ارسالها: 12930
#292
Posted: 19 Dec 2013 21:19
گوهر خیر اندیش: داریم مثل قورباغهها میمیریم!
به گزارش هفته نامه سلامت، در مراسم بزرگداشت ژیلا مهرجویی، داریوش مهرجویی با حرفهایش همه را متاثر کرد. او که با اشک و اندوه بسیار پشت تریبون ایستاده بود گفت: «یک چیزی مرا کفری میکند و آن این است که چه چیزی ژیلا را کشت؟ من خیلی غمگینم. این آلودگی هوا، همه را دارد میکشد. همه دوستان من سرطان گرفتهاند! عزتا... انتظامی در بیمارستان خوابیده است. این رییس محیطزیست ما کجاست، چه کار میکند؟ مردم ما از این آلودگی دارند، میمیرند.» در میان صحبتهای او بود که صدای دیگری هم به گوش رسید. کسی با صدای بلند گفت: «آقای مهرجویی! دختر من «آناهیتا» هم در بیمارستان است و فقط 20 درصد ریه دارد، او هم دارد میمیرد.» گوینده این حرفها گوهر خیراندیش بود که با دست شکسته در ردیف اول نشسته بود، او که میگوید خودش هم این روزها حال و احوال خوشی ندارد و باید از این شهر آلوده برود. گفتوگوی ما را با او که با شک میپرسد: «به نظرت مسوولان حرفهای ما را میخوانند؟» میخوانید:
میخواهم از همین جمله تلخی که در مراسم بزرگداشت خانم ژیلا مهرجویی گفتید شروع کنم: «دختر من هم دارد میمیرد و فقط 20 درصد ریه دارد.» چه اتفاقی افتاده؟ چه شده؟
در مراسم بزرگداشت بانو ژیلا مهرجویی بعد از پخش فیلم کوتاهی که درباره ایشان بود، استاد مهرجویی پشت تریبون قرار گرفتند. استاد بسیار متاثر بودند. گریه کردند و فریاد زدند من خواهرم را از چه کسی باید پس بگیرم؟ همه ما داریم میمیریم، استاد انتظامی در بیمارستان بستری است، استاد مشایخی حال خوشی ندارند و... من هم که مدتی است دخترم در بیمارستان است، خیلی ناراحت شدم و تحتتاثیر قرار گرفتم و از وضعیت دخترم گفتم. واقعیت این است که با این آلودگی هوا، هر روز افراد بیشتری بیمار میشوند و جان خودشان را از دست میدهند اما کسی جوابگو نیست. این مساله برمیگردد به تحریمهای نخواستهای که مردم ما به خاطر سیاستگذاریهای غلط رییسجمهور و مسوولان قبلی دچارش شدند. مردم از طرفی زیر فشار اقتصادی قرار گرفتند و از طرفی تحریمها باعث شد پالایشگاهها و کارخانهها نتوانند سوخت و فیلتر مناسب تهیه کنند. استفاده از ماشینهای فرسوده هم مزید بر علت شد تا امروز همه ما با چنین مسائلی روبرو شویم. من اگر آن حرفها را در مراسم خانم مهرجویی گفتم، میخواستم به نحوی صدایم را به گوش مسوولان برسانم!
شما با طرح چنین مسالهای در مراسم دنبال پاسخگو یا حداقل پاسخی میگشتید؟
بله، پاسخ البته روشن است! مدیران نالایق دولت قبل و برنامههای غلط باعث چنین وضعیتی شده. مثلا اعلام میکنند طرح زوج و فرد است اما وقتی من میتوانم با دادن 18 هزار تومان وارد طرح شوم، این چه طرحی است؟ این چه قانونی است که میتوان با پول تغییرش داد؟ این دیگر قانون نیست، این فقط نشان میدهد مسوولان دنبال منفعت شخصیشان هستند و به فکر مردم نیستند. همین موضوع کوچک را بگیرید تا برسید به موضوعات بزرگتر! مدیران بخشهای مختلف هم به جای دلسوزی برای مردم و سختگیری در قوانین، مواردی را تعیین میکنند که افراد بتوانند قانون را دور بزنند. همه میدانند بدبختیای که ما داریم، بیشترش به خاطر آلودگی است که ماشینها ایجاد میکنند، پس چرا برای معاینه فنی سختگیری نمیکنند؟ معاینه فنی را با پول میتوان گرفت! این همه ماشین فرسوده در شهر حرکت میکند چرا کسی جلویشان را نمیگیرد؟ این همه ماشین خراب هستند که از کنار ما میگذرند و کسی کاری به کارشان ندارد؛ چرا؟ چون پول میگیرند و جیبشان را پر میکنند و نتیجه هم میشود این! ژیلا میمیرد، استاد انتظامی حال خوشی ندارد، دخترم در جوانی ریههایش را از دست داده و هزاران مردم دیگر که صدایشان به جایی نمیرسد و من این روزها مدام آنها را در راهروهای بیمارستان، شهر و... میبینم! در صورتی که اگر این مسوولان ما مسلمان واقعی بودند و نظارت داشتند، وضعیت این نمیشد.
شنیدم بعد از مراسم هم خیلیها به شما خرده گرفتند که چرا این صحبت را مطرح کردید.
بله، خیلیها گفتند جای مطرح کردن این صحبتها آنجا نبود و حتی گفتند با این کار به دخترت ضربه میزنی و رویش عیب میگذاری اما من باید میگفتم چون من و دخترم هم جزو همین مردم هستیم که دارند میمیرند و صدایشان به کسی نمیرسد. البته خیلیها هم تشکر کردند و گفتند خوب کاری کردید که حداقل این موضوع را گفتید که کسی بشنود.
دقیقا چه اتفاقی برای دخترتان افتاد؟
دختر من در خارج از کشور دانشجو بود اما به خاطر مشکلات اقتصادی که پیش آمد و با اینکه من همه تلاشم را کردم که درسش را تمام کند، دیگر با دلار 4 هزار تومان نشد که او بماند و مجبور شد یک ترم مانده به پایان تحصیلش برگردد. دانشگاهش هم بلوار فردوسی و میدان آزادی بود، یعنی دقیقا در مناطقی که جزو آلودهترین مناطق تهران هستند. این بچه مجبور بود از صبح تا ساعت 8 شب که کلاس داشت، این هوا را تنفس کند و دیگر این شد که حالش بد شد و...
یعنی فقط به خاطر آلودگی هوا بود؟ چون خیلیها این هوا را تنفس میکنند و همه دچار این مشکل نمیشوند!
ببینید دختر من چند سال بود ایران زندگی نمیکرد. اصلا بگذارید برایتان یک مثال بزنم؛ اگر قورباغه را در آب 100 درجه بیندازی یک دفعه از آب میپرد بیرون اما اگر آب را کمکم گرم کنی میماند و میمیرد. ما مثل همین قورباغههایی هستیم که کمکم داریم داغ میشویم تا بمیریم و خبر نداریم چه به سرمان میآید اما کسی که از بیرون میآید و وارد این هوا میشود، بدنش واکنش نشان میدهد، مثل دختر من که یک دفعه واکنش نشان داد و ریههایش بیمار شد!
بیشتر توضیح میدهید؟ یعنی چی شد دقیقا؟ کی به پزشک مراجعه کردید و چه گفتند؟
اول که تشخیص نمیدادند و به خاطر سرفههای شدیدی که داشت، برایش آنتیبیوتیک تجویز میکردند. تا اینکه وضعیت به جایی رسید که آنقدر سرفه میکرد که از شدت سرفه سیاه میشد و نمیتوانست حتی 5 دقیقه شبها بخوابد. او را بردم پیش پزشکی که خودم برای ریهام میرفتم. وقتی معاینهاش کرد، گفت چه خوب کاری کردی که دخترت را آوردی چون وضعیتش خیلی بدتر از خودت است و اصلا همان جا به من گفت دخترت دارد میمیرد! و آزمایشهای مختلف گرفتند. جواب آزمایشها هم که آمد، من ایران نبودم و وضعیت دخترم آنقدر بد بوده که خود پزشک او را بستری میکند.
الان در چه وضعیتی است؟
از نظر جسمی بهتر شده؛ در بیمارستان اکسیژن گرفته و آنتیبیوتیک مصرف میکند اما از نظر روانی آسیب دیده! واقعا آسیبدیده! دختر من هیچ مشکلی نداشت. داشت درسش را میخواند که به خاطر مسائل مالی که آن هم به خاطر نالایقی مسوولان به وجود آمد، مجبور شد درسش را رها کند، بیاید ایران و در این هوا تنفس کند و فشار روانی به او وارد شود. مثل خیلی جوانهای دیگر اضطراب بکشد و مثل خیلیهای دیگر که شما صدایشان را نمیشنوید، ریههایش را از دست بدهد. من هم با اینکه خیلی تلاش کردم تا نگذارم این اتفاق بیفتد، نشد. باور میکنید من بعد از این همه سال هنوز حقوق 4-3 سال قبلم را از تلویزیون نگرفتهام؟!
گفتید ریه خودتان هم به خاطر آلودگی هوا دچار مشکل شده؟
بله، اما دیگر خودم را فراموش کردم چون از وقتی هم که برگشتم ایران، تصادف کردم و آسیبدیدگیهایی برایم پیش آمد. بیماری دخترم هم که بود و قضیه فراموش شد. الان هم که به دخترم گفتند باید از تهران بروی بیرون چون هوای تهران برایش سم است و خود من هم برای معالجه ستونفقراتم و رباط پا و قضیه آلودگی باید چند وقتی کلا از ایران بروم.
تا اینجا از بیمسوولیتی مسوولان گفتیم. به نظرتان فقط مسوولان در این زمینه مقصر هستند؟ این را میپرسم چون میدانم شما به شخصه در زمینه محیطزیست خیلی فعال هستید.
واقعا ما هم باید یک جاهایی خودمان را آنالیز کنیم و ببینیم رفتارمان درست است یا نه. مثلا من نمیدانم کی قرار است به خودمان بیاییم و از این اتومبیلهای تکسرنشین دست برداریم؟ کی قرار است فرهنگ اتوبوسسواری و مترو جا بیفتد؟ کی قرار است دست از آلوده کردن محیطزیست با این پلاستیکها برداریم؟ همین موضوع پلاستیک که خودتان میدانید من چقدر دنبالش کردم تا بتوانم فرهنگ استفاده از آنها را با فرهنگ استفاده از لیوانهای گیاهی جایگزین کنم اما مگر بعضیها میگذارند؟! میدانید چرا؟
به خاطر مسائل مادی حتما!
بله! چون انبارهایشان پر است از پلاستیک و تا آنها را به مردم نفروشند، اجازه نمیدهند محصول دیگری وارد بازار شود و مردم استفاده کنند. واقعا آدم احساس خفقان و درد میکند. زیر تابلوی آلودگی هوا ایستادی و نمیتوانی نفس بکشی که میبینی یک ماشین با دود و دم از کنارت میگذرد، یکی پلاستیک روی زمین میریزد و... اینها نشان میدهد ما هم مقصریم اما مسوولان صدای مردم را که دارند زیر بار هزینه دوا و درمان خم میشوند، نمیشنوند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#293
Posted: 19 Dec 2013 21:21
چرا فردین نقش «امیر کبیر» را نپذیرفت؟
سعید نیکپور کارگردان و بازیگر مجموعه تلویزیونی «امیرکبیر» به تازگی در گفتوگویی با برنا با اشاره به این نکته که رضایت تلویزیون را برای حضور محمدعلی فردین برای بازی نقش امیرکبیر جلب کرده بود از چرایی نپذیرفتن این پیشنهاد توسط فردین سخن گفته است.
بازیگر نقش« امیرکبیر» را نداشتیم
چندین انتخاب برای این نقش(امیر کبیر) داشتم که سکانس هایی از آنها گرفتم و برای تلویزیون فرستاده بودم اما تلویزیون قبول نکرد. تا اینکه کار را در سال 63 در کاخ گلستان با بازی ایرج راد، فخری خوروش و محمد مطیع کلید زدم و این در حالی بود که ما هنوز بازیگر نقش« امیرکبیر» را نداشتیم.
از قبل اجازه کار فردین را گرفته بودم
مرحوم فردین را از نزدیک میشناختم و میدانستم که از نظر روحی در چه وضعیتی قرار دارد. به اتفاق مرحوم هوشنگ بهشتی نزد او رفتم و نقش را برایش توضیح دادم اما او در ابتدا اطمینان نداشت که مدیران تلویزیون اجازه کار را به او بدهند درحالیکه من از قبل اجازه کار را برای او گرفته بودم.
بگذارید من برای مردم فردین باقی بمانم
دوباره پیگیرکارازفردین شدم اما او در یک جمله به من گفت«بگذارید من برای مردم فردین باقی بمانم» و خودش این پیشنهاد را نپذیرفت. 2 ماه از کلید خوردن این مجموعه گذشته بود و ما هنوزهیچ کسی را برای این نقش پیدا نکرده بودیم به همین دلیل به ناچار خودم آنرا پذیرفتم.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#294
Posted: 19 Dec 2013 21:22
ناصر ملک مطیعی: غربت بهروز را پیر کرده
عبدالله موحد در واشنگتن زندگی می کند او قهرمان کشتی بوده و شش مدال طلا دارد او عاشق ایران است ولی چرا باید دور از اینجا باشد...بهرزو وثوقی آدم عقلانی است و عقلش حاکم بر احساس اش است. البته نمی توانم بگویم عاطفی نیست اتفاقا خیلی هم خوش مشرب و گرم است و آرزو می کنم او هم بتواند برگردد و در این سینما بازی کند؛ همیشه هم گفته ام یکی از آرزوهایم این است که بتوانم وسیله ای فراهم کنم تا او برگردد و از غربت جدا شود چون غربت او را پیر کرده.
سه دهه و نیم دوری ناصر ملک مطیعی از سینما سبب ساز آن شده که در بازگشت دوباره او سخنها برای گفتن داشته باشد. ناصر در تازه ترین گفتگویش که با نژلا پیکانیان در «جمهوریت» انجام شده نکات جالبی را درباره پیشنهاد کیمیایی برای بازی در «سربازهای جمعه»، غم غربتی که گریبان بهروز وثوقی را گرفته، کتاب خاطراتش و حتی سریال «پژمان» بیان کرده است. شبکه ایران متن کامل گفته های این بازیگر قدیمی را در ادامه ارائه کرده است.
عینک بزنی بیشتر شناخته می شوی
من از زمان مدرسه به سینما و بازیگری علاقه مند شده بودم. ولی 35 سال اسمش را نیاوردم و با سینمایی ها هم تماس نداشتم. سینما هم نمی رفتم. بخاطر موقعیتی که داشتم و مردم می شناختنم نمی توانم به سینما بروم ولی خیلی از فیلم ها را می گیرم و در خانه نگاه می کنم. فیلمهای کلاسیک قدیم را خیلی دوست دارم و هنوز هم در خانه نگاه می کنم. فیلم های گریگوری بک، جان وین، اورسن ولز را دوست دارم، از جدیدی ها هم رابرت دنیرو به نظرم خوب است. مارلون براندو هم خاطره جوانی است. اگر در این سالها سینما نمی رفتم بیشتر به این خاطر بود که نمی خواستم یاد سینما بیفتم. البته شهرت و معروفیت هم ماجراهای خودش را داذد. یک زمان بود عینک و کلاه می گذاشتیم تا نشناسنند اما حالا دیگر اگر این کار را بکنی بیشتر در چشم می آیی و بیشتر جلب توجه می کنی.
بعد از 100 فیلم می خواستم استراحت کنم
دلیل این همه سال فاصله افتادن این بود که من فکر می کردم امسال نشد سال دیگر می روم و بازی می کنم، اگر نشد دو سال دیگر می روم و سالها همینطور پشت سر هم آمدند و رفتند ولی قسمت نشد تا من در فیلمی حضور پیدا کنم. ضمن اینکه گرفتاری های شخصی من برایم این فرصت را فراهم نمی کرد. من سالها در سینما حضور فعال داشتم و در طول این مدت بیش از 100 فیلم بازی کردم. همه اینها آدم را خسته می کند و شاید من نیاز داشتم تا مدت زیادی استراحت کنم و برای خودم زندگی کنم. در این سالها کتاب خواندم، سفر رفتم و با رفقای قدیم به خصوص ورزشی ها معاشرت کردم.
محبوبیت را مردم به من دادند
من از سال 1327 وارد کار سینما شدم. قبل از آن هم در مدرسه انجمن نمایش و ورزش را اداره می کردم. از همان ابتدا فعال بودم و ارتباط جمعی ام خوب بود. مثلا سرپرست یک عده می شدم و آنها را برای کوهنوردی می بردم. فوتبال هم بازی می کردم. بعد هم که سنم بالاتر رفت مربی ورزش شدم و شاید به همین خاطر بود که فیزیک خوبی هم داشتم. به این دلیل هم خدا را شکر تا حالا سر پا هستم. همیشه سعی می کردم با مردم در ارتباط باشم و با آنها خوش برخورد باشم اما محبت آنها هیچ وقت از یادم نمی رود. واقعا لطف و محبت آنها یکی از عوامل مهم موفقیت من در کار و زندگی ام بود. مردم کسانی که کار هنری می کنند را ممکن است بعد از چند سال از یاد ببرند ولی من را هیچ وقت فراموش نکردند. به همین خاطر اگر کسی ماندگار شد باید خیلی مراقب خودش باشد و واقعا شایستگی و لیاقت لطف مردم را داشته باشد. شهرت و معروفیت را ممکن است همه به دست بیاورند اما محبوبیت را مردم به یک نفر می دهند و این خیلی مهم است و امیدوارم جوان های امروز هم این موضوع را آویزه گوششان کنند. آن موقع وقتی می خواستیم کاری در استودیو ضبط کنیم در خیابان کوشک یا منوچهری بچه های قد و نیم قد از دور و نزدیک می آمدند و منتظر می نشستند تا هنرپیشه ها را حتی برای چند لحظه کوتاه ببینند، تا عصر هم که کار ضبط تمام می شد آنجا منتظر می ماندند. این افراد بودند که با محبتشان تنور سینما را گرم نگه می داشتند. الان وقتی یاد آن خاطرات می افتم ممکن است احساساتی شوم و تحت تاثیر قرار بگیرم ولی همه شان برایم شیرین و خیلی دوست داشتنی اند. همین علایق و تعلق خاطر است که باعث می شود کشورت را دوست داشته باشی و دلبسته و وابسته مردمش باشی.
ماجرای بازی در ولگرد
شاید این را بارها گفته باشم اما دوست دارم جوان ها بخوانند، من یک روز بعداز ظهر در خانه خوابیده بودم. این ماجرایی که برایتان می گویم مربوط به سال 1329 است. آن روز یک آقایی که کمک فیلمبردار بود آمد و در منزل ما را زد، گفت شما را استودیو برای ضبط فیلم می خواهد. استودیو بدیع پیچ شمیران، من همان موقع آماده شدم و رفتم. نتیجه رفتن من بازی در اولین فیلمم «ولگرد» شد. اگر آن روز من خانه نبودم یا از خواب بیدار نمی شدم و نمی رفتم شاید هیچ وقت این موقعیت برایم پیش نمی آمد. برای همین است که می گویم به قسمت و شانس اعتقاد دارم. «ولگرد» اولین فیلمی بود که سال 1330 بیرون آمد و خیلی هم از آن استقبال شد. من هم با همان یک فیلم معروف شدم. آن موقع میدان خالی بود و رقیبی نداشتم و به شهرت رسیدم. البته نمی توانم بگویم فقط و فقط هم شانس بوده، عشق و علاقه زیاد من به کارم هم در این قضیه تاثیر زیادی داشته.
اتفاقی جلوی دوربین رفتم
یک اتفاق
حضور من در فیلم سینمایی «نقش نگار» بعد از 31 سال یک اتفاق بود و برای اتفاق هم نمی توانم دلیل و منطق بیاورم و به قول معروف صغری و کبری بچینم. گروه این فیلم برای یک صحنه من را دعوت کردند و من هم قبول کردم. در آن صحنه که در خانه ای نزدیک میدان ونک فیلمبرداری می شد آقای آتیلا پسیانی، خانم خیراندیش، آقای رادان و چند نفر دیگر بازی می کردند. مثل همان سالها سه، دو، یک دوربین و بعد حرکت را گفتند و کار راشروع کردیم. گروه هم بسیار خوب بودند و همه شان برای من احترام زیادی قائل بودند. بعد از آن همه نشستیم و از گذشته ها حرف زدیم و سالهایی که من بازی نکردم. یاد خاطرات گذشته افتادم و گریه کردم، آنها هم همینطور. ولی گروه خیلی گرم و خودمانی بودند و همه شان هم برخورد و رفتار خوبی داشتند.
صدای چنگیز جلیلوند به جای من
من در این فیلم کاراکتری را بازی کردم که تقریبا مسن است و سرپرست یک خانواده. با اینکه نقش من کوتاه است اما حضور خوب و موثری دارد و کارهای مثبتی انجام می دهد. او در به هم رسیدن دختر و پسر جوان قصه نقش مهی دارد و به آنها خیلی کمک می کند. قرار بود دوبله صدای من را آقای چنگیز جلیلوند انجام دهد ولی نمی دانم ماجرا به کجا کشیده. البته من هم مثل بقیه بازیگران سر صحنه دیالوگ هایم را گفتم و صدا ضبط شد ولی شاید چون قبلا صدایم دوبله می شد و دوبلورهای خیلی خوبی جای من حرف زدند گفتند شاید بهتر باشد باز هم دوبله شود تا برای مردم آشنا باشد. ولی خب باید در کار دقت شود که صدا با کاراکتر همخوانی داشته باشد. مردم بعد از این همه سال هیچ پیش زمینه ذهنی از من نداشتند و فکر کردم این کار برای شروع مناسب است و بعد هم که همه چیز خودش جلو رفت، تا من به خودم آمدم فیلم تمام شده بود. البته من کارگردان و بقیه عوامل فیلم آشنایی نداشتم اما دیدم هنرپیشه های خوبی با او کار کردند و فیلم های خوبی هم ساخته. بعد از اینکه از نزدیک با خودشان آشنا شدم ایشان را خیلی با صبر، حوصله، دقت و واجد شرایط دید
خواستم جوانمرد و امانت دار بمانم
من بخاطر سوابقم در گذشته و به این دلیل که اطمینان داشتم می توانم از پس نقشم بر بیایم دغدغه چندانی نداشتم چون کار، حرفه و عشق من بازیگری بوده. ناگفته نماند خیلی تلاش کردم تا خودم را با جریان امروز وفق دهم. ضمن اینکه صحنه های این فیلم طوری نبود که من بخواهم خیلی به خودم فشار بیاورم و خسته شوم. امیدوارم نتیجه طوری شود که قابل قبول باشد چون مردمی که بعد از سالها قرار است من را بر پرده سینما ببینند انتظارشان بالاست. البته حق هم دارند چون خاطرات زیادی از من و فیلم های قدیمی ام دارند. من از کارگردان و نویسنده فیلم خواهش کردم کاراکتری که سالهای سال داشتنم را حفظ کنم. من همیشه در فیلم هایی که بازی کردم آدم خوب صادق و امانت داری بودم و دوست داشتم این ویژگی ها حفظ شود. کوتاه بودن نقش برایم اهمیتی نداشت ولی می خواستم کاراکتر مثبتی بازی کنم. دوست دارم مردم که از سینما بیرون می آیند همچنان خاطره خوبی از من داشته باشند. البته ممکن است وقتی مردم فیلم را می بینند کوتاهی نقش من سبب نارضایتی شان بشود و بعضی ها بگویند چرا بعد از این همه سال نقش کوتاهی را بازی کرد ولی من به آنها می گویم بازی من در این فیلم یک اتفاق بود. ضمن اینکه کسی برایم داستانی ننوشته بود و این نقش از قبل حاضر و آماده نبود تا من بروم و بازی اش کنم. خیلی ها هم برای اینکه اسم من در این فیلم هست و با من خاطره دارند به سینما می روند تا ببینند من در این فیلم چه کردم. امیدوارم خیلی توی ذوقشان نخورد.
هیچ وقت ممنوع الکار نبودم
در همه این سالها هیچ کس هیچ وقت به من نگفت که تو نباید کار کنی و ممنوعیتی هم از هیچ بابت نداشتم. ممکن است درباره افراد دیگر نوشته باشند اما درباره من چیزی نگفته اند. بعد از انقلاب تغییرات زیادی در همه جا از جمله سینما به وجود آمده بود. یکسری جوان وارد سینما شده بودند. آنها دوست نداشتند زیر سایه اسم ما بمانند، پس بهتر بود ما خیلی محترمانه خودمان را کنار بکشیم. البته ما چند نفر بیشتر نبودیم، یکی دوتایمان که فوت کردند و یک دو نفر هم از ایران رفتند. در همان سالها علاوه بر بازی 8 فیلم هم کارگردانی کردم ولی از آنجایی که می خواستم همه چیز را فراموش کنم و از سینما دور باشم دیگر پی کارگردانی را هم نگرفتم. ضمن اینکه افراد جدیدی وارد کار شدند که به اصطلاح سکان کار دستشان بود و ما هم با آنها تماسی نداشتیم. همه هم دوره ای ها و رفقای من هم کنار بودند و من هم سراغ کارگردانی نرفتم.
به شانس و قسمت اعتقاد دارم
من سنتی هستم و به قسمت و سرنوشت خیلی اعتقاد دارم. حق شناسم و هیچ وقت خدا را فراموش نمی کنم. لطف خدا هم همیشه شامل حالم بوده. نتیجه این همه سال فعالیت من حتی زمانی که بازی نمی کردم این شده که من با سه- چهار نسل زندگی کردم و حتی بچه هایی که زمان جوانی من نبودند و فیلم های من را ندیدند بعد که بزرگ شدند از طریق پدر، مادر یا پدربزرگ و مادربزرگ هایشان درباره من شنیده اند. باعث افتخار من است و خیلی هم از این بابت خوشحال هستم. عاشق همه شان هم هستم.
بیشتر رفقایم ورزشکار بودند
موضوعی که برای من غم انگیز و سخت است از دست دادن دوستان، همکاران و رفقای قدیمی است. اما زندگی امید به آینده و عشق به کسانی است که هستند. با بعضی از همکاران و رفقای قدیمی خیلی نزدیک بودیم و ارتباط خانوادگی داشتیم. بیشتر دوستان و معاشرت من با ورزشی ها بود. چون خودم هم در این زمینه فعالیت می کردم ارتباط خوب و صمیمی با آنها داشتم. همه قهرمان های جهان که در ایران بودند از مرحوم تختی گرفته تا آقای عبدالله موحد، آقای مهدی زاده، آقای حبیب الله بلور، آقای سیف پور، آقای صنعت کاران، امام علی حبیبی و خیلی های دیگر که شاید الان نام همه شان در ذهنم نباشد هم دوره و دوستان من بودند. من تماشاچی مسابقاتشان بودم و در 3-4 المپیک مسابقه هایشان را دنبال کردم. ولی از آنجاییکه معلم ورزش بودم به تمام رشته ها احاطه پیدا کردم و یکی دو رشته را هم به عنوان ورزش اختصاصی انتخاب کردم. پدر من در شهرستان ها ماموریت می رفت و اسب داشت. به همین خاطر من هم سوارکاری می کردم و آمادگی بدنی داشتم. آن موقع خودم در باشگاه پرسپولیس بودم ولی طرفدار استقلال و پرسپولیس با هم هستم وقتی تیم ملی ایران می شوند. اما ورزش را دنبال نکردم چون پای سینما وسط آمد و من آنقدر درگیر شدم که دیگر نتوانستم پی آن را بگیرم.
نمی خواهم ذهنیت مردم تغییر کند
درباره آینده و ادامه پیدا کردن فعالیتم نمی توانم چیزی بگویم چون واقعا نمی دانم چه پیش خواهد آمد. شاید همه چیز با همین یک فیلم تمام شود شاید هم اتفاق دیگری بیفتد. البته بخشی از این موضوع به خودم بر می گردد و بخشی هم به عکس العمل مردم که نسبت به این فیلم از خودشان نشان می دهند. اگر بعد از به نمایش در آمدن این فیلم استقبال مردم از آن و نقش من خوب نباشد برای اینکه جایگاهم در بازیگری خیلی تغییر نکند و ذهنیت مردم عوض نشود ممکن است بگویم دیگر بازی نخواهم کرد. ولی اگر بر عکس بشود و کارم مورد توجه قرار بگیرد که چه بهتر، فکر می کنم آن موقع دیگر نور علی نور می شود. من الان 83 سالم است و دیگر فرصت چندانی ندارم که بخواهم دوباره تجربه های مختلف داشته باشم. در همین چند وقت اخیر هم چند نفری تلفن کردند و خواستند با هم درباره داستان هایی که دارند صحبت کنیم. من خودم امیدوارم کارم مورد استقبال قرار بگیرد و ادامه پیدا کند تا حداقل در این سالها از من یادگاری باقی بماند تا جبران سالهایی که از سینما دور بودم و از این دوری آزار می دیدم بشود. سینما همیشه دلگرمی و دلمشغولی من بوده ولی در این سالها از دستش داده بودم. حالا که دوباره به دستش آوردم روحیه مضاعفی پیدا کردم، امیدوارم این روحیه تقویت شود و مردم و دوست داران سینما هم از عملکرد من راضی باشند.
باید سنت هایمان را در فیلم ها نشان دهیم
به اعتقاد من سنت ها و فرهنگ قدیمی ما همان بازارچه و گذر و مکانهای قدیمی است که زندگی پدر و مادرهای ما بوده. این آداب اصالت ماست و به آن وابسته ایم. این مملکت چندین هزار سال تاریخ دارد و مسائل دینی و مذهبی مان هم ریشه دار است. از همین موضوعات می توانیم به خوبی در فیلم هایمان استفاده کنیم البته به شرطی که استفاده درست کنیم و تبلیغات ناروا نشود. باید در فیلم ها پیوستگی ها و ارتباطات پدر و مادر و فرزند، رفیق، دوست، هم محله ای و همسایه را به خوبی نشان داد. آن موقع یک خانواده معمولا در یک محل زندگی می کردند تا از هم دور نباشند اما حالا یکی اینجاست و دیگری آن سر دنیا. فیلمساز باید تلاش کنند تا در فیلم هایشان سنت های قدیمی مان پا بر جا باشد و تعصب و غیرت قدیمی ها را نشان دهند. وقتی در فیلمی می گویند مرد واقعا مرد واقعی را ببینیم. یا حتی بر عکس اگر قرار است آدم بدی را نشان دهند همه چیز آنقدر طبیعی باشند که تماشاچی واقعا حس کند آن آدم بد و فاسد است. البته به بعضی حرفه ها خیلی نمی شود پیله کرد و پشت سر سینما هم همیشه حرف و حدیث بوده. ولی همیشه قصه های واقعی و رئال مردم را تکان می دهد. به نظرم حتی از اتفاق و پیش آمد های جنگ هم می شود داستان های خوبی برای فیلم تهیه کرد، داستان خانواده هایی که از دل و جان از این مملکت دفاع کردند و جوان هایی که عاشق وطن بودند.
هیچ وقت به رفتن فکر نکردم
من خیلی به خارج از ایران سفر کردم اما هیچ وقت به فکر مهاجرت از کشورم نبودم چون من وابسته به این مملکت، کوچه و بازار و مردمش هستم. هیچ دلیلی ندارد بروم خارج از کشور تا مثلا در خانه ام در طبقه هفدهم به استخر بروم! همین جا در رودخانه شنا کنم برایم صد برابر لذت بخش تر است. ولی نمی توانم به آنهایی که رفتند ایراد بگیرم. چون هر کدام از آنها به دلیلی مجبور شدند از ایران بروند و تقصیری هم نداشتند، شاید به ناچار این راه را انتخاب کردند. یکی برای دیدن بچه هایش رفته، یکی برای اینکه شاید درآمد بیشتری داشته باشد و دلایل دیگر. درباره زندگی دیگران نمی شود به راحتی قضاوت کرد.
«جدایی نادر از سیمین» خوب بود که اسکار گرفت
به نظرم الان ورزش و هنر دو عامل اصلی و مهم معرفی ایران به جهان است. در هر کجای دنیا که باشی وقتی پرچم کشورت بالا می رود احساس سربلندی می کنی و به خودت می بالی. جشنواره و فستیوال های سینمایی هم همینطور هستند و باعث رونق و مطرح شدن کشورمان می شوند. من همان موقع که فیلم جدایی نادر از سیمین آقای اصغر فرهادی برنده سکار شد در یکی از روزنامه ها یادداشتی نوشتم. من نمی خواهم صرفا نظر خودم را بیان کنم اما وقتی همه دنیا فیلمی را می پسندند و به آن جایزه می دهند حتما کار خوبی است. به هر حال آنها تجربیات زیادی در زمینه سینما دارند و از لحاظ تکنیکی و تخصصی هم جدی به مسئله نگاه می کنند. وقتی فیلمی را در اسکار می پذیرند و به آن جایزه می دهند حتما خیلی واجد شرایط است. البته منتقدها که مکارشان انتقاد است حق دارند به مسائل جزئی پیله کنند و نقاط ضعف و قوت را بگویند چون کارشان این است و باید راجع به آن حرف بزنند. اما ماجرای ما و مردم عادی فرق می کند. همین که به سینما برویم و از فیلمی خوشمان بیاید و برای کسی تعریف کنیم خودش خیلی خوب است.
از گلزار و رادان تا انتظامی و مشایخی...
با خیلی از جوان های امروز سینما آشنایی دارم، آقای گلزار، آقای بهداد، آقای رادان، آقای کیانیان، آقای پرستویی و ... را می شناسم. از قدیمی ها هم که با آقای انتظامی و مشایخی و کشاورز ارتباط داریم. به نظرم خیلی از جوان های امروز سینما هم عشق و علاقه ای که ما به کارمان داشتیم را دارند. آنها برای کارشان زحمت می کشند و برای موفقیت تلاش می کنند. خوشبختانه الان فضا عوض شده و جوان ها می توانند علایقشان را دنبال کنند. آن موقع وارد شدن در کار هنر حالا په سینما و چه موسیقی خیلی مورد توجه نبود و حتی برخی از خانواده ها با آن مخالفت می کردند. اما الان هم خانواده ها هم عاشق سینما، موسیقی و هنر هستند و بچه هایشان را تشویق می کنند. مردم هم خیلی تا موقعی که طرف مطرح نشود از او استقبال نمی کردند. ولی خوشبختانه خانواده ما اصلا و ابدا مخالف نبودند و حتی مادرم تشویقم می کرد. تمام نامه هایی که طرفدارانم برایم می فرستادند را با حوصله جواب می داد. آن موقع عکس های من را در لاله زار و میدان توپخانه می فروختند، مادرم آنها را می خرید و برای طرفدارانم با مهر و امضای من می فرستاد. حتی چند دفتر داشت که اسم هوادارانم را در آنها یادداشت می کرد تا برایشان یک عکس را دوبار نفرستد. مردمی بودن به نظرم بستگی به وجود خود آدمها دارد . بعضی می توانند با مردم ارتباط خوب برقرار کنند و بعضی ها یک کم خودشان را می گیرند. البته شهرت و معروفیت خیلی ظرفیت می خواهد، اگر کسی جنبه نداشته باشد زود خودش را لو می دهد. وقتی چند نفر از تو تعریف و تمجید می کنند اگر بی ظرفیت باشی خودت را گم می کنی و کارهای عجیب و غریب انجام می دهی، وای به روزی که یک مملکت طرفدارت باشند. دیگر نباید دست از پا خطا کنی. مردم ما به همه چیز توجه می کنند. اگر صد هنر داشته باشی ولی کوچکترین لغزشی ازت سر بزند آن را می بییند و بقیه خوبی هایت را فراموش می کنند پس باید حواست را خیلی جمع کنی. این چیزها فرمول و کتاب هم ندارد باید خودت این منش ها را یاد بگیری و درست رفتار کنی.
به کیمیایی نامه نوشتم
فیلمنامه های زیادی به دستم می رسید. آقای کیمیایی هم پیشنهاد دادند تا در فیلمشان بازی کنم ولی آن هم نشد. مسعود کیمیایی برای فیلم «سربازهای جمعه» به من پیشنهاد داد و با هم صحبت کردیم. رویم نشد به ایشان بگویم در فیلمش بازی نمی کنم و از آنجاییکه قلمم بد نیست و می توانم به راحتی دست به قلم شوم برایشان متنی نوشتم و فکس کردم. البته جواب منفی من اسباب گله و ناراحتی هم شد. بعد از آن هم فکر نمی کردم دیگر کار کنم چون سن و سالم بالا رفته. حتی گاهی اوقات به کمک عصا راه می روم، ولی وقتی دوربین را می بینم عصایم را کنار می گذارم و حتی ممکن است بدوم. ضمن اینکه درگیر کارهای دیگر هم شدم. یک مدت من در گوشه حیاطمان یک شیرینی فروشی باز کردم و شیرینی فروش شدم ولی بعدش کلا خانه را فروختم و آنجا هم تعطیل شد. در این مدت خودم را مشغول کردم تا مسئله اصلی که سینما بود یادم برود ولی باز یادم افتاد.
کتاب خاطراتم آماده چاپ است
همیشه نوشتن را دوست داشتم، اما حالا دیگر دستم می لرزد و شاید این کار یک مقدار برایم سخت شده باشد. ولی با این حال مشغول آماده کردن کتاب خاطراتم هستم که آن را در 400 صفحه نوشته ام. فعلا حروفچینی شده و فکر نمی کنم از نظر مجوزهم مشکلی داشته باشد چون من در این کتاب راجع به هیچ کس حرف نزده ام. فقط درباره آنچه بر من گذشته نوشته ام. خوشبختانه خداوند این موهبت را نصیم کرده و مردم هنوز هم من را به یاد دارند ولی بعضی ها که خیلی در این کار تخصص داشتند و خبره و عاشق کارشان هم بودند فراموش شدند. این درد است، شهرت و معروفیت بعضی وقتها ایجاد ناراحتی هم می کند.
پژمان خیلی خوب بود
خیلی ها از من می پرسند حالا که در سینما بازی کردی ممکن است به تلویزیون هم بیایی ولی واقعیت این است که من اصلا راجع به این مسائل فکر نکردم. ولی به طور قطع وقتی آدم وارد بازار شود، پشت سر هم با پیشنهادهای مختلف روبرو می شود. اما فکر می کنم این ماجراها برای من خیلی دیر است. من دیگر نمی توانم خیلی در این رشته فعال باشم و مثلا یک سریال هم بازی کنم که سه سال طول بکشد. اصلا ممکن است این کشش و توانایی را نداشته باشم. البته خودم تلویزیون را دوست دارم و نگاه می کنم. سریال های خوبی هم پخش می کند مخصوصا چند وقت پیش که سریال «پژمان» را پخش می کردند خیلی دوست داشتم و آقای جمشیدی هم خوب و طبیعی بازی کرده بود. البته ممکن است در همین نقش اینقدر خوب ظاهر شده و در کارهای دیگر به این خوبی و روانی نتواند بازی کند ولی مشخص است که استعدادش را دارد.
بهروز خوشحال شد بازی کردم
چند روز پیش با بهروز حرف می زدم و می گفت خوشحال شدم که بازی کردی و خیلی احساساتی شد. همکارارن قدیمی خودم هم خیلی هایشان تلفن کردند و خوشحال شدند که من دوباره به سینما بازگشتم. شاید این را قبلا هم گفته باشم ولی من مانده ام که جوابگوی محبت مردم باشم و ادای دین کنم.
رانندگی در جاده چالوس و یک دنیا لذت
سفرهای خارجی را دوست دارم اما هر وقت که خیلی خسته هستم با اینکه نباید رانندگی کنم خودم پشت ماشین می نشینم و از جاده چالوس می روم و از هراز برمی گردم، رانندگی من را سر حال می کنم. اگر هم قرا باشد با دوستانم سفر کنم ترجیح می دهم خودم رانندگی کنم چون بعضی از دوستان می خواهند تند بروند و من هم اصلا دوست ندارم. به نظر من راه و جاده هم جزیی از مسافرت است و باید از آن لذت برد. این جمله که می گویند سفر آم دم را پخته می کند کاملا واقعیت دارد چون در سفر به بعضی مسائل بر می خوری که
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 642
#295
Posted: 21 Dec 2013 09:13
باید دیه صد بار مردن در این فیلمها را گرفت!
پاسخ حامد بهداد به درخواست دستمزد 180 میلیونی
چندی پیش در خبرها آمده بود که حامد بهداد برای بازی در فیلم جدید کاظم راستگفتار دستمزد ۱۸۰ میلیونی مطالبه کرده که اظهارات راستگفتار در مورد این گفته بهداد، واکنش این بازیگر را برانگیخته است
در پی انتشار درخواست حامد بهداد برای دریافت دستمزد 180 میلیون تومانی برای بازی در یک فیلم سینمایی و اعتراض کارگردان، حامد بهداد در پاسخ، یادداشتی را منتشر کرد.
بهداد در این یادداشت که با نام «یه انسان کامل و «نان خامهای»» نوشته، با اشاره به این گفته فیلمساز که «مگر دیه انسان کامل چه قدر است که دستمزد بازیگرش باشد» اظهار کرده است: «من حتی یک بار هم ایشان را زیارت نکردهام. طبق روال حرفهای پیشنهاد همکاری با ایشان را رد کردم، اما گویا نتیجه نامطلوب در پی سماجت، منجر به عصبیت خودشان گشته.»
این بازیگر سینما با اشاره به برخی فیلمهای این فیلمساز از جمله «داماد خوش قدم»، «زنان ونوسی، مردان مریخی»، »پسر تهرونی»، «عروس خوشقدم» و «نون خامهای»، گفته است: «سوال اینجاست که اسامی این فیلمها دقیقاً به کجای انسان کامل مربوط می شود که ایشان از آن دم میزند؟ میبایست دیه و تاوان صدبار مردن را برای شرکت دراین فیلمها دریافت.»
وی در ادامه پاسخ خود اضافه کرده است: «اصولاً بازیگران، کارهای خوب را اصطلاحاً سفید امضا میکنند و کارهای ضعیف را به بهانههایی رد میکنند. در کارنامه کاری بنده نقاط ضعیفی دیده میشود که میل ندارم به تعداد آنها اضافه کنم. این درست که شیوههای مودبانهتری برای رد درخواست به فیلمسازانی چنین وجود دارد که نظر واقعی مرا درباره کار خویش بداند. پس از منظر مادی نظرم را عنوان میکنم تا به روحیه کاسبکارانه دوستان که جنبندهتر از بخش فرهنگیشان است برنخورد. نیز از همکاران بازیگر خواهشمندم در پس پرده مراعات، نسبت سینماکارانی مشابه، پنهان نمانند.»
بهداد همچنین با پوزش از اینفیلمساز و اینکه ممکن است این یادداشت باعث رنجش او شود، بیان کرده است: «اینکه سایتهای زرد سینمایی چنین خبر پیش پاافتادهای را منتشر میکنند جای تعجب ندارد. این شغل ماست، اما جای تاسف است که رسانه ملی (تلویزیون) به خبری تا این حد نازل، دامن میزند و موضوع و مبلغ را جدی جلوه میدهد. جامعه لبریز از خشم و قضاوت است. شما کارشناس باشید. شایعه را شبیه گزارش، نمایش ندهید.»
خبرآنلاین
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
حکیم عمر خیام
*******
مردم فقط "یک بار" بايد بمونن تا موفق بشن،
ولى جمهوری اسلامی "هر بار" باید موفق بشه تا بمونه . . .
ارسالها: 24568
#296
Posted: 23 Dec 2013 22:23
«فرشتهها با هم میآیند» از نیمه گذشت
منوچهر محمدی- تهیهکننده این فیلم- در گفتوگویی با ایسنا با اعلام این مطلب بیان کرد: تدوین همزمان با فیلمبرداری در حال انجام است و ساخت موسیقی هم توسط مهیار علیزاده پیگیری میشود. او درباره تحویل نسخه اولیه این فیلم به دفتر جشنواره فجر گفت: هر بخشی از فیلم که آماده شود به دبیرخانه ارسال میشود تا فیلمبرداری آن تمام شود و بعد نسخه نهایی را ارسال کنیم. در «فرشتهها با هم میآیند» به کارگردانی حامد محمدی و تهیهکنندگی منوچهر محمدی (پدر حامد محمدی)، جواد عزتی، نازنین بیاتی، رضا ناجی و بهاره ریاحی بازیگران اصلی هستند. در خلاصه داستان این فیلم آمده است: «فرشتهها که بیایند حتما باید منتظر اتفاقاتی باشیم.»
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#297
Posted: 23 Dec 2013 22:26
حضور قابل توجه هنرمندان در مراسم ختم همسر بنیامین
مراسم سومین روز درگذشت همسر بنیامین بهادری خواننده پاپ عصر روز دوشنبه 2 دیماه در مرکز همایش های بین المللی سعادت آباد تهران وابسته به مسجد حضرت رسول (ص) برگزار شد.
به گزارش مهر، در این مراسم که اجرای آن بر عهده علی ضیا بود، حجت الاسلام ابوالقاسم شجاعی کارشناس مسائل دینی و حسن خلج مداح صاحبنام تهرانی به مناسبت همزمانی این مراسم با روز اربعین حسینی (ع) سخنرانی و مداحی کردند.
محمد اصفهانی خواننده هم در بخش پایانی این مراسم که با استقبال قابل توجه شهروندان تهرانی انجام شد، ضمن عرض تسلیت به مناسبت درگذشت زندهیاد نسیم حشمتی همسر بنیامین بهادری، قطعه "کاروان" با صدای غلامحسین بنان را بازخوانی کرد.
علی مرادخانی معاون هنری وزیر ارشاد، حجت الاسلام شهاب مرادی رییس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، حبیب کاشانی عضو شورای اسلامی شهر تهران، علی ترابی مدیرعامل انجمن موسیقی ایران، خشایار اعتمادی، فردوس حاجیان، حبیب محبیان، رضا یزدانی، محسن رجب پور، احسان خواجه امیری، نیما مسیحا، باربد بیات، امیر جعفری، محمدحسین توتونچیان، فرزاد فرزین، سهراب پاکزاد، محسن یگانه، فرزاد حسنی، محمد علیزاده، زانیار خسروی، شهاب رمضان، حمید حامی، مرتضی پاشایی، شهرام شکوهی، ایلیا منفرد، جلیل فرجاد، سام درخشانی، حسین فرحبخش، روزبه بمانی، مهدی یراحی، همایون نصیری، حمید ماهی صفت، حسن ریوندی، سامان گوران، حمید خندان، سیامک اشعریون، مجید خراط ها، علی ثابت، هادی کاظمی، امید حاجیلی، علی لهراسبی، گروه موسیقی رستاک، دارا دارایی از جمله هنرمندانی بودند که در این مراسم حضور داشتند.
مراسم بزرگداشت هفتمین روز درگذشت زندهیاد نسیم حشمتی جمعه 6 دیماه از ساعت 18 تا 19:30 در مسجد جامع شهرک غرب برگزار می شود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#298
Posted: 23 Dec 2013 22:29
فیلمبرداری «سایه روشن» تمام شد
فیلمبرداری فیلم جدید فرزاد موتمن برای ارایه به جشنوارهی فیلم فجر تمام شد.
فیلمبرداری «سایه روشن» به کارگردانی فرزاد موتمن و تهیهکنندگی سید جمال ساداتیان اول دیماه به پایان رسید.
موتمن با اعلام این مطلب همچنین گفت: نسخهای از فیلم «سایه روشن» برای بازبینی توسط هیات انتخاب به دفتر جشنواره فیلم فجر ارسال شده است، اما به دلیل آنکه فیلمبرداری به تازگی تمام شده فیلم به طور کامل فرستاده نشده و یکی دو صحنه کم داشته است.
«سایه روشن» داستان مرد میانسالی به نام رامین است که دچار فراموشی شده و خانمی به او کمک میکند که حافظهاش را به دست آورد.
این فیلم یک تریلر عاشقانه است که روایتی غیر خطی دارد و محمدرضا فروتن، شقایق فراهانی، الهه استیری و سونیا اسپهروم در آن به ایفای نقش میپردازند.
«سایه روشن» به تهیهکنندگی سید جمال ساداتیان ساخته شده است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 12930
#299
Posted: 28 Dec 2013 22:02
اسرار خواندنی از سینمای ایران!
1.سعید سهیلی اویل دهه 80 قصد ساخت فیلم برهنه را داشت اما مسئولان با این نام موافقت نکردند. سهیلی که نمی توانست کلمه برهنه را از اسم فیلمش حذف کند پس از چند روز عنوان شب برهنه را برای آن برگزید.
2 . نام شناسنامه ای سیاوش طهمورث ، حسن طهمورث نیا است.
3 . کمال تبریزی تصمیم گرفت برای جلوگیری از تنش تا قبل از نمایش مارمولک هیچ کدام از عکس های پرویز پرستویی با لباس روحانی در اختیار مطبوعات قرار نگیرد و در حقیقت ماجرای این فیلم چند ماه پس از ساخت و در جشنواره فیلم فجر لو رفت.
4 . رامبد جوان چند سالی از بازیگری کنار کشید و سرگرم کسب درآمد در یک شرکت تبلیغاتی شد.
5 . محمد رضا شریفی نیا از جمله چهره هایی است که مسئولان صدا و سیما مخالف انجام هر گونه مصاحبه ای با او هستند . شریفی نیا از گزینه های حضور در شب شیشه ای هم بود اما مسوولان مربوطه از رشیدپور خواستند تا حتی به اسم او هم اشاره ای نکند.
6 . پگاه آهنگرانی بازیگر دختری با کفش های کتانی از فعالان ستاد انتخابی دکتر معین در آخرین دوره انتخابات ریاست جمهوری بود.
7 . مهدی فخیم زاده پس از فروش استثنایی خواستگاری تصمیم گرفت خودش روی فیلم های جدیدش سرمایه گذاری کند و بلافاصله دو فیلم ساده لوح و شتابزده را ساخت اما مافیای سینمای ایران کاری کرد که هر دو فیلم او در شرایط نامناسب اکران شوند و از نظر مالی متضرر شود.
8 . داریوش کاردان و مهران مدیری زمانی عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند اما حالا سایه هم را با تیر می زنند و حتی حاضر نیستند در یک مناظره تلویزیونی کنار هم بنشینند.
9 . پدر هدیه تهرانی سال 78 با حضور در دفتر یکی از مجلات مطالب تندی را علیه همسر سابق خود و همین طور دخترش بر زبان آورد و پیش بینی می شد او به این جریان خبری ادامه دهد اما گویا مذاکرات هدیه با پدرش باعث شد او ارتباط خود را با مطبوعات قطع کند..
10 . اگر بودجه و حوصله اجازه می داد مسعود ده نمکی چند روز پیش از آغاز تولید اخراجی ها قطعا هنرپیشه نقش مجید سوزوکی را تغییر می داد اما این اتفاق رخ نداد و کامبیز دیر باز گرچه اصلی ترین نقش اخراجی ها را بازی کرد اما حضورش زیر سایه اکبر عبدی ، امین حیایی، شریفی نیا ، ارژنگ امیر فضلی و ... قرار گرفت.
11 . مسعود کیمیایی یکبار به عنوان تهیه کننده سرمایه گذاری فیلمی از داریوش مهرجویی را بر عهده گرفت و دست بر قضا این فیلم به کم فروش ترین فیلم دوران سینمایی مهرجویی تبدیل شد.
12 . شاهد احمدلو زمانی که یک کودک بود همراه با پدرش سر صحنه فیلم های پدرش سر صحنه فیلم های مسعود کیمیایی می رفت و به همین دلیل عاشق سینما شد و در فیلم دندار مار یک نقش نسبتا طولانی را بازی کرد.
13 . فیلم نقاب تا اواسط تولید پوکر نام داشت اما با اخطار مسوولان وقت وزارت ارشاد و حذف قسمت هایی از فیلمنامه کاظم راست گفتار نام آن را به نقاب تغییر داد.
14 . ایرج نوذری و امیر تاجیک سال 83 و در بحبوحه تولید یک فیلم سینمایی که هنوز به اکران عمومی در نیامده به شدت با یکدیگر در گیر شدند تا جایی که حاضران در صحنه فیلمبرداری تصور کردند این درگیری مربوط به یکی از صحنه های فیلم است و به تشویق این دو پرداختند.
15 . ثریا قاسمی متولد سال 1319 از معدود بازیگران سالهای پس از انقلاب است که در ابتدای دهه 40 موفق به دریافت مدرک لیسانس شد. او لیسانسیه زبان انگلیسی است.
16 . جمشید مشایخی در خلوت خودش شعر می گوید اما این سروده ها را قفط با همسرش در میان می گذارد .
17 . جمشید هاشم پور تا یک سال پیش تنها بازیگر سینمای ایران بود که تلفن همراه نداشت و معتقد بود که اعصابش را به هم می ریزد. او به اصرار اعضای خانواده اش مدتی است به جمع موبایل داران پیوسته است.
18 . ناصر چشم آذر هنگامی که فیلم ساحره برای روزنامه نگاران و منتقدان سینما در حال پخش بود شروع به داد و فریاد کرد و خواستار دستمزد خود شد. کارگردان این فیلم ضمن پرداخت دستمزد موسیقی او را از این فیلم حذف کرد و از بابک بیات خواست تا موسیقی جدیدی برای آن بسازد.
19 . اکبر عبدی آنقدر خانواده دوست است که تمام اعضای خانواده اش را در یک آپارتمان مستقر کرده است.
20 . غلامحسین لطفی بازیگر سینما و تلویزیون به دلیل ضعف مالی طی دوران نوجوانی اش در یکی از
سینماهای شهر قزوین به عنوان کنترلچی مشغول فعالیت شد.
21 . محمود پاک نیت و مهوش صبرکن گرچه زوج هنری خوشبختی هستند اما برای پذیرش پیشنهادات بازی کاملاً مستقل عمل می کنند و تا حالا برای حضور در هیچ پروژه ای یکدیگر را تحمیل یا حتی توصیه نکرده اند.
22 . نیکی کریمی تعداد از عکس های دوران کودکی اش را به داریوش مهرجویی داد تا در چند سکانس از فیلم پری از آنها استفاده کند.
23 . علی حاتمی اولین کسی بود که متوجه بیماری سرطان خود شد اما طوری رفتار کرد که هیچ کدام از اطرافیانش متوجه این موضوع نشوند.
24 . مهناز افشار یکی از گزینه های فریدون جیرانی برای حضور در پارک وی بود اما چون با پروژه دیگری قرارداد بسته بود علی رغم میل باطنی اش نتوانست همکاری با فریدون جیرانی را آغاز کند.
25 . لعیا زنگنه اولین بازیگری بود که پس از پایان بازی در یکی از فیلم هایش به دادگاه مراجعه کرد و از دست بازیگر نقش مقابلش رسما شکایت کرد.
26 . عباس کیارستمی گرچه سالهاست مطابق خارجی ها فیلم می سازد اما عاشق زندگی سنتی است و خوردن غذاهای ایرانی را به خوراکی های فرنگی ترجیح می دهد.
27 . هم همسر اول بهروز افخمی از هنرمندان سینما بود( ناهید طلوع ) و هم همسر دوم او( مرجان شیرمحمدی ).
28 . اردلان شجاع کاوه بازیگر سریال چارخونه یکی از اساتید رشته بازیگری در دانشگاه است. شجاع کاوه خودش فوق لیسانس تئاتر است.
29 . میترا حجار بازیگری است که ماه هاست ایران را ترک کرده، مدتی است در شبکه جام جم به عنوان مجری فعالیت می کرد اما چون بازیگری سینما را دوست داشت قید تلویزیون را زد .
30 . محمدرضا فروتن که خودش شاگرد کیومرث پوراحمد می دانست در پشت صحنه فیلم اتوبوس شب با یکی از عوامل فیلم درگیر شد و پور احمد را از حرکت خود بسیار ناراحت کرد.
31 . ابولفضل پورعرب تا کنون سه بار زندگی مشترک تشکیل داده اما متاسفانه در هر سه مورد به بن بست رسیده است.
32 . حسین پناهی در سال های پایانی زندگی اش وضعیت مالی مناسبی نداشت. با درگذشت او پرویز پرستویی یکی از چهر هایی بود که به صورت مخفیانه قسمت عمده ای از هزینه های برگزاری مراسم بزرگداشت دوست قدیمی خود را تقبل کرد.
33 . امین تارخ در آخرین روزهای فیلمبرداری پرونده هاوانا با علیرضا رئیسان کارگردان این فیلم دچار اختلاف شد و به همین دلیل در چند جلسه پایانی فیلمبرداری پرونده هاوانا غایب بود.
34 . مهران مدیری که به همراه گروهی از بازیگران ساعت خوش ممنوع الفعالیت شد طی پنج سال دوری از هنر چاره ای جز حضور در شغل آزاد که با روحیات او همخوانی نداشت پیدا نکرد.
35 . فتحعلی اویسی گرچه در امریکا مدرک کارگردانی سینما گرفته و سازنده فیلم پرفروشی مثل مریم و میتیل هم بوده اما سال هاست فیلم جدیدی نساخته.
36 . سعید امیر سلیمانی سال ها پیش فیلمی ساخت به نام چون ابر در بهاران که در آن برای کمند و سپند نقش هایی در نظر گرفت . ولی چون فروشی نکرد دیگر فیلمی نساخت.
37 . مجید مجیدی که به عنوان بازیگر وارد سینما شد حالابه کارگردانی مطح تبدیل شده حدود دو سال در جبهه حضور داشت اما هرگز دوست ندارد به خاطرات آن دوران اشاره کند.
38 . رخشان بنی اعتماد در سال 61 به عنوان دستیار کارگردان در پروژه آفتاب نشین ها حضور داشت اما با گذشت زمان بنی اعتماد نسبت به کارگردان آن فیلم صاحب اعتبار بیشتری شد .
39 . علی مصفا در آغاز اکران فیلم پارتی با تماسهای تهدیدآمیزی از سوی افرادی که خود را متعلق به گروه های فشار می دانستند مواجه شد و دلهره زیادی را تحمل کرد اما خوشبختانه همه چیز یه خیر گذشت .
40 . سعید راد پسر مهربانی دارد که در کانادا اقامت دارد . جالب است بدانید چند سال پیش فرزند او به مناسب سالروز تولد پدرش یک بلیت رفت و برگشت هواپیما را برای سعید را ارسال کرد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#300
Posted: 30 Dec 2013 01:55
پیام عاشقانه و زیبای شهاب حسینی به همسرش در فیس بوک بخاطر تولدش
شهاب حسینی تولد همسرش را در فیسبوک تبریک گفت. شهاب حسینی، بازیگر سینما و تلویزیون تولد همسرش را در صفحه شخصی خود در فیسبوک تبریک گفت.
به گزارش سینما خبر ، شهاب حسینی، بازیگر سینما و تلویزیون تولد همسرش را در صفحه شخصی خود در فیسبوک تبریک گفت. در این پیام آمده است:
با عشق میشود گفت سلام، حال کسی را پرسید، به گلهای باغچه آب داد و اصلا نگران نبود. این عشق از کجا آمده که معجزه میکند.
با عشق میشود به خدا رسید از همین خیابان با همین خنکای شبانگاهی که از سمت این زمستان میوزد.
با عشق میشود گفت سلام، حال کسی را پرسید، به گلهای باغچه آب داد و اصلا نگران نبود. این عشق از کجا آمده که معجزه میکند. بوی سیب میدهد و عطر گل محمدی. یک جور اعتماد به تمام کائنات. انگار همه عاشقانهها همصدا شدهاند تا ضربان قلب تو را تنظیم کنند و لرزش دست و دل مرا.
با عشق میشود در شب میلاد تو در آسمان، قرص کامل ماه را به فنجان چای مهمان کرد. من عاشقم. تو خود عشقی. پس بیدلیل نیست که امشب میشود به خدا رسید ...
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟