انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
فرهنگ و هنر
  
صفحه  صفحه 58 از 65:  « پیشین  1  ...  57  58  59  ...  64  65  پسین »

Armenians | ارامنه


مرد

 
سورابایا، بالی و ماکاسار
در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم، مرکز جامعه‌ی ارمنیان در هند شرقی هلند کم‌کم از باتاویا (غرب جاوه) به سورابایا (شرق جاوه) تغییر مکان داد. سورابایا در حدود سال ۱۹۰۰ مهم‌ترین شهر ارمنی در هند شرقی هلند بود. مهاجران تازه گاهی مجبور بودند سفر درازی را برای رسیدن به محل اقامت جدیدشان طی کنند. اول، مرحله‌ی خطرناک هر کاروان از اصفهان تا بصره، سپس سفر با کشتی به مدرس که معمولاً کلیسای ارمنی محلی مراقبت از آن‌ها را بر عهده داشت. در مرحله‌ی بعد آن‌ها را به کلکته می‌بردند و در نهایت از راه سنگاپور به سورابایا می‌رسیدند.
کلکته در هند بیش‌ترین جمعیت ارمنی را در خود جای داده بود. این جا مهم‌ترین مرکز برای ارمنیان جلفا در آسیای جنوب شرقی بود. خیلی از پدر و مادرها پسران‌شان را برای پیدا کردن دوست و ایجاد پایه‌هایی برای شبکه‌های اجتماعی به کالج ارمنیان می‌فرستادند. کالج ارمنیان در سال ۱۸۲۱ بنا شد و هنوز پابرجاست.
کارت‌پستالی از سینگاراجا در جزیره‌ی بالی برای کلیسای ارمنی کلکته (احتمالاً کلیسای مقدس ارمنی نازارت) فرستاده شده است. فرستنده با زبان ارمنی کلاسیک به پدرش می‌نویسد: امروز برای عوض کردن چند چیز همراه با آوتیک عزیز چند روزی به سورابایا می‌رویم. . در زیر، جلوی صفحه، علامت (مهر شرکت) زوراب و مسروپ هست. این شرکت مهم ارمنی که در سال ۱۸۸۴ توسط مارتی‌رز مکرتیش زوراب و جیمز آویت مسروپ تأسیس شد، مالک تأسیسات بزرگ شکر و نشاسته بود.
هیأت مرکزی شرکت در سورابایا مستقر بودند و شعبه‌ای هم در بوللنگ در ساحل شمالی جزیره‌ی بالی داشتند. در آن دوران بوللنگ مرکز تجارت غیرقانونی تریاک در هند شرقی هلند بود. در ابتدا، واردات تریاک در انحصار انجمن تجاری هلند بود تا این که دولت تصمیم گرفت این کاسبی پرمنفعت را خودش در دست بگیرد. تریاک ناخالص توسط دولت وارد می‌شد و مراحل فراوری و توزیع طبق سیستمی زراعی انجام می‌گرفت. مزرعه‌ی تریاک یک امتیاز انحصاری بود که توسط دولت برای مدتی به «کشاورزی» اعطا می‌شد تا تریاک را در شهر یا استانی بفروشد. حراج‌های عمومی به طور متناوب برای این افراد دارای امتیاز برگزار می‌شد. در این حراج‌ها فقط افراد بسیار مرفه می‌توانستند شرکت کنند. تقریباً همه‌ی کشاورزان «پراناکان» بودند (چینی‌الاصل‌هایی که در هند شرقی هلند به دنیا آمده و بزرگ شده بودند).
البته این سیستم زراعی شرایطی را ایجاد می‌کرد که برای بازار سیاه ایده‌آل بود. کشاورزان می‌توانستند خودشان تریاک را مستقیماً به صورت قاچاق از سنگاپور به هند شرقی هلند بیاورند. در عوض بیش‌ترشان از تجارت‌خانه‌های محلی استفاده می‌کردند. شرکت‌های ارمنی که در سورابایا دفتر داشتند کنترل این تجارت را برعهده داشتند. آن‌ها تریاک را از طریق نماینده‌هایی در ترکیه، هند و سنگاپور برای مشتریان چینی‌شان می‌خریدند و آن را در بالی تحویل می‌دادند. محموله‌های بزرگ تریاک در چند بندر بالی جابه‌جا می‌شد اما بوللنگ بر این تجارت تسلط داشت.
کارت‌پستالی از سینگاراجا نه فقط از جنبه‌ی تاریخ پست جالب است بلکه انواع مختلف فسخ ترانزیت‌ها را نیز نشان می‌دهد. بنابراین مسیر سینگاجارا (۲۵/۳/۹۸) به سوی سورابایا (۲۷/۳/۹۸) تا سنگاپور (۱/۴/۹۸) به راحتی قابل پیگیری است. در آن‌جا کارت همراه با یک کشتی فرانسوی به سمت مسیر بعدی‌اش، کلمبو می‌رود (۶/۴/۹۸). این سفر ۱۸ روز طول می‌کشد که اصلاً بد نیست.

مکاتبات ارمنی‌ها با هند شرقی هلند عمدتا با کارت پستال بوده است. به همین دلیل نامه‌ای که در ۱۸۹۷ به ماکاسار فرستاده شده کاملا استثناء است. مطابق معمول آن روزها تمبرها در ایران به پشت پاکت چسبانده می‌شدند. این سَمت پاکت، مسیر نامه را هم معرفی می‌کند، که از جلفا(۵\۱۲) به بندر ایرانی بوشهر(۵\۲۹) و از طریق دریا به سنگاپور(۶\۱۴) و ولتِوردن(۶\۱۷)، و بعد به سورابای (۶\۱۹) در برایآن رفته که با کشتی به ماکاسار(۶\۲۵) برسد. در مجموع ۴۴روز مسیر شامل ۱۷روز در ایران، ۱۹روز از ایران به ولتوردن و ۸روز از ولتوردن به مکاسار بوده است. مسیر نامه در داخل ایران نشان می‌دهد حمل و نقل با کاروان در آن دوران چه اندازه وقت‌گیر بوده است.
کمپانی تجاری میکاییل، استفن و شرکا در ۱۹۷۰ توسط میناس استفن و جان مارکار میکایل تأسیس شد. آن‌ها در ماکاسار در جزیره‌ی کِلبز مدیرانی داشتند و شعبه‌هایی در سینگاراجا و آمپنانِ بالی.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
نامه‌نگاری با ایران
ارمنی‌های خارج که از طریق زبان، الفبای منحصر به فرد و مذهب خود با هم مرتبط بودند جامعه‌ای قوی شکل دادند. ارمنی‌های هند شرقی هلند رابطه نزدیک خود را با کشورشان ایران حفظ کردند. مکاتبات آن‌ها با ارمنی‌های جلفای نو در اصفهان برای نویسندگان تاریخ پست جالب است چون ورودی‌ها و خروجی‌ها، مسیر پست از جلفا به هند شرقی هلند را در دوره‌ی ۱۸۹۷ تا ۱۹۱۷ نشان می‌دهد.

مسیرهای جاوا به جلفا

مسیر دریایی هند شرقی هلند به ایران از طریق هند بود. بیشترین لغو ترانزیت در توتیکورین واقع در ساحل کوروماندل دیده می‌شود. توتیکورین قدیم، بندر بسیار مهمی بود که وقتی نیروهای اروپایی از راه رسیدند رقابت شدیدی بر سر آن بود. در ۱۶۵۸ هلند تلاش کرد آن را ازچنگ پرتغال در بیاورد، اما در ۱۸۲۵ آن را تحویل انگلیس داد. این بندر که در ساحل ساتیست هند بود از سیلان دور نبود و در پایان قرن ۱۹ به یک تقاطع مهم تبدیل شد.
بندر مهم دیگر در مسیر ایران، بوم بِی واقع در ساحل غربی هند بود. در نیمه دوم قرن ۱۹، بوم‌بی یکی از بنادر دریایی اصلی در دریای عرب و همچنین مقر مدیران کمپانی هند شرقی بود. کارت پستال‌هایی که از طرف ارمنی‌ها به جلفا فرستاده شده‌اند یا در توتیکورین و یا در بوم‌بی لغو ترانزیت داشته‌اند. به طور اتفاقی یک کارت پستال در هر دو مکان و نیز در مسیر کلمبو به بارگِین لغو ترانزیت نشان می‌دهد. از کارت، مسیر اصلی پست از جاوا به ایران این‌طور ردیابی می‌شود: سنگاپورـ توتیکورین ـ بوم‌بی ـ بوشهر.
بوشهر در سال ۱۷۳۶ شکل گرفت. حوالی سال ۱۸۰۰، هلند و انگلیس شروع کردند به متمرکز کردن فعالیت‌های تجاری خود در آن‌جا و این شهر یک مرکز تجاری مهم شد. بعد از جنگ آنگلوـ ایران (۱۸۴۷-۱۸۵۶) نفوذ انگلیس به طور قابل توجه افزایش یافت. بنابراین عجیب نیست که مسیر بوشهر از هند می گذشت. لغو ترانزیت در بوشهر خیلی روشن نیست، در نتیجه سراغ سرنخی بهتر از یک کارت دیگر می‌رویم.
بعد از سال ۱۹۰۰ کارت پستال‌های هند شرقی هلند، از محمره که امروز خرم‌آباد نام دارد هم وارد ایران می‌شدند. محمره با امپراتوری عثمانی مرز رودخانه‌ای داشت. ارتباط وسیعی که از محمره با مناطق غیرشهری ایجاد می‌شد و به اهمیت رو به افزایش آن به عنوان یک بندر بین‌المللی منجر شد، این نتیجه را به دست می‌دهد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
مسیرهای جلفا(اصفهان) به جاوا
روشن است که مسیر ورود پست از جلفای اصفهان به هند شرقی هلند برعکس مسیر خروج پست از آن‌جاست: جلفاـ بوشهرـ هندـ جاوا (شاید از راه سنگاپور). تا این جا علامت‌های پست ایران لغوهای دایره‌ای شکل هستند.
بنابراین زمان مناسبی‌ست که به لغوهای دوکی شکل تاریخ‌های بعدی توجه کنیم. علاوه بر مسیر اصلی، یک مسیر جایگزین از ایران به روسیه ایجاد شد که با شبکه راه‌آهن اروپا مرتبط بود. کارت پستالی که به سورابایا رفت در ۱۹۱۳ از اصفهان پست شده بود، با مسیری که روی آن نوشته شده: از باکو+ بریندیسی. لغو ترانزیت در تهران نشان می‌دهد که کارت پستال در واقع مسیر معمول به جنوب از راه بوشهر را طی نکرده، بلکه مسیری به سمت شمال و در جهت باکو را رفته.
باکو از سال ۱۸۱۳ به روسیه تزاری تعلق داشته. از قرن ۱۶ نفت کشف شده، اما بهره‌برداری محلی تنها تا قسمتی موفق بوده است. در ۱۸۷۲ وقتی حکومت روسیه، مونوپولی دولتی را بر هم زد و به کمپانی‌های خصوصی مجوز بهره‌برداری داد، سرمایه‌های خارجی به داخل سرازیر شدند. مؤسسین اروپایی متعدد، سرمایه و نیروی متخصص وارد کردند. برادران سوئدی نوبل برای بهبود پروسه، توسعه تکنیکی فراهم کردند و به حمل و نقل نفت توجه داشتند. برادران فرانسوی راث‌شیلد برای ساختن خط لوله و شبکه راه‌اهن مور نیاز، سرمایه فراهم کردند. تب نفت در باکو مثل تب طلا رایج شد. و نتیجه‌ این که شهر دارای راه‌های ارتباطی عالی راه‌آهن و کشتی شد. کارت پستال عکس‌دار که در ۱۹۱۷ از اصفهان به سورابایا فرستاده شد ابتدا همان مسیر تهران به باکو را رفت. ضمنا از کارت پستال قبلی چهار سال گذشته است. جنگ جهانی اول شروع شده و در حالی که انتظار نمی‌رود، مسیر پست از روسیه به شرق دور از میان کشور دشمنی چون اتریش خواهد بود. روسیه جنگ را با موفقیت‌های متعدد خود تکانی داده بود. در تابستان ۱۹۱۶ ارتش روسیه (بروسیلوف) به پیروزی مهمی دست یافت اما در ادامه روس‌ها با حملات تدافعی به عقب رانده شدند. این عقب نشینی ارتش به همراه اوضاع ناخوشایند اقتصادی، قحطی مدام و نارضایتی مردم، در فوریه ۱۹۱۷ به شورش غذا در سن پترزبورگ منتهی شد و خیلی سریع به شورش عمومی کشاورزان، سربازان یاغی و کارگران کشیده شد. نیکلاس سزار دوم تحت فشار زیاد در ۲ مارس کناره‌گیری کرد. انقلاب فوریه آغاز کننده انقلاب روسیه بود. لغو ماشینی پتروگراد نشان می‌دهد که کارت پستال عکس‌دار ایرانی در ۱۴آوریل ۱۹۱۷ خود را در برابر این توفان انقلابی یافته است. با توجه به این موقعیت هرج و مرج موضوع قابل توجه این است که کارت پستال همچنان وارد سیستم شده است. در باکو یک علامت سانسور بنفش «باکو شماره ۴۵» خورده و کارت در سن پترزبورگ دوباره سانسور نشده است. لغو پستی بعدی کاملا غافلگیرکننده است: شانگهای (۲۳ می ۱۹۱۷)! با توجه به شرایط، کارت در سن پترزبورگ باید از راه‌آهن سیبری به شرق دور فرستاده شده باشد. به خاطر معطل شدنش در روسیه، کارتی که از اصفهان آمده ۷۰روز کشیده تا به شانگهای برسد. جایی برای شکایت نیست همین که کارت از انقلاب روسیه جان سالم به در برده کافی ست! در نهایت، کارت از شانگهای رفته و به مقصد نهایی خود رسیده است.


  • هند شرقی هلند: بخشی از مستعمرات هلند بود که پس از جنگ جهانی دوم به استقلال رسید و به اندونزی مدرن کنونی تبدیل شد.

پایان آشنایی با ارامنه در هند شرقی هلند از طریق نامه‌نگاری‌های آن‌ها با ایران (۱۹۱۷ـ۱۸۹۷
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
آخر عاقبت مجسمه لنین در میدان هانراپِتوتیون (جمهوری)


مجسمه لنین در سال ۱۹۴۲م. در میدان جمهوری ایروان نصب شد و در سال ۱۹۹۱م. بساطش برچیده شد. در دوره شوروی گفته می‌شد که این مجسمه در میان بی‌شمار مجسمه‌های رهبر انقلاب کمونیستی اکتبر ۱۹۱۷ یکی از بهترین‌هاست. پایه مجسمه هم که در سال ۱۹۹۶ برچیده شد اثر هنری به شمار می‌آمد.
بعد از پایین کشیدن مجسمه در سال ۱۹۹۱ سال‌های طولانی تنه بزرگ مجسمه در حیاط موزه ملّی ارمنستان افتاده بود و سر آن در انبار نگاهداری می‌شد. بقایای پایه‌های مجسمه در انبار شهرداری ایروان نگهداری می‌شود.
در سالگرد تأسیس جمهوری شوروی ارمنستان و اول ماه مه جشن‌های باشکوهی در میدان جمهوری برگزار می‌شد که رهبران کشور و سایر جمهوری‌های ارمنستان در آن شرکت می‌کردند. با اوج‌گیری جنبش استقلال‌طلبانه در جمهوری‌های شوروی، در ارمنستان نیز مخالفت با نمادهای شوروی شروع شد. در سال ۱۹۹۱ روی مجسمه رنگ پاشیدند. یک بار هم مواد منفجره کار گذاشتند تا درِ کنده‌کاری‌شده پایه مجسمه را نابود کنند. سرانجام روز ۱۳ آوریل ۱۹۹۱ مجسمه را پایین کشیدند. انبوه مردمی که در میدان جمع شده بودند، از به زیر کشیدن این نماد دوران شوروی چنان شادمان و هیجان‌زده بودند که به قول یکی از سازندگان مجسمه انگار گمان می‌کردند با پایین آوردن آن همه مشکلات کشورشان را حل می‌کنند.
تندیس کار سرگئی مِرکوروف (۱۸۸۱ـ۱۹۵۲) از مجسمه‌سازان به نام ارمنستان شوروی است.
سال‌های دراز تنه مجسمه در حیاط موزه در ضلع شمالی میدان افتاده بود. امروز از بی‌توجهی به عمل آمده نسبت به نگاهداری این تندیس که به عنوان سندی از یک دوره تاریخی و همین طور کار هنری شاخص ارزش دارد انتقاد به عمل می‌آید. همین طور این پرسش مطرح است که فرضا اگر به زیر کشیدن مجسمه موجه بود، چه لزومی داشت پنج سال بعد پایه آن را هم برچینند. این روزها این بحث هم مطرح است که به جای آن پایه و آن تندیس چه چیزی در ضلع جنوبی میدان بگذارند. برخی ‌پیشنهاد می‌کنند مجسمه ساسونتسی داویت (داویت اهل ساسون) را از میدان راه‌آهن که این روزها بازدیدکننده کمتر دارد به میدان جمهوری منتقل کنند و آن را جای تندیس لنین بگذارند.
در عکس‌هایی که در این صفحات چاپ کرده‌ایم مجسمه را در سال‌های اوج افتخار آن و همین طور در روزها فلاکت و دربه‌دری‌اش می‌بینید.




این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
کودکستان البیس فراهیان


در سال ۱۹۳۶ میلادی (۱۳۱۵ شمسی) رضا شاه بعد از سفر به ترکیه و به درخواست کمال آتاتورک دستور داد مدارس ارمنی ایران تعطیل شوند. کودکستانی که در کنار مدرسه داوتیان کار می‌کرد نیز مشمول این فرمان شد. وقتی بعد از برکناری رضاشاه مدارس ارمنی بازگشایی شدند، هیأت امنای مدرسه داوتیان تصمیم گرفتند کودکستان مستقلی تاسیس کنند و برای این کار خانم البیس فراهیان را به کار دعوت کردند.
البیس فراهیان در سال ۱۹۰۷ در تهران در خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمده بود. پدرش از بنیانگذاران چاپخانه پاروس بود. وقتی البیس نوجوان بود خانواده‌اش به وین و چند سال بعد از آنجا به تفلیس مهاجرت کردند. او در تفلیس علوم تربیتی خواند، بعد در ارمنستان شوروی در کودکستان راه آهن کار کرد و سرانجام در اوائل دهه ۱۹۳۰ به تهران بازگشت. در تهران در کودکستان‌های مختلف مانند نوبنیاد و نوباوه کار کرد تا در سال ۱۹۴۱ برای دایر کردن کودکستانی ارمنی به کار دعوت شد. کودکستان کوشش ابتدا در کوچه سام در خیابان حافظ، سپس در خیابان قوام‌السلطنه (سی تیر کنونی)، بعد در خیابان نادری، بعد خیابان ویلا فعالیت می‌کرد تا سرانجام در سال ۱۹۶۴ در محل کنونی در یکی از کوچه‌هایی که میدان هفتم تیر را به خیابان بهار متصل می‌کنند مستقر شد. خانم فراهیان تا سی و پنج سال بعد از شروع کار کودکستان شخصاً مدیریت آن را به عهده داشت. از ده سال پیش به پاس زحمات او کودکستان کوشش به نام کودکستان البیس فراهیان فعالیت می‌کند.
امسال، سال ۲۰۱۲ میلادی، هفتادمین سال تاسیس کودکستان البیس فراهیان است. به همین مناسبت هویس با مدیر کودکستان خانم آیرینا نوراویان مصاحبه کرده است. ترجمه خلاصه‌ای از حرف‌های او را در اینجا می‌خوانید.
ــ کار در میان بچه‌ها نعمتی است که بابت آن از خداوند سپاسگذاریم. بچه‌ها بسیار شیرین و دوست‌داشتنی هستند و وقتی صبح وارد این محیط می‌شویم حتی اگر با روحیه خوبی از خواب برنخاسته باشیم، ناگهان همه چیز را فراموش می‌کنیم. البته کار با بچه‌ها، و مراقبت از آنها کار مشگلی هم هست و مسئولیت زیادی دارد.
ــ مشکلات ما همان مشکلات عمومی جامعه ارامنه هستند. زمانی این مدرسه تا ۴۳۰ نفر دانش‌آموز داشته است. امروز تعداد دانش‌آموزان ما ۹۳ نفر است. از محله‌های مختلف مانند ونک و حافظ هم به کودکستان ما می‌آیند، امّا بیشتر دانش‌آموزان ما از خیابان بهار هستند. در این منطقه هم تعداد زوج‌های جوان ارمنی کم شده است. با کم شدن تعداد دانش‌آموزان ما با مشگل تامین مالی هزینه‌های مدرسه روبه‌رو هستیم و بدون سوبسیدهای خلیفه‌گری ارامنه ادامه کار مدرسه ممکن نمی‌شد. البته اولیای بچه‌ها مشگلات ما را درک می‌کنند. هر از گاهی برنامه‌های درآمدزا برگزار می‌کنند تا بخشی از کسری بودجه مدرسه جبران شود. همین طور داریم افراد خیّری که هزینه تحصیل یک یا چند کودک را تقبل می‌کنند بدون اینکه بدانند این هزینه مشخصاً صرف کدام کودک می‌شود.
ــ کودکستان ما به عنوان کودکستانی خودکفا تحت نظر بهزیستی فعالیت می‌کند. این نوع کودکستان‌ها برنامه‌شان را خودشان تدوین می‌کنند. برنامه ما بر مبنای برنامه‌ای که خانم فراهیان تدوین کرده قرار دارد و البته بارها و بارها در آن تجدیدنظر شده است. برنامه به زبان ارمنی است، امّا از در دوره پیش‌دبستانی در هفته چند ساعت هم فارسی تدریس می‌شود و با بچه‌ها به زبان فارسی صحبت می‌کنند و برای آن‌ها به زبان فارسی شعر و داستان می‌خوانند.
ــ ما پیش دوستان و همکاران غیرارمنی‌مان همیشه به این موضوع افتخار می‌کنیم که ۹۵ در صد بچه‌های ارمنی به کودکستان می‌روند. این موضوع برای جامعه ارامنه مهم است و به همین سبب ما نمی‌گذاریم بچه‌ای به خاطر نداشتن پول پشت در کودکستان بماند و هر طور شده هزینه تحصیلش را فراهم می‌کنیم.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
۲۹ نوامبر، سالگرد اعلام جمهوری شوروی ارمنستان


در سال ۱۹۹۱ اتحاد جمهوری‌های شوروی از هم پاشید و جمهوری‌هایی که در چارچوب این واحد سیاسی بزرگ تعریف می‌شدند از هم جدا شدند. اعلام استقلال جمهوری ارمنستان نقظه پایانی بود بر دوّمین جمهوری ارمنستان. جمهوری سوسیالیستی ارمنستان شوروی که در ۲۹ نوامبر سال ۱۹۲۰ اعلام موجودیت و۶۱ سال عمر کرد. در این شش دهه مردم ارمنستان تاریخ پرفراز و شیبی را پشت سر گذاشتند. سرگذشت تاریخی متفاوت ارامنه‌ای که در ارمنستان می‌زیستند و آن‌هایی که دیگر نقاط جهان پراکنده بودند، به پیدایش تفاوت‌هایی در روحیات آن‌ها انجامید. کسی که نیاکانش در دوره تصفیه‌های خونین استالینی زیسته‌اند و آن که این دوره را تجربه نکرده است، دشوار بتوانند یکدیگر را درک کنند. همین طور شکاف عمیقی خواهد بود بین آن که نیاکانش عزیزان خود را در جنگ جهانی دوم از دست داده‌اند و آن‌ها که تنها در کتاب‌ها درباره جنگ جهانگیر دوّم خوانده‌اند.
تاریخ شصت‌ساله ارمنستان شوروی جزء مهمی از تاریخ معاصر ارامنه است. خلاصه‌ای از تحولات مهم این دوره را می‌توان چنین بر شمرد:
ــ استبداد استالینی روی تلخ این تاریخ است. نویسندگان و روشنفکران ارمنی هم از تصفیه‌های خونین استالینی در امان نماندند. نویسندگانی چون یقیشه چارنتس و آکسِل باکونتس قربانی این تصفیه‌ها شدند و گورگن ماهاری مهم‌ترین رمان‌نویس معاصر ارمنی طعم تلخ تبعید در سیبری را چشید.
ــ ایروان در دوره شوروی ایروان شد. صحبت از پیشینه ۲۷۵۰ ساله ایروان می‌شود، امّا واقعیت این است که ایروان در اوائل سده بیستم میلادی شهری بود کوچک با کوچه‌های باریک به شیوه شرقی که ابداً با تفلیس مثلاً قابل مقایسه نبود. مرکز شهر ایروان توسط تامانیان طراحی و اجرا شد. ساختمان اپرا، میدان جمهوری، کاسکاد و مترو همه در سال‌هایی که ارمنستان شوروی بود ساخته شدند.
ــ در سال ۱۹۴۱ آلمان نازی به شوروی حمله کرد و کل اتحاد جمهوری‌های شوروی در معرض سقوط قرار گرفت. در مبارزه علیه تهاجم فاشیسم ارامنه نقش مهمی بازی کردند. ۶۰۰ هزار نفر از ارامنه در جنگ علیه آلمان هیتلری شرکت کردند و ۳۵۰ هزار نفر کشته شدند. این رقم با توجه به جمعیت زیر سه میلیون نفر ارمنستان رقم بسیار بالایی است. امروز در ارمنستان هر سال برای قربانیان این جنگ مراسم می‌گیرند و از جنگ علیه آلمان نازی به عنوان جنگ میهنی یاد می‌کنند.
ــ بازگشت ارامنه کشورهای دیگر به ارمنستان. بعد از جنگ جهانی دوّم شوروی سیاست تشویق بازگشت ارامنه دیاسپورا به ارمنستان را در پیش گرفت. در چارچوب این برنامه که «نرِگاقت» نام گرفت حدود ۱۵۰ هزار نفر از ارامنه‌ای که در کشورهای اروپایی و خاورمیانه زندگی می‌کردند به ارمنستان مهاجرت کردند. جذب این جمعیت کثیر در بافت جامعه کار آسانی نبود و مشکلات اجتماعی فراوانی با خود به همراه آورد که هنوز هم کمابیش ادامه دارد.
ــ رشد اقتصادی. ارمنستان از یک کشور دهقانی به کشوری صنعتی بدل شد. مجتمع‌های بزرگ صنعتی مانند «نائیریت» محصولات‌شان را به جمهوری‌های دیگر شوروی صادر می‌کردند. بعد از گذر از سال‌های سخت بعد از جنگ جهانی دوّم، در دوره خروشچف و برژنف، سطح عمومی زندگی مردم رشد کرد و هنوز خیلی از شهروندان میان‌سال و مسن جمهوری ارمنستان با حسرت از آن سال‌ها یاد می‌کنند.
ــ زنان. تحولاتی که در دوره جمهوری شوروی ارمنستان در زمینه زندگی زنان به وقع پیوست بسیار متناقض بود. از یک سو زنان از خانه بیرون آمدند و به کار در مزارع و کارخانه‌ها و تدریس در دانشگاه و مدرسه پرداختند. امّا از سوی دیگر بار کار خانه‌داری و بچه‌داری و شوهرداری همچنان بر دوش آن‌ها باقی ماند. از نظر فرهنگی نیز تحولی در نگاه مردان نسبت به زنان به وجود نیامد و آن‌ها همچنان نقش اصلی‌شان مادری و فراهم کردن بساط سوروسات مردان بود.
ــ رشد زبان و ادبیات ملّی. با وجود همه صحبت‌هایی که درباره روسی کردن فرهنگ ارمنی در دوره شوروی می‌شود و کمابیش حقیقت هم دارد، زبان ارمنی در دوره شوروی رشد زیادی کرد. کتاب‌های درسی دوره ابتدایی و دبیرستان و همین طور زبان رسمی ادارات دولتی و دادگاه‌ها و غیره ارمنی بود. دایره‌المعارف بزرگی به زبان ارمنی تدوین شد.
ــ بیداری ملّی. روز ۲۴ آوریلِ سال ۱۹۶۵ میلادی تظاهرات بزرگی در ایروان برگزار شد که تعداد شرکت کنندگان در آن را برخی‌ها تا چهارصد هزار نفر تخمین زده‌اند. تظاهرکنندگان خواهان شناسایی قتل عام ارامنه از سوی حکومت بودند و شعارهایی برای احقاق حقوق ارامنه و بازگشت اراضی ارمنستان غربی به ارمنستان می‌دادند. بعد از این تظاهرات دولت ارمنستان شوروی ساخت یادبودی برای قربانیان قتل عام سال ۱۹۱۵ را تصویب کرد و دو سال بعد بنای «تزیتزرناکابرد» در ایروان افتتاح شد. زمینه‌های این رویداد بزرگ هنوز شناخته شده نیست. احزاب دیاسپورا در این ماجرا دخالت مستقیمی نداشتند. دلیل اصلی احتمالاً پیدایش یک نوع تساهل در زمینه مسائل ملی در سطح رهبری شوروی بوده که امکان سرریز احساسات ملّی خفته را فراهم کرده است.
پرونده اصلی این شماره هویس به این موضوع اختصاص یافته است، نه برای این که داوری قطعی درباره دستاوردها و خُسران‌های دوره شوروی انجام شود، بلکه برای تاکید بر این که تاریخ این دوره جزء مهمی از تاریخ معاصر ارمنستان است. در کتاب‌های درسی ما انگار این دوره وجود نداشته است. انگار هیچ تحولی در این دوره صورت نگرفته، بلکه تاریخ متوقف شده تا شوروی از هم بپاشد و ما از دیاسپورا به ارمنستان برویم و درست از همان نقطه‌ای که به اجبار از آنجا رانده شدیم کار را ادامه دهیم. امّا واقعیت نشان داد که در این دوره علی رغم همه مصیبت‌ها، نیروهایی رشد کرده‌اند که بهتر به چم و خم امور جامعه ارمنستان امروز آشنایی دارند و بهتر می‌توانند آن را اداره کنند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
لئون میناسیان و کتاب « تاریخ ارامنه فریدن»


در نخستین روز سال جدید میلادی لئون میناسیان پژوهشگر بنام جلفای اصفهان در سن نود و دو سالگی در گذشت. او سال‌ها به عنوان معلم و مسئول کتابخانه و چاپخانه کلیسای وانک به جامعه فرهنگی ارامنه اصفهان خدمت کرده بود. میناسیان کتاب‌ها و مقالات متعددی نگاشته است که در میان آن‌ها «تاریخ ارامنه فریدن» از ارزش ویژه‌ای برخوردار است. این کتاب در سال ۱۹۷۱ میلادی (۱۳۵۰ شمسی) در آنتیلیاس لبنان توسط انتشارات جاثلیقیه سیلیسی کلیسای رسولی ارمنی به طبع رسیده است. نرسس باختیکیان مقدمه‌ای شش صفحه‌ای بر این کتاب نوشته است که شامل نکات جالبی درباره وضعیت تاریخ‌نگاری ارامنه ایران و همچنین ارزیابی علمی کار لئون میناسیان است. این مقدمه را به تمامی در صفحات ارمنی این شماره هویس به چاپ رسانده‌ایم. در اینجا ترجمه بخش‌های کوتاهی از آن را به نظر خواننده فارسی‌زبان می‌رسانیم:
بعد از سقوط ارمنستان غربی انگار یکایک ساکنان روستاها و شهرها به شیوه‌ای غیررسمی فرا خوانده شدند تا بعد از آن همه خسران فیزیکی، مادّی و بخصوص فرهنگی، دست کم تاریخ زندگی و مردم این شهرها و روستاهای زمانی آباد را از نابودی نجات دهند. و امروز می‌توانیم بگوییم که ارمنیان ارمنستان غربی کم یا بیش در تحقق این هدف موفق بودند.
حال اگر از این منظر به موضوع بنگریم باید بگوییم که پاره دیگر ارامنه پراکنده در خارج از ارمنستان، یعنی ارامنه ایران، دیر جنبیدند، تقریباً در جا زدند. و البته این امر دلایل خود را دارد. اگر از رخدادهای سلماس و ارومیه بگذریم، ارامنه ایران قتل عام و مهاجرت نداشتند. این درست، ارامنه ایران کشتار و مهاجرت نداشتند، امّا جابه‌جایی داشتند. در گذشته، چه بسیار اهالی یک روستای ارمنی ناچار می‌شدند خانه و کاشانه خود و کشت‌وکارشان را رها کنند و در املاک خان دیگری رحل اقامت بیافکنند. از سوی دیگر روستاهای بسیاری بعد از نرگاقت [برنامه مهاجرت ارامنه ایران به ارمنستان شوروی بعد از جنگ جهانی دوّم بر اساس قرارداد بین دو کشور ایران و شوروی] از سکنه خالی شدند. در ولایاتی که سالیان دراز ارمنی‌نشین بودند، جز قبرستان‌های سوت و کور چیز دیگری بر حضور اهالی ارمنی‌شان گواهی نمی‌دهد.
آنچه درباره ارامنه ایران نوشته شده است از گذشته به ما رسیده است ...



نه تنها تاریخ ارامنه ایران از دوران شاه عباس برای ارامنه به طور عام ناآشناست، بلکه نام‌های مکان‌ها هم ناشناخته‌اند. در اعماق سرزمین ایران، از تهران به سمت جنوب تا بوشهر و خارک، همواره ناقوس‌های کلیساهای ارمنی طنین‌انداز بوده است. مردم سختکوش ارمنی توانسته‌اند با همه مشکلات به حیات خود ادامه دهند. قلب ارامنه به عنوان ارمنی طپیده و آنها خود را در سرنوشت سیاه مردمان ارمنی دیگر شریک دانسته اند. چه کسی باید تاریخ این مردم را با همه وجوه آن بنویسد ... وقتی همه این‌ها را در نظر می‌گیریم، با اطمینان می‌توانیم بگوییم که کتاب «تاریخ ارامنه فریدن» نوشته لئون میناسیان گام مهمی است در راستای پر کردن بخشی از این خلأ.
نمی‌توانیم با اطمینان بگوییم که کار آقای میناسیان کاری است منطبق با مبناهای علمی و وسواسی که از یک تاریخ‌نگار انتظار می‌رود، ولی با توجه به شرایط و محیطی که کتاب در آن نوشته شده است، کاری است قابل ستایش که اطلاعات وسیعی در اختیار خواننده می‌گذارد.

...

بخشی از کتاب ل. میناسیان نقش مهمی در پر کردن خلأ موجود درتاریخ مردم ارمنی بازی می‌کند. نویسنده به طور گسترده از تاریخ داوریژِتسی (تلفظ تاوریزِتسی در ارمنی قدیم به معنی اهل تبریز) استفاده می‌کند. داوریژتسی مورخی است که درباره رویدادهای عهد شاه عباس و از جمله کوچ ارامنه به ایران نوشته است.
بخش دیگری از کتاب به زعم ما توصیف زندگی روستایی ارامنه فریدن است. شرح زندگی روزمره روستایی ارمنی در نواحی دورافتاده کشور با همه معضلات و نگرانی‌هایش و همه فشارهایی که از سوی خان‌ها و ماموران محلی و مباشران به آن‌ها وارد می‌شد. ... ل. میناسیان این زندگی را به طور همه جانبه در کتابش به تصویر می‌کشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ارمنستان: ۲۰۱۲ -صحنه سیاست
سال ۲۰۱۲م. که سرشار از تحولات پیش و پس از انتخابات، قول و قرارها و دل سردی‌ها بود آغاز شد و با آرزوهای پوچ شکل گیری حکومتی جدید پایان یافت. اگرچه در عرصه سیاسی گرایش تازه‌ای به پیکار برای هموار کردن و همانندسازی آغاز شد، اما نقش جامعه مدنی در سال جاری ارتقاء یافت و نتایج محسوس و مهمی به بار آورد.
انتخابات مجلس که در ماه مه برگزار شد، طبق معمول در شرایط حکم‌فرمایی منابع دولتی و رشوه انتخاباتی صورت گرفت و چنان که انتظار می‌رفت اکثریت مطلقی از نمایندگان حزب جمهوری حاکم در مجلس تشکیل شد. موضوع دیگر بعد از انتخابات پیوستن حزب ارمنستان مرفه به ائتلاف حاکم بود. این حزب پس از ۲۰ روز شور و مشورت در ۲۴ ماه مه پیشنهاد پیوستن به ائتلاف را رد کرد و این چیزی بود که تاکتیک سیاسی بعدی دیگر احزاب را دگرگون کرد. دوره تبلیغات انتخاباتی مجلس نیز جالب بود، زیرا در این دوره گرایش‌های تازه‌ای پدید آمد که در پایان سال تحول یافت. اپوزیسیون توانست ارمنستان مرفه را به مبارزات خود جذب کند تا متحدا به پیکار با تخلفات انتخاباتی برخیزند. مبارزات انتخاباتی به جز چند مورد که کار به کتک کاری کشید، کلا در محیطی آرام انجام شد، اما با حادثه‌ای تأسف بار پایان یافت و ۱۵۴ جوان در همایش تبلیغاتی حزب جمهوری زخمی شدند. بسیاری در آن زمان به طعنه می‌گفتند که وعده‌های پوچ حزب جمهوری هنوز به انتخابات نرسیده مانند بادکنک ترکید. تابستانی که اوضاع سیاسی آرامی داشت نشان از پاییزی داغ داشت. مردم از انتخابات مجلس هنوز به خود نیامده بودند که دوباره در ماه سپتامبر در تب و تاب انتخابات افتادند، انتخابات نهادهای خودگردان محلی که با اتمام دوره تصدی وارتان غوکاسیان شهردار گیومری، دومین شهر ارمنستان، پایان یافت. مجلس جدید کار خود را بدون حضور لئون ترپتروسیان، رافی هوانسیان و آرام سرکیسیان آغاز کرد که در اصل در مخالفت با عملکرد ناقص انتخابات از اعتبارنامه خود منصرف شدند. دوره سرشار از دسیسه‌های پیش از انتخابات ریاست جمهوری در پاییز آغاز شد. اگرچه از سال ۲۰۰۸م. به بعد صحبت از بازگشت روبرت کوچاریان، دومین رئیس جمهور ارمنستان، بود و سایه کوچاریان در عرصه سیاسی سنگینی می‌کرد، اما این بار نماینده غیررسمی او، یعنی حزب ارمنستان مرفه، محوریت یافت. تنش میان دو حزب جمهوری و ارمنستان مرفه که از سال پیش آغاز شده بود به درگیری‌ها انجامید. سیل انتقادتی که بر ضد ارمنستان مرفه به راه افتاده بود در محدوده سخن باقی نماند. وارتان اوسکانیان، وزیر امور خارجه پیشین، که در آغاز سال به عضویت حزب ارمنستان مرفه درآمده بود، متهم به پول شویی شد. اگرچه بسیاری آن را صرفا یک پیگرد سیاسی می‌دانستند، اما اکثریت نمایندگان مجلس مصونیت پارلمانی او را سلب کردند. ارمنستان مرفه که می‌کوشید نقش خود را افزایش دهد و تبدیل به نیرویی محوری شود، با پیشنهاد جدیدی پای به میدان نهاد و برای تشکیل یک جبهه متحد با نیروهای اپوزیسیون به مذاکره پرداخت، اما این تلاش نیز طبق معمول با شکست روبه رو شد. سکوت زاروکیان در روز سمبلیک ۱۲/۱۲/۲۰۱۲ شکسته شد، و این روزی بود که او تصمیم گرفت ـ یا مجبورش کردند ـ که از مبارزات انتخاباتی بیرون بیاید. درست یک هفته پیش از آغاز سال نو لئون ترپتروسیان، رهبر کنگره ملی ارمنی، اعلام کرد که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نخواهد کرد. و یک روز پیش از آن، هم‌اندیش دیرین او هراند باگراتیان، نخست وزیر پیشین، اعلام کرد که اگر لئون ترپتروسیان در انتخابات شرکت نکند خودش حاضر است به عنوان کاندید ریاست جمهوری در انتخابات شرکت کند. طبق معمول عرصه سیاست ارمنستان از تاثیرات نیروهای خارجی بی‌نصیب نماند و برخی تحلیلگران در این سال بیش از پیش به این باور رسیدند که رئیس جمهور کشور نه توسط مردم ارمنستان، که از سوی کانون‌های ژئوپولتیک انتخاب می‌شود، و این در حالی بود که پیام‌های رسیده از روسیه چندان امیدبخش نبودند. اما «تعریف و تمجیدهای» حزب مردمی اروپا گفتگوهای پیرامون پیروزی سرژ سرکیسیان در انتخاباتی بدون رقیب را تایید کردند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ارمنستان: ۲۰۱۲ -حرکت های مدنی
سال ۲۰۱۲م. از نظر شماری تجمعات مردمی و پیروزی این تجمعات سالی ویژه بود. اگرچه مشکلات مربوط به حقوق بشر و حفظ محیط زیست در ارمنستان کاهش نیافت، اما شماری اقدامات مردمی به لطف مبارزات پی گیر خود به نتایج مشخصی دست یافتند.
بزرگ ترین تجمعات مردمی در ماه ژوئن امسال در پی ضرب وشتم بی‌رحمانه پزشکان نظامی در رستوران هارسناکار (متعلق به خانواده روبن هایراپتیان، نماینده پیشین مجلس) و مرگ یکی از آن پزشکان به نام واهه آودیان پس از گذشت دوازده روز از آن واقعه روی داد. قتل وحشیانه واهه آودیان مردم را به خشم آورد و آن‌ها چند تظاهرات اعتراض آمیز بزرگ برگزار کردند و خواستار مجازات ضاربان و خود روبن هایراپتیان شدند. در نتیجه روبن هایراپتیان که رئیس فدراسیون فوتبال ارمنستان نیز بود از نمایندگی خود انصراف داد و بابت آن چه اتفاق افتاده بود عذرخواهی کرد، اما هیچ گاه نه در مقام شاهد و نه متهم به دادگاه کشانده نشد(معترضان تأکید داشتند که ضرب وشتم پزشکان با اشاره هایراپتیان صورت گرفته است). اکنون پرونده هارسناکار شش متهم دارد و در جریان دادرسی است و شماری از فعالان اجتماعی که جنبش واهه آودیان را تشکیل داده‌اند به دقت آن را پی گیری می‌کنند تا مانع از تخلفات احتمالی در حین دادرسی شوند. پیش از تشکیل جنبش واهه آودیان، فعالان حفظ محیط زیست به یک پیروزی مهم دیگر دست یافته بودند. آن‌ها پس از نود روز مبارزه، از انتقال دکه‌های فروشندگان به مکانی عمومی در مرکز ایروان جلوگیری کردند (این فعالان از نیمه‌های فوریه محوطه پارک را «اشغال» کرده بودند و از آن جا دور نمی‌شدند). پارک ماشتوس که در گذشته مورد بی‌توجهی قرار گرفته بود اکنون وضع خوبی دارد و در خدمت شهروندان است. یک تخلف دیگر که شکار در منطقه حفاظت شده خسرو بود نیز از چشم فعالان حفظ محیط زیست پوشیده نماند. آن‌ها در حین گردش با اجاق سنگی و بقایای اجساد حیوانات نادری که نام شان در کتاب سرخ حیوانات ثبت شده روبه رو شده بودند. در پی فیلمی که آن فعالان پخش کردند رئیس منطقه حفاظت شده برکنار شد. اما فعالان به آن بسنده نکردند و انتخاباتی را که برای تعیین رئیس منطقه حفاظت شده در وزارت محیط زیست جریان داشت به دقت دنبال کردند و به این نتیجه رسیدند که سطح علمی و پیشینه این تنها کاندید انتخابات، در حدی نیست که او بتواند از شکارهای غیرقانونی جلوگیری کند. دو سازمان بین المللی حفظ محیط زیست نیز اعلام کردند که چنان چه آن کاندید به ریاست منطقه حفاظت شده منصوب شود، از ارسال کمک مالی و انجام طرح‌های آتی خود در منطقه حفاظت شده خسرو منصرف خواهند شد. اکنون برای مقام ریاست آن منطقه رقابت تازه‌ای آغاز شده است.
در پایان سال گروهی از پیروان شاهدان یهوه که به سبب اعتقادات خود از انجام خدمت سربازی خودداری کرده و به خاطر ترک غیرقانونی محل خدمت بازداشت شده بودند، در دادگاه اروپایی حقوق بشر برنده شدند. اما این پیروزی که در نتیجه آن دولت ارمنستان به پرداخت مبلغ ۱۴۵۵۰۰ یورو به شاکی، یعنی شاهدان یهوه، محکوم شده بود اکثریت جامعه را به خشم آورد. به نظر آن‌ها پرداخت چنین مبلغی به نمایندگان این سازمان مذهبی، آن هم از محل مالیات‌های اخذ شده از آنان، ناعادلانه است.
وخامت اوضاع ارمنیان سوریه که به دنبال جنگ در آن کشور پدید آمد مردم ارمنستان را متحد و همبسته کرد. جنبش «کمک به برادر» که با هدف جمع آوری اعانات، مواد غذایی و دارو با تلاش حزب داشناکسوتیون تشکیل شد با استقبال بسیاری از سازمان‌های بزرگ و کوچک و افراد کشور روبه رو شد. این جنبش تا کنون سه محموله کمک‌های بشردوستانه با هواپیما به حلب ارسال نموده است. بنیاد مالی «ارمنستان» نیز ده درصد کل وجوه جمع آوری شده امسال را به ارمنیان سوریه تخصیص خواهد داد. اما با وجود این دستاوردهای مردمی هنوز کمبودهای بسیاری در عرصه حقوق بشر وجود دارد که گزارش سالانه کمیته دفاع از حقوق بشر گواه آن است. امبودسمن در هنگام ارائه گزارش تأکید کرد که در حال حاضر دادگاه‌های ارمنستان بزرگ ترین نقطه ضعف در عرصه دفاع از حقوق بشر هستند و اکثریت جامعه به روند انتخابات اطمینان ندارد. معلولان نیز خود را در ارمنستان تحت حمایت نمی‌بینند و می‌گویند از تسهیلات محروم هستند و نمی‌توانند از حقوق خود در عرصه‌های تحصیل، اشتغال، جابه جایی آزادانه، انتخابات و غیره که در قانون اساسی تصریح شده است بهره مند شوند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
کریسمس درمیان ارامنه


کریسمس جشن تولد عیسی مسیح، پیامبر مسیحیان جهان است. البته گروه‌هایی از مسیحیان، از جمله ارامنه، این مناسبت را دوازده روز بعد، روز ششم ژانویه، جشن می‌گیرند. طبیعتاً بسیاری از ایرانی‌ها نمی‌دانند که کریسمس ارامنه روز دیگری است و به طور طبیعی روز بیست‌وپنجم دسامبر به دوستان ارمنی خود تبریک می‌گویند. سال گذشته در همین ایام در همین روزنامه مطلبی نوشتم و شرح دادم که ماجرا چیست. تعدادی از دوستان و آشنایان ارمنی به من انتقاد کردند که مسأله را زیادی شوخی گرفته‌ام و درست حسابی شرح نداده‌ام که دلیل این تفاوت چیست و چرا از نظر ارامنه جشن گرفتن تولد عیسی مسیح در روز شش ژانویه درست‌تر است. تصمیم گرفتم کمی تحقیق کنم و سر از ماجرا در آورم. امّا راستش را بخواهید، بیشتر گیج شدم. در کتاب جشن‌های کلیسای ارمنی، اسقف اعظم آرداک مانوکیان می‌نویسد: «درباره تاریخ تولد عیسی آگاهی‌های دقیق و موثقی در دست نیست. انجیل‌ها نیز در این باره آگاهی‌های ناچیزی می‌دهند. هیچ منبعی هم در دست نیست که با آن بتوان تاریخ دقیق میلاد مسیح را نشان داد». هم او می‌نویسد که تا سده چهارم میلادی، همه مسیحیان میلاد مسیح را روز ششم ژانویه جشن می‌گرفتند، امّا در این سده، کلیسای کاتولیک رم تصمیم می‌گیرد که روز تولد عیسی مسیح را در ۲۵ دسامبر جشن بگیرند. شرح مفصل تاریخ این تفاوت‌ها در همان کتاب آمده است. خوب که فکرش را بکنیم، با توجه به نبود هرگونه منبع موثق می‌بینیم که این تفاوت زیاد عجیب نیست. عجیب شاید این باشد که امروزه برای تولد عیسی مسیح تنها دو دیدگاه و تنها دو روز وجود دارد. و عجیب‌تر این که همه، مسیحیان بر سر سال نو به توافق رسیده‌اند و همه روز اول ژانویه را به عنوان سال نو جشن می‌گیرند. و این در حالی است که سال نو هیچ مناسبت مذهبی ندارد و پیش از مسیحیت نیز، همه ملت‌ها سال نویی داشته‌اند. مثلاً به روایتی، سال نو ارامنه پیش از مسیحیت در ماه آگوست (چله تابستان) بوده و به روایتی دیگر در ماه مارس (آغاز بهار و در واقع همان نوروز). ظاهراً ارامنه به پیروی از رومیان سال نوی خود را کنار گذاشته و اول ماه ژانویه را که ماه ژانوس (خدای صلح) بوده، به عنوان سال نو جشن گرفته‌اند. گفتم که پیچیده است.
این تاریخ‌ها و کنکاش‌ها هرچه پیچیده‌ و گیج‌کننده است، عوضش یک واقعیت عیان و روشن‌تر از روز وجود دارد و آن این که بشر به شادی و خوشگذرانی نیاز دارد. به اوقاتی که خوش باشد، به دشواری‌های زندگی روزمره نیاندیشد، اختلافات و کینه‌ها را کنار بگذارد، خلاصه همه با هم خوش باشند. سال نو و دیگر جشن‌ها، زمانی پیوندی با گردش فصول و اوضاع جوّی و تأثیر آن بر کشت و کار و غیره داشته اند، امّا آن چه امروز مانده است همان نیاز به اوقات خوش است. و این نیاز بشری آن قدر جان سخت است که هیچ مخالفتی از هیچ موضعی و با هیچ استدلالی نتوانسته است نابودش کند.
در تاریخ انگلستان، در دوران حکومت کرومول در اواسط سده هفدهم میلادی، پیوریتن‌ها با جشن‌ گرفتن کریسمس، به عنوان سنتی پاپی و آمیخته با رسوم بت‌پرستانه، به مخالفت برخاستند و حتی پارلمان انگلستان مدّتی کوتاه جشن گرفتن کریسمس را ممنوع کرد. در سده نوزدهم بود که کریسمس با نگاهی انسان‌گرایانه به عنوان مناسبتی برای شادی و کمک به نیکوکاران به طور جدی احیا شد. برخی دیگر از موضع اسکروچ خسیس، قهرمان سرود کریسمس چارلز دیکنز ـ که شاید کارتونش را دیده باشید ـ کریسمس را تخطئه کرده‌اند: وقتی به نان شب محتاجی، چه جشنی؟ چه کریسمسی؟ و در زمانی دیگر، پیوریتن‌هایی از نوع دیگر، باورمندان به مبارزه برای عدالت اجتماعی، گفته‌اند عید ما وقتی است که در این جهان ظلم و بی‌عدالتی نباشد. امّا هیچ یک از این‌ها کارساز نبوده است و مردم (بیشتر مردم. در این جا هم حق اقلیت محفوظ است) می‌خواهند هر از گاهی، تنها خوش باشند. به بهانه‌هایی که خود نیز خیلی جدی نمی‌گیرند. مثلاً همین بابا نوئل را بگیرید. منشاء آن زیاد معلوم نیست. گفته می‌شود که از قدیسی به نام سنت نیکلاس که عادت داشت به بینوایان کمک کند و شبانه هدایایی دم در خانه‌شان بگذارد الهام گرفته شده است. امّا ظاهراً لباس قرمز و سفید کنونی‌اش بیشتر ملهم از تبلیغات تجاری کوکاکولاست. امّا کدام کودک اهمیت می‌دهد که منشاء آن چیست. و فراموش نکنیم که کریسمس بیش از هر چیز جشن بچه‌هاست، که هنوز می‌توانند افسانه پیرمردی چاقالویی را باور کنند که با ریش سفید و لپ‌های گل انداخته و لباس‌های قرمز از سرزمین‌های برف‌گرفته، با ارابه‌ای پر از کیسه‌های هدیه راه‌های آسمانی را می‌پیماید تا آن چه را آرزو کرده‌اند به دست‌شان برساند. آیا این مهم‌تر از همه ی آن بحث‌های گاه نامه‌ای نیست؟
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 58 از 65:  « پیشین  1  ...  57  58  59  ...  64  65  پسین » 
فرهنگ و هنر

Armenians | ارامنه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA