ارسالها: 23330
#1,931
Posted: 19 Jul 2014 10:46
صنعتیسازی
۱–از نیمه قرن هیجدهم آغاز و طی کمتر از یک قرن به صورت نوآوریهایی در زمینه ماشینی شدن صنایع نساجی٬ پیشرفتهای فنی در تولید انبوه٬ استخراج زغالسنگ٬ مهار کردن و بهکارگیری نیروی بخار٬ چهره مشخص خود را پیدا میکند، مرکزیت انقلاب صنعتی در این مرحله سرزمین انگلیس بوده است، ۲–دهههای میانی قرن نوزدهم٬ یعنی سالهای بین ۱۸۳۰ تا ۱۸۵۰ را میتوان آغازی برای مرحله جدید بهشمار آورد، این مرحله تا پایان قرن نوزدهم ادامه یافته است، در این مرحله است که صنایع راهآهن رشد قابل توجهی مییابد٬ فولاد به تولید انبوه میرسد٬ کشتیهای بخار به کار گرفته میشوند٬ و در زمینه کشاورزی از تکنولوژی جدید در سطح وسیعی استفاده میشود، طی این مرحله٬جامعههای دیگر بهخصوص در غرب قاره اروپا و نیز شمال آمریکا با گسترش فزایندهای صنعتی میشوند، ۳–مرحله بعدی در واقع از واپسین سالهای قرن نوزدهم آغاز و تا شروع جنگ دوم جهانی ادامه مییابد، از وجوه مشخصه این مرحله گسترش صنایع اتومبیل و صنعت برق است،همچنین صنعت نفت در مقایسه با سال۱۹۰۰ رشدی حدود ۱۳ برابر یافت که در مقایسه با دیگر زمینهها از رشد کمتری برخوردار بود،در این مرحله ساخت تلفن به تولید انبوه رسید...انقلاب صنعتی دوم با ایجاد خط متحرک «زنجیره ای» تولید٬ برای تولید انبوه و استاندارد پا به میدان صنعت نهاد، مبتکر خط زنجیرهای تولید٬ برای تولید انبوه «هنری فورد» بود، برای تولید انبوه٬ ماشینآلات و ابزار جدیدی به کار گرفته شدندو تقسیم کار در سطح کارگاه به مرحله اجرا گذاشته شد و هر کارگر در یک نوع کار معین تخصص یافت،این انقلاب که نخست در صنعت اتومبیلسازی کارخانههای فورد در آمریکا آغاز شد و سپس به دیگر صنایع و کشورهای دیگر گسترش یافت تولید انبوه و فراوردههای یکسان را وارد نظام تولید کردو کلاً نظام تولید دچار دگرگونی فراوان شد، ۴–مرحله بعدی را میتوان توسعه چشمگیر صنایع هواپیمایی دانست که مقارن باجنگ جهانی دوم است؛ صنایع هواپیماسازی از عوامل عمده توسعه صنایع آلومینیم بود،از همه مهمتر پیدایی تکنولوژیهای جدید ارتباطی چون رادیو٬ تلویزیون ترانزیستوری و فرستندههای موجی در این مرحله است انقلاب سوم صنعتی در نتیجه ایجاد و کاربرد و توسعه صنعت الکترونیک پدید آمده است کشورهای مهم پیشتاز در این انقلاب ژاپن و آمریکا هستند، ۵–و در نهایت استفاده از انرژی هستهای بدون شک عصر جدیدی در دگرگونیهای جهان تکنولوژی و صنعت محسوب میگردد،این مرحله را باید عصر الکترونیک و استفاده از انرژی هستهای دانست، اگر کشوری بخواهد صنعتی شود نیازمند فرایندهای اساسی است از آن جمله سه فرایند مهم باید در نظر گرفت ۱–فضای صنعتی۲– مهارت صنعتی و ۳–فرهنگ و تفکر صنعتی برای اینکه فرایند صنعتیشدن به درستی صورت پذیرد باید به انطباق ساختهای اجتماعی و نهادها به صور گوناگون توجه نشان داد و باید گفت تحقق این فرایند در توسعهی تدریجی یک کشور اجتنابناپذیر است زمانی یک کشور صنعتی خوانده میشود که بیش از یک چهارم جمعیت فعال آن در بخش صنعت و یا کمتر از یک چهارم در بخش کشاورزی «و یا سایر مشاغل» به کار اشتغال داشته باشند، یک جامعه را زمانی میتوان صنعتی تلقی کرد که نه تنها فعالیتهای صنعتی در آن حایز اهمیت باشند بلکه اکثر افراد با روحیهای عقلانی و احراز کارایی صنعتی به کار بپردازند و نهادها نیز با چنین شیوههایی اداره شوند، یک واحد صنعتی٬ انباشتگی وسیع سرمایه ٬ محاسبه عقلانی عملیات٬ تقسیم کار اجتماعی٬ تخصص در کارها٬ تفکیک محل کار از کانون خانواده یا تجمع وسیع کارگران در محلهای کار را مفروض میدارد،مجموعهی این شرایط و موقعیتها در نظام مدیریتی سرمایه داری عملی است، در یک چنین نظامی سرمایه و نیروی کار بدون گسست٬ در کار ساخت و ساز و دخالت در امر منابع طبیعی٬ مواد خام٬ منابع معدنی و نیروهای انسانی است، در نظام سرمایهداری؛ در اثر تقسیم کار٬جامعه به تخصصهای متنوعی تقسیم میشود این تخصصها در اثر تجربه دویست و پنجاه سالهی صنعتی شدن کشورهای پیشرفته کسب شده است، در این جامعهها فضای صنعتی٬ مهارتهای صنفی و تفکر صنعتی در جامعه عمل میکند و حالتی که بر چنین جامعهای حاکم است در تفکر و اندیشه شخص٬کارکردهایش و تصمیمگیریهای روزمرهاش اثر میگذارد، این نوع خردورزی شخص را وامیدارد که به وارسی و انتخابهای مختلف دقیق موضوع بپردازد و تصمیم بگیرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,932
Posted: 19 Jul 2014 10:48
منابع
- دکتر فیوزات٬جامعه شناسی صنعتی اکبر فریار٬ اصول و مبانی جامعهشناسی صنعتی کاپلینسکی٬ رافائل و چارلز کوپر٬ تکنولوژی و توسعه در سومین انقلاب صنعتی«جمشید زنگنه»
تأثیر صنعتی شدن و شهر نشینی بر خانواده به تدریج که جامعه از الگوی جامعۀ کشاورز به صنعتی تغییر می یابد ٬ اقتدار و کارکردهای خانواده نیز همراه با آن دگرگون می شود، عمده ترین پیامد حرکت از خانوادهٔ سنتی روستایی به سمت خانوادهٔ شهری و صنعتی ٬ از نظام خویشاوندی گسترده به خانوادهٔ هسته ای بوده است با صنعتی شدن جوامع ٬ تولید صنعتی از خانواده به کارخانه منتقل می شود و آماده شدن برای کار در یک جامعهٔ صنعتی مستلزم سطح بالایی از تخصص می باشد ، در جامعهٔ شهری و صنعتی دیگر خانواده ها قادر به ارائهٔ آموزش و تخصص لازم را به فرزندان ندارند و به این ترتیب نهاد های آموزشی عهده دار ارایهٔ آموزش و تخصص لازم را به افراد جامعه بر عهده می گیرند، خانواده که در جامعهٔ روستایی مرکز و کانون تولید اقتصادی بود در یک جامعهٔ صنعتی مصرف کنندهٔ تولیدات اقتصادی می شود و به این ترتیب نهاد خانواده کارکرد اقتصادی اش را از دست می دهد، در جامعهٔ صنعتی به دلیل تخصصی شدن تقسیم کار ٬ هر شخص ملزم به انجام یک وظیفه اقتصادی معین است، در نتیجه کارکرد اجتماعی کردن کودک از سنین پنج شش سالگی از خانواده گرفته می شود و به مدرسه و دیگر نهادهای آموزشی واگذار می گردد،هم چنین دولت ها برای کسانی که توانایی اقتصادی لازم را ندارند از طریق تأمین اجتماعی و برنامه های رفاهی نقش عمده ای را در مسئولیت های اقتصادی این گونه افراد ایفا می کندو به این ترتیب نگهداری از کودکان ٬ سالمندان و معلولان از خانواده گرفته و به دیگر نهادها واگذار می گردد،در جوامع سنتی ، این خانواده ها بودند که نقش و پایگاه اجتماعی افراد را مشخص می کردند اما در جوامع پیشرفته و صنعتی دیگر خانواده ها به طور مستقیم در تعیین پایگاه های اجتماعی افراد نقش عمده ای ندارند؛ ورود به مشاغل تخصصی و حرفه هایی مانند پزشکی ٬ مهندسی ٬ وکالت و... نیازمند داشتن مدارک تخصصی است که تنها دانشگاه ها ی رسمی صلاحیّت صدور آن را دارند،
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,933
Posted: 19 Jul 2014 10:49
خواص و مشکلات صنعتی شدن
خواص صنعتی شدن در کشورهای در حال توسعه : ۱–افزایش دریافت ارزی آنها از طریق افزایش صادرات تولید صنعتی ۲–جایگزینی کالاهای وارداتی و محدود شدن واردات ۳–نیروی کار اضافی در بخش صنعت مشغول بکار میشود ۴–برای مواد اولیه داخلی بازار خوبی بوجود می آید
مشکلات صنعتی شدن در یک جامعه در حال توسعه : ۱–مشکل کمیابی سرمایه:سرمایه عامل و رکن اساسی صنعتی کردن یک کشور به شمار می رود اکثر مردم کشورهای در حال توسعه فقیر بوده و درآمد ناچیزی دارند و قادر نیستند قسمتی از درآمد خود را پس اندار کرده و سپس آنرا سرمایه گذاری کنند،عده ی زیادی از سرمایه داران نیز معمولاً به علت عدم وجود امنیت اقتصادی و به علت تغییراتی که مرتباً در قوانین کشورشان بوجود می آید کمتر سرمایه گذاری میکنند و چنانچه بخواهند سرمایه گذاری کنند به دنبال سرمایه گذاری در طرحهایی میباشند که دارای منافع آنی وزیاد باشد ۲–مشکل کارگر متخصص:از آنجا که تعداد مدارس وموسسات صنعتی و حرفه ای و کارخانه جات و صنایع در کشورهای در حال توسعه بسیار کم و محدود است بنابراین محلی که افراد بتوانند در آنجا در کارهای حرفه ای و صنعتی تخصص پیدا کنند و از این تخصص خود استفاده کنند بسیار کم است ۳–کمبود کارفرمای اقتصاد:بدون وجود کارفرمای اقتصادی در یک کشور درحال توسعه٬صنعتی شدن بسیار کند وشاید غیرممکن باشد ۴–هزینه تولید:در کشورهای در حال توسعه بطور کلی هزینه تولید کالاهای تولیدی بیشتر از کشورهای پیشرفته است زیرا در این کشورها با نداشتن کارگر و افراد متخصص،عوامل تولید به خوبی ترکیب نشده و هزینه تولید نسبت به کشورهای پیشرفته افزایش میابد ۵–مشکل عوامل طبیعی:وجود معادن و ذخایر زیرزمینی کافی،جنگل،زمین قابل زراعت ٬ آب و...از احتیاجات اولیه و لازمه صنعتی شدن است بنابراین کشوری که از چنین منابعی بی بهره باشد امکان صنعتی شدن آن کم است زیرا سبب میشود که منابع اولیه و نیمه ساخته از کشورهای دیگر وارد شود و در نتیجه علاوه بر اینکه مقدار زیادی ارز از کشور خارج میشود بهای تمام شده کالا را نیز افزایش میدهد، ۶–مشکل محل کارخانه:محل کارخانه باید بسته به نزدیکی به معادن و ذخایر مورد نیاز ٬ همجوار بودن با بازارهای فروش ٬ نزدیک بودن به وسایل حمل و نقل و راههای مناسب جهت صدور فراورده های تولیدی ٬ نوع خاک ٬ وضع آب و هوا ٬ میزان برودت گرما و بارندگی سالیانه و... برای ایجاد یک صنعت بایستی مورد مطالعه قرار بگیرد ۷–خالی شدن روستاها ووقفه در امور کشاورزی:افزایش تقاضای نیروی کارگر در شهرها و افزایش دستمزدها که به علت توسعه تقاضای نیروی کار صورت میگیرد سبب جلب روستاییان ب شهر میگردد و در نتیجه روستاییان جمعیت لازم برای انجام مور کشاورزی را از دست میدهند و در امور کشاورزی وقفه ایجاد می شود ۸–بالا رفتن هزینه زندگی:نخستین علت این موضوع بکار افتادن سرمایه های جدید و افزایش مقدار پول در گردش همراه است و به همین علت قیمت ها به تناسب افزایش حجم اسکناس در گردش ترقی میکند و این ترقی قیمت مادامی که محصولات جدید به بازار نیامده ادامه دارد.یکی دیگر از علل ترقی قیمتها مربود به کمبود مواد غذایی و ازدیاد مصرف است زیرا از یک طرف عده ای از کشاورزان به امید بدست آوردن پول بیشتر شغل وروستای خود را ترک میکنند و از طرف دیگر همین افرد جزء طبقه مصرف کننده میشوند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#1,934
Posted: 19 Jul 2014 10:52
کاپیتالسم(سرمایه داری)
کاپیتالیسم (به انگلیسی: Capitalism) یا سرمایهداری، سرمایهمحوری یک نظام اقتصادی است که در آن پایههای یک سیستم اقتصادی بر روی مالکیت خصوصی ابزارهای تولیدِ اقتصادی است و در دست مالکان خصوصی است و از این برای ایجاد بهرهمندی اقتصادی در بازارهایی رقابتی استفاده میشود. که به این نظام، آزادی مالکیت شخصی نیز گفته میشود. که معنای آن، تولید و توزیع کالا هاست.
معنای لغوی کپیتال همان سرمایه است و سرمایه شامل: زمینها، کارخانهها و... میباشد. درآمد در این نظام حداقل دو شکل دارد: سود و دستمزد. سود عبارت است از آنچه که بهخاطر مالکیت ابزار تولید به کسانی که سرمایه را فراهم کردهاند، داده میشود. در این نظام زمین، نیروی انسانی و سرمایه در اختیار گروهی از افراد جامعه است که سایر افراد جامعه با استفادهٔ مشروط از آنها، به تولید مادی و تولید معنوی میپردازند.
همچنین در این نظام متداول است که اجاره را به صورت درآمد حاصل از در کنترل داشتن منابع طبیعی به حساب بیاورند که با دو مورد دیگر متفاوت است.
در نظام سرمایهداری، سرمایهگذاری، تولید، توزیع، درآمد، قیمتگذاری و عرضهٔ مواد و خدمات توسط تصمیمگیریهایِ شخصی در یک اقتصاد بازار تعیین میشود. مشخصهٔ بارز نظام سرمایهداری این است که تولید کالا در درجهٔ اول از برای کسب سود اقتصادی انجام میگیرد و نه لزوماً رفع نیازهای انسانها. البته در مواردی نیز، کسب سود با رفع نیازهای انسانی همراه است.
در کلی ترین حالت، نظام سرمایهداری را میتوان به دو دستهٔ نظام سرمایه داری دولتی (همچون اتحاد جماهیر شوروی پس از ۱۹۲۷ و یا چین کنونی) و نظام سرمایهداری غیر متمرکز و غیردولتی همچون ایالات متحدهٔ امریکا تقسیم نمود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,935
Posted: 19 Jul 2014 10:53
پیشینهٔ تاریخی
این مفهوم در عامترین معنایش تنها از آغاز سدهٔ بیستم وجود دارد. تاریخ آن را میتوان تقریباً سال ۱۹۰۲ دانست زمانی که هربرت سومبارت کتاب معروف خود "سرمایهداری مدرن" را منتشر کرد. به عکس این واژه را مارکس عملاً بکار نبرده است. اقتصاد سرمایه داری عملاً بین قرون ۱۶ و ۱۹ میلادی در انگلیس به تدریج رسمی شد. با وجود اینکه برخی ویژگیهای این نظام در دوران خیلی گذشته نیز دیده میشود، شکلهای ابتدایی سرمایه داری تجاری (merchant capitalism) در اواخر قرون وسطی شکوفا شد.
سرمایه داری از پایان دورهٔ فئودالیسم در دنیای غرب نظام غالب بوده است. به تدریج این نظام از انگلیس به سراسر اروپا گسترش یافته مرزهای سیاسی و فرهنگی را در نوردید. در قرون ۱۹ و ۲۰ میلادی سرمایه داری ابزار غالب، ولی نه انحصاری، صنعتی شدن را در دنیا فراهم آورده است.
با تکامل کشتیهای بادبانی ۳ دکلهٔ سنگین که قادر بودند خدمه و محمولههای عظیم را در مسافتهای دور فرااقیانوسی حمل کنند، هم تجارت بینالمللی و هم پیکارهای دریایی به پیش رانده شدند. کشتیهای جدید اروپایی برای جستجوی سود و غارت، هفت دریا را درنوردیدند.[نیازمند منبع] به این طریق، عصر اکتشاف، در سدهٔ پانزدهم آغاز شد و ظهور سرمایهداری تجاری را بر پایهٔ اقتصادی جهانی اعلام کرد. ثروت اروپای غربی به سرعت فزونی یافت: طلا و نقره از امریکای جنوبی گرفته شد تا بانکها را تغذیه کنند، و بردگان مورد نیاز بودند تا برای کارگاههای اروپای غربی کالاهای مصرفی و مواد خام تولید کنند. تجارت جهانی را تصرف مستعمرههای جدید، توسعهٔ مستعمرههای کهن، و گسترش بردهداری و دزدی و راهزنی آشکارا به پیش راند. اینها ویژگیهای برجسته بازارهایی است که بیش از دو سده تکامل یافت، یکی از ویژگیهای اصلی این مرحلهٔ تجاری سرمایهداری این است که این مرحله نه فقط بازارها را تامین میکند بلکه همچنین ثروتی را فراهم میآورد که انقلابی صنعتی را تغذیه میکند که در میانهٔ سدهٔ ۱۷۰۰ آغاز میشود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,936
Posted: 19 Jul 2014 10:54
حامیان
بسیاری از نظریه پردازان و سیاست مداران در، غالباً، کشورهای دارای نظام سرمایه داری، بر توانایی این نظام، در رشد اقتصادی، که از طریق، شاخصهایی مانند تولید ناخالص داخلی، سطح رفاه زندگی و درجهٔ به کار گیری ظرفیتها اندازهگیری میشود، تاکید دارند.
برای نمونه آدام اسمیت برای دفاع از اینکه باید اجازه داد بازار آزاد تولید، قیمت گذاری و تخصیص منابع را کنترل کند، از این استدلال استفاده کرد. آمار نشان میدهد از آغاز سرمایه داری، سرانه تولید ناخالص داخلی شتاب نمایی را نشان میدهد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,937
Posted: 19 Jul 2014 10:55
منتقدان
منتقدان نظام سرمایه داری بر این باورند که در قرن بیستم نظام سرمایه داری پا به مرحلهای جدید گذاشته است و به نظام سرمایه داری انحصاری بدل گردیده است.
در نظام سرمایه داری انحصاری، عملاً مفهوم بازار آزاد که توسط نظریه پردازان اولیهای نظام سرمایه داری همچون آدام اسمیت مورد حمایت واقع میشد، مفهوم ابتدایی خود را از دست داد و رقابت که مفهوم کلیدی اقتصاد بازار و نظام عرضه و تقاضا بود به رقابت بین شرکتهای انحصاری و کارتلها تنزل یافت.
منتقدان اصلی نظام سرمایه داری شامل سوسیالیستها (از جمله کارل مارکس، فردریک انگلس، ولادیمیر لنین، مائو تسهتونگ، فیدل کاسترو) و آنارشیستها (مانند بنجامبن تاکر، نوام چامسکی) میشود. برخی ادیان نیز با قسمتهایی از این نظام مخالفند. مثلاً ادیان یهودی، مسیحی و اسلام، نرخ بهره را حرام میدانند.
برخی از انتقاداتی که به این نظام میشود عبارتند از:
- توزیع ناکارامد و ناعادلانه پول و قدرت
- گرایش به انحصارطلبی بازار
- امپریالیسم و شکلهای مختلف استثمار فرهنگی و اقتصادی
- پدیدههایی مانند از خود بیگانگی فرهنگی، نابرابری، بیکاری و بیثباتی اقتصادی
منتقدین براین باورند که ترکیب تجارت آزاد و داراییهای خصوصی سرمایه داران ذاتاً منجر به ساختارهای انحصارطلب میشود. مباحث اقتصاد سیاسی به مطالعهٔ این موضوع میپردازد که نظام سرمایه داری تا چه اندازه مسئول استثمار اقتصادی، جنگهای امپریالیستی، استعمارگرایانه و ضد انقلابی، همچنین سرکوب کارگران، اتحادیههای صنفی و نسل کشی است.
از جمله نقاط ضعف و یا قدرت نظام سرمایه داری دورههای بحران در این نظام است که به نظر برخی همچون مارکس نقطه ضعف آن میباشد که بر این پایه او تئوری بحران را مطرح کرد که سبب فروپاشی نظام سرمایه داری میگردد، از دید برخی دیگر دورههای بحران سبب تقویت ارکان نظام سرمایه داری میشود.
به عقیده مارکس با هر بحران پایههای سرمایه داری متزلزل میشود و در خلال یکی از این بحرانهای وخیم اقتصادی با اقدام به اعتصاب و شدت عمل کارگری، مالکیت ابزار تولید از آن معدود مالکانی که بر اثر قانون تمرکز سرمایه باقیماندهاند به هیات اجتماعیه انتقال داده میشود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,938
Posted: 19 Jul 2014 10:56
مارکسیسم
مارکسیسم (Marxism) مکتبی سیاسی و اجتماعی است که تحت کارل مارکس، فیلسوف و انقلابی آلمانی در اواخر قرن نوزدهم پیدا شد. فردریش انگلس نیز از شکلدهندگان مهم به اندیشه مارکسیسم بودهاست و مارکسیستها با اصول کلی اندیشه او نیز موافق هستند.
اساس مارکسیسم آن طور که در «مانیفست کمونیست» (نوشته مارکس و انگلس) بیان شدهاست بر این باور استوار است که تاریخ جوامع تاکنون تاریخ مبارزه طبقاتی بودهاست و در دنیای حاضر دو طبقه، بورژوازی و پرولتاریا وجود دارند که کشاکش این دو تاریخ را رقم خواهد زد.
میان مارکسیستهای مختلف، برداشتهای بسیار متفاوتی از مارکسیسم و تحلیل مسائل جهان با آن موجود است اما موضوعی که تقریباً همه در آن توافق دارند: «واژگونی نظام سرمایهداری از طریق انقلاب کارگران و لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو کار مزدی و ایجاد جامعهای بی طبقه با مردمی آزاد و برابر و در نتیجه، پایان ازخودبیگانگی انسان» است. (که کمونیستها معتقدند در جهان سرمایهداری ناگزیر است)
مارکس و انگلس همانند بقیه سوسیالیستها، تلاش کردند تا به کاپیتالیسم و سیستمهایی که در جهت به خدمت گرفتن کارگران پایه ریزی شده بودند خاتمه دهند. در حالی که سوسیالیستها در آغاز راه به دنبال اصلاحات اجتماعی بلند مدت بودند، مارکس و انگلس معتقد بودند که انقلاب اجتنابناپذیر بوده و تنها مسیر ممکن به سوی سوسیالیسم و کمونیزم است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,939
Posted: 19 Jul 2014 10:57
اساس نظریه
مطابق نظرات مارکسیستها در مورد کمونیسم، مهمترین ویژگی زندگی انسانها در یک جامعه طبقاتی از خود بیگانگی است و کمونیسم به این دلیل که آزادی انسانها را به طور کامل به رسمیت میشناسد مکتبی مطلوب است. مارکس مطابق نظر گئورگ ویلهلم فردریش هگل آزادی را فراتر از حذف محدودیتها و عملی با محتوای اخلاقی میداند. آنها اعتقاد دارند که کمونیسم به مردم اجازه میدهد که هر کاری را که دوست دارند انجام دهند اما در عین حال مردم را در شرایطی قرار میدهند که نیاز به خدمت گرفتن همنوعشان را احساس نمیکنند. در حالی که هگل اعتقاد دارد که با پرده برداشتن از این نوع زندگی اخلاقی به حیطه افکار انسانها میرسیم، مارکس کمونیسم را نشأت گرفته از مادیات و به خصوص رشد ابزارهای تولید میداند.
مارکسیسم اعلام میکند که تضاد طبقاتی و جنگجویی انقلابی در نهایت به پیروزی پرولتاریا (طبقه کارگر) و تشکیل جامعهای میانجامد که در آن مالکیت خصوصی برچیده شده و ابزارهای تولید و اموال به جامعه تعلق دارد. مارکس در مورد زندگی در جامعه کمونیستی سخن زیادی نمیگوید و تنها به دادن شمای کلی جامعه کمونیسم اکتفا میکند. واضح است که در چنین جامعهای برای پروژههای قابل اجرا توسط بشر محدودیت اندکی وجود دارد. جنبش کمونیسم در شعار اصلی خود، مکتبش را جهانی معرفی میکند که در آن هر فرد مطابق تواناییهایش تولید میکند و مطابق نیازهایش دریافت میکند. «ایدئولوژی آلمانی» (۱۸۴۵) یکی از اندک نوشتههای مارکس در مورد آینده کمونیسم است:
«در جامعه کمونیستی، که دایره آزادی هر فرد بیش از همیشهاست و وی میتواند در رشته مورد علاقه به موفقیت دست پیدا کند، جامعه فرایند تولید را کنترل میکند و بنابراین فردی مثل من میتواند امروز کاری انجام دهدو فردا کار دیگری، صبح شکار کند، بعدازظهر ماهیگیری کند، شب گله را به چرا ببرد، بعد از شام هم به انتقاد بپردازد، همان چیزی که در ذهنش است را اجرا کند بدون آنکه شکارچی، ماهیگیر، چوپان یا نقاد باشد.» " دیدگاه نهایی مارکس افزودن این دیدگاه به یک نظریه علمی در مورد نحوه حرکت جامعه در یک مسیر قانون – مدار به سمت کمونیسم و با کمی کشمکش، یک نظریه سیاسی، در مورد لزوم استفاده از یک جنبش انقلابی برای رسیدن به هدف است.
در انتهای قرن نوزدهم دو کلمه «سوسیالیسم» و «کمونیسم» در معنای واحدی به کار میرفتند. با این وجود، مارکس و انگلز استدلال کردند که کمونیسم در یک فرایند تک مرحلهای از دل کاپیتالیسم بیرون نمیآید و باید از «فاز اولیهای» عبور کند که در آن مالک اغلب کالاهای تولیدی جامعهاست اما در عین حال هنوز ردپایی از تضاد طبقاتی دیده میشود. «فاز اول» راه را برای رسیدن به «فاز بالاتر» هموار میکند که در این فاز تضاد طبقاتی برچیده شده و نیاز به دولت حس نمیشود. لنین بارها از اصطلاح «سوسیالیسم» برای اشاره به «مفهوم فاز اول» کمونیسم که توسط مارکس و انگلز ارائه شد استفاده کرد و «کمونیسم» را «فاز بالاتر» کمونیسم مارکس و انگلز میدانست. مطالبی که عنوان شد وآنچه لنین گفت راه را برای تشکیل حزبهای کمونیستی در قرن بیستم هموار کرد. بعدها نویسندگانی چون لوئیس آلتوسر و نیکوس پولانزاس دیدگاه مارکس را اصلاح کردند و در فرایند رشد جوامع، مرکزیتی را برای دولت قائل شدند، با این استدلال که برای رسیدن به کمونیسم کامل، سوسیالیسم میبایست یک مرحله گذر طولانی مدت را طی کند.
برخی از هم عصران مارکس، مانند میخائیل باکونین همین تفکرات را مطرح کردند با این تفاوت که در مورد نحوه رسیدن به یک جامعه هماهنگ در غیاب طبقات اجتماعی نظر دیگری داشتند. همواره در جنبش کارگری بین کمونیستها و آنارشیستها شکافی وجود داشتهاست. آنارشیستها مخالف هر سازمان سلسله مراتبی دولت هستند. در میان آنها کمونیستهای آنارشیست مانند پیتر کروپوتکین از گذر ناگهانی به جامعه بدون سطوح طبقاتی تحت اقتصاد هدیهای سخن میگویند در حالی که اتحادیه گرایان آنارشیست اعتقاد دارند که اتحادیههای کارگری برخلاف احزاب کمونیست سازمانهایی هستند که در ایجاد تغییرات در جامعه نقش دارند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#1,940
Posted: 19 Jul 2014 10:59
استعمار دوره سوم
سومین دورهٔ استعمارگری در جهان، در سدههای نوزدهم و بیستم اتفاق افتاد. رشد داد و ستد اقتصادی به انقلاب صنعتی انجامید و بنیاد اقتصادی و سیاسی کشورهای استعمارگر را دیگرگون کرد و کار بهرهکشی از منابع مستعمرهها بیش از پیش بالا گرفت و این سرزمینها مبدل به منابع مادهٔ خام برای صنایع کشورهای صنعتی و بازار فرآوردههای آنها شدند. دورهٔ انقلابهای اروپایی با موج آزادیخواهی مستعمرهها همراه شد. ایالات متحد امریکا (مستعمرهٔ پیشین انگلستان در امریکای شمالی) در این راه پیشگام شد، و به دنبال آن انقلابها و نهضتهای آزادیخواه در امریکای مرکزی و جنوبی، که استعمار اسپانیا و پرتغال آنها را ویرانه کرده بود، در گرفت.
سالهای نخست سده نوزدهم با توسعهٔ مستعمرههای بریتانیا در کانادا و ایجاد متسعمرههای جدید در استرالیا، افریقای جنوبی و زلاندنو قرین بود. مهاجرتهای بزرگی که در ساهای میانهٔ این قرن رخ داد و افزایش تقاضای انگلستان صنعتی برای مواد غذایی و مواد خام این مستعمرهها را به صورت دومینیونهای بزرگی دراورد که دولتهایشان نیمهاستقلالی داشتند. در همان زمان منافع بازرگانی بریتانیا سبب توسعهٔ نظارت این دولت بر نواحی استوایی و تاسیس «مستعمرات فرمانگزار» زیر نظارت و ادارهٔ وزارت مستعمرات انگلستان شد.
در ربع آخر قرن نوزدهم، بر اثر رشد صنعت و سرمایهداری، بار دیگر رقابتها و مبارزههای بینالمللی استعماری اوج گرفت و در نتیجه، دامنهٔ نفوذ فرانسه به شمال افریقا کشیده شد و این دولت قسمتهای بزرگی از افریقای شمالی را زیر سلطه و نظارت خود در آورد. به دنبال فرانسه، اسپانیا و ایتالیا وهم دامنهٔ نفوذ خود را تا آن حدود گسترش دادند. آلمان در پایان قرن نوزدهم وارد کشاکشهای استعاری شد و با ورود این دولت به میدان، تقسیم سرزمینهای افریقایی بین دولتهای استعمارگر همهگیر شد و سرانجام، انواع تازهای از مستعمره با عنوان تحت الحمایه و حوزهٔ نفوذ پیدا شد. کشاکش بر سر جزایر اقیانوس آرام و برپا کردن قرارگاههای تجارتی در چین، که با رخدادهای اخیر همراه شد، ایالات متحد امریکا را به عنوان یک دولت استعمارگر جدید در صحنهٔ کشاکشهای استعماری پدیدار کرد. جنگ جهانی اول تقسیم مستعمرهها را متعادلتر کرد و در عین حال، نوع جدیدی از مستعمره را به انواع پیشین افزود و آن «سرزمین زیرسرپرستی» بود. پیدایش نهضتهای ملی در آسیا و افریقا، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، به سروری استعماری اروپا بر بسیاری از سرزمینهای این دو قاره پایان داد و امروز، جز چند منطقهٔ کوچک در این دو قاره، مستعمره به معنای قدیم آن وجود ندارد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.