ارسالها: 23330
#581
Posted: 11 Sep 2014 21:49
انتخابات ریاست جمهوری ارمنستان در سال ۲۰۱۳
در فوریه سال ۲۰۱۳ در ارمنستان انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهد شد. روز ۱۵ دسامبر (۲۵ آذر) کنگره حزب حاکم، حزب جمهوریخواه ارمنستان، برگزار شد. این کنگره سرژ سرکیسیان، رهبر حزب و ریئس جمهور کنونی ارمنستان را به عنوان نامزد حزب در انتخابات آینده معرفی کرد. سرژ سرکیسیان در نطق خود شعار انتخاباتی خود را مشخص کرد: به سوی ارمنستان امن. او گفت: کشور ما اکنون وارد دوره بلوغ و پختگی خود شده است و مشکلاتی که در برابرمان قرار دارند راهحلهای مشخص و علمی میطلبند. به شما قول میدهم که در سال ۲۰۱۸ [پایان دوره پنجساله ریاست جمهوری آینده] ارمنستان به مراتب بهتری خواهیم داشت».
دو روز پیش از کنگره، گاگیک زاروکیان، رهبر حزب ارمنستان مرفه (بارگاواج هایاستان) اعلام کرد که در انتخابات ریاست جمهوری آینده نامزد نخواهد شد. از او به عنوان یکی از رقیبان جدّی سرکیسیان نام برده میشد و اکنون از دید ناظران سیاسی انتخاب سرکیسیان قطعی است.
گفتنی است که ائتلاف کنگره ملّی ارمنستان به رهبری لئون تر پطروسیان میکوشید زاروکیان را در برابر سرکیسیان قرار دهد و با تصمیم اخیر زاروکیان در موقعیت دشواری قرار گرفته است. رهبران این ائتلاف پشت درهای بسته دارند موقعیت جدید را بررسی میکنند. بنابر گفتههای غیررسمی آنها همچنان روابط خود را با زاروکیان حفظ خواهند کرد و از این که زاروکیان از سرکیسیان حمایت نمیکند خشنودند.
در حزب ارمنستان مرفه جناحی هم وجود دارد که با تصمیم حزب مبنی بر عدم معرفی نامزد مستقل و عدم حمایت از نامزدهای دیگر موافق نیست. از مشهورترین چهرههای این جناح وارتان اوسکانیان وزیر امور خارجه پیشین ارمنستان است که اخیراً به حزب ارمنستان مرفه پیوسته است. او میگوید میداند که اتخاذ این تصمیم آسان نبوده و به آن احترام میگذارد، امّا با آن موافق نیست.
از رافی هوانسیان، رهبر حزب میراث (ژارانگوتیون) به عنوان یکی از نامزدهای احتمالی انتخابات آینده نام برده میشود. امّا هنوز معلوم نیست که آیا او رقیب اصلی سرکیسیان در انتخابات فوریه ۲۰۱۳ باشد. در میان نامزدهای دیگر چهرههای سیاسی شاخص دیده نمیشود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#582
Posted: 11 Sep 2014 21:54
یک فیلم و این همه حرف و حدیث
گارگین نژده از مشهورترین چهرههای جنبش آزادیبخش ارمنی در اوائل سده بیستم است. او در سال ۱۸۸۶ در روستایی در نخجوان به دنیا آمد، در گیمنازیوم روسی تفلیس درس خواند و از نوجوانی به صفوف جنبش آزادیبخش ارمنی پیوست. در سال ۱۹۰۷ به عضویت حزب داشناکسوتیون در آمد و در جنبش مشروطه ایران و جنگهایی سال ۱۹۱۸ که به استقلال ارمنستان انجامید مشارکت فعال داشت. در جمهوری نخست ارمنستان که زمامش به دست داشناکها بود، فرمانده نظامی بخشهایی از کشور شد. او کسی بود که در منطقه زانگزور در برابر شوروی شدن ارمنستان مقاومت کرد، امّا سرانجام در سال ۱۹۲۱ با گرفتن این وعده از بلشویکهای ارمنی که زانگِزور در مرزهای ارمنستان خواهد ماند از آنجا خارج شد.
گارگین نژده بعد از خروج از ارمنستان، چند ماهی در ایران میماند و سپس به بلغارستان میرود. در ایران دادگاه حزبی داشناک او را محاکمه و به اخراج از حزب محکوم میکند، امّا تصمیم نهایی را به عهده کنگره حزب میگذارد. این کنگره که چهار سال بعد برگزار میشود عضویت گارگین نژده را در حزب احیا میکند. او در دیاسپورا به فعالیتهای خود با روحیه میهنپرستانه ادامه میدهد و روابطش با حزب داشناک همچنان مسألهدار است. سرانجام در سال ۱۹۳۸ به طور رسمی از حزب اخراج میشود. در سال ۱۹۴۲ توسط نیروهای شوروی دستگیر و به روسیه منتقل میشود. نژده مدّتی از حبس خود را نیز در ایروان تحمل میکند. او مایل بود بین داشناکها و رهبران کمونیست ارمنستان میانجیگری کند، امّا راه به جایی نمیبرد. در سال ۱۹۵۵ در زندان ولادیمیر در روسیه از دنیا میرود.
و اینک زندگی او موضوع فیلمی است که بحثهای زیادی در فضای رسانهای ارمنستان برانگیخته است. کارگردان فیلم هراچ کشیشیان بیشتر برنامهساز تلویزیون و کلیپساز است و کسی نیست که بتوان از او انتظار درک تاریخی شرایط پیچیدهای را داشت که زندگی گارگین نژده بر بستر آن گذشته است. از چند تریلر فیلم که در اینترنت موجود است میتوان فهمید که هدف ساختن فیلمی بوده است پرزرقوبرق و پرماجرا با تکیه بر درام فردی. علاوه بر این، مخالفان فیلم میگویند که فیلم جزئی از کارزار انتخاباتی حزب حاکم (حزب جمهوریخواه به رهبری سرژ سرکیسیان رئیس جمهور کنونی ارمنستان) است. افتتاحیه فیلم یک افتتاحیه عادی نبود. سرژ سرکیسیان و همسرش، نخست وزیر تیگران سرکیسیان و بسیاری از دولتمردان مهم در این افتتاحیه شرکت داشتند. تامینکنندگان منابع مالی فیلم هم به گروههای ذینفوذ حاکم وابستهاند.
تاتول هاکوبیان در روزنامه آزداک درباره واکنش ها نسبت به شخصیت گارگین نژده مینویسد:
... با دو واقعه دردناک روبه رو هستیم. از آنجا که بخش بزرگی از شهروندان ارمنستان از حکومت ناراضیاند و از سوی دیگر این حکومت گارگین نژده را کمال مطلوب خود اعلام میکند، این مردم ناراضی نژده را نیز هدف انتقادات خود قرار میدهند. این البته پذیرفتنی نیست. امّا این هم پذیرفتنی نیست که وقتی محققان مستقل زوایای پنهان زندگی چهرههای بزرگ را رو میکنند مورد لعن و نفرین قرار بگیرند. و جالب است که این لحن و نفرین از سوی کسانی صورت می گیرد که تازه به تازگی در زمره دنبالهروان نژده در آمدهاند، یعنی کمونیستهای دیروز وابستگان ه. ه. ش. (حزب لئون تر پطروسیان)، یعنی همان تحسینکنندگان سینهچاک فیلم سینمایی زانگزور (فیلمی که در زمان شوروی درباره رویدادهای منطقه زانگزور ساخته شده و در آن نژده نقشی منفی دارد).
در یک کلام گارگین نژده خواهناخواه در نقطه تلاقی بحثهای مربوط به رسانه، انتخابات و رویدادهای تاریخی قرار گرفته است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#583
Posted: 11 Sep 2014 22:08
مسافرت مظفرالدین شاه به ارمنستان
در اجمیادزین ارمنستان خبر مسافرت شاه ایران از طریق ارمنستان به اروپا انتشار یافت.
انعکاس این خبر در سرتاسر ارمنستان به ویژه اجمیادزین، مقر پیشوای بزرگ روحانی ارامنه، شادی و مسرت زایدالوصفی در بین مردم آن سامان به وجود آورد. تمامی مردم از کاتوغی گوس گرفته تا کوچکترین فرد ارمنستان بر آن شدند تا با کوشش خود هرچه باشکوهتر از شاه ایران استقبال به عمل آورند.
برای این منظور، خلیفه کاراپت مدیر مدرسه عالی اجمیادزین از جانب کاتوغی گوس مأموریت یافت تا سرودی به مناسبت این تشریففرمایی تنظیم و اجراء نماید. اشعار این سرود را هراچیا آجاریان ادیب و محقق دانشمند ارمنی میسراید و آهنگ آن را کومیتاس واراتاپت موسیقیدان و آهنگساز شهیر ارمنی تنظیم میکند.
پس از انتظار فراوان خبر میرسد که شاه ایران و همراهانش به ایروان پایتخت ارمنستان وارد میشوند.
کاتوغی گوس با شنیدن این خبر بیدرنگ به همراهی چند تن از راهبان سرشناس و هراچیا آجاریان، با تشریفات خاصی به سوی ایروان راهی میشوند تا شاه ایران را ملاقات کنند.
کانوغی گوس و همراهانش پس از رسیدن به ایروان در برابر خانه استاندار آن شهر که شاه در آن اقامت داشت از کالسکه پیاده میشوند و با راهنمایی عدهای از افسران روس و دیگر مسؤولین برگزاری مراسم تشریففرمایی به اطاق بزرگی که ملتزمین رکاب در آنجا نشسته بودند وارد میشوند و پس از چند لحظه به حضور مظفرالدین شاه که با قیافهای جدی و متین در حالی که تاج سلطنت بر سر و دست بر روی صندلی مخصوص گذارده بود، می رسند.
در این ملاقات میرزا محسنخان، سفیر کبیر ایران در پطرزبورگ، که سمت مترجم مخصوص را نیز داشت در کنار شاه ایستاده بود.
در این هنگام کاتوغی گوس خطابه خیر مقدم خود را با شور و استیاق قرائت میکند و هراچیا آجاریان متن آن را به زبان فرانسه ترجمه میکند و میرزا محسنخان نیز برای شاه به فارسی بر میگرداند.
پس از پایان خیر مقدم، شاه ایران از ابراز احساسات کاتوغی گوس پیشوای روحانی ارامنه تشکر می کند. آنگاه کاتوغی گوس میگوید:«کلیسای وانک اجمیادزین، وانک عزیز پدران شما بوده و قندیلی که آنها به این کلیسای عظیم اهداء کردهاند در برابر صدر معبد آن همواره روشن است.»
سپس از حضور شاه تقاضا میکند تا در بازگشت از سفر اروپا از کلیسای وانک اجمیادزین نیز دیدن فرمایند. شاه ضمن ابراز خرسندی و سپاس، با گذاردن دست بر سینهی خود که نشانهی نهایت رضایتمندی بوده در پاسخ میگوید: «وظیفهی من است جایی را که مورد علاقه و احترام نیاکانمان بوده از نزدیک بازدید کنم».
پس از پایان مراسم این بازدید کاتوغی گوس و همراهانش با همان تشریفاتی که آمده بودند به اجمیادزین مراجعت میکنند.
اندکی پس از عزیمت آنها میرزا محسنخان به دستور شاه برای بازدید کاتوغی گوس به اجمیادزین میرود. در این ملاقات چون پیشوای روحانی اطلاع مییابد که فرستاده شاه به زبان ترکی آشنایی دارد شخصا با وی به زبان ترکی صحبت می کند و به میرزا محسن خان می گوید تا نسبت به تعمیر اساسی کلیسای سورپ استپانوس ناخاوگا واقع در مرز ایران و ارمنستان اقدام نمایند، و به این ترتیب بازدید فرستادهی شاه ایران با کاتوغی گوس پایان مییابد.
سالی از این قضیه گذشت، و شاه ایران در بازگشت از اروپا طبق قولی که به کاتوغی گوس داده بودند به اجمیادزین وارد میشوند. این بار نیز از شاه ایران استقبال پرشور و پذیرایی بینظیری که نشانهی دوستی و مودّت دیرینه است همواره میان دو ملت دوست و همجوار ایران و ارمنستان وجود داشته به عمل میآید، ضمنا سرود فارسی که از مدتها پیش به مناسبت سفر شاه ایران به ارمنستان تهیه و تنظیم شده بود توسط گروه هنری جوانان ارامنه به نحو بسیار جالب و قابل تقدیر اجرا میشود.
در این سفر از طرف پیشوای روحانی، ضیافتها و مجالسی پرشکوه به افتخار مظفرالدین شاه برگزار میشود که از هر حیث مورد توجه و امتنان شاه ایران واقع میشود.
در هنگام بازدید از صحن کلیسا و معبد پر ابهت اجمیادزین کاتوغی گوس در کنار شاه دست به دست هم داده و در زیر سایبان اختصاصی که پایههایش به دست افراد روحانی بوده با مراسم و تشریفات بسیار دلپذیر از آثار تاریخی و تصاویر معبد دیدن میکنند. و در پایان بازدید با همان تشریفات از صحن کلیسا خارج میشوند.
شاه ایران از استقبال و پذیرایی بیریای ارامنه بار دیگر تشکر میکنند و نشان افتخاری بر سینهی کاتوغی گوس نصب کرده و دست او را با صمیمیت هرچه بیشتر میفشارند.
میگویند مظفرالدین شاه وقتی از سفر طولانی خود به ایران مراجعت میکند میگوید:
«اگرچه در سفر اروپا همه جا با استقبال پرشوری روبهرو شدیم ولی استقبال و پذیرایی دو تن از پیشواز کنندگان را از صمیم قلب یافتیم که هیچوقت از خاطر ما فراموش نخواهد شد. یکی کاتوغی گوس ارامنه در اجمیادزین ارمنستان و دیگری شخصی از ارامنهی ایران مقیم باکو که کلید خانهاش را در جعبهی نقرهای به عنوان هدیه به ما تقدیم داشت.»
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#584
Posted: 11 Sep 2014 22:12
عصر نادرشاه به روایت آبراهام کرتی، خلیفه اجمیادزین
نادرقلی قرخلوی افشار، همزمان با حمله افغانها به ایران(۱۱۲۵ـ۱۱۳۳هجری قمری) و انقراض دولت شاه سلطان حسین صفوی، در خراسان قیام کرد، و به تهور و دلیری بلندنام شد. در سال ۱۱۳۸ق. به خدمت شاه تهماسب دوم، پسر شاه سلطان حسین، درآمد و چهار سال بعد اشرف افغان را در سه جنگ پیاپی شکست داد. سپس بیتأمل با دولت عثمانی به جنگ پرداخت و قسمتی از ولایات غربی ایران را از آن دولت باز گرفت.
در سال ۱۱۴۵ق. مصالحه شاه تهماسب را با دولت عثمانی بهانه کرد و او را از تخت سلطنت به زندان افکند، و پسر خردسالش عباسمیرزا را به ظاهر پادشاه خواند و خود با عنوان«نایبالسلطنه» فرمانروای ایران شد. سپس بار دیگر در مغرب ایران بر متصرفات دولت عثمانی تاخت و قسمتی از کردستان و عراق عرب را به خاک ایران افزود. در آغاز سال ۱۱۴۷ق. نیز به عزم تسخیر قفقازیه، از رود ارس گذشت و تا ماه رمضان ۱۱۴۸ سراسر آن سرزمین را از تصرف مأمورین و حکام روسیه و عثمانی و امرای محلی خارج و ضمیمه ایران کرد... و چون از هر سو آسودهخاطر شد و به کمال قدرت رسید، موقع را برای تحصیل مقام سلطنت ایران مناسب دید. پس تمام بزرگان و سران کشور را به دشت مغان خواند، تا در آنجا ایشان را به تصویب و تصدیق پادشاهی خود وادار کند... .
گزارش اجتماع دشت مغان را خلیفه (کاتولیکس) ارمنی کلیسای معروف اجمیادزین یا اوچ کلیسا، که خود به دعوت نادر در آنجا حضور داشته است، در کتابی با عنوان : تاریخ من و نادر، شاه ایران به تفصیل بیان کرده است. کتاب او حاوی مطالبی است که در سایر تاریخنویسیهای فارسی و بیگانه کمتر دیده میشود. به نظر نگارنده چنین رسید که قسمتهایی از این کتاب را که مربوط به مقدمات آشنایی خلیفه ارمنی با نادر، و تعریف مجلس دشت مغان و اتفاقات گوناگون آن مجلس و تشریفات انتخاب نادرقلی (که آن زمان طهماسب قلیخان نام داشت) به پادشاهی ایران، و تاجگذاری اوست به شکل مقالهای به نظر خوانندگان این مجله برساند. البته بسیاری از مطالب ناقص و اسامی نادرست تا آنجا که میسر بوده است از طریق منابع و تاریخهای دیگر کامل و اصلاح شده، و از نقل برخی مطالب هم، که خلیفه ارمنی خارج از موضوع اساسی بیان کرده، صرف نظر شده است.
ضمنا چون نگارنده میدانست که قسمتی از نسخه اصلی تعهدنامهای که نادر در انجمن دشت مغان از رجال و سرداران و حکام ایران در تصدیق پادشاهی خویش گرفته، نزد دوست ارجمند فاضل شاعر آقای محمد دانش بزرگ نیاست، از ایشان خواهش کرده اجازه دهند عکسی از آن سند گرانبها برای نقل در این مقاله برداشته شود. ایشان با کمال بزرگواری موافقت فرمودند و عکسی از تعهدنامه مذکور نیز در ضمن این مقاله به نظر خوانندگان خواهد رسید.
تعهدنامه، یا به قول میرزامهدیخان استرآبادی منشی نادر «وثیقه دشت مغان» به سبب گذشت روزگار و از دستی به دستی گشتن، تا زمانی که به تصرف آقای دانش درآید، پوسیده و فرسوده شده و قسمتهایی از اول و آخر و مهرها و امضاءهای آن ناچیز شده است. متن کامل این سند تاریخی بزرگ نیز در هیچ یک از تاریخهای نادری که فعلا در دسترس نگارنده است، دیده نشده. پس ناچار متن تعهدنامه را در مقابل تصویر آن به همین صورت فعلی، یعنی با نقص قسمتی از عبارات، نقل میکنیم و از دانشمند محترم آقای بزرگنیا که سندی چنین منحصر به فرد و گرانبها را برای استفاده همگانی در اختیار من گذاشتند، سپاسگزارم.
درباره آبراهام کُرتی نویسنده کتاب
آبراهام کرتی۱ نویسنده کتاب تاریخ من و نادر، شاه ایران از سال ۱۷۰۸میلادی (۲۰ـ ۱۱۱۹ ه.ق.) رئیس روحانیون کلیسای شهر رودستو۲ کرسی ایالت تراکیه، در کنار دریای سیاه بود. پس از آن که ده سال در آن کلیسا به سر برد، برای شرکت در جشن تجدید بنای یکی از کلیساهای بیتالمقدس، به آن شهر رفت و در اوایل سال ۱۷۳۴ میلادی(۴۷ـ۱۱۴۶ ه.ق.) به مقصد زیارت کلیسای معروف اجمیادزین یا اوچ کلیسا، باز از رودوستو راه قفقاز پیش گرفت و پس از صد روز مسافرت به اجمیادزین رسید.
سه ماه و چند روز پس از ورود وی، خلیفه اجمیادزین، آبراهام خوشابی، درگذشت و آبراهام کرتی به فرمان حسین پاشا حاکم ایروان به جای او خلیفه یا «کاتولیکس»3 کلیسای مذکور شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#585
Posted: 11 Sep 2014 22:13
نخستین دیدار از خان مخوف۴
در آغاز محرم سال ۱۱۴۸ هجری قمری(اواخر ماه مه ۱۷۳۵م.) که نادر(طهماسب قلیخان)، پس از در هم شکستن قوای عبد لله پاشا کوپر اوغلی، سرعسکر عثمانی، در نزدیکی قلعه قارص، به جانب قلعه ایروان میرفت و در کنار کلیسای اجمیادزین اردو زده بود، آبراهام خلیفه با پنج شش کشیش و پیشکشهای مناسب به دیدار او رفت و در محل شیرقلعه که اردوگاه خان بود، به خدمت وی رسید... او مینویسد:
«...چون به محل ایران نزدیک شیرقلعه رسیدیم، خان که از آمدن من آگاه شده بود، به عبدالحسن[خوانا نیست] بیک نسقچیباشی دستور داد که از ما پذیرایی کند. شب را در چادر نسقچیباشی به سر بردیم و فردا که روز پنجشنبه (۱۶محرم۱۱۴۸- ۸ژوئن۱۷۳۵) بود، چون طهماسب قلی خان میخواست صبح خیلی زود حرکت کند، مرا با آنچه به رسم پیشکش همراه داشتم، نزد وی بردند. مراسم تعظیم به جای آوردم. خان به ترکی گفت:«خلیفه خوش آمدی، حالت چهطور است؟ سوار شو تا کمی دورتر برویم». پس بیدرنگ بر اسب پرید و با دستهای از سواران خود حرکت کرد. به چند تن از سرداران و خدمتگزاران خویش نیز دستور داد که با من همراه شوند.
«همین که به محل دور رسیدیم، خان به چادر خویش داخل شد و فورا از حال من پرسید. فرّاشان متعدد با شتاب به جستوجوی من آمدند. زیرا عادت ایشان این است که برای اثبات چاکری و خدمتگزاری در هر کار تعجیل کنند. پس مرا به چادر خان بردند و او مرا به سفره خود برای شام دعوت کرد. به این ترتیب من سه روز در اردوی خان بودم، تا به قریه دق رسیدیم. در آنجا خان به من اجازه داد به کلیسای اجمیادزین برگردم. من نیز جسارت یافتم و از او خواهش کردم به تماشای کلیسای ما بیاید و او پذیرفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#586
Posted: 11 Sep 2014 22:17
قهر و آشتی
طهماسبقلیخان روز شنبه (۱۰ژوئن) در نزدیکی اجمیادزین اردو زد. اسبان سیاه او تمام گندم و جو آن حدود را که نزدیک به درو بود خوردند و مزارع را چنان لگدکوب کردند که اثری از زراعت باقی نماند. من چون منتظر بودم از خان خبری برسد روز یکشنبه به اردو نرفتم، ولی روز دوشنبه یکی از کشیشان موسوم به وارتابد آلکساندر را به آنجا روانه کردم تا از قصد خان اطلاع حاصل کند. ساعتی بعد کشیش پریشانحال و رنگ پریده و نیمه جان بازگشت. معلوم شد خان فوقالعاده غضبناک است که چرا من همان غروب روز شنبه به استقبالش نرفته و به کلیسا دعوتش نکردهام. من مسکین از آداب و رسوم ایرانیان بیخبر بودم، دیگران هم از نافهمی چیزی به من نگفتند. از ترس نزدیک به مرگ بودم، دوستان را وداع کردم و از یکایک خواستم بدیهای مرا ببخشند و برایم دعا کنند. سپس به کلیسا شتافتم و با تضرع و زاری از خداوند طلب آمرزش کردم. بعد نیمه جان به اردو رفتم. خان هنگامی که من بر جان خود میلرزیدم، به ترکی پرسید:«خلیفه، چرا وقتی که من آمدم تو اینجا نبودی!». گریه کنان به ترکی جواب دادم:«قربان، یقینا خاطر مبارک آگاه است که من از یونان آمدهام و از آداب و رسوم اینجا خبری ندارم. البته تقصیر کارم، مرا بکشید.» خان رو به میرزا مهدی خان، وزیر دربار۵ کرد و با غضب گفت: «مگر نمیدانید خلیفه غریبه است؟ برای چه او را از آنچه نمیداند آگاه نکردید!» پس از آن خدای مهربان دل او را نرم کرد و از حال غضب بیرون آمد و گفت«حق با خلیفه است، راست میگوید.»
«بعد خان دستور داد فرمان خلیفه بودن مرا با فرامین دیگری صادر کنند، در یکی از فرامین خان اجازه میداد دارایی هرکس را که در آن حدود به تبعیت عثمانی باقیمانده است ضبط کنند، و در فرمان دیگر امر میکرد هیچکس بیدستور و اجازه او مزاحم کلیساها نشود... سپس فرمان داد خلعت آوردند و بر تن من کردند. خلعت نیمتنه زربفتی بود که یقهای از پوست سمور داشت. هنگامی که در انتظار مرگ بودم، از لطف پروردگار خلعت گرفتم... پس از آن اجازه خواستم به کلیسا بازگردم و با سایر کشیشان در لباس مخصوص روحانیت به خدمت او بیایم تا همگی او را خدمت و دعا کنند و اوامر و احکامش را بشنوند. خان اجازه فرمود. پس به کلیسا باز آمدم و کسانی که منتظر بودند مرا در تابوتی ببینند، با کمال تعجب و تحّیر، زنده و خلعت پوشیده یافتند!...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#587
Posted: 11 Sep 2014 22:18
خان به کلیسا میرود
پس از آن آبراهام خلیفه با همه کشیشان اوچ کلیسا در لباسهای دینی، با تشریفات مخصوص مذهبی به اردوی طهماسب قلیخان میروند و او را با شکوه و جلال فراوان به کلیسا میبرند. خان همین که به کلیسا داخل میشود از تاریخ بنا و بانیان آنجا سؤالاتی می پرسد و جوابهای کافی میشنود.
بعد برای او در مقابل محراب کلیسا صندلی میگذارند، مینشیند و امر میدهد که خلیفه و کشیشان به انجام مراسم دینی مشغول شوند. پس از تماشای مراسم مذکور از کلیسا خارج میشود و دستور میدهد مبلغی(در حدود ۴۵۰ روبل نقره روسی) به خلیفه انعام دهند و او را مرخص میکند.
یک روز بعد باز طهماسب قلیخان با جمعی از سرداران خود به کلیسا میرود و آن چه را که درباره تاریخ آن جا از خلیفه شنیده بود، برای ایشان نقل میکند و پس از خوردن «شربت و گوشت دودزده و گلاب و تنقلات دیگر» از آنجا بیرون میرود و به خلیفه میگوید:
«راحت باش، غصه نخور، نترس، اینجا خانه خود من است. پیرمرد خانه تو آبادان خواهد ماند. با خیال راحت زندگی کن. اگر سربازان و اسبان من محصول تو را خوردهاند، جبران میکنم».
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#588
Posted: 11 Sep 2014 22:19
یادبود پیروزی
چند روز بعد به طماسب قلی خان خبر میدهند که عبد ا لله پاشا، سرعسکر روم، از رودخانه آخوریان۶ گذشته و با سپاهی گران پیش میآید. خان از این خبر اظهار خوشنودی می کند و خبرگزار را خلعت میدهد. سپس به تهیه مقدمات جنگ میپردازد. بار و بنه و اثقال اردو و محسوبین و اسیران را به تبریز روانه میکند و خود با ۷۱۸۰۰۰ نفر سپاه در محل آقتپه یا تپه سفید اردو میزند. خرگاه مخصوص وی را بر فراز تپه برپای میکنند و اطراف تپه را با سه چهار دیوار به بلندی شش زراع، به شکل نیمدایره محصور میکنند تا در صورت حمله ناگهانی سپاهیان ترک، از آنجا با توپ و تفنگ از خود دفاع بتوانند کرد.
عبداللهپاشا روز شنبه (۲۵محرم ۱۱۴۸/ ۱۷ژوئن ۱۷۳۵) با سپاه خود فرا میرسد و در محل اغورد۸ از اعمال ایروان، در دو فرسنگی اردوی نادر فرود میآید...
در جنگی که روز بعد میان دو طرف روی میدهد طهماسبقلی خان پیروز میشود، عبدا لله پاشا به قتل میرسد و به قول آبراهام خلیفه، از سپاهیان ترک۴۰۰۰۰ تن و از سپاه نادر از پانزده تا بیست نفر کشته میشوند.
پس از این پیروزی، طهماسبقلی خان نام آقتپه را به مبارکتپه۹ مبدل میکند و یک روز خلیفه را با جمعی از سرداران خود بالای تپه میبرد و دستور میدهد در آنجا به یادگار آن فتح، در محل خرگاه وی بنایی به شکل همان خرگاه بسازند.
بعد نیز مکرر خلیفه را به سفره خود دعوت میکند و به او دستور میدهد با ملیک مکرتوم نام، در کار ساختمان بنای مذکور و مخارج آن نظارت کند. دو نفر معتمد یا سرکار را هم مأمور میکند در تهیه گچ و سنگ از دهکدههای اطراف و انجام کار بنا با ایشان دستیاری و صورت مخارج را معیّن کنند. خلیفه به دستور خان بیدرنگ به ساختن بنای یادبود اقدام میکند و چهل روزه آن را به پایان میرساند.
این بنا شبیه به خرگاهی بوده که گنبدی داشته باشد. نادر پس از بازدید بنا دستور میدهد قریهای را که در دامنه آن تپه از صدسال پیش ویران شده بود آباد کنند و جمعی از رعایای اطراف را به آنجا منتقل کنند، و به آنها بذر و وسایل کار بدهند و همگی را از مالیات دیوانی معاف دارند، تا آن ده به زودی آباد شود.
پس از آن نادر بار دیگر به جانب قارص و ارزروم میتازد و آبادیهای آن حدود را ـ که بیشتر ارمنینشین بوده ـ غارت و ویران میکند و نزدیک ششهزار مرد و زن ارمنی را از آنجا به خراسان کوچ میدهد. سپس چون احمدپاشا سرعسکر تازه روم، و اعیان قارص و ارزروم از در صلحجویی در میآیند و متعهد میشوند که قلعه ایروان را تسلیم کنند، از آن حدود عقب مینشیند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#589
Posted: 11 Sep 2014 22:21
در تفلیس
بعد از آن که حسینپاشا، سردار عثمانی، قلعه ایروان را تخلیه میکند (۱۵جمادیالاول ۱۱۴۸ / ۱۳اکتبر۱۷۳۵) نادر متوجه شهر تفلیس میشود و در همان حال فرمانی به خان جدید ایروان میفرستد با این مضمون که: «خلیفه و کلانتر و ملیکها۱۰ و آقایان و کدخدایان ایروان را با خود بردار و در کنار رود آخوریان به اردو ملحق شو.» ولی چون خان ایروان و همراهانش در حرکت تأخیر میکنند و نادر به سوی تفلیس حرکت میکند، در راه به او نمیرسند و یک روز پس از وی وارد تفلیس میشوند.
در تفلیس نادر به خلیفه بسیار مهربانی میکند و در حضور او به خان ایروان و سایر سرداران میگوید:
«خلیفه از دعاگویان ماست، خدا نکند روزی باعث رنجش او بشوید! همچنین مراقب باشید که تجاوزی به اوچ کلیسا نشود و راضی نشوید که حتی یک گوسفند یا یک مرغ از اموال کلیسا را برای شما بکشند، خلیفه غلام صدیق و فداکاریست که ما را دوست میدارد. نسبت به ملت ما خدمتگزار است و تمام قوای خود را در خدمت ما به کار میبرد. اگر بشنوم کسی نسبت به ارامنه بدرفتاری کرده یا به اموال ایشان تخطی کرده است او را به سختی تنبیه خواهم کرد. غیر از جزیه، مالیاتهای دولتی باید کاملا به تساوی پرداخته شود و ایرانی و ارمنی مثل هم مالیات بدهند.»
بعد به خلیفه و همراهان او مهربانی بسیار میکند و امر میدهد درخواستهای خود را به عرض وی برسانند.
همین که از درخواستهای متعدد ایشان آگاه میشود، با پانزده فقره آنها موافقت میکند و درباره هر یک فرمانی صادر میکند و به خلیفه و همراهان اجازه بازگشت به اوچ کلیسا میدهد.
پس از آن چون نادر فرمان میدهد که سیصد خانوار از مردم تفلیس را نیز به خراسان فرستند، مردم در یکی از کلیساهای شهر اجتماع میکنند و گروهی از ایشان دست به دامان خلیفه میشوند که چارهای اندیشد و کاری کند تا نادر از فرمان خود بازگردد.
خلیفه در کتاب خود مینویسد:«فریاد استغاثه و شکایت مردم بر آسمان میرفت...
بر روی خاک میغلتیدند و مرا قسم میدادند که پیش خان شفیع شوم تا آنها را آزاد کند و به سرزمین بیگانه نفرستد. از وضع ناگوار همگیشان که زن و مرد سیل خون از دیده فرو میریختند بسیار متأثر شدم و برای نجات ایشان به دامان سرداران و رجال دولت متوسل شدم و با تضرع و الحاح و التماس چاره آن بدبختی را خواستار شدم.
«عاقبت به لطف خداوند با دلایلی دل خان نرم شد و آن بیچارگان را بخشید۱۱ مشروط به آن که ۳۰۰۰ تومان نقد و ۳۰۰۰ بار گندم تحویل دهند. ولی از حدود آرارات سیصد خانوار را به خراسان برد و امر کرد به خرج دولت به هر خانواده دو گاو بدهند تا از دارایی خود آنچه را که مایل باشند همراه ببرند، و نیز به فرمان او از هر خانوادهای که از مهاجرت معاف شده بود سه گاو نر و سه گاو ماده، مقداری ظروف مسین، سه طاقه پارچه، سه کیسه آرد و گندم و یک تومان نقره به نفع خانوادههای مهاجر گرفتند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#590
Posted: 11 Sep 2014 22:22
خلیفه به دشت مغان احضار میشود
چندی بعد خلیفه از اوچ کلیسا به ایروان میرود تا از محمدقلی خان حکمران آنجا دیداری کند و مقام تازه را به او تبریک گوید. در همان روزها از جانب طهماسبخان، یا به قول خلیفه ارمنی«خان مخوف» به خان ایروان حکم یا «رقمی» میرسد که در شب اول ماه نو از ایروان با خلیفه ارامنه و آقایان و کلانتران و برخی از کدخدایان حوزه حکومت خود حرکت کند و بدون توقف به دشت مغان رود.
در این حکم از طرف «خان مخوف» نوشته شده بود که:«میخواهم در امور مهمی با شما مذاکره کنیم». هیچکس منظور نادر را از احضار حکام و بزرگان و اعیان ایران نمیدانست. جمعی میگفتند او میخواهد دوباره شاه طهماسب ثانی را بر تخت نشاند و جمعی دیگر معتقد بودند که خود خیال پادشاهی دارد. خلیفه به دستور خان ایروان، در روز ۱۴ ماه دسامبر ۱۷۳۵ (۲۸ رجب ۱۱۴۸)۱۲ با عدهای کشیشان و خدمتگذاران کلیسا که مجموعا بیست و پنج تن میشدند از اجمیادزین حرکت میکند و درست یک ماه بعد در روز چهاردهم ژانویه ۱۷۳۶(۲۹شعبان ۱۱۴۸ ق.) در دشت مغان به محل تلاقی رودخانههای کُر و ارس که برای اجتماع مدعوین معین شده بود میرسد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.