ارسالها: 12930
#11
Posted: 16 Jul 2015 16:56
افزوده شدن نقش خورشيد بر پشت شير
در زمان خوارزمشاهيان يا سلجوقيان سکههايي زده شد که بر روي آن نقش خورشيد بر پشت آمده بود؛ رسمي که به سرعت در مورد پرچمها نيز رعايت شد. در مورد علت استفاده از خورشيد، دو ديدگاه وجود دارد: يکي اينکه چون شير گذشته از نماد دلاوري و قدرت، نشانه ماه مرداد (اسد) هم بوده و خورشيد در ماه مرداد در اوج بلندي و گرماي خود است، به اين ترتيب همبستگي ميان خانه شير (برج اسد) با ميانه تابستان نشان داده ميشود. نظريه ديگر بر تأثير آيين مهرپرستي و ميتراييسم در ايران دلالت و از آن حکايت دارد که به دليل تقدس خورشيد در اين آيين، ايرانيان کهن ترجيح دادند خورشيد بر روي سکهها و پرچم بر پشت شير قرار گيرد.
پرچم در دوران صفويان
در ميان شاهان سلسله صفويان که حدود 230 سال بر ايران حاکم بودند، تنها شاه اسماعيل اول و شاه تهماسب اول بر روي پرچم خود نقش شير و خورشيد نداشتند. پرچم شاه اسماعيل يک سره سبز رنگ بود و بر بالاي آن تصوير ماه قرار داشت. شاه تهماسب نيز چون خود زاده ماه فروردين (برج حمل) بود، دستور داد به جاي شير و خورشيد تصوير گوسفند (نماد برج حمل) را هم بر روي پرچمها و هم بر سکهها ترسيم کنند. پرچم ايران در بقيه دوران حاکميت صفويان سبز رنگ بود و شير و خورشيد را بر روي آن زردوزي ميکردند. البته موقعيت و طرز قرار گرفتن شير در همه اين پرچمها يکسان نبوده، شير، گاه نشسته بوده، گاه نيمرخ و گاه رو به سوي بيننده. در بعضي موارد هم خورشيد از شير جدا بوده و گاه چسبيده به آن. به استناد سياحت نامه ژان شاردن جهانگرد فرانسوي استفاده او بيرقهاي نوک تيز و باريک که بر روي آن آيهاي از قرآن و تصوير شمشير دو سر حضرت علي (ع) يا شير خورشيد بوده، در دوران صفويان رسم بودهاست. به نظر ميآيد که پرچم ايران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده نه چهارگوش.
پرچم در عهد نادرشاه افشار
نادر که مردي خودساخته بود، توانست با کوششي عظيم ايران را از حکومت ملوک الطوايفي رها ساخته، بار ديگر يکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوي جنوب تا دهلي، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چين پيش روي کرد. در همين دوره بود که تغييراتي در خور در پرچم ملي و نظامي ايران بهوجود آمد. درفش شاهي يا بيرق سلطنتي در دوران نادرشاه از ابريشم سرخ و زرد ساخته ميشد و بر روي آن تصوير شير و خورشيد هم وجود داشت؛ اما درفش ملي ايرانيان در اين زمان سه رنگ سبز و سفيد و سرخ با شيري در حالت نيمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشيدي نيمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دايره خورشيد نوشته بود: «المک الله». سپاهيان نادر در تصويري که از جنگ وي با محمد گورکاني، پادشاه هند، کشيده شدهاست، بيرقي سه گوش با رنگ سفيد در دست دارند که در گوشه بالايي آن نواري سبزرنگ و در قسمت پاييني آن نواري سرخ دوخته شدهاست. شيري با دم برافراشته به صورت نيمرخ در حال راه رفتن است و درون دايره خورشيد آن باز هم «المک الله» آمدهاست. بر اين اساس ميتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلي ايران است. زيرا در اين زمان بود که براي نخستين بار اين سه رنگ بر روي پرچمهاي نظامي و ملي آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند.
دوره قاجارها، پرچم چهار گوشه
در دوران آغا محمدخان قاجار، سر سلسله قاجاريان، چند تغيير اساسي در شکل و رنگ پرچم داده شد، يکي اين که شکل آن براي نخستين بار از سه گوشه به چهارگوشه تغيير يافت و دوم اين که آغامحمدخان به دليل دشمني که با نادر داشت، سه رنگ سبز و سفيد و سرخ پرچم نادري را برداشت و تنها رنگ سرخ را روي پرچم گذارد. دايره سفيد رنگ بزرگي در ميان اين پرچم بود که در آن تصوير شير و خورشيد به رسم معمول وجود داشت، با اين تفاوت بارز که براي نخستين بار شمشيري در دست شير قرار داده شده بود. در عهد فتحعلي شاه قاجار، ايران داراي پرچمي دوگانه شد. يکي پرچمي يکسره سرخ با شيري نشسته و خورشيد بر پشت که پرتوهاي آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتي آور اين که شير پرچم زمان صلح شمشير بدست داشت در حالي که در پرچم عهد جنگ چنين نبود. در زمان فتحعلي شاه بود که استفاده از پرچم سفيد رنگ براي مقاصد ديپلماتيک و سياسي مرسوم شد. در تصويري که يک نقاش روس از ورود سفير ايران «ابوالحسن خان شيرازي» به دربار تزار روس کشيده، پرچمي سفيد رنگ منقوش به شير و خورشيد و شمشير، پيشاپيش سفير در حرکت است. سالها بعد، اميرکبير از اين ويژگي پرچمهاي سه گانه دوره فتحعلي شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزي را ريخت. براي نخستين بار در زمان محمدشاه قاجار (جانشين فتحعلي شاه) تاجي بر بالاي خورشيد قرار داده شد. در اين دوره هم دو درفش يا پرچم به کار ميرفتهاست که بر روي يکي شمشير دو سر حضرت علي (ع) و بر ديگري شير و خورشيد قرار داشت که پرچم اول درفش شاهي و دومي درفش ملي و نظامي بود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#12
Posted: 16 Jul 2015 16:58
اميرکبير و پرچم ايران
ميرزا تقي خان اميرکبير، بزرگمرد تاريخ ايران، دلبستگي ويژهاي به نادرشاه داشت و به همين سبب بود که پيوسته به ناصرالدين شاه توصيه ميکرد شرح زندگي نادر را بخواند. اميرکبير همان رنگهاي پرچم نادر را پذيرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطيل باشد (بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه) و سراسر زمينه پرچم سفيد، با يک نوار سبز به عرض تقريبي 10 سانتي متر در گوشه بالايي و نواري سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پايين پرچم دوخته شود و نشان شير و خورشيد و شمشير در ميانه پرچم قرار گيرد، بدون آنکه تاجي بر بالاي خورشيد گذاشته شود. بدين ترتيب پرچم ايران تقريباً به شکل و فرم پرچم امروزي ايران درآمد.
انقلاب مشروطيت و پرچم ايران
با پيروزي جنبش مشروطه خواهي در ايران و گردن نهادن مظفرالدين شاه به تشکيل مجلس، نمايندگان مردم در مجلسهاي اول و دوم به کار تدوين قانون اساسي و متمم آن ميپردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسي آمده بود: «الوان رسمي بيرق ايران، سبز و سفيد و سرخ و علامت شير و خورشيد است»، کاملاً مشخص است که نمايندگان در تصويب اين اصل شتابزده بودهاند. زيرا اشارهاي به ترتيب قرار گرفتن رنگها، افقي يا عمودي بودن آنها، و اين که شير و خورشيد بر کدام يک از رنگها قرار گيرد، به ميان نيامده بود. همچنين درباره وجود يا نبود شمشير يا جهت روي شير ذکري نشده بود. به نظر ميرسد بخشي از عجله نمايندگان به دليل وجود شماري روحاني در مجلس بوده که استفاده از تصوير را حرام ميدانستند. نمايندگان نوانديش در توجيه رنگهاي به کار رفته در پرچم به استدلالات ديني متوسل شدند، بدين ترتيب که ميگفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پيامبر اسلام (ع) و رنگ دين است، بنابراين پيشنهاد ميشود رنگ سبز در بالاي پرچم ملي ايران قرار گيرد. در مورد رنگ سفيد نيز به اين حقيقت تاريخي استناد شد که رنگ سفيد رنگ مورد علاقه زرتشتيان است، اقليت ديني که هزاران سال در ايران به صلح و صفا زندگي کردهاند و اين که سفيد نماد صلح، آشتي و پاکدامني است و لازم است در زير رنگ سبز قرار گيرد. در مورد رنگ سرخ نيز با اشاره به ارزش خون شهيد در اسلام، به ويژه امام حسين (ع) و جان باختگان انقلاب مشروطيت، به ضرورت پاسداشت خون شهيدان اشاره شد. وقتي نمايندگان روحاني با اين استدلالات مجاب شده بودند و زمينه مساعد شده بود، نوانديشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شير و خورشيد کشاندند و اين موضوع را اين گونه توجيه کردند که انقلاب مشروطيت در مرداد (سال 1285هجري شمسي 1906 ميلادي) به پيروزي رسيد يعني در برج اسد (شير). از سوي ديگر چون اکثر ايرانيان مسلمان شيعه و پيرو علي هستند و اسدالله از القاب حضرت علي (ع) است، بنابراين شير هم نشانه مرداد است و هم نشانه امام اول شيعيان. در مورد خورشيد نيز چون انقلاب مشروطه در ميانه ماه مرداد به پيروزي رسيد و خورشيد در اين ايام در اوج نيرومندي و گرماي خود است، پيشنهاد شد خورشيد را نيز بر پشت شير سوار کنند که اين شير و خورشيد هم نشانه علي (ع) باشد هم نشانه ماه مرداد و هم نشانه چهاردهم مرداد، يعني روز پيروزي مشروطه خواهان، و البته وقتي شير را نشانه پيشواي امام اول (ع) بدانيم، لازم است شمشير ذوالفقار را نيز به دستش بدهيم. بدين ترتيب براي اولين بار پرچم ملي ايران به طور رسمي در قانون اساسي به عنوان نماد استقلال و حاکميت ملي مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزير وقت، به پيشنهاد هياتي از نمايندگان وزارت خانههاي خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طي بخشنامهاي ابعاد و جزئيات ديگر پرچم را مشخص کرد. بخشنامه ديگري در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر و طي آن مقرر شد طول پرچم اندکي بيش از يک برابر و نيم عرضش باشد.
پرچم بعد از انقلاب اسلامي
در اصل هجدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب سال 1358 (1979 ميلادي) در مورد پرچم گفته شدهاست که پرچم جمهوري اسلامي از سه رنگ سبز، سفيد و سرخ تشکيل ميشود و نشانه جمهوري اسلامي (تشکيل شده با حروف الله اکبر) در وسط آن قرار دارد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#13
Posted: 16 Jul 2015 17:00
روشهاي جالب آرايش در عهد باستان!!
شايد امروز بيشتر از هميشه به درك اين جمله رسيده ايم كه: زن موجود پيچيدهاي است. جنگهاي بسياري در طول تاريخ به خاطر زنان درگرفته و خونهاي بسياري ريخته شده. زن موجود پيچيدهايست و اين پيچيدگي باعث جذابيت او در نوع خود ميباشد. اما در طول تاريخ خانمها و يا بانوان به اين درك رسيده اند كه چگونه اين جذابيت را حفظ كرده و چگونه بر آن بيفزايند!! هر چقدر آنها زيباتر باشند جذابتر هستند و اين صلاح خوفناكترين اسلحهايست كه آنها به آن دست يافته اند. يكي از وسايلي كه به جذابيت آنها ميافزايد " آرايش" آنهاست. مطلب زير مستنداتي از جهان باستان درباره زناني است كه ميخواستند زيبا بمانند. چگونه؟ با ما در طول تاريخ سفر كنيد.
اولين رژ لبها حدود پنج هزارسال پيش درشهر قديمي اور نزديك بابل درست شده بود. در مصر همسايه اور كلئوپاترا از هزاران لوازم طبيعي زيبايي استفاده ميكرده تا قدرت ارغواني افسانهاي خود را حفظ كند. عطرهاي او به طور يقين چهره تاريخ را عوض كرد، زيرا "مارك آنتوني" شيفته رايحه دلپذير عطرهاي او شده بود. "كلئوپاترا " مرتباً با شير الاغ، گل سرخ و نعناي هندي حمام ميگرفت و از لوازم آرايشي ساخته شده و دانههاي ساييده شده كنجد استفاده ميكرد.
او نظير بيشتر زنان مصري علاقه وافري به استفاده از حنا و روغن گردو براي سياهتر و درخشانتر كردن گيسوانش داشت و از مدادهاي مشكي ابرو و چشم استفاده ميكرد كه از پودر سنگ سرمه يك ماده فلزي شكننده و ترد با رنگ درخشان مايل به آبي درست شده بود تا تاثير نگاهش را دوچندان كند. سايههاي آبي و سبز زيباي چشم او چيزي غير از پودر بسيار نرم سنگهاي كم بهاتر مانند لاجورد و مالكيت نبود كه نه تنها پوست را از تابش اشعههاي قوي خورشيد محافظت ميكرد بلكه مصرف آرايشي نيز داشت. لوازم آرايشي ديگر كلئوپاترا، كه چندان چنگي به دل نميزند، رژلبها و روژگونههاي او بودند كه رنگ قرمز ارغواني داشتند و از تخم مورچه پودر شده و كنه قرمز ساييده شده درست ميشدند.
زنان تبسي (=Thebes منطقه اي در مصر باستان) به خوبي ميدانستند كه چگونه از رنگها و پودرهاي طبيعي براي صورت، بدن و موهايشان استفاده كنند. ملكهها و بانوان نجيب زاده مصري را با كوزههاي مرمر سفيد، دفن ميكردند كه محتوي لوسينها و معجونهايي بود كه به تمام بدنشان ميماليدند. در گورهاي اين زنان، جعبه وسايل آرايش، براي جهان پس از مرگشان قرار داده ميشد كه حاوي مدادهاي چشم، ريمل، موم زنبور و آينههايي بود كه از مس بسيار صيقل يافته درست شده بود و دستههايي از عاج حكاكي شده داشت. در مقايسه با ساير فرهنگهاي آن زمان، مصريها بسيار به ظاهر خود ميرسيدند و بدان ميباليدند. پس جاي تعجب نيست اگر نقشهاي ترسيمي از آن دوران كه در مقبرههاي متعلق به پنج هزار سال پيش از ميلاد مسيح، يافت شده كاربرد وسيع لوازم آرايش چشم و ابرو را نشان ميدهد. جاي شگفتي است كه بازماندههاي لوازم آرايش چشم كه در اهرام ثلاثه يافت شده حاكي از آن است كه اين لوازم را از مواد سختي نظير سولفيد سرب و زغال درست ميكرده اند كه ممكن بود چشمها را ناراحت و ملتهب كند. مواد آرايشي صورت به رنگ قهوه اي متمايل به قرمز حاوي خاك رسي بود كه درصد بالايي آهن داشت و به صورت مصريان رنگ خاصي ميداد و حتي دواي ضد چين وچروك نيز وجود داشت كه از گاو وحشي و تخم شترمرغ درست شده بود! خوشبختانه اين داروهاي طبيعي در طول زمان به دست فراموشي سپرده شده اند، اما ساير ابداعات مصريها تا امروز باقي مانده اند. بيشترين امتياز اختراع اولين لوازم آرايش و زيبايي را ميتوان به مصريان قديم داد. آنها علاقه خاصي به خوشبو كنندههاي بسيار معطر داشتند، لوازمي قديمي مانند ظرفهاي حاوي عطرهاي بسيار گرانبها و اسانسهاي روغني براي خوشبو كردن صاحبانشان در "زندگي پس از مرگ" در اهرام پيدا شده است.
بازرگانان عرب كه درخاورميانه سفر ميكردند و محمولههاي گرانبهاي ادويه، كندر و درخت مرمكي (Myrrh) بار شترهايشان بود، اين روغنهاي معطر را ميفروختند. اين محمولهها قيمت گزافي داشتند و حتي گاه قيمتشان بيشتر از طلا بود. ازدستور العملهاي زيبايي كه ازق رون گذشته به دستمان رسيده ميتوانيم اطلاعات مفيدي كسب كنيم. مصريان قديم اولين كساني بودند كه علاوه بر لوازم آرايشي و عطريات، صابون را به وسيله پاك كننده طبيعي به نام ساپونين Saponin درست ميكردند. همچنين چربيهاي حيواني و روغنهاي معطر را به صابون افزودند و آن را به عنوان پاك كنندههاي خانگي و وسيلهاي براي استحمام بكار بردند. آشوريان نيز به آبهايي كه در آن استحمام ميكردند روغنهاي معطر گرانبها ميافزودند و در حفظ سلامت و بهداشت شخصي خود بسيار دقيق بودند. محصولات نرم كنندههاي پوست بدن بسيار شهرت داشتند و موادي كه بر پوست بدن ميماليدند براي اولين بار در حدود هزار سال پيش از ميلاد مسيح بكار برده شدند. اين مواد را از پودر سنگ خارا درست ميكردند و زنان آشوري براي ماساژ بدن و نرم كردن پوست از آن استفاده مينمودند. مصريان و آشوريان پيش از دوش گرفتن (كاري كه بيشتر مواقع انجام ميدادند)، با مشتي شن بدنشان را به شدت ميماليدند تا منفذهاي پوستشان تميز شود. زنان و مردان آشوري بسيار به موهاي خود ميباليدند و هميشه آنها را با دقت خاصي ميبافتند، روغن ميزدند و معطر ميكردند. گلولههاي كوچكي از موم معطر خود را نزديك پوست سر قرار ميدادند تا در طول مراسم تشريفاتي بوي آنها به كمك گرماي بدن آزاد و از طريق تعرق به گردن سرازير شود و تا اواخر شب نيز بوي آنها باقي بماند، مردان ريشهايشان را مانند درختان زينتي به اشكال عجيب و غريبي ميبافتند و ميآراستند، موي صورتشان نمادي از قدرت و استقامت بود و حتي چند ملكه مصري در تشريفات خاص ريش مصنوعي زراندود ميگذاشتند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#14
Posted: 16 Jul 2015 17:02
همان طوركه در جعبه لوازم آرايش توتو Thuthe زن يك نجيب زاده، كه در موزه بريتانيا نگهداري ميشود ديده ايم، آرايش شب نياز به وقت بسيار داشت. وسايلي كه دراين جعبه مييابيم عبارتند از: كفشهاي راحتي (صندل)، بالش كوچكي براي قراردادن بازوان (به منظور استراحت، زيرا آرايش كردن بسيار وقت ميگرفت) سنگ پا براي نرم كردن پوست و زدودن موهاي بدن، مدادهاي چشم از جنس چوب و عاج كه با پودرهاي رنگي استفاده ميشد، يك ظرف برنزي براي تركيب رنگها و سه كوزه براي كرمهاي صورت.
يونانيان قديم نيز چيزهايي درباره آرايش ميدانستند، گرچه ريمل آنها تركيبي از صمغ و دوده بود كمي خشن به نظر ميرسيد. زنان يوناني گونههايشان را با خميرهاي گياهي كه از ميوه توت و دانههاي له و خرد شده درست شده بود رنگ ميكردند تا بدانها رنگ درخشان و سالمي دهند. همچنين عادت خطرناكتري را رواج دادند و آن استفاده از سرب سفيد و جيوه براي پوست صورتشان بود تا رنگ صورتشان مانند گچ سفيد به نظر رسد. اما اين مسئله براي آنها ناشناخته بود كه فلزهاي سنگيني مانند اينها از طريق پوست جذب ميشود و منجر به مرگ زودرسشان ميگردد. اين عادت تاسف انگيز تا قرون متمادي به طول انجاميد. جالينوس، پزشك يوناني، اين مسئله را تشخيص داد و نوشت: "چهره زناني كه اغلب صورتشان را با جيوه رنگ ميكنند، با وجود سن كم مانند صورت ميمون پير و چروكيده ميشود." شهرت جالينوس هم به دليل مهارت فوق العاده اش در پزشكي بوده و هم به خاطراينكه براي اولين بار كرم سردي از موم زنبور، روغن زيتون و گلاب درست كرده وي همچنين مشاهده كرد كه حلزونهاي باغي خوب له شده، مرطوب كننده بسيار موثري هستند و براي چند قرن اين موجودات را در لوازم آرايشي بكار ميبرند.
رسم ديگر يونانيان كه كمي خوشايند تر از رسوم پيش مينمود استفاده از حنا براي رنگ كردن ناخنهاي انگشتان دست و پا به همان ترتيبي كه ما امروزه ناخنمان را لاك ميزنيم بود. همچنين از موي بز رنگ شده، ابروي مصنوعي درست ميكردند و به كمك صمغها و رزينهاي طبيعي، به پوست خود ميچسباندند. با اين وجود، روميها بودند كه بسياري از عادات زيبايي امروزي را بوجود آوردند. با گسترش امپراطوري روم در اروپا، استحمام روزانه در حمامهاي عمومي كه با گلاب معطر شده بود بسيار رواج يافت. همچنين روميها به ساختن تيغهايي از برنز صيقل يافته عادت تراشيدن ريش را در بين مردان شايع كردند. زنان و مردان نجيب زاده به استحمام با شير الاغ ادامه دادند و ملكه پوپايا هنگام سفر الاغهايش را نيز با خود ميبرد. همسر نرون" Neron " مردان نجيب زاده به استحمام با شير الاغ ادامه دادند تا شير مورد نياز براي حمام را داشته باشد. زنان اشراف رومي كاربرد لوازم آرايش طبيعي را با مداد كشيدن به دور چشمانشان، رنگ كردن گونههايشان با خميرقرمز رنگي كه از پوست سوسك درست شده بود و با ماليدن روغنهاي معطرو خوشبو به موهايشان در بريتانيا رواج دادند. يكي از جنبههاي ظاهري آرايش كه وقت بسيار زيادي هم ميگرفت رنگ كردن موها بود. روميها عادت داشتند كه انواع گوناگوني از رنگ موهاي طبيعي را بكار بردند كه يكي از آنها از آهك زنده و خام معدني كه رنگ طلايي قرمز درخشاني به موهايشان ميداد، درست ميشد. با خيساندن پوست گردو در روغن زيتون، روغن گردو درست ميكردند تا موهايشان به رنگ قهوه اي پر رنگ درميآيد و ديگر خاكستري يا سفيد نشود. در روم قديم، موي بلوند و بور را نماد بدي ميدانستند. اما با ورود دختران برده اسكانديناوي، زنان اشراف شروع به رنگ كردن موهاي سياه خود به رنگهاي روشنتر و بلوند كردند و براي اين كار از دم كرده غليظ گل و ميوه درخت زعفران استفاده ميكردند. اكليل كوهي ميوه درخت سرو كوهي - از مواد اصلي داروهاي تقويتي مو بودند كه جلو ريزش مو را ميگرفتند و گلهاي زعفران و موم زنبور نيز براي نرم كردن پوست به كار ميرفت. "پليني دي الدر" نيز كار برد بسياري از لوازم طبيعي زيبايي كرم ميوه به، زعفران و گلاب فاسليس را ذكر كرده است. همچنين در يادداشتهاي وي به كاربرد وسيع عطر پر دوام و غليظ چيپر از شهر سيپروس بر ميخوريم. بسياري از اين مواد هنوز در لوازم آرايش امروزي وجود دارند و ميتوان آنها را دربسياري از داروهاي خانگي موثر به كاربرد. ماده طبيعي ديگري كه خوشبختانه در اثر مرور زمان طرد شد و امروز مورد استفاده قرار نميگيرد عبارت است از فضله كركوديل كه ممكن است باور نكنيد، اما ماسك صورت بسيار مشهوري در روم بود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#15
Posted: 16 Jul 2015 17:04
لباس ایرانی از دوره مغول تا روزگار نزدیک
در گذشته تاریخ ایران زمین نقش طبقات اجتماعی و به طبع مشاغل و وظایف وابسته به آنها در شکل دهی به پوشاک گروه های مختلف مردم کاملاً مشهود بود. از طرفی زندگی پر کشمکش ایرانیان در دوره های گوناگون تاریخی موجب شده بود سبک های پوشاک بیگانه را اقتباس کنند و شیوه پوشش بومی خود را به دیگران ارائه دهند. از این رو در بررسی تاریخ انواع پوشاک در دوره های مختلف بسیاری از جامعه شناسان و مردم شناسان بر توجه به پیام ها و راز و رمزهای موجود نحوه پوشش مردم بسیار تأکید می کنند تا بدین گونه جلوه های روشن تری از زندگی گروه ها و طبقات مختلف اجتماعی به دست آید. امروزه البته اصطلاح نوین«زبان پوشاک» در میان پژوهشگران از این رو رایج شده که پوشاک هم می تواند مانند زبانی نمادین آداب، رسوم و فرهنگ خاص رایج در هر دوره تاریخی- اجتماعی را به ما بشناساند.
ورود مغول به ایران به باور بسیاری از تاریخ شناسان با آغاز دوره ای همراه بود که نفوذ و تأثیر گذاری فرهنگ ایرانی بر خوی و روش مغول کاملاً مملوس است. با این حال در نحوه پوشش مردم و سبک پوشاک تفاوت هایی میان دوره حکومت مغول در ایران با قبل و بعد از آن وجود دارد.
سلطه مغولان بر ایران، باورود بسیاری از سبک های مخصوص به خاور دور بویژه سبک های چینی به سرزمین ما همراه بود.
آثار ورود این سبک را می توان در رداهای مزین افراد عالی مقام و صاحب منصبان آن دوره دید. سبک های چینی نه فقط در البسه درباری که در لباس نظامیان نیز تأثیری بسزا داشت.در این دوره پوشاک زنان تغییرات زیادی نکرد، مگر پوشش سر آنها که چیزی بود شبیه به دستمال سر برای زنان غیر مغول و نوعی کلاه ویژه مخصوص شاهزادگان مغول که از چارچوبی سبک از جنس چوب ساخته می شد که از ابریشم پوشانده شده بود و از رأس آن پری بیرون می زد و به «بغطغ» معروف بود.
از دوره تیموریان به بعد کم کم از نفوذ سبک های مغولی کاسته شد و سبک های ایرانی بتدریج جایگزین آن شدند.
در این دوره تن پوش های تنگ و چسبان جای رداهای گشاد را گرفتند. قبای رویی آن اغلب سراسر باز می ماند. کمر بند دوباره در این دوره رواج یافت و عمامه کم کم جای کلاه های سلجوقی و مغولی را گرفت.
لباس زنان در دوره تیموریان شامل چند لایه از رداهای بلند و تنگ می شد. پیراهن آستین بلند زنان کل بدن را تا پاها می پوشانید و یک تن پوش رویی آستین کوتاه و گاه بی آستین روی آن پوشیده می شد.
دستارهای زنانه در این دوره ساده بود و گاه از پشت آویزان می شد. در این دوره زنان ایرانی از چادرهای سفید که روبنده داشت استفاده می کردند.
ویژگی دیگر پوشاک زنانه، آن بود که از طرح های متنوع و گوناگونی برخوردار بودند.
در یکی از آثار کمال الدین بهزاد متعلق به قرن نهم هجری، تصویر چهارده زن در یک بوستان ترسیم شده که هر یک از آنها سبکی خاص از پوشاک را به تن دارند ولی همگی آنها حجاب بر سر دارند.
این حجاب معمولاً سفید است که گاه به صورت شال با رنگ تیره به دور سر و گردن و شانه ها پیچیده می شده است.
بعضی از زنان این دوره هم از بغطغ استفاده می کردند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#16
Posted: 16 Jul 2015 17:07
زنان ايران قبل از عصر مغول
در دورهاي گوناگون تاريخ ايران بعد از اسلام، هيچگاه زن رسما" در امور سياسي مملکتي دخالت نداشته است، مگر در مواردي خاص و استثنائي که شامل چند زن پادشاه يا حاکم و يا زناني که براساس لياقت و شهامت خاص و دارا بودن هوش و استعداد فوق العاده از پوسته خود بيرون آمده و در عرصه جامعه وسياست قدم نهاده اند. و از اين زنان تا به امروز آثاري زيادي برجا مانده است.
در دوران استيلاي عنصر ترک بر ايران که پيش ازهجوم مغول در حدود دو قرن ونيم به طول انجاميد، از لحاظ شباهت بيش از حد آداب و رسوم و سنتهاي قبيله اي ترک و مغول، جابجا به اهميت وقدرت سياسي زن بر مي خوريم وهمين خود سبب فراهم کردن زمينه اي موافق ومساعد در ايران براي او در زمان حکومت هاي بعدي مي شود.
در زماني که مغول به ايران حمله کرد، حدود دو قرن ونيم مي گذشت که قبايل ترک آسياي مرکزي بر ايران مسلط شده بودند و حکومتهاي کم و بيش بزرگ و مهمي تشکيل داده بودند. هر چند که در اين دوره ها ايرانيان تلاش و کوشش زيادي انجام داده بودند که تمدن و فرهنگ، سنن و آداب خود را همچنان دست نخورده و پابرجا نگهدارند و البته تا حدودي هم موفق شدند. که در اين ميان ميتوان به وضع زن در جامعه ايراني که بنابر سنت قبيله اي آسياي مرکزي حقوقي بالاتر و مقامي والاتر از آنچه داشت دريافت کرد.
ترکها همجون مغولها براي زنان اهميت واحترامي زيادي قائل بودند و زن ومرد از حقوق مادي و معنوي مساوي برخودار بودند. زنان در کارهاي خانه، گردش چرخ اقتصادي، جنگ و همچنين در امور سياسي و مسائل گوناگون همپاي مردانشان مشغول فعاليت بودند. همچنين زنان در اين دوره اموال و ثروتهاي خاص خويش داشتند و به مقامات مهم نائل مي شدند و همچنين در موقع لزوم زمام امور قبيله و يا ايل را در دست مي گرفتند.
حال به مقام و اهميت زن در دوره هاي مختلف را بطور اجمالي مورد بررسي قرار ميدهيم:
دوره غزنوي (351-582):
در اين دوره زنان نقش خود را بطور غير مستقيم و در خلال اقدامات سياسي، مانند مساله جانشيني سلاطين، سياست نزديکي با دولتهاي همجوار، عقد معاهدات صلح و نظير آن ايفا کرده است.
در اين دوره ازدواجهاي سلاطين با دختران حاکم رواج داشت که بيشتر جنبه سياسي و مادي داشتند که بمنظور نزديکي به سلطان و يا تشديد رابطه دوستي با او بوده است
يکي از رايجترين ازدواجها در اين دوره ازدواج شاهزاده خانمهاي غزنوي با حکام خوارزم (خوارزمشاهيان) ميباشد که معروفترين آنان يکي حره کالجي دختر سبکتکين خواهر سلطان محمود است که به همسري ابوالعباس خوارزمشاه در آمد. که اين گونه ازدواج ها رواج زيادي داشت.
در اين دوره زناني که در توطئه ها شرکت مي کردند و يا بالعکس زناني که از لحاظ با سوادي، پارسائي، خانه داري وخدمت به دستگاه غزنويان معروفيتي زيادي داشتند. در اين دوره حرمسراي شاهان و شاهزادگان پر از زنان گوناگون عقدي و غير عقدي، نجيب زاده و کنيز بوده که اين حرمسراها خود دستگاهي مستقل و مفصل داشته که اشخاص زيادي مشغول به کار مي باشند و از اينرو زناني که نقشهاي سياسي ايفا کرده باشند در اين دوره بسيار نادراند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#17
Posted: 16 Jul 2015 17:08
دوره سلجوقي (429-590)
در اين دوره که بتدريج زمينه نفوذ پذيري سنن قبيله اي زياد شد و مثل گذشته تظاهر و تعصب مذهبي نداشتند زنان از پس پرده بيرون آمدند و قدرت و مقامي را که در سرزمينهاي موطن خود داشتند باز يافتند. در اين دوره به زنان بسلطنت و حکومت رسيده و يا به زناني که مستقيم يا غير مستقيم در کار سلطنت شوهران يا فرزندان خود شريک بودند بسيار فراوان مي باشد.
قابل ذکر است که منابع ايراني مسلمان ما با بي ميلي و خشکي از زنان اين دوره ياد کرده اند و از ذکر وقايع مربوط به آنان خيلي سريع گذشته اند ولي در ميان همين نوشته هاي کوتاه و خشک آثاري فوق العاده را ميتوان پيدا کرد.
از زنان معروف اين دوره ميتوان ترکان خاتون، همسر ملکشاه دختر طمغاج خان، نوه ايلک خان از آل افراسياب يا ايلک خانيه است که در کار سلطنت شوهر دخالت مستقيم داشته است و يکي از مهمترين کارهاي که انجام شده توسط اين ملکه برکناري خواجه نظام الملک وزير معروف سلجوقي است که بر سر مسائل جانشيني بخصوص با يکديگر اختلاف داشته اند که گويا تا مدتها اين اختلافات حل نشد و ترکان خاتون در اين مبارزه پنهاني پيروز گرديد.
از زنان ديگر اين دوره پادشاه خاتون دختر قتلغ ترکان مي باشد که او نيز بر کرمان فرمان رانده است که زناني فوق العاده مهم و با اصالتي بوده است.
همچنين درباره پادشاه خاتون مي گويند که زن عالمه عادله اي بود و در نفس او خيلي خاصيتهاي مثبتي بود که هنرمند، خطاط و همچنين شاعر و با دانشمندان و اهل فضل زياد در تماس بود و در عهده اين پادشاه شعر رونقي تمام گرفت و همچنين مدارس علم را برپا کرد و رونقي جديد بخشيد و اين چند بيت شعر زير از اين پادشاه خاتون شاعر مي باشد:
من آن زنم که همه کار من نکو کاريست
بزير مقنعه من بسي کله داريست
بهر که مقنعه اي بخشم از سرم گويد
چه جاي مقنعه تاج هزار ديناريست
همانطور که ميدانيد در زمان حکومت سلجوقي و سپس اتابکان زنان نقش بسيار موثري را در تشکيل و دوام حکومتهاي محلي ايران به عهده داشته اند و موفقيتهائي در مقابل ايلخانان به دست آورده اند.
دوره خوارزمشاهي (490-628)
عصر خوارزمشاهيان دوره مهمي از لحاظ حکومت زن بر ايران است. در نتيجه ازدواجها وسيله نزديکي حکام و سلاطين به يکديگر مي شدند.
از اولين زن مشهور خاندان ترکان خاتون همسر سلطان ايل ارسلان است که يکي از مهمترين و بزرگترين زنان دوره خوارزمشاهي به حساب مي آيد. وي در زمان شوهر مورد مشورت او و بنا بر سنت ترکان در کار مملکت نظارت مستقيم داشت. وقتي شوهرشان فوت شد ايشان خود به تنهايي زمام امور به دست گرفت که در جنگهاي بسيار هم شرکت کرد.
ترکان خاتون که در دوره فرمانروايي سلطان محمد رسما حکومت خوارزمي را بعهده داشت در اداره مملکت هم پايه پسرش بود و در سراسر قلمرو خوازمشاهي هنگامي که از جانب وي و سلطان دوفرمان جداگانه ومختلف در يک قضيه ميرسيد تنها تاريخ فرمان را نگاه مي کردند هر کدام تاريخي موخر داشت آن فرمان را به کار مي بستند
ترکان خاتون وزير مخصوص داشت وهفت تن از دانشمندان مشهور در ديوان انشاي او به کار مشغول بودند.
ترکان خاتون زني ستمکار و سنگدل بود وسبب نابودي بسياري از خاندان هاي کهن و اصيل ايراني شد. همچنين او زني عياش و خوشگذران بود و پيوسته درخفا مجالس انس و طرب برپا مي کرد.
و سرانجام به حمله مغول ها به ايران توسط چنگيز خان دستگير شد و تا زماني که سلطان جلال الدين در قيد حيات بود از اخبار ترکان خاتون خبري بدست مي آمد ولي پس از مرگ وي ديگر از سرنوشت اين خاتون در ايران اطلاعي به دست نيامد.
پس ميتوان نتيجه گرفت که مغول سنت احترام و اهميت نسبت به زن را بر زمينه مطلوب و استواري که در طول دو قرن و نيم در ايران فراهم شده بود، گسترد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ویرایش شده توسط: pixy_666
ارسالها: 12930
#18
Posted: 16 Jul 2015 23:23
مراسم چولی قزک در فردوس
برای دفع خشکسالی از دیرباز مراسمی تحت عنوان کلی طلب باران یا باران خواهی در فردوس اجرا می شد که اکنون نیز البته محدودتر و ساده تر از گذشته به اجرا در می آید. ، ساختن عروسک باران و خواندن ترانه های باران بازگوکننده خواسته کشاورزان و دامداران برای بارش باران است.
● چولی قزک :
چولی قَزَک عروسکی است با بدنه ای چوبی به صورت صلیب که بر آن لباس می پوشانند تا به صورت آدمکی پارچه ای در آیدویا یک کت را روی چوب می انداختند به عنوان چولی قزک.
اغلب زنان آن را می ساختند و در کل، مدیریت مراسم چولی قزک با زنان بود. اما امروزه بچه ها عروسک را درست می کنند.
● نحوه ی اجرای مراسم:
نحوه ی اجرای این مراسم به این صورت بود که در سالهای خشکسال در اواخر فصل زمستان و اوایل فصل بهار بچه ها عروسک چولی قزک را می ساختند و آن را دسته جمعی در کوچه های شهر یا روستاهای فردوس می گردانند و جلو هر خانه ای،
● می ایستیدند و می خوانند:
چولی قزک بارون کن culi-qazak bâron kin
بارون بی پایون کن e bi pâyon kon bâron
گندم به زیر خاکه gandom be zire xâka
از توشنگی هلاکه az tosnegi halâka
گل های سرخ لاله golhae sorxelâla
از توشنگی مناله menâla az tosnegi
چولی قزک، بیا بیا culi -qazak biyâ biyâ
با ابرای سیا سیا bâ abrâ e siyâ siyâ
بارون بیا جر جر ari ari bâron biyâ
تو نودونا شر شر to nodônâ sor sor
سپس صاحب خانه به کودکان مقداری شیرینی و آجیل می دهد
و روی چولی قزک آب می پاشد. کودکان شیرینی ونقل جمع آوری شده را بین خود تقسیم می کنند.
اجرای این مراسم روحیه ی همکاری وصمیمیت را میان کودکان ونوجوانان افزایش می دهد.
● معنی عبارات وکلمات:
▪ چولی قزک: نشانه ی فرشته ی باران است
▪ بارون : باران
▪ بی پایون: بی پایان
▪ توشنگی : تشنگی
▪ مناله: ناله کردن
▪ ابرای : ابرهای
▪ جر جر، شر شر: نشانه ی صدای باران است
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#19
Posted: 16 Jul 2015 23:25
موسیقی های دوران هخامنشی
موسیقی مذهبی
بر اساس نوشتههای هرودوت مورخ یونانی، مغان هخامنشی بدون همراهی ساز با نای سرودهای مذهبی میخواندند و از این نظر، نه مثل سرود خوانان بابلی و آشوری بودند و نه تحت تاثیر اقوام سامی. موسیقی این سرودها صرفآ موسیقی آوازی بود و نه موسیقی سازی.
مشاهده میکنید که پرهیز از استفاده از ساز و آلات در موسیقی مذهبی از ادوار گذشته تاریخی وجود داشته و اثرات آن تا به امروز هم به چشم میخورد.
مسئولیت اجرای سرودهای مذهبی با موبدان خوش آواز بوده و به قول "استرابو" دانشمند یونانی این نغمهها منحصر به مفاخر پهلوانی و مناجات با یزدان بوده است. شایان ذکر است که امروزه بازماندههایی از این آئین کهن هنوز هم در فرهنگ ایران دیده میشود.
هرودوت همچنین مینویسد:
"ایرانیان برای قربانی در راه خداوند و مقدسات خود، کشتارگاه و آتشکده ندارند و بر قبور مردگان شراب نمیپاشند. در عوض یکی از پیشوایان مذهبی حاضر میشود و یکی از سرودهای مذهبی را میخواند."
موسیقی رزمی
اما در دوران هخامنشی موسیقی نوع دیگری هم موجود بوده است. یکی از انواع دیگر، موسیقی رزمی با جنگی بوده است.
گزنوفون دیگر مورخ یونانی در کتاب "سیروپیدیا" مینویسد:
"کورش کبیر به عادت دیرینه، در موقع حمله به ارتش آشور سرودی را آغاز کرد و سپاهیان او با صدای بلند آنرا خواندند و بعد از پایان سرود، آزادمردان با قدمهای مساوی و منظم به راه افتادند. کورش در وقت حمله به دشمن سرود جنگی را آغاز کرد و سپاهیان با او هماهنگ شدند."
"کورش برای حرکت سپاه دستور داد سربازان با شنیدن صدای شیپور قدم بردارند و حرکت کنند، زیرا صدای شیپور علامت حرکت است."
این سرودهها برای بر انگیختن حس شجاعت و دلیری سربازان اجرا میشد و گزنوفون اضافه میکند که:
"کورش از کشته شدن سربازان طبری و طالشی مغموم شد و برای مرگ سربازان مازندرانی و طالشی سرودی خواند و این همان سرودی است که در ادوار بعد در مراسم موسوم به 'مرگ سیاوش' خوانده میشد."
این مراسم هنوز هم در بین بسیاری از طوایف ایرانی وجود دارد و بنام "سوگ سیاوشان" یا "سووشون" معروف است و بقایای این آئین قدیمی حتی در مراسم آئینی ایران بعد از اسلام نیز دیده میشود.
از دوران هخامنشی سازهایی باقیمانده است از آن جمله میتواند به کرنا، نی، شیپور، کوس (نوعی ساز ضربی)، درای و سنج اشاره کرد.
در سال 1336 هجری شمسی در کاوشهای تخت جمشید در حول و حوش آرامگاه اردشیر سوم هخامنشی، یک شیپور فلزی به طول 120 سانتی متر به دست آمد که شبیه کرنای است. قطر دهنه آن 50 سانتیمتر و جزو سازهای جنگی محسوب میشود.
موسیقی مجلسی
اما نوع دیگری از موسیقی بنام مجلسی نیز در آن روزگار مرسوم بوده است. موسیقی مجلسی یا همان بزمی از دیر باز در تمدن ایران وجود داشته است. آوازهای فراغت، سرودهای شادی و سرور، در جلسات بزم بکار میرفت و سازهای ویژه و شیوه اجرای خاص خود را داشت.
گزنوفون و هرودوت هر دو از این نوع موسیقی نام برده اند و دیگر مورخ یونانی "آتنه" در این باره نوشته است که:
"در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاه هخامنشی برگزار میشد، نوازندگان و خوانندگان با اجرای برنامههایی در مجلس شرکت میکردند و خوانندگان و نوازندگان در آن جشنها سهم اساسی داشتند."
هرودوت از وجود تعداد زیادی موسیقیدان در عصر هخامنشی یاد میکند و مینویسد که آنها در دربار نیز زندگی میکردند و در روزهای جشن همچون مهرگان، سده، نوروز و ... به دربار خوانده میشدند و شادی و سرور برپا میکردند.
گزنوفون نیز مینویسد:
"کورش برای کیاخسار تعدادی از موسیقیدانها را برگزید ... اسکندر مقدونی از خزانه کورش 320 فقره اسب و آلات موسیقی را بدست آورد ..."
و جالب اینجاست که در سفرنامه فیثاغورث نیز به مراسم تاجگذاری داریوش اشاره شده است:
"حدود 360 دختر خنیاگر (نوازنده یا خواننده) به آوزاخوانی و نوازندگی میپرداختند."
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#20
Posted: 16 Jul 2015 23:30
پری در فرهنگ و ادبیات ایران
پری قرنهاست که در ذهن و اندیشه ایرانیان زنده مانده است. از اوستا تا قصّههای عامیانه مادربزرگها، نام پری بارها تکرار شده است. پری موجودی افسانهای و بسیار زیبا و فریباست. در طیّ قرنها، شخصیت او بارها دگرگون شده؛ گاه مظهر هر گونه پلیدی و بدخواهی است و گاه همچون فرشته، به گفته حافظ (متوفی: 792 ق.)، «از هر عیب بری است»؛ گاه همراه جادوان (= جادوگران) است و گاه با جن یکسان.
نام پری در اوستا به صورت «Pairika» و در زبان پهلوی ذکر شده است.
پریان در اوستا موجوداتی اهریمنی و نابکارند که از آنها در کنار «جادوان» یاد شده است. در کنار دریای «فراخکرت» به صورت ستارگان دنبالهدار در میان زمین و آسمان میپرند و ستاره «تشتر» آنها را در هم میشکند. همچنان که «تشتر» در برابر «پری خشکسالی» نیز پایداری نموده و او را شکست داده است.
«موشپری» یکی از پریانی است که نامش در اوستا آمده است و دیگری پری «خناثئیتی» است که گرشاسپ، پهلوان مشهور، با او ارتباط داشت. پری در زند وندیداد «دیوزن» معرفی شده است.
در جایی از بندهش نیز به همین مفهوم به کار رفته و در جای دیگری از آن از جمله موجودات اهریمنی است که نامش در کنار نام «جادو» آمده است.
از اوستا تا قصّههای عامیانه مادربزرگها، نام پری بارها تکرار شده است. پری موجودی افسانهای و بسیار زیبا و فریباست. در طیّ قرنها، شخصیت او بارها دگرگون شده؛ در گزیدههای زادسپرم از «پری سگ پیکر» که در بیشهای جای دارد، یاد شده است و همچنین از «پری پیکران»ی که از دریا برآیند و پوشش مادی دارند و با جادوگری آفریدگان را تباه کنند.
در شاهنامه از پری در کنار «دیو» و نیز در کنار مرغ و جانوران درنده جزو فرمان بران و سپاهیان برخی از شاهان پیشدادی یاد شده است.
برخی از اسطوره شناسان ایرانی معتقدند که در روزگاران کهن، پیش از دین زرتشت، پری در اصل ایزد بانوی باروری و زایش بود که تولد فرزندان، برکت و فراوانی نعمت، جاری شدن آبها و رویش گیاهان به نیروی او بستگی داشت.
پری به مردان عشق میورزید و آتش عشق را در نهاد انسانها بر میافروخت و در این کار مانند زنی جوان، بسیار زیبا و فریبنده تصور میشد. ظاهراً پری پیش از ظهور دین زرتشت ستایش میشد اما با دینآوری زرتشت و در پی آن دگرگونیهای اجتماعی، در اعتقادات زرتشتیان به صورت موجودی زشت و اهریمنی درآمد.
با این حال، طرفه آن است که امروزه همچنان برخی از زرتشتیان برای گرفتن حاجت به «دخترشاه پریان» متوسل میشوند و سفرهای را به نام او همراه با آیینی خاصّ میگسترند.
نشانهایی از تصورات دیرین ایرانیان درباره ارتباط پری با کامکاری و باروری، با چهرهای ستودنی در ادب فارسی دوره اسلامی و فرهنگ عامه ایران باقی مانده است.
با وجود چهره اهریمنی پری در دین زردشتی، پری در ادب فارسی مظهر زیبایی است؛
چنان که شاعران معشوق خود را به پری مانند کردهاند. پری در کنار «حوری» و واژگانی مانند «ماه»، «گل» و «سرو»، که زیبایی و خوشاندامی را وصف میکند، در شعر غنایی فارسی بسیار به کار رفته است؛ و ترکیباتی نظیر پری پیکر، پری چهره، پری دیدار، پریرخسار، پری روی، پریزاد و پریزاده، همه زیبایی و دلربایی را وصف میکند.
در داستانهای فارسی «دختر شاهپریان» آنچنان زیبا است که ازدواج با او بهصورت آرزو در آمده است و در قصّههای عامیانه بارها از عشقورزی و ازدواج قهرمانان داستان با پریان، خاصّه دختر شاه پریان، یاد شده است؛ همچنانکه اسکندر، مطابق اسکندرنامه نسخه نفیسی، با پادشاه پریان به نام آراقیت و سپاهیانش با پریان دیگر، و حمزه در قصّه حمزه با اسمای پری ازدواج میکنند. بدین ترتیب، پری در قصّههای فارسی، بیش و کم، عیش و طرب و کامورزی و عشقبازی را تداعی میکند و از آن است که در «اسکندرنامهی کبیر» نامهای سه دختر شاه پریان، ملک طیفور، عبارت است از: فرحافزار، روح افزا و عیشافزا.
گاه پریان خود عاشق قهرمانان داستان میشوند و اگر قهرمانان به وصال با آنها تن در ندهند، پریان آنان را میآزارند و یا گرفتار جادو میکنند. در سامنامه، منظومهای منسوب به خواجوی کرمانی، شاعر سده هشتم، عالم افروز پری نیز عاشق سام است و میخواهد با او درآمیزد؛ اما سام که دلباخته پریدخت، دختر خاقان چین، است، همواره از پیوند با این پری سر میپیچد و او نیز با افسون خود پریدخت را به دریای چین میاندازد. با عنایت به اینکه در اوستا «Sama» لقب گرشاسپ است، چنین به نظر میرسد که عالم افروز در سام نامه دگرگونهای از همان پری خناثئیتی است که مطابق اوستا گرشاسب با او در آمیخت.
در داستانهای فارسی «دختر شاهپریان» آنچنان زیبا است که ازدواج با او بهصورت آرزو در آمده است و در قصّههای عامیانه بارها از عشقورزی و ازدواج قهرمانان داستان با پریان، خاصّه دختر شاه پریان، یاد شده است؛
در هزار و یک شب پری «جنیه» نامیده شده است و در حکایت «نورالدین و شمسالدین» و حکایت «ملک شهرمان و قمرزمان» پریان باعث میشوند که دختر و پسری به یکدیگر عشق بورزند و با هم ازدواج کنند؛ چنانکه بیژن در شاهنامه نیز در دفاع خود نزد افراسیاب، پری را باعث عشق خود و منیژه معرّفی میکند. این همه، ظاهراً، بازتابی از اعتقادات ایرانیان باستان درباره پری به عنوان الهه عشق و زایش است.
برخی از عوام ایران جایگاه پریان را که عبارت است از چشمه سارها، چاهها، پاکنهها و پلکان آب انبارها، اصطلاحاً «فاضل» مینامند. شایان توجّه است که در بیشتر مکانهای فاضل رطوبت هست؛ چنانکهگویی پری به گونهای با آب و رطوبت پیوند دارد. در اعتقادات ایرانیان باستان نیز جاری شدن آبها و رویش گیاهان به گونهای با پری در ارتباط بوده است.
در داستانهای فارسی نیز جایگاه پریان یا در چاه است، یا در دریاست، و یا در نهر و چشمه به سر میبرند و به آبتنی و شستوشوی مشغولند. در بخشی از دارابنامه ی طرسوسی با انسانهای آبی روبهروییم و از جمله زنی آبی که بسیار زیباست و قهرمان داستان دلباخته اوست و با هم ازدواج میکنند.
شاید این زن آبی همان «پری دریایی» باشد که ظاهراً اصل و نسب ایرانی ندارد و از اساطیر یونان و روم به فرهنگ ایرانی وارد شده است. به هر حال، در داستانهای فارسی همیشه هم جایگاه پریان در آب نیست. گاه نیز در زیرزمین پنهاناند که البته در آنجا نیز رطوبت هست. در برخی از داستانها هم جای آنها در کوه قاف یا نزدیک به آن ذکر شده است.
مطابق با آنچه در زبان و ادب فارسی آمده است، پریان از دیدگان انسانها پنهاناند، به سرعت در حرکتاند، بال و پر دارند، در هوا پرواز میکنند و پیش از آنکه به زمین فرود آیند، دود و ابر در آسمان پدیدار میگردد. چهره آنها مانند آدمی است اما اندامشان در دارابنامه ی طرسوسی به مرغ و پاهایشان در اسکندرنامه به چهارپایان شبیه است که در این صورت با سانتورها یا قنطورسها (Centaurus) در اساطیر یونان و روم همانندند. برخی از پریان با آدمیان همزادند و چهره آنان همانند چهره انسان همزادشان است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟