انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
تالار تخصصی سینما و موسیقی
  
صفحه  صفحه 2 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5  پسین »

گفتگو با هنرمندان ایرانی


مرد

 
گفتگو با شهنام شهابی، بازیگر نقش هومن در سریال تاوان

وقتی با او قرار مصاحبه را هماهنگ می‌كنم انتظار دارم فردی به تحریریه روزنامه بیاید كه كمی از ویژگی‌های جسورانه هومن سریال تاوان را در وجودش داشته باشد. اما با پسر جوانی مواجه می‌شوم كه بیش از حد خنده‌رو و خونگرم است و از زمین تا آسمان با هومن تفاوت دارد.
او خودش تاكید می‌كند كه هیچ شباهتی با هومن ندارد. شهنام شهابی می‌گوید: هومن خیلی پر جنب و جوش است، من خودم بیشتر خجالتی و آرامم. او بازی در سینما را با فیلم «شاخ گاو» به كارگردانی كیانوش عیاری آغاز كرده است. سریال‌های سایه‌ای در تاریكی (ابراهیم جوادخانی)، لبه تاریكی و‌ جوانی (سعید سلطانی) و فیلم‌های از كنار هم می‌گذریم، ابراهیم و تعطیلات تابستانی از جمله كارهایی هستند كه شهابی در آنها نقش آفرینی كرده است.
شهنام شهابی متولد سال 1361 است و مدرك كارشناسی ادبیات نمایشی دارد. با او به بهانه ایفای نقشش در سریال تاوان هم‌صحبت شدیم.
شنیده‌ام در سنین كودكی كیانوش عیاری برای بازی در یكی از كارهایش شما را انتخاب كرده. درست است؟
بله. زمانی كه 8 ساله بودم داشتم با دوچرخه سر كوچه بازی می‌كردم. آقای عیاری من را اتفاقی دید و خوشش آمد. رفت و با پدر و مادرم صحبت كرد. من اصلا نمی‌دانستم بازیگری یعنی چی! پدرم اولش با این كه من بازی كنم مخالف بود. می‌گفت از درس‌هایت عقب می‌افتی. اسم فیلم كوتاهی كه من در آن بازی كردم «دلپذیر» بود.
شاخ گاو را بعد از دلپذیر بازی كردی؟
قرار بود نقش اول را در شاخ گاو بازی كنم. اما پدر و مادرم نگذاشتند. به خاطر ‌شاخ گاو‌، ‌ 8 ماه مدرسه نرفتم. با این كه من بچه بودم و هیچ چیز از سینما نمی‌فهمیدم كیانوش عیاری خوب من را راهنمایی می‌كرد. او خیلی خوب از بازیگرانش بازی می‌گیرد. من آن موقع عشق و علاقه‌ای به بازیگری نداشتم. بیشتر به دامپزشكی و دنیای حیوانات علاقه داشتم.
پس چطور شد كه بعدها بازیگری را به عنوان شغل انتخاب كردی؟
وقتی چند تا كار بازی كردم در یك مسیری افتادم. یكدفعه دیدم هیچ كار دیگری به جز بازیگری بلد نیستم. از لحاظ زمانی و فكری درگیر این كار شده بودم.
از 8 سالگی تا الان در تعداد انگشت شماری فیلم و سریال بازی كرده‌ای. چند تا هم تله فیلم داشته‌ای. چرا تعداد كارهایت اینقدر كم است؟
من 4 سال سر كار نرفتم. با این كه به من خیلی فیلم پیشنهاد شد. یعنی درست بعد از سریال طنز این زمینی‌ها چند سال بازی نكردم. برای فیلم ابراهیم‌ در جشنواره چهاردهم فیلم فجر از بازی من تقدیر كردند. جشنواره جیفونیه ایتالیا هم به من لوح تقدیر داد. آن زمان پیشنهادهایم زیاد شد.
می‌ترسیدم مثل بازیگرانی باشم كه از رده خارج می‌شوند. خیلی ترس داشتم. چون تمام هم سن و سالان من وقتی به نوجوانی رسیدند دیگر بازی نمی‌كردند. دوست داشتم یك كاری باشد كه بازی‌ام به چشم بیاید.
خودت از تجربه بازی در سریال تاوان چقدر راضی هستی؟
تاوان به خاطر پخشش یك مقدار لطمه خورد. اولا كه پخش سریال با جام جهانی همزمان شد. ضمن این كه تابستان فصل خوبی برای سریال‌ها نیست. ساعت 9 شب تازه هوا تاریك می‌شود و خنك، مردم دوست دارند از خانه بیرون بروند. اما وقتی متن تاوان را می‌خواندم خیلی ازش خوشم آمد.
عوامل گروه در انتخاب بازیگر نقش هومن چه معیارهایی داشتند؟
كارگردان دنبال كسی می‌گشت كه بتواند آواز بخواند و صدای خوبی داشته باشد. من هم كار آهنگسازی و خوانندگی انجام می‌دهم. كارگردان و تهیه‌كننده روی این نقش خیلی حساس بودند. می‌خواستند نقش دوتا دوست خوب دربیاید. قبل از من خیلی‌ها بودند و تست داده بودند. همزمان می‌خواستند بازیگر نقش كامبیز‌ را هم انتخاب كنند. من هر روز به دفتر می‌رفتم. افراد مختلفی می‌آمدند. ما را نسبت به هم می‌سنجیدند. شهرام شاه‌حسینی به من خیلی لطف داشت. از او ممنونم كه به من اعتماد كرد.
با این كه 27 سال ‌داری نقش جوانی را بازی می‌كنی كه سنش هفت‌ هشت سال از خودت كوچك‌تر است. بهتر نبود یك بازیگر جوان‌تر از تو را انتخاب می‌كردند؟ برای خودت سخت نبود كه در نقش یك نوجوان ظاهر بشوی؟
هیچ‌كس باورش نمی‌شود من 27 سال داشته باشم. هركس می‌شنود تعجب می‌كند. قیافه‌ام بیشتر به نوجوان‌ها می‌خورد. هومن یك‌سری درگیری با پدر و ناپدری‌اش داشت. كارگردان دوست داشت كه هومن خیلی بچه سال نباشد. اگر سن بازیگر خیلی پایین بود نمی‌توانست اینقدر درگیر بشود و حركت داشته باشد. البته این طوری نبوده كه همیشه سنم كمتر باشد. من در سریال سایه‌ای در تاریكی نقش پسری 26 ساله را بازی كردم، در حالی كه 22 سال داشتم.
شنیده‌ام هنگام تصویربرداری، فیلمنامه تاوان آماده نبوده و سر صحنه نوشته می‌شده است. شما به عنوان بازیگر چطور با این مساله كنار آمدید؟
ما متن‌نهایی فیلمنامه را در دست نداشتیم. پایان سریال تاوان باز است و هنوز سكانس‌های نهایی‌اش تصویربرداری نشده است. در حد چهار پنج روز كار تصویربرداری باقی مانده است. من قسمت اول طرح اولیه فیلمنامه را كه خواندم، دیدم قهرمان داستان همان اول كار می‌میرد. از همان ابتدا احساس كردم كه باید تاوان داستان هیجان انگیزی داشته باشد. یك‌سری اتفاقاتی داشت كه با متن‌های دیگر فرق می‌كرد. 3 ماه اول كه تصویربرداری كار انجام شد، فقط من و بازیگر نقش كامبیز انتخاب شده بودیم. بازیگر نقش مادر انتخاب نشده بود. عوامل گروه مجبور بودند همه نماهای ما دو نفر را جدا جدا بگیرند. ما فقط فیلمنامه 4 قسمت اول را داشتیم و بقیه سكانس‌ها در حال نوشته شدن بود. همان زمان رج می‌زدند و سكانس قسمت‌های پایانی را تصویربرداری می‌كردند. من نمی‌دانستم این وسط چه اتفاقی افتاده است. حتی‌ جاهایی طرح اولیه فیلمنامه را هم نداشتیم.‌ بخشی از فیلمنامه سرصحنه نوشته می‌شد و گفتگوها همان جا عوض ‌ می‌شد.
یعنی دورخوانی نداشتید؟
آن اوایل دورخوانی داشتیم. اما بعد كه ‌سریال ‌جلوتر ‌رفت‌ نه.
كامل نبودن فیلمنامه كار بازیگر را سخت‌تر می‌كند. نه؟
كار همه عوامل سخت‌تر می‌شد. فیلمبردار و طراح صحنه هم می‌خواهند راكوردها حفظ بشود. حفظ كردن حس نقش هم خیلی سخت بود. در طول داستان صد تا اتفاق برای هومن می‌افتاد. وقتی متن را كامل نخوانده باشی كارت سخت می‌شود.
در بین فیلم‌های در حال اكران فیلمنامه هفت دقیقه تا پاییز هم سر صحنه نوشته شده است. این كار بعضی جاها باعث می‌شود خلاقیت بازیگر بیشتر شود و حس جاری در نقش واقعی‌تر دیده شود.
در سینما می‌شود این كار را كرد. اما در سریال نه. در سریال تاوان در یك روز هم سكانس اول قسمت اول را تصویربرداری می‌كردند و هم سكانس 40 قسمت دوازدهم. من دقیقا نمی‌دانستم بار دوم چه واكنشی نشان بدهم. شاید در این مدت رابطه هومن با پدرش خوب شده باشد. شاید هم بدتر شده باشد. كارگردان زیاد توضیح می‌داد. اما وقتی خودت متن را بخوانی خیلی تسلطت بیشتر می‌شود.
خودت در رشته ادبیات نمایشی درس خوانده‌ای. این تحصیلات باعث می‌شد كه در مسیر تكمیل فیلمنامه نظر بدهی و نقش داشته باشی؟
من در رشته بازیگری و كارگردانی در دانشگاه بوشهر قبول شدم. بعد به رشته ادبیات نمایشی تغییر رشته دادم. شهرام شاه‌حسینی از این نظر خیلی خوب بود. می‌گفت باید روزی بیست تا پیشنهاد بدهید.
درباره شخصیت هومن خودت چه پیشنهاد‌هایی می‌دادی؟ نمی‌ترسیدی از این كه این شخصیت باتوجه به معتاد بودنش و شرارت‌هایش خیلی سیاه و منفور از كار دربیاید؟
می‌خواستم هومن خیلی سیاه و منفی درنیاید. من دوست داشتم با بازی ام بگویم هومن ذاتش خوب است. اما با سن و سال كمش در شرایط بدی قرار می‌گیرد. دوستانش اشتباه راهنمایی‌اش می‌كنند. او مادرش را دوست دارد. در فیلمنامه اولیه‌ صحنه‌ای كه سر خاك مادرش می‌رود، هومن كلی گریه می‌كند. پس از آن كه می‌فهمد مادرش ارث زیادی برای او نگذاشته شاكی و معترض می‌شود. سنگ قبر مادرش را می‌شكند. كلی مونولوگ می‌گوید و می‌رود. بعد دیدیم این‌طوری خیلی بد و زننده می‌شود. به هر حال مادرش است. تهیه‌كننده گفت این سكانس را متعادل‌تر بگیریم.
ما یك تصویر كلیشه‌ای از معتادان سریال‌ها در ذهن داریم. یعنی آدم‌هایی كه كمرشان خمیده است و مثلا سین را شین تلفظ می‌كنند. اما در تاوان این كلیشه شكسته شده و كنش‌های حسی هومن فقط در تیك‌های عصبی‌اش خلاصه می‌شود. چطور به نقش اینچنینی یك معتاد رسیدی؟
درباره این كه هومن باید اعتیادش به چه چیزی باشد خیلی صحبت كردیم. قبلا بازی كردن در نقش معتاد خیلی راحت‌تر بود. آدم یك تیپ خاصی می‌گرفت. اما اعتیادهای جدید فرق دارند. من ‌پسری را می‌شناسم كه شیشه می‌كشید. روزی 20 ساعت به او خیره می‌شدم. او مثل آدم‌های عادی بود. هیچ كار عجیب و غریبی نمی‌كرد. وقتی هم حرف می‌زد حرف‌هایش منطقی بود. من هیچ نكته خاصی از او ندیدم كه نشانه اعتیادش باشد. البته یك حالت‌های مختلفی به این‌جور آدم‌ها دست می‌دهد. وقتی می‌ترسند ترسشان یك كم اغراق شده‌تر است. ما در این سریال تصمیم گرفتیم كه اعتیاد هومن به ماده مخدر كك‌ باشد. این ماده خماری زیادی ندارد. مادر هومن نمی‌داند كه پسرش معتاد است. می‌خواستیم اعتیادش یك جوری باشد كه هر كسی متوجه نباشد.
جنس اعتیاد فرق می‌كند. اگر هومن معتاد تریاك بود و مصرفش بالا بود، باید با كمر خمیده بازی می‌كردم.
در مرحله تحقیقات با چه جور معتادهایی مواجه شدی؟
خیلی سخت بود. باید ‌ آدمی پیدا می‌كردیم كه معتاد باشد. كسی اعتراف نمی‌كند كه من معتادم. بسختی چنین آدمی را پیدا كردم. به كلینیك ترك اعتیاد هم رفتم. مصرف آدم‌های آنجا خیلی بالا بود. هومن این طوری نیست. او تفننی مصرف می‌كند.
هومن بجز معتاد بودنش یك ویژگی دیگر هم دارد. او از همه چیز ناراضی است. حس خشم و نفرتش را چطور در آوردی؟
هومن یك آدم عصبی است. او همه چیز را درون خودش می‌ریزد. هومن خیلی روحیه پرخاشگری دارد. او دور خودش می‌چرخد و به هیچ جا نمی‌رسد. من چون خواننده‌ام خوب می‌توانم داد بزنم. سعی كردم صدایم را در گلویم بریزم.
یكی از دشواری‌های این نقش جنب و جوش زیادش است. درباره این موضوع صحبت كن.
یك جورهایی شبیه بدلكارها شده بودم. این سریال صحنه كتك خوردن و كتك زدن زیاد داشت. تعقیب و گریز و بدو بدو زیاد داشتیم. این صحنه‌ها چند بار تكرار می‌شد. یك بار بوم توی كادر می‌آمد. یك بار ‌ آدمی از پشت دوربین رد می‌شد. وقتی از سر صحنه به خانه می‌رسیدم از خستگی می‌افتادم.
درباره آسیب‌دیدگی‌ات در این سریال توضیح بده. یادم می‌آید آن زمان چند روزنامه با آب و تاب خبرش را چاپ كردند.
من زمانی كه نماهای قسمت سوم را می‌گرفتند دچار حادثه شدم. در یكی از سكانس‌ها رضا رویگری‌ ـ سعید ـ در را قفل كرده بود و من باید از پنجره بیرون می‌رفتم. قرار بود از پنجره آویزان شوم. بعد كات می‌دادند و این نما به نمای بعدی تدوین می‌شد كه پاهای من روی زمین بود. یك ساختمان دو طبقه بود. من لبه پنجره را گرفته بودم. هوا گرم بود اما من كاپشن به تنم كرده بودم. صحنه‌ها مربوط به فصل زمستان می‌شد. چون كت تنگ بود دستم را نتوانستم تكان بدهم و از آن بالا به پایین افتادم. از بیمارستان آمدند و با كاردك من را جمع كردند! (می خندد) دستم از سه چهارجا شكست. قرار بود عمل بشود. نفسم بند آمده بود.
     
  
مرد

 
گفتگوی منتشر نشده با زنده‌یاد محمود بهرامی

در این54 دوره 365 روزه‌اش، قلم و قدم زدن در صفحه‌ها و صحنه‌ها، حال و هوای شازده (متهم گریخت‌اش بیشتر به دل مردم نشست؛ آنقدركه در حوالی دهه هفتم عمر، محمود بهرامی را شازده كند!...
نمی‌دانم از كجا و كدام نقش‌اش بنویسم؛ قنبرك، حاجی روغنی و... اما بگذار بگذریم كه او هم گذشت؛ گذشت و قاب كوچك تلویزیون را بی‌شازده گذاشت... .
در برگ ریز اخرا ارغوانی پاییز 88 مجالی دست داد تا به كلام این بازیگر صادق و باصفا پنجره دل گشاییم و ناگفته حرف‌های پیش از سفر همیشگی‌اش را بشنویم.
اگر ناز بارانی نگاهتان، جاخوش این سطرها شد، به گل سوره حمدی بدرقه‌اش كنید.

می‌توان گفت محمود بهرامی در كارش خیلی سختگیر نیست و بازی در هر نقشی را به آسانی ضمیمه كارنامه هنری‌اش می‌كند؟
معمولا هنگامی كه راجع به نقشی با من صحبت می‌شود، فكر می‌كنم ببینم می‌توانم جای كار و مانور داشته باشم یا خیر. خودم نویسنده هستم و همواره شخصیت‌های ساخته و پرداخته زیادی در ذهن دارم، از این رو ابتدا نقش پیشنهادی را در ذهنم حلاجی و پردازش می‌كنم و اگر متوجه شوم كه توانایی ایفای درست و صحیح آن را دارم و مورد توجه و پذیرش مردم قرار می‌گیرم، می‌پذیرم.


با این متر و معیار، بیشتر در فراز بودید یا فرود؟

الان بیش از50 سال است كه مشغول كار هستم و طبیعتا فرود و نزول‌هایی داشته‌ام، ولی در سطحی متعادل و مستقیم و كم نگذاشتم. بحمدالله بسیاری از كارهایی كه انجام داده‌ام، برجسته بوده است. مثلا فیلم‌های «صمدوسیامك» و نقش سیامك، «ایتالیا ایتالیا» و نقش ابی، «مرداول» و نقش حاجی روغنی، «تعطیلات نوروزی» و نقش قنبرك؛ همه از آثاری هستند كه در ذهن بسیاری به یادگار مانده‌اند.


به هرحال، بازیگری توانست آرزوهای دور و دراز محمود بهرامی دهه 50 را تحقق بخشد؟

بله. آن زمان كه شوق بازیگری داشتم، نهایت آرزویم این بود كه در این حرفه ایفاگر نقش‌هایی باشم كه مورد توجه قرار گیرند. خوشبختانه در تمام این سال‌ها همین طور بود و این برایم رضایت بخش است.


واقعا همین برایتان كافی بود؟

بله. بازیگری، انسان بودن و دوست داشتن مردم را به من آموخت و این چیز كمی نیست.


نمی‌ترسید عرصه بی‌رحم بازیگری كه كمین لحظه‌هایش هر روز هنرپیشه‌ای را به دست فراموشی می‌سپارد، شما را هم به چنین سرانجامی دچار كند؟

نه. كما این‌كه اوایل انقلاب تا سال 1365 به من كار نمی‌دادند و چند سال بیكار بودم.


چه كسی این طلسم را شكست؟

مهدی فخیم‌زاده كه برای بازی در فیلم «مسافران مهتاب» از من دعوت كرد. در آنجا ایفاگر نقش رئیس مجموعه‌ای بودم كه گداها را رهبری می‌كرد.


نگران خالی ماندن جیبتان نیستید؟

زیاد به پول اهمیت نمی‌دهم به همین دلیل نیز در این سن و سال، هنوز در كرج مستاجرم. هرگاه پولی دستم آمده، تنها نخورده‌ام.


پس اوضاع چندان هم وفق مراد نیست. اجازه می‌دهید سركی بكشیم به دردهایی كه كنج حیاط‌خلوت دلتان تپیده‌اند؟

درددل كه زیاد است. حوصله شنیدن دارید؟ (توام باخنده‌ای تلخ)


حتما می‌شنویم...

چند سال قبل، شورای ارزشیابی وزارت ارشاد اعلام كرد تمام هنرمندان بالای 60 سال كه جزو پیشكسوتان هستند، سوابق فعالیت‌های هنریشان را ارسال كنند تا براین اساس یكی از مدارك تحصیلی دیپلم تا دكتری به آنها تعلق گیرد. من نیز مدارك خواسته شده را فرستادم. 2 سال گذشت و كسانی كه حتی سابقه كاری كمتری نسبت به من داشتند نیز دكترایشان را گرفتند اما درباره من خبری نشد. مداركم را دوباره ارسال و از طریق خانه سینما اقدام كردم. بعد از 3 سال با من تماس گرفتند كه مدارك شما نزد خانم فلانی در شورای ارزشیابی است. این هم شماره‌اش. خودت پیگیری كن. من نیز نامه‌ای نوشتم و گفتم: «شاید چون من قبل از انقلاب هم فعالیت می‌كردم كارم را راه نمی‌اندازید! اینجا جمهوری اسلامی است و عدالت در این نظام حكم‌فرماست. چرا تبعیض قائل می‌شوید؟ چه فرقی بین بنده و آقایان عزت‌الله انتظامی، محمدعلی كشاورز، عنایت‌الله بخشی و... است؟ من هم 50 سال برای فرهنگ و هنر این كشور زحمت كشیده‌ام. باید حق مرا بدهید...» خلاصه آنقدر به این در آن در زدم و دوندگی كردم تا یك مدرك لیسانس كف دستم گذاشتند، در حالی كه حقم بیش از اینها بود. متاسفانه به ما نمی‌رسند و قدر موی سپیدكرده‌های این عرصه را تا هستند نمی‌دانند و بعد هم كه دیگر فایده‌ای ندارد.


باور كنیم احقاق این حق برای حقوق و مزایایش نبود؟

باور كنید نبود. گفتم كه مادیات برای من مهم نیست. اعطای این مدرك، نوعی احترام و ارزش قائل شدن به زحمات ماست. من اولین بازنشسته خانه سینما هستم و در ماه120هزار تومان حقوق می‌گیرم،80 هزار تومان هم بابت تكریم هنرمندان پرداخت می‌شود. شما هزینه كرایه خانه، ایاب و ذهاب، آب و برق و... را از این مبلغ كم كنید ببینید چقدر برای3 نفر باقی می‌ماند. از این كه بگذریم هر بار هم نقشی در سریال‌ها پیشنهاد می‌شود، تنمان می‌لرزد زیرا برخی مدیران تولید، كلاهی برسرمان می‌گذارند كه نگو و نپرس. به قول سیروس گرجستانی، هنگام بستن قرارداد تمام راه‌هایی كه قبلا كلاه سرمان رفته را با دقت چك می‌كنیم تا مثلا از یك سوراخ 2 بار گزیده نشویم، اما باز هم رو دست می‌خوریم و در كمال حیرت می‌بینم از یك راه دیگر سرمان كلاه رفت.


این خلف وعده‌ها و نابرابری ها، تردید و پشیمانی را رفیق راهتان نمی‌كند؟

هیچ‌گاه از هیچ چیز زندگی‌ام پشیمان نیستم. هر چه پیش آید خوش آید. كار، كار اوست لذا بر آن گردن می‌نهم و می‌پذیرم چون اعتقاد دارم صلاحم در این بوده است.


بالاخره روزی باید بازیگری را كنار بگذارید؛ انتخابی برای آن روز داشته‌اید؟

زمان مرگ!


و تا آن زمان، ممكن است از بازیگری بدتان بیاید؟

نه، امكان ندارد. مگر عاشق از معشوق بدش می‌آید؟


خب برویم سراغ یك سكانس سخت در طول این سال‌ها.

به نظر من، هیچ سكانسی نمی‌تواند سخت باشد مگر آنهایی كه صحنه‌های اكشن دارند بنابراین تا الان سكانسی برایم دشوار نبوده است، البته سكانس سنگین به لحاظ عاطفی و احساسی داشته‌ام.


برایمان می‌گویید؟

در سریال (متهم گریخت) سكانس احساسی و در عین حال دلپذیری داشتیم كه حیاط خانه شازده را بعد از رفتن خانواده هاشم نشان می‌داد در حالی كه شازده تنها نشسته و به حیاط نگاه می‌كند، صدای قطره‌های آب كه در حوض می‌چكد و بغضی كه گلوگیرش شده و تنهایی این آدم را نشان می‌دهد، خیلی برایم سنگین بود. در آن لحظه واقعا برای شازده و شازده‌ها گریه كردم.


برگردیم به همان سكانس سخت اما این بار در بازی زندگی واقعی‌تان؟

فیلمنامه زندگی‌ام پرفراز و نشیب است. من حدود 8 سال بیماری بسیار سختی داشتم و با مرگ دست و پنجه نرم كردم حتی چند بار شایعه مردنم هم پخش شد اما شاید سخت‌تر آن لحظه‌ای باشد كه همسرت خرجی بخواهد و تو با شرمندگی بگویی ندارم.


و دلخوشی آن روزهای سخت؟

در آن لحظات، خدا را از یاد نبردم و امیدم تنها به او بود بعد هم همسرم و دخترم. همسرم بزرگ‌ترین نعمت زندگی‌ام است كه حكم دوست، برادر، مادر و خلاصه همه‌كس و همه چیز را برایم داشته و در تمام ناملایمات زندگی به همراه تنها فرزندم در كنارم بوده است.


به تاثیر بازیگر نقش مقابل در بهتر دیده شدن یك اثر تصویری اعتقاد دارید؟

صددرصد. مطمئنا مكمل یكدیگرند. بازی قوی بازیگر نقش مقابل و بده بستان‌ها و رفت و برگشت‌ها به شكل‌گیری و بهتر دیده شدن آن كاراكتر كمك قابل توجهی می‌كند.


اگر یك نابازیگر تازه كار، سكاندار این نقش مكمل باشد چه؟

فرقی نمی‌كند. همواره در تئاتر، تلویزیون و سینما تازه واردهایی حضور دارند كه غالبا نیز در پیشبرد كارها موثرند. حضور آنها تاثیری دركار ما ندارد، مگر این‌كه خودمان ضعیف باشیم و بخواهیم با بهانه تراشی، كمبودهایمان را جبران و توجیه كنیم، وگرنه یك بازیگر تازه كار نمی‌تواند و نباید بركار و بازی یك بازیگر قدیمی تاثیرمنفی بگذارد.


دست و دلتان به ساخت فیلم و نمایش هم رفته است؟

بله. دخترم در كودكی علاقه زیادی به بازیگری داشت، از این رو یك فیلم كوتاه 16 میلی‌متری40 دقیقه‌ای به نام «باچشم من به فردا نگاه كن» ساختم و نقشی را هم به او سپردم اما وقتی فیلم تمام شد، گفت من نمی‌خواهم. دوست دارم دكتر شوم كه البته چون از آمپول زدن می‌ترسید، دنبال پزشكی هم نرفت. (باخنده)


تا امروز چند نفر را با پارتی و رابطه، بازیگر كرده‌اید؟

عده بسیار زیادی را (می‌خندد) البته پارتی بازی‌های من در حد راهنمایی درست بوده و بس. هرگز به كارگردان یا تهیه‌كننده‌ای نگفته‌ام كه مثلا به این جوان یك نقش بدهید بلكه آنهایی كه چنین درخواستی داشته‌اند را ابتدا نزد افرادی فرستاده‌ام تا دوره ببینند و یاد بگیرند و سپس در صورت توانایی وارد این عرصه شوند.


خاك صحنه؟

هر هنرمندی بخورد، پاگیر می‌شود.


و محمود بهرامی؟

سرشار از محبت‌ها و مهربانی‌های مردم عزیز میهنش و آرزومند سلامت و پایداری آنها.


برشی كوتاه از زندگی

محمود بهرامی 14 خرداد 1316 در تویسركان (استان همدان) به زندگی لبخند زد و از سال 1335 همكاری خود را با مطبوعات آغاز كرد. وی از سال1350 با فیلم (صمد و قالیچه حضرت سلیمان) به جمع بازیگران سینما پیوست و طی حدود 4 دهه فعالیت هنری در بیش از 450 تئاتر، مجموعه تلویزیونی و فیلم سینمایی نظیر مرغ تخم طلا، خواستگار، خانه قمرخانم، صمد به مدرسه می‌رود، بدكاران، مسلخ، صمد آرتیست می‌شود، اسرار گنج دره جنی، زنبورك، زلزله دوم، پیك جنگل، مداربسته، مسافران مهتاب، خارج از محدوده، سال‌های خاكستری،‌ دستمزد، بازی تمام شد،‌ اسپاگتی در 8 دقیقه،‌ قلقلك، چند می‌گیری گریه كنی، راننده تاكسی،‌ اگه می‌تونی منو بگیر، آقای هفت رنگ،‌ ازدواج در وقت اضافه و... به ایفای نقش پرداخت.
كتاب‌های «انگیزه‌ای به نام عشق»، «دوكلام حرف حساب» و «آبنبات چوبی نیم خورده» (آماده انتشار) نیز از آثار او در حوزه نویسندگی است. این هنرمند محبوب و نجیب در 73 سالگی به دلیل ابتلا به عفونت ریوی، عرصه یكتای هنرمندی را بدرود گفت و چهره در نقاب خاك كشید.
     
  
مرد

 
لیلا اوتادی: اصلا‌ پشیمان نیستم!!

اوتادی خودش را یك «سـوپر استار» نمی‌داند. او معتقد است ما یك سـوپر استار زن به نام «هدیه تهرانی» داریم كه بعد از او كسی نتوانسته جایش را پر كند...

با لیلا اوتادی و دغدغه‌های سینمایی و غیرسینمایی‌اش

لیلا‌ اوتادی بازیگر جوانی است كه این روزها حسابی در سینما و تلویزیون فعال است. او در حال حاضر مشغول بازی در سه فیلم است كه سال آینده اكران می‌شوند. با او در مورد دغدغه‌های سینمایی و غیرسینمایی‌اش گفت‌وگویی را انجام داده‌ایم كه می‌خوانید.

قبول داری كه چند سالی است هیچ ستاره جدیدی در سینمای ما ظهور نكرده و فیلم‌هایمان از ستاره‌های قدیمی اشباع شده‌اند؟
بله. تعداد ستاره‌هایمان می‌تواند خیلی بیشتر از این باشد. سینمای ما منتظر ظهور سـوپر استارهای جدید زن ومرد است. در زمینه سـوپراستارهای مرد داریم دچار كلیشه و تكرار می‌شویم. فكر می‌كنم جای یك سـوپر استار هنرمند زن در سینمای ایران خالی است تا هم به صنعت سینما كمك شود، هم به خواسته مردم جواب داده شود.


فكر می‌كنید تهیه‌كننده‌ها تا چه حد دنبال چهره‌های جدید می‌گردند؟
تهیه‌كننده‌ها دارند به ستاره‌هایی رو می‌آورند كه نقش‌های كلیشه‌ای كمتری كار كرده‌اند. در سال‌های قبل می‌دیدیم ناگهان 20 تا فیلم شبیه به هم اكران می‌شد، در 17 تایش یك نفر بازی می‌كرد و در 3 تای دیگر یك نفر دیگر. الان تهیه‌كننده‌ها دارند از چهره‌های كمتر دیده شده استفاده می‌كنند؛ با پتانسیل كاری بیشتر. به هرحال،سـوپر استار و ستاره جدید نیاز صنعت سینمایی است.


خودت را سـوپراستار نمی‌دانی؟
این را مردم باید بگویند، ولی من اهداف مهم‌تر و با ارزش‌تری را در سینما دنبال می‌كنم كه این مقوله هم در كنار آن قرار می‌گیرد.


چطور می‌شود سـوپراستارهای جدید را به سینما معرفی كرد؟
با فرصت دادن به كسانی كه كمتر دیده شده‌اند و با شناخت قابلیت‌ها و معرفی چهره‌های جدید به سینما. در همه جای دنیا روال سینما همین است. ستاره‌ای كه یك دفعه وارد شود، یك دفعه گل می‌كند و یك دفعه از اوج می‌افتد. من همیشه دلم می‌خواهد یك سیر صعودی، نه خیلی سریع، نه خیلی آهسته داشته باشم. خدا را شكر، تا الان از كارم راضی‌ام. سعی می‌كنم نقش‌های متفاوتی در كارهای خاص بازی كنم تا توانایی بازیگری‌ام دیده شود.


كمتر مصرف شدن یعنی فیلم‌های كمتری بازی كردن؟
نه، یعنی هر فیلمی را بازی نكردن. خیلی از دوستان لطف دارند و به من نقش پیشنهاد می‌دهند. یك وقت‌هایی نقش به دل من می‌نشیند و می‌پذیرم، یك وقت‌هایی هم نمی‌پذیرم. ممكن است آن فیلم كار خوبی بشود، اما خواسته من را برآورده نمی‌كند. یعنی می‌گویم خب این كار را كه من سر فیلم «چپ دست» یا بید مجنون یا «زن‌ها فرشته‌اند» كرده‌ام. دلیلی ندارد دوباره تكرارش كنم. اما اگر نقشی جای كار داشته باشد حتما قبولش می‌كنم مثل فیلم‌های «آدمكش» و «باغ قرمز.» اگر قرار است فیلم گیشه‌ای باشد، من باید یك چیز جدید برای ارائه داشته باشم. در فیلم «عروسك» این اتفاق افتاد. نقش خاص و جالبی دارم كه مطمئنم نقش تازه‌ای در كارهای سینمایی است.


‌نه گفتن سخت نیست؟
سخت است، اما چیزی كه می‌تواند مرا از بقیه متمایز كند، نه گفتن‌های من است، نه بله گفتن. من به چیزهایی نه می‌گویم كه بقیه بله می‌گویند. ممكن است آنها موفق شوند، اما این راهی نیست كه من می‌خواهم. من راهی را می‌خواهم كه همه جنبه‌ها را در بر بگیرد، یعنی هم دنیا داشته باشد، هم آخرت. یعنی هم فیلم‌های هنری را از دست ندهم، هم فیلم‌های پرفروش را داشته باشم؛ هم مخاطب خاص از من راضی باشد هم مخاطب عام.


فیلم‌هایت معمولا دنیای خوبی داشته‌اند. اما یك فیلم چطور می‌تواند آخرت داشته باشد؟
آخرت داشتن نه به معنای مصطلحش! ان‌شاء‌الله همیشه خدا از كارهای ما راضی باشد. اما منظورم این است كه فیلم و بازی مورد توجه افراد خاص قرار بگیرد؛ یعنی منتقدان و مطبوعات و كارگردان‌های خاص آن را بپسندند.


پس ما منتقدان در عالم آخرت در ارتباط بوده‌ایم و خودمان نمی‌دانستیم!
(می‌خندد)‌ اوج خواسته من این است كه كمتر بشود از بازی‌ام ایراد گرفت. آدم بی‌عیب وجود ندارد، ولی سعی می‌كنم مطالعه‌ام را بیشتر كنم و به كلاس‌های مختلف بروم.


بیشتر چه كتاب‌هایی می‌خوانی؟
كتاب‌های تخصصی روان‌شناسی و جامعه‌شناسی می‌خوانم. یك بازیگر باید جامعه اطرافش را بهتر بشناسد. من باید خودم را بهتر بشناسم. این كار را با كارهای جانبی مثل شعر، فیلمنامه نوشتن، كتاب ترجمه كردن و عكاسی هم انجام می‌دهم.


پس هم كتابخوان هستی و هم نویسنده.
یكی دو كتاب نوشته‌ام كه وقتی زمان نشرش فرا رسید، جزئیاتش را می‌گویم. سال‌هاست كه شعرهایی گفته‌ام و جمعشان كردم.


چرا شما بازیگر‌ها این قدر از این شاخه به آن شاخه می‌پرید؟ مگر خود بازیگری چه اشكالی دارد كه بازیگران مدام می‌روند دنبال عكاسی و نقاشی و نویسندگی و...
هر كس به‌اندازه روحش از هنر بهره می‌گیرد. در علم هم هر كس به‌ اندازه فكر و اندیشه‌اش سهم می‌برد. در هنر هرچه روحت بزرگ‌تر باشد، تغذیه روحی بیشتری می‌خواهی. هر مسافرتی كه می‌روم، عكس می‌گیرم. قرار است كتاب عكس‌هایم را به صورت سفرنامه چاپ كنم. از زمان دانشكده نقاشی هم می‌كنم. این كه یك عده از همكاران ما نمایشگاه برپا می‌كنند خوب است. من هم كه عكس‌هایم كامل شود، حتما نمایشگاه برگزار می‌كنم؛ چون مردم مشتاق هستند. می‌خواهند ببینند بازیگر مورد علاقه‌شان چه كارهای دیگری به جز بازیگری بلد است.


اگر نمایشگاه برگزار كنی ممكن است آثارت زیر سایه نامت گم بشود. یعنی مردم بیشتر به نام تو توجه كنند تا خود آثار.
كارهای هنری بازیگر باید آنقدر كامل باشد كه همه مجذوب هنرش بشوند نه نامش. بعضی وقت‌ها این طوری است و بعضی وقت‌ها نه. شهرت همه جای دنیا اثرات بد و خوبش را دارد. یكی از تبعاتش این است كه وقتی شناخته می‌شوی مردم دنبال كارهایت می‌آیند. اما ما بازیگران احساس نمی‌كنیم نسبت به بقیه هنرمندان برتری داریم. هنر، هنر است.


گفتی سعی كرده‌ای نقش‌های متفاوتی بازی كنی. درباره آن تفاوت‌ها صحبت كن.
در فیلم «حركت اول»، نقش یك دزد را بازی كردم. در «باغ قرمز» نقش زن دوم یك مرد را و در «آدمكش» نقش یك دكتر را كه در عشقش دچار تزلزل شده. در «عروسك‌» نقش یك زن نجات‌دهنده كه زبر و زرنگ است. در سریال «اشك‌ها و لبخندها» نقش یك دختر خیلی درسخوان نابغه را و در سریال آخرین گناه ایفاگر نقش یك دختر مذهبی بودم و...
دلم می‌خواهد این تفاوت‌ها ادامه پیدا كند. خودم از تكرار خودم خسته نشوم. بیننده هم همین‌طور است.


تا حالا شده در فیلمی بازی كنی و بعد از بازی كردن در آن پشیمان بشوی؟
خدا را شكر تا حالا پشیمان نشده‌ام. نه از كارم و نه از هیچ چیز، كلا اهل پشیمانی نیستم.


ولی یك بار گفتی كه از بازی در فیلم دعوت حاتمی‌كیا پشیمانی.
در فیلم «دعوت» از نقش پشیمان نشدم. به نظر من حق آن اپیزود ادا نشد. من نفهمیدم دلیل این كار چه بود. احتمالا خود صاحبان فیلم هم نمی‌دانند. من اگر به نقشی «بله» بگویم، حتما آن نقش را دوست داشته‌ام. گذشته هرچه بوده گذشته. همه‌اش خواست و تقدیر خدا بوده، می‌شود آینده را رقم زد.


تا به حال با كارگردان‌های زن همكاری نداشته‌ای؟
نه، ولی خیلی دوست دارم كار كنم. پوران درخشنده از دوستان خوب من است. وقتی در دفترش با هم صحبت می‌كنیم، خیلی با هم راحتیم و حرف همدیگر را می‌فهمیم. كارهای تهمینه میلانی و رخشان بنی‌اعتماد را هم خیلی دوست دارم. امیدوارم همكاری‌های خوبی با آنها داشته باشم.


كار سینماگران زن را چطور ارزیابی می‌كنی؟
در تدوین و فیلمسازی و فیلمنامه نویسی دو سه تا خانم عالی داریم؛ مثل مینو فرشچی و هایده صفی‌یاری و مستانه مهاجر و.... من خودم یك زن هستم و وسختی‌های كارشان را می‌دانم. امیدوارم زنان موفق در سینما و عرصه‌های دیگر بیشتر از این داشته باشیم.


شرایط سخت یك بازیگر زن چیست؟
مردان بازیگر از انواع و اقسام حركات استفاده می‌كنند تا خودشان را بهتر جا بیندازند. اما زنان سینمای ما جزو قدرتمندترین بازیگران جهان‌اند، چون فقط با صورت‌شان بازی می‌كنند. آنها از حجاب به عنوان یك مولفه كمك دهنده استفاده می‌كنند كه خیلی هم خوب است. زنان ما به حق در حدود ضوابط اسلامی و اجتماعی خوب ظاهر می‌شوند.


شنیده‌ای كه می‌گویند مردان بهتر از زنان رانندگی می‌كنند؟
با احترام به آقایان باید بگویم اگر شما ماشین دارید و در خیابان رانندگی می‌كنید، دیده‌اید اینقدر كه رانندگان كامیون و اتوبوس و راننده تاكسی و وانت و موتوری‌ها شما را اذیت می‌كنند شاید هیچ خانمی اذیتتان نمی‌كند. البته صددرصد نباید یك طرفه قضاوت كرد.


فكر می‌كنی واقعا زن‌ها فرشته‌اند؟
همه موجوداتی كه خدا آفریده فرشته‌اند.


در بین بازیگران زن، فكر می‌كنی چه كسانی ماندگارترین نقش‌ها را بازی كرده اند؟
بازی ماندگار در میان زنان سرزمین ما بیشتر 2 اسم را به خاطر می‌آورد. سوسن تسلیمی و فاطمه معتمد آریا. این دو واقعا متفاوت‌اند و ماندگار هستند كه امیدوارم تعدادشان بیشتر شود.


تفاوت سـوپر استار و بازیگر ماندگار چیست؟
سـوپر استار بودن با ماندگار شدن فرق می‌كند. 2 شاخه متفاوت است. اگر بازیگری هم ماندگار باشد، هم سـوپراستار شود، خدا خیلی به او لطف داشته. لازمه سـوپر استارشدن یك سری مولفه‌هاست، مثل تاثیر‌گذاری در جامعه و مورد توجه واقع شدن،‌ الگو قرار گرفتن در بین جوانان و. . .
ماندگار بودن مولفه‌های دیگری دارد مثل خوب بازی كردن، مورد توجه و قضاوت قشرخاص قرار گرفتن، روشنفكر بودن و. . .


به نظر تو یك ستاره برای این كه ستاره بماند باید چه اصولی را رعایت كند؟
اولین چیزی كه برای یك ستاره زن مهم است، رعایت ضوابط اخلاقی است. ویژگی‌های اخلاقی خوب باید در بازیگر وجود داشته باشد. این نكته در همه جوامع لازم است. روحی كه با عرفان بیگانه باشد، ناپخته است. بازیگر با روحش كار می‌كند. پس از رعایت این اصول، بازیگر باید به دنبال رفتار خوب اجتماعی باشد، چون خیلی‌ها بازیگران را الگو قرار می‌دهند.


منظورت از اصول رفتار اجتماعی چیست؟
رفتار مناسب با مردم جامعه،‌ در خانواده و اخلاق فردی.
اجتماع نباید مثل صحنه یك مسابقه دو باشد كه وقتی شلیك شد، همه به هم تنه بزنند. برخی‌ها فكر این نیستند كه بدوند. كار اصلی را ول می‌كنند و به این می‌چسبند كه بقیه را از میدان خارج كنند. كاش این رقابت تبدیل به همدلی شود.


چرا بعضی‌ها تنه می‌زنند؟
این برمی‌گردد به این كه چقدر به توانایی‌های خودشان اعتقاد داشته باشند و مطمئن باشند كه احتیاج به دزدیدن كار دیگری ندارند. این همان تنه زدن است. اگر خوب بدوی، صددرصد اول می‌شوی. اول هم نشوی، دوم می‌شوی. اما اگر تنه بزنی، صددرصد آخر می‌شوی. چون حواست به این است كه كسی از تو جلو نزند.


نظرت درباره ساخته شدن برنامه 90 سینمایی چیست؟ فكر می‌كنی آنجا بشود مسائل مربوط به تنه زدن را بررسی كرد؟
خیلی عالی است. ما فضایی نداریم كه بنشینیم و درباره سینمایمان باز صحبت كنیم. مسوولان رشته خودمان درباره ما نظر بدهند و ما درباره آنها نظر بدهیم. البته دلم نمی‌خواهد این برنامه به همان تنه زدن دامن بزند، دوست دارم راهی برای تبادل نظر ایجاد كند.


دوست داری این برنامه چه اولویت‌هایی را دنبال كند؟
اولویتش باید ایجاد یك مجمع با هدف ایجاد رابطه دوستانه بین اهالی سینما باشد. آدم‌های سینما باید با افكار جدید آشنا بشوند و مشاوره بگیرند.


زمانی كه دانش‌آموز بودی، انشای «می‌خواهید چه كاره شوید» را چگونه می‌نوشتی؟
انشای من همیشه توضیح و تفسیر حس‌هایی بود كه نسبت به زندگی داشتم. مثل همه دخترها، سال‌های اول جوابم معلم بود و بعد دكتری .


چند سال در رشته معماری تحصیل كردی، بعد جذب بازیگری شدی. چرا؟
من در رشته كارگردانی و نمایش هم قبول شدم. اما ترجیح خودم این بود كه معماری بخوانم. رشته معماری در خانواده ما موروثی است؛‌ قسمتی از كار پدرم،برادرم،خواهرم و.... دوست داشتم با این رشته آشنا بشوم. الان هم اگر وقتم اجازه بدهد كار طراحی را دنبال می‌كنم. دلم می‌خواست تحصیلات مرتبط با بازیگری را از مسیری غیر از دانشگاه به دست بیاورم. اما معماری رشته‌ای نبود كه بشود از مسیر غیر دانشگاه دنبالش كرد.


فكر می‌كنی معماری و بازیگری چه نقاط مشتركی با هم داشته باشند؟
اولین نكته در هر هنری ریتم است. اگر در بازیگری، موسیقی، معماری و هر چیز دیگری ریتم را از دست بدهی، دچار ناهنجاری می‌شوی. بنابراین ریتم نقطه مشترك همه هنرهاست. معماری هم مثل بازیگری با حس بینایی در ارتباط است. پس نظم در آن نقش مهمی دارد. كادری كه در معماری می‌بینی، برایش ساعت‌ها زحمت كشیده شده تا بینایی تو حس خوبی را به مغز منتقل كند. ما بازیگرها سعی می‌كنیم بهترین بازی را كنیم. معماری هم یعنی تلاش برای این كه بهترین هارمونی و تناسب ایجاد شود.


می‌شود گفت بازیگر یك انسان را طراحی می‌كند، معمار یك مكان را؟
در بازیگری مكان و انسان را طراحی می‌كنیم. سینما این برتری را دارد كه علاوه بر مكان، یك انسان را هم طراحی می‌كند. محیط اطراف یك بازیگر نقش مهمی در بازی‌اش دارد. بازیگر به محیط اطرافش جان می‌دهد. مثل بازی ای كه در صحنه با اشیا می‌كند یا...


چقدر از وقتت صرف سینما و بازیگری می‌شود؟
خیلی زیاد. بیشتر وقتم، منهای لحظاتی كه خوابم یا وقتی كه كارهای شخصی‌ام را انجام می‌دهم. اگر وقتی پیدا كنم، به همه كارهایی كه بلدم می‌پردازم.


یكی از بازیگران گفته بود من از جوانی‌ام هیچ چیزی نفهمیدم چون بیشترش صرف سینما شد. این اتفاق برای تو هم افتاده است؟
این یك بخش منفی كار ماست. جسم یك بازیگر ممكن است پیر بشود، اما روحش این طور نیست. روحش همیشه بالاتر است. همیشه روح شاداب و جوانی دارد. تیك‌تیك ساعت به ما می‌گوید زمان دارد می‌گذرد؛ كار مهمی انجام بده تا وقتی رفتی اسم خوبی از تو باقی بماند.


خیلی به آینده فكر می‌كنی؟
نه. ترجیح می‌دهم بیشتر به حال فكر كنم تا گذشته و آینده.


اولین بار كی فهمیدی به بازیگری علاقه داری؟
5 سال داشتم. فیلمی می‌دیدم كه اسمش خاطرم نیست. بعد از دیدن آمدم داخل اتاق و همه صحنه هایش را برای خودم اجرا كردم. یك روسری سفید روی سرم انداختم و همان كارها را انجام دادم.


اولین پیشنهاد بازیگری؟
وقتی 7 ساله بودم احمد رضا درویش به مدرسه ما آمد تا برای نقش دختر خسرو شكیبایی بازیگر پیدا كند. من كلاس یك یك بودم و اول صف می‌ایستادم. من را انتخاب كردند. مدیر مدرسه زنگ زد تا از پدرم اجازه بگیرد. پدرم گفت تا وقتی درسش تمام نشود، نه.


اولین فیلم تاثیرگذاری كه دیدی؟
سگ كشی.


اولین معلم در بازیگری؟
حس خودم بود. این حس می‌گفت نقش را آن جوری بازی كن كه اگر آن آدم بودی زندگی‌اش می‌كردی.


اولین همبازی سینما؟
پرویز پرستویی در فیلم بید مجنون.


اولین كتاب تاثیرگذار؟
بامداد خمار. وقتی اول راهنمایی بودم خواندمش.


اولین مشوق؟
خانواده. البته اولش خیلی موافق نبودند، اما بعد موافق شدند. الان از خودم بیشتر كارهایم را پیگیری می‌كنند.


لیلا اوتادی اگر یك دیوار سفید داشته باشد رویش چه می‌نویسد؟
پروردگارا ! در كلبه محقر من چیزی هست كه در بارگاه كبریایی تو نیست. من چون تویی دارم اما تو، چون تویی نداری.


چند می‌گیری بازی كنی؟
لیلا اوتادی در فیلم‌هایی بازی كرده كه بیشترشان گیشه گرم و پر رونقی داشته‌اند. با این حساب می‌توان او را یك «بازیگر پولساز» دانست. شاید فیلم «دعوت» مهم‌ترین فیلم كارنامه بازیگری لیلا اوتادی باشد.
«ببینید، من وقتی برای صحبت خدمت ایشان رسیدم از لحاظ زمانی و از لحاظ اقتصادی قرار داد سفید امضا كردم. با تمام مشكلاتی كه بود كار ساخته شد. حتی نقش مقابل من 3 بار عوض شد. ولی خب اپیزود دانشجو كنار گذاشته شد. هنوز هم خودم دلیلش را نمی‌دانم.»
اوتادی خودش را یك «سـوپراستار» نمی‌داند. او معتقد است ما یك سـوپر استار زن به نام «هدیه تهرانی» داریم كه بعد از او كسی نتوانسته جایش را پر كند.
در شرایطی كه آمار و ارقامی درباره دستمزد بازیگران اعلام شده، برایم جالب است كه بدانم او چقدر دستمزد می‌گیرد. او نه‌تنها دستمزدش را اعلام نمی‌كند بلكه اعلام دستمزدهای دیگر بازیگران را هم اقدامی اشتباه می‌داند. اوتادی می‌پرسد: «مگر ما از آدم‌های دیگر می‌پرسیم چقدر حقوق می‌گیرید؟ دستمزد ما هم شخصی است. مگر این كه از جایی درز پیدا كند كه تازه آن عدد هم معلوم نیست چقدر درست است یا غلط.»
او ادامه می‌دهد: «سینما مشكلات بسیار دیگری دارد. هر وقت آن مشكلات را حل كردند و به دستمزدها رسیدند، خودمان رقمش را اعلام می‌كنیم.»
اوتادی معتقد است: «هر شغلی یك دوره‌هایی دارد كه این دوره‌ها مدام در حال چرخش هستند. یك وقت‌هایی بیمارسالاری بود، الان پزشك‌سالاری است. یك زمانی در معماری مهندس‌سالاری داشتیم. الان دوره مشتری‌سالاری است. هر چیزی جایش را به چیز دیگری می‌دهد. تغییر لازمه زندگی است. در سینما هم همین‌طور است. یك زمانی دوره كارگردان‌سالاری بود، بعد نوبت دوره تهیه‌كننده‌سالاری شد.
الان در دهه سوم دوره بازیگرسالاری است. چرا همه در برابر این مساله این قدر گارد می‌گیرند؟ تهیه‌كننده می‌تواند از 20 تا 120 سالگی كار كند. اما بازیگر نمی‌تواند. مسوولان سینمایی و مطبوعات باید این شرایط را درك كنند. اگر با خودشان بنشینند به تنهایی فكر كنند می‌بینند در سال‌های پیش حق بازیگر ضایع می‌شده و الان دارد جبران می‌شود
     
  
مرد

 
گپی با سیاوش خیرابی

سیاوش خیرابی با بازی در مجموعه «ترانه مادری» به چهره‌ای شناخته شده در بین جوانان تبدیل شد.
او سعی می كند با انتخاب درست، پله های ترقی را هر چه سریع‌تر طی كند.
به گزارش همشهری ، خیرابی مدتی است هرشب در نقش رامین در مجموعه تلویزیونی «دلنوازان» مهمان خانه ها می‌شود، نقشی كه شاید خیلی به مذاق خودش خوش نیامده باشد، اما سعی می‏كند آنچه را كه ارائه می دهد بهترین باشد.
از نقشی كه بازی می كنید و پخش می‌شود چه‌قدر راضی هستید؟
من كلاً با این جور نقش ها مشكل دارم كه مدام درحال مزه پرانی هستند و فكر نمی كنم در آینده دیگر از این نقش‌ها بازی كنم.
چرا نخواستید كه این نقش از این حال و هوا خارج شود؟
رامین باید به این شكل باشد چرا كه كل كار درام است و تماشاچی از یك جایی دیگر خسته می‏شود و این جا رامین باید حضور داشته باشد. به عبارت دیگر زنگ تفریحی برای مخاطب است.
یعنی رامین فقط برای بر طرف كردن خستگی مخاطب در این مجموعه تلویزیونی حضور دارد؟
نه، فقط به این دلیل نیست. رامین یكی از این جوان هایی است كه داستان «دلنوازان» در مورد آنها صحبت می كند و درحقیقت یكی از مهره های كلیدی است كه بعد از حدود قسمت بیستم تازه جدی می شود.
من كلاً با این جور نقش ها مشكل دارم كه مدام درحال مزه پرانی هستند و فكر نمی كنم در آینده دیگر از این نقش‌ها بازی كنم.

برای رسیدن به نقش رامین چه‌قدر تلاش كردید؟
كار سختی نبود. من فكر می كنم هر بازیگری باید از پس نقش برآید. با بازی در این مجموعه تلویزیونی خودم را امتحان كردم. ولی دوست ندارم دراین گونه نقش ها بمانم. با كارگردان صحبت می كنیم و آنچه را كه می خواهد بازی می كنم و باوجود تمایل كم باید بتوانم نقش را خوب در بیاورم، چرا كه در كارنامه خودم هم مؤثر است.
هر دو مجموعه تان(ترانه مادری و دلنوازان) به صورت هر شبه پخش شدند. چه‌قدر از این شیوه پخش و دیده شدن استقبال می كنید؟
به نظرم سالی یك بار آن‌هم بازی در یك كار خوب شاید بد نباشد.
تمایلات شما به سمت سینما چگونه است، بودن در تلویزیون شما را از سینما دور نمی كند؟
در حال حاضرنسبت به گذشته فضا به شكلی شده كه كارها هم در تلویزیون و هم در سینما خوب دیده می‏شوند. خود من دو كار سینمایی كرده ام كه هنوز اكران نشده است. از طرفی نمی دانم چرا ورود به سینما این قدر سخت است.
رامین باید به این شكل باشد چرا كه كل كار درام است و تماشاچی از یك جایی دیگر خسته می‏شود و این جا رامین باید حضور داشته باشد. به عبارت دیگر زنگ تفریحی برای مخاطب است.

حالا كه تجربه در هر دو مقوله را دارید فكر می كنید این دو با هم تفاوتی دارند؟
صددر صد این تفاوت وجود دارد. بازی در سینما خیلی سخت تر است، چون زمان كوتاه تر است و هر چه دارید باید در همان زمان رو كنید، ولی در تلویزیون این طور نیست. 50 شب روی آنتن هستید و می توانید آرام آرام خودتان را نشان دهید. از لحاظ سخت افزاری هم در سینما دوربین 35 میلی متری است ونگاتیو دارد و هزینه. پس باید این قدر به كارتان تسلط داشته باشید كه به برداشت‏های زیادی نرسید. درصورتی كه دوربین تلویزیون این طور نیست و می توان چندین برداشت داشت.
با این كه در هر دو عرصه فعالیت داشتید چرا هنوز جایگاهی در سینما پیدا نكردید؟
نمی‌دانم. همه این فكر را می‌كردند كه من بعد از« ترانه مادری» با پیشنهادهای بسیاری روبه‌رو شوم اما این اتفاق رخ نداد.
فكر نمی كنید كه سیاوش خیرابی هنوز در همان حال و هوای «ترانه مادری» باقی مانده است؟
نه من در« دلنوازان» این را برطرف كردم و سنم بالاتر رفته است. در كارهای سینمایی هم كاملاً متفاوت حضور داشته ام.
چه‌قدر درباره نقش با كارگردان و نویسندگان بده بستان داشتید و صحبت می كردید تا به یك نقطه مشترك برسید؟
بسیار، به این دلیل كه نویسنده‌های خوبی داشتیم و با تبادل نظر به یك نقطه مثبت می رسیدیم.
     
  
مرد

 
گفتگو با گلاب آدینه و همسرش

چند بار تماس... پیام روی پیغامگیر دستگاه... و بالاخره، پاسخ، که چون منطقی بود، مسیر گفت و گو را تغییر داد و به تغییر مکان گفت و گو انجامید. اصرار من برای مصاحبه با گلاب آدینه در منزلش به چند دلیل بود: اینکه خوانندگان با فضای خانه هنرمند محبوبشان آشنا شوند و مهم تر از آن، صمیمیتی بود که اصولا در انجام مصاحبه در منزل ایجاد خواهد شد اما خانم آدینه می گوید: ضبط برنامه، هر روز هفده ساعت از وقت مرا می گیرد و چون دخترم هم با من همکاری می کند، خانه را منتقل کردیم سر صحنه. پس اینجا منتظر شما هستم.
و این گونه شد که رو در روی گلاب آدینه، در پشت صحنه "خواستگاران" و یا خانه دوم هنرمند به گفت و گو با او پرداختیم.

*اجازه بدهید مصاحبه را با سوالی شروع کنم که ذهن مرا چند سال است به خود مشغول کرده است و مطمئنم خوانندگان هم برایشان جالب باشد که بدانند "گلاب"، انتخاب پدر و مادرتان بوده است و یا شخص دیگری؟ چون بسیار تک و زیباست.
این، نظر لطف شماست. این نام را پدرم انتخاب کردند.

*چند خواهر و برادر هستید؟
هفت خواهر بودیم، و یک برادر، که متاسفانه یکی از خواهرهایم فوت شدند.

*آیا در زمان تحصیل، موقعیت فعلی را برای خودتان متصور بودید و اصلا فکر می کردید که با یک هنرمند ازدواج کنید؟
اصلا. بعد از ازدواج، به صورت حرفه ای وارد این عرصه شدم.

*با مهدی هاشمی چگونه آشنا شدید؟
آقای هاشمی در قسمت فوق برنامه دانشگاه ملی(شهید بهشتی)، استاد بازیگری تئاتر بودند، و من هم جزو شاگردانشان، و همچنان تا امروز استاد من هستند.

*خیلی جالب و دوست داشتنی است که شما بعد از گذشت سی سال زندگی مشترک، هنوز هم آقای هاشمی را با لقب استاد می خوانيد.
برای خودم هم جذاب است.

*بعد از ازدواج، وضعیت کاری شما با آقای هاشمی چگونه بود؟ آیا در ابتدا، ازدواج در زمینه کاری خوش یمن بود، یا اینکه مشکلات و موانع زندگی آغاز شد؟
به خواست خدا، بسیار خوش یمن بود. من هر کاری را که با ایشان آغاز کردم، نتیجه بدی ندیدم وهر چه دارم، از ایشان دارم و البته، لطف خدا را هم فراموش نمی کنم.

*بازیگران سینما، هر کدام مشخصه خاص خود را دارند. در مورد شما نیز باورپذیری، صمیمیت و سادگی یک زن ایرانی، بیش از هر چیز به چشم می خورد. چگونه به این شناسنامه شخصیتی رسیدید؟ آیا می توان گفت، گلاب آدینه، یک زن سنتی ایرانی است؟
خانه دار و سنتی که حتما هستم، اما از خانه داری، شیرینی پزی و خیاطی را بلد نیستم، که از این بابت، خیلی ناراحتم. ولی در مورد جواب سوال شما، باید بگویم، وقتی ابعاد شخصی را باور می کنی، بعد از آمیخته شدن با تجربیات، به صورت بازی خودش را نشان می دهد.

*به یاد دارم که شما از بدعت گذاران بازیگردانی و انتخاب بازیگر برای پروژه های مطرح سینمایی وتلویزیونی بودید و البته، این سمت را بعدها به کلاس های شما محول کردند، که به صورت ورک شاب خانگی در منزلتان اداره می کردید. از میان آن شاگردان، بازیگران خوبی، از جمله پانته آ بهرام، را به عرصه سینما و تلویزیون معرفی کردید. بقیه را شما نام ببرید و بگویید سرنوشت آن کلاس ها چه شد؟
چه خوب یادتان است! مرا بردید به سال ها قبل، سادگی و صمیمیتی که بین بچه ها بود!... بازیگران خوبی وارد عرصه شدند، مثل خانم ها سیما تیرانداز، مهسا محجور، فقیه سلطانی،بهناز جعفری، فخری سلطانی، طاهره آهنی و پانته آ بهرام که شما گفتید. آن کلاس ها هم دیگر تمام شد. بالاخره عمر هر چیز، یک روز سر می آید.

*چند سال پیش در دانشگاه هنر، برای جمعی صحبت می کردید و در حاشیه آن خاطره ای را از نحوه انتخاب خودتان برای مجموعه "سلطان و شعبان" گفتید. این مجموعه، نقطه عطفی در کارنامه هنری شماست، و من فکر می کنم هر کس دیگری به جای شما این نقش را بازی می کرد، این مجموعه چیزی کم می داشت. از انتخابتان بگویید و آن خاطره. آیا آقای هاشمی شما را معرفی کردند؟
نه. ایشان اصلا موافق نبودند. ماجرا از این قرار بود که تمامی نقش ها انتخاب شده بود و برای نقش "سلطان بانو"، بسیاری از بازیگران را دعوت کرده، اما به نتیجه قطعی نرسیده بودند. من هم پیشنهاد دادم که از من تست بگیرند، اما آقای هاشمی و آقای داریوش فرهنگ می گفتند که این نقش، اصلا به من نمی خورد. تا اینکه استاد بهرام بیضایی، یک شب نمایش "دایره گچی قفقازی" را تماشا کردند و بازی من را پسندیدند و این طوری شد که مرا برای ایفای این نقش به آقای فرهنگ پیشنهاد کردند و من شدم "سلطان بانو".

*آیا کارهای شما توسط آقای هاشمی نقد می شود و آیا ایشان منتقد خوبی هستند؟
نقد می شود؛ آن هم بسیار سخت!

*شما چطور؟ آیا کارهای ایشان را نقد می کنید؟
سعی می کنم. بالاخره من هم زیر دست آقای هاشمی بزرگ شده ام.

*حال که این گونه آقای هاشمی را در شکل گیری شخصیت هنری تان دخیل می دانید، ایشان را به عنوان همسر چگونه تعریف می کنید؟
باور کنید که هیچ وقت مهدی هاشمی را فقط به عنوان همسر نگاه نکرده ام؛ زیرا آن قدر وجهه آموزشی ایشان در زندگی، پر رنگ و ماندگار است که نمی توانم تفاوتی را بین همسر و استاد برای ایشان قایل باشم.

*نظر شما در مورد آثار مهدی هاشمی چیست؟
کارهای بی نظیر و کم نظیری دارند مانند"ناصر الدین شاه؛ اکتور سینما". خیلی سخت است که آدم بخواهد نقش هیچ کس را بازی کند. اما ایشان در این فیلم، به خوبی از پس ایفای این نقش برآمدند.

*چند فرزند دارید؟
یک دختر به نام "نورا"

*چند سال دارد و آیا در کارهای هنری شرکت می کند؟
نورا بیست و دو سال دارد و از هفت سالگی درکلاس های بازیگری شرکت کرده است. در نمایش "مده آ"، به کارگردانی محسن حسینی با هم همبازی بودیم. در مجموعه تلویزیونی "فرستاده" و فیلم سینمایی"عروس افغان" نیز بازی کرده است، و من بازیگردانش بودم. همچنین در تله فیلم "آغوش های خالی" همبازی من و آقای هاشمی بود و در مجموعه "سایه ها"، به کارگردانی غلامرضا رمضانی بازی کرده است و به تازگی در مجموعه "خواستگاران" نیز ایفای نقش می کند.

*نوراجان، خودت از کارهایت بگو!
همان طور که مادر گفتند، در مجموعه " خواستگاران" بازی دارم. در حقیقت، علت اصلی حضورم، مادر بودند که به عنوان کارگردان کار همراهم بودند، چند تا از متن ها، که در اختیار ایشان بود، را مطالعه کردم. از موضوع های آن خوشم آمد و این گونه شد که وارد جمع "خواستگاران" شدم.

*آیا کارهای مادر را نقد می کنی؟
بله. همیشه مشتاقانه کارهای ایشان را دنبال کرده، سعی می کنم در نقد بی طرف باشم.

*کارهایت گزیده و خاص بوده است. علت چیست؟
البته، چندان هم کم کار نبوده ام، اما با خاص بودن کارهایم موافقم؛ چون در وحله اول، نظر پدر و مادرم، که حکم استادی بر من دارند، شرط است و بعد، متن موضوع پر محتوا و اثر گذار.

*خانم آدینه! در دوران کودکی نورا، شما برای او بیشتر وقت می گذاشتید یا آقای هاشمی؟
هر دو نفرمان. من مسئول امور تربیتی و آموزشی بودم و آقای هاشمی مسئول امور تفریحی و فراغت.

*فکر می کنید سینمای ما برای آیندگان حرفی براي گفتن دارد؟
حتما؛ چون آثاری که تولید می شوند، به دور از ملاحظات اجتماعی و سیاسی از آثار ارزشمند چند سال اخیر بوده اند و بی شک، سینما گرانی که در راه هستند، متاثر از آن ها و پیشرو تر خواهند بود
     
  

 
جالبه
     
  
مرد

 
گپ و گفتی خودمانی با مهناز افشار

مهناز افشار گفت وگویی با ماهنامه نقش آفرینان کرده ودر بخشهایی از این مصاحبه گفته است :من در مورد موضوع شبیه بودن با گوگوش خیلی اذیت شدم برای اینکه از قول من مطلبی بااین مضمون چاپ می شد که نمی خواهم مانند او باشم یا من از او بهترم ....در حالی که تنها حرفی که من زدم این بود که نمی تونم او باشم پس اجازه بدهید خودم باشم .ولی تو خیابون که راه می رفتم خیلی از آقایون وخانمها به من فحش می دادند حتی شنیدم در یکی از شبکه های لس آنجلسی از من انتقاد می کردند .

افشار همچنین بااشاره به شبیه بودنش با گوگوش گفته :اینو قبول دارم ولی دلیلشو باید از حضرت خالق پرسید که چرا منو این شکلی خلق کرده !


وی در این گفت وگو که آن را عباس غفاری و امیر طلوع کیان انجام داده اند ادامه داده : من کلا آدم بد شانسی بودم چون فیلمهایی که کار می کردم یا برایشان حاشیه درست می شد و یا توقیف می شدند.




/آتش بس/

آقای شریفی نیا به من گفت که خانم میلانی قصه بسیار خوبی داره و چه قدر خوبه که توباایشون کار کنی .من هم از این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم چون خیلی دوست داشتم باایشون کار کنم .البته قبلا قرار بود در نیمه ژنهان بازی کنم اما اون موقع قبول نکردم .

بعد از آتش بس تا حدودی سخت گیر تر شدم و کارهایی به من پیشنهاد شد که اگر مهناز افشار قبل از آتش بس بودم آنها را قبول می کردم ولی ....

کلا باید بگم با سبک تهمینه میلانی کار کردن یک تجربه است .

یک روز خانم جوانی جلوی من را گرفت و گفت آتش بس عین زندگی من بوده .

/دعوت حاتمی کیا/

زمانی که برای فیلم دعوت دعوت شدم تا قبلش که سینمای ایشون را دوست داشتم و صادقانه بگویم بعد از کار کردن باایشون هم خوشحالم که در فیلمشان حضور داشتم .تازه در دعوت برای اولین بار بود که درفیلمی بازی می کردم که در واقع باید ۴نقش را در می آوردم .خیلی ها گفتند کار خاصی نکردی ولی فکر کنید صدا دوربین حرکت وقراره تو خودت رابازی کنی در چند شکل مختلف....



/نگین/

در فیلم نگین اصغر هاشمی قرار بود لیلا حاتمی بازی کندولی شرایط فراهم نشد وقرعه به نام من افتاد.

البته فکر می کنم در نگین بازیگران حرفه ای که در کنارم بودند می توانستند به من کمک کنند امااین کاررا نکردند!

/دختری در قفس/

من برای فیلم دختری در قفس با آقای داوود نژاد قرار دادبستم وبه ایشون اعتماد کردم ولی .....!متاسفانه تبلیغات فیلم فاجعه بود .

آقای داوود نژاد گفت : من هستم و من فکر کردم ایشون به عنوان مشاور کنار گروه قرار داره و مشکلی پیش نمی آد .... از طرفی بالاخره تمام بازیگرهای دنیا هم در کار نامه خودشون فیلم بددارند.

/فریدن جیرانی /

یادمه زمانی که سر فیلم" دوستان" بودیم کار ما مصادف شد با زمانی که خانم هدیه تهرانی برای فیلم قرمز جایزه گرفت .من همان موقع به خودم گفتم یعنی روزی می رسه که من با آقای جیرانی کار کنم تااینکه این اتفاق افتادو من در فیلم سالاد فصل بازی کردم .




/نقش منفی/

اتفاقا من نقش منفی را می پسندم و دوست دارم نقشهایی بازی کنم که وقتی شب به خونه می رسم از شدت سختی اون نقش گریه کنم .مثلا خیلی دوست داشتم نقش آنتونی کویین را در گوژپشت نتردام بازی کنم .

/کار گران مشغول کارند/

هدیه تهرانی به من زنگ زد و گفت :مانی حقیقی قراره یک کاری شروع کنه و به توزنگ می زنه برو پیشش و ببین شرایط کار چه جوریه !آقای حقیقی زنگ زد و من برای مذاکره رفتم البته همان موقع شنیدم که بعضیها مخالف حضور من در این فیلم بودند.اصولا جالبه که خیلیها مخالف من هستند اما معتقدم که چیزی که حق وقسمت باشه اتفاق می افته .

مانی حقیقی روز دوم فیلمبرداری وقتی راش های مربوط به روز اول را دیده بود گفته بود :خیلی خوب بازی کرده وهمین به من روحیه داد.البته این فیلم کار خیلی خوبی بود .

در این فیلم بیشتر بازی من مقابل اقای محمود کلاری بود .ایشون آنقدر خوب بودند که دیگر نیازی به کمک نداشتم .

/ایرج قادری /

آکواریوم ایرج قادری را دوست دارم و اساسا بالانس در کارهایم را می پسندم .قادری جزو کار گردانهایی است که پر از تجربه است و اخلاق حرفه ای دارد .راس ساعت ۵صبح اولین نفری بود که باانرژی و روحیه بالا در لابی هتل می نشست ومنتظر بقیه می شد .

/چه کسی امیر را کشت /

این فیلم تجربه عجیب و غریبی بود و نزدیک به ده بازیگر حرفه ای و یه نقش کاملا متفاوت .به هر حال تجربه متفاوتی بود ومن خیلی خوشحالم که دراین فیلم بازی کردم .



/کیمیایی/

به نظرم برای هر بازیگری خیلی خوبه ولازمه که باآقای کیمیایی کار کنه حتی برای یک تجربه .

/امشب شبه مهتابه/

فیلمی که نمی دونم چرا نمی تونم دوستش داشته باشم امیدوارم حداقل تماشاچی ها دوستش داشته باشند.
     
  
مرد

 
گفتگویی خواندنی یا پیرمرد بانمک سینمای ایران

آقای پورمخبر، بازیگری را از چه زمانی آغاز کردید ؟
اولین بار در فیلم "بچه های آسمان " کار آقای مجیدی، در نقش " مش رمضون " بازی کردم. 2 سکانس بازی داشتم و یک دهان هم آوازخواندم. فیلم دیگری هم با مجید مجیدی داشتم که اسمش خاطرم نیست ولی فکر کنم اکران نشد.
با آقای مجیدی چطور آشنا شدید ؟
کار بچه های آسمان در محله ما فیلمبرداری می شد. من هم مثل همه برای تماشا رفته بودم. یک روز، زمان استراحت گروه شروع کردم به آواز خواندن و همین آواز خواندن به درد فیلم خورد. این شد که من نقش مش رمضون را بازی کردم . بعد از این 2 فیلم باز هم از طرف آقای مجیدی به من پیشنهاد شد ولی نقشهای کمی به من داده میشد. به خاطر همین بازیگری را رها کردم تا زمان سریال متهم گریخت. چون نقشها با روحیات من سازگار نبود. مش رمضون نقش پیرمرد فرسوده ای بود که زنش مریض بود. من نقشهای سرزنده و شاد را دوست دارم و دوستدارم در فیلمهای شاد که خنده به لب مردم می نشاند، بازی کنم.
چطور شد که در سریال متهم گریخت بازی کردید؟
اول نقش شازده را برای من در نظر گرفته بودند ولی منتفی شد و نقش " مش قربون " به من داده شد.




از " دلداده " راضی بودید ؟
سر کار خروس جنگی بودم که در مورد فیلم دلداده با من تماس گرفتند. اول قرار نبود که در این فیلم بازی کنم، اما تا اسم آقای صلح میرزایی و طباطبایی را شنیدم، قبول کردم. بازی در فیلم " چارچنگولی" هم به من پیشنهاد شد ولی قسمت نشد در ان کار کنم. ولی وقتی کار نهایی را دیدم خیلی خوشحال شدم در این فیلم بازی نکردم.
در میان بازیگران خارجی به چه کسی بیشتر علاقه دارید ؟
عاشق کارهای جان وین و آلن دلون هستم. از بازی گری کوپر هم خوشم می آید. هرچند بازیگران جدید هیچکدام مثل جان وین و آلن دلون نیستند. اگرچه از بازی بازیگران جدید، لئوناردو دی کاپریو را می پسندم.
از میان بازیگران ایرانی چطور؟
از بازیهای امین حیایی و بهرام رادان خیلی خوشم می آید و همه فیلمهای این دو بازیگر را دیده ام. در کار طنز هم رضا عطاران و جواد رضویان را خیلی دوست دارم.
خنداندن مردم راحت تر است یا گریاندن ؟
گریه آوردن که کاری ندارد، خنداندن مردم سخت است. شما با خیلی کارهای ساده می توانید مردم را به گریه بیاندازید.من دوستی دارم که وضع مالی خیلی مناسبی دارد ولی آدم عبوسی است. یک روز رفتم پیش او و گفتم تو آدم پولداری هستی.ولی من هیچی ندارم. بخند ببینم چه کسی بهتر می خندد ؟ فقط نگاهم کرد ولی من شروع کردم به خندیدن. اولش ظاهری می خندیدیم ولی بعد با دیدن قیافه دوستم خنده ام گرفت و او هم از خندیدن من خنده اش گرفت.

از کدام یک از فیلمها و سریالهایتان بیشتر راضی هستید؟
از فیلمهای سینمایی، دلداده را خیلی دوست دارم. از سریالها هم " ترش و شیرین " عالی بود.

اهل ورزش هم هستید؟
حرفه ای ورزش نمی کنم. ولی هرروز صبح نرمش و پیاده روی می کنم. ورزش باعث شده که من اینطور سرزنده بمانم. الان کارگردان هر حرکتی از من بخواهد برایش انجام میدهم.
     
  ویرایش شده توسط: Gonzales   
مرد

 
پیشفرض گفتگوبی خواندنی با حامد بهداد درباره حضورش در تئاتر ترسناک سگ سکوت

عمر بازيگري حامد بهداد به ده سال رسيد و با اينكه حدو 25 فيلم بازي كرده و تعداد فيلم‌هاي خوب و نقش‌هاي خوبش هم كم نبوده اما هيچ وقت بخت يارش نشده تا جايزه‌اي نصيبش شو جز ديپلم افتخار بخش نگاه نو جشنواره فجر پارسال براي فيلم «دلخون» . اما انرژي فوق‌العاده‌اش بيشتر از اين حرف‌هاست كه با جايزه نگرفتن سرخورده شود.

حامد بهداد بدون جايزه هم با فيلم‌هايي مثل «روز سوم» . «حس پنهان»، «كافه ستاره» و ... و سريال‌هايي مثل «يك مشت پر عقاب» ستاره سينما و تلويزيون است. ا
و از بازيگري به عكاسي و حتي خوانندگي هم سرك كشيد.

او اين روزها سراغ صحنه تئاتر هم رفته. شايد نمايش «سگ سكوت» موقعيت خوبي باشد تا او توانايي بازيگري‌اش را روي صحنه زنده و هم نفس تماشاگر هم امتحان كند.

ما با حامد بهداد دو روز قبل از شروع اجراي «سگ سكوت» گفت و گو كرديم. در روزهايي كه حامد بهداد حال عجيبي داشت و ملتهب نشان مي‌داد.


زماني بود كه همه مخالف اين بودند كه سينمايي‌ها وارد تئاتر شوند، اما الان انگار اين مساله راحت‌تر شده ...


آن همه‌اي كه مي‌گويي، اصلا چه كساني هستند؟
همه تئاتري‌ها!
اولا كه راجع به من اين حرف‌ها صدق نمي‌كند، نه در تئاتر، نه در سينما و نه در تلويزيون. ماجراي من فرق مي‌كند! بگذار چيزي بگويم. خود تئاتري‌ها، تماشاگر فيلم‌هاي سينمايي من هستند. خود آنها! آنها هستند كه به من مي‌گويد: «بازيگر، فلاني!». از طرفي من شاگرد درجه يك، حميد سمندريان هستم شاگرد قطب‌الدين صادقي، ركن الدين خسروي، اكبر زنجانپور، پرويز پورحسيني، منيژه محامدي و رضا كيانيان و داوود كيانيان! و گفتم بالاخص استاد حميد سمندريان! خاستگاه من و تحصيلات من تئاتر است! اما ... الان پشيمان هستم از اينكه تئاتر كار مي‌كنم، بايد به تئاتري‌ها بگويم كه چقدر كارتان سخت است. بچه‌ها، من از خودم راضي نيستم! خيلي متاسفم كه دارم تئاتر بازي مي‌كنم و اين به خاطر قولي است كه داده‌ام و به خاطر اين قول به صحنه مي‌آيم.


چرا؟
چون خوب نيستم!


از كجا مي‌دانيد كه خوب نيستيد؟
خودم را مي‌شناسم. وقتي كه خوب بودم اعلام نكردم؟ مگر اين چندمين دفعه‌اي نيست كه با هم مصاحبه مي‌كنيم؟ اما الان خوب نيستم.


شما كه مي‌گوييد تحصيلاتتان تئاتري بوده و استادان تئاتري داشته‌ايد!
شايد بايد از تئاتر ديگري شروع مي‌كردم . شايد بايد يك كار قصه‌مندتر را بازي مي‌كردم. من خيلي پكرم.

با اين تئاتر يا از قبل؟
كلاا... مدام به همه مي‌گويم كه بد هستم. پانته‌آ بهرام و آروند دشت آراي (كارگردان تئاتر) مي‌گويند كه «تو خوبي!» . واي! من هميشه از اين مي‌ترسيدم كه مبادا خوب نباشم. اما مهم نيست! آروند دشت آراي به من مي‌گويد: «اين كار سبك خوب يا بد بودن ندارد، اين يك كار رهاست!» اما به نظر من براي كار رها هم بايد شرايطش را داشته باشي.

چه چيز را در اين تئاتر دوست نداريد كه باعث اين طرز تفكر شده؟ با توجه به اينكه انرژي زيادي داريد. قاعدتا بايد اين كار را دوست داشته باشيد!
اين طوري به نظر مي‌آيد. اما در اين تئاتر جايي براي بروز آن نيست، انرژي‌ام را با حركاتم نمي‌توانم بيرون بدهم، بايد با ذهنم خرجش كنم و بايد تمركز داشته باشم. خدايا م تمركز از كجا بياورم؟ من نمي‌توانم! نمي‌خواهم! نمي‌خواهم بازي كنم . فردا و پس فردا اجرا شروع مي‌شود و من نمي‌خواهم اين كار را بكنم!
اين طوري هم كه مدام در حال فرستادن انرژي منفي هستيد و پيش داوري مي‌كنيد!
تو فكر كن كه به آدم گرسنه‌اي نان خشك و آب بدهي سير مي‌شود، اما همان آدم را ببر چلو كبابي، چقدر با هم فرق دارد؟ به هر حال من هم چهار ديالوگ مي‌گويم و چهار حركت هم انجام مي‌دهم و مي‌روم ولي توقع‌ام، از فضا بيشتر بوده . همه خوب هستند، جز من! باران كوثري تجربه تئاتري دارد يا پانته‌آ بهرام كه به او مي‌گويم: «جادوگرا» واقعا پديده‌اي در تئاتر محسوب مي‌شود، و اين زن مثل مادر مي‌ماند. تمرين بدن، بيان، ذهن و... البته ممكن است و گاهي سگرمه‌هايش درهم برود، اما اخلاق حرفه‌اي تئاتر دارد

يعني شما اخلاق حرفه‌اي نداريد؟
نمي‌گويم اخلاق ندارم. من آدم بدي نيستم كه بخواهم اخلاق بدي داشته باشم، بهتر است بگويم من تربيت اش را ندارم.

بالاخره بايد از جايي شروع شود، مگر نمي‌خواهيد تئاتر را ادامه بدهيد؟
ديگر پايم را در آن نمي گذارم!


حتي اگر كاري رئال و داستان‌دار تر پيشنهاد شود؟
همين الان هم پيشهادهاي درجه يكي دارم كه بهتر است اسم نبرم، از وقتي كه خيلي‌ها متوجه شدند براي اجراي نمايش سگ سكوت ، تمرين مي‌كنم! من اصلا تئاتر خواندم براي اينكه پايه بازيگري‌ام در سينما تقويت شود.


نكند استرس اجراي تئاتر داريد؟
ياس دارم! غمگينم، اندوهناكم، دلم مي‌خواهد بميرم! دلم مي خواهد گريه كنم! متنفرم از اين اوضاع. من را انگار الكي آورده‌اند اينجا، من اصلا نبايد مي‌آمدم. اشتباه كردم.


شما هميشه مي‌گوييد: «من براي مردم و كسي بازي نمي‌كنم، فقط براي خودم بازي مي‌كنم!» اگر اين تفكر را داريد چرا اين قدر از پذيرفتن اين كار نااميديد؟
بالاخره در لحظه‌اي كه من جلوي دوربين كار مي‌كنم، همان جا هم تمرين مي‌كنم. من از تمرينات تئاتر فضايش، آدم‌هاي تئاتري و اين جو ناب فرهنگي فاصله دارم.


اين فاصله را خودتان ايجاد نكرده‌ايد؟
نمي‌شد! من جزو قشر محروم اين جامعه هستم و براي اينكه اين محروميت را از بين ببرم، مجبور بودم در تلويزيون كار كنم تا پول بيشتري بگيرم...


مگر نمي‌گفتيد «من حامد بهداد، سعي مي‌كنم تا هر نقشي را بازي كنم اما آن را خوب بازي كنم»؟
نمي‌شود. من الان اينجا عشقم را گذاشته‌ام ولي نشده. نه دروغ مي‌گويم! نمي‌دانم چه چيزي‌ام را گذاشتم! به نظرم عشقم و احساسم را بيشتر در سينما مي‌گذارم.

پس براي اين تئاتر بيشتر پايبند به تعهد و قولتان بوديد.
شايد البته يك جايي هم پايبند نبودم. نصفه كار، ديگر سر تمرين‌ها نمي‌آمدم ولي در جلسه‌اي كه با كارگردان داشتيم، او گفت: «اصلا مساله من حرفه‌اي‌گري نيست! تو از رفاقت كم گذاشتي». من به اين حرف نتوانستم جواب دهم. او گفت: «من خيلي زحمت كشيدم اين كار را روي صحنه ببرم، حالا كه به نتيجه رسيده، تو گذاشتي و رفتي! ممكن است من اين كاررا اصلا اجرا نكنم اما تو به من تاوان و عاقبتش فكر كن؟!» من بايد چه مي‌گفتم؟


از واكنش‌ها مي‌ترسيد؟
از واكنش نمي‌ترسم، آدمي نيستم كه از واكنش بترسم. چون من وقتي واكنش بدي ببينم، غيرتي و ديوانه مي‌شوم. كافي است 4-3 تا فحش بشنوم و به ام بربخورد. تازه بازي من شروع مي‌شود. من بد نمي‌شوم!


چرا اينجا آن اتفاق نيفتاده؟
مي‌افتد! ولي ماجرا اين است كه جمله معروفي در رابطه با تئاتر است كه مي‌گويد: «اميد كه آن روزي فرا برسد كه هر ناكسي روي صحنه تئاتر پايش را نگذارد.» مي‌داني منظورشان چيست؟! يعني صحنه تئاتر مثل بند بندبازهاست. آنها مي‌گويند صحنه تئاتر مثل طناب سيرك براي بندباز است. هر كسي نمي‌تواند روي آن بايستد. امروز مي‌بينم كه روي آن نمي‌توانم بايستم! خيلي كار سختي است!


با حرف‌هايتان به تماشاگر راجع به نمايش پيش فرض منفي مي‌دهيد!
من راجع به خودم حرف مي‌زنم. خودم از خودم راضي نيستم. مي‌داني چه چيزي بيشتر من را آزار مي‌دهد؟ تمركزي كه ندارم. بچه‌ها تمركز مي‌كنند و من با خودم مي گويم: «خدايا چرا نمي‌شود؟!» من اصولا در طول زندگيام تمركز ندارم، اين همه اسم يادم مي‌رود. اسم خيابان‌هاي شهر را فراموش مي‌كنم. مدام گم مي‌شوم. باورتان مي‌شود؟ آدم‌هايي كه مي‌بينم را فراموش مي‌كنم، مگر اينكه 5-4 بار ببينمشان . همه چيز يادم مي‌رود. خب چرا اين جوري مي‌شود؟ من كه تير به مغزم نخورده؟ تمركز ندارم.آيا اين رابطه با دوستان، دشمنان، جهان و خداي من تاثير نمي‌گذارد؟ پس معلوم است من در نماز و زيارتي كه داشتم و دارم هم تمركز ندرام! پس اينها چه فايده‌اي دارد؟! حضور در لحظه را بلد نيستم!


اما با تمام اين حرف‌ها. اين كار برايتان اهميت دارد.
من اين جوري هستم ديگر! اين كار را دوست دارم. بازيگري با زندگي من قاتي شده. صدمه‌اي كه در زندگي‌ام مي‌خورم شايد اين است كه نمي‌دانم، دارم بازي مي‌كنم يا زندگي اما سودي هم در بازيگري مي برم كه شايد زندگي كردنم با آن است. اصلا نمي‌دانم مرزشان كجاست! اما وقتي بازي مي‌كنم خيلي بهام خوش مي‌گذرد، مخصوصا در سينماف موقعي كه خوب ديالوگ مي‌گويم و موقعي كه احساس نابي حتي كوتاه در من رشد مي‌كند، برايم خيلي لذت‌بخش است.


حالا با اين وضع، تئاتر را ادامه مي‌دهيد؟
اگر نظرم تغيير كند، شايد!


الان كه گفتيد ديگر پايتان را روي صحنه تئاتر نمي‌گذاريد؟!
شايد نظرم تغيير كرد.پانته‌آ بهرام يك پيشنهاد خيال‌انگيز داده كه اگر آن چيزي كه پانته‌آ بهرام مي‌گويد بشود، حتما قبولش خواهم كرد. همين‌طوري چيزي گفته اما اصولا خيلي چيزها از همين جوري‌ها شروع مي‌شود. خيلي دوست دارم اين اتفاق بيفتد. پانته‌آ بهرام مي‌گويد: «به خاطر بيش فعال بودنت انرژي‌ات را نمي‌ تواني اينجا تخليه كني و مدت‌هاست در فكر اين هستم كه با تو يك هملت را كارگرداني كنم». من هم يكي از آرزوهايم اين است كه نقش هملت را كار كنم.
     
  
مرد

 
گفتگویی خواندنی با نادر سلیمانی

بازيگر مطرح دوران اوج طنز تلويزيون اين روزها گزيده كارتر شده، نادر سليماني كه يكي از اعضاي گروه جوان برنامه «ساعت خوش» بود، همچنان اعتبار و محبوبيت خودش را در گرو حضور در آن مجموعه مي‌داند. او پس از اين‌كه با بردبارخان باغ مظفر به خانه‌هاي مردم برگشت، دوباره جايش را در جمع بازيگران مطرح باز كرد.

سليماني بعد از برگشت البته ترجيح داد بيشتر در سينما باشد تا در تلويزيون؛ براي همين بي‌درنگ به پيشنهاد بازي در فيلم سنتوري به كارگرداني داريوش مهرجويي پاسخ مثبت داد.

سليماني در عين حال كه رشته تحصيلي‌اش كارگرداني و بازيگري بوده، اما تاكنون تمركزش را روي نقش‌آفريني گذاشته ‌است. حتي‌ عكاسي هم كه حرفه اصلي‌اش نيست از كارگرداني برايش مهم‌تر است. به طوري كه در هر پروژه‌اي كه حضور دارد، حتما دوربينش هم روي دوشش است. وي اين روزها با يك نقش نامتعارف در فيلم سينمايي «پسرتهروني» مهمان سينماهاست و در سريال «روزهاي زيبا» هم بازي دارد.

نادر سليماني با اين‌كه زياد اهل گفتگو نيست، اين بار حاضر شد تا با «جام‌جم» به گفتگو بنشيند. گفتگويي كه مي‌خوانيد از ساعت 14روز عيد مبعث شروع شد و تا 45/14 دقيقه ادامه داشت؛ درست يك طرف نوار كاست!

آقاي سليماني! شما مدتي به طور كلي از قاب دوربين دور بوديد تا اين‌كه با سريال باغ مظفر به تلويزيون برگشتيد، برايمان مي‌گوييد اين مدتي كه نبوديد چه مي‌كرديد؟

خب من گاهي هم عكاسي مي‌كنم؛ به همين زودي هم يك نمايشگاه عكس خواهم زد. اصلا هرجا كه مي‌روم، دوربينم با من است. چون به هيچ وجه بازيگر تك بعدي را دوست ندارم و معتقدم عكس ارتباط مستقيمي‌ با بازي انسان‌ها دارد.

اين ذوق عكاسي تاكنون به بازيگري شما هم كمك كرده است؟

حتما كمك كرده، مگر مي‌شود بي‌تاثير باشد. من جاهايي رفتم و تصاويري گرفتم كه خيلي روي حس بازيگري من تاثير داشته است.

البته فكر مي‌كنم در دانشگاه هم چند ترمي ‌را گذرانده باشيد.

بله، من رشته درسي‌ام هنر بوده؛ بازيگري و كارگرداني.







همين‌كه شما به صورت تئوري بازيگري را شروع كرديد، يعني خواستيد به عنوان يك كار حرفه‌اي نگاهش كنيد.

به عقيده من ‌كسي كه وارد اين مقوله مي‌شود، بهتر است هم از نظر تئوري و هم عملي كاملا تكميل شود؛ البته نه مطلق، چون هيچ كس نمي‌تواند كاملا تكميل شود، اما به هر حال وقتي كسي وارد هنر مي‌شود بايد طوري وارد شود كه بتواند استفاده‌هاي خوب را از اين رشته ببرد. من هم روي همين اصل حركت كردم و به اين مي‌انديشيدم كه انسان مي‌تواند با هنر به چيزهايي كه دوست دارد برسد. ديگر اين‌كه در هنر چيزهايي كه زاييده ذهن انسان است مي‌تواند به وجود بيايد و طبيعتا اين موضوعي است كه همه انسان‌ها دنبالش هستند؛ خلق كردن.

حالا آن‌طور كه تصورش را مي‌كرديد به هدفتان رسيديد؟

كاملا نه، اصلا نمي‌شود اين را گفت كه كسي به هدفش رسيده و تكميل شده است. اصلا كامل‌شدن غلو‌كردن است. چون هنر طوري است كه هر چه مي‌روي به انتهاي آن نمي‌رسي.

در مدتي كه در سينما و تلويزيون فعاليت داشتيد، فكر مي‌كنيد نقطه اوج كاري شما كجا بوده؟

قطعا زمان ساعت خوش. آن موقع ما به نوعي آدم‌هاي محبوبي در ميان مردم شديم و هنوز هم از اعتبار و محبوبيت آن زمان داريم استفاده مي‌كنيم.

شايد بشود گفت كه الان شما با برخي نقش‌هايتان مثل خان دايي در ساعت خوش همچنان در ذهن مردم هستيد.

به عقيده من رمز ماندگاري درست گام برداشتن روي تك‌تك پله‌هاست. بايد درست قدم برداشت، نه اين‌كه از پله اول بخواهيم روي پله چهارم برويم. هركس باشد اين‌طور سقوط مي‌كند. ديگر اين‌كه هنرمند بايد مردمي ‌باشد، بايد اين را بداند كه از مردم بوده و بايد با آنها باشد و با آنها حركت كند. اصلا بازيگر بايد گوي رنگي باشد، يعني هر طرفي كه رنگ مي‌چرخد هماهنگ باشد و همان رنگ شود، وگرنه از چشم مي‌افتد.

خوب كه دقت كنيد مي‌بينيد كه از گروه بازيگران ساعت‌خوش هركس به سمتي رفت؛ كارگرداني، بازيگري و نويسندگي؛ اما شما فقط در بازيگري مانديد، نخواستيد كار ديگري كنيد يا نشد؟

نه اين‌كه نخواستم بروم، چرا خواستم، اما هميشه يك سري مشكلات به وجود آمده و نگذاشته كارم را انجام دهم. وگرنه من رشته‌اي كه خواندم بازيگري و كارگرداني است و نتيجتا نسبت به كارگرداني هم آگاهي دارم، ولي خب برخي چيزها پيش مي‌آيد كه اينجا جاي بحث نيست، نميدانم اين را بگويم يا نه، اما بدترين روزهاي زندگي من وقتي بود كه از كار ممنوع شدم. اما آن موقع هم از هنر دست نكشيدم، نمي‌دانم اسمش چيست؛ بيماري، شيفتگي، عاشقي يا...

درست در هياهوي همان اتفاقات به دلايلي نتوانستيد به پيشنهاد مسعود كيميايي پاسخ مثبت دهيد.

جالب است بدانيد كه آن زمان پيشنهادهاي خوبي از كيميايي، صمدي، بيضايي و مهرجويي داشتم. يادم هست مهرجويي مي‌خواست يك كار جنگي بسازد، حتي رفت خاطرات بچه‌هاي جنگ را هم جمع كرد، اما نشد كه نشد. به هر حال خيلي كارها قرار بود انجام دهيم كه متاسفانه با اشتباه بزرگي كه ديگران كردند، ما سوختيم و ساختيم.

اما پس از حدود 12سال دوباره با پيشنهاد داريوش مهرجويي روبه رو شديد، از اين تجربه صحبت كنيد.

من بعدها متوجه شدم كه آقاي مهرجويي چه كارهايي در حق من كرده! هميشه وقتي مي‌رفتم سر صحنه با ديدن مهرجويي خيلي استرس به من دست مي‌داد، جايي واقعا قند خونم بالا مي‌رفت، لب و دهنم خشك مي‌شد و حتي از گفتن يك كلمه هم ناتوان مي‌شدم. اما بعدها كه با ايشان صحبت كردم فهميدم تمام اين كارها را آگاهانه انجام مي‌داد، يعني عمدا به من استرس منتقل مي‌كرده كه من به نقشم كه يك معتاد به مواد شيميايي بود نزديك تر شوم.

هيچ وقت فكر نكرديد كه با حضور در سنتوري توقعات از شما بالا رفته و نبايد نادر سليماني را در پسر تهروني ديد؟

براي من اول اصل هدف كاراكتر مهم است. اصلا هم به منفي يا مثبت بودن نقش فكر نمي‌كنم و كوتاه و بلندي نقش هم برايم مهم نيست، شايد نقش من در اين فيلم 5دقيقه باشد. ولي تماشاچيان كه از سينما بيرون مي‌آيند، مي‌گويند دمت گرم! علت اين دمت گرم، اين است كه نقش را درست و بجا انتخاب كرده‌ام.

البته پسرتهروني تقريبا يك اكيپ حرفه‌اي را پشت كار دارد، حضور اين گروه چقدر در انتخاب شما تاثير داشت؟




حتما خيلي مهم است. اتفاقا اين هم يكي از اصل‌هاي انتخاب نقش است. به هر حال اگر قرار باشد رو به روي من يك نابازيگر قرار بگيرد، ناخودآگاه به نحوه نقش‌آفريني من هم تاثير مي‌گذارد.

اين اصل‌هايي هم كه گفتيد، پاسخ سوال مرا درباره حضور شما در سريال تلويزيوني روزهاي زيبا داد، درباره نقشتان توضيح مي‌دهيد.

نقش من در اين فيلم در فلاش‌بك است؛ پسري كه راننده است و خيلي شيطان. او مي‌خواهد عمه‌اش را از خانه‌اي نجات دهد كه همين مساله درگيري‌هايي را به وجود مي‌آورد...

فكر مي‌كنيد جواد افشار چه چيزي در شما ديد كه براي اين نقش انتخابتان كرد؟

خب آقاي افشار با خصوصيات من مثل تندمنشي و شيطنتم آشنا بودند؛ كلا من آدم شيطوني هستم! اين نقش هم، نقش يك پسر شيطون و زبان باز و زبل است. حتما خيلي‌ها بهتر از من مي‌توانستند بازي كنند، اما تشخيص گروه اين بود كه من باشم.

پس بتازگي از اجراي يك نمايش فارغ شده‌ايد، يك فيلم سينمايي روي پرده و يك سريال هم روي آنتن داريد، خودتان كدام مقوله را مي‌پسنديد؟

خب من شخصا دوست دارم تئاتر كار كنم. اين نفس به نفس بودن تئاتر خيلي به آدم كمك مي‌كند، اما از نظر دستمزد سينما نقدتر است و تلويزيون پول دادنش كمي‌ زمان‌بر. در اين ميان دستمزد پايين‌تر مال تئاتر است. در اين صورت من هم به اجبار وارد سينما مي‌شوم.

البته شما كه مي‌توانيد از طريق عكاسي، روزنه‌هاي بين دستمزدهاي سينما با تئاتر و تلويزيون را پر كنيد.

اين را گذاشته‌ام براي زماني كه از توان بازي‌ام كم شود؛ چون كسي كه پير و افتاده‌تر مي‌شود، حافظه‌اش كمتر مي‌شود؛ عكاسي را گذاشته‌ام براي همين موقع.

شما چند وقت پيش يك نمايش هم روي صحنه داشتيد، قصد نداريد دوباره تئاتر را تجربه كنيد؟

اتفاقا همين تازگي پيشنهادي هم داشتم از دكتر قطب‌الدين صادقي كه متاسفانه نشد در خدمتشان باشم. اما بزودي 2كار خواهم كرد؛ يكي اين‌كه يك فيلم سينمايي خوب كار كنم و يكي هم كارگرداني يك تئاتر قوي را انجام دهم. متنش را دارم مي‌نويسم كه اميدوارم زود تمام شود. تا ببينيم دوباره كي به ما اجازه كار مي‌دهند؟

يعني شما خواستيد كارگردان شويد و نشد؟

من خواستم و هنوز هم مي‌خواهم، ولي زمان اجازه نمي‌دهد، نمي‌دانم چه حالتي است. در عين حال اميدوارم بتوانم بازهم كارگرداني كنم. البته من اين كار را كرده‌ام منتها نه براي تهران، براي شهرستان‌ها.

آقاي سليماني! حقيقتا تا به حال از اين همه انتخاب در سينما و تلويزيون راضي بوده‌ايد؟

نه، اصلا نمي‌شود اين‌طور گفت. من واقعا از همه انتخاب‌هايم راضي نبوده‌ام. چون برخي را به ناچار به خاطر مشكلات مالي پذيرفتم. ولي هميشه معتقدم دستي هست به نام خدا كه هميشه كمكم كرده و نگذاشته زياد منحرف شوم. طوري كه حتي در نقشي كه دوست نداشته‌ام هم تمام سعي خودم را كرده‌ام.

در ميان اين همه انتخاب ثابت كرده‌ايد اولويت انتخاب‌هايتان كاراكترهاي طنز بوده، به عنوان كسي كه سال‌ها در عرصه طنز فعاليت مي‌كنيد، الان وضعيت پرداختن به طنز در سينما را چطور مي‌بينيد؟

ببينيد، طنز درمان تمام دردهاست. هروقت جامعه‌اي از طنز فرار كند، تنها راه بهبود بخشيدن به روحيات مردم را بسته است. طنز باعث مي‌شود انسان 10 دقيقه يا بيشتر از خود بيخود شود و بخندد و طبيعتا با خنده آرامش بگيرد.

الان واقعا سطح طنزهاي ما آنقدر هستند كه به مردم آرامش دهند؟

اول حواستان باشد طنز و كمدي را با هم قاطي نكنيد. طنز در عين حال كه شما را مي‌خنداند به تفكر هم وا مي‌دارد، اما كمدي بايد لحظه‌اي از زندگي شما را با خنده تمام كند. به نظر من تفكيك اين دو مقوله خيلي مهم است، اما متاسفانه كارگردان‌هاي ما كمتر دنبالش هستند.
با اين حال فكر مي‌كنم بحث فروش از هر چيزي مهم‌تر شده است، البته الان!

بله، جديدا بحث، فقط بحث فروش است و متاسفانه محتوا نيست. اما فراموش نكنيد فروش اصل اول سينماست؛ يعني بايد فروش باشد تا تهيه‌كننده براي فيلم بعدي كارگردان سرمايه‌گذاري كند. جالب است كه الان ارزش بازيگران هم از فروش فيلم حساب مي‌شود؛ اما واقعا بازيگر ارزشش به اين نيست. اي‌كاش يك روز مي‌شد بازيگران وقتي در خانه نشسته‌اند پول بگيرند و وقتي سر پروژه‌اي هستند، پولي دريافت نكنند! اين‌طوري بازيگر براي دغدغه اين‌كه امروز پولش را بگيرد يا نگيرد چك و چانه نمي‌زند.

بحث روي مقوله طنز بود؛ فكر مي‌كنيد طنز در سينماي ايران به جايگاه خودش رسيده است؟

متاسفانه در سينماي ما، روي طنز خوب كار نشده.
در تلويزيون چطور؟

خب در تلويزيون اندك گروهي داريم كه دارند كار مي‌كنند، بد هم نيست. اما متاسفانه گاهي به شكل‌هايي جلوي كارها گرفته مي‌شود كه اين روش درست نيست بايد به سازندگان آزادي كافي داده شود تا آنها بتوانند كارهاي مناسب‌تري بسازند .
     
  
صفحه  صفحه 2 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5  پسین » 
تالار تخصصی سینما و موسیقی

گفتگو با هنرمندان ایرانی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA