انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
تالار تخصصی سینما و موسیقی
  
صفحه  صفحه 1 از 6:  1  2  3  4  5  6  پسین »

معرفی و نقد فیلمهای خارجی


مرد

 
SALT

"سالت" شاید اولین نمایش واقعا موفق از ماجراهای یک مامور مخفی زن بعد از فیلم "بوسه بلند ِ شب بخیر" باشد. فیلمی که کمتر از ارزشِِ آن تعریف شد، و کارگردانش رنی هارلین در آن سعی کرد تا همسر سابقش - جینا دیویس- را به یک قاتل پر جوش و خروش ِ سی-آی-ای تبدیل کند.....

در شخصیت این جاسوس دو جانبه دلنشین که آنجلینا جولی به ایفای نقش آن پرداخته، ما شاهد بهترین دوگانگی های ممکن هستیم ؛ آسیب پذیری او در کنار مهارت های مبهوت کننده ی غیر قابل انکارش، قابلیت های رزمی نفس گیر در کنار احساساتش فقط در حدی که مسائل به اغراق محض کشیده نشوند. درست است که فیلمنامه مهمل است (و شاید به یک تعلیق ناشی از ناباوری آن هم از نوع مامورین کرملین در شوروی نیاز داشته باشد تا به بن بست نخورد.) و کارگردان فیلم، فیلیپ نویس شاید اولین اسمی نباشد که آدم در مورد بازسازی سبک تریلر/جاسوسی به ذهنش خطور کند، اما "سالت" تلاش می کند تا در این کار موفق باشد... و می شود.

داستان از آنجا شروع می شود که یک جاسوس "ارتش سرخی" روس که از سازمانش رو برگردانده و خودش را تسلیم سی-آی-ای کرده، اطلاعات جالبی را برای اقرار در اختیار دارد. گویا اتحادیه سابق شوروی سالها قبل یک پروژه مخفی را آغاز کرده بوده تا از بچه های کوچک ماموران مخفی قابل باور بسازد. در نهایت این بچه ها به آمریکا فرستاده شده اند تا برای عملیاتی به اسم "روز اکس" آماده شوند. قسمت اول این نقشه حول محور ترور رئیس جمهور روسیه می چرخد که برای دیدار به آمریکا آمده. قسمت دوم نقشه به تحت کنترل گرفتن زرادخانه هسته ای آمریکا مربوط می شود. همانطور که سرپرست سازمان، تد وینتر (با بازی لیو شرایبر) و رابط دپارتمان، پیبادی (چیوتل اِجیوفور) در تحقیقات جلوتر می روند، جاسوس روس عنصر کلیدی این جرم در شرف وقوع را معرفی می کند: مامور دوجانبه ای غیرقابل ردیابی در کشور، به نام اِولین سالت (آنجلینا جولی). قهرمان زن داستان با امید اینکه سوابقش را پاک کند به جاهایی سر می زند، اما در بین راه باید شوهرش را از شر تبعات و پیامدهای آخرین ماموریت خودش نجات دهد.



http://img.xcitefun.net/users/2009/03/37780,xcitefun-angelina-jolie-salt-3.jpg



اگرچه فیلم در ابتدا برای شروع ماجرا مشکل دارد، اما "سالت" خیلی زود به یک اکشن عالی و کارکشته تبدیل می شود. به اندازه فیلم پرشور قبلی ِ جولی از نوع فیلمهای "دخترهای اسلحه به دست"- "تحت تعقیب"- سریع و پرحادثه نیست، و نه خیلی آدم را درتعجب و بهت می گذارد، اما بی درنگ و به طور جدی کاراکتر داستان و پیشینه اش را معرفی می کند و از پس این کار به خوبی برمی آید. مشخص است که کرت ویمر ِ فیلمنامه نویس ("شهروند مطیع قانون"، "موازنه") باور کرده دارد جیمز باند مونثِ جدید را می سازد؛ نوع روایت ِ به شدت وابسته به گذشته کاراکترها در فیلمنامه اش، اغلب قسمت های کتک کاری و تیراندازی را تحت الشعاع خود قرار می دهد، و همچنین به اندازه کافی در مورد ماجرای مدرسه روس ها / "روز اکس" توضیح نمی دهد. با این حال، نویس مانند دورانی که تریلرهای جک رایان (شخصیت کتابهای نوشته تام کلنسی) را کارگردانی میکرد، سعی دارد صحنه های اکشن توام با حس و عاطفه را بوجود بیاورد. ظاهرا ما باید با خانم "سالت" همدردی کنیم حتی در مواقعی که اعمال ضد میهن پرستانه و کارهایی که نمی توان به زبانشان آورد را انجام می دهد. اما به لطف ایفای نقش جولی, می توان این موضع سازندگان را راحتتر قبول کرد.

http://cdn.screenrant.com/wp-content/uploads/salt-movie-jolie-1.jpg


گرچه آنجلینا جولی بیشتر به عنوان یک چهره خبرساز، تا یک منبع استوار جذب مشتری شناخته می شود، این زیباروی با لبهای برجسته، در نقش اولین "سالت" خیلی از خودش مایه می گذارد. جولی به شکل یک مرد تغییر چهره می دهد، یک تنه حساب قایقی پر از کمونیست ها را می رسد، عاشق می شود، و سخت تلاش می کند تا نگذارد رئیس جمهور دستور حمله اتمی بدهد. البته برای اینکه فیلم باورپذیرتر شود، جولی براحتی از گوشه ساختمان های مرتفع آویزان می شود و در اتوبان های شلوغ ازپشت این کامیون به آن یکی می پرد! در صحنه های با تدوین ِ دنباله دار، به دنبال نوآوری نباشید؛ نویس همه صحنه ها را با دوربین لرزان کلوس-آپ گرفته و به ندرت از لانگ-شات (آن هم خیلی مبهم) برای معرفی شخصیت های منفی و نشان دادن زندگی شهری استفاده کرده. بعضی از بهترین برخورد ها مربوط به رویارویی دو به دوی شخصیت هاست، مثل آنجا که جولی با اجیوفور که عصبی است درگیر می شود یا با شرایبر ِ شکاک روبرو می شود.



با این که این فیلم می توانست پُرمایه تر باشد، خصوصا وقتی این بانوی شناخته شده در فرهنگ عامه را در اختیار داشته، "سالت" فیلم محکمی است و اشکالاتش قابل رفع هستند. فیلم در عوض پیچیدگی، به تفریحی بودن بسنده کرده. مثل همیشه، پایان فیلم، ما را در انتظار ماجراهای بیشتری از"سالت" می گذارد (به هر حال او یک مشت دشمن به اندازه سیبری پیدا کرده که باید از پس آنها بر بیاید!). جولی هر وقت عوامل ساخت درست پیدا کرد، همان ابر-جاسوسی می شود که دوست دارید هر جا می رود شما هم دنبالش بروید.

نوشته:بیل جیبران، ترجمه:آریا مهتدی حقیقی:

منبع : سایت سینماگر
آخرین بروزرسانی ( سه شنبه ، 27 مهر 1389 ، 11:46 )
     
  
مرد

 
The Predators

فیلم " شکارچیان " داستان گروهی از سربازان است که بطور ناخواسته در یک جنگل مرموز به دام می افتند، این سربازان هر کدام گذشته بسیار تاریک و مرموز دارند . رویسی ( آدرین برودی ) یک سرباز مزدور است ، ایزابل ( آلیس براگا ) تک تیرانداز است ، والتر استانز ( والتون گوگینس ) یک قاتل زنجیره ای است ، کوچیلو ( دنی تریجو ) دلال و قاچاقچی مواد مخدر است ، نیکولای ( اولگ تاکتاروف ) سرباز نیروهای ویژه روسیه است ، مومباسا (Mahershalalhashbaz Ali ( باور کنید اسمش همین است! )) که فرمانده نیروهای نظامی در کشور سیرالئون است ، یک عضو گروه یاکوزای ژاپن ( همان مافیا اما نسخه ژاپنی ! ) به نام هانزو ( لوییز اوزاوا چانگچین )، و بالاخره یک دکتر عجیب و غریب به نام ادوین ( توفر گریس ). این گروه که اعضای آن همگی به راحتی و خونسردی افراد دیگر را به قتل می رساندند ، حالا خود به آهستگی در حال نابود شدن به وسیله موجود بیگانه ای هستند که اصطلاحا به آن " شکارچی " گفته می شود.....



فیلم "غارتگران" (Predators) به کارگردانی "نیمورد آنتل" و تهیه کنندگی "رابرت رودریگوئز" بدون حاشیه پردازی از پرداختن به مساله پست مدرنیزم دوری کرده و به مقصود اصلی داستان پرداخته است که همین کلید موفقیت "غارتگران" است.

به گزارش سینما پرس به نقل از مووی کریتیک، حاصل تلاش "آنتال" و "رودریگوئز"، در ساخت فیلم غارتگران، یک فیلم اکشن جذاب شده که موفق شد تماشاگران را به تماشای این فیلم جذب کند و موجبات نقد و بررسی فیلم را توسط منتقدان فراهم سازد. هر چند کارگردان در این فیلم ابتکار تازه ای به خرج نداده اما فیلم خوبی از نظر محتوا که یک اقتباس از نسخه اصلی سال 1987 به کارگردانی "جان مکتیرنان" است، به تماشاگران هدیه کرده است. حال با وجود برخی کوتاهی ها و نقص ها در کارگردانی نسخه جدید فیلم، یک نبوغی در برخی صحنه های بازی دیده می شود.
صحنه آغازین فیلم طوری شروع می شود که با هوشمندی تمام ما را در موقعیت گیج کننده ای قرار می دهد، درست جایی که هشت زمینی بیدار می شوند تا خودشان را که در اثر یک زلزله آسمانی و به وسیله چتر نجات به منطقه ای ناشناس وارد شده اند، پیدا کنند اما هیچ چیز مشخصی وجود ندارد تا شرح حال آنها را توصیف کند. این فیلم با پرداختن به سربازان و مجرمان در سراسر جهان، پرده از سناریویی بر می دارد که در بسیاری از فیلم ها از پرداختن به آن ها خود داری می شده و اغلب واقیعت را به شکل دیگری مطرح می کرده اند.
با وجود حضور ناموزون کاراکترها از ملیت های مختلف در فیلم، وجود برخی دیالوگ های غنی، یک امتیاز محسوب می شود. به ویژه دیالوگ هایی که "آدرین برودی" و "آلیس براگ" در کنار بازی خوبشان بیان می کنند. این دیالوگ ها و بازی خوب هنرپیشگان مخاطب را مجبور می کند تا داستان را جدی بگیرد و با وجود ناهماهنگی های موجود در فیلم، از قصه دور نشود. "برودی" و "براگا "بازی خود را به بهترین شکل و با اعتماد به نفس بالا انجام داده اند. "توفر گریس"، دیگر بازیگر فیلم نیز در ارائه نقش خود خوب عمل کرد و مورد توجه تماشاچیان نیز قرار گرفت. او کاراکتر یک دکتر جوان را بازی کرد. "لارنس فیشبورن" نیز در یک صحنه با بازی خوبش تماشاگران را به یاد "مارلون براندوی بزرگ" در "اینک آخرالزمان" (فرانسیس فورد کاپولا، Apocalypse Now) می اندازد و به آنها یک تلنگر هنری می زند. کاراکتر او به گونه ای گریم شده که به ما کمبود یک "آرنولد شوارتزنگری" که اغلب نقش های این چنینی را بازی می کند ، القا می کند.
http://www.jasoncollin.org/wp-content/uploads/2010/07-JUL/predators-2010-screenshot.png

با این همه ساختار داستانی "غارتگران" ستودنی است. روایت ها به درستی در جایگاه مناسب خود گفته می شود به نوعی که کاراکتر ها و بازی ها به انچه روایت می شود، کاملا مطابقت دارد. یک پیچیدگی نیز در فیلم وجود دارد که بخش پایانی فیلم را جذاب می کند، این صحنه ایست که به تماشاگر حرف های کلی داستان را می زند. از طرفی در همین صحنه مخاطب فکر می کند که شاید، "نیمورد آنتال"، کارگردان فیلم، قابلیت های چندانی در کارگردانی صحنه های اکشن ندارد. بزرگان این ژانر اغلب چشم تیزبین خود را در ساخت صحنه های اکشن به کار می گیرند و در جای مناسب، مونتاژ می کنند. اما در این فیلم این موضوع چندان رعایت نشد. البته گفتنی است "آنتال" جز آن دسته کارگردان هاییست که با دوربین خوب کار می کند و صحنه های خوبی در فیلمش به ثبت سانده است. بااین حال نتایج کارش در برخی صحنه ها خوب نبوده و همین ها مخاطب را دور کرده است. از طرفی در برخی صحنه ها که فضای اطراف به تصویر کشیده می شود مثل فضای نخستینی که " اولین"غارتگر" وارد شد، فاقد جلوه های بصری مناسبی است.
با همه کم و کاستی ها، "غارتگران" فیلمیست که توانسته تا حدی مخاطب را جلب کند و با داستان خوب، بیننده را تا پایان فیلم منتظر نگه دارد. گفتنی است پخش اشعه مادون قرمز از سوی یک "غارتگر" در روی پرده سینما، از جلوه های خوبیست که می توان در بخش نگاه مثبت فیلم از آن یاد کرد.
در یک نگاه کلی، غارتگران فیلمیست که که بازی های خوب بازیگران و داستان جذاب آن، تا حدی کارگردانی نه چندان خوب "آنتال" را تحت و شعاع قرار داده و از این راه مورد استقبال قرار گرفته است.

http://www.moviefilmreview.com/wp-content/uploads/2010/07/predators-7-550x366.jpg


غارتگران (Predators)
کارگردان: نیمورد آنتل
فیلم نامه نویسان : مایکل فینچ، الکس لیتواک
بازیگران: آدرین برودی، توفر گریس، آلیس براگا، والتن گوگینز،اولگ تاکتارو
زمان فیلم: 107 دقیقه
درجه کیفی: 15
     
  
مرد

 
The Expendables

سیلوستر استالونه و کلینت ایستوود هر دو از ستارگان سینمای اکشن هستند که به کارگردانی رو آورده اند. اما مشابهت میان این دو در همین حد متوقف می شود. در حالی که ایستوود در هشتاد سالگی برخی از بهترین فیلم های دهه را ساخته و ارائه کرده, استالونه در شصت و چهار سالگی کماکان مشغول نشخوار به اصطلاح روزهای طلایی گذشته ی خویش است...

حقیقتا یکبار مصرف!

کارگردان: سیلوستر استالونه

بازیگران: سیلوستر استالونه - جیسون استاتهام - جت لی - دولف لاندگرن - اریک رابرتز - استیو آستین

مدت زمان: 103 دقیقه

درجه نمایشی: R

ژانر: اکشن/ ماجرایی/ هیجانی

محصول 2010 آمریکا

نگاهی به فیلم بی مصرفها ساخته سیلوستر استالونه

سیلوستر استالونه با جمع كردن گروهی از چهره‌های شاخص فیلم‌های اكشن، نظر خیلی‌ها را متوجه فیلم «دورانداختنی‌ها» كرده است و از آن جالب‌تر این كه فیلمی اكشن ساخته كه در سایت سینمایی «آی.ام.دی.بی» توانسته در همین مدت كوتاه كه از نمایشش می‌گذرد، امتیاز 8‌/‌8 را برای خودش كسب كند.


استالونه كه هم‌سن و در دوره‌ای رقیب اصلی آرنولد شوارتزنگر، بازیگر مطرح فیلم‌های اكشن بود، بتازگی اعتراف كرد با وجود این كه در دوره‌ای بروس ویلیس و آرنولد شوارتزنگر دشمنان اصلی‌اش بودند، اما او از بازی با آنها در این فیلم لذت برده است. البته دوستی اینها به خیلی پیش از این باز می‌گردد و دلیل آن هم داشتن یك زنجیره رستوران مشهور به نام پلنت هالیوود به صورت مشترك است.

استالونه بازی در فیلم «دون داپر» كه قرار است براساس زندگی واقعی جان گوتی تهیه ‌شود را هم در دست بررسی دارد. او قرار است در نقش یك گانگستر معروف به ایفای نقش بپردازد. داپر كه قاتل 13 نفر است، در سال 1990 مسوول یكی از برنامه‌های مافیا یعنی تصفیه اتحادیه‌های كارگری در دوره‌ای بود كه پروژه‌های عمده ساختمانی نیویورك توسط مافیا كنترل می‌شد. او با اتهام‌های متعددی روبه‌رو شد كه اخاذی، قمار غیرقانونی و فرار از مالیات از جمله آنهاست.

اما دورانداختنی‌ها، یك اكشن جنگی است كه خود استالونه آن را كارگردانی كرده و در كنار دیو كالهام فیلمنامه آن را نوشته است.

در این فیلم در كنار سیلوستر استالونه، بازیگران شماره یك نقش اكشن از جمله جیسون استتم، جت لی، میكی رورك، بروس ویلیس، دولف لاندگرین، اریك روبرتز، استیو آستین و آرنولد شوارتزنگر هم بازی كرده‌اند.


اسم فیلم یعنی دورانداختنی‌ها، اشاره به قهرمانانی است كه می‌شود از آنها گذشت تا بتوان در رسیدن به اهداف نظامی به موفقیت رسید.

این فیلم یك اكشن دلهره‌‌آور است كه مبارزات سخت در آن نقش اساسی دارد و ماجرای آن درباره گروهی از مزدورانی است كه استخدام شده‌اند تا به یك كشور آمریكای جنوبی نفوذ و دیكتاتور آنجا را از كار بركنار كنند. زمانی كه این ماموریت آغاز می‌شود، آنها متوجه می‌شوند كه اتفاق‌ها آن طوركه تصور می‌كردند و اطلاع داشتند پیش نمی‌رود و خود آنها در شبكه‌ای از اتفاق‌های خطرناك گرفتار فریب و خیانت شده‌اند. با توجه به در خطر بودن این ماموریت و جان بی‌گناهانی كه در معرض خطر قرار گرفته، این مردان حتی با یك چالش بسیار قوی‌تر روبه‌رو می‌شوند كه جان تك‌تك این گروه قسم خورده را تهدید می‌كند.

در این گروه سیلوستر استالونه در نقش ریمی راس، مردی است كه چیزی برای از دست دادن ندارد و بدون ترس و به دور از احساسات می‌تواند نقش رهبری را به عهده بگیرد. گروه او را لی كریسمس با بازی جیسون استتم آرایش نظامی می‌دهد كه از چیزی اجتناب نمی‌كند و مرد شماره 2 گروه است. یین یانگ با بازی جت‌لی هم استاد هنرهای رزمی چینی است. در كنار آنها هیل كیسر با بازی تری كروز كه از 10 سال پیش با بارنی دوست بوده، توانایی خاصی در استفاده از اسلحه و مهمات دارد و متخصص استفاده از سلاح سنگین است.

این فیلم در سال 2009 در نیواورلئان و لس‌آنجلس و ریودوژانیرو فیلمبرداری شد و در حقیقت یادآور فیلم‌های اكشن دهه 80 و اوایل دهه90 است و برای همین از بسیاری از ستاره‌های آن فیلم‌ها استفاده كرده كه خود استالونه چهره اصلی آن است. بروس ویلیس، دولف لاندگرین، میكی رورك و جت لی از جمله این ستارگان هستند. نسل جدید ستارگان اكشن مثل جیسون استتم، تری كروز، رندی كوتور و استیو آستین هم در كنار پیرمردهای اكشن نسل پیش جا گرفته‌اند.

آرنولد 63 ساله كه از سال 2004 در نقشی ظاهر نشده بود در این فیلم در نقش ترنچ ظاهر شده كه از دوستان رئیس گروه و رئیس پیشین گروه دورانداختنی‌ها بوده است. هر چند از او برای نقش مهم‌تری دعوت شده بود، اما او به خاطر گرفتاری‌های شغلی ترجیح داد در این نقش جانبی بازی كند.

چهره‌های دیگر دنیای اكشن مثل ژان كلود ون دم و استیون سیگال هم از چهره‌هایی هستند كه اول قرار بود در این فیلم بازی كنند، اما به دلایل مختلف حضورشان منتفی شد و چهره‌های دیگر جایگزین آنها شدند.






این فیلم با بودجه 85 میلیون دلاری ساخته شده است.

سیلوستر تاكنون در 34 فیلم بازی كرده كه در 28 مورد از آنها نقش اول را به عهده داشته و كسی است كه راجر ایبرت، منتقد مشهور سینمایی زمانی درباره‌اش گفته بود او می‌تواند مارلون براندو دوم شود.

او كه متولد 1946 است و علاوه بر بازیگری، كارگردان و تهیه‌كنندگی را در كارنامه هنری‌اش دارد و به فیلمنامه‌نویسی هم می‌پردازد، با بازی در فیلم‌های «رمبو» و «راكی» در دنیا به شهرت رسید.

سیلوستر یكی از آن چهره‌هایی بود كه با هیكلی قوی و ورزیده، توانست برای قهرمان‌های اكشن تعریفی جدید ارائه كند. با این حال برخی از ویژگی‌های او كاملا فیزیكی و نتیجه فلج شدن سمت چپ صورتش هنگام تولد است. این مساله موجب شده تا او برخی از واژه‌ها را نتواند درست ادا كند یا یك لبخند كج استهزاآمیز همیشه در گوشه لب‌هایش داشته باشد. او كه در دهه 60 وارد دانشگاه میامی شد، با وجود 3 سال تحصیل در دوره لیسانس، دانشگاه را رها كرد و سراغ بازیگری رفت و از همان فیلم‌های اولی كه در آنها نقش درجه چندم و كوتاه را داشت، در نقش‌های اكشن ظاهر شد.

استالونه برای معرفی فیلم دورانداختنی‌ها هم دست به كارهای اكشن زده كه از جمله آنها حضور در محله روسنی سوبوآی پاریس و جایی است كه ساكنان آن بیشتر از مهاجران و دیگر ملیت‌های ساكن این شهر هستند. اعتراض‌های سال 2005 فرانسه كه در دنیا حسابی سروصدا كرد، از همین محله شروع و رهبری شد.
     
  
مرد

 
The Last Exorcism

در ادامه ی ژانری از سینمای وحشت است که فیلم های شاخصی مثل پروژه ی جادوگر بلر و فعالیت غیر عادی مظهر آن به شمار می روند; ژانری که می توان از آن به عنوان سینمای ترسناک شبه مستند - یا مستند خانگی - نام برد. آخرین جن گیری شاید تنها تفاوت اش با فیلم های هم خانواده ای مثل پروژه ی جادوگر بلر و فعالیت غیر عادی, تاکید نسبتا بیشتر آن بر وجه به اصطلاح مستند فیلم است.

ایجاد ترس بدون وجود صحنه های ترسناک!

کارگردان: دانیل استام

بازیگران: پاتریک فابین - اشلی بل - ایریس باهر - تونی بنتلی - لوئیس هرتهام

مدت زمان: 87 دقیقه

درجه نمایشی: PG-13

ژانر: ترسناک/ هیجانی

محصول 2010 آمریکا

خلاصه داستان و توضیحات

این شاید برای اولین بار در تاریخ سینمای ترسناک باشد که یک فیلم ترسناک بدون اینکه عملا صحنه ی ترسناکی داشته باشد تماشاگران خود را در مجموع می ترساند و سرگرم می کند.

آخرین جن گیری در ادامه ی ژانری از سینمای وحشت است که فیلم های شاخصی مثل پروژه ی جادوگر بلر و فعالیت غیر عادی مظهر آن به شمار می روند; ژانری که می توان از آن به عنوان سینمای ترسناک شبه مستند - یا مستند خانگی - نام برد. آخرین جن گیری شاید تنها تفاوت اش با فیلم های هم خانواده ای مثل پروژه ی جادوگر بلر و فعالیت غیر عادی, تاکید نسبتا بیشتر آن بر وجه به اصطلاح مستند فیلم است.

قصه ی فیلم درباره ی یک کشیش کاریزماتیک اوانجلیست (در ایالت لوئیزیانای آمریکا) به نام عالیجناب کاتن مارکوس است که موافقت می کند به یک گروه از مستند سازان اجازه دهد که از به اصطلاح آخرین «جن گیری» وی تصویر برداری کنند. البته هدف کاتن مارکوس از این کار رسوا کردن کسانی است که از راه جن گیری سر مردم را کلاه می گذارند. کاتن امیدوار است که از این طریق ثابت کند که کل ماجرای جن گیری یک شیادی و خرافه است. نل سوئیتزر (اشلی بل) دختر شانزده ساله ای است که ظاهرا شیطان بدن او را تسخیر کرده است. کاتن مارکوس مستند سازان را به داخل خانه ی نل می برد. او در ادامه ی کار بر روی نل پی می برد که این دختر معقول و دلپذیر در هنگام بیداری, موقع خواب مبدل به یک موجود جامعه ستیز می شود. کاتن به پدر دختر می گوید که دختر وی به کمک روانپزشک نیاز دارد, اما پدر (لوئیس هرتام) که یک آدم بنیاد گرای الکلی مسیحی است اصرار دارد که شیطان جسم دخترش را تسخیر کرده و ...

در طی دو سه دهه ی گذشته واژه ی «جن گیری» در فیلم های هالیوودی معادل با کلیشه ها بوده است: واعظ یا کشیشی که درگیر یک بحران روحی و وجدانی است, نبرد طولانی برای نجات دادن روح یک زن جوان در تسخیر شیطان, و مقداری پیچ و تاب ها و تغییر شکل های عجیب و غریب بدنی توسط زن جوان جن زده, و البته مقداری مایعات بد رنگ که از دهان خارج و بر کف اتاق جاری می شود.
اما خوشبختانه آخرین جن گیری از ایده های هوشمندانه تر و بازی های استادانه تری سود می جوید که همین تفاوت ها خط تمایزی می گذارد بین این فیلم و انبوه فیلم های کلیشه ای جن گیری.
فیلم حداقل برای هشتاد دقیقه ی اول اش کار تمیز و بی عیب و ایرادی است. فیلمساز در این هشتاد دقیقه به خوبی موفق به نشان دادن نبرد میان خرافه و واقعیت می شود. اما حیف که آن هفت هشت دقیقه ی پایانی فیلم یه شدت کلیشه ای و تصنعی از کار در آمده به طوری که این پایان بندی وصله پینه شده را باید یکی از احمقانه ترین پایان بندی ها در فیلم های ژانر ترسناک عنوان کرد.

اما اگر این هفت هشت دقیقه ی پایانی را نادیده بگیریم, آخرین جن گیری فیلم جالب و سرگرم کننده ای است; هرچند که نهایتا یک کار یکبار مصرف است که به راحتی از خاطر می رود. صحنه های ترسناک فیلم عملا ترسناک نیستند که یک دلیل عمده اش این است که کاراکتر های اصلی فیلم اصولا این صحنه ها را خودشان جدی نگرفته اند و در نتیجه تماشاگر هم صحنه های مذکور را جدی نمی گیرد.
با این حال صرف این قضیه, خودش سرگرم کننده است. فیلم هرگر به ژرفا و عمق پروژه ی جادوگر بلر نزدیک نمی شود اما ویژگی دیگری دارد که تصور می کنم ندرتا در چنین فیلم هایی شاهدش بوده ایم. اگر آن هفت هشت دقیقه ی پایانی نبود, آخرین جن گیری می توانست جزو فهرست ده فیلم برتر ساب-ژانر خودش قرار بگیرد.
     
  
مرد

 
Scott Pilgrim Vs. The World

اسکات پیلگریم علیه جهان ترکیبی است از حس و حال مخصوص فیلم های راک/ پاپ, خشونت کامیک بوکی و شور و انرژی بازی های ویدئویی, که با طنز نامتعارف و ارجاعات تند وتیز به فرهنگ پاپ معاصر در هم آمیخته شده است.

اسکات پیلگریم علیه هفت شیطان سینمایی!

کارگردان: ادگار رایت

بازیگران: مایکل سرا - مری الیزابت وین استید - جانی سیمونز - کیران کولکین - آنا کندریک

مدت زمان: 112 دقیقه

درجه نمایشی: PG-13

ژانر: اکشن/ کمدی/ عاطفی/ فانتزی

محصول 2010 آمریکا

خلاصه داستان و توضیحات

اسکات پیلگریم علیه جهان ترکیبی است از حس و حال مخصوص فیلم های راک/ پاپ, خشونت کامیک بوکی و شور و انرژی بازی های ویدئویی, که با طنز نامتعارف و ارجاعات تند وتیز به فرهنگ پاپ معاصر در هم آمیخته شده است.

کارگردان فیلم ,ادگار رایت, همه ی دکمه های درست را فشار داده است. رایت با ارایه ی دو فیلم پارودیک Hot Fuzz و شان مردگان (Shaun of the Dead) ثابت کرده که استاد عرصه ی فیلم های پارودیک یا نقیضه ای است. او گرچه زمان نسبتا طولانی ای را صرف می کند تا قصه ی فیلم اش را روایت کند, اما فیلم را با دست قوی و قدرتمندی کارگردانی کرده است. فیلمنامه ی اسکات پیلگریم علیه جهان بر خلاف همتایان بی مزه و فاقد قوه ی تخیل اش, از کلیشه های این نوع فیلم اجتناب کرده و در عوض موفق به خلق پارودی های دوست داشتنی و دیوانه وار از کلیشه های بازی های کامپیوتری شده است. و ویژگی مهم فیلم این است که هرگز خود را جدی نمی گیرد و همواره رویکرد خود - مسخره گری اش را حفظ می کند. سازندگان فیلم به خوبی از قاعده ی بازی ای که در حال انجام اش هستند آگاهی دارند.

مایکل سرا, بازیگر بیست و دو ساله ای که نقش اسکات پیلگریم را در فیلم بازی می کند چهره ی آشنایی برای تماشاگران سینما و تلویزیون در آمریکاست. اسکات جوان موزیسینی است که در یک گروه موسیقی نئو - پانک به نام «باب - اومب» به نوازندگی بیس مشغول است. اسکات آمیزه ی جالبی است از پر رویی, دست و پا چلفتی بودن و آسیب پذیری.(عین خودمه!) فیلم در حالی شروع می شود که اسکات با دختر 17 ساله ای که نقش او را الین ونگ بازی می کند طرح دوستی ریخته است. اما والاس (هم خانه ی اسکات), استیسی (خواهر اسکات), استیون و یانگ از اعضای گروه موسیقی اسکات, اصلا این رابطه ی او را نمی پسندند و از این بابت شگفت زده اند. اما موقعی که اسکات با دختری که مناسبت سنی بیشتری با وی دارد آشنا می شود, دنیای پیشاپیش عجیب او عجیب تر می شود. این دتر رامونا فلاورز نام دارد و بسیار جذاب است اما اسکات برای به دست اوردن دل رامونا و ازدواج کردن با او باید ابتدا با هفت موجود شیطان صفتی که قبلا سعی در ازدواج با رامونا کرده بودند بجنگد و آنها را شکست بدهد. و این البته مبارزه دشواری است چرا که هر یک از این موجودات دارای قدرت ها و توانایی های ویژه ای است و ....

گرچه نبرد های اسکات در پایان با این هفت موجود شیطان صفت در پایان کمی خسته کننده از کار در آمده اما فیلمساز در مجموع توانسته فضای وجد آمیز و نشاط آور فیلم اش را حفظ کند.
در بین هفت موجود شیطانی, کاراکتری که براندون راث - بازیگر نقش سوپرمن - و جیسون شوارتزمن ایفا کرده اند از همه بامزه تر از آب در آمده اند. راث نقش یک موزیسین راک گیاهخوار و شوارتزمن نقش یک تهیه کننده ی موسیقی را که قدرت کنترل اذهان مردم را دارد بازی کرده اند.
یکی از خصوصیات جالب توجه فیلم اسکات پیلگریم علیه جهان استفاده ی خلاقانه ی فیلمساز از طیف گسترده ای از ترفند های بصری است; از کپشن ها و گرافیک های اطلاع رسانی تا تقسیم پرده به کادر های کامیک بوکی و ...
در پایان همانطور که اسکات پیلگریم موفق به شکست دادن هفت شیطان می شود, سازندگان فیلم نیز موفق به شکست دادن شیاطینی می شوند که در صورت پیروزی شان این فیلم را به یک کار غیر قابل تحمل مبدل میکردند; شیاطینی مثل کارگردانی ضعیف, فیلمنامه نویسی عاری از طنز و تخیل, خود بزرگ بینی متفرعنانه, تدوین ناشیانه, تیپ سازی از مایکل سرا و ....
     
  
مرد

 
Going the Distance

از کمدی رمانتیک انتظار زیادی نیست. این ها محصولات یکبار مصرفی هستند که پس از استفاده دور انداخته می شوند و از یاد ها می روند. اما گاهی وقت ها استثناها از راه می رسند تا مایه ی آبرو و اعتبار بشوند. رفتن به دوردست یکی از همین استثناهاست. این فیلم بر خلاف همتایان خود, درک درستی از جامعه و روابط انسانی دوره ی خودش دارد و از صداقت لازم برای بیان این همه نیز برخوردار است و شاید به خاطر همین ویژگی ها باشد که رفتن به دوردست را نمی توان یک کمدی رمانتیک استاندارد لقب داد.

«آنچه گفته اند که عاشق در مقام فراق خوش تر از آنکه در مقام وصال, راست است زیرا که در فراق امید وصال است و در وصال بیم هجر!» لوایح, عین القضات همدانی

کارگردان: نانیت برستین

بازیگران: درو باریمور - جاستین لانگ - چارلی دی - جیسون سودیکیس - کریستینا اپل گیت

مدت زمان: 109 دقیقه

درجه نمایشی: R

ژانر: کمدی/عاطفی

محصول 2010 آمریکا

خلاصه داستان و توضیحات

از کمدی رمانتیک انتظار زیادی نیست. این ها محصولات یکبار مصرفی هستند که پس از استفاده دور انداخته می شوند و از یاد ها می روند. اما گاهی وقت ها استثناها از راه می رسند تا مایه ی آبرو و اعتبار بشوند. رفتن به دوردست یکی از همین استثناهاست. این فیلم بر خلاف همتایان خود, درک درستی از جامعه و روابط انسانی دوره ی خودش دارد و از صداقت لازم برای بیان این همه نیز برخوردار است و شاید به خاطر همین ویژگی ها باشد که رفتن به دوردست را نمی توان یک کمدی رمانتیک استاندارد لقب داد.

درو باریمور در فیلم رفتن به دوردست در نقش زن جوان سی و یکی دو ساله ای به اسم ارین ظاهر می شود. ارین در آرزوی این است که روزی یک ژورنالیست بزرگ شود. او فعلا برای گذراندن دوره ی کارآموزی اش از سن فرانسیسکو به نیویورک آمده است. ارین در یک کافه ی نیویورکی با مرد جوانی به اسم گرت (جاستین لانگ) آشنا می شود. گرت خواننده ی موسیقی رپ است و او هم مثل ارین آرزوهای حرفه ای بزرگی در سر دارد. این دو جوان خیلی راحت و صمیمانه در کنار هم می نشینند, سیگار دود می کنند و درباره ی فیلم های مورد علاقه شان (تاپ گان و رستگاری در شاوشنگ) بحث می کنند. آنها خیلی زود دلباخته ی هم می شوند. اما چند هفته ی بعد ارین مجبور می شود به سن فرانسیسکو بازگردد. ارین و گرت تصور می کنند که می توانند رابطه ی خود را به رغم دور بودن فیزیکی شان از یکدیگر ادامه بدهند. دوستان گرت (کریس و جیسون) و همین طور خواهر ارین چنین اعتقادی ندارند اما ...

حسن مهم این کمدی رمانتیک جدید هالیوودی این است که آدم های زمانه ی خودش را خیلی خوب می شناسد و به خوبی آگاه است که این آدم ها بیش و کم این جهانی, آزاد و سرخوش اند و از این حیث با نسل های قبلی تفاوت عمده ای دارند. و فیلم به این نکته نیز واقف است که تنها چیزی که تغییر نکرده عشق و کشش طبیعی دو جنس مخالف به سوی یکدیگر است. این های چیز های ساده ای به نظر می آید اما چه انبوه فیلم های مزخرفی که به دلیل عدم توجه به همین واقعیت های مسلم ساخته شده و به خورد ما داده شده است.
بیایید صحنه ی آشنایی گرت و ارین را درکافه ی نیویورکی یکبار دیگر ببینید. همه چیز در نهایت سادگی, بی هیچ غلوی و بی هیچ حادثه ی عجیب و غریبی رخ می دهد. دو تا جوان نشسته اند و دارند راجع به معمولی ترین چیزها با هم حرف می زنند. در رفتارهای آنها و در دیالوگ هایشان ذره ای تصنع نمی بینید. بعد از این فصل, انتظار داریم که شاهد وقوع همان روند تکراری نخ نما در فیلم های زانر باشیم اما در کمال تعجب فیلمساز از روی همه ی این ها عبور می کند. و به راستی چه ضرورتی است که ما بدانیم ارین و گرت تدریجا با هم آشنا می شوند. ما می توانیم این بخش فیلم را در ذهن خود بازسازی کنیم.

نکته ی جالب و تازه ی فیلم این است که مثل همه ی فیلم های ژانر کمدی رمانتیک بعد از آشنایی دو نفر با هم هیچ سوء تفاهمی بین آنها رخ نمی دهد. سوء تفاهم ها مضمون مورد علاقه ی کمدی رمانتیک های کلیشه ای و کاراکترهای احمق آن است.
این دو فقط یک مسئله دارند: ارین در سن فرانسیسکو است و گرت در نیویورک; یکی در ساحل غربی و آن یکی در ساحل شرقی . بله این یکی مسئله ی واقعی است که همه ی ما به خوبی آن را درک می کنیم. ما می دانیم که وضع اقتصادی خراب است و این دو جوان که می خواهند زندگی تازه ای را شروع کنند باید گلیم خود را از این بازار کساد بیرون بکشند. این ها همان مسائل واقعی است که ما را درگیر فیلم و آدم هایش می کند.
کاراکترها آزادند که راحت حرف شان را بزنند و راحت رفتار کنند. این ویژگی کم و بیش ما را یاد فیلم های چاد آپاتف می اندازد که استاد ترکیب رمانس با گستاخی است.
رفتن به دوردست اولین فیلم داستانی نانیت برستین مستندساز است. در پیشینه ی حرفه ای این فیلمساز خوش قریحه فیلم مستند نوجوان آمریکایی به چشم می خورد که یکی از بهترین فیلم هایی است که درباره ی دبیرستان آمریکایی تاکنون ساخته شده است.
     
  
مرد

 
The Switch

این بار نوبت به جنیفر آنیستون رسیده است که به سراغ تکنولوژی پیشرفته ی تولید مثلی برود و از طریق تلقیح مصنوعی باردار شود. انیستون در فیلم جابجایی در قالب کیسی ظاهر می شود. کیسی یک تهیه کننده موفق تلویزیونی است که ناگهان در چهل سالگی احساس می کند که نیاز به مادر شدن دارد. کیسی رابطه ی دوستانه ای با والی (جیسون بیتمن) دارد و در واقع این دو بهترین دوستان یکدیگر به شما می روند. اما این یک رابطه ی به اصطلاح افلاطونی است ....

«ازدواج! عقل ات کجا رفته پسر...؟» جان کی

کارگردانان: جاش گوردون و ویل اسپسک

بازیگران: جنیفر آنیستون - جیسون بیتمن - پاتریک ویلسون - تاد لوئیزو و ...

مدت زمان: 110 دقیقه

درجه نمایشی: PG-13

ژانر: کمدی/ عاطفی

محصول 2010 آمریکا

خلاصه داستان و توضیحات

بعد از برنامه ی کمکی و بچه ها خوب اند, یک کمدی رمانتیک دیگر از راه رسیده که سوژه اش درباره ی تلقیح مصنوعی است. ظاهرا تلقیح مصنوعی سوژه ی داغ این روزهای هالیوود است.

این بار نوبت به جنیفر آنیستون رسیده است که به سراغ تکنولوژی پیشرفته ی تولید مثلی برود و از طریق تلقیح مصنوعی باردار شود. انیستون در فیلم جابجایی در قالب کیسی ظاهر می شود. کیسی یک تهیه کننده موفق تلویزیونی است که ناگهان در چهل سالگی احساس می کند که نیاز به مادر شدن دارد. کیسی رابطه ی دوستانه ای با والی (جیسون بیتمن) دارد و در واقع این دو بهترین دوستان یکدیگر به شما می روند. اما این یک رابطه ی به اصطلاح افلاطونی است. والی عاشق کیسی است اما نمی تواند با این احساس خود کنار بیاید چرا که او اصولا نگاه منفی ای نسبت به مقوله ی عشق و رمانس دارد. به این ترتیب هنگامی که کیسی به والی می گوید که قصد دارد از طریق لقاح مصنوعی بچه دار شود, این خبر در حکم ضربه ای محکم به روح و روان والی است. کیسی تصمیم به عملی کردن برنامه ی خود می گیرد. او نهایتا رولند (پاتریک ویلسون) را که یک میشیگانی خوش قد و بالا با دندان های سفید است به عنوان دهنده ی اسپرم جهت تلقیح مصنوعی انتخاب می کند; هرچند که آزمایش های مربوط به هوش رولند نشان داده که این آدم چندان باهوش نیست. اما در ادامه ی ماجرا, والی اقدام به جابجایی نمونه ی اسپرم ها می کند و به عبارت دیگر اسپرم خودش را یواشکی جایگزین اسپرم رولند می کند. کیسی بدون اینکه از قضیه خبردار شود و بدون اینکه بداند دهنده ی اسپرم والی است نه رولند, عمل تلقیح مصنوعی را انجام می دهد. حالا هفت سال گذشته و پسر کوچولوی کیسی به جای اینکه شبیه رولند باشد شباهت بسیاری پیدا کرده به والی. به این ترتیب والی راز مهمی دارد که باید آن را افشا کند و قال قضیه را بکند ...

اما والی در افشای این راز تعلل می کند و تعلل آنقدر ادامه می باید که حوصله ی تماشاگر سر می رود و از کل ماجرا و آدم های درگیر آن خسته و بیزار می شود.
فیلم در نیم ساعت ابتدایی بسیار خوب و خوش ساخت است و نوید یک فیلم عالی در ژانر کمدی/ رمانتیک را می دهد. اما در نیم ساعت دوم همه ی آن امید ها و نوید ها به باد می رود. به این ترتیب فیلم عملا به دو تکه ی متفاوت تقسیم شده و باید گفت که سوئیچ از آن نیم ساعت اول خوب به آن نیم ساعت بد پایانی تا حدی شوک آور است. مسئله ی جابجایی, آن نیم ساعت پایانی است که یک بابایی رازی دارد که باید بگوید اما آنقدر مس مس و فس فس می کند که حوصله ی تماشاگر را سر می برد.

اما جدای از این کش آمدن ناراحت کننده, جابجایی به خاطر بازی خوب جنیفر آنیستون و لحظات بعضا معرکه ای که در این فیلم آفریده از بسیاری فیلم های کمدی/ رمانتیک هالیوودی سرتر است. نکته ی ارزشمند دیگر در این فیلم این است که سازنده اش خیلی خوب می داند که دوربین را باید در کجا قرار بدهد تا بهترین و مناسب ترین تصویر را بگیرد. و دیگر اینکه حضور جف گلد بلوم در یک نقش فرعی موهبتی برای این فیلم است. با این حال باید اذعان کرد که ما از فیلم های کمدی/رمانتیک تلقیح مصنوعی واقعا خسته شده ایم. زمانی که در ابتدای فیلم جنیفر آنیستون می گوید که زن تنهایی است که دل اش می خواهد از طریق تلقیح مصنوعی بچه دار شود, ما دچار این توهم می شویم که جنیفر واقعا دارد راست می گوید و هدف اش این نیست که تمهیدی برای شکل گیری یک کمدی/ رمانتیک, کلیشه ای دیگر بیافریند اما کافی است نیم ساعت بگذرد تا متوجه شویم که چه کلکی خورده ایم!
     
  
مرد

 
TAKERS

سارقان چند تا صحنه ی تعقیب و گریز دارد که به راستی در ذهن تماشاگر باقی می ماند اما افسوس که فیلمساز زمان بسیار بسیار طولانی ای را صرف ملودرام, داستان های فرعی و پس زمینه های شخصیتی کاراکترها می کند. سارقان به عنوان یک فیلم ژانر سرقت می بایست عمده ی توجه خود را معطوف نقشه ی سرقت و اجرای آن می کرد اما این اصل بدیهی و بنیادین در سینمای ژانر سرقت در این فیلم نقض شده است. به این ترتیب, فیلم در صحنه های کم تعداد اکشن اش به اوج می رسد و در صحنه های پر تعداد غیر اکشن اش سقوط می کند.....

«اگر دل همه چیز است پس چرا همیشه دنبال تو بوده ام ای پول نازنین؟!»مایا کوفس کی

کارگردان: جان لوسن هوپ

بازیگران: کریس براون - هیدن کرستینسن - مت دیلون - ادریس آلبا - تیپ هریس - پل واکر و...

مدت زمان: 107 دقیقه

درجه نمایشی: PG-13

ژانر: اکشن/ جنایی/ هیجانی

محصول 2010 آمریکا

خلاصه داستان و توضیحات

سارقان چند تا صحنه ی تعقیب و گریز دارد که به راستی در ذهن تماشاگر باقی می ماند اما افسوس که فیلمساز زمان بسیار بسیار طولانی ای را صرف ملودرام, داستان های فرعی و پس زمینه های شخصیتی کاراکترها می کند. سارقان به عنوان یک فیلم ژانر سرقت می بایست عمده ی توجه خود را معطوف نقشه ی سرقت و اجرای آن می کرد اما این اصل بدیهی و بنیادین در سینمای ژانر سرقت در این فیلم نقض شده است. به این ترتیب, فیلم در صحنه های کم تعداد اکشن اش به اوج می رسد و در صحنه های پر تعداد غیر اکشن اش سقوط می کند.

یک خاصیت جالب فیلم حضور بازیگران جنجالی روز در نقش خلافکاران قصه ی فیلم است. کریس براون همان مرد جوان سیاهپوستی که به هنگام قطع رابطه اش با خانم ریحانا (خواننده سیاهپوست سرشناس موسیقی پاپ) به شدت وی را مضروب می کند و به همین دلیل با شدید ترین انتقادات در رسانه ها رو به رو شد نقش یکی از چند سارق قصه را بازی کرده است. دیگر بازیگر جنجالی تیپ هریس (ملقب به تی.آی) است که این یکی هم برای مدتی در سال گذشته زندانی بود. کاملا پیداست که سازندگان فیلم با هدف جلب مشتری بیشتر برای فیلم شان دست به انتخاب چنین بازیگرانی -که ظاهرا تناسب بسیار زیادی هم با نقش هایشان در فیلم دارند- زده اند. اما این یک کار ریسکی است و احتمال دارد که به جای جذب تماشاگران به سالن های سینما تاثیر واژگونه ای بگذارد.

اما قصه ی فیلم درباره ی پنج جوان خلافکار است که زندگی های بسیار سطح بالایی دارند. این گروه سارقان باهوش و خوش پوش و خوش رو هر سال دست به یک عملیات دزدی بزرگ می زنند تا پول لازم برای زندگی سطح بالای خود را تامین کنند. در ادامه ی ماجرا گوست (تیپ هریس) که از اعضای قدیمی باند است از زندان آزاد می شود. گوست که تشنه ی یک عملیات تازه است پیشنهاد یک سرقت 25 میلیون دلاری را مطرح می کند. گوست به دلیل زندانی بودن اش چندان آدم مطمئنی برای اعضای باند به شمار نمی رود اما آنها نهایتا پیشنهاد وی را با وجودی که این پیشنهاد مغایر با برخی اصول حرفه ای باند است می پذیرند و عملیات شروع می شود. همزمان دو مامور پلیس به نام های جیک ولز (مت دیلون) و ادی هچر (جی هرناندز) بو برده اند که اعضای باند سارقان در فکر اجرای یک عملیات تازه اند. این پلیس ها که یکی شان مشکل احساسی دارد و آن یکی مشکل مالی, انگیزه های خاص خودشان را برای عقیم گذاشتن عملیات سارقین و به دام انداختن آنها دارند ...

سارقان از آن نوع فیلم هاست که دوربین فیلمبرداری اش مدام در حال تکان خوردن است. علاوه بر این یک تدوین بسیار سریع باعث شده که حوادث روی پرده به دشواری برای تماشاگران قابل تشخیص و شناسایی باشد.
سینماگران نسل نوین بدون اینکه دلیلی برای استفاده از دوربین روی دست باشد از این شیوه فیلمبرداری استفاده می کنند. جدای از این, اگر چیزی ارزش دیدن دارد آیا بهتر نیست که این چیز به روشنی و وضوح دیده شود؟ و اگر فیلمی ارزش فیلمبرداری دارد, آیا بهتر نیست که این فیلم به درستی فیلمبرداری شود؟!
     
  
مرد

 
Knight And Day

میلنر (تام کروز) و جون (کامرون دیاز) زوجی که در حال فرار از دست کسانی هستند که قصد کشتن آنها دارند. در عین حال، در طول این سفر ماجراجویانه مشخص می شود این زوج هم دقیقا همان چیزی نیستند که نشان می دهند. در شرایطی که این دو با انواع و اقسام خیانت ها و دسیسه ها روبرو هستند، یک سفر به دور کره زمین آنها را با…

«شواليه و روز» فيلمي است كه قصد داشته يك كمدي اكشن رمانتيك جذاب باشد مثل «معما» (فيلمي به كارگرداني استنلي دانن و بازيگري كري گرانت و اودري هپبرن يا Romancing the Stone به كارگرداني رابرت زمه كيس و بازيگري مايكل داگلاس و كاتلين ترنر) اما اگر كمي از صحنه‌هاي اكشن خشني كه دارد مي‌كاست امكان داشت به هدفش نزديك تر شود.



بخش عاشقانه داستان پس از ملاقات كميكي در فرودگاه آغاز مي‌شود و به نظر مي‌رسد كه اين كمدي بين تام كروز و كامرون دياز شكل گرفته و توليد مي‌شود. اما معلوم نيست چرا بسياري از فيلم‌هاي تابستان به خود اجبار كرده‌اند كه صحنه‌هاي زيادي از (CGI (Computer generated imagery (نوعي ابزار براي ساخت جلوه‌هاي ويژه) را به خورد مخاطب بدهند؟ من به شخصه ترجيح مي‌دهم دياز و كروز را در صحنه‌هاي اكشني كه با همان مقياس انسان ساخته مي‌شوند ببينم در حالي كه اين صحنه‌ها با انيميشن و جلوه‌هاي ديجيتالي جايگزين شده اند. آيا مخاطبان تابستان مجبورند تا براي شگفت زده شدن به‌وسيله جلوه‌هاي ويژه‌اي كه صداي بلند و پلان‌هاي زياد با ريتم تندي‌اي را ارائه مي‌كند بمباران شوند؟ ايا امكان ندارد هنوز هم بتوان لذت را در يك داستان ساده و داراي جذابيت و شوخ طبعي يافت؟ شما براي ساخت يك كمدي رمانتيك به چه تعداد تفنگ ماشيني نياز داريد؟ ايا اگر ستارگاني نظير كروز و دياز و همينطور ليستي از كارگردانان شماره يك را هم داشته باشيد باز نيازي مي‌بينيد تا با اين جلوه‌ها اثرتان را تضمين كنيد؟



http://movies.butjazz.com/wp-content/uploads/2010/07/knight-and-day-movie-still.jpg



فيلم « شواليه و روز‌» سرگرم كننده است، اما مي‌توانست خيلي بهتر باشد. كارگردان فيلم «جميز منگولد» است كسي كه دو فيلم اخرش «روي خط راه برو» و « 3:10 به يوما» است. به گمانم فيلم از روي طرحي از فيلمنامه پاتريك اونيل است( كه البته طرح اونيل بيشتر در سنت كمدي - رومانتيك‌هايي بود كه كري گرانت بازي مي‌كرد. ) و بعد براي ساخت فيلم تصميم گرفته شده به وسيله جلوه‌هاي ويژه مثلا به ارزش آن افزوده شود. از تبليغات فيلم شما احساس مي‌كنيد اين كار فيلمي از مايكل بي‌(كارگردان فيلم‌هايي همچون ترانسفورمرز و صخره ) مي‌باشد. جاي تعجب دارد كه كروز و دياز براي نقش هايشان كافي هستند و به‌وسيله همه هيجانات و اضطراب‌هايي كه آنها را احاطه كرده است سركوب نمي‌شوند. آنها باعث مي‌شوند فيلم كار خود را خوب پيش برد زيرا آنها با نشاط زيادي داستان را به تصوير مي‌كشند چراكه مي‌دانند همه اينها جريانات بي‌معني‌اي هستند تا آنها از تفريح خود لذت ببرند. جايي خوانده‌ام كه ستاره‌هاي فيلم ديگر نمي‌توانند باعث پرفروش شدن فيلم باشند و مخاطبين براي محتواي فيلم، نام شركت توليد كننده فيلم و كل پروژه است كه حاضر مي‌شوند براي فيلمي هزينه پرداخت كنند. اگر اين درست باشد – كه من شك دارم – اين مي‌تواند به معناي پيروزي تكنولوژي بر بشر باشد و اگر چنين اتفاقي روي دهد به خاطر اين خواهد بود كه فيلم‌ها جذابيت خود در خلق شخصيت‌ها و اهميت دادن به آنها را از دست داده‌اند – چراكه آنها از هنرپيشگان استفاده مي‌كنند تا جذابيت جلوه‌هاي ويژه اشان را به مخاطبينشان ارائه كنند.



http://fuel-efficient-vehicles.org/energy-news/images/posts/Knight-and-Day-movie.jpg



پلات فيلم استفاده پرزرق و برقي از مك گافين (موضوع اصلي در فيلم‌هاي معمايي كه معمولا تا آخر فيلم مسكوت مي‌ماند) داستان مي‌كند ؛همان موضوعي كه همه چيز را به‌وسيله شرح ندادن هيچ چيز توضيح مي‌دهد. روي ميلر ( تام كروز) در داستان چيزي دارد كه آدم بدهاي داستان به دنبال آن هستند. من مي‌توانم به شما بگويم آن چيست، اما چه فرقي مي‌كند؟ اين همه هدف مك گافين است. به هر حال روي با جون هاونز(كامرون دياز ) در فرودگاه به علتي كه شما بعدا كشف خواهيد كرد برخورد مي‌كند. اين يكي از آن ملاقات‌هاي تصادفي جذاب در كمدي -رومانتيك است كه به خوبي ساخته شده. و مرحله بعد همان چيزي است كه شما مي‌خواهيد آن را كشف كنيد.

آنها هردو سر از يك خط هوايي در مي‌اورند، كه هيچ مسافر ديگري به‌جز عده‌اي كه اين‌ور و آن‌ور پرسه مي‌زنند ندارد. دياز به اتاق استراحت مي‌رود. كروز همه مسافران و دو خلبان را مي‌كشد و آنگاه مسافران مرده را درست سر صندلي هايشان مي‌نشاند. دياز از اتاق استراحت بر مي‌گردد در حالي كه هيچ صداي شليكي نشنيده است. كروز هواپيما را در يك فرود اضطراري و به شكل سقوط مانندي در يك دشت مي‌نشاند و دياز را مجبور مي‌كند تا در فرارش از دست ماموران اف.بي.آي كه به دنبالش هستند اورا همراهي كند.



http://cdn.screenrant.com/wp-content/uploads/Knight-and-Day-pic.jpg



آيا هيچ راه ديگري براي طرح مك گافين بجز اينكه شخصيت اصلي كنترل يك هواپيماي از قبل برنامه‌ريزي شده را در دست بگيرد نبود؟ ماموران اف.بي.آي از كجا مي‌دانستند كه هواپيمايي سقوط كرده است و در كجا اين اتفاق افتاده است؟ همچنين اگر شما بخواهيد رد پاي كسي كه مك گافين را در دست دارد در زمان‌هاي مختلف در فرودگاه دنبال كنيد ديوانه مي‌شويد. قصد شكايت كردن و گله ندارم. فيلم خود مي‌داند كه اين سكانس‌ها احمقانه است و همينطور كروز و دياز و كروز خطي از يك عبارت اطمينان‌بخش را تند تند در سراسر داستان تكرار مي‌كند حتي در لحظاتي كه قصد دارد فرود اضطراري هواپيما را با موفقيت انجام دهد. اين مسئله سرگرم كننده است. همچنين يك جوك تكرار شونده در فيلم وجود دارد اينكه آنها چقدر از زمين را در اين تعقيب وگريز بين‌المللي خود پوشش داده اند. لوكيشن فيلم در ماساچوست، اسپانيا (جايي كه آنها با شليك گلوله‌ها تعقيب مي‌شوند)، كاليفرنيا، جامائيكا و اتريش است و اين سوال خوبي است كه آيا واقعا فيلم در تمام اين مكان‌ها فيلم برداري شده است؟ اينها مسائل بي‌ربطي در فيلم هستند كه كوچك‌ترين نشانه‌اي براي واقع گرايي محسوب نمي‌شوند.

كروز و دياز در سراسر نمايش با شوخي‌هاي كنايه دارشان ديده مي‌شوند. آنها هيچگاه درباره موقعيت خود بحث جدي نمي‌كنند و نيمي از فيلم را در خطرات وخيمي مي‌گذرانند. از هزاران شليك نجات پيدا مي‌كنند از موتور سيكلت ها، قطار، هواپيما، آنها از همه اينها جان سالم به‌در مي‌برند. جون شخصيت دختر قصه يك شومن موفق است. او «روي» را همه جا دنبال مي‌كند و به هر آنچه او مي‌گويد معتقد است. اما... اما... چرا نياز است كه او همه جا همراه روي باشد؟ روي خود به تنهايي مك گافين را دارد، آيا فكر مي‌كنيد جون يك شاهد است؟ شاهد چه چيز مي‌تواند باشد؟ من به شما مي‌گويم چرا او همه جا همراه روي است. چون اين فيلم يك كمدي اكشن رومانتيك است كه كروز و دياز ستاره‌هاي آن هستند و اين علت است. بنابراين كلا من آن را قبول مي‌كنم و حتي آن را تحسين مي‌كنم و مي‌بينم كه دياز يكي از بهترين نيشخندهايش را در اين فيلم نثار بيننده مي‌كند. اما اساسا چيزي كه من مي‌خواستم بيشتر از اينها بود. بعضي از آن ديالوگ‌هاي كري گرانتي يا اينكه بتوان شخصيت‌هاي داستان را احساس كرد نه جريان توليد و ساخت را كه در پيش نماي اثر به نظر مي‌آمد و همچنين ستارگان بيشتر. به اين علت كه معتقدم ستاره‌ها حقيقتا قادرند تفاوت بسياري ايجاد كنند و روي اين مسئله تاكيد دارم.
     
  
زن

 
Carrie

کارگردان: Brian DePalma
بازیگران: Sissy Spacek, Piper Laurie, Amy Irving, William Katt
محصول: 1976 - آمریکا
مدت زمان: 98 دقیقه
داستان: کری وایت در دبیرستان توسط دانش آموزان دیگر دست انداخته می شود و مورد تمسخر قرار می گیرد. اما آنها از این حقیقت با خبر نیستند که کری هنگام عصبانیت قدرت تکان دادن اجسام با استفاده از ذهن خود را دارد. این عصبانیت در شب جشن فارق التحصیلی دبیرستان به اوج خود می رسد که به قیمت جان چند نفر تمام می شود.

Carrie اولین داستان استفن کینگ بود که از روی آن فیلمنامه ای اقتباس و به فیلم تبدیل شد. استفن کینگ داستان های کوتاه و رمان های زیادی نوشته که اقتباس های متعددی از اونها صورت گرفته و شاید از مشهورترین اقتباس ها بشه به تلألو استنلی کوبریک اشاره کرد. فیلم تونسته با بازی بی نقص سیسی اسپاسک در نقش کری و یه فیلنامه اقتباس شده تمام و کمال، به اثری ماندگار و میشه گفت یه شاهکار کوچیک تبدیل بشه.
فیلم بیشتر از اونکه ترسناک باشه، یه داستان عامه پسنده که بیننده رو تا آخر پای فیلم نگه می داره و اینکارو جوری انجام میده که بیننده نگران سرنوشت شخصیت های اصلی داستان باشه و با اونها همدردی کنه. رابطه کری با مادرش و عقاید مذهبی رادیکالی که مادرش حتی نسبت به ازدواج داره، باعث شده که کری تو دبیرستان دختری گوشه گیر باشه و نتونه ارتباط اجتماعی مناسبی با دیگران برقرار کنه و وقتی یکی از پسرهای دبیرستان برای جشن پایان سال از اون دعوت می کنه، میشه تردید و دو دلی رو حتی تو لحظه ای که کری در اوج خوشحالی سیر می کنه، مشاهده کرد. حرفی که مادرش قبل از رفتن به اون می زنه (اونا همه به تو می خندن) اونقدر تو گوشش پیچیده که بعد از اتفاق، همه افراد رو در حال خندیدن می بینه، در حالیکه در واقعیت اینجور نبوده و به همین دلیل سرنوشت شومی رو برای همه شون رقم می زنه.
کری فیلمی بسیار سر راست و ساده ست که همین سادگیش باعث اثر گذار بودنش شده. همون طور که گفتم فیلم رو نمیشه یه فیلم ترسناک دونست، هر چند توی ژانر ترسناک جا گرفته. بعنوان مثال هیچ جنبه ای از فیلمهای ترسناک رو تو این فیلم مشاهده نمی کنیم. هیچ گونه معمایی وجود نداره که بخواد حل بشه. تقابل بین خیر و شر بطور واضح توی داستان مشخص نمیشه و ...
شاید نکته اصلی ماندگار بودن فیلم کری همین عدم توانایی در قضاوت در مورد اعمال کری باشه. جایی که نه ما با اعمالش موافقیم و نه بخاطر بلاهایی که سرش اومده می تونیم اونو سرزنش کنیم.

نکات حاشیه ای
. خونی که روی سر کری ریخته میشه مخلوطی از شربت کارو و رنگینه قرمز بوده. اگرچه خود سیسی اسپسک اصرار داشته که خون واقعی خوک روش ریخته بشه!
مرد=زن

جداسازی‌های جنسیتی توهین به انسانیت است
     
  
صفحه  صفحه 1 از 6:  1  2  3  4  5  6  پسین » 
تالار تخصصی سینما و موسیقی

معرفی و نقد فیلمهای خارجی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA