ارسالها: 23330
#321
Posted: 17 Apr 2014 13:50
تاریخ
پیش از انقلاب مشروطیت، قرنها بود که ارمنیان در ایران میزیستند باوجود این بیشتر کسانی که نقشی عمده در این انقلاب ایفا کردند از قفقاز آمده بودند. در آغاز قرن نوزدهم، ارمنیان ساکن در قفقاز از ارمنیان ساکن در امپراتوری عثمانی یا ایران تحصیل کرده تر، متمدن تر و نسبت به گرایشهای فرهنگی اروپا آگاه تر بودند. آنها در مسکو، سن پترزبورگ، لایپزیگ و برلین تحصیل میکردند و از طریق تماس با روشنفکران روس با فرهنگ اروپا آشنا میشدند و همچون همکاران روسی خود در معرض تأثیر نوعی روشنفکری قرار میگرفتند.
ارمنیان بخش مهمی از طبقهٔ کارگر قفقازی را در تفلیس، باکو و باتومی تشکیل میدادند. در آغاز قرن نوزدهم، ۲۵ الی ۲۹ درصد طبقهٔ کارگر در باکو؛ یعنی، بزرگ ترین گروه قومی، متشکل از ارمنیان بود.
وقوع سه رخداد مهم بین سالهای ۱۹۰۳ و ۱۹۰۶ موجب شد تا ارمنیان قفقاز بسیج شوند. نخستین رخداد، مصادرهٔ اموال کلیسای ارمنی در سال ۱۹۰۳ از سوی تزار نیکلای دوم بنا به توصیهٔ حکمران قفقاز، شاهزاده گریگوری گلیتسین(۱۸۹۶-۱۹۰۴)، بود.
رخداد دوم شرکت ارمنیان در شورشهای دهقانی و اعتصابهای کارگری و دانشجویی در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه بود. سومین هم کشمکشهای بین مسلمانان و ارمنیان قفقاز از سال ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۷ بود.
ارمنیان قفقاز توانستند در ایران نقشی ایفا کنند تنها به این دلیل بود که اقلیت ارمنیان از قبل در ایران و به خصوص در قلب انقلاب، آذربایجان، حضور داشتند و در آنجا فعالیت سیاسی میکردند. با وجود اینکه تاریخ حضور اقلیت ارمنی در ایران به اوایل قرن چهارم پیش از میلاد بر میگردد در اواخر قرن نوزدهم ارمنیان ایران شصت و سه هزار الی هفتاد هزار نفر بودند، که عمدتاً در اصفهان و آذربایجان سکونت داشتند.
در آغاز قرن، شهر تبریز به صورت مرکز عمدهٔ فعالیتهای فرهنگی و سیاسی ارمنیان درآمده بود که بیشتر به خاطر نزدیکی راهبردی این شهر به قفقاز و راه عبور و مرور دو طرفهٔ معلمان، فعالان و مبارزان سیاسی بود هر چند روشنفکران، فعالان سیاسی و کارگران باکویی هم در گسترش فعالیتهای روشنفکرانه و سیاسی مسلمانان در آذربایجان ایران نفوذ بسزایی داشتند.
احزاب سیاسی ارمنیان فعالیتهای خود را در دههٔ ۱۸۹۰در ایران آغاز کردند. احزاب هنچاکیان و داشناکسوتیون (نیز حزب آرمناکان که در انقلاب مشروطیت ایران شرکت نکرد) به منظور تأسیس چندین شعبه و نیز اشاعه و تبلیغ ایدئولوژی حزبی اعضایی را از قفقاز به ایران گسیل داشتند. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، هم حزب هنچاکیست و هم حزب داشناکیست گروههای نظامی کوچکی را سازمان دادند تا پس از آموزش در مراکزی مانند تبریز، سلماس و خوی به خاک عثمانی وارد شوند و سلاح کافی به دست آورند تا در صورت تهاجم کردها و ترکها از ارمنیان دفاع کنند.
بنابراین، محیط انقلابی و روشنفکری قفقاز در آغاز قرن، اساس مستحکم تربیتی و فرهنگی اقلیت ارمنی در ایران و فعالیت انقلابی احزاب سیاسی ارمنی در ایالت آذربایجان، با چنان موقعیت استراتژیک، نقش قدرتمندانهٔ ارمنیان قفقاز در انقلاب مشروطیت ایران را به طور اجمال تبیین میکند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#322
Posted: 17 Apr 2014 13:53
جامعه ارمنی ایران
قرن نوزدهم، به خصوص واپسین ربع آن و اوایل قرن بیستم، دورهای است که در آن آموزش سکولاریسم برای تعداد بی شماری از پسران افزایش یافت و برای دختران هم آغاز شد. نفوذ انقلابی و روشنفکری قفقازیها از طریق سرازیر شدن سیل معلمان و فعالان سیاسی ارمنیان قفقاز به ایران، که اغلب هم یکی بودند، رو به فزونی نهاد.
نفوذ قفقازیها و نیز وقوع رویدادهای سیاسی در جوامع ارمنی عثمانی، به ویژه نسل کشی ارمنیان از سوی سلطان عبدالحمید دوم در نیمه دههٔ ۱۸۹۰ که به فرار تعداد زیادی پناهنده به سلماس و ارومیه انجامید.
در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، ارمنیان در اصفهان و آذربایجان متمرکز و تحت نفوذ دینی جاثلیق نشین اچمیادزین به نمایندگی دو سر اسقف، یکی رییس جوامع ارمنیان در شمال و دیگری رییس جوامع ارمنیان در مناطق مرکزی و جنوب کشور، بودند.
محله جلفا (اصفهان) اولین مدرسهها را از ۱۸۳۳ به بعد تأسیس کرد. کلاسهای درس عموماً در سالهای نخست، تا زمانی که ساختمانی از سوی یکی از ثروتمندان حامی کلیسا اهدا شود، در حیاط کلیساها تشکیل میشد. این امر در مورد بیشتر مدارس ارمنی در سرتاسر ایران صادق بود. اهداکنندگان ساختمان اغلب ارمنیان قفقاز بودند.
تبریز با تأسیس یک مدرسهٔ پسرانه در ۱۸۵۲ این اقدام جلفای نو را پی گرفت. نام این مدرسه در ابتدا نرسسیان بود اما بعد در ۱۸۷۵ به آرامیان تغییر نام داد. مدرسهٔ آرامیان در سالهای نخست دارای شصت دانش آموز بود که در دههٔ ۱۸۹۰ این تعداد ده برابر شد و به ششصد دانش آموز با هفت کلاس و ۲۴ معلم، که بعضی از آنها زن بودند، افزایش یافت. برنامهٔ آموزشی مدرسه، که سال به سال بنا به اوضاع مالی مدرسه و در دسترس بودن معلم تغییر میکرد، عبارت بود از تدریس زبان ارمنی، زبان فارسی، زبان فرانسه، زبان روسی، تاریخ ارمنستان. علوم دینی، جغرافیا، ریاضیات و سایر موضوعها.
فعالیتهای آموزشی این مدرسه مورد تحسین ناصرالدینشاه قاجار، که برای چند سال سالی ۲۵۰ تومان به آن اهدا کرد و مظفرالدینشاه قاجار قرار گرفت. این مدرسه همچنین توجه مقامهای عالی رتبهٔ ایرانی و اروپایی را هم جلب کرد که از آن میان میتوان به میرزاجواد خان، رییس مدرسهٔ همایونی تبریز، و یکی از مجتهدان تبریز اشاره کرد.
اکثر معلمان قفقازی و به خصوص اهل تفلیس بودند اما در میان آنها معلمان اهل ایالتهای ارمنی عثمانی هم دیده میشدند. در میان این معلمان، نویسندگانی چون رافی، دانشمندانی چون هراچیا آچاریان زبان شناس، مربی و نظریه پرداز حزب داشناکیست نیکُل آغبالیان (او بعدها وزیر آموزش و پرورش جمهوری ارمنستان شد)، که به نام مستعار ن. هانگویتس هم شناخته میشد و فعالان انقلابی و رهبرانی چون داشناکیست روستوم(استپان زوریان) و هنچاکیست رافائل مووسیسیان بودند. سایر معلمان مانند یرواند فرانگیان و هایراپت پانیریان چهرههایی بودند که مطالبی دربارهٔ جامعهٔ ارمنی ایران، که خود جزیی از آن به شمار میرفتند، به رشتهٔ تحریر درآوردند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#323
Posted: 17 Apr 2014 13:55
تجاوز عثمانی و روسیهٔ تزاری
مواضع و سیاست احزاب داشناکسوتیون و هنچاکیان در قبال امپراتوری عثمانی و نیز تجاوز امپراتوری عثمانی به قلمرو ایران دست به دست هم داد تا برای این احزاب نخستین عامل محرک برای اقدام سازنده در انقلاب مشروطیت ایران به وجود آید.
یک سال بعد از شروع انقلاب مشروطیت ایران، داشناکسوتیون در مقالهای، که مخالفت آن را با دولت عثمانی به بهترین شیوه خلاصه میکند، هشدار داد که امپراتوری عثمانی نه تنها اشتیاق به تصرف سرزمین دارد ((که گویی بر خلاف اصول بینالملل میخواهد نشان دهد ترکیه در واقع میتواند قلمرواش را گسترش دهد)) بلکه آرزوی شکست تأسیس یک دولت آزادی خواه در ایران را هم در سر می پروراند. در این مقاله، آمده بود:
<<امید ما بر این است که مردم ایران با عرق ملی درخور ستایش و پشتکار فداکارانه از میان این راهِ همواره طوفانی در تاریخ عبور خواهد کرد و خواهد توانست پرقدرت شود و سربازان نامنظمِ سلطان خونخوار، دزدان اجیر شده، را از سرزمین خود بیرون اندازد و شیوهٔ حفاظت از وطن علیه دست اندازیها و دسیسه چینیهای اجنبی را بیاموزد>>.
در اواخر۱۹۰۵، با ورود سربازان عثمانی به وزنه (واقع در جنوب غرب دریاچهٔ ارومیه) و لاهیجان (جنوب شرق رشت، نزدیک دریاچهٔ مازندران) تجاوز عثمانی به ایران آغاز شد و این درست زمانی بود که اعتراضها علیه دولت به وقوع میپیوست. نظر به اینکه مذاکرههای بین دولتهای شاه و سلطان به شکست انجامیده بود سربازان عثمانی در ژوئن ۱۹۰۶ از موصل به طرف مرز ایران حرکت کردند.
یک سال بعد در ژوئیه۱۹۰۷، سربازان عثمانی از وان وارد غرب ارومیه شدند و روستاها و انجمنهایی را که ایستادگی میکردند ویران ساختند. در پاییز، شهرهای شمال غربی دشت بیل و اُشنو را اشغال کردند. در تابستان هم با کمک قبیلهای از کردها مناطق تارگاوار، و مارگاوار واقع در ارومیه را مستحکم ساختند. این اشغال نظامی عثمانی موجب شد تا هزاران نفر، به خصوص ارمنیان و آشوریها، به طرف شمال و شرق فرار کنند.
داشناکیستها معتقد بودند که ایران فاقد پول، قدرت یا نفوذ سیاسی ای است که بتواند نیروهای عبدالحمید را متوقف کند. بنابراین، در جلسهای که کمیتهٔ مرکزی آذربایجان در تبریز تشکیل داد اعضای اصلی موضوع جنگیدن در کنار ایرانیها علیه نیروهای عثمانی را در مرز بررسی کردند. در این جلسه، ((همهٔ هم قطاران موافقت کردند که به مثابهٔ فرزندان یک کشور)) با خطر[تهاجم]((به منافع سرزمین اجدادی مواجه هستیم و موظفیم به پا خاسته و علیه نیروهای ترک وارد نبرد شویم)).
دروشاک روزنامه داشناکیستها مینویسد:
<<هیچ کس نمیتواند برای ایران دشمنی بزرگ تر از محمد علی شاه پیدا کند که به جای مظفرالدین شاه، اعطاء کننده مشروطیت در۱۹۰۷، به اورنگ شاهی تکیه زده است>>. روزنامههای طرفدار مشروطیت مانند روح القُدُس و مساوات نیز همین احساس را دربارهٔ شاه جدید ابراز کردند؛ روزنامهٔ روح القُدُس شاه را دشمن مشروطیت قلمداد کرد که با قدرتهای اجنبی همدست شده است. درحالی که روزنامهٔ مساوات نیز شاه را به قصور در ایجاد امنیت در مرزها و توطئه برای سرنگونی مجلس متهم کرد. افزون بر این، داشناکسوتیون بر این باور بود که دولت روسیه درصدد است تا حرکت مشروطه خواهی را در ایران متوقف کند.
بعد از اینکه انقلابیون تبریز علیه کودتای شاه ایستادگی کردند و سربازان روسی در آوریل ۱۹۰۹ وارد تبریز شدند و آنها را خلع سلاح کردند، این هشدارها و حملهها هم علیه روسیه شدیدتر شد. دیدگاه داشناکسوتیون نسبت به روسیه منحصر به حزب و ارمنیان نبود؛ برای مثال، لنین نیز همین نقطه نظر را دربارهٔ مقاصد روسیه علیه ایران ابراز کرد:
<<واقعیت این است که روسیه با اطلاع قدرتها با هر وسیلهای که در اختیار دارد از دسیسه چینی گرفته تا اعزام نیرو با انقلاب ایران مبارزه میکند. اینکه سیاست روسیه این است که آذربایجان را اشغال کند موضوعی غیر قابل تردید است>>.
احزاب ارمنی مقاصد روسیه و عثمانی در قبال ایران را زیر سؤال بردند و هر دو را به کوشش برای متوقف ساختن جنبش مشروطیت و تصاحب سرزمین ایران متهم کردند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#324
Posted: 17 Apr 2014 13:59
فعالیتهای سیاسی و مشارکت داشناکیستها
انگیزههای ایدئولوژیک و سیاسی، احزاب ارمنی هنچاکیان و داشناکسوتیون به خصوص داشناکسوتیون، در ۱۹۰۷ به انقلاب مشروطیت ایران پیوستند و مشارکت و حمایت خود را از این نهضت در مراحل مختلف آن ادامه دادند.
مهم ترین دلایل شرکت ارمنیان در انقلاب مشروطیت ایران به شرح زیر بود:
- تجاوز عثمانی به ایران و حرکت سربازان عثمانی به درون شمال غرب ایران که از اواخر ۱۹۰۵ آغاز شده بود و به طور ناخوشایندی بر ارمنیان و ایرانیان ساکن در مرز عثمانی و ایران و نیز بر روند نهضت مشروطیت تأثیر گذاشته و در نتیجه داشناکیستها و هنچاکیستها را نگران و دلواپس ساخته بود؛
- کودتای کمیتهٔ اتحاد و ترقی و اصلاح قانون اساسی ۱۸۷۶ در سال ۱۹۰۸ موجب شد تا هنچاکیستها و به خصوص داشناکیستها از فعالیت حزبی علیه دولت عثمانی دست بکشند و توجهشان را تا حدودی از عملیات در ایالتهای ارمنی نشین عثمانی به ایران معطوف کنند؛
- برداشت هر دو حزب ارمنی از انقلاب به منزلهٔ مبارزهای بود علیه سلطه گری و بهره کشی روسیه، که میکوشید جنبش مشروطیت را از کار اندازد، و اذیت و آزار به ارمنیان روسیه هم به این تلقی دامن میزد؛
- توقیف نشریهٔ دروشاک (پرچم) ارگان داشناکیست، در ژوئیهٔ ۱۹۰۶ از سوی دولت ایران قبل از نهضت مشروطیت موجب شد تا داشناکسوتیون نسبت به مواضع خود در قبال دولت ایران مردد شود و از عملیات حزب در ایران در برابر نفوذ اقدامات این دولت محافظت کند؛
- بحث و جدل پیرامون قوانین مشروطیت و دگرگونیهای انقلابی تبریز واقعیت سیاسی و ناامنی تازهٔ زندگی در ایران را نشان داد و موجب شد تا احزاب دربارهٔ بی طرفی تجدید نظر کنند.
از نیمهٔ دوم قرن نوزدهم توده مردم این ارمنیان را شناخته بودند و آنها نیز از خود با عنوان ((فداییان)) یاد کردهاند. این فداییان قفقازی از شمال غرب ایران عبور میکردند، در مراکزی چون تبریز، سلماس و خوی آموزش می دیدند و موضوع اعزام به ایالتهای ارمنی نشین عثمانی را طرح ریزی میکردند. سه حزب عمدهٔ سیاسی ارمنی یعنی حزب آرمناکان به دنبال آن حزب هنچاکیان و حزب داشناکسوتیون برای اجرای عملیات خود در ایالتهای ارمنی نشین عثمانی از ایران به منزلهٔ پایگاه استفاده میکردند. فداییان در عثمانی به طور محرمانه گروههای کوچک نظامی سازماندهی کردند، شعبههای حزب را بنیان نهادند و ایدئولوژی حزب را انتشار دادند و هدفشان از انجام این کارها آزاد ساختن ارمنیان عثمانی بود.
از ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۲ مرکز کلیه فعالیتهای انقلابی، داشناکیست و غیره از قفقاز به ترکیهٔ عثمانی و ایران تغییر یافت. احزاب سیاسی ارمنی در اواخر قرن نوزدهم شروع به فعالیت کردند. ((سرزمین ایران کعبهٔ آمال انقلابیون بود)). بیشتر این انقلابیون ارمنیان قفقاز بودند.
بعضی از داشناکیستها مانند کِری آرشاک گاوافیان(۱۸۶۳-۱۹۱۶)، که در این هنگام وارد ایران شدند، در امر رهبری داوطلبان ارمنی در مبارزات مشروطیت ایران افرادی مؤثر و کارساز بودند. گروه سوسیال دموکرات مسلمان ایران هم مانند احزاب سیاسی ارمنی سخت مشغول قاچاق اسلحه از باکو به بندر انزلی شده بود. کمیتهٔ تفلیس حزب سوسیال دموکرات کارگران روسیه ۱۳۵ نفر گرجی را به سرپرستی هنچاکیست سِدراک بانوریان (میرزویان) به ایران گسیل داشت. گرجیها هم مانند ارمنیان، برای تولید مواد منفجره، آزمایشگاههایی تأسیس کردند. انقلابیون قفقازی و کارگران ایرانی که از باکو بر میگشتند اخبار دلاوریهای نظامی حزب داشناکیست و نیز روابط آن را با بینالملل دوم پخش میکردند و این امر موجب شد تا شهرت و حیثیت داشناکسوتیون در سرتاسر آذربایجان گسترش یابد.
در ژوئیه ۱۹۰۸ بعد از کودتای محمدعلیشاه در تهران، مقاومت تبریز برای برانگیختن و دامن زدن به واکنشی ملموس از سوی گروههای داشناکیست در آذربایجان عاملی مهم و چشمگیر بود. حتی پیش از آن در اواسط ژوئیه۱۹۰۷، انجمن سلماس داشناکسوتیون را فراخوانده بود تا مقداری گندم به مبارزان هدیه کند. ریاست داشناکیستهای شاخهٔ سلماس به عهدهٔ سامسون (استپان تادئوسیان) (۱۸۷۰-۱۹۴۵)، برادرزادهٔ کریستاپور میکائیلیان، کمک مؤسس حزب، بود. سامسون به سبب تجربه اش در مقام اسلحه ساز، مسئول زرادخانهٔ داشناکیستها در تفلیس و بعدها در آذربایجان شد.
داشناکیستها موافقت کردند تا برای حفظ دیلمان، یاری رسانند و در این راستا با کمک مجاهدان تبریز، وابسته به تشکیلات سوسیال دموکراتها، موفق شدند این شهر و دیگر شهرها و روستاهای منطقه را به تصرف خود درآورند. بعد از تصرف دیلمان، دو نفر داشناکیست برای عضویت در انجمن سلماس انتخاب شدند و کمیتهٔ مختلط ایرانی و ارمنی با مشارکت این دو داشناکیست تأسیس شد. در همین موقع، کمیتههای مختلط مشابه، که اعضای آن برای تنظیم طرح حفاظت از شهر با هم همکاری میکردند، در خوی و ارومیه نیز تأسیس شد.
کمیتهٔ مرکزی در ۲۱ اوت ۱۹۰۸ تصمیم گرفت تا دست کم پنجاه نفر رزمنده، که شامل ده نفر نارنجک انداز و توپچی در تبریز میشد، در اختیار ستارخان قرار دهد. در ۲۲اوت۱۹۰۸، شرایط قرارداد بین داشناکیستها و مجاهدان تنظیم شد و هر دو طرف، از جمله ستارخان و چهار رهبر مجاهد دیگر آن را امضاء کردند. به علاوه، داشناکیستها میبایست در مطبوعات و نیز در سایر رسانههای ذکر نشده تبلیغات گستردهای را سامان میدادند.
ستارخان به اهمیت حضور مبارزان داشناکیست قفقازی در کنار خود واقف بود زیرا آنها کوله باری از تجربه و آگاهی همراه داشتند کما اینکه بیشترین انقلابیون قفقازی هم به نیروهای مشروطه طلب ملحق شدند از همین ویژگی برخوردار بودند. کِری و روستوم هر دو با ستارخان همکاری نزدیک داشتند و در مبارزهٔ نظامی تبریز علیه صمد شجاعالدوله، حکمران مراغه، عملاً شرکت کردند.
گفتنی است داشناکسوتیون از کِری (وفات۱۹۱۶) درخواست کرده بود تا تعدادی رزمندهٔ ارمنی، حدوداً ۲۵ نفر، با خود از قفقاز به ایران بیاورد و فرماندهی آنها را هم خود به عهده گیرد.
روستوم در ساخت بمب مهارت داشت و مواد منفجرهای را که مبارزان تبریز به کار میبردند، در آزمایشگاه کوچک داشناکیستها، واقع در یکی از محلههای ارمنی نشین تبریز، تهیه میکرد. داشناکیستهای قفقاز همراه نیروهای تحت امر ستارخان و باقرخان، بین پاییز ۱۹۰۸ و ورود سربازان روسی در آوریل۱۹۰۸، در چندین جنگ در الوار، صوفیان، مرند و موجومبار، که ساکنانش ارمنی بودند، شرکت کردند. پس از آن، روستوم رهسپار وان شد و کِری هم به سلماس فرار کرد اما بعدها به تبریز برگشت تا برای تصرف تهران در ژوئیه ۱۹۰۹ به یپرم خان ملحق شود. به گفتهٔ منگول بیات، محلههای ارمنی نشین در تبریز به صورت مراکز عمدهٔ مقاومت درآمده بود. روابط بین داشناکیستها و ستارخان بین دوستی و دلخوری در نوسان بود. داشناکسوتیون آشکارا از ستارخان با عنوان قهرمان مقاومت تبریز تمجید میکردند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#325
Posted: 17 Apr 2014 14:03
مبارزات ارمنیها به فرماندهی یپرم خان
یپرم خان ارمنی و جعفر قلی سردار اسعد بختیاری در لباس رزم به اتفاق گروهی از مجاهدین مسلح ارمنی و بختیاری.
سربازان ارمنی، به خصوص داشناکیستها، به فرماندهی یپرم خان و کِری نیرویی مفید و گه گاه حیاتی بودند و در بسیاری از عملیات نظامی از جمله مقاومت تبریز (آوریل۱۹۰۹ - ژوئیه۱۹۰۸)، اشغال رشت، قزوین و تهران (فوریه تا ژوئیه۱۹۰۹)؛ جنگهای مربوط به شکست محمدعلی شاه و برادرش سالارالدوله (ژوئیه - اوت ۱۹۱۱ و نیمهٔ۱۹۱۲)؛ و در سایر جنگها علیه قوای ضد مشروطهٔ رحیم خان و شاهسونها نقش بسیار مهمی ایفا کردند.
علاوه بر یپرم خان و کِری فداییان داشناکیست مانند دومان، که اهل قره باغ، داشناکیستی فدایی و نیز معلم، بود در اوایل دههٔ ۱۸۹۰ در تبریز و سلماس کاملاً شناخته شده بود.
بعد از انتصاب یپرم در مقام رییس نظمیهٔ تهران، تعداد سربازان ارمنی شرکت کننده در عملیات نظامی به نام مشروطه خواهی افزایش یافت زیرا ارمنیان عمدتاً به هنگ تحت امر یپرم خان ملحق شدند تا به حکومت مشروطهٔ نو پا و چهرهٔ نظامی، ارمنی موفق اش خدمت کنند. گفتنی است تعداد زیادی از سربازان ارمنی، احتمالاً دویست نفر به فرماندهی یپرم خان به نیرویی مرکب از چند صد تن بختیاری، مجاهدان و قزاقها پیوستند تا از شورش رحیم، که از پاییز ۱۹۰۹ علیه دولت مشروطه در اردبیل آغاز شده بود، جلوگیری کنند. این شورش به رهبری قربان علی و جهانگیرخان افشار به زنجان نیز سرایت کرده بود.
رحیم خان دشمنی سرسخت تر بود، به نقل از گریشاخان و یپرم خان نیروی دویست نفری ای متشکل از پنجاه تن بختیاری، پنجاه تن قزاق و صد تن ارمنی، در دسامبر ۱۹۰۹ در ارسباران، به مصاف قوای رحیم خان، که فرزندانش و صمدخان هم عضو آن بودند، رفتند. در ماه محرم، بین این دو نیرو آتش بس برقرار شد اما در اواسط ژانویه ۱۹۱۰ جنگ آنها از سر گرفته شد. بنابراین، منطقهٔ قره داغ در جاهایی چون دهستان مهروان و اهر، واقع در شمال شرق آذربایجان، صحنهٔ جنگ بین این دو نیرو بود که داشناکیستهایی چون خچو، که در جنگ زخمی شد، و گریشا هم در آن شرکت داشتند.
در ژانویه۱۹۱۰، رحیم خان شکست خورد اما توانست از مرز بگذرد و به روسیه فرار کند. لذا، نیروهای تحت امر یپرم خان پیروزمندانه به تهران بازگشتند و به نحوی شایسته مورد استقبال قاطبهٔ اهالی و جامعهٔ ارمنی قرار گرفتند.
دیری از مراجعت یپرم خان به تهران نگذشته بود که برای شرکت در عملیات به تبریز فرا خوانده شد. گفتنی است نیروهای روس از زمان ورودشان به تبریز در آوریل ۱۹۰۹ آنجا را ترک نکردند و مدعی بودند که علت ادامهٔ حضورشان وجود انقلابیون ستارخان و باقرخان در تبریز است.
در تبریز کِری و تعداد نامعلومی از داشناکیستها و بختیاریها به یپرم خان ملحق شدند و در پایان مارس ۱۹۱۰ برای مقابله با نیروهای شاهسون پیشروی شان را به طرف اردبیل آغاز کردند. این جنگ تا مه۱۹۱۰، که تعداد زیادی از فرماندهان شاهسون تسلیم شدند، به درازا کشید. لذا، نیروهای یپرم خان اردبیل را ترک و با عبور از شهرهای آستارا، انزلی، رشت و قزوین به تهران مراجعت کردند. در بین راه، ایرانیها و ارمنیان، به خصوص زنان، که به افتخار این قهرمانان پیروز شعر میخواندند، گل میریختند و سخنرانی میکردند، به طرزی بسیار با شکوه از آنها استقبال کردند.
در ژوئیه ۱۹۱۱ حکایت از این داشت که شاه سابق، محمد علی شاه، از روسیه برگشته و همراه با هوادارانش مشغول تدارک حمله به تهران است. بنابراین، فرماندهی نیروهایی که علیه شاه سابق سازمان داده شده بودند به جعفرقلیخان بختیاری، فرزند علیقلی خان سردار اسعد، و یپرم خان، که تعداد دویست سرباز ارمنی در اختیار داشت، سپرده شد. در عین حال که قوای دولتی هواداران محمد علی شاه را شکست داده بودند سالارالدوله، برادر شاه سابق، به جنوب غرب ایران حمله و همدان را اشغال کرد.
افزون بر چند صد تن بختیاری و صد تن ژاندارم ۱۵۰ سرباز ارمنی به فرماندهی یپرم خان و کِری با نیروهای سالارالدوله جنگیدند و در سپتامبر ۱۹۱۱ آنها را در باغ شاه شکست دادند. آنها کوشیدند سالارالدوله را در همدان به اسارت درآورند اما موفق نشدند زیرا به لرستان فرار کرده بود. او چند ماه بعد برگشت و اقتدار دولت را بار دیگر مورد تهدید قرار داد.
در این نبردها و نبردهای دیگر، سربازهای ارمنی، به رغم تعداد اندکشان، بسیار کار آمد بودند. بر اساس توافقی کتبی خیاطی به نام خیاط هووانس موراتیان میبایست تعداد دویست دست لباس برای دویست ارمنی تحت امر یپرم خان تهیه میکرد، بنابراین میتوان اطمینان داشت سربازان ارمنی، که در ۱۹۱۱ با نیروهای محمد علی شاه جنگیدند، دست کم دویست تن بودند. علاوه بر این منبع، منابع متنوع دیگری از مکاتبات گرفته تا خاطرات وجود دارند که پنجاه الی صد نفر به این دویست تن اضافه میکنند و بر اساس فهرست مقتولان سال ۱۹۰۷ تا ۱۹۰۸ باید دست کم ۳۵ نفر دیگر به این تعداد اضافه کرد. ضمناً، اسماعیل رائین اسامی ۵۲ نفر از سربازهای ارمنی را که از سال ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۲ کشته شدهاند ارائه میدهد.
مورگان شوستر، نیز حدوداً سیصد سرباز ارمنی، جمعی نیرویی که علیه روسها سازمان داده شده بود را بازشماری میکند. بنابراین دست کم، جمعاً ۲۳۵ و شاید هم بیش از سیصد سرباز ارمنی، اکثراً ایرانی و قفقازی، در انقلاب مشروطیت ایران شرکت داشتهاند. به رغم اینکه با انقلابیون ایرانی توافق شده بود تا بخشی از هزینههای سربازان ارمنی را تأمین کنند به احتمال زیاد این وجوه از طریق منابع داشناکیستها، از جمله جمع آوری اعانه، تأمین میشد.
بنا به گفتهٔ مورخ داشناکیست، میکائیل واراندیان، دفتر غربی در ژنو به دفعات مبلغ سی هزار فرانک سوئیس به ایران فرستاد و در فوریه ۱۹۰۹ این دفتر از انجمنهای منطقهای به طور ویژه درخواست کرد تا برای رزمندگان تبریز اعانه جمع آوری کنند. در نتیجه از مصر، بلغارستان و ایالات متحده آمریکا پول به ایران فرستاده شد. ارمنیان ایران و خارج از ایران بین ۱۹۰۸ و ۱۹۰۹ به جمع آوری اعانه پرداختند که در نتیجهٔ آن مبلغ پانصد دلار از ایالات متحده، شش هزار فرانک از استانبول، ده هزار روبل از باکو و هزار تومان از ایران جمع آوری شد.
پایان ارمنیها در جنبش مشروطه ایران
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#326
Posted: 17 Apr 2014 14:09
یپرمخان
یپرمخان
یـِپرم داویدیان گانتاکتسی (به ارمنی: Եփրեմ Դավթի Դավթյան) (زاده ۱۲۴۷ خورشیدی گنجه - ۱۲۹۱ خورشیدی همدان) معروف به یپرم خان ارمنی (به ارمنی: Եփրեմ Խան) از انقلابیون و یکی از رهبران نظامی انقلاب مشروطه است.
زادروز ۱۲۴۷ خورشیدی / ۱۸۶۸ میلادی/روستای بارسوم در نزدیکی شهر گنجه
درگذشت ۲۹ اردیبهشت ۱۲۹۱ خورشیدی/ ۱۹ مه ۱۹۱۲ میلادی/در نزدیکی قلعه شورجه در همدان
آرامگاه کلیسای مریم مقدس تهران
محل زندگی تهران
ملیت ایران
نامهای دیگر یـِپرم داویدیان گانتاکتسی
لقب یپرم خان ارمنی/هایریک
دوره قاجار
مذهب مسیحی
همسر بانو آناهید
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#327
Posted: 17 Apr 2014 14:14
زندگی نامه
وی در سال ۱۲۴۷ خورشیدی برابر با ۱۸۶۸ (میلادی) در روستای بارسوم در نزدیکی شهر گنجه زاده شد. نخست و در آغاز جوانی به رزمندگان ارمنی پیوست و برای مقابله با ظلم ستمگران عثمانی به ارمنستان غربی اعزام شد. پس از مدتها پیکار بی امان علیه عثمانی، به اتفاق چند تن از هم رزمانش به دست نیروهای مرزی روسیه تزاری دستگیر و پس از محاکمه به جزیرهٔ ساخالین روسیه تبعید شد.
او به گونهای شگفتانگیز از اردوگاه مرگبارش گریخت. نخست خود را به ژاپن رساند و پس از گذراندن راهی دراز به ایران آمد و دوباره به ارمنستان رفت و به داشناکها پیوست. در سال ۱۲۷۹ خورشیدی یپرم از طرف فرقه داشناک برای تشکیل حزب در گیلان ماموریت یافت. وی در دوره حضورش در گیلان در اداره راهسازی مشغول به کار شد و سپس در رشت کوره آجرپزی راه انداخت و به آجرپزی مشغول شد. یپرم خان در رویداد باغ مدیریه رشت نقش فعال داشت. وی فرماندهی ستون سوم حمله و محاصره دارالحکومه رشت را در این رویداد بر عهده داشت.
گروهی از قفقازیان و ارمنیان به عنوان کارگر به رشت آمده و در آنجا مشغول به کار شدند. این کارگرها بعدها فوج مجاهدین فدایی ارمنی را شکل دادند که به سرکردگی یپرم خان در سال ۱۳۲۷ ق همراه با سپهدار تنکابنی از رشت راهی تهران شدند.
یپرم که همواره مراقب اوضاع بود، از طریق مارتینوف، معاون بانک روس، مطلع شد که اگزان بلانوف، رئیس بانک، قصد دارد به دستور مقامات مرکزی در گیلان جنگ و خون ریزی به راه اندازد. یپرم با گزارش ماجرا به کمیتهٔ گیلان بی وقفه در جهت مقابله با تحرکات بلانوف به پا خاست. در همان اثنا در جنگهای کشتار ارمنی-تاتار ۱۹۰۵–۱۹۰۷، مادر یپرم به شهادت رسید. یپرم بلافاصله به گاندذاک و بورسوم رفت و پس از زیارت مزار مادرش در راه بازگشت مدتی در باکو توقف و در آنجا با تنی چند از مشروطه خواهان ایرانی ملاقاتهایی کرد و سپس به گیلان بازگشت.
یپرم در بازگشت چهار قبضه اسلحهٔ نیمه اتوماتیک ماوزر با خود به همراه آورد و در اختیار کمیتهٔ گیلان قرار داد. به درخواست کمیته یک روز پس از آن همسر یپرم، بانو آناهید، به باکو عزیمت کرد و شش قبضه تپانچهٔ ماوزر دیگر با خود به رشت آورد. به این ترتیب با کمک یپرم و همسرش انبار اسلحه و مهمات گیلان تشکیل شد و توسعه یافت.
یپرم خان (نشسته راست) و جعفر قلی سردار اسعد بختیاری در لباس رزم به اتفاق گروهی از مجاهدین مسلح ارمنی و بختیاری
در رویداد استبداد صغیر به تبریز آمد و دوشادوش مجاهدان با سپاه محمدعلی شاه به نبرد پرداخت در گشایش تهران همراه بود و پیروزی مشروطه خواهان را دید. سپس به ریاست نظمیه (شهربانی) گمارده شد. او کوششهای بسیاری در نبرد با مشروطه ستیزان انجام داد.
هیچ کس در صدد نادیده گرفتن نقش یپرم در امور مهمی همچون تسخیر تهران، ایجاد امنیت در این شهر، سرکوب مخالفان مشروطه و سامان بخشی به نیروی انتظامی برنیامده است. با این حال وی متهم به امور زیر است:
- صدور حکم اعدام شیخ فضل الله نوری
- طراحی برنامه از بین بردن ضدانقلابیون
- طراحی برنامه فرار حیدر عمو اوغلی
- دست داشتن در واقعه پارک اتابک و خلع سلاح نیروهای ستارخان
روی هم رفته مقام و منصبی که نصیب یپرم شده بود نه مطلوب حزب بود و نه ناظر بر منافع آن، ولی چنان که روزنامهٔ آرشالوس در شماره اول ژوئن ۱۹۱۲ خود مینویسد:
یپرم مجبور بود با شرایط موجود سازگاری نشان دهد، زیرا مسئله بنیادین نجات ایران را پیش رو داشت.
گرچه عده بسیاری از این وضعیت صدمه میدیدند، ولی آنچه برای یپرم اهمیت داشت این بود که در این کار شهرت و اعتبار انقلابی وی صدمه میدید، به خصوص در دوران اخیر که شرایط جدیدی بر مملکت حاکم شده بود. بر این امر همه واقف بودند، هم محیطی که او را پرورانده بود و هم خود یپرم، ولی راه گریزی وجود نداشت، زیرا حتی یک نفر در عرصه حاضر نبود که هم عملکردش با خواستههای زمان همسو باشد و هم و لااقل جزئی از جان فشانی، جدیت، وقوف و پاکسیرتی یپرم را در خود داشته باشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#328
Posted: 17 Apr 2014 14:21
نقش یپرم در حکم اعدام شیخ فضل الله نوری به دامنهٔ اختیارات یک رئیس شهربانی محدود بود. جلسهٔ دادگاه به عهده یک هیئت منصفه شش نفره به ریاست شیخ ابراهیم زنجانی بود و هیچ یک از اعضای هیئت منصفه مسیحی نبودند. در جلسهٔ محاکمه، چنان که مدیر نظام در خاطرات خود مینویسد، یپرم با تأخیر و بدون جلب توجه حاضران وارد دادگاه شده است.
رفتار نیروهای انتظامی نسبت به شیخ دستگیرشده کاملاً محترمانه بوده است.
مهدی ملکزاده مینویسد:
مجاهدینی که شیخ را دستگیر نموده بودند ذرهای بیاحترامی نسبت به وی نشان نداده و هیچ عملی که باعث شکنجه روحی یا بدنی وی شده باشد مرتکب نشده بودند و میتوان گفت که رفتار نسبتاً محترمانهای داشتهاند.
در مراسم اعدام شیخ فضل الله نوری یپرم حضور نداشت. بعدها، کسانی که در صدد برآمدند تا از شیخ قدیسی بسازند، بدون توجه به حکم و منطق تاریخ، سعی در پوشاندن صحنهٔ اعدام وی در هالهای از معجزات کردند و به دنبال یافتن سپر بلایی برآمدند و برای این منظور کسی مناسب تر از یپرم ارمنی نمیتوانست باشد. یپرم نگران حفظ پیروزی انقلاب ایران بود ولی، با موضع گیریهای درست خود، هرگز دست به کاری نزد که خودسرانه یا خارج از مجوز مقامات دولتی و انقلابیون سطح بالا باشد و متهم ساختن وی به خودسری اتهامی غیرمنصفانه است.
نسبت دادن طراحی به اصطلاح فرار حیدرخان عمواوغلی به یپرم:
در خاطرات صادق مستشارالدوله ذکر شده که دولت بر آن بود که سه انقلابی قفقازی - از جمله حیدرخان عمواوغلی، از ایران اخراج شوند.
دولت، با مشاهده چنین وضعیتی، سعی کرد تا با کمک علمای نجف ستارخان و باقرخان را از صحنه دور کند ولی موفق نشد، گرچه علمای مذکور، طی تلگرافی که از نجف مخابره کردند، از این دو مجاهد دعوت به عمل آوردند که به جای ورود به تهران از راه قزوین رهسپار نجف شوند. ولی ستارخان این دعوت را نپذیرفت.
اوضاع همچنان متشنج بود و روز به روز بر دامنهٔ تشنج افزوده میشد. در این شرایط، دولت با موافقت شخص ستارخان تصمیم گرفت در طول سه روز خلع سلاح عمومی را به مرحلهٔ اجرا درآورد (۲۶ ژوئن ۱۹۱۰).
طبیعی است که انجام این کار به یپرم، رئیس شهربانی تهران و مسئول حفظ امنیت پایتخت، سپرده شود:
گرچه با این عمل، آنها (یعنی دولت) مشارکت خود را با واپس گرایان توطئه گر برملا میساختند ولی به هر حال یپرم در کار جلوگیری از آنها با پارهای معذورات اخلاقی روبه رو بود. او از یک طرف به عنوان مسئول تأمین امنیت کشور مؤظف بود با تمهیداتی از بروز اغتشاشات جلوگیری کرده و نظم و امنیت شهر را برقرار سازد.
و از طرف دیگر نیز به عنوان یک انقلابی و همرزم سابق گردنکشان امروز، که دوش به دوش آنها علیه حکومت مطلقه مبارزه نموده و علیه شاه سابق جنگیده بود، برای وی بسیار مشکل بود که دست به اقدامات شدیدی علیه آنها بزند. از این رو سعی داشت قضیه را از راه مسالمت آمیز و دور از خشونت حل کند ولی سرکردگان یاغی که لبریز از حس انتقام جویی بودند از هرگونه سازش و آشتی خودداری مینمودند. آنها با اتکا به نیروی خود و شاید هم پشتیبانی حامیانشان نه تنها ضرب الاجل تسلیم سلاح و ترک پارک را ندیده گرفتند بلکه خود آغازگر منازعات شدند.
آنها بر روی نیروهای انتظامی مستقر در اطراف پارک، که دورادور مراقب اوضاع بودند، آتش گشودند و ماهیت اصلی خود را علنی ساختند. در مقابل چنین رفتار تحریک آمیزی، یپرم چه میتوانست بکند جز این که با اقدامی نظامی حرکت سرکش آنها را که اکنون دیگر به یک شورش علنی تبدیل شده بود سرکوب نماید>>.
مهدی ملکزاده یپرم را چنین توصیف میکند:
مردی که بزرگ ترین چهرهٔ جنگهای قزوین، کرج، بادامک (شهریار)، تصرف تهران، جنگ علیه شاهسونهای آذربایجان و جنگ علیه ارشدالدوله و سالارالدوله بود و اگر حمل به گزافه گویی نباشد شجاع ترین شجاعان و قهرمان رزمندگان مشروطیت بود که در دورهای تاریخی زندگی کرد و در جنگی که با مقایسه با جنگهای قبلی اهمیت چندانی نداشت با یک گلوله از این جهان رفت هنگامی که پیروزی را در آغوش گرفته بود.
رزمندگانی که از سر عشق و سرگشتگی از این همه تهور و شهامت او را پدر مینامیدند. حتی مسلمانان نیز او را به لفظ ارمنی هایریک (پدر) میخواندند.
سرداری بزرگ که ستارخان ضمن تمجید از دلاوریهای او دربارهٔ مجاهدتهای او و رزمندگانش که آنان را ((دغا)) مینامیدند، گفته است:
اگر من ۲۰۰ نفر از این "دغا"های داشناکسوتیون میداشتم توپها را بر داشته تا "پطر" (پتر کبیر) یکسره می میرفتم>>
یپرمخان در یکی از نبردها در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۹۱ خورشیدی برابر با ۱۹ مه ۱۹۱۲ (میلادی) در نزدیکی قلعه شورجه در همدان کشته شد. آثار باقیمانده از وی هم اکنون در موزه کلیسای وانک در اصفهان قابل بازدید برای عموم است.
پایان یپرمخان
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#329
Posted: 17 Apr 2014 14:25
میرزا ملکمخان
میرزا مَلْکَم خان (زاده ۱۲۴۹ قمری - درگذشته ۱۳۲۶ قمری) سرشناس به ناظمالدوله، روشنفکر، روزنامهنگار، دیپلمات و سیاستمدار دوره قاجار و بنیانگذار فراموشخانه در ایران.
تولد ۱۲۴۹ (قمری)/۱۸۳۳ (میلادی)قصبه جلفا، اصفهان
مرگ ۱۳۲۶ (قمری)/۱۹۰۸ (میلادی)/رم، ایتالیا
حزب سیاسی مشروطه خواه
محل تحصیل مدرسه ساموئل مرادیان در پاریس
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#330
Posted: 17 Apr 2014 14:26
زندگی و فعالیتهای سیاسی
ملکم در سال ۱۲۴۹ هجری قمری در قصبه جلفا (که اکنون از محلههای اصفهان است) در خانوادهای متوسط زاده شد. پدرش میرزا یعقوب سنگتراشی از ارامنه جلفای اصفهان بود که اسلام آورده بود.
ملکم برای تحصیل به فرانسه رفت و پس از بازگشت بارها به ماموریتهای سیاسی به اروپا سفر کرد.
کارنامه فعالیتهای سیاسی وی مجموعه متضادی از ترویج افکار آزادیخواهانه و سوءاستفاده مالی و زدوبندهای سیاسی را شامل میشود. از مهمترین فعالیتهای وی میتوان به انتشار روزنامه قانون، تاسیس اولین فراموشخانه در ایران و مشارکت در اجرای قرارداد رویتر با بارون ژولیوس رویتر بریتانیائی، اشاره کرد.
در طول دوران حیاتش ناصرالدین شاه دو بار وی را به دلیل تاسیس فراموش خانه و دریافت رشوه مورد خشم قرار داد. در مورد نخست دستگیر و به عراق تبعید گردید ولی با پادرمیانی میرزا حسینخان مشیرالدوله (سپهسالار) مورد عفو قرار گرفت و سفیر ایران در مصر شد. پس از انتصاب میرزا حسینخان مشیرالدوله (سپهسالار) به سمت وزرات امورخارجه و سپس صدارت عظمی، ملکم خان نخست به عنوان مشاور وی و سپس به سمت سفیر ایران در انگلیس منصوب شد. در دوران سفارت در انگلستان، میزرا ملکم خان به دلیل دریافت چهل هزار لیره رشوه به تهران احضار شد که از آمدن امتناع کرد و این بار نیز با پادرمیانی دوستانش به مدت پنج سال دیگر سمت خود را حفظ کرد. در همین دوران وی مقدمات اعطای امتیاز رویتر را فراهم کرد و همچنین به شاه پیشنهاد داد که برای تامین مخارج سفر سوم خود به اروپا قرارداد لاتاری را به یک شرکت انگلیسی بدهد که به دلیل مخالفتهایی در داخل ایران این امتیاز داده نشد و موجب آبروریزی برای شاه شد و میرزا ملکم خان نیز برای همیشه از چشم شاه افتاد.
پس از مرگ ناصرالدین شاه و در دوران مظفرالدین شاه، میرزا ملکم خان به عنوان سفیر به رم فرستاده شد و تا پایان عمر در سال ۱۹۰۸ در این سمت باقیماند و در همانجا در گذشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.