صفحه 43 از 66: « پیشین 1 ... 42 43 44 ... 65 66 پسین »

دیالوگ های ماندگار

julien

کاربر

ارسالها: 1373

#421 Posted: 20 Sep 2012 23:20

پیانیست:

- ما میتونیم با هم دوست باشیم ( اشپلمن)

- دوستی ما با معجزه اتفاق می افته ، که آلمانها معجزه رو قدغن کردند .(سرگرد آلمانی)

*************************************************************

"افسر نازی: بعد از جنگ چكار میكنی؟

اشپیلمن: پیانو می‌زنم. تو رادیوی ملی لهستان.

افسر نازی: اسمت چیه؟ می‌خوام برنامه‌تو از رادیو گوش بدم.

اشپیلمن: اسمم اشپیلمنه.

افسر نازی: اشپیلمن؟ برای یه پیانیست اسم خوبیه. "

ویرایش شده توسط: julien

julien

کاربر

ارسالها: 1373

#422 Posted: 20 Sep 2012 23:29

سینما پارادیزو:

هر چی مرد تر باشی جای پاهات عمیق تره

******************************

پاپیون:

- اگه باید جزام بگیری چه بهتره اون رو از پول بگیری نه از دست یک جزامی

*********************************

زندگی زیباست:

- چرا فریاد کمک نکشیدی ؟

- سکوت بلندترین فریاده !!!

julien

کاربر

ارسالها: 1373

#423 Posted: 20 Sep 2012 23:33

پیانیست:

آلمانی ها از دستشویی یهودی ها استفاده نمی کنند، چون زیادی براشون تمیزه.

*****************************************

قوی سیاه:

من احساس کردم !

چی رو ؟!

عالی بودن رو

من عالی بودم-ناتالی پورتمن

****************************************

مورچه خوار در حالی که از گرفتن مورچه خسته و درمانده شده :

«بیش از هفتاد هزار جور حشره توی این دنیا هست، بعد من فقط باید مورچه بخورم!!!!!!!!!»

julien

کاربر

ارسالها: 1373

#424 Posted: 21 Sep 2012 10:34

یک ذهن زیبا:

نش:شاید داشتن یک ذهن زیبا خوب باشد، اما کشف یک قلب زیبا موهبت بزرگتریست.

*******************************************************

نش: در هر رقابتی، همیشه یک نفر بازنده است.

*******************************************************

چارلز: تنها چیزی که در موردش اطمینان کامل دارم، اینه که هیچی قابل اطمینان نیست.

*********************************************************

نش: کلاس درس، ذهن شما را کند می‌کند و خلّاقیت بالقوّه‌تان را نابود می‌سازد.

************************************************************

آلیشیا (در مورد ستاره‌ها): یک بار سعی کردم که همه آنها را بشمارم، در واقع، تا 4348 شمردم.

shenia

کاربر

ارسالها: 297

#425 Posted: 21 Sep 2012 10:47

عزت الله انتظامی(در نقش پدر دکتر رضا سپیدبخت):
تو این کـشـور بـخـل و حـسـد و آدم فــروشـی شده شغـل دوم هـمـه...

فیلم خانه ای رو آب ساخته بهمن فرمان آرا 1380
...............................................................................
من جونش رو نجات ندادم، فقظ نگذاشیم بمیره. این دوتا باهم خیلی فرق دارن
از فیلم: روزی روزگاری در غرب
.............................................................................
هانا اشمیت (کیت وینسلت): هیچ اهمیتی نداره که من چی حس می کنم. اصلا مهم نیست که من چی فکر می کنم. مرگ همچنان مرگه!

در فیلم کتابخوان (The Reader) – محصول 2008

دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام

julien

کاربر

ارسالها: 1373

#426 Posted: 21 Sep 2012 11:54

فیلم ۲۱ گرم:

-مگه ما چند بار به دنیا می‌آییم، مگه ما چند بار از اين دنیا می‌ریم؟ می‌گن درست لحظه ي

مرگ 21 گرم از وزن آدمي كه داره می‌میره، کم می‌شه. مگه 21 گرم چقدر ظرفیت داره؟ مگه چی

از ما کم می‌شه؟ مگه چی می‌شه اگه ما 21 گرمو از دست بدیم؟ با رفتن اون چی می‌شه؟ مگه

چقدر ارزش داره؟ 21 گرم وزن… یک سکه پنج سنتی, وزن یک مرغ مگس خوار…یه تیکه شکلات

21گرم چقدر وزن داره؟

این 21 گرم که از ما کم می‌شه وزن روح ماست. واقعا 21 گرم چقدر وزن داره؟

وزن “بودن” و “هستی” ما چقدره؟ 21 گرم "‌

julien

کاربر

ارسالها: 1373

#427 Posted: 21 Sep 2012 11:57

مسیر سبز:

-مایکل کلارک:

خیلی خسته ام رییس،خسته از تنها سفر کردن،تنها مثل یک چلچله در زیر بارون،خسته از اینکه هیچ وقت رفیقی نداشتم پهلوم باشه و ازم بپرسه که از کجا اومدم،به کجا میرم یا چرا؟!انقدر خسته ام از اینکه آدما همدیگرو اذیت میکنن،خسته ام از تمام دردهایی که تو دنیا حس میکنم و می شنوم،هروز دردهام بیشتر میشه درد تو سرم مثل خرده های شیشه است،تمام مدت،میتونین بفهمین؟

****************************************************************************

سه و ده دقیقه به یوما:

پس از یک گفتگوی طولانی بایرون به بن وید میگه: «منم چنین احساسی داشتم اگه از یه قبرکن مست و یه فاحشه فاسد بوجود اومده بودم.»

بن وید یه نگاه به ش میندازه و از اسب پرتش میکنه و بعد قبل از اینکه بندازدش ته دره آرام به ش میگه:«حتی آدم های بد هم مادراشون رو دوست دارن.»

***************************************************************************

پاپیون:

پاپیون : تو باید با ما بیای لویز.
لویز : نه، ممنون. زنم داره ترتیب آزادی منو می‌ده. نامه‌ش تازه رسیده.
پاپیون: ببین! اگه زنت اینجا بود و تو با اون همه پول توی پاریس بودی، چقدر خرج می‌کردی که بیاریش بیرون؟
لویز: هرچی که داشتم.
پاپیون: اون چقدر خرج کرده که تو رو بیاره بیرون؟
لویز: (سکوت)
پاپیون: پس باید همین حالا فرار کنی!‏

julien

کاربر

ارسالها: 1373

#428 Posted: 21 Sep 2012 12:12

دوئل:

اسکندر رو به یوسف :پس بیخود نمی گن مملکت اوفتاده دست بچه ها

یوسف :ها کاکا اگه دست شما بزرگا بود که دشمن الان داشت دم زاینده رود لب کارون می خوند

****************************************************************
دوئل:

اسكندر ( سعید راد ) : اینجا مقام مسئول کیه ؟ یوسف ( پرویز پرستویی ) : مقام نداره ، مسئول منم

*****************************************************************
سینما پارادیزو:

آلفردو : هنوز عقلم سر جاشه. مدرکی هم می‌خوای؟
سالواتوره : آره.
آلفردو : مثلا همین الآن فیلم داره ناواضح نشون داده می‌شه. برو ببین.
سالواتوره : درسته! اما چه جوری فهمیدی آلفردو؟
آلفردو : [با لبخند] توضیحش سخته توتو...

julien

کاربر

ارسالها: 1373

#429 Posted: 21 Sep 2012 13:46

قصه عشق:

عشق اونه که هرگز نگی متاسفم.

مخمصه:

"هميشه آماده باش تا هر چيزي رو كه داري بتوني تو 30 ثانيه ترك كني"

پدر خوانده 1:

مایکل کرلئونه (آل پاچینو) به برادرش فردو :
فردو تو یرادر بزرگتر منی من دوستت دارم ولی‌ هیچ وقت در مقابل خانوادت طرف کس دیگه ای‌‌ رو نگیر هیچ وقت !

پدر خوانده۱:

بهش یه پیشنهاد می کنم که نتونه رد کنه

پدرخوانده۱:

کی به الپاچینو : فکر میکردم تو هیچ وقت حاظر نمیشی موقعیتی مثل پدرت بدست بیاری
الپاچینو به کی : پدره من هیچ فرقی با بقیه قدرتمند ها نداره , مردمانی که مسئول سایرین هستند مثل سناتور ها یا رئیس جمهورها

کی به الپاچینو: میدونی این حرفت چقد ر بی ربطه ؟؟؟ سناتورها و رئیس جمهورها ادم نمیکشن

الپاچینو به کی : اوه! تو چقد ساده ای کی

julien

کاربر

ارسالها: 1373

#430 Posted: 21 Sep 2012 13:51

این دیالوگو من خیلی دوست دارم

اگه یه شوهر در حدود 200 سال هم عمر کنه بازم نمی تونه طبیعت واقعی زنش رو بشناسه (آخرین تانگو در پاریس)
**************************************************************************
اینم خیلی خوشم میاد

جیب بر:

به خدا اعتقاد داشتم ژان ، فقط برای 3 دقیقه !
***************************************************************************

پدرخوانده1:

مایکل به کی:پدرم بهش پیشنهادی کرد که نمیتونست رد کنه. لوکا برازی یه هفت تیرو طرف سرش نشونه رفت و پدرم بهش اطمینان داد که یا امضاش رو قرارداد میاد یا مغز پخش و پلا شده ش.

ارتش سری:

راینهارت : من هانس دیتریش راینهارت , جانشین برانت

کسلر: آه. خوش اومدید. مثل اینکه هنوز فرصت نکردید لباس عوض کنید

راینهارت: نه . اتفاقا خیلی وقت داشتم !

کسلر: اما لباس خلبانی مناسب محیط کار جدیدتون نیست

راینهارت : در این زمینه با هم توافق نداریم !

کسلر: آه . می بینم که صلیب شوالیه هم گرفتین.

راینهارت: بله. پیشوا شخصا این مدال رو به من دادن

کسلر: برای چه منظوری ؟

راینهارت: زنده ماندن در جبهه روسیه !

صفحه 43 از 66: « پیشین 1 ... 42 43 44 ... 65 66 پسین »

تالار تخصصی سینما و موسیقی /

دیالوگ های ماندگار

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

↑ بالا