انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
فرهنگ و هنر
  
صفحه  صفحه 2 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین »

اسکیت ها | Scythians


مرد

 
زبان و ادبیات سکایی میانه (ختنی و تمشقی)



زبان سکایی میانه، یا زبان ختنی از زبان‌های ایرانی میانه است آثاری که به زبان سکایی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در تُمشُق، نزدیک مارال‌باشی واقع در شمال‌شرقی کاشغر و در ختن، در جنوب‌شرقی همان شهر به‌دست آمده‌است. همهٔ این آثار متعلق به بودایی‌هاست و حتی آثار غیردینی سکایی نیز رنگ و صبغهٔ بودایی دارد. آثار غیردینی بخشی شامل نامه‌های خصوصی و بخشی شامل مکاتبات دیوانیِ ختن است. آثار سکایی را به دو دستهٔ سکاییِ ختنی (یا ختنیِ مطلق) و سکایی تمشُق تقسیم می‌کنند. آثار تمشقی از نظر زبانی کهنه تر هستند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
نام و قلمرو سکاها



  • توضیح : سرزمین سرمت و سکائیه در سال ۱۰۰ پ.م. گستره شاهنشاهی پارت نیز در نقشه نشان داده شده‌است.

قدمت سکاها، به سده هشتم پیش از میلاد مسیح برمی‌گردد. سکاها از سده هشتم پیش از میلاد تا آغاز عصر مسیحیت، بر دشت‌های اوراسیا مسلط بودند و در قلمرو وسیعی از سواحل شمالی دریای سیاه در غرب، تا مرزهای شمالی چین در شرق، به زندگی چادرنشینی روزگار می‌گذراندند. سکاها در نوشته‌های هرودوت، به سکیث مشهور هستند. در زبان یونانی، سکیث به معنی پیاله است، از اینرو، یونانی‌ها آن‌ها را افرادی پیاله‌به‌دوش می‌نامیدند. هرودوت می‌افزاید که سکاهای اروپایی خود را سکلتث (Secolotes) می‌نامیدند. همین کلمه در زبان‌های اروپایی به سیت (Scythe) تبدیل شده‌است. در روزگار کوروش و داریوش، سرتاسر روسیه جنوبی، از آسیای میانه گرفته تا کرانه‌های شمالی دریای خزر و دریای خزر و سیاه، مسکن قبیله‌های ایرانی‌تبار (سغدی، بلخی، مادی، پارسی) بودند که نام مشترکشان الان (مشتق شده از ایران) تا دیرگاهی به جا ماند. این قبیله‌ها که در جنوب روسیه امروزی، می‌زیستند، به وسیلهٔ پارسی‌ها سکاها (از ریشه فارسی باستان ska به معنی «نیرومند، قدرتمند») خوانده می‌شدند؛ در حالی که یونانی‌ها، این مردم‌ها را اسکیت‌ها (به یونانی: scythai) می‌نامیدند. مهشید میرفخرایی هم معتقد است که سکاها، به معنی «نیرومندی» است، در حالی رضایی باغ‌بیدی واژه فارسی سکا (saka) را، مشتق از ریشه باستانی sak*، به معنی «رفتن، گشتن، گردیدن» دانسته و سکاها را «سرگردان و خانه‌به‌دوش» می‌داند. به سبب فزونی تعداد قبایل سکایی، پارسی‌ها به هر کدام، پسوندی می‌دادند. در کتیبه‌های هخامنشی، سکاها به چهار دسته تقسیم شدند: سکاهای هوم‌نوش، سکاهای تیزخود، سکاهای فراسوی سُغد و سکاهای فراسوی دریا. از این چهار گروه، سه تای آن مختص خاور دریای خزر و چهارمی، مختص باختر دریای خزر بود. مهم‌ترین قبایل قبایل سکاهای غربی که غالباً در دشت‌های جنوب روسیه امروزی می‌زیستند، اسکیتی‌ها یا اسکوتی‌ها، سرمت‌ها و ماساگت‌ها بودند. به نظر، سکاها خودشان را skuda می‌نامیدند، که برگرفته از ریشه هندواروپایی skeud* است. دیاکونوف، این واژه را «چالاک»، ولی سمرنیی، «تیرانداز» ترجمه کرده‌است. این واژه در میانه سده یکم پیش از میلاد، در منطقه پنتوس به skula* بدل شد. حتی سمرنیی، واژه سُغد (فارسی باستان saguda) را با قیاس با کلمه skauda، برگرفته از ایرانی باستان *skuda می‌داند. سکاها در زبان آشوری اشکوز نامیده می‌شدند و پارسیان و هندی‌ها آنان را سَکا می‌نامیدند.

آن چنان‌که در کتیبه‌های هخامنشی نگاشته شده؛ سَکَ یا سَکا نامی است که در زبان پارسی باستان برای سکاهایی که از طرف آسیای میانه با ایرانیان سروکار داشتند، به کار رفته‌است. سنگ‌نبشتهٔ هخامنشی بیستون، از چهار دستهٔ سکا یاد کرده‌است:


  • سکا پَرَدرَیا (فرادریا)/داها (Dahā (= Sakā paradraya)/Dahae) (سکاهای آن سوی دریا: کریمه، دانوب)
  • سکا تیگره‌خوده/ماساژت‌ها (Sakā tigraxaudā/Massagetae) (سکاهای تیزخود، سکاهای آن‌سوی سیردریا)
  • سکا هئومه‌ورگه/امیرجیان‌ها (Sakā haumavargā/Amyrgians) (سکاهای هوم‌نوش، سکاهای آن‌سوی آمودریا)
  • سکا پَرَسوغودَم (Sakā para Sugudam) (سکاهای آن سوی سغد)

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
تاریخ سکاها



سکاها در آغاز همراه دیگر مردم هندواروپایی در یک جا می‌زیستند و بعدها به نقاط دیگر مهاجرت کردند. مهاجرت اقوام سکایی در دوران مهاجرت‌های بزرگ هند و اروپایی انجام شد. بعضی از قبایل آریایی جلگه‌های جنوب سیبری را ترک گفته، گروهی به طرف کوه‌های اورال و گروهی به سمت سیردریا و آمودریا رفتند، آن‌ها پس از گذشتن از کوه‌های تیانشان وارد سرزمین کاشغر شده، از آنجا سراسر ترکستان شرقی و دره‌های کوتچه و قره‌چار و توئن هوانگ را تا کانسور به تصرف درآوردند و با خاک چین همسایه شدند.

تا آن‌جا که مربوط به سکاهاست، آغاز تاریخ آنان را شاید بتوان حدود ۱۷۰۰ پیش از میلاد دانست، و آن هنگامی است که نخستین طوایف هند و اروپایی به ینی‌سئی رسیدند. این مهاجران از ینی‌سئی به غرب آلتایی و به سوی قفقاز رفتند. آن‌ها اقتصادی ویژه خویش به وجود آوردند، و برخی از آن‌ها به صورت کشاورز در دره‌های حاصلخیز سکونت اختیار کردند و گروهی دیگر به صورت شکارچی و بدویان گله دار، در دشت‌ها اقامت گزیدند. این مهاجران تازه‌وارد، تا آن زمان، هنر ریخته‌گری و استفاده از مس را به خوبی فرا گرفته بودند. بعضی از کوره‌های ریخته‌گری آن‌ها که در اعماق زمین فرورفته با قالب‌هایی که برای ساختن داس مورد استفاده قرار گرفت کشف شده‌است. آنان ظروفی با رنگ متمایل به قهوه‌ای می‌ساختند و بر روی آن‌ها طرح‌های هندسی می‌کشیدند، و برای قطع درختان از ابزار و و تبرهای مفرغی استفاده می‌کردند.

کتیبه‌های آشوری مربوط به ۷۰۰-۷۵۰ پیش از میلاد از سکاها یاد کرده‌اند. آن‌ها در آن زمان در استپ‌های آسیای میانه زندگی می‌کردند و از تأثیر تمدن‌های بین‌النهرین بابل و آشور بدور بودند. آن‌ها تا حد زیادی تحت تأثیر تمدن برادران یک‌جانشین خود مادها و پارس‌ها قرار داشتند که در نواحی جنوب آن‌ها در فلات ایران زندگی می‌کردند. سکاها مانند قوم خویشاوند خود سرمتیان از جنبش‌های مزدایی و زردشتی‌گری که سرانجام توانست اعتقادات مادها و پارس‌ها را دگرگون کند، بدور بودند. هرودوت در کتاب چهارم در مورد این مردمان می‌نویسد:


  • درمورد سکاها حکایت دیگری هست که به عقیدهٔ من بیشتر مورد اعتماد است. موافق این حکایت سکاها ابتدا در آسیا مسکن داشتند، بعد ماساگت‌ها آنان را بیرون رانده و سکاها از رود آراکس (همان آمودریا) گذشته به زمین کیمری‌ها وارد شدند. چون عده سکاها زیاد بود، کیمری‌ها مشورت کردند که چه کنند. مردم عقیده‌داشتند که برای خاک خود را به خطر نیندازند، پادشاهان به عکس معتقد بودند که پای‌داری کنند. بین پادشاهانی که ترجیح می‌دادند بجنگند تا کشته شوند، اختلاف شد و به دو دسته تقسیم گشته با هم جنگیدند و همه کشته شدند. بعد مردم جسد آن‌ها را دفن و اراضی خود را رها کره و سکاها آن‌ها را گرفتند. هنوز هم در مملکت سکاها قلعه‌های کیمری وجود دارد...
  • روشن است که سکاها در تعقیب کیمری‌ها راه را گم کرده وارد آسیا و مملکت ماد شدند، زیرا کیمری‌ها در طول دریا حرکت کردند و سکاها به سمت قفقاز رفته و داخل ماد شدند. این روایت بین یونانی‌ها و بربرها خیلی شایع است.

هرودوت در انتهای این گفتار از تهاجم سکاها به ایران در دوران هووخشتره مادی یاد کرده؛ در حالی که سپاه ماد نینوا پایتخت آشور را محاصره کرده‌بود. خبر تهاجم سکاها به آذربایجان هووخشتر را ناچار کرد از نینوا بازگشته تا از کشور خود دفاع کند، شکست مادها در جنگی که در نزدیکی دریاچه ارومیه واقع شد، موجب شد سکاها به قدرت اول آسیا بدل شوند. از تاخت و تاز و غارت‌های آنان در کتاب ارمیا از کتب مذهبی یهودیان نیز یاد شده‌است. چند سال بعد هووخشتر با کشتن رهبران آنان موفق به شکست‌شان شد. سکاها در روزگار مادها بارها به مرزهای ایران تاختند. آن‌ها گاه با آشور هم‌پیمان می‌شدند و زمانی به‌همراه مادها با آشوریان می‌جنگیدند. به دنبال حملهٔ مجدد آشور به مادها، خشتریته برای پایان‌دادن به حملات آشور با ماننا و سکاها پیمان دوستی بست و عملاً با آشور وارد جنگ شد. بعد از سکاها، کیمری‌ها (یکی دیگر از قبایل صحرانشین شمال قفقاز) به منطقهٔ شمال‌غرب ایران حمله کردند و در سر راه خود، دولت اورارتو در باختر دریاچهٔ ارومیه و خاور آناتولی را نابود کردند. هووخشتره بزرگ‌ترین پادشاه ماد در ده سال اول حکومتش موفق شد که رابطهٔ خوبی با پروتوثیس پادشاه سکاها برقرار کند. هووخشتره ارتشش را به دو بخش پیاده‌نظام مجهز به نیزه و سواره‌نظام تیرانداز (شکلی که از سکاها آموخته‌بود) تقسیم کرد و دولت نیرومندی در ماد تشکیل داد. هووخشتره پس از انقیاد سکاها در ماد، گروهی از سکاها را به غرب ماد کوچ داد و این سرزمین را به نام آنان سکزی یا ساکز خواندند که اکنون به سقز معروف است. گیرشمن می‌نویسد: سکاها در زمان اشغال ایران، سَقِز، ناحیه‌ای از کردستان را پایتخت خود قرار دادند، که الان نیز، با قدمتی ۳۰۰۰ ساله، یکی از قدیمی‌ترین شهرهای جهان به‌شمار می‌آید؛ چنان‌که آثاری از ایشان در آن حوالی پیدا شده؛ و گویند که کلمهٔ «سقز»، مشتق اسم «سَکا» است.

در اویل دوران هخامنشیان درگیری‌های مرزی با سکاها ادامه داشت. داریوش دیگر پادشاه هخامنشی در سال ۵۱۲–۵۱۴ پ. م برای تنبیه سکاها تا مرکز اروپا و حدود مولداوی امروزی (به انگلیسی: Bessarabia) پیشروی کرد. هرودوت نقل می‌کند که سکاها از راهکار کوچ نشینان استفاده نمودند و در عوض رویارویی و جنگیدن با سپاه هخامنشی گریختند و سپاه داریوش را تا داخل اعماق سرزمین‌های خود کشاندند. هرچند لشکرکشی داریوش نتوانست سکاها را زیر یوغ هخامنشیان درآورد؛ ولی آسیای غربی را برای سه قرن از حملات چادر نشینان سکایی در امان نگاه داشت.

برخی اسناد تجاری بابل، مربوط به دوران نبوکدنصر دوم و نبونئید نشان می‌دهد که کیمریان و اسکیت‌ها، حتی پیش از فتح میان‌رودان به وسیله پارس‌ها، بر ابزارهای نظامی بابلی‌ها اثر گذاشته بودند.

سکاها در سده پنجم پیش از میلاد مسیح، آداب و رسوم بابلی را پذیرفته بود. همه می‌دانند که مردمان قبیله‌های سکایی، در سپاه هخامنشی شرکت داشتند و با زندگی نظامی آشنایی داشتند. بیشتر آنها، در زیرمجموعه «سوارکار تیرانداز» به هخامنشیان خدمت می‌کردند. در یک سند بابلی به سال ششم پادشاهی کمبوجیه دوم (۵۲۴ پ. م) که در اوروک کشف گردید، اشاره شده که عده‌ای از سکاها به عنوان سرباز در بابل خدمت می‌کنند. گروهی از سربازان سکایی، مأمور حفاظت از قایق‌های باری (مواد غذایی) بودند که به فرمان دربار شاه، ارسال می‌گشت. در یکی از گزارش‌های اسناد بابلی، بار قایق حاوی مواد غذایی به وسیله معبد اثانا ارسال شده بود. همین متن نیز به مترجمانی اشاره می‌کند که خدمات آن‌ها برای ایجاد ارتباط میان سکاها و بابلی‌ها ضروری بوده‌است.

در زمان اشکانیان و در حدود اواخر قرن دوم پیش از میلاد سکاهای کوچ‌نشین در مرزهای شرقی اشکانیان پیشروی کردند و نواحی قندهار و سیستان امروزی را تسخیر نمودند. سکاها از آنجا به کابل و پنجاب نیز نفوذ کردند. تسخیر سیستان دائمی بود، چنانچه نام سیستان در واقع به نام این اقوام برمی گردد. آن‌ها در این دوره مشکلات بزرگی برای اشکانیان به وجود آوردند و اشکانیان را تا سراشیبی سقوط پیش بردند. چنانچه فرهاد دوم (ح۱۳۸ یا ۱۳۷- ح۱۲۸ ق. م) در نبرد با سکاها کشته شد و جانشین او اردوان دوم (ح۱۲۸- ح۱۲۳ ق. م) نیز در نبرد با آنان به طرز مرگباری زخمی گردید. تنها در زمان مهرداد دوم بود (ح۱۲۳–۸۷ ق. م) که اشکانیان توانستند بر سکاها غلبه یابند و مهرداد دوم سکاهای سیستان را تحت فرمان اشکانیان درآورد.

سیستان، بعد از ناپدید گشتن سکاها، جزئی از امپراتوری ساسانیان شد. در زمان شاپور یکم، این منطقه، با نام کاملش، سَکِستان، تورستان (امروزه منطقه شمالی بلوچستان را تشکیل می‌دهد) و هند، تا کناره‌های دریا، استان (به فارسی میانه: شَهر) امپراتوری بود و گاهی به فرزند شاهنشاه واگذار می‌شد. در یک‌چهارم (کوست) شرقی این استان، اداره هر دو منطقه زرنج و هرات را به پایتخت اداری خود در زرنج منتقل کرد و آتشکده ایالتی زرتشتیان در آنجا پابرجا بود. هنگامی که پای اعراب در قرن اول هجری / هفتم میلادی بدانجا رسید، مهاجمان با موبد موبدان و رئیس هیربد مواجه گشتند. آتشکده کرکویه بعد حمله اعراب دست‌نخورده باقی ماند. با این حال، در گزارش‌های تاریخی، وجود کلیسای نسطوری با اسقف آن، مکتوب گشته‌است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
تاریخ آلان‌ها



تاریخ آلان‌ها را می‌توان به ۳ دوره، «مهاجرت گسترده تا پیش از مسیحیت»، «آغاز مسیحیت تا هجوم مغول»، «پسا حمله مغول» تقسیم کرد.

  • 1-در دوران اول، آلان‌ها کوچ‌رو، جنگجو، و خنیاگر بودند که در جنگیدن تبحر داشتند و در دوران رومیان، اشکانیان و ساسانیان، نقش آفریدند. سواره‌نظام آن‌ها نوگرائید. آن‌ها در جنگ با روم، با مهرداد (میتراداتس) همدست شدند؛ همان‌طور که در ارمنستان، ماد و پارت، با رومی‌ها در قرن یکم و دوم پس از میلاد متحد گشتند. امیانوس مارسلینوس، اقتصاد چادرنشینی و خصلت‌های جنگی آن‌ها را توصیف کرده‌است.
  • 2-حمله هون‌ها، آلانی‌ها را به دو قسمت اروپایی و قفقازی دوپاره کرد. برخی از آلانی‌های اروپایی، مجبور به مهاجرت به همراه مردم اروپای شرقی، به اروپای غربی گشتند. به همراه قبایل آلمانی ویزیگوتی و وندالی، به گال (فرانسه) و اسپانیا مهاجرت کردند و حتی پای برخی از آن‌ها به شمال آفریقا رسید. آلان‌ها در جبهه رومی‌ها، در جنگ دشت کاتالونی (۴۵۱ میلادی) جنگیدند؛ جنگی که فلاویوس آییتیوس، آتیلا (رهبر هون‌ها) را، شکست داد. در ۴۶۱ و ۴۶۴، آن‌ها ایتالیا را تاراج کردند. پس از مرگ آتیلا، آن‌ها با قبایل آلمانی، بر علیه سلطه هون‌ها شوریدند تا خودشان را رها سازند.

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
سالشمار تاریخ سکاها



  • در سال ۶۳۳ پیش از میلاد سکاها به ماد حمله کردند. ۹ سال بعد در سال ۶۲۴ پیش از میلاد مادها، سکاها را شکست داده و عقب می‌رانند.
  • در سال ۵۲۹ پیش از میلاد کوروش به قبایل سکاها در آسیای مرکزی (شمال شرق ایران) حمله کرد و در جنگ با ماساگت‌ها کشته شد. وی را در پاسارگاد دفن کردند.
  • در سال ۵۱۴ پیش از میلاد داریوش به سکاها در ناحیه شمال قفقاز و دریای سیاه حمله می‌کند.
  • در سال ۴۷ میلادی گندفر از پادشاهان پارتی هند، سکاهای شمالی را از گنداره اخراج کرد.

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
پادشاهی ختن



پادشاهی خُتَن یک پادشاهی باستانی ایرانیِ سکایی بودایی بود که قلمرو آن در کناره جنوبی بیابان تکله‌مکان و در مسیر جاده ابریشم قرار داشت. این پادشاهی در حوضه تاریم قرار داشت که امروزه در غرب چین واقع شده‌است. پادشاهی ختن در حدود هزار سال پابرجا بود تا این‌که در سال ۱۰۰۶ با حمله مسلمانان از میان رفت. پایتخت این پادشاهی شهر ختن بود و زبان‌های رایج در آن در آغاز زبان تخاری و بعد از سده‌های یکم تا دوم میلادی زبان پراکریت و پس از آن زبان گنداری و زبان سکایی ختن در قلمرو آن رواج داشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
زبان ختنی



زبان سکایی میانه، یا زبان ختنی از زبان‌های ایرانی میانه است که نام شکل میانه برجای مانده از زبان سکایی باستان است. از زبان سکاهای میانه دو گویش به وسیلهٔ آثار بجای مانده شناخته شده‌اند که بنابر منطقۀ کشف آثار آن‌ها که در ختن و تمشق در سین‌کیانگ چین است به دو گویش تمشقی و ختنی نیز نام‌گذاری شده‌اند. آثاری که به گویش ختنی هستند به الفبای براهمی نوشته شده و تحت تأثیر ادبیات بودایی می‌باشند. از گویش تمشقی نیز آثاری بدست آمده که نگارش آن‌ها به سده‌های پنجم تا دهم میلادی بازمی‌گردد. این دو زبان در همان زمان به سود زبان اویغوری عقب‌نشینی نمودند اما همچنان در کوهستان‌های پامیر در غرب چین گویش‌های ایرانی رایج می‌باشند که ممکن است با این زبان پیوند دور داشته باشند. زبان‌های پشتو و وخی شباهت زیادی با زبان سکایی میانه نشان می‌دهند.

قبایل سکایی، در سرزمینی از حوضهٔ رودخانهٔ تاریم تا مرز بلخ به سر می‌بردند و از اوایل سده دوم پیش از میلاد به سوی باختر و زرنگ و رخج و بعداً به هندوستان شمال غربی کوچیدند.

در سده یازدهم میلادی در نواحی کاشغر زبان کنچگ رایج بوده که واژه‌های باقی‌ماندهٔ آن حاکی از شباهت این زبان به گویش‌های سکایی است.

به طوری که بعضی از زبان‌شناسان ذکر نموده‌اند، شاید زبان‌های پامیری امروزی ادامهٔ تاریخی گویش‌های مختلف سکایی باشند. بررسی قیاسی زبان سکایی ختنی و زبان وخی امروزی، که از گروه زبان‌های پامیری است، حاکی از شباهت تاریخی این دو زبان است و نشان می‌دهد که از سرچشمه‌ای نزدیک به هم پیدا شده‌اند.

رای نگارش ختنی گونه‌های رسمی و شکسته یا پیوسته براهمی به آن صورت که در آسیای میانه تحول یافته بود، به کار می‌رفت. گونه رسمی خط عمدتاً، و نه منحصراً محدود به متون دینی است. انواع خط شکسته برای متون ادبی و نگارش روزمره به کار می‌رفته‌ است.

تحول خط را می‌توان به چهار دسته تقسیم کرد:


  • براهمی ترکستانی آغازین در حدود قرن پنجم میلادی
  • براهمی جنوبی ترکستانی آغازین. پایان سده ششم تا هفتم میلادی
  • براهمی جنوبی ترکستانی (اصلی)، میانه سده‌های هفتم تا نهم میلادی
  • براهمی جنوبی ترکستانی متاخر، سده دهم میلادی

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ادبیات سکائی باستان



سکاها طایفه‌های ایرانی بودند که در دو سوی دریای خزر، دشت‌های جنوب روسیه و ماوراءالنهر می‌زیستند و از زبان آن‌ها در دوره باستان هیچ اثر مکتوبی در دست نیست.

هرودوت افسانه‌هایی دربارهٔ اصل و منشأ سکاها از زبان خودشان نقل می‌کند و می‌نویسد آن‌ها خود را جوان‌ترین ملت جهان می‌دانند. این افسانه‌ها بسیار جذاب و خواندنی‌اند. او افسانه‌هایی نیز دربارهٔ مردان یک چشم (=اریم اسپی) و گریفین‌های محافظ طلا نقل می‌کند. هرودوت می‌نویسد که سکاها دارای طبعی شاعرانه‌اند. صور خیال و ذوق شاعرانه در توصیف آن‌ها از دانه‌های برف دیده می‌شود. سکاها دانه‌های برف را به پرتشبیه می‌کنند.

احتمال دارد که داستان رستم، پهلوان نامی شاهنامه، که فقط در منابع سغدی و فارسی زبان شناخته است، یکی از داستان‌های حماسی سکایی باشد. داستان رستم که در قطعه مکشوف در تو هوانگ به زبان سغدی ثبت شده، با حلقه داستان‌های رستم که فردوسی در شاهنامه نقل کرده‌است، تفاوت‌هایی دارد. این تفاوت‌ها نشان دهنده آن است که در ایران شرقی حلقه جداگانه‌ای از افسانه‌های مربوط به رستم در دوران پیش از اسلام وجود داشته‌است. نولدکه و گروهی از ایران‌شناس‌ها افسانه رستم را متعلق به سنت ادبی بومی پیش - سکایی زرنگ (سیستان) می‌دانند و به نظر آن‌ها هنگام هجوم سکاها به زرنگ و رخج، سرزمینی که به نام آن‌ها سکستان، سگستان، سیستان نامیده می‌شود، این افسانه در آن سرزمین رواج داشته و به همراه سکاها به سیستان نیامده است. بهتر است این افسانه به صورت داستانی دیده شود که به شخصیتی خاص، افسانه‌ای یا تاریخی، تعلق ندارد. به نظر شروو، رستم چهره جنگجوی حماسی هند و اروپایی را ارائه می‌کند که با عمری دراز محافظ سلسله‌های فرمانرواست و هرگز خود و اعقابش به تاج و تخت دست نمی‌یابد و خویشکاری اصلی‌اش تاج بخشی است. او با سنجش رستم و پیشمه به این نتیجه می‌رسد که این دو، چهره اصلی و مرکزی سنت ادبی حماسی-روایی هند و ایرانی اند و از سنتی متقدم تر، یعنی از نمونه نخستین هندواروپایی نشئت یافته‌اند. از این رو در طرح کلی شخصیت و نیز در جزئیات بسیاری با یکدیگر متناظرند.

رستم شاهنامه، همانند قهرمان حلقه داستانی سکایی، چهرمان پهلوانی است که در گونه‌های خاصی از مضمون‌های داستانی ادبیات روایی و غیر دینی ظاهر می‌شود و از دوران پیش-مسیحی سینه به سینه منتقل شده‌است. داستان رستم فارسی منظوم است و قطعه سغدی رستم به نثر نوشته شده‌است.

میراث ادبی روایی ایران در حدود یک هزار سال- از عصر زرتشتی و حلقه‌های داستانی کیانیان تا دوران ساسانیان، که صورت مکتوب یافت، با تداومی ناگسستنی رونق داشت. سنت ادبی روایی ایران، همانند اشعار یونانی و توتونی (=ژرمنی)، به دست اشرافیت در جامعه‌ای که در آن نابودی قوانین قبیله‌ای و پرنده‌های خونی با فردگرایی نو و عنان گسیخته‌ای همراه بود، پرورش یافت و این اشرافیت خود بیان کنند سبک و روح این سنت بود.

حلقه داستانی حماسی رستم، که کاملاً متفاوت از دیگر حلقه داستانی سکایی یعنی داستان پهلوانی بلند نَرت است، نیز به دست خنیاگران درباری و به واسطه شعر سرگرم‌کننده و تفریحی عصر پهلوانی و با حمایت اشراف، به صورت سینه به سینه انتقال یافته‌است. حلقه داستانی نَرت که حلقه داستانی حماسی سکایی شمالی است، در اطراف قبیله شکارچی موسوم به نَرت گرد آمده‌است.

در دنیای نَرت ارتباط بسیار نزدیکی میان زندگان و مردگان وجود دارد. پیشینه دینی این حلقه داستانی احتمالاً به آیین پرستش مردگان از سوی سکاها بازمی‌گردد. در آثار مکتوب ادبیات زبان خُتَنی (زبان نوادگان سکاهای شرقی و از گروه زبان‌های ایرانی میانه شرقی) هیچ گونه اثری از افسانه‌های نَرت دیده نمی‌شود.

در میراث ادبی درخور توجه و غنای داستان‌های حماسی زبانی آسی که تا آغاز سده نوزدهم میلادی به صورت روایی و سینه به سینه نقل و حفظ می‌شده است، می‌توان پاره‌ای مفاهیم و مضمون شاعرانه سکایی را پی گرفت. بازتاب برخی عادات و رسوم سکاها را، که هرودوت شگفت و غیرعادی دانسته است، در افسانه‌های دور و دراز نَرت یا در فرهنگ عامه آسی می‌توان مشاهده کرد. این آداب و رسوم شامل نوشیدن خون نخستین انسانی است که یک سکا در جنگ می‌کشد یا استفاده از حوله‌ها و پوستین‌هایی است که از پوست سر دشمنان تهیه می‌شده است.

بعدها خاطره‌ای اسطوره‌ای همراه با دلالت جادویی یا دینی از این آداب و رسوم غیرمعمول در داستان‌های عامیانه زبان آسی مشاهده می‌شود. بدیهی است تمامی افسانه‌هایی را که داستان گویان آسی زبان نقل می‌کنند یا در حلقه داستان‌های نَرت آمده‌است، نمی‌توان به خلاقیت سکاهای باستانی نسبت داد. اما بن مایه‌های اصلی حلقه داستانی نَرت، یعنی آیی نهای مربوط به پرستش مردگان، این نظر را تقویت می‌کند که اساساً با موضوع‌ها و مضمون‌های میراث ادبی روایی سکایی باستان سر و کار داردیم که در عین حال در ادوار مختلف داستان‌هایی فرعی را از منابع گوناگون اخذ کرده‌است.

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ادبیات سکائی میانه

ادبیات سکایی میانه آثاری به زبان سکایی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در تُمشُق، نزدیک مارال‌باشی واقع در شمال‌شرقی کاشغر و در ختن، در جنوب‌شرقی همان شهر به‌دست آمده‌است. همهٔ این آثار متعلق به بودایی‌هاست و حتی آثار غیردینی سکایی نیز رنگ و صبغه بودایی دارد. آثار غیردینی بخشی شامل نامه‌های خصوصی و بخشی شامل مکاتبات دیوانیِ ختن است. آثار سکایی را به دو دستهٔ سکاییِ ختنی (یا ختنیِ مطلق) و سکایی تمشُق تقسیم می‌کنند. آثار تمشقی از نظر زبانی کهنه تر هستند.

تقریباً همه آثار بودایی از سنسکریت ترجمه شده‌اند که فقط اصل بعضی از آن‌ها در دست است و اصل بسیاری از این آثار را از روی ترجمه‌های تبتی و چینی موجود، که اصل سنسکریت آن‌ها از میان رفته است، می‌توان بازشناخت. ترجمه‌ها گاه تحت‌اللفظی و گاه نسبتاً آزاد است. متون سکایی شامل مطالب مربوط به اصول عقاید، تمثیل‌ها و روایت‌ها، اقرارنامه‌ها و توبه نامه، رساله‌های طبی، یک متن کوچک جغرافیایی، واژه‌نامه‌های چینی-ختنی و یک واژه نامه ترکی ختنی است. مفصل‌ترین متن ختنی کتاب زَمبستا به شعر است. داستان هندی رامه و همسرش سیتا، منظومه‌ای حماسی است که از آن تفسیر بودایی شده‌است. در میان اشعار ختنی، نمونه‌هایی از اشعار غنایی و مدیحه نیز وجود دارد. نسخه‌های موجود ختنی در تاریخی میان ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ میلادی به خط براهمی (مقتبس از سنسکریت) نوشته شده‌است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ارابه‌نشینان




ارابه‌نشینان (یونانی باستان: Ἁμαξόβιοι: هاماکسوبی) گروهی از سکاهای ایرانی‌تبار بودند که در شمال شرق دریای آزوف، در نزدیکی مرداب‌های مایوت زندگی می‌کردند. گفته می‌شود که اصل آنها از مادها بوده است. محل زندگی آن‌ها بخشی بود از سَلْمستان (قلمرو سلم‌ها یا همان سرمتی‌ها) که خود جزئی بود از سکاستان بزرگ.

ارابه‌نشینان کوچ‌گرد بودند و بر روی ارابه‌هایی زندگی می‌کردند که خیمه‌های چرمین بر روی آن‌ها سوار بود.در زبان یونانی به آنها هاماکسوبی گفته می‌شد که از واژه ἄμαξα (هاماسکا: گردونه، ارابه) و βίος (بیوس: زینده) ساخته شده و به معنی ارابه‌نشین است. بطلمیوس می‌گوید که زیستگاه آنها در امتداد رود ویستولا بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 2 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین » 
فرهنگ و هنر

اسکیت ها | Scythians

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA