ارسالها: 12930
#41
Posted: 17 Jul 2015 13:50
وضع عمومی دیانت هخامنشیان
آنچه كه به احتمالی قرین با یقین میتوان گفت، آن است كه شاهنشاهان هخامنشی در آغاز با دین زرتشت به شكل صافی و پاكش آشنایی داشتند. با آن روش زرتشتی كه هنوز كاملاً از شكل اصلی خود خارج و منحرف نشده و به وسیلهی مغان و تماس با عقاید و ادیان ملل و قبایل بسیاری كه با ایرانیان برخورد پیدا كردند، تغییر ساختار نداده بود. امّا با تمام این احوال در بازسازی آیین اوایل عصر هخامنشی و شناخت آن به اندازهای مدارك كم است كه هرگاه بخواهیم از روی آن مدارك اندك به بازسازی كاملی دست بریم، به نتیجهای بیانجام فراخواهیم رسید.
امّا آنچه كه در آغاز بدان دست مییابیم، یك نوع یكتاپرستی پالوده و صافی است كه در آن عصر بسیار شگفت به نظر میرسد. این توجّه صِرف به یكتاپرستی، یا شیوهای از یكتاپرستی كه روشهای شرك پیشین هنوز مصرّانه خود را بدان میشناسانند، لازم است در قومی ظهور كند، و یا از فكر مردمی تراوش نماید كه از لحاظ و دیدگاه علمی و دانشْ آگاهی، برخورداری بسیاری داشته باشد، چون میدانیم كه تنها نقش علم است كه هر چه بیشتر پیشرفت نماید، شركت و باورهای چند خدایی بیشتر به توحید و گاهی تعدّد خدایان گرایش میكند؛ و این چنین روشی بیشك بایستی میان قومی به وجود آید، تا پیامبری آن چنان كه زرتشت بود ظهور كند.
زرتشت بیشك یك موحّد راستین بود. از نظرگاه او اهورامَزْدا به واقع خدایی بود یگانه و بیدستیاری مستقیم. امّا هرگاه از اندیشهی نیك Vohu Manah ، وُهومَنَه، بهمن و پاكروانی و پرهیزگاری Armaiti ] وُهومَنَه آرْمَئی تی [ و اینگونه ] منظور امشاسپنداناند سخن میگفت، بیشك از برای آن بود كه مشكل سرشتی انسانی بسیار به دشواری میتواند با به كاربردن واژهای، یا واژههایی معدود به طرز شایان و رسایی اندیشه نماید، و آنچه كه مسلّم است اینها به شكلی بسیار ساده و بیپیرایه از صفتهای خدایی یكتا محسوب میشد كه برتر از همه چیز بود. دیوها (خدایان)یی كه به وسیلهی مخالفان پیامبر مورد پرستش و نیایش قرار میگرفتند، در حقیقت چیزی خارج از زمرهی ارواح و روانهای خبیث نبودند كه زرتشت همواره با صَبغه و روش یك موحّدِ با ایمان نسبت به آنها تنفّر ورزیده و مردودشان میشناخت.
و آنچه كه به گفتهی اولمستد Olmestead جالب است اینكه دین زرتشت با تمام نفوذ و قدرتی كه داشت، نه در داریوش و نه در امّتْ پذیرش شایستهای نداشت. آیا میان یسْنا، هاتِ چهل و چهار، بند سه و چهار با این قسمت از كتیبهی داریوش كه در شوش به دست آمد، میتوان تقارن برقرار كرد:
«خدای بزرگ است اَهورامَزدا كه آن آسمان را آفرید كه این زمین را آفرید، كه شادی را برای بشر آفرید، كه داریوش را شاه كرد... اَهورامَزدا خدای بزرگی است برتر از تمام خدایان. او مرا آفریده، او مرا شاه كرد... اهورامزدا پشتیبان توانای من است و آنچه كه او به من امر میكند بكنم به دست من انجام میشود؛ هر چه من كردم به فضل اهورامزداست».
پس متوجّه میشویم كه اَهورامَزدا خدای (بَغْ) Baya بزرگی است. خدایی است یكتا، سازنده و آفریدگار همه چیز كه خداوند بزرگ جهان است و این امر و موضوع در تمامی كتیبهها تكرار میشود و هر چه كه از مبدأ خود دور میشود، بر اثر تأثیرات زمانی مفهوم خود را از دست داده و از شركْ نقش برمیدارد. امّا با تمام این احوال، اَهورامَزدا یگانه بَغ نبود و داریوش كراراً از این مسئله یاد میكند. این انحرافی است از آیینی كه یكتاپرستی را تبلیغ میكرد و تمام خدایان گذشته را كه نفوذی بسیار داشتند برافكنده بود؛ امّا انحراف هر چند بسیار كوچك است، محسوس میباشد و آیا این بغان دیگر كدامند؟ بیشك همان خدایان قدیم كه از زمان اردشیر دگر باره به شكلی صریح كنار اهورامزدا قرار Mi - اَناهیتامیگیرند و خواهیم گفت كه چرا مهر و ناهید (میثْرَه (Anahita این بغ مرد و بغ بانوی بزرگ، دگرباره در زمان هخامنشیان قدرت و مقام پیشین را به دست آوردند و منشأی شدند برای تتلیت بزرگ زمان هخامنشی كه با راز همراه بود.
به هرانجام این قدر مسلم است كه مشاهده میكنیم اهورامزدا سرآمد مغان و بَغِ بزرگ است، امّا از كتیبههای داریوش چیزی از بغان دیگر دستگیر و مفهوم نمیشود و تنها از زمان اردشیر دوم(مِمْنون)Memnon «به یادآور» است كه از بغانِ دیگری آگاهی مییابیم. این معنا از گفتههای هرودوت Herodotus نیز دربارهی آداب و آیین پارسها برمیآید و ما به موجب نوشتههای وی آگاه میشویم كه پارسها میترا Mithra، ماه، زمین «زَم Zam» آتش «آتَر Atar»، آب «اَپَمْ نَپات Apam Napat»، وَیو «Vayu» را پرستش میكردهاند. امّا سیر تدریجی دیگرگونی در توحیدِ نسبی شاهان هخامنشی از زمان اردشیر دوم با قرارگرفتن مهر خداوند راستی و پیمان و آناهیتا Anahita ایزدبانوی آبها و حاصلخیزی و تولید در كنار اَهورامَزْدا، بَغِ بزرگ نمودار میشود.
در آغاز از روش دینی ساكنان بومی فلات سخن گفته شد، آن گاه از آیینِ آریاییها و نفوذِ روشها و معتقدات بومیان بر باورهای دینی آنها نیز اشاراتی گذشت و سرانجام در اصلاحات و عقایدِ زرتشت بسیاری از عناصر آریایی با تغییر و تبدیلها و اصلاحاتی به زندگی خود در هیئت و دستگاهی نو ادامه دادند. مطابق با گفتههای هرودوت دورنمایی از اخلاق، آداب، عادات و رسوم پارسها نقش میشود كه بنابر آن میتوان دریافتهایی حاصل نمود.
نقل نوشتههای هرودوت، بدون آنكه از زرتشت یاد كند، منظری از: رسوم، آداب، تشریفات، اخلاق، قوانین و آیین پارسها را نمایان میسازد كه در این بند به نقل رئوس آن مبادرت میشود. هرودوت در كتاب اوّل خود، بند صد و سی هشت از غلبهی نهایی كوروش بر استیاگس Styages یا آژی دهاك سخن گفته و پس از آن بلافاصله از آیین و رسوم پارسیان سخن میگوید و این منظری است از زندگی اجتماعی، اخلاقی و دینی پارسها در آغاز شاهنشاهی آنها.
هرودوت چنین آغاز میكند كه پارسیان در شیوهی پرستش به هیچ روی از برای خدایان خود مجسمه، پرستشگاه و یا قربانگاه بنا نمیكنند و نسبت به آنانی كه مبادرت به چنین كارهایی مینمایند، از لحاظ مرتبت عقلانی ارزشی قایل نشده و حتی به آنان نسبت دیوانگی میدهند. وی خود نتیجه میگیرد كه شاید منشأ و خاستگاه چنین امری از آن جهت است كه پارسها چون یونانیان از برای خدایان صفات و خصوصیات بشری قایل نیستند. رسم آنان چنین است كه بر بلندترین نقاط كوهستان رفته و از برای زِئوس Zeus (اَهورامَزْدا) هدایا و قربانیهایی تقدیم میكنند. هرودوت در اینجا دچار اشتباهی شده است، چون میگوید این خدای بزرگ را با كاینات و آسمانها یكی میدانند، در حالی كه در قسمتهای گذشته متوجّه شدیم كه آریاییها آسمان را دیااوس Dayaus مینامیدند و شاید هرودوت بنابر تجانس لفظی با زَئوس، خدای بزرگ پارسها را همانند با آسمان و كاینات دانسته، در حالی كه اهورامزدا به موجب گاثاها و الواح و سنگ نوشتههای داریوش خدای بزرگ و آفرینندهی زمین و آسمان و جملهی كاینات است. آن گاه اشاره میكند كه در آن بلندیها از برای خورشید «مهر» ماه، زمین «زَم»، آب «اَپَمْ نَپات»، آتش «آتَر» و باد «وَیو» هدایا و قربانیهایی تقدیم میكنند. در آغاز اینها خدایانی بودند كه پارسها برایشان عبادت و قربانی میكردند، امّا بعدها در اثر برخورد با آشوریها، برای آفْرودیت اورانیا Aphrodite ourania نیز قربانی كردند و این همان الاههای بود كه آشوریها آن را میلیتا Myllitta و اعراب آلیتات Alitat مینامیدند و پارسها آن را میترا Mithra میخواندند. امّا در واقع هرودت میترا را با آناهیتا اشتباه كرده است، چون اَناهیتا است كه یك بَغْبانو میباشد، نه میترا.
پس وی دربارهی مراسم مذهبی و اهدای قربانی پارسها سخن میگوید كه در مواقع تشریفاتی دربارهی اهدای قربانی نه معبدی برپا میدارند و نه مذبحی، نه قربانی را با نوارها و آذینها میپیرایند و نه ترنّم موسیقی برپا میكنند و نه بسیاری از تشریفات دیگر را مراعات میكنند، بلكه به سادگی هنگامی كه یك پارسی درصدد قربانی برای خدایان برمیآید، چارپای قربانی را به جایگاهی پاك برده و بر كلاه خود شاخهیی چند از گل خرزهره قرار میدهد. به هنگام قربانی وی به هیچوجه تنها برای خود بركت و خیرات طلب نمیكند، بلكه برای تمام پارسها دعا میكند و خود او نیز كه جزو پارسهاست، از دعای خیر به سهمی برخوردار میشود، پس از آن قربانی را به قطعات كوچكی تقسیم كرده و پس از پختهشدن بر بستری از علفهای سبز و تازه، به ویژه شبدر قرار میدهد. در این مراسم حتماً لازم است تا یكی از مغان حاضر باشند و هرگاه مغی نباشد انجام مراسم قربانی مقدور نمیشود. مغ در این هنگام سرودی میخواند كه نَسَب نامهی خدایان «تَئوگونی Theogonie» است و پس از انجام سرود، شخصی كه قربانی كرده است، گوشت را به خانه برده و به هر شكلی كه مایل باشد به مصرف میرساند.
مسئلهی مهم دیگری كه حتی هرودوت دربارهی آن با احتیاط سخن میگوید، مربوط است به مردگان و به آدابی دربارهی آنها. هرودوت میگوید آنچه كه در این باره شرح میدهیم از زمرهی مسائلی مرموز است كه بالشخصه دربارهی آن آگاهی درستی ندارم. امّا آنچه مشهور است اینكه بایستی مردگان خود را پیش از دفن (در دخمه نهادن ) نزد سگان و پرندگان درنده و گوشتخوار بیفكنند تا آنها را پارهپاره كنند. در مورد مغان من به این چنین كاری اطمینان دارم، چون آنان در نظرگاه عام به این امر اقدام میكنند. امّا پارسها پیش از آنكه جسد را دفن كنند، آن را مومیایی كرده و بعد دفن میكنند. مغان از لحاظ عقاید با كاهنان مصری تفاوت بسیاری دارند، چون كاهنان مصری از كشتن حیوانات اجتناب میكنند، مگر به هنگام قربانی. امّا به عكس مغان به جز سگان، بسیاری از حیوانات را با ولع بسیاری میكشند و در این كار علاقه و شوق بسیاری دارند و حتی مورچگان را در زمرهی خطرناكترین حیوانات زمینی و پرندگان آسمانی انگاشته و بیدریغ آنها را میكشند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ویرایش شده توسط: pixy_666
ارسالها: 12930
#42
Posted: 17 Jul 2015 13:52
دیگر آداب و رسوم پارسیان
پس از این هرودوت در زمینهی رسوم و آداب و قوانین پارسیها شرحی نقل كرده است. به موجب نوشتههای وی پارسها نیز چون امروز كه برپاكردن جشن تولّد معمول و مرسوم است، در انجام آن اهتمامی داشته و هر سال روز تولّد خود را جشن میگرفتهاند در این جشنها كه اشراف و طبقهی كارگر و كشاورز جملگی به حفظ آن میكوشیدند، فقرا و اغنیا هر كدام مطابق با فراخور حالشان به مدعوین خوراك و غذاهایی میدادهاند. آنچه كه موردنظر میتواند بود، رواج ذبح شتر، خر، اسب و گاو است و مصرف گوشت آنها - در مراسم قربانی و مراسم معمولی، خوراك گوشت این حیوانات به مصرف میرسیده است و در جشنها پس از ذبح، حیوان را یكپارچه كباب میكردهاند. پیش خوراك یا صرف خوراكهایی اشتهاانگیز در ضمن غذای اصلی و پس از آن نیز مرسوم بوده است. به شراب علاقهی زیادی داشتند و از رسومی كه رعایتاش بسیار شایسته بود، اینكه حق نداشتند در منظر عام و یا نزد كسی آروغ یا باد گلو كنند و هنگامی كه بخواهند دربارهی مسئلهی مهمّی تصمیم بگیرند، در حالی مستی در انجمنی مسئله را طرح و دربارهی آن تصمیمی اتّخاذ میكنند، آن گاه فردای آن روز در حال هشیاری دگرباره همان مسئله را مطرح و دربارهاش رأی میگیرند. هرگاه رأیشان در حال مستی و هشیاری مطابقت داشت، بدان عمل میكنند، ورنه از آن منصرف میشوند. همچنین است مصداق این نحوه عمل در مورد حالت عكس آن؛ یعنی گاه نیز نخست در حال هوشیاری در مورد مسئلهای تصمیم میگیرند، و هرگاه در حال مستی نیز به همان نتیجه رسیدند كه به مورد عمل میگذارندش و در غیر این صورت مسكوت میماند.
در مورد علایق خانوادگی و حقوق همسایگان داخلی و خارجی بسیار دقّت دارند. به جای سلام كردن، هنگامی كه در راهگذر و یا مجلس و محفلی با هم روبهرو میشوند لبهای هم را میبوسند، و این در صورتی است كه از طبقات بالا و مهتران باشند. هرگاه به هنگام برخورد یكی از طبقهای پایینتر و دیگری بالاتر باشد، گونههای هم را میبوسند و اگر یكی از كهتر مردان با مهتری برخورد كند، در برابر او زانو بر زمین میزند و این رسمی است كه هنوز در میان جوامع اشرافی بسیاری از كشورها باقی است.
در روش خانوادگی نخست برای كسانی احترام بیشتری قایلاند كه از لحاظ مناسبات خویشی نزدیكتر باشند، و هر چه علایق و روابط خانوادگی دورتر شود، آن روابط عمیق مودت كه خاستگاهی از علایق خانوادگی آن را به وجود میآورد، سستتر میشود. همچنین است چنین روشی در سیاست دوستی خارجی، چون پارسیان به ملل و اقوامی كه نسبت همسایگی با آنان دارند، دوستی و روابطی مودتآمیز بیشتر دارند و هر چه نسبت مكانی میان آنان و اقوامی دیگر بیشتر شود، مودت و دوستیشان سستتر و كمتر میشود. بر همین پایه و مبنا است كه تمدّن و فرهنگ را میسنجند، چه پارسها خود را از شایستهترین و متمدّنترین اقوام بشری میشمارند و معتقدند كه به نسبت مكانی ملل و اقوام هر چه از آنان دورتر شوند، در مرحلهی ابتداییتر و بدویتری از لحاظ فرهنگ و تمدّن به سر میبرند.
آنچه كه این زمان برای ایرانیان مسئلهای مهم شده است و دربارهی آن بسیار صحبت و بحث و تدقیق میگردد و مخالفان و موافقان دارد، مسئلهی اخذ تمدّن خارجی است، و در صورتی روشنتر تقلید از روشهای غربی در شئون مختلف زندگی! هرودوت در حدود بیست و پنج قرن پیش این مسئله را تذكّر داده است كه ایرانیان استعداد بسیار بیشتری دارند از ملل دیگر در اخذ رسوم و عادات خارجیان. چون با مادها درآمیختند و لباس مادی را زیباتر و برازندهتر یافتند، روش مادی را در لباس اخذ نمودند. به هنگام برخورد با مصریان استعمال زره مصری را كه سپری مطمئن در كارزار به شمار میرفت گرفتند. با هر ملّت و قومی كه برمیخوردند، روشهای آنان را در لذّتطلبی و كامجویی اقتباس كردند. مثلاً روابط جنسی با پسران نوخاسته و زیبا را از یونانیان آموختند و رسم تعدّد زوجات و داشتن زنان به اصطلاح عقدی و رسمی و كنیزكانی به عنوان صیغه و بردگانی از برای تمتّع و كامجویی نزدشان رایج و مرسوم بود.
آنچه كه نزد پارسها وجه اهمیت و مقام و احترام به شمار میرفت، شجاعت، تهوّر و دلاوری بود، و پس از آن داشتن فرزندانی بسیار. شاه در هر سالی ضمن تشریفاتی هدایایی به آن كسی عطا میكرد كه دارای فرزندانی بیشتر بود، چون پارسها بر آن عقیده بودند كه هر چه نفوسشان زیادتی گیرد، به همان نسبت به قدرت و تسلّطشان افزوده میشود. آنان تحت شرایطی تربیتی تا سن بیست سالگی تنها سه چیز به فرزندان خود میآموزند و آن سه چیز عبارت است از: اسبسواری، تیراندازی، راستگویی. پدران تا سن پنجسالگی فرزندان خود را ملاقات نمیكنند و نزد زنان بزرگ میشوند و در این روش فلسفهای دارند و آن این است كه هرگاه كودك در چنین سالهایی فوت كند، دل پدران به تأثیر و اندوه نگراید.
هرودوت میگوید كه اینها رسومی هستند بسیار شایسته نزد پارسیان كه من آنها را ستایش و تمجید میكنم، همچنین رسوم و عاداتی دیگر دارند كه در زمرهی قوانین محسوب میشوند. مرعی داشتن قوانینی كه به مرگ كسی منجر شود، سخت مورد تحریم و احتیاط میباشد. شاه بالشخصه هیچگاه جهت ارتكاب یك گناه و بزه كسی را به مرگ محكوم نمینماید. همچنین هیچ فردی از پارسها حق ندارد تنها به موجب یك جرم كسی را به گونهای مجازات نماید كه جبرانناپذیر باشد. به هنگام كیفر و مجازات لازم است تا با دقّت سنجشی میان اعمال نیك و بد مقصّر به عمل آید، و هرگاه اعمال زشت و ناپسند مجرم زیاده از كارهای نیك و پسندیدهاش بود، میتواند كه به مجازاتِ بزهكار اقدام نماید، و در غیر این صورت مجرم از امكانات بسیاری برخوردار شده و بخشوده میشود.
پارسها برآنند كه هیچگاه از آنان كسی مبادرت به قتل پدر و مادرش نكرده است و هرگاه در صورت ظاهر چنین اتّفاقی میان پارسها رخ داده باشد، حاكی از آن است كه یا از جانب فرزند خوانده چنین اتّفاق و عملی انجام شده و یا از جانب اولاد حرامزاده، چون هیچگاه كسی پدر و مادر راستین خود را به قتل نمیرساند.
معمولاً رسم است میان پارسها از آنچه كه نهی و منع شده است، حتی سخن نیز نمیگویند. در نظر آنان زشتترین كارها دروغگویی است، و پس از آن وامگرفتن؛ و در این باره استدلال میكنند كه آدم وامدار و قرضمند معمولاً مجبور به دروغگویی میشود. برای آب احترام بسیاری قائلاند، در آبهای روانی كه در شهر جریان دارد و در هرگونه مجاری و در آب ادرار نمیكنند، و حتی دست و صورت خود را در مجاری آب نمیشویند و در آنها آب دهان نمیافكنند و به كسی نیز اجازهی چنین كاری را نمیدهند. در اینجا هرودوت اضافه میكند برخلاف ما، پارسها در پاكیزه نگاهداشتن مجاری و گذرگاههای آب اهتمای بلیغ مرعی میدارند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ویرایش شده توسط: pixy_666
ارسالها: 12930
#43
Posted: 17 Jul 2015 13:54
علل تجدید حیات مهرپرستی در زمان هخامنشیان
دربارهی آیین هخامنشیان و دیانت در عصر هخامنشی، چه در آغاز و چه در مرحلهی میانگین آن، دگرباره تأكید میشود كه موردی است بسیار دشوار و مستلزم مطالعاتی بسیار. در آغاز پرستش و احترام شدید اورمزد، البته نه به عنوان خدایی یكتا، بلكه سرور مطلق خدایان رواج داشت و پس از آن كم كم خدایان آریایی كه زرتشت آنها را و مراسم پرستششان را منع كرده بود، شروع به تظاهر بیشتری كردند. هخامنشیان در آغاز بیشك به اصول زرتشی پایبندی بیشتری داشتند، امّا هر چه زمان میگذشت و ملل و اقوام بیشتری تحت لوای پرچم شاهنشاهی در میآمدند، تركیب و اختلاط عقاید بیشتر میشد و در این میان نقش طبقهی مغان در دیگرگونی دین زرتشت از عناصر دیگر بیشتر بود.
هر چند كه هرودوت پارسیان را دارای معابدی نمیدانست، امّا آنچه از كاوشهای باستانی تاكنون برمیآید، سه معبد از زمان هخامنشیان كشف شده است: یكی در پاسارگاد كه تاكنون آثار بهتر و روشنتری از آن بر جای مانده است. این به امر كوروش ساخته شده، امّا برای ادّعای هرودوت نیز نشانهایی در دست است، چون نقش برجستهی آرامگاهی در نقش رستم، شاه را نشان میدهد كه در برابر یك آدُریان مراسم ستایش انجام میدهد، در حالی كه اَهورامَزْدا با همان نقش معروفاش در جهت بالاتری نموده شده است و از این نقش برمیآید كه مراسم مذهبی در هوای آزاد انجام میگرفته است. دیگری در نزدیك مقبرهی داریوش كه آتشگاهی است و شاید به دستور خود داریوش بنا شده باشد. همچنین جایگاهی دیگر كه شایع است «مگوش/ مغ = گَئومات» آن را ویران كرد و داریوش دوباره ساخت. یكی نیز در شوش یافت شده كه از قرائن برمیآید كه متعلّق به زمان اردشیر دوم بوده است. این آتشگاهها اغلب بسیار ساده و از اطاقی تشكیل شده است به شكل برجی مكعب كه به وسیلهی پلكان به آن وارد میشدند و در آن جا مغُ، آتش مقدّس را در حال فروزش نگاه میداشت. امّا بایستی توجّه داشت كه اینها تنها آتشگاههایی بودهاند محدود و ساده و بدون تشریفات، چون مطابق با گفتهی هرودوت مراسم مذهبی در هوای آزاد انجام میگرفته است. این احتمال هست كه در بنای این چهارتاقیها مقصودی دیگر در نظر بوده باشد و آتشگاه عبادت نبوده است. تمامی قربانگاههایی كه تاكنون یافت شده در مسافتی دور از این معابد بوده است. بنابر گفتهی كِسِنُوفون Xenophon اینها جاهایی بودهاند كه حیوانات قربانی و گردونه هایی را كه به اسبان مقدّس ایزد خورشید بسته بودند، از آنجا حركت میدادند و سپس مراسم قربانی در برابر شاه انجام میگرفت.
زمان هخامنشیان انحراف از آن دینی كه زرتشت شارع آن بود كم كم محسوس میشد، امّا با تمام این احوال پارسها و هخامنشیها در این عصر به دین زرتشت نزدیكتر از دیگران بودند. میان این شاهان داریوش از همه مؤمنتر به طریق به نظر میرسد، و در نوشتههای آرامگاهش، چنان است كه تكّههایی از گاتاها را میخوانیم، امّا نه داریوش و نه جانشینانش هیچ كدام آموزهها و هستهی اساسی تعالیم پیغمبر را درنیافته بودند. در حالی كه به نظر میرسد كه به نوعی نزدیك به یكتاپرستی باور دارند و از بَغان دیگر نیز نام میبرند. ممكن است این به گمان برخی كسان سیاستی تلقّی شود در داخل كشور، از برای آرام ساختنِ كسانی زیادی كه سخت به بَغان گذشته وفادار بودند و اسكاتشان، امّا در كتیبههایی دیگر نیز كه برای سراسر شاهنشاهی ارسال میشد، اَهورْمَزْدا تنها و یكتا خدا نبود، بلكه بزرگترین بَغان به شمار میرفت.
با آنكه زرتشت پرستش خدایانِ «دیوان» دیگر را نهی كرده بود، با این همه مهر بعضیشان در دل مردم سخت بازمانده بود، و از آن جمله بود Mi و اَناهیتا Anahita. مهر، ایزد روشنایی و راستی و داد،میثْرَه ra جنبهیی كاملاً اخلاقی داشت و چنان كه به اختصار توضیح داده شد قبل از زرتشت دارای اهمیت و مقامی بود. امّا یكی از اصول اصلاحی زرتشت پالودن پیكرِ بَغانپرستی بود و چون مهر از جمع بغان دارای اهمیتی بسیار بود، او را از مقاماش فروافكند و به طور صریح گفت اهورامزدا خداوند یكتا میباشد. در این اصلاح حیت مهر در زُمره امشاسپندان نیز قرار نگرفت و چنین به نظر میرسد كه زرتشت بر آن بوده تا توجّه خلق را كاملاً از جنبهی خدایگان بخشی آسمان و نگارههای آسمانی بازدارد. برای نزدیكی به وحدت، برافكندنِ مظاهر كثرت لازم مینمود و به همین جهت در این دین، مجمع خدایان در هم ریخته شد و اهورامزدا خالق مهر و ماه و ستارگان و زمین و آسمان و... معرفی شد.
هرگاه توجّهی به اجتماع و اخلاق عصر هخامنشی بیفكنیم متوجّه خواهیم شد كه برای چه مهر دگرباره تجدید حیات نمود. مهر مظهر پیمان، دوستی و مودّت، شجاعت و قهرمانی، راستی و راستواری، توانایی و پهلوانی بود و شاهنشاهی هخامنشی و مردم آن زمان به چنین خدایی نیاز داشتند، ایزدی كه اقوام به هم آمده و انبوه سپاهیان را كه در اكثریتی قابل توجّه بودند حفظ كند، چنان كه در اروپا نیز مهرپرستی به وسیلهی سپاهیان رومی كه در آسیای كوچك بودند رواج یافت. به هر انجام این آغازی بود از برای كارهای بعدی و دیگرگونیهایی كه در دین زرتشتی حاصل میبایستی شد. مبدئی بود از برای سرودهشدن و تألیف یشتها و بازگشت به دوران بَغانپرستی پس از اصلاح و یكتاپرستی. گروه نظامی در زمان هخامنشی به این ایزد رغبتی نشان داد و دین زرتشت كم كم از مسیر اصلیاش منحرف میشد. البته اَهورامَزْدا مهتر خدایی بود، امّا با صفاتی كه از برای مهر برمیشمردند، دیگر جایی از برایش جز یك یاد كرد باقی نمیماند. مهرایزد روشنایی، بخشایشگر نعمت و فراوانی، نماد توانایی و پهلوانی و قهرمانی، ایزد پیماندوستی و راستی و صفا و پاكی بود، - مهرایزد و خداوند دشتها و بوستانهای پهن، خدایگان و برآرندهی سبزهها، گیاهان، شكوفندگی و بالشدهندهی درختها و برآرنده آبها از سنگها، پرورشگر چارپایان، ایزد تندرستی و نگاهدار آفریدگان اهورمزدا بود، مهر ایزدی رزمنده و توفنده بود، رزمجویی كه حریف سرسختی از برای دیوان محسوب میشد، مبارز سرسختِ دیو تاریكی بود كه همواره دروغ، غفلت، جهل و سرما در جهان میپراكند، مهر تباه كنندهی دیوانی بود كه دشمن ایرانیان بودند و دیوانی را كه خشكسالی، ویرانی، ناپاكی و دروغ را سرپرستی داشتند نابود میكرد.
در روایات و ادبیات آن قدر پاكیها و امور خوب و نیكو را تحت سرپرستی مهر قرار دادهاند كه علّت گرایش تمام طبقات مردم را بدان توضیح میدهد و باز میگوید كه چگونه مذهبی جهانگیر شد و به هنگامی كه مُرد، چگونه تمامی باورها و آداب و رسوم ویژهی خود را به ادیان و مذاهب دیگر به وام داد. از دین زرتشتی تا تصوّف و عرفان اسلامی ایرانی و هر چه كه از مذاهب و ادیان در میان این دو قطب گذشته و پدید آمدهاند، از مهرپرستی عناصری به وام گرفتهاند كه تنها در صورت تحقیق روشن میشوند.
از زمان اردشیر اوّل به روشنی از مهر یاد میشود. داریوش میگفت اهورمزدا و دیگر بَغان، و ارشیر از این دیگر بغان، پس از اهورامزدا بلافاصله مهر را یاد میكند.
در اینجا بایستی تذكّر دهیم كه ممكن است روش خورشیدپرستی بابلی و مصری نیز در تجدید حیات مهر در زمان هخامنشیان بیتأثیر نبوده باشد. امّا مهرایزد خورشید نیست، بلكه در ادبیات اوستایی جدا از مهر كه صفاتش ذكر شد، ایزد خورشیدی نیز داریم و قوانینی روشن هست كه به هیچوجه منظور از مهر خورشید نمیباشد.
در ضمن مباحث آینده از این ایزد و گاه بَغْ دگرباره یاد میكنیم، امّا اندكی از زمان اردشیر اوّل نگذشت كه توجّهی به یك بغبانو، یعنیذجلب شد. آناهیتا Anahita را اغلب با آرتهمیس Artemis ایزدبانوی یونانی یكی میدانستند امّا بعدها در فهم این بغبانو انحطاطی رخ داد و او را با ایشتار Ishtar زن خدای بابلی، الاههی عشق و شهوت و آفرودیته Aphrodite یونانی یا وِنوس Venus مقایسه كردند. باری اردشیر دوم به این بَغ بانو علاقهیی بسیار داشت.
كْلِمِنْس آلِكْساندریوس klemens Alexandrius كه از مورّخان عیسوی بوده و در حدود سال دو سد و بیست میلادی وفات یافته، از بروسوس Brossus مورّخ معروف كلدانی كه در سدهی سوم پیش از میلاد میزیسته است روایت كرده كه اردشیر دوم نخستین پادشاه هخامنشی بود كه برای آفرودیته معبد بنا كرد (آنائی تیس Anaitis - آناهیتاAnahita) و تندیسهی آن الاهه را در نقاط مختلف چون شوش، همدان و بابل برای پرستش در معبدها نهاد و هم او بود كه پرستش این الاهه را به مردمان پارس و باختر آموخت. این معنا را كتیبههایی كه یافت شده تصدیق میكنند و مشاهده میكنیم كه برای نخستین بار اردشیر دوم از این الاهه یاد كرده و وی را هم مقام اَهورامَزْدا ذكر میكند. در كتیبهی شوش این شاه از اَهورامَزْدا و ناهید و مهر كمك میطلبد:
«این آپادانا Apadana یعنی ایوان كه داریوش نیای بزرگ من بنا نهاد، و در زمان نیای دیگرم اردشیر آتش گرفت، من به تأیید اورمزدا و آناهیتا و میثْرَه دوباره ساختم، و اورمزدا و اَناهیتا و میثْرَه مرا از همهی دشمنان نگهداری كنند.
همچنین كتیبهی دیگری برپایهی ستونی كه از همدان یافته شده و در موزهی انگلستان است، این شاه میگوید كه: «این ایوان را من به خواست اهورمزدا، آناهیتا و میترا بنا كردم، امیدوارم كه اهورمزدا و اَناهیتا و میثره مرا از هر بلایی حفظ كرده و آنچه را كه من بنا كردهام از گزند ایام مصون دارند.
اَناهیتا نیز چون مهر از خدایان قدیم و باستانی آریایی است و بیشك وی نیز از جمله الاههگانی بوده است كه در اصلاحات زرتشت از مسند خدایگانی به پایین كشیده شده بودند. به نظر میرسد در زمان هند - و ایرانیان پرستش عام داشته، چون در ریگوِدا Rig Veda از دو زن خدا به نامهای سی نی والی Sinivali و سَرَسْ واتی Sarasvati یاد شده كه شباهت بسیاری به آناهیتا دارند.
به نظر میرسد كه پس از آنكه این بغ بانو نیز چون میثْرَه / میترا در زمان هخامنشیان به تجدید حیات پرداخت، از زمان اردشیر دوم پرستش و ستایشاش به سایر قلمروهای شاهنشاهی نفوذ كرده باشد. و حتی در خارج از قلمروهای ایرانی نیز دارای اهمیت و موقعیت و مقامی گشته است، چون این بغ بانو نیز چون میثْرَه آن قدر دارای مناصب و صفات بسیار نیكو بوده كه در هر منطقهیی كه داخل میشده، صفات و مناصب ایزدبانوی آن منطقه را نیز گرفته و مورد پرستش واقع میشده است.
امّا دربارهی آناهیتا Anahita كه لفظاً با پاك و بیآلایش معنی شود و هنگامی كه با اَرَدْویسور Aredvi Sura كه «اَرِدْوی» نام رودی میباشد تركیب شده و به شكل «اَرَدْوی سورَه اَناهی ته» به كار میرود به مفهوم «رود نیرومند پاك» یا «چشمه زایندهی پاك» به تعبیری درمیآید. امّا آنچه كه اساسی و موردنظر است آنكه آناهیتا بغبانوی بزرگ آبها است. نزد آریاییهای قدیم و همچنین ایرانیان تا دورانهای واپسینِ امپراتوریشان عناصر چهارگانه تقدیس شده و مورد احترام بودهاند. در سراسر اوستا این معنا به وضوح به چشم میخورد. ایزدآذرمظهر و نمایانگاه آتش است و در سراسر اوستا از این عناصر با احترام و بزرگداشت یاد شده است. ایزد هوا، وَیو Vayu نام دارد و «رام یشْت» هر چند به نام ایزدرام نامگذاری شده، امّا همهاش سخن از ایزدهوا است. از نگهبان و سرپرست زمین یا سپندارمذ نیز كه یكی از شش اَمْشاسْپَند است آگاهی داریم، و سرانجام اَرِدْوی سورَه اَناهیتا، بَغ بانوی بزرگ و سرپرست و ایزدآب، یعنی عنصری كه پس از آتش از عناصر دیگر قابل احترامتر بوده میباشد. از بیست و یك یشْت موجود، پنجمین آنها، یعنی آبان یشْت، ستایشی است خاص بانو اَناهیتا. البتّه در سایر بخشهای اوستا، چون خرده اوستا و یسْنا نیز از این ایزدبانو یاد شده است، امّا آنچه كه مقام این بغبانو را بیان میكند، یشت پنجم میباشد.
امّا در اوستا از یك ایزد دیگر نیز یاد شده است به نام اَپَمْ نَپات Apam Napat كه در یك ریگوِدا نیز از وی یاد شده امّا به عنوان یك خدای مذكّر، و در یسْناها و یشْتها نیز از او یاد شده است، لیكن به عنوان یك ایزد موكّلِ بر آب در برابر اَناهیتا اهمیتی چندان ندارد. در صفحات گذشته، تحت عنوان آداب و رسوم پارسی یاد شد كه آب تا چه اندازه نزد ایرانیان مقدّس بوده است و هرودوت، مورّخی كه این چنین گزارشی را دربارهی تقدیس و احترام و بزرگداشت آب نزد ایرانیان میدهد، به نظر ناباور میرسد كه گزارشش دربارهی خشایارشا و تنبیه آب به وسیلهی او درست باشد. استرابو Strabo نیز دربارهی روش ایرانیان در پاكیزه نگاه داشتن آب همانگونه سخن میدارد، و چیزی كه اضافه میكند روش قربانی كردن پارسها برای آب است. وی میگوید هنگامی كه ایرانیان میخواهند برای ایزدآب قربانی كنند، در كنار چشمه، رود و یا جویبار و رهگذر آب؛ گودالی میكنند و با احتیاط تمام به گونهیی كه آب به خونآلوده نشود، مراسم قربانی برای آب را انجام میدهند، و مراسمی را كه استرابو در قربانی شرح میدهد، همان مراسمی است كه از هرودوت در صفحات گذشته نقل كردیم و این موردی از فرایض مؤكّده است كه در شرایعِ مغان و كتاب وندیداد و سایر رسالههای زمان ساسانیان و پس از آن نقل شده است.
معابدی كه از برای ایزدبانو اَناهیتا ساخته میشد بسیار مجلّل، باشكوه و ثروتمند بوده است. آنچه كه از روایات و گزارشهای باستان برمیآید، این آتشكدهها كه به نام اَناهیتا بودهاند بسیار باشكوه و شوكت بوده و حتی به گفتهی برخی از دانشمندان، بعضی از این معابد، چون معبد ناهید در همدان پیش از عهد هخامنشی، یعنی در زمان دومین شاه مادی، یعنی هُووَخْشَتَر 625-575 پ - م» بنا شده است.
در ضمن شرح وقایع دوران اردشیر دوم یاد شد كه كوروش برادر اردشیر دوم بر او شورید و سرانجام در نزدیكی بابل در حالی كه پیروزی فرارویش بود كشته شد. جزو اسیرانی كه از سپاه كوروش گرفته شد، معشوقهی یونانی او به نام آسپاسیا Aspasia جلب نظر میكرد. به نظر میرسد كه اردشیر سخت به این بانوی یونانی دلبسته بود امّا از بیم مادرش كه كوروش را بسیار عزیز میداشت، به جانب وی نمیرفت. سرانجام اردشیر هنگامی كه داریوش پسرش را به جانشینی برگزید، مطابق با رسم معهود میبایست اوّلین خواهش ولیعهد را برآورد سازد، و داریوش نیز كه دوستدار آسپاسیا بود، معشوقهی عمویش را از پدر درخواست كرد. مطابق با این جریان كه پلوتارك Plotarchos از كتهسیاس Ktesias نقل میكند، اردشیر در ظاهر خواهش فرزند و ولیعهد را قبول میكند لیكن در واقع از این جریان ناراضی به نظر میرسد و اندكی نمیگذارد كه آسپاسیا را به همدان میفرستد تا در معبد اَناهیتا راهبه گشته و به پارسایی تا پایان عمر زندگی نماید. در اینجا نشانههایی از آنچه كه بعد میان مسیحیان رایج شد را ملاحظه مینماییم، و چون آسپاسیا كه معشوقش كشته شده بود و به این جهت دچار شكست و ناكامی گشته بود و درخواست خودش ترك دنیا كرده و به معبد ناهید رفته بود. به احتمال قوی میتوان منشأ این چنین روشی را از یونان دانست. به هر انجام ولیعهد كه از این عمل پدر به خشم آمده بود، قصد جان پدر را میكند، امّا نقشهاش بیانجام مانده و به فرمان پدر به قتل میرسد.
پلی نیوس Plynius مورّخ نامی سدهی دوم پیش از میلاد از عظمت و شوكت این معبد، ضمن وصف همدان سخن بسیار میگوید. درهایی كه تمام از چوبهای سدر و سرو بوده و جملگی با رویههایی از طلا پوشیده شده بوده، بامی كه از نقره پوشش داشته و چون خورشید درخشان بوده است و بسیاری دیگر از توصیفات، عظمت ثروتی را كه در این معبد گرد آمده بوده و در زمان حملهی اسكندر به تاراج رفته است بیان میكند. پس از معبد همدان، بایستی از معبدی دیگر در شوش یاد كرد. به گفتهی پلی نیوس Plinius در این معبد تندیسهای بسیار سنگین از ایزدبانو آناهیتا قرار داشته كه از طلای خالص ساخته شده بوده است و به هنگامی كه جنگی میان آنتونیوس Antonius سردار رومی و اشك پانزدهم یا فرهاد چهارم «37 - 2 - ب - م» درگیر میشود. تندیسهی پربهای ناهید به تاراج میرود. هرگاه بر آن باشیم كه ادامهی این ماجرا را بیان كنیم، تا آخر عهد ساسانی گسترش پیدا میكند، یعنی پرستش و احترام یا بزرگداشت این ایزدبانوی اوستایی بسیار دیرپایی داشته است و برای شناخت این بغ بانوی ایرانی بایستی از روی آبان یشْت كه از جملهی قدیمترین یشتها است به شناسایی پرداخت.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#44
Posted: 18 Jul 2015 15:04
آیا ایرانیان در قدیم مهربان تر بودند؟
در تصاوير حكاكي شده بر سنگهاي تخت جمشيد هيچكس عصباني نيست. هيچكس سوار بر اسب نيست. هيچكس را در حال تعظيم نميبينيد.
هيچكس سر افكنده و شكست خورده نيست .هيچ قومي بر قوم ديگر برتر نيست و هيچ تصوير خشني در آن وجود ندارد . از افتخارهاي ايرانيان اين است كه هيچگاه برده داري در ايران مرسوم نبوده است در بين صدها پيكره تراشيده شده بر سنگهاي تخت جمشيد حتي يك تصوير برهنه و عريان وجود ندارد
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#45
Posted: 18 Jul 2015 15:07
آتش جشن سده، آتش مهر وطن است
«جشن سده» بسان جشنهای نوروز، مهرگان و... جشنی ملی است و از آنِ هیچ قومی یا دینی نیست، بلکه از آنِ همه ایرانیان است، اما سدههاست که زرتشتیان به عنوان نگهبانانِ فرهنگ کهن ایرانزمین، آن را به گونهای باشکوه در دهم بهمنماه برگزار میکنند.
«کوشک ورجاوند» تهران، سال گذشته نیز پذیرای بهدینان، استادان و پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ایران و سایر ایرانیانی بود که به انگیزه برگزاری جشن سده در آنجا گرد آمده بودند.
در باور بیشتر ایرانشناسان، واژه سده همان ۱۰۰ است و به معنای این است که ۱۰۰ شب و روز تا آغاز نوروز در پیشِ روی ایرانیان است.
سده را کهنترین جشن ایران زمین و به سخنی کهنترین جشن جهان میدانند. جشن سده به روایت نسخههایی از شاهنامه فردوسی، یادگار هوشنگ، پادشاه پیشدادی است. گویند هوشنگشاه برای شکار با همراهان خویش به کوهستان رفت که نگاهش به مار سیاهِ بزرگی خورد، سنگی به سوی مار رها کرد، سنگ به مار نخورد و به سنگ دیگری خورد و جرقهای از این برخورد پدید آمد که بوته خشکِ کنار سنگ از آن جرقه آتش گرفت و بدینسان آتش پدید آمد تا شهرنشینی شکل گیرد؛ چراکه بیش و پیش از همه چیز پیدایش هر صنعتی و گسترش هر مدنیتی به مدد آتش میسر است.
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس همگروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیهرنگ و تیرهتن و تیزتاز
دو چشم از برِ سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیرهگون
نگه کرد هوشنگ با هوش و هنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
به زور کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد از سنگ گران سنگ خُرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته و لیکن ز راز
ازین طبعِ سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیشِ جهانآفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغیست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان یاد کرد
جهانی به نیکی از او یاد کرد
فردوسی
در نوروزنامه که گفته می شود از آنِ حکیم عمر خیام نیشابوری، دانشمند برجسته ایرانی است، آمده: «آفریدون همان روز که ضحاک بگرفت، جشن سده برنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاک رسته بودند، پسندیدند و از جهت فال نیک آن روز را جشن کردندی و هر سال تا به امروز آیین پادشاهان نیکعهد را در ایران و دور آن به جای میآورند.»
پادشاهان ایران باستان به سده ارج فراوانی مینهادند و آن را باشکوه برگزار میکردند. پس از ایشان تا زمان مغولان این جشن در ایران زمین استوار بود. مثلاً مردآویچ زیاری که فرمانرواییْ میهنپرست بود در سال ۳۲۳ هجری، جشن سده را با شکوه بسیاری در اصفهان در کنار زایندهرود برگزار کرد که غلامان ترک او، به وی امان ندادند و او را همان روز در حمام کشتند.
پیشاپیش موبدان سه دختر و سه پسر سپیدپوش که بانویی مشعل به دست را همراهی میکنند، دیده میشوند. این هفت تن نمایندهی هفت فروزه مینوی (اورمزد، وهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خورداد و اَمُرداد)اند.
آن هنگام که خورشید در باختر غروب میکند و تاریکی میرود که خانمان آریائیان را دربرگیرد، موبدان سپیدپوش، بر لب گاهانخوانان و بر دست آتشدان و بَرسَم، دست در دست یکدیگر، به همراه آواز سرنا و دف به گرد هیمه انباشته شده برای سده سه دور (به نشانه اندیشه، گفتار و کردار نیک) میگردند و بر آن آتش مینهند تا فروغ آتش، تیرگی را درنوردد و روشنایی را نوید دهد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#46
Posted: 18 Jul 2015 15:09
سپندارمذگان
جشن سپندارمذگان یکی از جشن های ایرانی است که امروز ایرانیان آنرا در روز سپندارمذ (پنجمین روز) از ماه سپندارمذ (اسفند) برگزار می کنند. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده است که ایرانیان باستان این روز را روز بزرگداشت زن و زمین می دانستند.
● تاریخچه
در گاه شماری های مختلف ایرانی، علاوه بر این که ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. به عنوان مثال روز اول هر ماه «روز اورمزد»، روز دوم هر ماه، روز بهمن (سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم هر ماه، اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است، روز چهارم هر ماه، شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است و روز پنجم هر ماه، «سپندارمذ» بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را به عنوان نماد مهر مادری و باروری می پنداشتند.
در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه، «مهر» نام داشت و که در ماه مهر، «مهرگان» لقب می گرفت و می بینیم که چگونه هر جشنی با معنی و مفهوم عمیق خود برای مردم شادی می آفرید.
روز آبان در ماه آبان جشن «آبانگان» است یعنی جشن ستایش آب و روز آذر در ماه آذر جشن «آذرگان» است یعنی جشن ستایش آتش و همین طور روز پنجم ماه دوازدهم (اسفند)، «سپندارمذ» یا «اسفندار مذ» نام داشت که جشنی با همین عنوان می گرفتند. «سپندارمذگان» روز زن و زمین است.
روز پنجم اسفند در همه گاه شماری های ایرانی به عنوان روز جشن اسپندار مذگان شناخته می شود.
● آیین ها
در این روز مردان به همسران خودهدیه می دادند. مردان زنان خانواده را بر تخت شاهی می نشاندند و از آنها اطاعت می کردند و به آنان هدیه می دادند. این یک یادآوری برای مردان بود تا مادران و همسران خود را گرامی بدارند و چون یاد این جشن تا مدت ها ادامه داشت و بسیار باشکوه برگزار می شد همواره این آزرم و احترام به زن برای مردان گوشزد می گردید. این جشن هیچ ارتباطی به ولنتاین ندارد.
● اختلاف در زمان برگزاری
هم اکنون در برخی جاها، به جای روز سپندارمذ (پنجم) از ماه سپندارمذ (اسفند)، روز بیست و نهم بهمن را روز جشن سپندارمذگان می دانند. در باره پرسش بخاطر وجود دوگانگی ها باید گفت که جشن ها و فاصله های میان آنها در نوشته های کهن ایرانی دارای تعریف و اندازه های مشخصی است که به مانند دانه های یک زنجیر در پیوستگی کامل با یکدیگر هستند. تغییر جای یکی از آنها، موجب گسست همه این رشته خواهد شد.
چنانکه در منابع ایرانی آمده است، جشن سده پس از ۴۰ روز از شب یلدا یا چله، و پس از ۱۰۰ روز از اول آبان قرار دارد. همچنین جشن سده، پیش از ۲۵ روز از جشن اسفندگان است.
این اندازه ها و فاصله های تعریف شده در نوشته ها و ریشه نامه های کهن ایرانی، تنها با گاهشماری ایرانی با ماه های سی و یک روزه (مبدأ هجری خورشیدی کنونی) که بزرگترین دستاورد دانش گاهشماری در جهان است، همسان است؛ ولی با کتابچه ای نوساخته که در چند سال گذشته در ایران با نام سالنمای دینی زرتشتیان چاپ می شود، هماهنگی ندارد. چرا که در این کتابچه، فاصله ۱۰۰ روزه از اول آبان تا جشن سده به ۱۰۶ روز، فاصله ۴۰ روزه شب چله (یلدا) تا جشن سده به ۴۶ روز، و فاصله ۲۵ روزه جشن سده تا سپندارمذگان (اسفندگان) به ۱۹ روز رسیده است. این فاصله ها با هیچکدام از اسناد و منابع و تاریخ نامه های ایرانی هماهنگی ندارد.
اینها نمونه هایی از آشفتگی هایی است که منتشرکنندگان این کتابچه در ذهن نوجویان ایجاد کرده و نه تنها نظام قانونمند گاهشماری ایرانی را مخدوش کرده اند، بلکه اختلال هایی نیز در تقویم سنتی یزدگردی زرتشتی که در میان بسیاری از زرتشتیان ایران و عموم زرتشتیان هند و جهان رواج دارد، به وجود آورده اند.
قدمت بیست ساله این تقویم، دستکاری های فراوان در گاهشماری ایرانی و زرتشتی، نبود هیچگونه سامانه کبیسه گیری و تعریف مشخص از طول سال، مبدأ سالشماری ساختگی و نیز اختلاف های فراوان با دیگر زرتشتیان جهان باعث شده که زرتشتیان نیز چنین دستکاری هایی در قواعد سنتی و دینی را نادرست شمارند.
از این رو، زمان درست شب یلدا برابر با شامگاه ۳۰ آذر، جشن سده در ۱۰ بهمن و جشن سپندارمذگان (اسفندگان) در ۵ اسفند است.
● آئین ها و دیگر نام ها
این جشن را با نام های جشن برزیگران هم نامیده اند . در روز اسفندگان چند جشن با مناسکی به خصوص برگزار می شده است. نخستین جشن مردگیران یا جشن مژدگیران بود که اختصاص به زنان داشت. در این روز مردان زنان را هدیه ای خریدندی و از ایشان قدردانی کردندی. [۳] امروزه نیز بیشترین جنبهٔ مورد تأکید در اسفندگان قدردانی از زنان است. در زمان گذشته [چنان که ابوریحان روایت کرده است] عوام کارهای دیگری هم انجام می دادند چون آئین های جادوی برای دورکردن خرفستران اما ابوریحان این آئین ها را تازه و نااصیل خوانده است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#47
Posted: 18 Jul 2015 15:11
آب در اساطیر ایران باستان
آب یکی از مقدسترین عناصر طبیعی نزد ایرانیان باستان به شمار میرفته است. بر طبق باورهای اساطیری ایرانیان باستان، آب در گاهنبار دوم، از گاهنبارهای ششگانه آفرینش، آفریده شده است و زمان آفرینش آن میانه تیر ماه بوده است. بر طبق این باورها، آفرینش آب پس از آفرینش آسمان و پیش از آفرینش سایر موجودات صورت پذیرفته است:
«و نخستین چیزی که قبل از جانوران آفرید، آب بود و آسمان. خدا بر آب بود و چون خواست که خلق را بیافریند، از آن بخاری بیرون آورد و بخار بالای آب برآمد و آن را آسمان نامید.آن گاه آب را بخشکانید و آن را زمین کرد. آن گاه زمین را بشکافت و هفت زمین کرد...»
مطابق اساطیر ایران باستان، «خرداد» یکی از مینویان است که از آفرینش گیتی آب را به خویش پذیرفت. سپس آن را به «تی» که «تشتر» بود سپرد و تشتر به یاری فروردین که فروهر پرهیزگاران است، آب را به مینویی به باد سپرد، باد هم آن را به نیکویی به کشورها راهبر شد و از طریق آسمان آن را به همه جا رساند و با افزار ابر، بر جهان بباراند.
ایرانیان باستان بر این باور بودند که قطرات باران را ایزد تشتر (تیشتریه) ساخت و باد آنها را به یک سو برد تا از آن دریای گیهانی (فراخکرد)، وروکشه، یا دریای بی انتها را تشکیل دهد که آن سوی قله البرز قرار دارد. این دریا چنان وسیع بوده است که هزاران دریاچه را در بر میگرفته است و این دریاچهها چشمههای ایزدبانو اناهیتا بوده اند. در میان این دریا دو درخت قرار دارد: درخت «در بر دارنده همه تخمها» که از آن همه درختان منشعب میشوند، و درخت «گوکرنه» یا «هوم سفید» همه مردمان اکسیر جاودانگی را در هنگام بازسازی جهان از آن دریافت میدارند.
پس از آن سه دریای بزرگ و بیست دریای کوچک تشکیل شد. دو رودخانه در زمین جاری شدند. یکی از شمال به سوی باختر روان شد و دیگری از شمال به سوی خاور جاری گشت، و هر دو این رودها پس از این که دو انتهای زمین را پیمودند، سرانجام به دریای گیهانی ریختند و در آن درهم آمیختند.
ایرانیان باستان آب را یکی از ایزدان مقدس میشمردند و او را تقدیس و تکریم میکردند. نقش آفرینندگی و زایایی آب از روزگاران کهن برای ایرانیان باستان شناخته شده بود و در اوستا، بارها به این نقش و اهمیت و تقدس آب اشاره شده است. در «آبان یشت» و «تیریشت» درباره اهمیت و احترام آب، بحث شده است و آب موجودی مقدس و قابل نیایش معرفی شده است. آناهیتا نیز به عنوان ایزدبانوی آب و باروری و پاکیزگی، بارها و به مناسبتهای مختلف ستوده و تکریم شده است.
ایرانیان باستان آب جاری را مقدس میشمردند و به هیچ وجه آن را نمیآلودند و در تمیز نگاه داشتن آن دقت و وتوجه خاصی به کار میبردند. هم چنین با انجام مراسم ویژه ای، به مناسبتهای خاص، برای آب قربانی میکرده و نثار میداده اند. به این منظور گودالی کنار آب- رود یا دریا یا سرچشمه آب- میکنده اند و قربانی را در آن جا خون میریختند تا خونش آب را آلوده نکند.
ابوریحان در آثار الباقیه مینویسد که:
«روز یازدهم (اسفند) روز خور است که اول گهنبار دوم باشد و آخر آن روز دیبمهر است که مدیوشم گاه نام دارد و در این روز بود که خداوند آب را آفرید.»
هشتمین ماه سال، و دهمین روز هر ماه، به نام عنصر حیاتی و مقدس آب، «آبان» نام گذاری شده است. « ان» در انتهای این واژه نه نشانه نسبت، که نشانه جمع است و آبن به مفهوم آبها میباشد. نزد ایرانیان باستان، عنصر آب دو فرشته نگهبان داشته است، یکی «ایم ناپات» و دیگری «اناهیتا» که به عنوان فرشته مخصوص آب از ارزش و اعتبار ویژه ای برخوردار، و بسیار مقدس و مکرم بوده است. در « آبان یشت» در باره شکوه و جلال و تقدس آن به تفصیل بحث شده است.
نام کامل این فرشته «اردویسور اناهیتا» بوده است و معنای این نام، رود توانای پاکیزه، یا آبهای نیرومند بی آلایش است. اردوی هم نام رودی است افسانه ای هم به مفهوم پر برکت و حاصل خیز است. سورا به معنی نیرومند است و اناهیتا به معنی پاکیزه. اناهیتا فرشته نگهبان عنصر آب است. این نام در ادبیات فارسی به صورتهای گوناگون، از جمله، ناهید، ناهد، ناهده، ناهیده و ناهی ثبت شده است. هم چنین در فارسی، ناهید (اناهیتا) نام دیگری برای ستاره زهره است. بخشی از «آبان یشت» که یکی از بلند ترین یشتهای اوستا است، به توصیف و ستایش اناهیتا اختصاص یافته است. بخش دیگر به ذکر پادشاهان و پهلوانانی میپردازد که برای اناهیتا قربانی داده اند و او را گرامی داشتهاند. قطعه دیگری هم در ستایش اناهیتا هست که نامش «آبان نیایش» است. در اوستا این ایزد بانو به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا و پری پیکر، نیرومند و درخشان، پاک و آزاده وصف شده است. اناهیتا، مطابق توصیف اوستا، تن پوشی زرین به بر دارد و در دستش دست آویزهای گرانبها و بر گوشش گوشوارههای زرین و بر گردنش سینه آویزی از گوهر ناب آویزان است و بر سرش تاج زرین هشت پر هزار ستاره، آراسته به صد ستاره و زیورهای شایگان گران بها و درخشان نمایان است. این توصیفهای روشن و گویا نشان دهنده این واقعیت است که از زمانهای باستان، تندیسهای این ایزدبانو در آیینهای نیایش و پرستش او به کار میرفته است. اناهیتا ایزد بانوی محبوب بسیاری از سرزمینها از غرب ایران باستان تا ارمنستان و اناتولی، و از بابل و دمشق تا سارد و شوش، بوده و در سراسر این مناطق معبدهای بسیاری برای نیایش و عبادت او برپا بوده است.اناهیتا حامیعشق پاک و بی پیرایه است که اساس پیمان همسری و تشکیل خانوادههای سالم و پاک نهاد است. او از عشق پاک در برابر شهوات آلوده، و از خانواده پاک در برابر بی بند و باری، هرزگی و پتیارگی دفاع میکند و نگهبان و پاسدار شرافت و پاک روانی و بی آلایشی است.
اناهیتا سرچشمه همه آبهای روی زمین است. او سرچشمه و مایه همه ثمربخشی و باروریهاست؛ نطفه همه نران را پاک میگرداند، بطن همه مادگان را تطهیر میکند و شیر را در پستان مادران پاک میسازد. در حالی که در جایگاه آسمانی خود، در میان ستارگان، قرار دارد، سرچشمه دریای گیهانی است. اناهیتا بر گردونه ای سوار است که آن را چهار اسب نر میبرند و این چهار اسب عبارتند از باد، باران، ابر و تگرگ. برای پیروزی بر دیوان و دشمنان باید از او یاری خواست. هرمزد او را میستاید. هوشنگ، جمشید، اژی دهاگ، فریدون، گرشاسب، افراسیاب، کاوس و دیگران به درگاه او قربانی میکنند و برآمدن نیازهای خود را از او میخواهند.
«آبان» در واژه نامه بندهش، یکی از امشاسپندان و از خویشان نیلوفر و ایزد حامیزمین و همکار سپندارمذ معرفی شده است. هم چنین «آبان فره» را به مفهوم دارنده فره آبها، به عنوان لقب اناهیتا به کار رفته است. بر طبق این نمادها و نشانهها، در اساطیر ایران باستان، آبان با اناهیتا و آب و نیلوفر، به مفهوم نشانه و رمز آفرینش و پاکی و شفافیت و بی آلایشی، پیوند عمیق و ناگسستنی معنوی و باطنی دارد.
در ایران باستان در آبان روز از ماه آبان که روز دهم آبان ماه بود جشنی سرورآمیز بر پای میداشتند که آن را «آبانگان» مینامیدند و در طی این جشن یکی از مراسم مهم نوشیدن شراب فراوان بوده است. مهم ترین حوادث اساطیری که در روز «آبانگان» روی داده است، بر طبق روایت ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه، اینها هستند:
«در این روز زو پسر تهماسب به شاهی رسید و مردمان را به حفر انهار و تعمیر آن امر کرد و در این روز به کشورهای هفت گانه خبر رسید که فریدون بیوراسب را اسیر کرده و به سلطنت رسیده و مردم را امر کرده که دوباره خانهها و اهل خود را مالک شوند و خود را کدخدا بنامند یعنی صاحب خانه و خود او نیز به خانه و خانواده خود فرمانروا شد و شروع به امر و نهی و گیر و دار نمود.»
روایت دیگری که در بیان اهمیت تاریخی و اساطیری این روز یاد کرده اند این است که چون مدت هشت سال در ایران باران نبارید و خشکسالی سخت پیش امد و مردم بسیاری تلف شدند و خیلیها مجبور به ترک شهر و دیار شدند، سرانجام با قربانی کردنهای بسیار و نیایشهای فراوان نثار درگاه اناهیتا، در روز آبانگان باران شروع به باریدن کرد و به همبن دلیل از آن تاریخ ایرانیان باستان، این روز را چونان عیدی بزرگ جشن میگیرند و مراسم نیایش و گرامیداشت اناهیتا را برگزار میکنند.
سنتها و باورهای مربوط به تقدس و ارجمندی آب هنوز هم میان ایرانیان وجود دارد و در آداب و رسوم و اعتقادات آنها پابرجاست. در مراسم عروسی، رسم بوده که بر سر عروس آب میریخته اند، هم چنین پیش از پیمان زناشویی بستن رسم بوده که عروس و داماد به یکدیگر در کاسه ای آب نگاه کنند و سپس هر دو از آن بنوشند. آب ریختن پشت پای مسافران و در ظرف آب به دنبال گمشدهها گشتن از دیگر رسوم مربوط به تقدس و کرامت آب است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#48
Posted: 18 Jul 2015 15:15
نوروز در آیین ها و اساطیر ایرانی
2-1) جشن
همتای واژه (عید) در زبان های ایرانی (جشن) یا (یسن) است. از ریشه YAZ به معنای ستایش، نیایش و پرستش؛ (ایزد) به معنای ستایش شده و نیایش شده نیز از همین ریشه است. (جشن) واژه ای ایرانی، مذهبی و بسیار کهن است. این واژه که باری گران از معناها و سنت های ویژه ایرانی را بر دوش دارد، در اصل عبارت بوده است از برپایی مراسم نیایش و سپاس به مناسبت رخداد یک پیروزی، یک واقعه اجتماعی یا یک معجره آسمانی که سودی برای اجتماع داشته باشد. مردم به هنگام برپایی بزرگداشت گردهم جمع می آمدند و خدای را با مراسم ویژه مذهبی نیایش می کردند، و این نیایش و سپاس همه ساله به عنوان قدرشناسی از موهبتی که از سوی خداوند ارزانی شده بود تکرار می گردید. این مراسم با رقص های مذهبی و سرود و موسیقی نیز همراه بوده است.
در ایران باستان و پیش از ظهور زردشت همواره مراسم قربانی پس از مراسم نیایش و ستایش انجام می پذیرفت. آن چنان توده هایی از آتش برپا می داشتند و در کنار آن صدها و هزارها اسب و گاو و گوسفند قربانی می کردند. آن گاه سهمی از قربانی به آتش داده می شد و باقیمانده آن میان مستمندان و نیایشگران پخش می گردید و با همین گوشت قربانی سور و مهمانی برگزار می شد.
یک پدیده کیهانی مانند واقع شدن خورشید در نقطه های اعتدال ربیعی یا خریفی یا انقلاب صیفی و شتوی می توانست انگیزه ای برای برگزاری جشن باشد. همین جشن ها در دوره های مختلف زندگانی اقوام ایرانی، آغاز سال را اعلام می کردند. چنانکه جشن های نوروزی، جشن مهرگان، جشن شب چله تابستان و شب چله زمستان از این قبیل است.
تعداد دیگری از جشن ها برای نیایش امشاسپندان و ایزدان برپا می شد، از آن روی که این ایزدان نگاهبان روزهای ماه و ماه های سال بودند، هرگاه که نام روز با نام ماه برابر می افتاد، به آن مناسبت جشنی برپا می شد.
2-2) جشن عید نوروز
این جشن از کهن ترین جشن های ایرانی است که پژوهشگران بنیاد آن را هند و ایرانی ندانسته اند، بلکه با قید احتمال آن را به اقوام بومی نجد ایران پیش از مهاجرت و آریاییان، منسوب می دانند. همچنین دو جشن مهرگان و نوروز از طریق سومریان به بین النهرین راه یافته و در آنجا دو جشن (ازدواج مقدس) و (اکیتو) را پدید آورده که بعدها در بین النهرین این هر دو جشن به صورت جشنی واحد در آغاز سال نو برگزار گردیده، ولی در نجد ایران همچنان تا دوره اسلامی به صورت دو جشن مستقل بر قرار مانده است.
بنابراین سه جشن «نوروز»، «مهرگان» و «سده» بیشتر در زمره اعیاد ملی ایرانی قرار می گیرند تا جشن های مذهبی؛ گفتنی است که در گاهان و اوستا از این سه جشن یادی نشده است.
2-3) نوروز کوچک و نوروز بزرگ
عنوان نوروز در فرهنگ ایرانی به دو روز تعلق داشته است. یکی روز اول فروردین، که خورشید به برج حمل می رسد و به آن نوروز کوچک یا (عامه) می گویند و دیگری نوروز بزرگ یا (نوروز خاصه) است که روز خرداد از ماه فروردین است.
گفته اند : نوروز سالروز آفرینش جهان و انسان است و نوروز بزرگ روزی است که در آن جمشید بر تخت نشست و خاصان را طلبید و رسم های نیکو گذاشت، و گفت خدای تعالی شما را خلق کرده است. باید که به آب های پاکیزه تن را بشویید و غسل کنید و به سجده و شکر خدا مشغول باشید و هر سال در این روز به همین دستور عمل نمایید.
2-4) نوروز و فـَرَوَشی ها
ماه فروردین به فـَرَوَهرها و یا فروشی ها تعلق دارد. جشن نوروز نیز نمادی از سالگرد بیداری طبیعت از خواب زمستانی است که به رستاخیز و حیات منتهی می شود. فروهر یکی از نیروهای غیر مادی در وجود انسان است و نوعی همزاد آدمیان که پیش از آفرینش مادی مردمان در جهان مینوی به وجود می اید و پس از مرگ آدمیان نیز دوباره به جای نخستین خویش باز می گردد و از پادافراهایی که روان انسان ها به مناسبت گناهان باید متحمل شود به دور است. در عقاید باستانی تر، ایرانیان تنها قهرمانان را دارای فروهر می دانستند، اما بعدها پرهیزگاران نیز از این موهبت بهره مند می شوند. آنان سالی یکبار برای دیدار بازماندگانشان به خانه های خویش فرود می آیند و ورود آنان برکت را به همراه خواهد داشت، آن زمان که خانه را پاکیزه و درخشنده ببینند. ولی چنانچه آن را آشفته در هم و پاکیزه نشده بیابند برکت برای آن نخواسته ، آن را رها می کنند.
حضور فروهرها از طلیعه فروردین و نوروز آغاز می شود و تا دهم فروردین و به روایتی تا نوزدهم آن ادامه می یابد از این جهت مراسم آتش افروزی بر بالای بام ها انجام می پذیرفته تا راه خانه ها را به فروهرها نشان دهند.
به گفته بعضی از محققان تا به امروز نیز اعتقاد به بازگشت ارواح نیاکان در ایام نوروز وجود دارد. چنانکه اعتقاد به آزادی مردگان در شب های جمعه و بازگشت ارواح آنان به خانه های خود می تواند چنین بنیادی داشته باشد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#49
Posted: 18 Jul 2015 15:17
2-5) پیوند نوروز با آب
نوروز بزرگ، روز خرداد از ماه فروردین است و خرداد ایزد موکل بر آب در جهان مادی است. در بندهش چنین آمده است:
همه نیکی ها چون از ابرکران (عالم اعلی) به گیتی آید، به خرداد روز آید. باشد که همه روز آید، اما آن روز بیش آید. پیداست اگر آن روز بر تن جامه ای نیکو بدارند. و بوی خوش بویند و مروای نیک تفأل کنند و... آن سال نیکویی بدیشان رسد و بدی را از ایشان دور می سازد. از آنجا که نوروز در آغاز فصل بارش باران های بهاری قرار دارد می توان ردپای اردویسور اناهید را نیز در آن یافت. اردویسور اناهید الهه آب است. اوست که به فرمان اورمزد از آسمان باران، برف و تگرگ را فرو می باراند. بندهش او را «مادر آبها» توصیف می کند که پاکیزه نگاه داشتن تخمه مردان، چون از خون پالوده شود و نیز زنان، چون بزایند و دیگر آبستن شوند از خویشکاری های اوست.
و نیز گفته اند : سبب این که ایرانیان در نوروز غسل می کنند آن است که این روز به الهه آب تعلق دارد. از این رو، مردم در این روز هنگام سپیده دم از خواب برمی خیزند و با آب قنات و حوض خود را می شویند و گاهی نیز آب جاری بر خود از راه تبرک و دفع آفات می ریزند. و در این روز مردم به یکدیگر آب می پاشند و درباره سبب این کار برخی گفته اند علت آن است که در کشور ایران دیرگاهی باران نبارید و سپس ناگهان سخت ببارید و مردم به آن باران تبرک جستند و از آن آب به یکدیگر پاشیدند و این کار همچنان در ایران مرسوم بماند.
2-6) نوروز پیروز
نوروز همچنین نمادی است از پیروزی نیکی بر بدی. از همین رو آیین نیایش رپیثون در نوروز برگزار می شود. (رپیثون ) سرور گرمای نیمروز و ماه های تابستان است. با یورش دیو زمستان به زمین رپیثون به زیر زمین فرو می رود تا با گرم نگاهداشتن آب های زیرزمینی، گیاهان و ریشه درختان را از مرگ نجات بخشد. بازگشت سالانه او در بهار نمادی است از پیروزی نهایی خیر بر شر، به همین مناسبت جشن و نیایشی ویژه در مراسم نوروزی به ایزد مذکور تعلق داشته است.
یکی از نوشته های پهلوی به نام ماه فروردین روز خرداد این معنا، (پیروزی نیکی بر بدی)، را بسیار یادآور می شود. در این متن، این روز، روزی است که تهمورث اهریمن دروند (گناهکار) را سی سال به باره کرد، منوچهر به خونخواهی ایرج بیرون آمد و سلم و تور را هلاک کرد، سام نریمان بر سناوذک دیو پیروز شد، کیخسرو به خونخواهی پدر خویش (سیاوش) افراسیاب را هلاک کرد، منوچهر و آرش زمین را از افراسیاب باز ستاندند، و بالاخره در ماه فروردین، روز خرداد، اورمزد فرمان رستاخیز دهد و جهان را بی مرگ و بی زرمان (بی پیری) و بی پتیاره (بی عیب و نا آلوده) کند. آن زمان است که اهریمن با دیوان و دروجان ... همگی ناکار گردند.
2-7) نوروز روز دین و روز پادشاهی
در ماه فروردین، روز خرداد، فریدون جهان را تقسیم کرد. روم را به «سلم»، ترکستان را به «تور» و ایرانشهر را به «ایرج» داد، کیخسرو و سیاوشان را به لهراسب سپرد، زردشت دین مزدیسنان را از اورمزد پذیرفت و کی گشتاسپ شاه دین را از زردشت و در این روز پشوتن رواج دین خواهد کرد.
و نیز روایت شده است که کوروش پس از پیروزی بر بابل، پسر خود کمبوجیه را در جشن نوروز گموک بابلی به عنوان پادشاه بین النهرین معرفی کرد.
2-8) نوروز و سلیمان
در روایات ایرانی آمده است که چون سلیمان بن داوود انگشتر خویش را گم کرد سلطنت از دست او بیرون رفت. اما پس از چهل روز بار دیگر انگشتر خود را بازیافت و پادشاهی و فرماندهی به او بازگشت و مرغان به دور او گرد آمدند، و ایرانیان گفتند: نوروز آمد.
2-9) نوروز و خوان هفت سین
از مهمترین آیین های نوروزی، گستردن خوان نوروزی است که مشهورترین آن «سفره هفت سین» است. این سفره تا پایان جشن نوروز گسترده می ماند. این خوان مجموعه ای است متنوع از آنچه که در زندگی به آن احتیاج است. البته محدود کردن آن به هفت چیزی که با حرف «سین» آغاز می شود اصالتی ندارد. همچنین این خوان می تواند به نوعی بیانگر پذیرایی از فروهرها باشد که از روز اول فروردین به خانه های خویش وارد می شوند.
عدد هفت از اعداد مقدس نزد ایرانیان است که با هفت امشاسپند (برابر هفت ملک مقرب در آیین های سامی) ارتباط دارد.
گویند: سین شکل کوتاه شده سینی است که همان خوان مسین است. و در نوروز هفت خوان را برای هفت امشاسپند می آراسته اند. یا آنکه برای برکت و شگون در هفت سینی دانه هایی را که برکت به سفره می آورد می رویاندند و آن گاه در خوان نوروزی قرار می دادند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#50
Posted: 18 Jul 2015 15:20
مردان تهران قدیم چه می پوشیدند؟
لباس رسمی و معمول طهرانی های دوره قاجار برای همه طبقات شال و کلاه و جبه برای مردان و پیراهن کوتاه برای پوشاندن بالاتنه و دامنی بلند که تا پشت قدم های پا را بپوشاند برای زنان بود و اگر زنان هرگاه به دلایلی از خانه خارج می شدند از چادر، چارقد و روبنده استفاده می کردند.
▪ تن پوش مردان
در طهران قدیم تن پوش بسیاری از مردان، لباسی بلند و گشاد به نام جبه بود چون این تن پوش بسیار راحت و دوام خوبی داشت و مردم دیگر نقاط کشور روی خوشی به آن نشان دادند تا آنجا که در کل ایران جبه، لباس رسمی شناخته شد که با توجه به طبقات مختلف جامعه، جنس جبه گوناگون بود. طبقات ممتاز، جبه شان را از جنس ماهوت می دوختند و سایر طبقات که استطاعت خرید ماهوت را نداشتند از پارچه های دستباف ایرانی استفاده می کردند. همه مردان بعد از پوشیدن جبه، شالی به کمر می بستند که برایشان حکم جیب داشت.
کفش مردان نیز با توجه به تناسب توان مالی، گیوه، چاروق و نعلین بود که البته بعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ که طرح هماهنگ کردن لباس مردم به مرحله اجرا گذاشته شد کت و شلوار و کفش هایی به شکل امروزی جایگزین قبا، جبه و نعلین شد و اما کلاه یا به عبارت دیگر شال کلاه، بخش جدانشدنی از لباس مردان به شمار می رفت. در آن دوره کلاه برای مرد به منزله چادر برای زن بود و مردی بدون کلاه در کوچه و بازار دیده نمی شد.
کلاه از این جهت ضروری بود که مردان عضو «سر» را سلطان و فرمانده بدن می پنداشتند و اعتقادشان بر این بود که باید برای این عضو، حرمتی بسیار قایل شد تا آنجایی که حتی هنگام خواب، عرقچین بر سر می گذاشتند و جز دیوانگان، مردی بدون کلاه دیده نمی شد.
از خرافاتی که مردم به آن بسیار اهمیت می دادند این بود که اگر مردی بدون کلاه، آب بخورد دلیل بر عدم عقل و حواس وی است و اگر بنا به دلایلی عرقچین از سرشان می افتاد، کف دست شان را روی سر می گذاشتند و آب می خوردند.
در این دوران، بازار کلاه دوزها رونق بسیار خوبی داشت. معروف ترین کلاه هایی که مردان آن دوره بر سر می گذاشتند کلاه های نمدی، پوستی و مقوایی بود که بعد از آن کلاه پهلوی یا کلاه اجباری خاتم کلاه ها شد.
▪ کلاه نمدی
کلاه نمدی، کلاه لبه کوتاهی شبیه عرقچین تا شده بود که در آن دوره از همه کلاه های موجود ارزان تر به شمار می رفت. نوع دیگر این کلاه «فینه» نام داشت که در انتها متصل به یک منگوله بود که شال سبزی دور آن می بستند و نوحه خان ها و مداحان از آن استفاده می کردند. نوع مرغوب کلاه نمدی از کرک شتر تهیه می شد که به لوطی ها و داش مشتی ها تعلق داشت. قیمت این کلاه ها از پنج شاهی تا دو قران متغیر بود.
▪ کلاه پوستی
بعد از کلاه نمدی، کلاه پوستی دارای مشتریان بسیاری بود که اسکلت آن از مقوا و روی آن با پوست گوسفند، بره، سنجاب، سمور و غیره پوشانیده می شد و سقف اش از مخمل یا ماهوت بود و در داخل آن آستر. قیمت این کلاه بین سه قران تا سه تومان بود که نسبت به کلاه نمدی گران تر و مخصوص اعیان به شمار می رفت.
▪ کلاه مقوایی
کلاه مقوایی نیز کلاهی از مقوا و ماهوت سیاه با ارتفاعی بلند که مختص جوجه فکلی های آن دوره بود. همچنین برخی از افرادی اداری که سمت منشی داشتند این کلاه را بر سر می گذاشتند. از کلاه مقوایی به عنوان پیش درآمد کلاه پهلوی یاد شده است. قیمت این کلاه از دو قران به بالا بود.
▪ کلاه پهلوی
استفاده از کلاه پهلوی که از آن به نام کلاه زورکی یاد می شد از جمله قوانینی بود که رضاخان آن را عمومی کرد و مردم مجبور به استفاده از آن شدند. این نوع کلاه مانند کلاه مقوایی بود که نقابی جلوی آن دوخته شده بود.
قانون اتحاد شکل، همه مردان را موظف کرد که باید ملبس به کت و شلوار و مجبور به استفاده از کلاه نقابدار (کلاه پهلوی) باشند و هر کس که از این دستور سرپیچی کند انواع اهانت ها، بی حرمتی ها گریبان گیرش می شد و آژان ها، جبه های مردان را در ملا عام با قیچی بریده و شال و کمربند و کلاه آن را نیز لگدمال و دشنام و ناسزا نثار مردان می کردند. جملات تمسخرآمیزی که همزمان با تغییر لباس بر سر زبان عوام افتاده بود، شامل:«هم کلاه مان را برداشتند و هم کلاه بر سرمان گذاشتند» بود که این مثل آنچنان رایج شده بود که بعد از تاجگذاری رضاخان شعار مردم این بود که «این کلاه برای سرت گشاد است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟