ارسالها: 3194
#31
Posted: 16 Sep 2012 14:35
گفت و گو با بهاره رهنما: بهاره از نازنین در خداحافظ بچه میگوید
بازیگر نقش نازنین در سریال "خداحافظ بچه" گفت: آقایان هادی و افخمی اعتقاد داشتند پتانسیل هایی در بازی و شخصیت من وجود دارد که در انبوه فیلم های کمدی سال های اخیر نادیده گرفته شده است، سال هایی که در آن منتظر پیشنهادی نقشی مشابه نازنین بودم.
به گزارش خبرنگار مهر، بهاره رهنما بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون است و از آنجایی که یک نمایش در هر نوبت اجرا در بهترین شرایط نهایتا ۸۰۰ نفر ظرفیت دارد، عامه مردم این هنرمند را با ایفای نقش در آثار کمدی سینما و تلویزیون به یاد می آورند. شاید همین موضوع باعث شد که آنها زمان تماشای "خداحافظ بچه" روی دیگری از رهنما را ببینند. نازنین نقشی که رهنما مدت ها منتظر ایفایش بوده و آن را به منزله هموار کننده راهی می داند که در آن نقش های متفاوت دیگری از او ببینیم.
درباره حضور در "خداحافظ بچه" با بهاره رهنما گپ زده ایم.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و هنر: اصولا بازیگران تئاتر مثل شما عادت دارند از قبل نقشه بازی خود در یک شخصیت را بکشند. چطور خودتان را با شرایط این کار که روز نوشت و روزپخش بود، وفق دادید؟
بهاره رهنما، بازیگر: درباره این سریال اینطور نبود. منهای هفته آخر فیلمبرداری آنقدر ترکیب آقای افخمی و سجاد ابوالحسنی با همدیگر جواب داده بود و شیوه کار با هم را می دانستد که ما برای هر سکانس سه روز قبل فیلمنامه داشتیم. علاوه بر این اتفاق دیگری افتاد و ابتدای سریال هر بازیگری که برای نقشی دعوت می شد؛ که من اولین بازیگر دعوت شده بودم و دو ماه پیش از عید و پنج ۶ ماه قبل از تصویربرداری قرارداد بستم یک سیناپس مفصل ۲۰۰ صفحه ای در اختیارش قرار می گرفت که پلات محکی داشت و تعیین تکلیف دقیقی در آن برای شخصیت ها شده بود.
این سینابس برای من بازیگر قابل استناد و قابل تکیه کردن بود و با توجه به اینکه شما هم می دانید من مبتنی بر تربیت تئاتری در شیوه های بازی هستم و تحلیل نقش برایم مهم است، در این پروژه مشکلی نداشتم. در واقع ما ساختمان اولیه را داشتیم و من در تعامل نزدیک با کارگردان و نویسنده ها مرتب در جریان این بودم که چه اتفاقی قرار است برای نازنین رخ دهد.
پایان کار نازنین چه زمانی مشخص شد؟
رهنما: نزدیک به یک ماه پیش از آخرین قسمت، سرنوشت نازنین رقم خورد. البته سجاد ابوالحسنی هم از من می خواست پیشنهادات خود را درباره این شخصیت به او ارائه کنم. همگی ما مصمم بودیم که با توجه به نگاه سریال به پدیده چند همسری به عنوان یک آسیب اجتماعی او خودخواسته پایش را از زندگی خسرو بیرون بکشد و به این نتیجه برسد که مردی که زندگی چندین ساله و زن و بچه دارد مرد قابل تکیه ای برای چنین زنی نیست.
* گرچه شما در تئاتر که میزان مخاطبانش با سینما و تلویزیون قابل قیاس نیست، نقش های متفاوتی ایفا کرده اید اما در این مدیوم های پرمخاطب همواره شخصیت هایی بازی کرده اید که یک لبخند همیشگی و شیطنت در آنها بوده. چیزی که کمتر در نازنین دیده شد و شما را در آن برای مخاطب عام منحصر به فرد از دیگر کاراکترهایی که ایفا کرده بودید، نشان داد. لحظات غم و تنهایی که خوب اجرا شده بود...
رهنما: در واقع اینکه من در برخی جنبه های شخصی چگونه هستم و گاهی از عناصر شخصیتی خودم در نقش ها استفاده می کنم، دلیل نمی شود آن را در هر نقشی تسری دهم. علاوه بر این همانطور که اشاره کردید من در تئاتر نقش های متفاوتی ایفا کرده ام و در دو سال اخیر با آثار درام بسیاری پرکارترین بازیگر زن تئاتر شدم. مثلا حتی نقشم در نمایش "تراس" با وجود برخی شیطنت ها، شخصیت غمگینی بود.
اگر من بیشتر در کمدی دیده شدم به این دلیل است که در سال های اخیر به دلیل نیاز جامعه، تعداد کارهای کمدی هم بیشتر بوده است. حتی بازیگران کم کار نیز در این سال ها قطعا چند تجربه کمدی را در کارنامه کاری شان دارند، چه برسد به من که بازیگر فیلم های تجاری هستم.
*فکر می کنم همین موضوع باعث شده از پیشنهاد نقش نازنین استقبال کنید.
رهنما: واقعیت این است همیشه منتظر چنین نقشی بودم. البته پیش از این نقش های عاشقانه یا متفاوتی در فیلم "گاو خونی" یا یک فیلم متوسط چون "بادام های تلخ" یا سریالی چون "روشن تر از خاموشی" داشتم. در نمایش های اخیرم نیز "فیل" یا "خدای کشتار" کاندید بهترین بازیگر زن از هفتمین جشن خانه تئاتر شدم بنابراین چنین تجربه ای به وفور در کارهایم بود اما برای مخاطب عام بیشتر در سینمای کمدی دیده شدم. علت آن هم پرکارتر بودن سینمای کمدی است!
بنابراین از آقای هادی و افخمی ممنونم. هر دو آنها قبلا با من کار کرده بودند اعتقاد داشتند پتانسیل هایی در بازی و شخصیت من هست که در انبوه فیلم های کمدی سال های اخیر نادیده گرفته شده است و دوست داشتند این اتفاق برای من رخ دهد. حتی آقای هادی به من گفتند می توانم نقش مادری که بچه اش از بین می رود را انتخاب کنم و آنها بر این اساس کمی سن آن زوج را بالاتر می برند. چون آن زمان کسی برای شخصیت های دیگر قرارداد نبسته بود. اما انتخاب اصلی برای نقش نازنین من بودم و برای خودم خیلی دلنشین بود.
*آن هم وقتی مهمان سفره افطار مردم باشید.
رهنما: دقیقا. این برای هر بازیگری جذاب است و من اصلا حساب کار سریال ماه رمضانی را جدا می دانم. کار کردن در این فضا تجربه متفاوتی برای من است. چرا که مردم با حال متفاوتی پای کار می نشینند و سریال را تماشا می کنند.
از نتیجه کار راضی هستید؟
رهنما: امیدوارم اتفاق خوبی افتاده باشد. راستش متأسفانه در مملکت ما بازیگر همیشه انتخاب شونده است و نمی شود مثل آن ور دنیا بازیگری از کار شدن فیلمنامه ای مطلع شود و به دلیل علاقه یا داشتن توانایی مطلوب آن فیلمنامه، به کارگردان پیشنهاد همکاری و حتی برود تست بدهد. با این حال ما همیشه باید انتخاب شویم و منتظر دیده شدن باشیم. برای همین فکر می کنم نقش نازنین با وجود ریزش مخاطب در تلویزیون و اینکه تماشاچی سریال های ماه رمضان مثل سال های قبل نیست، راه را برای نقش های جدی تری باز می کند.
از طرفی این را هم بگویم که بازیگری طنز بسیار سخت است و به هوشمندی فراوانی نیاز دارد. برای همین است که می گویند بازیگر کمدی خیلی راحت می تواند درام بازی کند و مردم را به گریه بیندازد. با این حال فیلمنامه ها به سمت و سوی بدی رفته اند... یک نکته جالب درباره غمی که به آن اشاره کردید، انگار هنوز غم نازنین در وجودم مانده. من آدم شلوغی هستم اما خیلی برایم جالب است که وقتی جایی می روم به خاطر وجود آن غم از من می پرسند اتفاقی افتاده؟ چیزی هست که به ما نمی گویی و...
*با سریال "چک برگشتی" پس از مدت طولانی در نوروز به تلویزیون برگشتید و این بار در یک سریال ماه رمضانی ظاهر شدید. اینطور که معلوم است آشتی تان با تلویزیون ادامه دارد.
رهنما: تلویزیون یک رسانه برای مردم است و ما هم برای مردم کار می کنیم. من هر موقع احساس کنم مخاطبم را خوشحال می کنم و بودن در کنارشان آن حس خوشایند محبوبیت را به دنبال دارد، این کار را می کنم. به همین دلیل نبود من به ضعف کلیه سریال هایی برمی گردد که باعث ریزش جدی مخاطبان شدند. اما فرصت حضور در آثار افرادی چون منوچهر هادی، سیروس مقدم و علیرضا افخمی همواره برایم مغتنم است.
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
ارسالها: 320
#32
Posted: 20 Sep 2012 19:35
پـرویـز پرستـویی
سوپر استاری از دل فقر و محله های جنوب شهر
به نقل از برترین ها؛ این گفتوگوی سه ساعته با پرویز پرستویی را، چند سال پیش در ویژهنامه همشهری محله گرفتم. حرفهایی که در این مصاحبه زد، حسابی در ذهنم حک شد و ماند. دلم میخواست قسمتهای مربوط به سختیهای این سوپراستار را، جایی چاپ کنم و حالا، این آرزوی چند ساله را با چاپ این خاطرات، عملی میکنم.
روزی كه از روستا آمدیم
من پرویز پرستویی هستم؛ متولد 1334. 3سال بعد از تولدم بود كه خانوادهمان، از روستا به تهران آمدند. وقتی به تهران آمدیم به دروازه غار رفتیم؛ جنوب شهر. تا سال 48 آنجا بودیم؛ خانه قمرخانم، از این خانههای كندویی و كارگری. مستأجر بودیم. وضعیتمان خوب نبود. سختی میكشیدیم. مادرمان، بیشتر از همه سختی میكشید. پدرم دستفروش بود. از همین بلوریهای اینجا، جنسهای بلوری میگرفت و میرفت كرج. با درشكه میبرد آنجا. آنجا هم كارتن را روی سرش میگذاشت و بلور میفروخت. هر روز این كار را میكرد تا اینكه یك روز مادرم، به پدرم گفت: «نمیخواهد بروی سركار.» بعد از مدتی، فهمیدیم كه مادر، پولدار شده است. قرار بود برویم خانه بخریم. اما با كدام پول؟ مادر پسانداز كرده بود، 11هزار تومان. از همان پولهای خرجی كه پدرم میداد. هیچ كداممان خبردار نشدیم. آمدیم ته یكی از كوچههای خیابان عباسی و خزانه بخارایی، نرسیده به ترمینال، خانهای گرفتیم 2 طبقه که 5 اتاق داشت. هیچكس از این كار مادر خبردار نشده بود، همه پولها را بدون اینكه كسی خبردار شود، در متكا قایم میكرد. اینجوری بود كه ما خانهدار شدیم.
میلگردهایی كه پوستم را كندند
خانهدار شدن، خیلی حس خوبی برایمان داشت. ما تا قبل از آن، همه زندگیمان در یك اتاق 4×3 میگذشت؛ سونا و جكوزی و استخرمان همهاش در همان اتاق دوازده متری بود. 5 نفر توی یك اتاق زندگی میكردیم. اطراف خانهمان، كه الان مخابرات شده و پل هوایی ماشینرو هم زدهاند، جایی كه ضلع غربی ترمینال جنوب حساب میشود، گود و محله ناامنی بود. آنجا یك كارخانه روغننباتی هم داشت كه حلبیهای زائدش را، میریختند توی گود. آشغالهای جاهای دیگر را هم میآوردند و خالی میكردند آنجا. یك آبسیاهی هم داشت آن اطراف كه آبها و فاضلابها توی آن جمع میشد. میرفتیم شنا میكردیم توی آن. سیاه و كثیف میشدیم و خانه كه بر میگشتیم، كلی كتك میخوردیم. دقیقا یادم میآید كه مخابرات ترمینال را كه میخواستند بسازند، ما كارگرش بودیم، آرماتوربندی میكردیم. میلگردها را كه میگذاشتم روی شانهام، پوستم را میكند از بس كه داغ بود...
تاولهای سر صحنه
روزها كار میكردم و بعدازظهر میرفتم تئاتر تمرین میكردم. دستهایم تاول میزد و روی صحنه تمرین تئاتر میتركاندم. البته این را هم بگویم كه جدا از فقری كه درگیرش بودیم، پدر و مادرم هم عادت نداشتند ما را بیكار ببینند. هر جوری كه بود، ما را مشغول به كار میكردند. مثلا دبستان كه بودیم، مادرم یك قابلمه باقلا میپخت و آماده میكرد. از مدرسه که بر میگشتیم یك جعبه میوه میگذاشتیم و قابلمه را رویش قرار داده و دو تا نعلبكی و نمكدان هم میگذاشتیم و مردم، از ما میخریدند یا از این شیشه نوشابههای كوچولو میگرفتیم و نوشابهها و دوغهای بزرگ را توی آن خالی میكردیم و میفروختیم. یعنی مدام كار میكردیم.
سوپراستاری از محلههای ناامن
آنموقع مثل الان نبود كه تا بچه زبان باز كند، كلی امكانات باشد و كلاس و آموزشهای مختلف برایش مهیا باشد. میرزا مسلمی داشتیم كه در مكتبخانه ما را با فلك كردن آموزش میداد. اصلا آن موقع بچهها را جوری بزرگ میكردند كه بتوانند روی پایشان بایستند، آبدیده شوند، با سختیها كنار بیایند. محلههای ما ناامن بود. بچهها كه بیرون میرفتند، معلوم نبود كه سالم برگردند یا سیگاری، حشیشی و... شوند. بزرگ كردن این بچهها هزار تا بدبختی داشت، مثل الان كه نبود.
فقر، دلیل نرسیدن نیست
وقتی با جوانها در جاهایی كه آموزش میدهم، صحبت میكنم، به آنها میگویم نداشتیم، نرسیدیم و نشدیم و اینها وجود ندارد. من همین الان اگر بخواهم عكسی با همپالگیهای خودم بگیرم كه با چه كسانی حشر و نشر داشتم و نوع زندگی و سیستم زندگیام چطور بود، شاخ در میآورید. فقر فرهنگی، مالی و... وجود داشته، قابل پنهان كردن هم نیست، اما این وسط، هستند عدهای كه تنبلی میكنند. بعضیها شاید موقعیت عدهای را ببینند و بگویند ما كه نداشتیم، اگر داشتیم ما هم میرسیدیم، من میگویم كه اگر نداشتی و به این فكر كردی كه میتوانی با این نداشتنها، برسی، آن وقت است كه بردهای. همیشه، آنها كه بیشتر رنج بردهاند، موفقتر بودهاند. من بهترین بازیگر، در كاخ جوانان انتخاب شدم، اما 14 سال دور از چشم خانوادهام قاچاقی تئاتر كار میكردم. آن موقع در بلورسازی صادق كچل، پرسكار بودم و كمكپرس. ما با این وضعیت بزرگ شدیم.
از شیطنتها و رازهای دیگر كودكیام
مردمآزار نبودم، بیشتر شوخ و بذلهگو بودم. جوری شده بود که معاون مدرسهمان آقای خرازی با من قرار گذاشته بود كه صبحها، یك ربع دیرتر از وقتی كه زنگ مدرسه میخورد، به مدرسه بیایم تا مدرسه و بچهها را به هم نریزم. زنگ تفریح هم، باید زودتر از همه، میرفتم بیرون از مدرسه! تنها دانشآموزی بودم كه میتوانستم بیرون بروم. البته آقای خرازی از طبقه دوم، مرا كنترل میكرد. تا چشمش به من میافتاد كه توی كوچههای اطراف مدرسهام، داد میزد «بزمچه! آنجا هم داری این جوری میکنی؟» بچهها این اخلاقم را دوست داشتند. دور و برم همیشه شلوغ بود. توی یك میز، من بودم و رحمان باقریان (در لیلی با من است، همان شخصیت آذری را بازى مىكند) و بنی اسدی. بچهشرهای كلاس حساب میشدیم. اگر تلفن مدرسه زنگ میزد و با معلممان كار داشت، مرا هم با خودش میبرد تا كلاس را به هم نریزم. اصلا همین كه من وارد كلاس میشدم، كلاس از خنده میرفت هوا. باور كنید كاری هم نمیكردم! اصلا همین دیر و زود آمدن و رفتنم، خودش سوژه خنده بچهها شده بود.
بازیگری از جنس درد
انگیزه من از بازیگری، فقط درد است. انگیزه خیلیها دیده شدن است، اما مرا درد به بازیگری كشانده. محیطی كه در آن زندگی كردهام، در آن بزرگ شدهام، پر از درد بوده، پر از فقر بوده؛ زیر خط فقر همیشه بغض فروخوردهای داشتهام. به فكر رها ساختن این بغض بودهام. ما حتی در آن محیط، حق تماشا كردن تلویزیون هم نداشتیم، میرفتیم پشت شیشههای قهوهخانه و تلویزیون نگاه میكردیم. این جوشش، در من وجود داشت. احساس میكردم این جوشش را باید بیرون بریزم.
با عینك زندگی نمیكنم
با عینك زندگی نمیكنم. روزها كه بیرون میآیم، بدون عینكم. ترسی از راحت زندگی كردن و شناخته شدن توسط دیگران ندارم. بالاخره همه ما را یك خالق آفریده و شرح وظایفی داریم. همه ما در یك چیز مشتركیم؛ در مغز، در این 5 سیری كه توی كله همهمان كار گذاشته شده. حالا یكسری از آن استفاده میكنند، بعضیها هم آكبند نگهش میدارند كه آن دنیا آبش كنند. معتقدم آدمی كه در این جامعه زندگی میكند، حق ندارد فكر نكند و مغز و داشتههایش را به كار نگیرد. هم باید تاثیر بگیرد و هم تاثیر بگذارد. همین فكرهاست كه باعث میشود هیچ وقت به خودم مغرور نشوم و گذشتهام را از یادم نبرم.
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
ارسالها: 24568
#39
Posted: 26 Jun 2013 10:50
گپ خودمونی با الناز شاکر دوست
کامیار نورائی : خانم شاکردوست سلام وقتتون بخیر و خیلی متشکرم که امروز وقتتون را به مادادید
الناز شاکردوست : منم سلام عرض می کنم خدمت شما و همه مردم عزیز
کامیار نورائی : خانم شاکردوست الان مشغول کار جدیدی هستید یا خیر؟
الناز شاکردوست : بله الان مشغول بازی در ۲فیلم سینمایی هستم
کامیار نورائی : اگر امکان داره نام کارهای جدیدتان را بگید؟
الناز شاکردوست : بله من الان مشغول بازی در فیلم سینمایی حرکت اول و برلیان هستم ولی هنوز بازی من به شکل رسمی در برلیان شروع نشده است و بازی من تا هفته آینده احتمالا در حرکت اول به پایان میرسه و قرارداد با فیلم هفت دقیقه تا پائیز هم دارم و بازی خودم را در فیلم زندگی ترش پوسته به پایان رسوندم
کامیار نورائی : چطور شد که شما بازیگر نقش اول مجنون لیلی شدید؟
الناز شاکردوست : واقعیتش قرار نبود من در مجنون لیلی بازی داشته باشم و چند هنرمند دیگه کاندید نقش اول فیلم بودند و به خاطر اینکه یکی از هنرمندان فیلم منو معرفی کردند در این فیلم حضور پیدا کردم و الان هم کار در حال اکران است امیدوارم مردم راضی باشند
کامیار نورائی : نظرتون درباره خانم افشار بیان کنید یکی از دوستان این سئوال را پرسیدند از شما؟
الناز شاکردوست : بله مهناز افشار یکی از دوستان صمیمی و نزدیک منه و خیلی بازیگر خوبی هم است
کامیار نورائی : یکی از طرفدارانتون پرسیدند بازی شما در فیلم برلیان و همکاریتان با آقای پورسرخ پیروزفر و خانم طباطبایی صحت داره یا خیر؟
الناز شاکردوست : بله این خبر صحت داره و من هم گفتم با برلیان قرارداد دارم
کامیار نورائی : به نظر شما کدام کارتون به جز مجنون لیلی میتونه گیشه را خوب تضمین کن؟
الناز شاکردوست : من برای گیشه کار نمی کنم من دوست دارم بازیگر موندگاری باشم همین ولی اگربرای فروش بخواهید شما بگید فکر کنم زندگی ترش چون اولین فیلمی بود که ۳۴بازیگر حضور داشتند
کامیار نورائی : حضور شما در فیلم زندگی ترش کوتاه است یا بلند؟
الناز شاکردوست : نه من یکی از نقش های اصلی را داشتم
کامیار نورائی : در حرکت اول با چه هنرمندانی همبازی هستید؟
الناز شاکردوست : آقای پورسرخ و آقای کیانی و خانم اوتادی
کامیار نورائی : خانم شاکردوست به نظر خودتون امسال چند فیلم میتونید بازی کنید؟
الناز شاکردوست : بالای ۱۲فیلم
کامیار نورائی : خانم شاکردوست فعلا به جز این چند کاری که عرض کردید کار جدیدتری قرارداد ندارید؟
الناز شاکردوست : چرا توی فیلم فطریه داریوش مهرجویی هم احتمالا قرارداد می بندم
کامیار نورائی : راسته که شما قرارداد با یک شرکت خارجی داشتید که با هیچ جایی گفت و گو و مصاحبه ای نداشته باشید؟
الناز شاکردوست : نه اصلا چنین چیزی نبوده و شایعه ای بیش نیست
کامیار نورائی : به وبلاگ های هوادارانتون سر می زنید آیا سایت شخصی دارید یا خیر؟
الناز شاکردوست : متاسفانه هنوز نتونستم به وبلاگی سر بزنم چون همش شایعه می نویسند و زیاد دوست ندارم که به جای من باشند و از زبان من حرف ها را تائید و تکذیب کنند و سایت هم هنوزتاسیس نکردیم و فکر نمی کنم لازم باشه چون از نظر من هنرمند باید تو قلب مردم باشه نه اینکه بخواهد با سایت و وبلاگ و تبلیغات خودشو بکشه بالا
کامیار نورائی : حدودا چند فیلم برای اکران در سال ۹۲دارید؟
الناز شاکردوست : تا الان۶ فیلم
کامیار نورائی : حضور شما در فیلم سایه یا ارابه راسته؟
الناز شاکردوست : خیر شایعه است
کامیار نورائی : خانم شاکردوست فکر می کنید تا چقدر در یاد مردم بمونید از دسته هنرمندان موندگارخواهید بود؟
الناز شاکردوست : فکر کنم حداقل تا ۲۰سال دیگه و سعی خودمو می کنم که تو یاد و ذهن مردم بمونم و با بازی هایی که می کنم یک خاطره و یک اثر ماندگار را در کارنامه خودم داشته باشم
کامیار نورائی : خانم شاکردوست به نظر شما هنرمند خوب چه هنرمندی است؟
الناز شاکردوست : هنرمند خوب بازیگری است که با بازی اش یک خاطره از خودش برای مردم درست کنه فقط همین
کامیار نورائی : نظرتون درباره وضعیت اکران در سال جدید چیست؟
الناز شاکردوست : با اکران فیلم مجنون لیلی – دایره زنگی و زن دوم در نوروز فکر کنم قدمی خوبی برای امسال باشه مخصوصا که کارهای خیلی خوبی در دست تولید و آماده نمایش عمومی است
کامیار نورائی : در سریال تلویزیونی دوست ندارید بازی کنید؟
الناز شاکردوست : در یک تله فیلم به نام آخرین معجزه کار کردم
کامیار نورائی : و سریال چطور؟
الناز شاکردوست : سریال اگر پیشنهاد خوبی باشه حتما یک سریال یا حتی ۲سریال کار می کنم
کامیار نورائی : دوست دارید با کدام کارگردان ها کار کنید؟
الناز شاکردوست : اقای کیمیایی و اقای فرمان آرا چون فیلم هاشون را خیلی دوست دارم مثل فیلمهای آقای حاتمی کیا – کیارستمی و مهرجویی
کامیار نورائی : خانم شاکردوست براتون آرزوی موفقیت می کنیم امیدواریم در کارهای بهتری شما راببینیم و خیلی متشکر وقت خودون را به ما دادید هر پیامی برای طرفداراتون دارید بگید؟
الناز شاکردوست : خواهش می کنم منم از شما تشکر می کنم اینطور تونستم با مردم رابطه ای را برقرارکنم امیدوارم مردم و هموطنان عزیز چه در ایران چه در خارج از کشور سال خوبی را داشته باشند و امیدوارم همیشه خوش و خرم و سربلند باشند متشکر از شما و همه
کامیار نورائی : خیلی متشکر تا گفت و گوی بعدی خدانگهدار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#40
Posted: 29 Apr 2014 19:44
لیلا حاتمی و فستیوال کن
گفت و گو با لیلا حاتمی بخوانید:
از اينکه دو سال قبل شما در شصتوپنجمين دوره جشنواره فيلم «کن» در مراسم اختتاميه، جايزه بهترين فيلم را به «ماتئو گارونه» براي فيلم «واقعيت» اعطا کرديد و امسال هم بهعنوان داور در بخش مهم رقابتي جشنواره فيلم کن حضور يافتيد و اينکه در نبود فيلمهاي ايراني، خوشبختانه سينماي ايران در بخش داوري حضور فعالي دارد، تحليلتان چيست؟
خيلي خوشحالم. و به همين دليلي هم که شما گفتيد اميدوارم نماينده خوبي از ايران باشم.
رييس هياتداوران اين دوره جشنواره، «جين کمپيون» فيلمساز موفق و درکنار آن سهنفر از اعضاي هياتداوران زن هستند که نشانگر حضور فعال زنان در سينماي جهان است، چه نظري داريد؟
من هيچوقت تقسيمبندي زنانه، مردانه نداشتهام. آنچه توجهم را جلب کرد، حضور فرهنگهاي گوناگون در هياتداوران بود.
نظرتان درباره فيلمهاي شرکتکننده در بخش رقابتي چيست؟
اين که در سالي عضو داوران هستم که فيلمهاي بزرگان سينما در بخش مسابقهاند، برايم هيجانانگيز است، يعني هم خود جشنواره کن و هم حضور اين فيلمسازان.
امسال فيلمهاي ايراني در کن حضور پررنگ ندارند و درعوض شما و آقاي کيارستمي، نمايندگان سينماي ايران هستيد. چه نظري داريد؟
از هر جهت افتخار ميکنم. اما هميشه ترجيحم به حضور فيلمم است.
يعني چه؟
يعني حضور فيلمي که در آن بازي کردهام را به داوري در جشنواره ترجيح ميدهم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand