ارسالها: 23330
#261
Posted: 28 Jan 2014 16:18
اراتو
اراتو (به انگلیسی: Erato)، موز غزل و ترانه.
از دختران زئوس و منموسونه که میوزها نامیده میشدند. تعدادشان نه تن بود و هر یک الههٔ حامی هنری خاص بودند. اراتو به معنی دوست داشتنی و موز غزل و ترانه بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#262
Posted: 28 Jan 2014 16:19
ارثروس
مرگ ارثروس در زیر پای هراکلس و گروئون
ارثروس یا ارثوس (به یونانی: Ὄρθρος; Ὄρθος) به معنی صبح گرگ و میش، یکی از موجودات افسانهای در اساطیر یونان فرزند تایفون و اکیدنا. ارثروس سگی دارای دو سر و دمی به شکل مار که برادر سربروس سگ نگهبان هادس بود. او و اربابش «Eurytion» در جزیره اریتیئا در نزدیکی باغ هسپریدس در غربیترین نقطه دریای مدیترانه، وظیفه مراقبت و نگهداری از گله باشکوه و قرمز رنگ جنگجویی غول پیکر به نام گروئون را برعهده داشتند. هراکلس بالاخره ارثروس، اربابش و گروئون را قبل از بردن گله گاو و اتمام شاهکار دهمش به قتل رساند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#263
Posted: 28 Jan 2014 16:23
ارختئوس
ارختئوس (به انگلیسی: Erechtheus)، پادشاه افسانهای آتن.
پسر پاندیون و زئوکسیپه بود. با یک نایاد (پریآب)به نام پراکسیتیا ازدواج کرد. از فرزندانش میتوان به ککروپس، پاندروروس، تسپیوس و اروفئوس اشاره کرد.
در زمان وی آتن با الئوسیس وارد جنگ شد. کسوتوس با وی متحد گشت و او با قربانی کردن دختر خود جنگ باخته را برد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#264
Posted: 28 Jan 2014 16:25
اریس
اریس (به یونانی: Έρις)، الههٔ نفاق و کشمکش.
دختر نوکس (شب) بود. در جشن ازدواج پلئوس و تتیس بدون دعوت حاضر شد و سیبی را به میان انداخت که رویش نوشته بود «برای زیباترین زن دنیا». بر سر تصاحب این سیب بین آفرودیته، آتنه و هرا اختلاف پیش آمد که سرانجام آن آغاز جنگ تروا بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#265
Posted: 28 Jan 2014 16:27
اریگونه
اریگونه ممکن است به هریک از موارد زیر اشاره کند:
* اریگونه(Ἠριγόνη)، در اساطیر یونان دختر ایکاریوس است. ایکاریوس از اهالی آتن بود. او نسبت به دیونیسوس احساس دوستی نزدیک و صمیمیت پیدا کرد، دیونیسوس به چوپانان شراب خوراند. آنها مست شدند و ایکاریوس را با این فکر که او، آنان را مسموم کردهاست، به قتل رسانیدند. دختر او، یعنی همان اریگونه و سگ او، مائرا، جسد او را پیدا کردند. اریگونه خودش را از فراز مقبرهٔ پدرش حلق آویز کرد و بدینسان سایر باکرههای آتن را نیز به انجام همان کار محکوم ساخت. دیونیسوس از این بابت عصبانی بود و آتن را بوسیلهٔ یک طاعون تنبیه کرد، طوریکه نوعی جنون و بی رحمی در تمامی زنان مجرد آن دیار اشاعه یافت، که تمام آنها بصورت دست جمعی دست به خودکشی زدند. ایکاریوس در میان ستارههای آسمان، با عنوان صورت فلکی بوتس یا گاوران قرار داده شدهاست.
* اریگونه، در اساطیر یونان همچنین دختر آیگیستوس و کلایته منسترا، و همسر آگاممنون محسوب میشد. وی برادر ناتنی، به نام اورستز داشت. او همچنین مادر پنتیلوس نیز محسوب میشد. قرار بود که او به همراه برادر ناتنی اش اورستز کشته شود، اما دیانا او را نجات داد و وی را در سرزمینهای آتیک باقی نگاه داشت.
* اریگونه ۱۶۳، نام یک سیارک است.
* اریگونه، نام یک گونه از عنکبوت هاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#266
Posted: 28 Jan 2014 16:29
ایگیوس
اِژه یا ایگیوس (Aéγeús)، در اسطورههای یونان، پدر تسئوس و پادشاه آتن بود.
اژه، پسر پاندیون دوم و برادر پالاس، نیسوس و لیکوس بود. پس از مرگ پاندیون، اژه و برادرانش کنترل آتن را از متیون گرفتند. متیون پیشتر کنترل آتن را از چنگ پدر ایشان یعنی پاندیون درآورده بود. اژه و بردارانش قلمرو فرمانروایی را به چهار بخش کردند ولی اژه شاه شد. زن نخست اژه، متا نام داشت و زن دومش کالسیوپ (Chalciope).
پسرش، تسئوس داوطلب شد که به جنگ مینوتاوروس برود. آیگئوس او را با کشتی بادبان سیاه به جنگ فرستاد و قول گرفت که اگر پسرش در جنگ پیروز شد بادبانها را پایین بکشند. تسئوس پیروز شد اما فراموش کرد بادبانها را پایین بکشد. آیگئوس کشتی را از دور دید و پنداشت پسرش کشته شده و خود را به دریا افکند و مرد. از این رو آن دریا را به نام او آیگایوس (اژه) مینامند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#267
Posted: 28 Jan 2014 16:32
استوکس
استوکس یا استیکس (به یونانی: Στύξ) در اسطورههای یونان، الهه بزرگترین رود هادس است.
او مانند بیشتر رودها فرزند اوکئانوس و تتوس بود. با پالاس ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند به نامهای زلوس، نیکه، گراتوس و بیا شد. در جنگ تیتانها با زئوس، فرزندان خود را به یاری زئوس فرستاد. زئوس نیز در برابر این خدمت فرزندان او را نزد خود نگاه داشت و مقرر کرد سوگندی که با آب استوکس از طرف خدایان یاد گردد، هرگز نباید شکسته شود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#268
Posted: 28 Jan 2014 16:34
اسب تروآ
اسب تروآ (تراوا یا تروی یا تروجان هم گفته میشود) داستانی از جنگ تروآ بود، که در انهاید، شعر حماسی لاتین ویرژیل بیان شده بود. رویدادهای این داستان از عصر برنز پس از ایلیاد هومر و پیش از ادیسه هومر روی داد. با بهره از حیله جنگی بود که در پایان یونانیها توانستند به شهر تروآ درون شوند و به رویارویی پایان دهند. در سرشناسترین نسخه، پس از محاصرهٔ بیثمر تروآ، یونانیها پیکرهای عظیم از اسب ساختند تا مردانی منتخب را درونش پنهان کنند. یونانیها اینطور وانمود کردند که آنجا را ترک کردند، و تروجانها اسب را به عنوان نشان پیروزی به داخل شهر بردند. آن شب نیروی یونانی از اسب خارج شد و دروازههای شهر را برای باقی ارتش یونانی که در تاریکی شب بازگشتهبودند، گشود. ارتش یونانی با ورود و تخریب شهر تروآ، با پیروزی قاطع به جنگ پایان داد.
کاهن لائوکوئون طرح را حدس زده بود و به تروجانها هشدار داد، در عبارت مشهور ویرژیل که «من از یونانیها حتی اگر هدیه بیاورند هم میترسم»، اما ایزد پوزئیدون باعث اختناق و سکوت او شد. کاساندرا (دختر پریاموس شاه)، پیشگوی تروآ هم اصرار کرد که اسب باعث سقوط شهر و خانوادهٔ شاهی خواهد شد، اما او نیز نادیده گرفته شد، و در نهایت شکست در جنگ گریبانگیرشان شد.
هرچند این داستان افسانه ای است اما تروا وجود داشته و برخی تاریخدانان معتقدند که جنگ تروا واقعاً رخ دادهاست. مایکل وود تاریخدان بر این عقیده است که چیزی که به شکل یک اسب وارد تروا شد در واقع یک دژکوب برای شکستن دروازههای شهر بودهاست.
امروزه «اسب تروآ» یا «اسب تروا» یا «اسب تروجان» به اصطلاحی برای توضیح هر ترفندی که باعث شود هدفی، دشمنی را به استحکامات یا محلی حفاظتشده دعوت کند، گفته میشود. امروزه اغلب با برنامههای رایانهای «بدافزار» ارتباط دارد که با معرفی خود بهعنوان سودمند یا بیخطر، کاربر را وادار به نصب و اجرای آنها میکنند.
یونانیان پس از ده سال محاصره تروا نتوانستند آن را به تصاحب آورند. پریلیس، نهاندان پیشگو و به روایتی کالخاس، پیشگوی دیگر (یا شاید اولیس) به آگاممنون پیشنهاد کرد اسبی چوبین بسازد. آگاممنون اپئیوس و پانوپه را مامور انجام این کار کرد. آنان اسبی چوبین و میان تهی ساختند که دمفون، منلاس، اولیس و بسیاری دیگر از جنگجویان در درون آن پنهان شدند. یونانیان این اسب چوبین را در کرانه تروا رها کردند و وانمود کردند که میخواهند به محاصره پایان دهند. اهالی تروا به رایزنی نشستند که حال چه باید کرد. برخی مانند کاساندرا پیشگو، که از سوی ایزدان محکوم بود، کسی حرفش را باور نکند، عقیده داشتند که این اسب یک نیرنگ جنگی است و به هیچ روی نباید آن را به بهانه اهدای آن به ایزدان وارد شهر کرد. لائوکون پیشوای مذهبی نیز بر همین باور بود و حتی نیزهای به جانب حیوان ساختگی پرتاب کرد تا ثابت کند از آن صدای شیئی میان تهی برمی خیزد. ولی چیزی نگذشت که ماهایی او را خفه کردند و مردم تروا گمان کردند اهانتی به مقدسات روا داشتهاست. بدین ترتیب اسب چوبی را داخل شهر کردند. جنگجویان یونانی از تاریکی شب سود جستند و از شکم اسب بیرون آمدند، ذروازه شهر را گشودند و شهر را تصرف کردند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#269
Posted: 28 Jan 2014 16:40
اکیدنا
اکیدنا (به یونانی: Ἔχιδνα) یکی از موجودات افسانهای در اساطیر یونان است.
اکیدنا هیولای مؤنثی که نیمی پری و نیمی مار بود و در غاری زندگی میکرد. اکیدنا همسر زشت تایفون و دختر ستو بود. او تنها هنگام شکار غار را ترک میکرد و هر موجودی که از آن حوالی میگذشت را میخورد. فرزندان اکیدنا عبارتند از شیر نیمیان، سربروس، لادون، کایمرا، اسفینکس و هایدرا. این موجود فانی اما دارای عمری طولانی بود و توسط آرگوس کشته شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#270
Posted: 28 Jan 2014 16:42
اکو و نارسیس
نارسیسوس، اثری از کاراواجیو، نارسیس به تصویر خویش در آب خیره شده است.
اکو و نارسیس، از جمله عشاق نامدار در اساطیر یونانی به شمار میآیند. اکو، پری بسیار پُرحرفی بود که بوسیلهٔ هرا، محکوم به خاموشی ابدی شده بود و تنها اجازه داشت که آخرین سیلاب کلماتی که از دهان هر کس خارج میشد را، تکرار کند. این پری زیبا، وقتی که نارسیس را دید، یک دل نه صد دل، عاشق او شد.
امّا نارسیس، پسر جوانی بود که از عشق، چیزی سرش نمیشد و همهٔ دخترانی را که عاشق او میشدند [و از جمله اکو را]، مسخره میکرد. سرانجام دختران به همین دلیل از خدایان خواستند که نارسیس را تنبیه کنند و خدایان نیز کاری کردند که نارسیس، صورت خویش را در آب چشمهای بدید و یک دل نه صد دل، عاشق خود شد. بر اثر همین عشق، [و از آنجا که امکان وصالی برای او وجود نداشت، نارسیس روز به روز ضعیفتر و نحیفتر شد تا اینکه سرانجام جان سپرد.
درست در همان محلی که نارسیس مرده بود، نخستین گل نرگس (نارسیس) روئید. امّا اکو که از عشق نارسیس به شدت ضعیف و ناتوان شده بود، هنگامیکه خبر مرگ نارسیس را شنید، آنچنان نحیف شد که به یک اکو (انعکاس صدا) تبدیل گردید.
اکو و نارسیس، بخشی به یاد ماندنی از اثر مشهور اوید، شاعر رومی موسوم به متامورفیوس میباشد. داستان اکو و نارسیس در این کتاب، از ترکیب دو افسانه کهن پدید آمدهاست: افسانه اکو، پری کوهستان، و نارسیس، شکارچی ای که به انعکاس چهره یا تصویر خود دل بست. روایت اووید در متامورفیوس، نخستین روایتی است که این دو افسانه را با هم، بیان کردهاست.
داستان مذکور در سومین کتاب متامورفیوس گفته شده، و ماجرای پری (نمف) وراج و پرحرفی را روایت میکند که به جز پرحرفی و یاوه گویی، هیچ استفاده دیگری از سخنانش نمیکند، اما بعد او [بر اثر خشم یونو یا هرا] به وضعیتی دچار میشود که در آن، او تنها قادر است آخرین کلمات هر جمله [یا آخرین سیلاب هر کلمه را]، مکرراً تکرار نماید.
اکو، هنگامیکه نارسیس ضمن تعقیب یک گوزن وحشتزده، [به جای گوزن]، او را در تور خود اسیر میکند، وی را میبیند و به عشق او(نارسیس) گرفتار میشود. در نهایت، پس از اینکه نارسیس [به اشتباه و در جای گوزن]، بدن اکو را به شعله نزدیک میکند و باعث سوختن بدن اکو میشود، حضور اکو برای نارسیس آشکار میگردد. اما نارسیس پس از صحنههایی کمیک، که سرانجام به صحنهای تراژیک و غم انگیز ختم میشود، عشق اکو را رد میکند. اکو بر اثر این شکست عشقی، رفته رفته تلف میشود و از میان میرود، تا جایی که تنها صدای او باقی میماند. صدایی که میتواند توسط همه شنیده شود. از آن پس، اثر شنیداری که بر اثر انعکاس و تکرار اصوات تولید میگردد را، به نام او، اکو میخوانند.
اما پس از محو اکو، نارسیس، شور و شوق خویش برای شکار و هر کار دیگری از دست میدهد و خسته و آشفته بر لب چشمهای مینشیند و شروع به میگساری و شرابخواری میکند. در این حال ناگهان عطش جدیدی در درون نارسیس رشد میکند و او به ناگاه شیفته و گرفتار تصویری میشود که از زیبایی خویش در آب دیدهاست. وی عمیقا عاشق خویشتن میشود و زبان به تحسین تمامی چیزهایی میگشاید که متعلق به خود اوست. نارسیس سپس همانگونه که اکو قبلا در آتش عشق او سوخته و تلف شده بود، در آتش عشق خویش میسوزد و تلف میشود. بعدها در همان محلی که او از دنیا رفته بود، به جای جسد نارسیس، نخستین گل نرگس درآمد تا یادآور اعمال او باشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.