ارسالها: 23330
#2,121
Posted: 30 Aug 2014 13:54
گرترود بل
گرترود بل، (به انگلیسی: Gertrude Bell) زاده ۱۴ ژوئیه ۱۸۶۸ (۱۲۴۷ خورشیدی) در کانتی دورهم انگلستان، درگذشته ۱۲ ژوئیه ۱۹۲۶ (۱۳۰۵ خورشیدی) در بغداد، مشاور سیاسی، کوهنورد و جهانگرد کاوشگر در رشته های تاریخ و باستان شناسی بود ولی در عین حال از زبده ترین و کارآمد ترین ماموران «سازمان اطلاعات و امنیت خارجی بریتانیا» (SIS) در زمان خود، به ویژه در دوران جنگ جهانی اول محسوب میشد.
او به موازات لورنس عربستان، سرنوشت ساز ترین عملیات «کشور سازی» و «کشور زایی» را در خاور میانه انجام داد. در حقیقت میتوان گفت که او در رتق و فتق خاک بازمانده از امپراطوری عثمانی، بخصوص در غرب ایران حرف اول را زد. او مشاور اصلی «ملک فیصل اول» بود. گرترود بل توانست با مهارت فراوان سران قبایل مختلف منطقه را با «روش های رایج» راضی نگهدارد و در برابر خدمات ایشان، آنها را «صاحب کشور» نمود. در این باره میتوان کشور های نو بنیاد سوریه جدید، عراق، اردن هاشمی و کویت را برشمرد که الزاماً در بوجود آمدن مرز های جدید عربستان نقش بازی کردهاند. تنها کشوری که مرز هایش در آن منطقه تغییر نکردند ایران بود. مرز ها همان ماندند که ایران و عثمانی تعیین کرده بودند. یکی از اشتباهات چشمگیر گرترود بل در تقسیم خاک عثمانی، منطقه بی طرفی محسوب میشود که بین عراق و کویت به جا ماند و منابع نفتی بسیار بزرگی داشت (دارد؟) (ر. ک. جنگ خلیج فارس)، منطقه ای که انگلیسی ها توجه ویژه به آن داشتند. به روایتی، افسر انگلیسی مسئول نقشه کشی در آن شب مست بوده و در کشیدن مرز بین عراق و کویت در روی نقشه بی توجهی کرده. . بعد ها بل ادعا کرد که این منطقه بی طرف ویژه حفاظت کویت در برابر حمله های عراق و عربستان بوده. کرد ها به دفعات گلایه نزد بل بردند و خواهان خاک مستقل شدند ولی او به ایشان اعتماد نکرد. گذشته از این، انگلیس ها نمیخواستند ایران و ترکیه را علیه خود وارد میدان کنند.
در سال ۱۸۹۳ بل ماموریت یافت به عنوان مشاور سفیر به مدت شش ماه به ایران رفته، اوضاء سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران را بررسی و گزارش تهیه کند. او در پاییز ۱۸۹۲ شروع به آموختن زبان فارسی کرد و طبق روال رایج، طی دوره هایی با فرهنگ ایران آشنا شد و نهایتاً در بهار ۱۸۹۳ به همراهی بانویی از اقوام خود به نام «Mary Lascelles» راهی تهران شد. در آن زمان «Frank Lascelles» (عمو، دایی یا شوهر عمه گرترود بل / شوهر همسفر گرترود بل) سفیر انگلستان در دربار ناصرالدین شاه بود. طی اقامت در ایران یکی از کارمندان سفارت انگلیس، شازده ای به نام «هنری کدوگن» همراه دائم بل بود. بل در تهران روابط عمیقی با کنسول آلمان «فریدریش روزن» و همسر او بر قرار نمود و این دو برای بل بهترین معلم در رابطه با شناخت ایران بودند. از همین طریق بل توانست زبان عربی را نیز بیاموزد.
گرترود بل شیفته شاعر های ایرانی، بخصوص حافظ بودو پس از بازگشت به لندن کتابی نوشت به نام «Persian Pictures» که با ترجمه بسیار ظریفی از اشعار حافظ آغاز میشد. کتاب دیگر بل در رابطه با ایران، گزیده غزل های حافظ (The Hafez Poems of Gertrude Bell) است که هنوز تجدید چاپ میشود. او چند بار به شیراز و یک بار به کرمان و اصفهان سفر کرد.
بل جهت تسلیم گزارش، از تهران به لندن بازگشت و چند ماه در انتظار دلدادهاش «هنری کدوگن» در لندن گذراند و عاقبت تلگرافی دریافت کرد که او در ایران طی یک حادثه اسب سواری داخل رودخانه ای پرتاب شده و در اثر سینهپهلو درگذشته است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#2,122
Posted: 30 Aug 2014 14:00
ژانت رانکین
- تولد ژانت پیکرینگ رانکین
- ۱۱ ژوئن ۱۸۸۰
- شهرستان میزولا، مونتانا
- مرگ ۱۸ مه ۱۹۷۳ (۹۲ سال)
- کارمل-بای-د-سی، کالیفرنیا
- ملیت ایالات متحده آمریکا
- حزب سیاسی جمهوریخواه
- محل تحصیل دانشگاه مونتانا
- دانشگاه واشینگتن
- پیشه سیاستمدار
- تخصص مددکاری اجتماعی
ژانت پیکرینگ رانکین، (به انگلیسی: Jeannette Pickering Rankin) (زاده ۱۱ ژوئن ۱۸۸۰- در گذشته ۱۸ می ۱۹۷۳) نخستین زن در کنگره ایالات متحده آمریکا بود. رانکین از نظر سیاسی جمهوری خواه و صلحجو بود.
رانکین از ایالت مونتانا در ۱۹۱۶ و دوباره در ۱۹۴۰ برگزیده شد. وی تنها کسی در کنگره ایالات متحده آمریکا بود که بر ضد وارد شدن ایالات متحده در جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم رای داد. رانکین تنها خانمی است که تا کنون در مونتانا برای کنگره انتخاب شدهاست.
ژانت در مزرعهای نزدیک میزولا، در مونتانا زاده شد. وی نخستین فرزند جان رنکین مزرعه دار، مهاجری از کانادا بود. رنکین هفت خواهر و برادر داشت که یک از آنها در کودکی درگذشت.
پایان افراد جنگ جهانی اول
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#2,123
Posted: 30 Aug 2014 14:10
تاریخ فرهنگ جنگ جهانی اول
پسرم را بزرگ نکردم تا سرباز شود
طرح روی جلد دفتر نُت
پسرم را بزرگ نکردم تا سرباز شود ترانهای آمریکایی و ضد جنگ است که تأثیر به سزایی در جنبش پاسیفیسم داشت، جنبشی که پیش از ورود ایالات متحده به جنگ جهانی اول شایع شده بود. آلفرد برایان ترانهسرا برای نوشتن این آهنگ با آل پیانتادوسی آهنگساز همکاری کرد. دنبالهای برای این ترانه ساخته شد و مورد تقلید بسیاری از ترانههای دیگر قرار گرفت. در عین حال بارها نقیضههایی برایش سروده شد.ترانه ضجهها و شیونهای مادر تنهایی است که پسرش را در جنگ از دست دادهاست.
"پسرم را بزرگ نکردم تا سرباز شود/او را بزرگ کردم تا مایهٔ غرور و خوشیام باشد"
او راجع به پلیدی جنگ صحبت میکند، جنگی که سربازانش پسران مادران مختلف هستند و یکدیگر را با تفنگ میکشند. نزاع بین کشورها باید از طریق حکمیت و داوری حل شود و نه با شمشیر و اسلحه. پیروزی در جنگ برای تسلی دادن مادری که پسرش را در آن از دست داده و خانهاش ویران شده کفایت نمیکند. جنگ به پایان میرسید اگر همهٔ مادران میگفتند که ما پسرانمان را بزرگ نکردهایم تا سرباز شوند. بنابراین ظاهراً ترانه جنبشهای خواهان حق رأی برای زنان و پاسیفیکیسم را به هم مربوط میسازد.
پسرم را بزرگ نکردم تا سرباز شود به اندازهای به تقویت جنبش ضد جنگ کمک کرد که این جنبش را از نظر سیاسی به سطح ملی رساند. موفقیت ترانه و قدرت سیاسی که به دنبال داشت، طرفدارانی را به سوی جنبش پاسیفیسم جذب کرد که پیشتر اولویتهایشان مسائل دیگری بود. جنوبیهایی که مخالف بازسازی بودند سعی کردند روی حس تنفر از جنگ در اروپا که شایع شده بود، موج سواری کنند و بدین گونه استدلال کنند که جنگ داخلی آمریکا دیگر قابل توجیه نیست. زنانی که خواهان حق رأی بودند نیز به خاطر پتانسیل سیاسی جنبش صلح و قدرت نفوذش در مبارزات برای کسب حق رأی برای زنان به این جنبش پیوستند. این ترانه به همراه ترانهٔ کشور خدا که در اواخر ۱۹۳۰ ساخته شده، نشان داد که موسیقی مشهور آمریکایی عموماً «گرایشهای انزواطلبانه مردم ایالات متحده را منعکس میکند» و ترانهسراهای طرفدار جنگ به ندرت موفق میشوند.
در ۱۹۶۸ باند الی رادیش نسخهٔ راک کشور یاغی به روز شدهای از این ترانه را در اعتراض به جنگ ویتنام ضبط کرد. آلبوم کاپیتول رکوردزشان نیز همین عنوان را داشت.
در آغاز انتشار ترانه، سیاستمداران برجسته به این ترانه به دلیل طرفداری از جنبش پاسیفیسم و فمینیسم حمله کردند. تئودور روزولت اظهار میداشت: «احمقهایی که ترانهای به نام پسرم را بزرگ نکردم تا سرباز شود را تحسین میکنند، همان افرادی هستند که در قلبهایشان ترانهای با نام دخترم را بزرگ نکردم تا مادر شود را تحسین میکنند.»
نقیضههای زیادی با الهام از این ترانه ساخته شد؛ نظیر «پسرم را بزرگ نکردم تا بزدل شود»، «پسرم را بزرگ نکردم تا سرباز شود، ولی دخترم را خواهم فرستاد تا پرستار شود»، «سگم را بزرگ نکردم تا سوسیس شود». شعرهای نقیضهمانند و انواع دیگر پاسخها نظیر «پسرشان را بزرگ نکردند تا سرباز شود» نیز سروده شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#2,124
Posted: 30 Aug 2014 14:16
آیندهگری
نمونهای از معماری فوتوریستی. طرح از آنتونیو سنت-الیا در اوایل قرن بیستم است.
آیندهگری (به ایتالیایی: Futurismo) یکی از جنبشهای هنری اوایل قرن بیستم بود. مرکز این جنبش در ایتالیا بود و در کشورهای دیگر از جمله روسیه نیز فعالیت داشتند. فوتوریستها در بسیاری از زمینهها مانند ادبیات، نقاشی، مجسمهسازی، سفالگری، تئاتر، موسیقی، معماری و حتی آشپزی فعالیت داشتهاند.
فیلیپو توماسو مارینتی با انتشار بیانیه فوتوریسم در سال ۱۹۰۹ در روزنامه فیگارو فعالیت جنبش را رسماً آغاز کرد. در آن بیانیه مارینتی نوشته بود که فوتوریستها از هنر گذشته بیزارند و دغددغههای اصلی این جنبش پویایی، سرعت و تکنولوژی است. برای فوتوریستها ماشین، هواپیما و شهرهای صنعتی نشانههای بسیار مهمی بودند چراکه آنها پیروزی انسان بر طبیعت را نشان میدادند.
حجمگری با آنکه فقط از طریق واپسین نقاشیهای مارک، ماکه، لیونل فایتینگر بر اکسپرسیونیسم آلمان تأثیر گذاشت، از نخستین لحظههای پیدایش آیندهگری عملاً در بطن نقاشی و پیکر تراشی آیندهگری تأثیر داشت. آیندهگری نخست جنبشی ادبی برخاسته از ذهن فیلیپو توماسو مارینتی شاعر ایتالیایی (۱۹۰۸) بود که بعدها در نقاشی تأثیر گذاشت. آیندهگری در اصل جنبشی برخاسته از شهر میلان بود و به صورت طغیان روشن فکران جوان بر ضد رخوت کالبد فرهنگی و تاریخی ایتالیا در سده ۱۹ پدیدار شد. بخشی از جنبش آیندهگری برخاسته از شخصیت پر شور مارینتی بود. آیندهگری مارینتی و پیروانش در فلسفههای هانری برگسون و فردریش نیچه ریشه داشت که به نوعی طغیان گری و آنارشیسم در رفتار آنها تبدیل شد. از هنرمندان به نام این مکتب میتوان به مارینتی، اومبرتو بوتچونی، کارلو کارا و لوئیجی روسولو، جینو سورینی در اوایل ۱۹۰۹ در میلان اشاره کرد و بعدها یکی از تأثیرگذارترین افراد این مکتب یعنی جاکومو بالا، که استاد مارینتی هم بود، به آن پیوست.
در روسیه جنبش حجمگری بر جنبش آیندهگری اثر گذاشت و در سال ۱۹۱۳ یکی از جنبشهای هنری به نام آیندهگری حجمی به دنیا آمد. آیندهگران حجمی فرمهای کوبیسم را استفاده میکنند.
همچون دیگر آیندهگران، روسها با گذشته بد بودند و از زندگی پیشرفته خوششان میآمد. برعکس ایتالیاییها، روسها سعی میکردند که با حرکات جنجالی خودشان را نشان دهند. به غیر از آن، روسها تأثیر هیچکس را قبول نمیکردند.
هنرمندان مهم روس در این سبک ولیمیر خلبنیکف، الکسی کرچنیخ، ولادمیر مایاکوفسکی و داوید بورلیوک بودند.
خیلی از آیندهگرهای روسیه، به غیر از نقاش، نویسنده هم بودند و تعداد زیادی کتاب و شعر نوشتند. این هنرمندها در پروژههای مختلف هم باهم کار میکردند. از جمله: اپرای پیروزی آفتاب را کروچنیخ نوشت و صحنههای ان را مالویچ ساخت.
برآمدن استالین و چیرگی دیدگاه رسمی حزب کمونیست اتحاد شوروی در هنر و ادبیات باعث شد که جنبش آیندهگری حجمی در روسیه از بین برود.
در ایتالیا فوتوریستها به حرکات فاشیسم خیلی علاقه داشتند و از بسیاری از نظرات فاشیسم پشتیبانی میکردند. فوتوریستها حرکتهای مدرن میکردند و فاشیسم را قدرتی میدیدند که با آن میتوانستند ایتالیا را کشوری مدرن بکنند. مارینتتی، که یکی از فوتوریستها مهم بود، گروه سیاسی فوتوریستها را در سال ۱۹۱۸ به وجود آورد. این گروه یک سال بعد از ایجادش در حزب ملی فاشیست موسولینی ادغام شد و از اولین پشتیبانان موسولینی شدند. به همین دلیل دولت خیلی از فوتوریستها را به رسمیت شناخت و به آنها کار دادند.
در ایتالیا آیندهگری رشد کرده و از جنبشها دیگر استفاده کردند. در معماری این اتفاق خیلی بیشتر بود و آیندهگری به طرف کمینهگرایی و عقلگرایی رفت. بعد از سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۴۰ چند ساختمان دولتی در سبک آیندهگری ساخته شدند که در بین آنها ایستگاه راهآهن ترنتو است که آنجیولیو مازونی آنرا ساخت.
آیندهگرها نگاهی طغیانگر به تاریخ و مظاهر تمدن داشتند و در بیانیههای خویش به نابودی آنها رای میدادند و از مظاهر مدرن بشریت ستایش میکردند. آنان خواهان نابودی موزهها و کتابخانهها و چیزهای از این قبیل بودند که نمادهای قدیم و تمدنهای پیشین را در خویش نگهداری میکردند. به همین خاطر جنبش فوتوریسم یکی از ریشههای پیدایش فاشیسم در ایتالیا شد.
هنرمندان آیندهگر تاکید زیادی بر یکی شدن نقاشی و تماشاگر داشتند و میگفتند «باید تماشاگر را در مرکز نقاشی قرار داد تا به درک اجتماعی حیرتآور درون نقاشیهای این سبک پی ببرد» و این امر باعث پدید آمدن دیدگاه ماشینی و مدرن آنها نسبت به نقاشی شد. آنها به کشفیات و دیدگاههای علمی با تحسین بسیاری نگاه میکردند و بر روی حرکت در نقاشی تاکید زیادی میکردند که این امر باعث پیدایش «کارتون» و یا پویانمایی شد.
پیکرسازی آیندهگری
پیکرسازی آیندهگری نیز از اصول کلی آیندهگری پیروی میکرد. نمادهای کهن پیکرتراشی را به چالش میکشید و از ابعاد و فضاهای متداول انتقاد میکرد. اجسام آنها به مانند اشیائی توپر بودند که اصول خطوط متمایز کننده را از آنها گرفته بودند و ساختمان محیطی آنها بدون توجه به طبیعت و حقیقت اجسام به نمایش در میآمد. از معروفترین پیکرتراشان آیندهگر میتوان به بوتچونی اشاره کرد که تندیسوارههایی توپر با حرکتی نهانی خلق میکرد. بیانیههای پیکرتراشی آیندهگری حتی از بیانیههای نقاشی آنها تا حدی مهمتر به نظر میرسید زیرا منجر به تولد مکتبهای مدرن مانند جفت و جور کاری دادائیسمی، کانستروکنیویستی و سورئالیستی در سالهای بین ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۹ شد.
معماری آیندهگری بیشتر به جنبش عظیم صنعت و بازتاب آن در جامعه تعلق داشت، هر چند معمارهایی مانند آنتونیو سانتالیا (۱۸۸۸-۱۹۱۶) که در نخستین نمایشگاه آزاد آیندهگری در سال ۱۹۱۶ شرکت کردند و به جمع آیندهگرها پیوستند، کارهایشان از حد نقاشی و طرح فراتر نرفت ولی معماری این سبک تحولی بنیادین در شیوههایی که امروزه به نوگرایی شبه کلاسیک معروف است، تبدیل شد. از اصول بنیادی معماری آیندهگری نگاهکردن به دغدقههای بشر امروز در زندگی شهری و معماری به تناسب زندگی امروزی او است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#2,125
Posted: 30 Aug 2014 14:22
دادائیسم
جلد ویراست اول کتاب دادا. ویرایش شده توسط تریستان تزارا، زوریخ، ۱۹۱۷.
دادا، دادائیسم، داداگری یا مکتب دادا (به فرانسوی: Dadaïsme) مكتبی است پوچ گرا و هیچ انگار كه در سالهای پس از جنگ جهانی اول رواج داشت. در واقع، دادا واكنشی است انقلابی به پیامدهای ناگوار جنگ جهانی اول. جنبشی فرهنگی بود که به زمینههای هنرهای تجسّمی، موسیقی، ادبیّات (بیشتر شعر) تئاتر و طراحی گرافیک مربوط میشد. این جنبش در زمان جنگ جهانی اول در شهر زوریخ در کشور سوئیس پدید آمد.
واژۀ «دادا» در زبان فرانسه به معنی «سرگرمی و مسخرگی» است. كودكان آن را به معنی «اسب چوبی» به كار میبرند. همچنین معنای «همه یا هیچ» نیز از آن استنباط میشود. برخی آن را به معنای «بابا» در مقابل ماما دانستهاند. این واژه در زبان رومانیایی به معنای «آری» كاربرد دارد. در یكی از زبانهای آفریقایی نیز به معنای «دم گاو» آمده است. البته هیچ یك از این معانی با مكتبی كه در ذیل به تعریف آن خواهیم پرداخت، ارتباطی ندارد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#2,126
Posted: 30 Aug 2014 14:24
پیشزمینه و انگیزهها
دادائیسم را میتوان زاییدهٔ نومیدی، اضطراب و هرج و مرج ناشی از آدمکشیها و خرابیهای جنگ جهانی اول دانست. دادائیسم زبان حال کسانی است که به پایداری و دوام هیچ امری امید ندارند، در واقع دادائیسم با همه چیز مخالف است حتی با دادائیسم.، غرض پیروان این مکتب طغیانی بر ضد هنر، اخلاق و اجتماع بود. آنان میخواستند بشریت و در آغاز ادبیات را از زیر یوغ عقل و منطق و زبان آزاد کنند و بیشک چون بنای این مکتب بر نفی بود ناچار میبایست شیوهٔ کار خود را هم بر نفی استوار و عبارتهایی غیرقابل فهم انشا کنند.در واقع، دادا واكنشی است انقلابی به پیامدهای ناگوار جنگ جهانی اول. با شروع جنگ، انتشار كتابها و مجلات متوقف شد و این امر، سبب ركود ادبیات و هنر در جهان گردید. اوضاع نابسامان و آشفته، حتی افكار هنرمندان را مشوش نموده بود. در همان سالها، نوجوانانی پا به عرصه اجتماع نهادند كه بلافاصله از آغوش خانواده و مدرسه، رهسپار میدانهای جنگ میشدند. روشن است كه آنها در بدو ورود به جامعه با چه صحنههایی مواجه میشدند؛ صحنههایی مانند مرگ، نابودی، ویرانی، قتل و خون ریزی و اسارت. این عامل سبب شد آنها به همه قرار دادهای اجتماعی، سیاسی و حتی هنری بدبین گردند و این قوانین را عامل جنگ و ویرانی بدانند. آنان امیدی به بازگشت ثبات و آرامش جهان نداشتند. از این رو، پس از جنگ، واكنشی ناگهانی و ویرانگر از خود نشان دادند و مكتب دادائیسم را پایهگذاری كردند.
دادای اروپایی در سال ۱۹۱۶ در زوریخ توسط گروهی از هنرمندان و نویسندگان بنیاد گرفت که تریستان تزارا، شاعر رومانیایی و مارسل ژانکو، از آن جمله بودند. بسیاری از روشنفکران اروپایی در طول جنگ جهانی اول در سوئیس (که در طول جنگ بیطرف باقیماند) پناه گرفتند در نتیجه یک فضای هنری زنده و پویا در این کشور بهوجود آمد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#2,127
Posted: 30 Aug 2014 14:25
شیوه ی خلق آثار
یکی از بنیانگذاران دادائیسم میگوید در ساعت فلان بعد از ظهر فلان روز، در اتاق پشت میز بودیم و یکی داشت دست در دهانش میکرد. دادائیستها جامعه را نقد میكردند، ولی زبان و آثار آنها به گونهای نبود كه مردم با آن ارتباط برقرار كنند و منظور آنها را بفهمند. مثلاً شیوه نویسندگی آنها به این ترتیب بود كه مقالهای را از یك روزنامه انتخاب میكردند و آن را با قیچی تكه تكه مینمودند تا حدی كه در هر قطعه تنها یك كلمه باقی بماند. آنها قطعات بریده كاغذ را در كیسهای میریختند و آن را تكان میدادند. پس یكی یكی آنها را بیرون آورده و در كنار هم قرار میدادند. واضح است كه مطلب به دست آمده تا چه حد نامفهوم و بی معنا خواهد بود. قطعه زیر نمونهای از اشعار دادائیستهاست: «بلوری از فریاد مضطرب میاندازد روی صفحهای كه خزان. خواهشمندم گردی نیم بیان مرا به هم نزنید. غیر ذی فقار. شامگاهان آرامی حسن و جمال دوشیزهای كه آب پاشی راه مرداب را تغییر شكل میدهد». نمایشنامههای آنها نیز عجیب و مضحك بود. به گفته یكی از اعضای این مكتب ، در یكی از نمایشها «روی صحنه عدهای با كوبیدن دسته كلید به جعبهای فلزی، موسیقی متن درست میكردند كه حاضران را تا سر حدّ جنون به خشم می آورد. صدایی از زیر یك كلاه بزرگ، شعرهای ژان آرپ را میخواند. هولزبنك با فریادی كه هر آن شدیدتر میشد، شعرهای خودش را میخواند و تزارا، ریتم یكنواختی را روی طبل مینواخت. بعد او و هولزبنك در حالی كه صدای خرس در می آوردند، دور صحنه میرقصیدند.»
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#2,128
Posted: 30 Aug 2014 14:27
مرکز فعالیتها،پایان و تأثیرات
مرکز فعالیتهای دادائیستی در زوزیخ «کاباره ولتر» بود، کلوپ شبانهای که در فوریهٔ ۱۹۱۶ به وسیلهٔ هوگو بال، شاعر و موسیقیدان آلمانی، تأسیس شد. خواندن شعرهای بیمعنا، که گاه به تکرار در یک زمان، همراه با موسیقی گوشخراش، از جمله برنامههای معمول این کاباره بودند. در تابستان ۱۹۱۶، لفظ «دادا» به جای نام ولتر، که نویسندهٔ بزرگ اخلاق و طنزپرداز بود، برای نامیدن کار و هدف این گروه برگزیده شد. اعمال و رفتار غیر متعارف در این کلوپ شبانه موجب شکایت ساکنان اطراف آن شد در نتیجه، در ۱۹۱۷ به اجبار تعطیل گردید.
اگر چه عقاید و رفتار دادائیستها مبتنی بر ویرانگری و نقض همه امور عقلانی و قوانین اجتماعی بود، اما در پس این ویرانگری، آنها در پی خلق دنیایی زیبا و عاری از جنگ و نفرت بودند. به عقیده آنها هنرمند باید در پی خلاقیت باشد و این خلاقیت را در وجود خود جست و جو كند. سنتهای گذشته نباید ذوق و قریحه او را محدود سازد.
دادا، جنبش هنری که به عنوان طغیانی در برابر سرخوردگیهای ناشی از جنگ جهانی اول بود، تا ۱۹۲۲ ادامه یافت. پل ویریلیو متفکر فرانسوی دادائیسم را نتیجه واکنش هنرمندان اتریشی به ارزشهای محافظه کارانه در میانه جنگ جهانی اول میداند و معتقد است دادائیسم شورشی علیه ارزشهای مسلط آن زمانه بوده است. پس از مدتی دادائیسم كه ریشه در مكتبهایی چون امپرسیونیسم، كوبیسم و فوتوریسم داشت، با تغییراتی كه در جهانبینی و نگرش اعضای آن به وجود آمد، زمینه ایجاد مكتب سوررئالیسم را فراهم آوردند. نخستین پایهگذاران مكتب سوررئالیسم كسانی بودند كه روزی در مكتب دادائیسم فعالیت داستند. آندره برتون (Andre Breton) یكی از این افراد است. به همین ترتیب، ویریلیو ظهور سوررئالیسم پس از جنگ جهانی اول و در دهه 1920 را واکنش هنرمندان فرانسوی به وحشی گریهای جنگ جهانی اول میدانست. دادا هر چند عمر کوتاهی داشت و فقط در چند شهر متمرکز بود، تأثیر فوقالعادهای از خود به جای گذاشت، و موجب شد که جنبشهای هنر پیشتاز، میثاقها، ارزشهای فرهنگی دیرینه را به چالش گیرند. دادا از جمله حرکتهای مهمی بود که جنبش فراواقعگرایی (سورئالیسم) در پاریس از آن نشأت گرفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#2,129
Posted: 30 Aug 2014 14:31
گسترش دادا در نقاط دیگر جهان
دادا در اواخر جنگ به آلمان انتقال یافت و به ویژه در برلین رنگ سیاسی به خود گرفت و میلیتاریسم و ناسیونالیسم را مورد حمله قرار داد.
نیویورک همزمان با زوریخ به یکی از مراکز فعالیتهای دادائیستی تبدیل شد و مارسل دوشان، منری و فرانسیس پیکابیا در زمرهٔ فعالان اصلی آن بودند.
در پاریس، فرانسیس پیکایا، آرتور کراوان و ژاک واشه مکتب دادای پاریس را بنیان گذاشتند.
در ادبیات و شعر
برتون، پیکابیا، تریستان تزارا، آراگون، الوار، گیوم آپولینر، مکس ژاکوب و سوپو از جمله شاعرانی هستند که به این مکتب پیوستند.
پایان دادائیسم
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#2,130
Posted: 30 Aug 2014 14:34
لویی آراگون
- زادروز ۳ اکتبر ۱۸۹۷
- مرگ ۲۳ دسامبر ۱۹۸۲ (۸۵ سال)
- ملیت فرانسوی
- پیشه رماننویس و شاعر
لویی آراگون (به فرانسوی: Louis Aragon) رماننویس و شاعر سوررئالیست اهل فرانسه بود. او به همراه آندره برتون از بنیانگذاران مکتب ادبی سوررئالیسم بود.
لویی آندریو، معروف به لویی آراگون، در ۳ اکتبر ۱۸۹۷ در پاریس متولد شد. پدرش که از صاحب منصبان عالیرتبه جمهوری سوم فرانسه بود، پسر خود را به فرزندی نپذیرفت و او با مادر و مادربزرگش بزرگ شد. وی در ۱۹۱۶ به دانشکده پزشکی رفت، اما سه سال بعد به سربازی فراخوانده شد و همانجا بود که آشناییاش با دانشجوی دیگری به نام آندره برتون مقدمهای شد تا بعدها نهضت سوررئالیسم را با هم پایهگذاری کنند. آراگون در میانهٔ دههٔ ۱۹۲۰ از پزشکی دست کشید و در ۱۹۳۰ به کنگرهٔ نویسندگان انقلابی مسکو رفت. در اتحاد جماهیر شوروی، سوررئالیسم محکوم شد و آراگون هم هیچ مخالفتی با این محکومیت نکرد. این رفتار او رنجش برتون را به دنبال داشت و موجب اختلاف آن دو شد. این شاعر در اوایل دههٔ ۳۰ با الزا تریوله خواهر زن مایاکوفسکی، نویسندهٔ روس، ازدواج کرد و از این زمان به بعد، تقریباً تمام اشعار او درباره همسرش سروده شده است. آراگون در ۱۹۳۱ رسماً پیوند خود را با سوررئالیسم قطع کرد و به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی پرداخت.وی در ۲۳ دسامبر ۱۹۸۲ در سن ۸۵ سالگی، دیده از جهان فروبست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.