ارسالها: 870
#11
Posted: 22 Jun 2010 16:42
پاسخ جالب محسني نسب به ادعاهاي هديه تهراني
«نيما حسنينسب» منتقد سينما، مدير سايت سينماي ما و مجري مراسم افتتاحيه فيلم «هفت دقيقه تا پائيز» در نامهاي به اظهارات «هديه تهراني» در رسانهها پاسخ داد.
در بخشي از اين نامه خطاب به اين بازيگر سينما آمده است: «قصه نيامدن شما به مراسم فرش قرمز فيلم «هفت دقيقه تا پائيز» با عذرخواهي من از حاضران تمام شد. خوشبختانه عدم حضورتان لطمهاي به جذابيت و گرماي مراسم نزد و بعد از توضيح و پوزشخواهي من - جز يك نفر - كسي سراغي هم ازتان نگرفت و اعتراضي نكرد. موضوعي كه بهانه اين چند خط شد، نقل قولي بود كه از شما در رسانهها منتشر شد و در آن گفته بوديد: «مردم خود بهتر ميدانند كه من معمولا در چنين برنامههايي كه با سروصدا و تشريفات خاص همچون پيادهشدن از ليموزين و راهرفتن بر روي فرش قرمز و ... باشد، حاضر نميشوم و اصولا اين حضور را به دليل عدم تناسب با شرايط جامعه جايز نميدانم».
خانم تهراني؛ مردمي كه ادعا كرديد بهتر ميدانند، اين روزها خيلي آسان به اينترنت دسترسي دارند و با يك جستجوي ساده در گوگل و سايتهاي ديگر ميتوانند عكسهاي شما را با ژستهاي عجيب در مراسمهاي مشابه جشنوارههاي درجه دوي غربي مثل سن سباستين ببينند. آن عكسها و آن جشنواره كه يادتان هست؟
همين مردم حتماً قضاوت خواهند كرد كه اين تصاوير و اين ژستهاي جلوي دوربين عكاسان جهاني با شرايط فرهنگي جامعه ايران كه شما در آنجا نمايندگياش ميكرديد تناسبي دارد يا نه؟ اعتراف ميكنم كه از هوش و درايت شما بعيد ميدانستم كه در توضيح و توجيه عدم حضورتان در يك مراسم افتتاحيه داخلي براي مردم سينمادوست و علاقمند چنين استدلال كنيد كه: «اصولا اين حضور را به دليل عدم تناسب با شرايط جامعه جايز نميدانم». چگونه است كه آن شكل حضور در آن فستيوالهاي خارجي را جايز ميدانيد و اين يكي را نه؟ واقعاً اگر آن همه تلاش و تكاپو براي رساندن فيلم بهمن قبادي به فستيوال كن (يادتان كه هست؟) نتيجه ميداد، از ليموزين و فرش قرمز و مراسم آنجا هم همينطور دوري ميكرديد؟! يا اگر همراه با سازنده «شيرين» پايتان به فستيوالهاي ريز و درشت جهاني ميرسيد، باز هم به عدم تناسب فرهنگي و اين جور چيزها فكر ميكرديد؟!
در ادامه اين نامه آمده است: «خانم تهراني؛ متاسفم كه تمام تلاشهاي ده سالهتان براي راه رفتن روي فرش قرمزهاي جشنوارههاي فرنگي بينتيجه ماند. كاش لااقل به حرمت كشورتان، مردمي كه دوستتان دارند و كساني كه با احترام و اشتياق زير پاي بازيگر هنرمند كشورشان فرش قرمز پهن كرده بودند، اين چند جمله را نميگفتيد. شايد آنوقت عدم حضورتان در مراسم كمتر آزاردهنده و توهينآميز جلوه ميكرد. شايد آن وقت كمتر كسي به فكرش ميرسيد ازتان بپرسد در شرايط ملتهب سال گذشته چطور آن همه وقت و انرژي و هزينه را صرف پرتجملترين و گرانترين نمايشگاه هنرهاي تجسمي ايران كرديد و منابع مالي آن همه تجمل و تفنن براي مكاشفه در باب قطرات آب و باران را چگونه تامين كرديد؟! واقعاً برپايي نمايشگاه بزرگ عكسهاي طبيعت در آن روزهاي عجيب با «شرايط جامعه» تناسب داشت كه حالا در مقابل يك افتتاحيه كوچك اما پر احترام براي هنرمندان و سينماگران خوب ايراني دم از عدم تناسب با شرايط جامعه ميزنيد؟ ... اجازه بدهيد اين حكايت را بگذاريد و بگذاريم براي وقت ديگر.
در بخش ديگر نامه حسنينسب آمده است: ... اما اينكه گفتهايد "به هيچ عنوان و به هيچ كس قول شركت در مراسم را ندادم " توهيني آشكار به آنهاييست كه حضور شما را از قول خودتان به سايت «سينماي ما» و خود من خبر دادند. آقاي جمال ساداتيان، تهيهكننده، و آقاي علي تيموري، دستيار و برنامهريز «هفت دقيقه تا پائيز» كه زحمت دعوت از عوامل و جمعكردنشان در روز مراسم برعهده ايشان بود، قول و وعده حضورتان را به ما اعلام كردند و ما هم در سايت خبرش را داديم.
نه من و نه هيچ كدام از همكاران سايت سينماي ما در اين دعوت و خبررساني دخالتي نداشتيم و همه چيز را به عهدهي تهيهكننده و برنامهريز فيلم گذاشيم. تكذيب شما اتهام مستقيم دروغگويي به نزديكترين همكارانتان در فيلم است كه لابد خودشان اگر صلاح بدانند پاسخ خواهند داد. فقط ايكاش علي تيموري عزيز متن آخرين اساماس شما را كه نيم ساعت پيش از شروع مراسم فرستاديد، نگه داشته باشد!
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید
ارسالها: 870
#12
Posted: 22 Jun 2010 16:43
چه تیپهایی «فارسیوان» نگاه میکنند؟
هفته نامه "پنجره" به قلم دکتر مسعود کوثری، عضو هیئت علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران در يادداشتي نوشته است:
فارسیوان تجربه جدیدی در شبکههای ماهوارهای تلویزیونی برای ایران است. پیش از آن، نه تنها شبکههای ماهوارهای متعددی بودند که از ماورای بحار، بهویژه از آمریکا، برای ایرانیان ساکن ایران برنامه پخش میکردند، بلکه نزدیکترین تجربه، امبیسی فارسی است که تا حدودی موفق شده بود که طی دو سه سال گذشته مخاطبان ایرانی را جذب کند. اکنون نوبت فارسیوان است که مخاطب ایرانی را برباید و در این ربودن، انفعالی تمام در این سو مشاهده میشود. حتی واکنشهایی که اکنون به این مسئله مشاهده میشود، خود حاکی از نوعی شتابزدگی و هراس است که «بشتابید که بنیان خانواده و اخلاق و فرهنگ، بر باد رفت!» من نمیخواهم در اینجا بهدرستی و نادرستی، واقعی بودن و یا نبودن این هراس و این شتاب بپردازم؛ چراکه مدتهاست که ما دچار همین سندروم شدهایم. یک روز سخن از بیبیسی فارسی است، یک روز از امبیسی فارسی و امروز از فارسیوان. هرچه هست، نشان از آن دارد که نهتنها این مسئله بهسادگی تمامبشو نیست، بلکه هر دم از این باغ بری میرسد.
برای تحلیل شبکههای ماهوارهای اغلب دو منظر تحلیلی اتخاذ میشود: تهاجم فرهنگی (یا با نام جدیدترش ناتوی فرهنگی) و دیگر ضعف شبکههای داخلی. منظر اول، شتابی برای محدودیت و ممنوعیت دسترسی به این شبکهها را فراهم میسازد. در اقدامی ضربتی از سوی نیروی انتظامی دیشهای ماهوارهای جمعآوری میشود، بر روی فرکانسهای ماهوارهای پارازیت (قانونی و غیرقانونی) انداخته میشود و خلاصه هر اقدامی صورت میگیرد تا دسترسی کوتاه شود: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. با این حال، بعد از مدتی یا کلک دیگری برای دور زدن این عدم دسترسی اختراع میشود و یا شبکهای دیگر مثل قارچ میروید: فارسی تو، فارسیتری و یا...
برای عدهای دیگر، این بهخوبی نشان از ناکارآیی شبکههای تلویزیونی داخلی دارد. این شبکهها نمیتوانند نیازهای مخاطبانشان را برآورده سازند و با اندک بهانهای و فراهم آمدن شبکهای تازه، فوج فوج از مخاطبان، به شیفتگان و مشتاقان این شبکهها میپیوندند. در این میان، ابتدا کسی به این موضوع توجهی نمیکند؛ به اصطلاح بهروی مبارک نمیآورد و همین که مشتاقان زیاد شدند و توی جامعه حرف و بحث راه افتاد، به یکباره به نقد و بررسی آن میپردازند.
در اینجا فرصت آن نیست که به هریک از این دو نگاه به شبکههای ماهوارهای بپردازیم و کفایت و عدم کفایت آنها را به بحث بگذاریم، بلکه میخواهیم تنها به یک تیپولوژی اولیه از مخاطبان فارسیوان بپردازیم. به دیگر بیان، میخواهم نشان دهم که چه کسانی به فارسیوان نگاه میکنند. نمیخواهم بگویم چرا، و خواننده خودش از پس آن در چرایش بیندیشد. این تیپها آدمهایی هستند که من به چشم خودم دیدهام و با آنها درباره فارسیوان صحبت کردهام. شاید تیپهای بسیار دیگری هم باشد که خواننده بتواند به این تیپولوژی اضافه کند.
تیپ 1: مادربزرگ بیکار
این مادربزرگ، کسی است که دیگر تنها شده است. دختر و پسرها همگی ازدواج کردهاند و برخی از آنها حتی نوه هم دارند. اگرچه، بسیاری از اوقات به این مادربزرگ تنها سر میزنند، ولی دیگر نمیتوانند خانه زندگی خودشان را رها کنند. مادربزرگ هم حاضر نیست به خانه آنها برود و به اصطلاح سربار و مزاحم باشد. اما، از یکی دو سال پیش که شوهرش فوت کرده، دیگر حسابی تنهاست. حوصلهاش سر میرود و مدام به بچهها غر میزند که چرا به من سر نمیزنید. به ابتکار بچهها، برای این مادربزرگ که اتفاقا آدم مذهبی هم هست و نماز و روزهاش را مرتب بهجا آورده و به یک معنا از جمله آدمهای قدیمی است و اهل مد و این حرفها هم نیست، دیش ماهواره گذاشتهاند و کانالش را هم روی فارسیوان تنظیم کردهاند.
تلویزیون از بام تا شام روشن است و مادربزرگ مشتری دائمی فارسیوان. نگاه میکند و باز هم نگاه میکند. مادربزرگ بعضی چیزها را خوب میفهمد، روابط خانوادگی، ازدواج و طلاق و مشکلات زنان و دعواهای خانوادگی را. اما، برخی چیزها را به اصطلاح «نمیگیرد». از استعارات و روابط پنهان هم گهگاه سر در نمیآورد. اما، دنبال کردن زندگی و سرنوشت آدمها برایش جالب است و وقتی دخترها و پسرها و نوهها به دیدنش میآیند، شروع میکند به تعریف کردن. سیر تا پیاز را میگوید. ویکتوریا محور زندگی او شده است و سرنوشتش برای او کتابی تصویری است.
تیپ 2: مادر و پدر بازنشسته
این پدر و مادر دخترشان را به خانه بخت فرستادهاند و دو پسرشان هم در خانه نیستند. هر دو هم سربازیشان را رفتهاند. یکی سر کار است و دیگري هم دنبال کار و بیشتر اوقات، خارج از خانه. پدر و مادر، هر دو میانسالی را رد کردهاند و دیگر حرفی برای گفتن ندارند. گهگاه هم که حرفی میزنند همان گلهگذاریهای قدیمی و کهنه شده است: درباره خواهر و مادر مرد و اینکه چه گفتهاند و چه کردهاند و خلاصه لحظات تلخی که هیچگاه از حافظه زن پاک نمیشوند. ویکتوریا برای آنان هم سرگرمی است. موضوع مشترکی است که بهجای آنکه با هم دعوا کنند، میتواند کنار هم بنشانندشان. هر موقع به میهمانی میروند موضوعی جدید برای حرف زدن با دیگر زنان فامیل است و بهانهای برای زود به خانه بازگشتن: ویکتوریا منتظر است! برای زن، ویکتوریا مظهر زنی است که زندگی پر فراز و نشیبی دارد و سختیهای اجتماعی بسیاری را پشت سر میگذارد.
اما، بعضی وقتها هم جبران میکند. اگر به او خیانت شود، خیانت میکند. اگر به بازی گرفته شود، به بازی میگیرد و به اصطلاح به شیوه خودش انتقام میگیرد. برای زن نگونبخت که جفاهای شوهر و خانواده شوهر را بسیار دیده، زندگی ویکتوریا یک تسلاست؛ نوعی همدردی و نوعی انتقام پنهان. او نمیتواند کارهای ویکتوریا را بکند، پس ضمن آنکه آه میکشد، همینکه در درون کمی تسلا مییابد، برایش خوب است. اما، مرد که شر و شور جوانی را پشت سر گذاشته هم به ویکتوریا علاقهمند است. برای او دیدن ویکتوریا نوعی حظ بصری است؛ چیزی که دوباره تخیلات جنسیاش را بیدار میکند. به هیچوجه با خیانت موافق نیست و خدا را شکر میکند که جای مردان سریال نیست، اما ماجراجویی جنسی برایش جالب است و منشاء تخیلات دیگر.
تیپ 3: زن و شوهر جوان
این زن و شوهر که پنج شش سالی است که با هم ازدواج کردهاند و با هم کم و بیش توافق دارند، تفریحی ندارند جز ماهواره نگاه کردن. مرد شغل خصوصی دارد و بیشتر اوقاتش سر کار است و زن توی خانه است و با بچهاش سرگرم. اما این سرگرمی موقعی که مادرش آن نزدیکیهاست هم دیگر وقتش را نمیگیرد. بیکار است مانتوهای جورواجورش را خریده، انگشتر و جواهراتی هم روبهراه، خریده و دیگر حوصله بازار رفتن ندارد. شبکههای تلویزیونی داخلی برایش خستهکننده است و تنها وقتی بهسراغ آنها میرود که بخواهد بچهاش را با برنامههای کودک سرگرم کند. سریالهای خانوادگی ایرانی را که جالب باشد دنبال میکند، اما از وقتی ویکتوریا را شناخته دیگر دست از سریالهای ایرانی هم برداشته و یکسره مشتری فارسیوان شده است.
زن خیلی راضی نیست که مسائل ضداخلاقی (خیانت و اینجور چیزها) را بچهاش و حتی شوهرش نگاه کنند. بچهاش را میتواند یکجوری قانع کند، اما به شوهرش باید دائم یادآوری کند که اینجا ایران است و باید مراقب خودش باشد که گول نخورد. به همین دلیل، زن سریالهای کرهای را که آدمهایش پوشیدهترند و روابطشان ظاهرا اخلاقیتر است و با جامعه ایران جور درمیآید، بیشتر میپسندد. دیدن کرهایهای اخلاقی که روابط خانوادگیشان شبیه جامعه ایران است و قهر و آشتیهایشان شبیه خود ما، و حجب و حیای اجتماعیشان گهگاه حتی مایه حسرت ما هم میشود، هم فال است هم تماشا؛ هم دنیای تازه را میبینی که خیلی دیگر توی چادر و چاقچور پیچیده نشدهاند و دائم با حکومت در اینباره درگیری ندارند و هم روابطشان پاستوریزه است. به همین علت گردانندگان فارسیوان بهخوبی میدانند که کنار ویکتوریا حتما باید کرهایهای چشم باریک را هم داشته باشند، وگرنه خیلی زود خانوادههای ایرانی، به ویژه زنان ایرانی، پس میزنند و دیگر امیدی به ادامه کار نیست. علاوهبر آن، توی شبکه هم کالاهای جدید تبلیغ میشود که شوق خرید را در زن زنده نگه میدارند و هم از آرایش و مدلهای جدید پوشش باخبرش میسازند.
این زن سیاسی نیست و تازه به دلیل وقایع اخیر سیاسی حتی از سیاست، زده هم شده است. پس خیلی به اخبار و مباحث سیاسی هم نیازی ندارد. برای او هم سریالها وسیلهای است که توی جمعهای خانوادگی و زنانه اظهارنظر کند و چیزی برای تعریف کردن داشته باشد. اما، مرد هم خوشحال است که این برنامهها زنش را سرگرم میکنند و کمتر مجالی برای اظهار نارضایتی از زندگی «یکنواخت» برایش میگذارند و از طرف دیگر، آب سردی است بر تنشها و هیجانات سیاسی که دیگر کمکم خسته و کوفتهاش کرده است. دائم این جمله را میگوید: «ببین اونا چقدر راحت زندگی میکنند و ما چقدر به خودمان سخت میگیریم» و آه از نهادش بر میآید. وقتی هم توی جمعهای خانوادگی مینشیند به تحلیل جامعه و زندگی «اونا» و «ما» میپردازد و نتیجهگیری میکند. مرد نیز به سبک خودش با روابط غیراخلاقی زندگی «اونا» خیلی موافق نیست، اما مدام میگوید «ببین چقدر راحت هستند، چقدر راحت زندگی میکنند». برای مرد که گهگاه از روابط اجتماعی و خانوادگی خود به تنگ میآید، این سریالها مفری است برای تخلیه روانی و آرامش یافتن. سریالها برای او هم حظ بصری دارد.
تیپ 4: زن و شوهر واقعا جوان
این زن و شوهر، دختر و پسر جوانی هستند که بتازگی ازدواج کردهاند و دلشان میخواهد که زندگی متفاوتی با قدیمیها (پدر و مادرشان، حتی زنان و مردان میانسال که یک دهه زودتر از آنها ازدواج کردهاند) بنا کنند.
نگاهی انتقادی به زندگی اجتماعی و قیود و کنترل اجتماعی دارند. بیبند و بار نیستند، اما میخواهند از زندگیشان لذت ببرند: خوب بپوشند، خوب بخورند، فیلمهای خوب ببینند، سفر بروند، کافی شاپ بروند، و قیود سنتی که دست و پای پدر و مادرهایشان را بسته بود کنار بگذارند. همانطور که عاشق هم هستند، حاضرند بهسادگی از هم جدا شوند. با هم قرار گذاشتهاند که اگر یک روز احساس کنند هم را دوست ندارند، خیلی ساده بدون اینکه دیگران را به زحمت بیندازند و به اصطلاح پای بزرگترها و ریشسفیدان به میان بیاید و گرفتار کشاکش دادگاه و اینجور چیزها بشوند از هم جدا شوند. برای این دو تجربه سریالها، یعنی تأیید عقاید آنان درباره زندگی؛ اینکه زندگی همین مدت کوتاهی است که باید از آن برای تجربه کردن هرچه بیشتر استفاده کرد. این دو هم اگرچه در اساس، بیاخلاقی را نمیپذیرند و خیانت را تأیید نمیکنند، اما تأیید میکنند که هر کس باید آزاد باشد که مسیر خودش را انتخاب کند. آنها به بازیگران سریالها حق میدهند که خیلی ساده تصمیم میگیرند و خیلی به کنترلهای اجتماعی توجه نمیکنند. برای این دختر و پسر جوان زندگی با فانتزیهایش قشنگ است و زندگی بدون فانتزی یعنی همان زندگی پرقیود سنتی پدر و مادرهایشان. دیدن سریالها برای آنان تثبیت بهشتی است که بیرون از ایران برای خودشان ترسیم کردهاند و هر چه فشارها و کنترلهای اجتماعی بیشتر میشود، آنان با ولع بیشتر به این تصاویر پناه میبرند.
تیپ 5: باکلاسها
در این خانوادهها که پدر و مادرهایشان از مشاغل به نسب رده بالای جامعه هستند و به طبقه متوسط به بالا و یا حتی بالا (ثروتمندان میانه) تعلق دارند، دیدن همه چیز برای اعضای خانواده آزاد است. دیدن شبکههای ماهوارهای بخشی از سبک زندگی آنان است. دیدن این قسم سریالها نه از برای وجه جنسی آنهاست و نه تأیید روابط غیراخلاقی آنها. همه چیز خیلی عادی پیش میرود. آنها ظاهرا در ایران زندگی میکنند، اما در اتمسفر خاص خودشان هستند. زندگیشان ترکیبی است از ایرانی بودن با ارزشهای غربی. از دیدن خیلی چیزها جا نمیخورند؛ اگرچه ممکن است گهگاه اندکی هم جا بخورند. خیلی مشتری شبکههای داخلی نیستند، اگرچه مادر خانواده باز هم تمایل دارد که سریالهای داخلی را دنبال کند.
تیپ 6: بینندگان توراهی
خلاصه به مخاطبان و بینندگان توراهی میرسیم. اینان آن دسته از بینندگانی هستند که ماهواره ندارند، و دلشان هم نمیخواهد داشته باشند، به دلایل مختلف: از جمله سن بچهها، عقاید دینی، کنترل اجتماعی، ترس از غیرقانونی بودن ماهواره و... اما، بدشان نمیآید به خانواده اقوام که میروند یک قسمت یا اپیزود را نگاه کنند. گهگاه با ولع به حرفهای درباره سریالها گوش میدهند و میپرسند که «راستی قسمت قبلیاش چی شد؟» این گروه اگرچه بینندگان دائمی نیستند، اما به نحوی درون شبکه مخاطبان هستند. وقتی بحث سرگرمی ماهواره میشود، حسرت میکشند که چرا ندارند و وقتی از نکات غیراخلاقی آن آگاه میشوند، خدا را شکر میکنند که ندارند. به هر حال در خوف و رجاء دائم هستند.
آنچه در مورد این دسته جالب است این است که پیام را به هر حال دریافت میکنند، اگرچه غیرمستقیم و یا تکه تکه؛ اما با تخیلشان بقیه را پر میکنند. خانوادههای محترمی هستند و سعی میکنند موضعی فراتر از دوستان و آشنایانشان که ماهواره دارند، اتخاد کنند، اما گهگاه هم در این گرداب غرق میشوند.
چند نتیجه
آنچه آمد، تنها برخی از تیپهای بینندگان فارسیوان بود. خواننده خودش حدس بزند که این عده چرا و با چه انگیزهای شبکههای ماهوارهای را نگاه میکنند. درباره اینکه چرا شبکههایی نظیر فارسیوان ایجاد شدهاند، هم میتوان اندیشید و به نقد آن پرداخت. اما نگارنده تلاش کرده است تا تصویری متفاوت از آدمها به دست دهد.
اما، در پایان، چند نتیجه کوتاه:
- زندگی اجتماعی چنان در ایران، بهویژه شهرهای بزرگ، پیچیده و متنوع شده است که ما با یک مخاطب واحد روبهرو نیستیم.
- نظام ارزشی این گروهها، متفاوت است و اگرچه روابط غیراخلاقی را در بیشتر موارد تأیید نمیکنند، اما راحت بودن و سخت نگرفتن را تأیید میکنند.
- برای بیشتر مخاطبان، جذابیتهای این سریالهای دنبالهدار (به اصطلاح سوپ اُپراها) از نظر داستان و شخصیتپردازی بهقدری است که همه را جذب میکند.
- برای عدهای از بینندگان، دیدن این سریالها و برنامهها نوعی فرارفتن از محیط اجتماعی و فرونشاندن فشارهای ناشی از محیط اجتماعی و حتی در مواقع خاص، فشارهای سیاسی است.
- انگیزههای گروههای مختلف اجتماعی برای دیدن شبکههای ماهوارهای متفاوت است. بنابراین، اثر شبکههای ماهوارهای هم روی این گروهها متفاوت خواهد بود.
- فقط دیدن فارسیوان نیست که تأثیر میگذارد، بلکه بسیاری از افراد در شبکه مخاطبان قرار میگیرند، بدون اینکه بیننده دائمی باشند (بینندگان توراهی). همه اینها چالشهایی است که در برابر شبکههای داخلی تلویزیونی و مهمتر از آن در برابر نظام اجتماعی ما قرار دارد. فراموش نکنیم که همهچیز از تغییر باورها و ارزشها شروع میشود و تلویزیون یکی از کارگزاران تغییر اجتماعی در جوامع معاصر است.
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید
ارسالها: 870
#13
Posted: 22 Jun 2010 16:45
باز گشت فیلمفارسی قبل از انقلاب
اقاي جمال اميد در كتاب فرهنگ فيلمهاي سينماي ايران جلد اول در مقدمه نوشته است :
اوج ظاهري سينماي ايران قبل از انقلاب اسلامي در سال 1350 با 83 فيلم و 1351 با 91 فيلم بود كه در سال 1356 به 48 فيلم نزول ميكند و رسما به عنوان سينمايي ور شكسته تلقي ميشود
سينماي عامه پسند در گير از چند مسير از يك شكل واحد از داستان / سيندرلا مانند/ پسر و دختر فقير / با كمي سكس و رقص و اواز كافه
و در يك كلام فيلمفارسي ...
و اكنون بعد از چند دهه از اون زمان و گذشت سالها
گاهي دلمان به بادبادكي وكفش معجزه گري كه كار ٢ كودك راراه ميانداخت ويا كتابي كه از پيچ وخمها ميگذشت تابه خانه دوستش برود ومتعاقبش بهه بو به با هاي غربي ويك تكه حلبي خوش بود كه بحمداله اينهم مقطوع النسل شد
تحمیق تماشاگر با عناصر فیلمفارسی
حالا دیگر بعد از دیدن چند فیلم از آرش معیریان میشود با قاطعیت بیشتری به این نتیجه رسید که این استاد سابق دانشگاه و «فیلمفارسیساز» فعلی در سیر حرکت فیلمسازیاش راه را کاملاً به خطا رفته است. حالا دیگر با فیلم توهینآمیزی به نام «شیر و عسل» این فرضیه که مردم سینمارو برای چنین خزعبلات آشفتهای ارزشی قائل نیستند به حکمی قطعی نزدیک میشود
يک بار برای همیشه بهتر است تکلیف این مسئله را با معیریان و سایر فیلمفارسیسازهای دهه هشتادی روشن کنیم که صرفاً این شکل فیلم ساختن نه تنها برای مردم نیست که ادای برای مردم ساختن است. در واقع آقایان بیشتر برای جیب خودشان اینگونه فیلمها را میسازند و البته ناگفته نماند که مردم آنقدر باهوش هستند که از این نمد هم که دیگر کلاهی نشود ساخت
در این شکل فیلمسازی نه مردمی وجود دارد،نه حتی مخاطب خاصی. فیلمی که از ذرهای شعور تهی است و غیرمستقیم هم نه، بلکه کاملاً مستقیم به مخاطبش توهین میکند، بیشک نمیتواند ارزش بررسی داشته باشد، و بی تعارف بگویم اگر اعتقاد نداشتم که باید از این آفت دامنگیر سینمای ایران سخن گفت و آن را به چالش کشید هرگز حاضر نبودم وقتم را صرف این جنس بنجل بکنم
مردم مخاطب محصولات بیریشه نیستند
سازندگان بیسوادی(منظورم تهیهکننده و فیلمساز است) که در همین تلویزیون خودمان از مردم دم میزنند و شعار «برای مردم» آدامس جویدنی دهانشان شده است، بدانند که فیلم «شیر و عسلشان» نتوانست در روز نصف قیمت سینمای ایران حتی یک پنجم آن سالنی را که من در آن فیلم را دیدم، پر کند. پس قید مردم را دیگر باید بزنید. این محصولات بیریشهای که به هیچ کجای ما ربطی ندارد، قطعاً جایشان در سالن سینما نیست. اگر الان دارد چنین فیلمی اکران میشود، باید از مسئولی که اجازهی ساخت و نمایش این فیلم را میدهد و خیلی فیلمهای دیگر را بایکوت میکند دلیل نمایش این فیلم را پرسید
برای اینکه موضوع روشن بشود و همین آقایان دست پیش را نگیرند که تا اینجای مطلب از شیر و عسل شان حرفی نزدهایم، تنها میخواهم دقت کنید به قصهی دوخطی فیلم تا خودتان همه چیز را دریابید
جوان آسمان جلی که در یک سرقت اتومبیل اتفاقی به خانهای در بالای شهر پناه میبرد میفهمد که قرار است یکی از اقوام آن خانواده از هند بیاید و همچنین ارث و میراث زیادی به او برسد. او خود را به جای همان آدم جا میزند و در آخر عاشق دختر خانواده میشود و از کردهی خود پشیمان میشود
باور کنید این چند خط را به زور نوشتم تا بتوانم به ذهنم نظم بدهم و عناصر این تهاجم فیلمفارسی را راحتتر باز کنم. بد نیست قدری هم از سابقه و کارهای کارگردان فیلم بدانید. پیشینهی ایشان نشان میدهد چه بر سرش آمده و چقدر عقب افتاده است از جریانی که در دانشکدهی سینما، به بچههای مردم تئاتر درس میدهد
پیشینهی «آنکه دریا میرود
آرش معیریان در سال ۱۳۵۰ در تهران متولد شد. او فوقدیپلم برنامهنویسی كامپیوتر، لیسانس كارگردانی سینما از دانشگاه هنر و فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه تهران است. فعالیت هنری وی به شرح زیر است: عضو كانون تدوینگران خانهی سینما، عضو كانون كارگردانان خانهی سینما، مدرس كارگردانی فیلم و تدوین در دانشگاههای هنر (دانشكدهی سینما و تئاتر)، دانشگاه سوره (تهران و اصفهان)، و دانشگاه جامع علمی كاربردی سروش (صدا و سیما)، مؤلف و مترجم متون سینمایی (در حدود ۴۰ عنوان مقاله) در نشریهها و ماهنامهها و فصلنامههایی چون: فارابی، بیدار، بیناب، هنرنامه و نقد سینما. عضو هیئت علمی دانشكده سینما و تأتر دانشگاه هنر، مدیر گروه سینمایی دانشگاه هنر، شروع فعالیت حرفهای در سینما از سال ۱۳۷۰ با دستیاری كارگردان/ منشیگری صحنه و دستیاری تدوین در مجموعاً ۲۵ فیلم سینمایی و سریال، سازنده آنونس برای فیلمهای سینمایی (حدود ۱۰ آنونس)، نگارش كتاب «زیباییشناسی سینمای تداومی» برای «دفتر پژوهشهای سیما»، تدوین حدود ۴۰ فیلم سینمایی، سریال و فیلم داستانی برای سینما و تلویزیون، سازنده حدود ۱۰ عنوان فیلم كوتاه، مستند و كلیپ، سازندهی سه فیلم سینمایی. فیلمهایش هم این چند تاست: تیك آف (۱۳۸۱)، كما (۱۳۸۲)، شارلاتان (۱۳۸۳)، چپ دست (۱۳۸۴)، آنكه دریا میرود (۱۳۸۵)، احضارشدگان (۱۳۸۶) و این آخری یعنی فیلم شیر و عسل
از این فیلمها به غیر از فیلم جنگی و بی محتوای «آنكه دریا میرود» که بر اساس سیاستهای بنیاد سینمایی فارابی که در آن سال بودجه خاصی برای فیلمهای جنگی تعیین کرد و در ادامهی آن کیومرث پوراحمد «اتوبوس شب» را ساخت و خسرو سینایی فیلم دیگری ساخت و معیریان هم «آنکه دریا میرود»(!). آدمهایی که هیچ ربطی به جنگ نداشتند فیلم جنگی ساختند، چون بودجهی فیلم تأمین شده بود و کسی نگران بازگشت سرمایهاش نبود.این معضل همیشگی سینمای ایران است که به وقتش دربارهاش حرف میزنیم
فیلمهایی که شعور تماشاگر را نشانه رفتهاند
اینکه معیریان با این پیشینه فیلمهایی ساخته است که کاملاً شعور تماشاگر را نشانه رفته است، باید به عنوان کارگردان یک فیلم جنگی و در اصطلاح آقایان دفاع مقدسی ظاهر شود و ادعا و البته ادای وطنپرستیاش گوش فلک را هم کر کند
وطنپرستی را در احترام به تماشاگر ایرانی نمیبینند،در ایجاد یک موقعیت جعلی و تصویر جعلی میبینند که به ضرب هیچ منطقی با پس و پیشش جفت و جور نمیشود.آرش معیریان که البته تکلیفش روشن است،با این پیشینهی دهان پرکن اساساً با ساختن اینگونه فیلمها پنبهی خودش را زده است
در چند عنوان از این پیشینه دقت کنید: نگارش كتاب «زیباییشناسی سینمای تداومی» برای «دفتر پژوهشهای سیما»، مدرس كارگردانی فیلم و تدوین در دانشگاههای هنر (دانشكدهی سینما و تئاتر)، دانشگاه سوره (تهران و اصفهان)، و دانشگاه جامع علمی كاربردی سروش (صدا و سیما)، مؤلف و مترجم متون سینمایی (در حدود ۴۰ عنوان مقاله) در نشریهها و ماهنامهها و فصلنامههایی چون: فارابی، بیدار، بیناب، هنرنامه و نقد سینما. عضو هیئت علمی دانشكده سینما و تأتر دانشگاه هنر، مدیر گروه سینمای دانشگاه هنر، و به فیلمهایش هم نگاه کنید
هر چند خودش چیز دیگری اعتقاد دارد: «حرفهایی كه دربارهی سینمای كنونی و رواج فیلمهای سخیف زده میشود، بیشتر از جانب سینماگرانی مطرح میشود كه به كارنامهی كاریشان و موفقیت یا استقبال از فیلمهایشان توسط مخاطب نمره قبولی زیادی نمیدهیم و در این فضای آشفته كه چنددستگی میان تهیهكنندگان و كارگردانان به وجود آمده از این آب گلآلود ماهی خودشان را میگیرند و میخواهند جای پای حضور فیلمهایشان را در اكران باز كنند و به فیلمهایی كه مردم استقبال بیشتری میكنند لطمه بزنند.» این بود نظر کارگردانی که تحمیق تماشاگر در فیلم آخرش اتهام اصلی اوست
شیر و عسل» فیلمفارسی سینمای ایران
و اما بگوییم از «شیر و عسل» فیلمفارسی جناب معیریان.عنصر اول این شکل فیلم که شیر و عسل زیر مجموعهی آن است، این است که آدمها هیچ جاییاند؛ نه ایرانیاند، نه غیرایرانی. در فیلمی مثل گنج قارون دستکم در سیامک یاسمی (که «شیر و عسل» به لحاظ شکل و قیافهی شخصیتها مشابه آن است) میشد نشانی از معرفت ایران آن زمان را دید.در این یکی که اصلاً با هیچ چسبی شخصیتها ایرانی نمیشوند. در این «سینمای هیچ کجایی» نکتهای که به وفور میشود مشاهده کرد آدمهای خیالی، اتفاقات خیالی و قصهی خیالی است
همه چیز این فیلمها خیالی است. بنابر این شاهرخ خان (پوریاپور سرخ) که به خانه داییاش وارد میشود، همراهی دارد که مثلاً از هند با او آمده و اسمش هست آمیتا! یعنی معیریان حتی به خودش زحمت نداده یک مقدار به چنین جزییاتی بیشتر فکر کند. او اولین اسمی را که به ذهنش رسیده روی این هندی پوش گذاشته است. چه میگویم، اصلاً اگر معیریان قرار بود اندکی از چیزهایی که به بچههای مردم در دانشکده سینما- تئاتر یاد میداد را در فیلمهایش لحاظ کند که اصلاً تن به ساخت «کما» و «چپ دست» و «شیر و عسل» نمیداد
فکری در کار نیست که شیر و عسل ساخته میشود. در این بیفکری همین بس که همهی کلیشههای این جور فیلمفارسیها رعایت شده. از تحول باسمهای شخصیتها بگیرید، تا قصهی بیمنطق و بیبنیان و بازیهای افتضاح بازیگران، و ادا و اطوارهای رقاصانهی آمیتا (مهران غفوریان) و علی صادقی (که اینجور فیلمها را کنترات برداشته است و همه را سریدوزی میکند!)، و جاهل بازیهای آن گروه سه نفرهی خلافکار و خیلی چیزهای دیگر. تا دلتان بخواهد در این میان به شعور تماشاگر توهین میشود
شخصیتهای بیشعورشاخص این فیلمها هستند، وگرنه کدام آدم عاقلی باور میکند که «شاهرخ خان» دکتر زنان و زایمان است. فیلم که فانتزی نیست که هر چیزی را با تماشاگر قرار بگذارد و او هم باور کند. از این شرمآورتر رفتار آن پلیس عقیم با دکتر است که به او شیر سویا برای باروری تجویز کند و او هم در آخر میگوید آن تجویز خوبش کرده یا دایی جان که به کلهی تاستش عسل میمالد و روی کلهاش مو جوانه میزند. تحمیق تماشاگر تا چه حد؟
کسی پاسخوگو فضاحتها نیست
همه اینها را داشته باشید، وقتی پای بحث جدی میرسد نه مسئولی پاسخگوی این فضاحتهاست، نه کارگردان میتواند از نگاتیوهایی که سوزانده است دفاع کند. واقعاً یک بار برای همیشه تکلیف این فیلمفارسیها را با خودمان و تماشاگرمان روشن کنیم. اینها برای تماشاگر نیست، برای جیب آقایان است و بیلان فیلمسازیشان
جیبشان که دیگر پر نمیشود،آبرویشان هم با این بیلانکاری به حراج گذاشته میشود. پس باید مسئولی بیاید و پاسخگو این نگاتیوسوزی باشد. مگر اینکه این محصولات باب طبع آقایان باشد. نمیدانم،شاید هم هست! در نهایت تحلیل معیریان از ساختهی حماقتبارش در این حد است که میگوید :
((این فیلم تلاش میكند بدون توسل به رنگ و لعاب و پوشش و آرایش خانمها، به شیوهی خیلی سالم با تماشاگر خودش ارتباط برقرار كند. تلاش كردهام به ارزانترین شكل ممكن كه در توان تهیهكننده باشد با بازیگرانی كه هیچكدام استار نیستند، بدون دادن پولهای آنچنانی این فیلم را بسازم و مجموع هزینه كست این فیلم شاید با دستمزد یك بازیگر در فیلمی كه همزمان در حال اكران است یكی باشد و به همین نسبت هزینه تولیدی ما پایینتر است ))
به شخصه از فیلم بسیار راضی هستم و فروش آن هم با وجود اینكه فیلمهای جدید میآیند خوب بوده و افزایش داشته است. در شهری مانند مشهد در یك روز نیم بهاء با بلیت ۷۵۰ تومان نزدیك به ششهزار نفر فیلم را دیدند كه اگر معادل آن را در تهران در نظر بگیریم رقم زیادی میشود و شیراز و اصفهان هم همینگونه بوده است. در تهران هم همه راضی هستند. من در ۲۰ روز کل کار را گرفتم. بدم نمیآید در محرومترین شكل ممكن و با كمترین امكانات و در كوتاهترین زمان كاری كنم كه حداقل فیلمم با فیلمی كه همه چیزش ۶ برابر ما بوده رقابت كند
خدا آخر و عاقبت ما را بخیر کند !!!
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید
ارسالها: 870
#14
Posted: 22 Jun 2010 16:46
بازيگران و همسران
محمد رحمانیان (کارگردان) ---- مهتاب نصیرپور (بازیگر)
امین تارخ (بازیگر) ---- منصوره شادمنش (نویسنده)
مینا جعفرزاده (بازیگر)---- بهمن زرینپور (کارگردان)
جمشید آهنگرانی (نویسنده)---- منیژه حکمت (کارگردان)
حسن جوهرچی (بازیگر) ---- مهناز بیات (منشی صحنه)
لادن مستوفی (بازیگر ) ---- شهرام اسدی (کارگردان)
الهام چرخنده (بازیگر) ---- فرشید نوابی (بازیگر)
شاهرخ فروتنیان (بازیگر) ---- افسانه چهرهآزاد (بازیگر)
آتیلا پسیانی (بازیگر) ---- فاطمه نقوی (بازیگر)
کامبوزیا پرتویی (کارگردان) ---- فرشته صدرعرفانی (بازیگر)
مائده طهماسبی (بازیگر) ---- فرهاد آئیش (بازیگر)
داریوش مهرجویی(کارگردان) ---- وحیده محمدیفر (فیلمنامه نویس و منشی صحنه)
نادر مقدس (کارگردان) ---- افسانه منادی (کارگردان)
علیرضا امینی (کارگردان) ---- فرناز جمشیدی مقدم (منشی صحنه)
محمود پاک نیت (بازیگر) ---- مهوش صبرکن (بازیگر)
محمدرضا شریفینیا (بازیگر) ---- آزیتا حاجیان (بازیگر)
هومن حاجی عبدالهی (مجری، بازیگر) ---- سلیمه قطبی (بازیگر رادیو)
محسن قاضیمرادی (بازیگر) ---- مهوش وقاری (بازیگر)
داود رشیدی (بازیگر) ---- احترام برومند (مجری، بازیگر)
بهروز افخمی (کارگردان) ---- مرجان شیرمحمدی (بازیگر، نویسنده)
بهاره رهنما (بازیگر) ---- پیمان قاسمخانی (فیلمنامهنویس)
شهرام شکیبا (مجری، شاعر) ---- مهسا ملک مرزبان (مجری)
مهرداد شکرآبی (بازیگر) ---- عاطفه رضوی (بازیگر)
احمد حامد (تهیهکننده) ---- فاطمه معتمدآریا (بازیگر)
ابوالفضل جلیلی (بازیگر) ---- مریم اشرفی (عکاس)
کتایون ریاحی (بازیگر) ---- فرشید رحیمیان (مدیرتولید)
محمدرضا فروتن (بازیگر)---- سحر ابراهیمی (فیلمبردار پشت صحنه)
سارا خوئینیها (بازیگر ) – سابق – یوسف مرادیان (بازیگر)
محسن مخملباف (کارگردان) ---- مرضیه مشکینی (طراح صحنه، کارگردان)
شقایق دهقان (بازیگر) ---- محراب قاسمخانی (طراح صحنه، نویسنده)
فریال بهزاد (کارگردان)---- رضا آزادی (فیلمبردار)
علی دهکردی (بازیگر) –-- آفرین چیت ساز (طراح لباس)
محمد اصفهانی (خواننده) ---- لیدا جوادی (بازیگر)
رویا تیموریان (بازیگر) ---- مسعود رایگان (بازیگر)
اصغر فرهاد (کارگردان) ---- پریسا بختآور (کارگردان)
زیبا بروفه (بازیگر) ---- پیام صابری (گریمور)
لیلا حاتمی (بازیگر) ---- علی مصفا (بازیگر)
گلاب آدینه (بازیگر) ---- مهدی هاشمی (بازیگر)
داریوش فرهنگ (بازیگر) – سابق – سوسن تسلیمی (بازیگر)
سیما تیرانداز (بازیگر) ---- مجید جوزانی (تهیه کننده)
لیلی رشیدی (بازیگر) – سابق – نیما بانکی (بازیگر)
امین حیایی (بازیگر) ---- نیلوفر خوش خلق (بازیگر)
ابوالفضل پور عرب (بازیگر) – سابق – آناهیتا نعمتی (بازیگر)
حسین عرفانی (دوبلر) --- شهلا ناظریان (دوبلر)
کوروش تهامی (بازیگر) – سابق – شبنم طلوعی (بازیگر)
گوهر خیراندیش (بازیگر) ----- مرحوم جمشید اسماعیل خانی (بازیگر)
سحر ولدبیگی (بازیگر) ---- نیما فلاح (بازیگر)
فریبرز عربنیا (بازیگر) – سابق – عسل بدیعی (بازیگر)
افسانه بایگان (بازیگر) ---- مرتضی شایسته (تهیهکننده)
فرزانه کابلی (بازیگر) ---- هادی مرزبان (کارگردان)
امیر جعفری (بازیگر) ---- ریما رامینفر (فیلمنامه نویس)
خسرو شکیبایی (بازیگر) – سابق – تانیا جوهری (بازیگر)
رضا رشیدپور (مجری) ---- نغمه مهرپاک (مجری)
مهتاب کرامتی (بازیگر) – سابق – بابک ریاحیپور (گیتاریست)
حمیرا ریاضی (بازیگر) ---- علی اوسیوند (بازیگر)
گلشیفته فراهانی (بازیگر) ---- امین مهدوی (عکاس)
هدیه تهرانی (بازیگر) – سابق – هومن بهمنش (دستیار فیلمبردار)
یغما گلروئی (ترانهسرا) ---- آزاده خواجه نصیر (نقاش)
کاوه یغمایی (خواننده) ---- نیلوفر فرزند شاد (پیانیست)
مسعود کیمیایی (کارگردان) – سابق – فائقه آتشین (خواننده)
جمشید مشایخی (بازیگر) ---- گیتی رئوفی (آشنا به هنر موسیقی)
امید زندگانی (بازیگر) – سابق – مینا لاکانی (بازیگر)
بهرام بیضایی (کارگردان) ---- مژده شمسایی (بازیگر)
علیرضا کنگرلو (مجری) ---- راحله امینیان (مجری)
علیرضا عصار (خواننده) ---- نسترن پاکباز (عکاس)
بهروز بقائی (بازیگر) – سابق – پرستو گلستانی (بازیگر)
افسر اسدی (بازیگر) ---- اصغر همت (بازیگر)
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید
ارسالها: 870
#15
Posted: 22 Jun 2010 16:47
برترین فیلمهای ترسناک تاریخ سینما
برترین فیلمهای ترسناک تاریخ سینما
بعضی از فیلمها به قدری ترسناک هستند که هنگام تماشایشان از جایمان پریدهایم! شاید در طول ماهها و هفتهها و سالها شبها کابوسشان را دیده باشیم. این فیلمها دلهرهآورترین، ترسناکترین و تاثیرگزارترین فیلمهایی هستند که تا به حال دیدهایم و جزو برترین فیلمهای ترسناک تاریخ سینما میباشند. برخی از این فیلمها بعد از گذشت سالها هنوز هم جزو بهترینها محسوب میشوند.
حلقه- 2002
مگس- 1986
چشم-2003
جیغ-1996
جمعه سیزدهم- 1980
دراکولا- 1931
شیطان مرده2-1987
عروس فرانکنشتاین-1984
'A Nightmare on Elm Street-1984
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید
ارسالها: 870
#16
Posted: 22 Jun 2010 16:48
23 حقیقت جذاب ناگفته در مورد فیلم ترسناک «جنگیر»!
23 حقیقت جذاب ناگفته در مورد فیلم ترسناک «جنگیر»!
ما در اینجا سعی کردهایم برگزیده ای از حقایق فیلم «جنگیر» که احتمالا همه مردم در موردش اطلاعات ندارند را در اختیارتان قرار دهیم. بیشتر مطالب این متن از سایتهای معتبر IMDB و MovieMistakes گرفته شدهاند، البته این سایتها گفتههای کارگردانان و بازیگران در مورد فیلمها را خیلی مختصر ذکر کرده اند. بنابراین متن ما هم در این مورد خلاصه و مختصر خواهد بود. شاید این مطلب برای کسانی که فیلم را ندیده اند انگیزه ای شود که حداقل یکبار فیلم را ببینند. البته این نکات در نسخه اصلی و اورجینال فیلم وجود دارند و اگر از یک یا چند مورد سر درنیاوردید بدانید که فیلم را با سانسور دیدهاید! و البته هرکس میتواند به این لیست مواردی را اضافه کرده و با هربار دیدن فیلم مطمئنا نکات جدیدی به ذهنمان میآید.
حقیقت 1 تا5
1. کشیش جوانی که در آخر فیلم در حضور پدر کاراس اعتراف کرد خودش یک کشیش کاتولیک بوده (و هست) (جناب کشیش ویلیام اومالی). کارگردان فیلم برای اینکه در صحنه آخر فیلم واقعا او را غافلگیر کند، ناگهان به صورتش سیلی زد و بعد فریاد زد «اکشن»! پدر اومالی هنوز که هنوز است خاطره این روز را در دانشگاه فوردهام به دانشجویانش آموزش میدهد.
2. روز اول فیلمبرداری سکانسهای جن گیر، دیالوگهای لیندا بلر که پر از کلمات زشت و رکیک بود باعث رنجیده خاطر شدن ماکس وان سیدو (Max von Sydow) جنتلمن میشد. انگار که بعضی وقتها یادش میرفت سر صحنه فیلمبرداری هستند. 3. در این فیلم برای مضطرب کردن بیشتر تماشاگر کمی از تکنیک *cutaway استفاده شده است. معروفترین این صحنهها صورت شیطانی است (که در بالا میتوانید ببینید). بد نیست بدانید بازیگر اصلی این چهره ایلین دییتز کسی بود که در 2 سریال آمریکایی Happy Days و General Hospital خوش درخشید. این چهره برای من یکی از به یادماندنیترین صحنههای فیلم است که هنوز وقتی آن را میبینم میترسم.
*cutaway نمایی است که موضوع اصلی صحنه را نشان نمی دهد، بلکه مربوط به جزء دیگری از صحنه است که از لحاظ مضمون و یا ربط داستانی با موضوع اصلی ارتباط دارد. مثلا وقتی در تصویر اصلی مردی را داریم که در خیابان قدم میزند، در نمای cutaway بخشی از کفش یا کیف مرد یا حتی زنی که از پنجره خانهاش به او نگاه میکند نشان داده میشود.
4. در صحنه دلخراش فیلم که ریگان به صلیب عیسی بیحرمتی میکند (که به احتمال زیاد شما این صحنه را ندیده اید چون در بعضی از نسخهها سانسور شده است) و پس از ورود مادرش به صورت او شلاق میزند، ایلین دییتز (که شماره 3 در موردش صحبت شد) به کمک ریگان میآید. ویلیام فرکلین احساس میکرد آنها به شخصی نیاز دارند تا برای اجرا کردن این حرکات سنگین از توانایی بدنی بیشتری برخوردار باشد و برای این کار استفاده از دو نفر به بهتر درآمدن سکانس کمک میکرد. لیندا بلیر در مورد این صحنه میگوید: «من واقعا نمیدانستم چه کار دارم میکنم و دلیل انجام این اعمال شیطانی را نمیدانستم». 5. در ضمن بد نیست بدانید این جیغهای شیطانی که از دهان لیندا بلیر بیرون میآمد، صدایی نبود جز صدای جیغ خوکهایی که ذبحشان میکردند. حقیقت 6 تا10
6. الن بروستین به خاطر این فیلم و در صحنه ای که دختر جن زده اش او را پرتاب کرد، ستون فقراتش برای همیشه آسیب دید. و وقتی او از شدت درد جیغ میکشید از او فیلم گرفته و برای طبیعی درآمدن هرچه بیشتر فیلم بعدا این قطعه را به فیلم اصلی اضافه کردند. 7. برای جلوه بیشتر صحنههای ترسناک در طول فیلمبرداری تمام وسایل اتاق خواب فیلم را فریز کرده بودند و برای این کار با چهار وسیله تعیین دما، دما را بین 30 تا 40 درجه زیر صفر پایین میآوردند. بعضی وقتها هوا به قدری سرد میشد که عرق افراد و کارکنان روی بدنشان یخ میزد. در یک سکانس قبل از رسیدن بازیگران بارش برف سبب شده بود که فضا کاملا از رطوبت و نم اشباع شود. این حادثه نیاز به ایجاد و ساختن غبارهای تنفسی را که در فیلمهای مدرن امروزی بسیار رایج است را تامین میکرد.
8. وقتی نسخه اصلی فیلم اولین بار در انگلیس نمایش داده شد، چند انجمن شهری نمایش عمومی فیلم را تحریم کردند. این واقعه منجر به پیدایش حوادث و تورهای مسافرتی عجیب و غریب شد! مثلا شرکتهای مسافرتی «تورهای اتوبوسی برای دیدن جنگیر» ترتیب میدادند و علاقهمندان را به صورت گروهی برای تماشای محلی که فیلم در آنجا ضبط شده بود میبردند. 9. یکی از تماشاچیهایی که در نمایش اولیه و خصوصی فیلم اصلی را دید از شدت ترس غش کرده و بیهوش شد. او بعدا از کمپانی برادران وارمر درخواست غرامت کرد و ادعا کرد که استفاده از تکنیکهای تصویری غیراستادانه سبب بیهوش شدن او شده است. و البته این کمپانی هم از حسابش مبلغ اعلام شده توسط دادگاه را به حساب این مرد واریز کرد. فیلم در اکرانهای مختلف مردم زیادی را شدیدا تحت تاثیر قرار داد. همچنین به به پرستاران و دکترهای اورژانس ابلاغ شده بود که به حال کسانی که به خاطر این فیلم دچار تشنج و غش میشدند رسیدگی کنند. حقیقت 10 تا 14
10. به خاطر همه این جنجالها فیلم تا سال 1999 در شبکه ویدئویی در دسترس نبود، در این سال اداره سانسور انگلیس با ضبط نسخه کامل و بدون سانسور فیلم در شبکه ویدئویی موافقت کرد. 11. جایی که ریگان تسخیر شده به پدر دامین کاراس لگد زده و او را پرتاپ میکند از حقه صابون استفاده شده است!
12. ویلیام فردکین کارگردان فیلم از از توماس برمینگهام کشیش و مشاور اجرایی خواست که عمل جنگیری را انجام دهد، ولی او از این کار امتناع کرده و گفت عمل جنگیری باعث افزایش خشم جنها میشود. کشیش برمینگهام موقع بازدید از این فیلمبرداری زخمی شد و با این حال به کارکنان دلداری داده و برای آنها دعای خیر میخواند.
13. بعد از اینکه ویلیام فردکین برای فیلم El topo (1970) کار را منحل کرد، از گونزالو گاواریا خواستند بعضی از کارهای صداگذاری فیلم را انجام دهد. یکی از صداهای به یادماندنی، صحنه ای است که ریگان سرش را 360 درجه میچرخاند. طریقه ایجاد کردن این نوع صدا هم در نوع خود جالب است: برای این کار همه کارکنان و بازیگران کیف پولهای چرمی خود را جلوی میکروفون جمع کرده و صدای حاصل از اصطکاک این کیفها به یکدیگر ایجاد میشد.
14. ویلیام پیتر بلتی رمانش را براساس یک مراسم جنگیری واقعی سال 1949 به طور فرضی اقتباس کرد، که هم در کلبهای در شهر ماریلند و هم در Bel-Nor میسوری به صورت ناقص انجام شده بود. چندین روزنامه محلی از سخنرانی کشیشی گزارش کردند که برای مردم معمولی صحبت کرده و ادعا کرده بود که جن را از وجود یک پسربچه 13 ساله به نام روبی خارج کرده و این کار طاقت فرسا 6 ماه طول کشیده بود. حقیقت 15 تا 18
15. یکی از معروفترین صحنههای این فیلم و صحنه ای که برای پوستر فیلم و کاور DVD/VHS ها استفاده شد، از نقاشی «امپراطور نور» (سال 1954) اثر رنه ماگریته الهام گرفته شده است. این صحنه قسمتی از فیلم است که مرین از تاکسی خارج شده و درجلوی اقامتگاه MacNeil که در احاطه نورهای مخوف است میایستد.
16. در این فیلم لیندا بلر هم زخمی شد، وقتی که از روی تخت پرت میشد در اثر اصابت یک جسم تیز کمرش زخمی شد. 17. لیندا بلر قبل از اینکه با گرفتن جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن از آکادمی Mercedes McCambridge به خاطر درآوردن صدای جن معروف شود، برای این فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین نقش مکمل شد. و البته طبق قوانین آکادمی اسکار کسی که نامزده دریافت جایزه شده نمیتواند از مقام خود انصراف دهد. اما علی رغم تمام این حرفها لیندا با سپردن امتیاز خود به یک بازیگر دیگر فرصت بردن جایزه اسکار را از بین برد.
18. برای سکانسهای استفراغ الیین دییتز به کمک لیندا بلر میآمد و بعدها درحالیکه ادعا میکرد دستمزدش برای این سکانسها پرداخت نشده ادعای غرامت کرد. گریمهای دیک اسمیت بر روی صورت دییتز به صورتی بود که با نصب ورقههای گرم شده پلکسی گلاس، رگ و پی صورت او را نمایش داده و چهره اش را وحشتناک میکرد. همچنین یک پوشش نازک که داخل دهان و روی زبان نصب شده بود سبب میشد که استفراغ به طور طبیعی و روان از دهان بیرون بیاید و مایع استفراغ هم از لولههایی تامین میشد که به صورت مخفی درون پلکسی گلاس دو طرف صورت جاسازی شده بود. چنین تجهیزاتی باعث میشد که که دییتز نتواند به راحتی دهانش را ببندد یا چیزی بخورد. حقیقت 19 تا 23
19. یک سری از متعصبین مذهبی که عمل جنگیری و ارواح شیطانی را باور داشتند از اینکه لیندا بلر تهدید به مرگ شود میترسیدند و تا 6 ماه بعد از انتشار فیلم برای حمایت کردن از لیندا برای او بادیگارد گذاشته بودند.
20. جنی که ریگان مکنیلل را تسخیر کرده بود «پازوزو» نام داشت، با این حال نام جن در هیچ قسمتی از فیلم ذکر نشد. پازوزو در فیلم به پدر دامین کاراس دروغ گفته و ادعا میکند شیطان واقعی است و البته دیالگوهایش با پدر لنکستر مرین غلط بودن ادعاها را ثابت میکند.
21. Mercedes McCambridge روی یک سیب نیم خورده له شده و تخم مرغ خام استفراغ کرد، تا طنین صوتی مناسبی برای پرتاب شدن استفراغهای ریگان ایجاد کند.
22. ویلیام فردکین مدتهای مدید در جستجوی بازیگر نوجوان توانا برای نقش ریگان بود و خودش میگوید حتی روزهای آخر در نظر داشتم از بازیگران بزرگسال قد کوتاه برای این نقش استفاده کنم.
23. در طول فیلمبرداری یک ساله فیلم حرف و حدیثهایی در مورد بدیمن بودن فیلم وجود داشت، مثل مرگ 9 نفر از کسانی که در روند تولید فیلم نقش داشتند و داستانهایی در مورد آتش سوزی مرموزی که در تعطیلات آخر هفته باعث خراب شدن بخشی از فیلم شد. دو نفر از بازیگران به نامهای جک مک گووارن (بازیگر نقش بروک دنینگز) و واسیلیکی مالیاروس (مادر پدر کاراس) قبل از اکران فیلم زندگی را وداع گفتند.
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید
ارسالها: 870
#17
Posted: 22 Jun 2010 16:50
قهرمانان قدیمی ژانر وحشت
قهرمانان قدیمی ژانر وحشت
زمانی كه دیگر جایی در جهنم نباشد مردگان به روی زمین میآیند.
این جمله را در فیلم dawn of the Dead در سال 1978 شنیدیم تا توجیهی برای حضور زامبیها باشد؛ گرچه آنها از مدتها قبل در فیلمهای ژانر وحشت حضور داشتند.این روزها زامبیها بدل به شخصیتهایی باور پذیر شدهاند و آنها را میتوان علاوه بر فیلمهای ژانر وحشت در بازیهای كامپیوتری و كمیكهای مانگا سراغ گرفت و به نوعی آنها وارد جریان اصلی سرگرمی شدهاند. رد پای آنها در گفتار روزمره هم دیده میشود و اصطلاحاتی از جمله بانكهای زامبی، رایانههای زامبی و حتی تجمعات زامبی هم شنیده میشود. تجمعات زامبی، برای نخستینبار در سال2003 در توصیف افرادی به كار گرفته شد كه با ماسكهای زامبی اقدام به جمعآوری اعانه در پایتختهای دنیا میكنند.
موج فیلمهایی كه قهرمانان آنها را زامبیها تشكیل میدهند تابستان امسال در راه است. فیلم كمدی- وحشت داگهاوس در این هفته در انگلستان به اكران در آمد و وودی هارلسون را هم میتوان در ماه آینده در فیلمی به نام «سرزمین زامبیها» دید. همچنین نازیهای زامبی بهعنوان پدیدهای جدید در فیلم «برف مرده» به مردم معرفی میشوند و نسخه سینمایی كتاب پر فروش تاریخ شفاهی جنگ زامبیها هم روی پرده خواهد آمد كه كارگردانی آن برعهده مارك فارستر سازنده آخرین فیلم جیمزباند است.همچنین ویدئو كلیپ تریلر كه در سال1983 انقلابی در كلیپسازی دنیا بهوجود آورد قرار است تا به موزیكال جدیدی در برادوی بدل شود.
زامبیها فقط سینما را تسخیر نكردهاند بلكه در ادبیات هم ریشه دواندهاند و كتاب زامبیهای خشن اكنون در فهرست پرفروشترین كتابهای ماه قرار دارد و این سبب شده تا مجله تایم، زامبیها را هیولاهای رسمی دوران ركود اقتصادی بنامد.
بروز این موج جدید و شهرت روز افزون زامبیها همانطور كه نویسندگان تایم اشاره كردند زاییده شرایط روز دنیاست. اگر خونآشامها در دنیای مردگان متحرك، جزو اشرافیون هستند، زامبیها جزو لمپنهای پرولتاریا به شمار میآیند. هر دو این گروهها با گاز گرفتن طعمه، خود او را دچار مصیبت میكنند اما نتیجه كارشان متفاوت است. خونآشامان افرادی شیك پوش هستند و با جذابیت طعمههایشان را شكار میكنند اما كمتر زامبیای را میتوان یافت كه خوش لباس باشد؛ ضمن اینكه چهره هایشان هم منزجركننده است. از سوی دیگر شیوه كارشان نیز متفاوت است و زامبیها كمتر حاضر هستند كه همچون مردگان، تحركی نداشته باشند و در جمعهای انبوه به حركت ادامه میدهند.زامبیها ریشه در مذهب آفریقایی- كاراییب «وودو» دارند و باور ساكنان هاییتی به زامبیها بیش از مردم سایر نقاط جهان است.
در هاییتی این لغت برای افرادی استفاده میشود كه تحتتأثیر موادمخدر و یا طلسم جادوگران برای بردگی به كار گرفته میشوند. از این تعبیر در فیلمهای اولیه زامبیها در دهه1930 استفاده شد و زامبیها در این فیلمها موجوداتی قدرتمند ولی بیمغزند و توسط یك ذهن برتر هیپنوتیزم شده و دست به كارهای ناشایست میزنند. در فیلم زامبی سفید (1932) بلاگوسی نقش فردی را ایفا میكند كه زن جوانی را برای رسیدن به اهداف شومش اغوا میكند و در فیلم «با یك زامبی قدمزدم» (1943) داستانی مشابه جین ایر در قرن نوزدهم و با حضور زامبیها روایت میشود.
ولی زامبیهای مدرنی كه این روزها ما میشناسیم در سال1968 و با فیلم «شب مردگان زنده» از جورج رومرو به دنیا معرفی شدند. در این فیلم كم خرج سیاه و سفید، گروه كوچكی از مردم ساكن در یك مزرعه دور افتاده در محاصره عدهای از مردگان متحرك قرار دارند و این موجودات به هر كسی كه دستشان برسد حمله میكنند. در این فیلم هرگز از كلمه زامبی استفاده نمیشود و حضور زامبیها هم به نوعی با تاثیر یك ماهواره سقوط كرده بر زمین توجیه میشود ولی هیچكدام از اینها مهم نیست بلكه چیزی كه اهمیت دارد عدمكنترل این زامبیهای مدرن توسط یك ذهن برتر است. در واقع عكسالعمل آنها غریزی است و غریزه به آنها حكم میكند تا در پی شكار انسانها باشند. آنها در صفهای به هم پیوسته حركت میكنند و تنها راه از میان بردنشان نابودكردن مغزشان است.
در پایان دهه1960 كه سینما با فیلمهایی چون ایزیرایدر با گیشه آشتی كرده بود و بهنظر میرسید میتوان به سینما بهعنوان صنعتی پردرآمد نگاه كرد، اكران فیلمهایی چون «شب مردگان زنده» نوعی حركت انفعالی و بر خلاف جریان اصلی به شمار میآمد كه تمامی اصول ژانر وحشت را تغییر داد و تصویری به تماشاگر ارائه كرد كه هنوز هم برای آنها هراسآور است.
متأسفانه در آن زمان سوای منتقدان، جریان اصلی سینما كاملا بیتفاوت از كنار اكران این فیلم مهم گذشتند و تنها تبلیغات شفاهی بود كه باعث شد فیلم بتواند همچنان در بین علاقهمندان جدی سینما جایگاه خود را حفظ كند؛ علاقهمندانی كه در آن دوره به سیاستهای جاری آمریكا در ویتنام اعتراض میكردند و شاهد رویدادهای سیاسی مهمی در اروپا بودند.
اما با تمام اینها یك دهه طول كشید تا رومرو وفاداریاش به زامبیها را با فیلم Dawn of the dead اثبات كند. در این دنباله رنگی در یكی از سكانسها 4انسان كه از حمله زامبیها در داخل یك فروشگاه بزرگ جان سالم به در بردهاند دیالوگ جالبی دارند. یكی از شخصیتها با تعجب میپرسد آنها دارند چهكار میكنند؟ چرا به اینجا آمدهاند؟ و دوستش با آرامش به او میگوید: این بازگشت غریزی حافظه است. اینجا همان جایی است كه همیشه عادت داشتند بیایند، اینجا برایشان مهم بود.زامبیها در این فیلم بهعنوان مصرفكنندگان دائمی معرفی میشوند و جالب اینكه 30سال بعد شاهدیم كه آنها در تبلیغات محصولات مختلف مصرفی از گوشیهای موبایل و نوشیدنیهای انرژیدهنده تا كولههای كوهنوردی مورد استفاده قرار میگیرند و بهنظر میرسد همه پذیرفتهاند كه خرید هم امری غریزی است و مغز چندان در آن تاثیری ندارد. با آغاز دهه1980 سینمای وحشت چهره تازهای بهخود گرفت و فیلمهای وحشت تینایجری كه سرآمدشان سری فیلمهای كابوس خیابان الم استریت بود سینماها را پر كرد و البته قهرمانان سابق ژانر وحشت جایگاهی دیگر یافتند. آنها دیگر قرار نبود مردم را بترسانند بلكه شوخیهای فیلم عمدتا در حضور آنها انجام میشد و در فیلمهایی چون «بازگشت زندگان مرده» و یا قسمت دوم «مرده شرور» به قدری در این موضوع زیادهروی شد كه برخی آنها را در ژانر تازهای به نام وحشت-اسلپ استیك قرار دادند.
اما نسل تازهای از زامبیها در راه بودند. فیلمهای 28 روز بعد از دنی بویل و یا بازسازی فیلم Dawn of the Dead توسط خود رومرو اعتبار گذشته زامبیها را به آنها بازگرداند؛ هرچندكه این بار زامبیها همچون گذشته كند حركت نمیكردند و برخی معتقد بودند این زامبیها بیش از آنكه مرده باشند تحتتأثیر ویروسهای تازه به این شكل در آمدهاند.
ولی این بار نیز شیوه حركت و یا نحوه خلق آنها اهمیتی نداشت بلكه تعبیر حضور آنها با توجه به جریانات اجتماعی و سیاسی روز تماشاگر را به فكر میانداخت.
رومرو یا به زعم علاقهمندان ژانر وحشت سلطان زامبیها، از آن پس 5 فیلم دیگر با حضور آنها دارد و در هركدام جزئیات جدیدی به شخصیت آنها افزوده است و این جزئیات آنها را هرچه بیشتر در متن تحولات جامعه امروز بشری قرار میدهد. در فیلم فیدو با بازی بیل كانلی ما متوجه میشویم كه زامبیها میتوانند دوست داشتنی باشند و یا در فیلم Shaun of the Dead آنها حتی قادر به بازی كامپیوتری هستند. به تعبیر اجتماعی امروز، زامبیها میتوانند نماینده گروهی طردشده از جامعه باشند؛ همچون آشوبگران مسابقات فوتبال یا كسانی كه تحتتأثیر آنفلوانزای خوكی یا حتی بیماری ایدز هستند. این افراد همیشه تهدیدی برای جامعه محسوب میشوند اما همچنان بخشی از جامعه را تشكیل میدهند
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید
ارسالها: 870
#18
Posted: 22 Jun 2010 16:50
انتقاد تند رييسيان از جواد رضويان
علیرضا رییسیان کار گردان سینما نسبت به اظهارات اخیر جواد رضویان بازیگر فیلمها و سریالهای طنز به شدت واکنش نشان داد و خواستار عذر خواهی رضویان از اهالی سینما به خاطر این اظهاراتش شد.
رییسیان که در برنامه دوقدم مانده به صبح حضور یافته بود، بدون اینکه نامی از او ببرد با اشاره به اینکه این بازیگر برخی از فیلمهایی که خود در آنها بازی کرده و یا کار گردانی کرده بود، فیلمهایی به اصطلاح " زیرشونه تخم مرغی " خوانده، این اظهارات را توهین به سینمای ایران تلقی کرد.
سید جواد رضویان هفته گذشته در برنامه هفت با اشاره به استقبال مردم از فیلم ویدیویی " به روح پدرم " که با بازی و کارگردانی او تولید شده بود و توزیع گسترده سی دی این فیلم در سوپرمارکتها گفته بود:
من به حضور در فیلمهایی چون " به روح پدرم " افتخار می کنم چون این فیلمها برای مردم و برای سوپر مارکتها و برای حضور در زیر شونه تخم مرغ ساخته شده اند، و وقتی حتی تلویزیون هم این فیلم را بارها پخش و تکرار می کند نشان می دهد که مورد استقبال مردم قرار گرفته است.
علیرضا رییسیان با اشاره به این اظهارات،با انتقاد از فیلمهای این چنینی،این گونه طرز تفکرها در سینمای ایران را فاجعه خواند.
رییسیان در بخش دیگری از این برنامه مجددا طرح چنین مطلبی از سوی این بازیگر سینمای طنز را زشت ترین مطلبی خواند که تاکنون درباره سینمای ایران عنوان شده و خواستار عذر خواهی این بازیگر شد.
این اظهارات رییسیان همچنین با تایید فریدون جیرانی مجری این برنامه مواجه شد.
جیرانی نیز در اظهاراتی عنوان کرد: خط قرمز ها در سینمای سخیف بیشمار شکسته می شود.
رییسیان در بخش دیگری از این برنامه عنوان کرد با انتقاد از بنیاد فارابی و حوزه هنری گفت: فیلمهای سفارشی که توسط حوزه هنری و فارابی ساخته شده در پایین ترین سطح کیفیت در سینمای ایران ساخته شده اند.
رییسیان همچنین با انتقاد از اظهار نظر برخی مسئولان درباره سینمای سیاسی گفت: ما هم اکنون سینمای اجتماعی هم نداریم چه برسد به سینمای سیاسی.
رییسیان در ادامه اظهارات خود به نکته جالبی اشاره کرد و آن این بود که سینمای تجاری چون سینمایی است که به سرمایه وابسته است، دولت نظارت بیشتری بر آن می تواند بکند چون ترس از دست رفتن سرمایه خودرا دارد.بالطبع این سینما سینمای محافظه کاری است .
این کار گردان سینمای ایران درادامه اظهارات خود عنوان کرد وضعیت فعلی سینمای ایران به گونه ای شده که نه دغدغه مسائل هنرمندانه دارد و نه دغدغه مسائل اجتماعی و نه باعث وحدت ملی می شود و نه باعث سرگرمی.
او همچنین با انتقاد از برگزاری نشستهای کارشناسی معاونت سینمایی گفت: من در این نشستهای تخصصی جز محسن علی اکبری کسی را ندیدم که حضور داشته باشد. در حالی که با توجه به اینکه مدیران معاونت سینمایی خود کارگردان وتهیه کننده بوده و هستند می توانند تعامل خوبی باسینماگران داشته باشند.
رییسیان همچنین با انتقاد از شیوه جدید درجه بندی گفت: دوران درجه بندی کردن فیلمها و فیلمسازها سپری شده و این کار غیر ممکن است. برگشت به آن دوران درجه بندی امکان پذیر نیست و باید فکرهای تازه تری داشت.
رییسیان همچنین دراظهار نظری درباره منتقدان سینما گفت: منتقدان سینما یا معترض اند و یا متملق.
وی در پایان باانتقاد از خانه سینما استقلال این نهاد صنفی سینما گران را مورد تردید قرار داد و گفت خانه سینما باید خودش را صحیح کرده و مرکزیت مستقل خودش را به دست آورد.
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید
ارسالها: 870
#19
Posted: 22 Jun 2010 16:51
فاطمه معتمد آريا ممنوعالتصوير شد!
رجا: فاطمه معتمد آريا بازيگر سينما و تلويزيون كه بهتازگي با حضور در جشنواره كن كشف حجاب كرده بود، ممنوعالتصوير شد.
بهدنبال كشف حجاب معتمد آريا در جشنواره كن، شوراي نظارت بر صداوسيما در نامهاي به رئيس اين سازمان با استناد به بند 15-2 آييننامه سياستها و ضوابط ناظر بر توليد، تأمين و پخش برنامهها از ضرغامي خواست كه از ادامه فعاليت وي در برنامههاي سازمان جلوگيري شود.
بر اساس اين بند از آييننامه، استفاده از بازيگراني كه به سوء سابقه شهرت دارند، در برنامهها ممنوع است.
در واكنش به اين نامه، عزتالله ضرغامي رئيس سازمان صداوسيما به مرتضی میرباقری معاون سیما دستور داده است كه عين نظر شوراي نظارت اعمال شود.
اين دستور قاعدتاً پس از پايان سريال آشپزباشي اعمال ميشود و از فعاليت وي در برنامههاي جديد جلوگيري ميشود.
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید
ارسالها: 870
#20
Posted: 22 Jun 2010 16:52
نگاهی به تمام شایعات اخیر ستارههای سینمای ایران!!
شایعه میسازم پس هستم
برخی از سینماگران انرژی زیادی صرف تكذیب حرفهایی میكنند كه از اساس غلط هستند
در لابهلای اخبار سینمایی جمله «تكذیب میشود» را زیاد میشنویم. به همین دلیل وقتی خبرهای حوزه سینمای ایران را میخوانیم، نمیتوانیم دربست باورشان كنیم. همیشه آمادگی داریم برای این كه خبری تكمیلی منتشر شود و بگوید خبر قبلی درست نبوده و صحیحش این است كه... .
یك لحظه فكر كنید و ببینید از آخرین شایعه سینمایی كه شنیدید، چند روز میگذرد. حتما میدانید كه یكی از بزرگترین و عجیبترین شایعههای امسال، انتشار خبر ازدواج الناز شاكردوست و علیرضا حقیقی، دروازهبان پرسپولیس بود. او پس از شنیدن این خبر گفت: من این آقا را اصلا نمیشناسم و نمیدانم اصلا برای چی برخی این كارها را میكنند. او اكنون در پی شكایت از كسانی است كه این گونه اخبار را منتشر كردهاند. چند روز بعد شاكردوست مجبور شد خبر دیگری را هم تكذیب كند. او تاكید كرد: من هیچ دیداری با آقای مشایی قبل از سال جدید نداشتهام و واقعا متاسفم كه برخی سایتهای خبری در انتشار اخبار كذب و دروغ متبحر شدهاند.
نكته جالب این كه در خبر دیدار الناز شاكردوست با مشایی بر دیدار مشایی با جهانگیر كوثری و تهمیه میلانی هم اشاره شده است در حالی كه این خبر نیز از سوی این دو هنرمند پیش از این تكذیب شده بود! این خبر هم چند روز پیش منتشر شد: لیلا حاتمی و علی مصفا به دادگاه احضار شدهاند. علی مصفا چند روز بعد با تكذیب خبر مفتوح شدن پروندهای علیه خانواده خود در شعبه 38 دادگاه، حضور خود و لیلا حاتمی را در دادگاه تنها به عنوان شاهد درباره پرونده كلاهبرداری فردی علیه یكی از اقوام خود عنوان كرد. این گونه است كه سینماگران مجبور میشوند دائما در مسیر تایید و تكذیب حركت كنند.
محمدرضا گلزار، شایعههایی برای تمام فصول
در بین ستارههای مرد، محمدرضا گلزار ركورددار جدال با حاشیهها و شایعههاست. نكته جالب درباره گلزار این است كه حتی خبرهای صحیح مربوط به او هم پس از چندی تكذیب شدهاند.
خبر دستمزد 90 میلیونی گلزار برای 3 روز بازی در فیلم «دموكراسی تو روز روشن» بلافاصله پس از انتشارش از سوی كارگردان تكذیب شد، اما چند ماه بعد حاج آقای زم، تهیهكننده فیلم در نشست مطبوعاتی دموكراسی تو روز روشن، این خبر را تایید كرد و گفت: این جور دستمزدها خیلی هم خوب است و هیچ اشكالی ندارد. بقیه هم باید سر كیسه را شل كنند و موجب تقویت شدن جیب بازیگرانشان شوند. خب حالا اگر یك فلاش بك بزنیم و حرفهای چند ماه پیش آقای كارگردان را مرور كنیم، حق داریم متعجب شویم.
علی عطشانی، كارگردان فیلم دموكراسی تو روز روشن با رد كامل این خبر از شنیدن آن شگفتزده شد و به وطن امروز گفت: من نمیدانم روزنامهها و خبرگزاریها این خبر را با چه منبعی كار كردهاند؟ نمیدانم این ارقام را از كجا آوردهاند؟ اینها كه گفتند 90 میلیون، یكباره میگفتند 900?میلیون تا این خبر خندهدارتر شود. وی كه بسیار از این خبر و مسائل پیرامون آن برآشفته شده بود، ادامه داد: مبلغی كه به محمدرضا گلزار داده شده، خیلی كمتر از همه این شنیدههاست. گلزار مبلغی معمولی و عادی برای این فیلم دریافت كرده و مطمئن باشید این خبرها كذب محض و بیشتر شبیه یك جوسازی است.
این جملات نشان میدهند كه خبرنگاران همیشه مرغ عروسی و عزا هستند و هر كس از هر جا شاكی باشد، ناراحتیاش را سر این قشر محترم خالی میكند. البته سینماگران حق دارند كه از برخی زردنامهها گلایه كنند. این نكته را یادمان باشد كه در زردنامهها چیزی به نام خبرنگار وجود ندارد. آنها تعدادی نیروی «خبر بردار» دارند كه اخبار را از سایتهای این طرف و آن طرف كپیبرداری میكنند. البته بعضیهایشان هم متكی به نیروی تخیل هستند و هر چه در لحظه به ذهنشان برسد، مینویسند. زردنامهنویسان خیلی علاقه دارند به زندگی گلزار سر و سامانی بدهند، بنابراین هر چند وقت یك بار فهرستی از كسانی كه این سوپراستار به آنها پیشنهاد خواستگاری داده، چاپ میكردند. خطرناكترین شایعه مربوط به گلزار خبر دروغ خواستگاری او از مهناز افشار بود كه در سایتهای اینترنتی منتشر شد. آنها پیاز داغ این خبر را زیاد كردند و گفتند رابطه صمیمیشان در سر صحنه فیلم «آتشبس» تهمینه میلانی شكل گرفته است. این دو تا بازیگر آنقدر از شنیدن این خبر دروغ عصبانی شده بودند كه بلافاصله از یكی از رنگیننامهها شكایت كردند.
موضوع دیگری كه زردنامهها خیلی به آن علاقه نشان دادند، خبر ممنوعالتصویر شدن گلزار بود. آنها نشستند كارنامه گلزار را بررسی كردند تا ببینند كدام یك از اعمال نیك و بدش منجر به ممنوعالتصویری او شده است. خیلیهایشان حدس زدند كه دستمزد 70 میلیونی گلزار علت اصلی قضیه بوده است.
آنها چند دلیل دیگر هم كشف كردند: او به دلیل اختلاف با صاحبان یك پروژه سینمایی و تعهداتی كه به آن عمل نكرده جریمه شده است، در سینمای ایران نباید كسی ستاره شود پس... .
هنگامی كه فیلم دو خواهر با بازی او اكران شد، خیلیها خیالشان بابت رفع ممنوعالتصویریاش راحت شد، اما خیالپردازی درباره دلایل و چگونگی بازگشت دوبارهاش همچنان ادامه داشت.
پروژه شایعهسازی درباره این بازیگر زمانی دوباره كلید خورد كه خبر دستگیریاش منتشر شد.
یكباره كلی داستان خیالی درباره بازداشت او ساخته شد: چند تهیهكننده سینما از او شكایت كردهاند، او در حالتی ویژه و با سرعت بیش از حد مجاز در یكی از بزرگراههای دبی رانندگی میكرده، گلزار را در یك مهمانی دستگیر كردهاند و... .
هدیه تهرانی، آرامش در غیاب دیگران
هدیه تهرانی سعی كرده خیلی جلوی چشم خبرنگاران آفتابی نشود، اما زردنامهها همواره با اخبار جنجالیشان او را مورد لطف و عنایت قرار دادهاند. زمانی كه او برای مدتی با سینما خداحافظی كرد تا حدودی از دست مزاحمتهای شایعهسازان راحت شد.
یكی از قدیمیترین شایعهها این بود كه او میخواهد مجری یك شبكه ماهوارهای به نام صبا شود. پس از این كه همه نیروهای سیاسی، فرهنگی و هنری این شایعه را تكذیب كردند، بهروز افخمی موضوع را كمی شفافتر كرد و گفت: گرچه هیچ اشكال و مانعی برای همكاری هدیه تهرانی با شبكه صبا وجود نداشت، اما به علت آن كه توان پرداخت دستمزد او را نداریم، از همان ابتدا قصد نداشتیم كه از وی به عنوان مجری این شبكه استفاده كنیم. در حالی كه این مساله را بارها و بارها اعلام كردیم كه خانم تهرانی با ما همكاری ندارد و اخباری كه در این زمینه گفته میشد را تكذیب میكردیم.
با این حرفهای بهروز افخمی (كه آن زمان به عنوان مدیر شبكه تلویزیونی صبا از او یاد میشد) معلوم شد كه تا نباشد چیزكی مردم نگویند چیزها.
بمب خبری زردنامه درباره تهرانی این بود كه فیلمبردار «ارباب حلقهها» از این بازیگر خواستگاری كرده است. شاخ و برگهای این شایعه هم در نوع خود جالب بود.
میگفتند او در تهران با این فیلمبردار سرشناس استرالیایی آشنا شده و در فرانسه تجدید دیدار كرده و قرار است مراسم خواستگاری را در تهران بهجا آورند.
البته زردنامهها افراد دیگری را در هم صف خواستگاران تهرانی جای دادهاند كه از آوردن نام آنها معذوریم. در زمستان سال گذشته نمایشگاه عكس این خانم بازیگر هم حسابی خبرساز شد.
او خود اعلام كرد: سازمان میراث فرهنگی و گردشگری 220 میلیون تومان برای برپایی نمایشگاه عكسش به وی كمك كرده است.
در كنار این خبر، سخنگوی این سازمان اعلام كرد تنها 120 میلیون تومان به این هنرمند اعطا شده است. بنابراین خوانــندگانروزنــامهها سرگیـــجه گرفتـــند و نفهمیدند كدام خبر را باید باور كنند.
حاشیههای مربوط به هدیه تهرانی تا چند ماه بعد ادامه داشت؛ بویژه زمانی كه عكس 2 نفره او با اسفندیار رحیممشایی منتشر شد.
رئیس دفتر رئیسجمهور یك بار موضوع ترفندهای رایانهای برای نزدیك نشان دادن فاصله وی و هدیه تهرانی را مطرح كرد و بار دیگر گفت: عكاس، عكس را از زاویهای گرفته كه نزدیك هم دیده شویم.
فهرستی از مهمترین شایعات سینمایی زردنامهها
نیكی كریمی میخواهد در انتخابات مجلس نامزد شود.
بهرام رادان به خاطر بیاحترامی به سیمرغ جشنواره، ممنوعالتصویر شده است.
قرار است مسعود دهنمكی، مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی شود.
صدای چاوشی باعث توقیف فیلم «سنتوری» شده است.
میترا حجار قرار است در فیلم آمریكایی Stellina Blue به كارگردانی گابریل اسكات بازی كند.
بهاره رهنما تصادف كرده و به كما رفته است.
حمیده خیرآبادی تنهاست و اطرافیانش به او رسیدگی نمیكنند. او از همسایگان تقاضا كرده به خانه سالمندان منتقلش كنند.
كریم باقری قرار است در یك فیلم سینمایی بازی كند.
گلشیفته فراهانی به خاطر بازی در فیلم «مجموعه دروغها» به كارگردانی ریدلی اسكات ممنوعالخروج شده است.
آتشسوزی سینما جمهوری یك ماجرای سیاسی بوده و توسط مخالفان لیلا حاتمی و علی مصفا انجام شده است.
قرار است مسعود دهنمكی فیلم تبلیغاتی احمدینژاد را بسازد.
میترا حجار به خاطر بیاحترامی به داوران جشنواره فیلم فجر، ممنوعالتصویر شده است.
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید