر گرفتن کشفهای علمی سدهٔ هفدهم نیز ثمربخش است. دستآوردهای گالیله و نیوتن نمایانگر گرایشی نو به علم بود؛ گرایشی مبتنی بر یگانگی ریاضیات و تجربه. این دو قوانین ریاضی حاکم بر اجسام متحرک را کشف کردند. این کشفها راهگشای اختراعهای نو و پیشرفت تدریجی پزشکی، استخراج معادن، دریانوردی و صنعت در دورهٔ باروک شد. شیوهٔ باروک آمیزهٔ خردگرایی و نفسپرستی، آمیزهای از مادهگرایی و معنویت است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,855
Posted: 15 Jul 2014 16:36
ویژگیهای سبک باروک
اگرچه پیرامون واژهٔ باروک صفتهای مختلفی همچون نامأنوس، پرزرق و برق، و مجلل وجود دارد، اما تاریخنویسان امروزی آن را فقط برای اشاره به شیوهای خاص در هنر به کار میبرند. توصیفی ساده اما مفید از شیوهٔ باروک آن است که هنر باروک، چارچوب اثر (بوم، سنگ یا صدا) را از کنش و حرکت انباشته میکند. هنرمندان باروک در آثارشان در پی خلق جهانهایی سراسر ساختارمند یافته بودند.
چنین شیوهای، کاملا باب طبع اشراف بود که به ساختارهایی کامل و یکپارچه میاندیشید. سبک باروک، به سبب نیازهای کلیسا که کیفیتهای هیجانانگیز و نمایشی هنر را برای جذابتر ساختن آداب نیایش به کار میگرفت، نیز شکل گرفت. طبقهٔ متوسط نیز بر رشد و گسترش سبک باروک تأثیر گذاشت. برای نمونه، در هلند بازرگانان ثروتمند و نیز پزشکان، پردههایی واقعگرایانه از چشماندازها و صحنههای روزمره را به نقاشان سفارش میدادند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,856
Posted: 15 Jul 2014 16:37
معماری باروک
مهمترین خصوصیت معماری باروک، ساختن فضاهای منحنی و استفادهٔ فراوان از تزیینات معماری بود. هنرمندان با اینکار، به بناها، شکوه و عظمت خاصی میبخشیدند. در طراحی کاخهای بزرگ نیز از این شیوه استفاده میشد. باغ کاخ ورسای که در شکارگاهی در نزدیکی پاریس و در دهکدهٔ ورسای ساخته شده است، نمونهای از کابرد این شیوه است که استفادهٔ منظم از درخت گل و آبنما، عظمت و شکوهی وصفناشدنی به بنا میبخشید.
ایجاد فضاهای مفید و ایجاد فضاهایی که امکان تفکر را فراهم کند دو هدفی بود که معماری در قرن هفدهم اساس خود را بر آن نهاده بود. کلیساهای باروک هر دو هدف را برآورده کردند. به این ترتیب که فضاهای داخلی یکپارچهای فراهم کردند تا هم برای اجتماعات بزرگ مناسب باشد و هم جایگاهی باعظمت برای مراسم مذهبی گروهی یا عبادت فردی را فراهم کند و کلیسایی مستطیل شکل با راهرویی واحد و و محوطه مرکزی گسترده بهترین راه حل ممکن به شمار میآمد. نمونه خوب و مناسبی از این نوع کلیسای ایل جسو است. در ابتدا نمای کلیسا به پیروی از دوره رنسانس طراحی میشد که شامل ساختاری دو طبقه با یک بخش مرکزی برجسته و متمایز که بالای آن یک سنتور قرار داشت میشد. به مرور زمان درقرن هفدهم تغییراتی مهم پدید آمد. نمای ساختمان از اینکه به شکل هم سطح ساخته شود تغییر یافت. بخش مرکزی بیش از دیگر قسمتهای ساختمان به خیابان نزدیک شده بود برای بیان اینکه نمای ساختمان به سوی فضای زندگی شهری روی آورده است. ایجاد یکچارچگی کامل در فضا هدف نهایی معماری باروک است. بیننده از حالت تماشاچی صرف خارج شده و به جزیی از خود فضا تبدیل شده است. کلیسای سن کارلو آله کواترو فونتانه نمونهای خوب از این تجربه است که به دست برومینی با دیوارهای موجدار خلق شده است. یکی دیگر از نتایج یکپارچگی فضا شناخته شدن گنبد به عنوان جزئی از فضای داخلی است. مانند گنبد سنت ایوو دلا ساپینزا در رم که حالتی مارپیچی دارد و نگاه را به سوی بالا میکشاند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,857
Posted: 15 Jul 2014 16:38
نقاشی باروک
نقاشی باروک از غنی ترین و کامل ترین پدیدههای قرن هفدهم است. در نقاشی باروک خطوط پیرامون اشیا حذف میشود و از خطوط محو به جای آن استفاده میشود .آرایش و ترکیب بندی عناصر درونی نقاشیهای این دوره از تنوع برخوردار است.
نقاشی اوج باروک به جای پرداختن به جزئیات اثر به کلیات میپردازد. یکی از عناصر اساسی در همه نقاشیهای باروک نور است. جای پای نقاشان باروک را میتوان در کشورهای ایتالیا، اسپانیا، هلند و فرانسه دید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,858
Posted: 15 Jul 2014 16:39
نقاشی در ایتالیا
کاراوادجو از برجسته ترین هنرمندان آن زمان است که نوعی واقع گرایی افراطی و جدید در آثار او نمود دارد. نقاشیهای کاراوادجو از نوعی مسیحیت غیر معنوی برخوردار است. او از روی مدلهای زنده کار میکرد و دنیایی را که خودش میشناخت به تصویر در میآورد، به همین دلیل در تابلوهایش پیکرههای افراد معمولی را میبینیم. خوسپه ریبرا نقاش مکزیکی تبار اسپانیایی بعد از آشنا شدن با ویژگی سبک کاراوادجو در ناپل اقامت گزید. در آثار او اغلب مردانی سالخورده را می بینیم که از قدرت و شدت درونی برخوردار هستند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,859
Posted: 15 Jul 2014 16:40
نقاشی در اسپانیا
فرانسیسکو د ثورباران مهم ترین کارهایش را برای صومعه داران انجام داده است که از نوعی زهد ریاضت کشانه مخصوص اسپانیاییها برخوردار است.
دیه گو د ولاسکوئز یک درباری یک درباری ماهر و با تجربه بود که در مدتی کم مورد لطف و توجه پادشاه قرار گرفت و به مقام دستیاری روبنسانتخاب شد. در پرده ندیمهها سبک کمال یافته او را به بهترین نحو ممکن میبینیم ولاسکوئز با مهارت کامل از نور در نقاشیهایش بهره برده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,860
Posted: 15 Jul 2014 16:41
نقاشی در هلند
در جامعهٔ پروتستان آن دوره مهم ترین رشتهای که توانست به حیات خود ادامه دهد نقاشی پرتره بود. فرانس هالس اولین نقاش برجسته هلند بود. پرترههای او گویای این است که نقاش مدل خود را در لحظهای خاص به تصویر کشیده است و تصویر او را ابدی کرده است. رامبرنت وان راین بزرگترین نقاش هلند و از بزرگترین نقاشان تمامی اعصار است که سابقه حیرت انگیزی از زندگی خویش را به صورت پرترههایی از خود برای ما به جا گذاشته است. رامبرانت برای به پرده کشیدن مفهوم عمیق یک صحنه نیاز چندانی به حرکات ندارد. او از دادن حالت نمایشی و تصنعی به شخصیتهایش خودداری میکند. شخصیت رامبرانت در میان رشتههای نقاشی هلند آن قدر مهم و برجسته است که هیچ کدام از نقاشان هم دوره او نمیتوانند با او برابری کنند. یکی دیگر از نقاشان بزرگ هلند یان ورمیر وان دلفت بود. او در طول زندگی اش تابلوهای اندکی از خود به جای گذاشت و موضوع اغلب آنها صحنههایی از زنان است که آنها را در حال انجام دادن کارهای روزمره به تصویر میکشد. در واقع او انسانهای جاندار را در طبیعت بیجان تابلوهایش به تصویر میکشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.