ارسالها: 23330
#221
Posted: 28 Jan 2014 11:17
آکریسیوس
آکریسیوس (Acrisius) بنا به اساطیر یونانی پادشاه آرگوس بوده است.
او و همسرش اوریدیسه (اوریدیکه) تنها یک فرزند داشتند و آن هم دختری به نام دانائه بود.این دختر زیباترین زنان آن سرزمین شمرده میشد، اما شاه از این که پسر نداشت، ملول و اندوهگین بود. پادشاه روزی به زیارت معبد دلفی رفت تا از آپولو بپرسد که آیا ممکن است روزی صاحب فرزند پسر شود یا نه. کاهنه ی غیبگوی معبد به او گفت که چنین چیزی ممکن نیست، و در ادامهٔ سخن چیزی به او گفت اندوهبارتر و ناگوارتر از سخن پیشین: اینکه دخترش پسری از زئوس، خدای خدایان به دنیا میآورد که آن پسر روزی جدش، یعنی پادشاه آرگوس را خواهد کشت.
یک راه خلاص شدن از این سرنوشت شوم، کشتن دخترش بود، ولی دل شاه به این کار رضا نمیداد، دانائه بچه نداشت و پادشاه برای این که او را همچنان بدون فرزند نگه دارد، در اتاقی برنزی(مفرغی) در حیاط قصرش زندانی کرد و نگهبانانی برای محافظت از آن گماشت. این اتاق در زمین فرورفته بود، ولی بخشی از سقف آن بازمانده بود و نور از همان جا به درون اتاق راه می یافت. زئوس از آن جا به شکل بارانی از طلا بر دانائه نزول کرد و او را حامله نمود و اتاق از طلا پر شد. بعد از اندک زمانی، فرزند آنها به دنیا آمد: پرسئوس.البته در هیچ داستانی گفته نشده است که دانائه چگونه فهمید که این باران طلا زئوس است که اینگونه به دیدارش آمده، دانائه دیربازی زاده شدن این پسر را از پادشاه پنهان داشت. پادشاه فقط از یک چیز مطمئن بود و آن این که زنده ماندن این پسر برای او خطرناک خواهد بود.
به هر حال شاه تصمیم نداشت که کودک را بکشد، مخصوصاً این که نوه اش فرزند زئوس شمرده میشد و با خدایان چنین رفتاری ممکن نبود و عواقب هولناک در پی میداشت. سرانجام پادشاه تصمیم گرفت که به طریقی دیگر عمل کند: وی دستور داد صندوقی بزرگ از چوب ساختند و آن دو را در آن جا دادند و صندوق را به دریا بردند و بر سینه ی امواج رها ساختند (چیزی شبیه به اتفاقی که در زندگینامه های موسی پیامبر و سارگون کبیر هم شاهد هستیم). هنگامی که صندوق در دل تاریکی دریا ره می پیمود، دانائه دعا و نیایش می نمود. سرانجام دریا به اراده ی پوزئیدون آرام گرفت و امواج دریا بنا به خواسته ی زئوس، مادر و فرزند را به ساحل جزیره ی سریفوس آوردند، در آنجا ماهیگیری به نام دیکتیس (به معنای"تور ماهیگیری")آن دو را پیدا کرد و پذیرایشان شد. دیکتیس برادر پولیدکتس پادشاه جزیره بود.
به دنبال فراریان
روایت های متفاوتی در این خصوص وجود دارد، یکی از آنها چنین می گوید: آکریسیوس رد دختر و نوه اش را دنبال کرد و فهمید که آنها در جزیره ی سریفوس هستند، بنابراین از پولیدکتس خواست که آن دو را به او تحویل دهد، ولی پولیدکتس از این کار امتناع کرد، یعنی به طوری که شاهد هستیم، در این روایت پولیدکتس نه تنها به آن دو آسیبی نمیرساند، بلکه از آنها حمایت هم میکند.
درباره ی محقق شدن پیشگویی غیبگو(همان غیبگویی که آکریسیوس از وی سوال کرده بود)چند روایت مختلف و متفاوت وجود دارد،هر کدام از این روایت ها موضوع اسطوره ای تبعید را با محقق شدن پیش گویی ممزوج و مخلوط می کنند. در روایت پوسانیاس پرسئوس به آرگوس باز نمیگردد،بلکه عوض آن به لاریسا میرود، محلی که بازی ها و مسابقات قهرمانی در حال برگزاری است. او تازه بازی کویتس را ابداع کرده است و طریقه ی آن را به عموم می آموزد که آکریسیوس، که به طور اتفاقی از آنجا دیدن می کند،پا به داخل محوطه ی پرتاب دیسک می گذارد و در اثر برخورد دیسک به سرش کشته میشود؛ به این ترتیب پیش گویی غیبگو محقق میشود.
یک روایت دیگر می گوید که پرسئوس به آرگوس بازگشت، اما هنگامی که فهمید چنین پیش گویی ای در گذشته صورت گرفته، به تبعید داوطلبانه و خودخواسته به پلاسگیوتیس میرود. پادشاه لاریسا در آنجا به خاطر مرگ پدرش بازی هایی را ترتیب داده بود. هنگامی که پرسئوس مشغول بازی پرتاب دیسک بود،دیسک پرتابی وی تغییر مسیر داد و به آکریسیوس اصابت کرد، ضربه ای که بلافاصله باعث کشته شدن وی گردید. در روایت سوم، آکریسیوس توسط برادر دوقلویش پروئتوس به تبعید فرستاده شده است، پرسئوس با استفاده از سر گورگون، برادر غاصب را تبدیل به سنگ میکند و آکریسیوس را دوباره به تخت مینشاند.
در هر صورت پرسئوس که ناخواسته و سهواً آکریسیوس را کشته است و در عین حال ولیعهد و جانشین پادشاه متوفی شمرده میشود، پادشاهی آرگوس را به مگاپنتس پسر پروئتوس وا می گذارد و خود قلمرو پادشاهی مگاپنتس، یعنی تیرینس را برای شاهی و حکومت بر می گزیند. گفته شده که پرسئوس چون جد خود را به قتل رسانده بوده، شرم داشته از اینکه در آرگوس خود را شاه بنامد.
این اصلی تغییرناپذیر در ادبیات کلاسیک یونان است که قاتل،حتی اگر سهواً مرتکب قتل شده باشد، باید برای تهذیب نفس به تبعید برود و رنج و مشقت دوری را بر خود هموار سازد.
روایت دیگری چنین نقل می کند که پرسئوس از این که آکریسیوس زمانی خواسته بود او و دانائه را بکشد، ناراحت و خشمناک بود،به همین علت به موطن خود بازگشت و آکریسیوس را در دربارش به مبارزه طلبید،سپس سر مدوسا را بیرون آورد و شاه و دربارش را به سنگ مبدل کرد.
همان گونه که قبلاًاشاره شد،روایتی می گوید که پولیدکتس نه تنها آسیبی به مادر و فرزند نرساند،بلکه از آنها حمایت هم کرد و به آکریسیوس مسترد نکرد.در نهایت پرسئوس قسم خورد که هرگز جدش را نخواهد کشت، اما اندکی بعد پولیدکتس مرد و به هنگام برگزاری بازی ها و مسابقات مراسم تدفین وی،دیسکی که پرسئوس پرتاب کرده بود، تصادفاً به آکریسیوس اصابت کرد و باعث مرگ او شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#222
Posted: 28 Jan 2014 11:18
آکونتیوس
آکونتیوس Acontius، در اسطورههای یونان، جوانی فقیر و عاشق کودیپه است.
او جوانی فقیر از جزیرهٔ کئوس بود و عاشق کودیپه، دختر آتنی شد. سیبی به کودیپه داد که رویش نوشته شده بود «قسم میخورم جز با آکونتیوس ازدواج نکنم». چون کودیپه نوشته را با صدای بلند خواند با وجود مخالفت پدر و مادرش مجبور به ازدواج با وی شد.
آلکتروئون
آلکتروئون (به انگلیسی:Electryon) در اساطیر یونانی، پسر پرسئوس و آندرومده و پادشاه موکنای بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#223
Posted: 28 Jan 2014 11:21
آگاممنون
آگاممنون (به یونانی: Ἀγαμέμνων)، در اسطورههای یونان، رهبر یونانیان در جنگ تروا است. او فرزند آترئوس و آئروپه پادشاه و ملکه موکنای و برادر منلائوس بود. او یا پادشاه موکنای (بر طبق هومر) است و یا در تفسیرهای دیگر آرگوس، و رهبر ارتش یونانیان در جنگ تروا را برعهده داشت. با دختر تیندارئوس، کلوتایمنسترا ازدواج کرد و از او صاحب چندین فرزند به نامهای ایفیگنیا، الکترا و اورستس شد. زمانی که آیگیستوس پدرش را کشت، به تیندارئوس پناه برد و به یاری او پادشاه موکنای شد. او عاشق کلوتایمنسترا همسر آگاممنون شد و با توطئه او آگاممنون را به قتل رساندند. جسد وی به سبک مصری با پارچه پیچیده شده است و بر روی جسد او یک ماسک قرار گرفته است که از کاوشهای میسن به دست آمدهاست.
وقتی هلن، همسر زیبای منلائوس توسط پاریس پسر شاه تروا پریاموس ربوده شد، آگاممنون و منلائوس از این فرصت استفاده کرده و از تمام پادشاهان و جنگویان یونان برای حمله به تروا دعوت به عمل آورد. تمام پادشاهان در کاخ دیومدس واقع درآرگوس گرد هم آمدند. در آنجا آگاممنون به عنوان رهبر کل انتخاب شد و پس از جمعآوری لشکر و تجهیزات نظامی آمادهٔ ترک آئولیس به مقصد تروا شدند. در ابتدای سفر کشتیهای آنها در آئولیس دچار طوفانی نامساعد گشت. پیشگو بیان نمود که این بدبیاری به سبب آگاممنون و بیاحترامی او در مقابل الهه شکار آرتمیس بوجود آمده است، و تنها راه متوقف کردن این باد قربانی نمودن ایفیگنیا دختر او بود. آگاممنون با اکراه موافق قربانی شدن دخترش شد، اما آرتمیس شخصا هنگام کشتن ایفیگنیا او را نجات داده و گوزنی را جایگزینش کرد.
در ایلیاد اثر حماسی شاعر نابینای یونانی هومر، داستانی درباره نزاع آشیل نیرومندترین قهرمان یونانی در جنگ تروا و آگاممنون در آخرین سالهای جنگ بیان شدهاست. آگاممنون او را مجبور نمود از معشوقهاش بریسئیس که در یکی از جنگها اسیرش کرده بود دست بکشد. آشیل نیز به همین دلیل از جنگیدن دست کشید و سبب شد جنگهای یونانیان خوب پیش نرود. پس از جنگ و پیروزی یونانیان، او کاساندرا زیباترین دختر پریاموس را به عنوان غنیمت جنگی به وطن خود بازگرداند و از او صاحب دو پسر شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#224
Posted: 28 Jan 2014 11:22
آگاوه (اسطورهشناسی)
آگاوه Agave، در اسطورههای یونان، دختر کادموس و هارمونیا است.
آگاوه و خواهرانش حرف سمله را در مورد خدازاد بودن فرزندش دیونوسوس باور نکردند و دوینوسوس آنها را دیوانه کرد و آگاوه به دست خود فرزندش پنتئوس را تکه تکه کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#225
Posted: 28 Jan 2014 11:24
آگنور
آگنور (به یونانی: Ἀγήνωρ) در اساطیر یونان پادشاه صور و پسر پوزئیدون و لیبیا است. او همسر تلپاسا و پدر ائوروپه، کادموس و فینیکس است. وقتی ائوروپه در حال چیدن گل بود، زئوس شیفتهٔ او شد، خود را تبدیل به گاو سفیدی کرد و او را با خود به جزیرهٔ کرت ربود. سپس زئوس هویت واقعی خود را آشکار کرد و ائوروپه به عنوان اولین ملکه کرت شناخته شد. آگنور پسران خود را برای پیدا کردن او فرستاد و به آنها سفارش کرد دست خالی برنگردند. به دلیل اینکه ائوروپه پیدا نشد، هیچکدام از آنها برنگشتند.
آلتئیا
واژه آلتئیا (به زبان یونان باستان: ἀλήθεια) یک کلمه یونانی باستان به معنای حقیقت بود. پارمنیدس، در میان دیگر فلاسفه یونانی، بیش از سایرین، از این کلمه به معنای حقیقت استفاده کرده و بدان تجسمی انسانی بخشیده است. آلتئیا [در تجسم خویش به شکل یک انسان]، نزد رومیان با عنوان وریتاس شناخته می شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#226
Posted: 28 Jan 2014 11:39
آلکمنه
آلکمنه (به یونانی: Aλκμήνη، به انگلیسی: Alcmena)، در اسطورههای یونان، دختر آلکتروئون و آناکسو است.
همسر پادشاه تیرونها بود. زئوس خود را به شکل آمفیتروئون درآورد و با او همبستر شد. آلکمنه باردار شد و دو پسر دوقلو به دنیا آورد. هراکلس که پدر او زئوس و ایفیکلس که پدرش آمفیتروئون بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#227
Posted: 28 Jan 2014 11:44
آلکیپ
آلکیپ یا آلکیپه(به یونانی: Αλκίπη)، نامی بود که به تعدادی از اشخاص برجسته در اساطیر یونان اطلاق میشد:
آلکیپ، دختر آرس و آگلاولوس Aglaulus بود. وقتی که هالیروتیوس Halirrhotius، فرزند پوزئیدون، به او (آلکیپ) تجاوز کرد (و یا صرفاً سعی کرد تا به او تجاوز کند)، آرس او(هالیروتیوس) را به قتل رسانید. آرس به خاطر انجام این جنایت، در دادگاه محاکمه شد. این محاکمه که برای اولین بار در تاریخ انجام پذیرفت، در تپهای واقع در نزدیکی آکروپولیس که در آن زمان آرئوپاژ Areopagus، خوانده میشد، برگزار گردید. اگرچه آرِس در جریان این دادگاه که در حضور تمامی دیگر خدایان المپ برپا میشد، از اتهامات خویش تبرئه گردید، امّا این اسطوره پس از آرس هم باقیماند و داستان مذکور در سببشناسی نام آن روایت شد.
آلکیپ، یک دختر باکره بود (بعضی اوقات گفته میشود که او، دختر هرمس و اوکیرهوئه Ocyrhoe به شمار میآمدهاست)، این دختر باکره نادانسته و غیرعمدی با برادر خود که آسترائوس Astraeus نامیده میشد، رابطهٔ جنسی برقرار کرد. وقتی که آسترائوس از آنچه با خواهرش انجام داده بود، اطلاع پیدا کرد، خود را به رودخانه انداخت. در واقع بر مبنای همین واقعه بود که وی آسترائوس نام گرفت، هرچند که بعدها همو، کایسوس Caicus خوانده شد.
آلکیپ، دختری از اعضای قبیلهٔ آمازون بود که نذر کرده بود برای همیشه باکره باقی بماند. هراکلس Heracles (همان هرکول) در جریان نهمین شاهکار خود، وی را به قتل رسانید.
آلکیپ، مادر دایدالوس بود و از ازدواج او با اوپالاموس Eupalamus، فرزند متشن Metion بدنیا آمده بود.
آلکیپ، یکی از آلکیونیدها Alcyonides بود. آلکیونیدها دختران آلکیونئوس Alcyoneus محسوب میشدند. وی در کنار خواهران خویش، خودش را به میان آب دریا پرتاب کرد و به یک مرغ ماهیخوار تبدیل گردید.
آلکیپ، یکی از ملازمان و ندیمههای هلن، الههٔ تروا محسوب میشود.
آلکیپ، دختر اوئنوماوس Oenomaus بود. او با اونوس Evenus، که پسر آرس و استروپ Sterope بود، ازدواج کرد و دختری به نام مارپسسا Marpessa برای او بدنیا آورد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#228
Posted: 28 Jan 2014 11:46
آلکینوئوس
آلکینوئوس Alcinous، در اسطورههای یونان، پادشاه فایاکیها است.
با آرته ازدواج کرد و از صاحب پنج پسر و یک دختر به نام ناوسیکائا شد. مردی بزرگوار بود که به کشتیشکستگان کمک میکرد. به یاسون و مدیا و بعدها به اودوسئوس یاری داد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#229
Posted: 28 Jan 2014 11:51
آمالتئا
آمالتئا یا آمالتیا (به یونانی: Ἀμάλθεια) در اساطیر یونان، یک بز مقدس (در برخی از تفسیرها یک حوری الهی) که وظیفه شیردادن و پرستاری از پادشاه خدایان زئوس، را در غاری واقع در کرت برعهده داشت. به طور دقیق مشخص نیست که آمالتئا فرزند چه کسی بوده است اما بر طبق روایات او یا فرزند اوکئانوس، هلیوس و یا ملیسوس است. بر طبق تئوگونیا، مشهورترین نوشته هزیود شاعر یونانی، تیتان کرونوس که شنیده بود سرانجام بوسیلهی یکی از فرزندانش سرنگون خواهد شد، فرزندانش را بلافاصله بعد از تولد یکی پس از دیگری میبلعید. اما زئوس آخرین فرزند کرونوس، توسط مادرش رئا نجات پیدا کرد. او تخت سنگی را قنداق پیچ کرده و بجای زئوس آن را به کرونوس داد تا ببلعد. در این حین رئا فرزندش را به غاری واقع در کرت برده و پنهان نمود. در اینجا بود که آمالتئا با دادن شیر و عسل از زئوس مراقبت مینمود تا هنگامی که بزرگ شود.
هنگامی که زئوس مردی بالغ شد در ازای حقشناسی آمالتئا را کشته و یکی از شاخهای او را تبدیل به جامی نمود که بعدها با نام شاخ نعمت شناخته شد و به آن چنان قدرتی دادند که هر زمان صاحب آن آرزویی مینمود بلافاصله با هرآنچه که مورد نظر بود، پر میشد. همچنین از پوست بز برای خود ایجس درست کرد، که زره افسانهای بر تن الهه آتنا نیز بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#230
Posted: 28 Jan 2014 11:54
آمفیتروئون
آمفیتروئون Amphitryon، در اسطورههای یونان، پسر آلکایوس است.
آلکمنه هنگام ازدواج با او شرط کرد که تنها زمانی با او همبستر خواهد شد که او انتقام برادرش را از اهالی جزیره تافیان بگیرد. زمانی که آمفیتروئون مشغول نبرد بود، زئوس خود را به شکل او در آورد و با آلکمنه همبستر شد که نتیجه آن تولد هراکلس بود.
آمفیتریت
آمفیتریت (به یونانی: Ἀμφιτρίτη، به انگلیسی: Amphitrite) در اساطیر یونان الههٔ دریاها دختر اوکئانوس و تتیس، یا نرئوس و دوریس. هنگامی که خدای دریا، پوزئیدون او را به عنوان عروس خود میخواست، آمفیتریت به او بی احترامی کرد و در اقیانوس اطلس خود را از او مخفی ساخت. نه تنها دلفینها مکان او را تعیین کردند، بلکه آمفیتریت را به نزد او بازگرداندند، و پوزئیدون با او ازدواج کرد. به همین علت دلفینها مکانی را در بهشت جایزه گرفتند. پسر آنها مرد ماهی نمایی به نام تریتون بود. آمفیتریت بر روی کوزههای یونانی به همراه همسر خود، بر روی ارابهای که توسط موجودات دریایی کشیده میشود، و یا سوار بر خوده مخلوقات دریایی که توسط تریتون احاطه شدهاند به تصویر کشیده میشود.
نام او تا اندازهای به معنی «سومین کسی که (دریا را) احاطه کرده بود» است.
نام او در نزد رومیها سالاسیئا «Salacia» است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.