ارسالها: 870
#31
Posted: 22 Jun 2010 17:18
توضیح یکی از نویسندگان لاست درباره کلیت داستان
اول از همه جزیره:
جزیره واقعی بود. تمام چیزهایی که هم که در طول فصل 6 در جزیره اتفاق افتاد واقعی بودند. اون تصویر لاشه هواپیما موقع تیتراژ سریال رو فراموش کنید. اون فقط برای این بود که ذهن مردم رو درگیر کنه و نشون بده که سریال چه راه طولانی رو پیموده. اون ها واقعا سقوط کردند. واقعا نجات پیدا کردند و واقعا با دارما و دیگران (others) آشنا شدند. جزیره تعادل بین خیر و شر رو در دنیا حفظ میکرد. از ابتدا همین کار رو میکرد و به همین کار هم ادامه خواهد داد. و جزیره همیشه به یک محافظ نیاز دارد. جیکوب اولین نبود و هارلی هم آخرین نخواهد بود. جیکوب مجبور بود با یک نیروی بدخواه (MIB) مبارزه کند که نه مادرش و نه هارلی این مشکل را نداشتند. جیکوب شیطان را ایجاد کرد و مجبور بود راهی پیدا کند تا نابودش سازد در حالی که قوانین از اینکه او واقعا این کار را انجام دهد جلوگیری میکردند.
بنابراین جیکوب شروع به اجرای نقشه ای کرد و افرادی رو به عنوان کاندیدا به جزیره مییاورد تا کاری که او نمیتوانست انجام دهد را انجام دهند. کشتن دود سیاه. اون لیست بلند بالایی از کاندیداها داشت که نسل های مختلفی رو شامل میشد. اما هر وقت که مردم رو به جزیره میاورد MIB زودتر دست به کار میشد و آنها رو فاسد میکرد و باعث میشد تا هم دیگه رو بکشند.(داستان روسو که به جزیره امدند و بعد همدیگر رو کشتند و روسو همیشه میگفت یه چیزی اونها رو آلوده کرده) این قضیه تا زمانی ادامه داشت که ریچارد وارد جزیره شد و کمک کرد تا جیکوب بفهمه که اگر نقش موثرتری ایفا نکنه نقشش هیچوقت جواب نخواهد داد.(یعنی فقط مردم رو نیاره و به حال خودشون رها کنه. بلکه باید مورد هدایت قرار بگیرند و به این ترتیب دیگران شکل میگیره)
دارمایی ها که به صورت تعداد زیادی از افراد قبلا به جزیره آورده شده بودند ، توسط جیکوب آورده شده بودند و بخشی از نقشه اون برای کشتن MIBبودند. گرچه MIB از نقشه جیکوب آگاه بود و برای همین با فاسد کردن بن در اجرای نقشه اخلال ایجاد کرد. کاری کرد که بن باور کنه که داره دستورات جیکوب اجرا میکنه در حالی که درواقع دستورات MIB رو اجرا میکرد.(برای همین در آخر فصل 6 دیدیم که بن گفت فکر میکردم که من اونو کنترل میکنم ولی در واقع اون منو کنترل میکرد. دقیقه مثل شیطان که بدی ها رو زیبا جلوه میده) این اتفاق تمام فعالیت های ضد جزیره بن رو توجیح میکنه. او رهبر دیگران بود و هر وقت که افرادش نگران بودند از زبان جیکوب صحبت میکرد و کارهایش با دلیل اینکه خواست جیکوب اینست توجیه میکرد.
دارما در واقع برای این آورده شد تا مفید واقع بشند. اما مثل همیشه MIB در میان آنها فساد و تباهی ایجاد کرد و در نهایت توسط دست نشانده اش بن همه آنها را کشت. حالا ، آیا دارما تنها برای اینکه شرایط برای جک و سایر کاندیداها فراهم بشه تا در نهایت دود سیاه رو بکشند به جزیره آورده شد ؟! یا جیکوب لیست دیگری هم داشت که اسامی افرادی از دارما در آن بود که ما هیچوقت از آن مطلع نشدیم؟! این سوالی ایست که از روی قصد هیچوقت به آن جواب داده نشد زیرا که هر جوابی که نویسندگان به این سوال میدادند از پاسخی که خود شما به آن میدادید بدتر از آب درمیامد. گرچه هدف دارما بیهوده و یا حتی مبهم نیست.
با وجود این نقشه بزرگ ، جیکوب میخواهد به کاندیداهایش چیزی را بدهد که هم خودش و هم برادرش از آن محروم بودند ؛ حق انتخاب. از آنجایی که اون طی دهه های مختلف انبوهی از کاندیداها رو به جزیره میاورد و به آن ها اجازه میداد تا خودشان انتخاب کنند که در نهایت کدامشان کار مورد نظر رو انجام خواهد داد. شاید اون از اول میدونست جک کسی است که دود سیاه رو میکشه و در نهایت هارلی محافظ جزیره میشود. شایدم نمیدونست.
اما این همیشه سوال اساسی سریال بود : جبر و تقدیر یا اختیار و انتخاب. ایمان و اعتقاد و یا علم . در واقع به شخصه فکر میکنم که جیکوب از اول میدانست که چه چیزی اتفاق خواهد افتاد و اینکه هر کسی در فصل 6 نقشی ایفا کرد در کمک به جک تا به جایی که باید برسه ، برسه. جایی که جک میبایست میبود تا بتونه دود سیاه رو بکشه و هارلی رو به عنوان محافظ جزیره قرار بده. میدونم که خیلی از نویسنده ها چنین عقیده ای دارند. اما باز هم به این سوال جواب نمیدن و نباید هم جواب بدن چون مزه سریال رو از بین میبره.
و اما...
دنیای کناری (side universe) :
دنیای کناری جاییکه داستان از حیث عرفانیت و خداشناسی و متافیزیک خیلی جالب میشه و بحث های باحالی انجام میگیره. حداقل از نظر من. به دلیلی اینکه من به تئوری های تاریخی-مذهبی خیلی علاقه دارم و عاشق بحث هایی بودم که در اتاق نویسنده ها درباره این تئوری ها میشد. به طور اساسی چیزی که سریال میخواد بگه اینه که ما در طول زندگیمون به افراد مشخصی وصل هستیم و با اونها ارتباط داریم. به اونها soulmate (کسی که به طور عمیقی درکش میکنید و همدیگر رو میفهمید) میگن. گرچه فکر نکنم این بهترین کلمه برای توصیف این باشه. این افرادی که ما به اونها متصلیم ، همانطوری که کریستین شپرد میگه در "مهمترین لحظات زندگیمون با ما هستند" اینها افرادی هستند که ما با اونها از زندگی این دنیا به زندگی در دنیای دیگر میرویم. این تئوری به طور کلی از آیین هندو گرفته شده و مقدار زیادی از محتوای مذهب غربی با اون ترکیب شده.
استعاره ای که نوسندگان خلق کردند بر پایه این فلسفه های مذهبی بنا شد. گمشدگان به عنوان یک گروه به صورت ناخودآگاه این دنیای کناری را خلق کردند. جایی که آن ها در برزخ هستند تا زمانی که بیدار شوند و به خود آگاهی برسند و یکدیگر رو پیدا کنند.
زمانی که اونها همشون یکدیگر رو پیدا کنند میتونند رخت برببندند و به جلو حرکت کنند. در واقع این به منظور زندگی پس از مرگ در داستان هست. بر اساس سریال هر کسی دنیای خودش و زندگی خودش را در برزخ درست کرده تا زمانی که soulmate خودش رو پیدا کرده و همگی با هم به دنیای بعدی منتقل بشن. این مفهوم واقعا زیباست. حتی اگه شما آدم مذهبی و معنوی هم نباشید این مفهوم که ما با هم زندگی میکنیم و با هم میمیریم بسیار ژرف و تاثیر گذار است.
این واقعا یک مفهوم جالب و عرفانی است که داستان رو یک دست و هماهنگ میکنه و جوهره اصلی سریال رو که از اول به همراه داشت بیان میکند.
این افراد قرار بود که با هم در اون هواپیما باشن. قرار بود که با هم اون حوادث رو پشت سر بگذارند. نه فقط به خاطر اینکه جیکوب اینطور خواست بلکه به خاطر اینه کائنات و یا خدا ( بستگی به اینکه چقدر مذهبی باسید) خواست که اینطور اتفاق بیافته. سریال همیشه داشت تقابل علم و اعتقاد رو نشون میداد و در نهایت هم به نفع ایمان و اعتقاد به پایان رسید. سریال به پرسش های پایه ای در مورد جزیره و اسرارش پاسخ داد. سوال در مورد اینکه تمام اسرار جزیره به چه علت هست ، گذشته تمام شخصیت های داستان ، تمام حدس ها و ایده ها برای پایاین. در نوع خدش یه دستاورد واقعی هست.
برداشت شما از این داستان چیه به خود شما بستگی داره به عنوان یه بیننده. در مورد فصل اول فکر کنید. زمانی که ما اول دریچه رو پیدا میکنیم. همه فکر کردند که جواب اینه! گرچه پایینش جواب بود! ولی بعدا میفهمیم که این فقط یه پایگاه از تمام اون پایگاه ها بود. یک حلقه از یک زنجیر طولانی که به تدریج بیشتر آشکار میشد. یک پازل بزرگ که به تدریج قطعاتش کنار هم قرار میگرفت.
با این حال نویسندگان داستان رو در فصل 6 با قرار دادن دنیای کناری به عنوان برزخ درکنار داستان جزیره از این هم فراتر بردند. به یاد میاورید زمانی که هارلی ، مایکل را دید. مایکل گفت : اون اجازه نداره که جزیره رو ترک کنه. درست شبیه MIB. اون نمیتونست وارد این دنیای کناری بشه و بنابراین نمیتونه فرصت اینو بدست بیاره که وارد زندگی پس از مرگ بشه. چرا؟ برای اینکه اون خودش رو با اعمال ناپسندش اثبات کرد.او در امتحان رد شد. ولی بقیه تونستند وارد دنیای کناری بشوند. بعضی ها قبل از جک و بعضی ها بعد از جک. و بعضی ها هم مثل هارلی قرن ها بعد! آنها در برزخ زندگی میکنند تا به خود آگاهی برسند و تنها زمانی میتوانند رخت بر ببندند که با هم باشند. چرا که آهن ها به هم وصلند. سرنوشت اونهاست که تا همیشه با هم باشند. این تقدیر اونهاست.
اونها به آنا لوسیا یا دنیل یا روسو و میلز و لاپیدوس متصل نیشتند و ارتباط ندارند و در واقع تمام کسانی که تو کلیسا بودند افرادی بودند که در فصل 1 حضور داشتند. با این حال بقیه افراد هم در دینای کناری وجود دارند. چرا؟! خوب دیگه ، اینجا جایی که تصمیم رو به عهده شما میگذارند. اما چیزی که من میپسندم اینه که کسایی که تو برزخ جا گذاشته شدند باید بگردند و soulmate خودشون رو پیدا کنند قبل از اینکه بیدار بشند و به خودآگاهی برسند. امکانش هست اون افراد کسانی باشند که اصلا در جزیره نبودند.
بسیاری از مردم در مورد بن صحبت میکنند که چرا وارد کلیسا نشد؟ جواب سادست. بن نمیونست بره چون هنوز با افرادی که بهشون نیاز داشت ارتباط بر قرار نکرده بود. اون باید کاری که دزموند و هارلی کردند برای افرادش بکنه تا اون ها هم به هم وصل بشند. همین طور برای ویدمورو ... این مفهوم و توجیح لا اقل برای من خیلی شسته و رفته هست.
اما چیز هایی از پشت صحنه بگم:
دلیل اینکه بن یا خیلی های دیگه تو کلیسا نبودند به جز افرادی که در فصل 1 حضور داشتند اینه که نوسندگان پایان داستان رو بلافاصله بعد از pilot نوشتند و هیچ وقت عوضش نکردند. نویسنده ها همیشه میگفتند(در حالی که خیلی ها باورشون نمیکردند) که آخر داستان رو از همان اپیزودهای اول میدانستند به خاطر این تحسینشون میکنم. خیلی جالبه. ابتدا قرار بود بن کلا 3 اپیزود در سریال حضور داشته باشه ولی قسمت بزرگی از این نمایش شد.
برای کسانی که متعجب شدند پایان داستان در واقع از جایی شروع میشه که جک به سمت کلیسا میره و بعد تابوت پدرش رو لمس میکنه و چشماش رو میبنده و خاطراتش به یاد میاد. این پایانی بود که جی جی آبرامز میخواست و اونا هیچوقت عوضش نکردند.
لاست دست روی چیزی گذاشت که هیچ سریالی چنین کاری نمیکنه. زندگی بعد از مرگ ، رویارویی با اعتقاد و اینچنین مسایل بزرگ و عرفانی. سازندگان هیچ وقت این مسایل رو از هسته اصلی داستان خارج نکردند حتی با وجود تمام عناصر علمی تخیلی.
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید
ارسالها: 428
#33
Posted: 4 Jul 2010 06:25
ای خائنین به جوانان سرزمین
روزی میاد كه به جز شرمندگی از هموطن چیزی برای شما نمیماند
ببینید چطور استاد شجریان جاودانه شد؟
استاد شجریان همیشه در دل مردم این سرزمین میماند
اما شما چطور
روزی كه عكس شما از روی جلد نشریات كودتا پاك شود شما هم از خاطره مردم پاك میشوید
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد در زنجیر …
ارسالها: 428
#34
Posted: 4 Jul 2010 06:36
درود بر شرف هنرمند ارزنده و خلاق مهران مديری كه عليرغم اصرار و تهديد فراوان حراست صدا و سيما حاضر به رفتن پيش قاتل جوانان ايران(خامنه ای)نشد
برنامه ديروز ويژه سازندگان سريالها بود و هدف ازاين برنامه سريال سازی مضاعف برای مقابله با رويكرد مردم به شبكه های ماهواره ای بود
بزرگان ديگری مثل ثريا قاسمی,شهلارياحی,مهرانه مهين ترابی,فلور نظری و كيهان ملكی نيز از دعوت شدگان بودند كه از رفتن پيش قاتل سرباز زدند اما فشار روی مهران مديری عزيز بخاطر شخصيت كاريزماتيك و جذابش برای مردم بسيار شديد بود و نرفتنش ثابت كرد چقدر آزاده و جوانمرده
يك كارمند ارشد صداوسيما
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد در زنجیر …
ارسالها: 211
#39
Posted: 5 Jul 2010 10:03
ديروز بي بي سي اعلام كرد كه با اومدن حبيب به ايران موافقت شده.
حبيب ميخواد تو ايران آلوم بده و كنسرت بزاره!
رضا رشید پور در وبلاگش نوشت : حبیب محبیان، خواننده اهل لسآنجلس قصد دارد در ایران کنسرت برگزار کند.
به گزارش خبرآنلاین، به نقل از وبلاگ رضا رشیدپور، حبیب، خواننده لسآنجلسی که از حدود شش ماه قبل به ایران بازگشته شایدبه زودی در ایران کنسرت برگزار کند.
رشیدپور در وبلاگش مینویسد: «... از ریشهها حرف میزند و از تمام دلتنگیهایش در آمریکا. خیلیها به او کمک کردهاند تا مسیر ادامه کارش در داخل کشور هموار شود. این بار که او را دیدم خبرهای خوبی داشت . ظاهرا به زودی مجوز رسمی برای اجرای کنسرت با صدای حبیب صادر خواهد شد.»
به گفته رشیدپور، حبیب در سفر اخیرش به ایران محمد را هم همراه خود آورده است؛ حتی شاید در کنسرت با پدر همراه شود. او در بخش دیگری از وبلاگ نوشته است: «امیدوارم تا همه چیز به خوبی پیش برود تا شما هم بتوانید همراه با یک صدای خسته مرگ قوی زیبا را لمس کنید. کاش با هنرمندهای لسآنجلس ندیده هم مهربانتر باشیم.»
شنیدهها حاکی از این است که مسیر برگزاری کنسرت توسط حبیب بعد از جلساتی که این خواننده با اسفندیار رحیممشایی داشته سهلتر شده است.
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس