ارسالها: 3080
#601
Posted: 30 Mar 2014 22:51
ناصرالدین شاه(استاد عزت الله انتظامی):من قبله عالم نیستم من گاو مشت حسنم من گاو مشت حسنم
ملیجک(اکبر عبدی):این را همه میدانندقبله عالم اما جرأت گفتنش را ندارند
ناصرالدین شاه اکتور سینما (1371) _ محسن مخملباف
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#602
Posted: 30 Mar 2014 22:55
آقای مجری: بگیر بخواب!
عزیزم ببخشید : بالشو بگیرم بخوابم؟ یا پتو رو بگیرم بخوابم؟
کلاه قرمزی 93
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 8724
#603
Posted: 30 Mar 2014 23:10
you'll do this again,
time is a flat circle.
دوباره انجامش خواهی داد
!زمان مثل یک چرخه تکرار میشه
True Detective
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
COHLE :
فکر می کنم خودآگاهی انسان یک قدم اشتباه در راه تکامل بود.
ما، تمایل به خودآگاهی پیدا کردیم. طبیعت جنبه ای از خودش رو بوجود آورد که از ماهیت خودش جدا شد.
ما موجوداتی هستیم که طبق قانون طبیعت اصلا نباید وجود داشته باشیم.
ما موجوداتی هستیم اسیر توهم مفهوم "نَفس" و پیوستگی تجربیات حسی و احساسات طوری هدفمند شده که انگار هر کدوم از ما کسی هستیم، در حالیکه هیچ کس ... هیچ چیزی نیست!
دیالوگ متیو مک کانهی در سریال True Detective
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 161
#605
Posted: 13 Apr 2014 20:46
یه دیالوگ داشت اقای حسین مهری توفیلم اگه درست بگم زمانه
ادم زنده زندگی میخوادماها ازبی کفنی زنده ایم
خدایا...
دیگه بسمه...
بریدم رحم کن
.........
زندگی پانتومیم است حرف دلت رابه زبان اوری باخته ای
ارسالها: 24568
#607
Posted: 19 May 2014 12:43
دیالوگی از سکانس پایانی فیلم بیمار انگلیسی
می میریم، می میریم، می میریم، غنی از عشاق و قبایل. آن چه را بلعیده ایم میچشیم. پیکرهایی که وارد شدهایم و چون رود بالا رفته ایم، ترس هایی که در آن نهان کرده ایم، مثل این غار متروک. میخواهم پیکر ام نشانی از این داشته باشد. کشور های حقیقی مائیم، نه مرزهای کشیده شده بر نقشهها با عصای مردان مقتدر. میدانم که می آیی تا مرا به قصر بادها ببری، تنها چیزی است که خواستهام، قدم زدن در چنین مکانی، با تو، با دوستان، در جهانی بدون مرز.
.
.
.
دیالوگی از فیلم ۵۴ تاب دزد ( برایان پرسی وال ۲۰۱۳ )
لیزل با مکس جوان یهودی که از ترس ارتش آلمان در منزل آنها پناه گرفته درباره رفتار پدرش که در دفاع از همسایه شان با آلمانیها درگیر شده صحبت می کند:
لیزل : من درک نمی کنم پدرم چه کار اشتباهی انجام داد
مکس : اون مردم رو به یاد انسانیتشون انداخت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 3080
#608
Posted: 28 Jul 2014 16:24
"بزرگترین نبوغ این است که از میان دروغها حقیقت را کشف کنی"
Now you see me
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!