ارسالها: 24568
#351
Posted: 23 Mar 2014 23:05
شروع خوب سینمای ایران در سال ۹۳
گیشه فیلم های روی پرده تا ۲ فروردین
سینمای ایران سال ۹۳ را خوب آغاز کرد. سینمایی که به لطف اکران «معراجی ها» و در روزهای پایانی سال «طبقه حساس» توانست اسفند ۹۲ را هم پررونق سپری کند.
به گزارش بانی فیلم، با وجودیکه فیلم مسعود ده نمکی نسبت به یک ماه قبل با افت گیشه روبرو شده و این روزها بعد از «طبقه حساس» در رتبه دوم فروش روزانه قرار گرفته اما همچنان پرفروش ترین فیلم سال ۹۳ است. فیلمی که در شهرستان ها هم فروش فوق العاده ای دارد. فروش «چ» و «خط ویژه» نیز با افزایش روبرو بوده و مثل فیلم کمال تبریزی گیشه شان رو به رشد است. ناگفته نماند فیلم حاتمی کیا البته دیرتر از بقیه فیلم ها (یک هفته مانده به عید) اکران شده است. در این میان فیلم «با دیگران» که به سرگروهی سینما فرهنگ همزمان با آخرین روزهای سال ۹۲ روی پرده رفته در رقابت با ۴ فیلم دیگر تماشاگر کمتری داشته است.
آمار فروش فیلم های روی پرده در تهران تا پایان روز شنبه (۹۳/۱/۲) به شرح زیر است:
معراجی ها- فروش شنبه: ۴۰ میلیون ، فروش کل: ۸۵۰ میلیون تومان
طبقه حساس- فروش شنبه: ۶۵ میلیون ، فروش کل: ۶۲۰ میلیون تومان
خط ویژه - فروش شنبه: ۲۳ میلیون ، فروش کل: ۲۴۰ میلیون تومان
چ - فروش شنبه: ۳۰ میلیون ، فروش کل: ۱۶۰ میلیون تومان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 61
#352
Posted: 24 Mar 2014 01:33
محمدعلی کشاورز: «آنتونی کویین» گفت هنرمند نباید دنبال پول بدود
کشاورز در دیداری نوروزی از خاطرات خود با آنتونی کوئین و همبازی شدن با او در فیلم سینمایی «کاروان» گفت و در نهایت گفت که بزرگترین منتقدان او مردم بوده*اند.
تمام حقایق بزرگ در ابتدا
توهین به مقدسات
نامیده میشوند.
ارسالها: 24568
#354
Posted: 29 Mar 2014 19:21
احتمال اکران «کالسکه» معیریان در اکران دوم نوروز
تهیهکننده «کالسکه» گفت: گفتوگوهایی برای نمایش این فیلم در اکران دوم نوروز انجام شده که
زمان دقیق آن پس از تعطیلات ایام نوروز مشخص میشود.
محسن وزیری تهیهکننده «کالسکه» در گفتوگو با تسنیم، گفت: احتمال اکران فیلم «کالسکه» به کارگردانی آرش معیریان در اکران دوم نوروز وجود دارد.
وی افزود: گفتوگوهایی برای نمایش این فیلم در اکران دوم نوروز انجام شده که به دنبال سرگروه برای نمایش هستیم تا در صورت امکان این فیلم در اکران دوم نمایش داده شود.
وزیری اضافه کرد: تلاش ما این است که نمایش «کالسکه» به زودی انجام شود اما زمان دقیق آن پس از ایام نوروز مشخص میشود.
در «کالسکه» بازیگرانی چون دانیال عبادی، بهنوش بختیاری و مهران غفوریان ایفای نقش کردند.
«کالسکه» قصه کشمکش و چالشهای بین یک زوج جوان است بر سر اینکه در وطن بمانند یا مهاجرت کنند، ضمن اینکه شرایط اقامت در یک کشور دیگر برای آنان فراهم شده است. در این میان مسائل تازه ای مطرح می شود که موضوع را به سمت و سوی دیگری سوق میدهد.
متن این فیلم از آرش اسد است و توسط آرش برهانی و قربان محمد پور بازنویسی شده است. دانیال عبادی، پریناز ایزدیار، بهنوش بختیاری و مهران غفوریان بازیگرانی هستند که برای بازی در فیلم تازه آرش معیریان قرارداد بستهاند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#355
Posted: 29 Mar 2014 19:24
فروش ۱۰۰ میلیونی «چ» در سینما آزادی
فروش «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا در سینما آزادی به ۱۰۰ میلیون تومان رسید.
رضا سعیدیپور در گفتوگو با ایسنا، با اعلام این خبر بیان کرد: فروش «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا در دو هفته گذشته در سینما آزادی بسیار خوب بوده و تاکنون این فیلم تنها در سینما آزادی 100 میلیون تومان بلیت فروخته است.
وی ادامه داد: علاوه بر «چ»، فروش «معراجیها» به کارگردانی مسعود دهنمکی نیز در دو - سه روز گذشته مجددا افزایش یافته است.
مدیر سینما آزادی در پایان با ابراز امیدواری از ادامهدار بودن استقبال مردم از فیلمهای به نمایش درآمده در این سینما گفت: در تعطیلات نوروز این سینما هر شب به دلیل استقبال گسترده مخاطبان برای سه فیلم «معراجیها»، «چ» و «طبقه حساس» سانس فوقالعاده دارد و اکثر شبها این سانسهای فوقالعاده تا چهار و نیم صبح ادامه دارند.
به گزارش ایسنا، بر اساس اعلام منصور لشکری (تهیهکننده فیلم سینمایی «خط ویژه») این فیلم نیز سه شنبه شب (پنجم فروردینماه) در سینما آزادی دو سانس ویژه داشته که علاقهمندان تا چهار صبح به تماشای این فیلم نشسته بودند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#356
Posted: 29 Mar 2014 19:27
ارزيابي فيلم هاي شاخص ايراني در سال ۱۳۹۲
پرويز نوري- وقتي مي خواهيم به پرونده يک سال گذشته سينماي خودمان نگاه کنيم، هم چنان با افسوس و اندوه مواجه مي شويم. در ميان آن همه فيلم ريز و درشت که در سينماهاي ما به نمايش در آمد، شايد بتوان به کم تر از ده فيلم قابل تأمل دست پيدا کرد. و اين دردناک است. سينمايي که مي توانست بيش از آن چه تصور شود آثار پُر ارزش خلق سازد. نه فقط از لحاظ ارزش هاي هنري و فرهنگي بلکه به جهت ارضاي ذوق و خواسته هاي مخاطبان هم در جا زده است. به هر روي، سال که پايان رسيده موقعيتي است تا به مهم ترين فيلم هاي نمايش داده شده، نظري موجز بيافکنيم.
دربند
به راحتي مي توان گفت که فيلم پرويز شهبازي، فيلم زمان حال است. در آن به دنيايي چشم مي دوزد که پوشيده از دروغ و ريا و تباهي و فريب، و دست آخر شايد که خير ـ شر باشد. دو دختر دانشجوي فيلم (نازنين بياتي و پگاه آهنگراني) دو روي يک سکه اند. يکي نمايي از خير و ديگري نشانه اي از شر را ترسيم مي سازد. هر دوي آن ها در فضايي تنگ گرفتار آمده اند اما هيچ يک نمي خواهد ديگري را نجات دهد زيرا نيکي و بدي را نمي شود از هم جدا کرد. فيلم شهبازي نمايشي از واقعيت و تخيل، اميد و نوميدي و دربند و رهايي است.
آسمان زرد کم عمق
خصوصيت بارز فيلم بهرام توکلي کشف شخصيت هاست، شخصيت هايي که در راه رسيدن به رهايي، به خوش بختي يا به طور کامل به ايده آل هاي خويش درمانده اند. يا در حقيقت، در فضاي تيره و تار زندگي گم شده اند. فيلم ساز اين بار هم مانند «اين جا بدون من» ما را به ابعاد فکري تازه و غير منتظره اي مي برد و ذهن و قلب را توأمان با ماجرايي غم آلود و پيچيده درگير مي سازد. فيلم در فضاي يک خانه در هم شکسته آغاز مي شود و ما را با دو شخصيت اصلي «مهران» (صابر ابر) و «غزل» (ترانه عليدوستي) که گويي مي خواهند زندگي به هم ريخته اي را دوباره سر و سامان دهند، آشنا مي کند. پس از طي مسير پُر پيچ و خم به همان خانه باز مي گرديم که در حال فروپاشي و انهدام و تخريب است. توکلي ما را به درون ذهن شخصيت هايش مي کشاند و به شيوه اي احساس برانگيز و تأثر بار، تصويري از شکنندگي پيوندها و رابطه ها به دست مي دهد.
هيس! دخترها فرياد نمي زنند
ساختار و ترکيب داستان پردازي يک ملودرام در سينما در سال هاي اخير تغيير چنداني نکرده است. آن قوانين و اصول کلاسيک ديرينه را مي توان آشکارا در يک ملودرام ـ به هر نوع ـ مشاهده کرد. ملودرام هايي امروز ساخته مي شود که در آن ها به همان نشانه هاي سبک داستان گويي و روابط شخصيت هاي اين گونه فيلم ها در قديم الايام برخورد مي کنيم. ملودرام غليظ و سوزناک پوران درخشنده درباره موضوع آزار جنسي کودکان ـ که از همان انواع ملودرام هاي اشک انگيز و غم آلود است ـ استخوان بندي و پيوندهاي درام آشناي نسبتاً خوبي دارد و تا حدودي هم روي مخاطب تأثير مي گذارد. اين ملودرام با تأکيد روي شخصيت زني که آزار جنسي در دوران کودکي تأثيري عميق در او باقي نهاده و سبب شده مرتکب جنايت شود، تکيه بر موضوعي لبريز از تحريک و تحرک دارد. فيلم ساز مي کوشد قصه خود را بيش از آنکه مستقيم و سرراست بازگو کند، به طرزي اخلاقي و پيام دار مطرح سازد. با اين حال و با همه توجه به ملودرام هاي معمول، خصوصاً در بخش هاي پاياني و تلاش يک وکيل (مريلا زارعي) براي نجات جان زن جوان (طناز طباطبايي) از قصاص، به سبک و روال فيلم هاي هندي و ترکي رو مي آورد مثل جست و جوي آن شاهد معتاد و دستگيري اش و مکث هاي طولاني در بيمارستان اما پايان فيلم غير منتظره و دور از کليشه هاست. «هيس! دخترها فرياد نمي زنند» به نسبت کارهاي قبلي پوران درخشنده گامي به پيش است.
روز روشن
مشخصه اصلي اولين ساخته حسين شهابي زمان و مکان محدود قصه است که در يک روز کامل مي گذرد. بيش ترين ـ و شايد تقريباً تمامي ـ ماجراها در يک ماشين و در خيابان هاي شهر رخ مي دهد. هر چند اساس موضوع بر «قصاص» استوار است که موضوعي چندان بکر نيست ليکن فيلم از چنين مضموني فراتر مي رود و آن رابطه ميان زن با مردي است که بايد قصاص شود. شهابي به خوبي از يک فضاي روشن شهري، به بطن تاريکي و تيرگي انسان ها نفوذ مي کند و شخصيت زن (با بازي سنجيده پانته آ بهرام) در انتهاي راه به تاريکي مطلق مي رسد و در مي يابد مردش به او خيانت کرده است (يا اين چنين احساس مي شود).
برف روي کاج ها
معلوم بود که موضوع و تم فيلم هاي اصغر فرهادي روي خيلي از فيلم سازهاي ما تأثير باقي خواهد گذارد. تم جدايي و خيانت و دروغ با «چهارشنبه سوري» او شکل گرفت و بعد به «جدايي نادر از سيمين» رسيد که شايد موکد و کامل شده باشد. اين تأثير به طور خود آگاه (يا ناخودآگاه) روي اولين ساخته بازيگر فيلم اش پيمان معادي، کاملاً محسوس است. با اين حال، معادي سعي بسيار بر آن داشته تا موضوع را شايد به جهت پرداخت از تأثير آثار مشابه اش دور نگه دارد. اول انتخاب طريقه سياه و سفيد است، و ديگر ترسيم آدم ها در يک زندگي خاکستري و همين روش در پاره اي از لحظات (خاصه هنگام بارش برف به روي درختان کاج) احساس تلخ و نوميدانه از زندگي يک زن تنها را به خوبي القا مي سازد. امتياز اصلي فيلم البته بازي عميق مهناز افشار است.
گذشته
شايد بايد اين فيلم اصغر فرهادي را ختم سه گانه او دانست [بعد از «چهارشنبه سوري» و «جدايي نادر از سيمين»] که کماکان به همان مضامين عدم تفاهم و جدايي و بحران و البته دروغ در زندگي هاي زناشويي رو کرده است.
تفاوت «گذشته» با ديگر فيلم هايش در نوع زندگي هايي است که اين بار به دور از زن با شوهر از هم پاشيده شده اند. حضور شوهر ايراني (علي مصفا) که به پاريس آمده تا از همسر فرانسوي اش (برنيس بژو) جدا شود، از همان دقايق نخست ديدار جنگ ميان آن دو آغاز مي گردد. به مانند «جدايي»، فرهادي اين جا هم موقعيت هايي ساده اما خطير را ايجاد مي سازد که در زير آن، واقعيات تلخي نهفته است و ما را با چالشي از گذشته به حال رو به رو مي کند بي آنکه هرگز بتوانيم روي آن کنترلي داشته باشيم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 12930
#357
Posted: 30 Mar 2014 05:15
حمید مهرآرا، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون ایران درگذشت
حمید مهرآرا، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون ایران روز جمعه، هشتم فروردین در سن ۷۱ سالگی در تهران درگذشت.
گفته شده که علت مرگ آقای مهرآرا بیماری دیابت بوده که سالها به آن مبتلا بوده و حدود دو سال پیش بر اثر پیشرفت این بیماری مجبور شدند، پای او را قطع کنند. بیماری او به قدری شدت یافت که چند ماه پیش پای دیگر او را نیز قطع کردند.
مهرآرا در نقش های فرعی زیادی در سینما بازی کرده بود، اما چهره او بیشتر از طریق تله تئاترها و مجموعههای تلویزیونی مانند امیرکبیر، آرایشگاه زیبا، پهلوانان نمی میرند و روزگار جوانی شناخته می شد.
پیروزی شیکاگو از مشهورترین کارهای صحنهای حمید مهرآرا بود که در سال ۱۳۷۰ در کنار داود رشیدی نقش آفرینی کرد.
قرار است مراسم تشییع پیکر حمید مهرآرا روز یکشنبه، دهم فروردین ماه در تهران برگزار شود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#359
Posted: 6 Apr 2014 04:21
بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایران به انتخاب فیلمسازان ایرانی
بیست و هشتمین دوره جشنواره بین المللی فریبورگ در سوئیس، برنامه ویژه ای را در ستایش از سینمای ایران تدارک دیده است.
تیری ژوبن، مدیر جشنواره که شیفته سینمای ایران است از پانزده فیلمساز ایرانی خواسته تا بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایران را انتخاب کنند. فیلم های منتخب این روزها در جشنواره فریبورگ به نمایش درمی آیند و برخی دیگر از آنها در جشنواره ادینبورگ در ماه ژوئن نمایش خواهند داشت.
مانیا اکبری، کاوه بختیاری، بهرام بیضائی، اصغر فرهادی، سپیده فارسی، محمود غفاری،بهمن قبادی، محسن مخملباف، شهرام مکری، امیر نادری، جعفر پناهی، شیرین نشاط، رفیع پیتز و محمد رسول اف پانزده فیلمسازی هستند که در این نظرسنجی شرکت کرده اند. مدیر جشنواره می گوید که از برخی دیگر از فیلمسازان ایرانی هم خواسته است تا در این رای گیری شرکت کنند، اما آنها انتخاب سه فیلم را غیرممکن دانسته یا از عدم انتخاب فیلم های برخی از همکارانشان که می تواند سبب دلخوری شود، هراس داشته اند.
گاو ساخته داریوش مهرجویی، با پنج رای، در راس این انتخاب قرار گرفته است. بهرام بیضائی، کاوه بختیاری، اصغر فرهادی، جعفر پناهی و شیرین نشاط این فیلم را در میان انتخاب های خود قرار داده اند.
کاوه بختیاری، فیلمساز ایرانی ساکن سوئیس درباره گاو می نویسد:«برای برخی گاو سرآغاز موج نوی سینمای ایران است، برخی دیگر آن را نوعی نئورئالیسم ایرانی می دانند و گروه سوم آن را بیانیه ای سیاسی علیه رژیم شاه به شمار می آورند. اما برای من جذاب ترین مساله این است: چطور یک نفر می تواند واقعیت زندگی خودش را تحمل کند؟»
سه فیلم چهار رای آورده اند: یک اتفاق ساده و طبیعت بی جان ساخته های سهراب شهید ثالث و دونده ساخته امیر نادری. نادری درباره انتخابش، یک اتفاق ساده، می نویسد:«حقیقتاً سهراب شهید ثالث پدر سینمای مدرن ایران است. اگر یک اتفاق ساده را از سینمای ما حذف کنید، یکی از ستون های محکم سینمای ایران را نابود کرده اید. ما از فیلم های او بسیار آموختیم و درباره سینمای او به نسل بعد یاد دادیم. سینمای ایرانی که امروز داریم مدیون اوست.»
خانه سیاه است ساخته فروغ فرخزاد، اون شب که بارون اومد( کامران شیردل) و کلوز آپ(عباس کیارستمی) فیلم هایی هستند که سه رای آورده اند و خشت و آئینه (ابراهیم گلستان) و شب قوزی(فرخ غفاری) دو رای دارند.
حاجی آقا اکتور سینما(اوانس اوهانیان)،جنوب شهر(فرخ غفاری)،سه قاپ(زکریا هاشمی)، چشمه(آربی اوانسیان)، پ مثل پلیکان(پرویز کیمیاوی)،رگبار(بهرام بیضائی)، تنگنا(امیر نادری)، مسافر(عباس کیارستمی)، کندو(فریدون گله)،باغ سنگی(پرویز کیمیاوی)،مرگ یزدگرد(بهرام بیضائی)، خانه دوست کجاست(عباس کیارستمی)، آب باد خاک(امیر نادری)،هامون(داریوش مهرجویی)، گبه (محسن مخلباف)، نفس عمیق (پرویز شهبازی)، چند کیلو خرما برای مراسم تدفین(سامان سالور) و جدایی نادر از سیمین(اصغر فرهادی) دیگر فیلم های برگزیده این مجموعه هستند.
بهرام بیضائی بیش از سه فیلم انتخاب کرده و فیلم های انتخابی اش عبارتند از: گاو، طبیعت بی جان، دونده، خانه سیاه است،اون شب که بارون اومد، خشت و آئینه، حاج آقا اکتور سینما و چشمه. بیضائی درباره حاج آقا اکتور سینما می نویسد:«اگر باید فقط یک فیلم انتخاب می کردم، انتخاب من این فیلم بود. به این دلیل که اولین است و از همین ابتدا درباره سینما حرف می زند. درباره کارگردانی است که به دنبال موضوع می گردد و در برابر حاجی آقا که علیه سینماست، با مشکل مواجه می شود. هشتاد و چهار سال بعد سینمای ایران هنوز با همین مشکل روبروست.»
اصغر فرهادی سه فیلم گاو، مرگ یزدگرد و هامون را انتخاب کرده، و شیرین نشاط ،گاو،طبیعت بی جان و خانه سیاه است را در فهرست خود قرار داده است. امیر نادری تنها یک اتفاق ساده را انتخاب کرده و محسن مخملباف تنها دو فیلم نادری(دونده و آب باد خاک) را برگزیده است.
در میان فیلمسازان نسل بعدتر، مانیا اکبری، یک اتفاق ساده، خانه سیاه است و خشت و آئینه را انتخاب کرده و شهرام مکری، کلوزآپ، تنگنا و نفس عمیق را برگزیده است. مکری درباره نفس عمیق می نویسد:«فیلم تصویری از نسل جوان ایران است، نسلی عقیم و تلخ که تا پیش از این فیلم به سینمای ایران راه نیافته بود. جوانان با قهرمان فیلم همذات پنداری می کنند در حالی که پیرترها فیلم را درک نمی کنند. من جزو همین نسل جوان بودم و از فیلم حمایت کردم. اگر می خواهید این نسل را ببینید، این فیلم را تماشا کنید.»
بهمن قبادی، دونده، خانه دوست کجاست و گبه را برگزیده و درباره گبه می نویسد:«من نمی توانم فرهنگم را بدون این اثر با این زبان ویژه سینمایی اش تصور کنم. شیوه ای که در این فیلم تصویر با موسیقی می آمیزد دوست دارم.»
محمد رسول اف هم که فیلم آخرش در بخش مسابقه جشنواره فریبورگ نمایش داده می شود، سه فیلم اون شب که بارون اومد، طبیعت بی جان و جنوب شهر را انتخاب کرده است.
برخی از این فیلم ها از جمله مرگ یزدگرد، پس از دهه ها برای اولین بار در اروپا به نمایش گذاشته می شوند.
جلسه نقد و بررسی سینمای ایران هم با حضور دو فیلمساز، شهرام مکری و مانیا اکبری، و دو منتقد، محمد عبدی و احسان خوشبخت و همچنین یک فیلمنامه نویس، زهره احمدپور سامانی( فیلمنامه نویس گربه و ماهی) برگزار می شود.
جشنواره فریبورگ تا روز یکشنبه ششم آوریل ادامه خواهد داشت.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#360
Posted: 6 Apr 2014 04:28
محمدرضا گلزار :مریضی اول شدن داشتم
روزنامه ایران : در مسیر جادهای پر پیچ و خم تا کنار ساحلی آرام در حرکت بودیم که سر صحبت را باز کرد.یک روز مثل همین روزهای اول بهار بود گفت: «رضا! بیا با هم یک بند موسیقی راه بیندازیم، اطمینان دارم موفق میشویم» پیام این دو جمله کوتاه را گفت، دو جمله که انگار باید گفته میشد تا زندگی هردویمان در جادهای تازه حرکت آغاز کند.> «محمدرضا گلزار» بازیگر سینمای ایران با این سخنان گفتوگو با «ایران» را آغاز کرد.گفتوگویی که در دفتر کار وی میان دقایقی شکل گرفت که گویی او صادقانه از خود، موفقیتها، اشتباهها، گلهمندیها، سینما و حاشیههایی که سایه به سایهاش 17 سال آمدند تا امروز میگفت و در ادامه رسید به امروزها، تفکر، علایق، اهدافش.
آقای گلزار! هر انسانی داستانی مختص به خود دارد، داستانی که قصه زندگی او است، روایتی از ثانیههای زندگیاش و اما قصه محمد رضا گلزار چیست؟ داستانتان را حقیقی بگویید و دور از گفتنهای تکراری؟
بسیار خب! به دنیا که آمدم خوشگل بودم، 4کیلوو 400 وزنم بود، حرف میزدم آنهم به دو زبان...
همین طوری بنویسم؟!
همیشه باید جدی بود؟ به نظر من «نه». زندگی به همان اندازه که جدی است میتواند طنز هم باشد الان از آن زمانهایی است که میخواستم به زندگی از زاویه طنز نگاه کنم ولی خب باشد از فضای طنز دور شده زندگی را جدی نگاه کرده و چنین میگویم: «فرزند خانوادهای هستم که تحصیلات برایشان اهمیت زیادی داشت.پدرم مهندس مکانیک بود و مادرم خانهدار. ناظر اصلی درس خواندنهایمان مادر بود، جالب است بگویم 11 سال شاگرد اول مدرسه و منطقه بودم، 11 سال، تا سال سوم دبیرستان.
کدام منطقه تهران؟
منطقه 7 آموزش و پرورش (تهران)، دبستان، راهنمایی و دبیرستان هر سه مقطع را در مدرسه (منتظری) خواندم. زمان ما سال دوم دبیرستان هم میشد در آزمون کنکور شرکت کرد اما اگر قبول هم میشدیم امکان ثبت نام نبود، من هم شرکت کردم و قبول شدم، رشته مترجمی زبان، آنهم در دانشگاه آزاد اسلامی تهران واحد شمال، سال سوم دبیرستان باز همراه کنکوریهای آن سال آزمون دادم، این بار رشته مهندسی مکانیک دانشگاه واحد تهران جنوب قبول شدم میشد ثبت نام کرد و من نیز رزرو کردم، یکسال مهلت گرفتم تا دیپلم بگیرم. همان سال با اینکه مهندسی قبول شده بودم اما به عشق پزشکی آنهم دندانپزشکی تابستان زیست و زمین شناسی خواندم و با آغاز مهرماه کنار دانشآموزان چهارم تجربی مدرسه نشستم ، اما آن سال تنها سالی بود که شاگرد اول نشدم. بچههای تجربی به رشته خود مسلطتر بودند و من تنها شاگرد ممتاز بودم، آن سال کنکور که شرکت کردم 67 نفر با آخرین نام قبول شده رشته دندانپزشکی فاصله داشتم، همین شد که برگشتم به رشته قبلی، همان مهندسی مکانیک و در دانشکده آزاد تهران جنوب مشغول به تحصیل شدم.
از کودکی به سرعت گفتید تا پایان نوجوانی و ورود به جوانی و دانشگاه، این میان فعالیت هنری شما چه زمانی آغاز شد، از چه سنی و چگونه؟
آن سالها اصلاً توجهی به فضای هنری نداشتم، 12 سال از دبستان تا پایان دبیرستان تمام فکرم درس خواندن بود و ورزش، والیبال را در تیم استان تهران، باشگاه پارس خودرو، شیشه و گاز، باشگاه پاس و در باشگاه دیهیم والیبال تخصصی بازی میکردم، بهترین توپ گیر آن روزهای تیم والیبال استان تهران بودم،فقط والیبال نبود اسکی را هم بهطور حرفهای پیگیر بودم؛ کارت مربی اسکی آلپاین را هم دارم.
گفتید فعالیت هنری نداشتید پس آموختن گیتار چه زمانی شروع شد،یاد گرفتن موسیقی که نخستین معرف شما در دنیای هنر بهعنوان یک گیتاریست بود؛ در گروه موسیقی آریان بود حضوری نهچندان با فاصله از دوران مدرسه و دبیرستان؟
در مورد موسیقی باید بگویم خانوادهام زیاد با موسیقی بخصوص نواختن گیتار موافق نبودند البته مخالفت اصلی را پدرم داشت.
چهرههای هنری، وقتی نگاهی به گذشته خود میاندازند اغلب سرآغاز علاقهمندی به فضای هنر را در کودکیهایشان مییابند میان همان نقاشی کشیدنهای کودکی یا خوشنویسیهای اجباری دوران تحصیل...
از خط و نقاشی گفتید! یاد خط و نقاشی خودم افتادم، واقعاً بد است، چون مثال زدید برایتان گفتم،موسیقی را از سوم دبیرستان شروع کردم،آن هم با نواختن پیانو، البته باید بگویم هیچ وقت استاد موسیقی نداشتم.
چرا پیانو؟ چگونه بدون استاد نواختید!
روزهای نوجوانی ما که مثل این روزها نبود. اصلاً نمیشد گیتار دست گرفت و در خیابان راه رفت، جو خاصی نسبت به ساز و موسیقی وجود داشت. به هرحال قوانین مملکت بود اینها را گفتم تا به اینجا برسم که آن روزها یادگیری ساز و موسیقی سخت بود. حال اینکه چرا پیانو را انتخاب کردم برمی گردد به ارگ قدیمی که در خانه داشتیم. البته آن ارگهای پایه دار دو طبقه، متعلق به خواهرم بود. با آن تمرین موسیقی انجام میداد. یک روز به سراغ آن ارگ رفتم و شروع کردم به نواختن، از آن روز موسیقی جزئی از زندگیم شد.
هیچ وقت استاد موسیقی نداشتم. از روی دست این و آن نگاه میکردم و یاد میگرفتم! یعنی هر جا میرفتیم هر مجلس و مهمانی مثل عروسی که نوازندهای بود و مینواخت، با دقت به حرکت دستانش روی شاسیهای ساز نگاه میکردم، در ذهن ثبت کرده و بدین شکل شد که یاد گرفتم.
از مدرسه و درس خواندن که میگفتید، تأکید داشتید تمام سعی تان این بود شاگرد اول باشید آنهم نه تنها در کلاس و مدرسه بلکه در منطقه، حال این سؤال پیش میآید شاگرد ممتاز بودن و تلاش برای ورود به دانشگاه خواسته خودتان بود یا خانواده؟ زیرا انگار اشتیاق شما به موسیقی و هنر خیلی پررنگتر از دکتر، مهندس شدن بود؟
خواسته خودم بود، اصلاً مریضی شاگرد اول شدن داشتم!
خانوادهام دوست داشتند پزشک شوم، خودم هم آن سالها به رشته هنری و هنرستان برای تحصیل در دوره دبیرستان علاقه نداشتم اصلاً به ذهنم هم نمیرسید روزی در زندگیم برسد موسیقی را حرفهای دنبال کنم. آن روزهای دبیرستان تمام فکرم این بود اسمم صدر همه اسامی شاگرد درسخوانها باشد.
دیدن اسمتان به عنوان برترین برایتان جذاب بود؟
اینکه دوست داشتم برترین باشم و میشدم شادم میکرد.آدم نفر آخر هم باشد اسمش روی برد نصب میشود، - حاشیهسازی نکنید! - من دوست دارم نفر اول باشم (با لحن تأکیدی) اینکه دلم بخواهد اسمم دیده بشود با اینکه دوست داشته باشم نفر اول شوم فرق میکند.
نفر اول بودن را دوست داشتم، مثلاً اگر در تیم والیبال بازی میکردم میخواستم تیم ما برترین و نخستین باشد.
برگردیم به اینکه چه شد دانشجوی مهندسی مکانیک ناگهان مسیر زندگی خود را تغییر داده و به سوی هنر میرود، تغییری که تفننی نبود، راهی شد برای ادامه زندگی از آن زمان تا این روزها...
با (پیام صالحی)سوار خودرو بودیم، جاده چالوس به سمت شمال کشور، در مسیر با هم گپ میزدیم،پیام گفت:«رضا، بیا با هم یک بند موسیقی تشکیل دهیم، مطمئنم این بند موسیقی موفق خواهد شد.»
گفتم: «چه جوری؟»
گفت:« یک ویلونیست میشناسم، دوران سربازی با او آشنا شدم».
این را گفت و ادامه مسیر آنقدر در مورد این بند موسیقی صحبت کردیم که به چیدمان گروه هم رسیدیم؛ علی پهلوان به عنوان خواننده و گیتاریست اصلی، پیام صالحی خواننده و گیتاریست اصلی، سیامک خواهانی ویلونیست، برزویه بدیهی ضرب و پرکاشن، شراره فرنژاد گیتاریست و همخوان، ساناز کاشمری همخوان. سحر کاشمری همخوان. وقتی به تهران بازگشتیم در یک نشست،موضوع را با دیگر اعضای مدنظرمان برای شکلگیری این گروه مطرح کردیم، همه همراه شدند، اینگونه گروه «آریان» فعالیت موسیقی خود در دنیای موسیقی پاپ ایران را آغاز کرد، نخستین کنسرت گروه آریان سال 1377 در «قشم» اجرا شد.
چرا جزیره قشم؟
قشم منطقه آزاد بود، همین منطقه آزاد بودن قشم دلیل اصلی انتخاب این جزیره برای اجرای کنسرت شد آن هم برای اینکه نخستین مرتبه بود گروهی در قالب بند با حضور سه دختر روی استیج میرفت. تصور هر گونه برخوردی بود، امکان داشت نگذارند دختران و پسران در یک بند اجرای موسیقی داشته باشند و اما مدیریت آن زمان جزیره قشم با اجرای گروه
« آریان» موافقت کرد. این موافقت بینهایت خوشحالکننده بود، زیرا گروه برای اجرای عمومی، یک سال تمام با کمترین امکانات پیگیرانه تمرین کرده بود، همین با کمترینها بهترین را به ثمر رساند. همدلی میان اعضای گروه ایجاد کرده بود، همدلی تا جایی که تصمیم گرفتیم اگر با اجرای بانوان گروه مخالفت شد کلاً کنسرت را منتفی کنیم.
به هر حال مدیریت آن دوره زمانی قشم موافقت کرد، گروه روی استیج رفت، آنقدر استقبال ازاین بند خوب بود که سه روز پشت سر هم اجرا داشتیم، بعد به تهران بازگشتیم، در کمتر از یکماه دوباره برای کنسرتی به قشم دعوت شدیم، رفتیم و باز در روزهای پشت سر هم که تعداد روزهایش الان یادم نیست برنامه اجرا کردیم، این سفر مصادف با انتشار نخستین
آلبوم گروه «آریان» بود.
15 فروردین سال 1379 نخستین کنسرت رسمی گروه «آریان» در تالار «حرکت» برگزار شد، تا زمانی که همراه این گروه موسیقی بودم چند صد اجرای صحنهای در شهرهای ایران داشتیم، اجرا در کشور دوبی هم بود یادم میآید در یکی از اجراها نوازنده ساز «پرکاشن» بودم.
حالا که از گروه «آریان» صحبت شد بد نیست از گذشته به امروز برسم و بگویم:در ماههای گذشته دو ترانه منتشر شد که خواننده آنها بودم، با انتشار این ترانهها، اظهارنظر در مورد خوب بودن و یا نبودن آنها شروع شد، در میان نظرها نکتهای جالب بود و آن اینکه افرادی تصور میکردند به تازگی دنیای موسیقی را شناخته و خواستهام حضوری در این فضای هنری هم داشته باشم، این دوستان با کمی مطالعه و تحقیق متوجه میشوند فعالیت موسیقاییم به سال 1377 برمی گردد و الان سال 1392 است یعنی نزدیک به 16 سال است که در عرصه موسیقی فعالیت میکنم و دراین 16 سال از دنیای موسیقی دور نبودم، بند (دارکوب) را با همایون نصیری و بقیه عزیزان آغاز کردیم، بند دیگری به نام (ریزار rezzar) مخفف محمدرضا گلزار ثبت کردهام که فعال است. مازیار فلاحی، بابک جهانبخش، امیرطبری و سهراب پاکزاد در قالب سه گروه در بند
(ریزار rezzar) حضور پیدا کردند، بهطور مثال نخستین کنسرت مازیار فلاحی در اسفند سال 1388 در اریکه ایرانیان با حضور در این بند برگزار شد.
پس از تریبون موسیقی به دنبال حس شاگرد اول شدن رفتید. محمدرضا گلزار ابتدا در موسیقی معرفی شد و بعد، آن چهره شناخته شده به سینما رفت...
علاقه به چهره شدن نداشتم. همیشه در زندگی، قبل از هر کاری این سؤال را از خود میپرسم: «در برابر این حرکت یا کاری که میخواهم انجام دهم چه از دست میدهم و چه به دست میآورم؟» وقتی زندهیاد ایرج قادری پیشنهاد کار درفیلم «سام و نرگس» را به من دادند تصوری از سینما نداشتم، علاقهای هم به حضور حرفهای در دنیای سینما در خود نمیدیدم.سال 1370، پنج فروردین، آقای قادری را در شهرک ساحلی «خزرشهر» دیدم، پشت یکی از میزهای کافی شاپ شهرک ساحلی نشسته بودند، زیاد خزرشهر میرفتم، از قضا آن روز توجهام به ایشان جلب شد، سرمیزشان رفتم تا برای نخستین اجرای کنسرت رسمی گروه در تالار «حرکت» دعوتشان کنم.وقتی ایشان را خطاب قرار داده و دعوتشان کردم.
در پاسخ شنیدم:
«اجازه دهید من از شما دعوت کنم»!
در ادامه خواستند چند دقیقه سرمیزشان بنشینم. آنجا بود که از پروژه (سام و نرگس) برایم گفتند، علاقه نشان ندادم،البته بیعلاقگیام به پروژه (سام و نرگس) نبود به سینما علاقه نداشتم.
چرا؟
آن روز در آن کافی شاپ ساحلی به ایشان گفتم:«رشته مهندسی خواندهام، موسیقی کار میکنم، میخواهم درهمین شاخه هنری ادامه دهم.»
و اما 16 فروردین همان سال آقای قادری به دعوتم مهمان کنسرت گروه «آریان» بود،چند روز بعد از آن مرا به دفترشان دعوت کردند،آنقدر احترام برایشان قائل بودم که نتوانستم نروم. رفتم. وقتی رسیدم، فیلم در مرحله پیش تولید بود با چند دوربین از من تصویر گرفتند؛ خلاصه اینکه بازیگر فیلم (سام و نرگس) شدم و در ادامه در سینما ماندم.
الان چه حسی نسبت به سینما دارید؟
سینما جزئی از زندگیام است. البته بماند که با خیلی از اتفاقاتی که در دنیای سینما رخ می دهد موافق نیستم.
چه اتفاقاتی؟
الان برایتان میگویم. مخالف باند بازیهای سینما هستم، مفهوم کار آدمهایی را که دنبال حاشیهسازی و سرک کشیدن در فضای زندگی مردم هستند نمیفهمم، رفتار ناشایست آنها را درک نمیکنم.
گفتید جوسازی، بد نیست نگاهی به این زاویه زندگیتان داشته باشیم، ابتدا تأکید کنم وقتی فردی چهره سینمایی باشد چه در ایران چه در هر گوشه دنیا، حاشیهسازی رهایش نمیکند حال همراه با نام محمدرضا گلزار در جستوجوی اینترنتی سایه به سایه اخبار مختلف نیز دیده میشود. حاشیهسازیهایی که در تمام این 17-16 سال حضورتان در سینما کمرنگ نشد. به شکلی میتوان شما را پر حاشیهترین بازیگر دانست چرا این همه حاشیه آقای گلزار؟
همه جای دنیا کنار اسم افرادی که گستره فعالیت اجتماعیشان زیاد است حاشیه وجود دارد و من فقط یک کار که انجام نمیدهم، چندین شغل مختلف همراه با هم در سالهای زندگیام داشتهام،در هر قشر و صنفی عدهای هستند که به جای تلاش در جهت رشد بیشتر خودشان، سعی دارند در مورد کار دیگران حاشیهسازی کنند،بعد از اینکه این ترانهام منتشر شد این حاشیهسازیها برایم شکل جالبتری به خود گرفت. وقتی یکسری آدم ناکارآمد، درمورد ترانهها نظر میدهند نقدشان جذاب نیست یعنی آدمها میتوانند گوش ندهند، یا گوش بدهند، میتوانند این ترانهها را یا دوست داشته باشند یا دوست نداشته باشند. مفهوم این همه، وقتی که صرف کامنت گذاشتن زیر لینکهای این ترانهها و جنگیدن و تلاش کردن برای اثبات اینکه این آهنگ خوب نیست انجام میشود نمیفهمم و متعجبم میکند. به فرض که این ترانهها خوب نیست! من نه خواننده هستم و نه ادعای خوانندگی دارم،دلم خواسته دو قطعه بخوانم، سالهاست کارم موسیقی است، تصمیم گرفتم چند آهنگ بخوانم، میتوان آنها را دانلود کرد، میشود از کنارشان گذشت، این همه انرژی گذاشتن و وقت صرف کردن نیازی نیست.
اگر در زندگی سه کار بزرگ کرده باشی آدم موفقی هستی. معتقدم آقای <علی دایی> آدم موفقی است اگر خطایی هم میکند - که ازدید من نمیکند - اجازه نداریم پشت سر وی بد بگوییم البته منظور قیاس خودم با ایشان نیست، آقای <دایی> اسطوره ذهنی من است اگر چنین مثالی زدم مثال در مورد آدمی است که تلاش میکند.آیا آقای <دایی> نمیتواند سرمایه خود را بردارد برود یک گوشه دیگر دنیا زندگی کند، ایشان آقای گل جهان است، نمیتواند برود یک سوی دیگر دنیا و این همه حاشیه را به جان نخرد؟ چرا میآید کنار زمین حرص تیمش را میخورد؟ یک جواب بیشتر ندارد، آن هم اینکه «دوست دارد، یک کار مثبت در مملکتش انجام دهد» آدمهایی که برای پیشرفت زندگی خود تلاش نکردهاند در ادامه منتقدان بیمنطق میشوند که تأکید میکنم این افراد تنها 2 درصد جامعه را شامل هستند و البته منظورم از تلاش این نیست فرد دکترا گرفته باشد، قهرمان والیبال باشد و...
وقتی درس خوانده باشی، رشته ورزشیای دنبال کرده باشی و سوم مثلاً یک کارهنری نه خیلی سنگین و دشوار در حد درست کردن چیپس و پنیر! بدانی به تو میشود گفت انسانی که برای زندگی خود کاری کرده است. ترانه خواندن و خوانندگی برای من همان چیپس و پنیر درست کردن است. تصور میکنید انتشار این ترانهها بدون تلاش بوده است؟ پشت آن وقت گذاشته نشده است؟ برای انتخاب شعر، مجوز شعر، استودیو و... یک جمع تلاش کردند، یک تیم کار کردند، تا یک ترانه منتشر شد.رقابت را میپسندم ولی رقابتی با اهالی موسیقی ندارم،زمانی فردی مدعی در سبک خاصی از موسیقی است ولی من نه ادعایی دارم و نه مدعی بودهام.
فرض کنید این منتقدان یک رزومه کاری موفقی داشته باشند آن زمان در برابر نقد چه عکسالعملی دارید؟
اگر انتقاد غیر مغرضانه باشد،گوش شنوا دارم، طرف میآید میگوید «آقا! به این دلایل شما صداتان مناسب خوانندگی نیست » آن زمان فضای غرض ورزی نیست. نقد محترم و مؤدب اثرگذار است.
دوستانی که به دور از توهین گفتند یا نوشتند که صدایم برای خوانندگی مناسب نیست توجهام را بیشتر جلب کردند و به نکاتی که متذکر شدند توجه کردم حالا هم میگویم:
« اصلاً صدای من برای خوانندگی خوب نیست».
یعنی الان اعلام میکنید که صدای مناسبی برای خوانندگی ندارید؟
خطاب به آنان که با برخوردی تند به نقد «خواسته دلی» من پرداختهاند میگویم به فرض که صدایم خوب نیست چرا اینقدر دغدغه فکریتان شده است؟! اصلاً از این منتقدان تند گفتار سؤالی دارم: «این همه خواننده که نه صدای خوبی دارند نه از ترانه مناسبی استفاده میکنند چرا تا این اندازه درمعرض حاشیهها نیستند؟»
میدانید پاسخ این سؤال چیست! از نظر من آدمهایی که در زندگی تلاش کرده و از تلاش خود راضی هستند مغرضانه نقد نمیکنند. باید بگویم تعداد زیادی هستند بعد از انتشار این ترانهها تشویقم کردند، من این کار را ادامه خواهم داد،برای اینکه چه در فضای خوانندگی بمانم چه نمانم موسیقی بخشی از زندگی من است.
بازیگران دیگری هم هستند که خوانندگی را امتحان کردهاند شاید هم خطاهایی در زندگیشان داشتهاند ولی چرا نقدها تا این حد که برای شما کوبنده است برای آنها نیست؟
برای اینکه منتقدها مغرض هستند، اصلاً فکرکنید <گلزار> اشتباهی هم میکند یا کرده،راهش اینگونه نقد کردن نیست، زیرا اگر قرار بود به حرفهای مغرضانه توجه کنم تا امروزباید تصمیمهای دیگری برای زندگیم میگرفتم. برای آن قشر مردمی که غیر مغرض هستند و سنجیده نقد میکنند گوش شنوا دارم، به هر حال صددرصد ایراد و اشتباه در زندگی دارم هیچ فردی بیاشتباه نیست.
این روزها بیشترین نقدها به خوانندگیام است، اگر ترانههایی که خواندهام بد است پس چرا تا آهنگ اول منتشر شد در کمتر از دو روز 700 هزار مرتبه دانلود شد، این رکورد کجا بوده؟
خواننده این ترانهها «محمدرضا گلزار» است همین نام، افراد را کنجکاو میکند باعث میشود ترانه به سرعت دانلود شود؟
با یک بار گوش کردن، آمار دانلود به 700 هزار در دو روز اول نمیرسد. برای اینکه بدانید این نقدها مغرضانه است،یک آهنگ از یک خوانندهای که خوش صدا نیست و علاقهمند زیادی ندارد در شبکههای اجتماعی بگذارید بعد دقت کنید چقدر کامنت نقد منفی زیر آن نوشته میشود.
فکر نمیکنم کامنت زیادی نوشته شود، امکان دارد از کنارترانهای که دوست ندارند رد شوند؟
من هم همین را میگویم، وقتی دوست ندارید رد شوید، چرا اینهمه نقد مغرضانه، کمی همدیگر را دوست بداریم ما از یک مملکت هستیم. باز هم میگویم در کنار این نقدهای غیر دوستانه تعدادی از استادان موسیقی و خوانندگان کشور بودند که تشویقم کردند. من که قرار نیست خواننده باشم.
چرا قرار نیست خواننده باشید؟
من خواننده خوبی نیستم، میدانم خواننده خوبی نیستم.
برپایه حرف مردم این را میگویید؟ اگر اینگونه باشد مثلاً من الان میگویم شما بازیگر خوبی نیستید،پس بازیگر خوبی هم نیستید!؟!
میدانم بازیگر خوبی هستم. دلیلی ندارد تصور کنم بد هستم. آدم مدعی نیستم، آدم پرتلاشی هستم، تلاشم را میکنم، مابقی را میسپارم به مردم و طرفدارانم.
نظر مردم تا چه میزان بر زندگی شما اثرگذار است؟
خیلی زیاد، نظر بد و خوب فرقی نمیکند. یعنی آن عزیزی که مینشیند، شروع میکند به حاشیه سازی، شایعهسازی و جوسازی،باید بداند من هم از جنس مردمم،از فضا که نیامدهام، من هم آدم هستم مثل خودتان، مگرچقدر یک آدم میتواند تحمل کند تا این حد برایش شایعه وحاشیه بسازند. کتابی هست به نام (راز موفقیت)، نویسندهاش میگوید: اگر میخواهید موفق باشید دو کار انجام دهید، نخست اینکه یک روز تمام روزه سکوت بگیرید،دوم اینکه هر اتفاقی را میبینید قضاوتش نکنید. باور کنید بیشتر مشکلات اجتماعی از بیتوجهی به این دو مورد نشأت میگیرد.
سایه باند بازیهای سینمایی بر فضای زندگی حرفهای و شخصی محمد رضا گلزار چقدر است؟
همه جای دنیا باند بازی هست، این باند بازیها بر کار من تأثیری ندارد، بعد ازمدتی نبودن درایران و برگشتن هنوز از بزرگان سینما پیشنهاد کار دارم،باند بازیها تنها کاری که میتوانند انجام دهند حاشیهسازی است.
گلزار به چه نوع قصهای از چه ژانر سینمایی میگوید «بله » و بازیگر آن فیلم میشود؟
نخستین و اصلیترین وظیفه فیلم سرگرم کنندگی آن است. اگر قرار است فیلمی آموزنده باشد، مقولهای جدا دارد.این روزها خوشبختانه یا متأسفانه فیلمهای ما در مسیر فیلمهای آموزنده اجتماعی حرکت میکند شاید به خاطر اینکه فیلم آقای «فرهادی »جایزه اسکار برد.
من کاری را انتخاب میکنم که مردم از دیدنش لذت ببرند و وقتی از سینما خارج میشوند راضی باشند این مهمترین اصل برای انتخاب یک فیلمنامه است.اگر فیلمی در سینمای ایران بد ساخته میشود از ابتدا که قرار نبوده خوب نباشد، اصولاً ابتدا همه قصد دارند «آواتار» بسازند خروجیها «هادی و هدی» میشود! بضاعت سینمای ما در این اندازه است، مگر اینکه ژانر فیلم در فضای آثار اجتماعی باشد.
وقتی مردم از سینما دور میشوند دلیلش زیاد مبهم و گنگ نیست، زمانی که فیلمی که همین الان بر پرده سینماهای هالیوود اکران دارد، سیدیاش را در اختیار دارند، چرا بیایند سینما و فیلمهایی که زیاد خوب نیست را ببینند. در چنین شرایطی سینمای ایران چه رقابتی با فیلمسازی جهان خواهد داشت؟!
ازسینما و فیلمها گفتید بد نیست نگاهی به فیلمها و شرایط سینماها داشته باشیم. جشنواره سی ودوم به پایان رسید، از اینک
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ویرایش شده توسط: pixy_666