انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
فرهنگ و هنر
  
صفحه  صفحه 1 از 8:  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

تاریخ و تمدن ایران


مرد

 
تاریخ و تمدن ایران



تالار فرهنگ و هنر

بررسی تاریخچه فرهنگی از قبیل آیینها،آداب و رسوم و ... ایران باستان تا کنون
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
آیین زرتشتیان:خواستگاری , نامزدی , عقد و ...

در ایران باستان و بنا بر قوانین دوره ی ساسانی، دختران خود همسر خویش را انتحاب می
کردند. هنگامی که بهرام گور،پادشاه معروف ساسانی از دختران یک مرد روستایی ساده درخواست ازدواج می کند؛ روستایی، پاسخ را به دختران خود وا می گذارددر شاهنامه زنان دلاور و خردمندی چون کتایون و تهمینه، همسر خویش را انتخاب کرده و برای یافتن همسر خود همه ی مرزهای سیاسی و طبقاتی را زیر پا می گذارند.
زرتشت نیز در اوستا برای ازدواج و تشکیل خانواده منزلت والایی دیده است. در یسنا آمده است: عروس و داماد! این کلمات را به شما می گویم: زندگی سرشار از شادی داشته باشید و به حقوق یکدیگر احترام بگذارید. بی گمان زندگی شیرینی خواهید داشت. زرتشتیان که تعداد آنها در دنیا بیش از ٣۰۰ هزار نفر و در ایران ٣۰هزار نفر می باشد پس از گذشت قرن ها مراسم مربوط به ازدواج خود را نگه داشته و بنا بر باورهای دیرین خود رفتار می کنند. به این مراسم نگاه کنیم که چه اندازه زیبا هستند. بیاییم این آداب انسانی و والا را پاس داریم.



خواستگاری
خواستگاری زرتشتیان به این روش است که مادر و خواهر پسر در صورت تمایل خانواده دختر با چند نفر از بستگان نزدیک برای خواستگاری دختر می روند. در بیشتر مواقع خانواده پسر نامه‌ای که در باره ی خواستگاری از سوی پسر به پدر دختر نوشته شده همراه خود می برند. این نامه را بیشتر برای شگون روی کاغذ سبز رنگ و در پاکتی سبز می گذارند و با یک دستمال سبز و یک کله قند همراه با مقداری سنجد و آویشن به منزل دختر می برند. جواب نامه چند روزپس از آن از سوی خانواده دختر با همان روش به سرای پسر برده می شود. در این نامه پدر دختر، موافقت خود را بیان می دارد و به دنبال آن نامزدی آغاز می شود.


نامزدی
در روز نامزدی پسر همراه خانواده خود به خانه دختر می رود و همراه با بردن انگشتر نامزدی هدایایی (از قبیل کیف، کفش، پارچه ،‌سکه طلا) به دختر می دهد.دادن این هدایا همراه با مراسم ویژه ای است. در جلوی همه این هدایا دو لاله که در داخل هر کدام یک شمع روشن قرار دارد همراه آیینه،‌گلاب‌پاش، یک کله قند و نقل با خود می برند و پس از پیش کش کردن این هدایا از سوی پسر به دختر، آنان انگشتر نامزدی را در دست همدیگر می کنند. چند روزپس از نامزدی،‌خویشان دختر نیز با دو لاله روشن ونقل و کله قند سبز پوش،‌گل، پارچه و هدایای دیگر به خانه پسر می روند و آنها را به خانواده پسر هدیه می کنند. در این دیدار، دختر همراه پدر و مادر وخویشان خود نمی رود زیرا این کار را گونه ای سبکی ازسوی دختر می دانند. پسر می تواند بعد از انجام مراسم نامزدی به خانه دختر رفت و آمد کند .پس از مدتی،‌که به آمادگی دو خانواده بستگی دارد، روز عروسی را که باید روزی نیک و مبارک باشد برمی گزینند.


عروسی
چند روز پیش از عروسی، عروس و داماد و خویشان بسیار نزدیک به خرید وسایل عروسی می روند. از سوی داماد لباس عروسی (کیف و کفش،‌چند قواره پارچه،‌طلا و لوازم آرایش...) و از سوی دختر لباس دامادی و هدایای دیگر ( کفش، پیراهن ...) خریداری می شود. دو سه روز پیش از عروسی از سوی خویشان عروس جهیزیه را به خانه‌ای که باید عروس و داماد با هم در آن زندگی کنند می برند و خانه را خود تزیین و آماده می کنند. هم چنین در این روز همراه با برعروسی زرتشت پا کردن جشن کوچکی، با نخی که از سوی خانواده دختر فرستاده شده رختخواب عروسی به یاری خانواده پسر دوخته می شود. گرد همایی برای مراسم عروسی را انجمن گویند.در یزد مراسم زیبای حنابندان نیز رواج دارد و دست و پای دختر و پسر را با نقش های زیبا می آرایند.عقد و عروسی زرتشتیان در یک روز انجام می گیرد. روز عروسی،‌عروس و داماد وخویشان نزدیک پیش از شامگاه برای انجام مراسم عقد در نیایشگاه حاضر می شوند. دراین مراسم در پیشاپیش عروس و داماد،‌کتاب اوستا، دو لاله ی روشن،‌آیینه،‌نقل سفید، انار و تخم مرغ به وسیله اقوام نزدیک به معبد برده می شود. عروس و داماد در جای ویژه ای که در جلوی سفره عقد است می‌نشینند.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
سفره ی پیمان (گواه) یا عقد
سفره ی عقد یا گواه بر روی زمین گسترده می شود. این سفره از ترمه یا مخمل و ابریشم است و از سوی مادر عروس نسل به نسل نگه داری شده است . سفره باید رو به خاور یا برآمدن خورشید گسترده شود و بر روی آن این چیزها دیده می شود:گل سرخ. سینی از هفت سبزه. دو کله قند. کاسه ی عسل. سکه ی طلا. شاخ یا کاسه نبات. منقل برای اسفند. برنج. سبزی خشک. نمک. رازیانه. چای. کندر. خشخاش. انار. سیب. نانی محلی که بر آن مبارک باد نوشته اند. اوستا. آینه ی بخت. لاله( شمعدان)

عروس و داماد روبروی هم می نشینند. بر فراز سرشان توری از حریر سپید نگه می دارند و دو کله قند را به هم می سایند تا مراسم بله برون یا بله گفتن عروس به پایان رسد و می خوانند:

مسابم و مسابم!...........چی چی مسابی؟
مهر و محبت مسابم!.......برای کی مسابی؟
برای عروس و دوماد!

داماد لباس سفید چین دار و عروس ساری چین دار سفید می پوشد. بر گردن آن ها گلوبندی از گل آویزان می کنند و بر پیشانی آن ها خالی سرخ رنگ می گذارند. نخست عروس بر تخت می نشیند و سپس داماد را دوستان وخویشان به نزد او می آورند و به هنگام عروسی در دهان یکدیگر با انگشت عسل می گذارند.بنا بر دینکرد به هنگام عروسی و برای آگاهی همگان طبل و شیپور می نوازند. این مراسم را شاه جان گویند. روبروی عروس و داماد موبد و کنارشان خانواده‌های نزدیک می‌نشینند. آنگاه مراسم عقد در حضور دو شاهد که یکی از خانواده دختر و دیگری از خانواده پسر می باشد انجام می گیرد. سپس موبد شروع به خواندن بخش هایی از اوستا نموده و اندرز زناشویی می دهد. بعد از طرفین می‌پرسد که آیا به ازدواج با هم خوشنود هستند یا نه. پس از شنیدن جواب بله از هردو، نوشتن ازدواج در دفتر رسمی رزتشتیان انجام میگیرد و عروس و داماد وشاهدان آنرا گواهی میکنند . پس از پایان مراسم عقد،‌تخم مرغی که در سر سفره عقد بوده به وسیله (موبد) به پشت بام پرتاب می شود. با اینکار موبد حقوقی را که پدر نسبت به دختر خود داشته با قیچی بریده به این تخم مرغ مصالحه کرده از خانه بیرون می اندازد باین هدف که پدر دیگر حقی به دختر ندارد.

سپس ده موبد در حالی که گلاب و آیینه در دست دارد جلو مهمانان آمده همراه با نگاه داشتن آیینه روبروی آنان به آن ها گلاب می دهد و یک نفر دیگر که پشت سر ده موبد حرکت می کند به مهمانان شیرینی می دهد. آنگاه ده‌موبد سینی بزرگ پر از لورک یا آجیل را برداشته به تقسیم آن بین مهمانان که بیشتر سهم خود را به خانه می برند می‌پردازد.پس از انجام مراسم عقد، موبد،‌عروس و داماد را در معبد دور آتش مقدس می گرداند. آنگاه عروس و داماد به مجلس جشن عروسی می روند و پس از پایان مراسم جشن، عروس و داماد به وسیله خویشان نزدیک به خانه داماد برده می شوند. در این مجلس موسیقی زنده نواخته می شود و مهمانان با ترانه های بومی به رقص و پایکوبی می پردازند. انار و هندوانه و شیرینی می خورند. غذا بیشتر گوسفند بریان کرده، مرصع پلو و شیرین پلو می باشد. مراسم بین سه تا هفت روز به درازا می کشد. گاه نیز با آوردن مطرب ها به اجرای گونه ای نمایش های رو حوضی می پردازند. حوض میان خانه پر از سیب و انار و هندوانه است و بر تختی روی حوض، مردمان به تماشای نمایش کمدی و شادی می پردازند. در چند عروسی دیدم که زنی با بستن چند قاشق به انگشتان پای خود، که بر هرکدام صورتی را نقاشی کرده بودند، بر پشت نیم پرده ای خوابیده و نمایش شاد عروسکی را اجرا می کرد.

در مراسمی دیگر دو شخصیت نمایش، یکی در نقش عروس و دیگری در نقش داماد برای هم می خواندند:

آی دخترک ترگلک ورگلک خوش قد و بالا.........عقدت می کنم، عقد مدارا
تو که عقدم می کنی، عقد مدارا............ ......منم عروس می شم حجله می شینم
تو که عروس می شی حجله می شینی.......منم دوماد می شم، پهلوت می شینم


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
پا انداز (پاگشا)
در یزد و کرمان زرتشتیان عروس را با آداب ویژه ای به خانه داماد می برند. بدین ترتیب که سمت راست عروس، خواهر داماد و سمت چپ او خواهر عروس (یا یکی از زنان خانواده ی عروس) قرار گرٿته زنان فامیل در حالی که صف چهار یا پنج نفری تشکیل داده‌اند پشت سر عروس به سوی خانه داماد حرکت می کنند. چون به کوچه ای باریک ( کوچه ی آشتی کنان) می رسند، می ایستند و می خوانند:

این کوچه تنگه؟ بله......عروس قشنگه؟ بله
دست به زلفاش نزنید....مروارید بنده. بله
بادا بادا مبارک بادا.......ای یار مبارک بادا

همراهان عروس از جلوی منزل هر زرتشتی عبور کنند، در برابرش، آتش افروخته بر روی آن اسفند و کندر دود می کنند. زنان شاباش می کشند . بدین گونه که سر در گوش و دوش یکدیگر نهاده و فریاد شادمانه بر می آورند. در جلو در خانه، جلوی پای عروس و داماد آتش می افروزند. خانواده داماد برای ورود عروس پاگشا یا پانداز می دهند که بیشتر پول و طلاست. در خانه به مهمان ها شربتی به نام (شربت در حجله ) می دهند. در هنگام ورود عروس و داماد به حجله مادر شوهر هدیه‌ای( گوشواره، انگشتر، دستبند و سینه ریز) به عروس می دهد. پس از ورود عروس و داماد به حجله،‌در حضور عده ای‌ از زنان خانواده نزدیک آنها،‌عروس و داماد به پاشویی یکدیگر می پردازند. ابتدا سینی را در زیر پای عروس و داماد قرار میدهند. عروس و داماد از ظرفی ،مقداری سبزی که به آن (مرو) و (مور) یا مورد سبز می گویند، و مقداری شیر و آب که همه با هم مخلوط شده برداشته هر دو پای عروس را با آن می شوید و سپس عروس پای داماد را می شوید به این نشان که مانند گیاه مورد همیشه زندگی آنها سبز و خرم باشد و مانند آن شیر همواره از گناهان پاک گردند و مانند آن ریشه( مورد) زندگیشان دراز و پردوام باشد.

در این هنگام مهمانان عروس و داماد را تنها می گذارند. عروس و داماد اناری شیرین را که در روی سفره گواه بوده در اتاق حجله با هم می خورند تا به اندازه دانه‌های آن دارای اولاد گردند. بامداد روزدیگر رختخواب عروس و داماد بوسیله خواهر شوهر (یا خواهر زن) بزرگتر جمع می شود. رسم است که داماد سکه‌ای برای خواهر خویش در رختخواب می گذارد و خواهر شوهر موقع جمع کردن رختخواب، آنرا برمی دارد. بامداد همان روز نیز از طرف خانواده عروس مقداری ماست (بعنوان روسفیدی ) همراه شیرینی و پشمک (برای شیرین کامی ) برای خانواده‌های نزدیک عروس و داماد فرستاده‌می شود.



پا تختی
داماد عصر همانروز ( که روز پاتختی است) قبل از آمدن مهمانان به وسیله چندتن از مردان فامیل همراه موبد با دو لاله روشن و مقداری شیر که با برگ گل و آب مخلوط میباشد برسر آب روان میرود و پس از خواندن پاره هایی از اوستا به وسیله ی موبد،‌آنرا در آب روان می ریزد تا بدین ترتیب هر گونه آلودگی قبل از زناشویی او شسته شود و مانند آب و شیر و گل پاک باشد. دربازگشت، داماد برای دست‌بوسی وسپاس از رنج هایی که پدر برای دختر خود کشیده است به خانه پدرزن می رود و با بوسیدن دست مادر و پدر زن خود از تلاش آن ها در تربیت دخترشان که حالا زن اوست سپاسگزاری می نماید. پدر زن هدیه‌ای به داماد می دهد. سپس داماد به خانه خود باز می گردد. در بازگشت داماد، در پاگرد خانه، عروس کاسه‌ای از نقل و شیرینی به نشان پذیرایی از داماد به سر او می ریزد. دراین هنگام خویشان و دوستان هدایایی را که آماده کرده‌اند به عروس و داماد می دهند. آنگاه داماد به نشان شیربها، اناری را که به آن ٣٣ یا ۱۰۱ سکه زده شده همراه یک جفت کفش به مادر زن هدیه می کند و یک جفت کفش نیز به خواهر زن می دهد. روز سوم عروسی روز آش رشته است. رشته این آش باید به دست عروس بریده شود و به دست داماد به دیگ ریخته شود. این آش را نیز همراه با برگزاری جشن کوچکی بین دوستان و خویشان بخش می کنند.

رسم است که عروس و داماد پیش از رفتن به جای دیگر همراه خویشان خود به زیارتگاه و مکان مقدسی و در یزد به پیر سبز و چکچک و پیر بانو می روند. پس از زیارت، در یک روز خوب هفته، مادر شوهر و پدر شوهر، عروس و پسرشان را به خانه خود مهمان می کنند و هنگام ورود آن ها هدایایی به نشان پاگشا به آن ها می دهند. همین کار را مادر زن و پدرزن نسبت به داماد و دختر خود انجام داده و هدایایی به نشان پاگشا به آنها می دهند. پس از آن خویشان نزدیک عروس و داماد را به خانه‌هایشان مهمان می کنند. گاهی این مهمانی ها به درازا می کشد، زیرا عروس و داماد هر هفته در خانه یکی از خویشان مهمان می شوند. این مهمانی ها نیزهمراه با تشریفات ویژه ای است. هنگام ورود عروس و داماد یک شاخه گل و گیاه سبزی یا یک دانه انار (یا سیب و یا نارنج) به آن ها داده مقداری (آویشن) که با شیرینی و سنجد و بادام و غیره مخلوط است بر سر آنها می ریزند و چندین مرتبه با صدای بلند که همراه با خوش حالی است نسبت به عروس و داماد شادباش می گویند. زدن دف و خواندن ترانه های شادمانه و خوردن انار و هندوانه و شیرینی نیز در تمام این مراسم رایج است.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 


جشن آب‌پاشان ؛ از مراسم باستانی ویژه نوروز


برابر با روایت ابوریحان بیرونی، منشأ جشن مربوط است به زمان جمشید. در این زمان عدد جانوران و آدمی ‌آنقدر زیاد شد که دیگر جایی باقی نماند. خداوند زمین را سه برابر فراخ تر گردانید و فرمود مردم غسل کنند تا از گناهان پاک شوند، و از آن گاه جشن آبریزگان به یادگار ماند. ابوریحان در ضمن شرحی که راجع به جشن تیرگان آورده، آن را نیز مربوط به کی خسرو کرده است که در ساوه بر کوهی بالا رفت. کنار چشمه ای خواست برآساید که فرشته ای به وی نمودار گشت. کی خسرو از هوش برفت. بیژن پسر گودرز سر رسید و از آب چشمه به چهره شاه پاشید تا هوش آید. و از آن زمان رسم اغتسال و شست و شو و آب پاشیدن به هم یادگار ماند.

جشن آبریزگان _ آبریزان، آب پاشان، نوروز طبری، جشن سرشوری، آفریجکان و عیدالاغتسال، در مآخذ دیگر چندان قدیم نیست و به عهده ساسانیان مربوط می‌شود، هر چند چنان که خواهد آمد بدان رنگ و رسم تازی نیز داده اند که چیز تازه ای نیست؛ ابن فقیه همدانی، در اواخر سده سوم، آورده که:

«در روزگاز شهریاری فیروز بن یزگرد بن بهرام ( 459_ 483 میلادی ) هفت سال مردم ایران باران ندیدند. آن گاه مردی در جوانق درگذشت. فیروز کسانی برای تحقیق حال آن مرد فرستاد. فرستادگان دیدندش که او را سه انبار گندم بوده است. این خبر را به فیروز دادند. فیروز آن کس را که این مژده آورده بود، چهار هزار درهم بداد و گفت: سپاس خداوند را که هفت سال مملکت مرا باران نداد و با این همه یک تن از گرسنگی نمرد. جوانق در آن روزگار از ماهات بود و ملک مردمی‌ بود با خطر و شأن. لیکن آنان از فیروز خواستند تا آن را به اصفهان بپیوندد و فیروز بپیوست.

پس از آن به آبان روز (روز دهم) از فروردین ماه باران آمد و مردم از این شادمانی که پس از روزگاری دراز باران بیاید بر یکدیگر آب پاشیدند. این کار تا امروز چون آیینی در ماه و همدان و اصفهان و دینِوَر و آن اطراف بر جای مانده است.»

چنانکه گذشت، ابن فقیه تاریخ این جشن را دهم فروردین ماه ضبط کرده است. همه روایات درباره این جشن، حاکی از تقدس آب و اهمیت ویژه آن و لزوم بارش باران به هنگام و آیین‌ها و مراسم آن بوده است. یکی از رسوم مهم نوروزی، مطابق اقوال و روایات قدیم آوردن آب از مظهر قنات‌ها و چشمه‌ها و آسیاها بوده است. اشاره به رسم دزدیدن آب که رسم جادوی تقلیدی جهت ازدیاد آب و بارش باران یا باران سازی را در بر دارد.

گونه ای دیگر از این روایت که شکل اسلامی‌پیدا کرده، حاکی از وجه تسمیه و علت پیدایی جشن آبریزان است:

«نویسندگان مسلمان به اهمیت و شگون این سنت نوروزی پی برده بودند و درباره آن چنین روایت کرده‌اند. و مُعَلّی بن ِ خُنَیس روایت کرده که صبح روز نوروز به خدمت شریف ابی عبدالله صلوات الله علیه سرافرازی یافتم. فرمود آیا شرف این روز را می‌دانی؟ گفتم پدر و مادرم فدای تو باد این قدر می‌دانم که عجم این روز را تعظیم می‌نماید و بر خویش مبارک شمارند. آن جناب فرمود که شرف این روز نه به همین است، بلکه به جهت امری است قدیمی، بلکه یکی از شرف‌های این روز آن است که در زمان گذشته در حوالی واسط طاعونی ظاهر شده، بعضی از مردم آن شهر از آن مکان بیرون رفتند و جمعی در شهر ماندند و مردند. سال دیگر خطاب الاهی بر ایشان نازل شد که: «موتوا» همه به یکبارگی نقد حیات را سپردند: حیث قال عزو الا الم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیا هم ان الله لذو فضل علی الناس و لکن اکثر الناس لا یشکرون». و حیوانات که همراه ایشان بودند نیز از شر و قهر الاهی به آتش و فنا سوختند. جمعی اراده دفن آن‌ها کردند و از عهده دفن بیرون نیامدند. بنابراین دیواری بر گرد ایشان کشیدند. و مدتی بر این امر گذشت. روزی یکی از انبیا را که از خلفای موسا بودن گذر بر آن مقام افتاد. توده‌های استخوان دید و از حضرت واهب ارواح، اِحیای ِ ایشان را مسألت نمود. خطاب آمد که در فلان روز که روز نوروز بود آب بر استخوان‌های پوسیده ریز و از روی تضرع دعا کن تا از خانه به خانه قدرت خلعت حیات بر ایشان پوشانیم. آن نبی در آن روز که نوروز باشد به موجب وحی یزدان عمل کرد. همه زنده شدند و به این جهت آن روز را نوروز گفتند و پاشیدن آب در روز نوروز سنت شده و راز این عمل را غیر از ما که اهل بیتیم دیگری نمی‌داند.

چنانکه اشاره شد، روایتی دیگر از این خبر را به نقل آوردیم. در کتاب زین الاخبار مراسم اغتسال و آب پاشان همه در جشن تیرگان آمده است که هنگام شرح آن جشن نقل خواهد شد.

برای انگیزه و علت این جشن، وجوه مختلفی چنان که گذشت نقل شده است. به گواه بعضی، انگیزه این جشن بنابر اعتقاد و باوری بوده است که چنین مراسمی ‌موجب دور شدن شرور و فساد می‌شود. یا به اعتدال هوا و ترسالی (= جادوی تقلیدی ) می‌انجامد.




بعضی را نیز بیان آن بوده که به این وسیله کثافات و ریمنی‌های زمستانی که به موجب دود و دم آتش زمستانی، بدن را آلوده کرده است پاک می‌گردد.

در نُخبَة الدَّهر آمده است که: همه ایرانیان در عیدهای خویش به شب هنگام آتش می‌افروزند و سپیده دمان آب می‌پاشند و می‌پندارند که آتش افروزی عفونت‌هایی را که زمستان در هوا به جا گذاشته است از بین می‌برد و هم چنین مردم را از فرا رسیدن نوروز یادآوری می‌کند و از آمدن این عید آگاهی می‌دهد؛ و آب پاشی و ریختن آن برای پاکیزه گردانیدن تن‌ها از آلودگی دود آتش‌هاست، _ و نیز بدان جهت است که چون فیروز پسر یزگرد از کار خویش رهایی یافت، شهر رشورجی را که همان اصفهان قدیم است بنا نهاد و پس از آن هفت سال باران نبارید، آن گاه در این روز بارانی سخت درگرفت ومردم آب باران را به تن خویش می‌ریختند و پس از آن این کار هر سال بین مردم رسم گردید.

میان مردم گیل و دیلم، هنوز در مناطق سواحل جنوبی دریای خزر، رسم آتش افروختن به عناوین گوناگون تعبیر می‌شود. از جمله: آتش افروزی بر روی گورها، مقارن با نوروز است. این شیوه‌ای است که در مناطق کوهستانی شمال گیلان، از جمله هنوز در طالقان دیده می‌شود. وقتی از آنان پرسیده شود که چرا بر فراز گورها، به ویژه در نخستین شبی که مرده را دفن کرده اید آتش می‌افروزید، می‌گویند این کار را برای دفع جانوران و حشرات موذی و ارواح شریر انجام می‌دهیم. این عقیده‌ای بسیار کهن در ایران است که در کتب پهلوی و منابع رسوم مذهبی زرتشتی ملاحظه می‌شود. و هنوز چون کسی فوت کند، زرتشتیان تا سه شب در محل وقوع مرگ یا سر گور، چراغ می‌افروزند و آتش نگاه می‌دارند.

چنین مراسم و نقل‌هایی از آن، از وجوه مشترکی است که در منابع و مآخذ وجود دارد. اما گاه گاه ملاحظه می‌شود که در ضمن نقل‌هایی به مآخذی بر می‌خوریم که نا آشناست و یا دست رسی بدان‌ها نیست. و هم چنین اشاراتی می‌شود که هر چند کوچک و جزئی، اما به ندرت به آن اشارات برخورده ایم. در فرهنگ نظام زیر عنوان نوروز نقل است: نوروز، روز اول سال نو ایران که روز اول برج حَمَل است و اکنون که کبیسه گرفته می‌شود مطابق روز اول فروردین ماه است در شمال ایران _ و زرتشتیان که کبیسه نمی‌گیرند مطابق اول فروردین نیست.

سیزده روز از اول حَمَل تا سیزدهم آن که ایام عید بزرگ ایرانیان است. چون هوای ایران دارای چهار فصل است و معتدل ترین و بهترین آن بهار است که بعد از سرمای سخت زمستان می‌آید. ایرانی‌ها از قدیم در ابتدای بهار عید بزرگ می‌گیرند که سیزده روز ادامه دارد و چون عید ملی است، علی رغم تغییرات مذهبی، هم چنان ماندگار بوده است و از قدیم در اطراف آن قصه‌هایی درست شده. ملا مظفر منجم در شرح بیست باب گوید، نوروز عامه اول فروردین ماه بود، و مصنف عبدالعلی بیرجندی از صاحب کشف‌الحقایق نقل کرده که گمان مجوس آن است که در این روز خدای تعالا عالم را آفرید ...

جمشید که عرب او را متوشلخ گویند در جهان طواف می‌کرد، چون به آذربایجان رسید، در این روز بر تخت زرین نشست ... چون آفتاب از مشرق برآمد و بر تخت و تاج جمشید افتاد، شعاع روشن ظاهر شد. مردمان شادی کردند و گفتند امروز نوروز است که دو آفتاب برآمد یکی از مشرق و دیگری از مغرب و آن روز را جشنی بزرگ ساختند ...
پس جمشید رسم‌های نیکو نهاد و گفت خدای تعالا شما را بیامرزد و فرمود تا همه غسل کردند به آب پاکیزه و حق سبحانه و تعالا را شکر کردند و فرمود تا هر سال چنین کنند.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 


آیین های نوروز-حاجی فیروز، آتش افروز


مراسم استقبال از نوروز، بسیاری پیش از فرا رسیدن سال نو آغاز می‌شد و همه حاکی از بشارت رسیدن بهار، سال نو و رستاخیز بود. انگیزه‌های دینی و ملی، هر دو دست به هم داده و این گونه شگفت، انتظار نوروز را با مراسم و جشن‌هایی پیش درآمد، درهم و همراه می‌کرد: چند روز به نوروز مانده در کوچه‌ها آتش افروز می‌گردد و آن عبارت است از دو یا سه نفر که رخت رنگ به رنگ می‌پوشیدند و به کلاه دراز و لباس شان زنگوله آویزان می‌کنند و به رویشان صورتک می‌زنند. یکی از آن‌ها دو تخته را به هم می‌زند و اشعاری می‌خواند:

آتش افروز آمده، سالی یک روز آمده
آتش افروز صغیرم، سالی یک روز فقیرم
روده و پوده آمده، هر چی نبوده آمده.
و دیگری می‌رقصید و بازی در می‌آورد.

در این وقت میمون باز، بند باز، و لوطی، خرس به رقص و غیره کارشان رواج دارد و ترانه‌های ذیل خوانده می‌شود:

فلفلی مرده؟ نمرده،
چشماش که وازه تخم گرازه
نون خورده و جون نداره دستش استخوان نداره
میل پشت بون نداره
امان از آش رشته بابام بزغاله کشته
ننم سر کار آشه دائیم قاشق تراشه
خانم می‌خوره می‌شاشه
دختر یه دندونه سوار پوس هندونه
هندونه یُرغه میره درخونه داروغه میره
شوورم زن کرده پشتشو بر من کرده
یه نون ازم کم کرده
این یدونه نون پرپری من بخورم یا اکبری؟

روزهایی پیش از عید، حاجی فیروز در کوی و برزن به راه می‌افتد. اغلب یک، دو نفر و یا بیشتر هستند. خودشان، صورت و گردن و دست‌ها را سیاه کرده و لباس سرخ و شلیته می‌پوشیند و کلاه مخروطی شکل مقوا ساخته بر سر می‌نهند و با دایره ای که به دست دارند ضرب گرفته و می‌خوانند:

حاجی فیروزه، سالی یه روزه و انعامی‌ دریافت می‌کنند. در خراسان و روستاهای اطراف آن، حاجی فیروز را جیگی جیگی نه نه خانم می‌گویند و این عنوان اشعار و ترانه بلندی است که همراه با ضرب دایره می‌خوانند. همین ترانه را در مراسم ختنه سوران نیز می‌خوانند.

در همین عصر، یعنی زمان «عباسیان» در ایام نوروز و به احتمال جشن‌های دیگر ایرانی، مراسم کارناوال یا جشن‌های سیار بر پا می‌شده است. در ایران در دوران آل بویه، نیز در بغداد و قاهره، از چنین مراسمی گزارش‌هایی لا به لای اوراق تاریخ ملاحظه می‌شود.

ابن معمار در نوروز سال 346 ( = 974 م ) اشاره می‌کند که مردم در مصر نمایش سیار بسیار با شکوهی برگزار کردند. این نمایش توسط بازاریان انجام شد که از جمله فیل‌هایی را با تزئین‌هایی بسیار جالب توجه آراسته و ضمن بازی‌ها و نمایش‌هایی گوناگون، مسافت مبدأ تا مقصدشان را که قاهره بود، در طول سه روز طی کردند.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  ویرایش شده توسط: pixy_666   
مرد

 


چگونگی پیدایش لباس


ایرانیان از بیش از 10 هزار سال پیش دارای تمدن بوده‌اند. از این رو، ریشه‌ی بسیاری از دستاوردهای بشر را در این تمدن می‌توان یافت. برای مثال، نخستین ابزار ریسندگی و بافندگی در غار كمربند، نزدیك بهشهر، یافت شده است كه به 7 هزار سال پیش از میلاد مسیح بازمی‌گردد. به علاوه، در قدیمی‌ترین بخش‌های شهر باستانی شوش، كه در خوزستان قرار دارد، سوزن‌های سوراخ‌دار پیدا شده است.

این دستاوردهای و نوآوری‌های دیگری كه در دوران‌های بعدی رخ داد، صنعت پارچه و پوشاك ایران را پیشتاز و سرآمد جهانیان كرد. جالب است بدانید اسكندر مقدونی، با آن‌كه به ایران حمله و آن را اشغال كرده بود، لباس ایرانی می‌پوشید. در این جا به برخی از نوآوری‌های ایرانیان در زمینه‌ی پوشاك و پارچه اشاره می‌شود.



كت و شلوار
ایرانیان نخستین مردمانی بودند كه كت آستین‌دار و شلوار می‌پوشیدند. مردمان تمدن‌های دیگر، بابلی‌ها، آشوری‌ها، یونانی‌ها و رومی‌ها، شلوار نمی‌پوشیدند و حتی یونانی‌ها ایرانیان را به خاطر شلوارهای رنگی‌شان مسخره می‌كردند. ایرانیان حتی نوعی شلوار ویژه‌ی سواركاری نیز داشتند كه تنگ و چسبان بود و اغلب از چرم ساخته می‌شد.

شلوار در اصل شروال خوانده می‌شد. عرب‌ها آن را سروال نامیدند و جمع آن را سراویل می‌گویند. در تركی و كردی نیز شروال گفته می شود. مجارهای آن را شلواری (Schalwary) می‌گویند. به زبان لاتین، سارابارا (Sarabara) گفته می‌شد. واژه‌ی انگلیسی Pajama (پاجاما) از واژه‌ی پای جامه ساخته شده است كه از واژه‌های فارسی كهن است.



پوشش زنان
ایرانیان از دیرباز به پاكدامنی اهمیت می‌دادند و زنان ایرانی پوشیده با چادر یا پوشش‌های دیگری كه بخش‌هایی از موها را می‌پوشاند و تنه را در بر می‌گرفت، در میان مردان ظاهر می‌شدند. در یك مهر سنگی استوانه‌ای كه از دوره‌ی هخامنشی برجای مانده و اكنون در موزه‌ی لوور فرانسه نگهداری می‌شود، شاهزاده‌ی ایرانی و ندیمه‌هایش دیده می شود كه شاهزاده چادر و ندیمه‌ها سرپوش دارند. در طرحی كه روی سنگی در ارگیلی تركیه نقش بسته است، زن ایرانی باپوشش چادر و سوار بر اسب دیده می‌شود. حتی سرپوش‌های پارچه‌ای دوره‌ی هخامنشی از زیر برف‌های منطقه‌ی پازریك روسیه پیدا شده است. (یادآوری می‌شود، سرزمین‌هایی كه نام بردیم، بخشی از امپراطوری پهناور پارس‌ها بودند.)


گلدوزی
نقش زدن بر پارچه و لباس از دیرباز در ایران مرسوم بود. در تابوت سنگی اسكندر كه در موزه‌ی استامبول نگهداری می‌شود، ایرانیان شلوارهایی با پارچه‌های زیبا پوشیده‌اند كه طرح دار و گاهی نقش‌هایی از گل‌ها دارند. گل‌دوزی در دوره‌ی صفویه به شكوفایی رسید به نحوی كه هنرمندان روم شرقی (امپراتوری بیزانس) طرح‌های ایرانی را بر لباس‌های فاخر نقش می‌زدند. حتی ریشه‌ی عنصرهای اصلی گلدوزی امروزی نیز به ایران بازمی‌گردد كه از راه كشورهای ساحل دریای مدیترانه به ایتالیا و اسپانیا رفته و بعدها در سرزمین‌های دیگر مورد توجه قرار گرفته است.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 


ابریشم ایرانی
بافتن پارچه از ایران آغاز شده و تا دروه‌ی صفوی از مهم‌ترین فرآورده‌های صادراتی ایرانیان بوده است. با آن كه بافت ابریشم به چینی‌ها بازمی‌گردد، ابریشم ایرانی در دوره‌ی ساسانیان به چنان كیفیت و ظرافتی رسیده بود كه چینی‌ها نیز از ایران پارچه‌ی ابریشمی وارد می‌كردند. برخی از پارچه‌های ایرانی كه ویژه‌ی اسقف‌ها تهیه شده، هنوز در گنجینه‌های كلیساهای اروپا نگهداری می‌شود.

ردپای شكوه صنعت پارچه‌بافی را در واژه‌های ایرانی كه به زبان‌های مختلف راه‌یافته است، می‌توان پیدا كرد.
در زبان عربی: دیباج (از واژه‌ی دیباگ به مفهوم زری ابریشمی) و استبرق (از واژه‌ی ستبرگ به مفهوم نوعی پارچه‌ی ابریشمی)

در زبان انگلیسی: Tafta (از واژه‌ی تافته به مفهوم نوعی پارچه‌ی ابریشمی) Chintz (از واژه‌ی چیت به مفهوم نوعی پارچه)

در زبان روسی: Izarbaf (از واژه‌ی هزارباف به مفهوم پارچه‌ی زری گلابتون) و Partcha (از واژه‌ی پارچه)



لباس ورزش
ایرانیان نخستین مردمانی هستند كه از لباس ورزشی استفاده می‌كردند. چوگان ورزش باستانی و مورد علاقه‌ی ایرانیان بود. چوگان بازان نوعی پیراهن نیم‌آستین و شلوار تنگی می‌پوشیدند تا هنگاه بازی راحت‌تر باشند. جنس پیراهن چوگان بازی را نیز نوعی انتخاب كرده بودند تا كم‌تر عرق كنند. انگلیسی‌ها در سال‌های استعمار هندوستان در آن سرزمین با چوگان و لباس نیم آستین آشنا شدند و آن را به خود به اروپا بردند كه بعدها به آمریكا نیز راه یافت و به تی‌شرت‌های امروزی منجر شد.


لباس شوالیه‌ها
در دوره‌ی اشكانیان و ساسانیان مردان جنگی خود و اسبانشان را زره پوش می‌كردند. در تاق بستان، در كرمانشاه، سربازی زره‌پوش سوار بر اسب زره‌پوش بر پهنه‌ی سنگ كنده‌كاری شده است كه با دیدن آن به یاد شوالیه‌های اروپایی می‌افتیم. در واقع، شوالیه‌های اشكانی سرمشق شوالیه‌های اروپایی قرار گرفتند.


نوآوری‌های دیگر
دستكش: گزنفون، تاریخ‌نگار یونانی با ایرانیانی روبه‌رو شده بود كه دستهایشان را در پوست‌های ضخیم و قاب‌هایی نگه می‌داشتند. نمونه‌هایی از دستكش‌های زینتی در موزه‌ی ایران باستان نگهداری می‌شود.
انوع كلاه: ایرانیان از دیرباز كلاه‌های گوناگونی می‌پوشیدند كه نشان‌دهنده‌ی موقعیت اجتماعی آنان بود. كلاه پاپ‌ها و حتی تاج برخی از پادشاهان قدیم اروپا، برگرفته از كلاه و تاج‌ پادشاهان ایران است.

چكمه : پوشیدن چكمه‌های چرمی از زمان هخامنشیان مرسوم بود و حتی ژوستی‌نین، امپراتور روم شرقی، چكمه‌های ایرانی می‌پوشید.

شال: هنوز هم در زبان انگلیسی به همین نام خوانده می‌شود (shawl) و نوع مردانه و زنانه‌ی آن هر دو نوآوری ایرانی هستند.

آن سه خرمند: طرحی از سه مغ زردشتی كه برای شست‌ و شو و معطر كردن عیسی مسیح(ع) دعوت شده یودند. این تصویر موراییك، بر دیوار كلیسای سنت اپالینار در شهر راون ایتالیا نقش بسته است.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 


آداب و سنن در حمامهای ایران


سابقاً در همه جای ایران حمام عمومی وجود داشت و اهالی محل اقلاً هفته ای یک بار به منظور نظافت به حمام می رفتند. با این تفاوت که مردان قبل از طلوع آفتاب تا ساعت هشت صبح حمام می گرفتند و از آن ساعت تا ظهر و حتی چند ساعت بعد از ظهر حمام در اختیار زنان بود. امروز هم حمام عمومی در غالب نقاط ایران وجود دارد، منتها فرقش با حمامهای قدیم این است که در حمامهای قدیم از خزینه استفاده می شد؛ ولی در حمامهای عمومی جدید دوشتهای متعدد جای خزینه را که به هیچ وجه منطبق با اصول بهداشتی نبود گرفته است. در حمامهای عمومی خزینه دار که امروزه در ایران کمتر وجود دارد سنن و آدابی را از قدیم رعایت می کردند که بعضاً جنبه ضرب المثل پیدا کرده است.

یکی از آن آداب این بود که هر کس وارد حمام می شد، برای اظهار ادب و تواضع نسبت به افراد بزرگتر که در صحن حمام نشسته، مشغول کیسه کشی و صابون زدن بودند، یک سطل یا طاس بزرگ آب گرم از خزینه حمام بر میداشت و بر سر آن بزرگتر می ریخت. البته این عمل به تعداد افراد بزرگ و قابل احترام که در صحن حمام نشسته بودند تکرار می شد. و تازه وارد وظیفه خود می دانست که بر سر یکایک آنان با رعایت تقدم و تأخر آب گرم بریزد. بسا اتفاق می افتاد که یک یا چند نفر از آن اشخاص مورد احترام در حال کیسه کشیدن و یا صابون زدن بودند و احتیاجی نبود که آب گرم به سر و بدن آنها ریخته شود، مع ذالک این عوامل مانع از ادای احترام نمی شد و کوچکترها به محض ورود به صحن حمام خود را موظف می دانستند که یک طاس آب گرم بر سر و بدن آنها بریزند و بدن وسیله عرض خلوص و ادب کنند.

از آداب دیگر در حمام عمومی خزینه دار قدیم این بود که اگر تازه وارد کسی از آشنایان و بستگان نزدیک و بزرگتر از خود را در صحن حمام می دید، فوراً به خدمتش می رفت و به منظور اظهار ادب و احترام او را مشت و مال می داد یا اینکه لیف صابون را به زور و اصرار از دستش می گرفت و پشتش را صابون می زد.

سنت دیگر این بود که هر کس وارد خزینه حمام می شد به افرادی که شست و شو می کردند سلام می کرد و ضمناً در همان پله اول خزینه دو دست را زیر آب کرده، کمی از آب خزینه بر می داشت و به یکایک افراد حاضر از آن آب حمام تعارف می کرد. برای تازه وارد مهم و مطرح نبود که افراد داخل خزینه از آشنایان هستند یا بیگانه، به همه از آب مفت و مجانی تعارف می کرد و مخصوصاً نسبت به افراد بیگانه بیشتر اظهار علاقه و محبت می کرد زیرا آشنا در هر حال آشناست، و دوست و آشنا احتیاج به تعارف ندارند. در هر صورت این رسم از قدیمترین ایام یعنی از زمانی که حمام خزینه به جای آب چشمه و رودخانه در امر نظافت و پاکیزگی مورد استفاده قرار گرفت، معمول گردید.

بی فایده نیست که اطلاعات زیر درباره حمامهای قدیم و آداب حمام رفتن، از نوشته شادروان علی جواهر کلام نقل شود:

«در عهد قاجاریه حمام رفتن در فصل زمستان کار دشواری بود و غالب مردم اواخر پاییز حمام می رفتند و تا شب عید رنگ حمام را نمی دیدند. این وضع منحصر به ایران نبود، فرنگیها هم تا پیش از جنگهای صلیبی اصلاً اطلاعی از حمام نداشتند و همین که ایام جنگهای صلیبی به شرق آمدند با حمام آشنا شدند. مع ذالک باز هم تا مدتی بعد از آن حمام نرفتن در فرنگستان مد بود و مشهور است که یکی از ملکه های فرانسه همیشه افتخار می کرد که پنجسال است به حمام نرفته است.

حمامهای قدیم معمولاً چند متر از سطح کوچه و بازار پایینتر بود؛ چون اگر غیر از این می بود آب به خزانه سوار نمیشد. سر در حمام شکل دیو و رستم و یا شیطان و مالک دوزخ را نقاشی می کردند و هنوز هم بنده فلسفه آن را نفهمیده ام که نقش شیطان و دیو و رستم، با سر در حمام، چه مناسبت دارد. در هر صورت چندین پله پایین می رفتیم تا به سر بنه یا رختکن می رسیدیم. "بینه" یک حیاط سرپوشیده ای بود که وسط آن حوض بزرگی قرار داشت. اطراف بینه سکوهای بلندی دیده می شد که در آنجا رخت می کندند. استاد حمامی در کنار یکی از آن سکوها یا بالای یکی از سکوها می نشست و جعبه دخل را هم بغل دستش می گذاشت. از سقف بینه چراغ بزرگ گرد سوز و گاهی هم چهلچراغ تا بالای حوض آویخته بود. دور تا دور سکوهای رختکن تیر می گذاشتند و به آن تیرها گویهای شیشه ای رنگارنگ می آویختند. یک تغار (کاسه بزرگ سفالین) محتوی آلو و آب آلو روی چهارپایه نزدیک حوض بود و چندین کاسه کوچک با قاشقهای چوبی پهلوی تغار می گذاشتند. در ایام زمستان به جای آب آلو، لبو و آب لبو را با کمی سرکه توی تغار می ریختند. علاوه بر استاد حمامی یک نفر به نام "جامه دار" یک نفر به اسم "مشت و مالچی" و یک نفر هم به عنوان "پادو" در سر بینه حضور داشتند و تا مشتری وارد می شد، پادو کفش مشتری را زیر سکو می گذاشت و یک لنگ خشک روی سکو پهن می کرد. مشتری که لخت می شد، پادو یک لنگ دیگر به او می داد. مشتری آن لنگ دوم را به کمر می بست. لباسهایش را توی آن لنگ اول می پیچید و از سکو پایین می آمد. از دالان تاریکی می گذشت، و در صحن حمام را می گشود و توی حمام می رفت. در اینجا چند شاه نشین و چند ایوان و چند طاق نما و یک حوض کوچک آب سرد بود و کارگران داخل حمام عبارت بودند از چند دلاک و یک پادو، آبگیر و دو سه پادو....»

این نکته جالب هم ناگفته نماند که ایرانیان تا عصر قاجاریه توی خزانه حمام نمی رفتند، زیرا به گفته مورخ معاصر شادوران رحیم زاده صفوی همه حمامهای ایران، درهایش بسته بود و یک روزنه به نام آخور می ساختند که به خزانه متصل بود و از آنجا آب برداشته خود را می شستند. در آن زمان مردم توی خزانه نمی رفتند و درهای خزانه ها فقط قرن گذشته باز شد و موجب کثافت گرمابه ها گشت.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 


تاريخچه پرچم ايران


پرچم ايران، به رنگ‌هاي سبز، سفيد، و قرمز، درميان اين سه رنگ بسته به نوع حکومت‌هايي که بر ايران فرمان‌روايي کرده‌اند گاه شير و خورشيد - که قدمت بيشتري دارد - و گاه سفيد (بدون نشان) قرار گرفته‌است، درحال حاضر و بعد از انقلاب 1357 هجري شمسي ايران نشاني که بيان‌گر «الله» و شعار «لا اله الا الله» است به رنگ قرمز در ميان پرچم و روي رنگ سفيد قرار گرفته‌است، همچنين 22 «الله‌اکبر» به رنگ سفيد و به نشانه پيروزي انقلاب در روز 22 بهمن، در حاشيه پايين رنگ سبز و حاشيه بالاي رنگ قرمز قرار گرفته‌است.


معناي رنگ‌هاي پرچم
سبز - نشانه خرمي و دوستي
سفيد - صلح و دوستي (بر گرفته از نشانه زرتشتيان)
قرمز - نشان خون از دست رفتگان در راه ايران (شهيدان)

اين سه رنگ از دير باز در نمادهاي ايراني بکار مي‌رفته‌اند. براي نمونه در نگاره‌هايي که از کاخ‌هاي شوش بدست آمده‌است اين سه رنگ را با اين ترتيب مي‌توان ديد.



درفش کاوياني
نخستين اشاره در تاريخ اساطير ايران به وجود پرچم، به قيام کاوه آهنگر عليه ظلم و ستم آژي‌دهاک (ضحاک) برمي‌گردد. در آن هنگام، کاوه براي آن که مردم را عليه ضحاک بشوراند، پيش‌بند چرمي خود را بر سر چوبي کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شوند. سپس کاخ فرمانرواي خونخوار را در هم کوبيد و فريدون را بر تخت شاهي نشانيد. فريدون نيز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پيش‌بند کاوه را با ديباهاي زرد و سرخ و بنفش آراستند و در و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهي خواند و بدين سان درفش کاوياني پديد آمد. نخستين رنگ‌هاي پرچم ايران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه‌اي ويژه بر روي آن وجود داشته باشد. درفش کاويان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاريخ تا پيش از حمله تازيان به ايران، به ويژه در زمان ساسانيان و هخامنشيان، پرچم ملي و نظامي ايران را درفش کاويان مي‌گفتند؛

محمدبن جرير طبري در کتاب تاريخ خود به نام الامم و الملوک مي‌نويسد: درفش کاويان از پوست پلنگ درست شده، به درازاي دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بين نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است، 60 سانتي متر به حساب آوريم، تقريباً پنج متر عرض و هفت متر طول مي‌شود. ابوالحسن مسعودي نيز در مروج اهب به همين موضوع اشاره مي‌کند.

به روايت بيشتر کتاب‌هاي تاريخي، درفش کاويان زمان ساسانيان از پوست شير يا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوري بر روي آن باشد. هر پادشاهي که به قدرت مي‌رسيد، تعدادي جواهر بر آن مي‌افزود. به هنگام حمله اعراب به ايران، در جنگي که در اطراف شهر نهاوند درگرفت، درفش کاويان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور «بهارستان» نزد عمر بن خطاب، خليفه مسلمانان، بردند، وي از بسياري گوهرها، درها و جواهراتي که به درفش آويخته شده بود، دچار شگفتي شد و به نوشته فضل الله حسيني قزويني در کتاب المعجم: «... سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانيدند.



پرچم ايران پس از تازش تازيان
پس از تازش تازيان به ايران، ايرانيان تا 200 سال هيچ درفش يا پرچمي نداشتند و تنها دو نفر از قهرمانان ملي ايران زمين، يعني ابومسلم خراساني و بابک خرمدين، داراي پرچم بودند. ابومسلم پرچمي يک سره سياه رنگ داشت و بابک سرخ‌ رنگ، به همين روي بود که طرفداران اين دو را سياه‌جامگان و سرخ‌جامگان مي‌خواندند. از آنجايي که علماي اسلام تصويرپردازي و نگارگري را حرام مي‌دانستند تا سال‌هاي مديد هيچ نقش و نگاري از جانداران بر روي درفش‌ها تصوير نمي‌شد.


نخستين تصوير بر روي پرچم ايران
در سال 255 خورشيدي ( 976 ميلادي) که غزنويان، با شکست دادن سامانيان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوي براي نخستين بار دستور داد نقش يک ماه را بر روي پرچم خود که رنگ زمينه آن يک‌سره سياه بود، زردوزي کنند. سپس در سال 410 خورشيدي (1031 ميلادي) سلطان مسعود غزنوي به انگيزه دلبستگي به شکار شير دستور داد نقش و نگار يک شير جايگزين ماه شود و از آن پس هيچگاه تصوير شير از روي پرچم ملي ايران برداشته نشد؛ تا انقلاب اسلامي در سال (1979 ميلادي).


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
صفحه  صفحه 1 از 8:  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
فرهنگ و هنر

تاریخ و تمدن ایران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA