انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
فرهنگ و هنر
  
صفحه  صفحه 60 از 65:  « پیشین  1  ...  59  60  61  ...  65  پسین »

Armenians | ارامنه


مرد

 
در دشت مغان
عبدالحسین بیگ نسقچی‌باشی که مأمور انتظامات مجلس مغان و پذیرائی مدعوین بود، محل چادر خلیفه و همراهان او را در کنار رود ارس تعیین می‌کند، کمی دورتر از کلبه‌هایی که بیش از پانصد عدد از نی و چوب برای خان‌ها و سردارانی که پیاپی از اطراف کشور می‌رسیدند برپا کرده بود۱۳.
طهماسب‌قلی خان یا به قول خلیفه ارمنی«خان اعظم» و «اسکندر ثانی» در شب دوشنبه نهم رمضان ۱۱۴۸ به دشت مغان وارد می‌شود. خلیفه بامداد روز سه‌شنبه با جمعی از اعیان و بزرگان ایروان به خدمت او می‌رود و درباره این مجلس چنین نوشته است:
« رو سه شنبه صبح زود پس از دقت در «سر و وضع» خود با عجله از پل رودخانه گذشتم و به آن قسمت از اردو که مقر«خان اعظم» بود رفتم. همین که من با میرزایان و کلانتر و ملکیان و آقایانِ ایروان حرکت کردم. شیخ‌الاسلام و سایر اعیان و کدخدایان هم جمع شدند و مرا به خدمت «خان مخوف» هدایت کردند.
«خان به من توجه مخصوص فرمود. پیشکش‌های من که چند اسب و قاطر و برخی اشیاء دیگر بود پیش از همه تقدیم شد. خان با خرسندی و ملاطفت بسیار به ترکی گفت:« خلیفه چه‌طوری؟ حالت خوب‌ است؟ لابد به دلیل پیری از سرمای زمستان در راه به تو بد گذشته است؟»
... در جواب گفتم:«عمر خان اعظم دراز باد، زیارت روی مبارکت خزان را بر من بهار کرد!» از این جواب تبسم خرسندی بر لبان او ظاهر شد و رو به عبدالحسین بیک نسقچی‌باشی کرد و گفت: « عبدالحسین بیک، به خلیفه چادر خوب و قراولان خوش‌رفتار بده، پیرمرد خوبی است.» پس از آن پیشکش‌های کلانتر و ملیکان و آقایان را به نظر او رسانیدند و اظهار خرسندی نمود. بعد همگی تعظیم کردیم و به چادرهای خود بازگشتیم.»
شب همان روز، نادر بار دیگر خلیفه را با کلانتر ایروان به حضور می‌خواند و از او درباره اوضاع نواحی ایروان و قارص و بایزید و کردستان و عبور و مرور کاروان‌ها و وضع تجارت آن حدود سؤالاتی می‌کند و چون خلیفه جواب می‌دهد که به سبب مصالحه ایران و عثمانی و استقرار آرامش به زودی کار تجارت رونق تازه خواهد گرفت، خوشحال می‌شود. سپس از اوضاع فلاحتی ایروان و اجمیادزین می‌پرسد. خلیفه جواب می‌دهد که: متأسفانه وضع زراعت این نواحی خوب نیست و چون گاو کم است کشت و زرع کافی انجام نمی‌شود. ولی البته با توجه خان اعظم، گاو از حدود بایزید و قارص خواهند آورد و امور فلاحتی را دوباره رونق خواهند داد.» بعد معلوم می‌شود در نتیجه‌ی این مذاکرات نادر مخفیانه کلبعلی‌بیک نامی را مأمور ولایت آرارات کرده و به او دستور داده است به اوضاع فلاحتی هر یک از قصبات آن‌جا رسیدگی کند و او را از حقیقت امر آگاه کند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
خلیفه خلعت می گیرد

دو روز بعد طهماسب‌قلی‌خان گوسفندی برای خلیفه می‌فرستد که«بخورد و او را دعا کند». و پس از دو روز دیگر نیز او را به حضور خود می‌خواند و دستور می‌دهد به او و همراهانش روزانه برای هر سه نفر یک من تبریز گندم بدهند. در همان ایام گنج‌علی پاشا۱۴ سفیر عثمانی به دشت مغان می‌رسد و او را در محل تلاقی رودهای ارس و رود کر جای می‌دهد.
پس از آن ابراهیم خان برادر نادر، که به قول خلیفه ارمنی «مانند خان مخوف بلندقامت و درشت اندام بود» از مشهد وارد می‌شود. در همان روز خانِ سکندرنشان برای خلیفه خلعتی گران‌بها می‌فرستد که مرکب از دو شنل مخصوص اسقف‌ها بوده و بر یکی از آن دو که بیش از پنجاه تومان ـ به پول آن زمان ـ ارزش داشته دوازده مجلس از زندگانی حضرت عیسی را زردوزی کرده بوده‌اند.
آبراهام خلیفه در کتاب خود خصوصیات این خلعت را به تفصیل بیان کرده است و می‌نویسد:«دو تن از خدمت‌گزاران مخصوص خان حامل خلعت بودند و خان به ایشان دستور داده بود آن‌ها را روی دو دست خود افکنده نزد من آورند و پس از ابلاغ مَراحِم مخصوص او، پیش من گذارند. هر چند که حاملان خلعت از ترس خان نمی‌خواستند از من چیزی بگیرند، با اصرار فراوان ایشان را به گرفتن انعامی که میسر بود راضی کردم و اطمینان دادم که اگر خود در این باره به دوستان چیزی نگویند من نیز چیزی نخواهم گفت. زیرا عادت خان مخوف این است که اگر چیزی برای کسی بفرستد و برندگان انعامی مطالبه کنند یا بگیرند، بی‌ترحم حکم به قتل ایشان می‌دهد.»
پس از آن از طرف خان اعظم به خلیفه و خانِ ایروان و همراهان ایشان فرمان می‌رسد که همه روز هنگام طلوع آفتاب به سلام وی روند.
نزدیک منز‌ل‌گاه خان، ایوان‌هایی به طول ده پانزده یا بیست زراع و به عرض دو زراع از نی ساخته بودند و مدعوین از هر شهر و ناحیه‌ای به انتظار وی در این ایوان‌ها می‌نشسته‌اند: خلیفه و خان ایروان و همراهان نیز هر روز بامداد به آن‌جا می‌رفتند و در ایوانی که برای ایشان معین شده بود قرار می‌گرفتند. چون سه ساعت از روز می‌گذشت خان مخوف از دیوان‌خانه بیرون می‌آمد. نخست چاوشان دعا می‌کردند و سپس مدعوین پیش می‌رفتند و بی آن که لب به سخن گشایند تعظیم‌کنان می‌گذشتند.
جایگاه خان از چوب ساخته شده و سقف و ایوان‌های آن نیز همه از چوب بود ولی دیواری از نی آن را احاطه می‌کرد و درون و بیرون این دیوار نیز چادرهای فراوان برپا شده بود.
دو روز بعد خان به خلیفه و کسانی که از ایروان آمده بودند، فرمان می‌دهد چادرهایی برپا کنند و به شادی و تفریح بپردازند. خلیفه در چادر بزرگی که برای خان از قزوین آورده و در جانب غربی منز‌لگاه او نزدیک حرم برپا کرده بودند نمایشی سرورانگیز ترتیب می‌دهد، که مایه اجتماع و تفریح بسیاری از مدعوین می‌شود...
آبراهام خلیفه می‌نویسد در آن ایام دعوت شدگان پیاپی به دشت مغان وارد می‌شدند و حتی از ممالک هندوستان و نواحی و بلاد دور افتاده نیز هرچه خان و سلطان و میرزا و میرصوفی(مستوفی؟) و وکیل و وزیر و شیخ‌الاسلام و شیخ و ملاباشی و ملا و کلانتر و ملیک و اعیان و کدخدا و سرحددار و حاکم بود دسته‌دسته در دشت مغان فرود می‌آمدند و همه روز به ترتیب و به نوبت در دیوان‌خانه به سلام خان می‌رفتند... خلیفه ارمنی بسیاری از معاریف ایشان را نیز نام می‌برد که ما به رعایت اختصار از نقل اسامی آنان خودداری می‌کنیم.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
دسته‌های سپاه
خلیفه اجمیادزین صفحه‌ای از کتاب خود را نیز به تعریف دشت مغان و وضع طبیعی آن‌جا اختصاص داده است. پس از آن درباره دسته‌های مختلف سپاه و ترتیب صفوف و لباس و اسلحه آن‌ها می‌نویسد:
«...کسانی که از اطراف دشت مغان می‌آمدند همه به دسته‌ها و طبقات مختلف تقسیم می‌شدند و هر دسته هنگام طلوع خورشید در چادرها و ایوان‌هایی که از نی در اطراف جایگاه خان اعظم ساخته شده بود جمع می‌شدند. خان دو یا سه ساعت از روز گذشته بیرون می‌آمد و در دیوان‌خانه می‌نشست. سی تن قراولان مخصوص او همه روز یک‌بار به صدای بلند صلا می‌دادند و در حضور خان نماز می‌خواندند،۱۵ پس از آن «جزایرچپان» با قراولان تفنگ‌دار ـ که عدد آنان به سه هزارتن می‌رسیدـ با رئیس خود به محوطه دیواری که از نی گرد جایگاه خان کشیده شده بود داخل می‌شدند و یا سه ردیف می‌ایستادند. افراد این دسته به تفنگ‌های بلند مسلح بودند و چون صف می‌بستند قنداق تفنگ را به زمین نهاده لوله آن را راست رو به آسمان نگه می‌داشتند و بر آن مانند عصا تکیه می‌کردند. باروت دان نصف آنان سیمین و باروت دان نصف دیگر زرین بود. کلاهی نمدین(قالپاق) بر سر داشتند که از دو جانب آن قسمتی دراز آویخته بود و برآن کلمه ا لله به سه شکل مختلف خوانده می‌شد. از دیدن صف‌های این سربازان لرزه بر اندام آدمی می‌افتاد.
«نزدیک خان، برادر او ابراهیم خان و پس از وی پسر بزرگ خان مخوف، رضایی خان، و بعد از او پسر برادرش، مرتضی‌قلی خان، و پسر کوچک خودش، محمدقلی‌خان که طفلی خردسال بود، قرار می‌گرفتند۱۶ بعد از ایشان نیز سایر خان‌ها به نسبت مقام خویش می‌ایستادند. دو ردیف سرباز دیگر نیزـ یکی به نام چنداول و دیگری به نام نسقچی ـ دیده می‌شدند. چنداولان، پری از دم خروس بر کلاه خود نصب کرده بودند.
«بسیاری از سربازان یک نوع چماق مسین مطلا یا سیم‌اندود ـ که به قسمتی دیگر به شکل تبر و به طول یک زراع منتهی می‌شود در دست دارند.۱۷
«دسته دیگری از سربازان مأمور حفاظت راه‌ها و گردنه‌ها و دره‌ها هستند و هنگام شب اردوی خان را پاسبانی و مراقبت می‌کنند، و اگر کسی محکوم به مرگ شود نیز به وسیله ایشان کشته می‌شود.
«در جنگل‌ها رساندن احکام فرمانده‌ها به دسته‌های مختلف سربازان ـ حفظ و دفاع ساقه سپاه و کشتن سربازانی که پشت به دشمن کند ـ از وظایف نسقچی‌هاست.
همچنین خان اشخاص را به وسیله ایشان احضار می‌کند و احکام فوری خویش را به توسط آنان به نواحی دوردست می‌فرستند. پاسبانیِ اردو نیز شب و روز به عهده نسقچی‌هاست و اگر در اردو چیزی از کسی دزدیده شود این دسته مسؤول پیدا کردن و باز دادن آن هستند و در مجازات دزدان اختیار تام دارند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
توضیحات:
  • ۱ـ Abraham de Certe
  • 2ـ Rhodosto
  • 3ـ Catolicos
  • 4ـ خلیفه ارمنی در کتاب خود نادر را گاه خان مخوف و گاه خان اعظم، گاه و‌لی‌نعمت، و گاه مانند مورخان زمان، خانِ سکندرنشان نامیده است.
  • ۵ـ مقصود، میرزا محمدمهدی خان منشی‌الممالک استرابادی‌ست که نخست منشی مخصوص نادر بود و به گفته همین خلیفه ارمنی، در دشت مغان از آن منصب معزول و شغل وقایع‌نگاری به او محول شد و شغل سابق وی را به امر نادر به میرزا مؤمن دادند.
  • ۶- تاریخ جها‌ن‌گشای نادری ‌می‌نویسد:«عبور عسگر روم از «آرپه چای»... معروض خدیو ارجمند گشت...»
  • 7- میرزامهدی‌خان در تاریخ جهان‌گشای نادری عده سپاه نادر را پانزده هزار، و هامر، مورخ آلمانی در تاریخ امپراتوری عثمانی،۷۱۰۰۰ نوشته‌اند.
  • ۸- در جهان گشای نادری و تاریخ هامر، باغاوارد نوشته شده است. تاریخ جنگ را نیز مورخ آلمانی ۲۲محرم یا ۱۴ژوئن می‌داند.
  • ۹- میرزا مهدی‌خان در کتاب دره نادره، مرادتپه نوشته است.
  • ۱۰-«ملیک» لقب نجبای ارمنی بود که به گفته «آبراهام خلیفه» بر هر یک از محلات شهر حکومت می‌کردند و مطیع کلانتر شهر بودند. می‌نویسد شهر ایروان هفت محله و هفت ملیک داشت.
  • ۱۱- در تاریخ جهان‌گشای نادری از این بخشایش خبری نیست و می‌نویسد:«...سرکشان به مؤاخذه درآمدند و شش‌هزار خانواده ایشان را کوچانده روانه خراسان ساختند.»
  • 12- خلیفه ارمنی همه جا در کتاب خود روز و ماه و سال را بنا بر تقویم ارمنی نوشته است و ما آن را به روز و ماه و سال هجری و میلادی تبدیل کرده‌ایم.
  • ۱۳- میرزامهدی‌خان در تاریخ جهان‌گشا می‌نویسد:« در مکانی که رود کُر و ارس به هم می‌پیوندند دوازده هزار رواق و منظر و سرای نزهت پرور از چوب و نی...ترتیب داده بودند.»
  • 14- در تاریخ جها‌ن‌گشای نادری«علی‌پاشا» والی موصل نوشته شده است.
  • ۱۵- مفهوم عبارت درست معلوم نیست، شاید منظور این باشد که اذان می‌گفتند و نماز می‌خواندند.
  • ۱۶- خلیفه ارمنی در جای دیگر از کتاب خود، پسر ابراهیم‌خان را علی‌قلی بیک، و پسر کوچک نادر را مرتضی‌قلی میرزا می‌نامد و این صحیح‌تر است، زیرا مرتضی‌قلی میرزا، چنان که در جهان‌گشا هم نامی از او برده شده ظاهرا پسر نادر، و علی‌قلی بیک پسر ابراهیم خان بود که بعد از قتل نادر به نام «علی‌شاه» به سلطنت رسید.

پایان عصر نادرشاه به روایت آبراهام کرتی، خلیفه اجمیادزین
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
گالری ملّی ارمنستان


گالری ملّی ارمنستان در سال ۱۹۲۱ ابتدا با عنوان بخش هنر موزه دولتی تأسیس شد. در بنیان گذاری آن هنرمندان مشهوری مانند مارتیروس ساریان (نقاش)، الکساندر تامانیان (معمار و شهرساز) و دیگران نقش داشته‌اند. در زمان تأسیس، دارایی آن مرکب بود از تعدادی از تابلوهای نقاشان ارمنی که در نمایشگاه آگوست همان سال در ایروان عرضه شده بودند. امّا عاملی که در تأسیس آن نقش تعیین‌کننده داشت، اهدای کلکسیون غنی کاخ فرهنگ ارمنی یا گیمنازیوم[مدرسه عالی] لازاریان سابق و هدایای هنرمندان ارمنی به آن بود. در سال ۱۹۲۵، چهارصد قطعه از آثار استادان ارمنی، روس و اروپایی در شش تالار بخش هنر موزه در معرض نمایش بود. در سال ۱۹۳۵ بخش هنر به موزه هنر تبدیل شد. در سال ۱۹۴۷ موزه دولتی ارمنستان خوانده شد و از سال ۱۹۹۱، بعد از استقلال ارمنستان، گالری ملّی ارمنستان نام گرفت. از سال ۱۹۷۸، ساختمان هشت طبقه جدیدی به آن اختصاص یافت. اکنون ۲۶۰۰۰ قطعه آثار هنری موزه در پنجاه و شش تالار آن به نمایش گذاشته شده است. در سال ۲۰۰۸ بیش ۶۵۰۰۰ نفر از آن بازدید کردند.
گالری ملّی ارمنستان از چهار بخش تشکیل شده است: هنرهای تجسمی ارمنی، هنرهای تجسمی خارجی، هنرهای تجسمی روسی و هنرهای تزئینی ـ کاربردی.
نمونه‌های هنر ارمنی بخش بزرگ آثار به نمایش درآمده را تشکیل می‌دهند. موزه با آثاری از هنر عهد باستان و سده‌های میانه شروع می‌شود: فرسکوهای اورارتویی، نسخه‌های باارزش دیوارهای معبد گارنی و نقاشی‌های مذهبی سده‌های هفدهم تا نوزدهم میلادی از آثار هنرمندان برجسته این رشته. مجموعه با کارهای نقاشان کلاسیک ارمنی مانند هووناتانیان، آیوازووسکی، باشینجاقیان، ترلِمِزیان، سورنیان و دیگران ادامه می‌یابد تا می‌رسد به تابلوهای نقاشان سده بیستم، کسانی چون مارتیروس ساریان، ادگار شاهین، آودیسیان و دیگران.
بخش هنر روس شامل شمایل‌های مذهبی سده‌های شانزدهم و هفدهم، و همین طور کارهای نقاشان مشهور سده‌های هیجدهم تا بیستم مانند رِپین، کاندینسکی، شاگال و دیگران می‌شود.
بخش هنر خارجی با نمونه‌هایی از هنر مصر و یونان باستان شروع می‌شود. در این بخش همچنین تابلوهایی از نقاشان مشهور ایتالیایی، هلندی و فرانسوی به نمایش گذاشته شده است که در میان آن‌ها می‌توان به کارهایی از گروز، روسو و مونیچلی اشاره کرد. هنر شرق با نمونه‌هایی از هنر ایرانی، چینی و ژاپنی و هنر تزئینی ـ کاربردی شرق شامل ظروف و اسباب خانه و همین طور فرسکوهای هندی و نقاشی‌های ایرانی سده نوزدهم معرفی شده است.
موزه یک بخش مرمت و بازسازی آثار دارد و همین طور بایگانی، کتاب خانه، کافه‌تریا و مکانی برای خرید سوغاتی.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
از ماساجی اینووِه تا دیانا آبکار


وقتی از زمینه‌سازان روابط دوستانه ژاپن با ارامنه در اغاز قرن بیستم سراغ می‌گیریم، عمدتا یک نام بیش از سایرین جلب نظر می‌کند؛ خانم دیانا آبکار، کنسول افتخاری نخستین جمهوری ارمنستان در ژاپن. اما در کنار این بانوی خوش‌نام افراد دیگری نیز بوده‌اند که پیش از او در این راه گام نهاده‌اند. ماساجی اینووه ژاپنی یکی از آن‌هاست که کم‌تر نامش شنیده شده است.
دیانا آقابگ آبکار سال ۱۸۵۹م. در برمه به دنیا آمد. پدر و مادرش از ارامنه ایران بودند و وی پس از ازدواج با میکائیل آبکار که از بازرگانان جلفای اصفهان بود، همراه همسرش به سال ۱۸۹۱م. ساکن ژاپن شدند. او یک سال پس از اقامت در ژاپن، نخستین رمان خود با نام سوزان و چندی بعد رمان داستان های خانگی جنگ را منتشر کرد. او در جریان کشتار ارامنه‌ی شهر آدانا در عثمانی سال ۱۹۰۹، یادداشت‌هایی درباره این مسأله در مطبوعات ژاپن منتشر کرد.
پس از این واقعه حدود پانصد تن از ارامنه‌ای که از مهلکه گریخته بودند با گذشتن از سیبری وارد شهر ولادی وستوک ( واقع در خاور دور روسیه ) شدند. سال ۱۹۱۰م. بود و خانم آبکار با نفوذی که در میان دولت‌مردان ژاپنی داشت شماری از پناه‌جویان ارمنی را در سرزمین آفتاب تابان اسکان داد و تحت سرپرستی خود گرفت. آن‌هایی که در ولادی وستوک مانده بودند نیز امکانات زندگی دریافت کردند. کمک دولت ژاپن به ارمنیان داخل خاک روسیه، بنا به درخواست دیانا آبکار، با در نظر گرفتن این واقعیت که در اوایل قرن بیستم میلادی دولت‌های ژاپن و روسیه به علت جنگ 1905م. روابط خصمانه‌ای با هم داشتند بیا‌ن‌گر اعتماد دولت ژاپن به دیاناست. این اعتماد به حدی بود که در صورت برخورد با هر مشکلی در خصوص ارمنیان ژاپن به خانم آبکار مراجعه می‌شد. ۱
با شروع جنگ جهانی اول و قتل‌عام ارامنه ساکن عثمانی در سال ۱۹۱۵، خانم آبکار به یاری آن‌هایی شتافت که توانسته بودند خود را به منطقه شرق آسیا برسانند. وی تا سال ۱۹۲۰ بالغ بر نُه کتاب نوشت که عمدتا به مسأله کشتار ارامنه و روابط بین‌المللی می‌پرداخت. در سال ۱۹۲۰ ژاپن یکی از نخستین کشورهایی شد که استقلال جمهوری ارمنستان را به رسمیت شناخت. بدون شک تأثیر دیانا آبکار در این زمینه انکارناپذیر است. در نامه‌ای به تاریخ ۲۲ جولای ۱۹۲۰ که به امضای وزیر امور خارجه وقت ارمنستان رسیده، هامو اوهانجانیان در شناخت و تحسین ازخودگذشتگی‌های دیانا آبکار، او را کنسول افتخاری در ژاپن اعلام کرد.۲ البته خدمات خانم آبکار در این سمت، با استقرار حکومت شوروی در ارمنستان در دهه ۱۹۲۰ به پایان رسید. اما او که هرگز موفق به دیدن ارمنستان نشد، تا پایان عمر در ۱۹۳۷ هیچ‌گاه از کمک به هم‌وطنانش دریغ نکرد.
همان‌طور که در آغاز آمد، پیش از خانم آبکار نیز افراد عمدتا ژاپنی بوده‌اند که در راه ایجاد روابط دوستانه میان ژاپن و ارامنه در آغاز قرن گذشته کوشیده‌اند؛ افرادی چون فوکوشیما۳ و یا ماساجی اینووه که بدون شک نقش آقای اینووه در این بین بیشتر است. ماساجی اینووه آخرین مسافر یا مأمور گسیل شده ژاپن به ایران و قفقاز در دوره میجی ( سال‌های ۱۸۶۷ تا ۱۹۱۲، عصر تجدد ژاپن) است که سفرنامه‌ای از او در دست داریم.۴ او در سفرنامه خود در قسمت‌های مربوط به ارمنیان دیدگاه مثبتی نسبت به خواسته آن‌ها ـ داشتن کشوری مستقل ـ ابراز کرده است. اینووه که متولد ۱۸۷۶ است، هنگامی عازم این سفر شد که ژاپن با نگرانی از قدرت یافتن روسیه در ماوراء‌النهر و تحکیم نفوذ این دولت در ایران، بررسی و برآورد جریان رویدادها در این سرزمین‌های کم‌تر شناخته شده برایش اهمیت اساسی داشت. با این هدف ماساجی اینووه در ماه‌های اوت و سپتامبر ۱۹۰۲ از فرصت تعطیلات تابستانی دانشکده حقوق دانشگاه وین (اتریش) که در آن مشغول به تحصیل بود، استفاده کرد و راهی شرق اروپا، ماوراء‌النهر، ایران و قفقاز شد. ماحصل این سفر در سال ۱۹۰۳ به صورت سفرنامه‌ای منتشر شد که بسیار مورد استقبال مقامات ژاپنی قرار گرفت.
دکتر هاشم رجب زاده، مترجم بخش ایران و قفقاز سفرنامه ماساجی اینووه به زبان فارسی، در مقدمه کتاب خود پیرامون اهمیت یادداشت‌های سفر اینووه برای دولت وقت ژاپن از جمله نوشته است که « با مرور یادداشت‌های سفر ماساجی اینووه و نیز یا ستایش‌نامه‌هایی که شماری از دولت‌مردان و امیران لشکری ژاپن بر سفرنامه او نوشته‌اند پیداست که این مسافر جوان، سیاح ساده‌ای نبوده که فقط از سر کنجکاوی و برای دیدن کوه و کویرهای دور و دراز تن به مخاطره داده است. تحرک ژاپن و فرستادگانی نظیر ماساجی اینووه را باید در پرتو تلاش‌های این کشور در تدارک جنگ با روسیه که سرانجام در اوایل ۱۹۰۴ در گرفت، بررسی کرد».۵ از این رو می‌توان گمانه‌زنی کرد که در کنار مطالب اینووه درباره مسائل مرتبط با روسیه که در زمان خود مورد توجه حاکمان ژاپن قرار داشته، هر آن‌چه وی درباره دیگر موضوعات از جمله مسأله ارمنیان مطرح می کرده نیز برای آن‌ها اهمیت داشته است. شاید نه در همان زمان، اما در سال‌های بعد مثلا وقتی خانم دیانا آبکار از ایشان برای کمک به ارامنه طلب یاری می‌کرده و یا هنگامی که نخستین جمهوری ارمنستان اعلام موجودیت می‌کند. البته ناگفته پیداست که این تنها یک نظریه است و کارشناسان مسائل تاریخی و اهل فن باید در جای خود به آن بپردازند.
برای آشنایی با دیدگاه‌های ماساجی اینووه درباره ارامنه، بخش‌های کوتاهی از سفرنامه ایران و قفقاز او که به خواسته ارمنیان برای داشتن کشوری مستقل اشاره دارد می‌آوریم: «مردی که مرا در ورودم به تبریز به هتل قفقاز راهنمایی کرد یک ارمنی بود به نام ارمیان که مستخدم دولت ایران و معاون اداره گمرک بود. او به انگلیسی، فرانسه و روسی صحبت می‌کرد. با من مهربان بود، زیرا که ژاپن را دوست داشت. در نخستین شب اقامتم در تبریز، او با دعوت کردن از چند همکارش برایم در یک رستوران مهمانی داد. ارمنی‌هایی که به این مهمانی آمدند همه با یکی دو زبان خارجی آشنایی داشتند و مردمی تحصیل‌کرده بودند. آن‌ها سر شام سرود ملی ارمنستان را خواندند و با ساز و موسیقی به شور و سرور مهمانی افزودند. دلم برای این مردم بیچاره که کشورشان را از دست داده‌اند می‌سوزد».
او در بخش دیگری از سفرنامه خود چنین افزوده است: «از او (ارمیان) پرسیدم چرا چنین گرم از من پذیرایی می‌کنید؟ پاسخ داد ارمنیان خواستار استقلال و آزادی‌اند و این حقیقت را ارج می‌نهند که ژاپن در دنیا سر بلند کرده و سرشار از حال و هوای استقلال‌جویی و آزادی‌خواهی است. او را از ارمنی‌هایی که نگران آینده قوم و سرزمین خویش‌اند یافتم».


توضیحات:
  • ۱ـ شاهن هوسپیان، اولین سفیر زن جهان، فصل‌نامه پیمان شماره۵۷
  • ۲ـ آرا قازاریانس، دیانا آبکار، ترجمه نسیم نجفی، دوهفته‌نامه اجتماعی فرهنگی هویس شماره۱۳۰
  • ۳ـ فوکوشیما، امیر لشکر ژاپنی است که در اواخر قرن نوزدهم از ایران دیدار کرده و این‌طور که از سفرنامه ماساجی اینووه بر می‌آید دیدگاه مثبتی نسبت به ارامنه داشته است.
  • ۴ـ ماساجی اینووه، سفرنامه ایران، ترجمه هاشم رجب زاده با همکاری کینجی ئه اورا، انتشارات طهوری ـ ۱۳۹۰
  • ۵ـ همان.

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
یک بحث قدیمی: ایرانیان ارمنی یا ارامنه ایران


گمانم نخستین کسی که عبارت «ایرانیان ارمنی» را به جای عبارت متداولِ «ارامنه ایران» پیشنهاد کرد اسماعیل رائین بود، در مقدمه کتابی که همین اصطلاح پیشنهادی را بر پیشانی داشت. رائین از اصطلاح مرسوم «ارامنه ایران» به عنوان «یک خطای لفظی و تاریخی» نام می‌بَرد و با استدلال‌هایی در حدّ یکی دو پاراگراف، نام گذاری جدید را پایان یافته تلقی کرده و به خیال خود بر این «خطای لفظی» پایان می‌دهد. غافل از این که اصطلاحاتی که سالیان دراز در زبان کاربرد یافته‌اند، ریشه‌ در واقعیت دارند و خطای لفظی نمی‌توانند باشند. از آن جا که استدلال‌های رایین کم وبیش عمومیت دارند، در این جا بخش‌های مربوط آن در کتاب را برای آشنایی خواننده نقل می‌کنیم، امّا توجه او را به این نکته جلب می‌کنیم که بحث ایرانیان ارمنی یا ارامنه ایران ابعاد پیچیده‌تری دارد که در این جا به اختصار به آن‌ها اشاره می‌کنیم و بحث مفصل‌تر را می‌گذاریم برای نوشته‌های دیگر.
رائین نوشته است: «اصطلاح «ارامنه ایران» همان قدر نابه جاست که مثلا هم میهنان آذربایجانی را «ترک های ایران» و هموطنان ساکن شمال و غرب ایران را «گیلانیان ایران» و یا «کردهای ایران» بنامیم». او در این قیاس یک نکته مهم را از دیده انداخته است و آن این که اقوام ترک و کرد و غیره در ایران هر یک در بخش‌هایی از خاک کشور زندگی می‌کنند و آن جا را سرزمین خود می‌دانند. ارامنه یا مثلاً آشوری‌ها در سراسر کشور پراکنده‌اند و در هیچ منطقه‌ای از کشور اکثریت نیستند. این امر از منظر احساس دلبستگی به یک کشور اهمیت زیادی دارد و نباید نادیده گرفته شود.
رائین به «یگانگی نژادی» بین ایرانیان و ارمنیان اهمیت زیادی می‌دهد و به واژگان مشترک بین دو زبان و اعیاد و آیین‌های مشترک و ... اشاره می‌کند. امّا این نکته را از نظر می‌اندازد که در نظریه معاصرِ ملّت، نژاد نقش تعیین‌کننده‌ای ندارد، به خصوص که در مورد ارامنه مسیحی شدن آن‌ها رنگ و معنای متفاوتی به بسیاری از این آیین‌های مشترک داده است.
دیگر ـ و مهم‌تر از همه ـ رائین نتوانسته است از دیدِ خود ارمنی‌ها به موضوع بنگرد. ارامنه ایران (مانند ارامنه سایر کشورها) خود را جزئی از ملّت ارمنی می‌دانند که در سراسر جهان پراکنده است. به آن بخش از این ملّت یا قومِ پراکنده که در خارج از ارمنستان زندگی می‌کند دیاسپورا می‌گویند. دیاسپورا خاصِ ارامنه هم نیست، دیاسپورای ایرانی بزرگی در چند دهه اخیر شکل گرفته است. ایرانیانی که در آمریکا یا آلمان زندگی می‌کنند وقتی از وطن خود حرف می‌زنند، مقصودشان البته ایران است. در مورد ارامنه هم همین موضوع صدق می‌کند. یک ارمنی ـ آمریکایی ارمنستان را وطن خود می‌داند. یک ارمنی ـ ایرانی نوعی هم همین طور. واقعیت چنین است. این که این موضوع خوب است یا بد، بحث دوم است.
جالب است ببینیم ارامنه ایران به زبان ارمنی خود را چه می‌نامند: ایراناهایِر(Irnahayer) و یا پارساکاهایِر (parskahayer). ارامنه به خود «های» می‌گویند. «ایراناهای» یعنی ارمنیِ ایران، و «پارساکاهای» یعنی ارمنی پارس (این اصطلاح قدیمی‌تر است، مال زمانی است که ایران را پارسکاستان (parskastan) می‌گفتند. ارمنی آمریکا خود را «آمریکاهای» (amerikahay) می‌نامد و ارمنی فرانسه «فرانساهای» (fransahay). ترجیع بند این عبارت‌ها «های» است به معنای ارمنی. «ایراناهای» و «فرانساهای» و «آمریکاهای» همه «های» هستند، همه ارمنی‌اند، انواع گوناگون ارمنی هستند.
بنابراین اصطلاح «ارامنه ایران» ابداً سوء تفاهم لفظی نیست و ریشه در یک باور دارد. این باور چه اندازه مطلوب ماست بحث دیگری است.
امّا این اصطلاح و احساس هم مانند همه تصورات مردمان درباره خویش و همه هویت‌ها چیزی صُلبی نیست، تاریخی است، و به مرور ایام و متأثر از تحولات اجتماعی و سیاسی دچار دگرگونی می‌شود. احساس تعلق من به ایران با احساس تعلق جدّم که در روستا زندگی می‌کرد فرق می‌کند. زندگی من و نسل من بسیار بیشتر از پدران‌مان با زندگی اجتماعی جامعه بزرگ ایران در آمیخته است. زندگی شهری، گسترش رسانه‌های جمعی و فرهنگ همگانی و نظام آموزشی فراگیر خواه ناخواه همانندی بین همه ایرانیان را تقویت می‌کند.
جالب این است که گشایش مرزهای بین ایران و ارمنستان بعد از فروپاشی شوروی و سهولت رفت‌وآمد بین دو کشور، برای بسیاری از ارامنه ایران تفاوت‌های عظیمی را که از نظر خلق و خو و رفتار اجتماعی با ارامنه ارمنستان دارند آشکار کرده است. در واقع سال‌ها زندگی در ایران باعث شده آن‌ها بسیار بیش از آن چه تصور می‌کردند ایرانی شوند و این امر در تماس با هموطنان ارمنستانی‌شان است که معلوم می‌شود.
بحث در مطلوبیت این یا آن اصطلاح، ریشه در یک ابهام هویتی دارد. بالاخره وطن منِ ارمنیِ ایرانیِ نوعی کجاست؟ ایران؟ ارمنستان؟ هر دو؟ یا شاید هیچ کدام. تصور من این است که اصطلاح «ارامنه ایران» به لفظی که ارامنه ایران برای نامیدن خود به کار می‌برند، یعنی «ایراناهایر»، و احساسی که خود نسبت به جایگاه شان در جامعه بزرگ ایران دارند نزدیک‌تر است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
پیش گفتار
با آن که از دوهزار سال پیش تا به امروز، ارمنیان با دیگر ایرانیان سرنوشتی مشترک داشته و در همه حوادث تاریخی و نشیب و فرازهای زمان، شریک غم و شادی و شکست و پیروزی یکدیگر بوده‌اند، و با آن که از سیصد سال پیش، با مهاجرت گروه‌های کثیر ارامنه به مناطق مرکزی ایران، دامنه این آمیزش و پیوند بیش از پیش گسترش یافته است، متأسفانه هنوز پژوهشی کامل و شایسته در زمینه شناسایی این قوم صورت نگرفته و عدم آگاهی بر تاریخ و زندگی ارامنه، نه تنها قسمتی از تاریخ سرزمین ما را در پرده‌ای از ابهام پنهان ساخته، بلکه رواج پاره‌ای تعبیرات و تصورات نادرست، انگیزه‌ای بوده تا همواره یک نوع جدایی بین اینان و دیگر اقوام احساس شود، چنان که عنوان «اقلیت ارمنی» یا « ارامنه ایران» خود یکی از این گونه تعبیرات است که برای نخستین بار در این کتاب، اصطلاح کامل‌تر و رساتری به جای آن آمده است.
تنها اثر مستندی که از زندگی ایرانیان ارمنی در دست است، تحقیق عالمانه و فوق‌العاده ارزنده استاد دانشمند، نصرا لله فلسفی است درباره زندگی شاه‌عباس بزرگ، که طبعا مهاجرت گروه‌های ارمنی به ایران را نیز شامل شده است، و قسمت‌هایی از آن را در کتاب حاضر ملاحظه خواهید کرد.
گذشته از اثر گران‌بهای استاد فلسفی که می‌تواند پایه‌ای اساسی برای تحقیق درباره زندگی ارامنه و مهاجرت آنان باشد، در سال‌های اخیر کرسی زبان ارمنی در دانشگاه تهران نیز دایر شده است که طبعا اقدامی است مثبت و ثمربخش، برای شناخت ارمنیان ارمنستان و به ویژه ایرانی‌های ارمنی.
متأسفانه پس از پایان چاپ کتاب حاضر بود که قسمتی از مجموعه اسناد سیاسی وزارت خارجه کشورهای ایالات متحده و انگلستان به دست ما رسید، که مدارک بسیار ارزنده‌ای است و فعالیت ارامنه را در جریان جنگ‌های اول و دوم جهانی منعکس می‌سازد. البته اسناد مورد بحث، جنبه‌های متفاوت و متضاد دارد، چنان که در اسناد وزارت خارجه انگلیس حوادث پس از استقلال ارمنستان تشریح شده اما در اسناد وزارت خارجه آمریکا گزارش‌های تأسف‌آوری از همکاری تنی چند از ارامنه مقیم تبریز، رشت، آبادان و شهرهای دیگر آذربایجان، با ارتش‌های بیگانه، در جریان اشغال ایران به چشم می‌خورد.
امید است روزی مجموعه این اسناد به زبان فارسی ترجمه شود و در اختیار همگان قرار گیرد، تا حقایق بیشتری از تاریخ و زندگی این قوم روشن شود.
کتاب حاضر، اگر چه خلاصه‌ای بیش نیست و طبعا نمی‌توان نام تاریخ یا تحقیق کامل بدان داد، ولی هرچه هست می‌تواند پایه‌ای برای تحقیقات بعدی باشد و امید است که در همین حدود مورد قبول علاقه‌مندان و محققان دانشمند واقع شود.
حق این است که نوشته حاضر را به دکتر رستم استپانیان جراح معروف قلب، و هرایر خالاتیان نویسنده معاصر ارمنی تقدیم دارم، که آن دوست جسمم را حافظ و نگهبان بوده است و این یک روانم را... همچنین در تدوین این کتاب مرهون و سپاسگذار دو دوست و همکار ارجمند دیگرم، نخست علی‌اصغر افراسیابی، نویسنده زحمتکش و آزاده و ستمدیده که مرا یار و مددکار بوده است و مخصوصا انتخاب عنوان این کتاب«ایرانیان ارمنی» با راهنمایی اوست.
ضمنا در صفحه چهارم جمعیت ارامنه که در اصل یکصد و پنجاه هزار نفر است، پانزده هزار چاپ شده که قطعا خوانندگان صاحب‌نظر توجه خواهند فرمود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
«ایرانیان ارمنی» نه «ارامنه ایران»
سخن از قوم بزرگ و کهنسالی است که قدمتی همزمان با آغاز تاریخ دارد و برای شناخت کامل آن، باید از نخستین برگه‌های تاریخ ـ به ویژه تاریخ میهن عزیزمان ایران ـ به شروع این بررسی و شناسایی پرداخت.
قبل از آغاز سخن درباره ارامنه، تذکر این نکته و اصلاح این اشتباه «لفظی» که تدریجا به یک لغزش «تاریخی» بدل شده است لازم به نظر می‌رسد. هنگامی که عنوان«ارامنه ایران» و یا زننده‌تر از آن اصطلاح «ارامنه مقیم ایران» را به کار می‌بریم، گویی از قوم و ملتی بیگانه سخن می‌گوییم که به طور موقت یا دائم در سرزمین ما به سر می‌برند و تنها رشته و پیوندشان با «ملت» ایران، سکونت آن‌ها در این مرز و بوم است. چنان که یک کتاب رسمی تاریخ، فصل مخصوص به ارامنه را چنین آغاز می‌کند:
«یکی از ملل متنوعه ساکن ایران، ارامنه هستند که از چندین هزار سال پیش تا کنون با ما هم آبشخور بوده‌اند...»
و بدین سان این کتاب، هموطنان ارمنی ما را بیگانگانی می‌داند که حتی پس از گذشت «چندین هزار سال»، ملیتی جدا از سایر مردم این سرزمین دارند... حال آن که «ارامنه» نیز مانند سایر نژادها و اقلیت‌های مذهبی، قبل از هر چیز«ایرانی» هستند... ایرانیانی پاک‌نهاد، که همزمان با پیدایش نخستین نشانه‌های تمدن در این فلات پهناور سکنی گزیدند و از همان روزگاران بسیار دور تا به امروز دوشادوش سایر برادران و خواهران هموطن خویش از هیچ تلاشی برای سربلندی و آبادانی این سرزمین دریغ نکردند. آن‌ها از نخستین اقوامی بودند که به ندای بشردوستانه زرتشت: «پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک» پاسخ مثبت دادند... توسط کوروش بزرگ همراه با سایر اقوام پارسی به صورت ملتی یکپارچه درآمدند... به فرمان داریوش کبیر شاهنشاه هخامنشی برای حفاظت مرز و بوم خویش پیکار کردند... برای مقابله با تهاجم تازیان ـ بدون توجه به اختلافات مذهبی ـ به صفوف سپاه ساسانیان پیوستند... رو در روی جلادان مغول ایستادند... در رکاب پادشاهان صفوی و نادرشاه افشار شمشیر زدند... و در انقلاب مشروطیت سیمای درخشانی چون «یپرم خان» داشتند که نام خود را در کنار اسامی رادمردان آزاده‌ای چون شادروان آیت‌ ا لله بهبهانی و طباطبایی جاویدان ساخت و نام قوم خویش را در تاریخ کوشندگان راه آزادی ثبت کرد.
ارامنه در طی قرون و اعصار پیکار با دشمنان جامعه ایرانی و ترویج هنر و صنعت، آثار ارزنده‌ای در این مرز و بوم به جای نهادند. کلیسای بزرگ «وانک» اصفهان در کنار مسجد لطف ا لله و«قره کلیسا» در کنار مسجد کبود آذربایجان همواره مبین این حقیقت است که ایرانیان ارمنی، از سایر اقوام، نژادها و اقلیت‌های مذهبی که مجموعا ملت ایران را تشکیل داده اند جدایی‌ناپذیرند و اصطلاح «ارامنه ایران» همان قدر نابه‌جاست که مثلا هم‌میهنان آذربایجانی را «ترک‌های ایران» و هموطنان ساکن شمال و غرب ایران را «گیلانیان ایران» و یا «کردهای ایران» بنامیم.
... و اما ریشه ی این اصطلاح نادرست از کجاست؟... آمدن عنوان «ارامنه» قبل از نام هر کشور و احساس بیگانگی که در آن مستتر است از آن جاست که ارامنه در ممالک عیسوی مذهب بعنوان یک «اقلیت ملی» زندگی می کنند، نه یک «اقلیت مذهبی». در حالی که در ایران ریشه‌های مستحکم قومی و نژادی که از قرن‌ها قبل از پیدایش مسیح، بین آنان و سایر ایرانیان وجود داشته است، ارامنه را عضوی جدایی‌ناپذیر از جامعه ما ساخته است. این یگانگی نژاد باعث شده است که ارامنه در بسیاری از زمینه‌ها از جمله زبان و آداب و رسوم باستانی با سایر ایرانیان پیوسته و مشترک باشند، و نکته جالب‌تر این که پس از پیدایش مسیحیت و گرایش ارامنه به این مذهب نیز مراسم باستانی فراوانی چون چهارشنبه سوری و پریدن از روی آتش، عید نوروز، سیزده به در، عروسی و حنابندان و بسیاری آداب و رسوم دیگر توسط ارامنه حفظ شده، و هم اکنون نیز با اندکی اختلاف به صورت مراسم مذهبی انجام می‌شود.
اشتراک زبان نیز ـ چنان که اشاره شد ـ یکی دیگر از دلایل انکارناپذیر پیوند و بیگانگی نژاد ماست. زبان شناسان با تحقیق و بررسی و مطالعه در زبان‌های فارسی و ارمنی چندهزار کلمه مشترک یافته‌اند که در هر دو زبان به یک معنی به کار برده می‌شود. در کهن‌ترین متون ادبیات ارمنی که از قرن پنجم میلادی ـ نزدیک به ۱۵۰۰سال پیش ـ به جای مانده است، این کلمات مشترک به چشم می‌خورد، کلماتی مانند:


  • انگام ـ هنگام
  • دژوار و پژوار ـ دشوار
  • دشخیم ـ دژخیم
  • آندام ـ اندام

و همچنین کلمات دیگری که در زبان فارسی قدیم رواج داشته و اینک منسوخ شده ولی ارامنه هنوز این کلمات را با تلفظ و معنی فارسی آن به کار می‌برند.


پایان یک بحث قدیمی: ایرانیان ارمنی یا ارامنه ایران
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
نِرگاقت یا بازگشت به وطن


بعد از پایان جنگ جهانی دوّم، در سال‌ 1946، رهبری اتحاد شوروی برنامه‌ای تصویب کرد برای تشویق و سازماندهی مهاجرت انبوه ارامنه کشورهای مختلف جهان به ارمنستان. این برنامه به طور طبیعی شامل ارامنه ایران هم می‌شد. بین دولت وقت ایران و شوروی توافق به عمل آمد تا طبق برنامه‌ریزی معین ارامنه از مناطق روستایی و شهری کشور به ارمنستان مهاجرت کنند. طبق آمار گوناگون حدود بیست هزار نفر از ارامنه ایران در سال‌های ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۸ به ارمنستان مهاجرت کردند. در مناطق روستایی بیشترین مهاجرت از روستاهای فریدن صورت گرفت و سپس از روستاهای ارمنی نشین چهارمحال. از شهرهای تبریز، تهران، اراک، قزوین، همدان و اصفهان نیز گروه‌هایی به ارمسنتان رفتند. کمیته‌های مخصوص نرگاقت در تهران و شهرها تشکیل شد که از روستاییان ثبت نام می‌کردند، آن‌ها را با کامیون به تهران می‌آوردند و از آن جا از طریق جلفای قدیم با قطار یا از طریق انزلی-باکو با کشتی راهی ارمنستان می‌کردند. این رویداد که در زندگی ارامنه ایران نقش مهمی داشته است از جهات گوناگونی قابل بررسی است:
کلمه نرگاقت از دو جزء تشکیل شده است. گاقت ( gaght ) به معنای مهاجرت است و نِر ( ner ) به معنای درون. یعنی مهاجرت به درون. یعنی بازگشت. به همین سبب این برنامه به نام «بازگشت به وطن» (هایرِنادارتسوتیون hayrenadardzootyoon ) هم مشهور بود. و این نکته‌ای است که برای برخی از ایرانیان قابل فهم نیست. آن‌ها این مهاجرت را مهاجرت به بیرون می‌دانند. حتی بعضی‌ها فکر می‌کنند این مهاجرت اجباری بوده است. همان طور که می‌دانیم در علوم اجتماعی رویدادهای واقعی به مثابه آزمایشگاهی به حساب می‌آیند برای شناخت جامعه. برنامه نرگاقت و این که چطور تعداد کثیری که سال‌ها در روستاها و شهرهای ایران زیسته‌اند، به محض این که فرصتی برای بازگشت به سرزمین اصلی پیش می‌آید داوطلب رفتن می‌شوند، برای شناخت روحیه و احساس جامعه ارامنه بسیار مهم است. البته این را هم باید به یاد داشت که در آن دوره شوروی کشور زحمتکشان و رنجبران به حساب می‌آمد و این امر جذابیت مهاجرت به ارمنستان شوروی را دو چندان کرده بود.
برنامه نرگاقت نیمه‌کاره رها شد. بسیاری از روستاییانی که برای رفتن به ارمنستان به تهران آمده بودند در تهران ماندند. آن‌ها بعدها در محله‌های نارمک، وحیدیه، زرکش، ویلا و بهجت‌آباد اسکان داده شدند و تفاوت ارامنه‌ای که در این محلات زندگی می‌کردند و بیشتر روستایی و فقیر بودند با ارمنی‌های تهرانی قدیم که در محلات مرکزی شهر بودند، به عنوان اختلاف طبقاتی نقش مهمی در رویدادهای سیاسی و اجتماعی سال‌های بعد بازی کرد.
سرنوشت گروه‌هایی که مهاجرت کردند نیز از جهات دیگری قابل بررسی است. آن‌ها در ارمنستان در سازگاری با شرایط محلی مشکلات جدّی پیدا کردند. شرایط اقتصادی بد بود و ارمنستانی‌ها از آمدن کسانی که باید امکانات محدود موجود را با آن‌ها قسمت می‌کردند دل خوشی نداشتند. ارمنی-ایرانی‌های مهاجر راه و چاه زندگی در کشور کمونیستی را نمی‌شناختند و سال‌ها طول کشید تا به دوز و کلک‌های لازم برای زندگی در آن شرایط خو بگیرند. بسیاری از آن‌ها در سال‌های آتی هر گاه امکان مهاجرت به اروپا و آمریکا پیش آمد رخت سفر را بستند و از ارمنستان رفتند.
انگیزه استالین در شروع برنامه نرگاقت نیز قابل تامل است. نخست این که جمعیت ارمنستان در طول جنگ کاهش یافته بود و مهاجرت ارامنه دیاسپورا می‌توانست مشکلات ناشی از کاهش جمعیت را تا حدودی جبران کند. امّا مهم‌تر از آن این بود که شوروی می‌توانست با اتکاه به میل ارامنه به بازگشت به سرزمین‌شان خواهان بازپس‌گیری بخش‌هایی از ارمنستان غربی شود که جزئی از خاک ترکیه شده بود.
نرگاقت نقطه عطفی در تاریخ معاصر ارامنه ایران است. هنوز در مکالمات ارامنه خیلی‌ها برای اشاره به سال‌های بعد از جنگ به دوره نرگاقت یاد می‌کنند. بازگشت به ارمنستان در سال‌های دهه پنجاه و شصت میلادی نیز به طور منظم ادامه پیدا کرد. تعداد مهاجران هر سال کمتر بود امّا برنامه سالیان درازتری طول کشید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 60 از 65:  « پیشین  1  ...  59  60  61  ...  65  پسین » 
فرهنگ و هنر

Armenians | ارامنه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA