ارسالها: 12930
#401
Posted: 15 Oct 2014 02:23
بازیگران رستوران دار را بشناسید!
هنرمندانی که باید فکر و اندیشه مردم را سیر کنند بعضی وقت ها به فکر سیر کردن شکم آنها می افتند. بازیگران و فیلمسازان با افتتاح رستوران و کافی شاپ میزبان طرفدارانی می شوند که می خواهند لذت نشستن در فضای متعلق به یک هنرمند را تجربه کنند.
ستاره ها انگیزه های فراوانی از افتتاح رستوران دارند. برخی به دنبال کسب سود بیشترند و برخی می خواهند از این مسیر ارتباط تنگاتنگی با هوادارانشان داشته باشند؛ برخی هم به جنبه تبلیغاتی ماجرا فکر می کنند و اینکه از این طریق نام شان بر سر زبان ها می افتد.
انگیزه، شرط لازم برای افتتاح یک رستوران هست اما شرط کافی نیست. تجربه نشان داده که خیلی ها از عهده این کار برنمی آیند و به سرعت رستورانشان را واگذار می کنند. هنرمندان پس از مدتی کار کردن می فهمند که آواز دهل شنیدن از دور خوش است و اداره کردن یک رستوران به این راحتی هم که فکر می کرده اند نیست. در چند ماه گذشته در شبکه های اجتماعی خواندیم که جواد عزتی، سپند امیرسلیمانی و سام درخشانی اقدام به راه اندازی رستوران کرده اند.
جواد عزتی خبر از تعطیلی رستورانش داد و تاکید کرد که دیگر اداره رستوران «ترنج» را بر عهده ندارد. پس از تماس با روناک یونسی و اشکان خطیبی متوجه شدیم که آنها هم با حرفه رستوران داری خداحافظی کرده اند.
خطیبی قید «رعنا» را زده و یونسی هم بی خیال رستوران داری در کیش شده است. پیش از آنها هم سامان مقدم همزمان با پخش سریال «شمس العماره» رستوران «الف» را افتتاح کرد اما خیلی زود از این کار پر دردسر خسته شد و رستورانش را به فردی به نام سرجیو واگذار کرد. صاحب جدید اسم رستوران را تغییر داد و با نام «سرجیو الف» آن را مجددا راه انداخت. فکر راه اندازی رستوران و کافی شاپ ذهن کدام هنرمندان را قلقلک داد؟ هنرمندان با چه انگیزه ای صاحب رستوران می شوند و در این فضا چه خدمات خاصی ارائه می دهند؟
یک جمله جادویی «سام درخشانی» را رستوران دار کرده است. یکی از دوستانش گفته «چقدر خوب می شود اگر برای یک رستوران، شعار «غذا رو بیاین خونه؛ بیرون نخورید» را انتخاب کنیم.» درخشانی پس از شنیدن این جمله یک رستوران خریده است تا این جمله را عملی کند!
این رستوران اطراف چهار راه جهان کودک تهران واقع شده و غذاهایش همگی خانگی اند. شما چیزهایی را می توانید دراین رستوران نوش جان کنید که در خانه امکان پخت اش وجود ندارد، مثلا انواع غذاهای کبابی (به جز کباب دیگی) در «خونه» تهیه نمی شود چون در حالت عادی کباب را نمی شود در منزل تهیه کرد.
درخشانی درباره رستورانش توضیح می دهد: «این رستوران مثل بچه ای است که تازه به دنیا آمده. من از آن مثل بچه ام نگهداری می کنم. مادرم، آشپزی خوبی دارد و دستپخت آشپز اینجا هم عالیست. بعضی روزها غذاهای مادرم را به رستوران می آورم و از آشپز می خواهم شبیه اش را درست کند.»
جالب است بدانید که این رستوران غذاهای عجیب و غریبی مثل خورشت گوجه سبز و چاقاله بادام را تحویل مشتریانش می دهد. قیمت غذاهای این رستوران از رستوران های عادی بسیار بالاتر است و برای میل کردن هر غذا باید حدودا 30 هزار تومان بپردازید.
ارزان ترین غذاهایش، میرزاقاسمی و کشک بادمجان است که به ترتیب 12 و 15 هزار تومان قیمت دارد. قیمت باقالی پلو با گوشت و سبزی پلو با ماهی هم از مرز 40 هزار تومان عبور می کند. طعم آلبالوپلو و شوید پلوی شیرازی را هم با پرداخت 32 هزار تومان می توانید بچشید.این رستوران کم کم دارد به پاتوق هنرمندان و چهره ها تبدیل می شود.
یکی از آخرین افرادی که مهمان رستوران شد امیر قلعه نویی سرمربی تیم آبی های پایتخت بود. کارکنان رستوران از بین دانشجویان رشته بازیگری و فیلمسازی انتخاب شده اند. سام درخشانی خودش بعضی از شب ها به رستوران سر می زند و با مشتریان خوش و بش می کند. البته اول به کارهای مدیریتی اش می رسد و بعد به سراغ هوادارانش می رود. فرهاد کاظمی هم رستورانی حوالی میدان تجریش دارد که غذای لبنانی سرو می کند.
1- بازیگری درآمد نداشت، رستوران زدیم!
سپند امیرسلیمانی در فود کورت «علاءالدین» واقع در خیابان ولیعصر، ساندویچ تنوری «3 پند» را افتتاح کرده است. «فودکورت»ها مجموعه رستوران هایی هستند که انواع غذاهای ایرانی و خارجی و فست فود را عرضه می کنند. «برای کسب درآمد رستوران زدم. بازیگری درآمدی ندارد، به همین دلیل خواستم در کنار حرفه بازیگری شغل دیگری داشته باشم تا زندگی خودم را بچرخانم.»
اما آیا او از الان به فکر ایام بازنشستگی است؟ «برای بازنشستگی نه، برای همین الان که دستمزدهایمان را نمی دهند. الان که کار می کنیم پولی نداریم، وای به حال زمان بازنشستگی.»
سپند امیرسلیمانی درباره قیمت ساندویچ هایش توضیح می دهد: «نسبت به رستوران های دیگر نمی دانم که بیشتر است یا کمتر اما نسبت به غذایی که درست می کنم خیلی غیرمنصفانه نیست. یعنی اصولا می گویند در ساندویچی ها 50 یا 70 درصدش سود است اما قیمت ساندویچ های ما خیلی ارزان تر و پایین تر از این حرف هاست. سعی می کنم اندک آبرویی که در این سال ها جمع کرده ام جای دیگری هدر ندهم. نان ساندویچ هایم خاص است و محتویاتش بدون روغن پخت می شود که طبیعتا سالم تر است ولی خیلی پر و پیمان است. ما در منوی ارائه شده نوشته ایم که کلا حق با شماست و همیشه با این شعار سعی کرده ایم پیش برویم و به صورت واقعی حق با مشتری باشد.»
در رستوران «3 پند» مجموعا 3 نفر نیرو مشغول به کار هستند. او به خاطر گرفتاری های تئاتری که داشته تا الان خیلی روی کارش تبلیغات نکرده ولی قصد دارد به زودی تبلیغات گسترده ای را شروع کند. از نظر این بازیگر انگیزه هنرمندان از افتتاح کافی شاپ و رستوران ارتباط رو در رو با مخاطبانشان است. «برخی می پرسند چرا بازیگران فقط کافی شاپ یا رستوران می زنند. باید پاسخ داد چون حرفه ای است که شاید شما می توانید کمتر از بقیه کارها به آن سر بزنید. یعنی خیلی نباید بالای سر کار باشید، ضمن اینکه ارتباط رو در رو و مستقیم با مردم را هم دارید. در مشاغل دیگر در خرید و فروش اگر حواست نباشد، خطرناک است.»
2- هر چی خفن تر، گران تر!
در منوی فست فود سیاوش خیرابی مجموعا 17 نوع ساندویچ و 10 نوع پیتزا دیده می شود. به دلیل اینکه او روی نان هایش کنجد می زند، نام «کنجد» را برای این فست فود انتخاب کرده است. اولین چیزی که در منوی او جلب نظر می کند، اسامی خارجی است که برای غذاهایش انتخاب کرده است. شما تا به حال پیتزا فوکاچیا خورده اید؟ رابطه تان با پیتزا گالینا و کالزونه برگر چطو راست؟ می دانید پیتزا پپینو چه طعمی دارد؟
با اینکه غذاهای این رستوران اسامی عجیب و غریبی دارند ولی قیمت هایشان منطقی است. پیتزاهای ناشناخته حول و حوش 14 هزار تومان قیمت دارند که تقریبا نزدیک به قیمت استاندارد بازار است. سیاوش خیرابی درباره انگیزه اش از رستوران داری توضیح می دهد: «نداشتن امنیت شغلی باعث شد شغل دیگری برای خودم دست و پا کنم، به همین دلیل رستورانی به نام «کنجد» تاسیس کردم. البته این اتفاق خیلی خوبی نیست چون دغدغه بازیگر، دوتا می شود و با نداشتن یک مدیریت مناسب امکان دارد شغل دوم به حرفه اصلی بازیگر لطمه وارد کند. متاسفانه ما مجبوریم سمت شغل هایی که ربطی به کارمان ندارد، برویم.»
هنرمندان مثل همه صاحبان رستوران ها از کیفیت و سلامت غذاهایشان تعریف می کنند. جالب است بدانید که نادر سلیمانی این شعار را برای رستورانش انتخاب کرده است: «با خیال راحت میل کنید؛ سم ندارد!»
3- پاتوقی برای روشنفکری
حسین پاکدل و عاطفه رضوی زوج پیشکسوت سینمای ایران در گوهردشت کرج «کافه کتاب» راه اندازی کرده اند. کافه کتاب جایی است که شما می توانید در کنار خریدن و خواندن کتاب، نوشیدنی های سرد و گرم مورد علاقه تان را هم سفارش دهید. مهدی پاکدل (برادر آقا حسین) و همسرش (بهنوش طباطبایی) چندی پیش مهمان این کافه کتاب بودند و برای علاقمندان، بخش هایی از یک کتاب را خواندند.
شهاب حسینی هم خیلی وقت ها به کافی شاپ اش در لواسان می رود و قرارهای مصاحبه اش را در آنجا می گذارد. او برخلاف بقیه، شغل دومش را پنهان نمی کند. همسر شهاب حسینی به او در اداره «کافه هنر» کمک می کند. دو فرزند این بازیگر ستاره را هم بیشتر اوقات می توانید در کافه اش ببینید. سال 91 این کافه برای چند روزی پلمپ شد و سپس فعالیت دوباره اش را آغاز کرد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#402
Posted: 15 Oct 2014 02:24
کارگردانان ایرانی در جشنواره فیلم بیروت جوایز خود را به مردم کوبانی تقدیم کردند
یک فیلم داستانی که به زندگی مصیبتبار مردم کردستان در ایران میپردازد، دو جایزهی اصلی این فستیوال را از آن خود کرد. فیلم "رئیسجمهور" محسن مخملباف در بیروت جایزهی "بهترین فیلم از نگاه تماشاگران" را به خود اختصاص داد.
دهمین دورهی جشنوارهی بینالمللی فیلم بیروت، در شامگاه روز پنجشنبه (۹ اکتبر) در پایتخت لبنان به پایان رسید. در این فستیوال، فیلم "زمستان آخر" ساختهی سالم صلواتی که زندگی دشوار مردم کردستان در ایران را به تصویر میکشد، جایزهی بهترین "فیلم داستانی در منطقهی خاورمیانه" و جایزهی "بهترین فیلمنامه" را از آن خود کرد. سالم صلواتی، این جوایز را به مردم شهر کردنشین "کوبانی" که این روزها در حال مبارزه با افراطگرایان سنی "دولت اسلامی" هستند، تقدیم کرد.
داستان این فیلم، روایت زیرآبرفتن دهکدهای است که تنها ساکنان آن، کدخدا و زنی به نام باجی است. فیلم "زمستان آخر"، پیش از این جوایز جشنوارهی فیلم بغداد، ارمنستان و اربیل کردستان را نیز دریافت کرده بود.
فیلمهای کوتاه برنده
در بخش "فیلمهای کوتاه" این جشنواره، همچنین جوایزی به سه فیلم تجربی کارگردانان جوان ایرانی اهدا شد: جایزهی طلایی بخش "بهترین فیلم کوتاه خاورمیانه" به فیلم "بیشتر از دو ساعت" از علی اصغری تعلق گرفت. فیلم "خانهی خاله" از توفیق امانی، جایزهی نقرهای این بخش را از آن خود کرد. امانی در این فیلم که به زبان کردی است، به داستان زندگی یک خانوادهی کرد سه نفره میپردازد که پس از جنگ به یکی از مناطق صحرایی عراق کوچ میکنند.
جایزهی برنزی این بخش از فستیوال به فیلم "پروانهها" ساختهی عدنان زندی که در "حوزهی هنری کردستان" آموزش دیده، تعلق گرفت. این فیلم ۳ دقیقهای، روایت زنی است که در خیابان به نوزادش شیر میدهد. این کارگردانان نیز جایزهی خود را به مردم "کوبانی" اهدا کردند.
جوایز دیگر
فیلم "رئیسجمهور" محسن مخملباف در این فستیوال، جایزهی "بهترین فیلم از نگاه تماشاگران" را به خود اختصاص داد. این فیلم که برای شرکت فیلمسازی F&ME به زبان انگلیسی تهیه شده، به قول مدیر این شرکت، مایک داونی، "سرودی در تجلیل از صلح و وحدت" است.
"رئیسجمهور" که محصول مشترک کشورهای گرجستان، آلمان، بریتانیا و فرانسه است، داستان سقوط یک دیکتاتور نظامی در کشوری خیالی را به تصویر میکشد که میکوشد نوهی خردسال خود را به عنوان رهبر آیندهی این خطه برای ریاست تربیت کند.
جایزهی هیئت داوران این جشنواره به فیلم داستانی "زرافه" ساخته رانی مصالحه، کارگردان فرانسوی ـ فلسطینی تعلق گرفت. این فیلم داستان واقعی یک زرافهی مجروح در باغوحش شهر قلقیلیهی فلسطین را به تصویر میکشد که سر و گردناش در اثر حملات هوایی سال۲۰۰۲ به این شهر، آسیب میبینند.
همایون ارشادی، بازیگر سینمای ایران که مدتی در کانادا زندگی میکرد و در سال ۱۹۹۶ دوباره به ایران بازگشته، یکی از اعضای هیئت داوران ۶ نفرهی این دوره از جشنواره بود.
جشنوارهی بینالمللی فیلم بیروت که یکی از معتبرترین فستیوالهای مستقل کشورهای عرب زبان است، هر سال در ماه اکتبر با نمایش فیلمهایی از کشورهای منطقهی خاورمیانه و جهان در چندین بخش رقابتی و غیررقابتی در شهر بیروت، پایتخت لبنان برگزار میشود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#403
Posted: 19 Oct 2014 02:25
«شهر بد» در ایران؛ دختر چادری و یک عشق ممنوع
رادیو فردا : شاید کسی انتظار نداشت که روزی یک فیلم درباره یک دختر خونآشام در فضای ایران ساخته شود؛ حالا اما «دختری در شب تنها به خانه میرود» ساخته آنا لیلی امیرپور که در بخش مسابقه جشنواره فیلم لندن به نمایش درآمد، یک داستان متفاوت خونآشامی را در فضایی بسیار غریب با تماشاگر قسمت میکند.
فیلم به شکل سیاه و سفید در آمریکا به زبان فارسی ساخته شده و داستان چند شخصیت را در شهری تخیلی در ایران به نام «شهر بد» روایت میکند. آرش که پدر معتادی دارد با دختری که خونآشام است برخورد میکند و عشقی میان آنها شکل میگیرد.
امیرپور که خود فیلمنامه را هم نوشته، بنای اثرش را بر غرابت میگذارد و موفق میشود از این غرابت به اشکال گوناگون استفاده کند. همه چیز بر پایهای متفاوت شکل میگیرد و فیلمساز ابایی ندارد از خطر کردن در ساخت فضا و قصهای کاملاً غیرمتعارف.
از همان ابتدا تابلوی شهری را میبینیم که بر روی آن به فارسی نوشته شده: «شهر بد» و میزان جمعیت آن به سخره گرفته شده است. در واقع در ایدهای شگفتانگیز ما مردم این شهر تاریک و سیاه را نمیبینیم و همه چیز تنها در چند شخصیتی که نقشی در قصه دارند خلاصه میشود.
در نبود شخصیتهای فرعی همه چیز به شکلی مینیمالیستی رخ میدهد: ما حداقل اطلاعات ممکن را درباره این شخصیتها و این شهر داریم. آنچه از این شهر میدانیم در یک معتاد، یک فاحشه، یک واسطه (که روی صورتش نوشته شده «جاکش»)، یک بچه، پسری به نام آرش و یک دختر خونآشام چادری خلاصه میشود.
داستان فیلم به شکل حداقلی روایت میشود و فرم بصری فیلم نمود چشمگیری دارد. فیلمبرداری سیاه و سفید با نورپردازی شگفتانگیز، لوکیشنهای حیرتانگیزی را در آمریکا به شدت به ایران شبیه میکند تا در تصاویری به غایت تاثیرپذیرفته از بزرگان سینما، همه چیز برای یک فیلم مفرح که رفتهرفته لایههای متعددی مییابد، فراهم شود.
در واقع هم و غم فیلمساز در پرداخت صحنههایی به شدت چشمگیر خلاصه میشود: یک فیلم به شدت متکی بر فرم که همین فرم حسابشده - با تاکید بر نماهای نزدیک مثلاً - باعث میشود فضا را به شدت باور کنیم و به جزیی از این غریبترین شهر ممکن تبدیل شویم. به مدد این فرم، فقدان آدمهای دیگر در این شهر و اتفاقات غریب آن- مثلاً دستهای از جسد انسانها در زیر یک پل که در دو نمای مختلف در دو قسمت فیلم دیده میشود- به شدت طبیعی به نظر میرسد.
در واقع فیلمساز به مدد فرمش، دنیای دیگری بنا میکند که هیچ شباهتی به واقعیت ندارد، اما به شدت باورپذیر است. ما همه آدمهای داستان ساده فیلم را حس میکنیم و با آنها همراه میشویم. حسهای آنها در این فضای غیرانسانی به شدت انسانی است: فاحشهای در آستانه از دست دادن طراوت جوانی از شغل خود بیزار است و همان چند صحنه کوتاه این حس را با تماشاگر قسمت میکند. صحنه رقص این فاحشه برای پیرمرد معتاد با آهنگ غمگین «اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیآد» (که تناقض غریبی را به نمایش میگذارد؛ ترانهای که کسی گمان نمیکرد بشود با آن رقصید)، با نورپردازی جذاب و حسابشده و قطعهای بجا و درست، یکی از انسانیترین و زیباترین صحنههای فیلم را رقم میزند.
از طرفی خونآشام فیلم، یکی از تنهاترین و به شکلی درستکارترین خونآشامهای سینماست. او در میان این شهر پر از «بدی»، از تنها پسربچه فیلم- نمادی از آینده- میخواهد که «پسر خوبی» باشد و حتی برای «خوب» کردن این پسربچه، او را با «بدی» خود تهدید میکند. این خونآشام در طول فیلم تنها به بدهای آدمهای فیلم حمله میکند (قاچاقچی واسطه، معتاد از کار افتاده و مزاحم، و بیخانمان گوشه خیابان) و زنجیره آدمهای خوب درون قصه (آرش، فاحشه پشیمان و پسربچه) از حمله او در اماناند.
فیلم با زبانی طنزآمیز همه چیز را به سخره میگیرد. به جز یکی دو صحنه خشن - که به گمانم در ساختار فیلم جا نمیافتد و ضرورتی برای نمایش خشونتی با این شدت وجود ندارد- با فیلم هجوآلودی روبرو هستیم که وضعیت جامعه ایران از سویی و از سوی دیگر وضعیت انسان به طور کلی را به زبانی استعاری با ساختار بصریای چشمگیر روایت میکند و با بهرهگیری از عناصر آشنای ژانرهای مختلف- از ژانر وحشت تا وسترن- تماشاگر را در تجربه نویی شریک میکند که اگر فیلم را به دلیل سازنده و عوامل ایرانیاش، بخشی از سینمای ایران به حساب بیاوریم، قطعاً در این سینما بیسابقه است و در مقیاس جهانی هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#404
Posted: 15 Nov 2014 19:56
پیمان معادی از زندگیش در آمریکا می گوید!
به گزارش پارسینه به نقل از ایسنا، بازی پیمان معادی در فیلم «کمپ ایکس ری» در نقش "علی امیر" مسلمانی متولد تونس و بزرگ شده آلمان، توجه و تمجید رسانههای آمریکایی را همزمان با اکران عمومی برانگیخته است، تا جاییکه برخی او را شایسته دریافت جایزه اسکار میدانند و سایت رسمی "راجر ایبرت" منتقد فقید و سرشناس، دربارۀ او اینطور نوشته است: «پیمان معادی میتواند پسرخاله داستین هافمن در خاورمیانه باشد.».
همچنین نیویورک تایمز در یادداشتی عنوان داشته که معادی نقش را چندلایه کرده و طوری به اجرای آن پرداخته که هرگز هیچ بازیگر دیگری نمیتواند چیزی به آن اضافه کند.
این بازیگرِ بینالمللی سینمای ایران که این روزها برای اکران "کمپ ایکس ری" به کارگردانی پیتر ساتلر و همچنین برای بازی در سریال "جنایت" در آمریکا به سر میبرد، در گفتوگویی تلفنی با خبرنگار ایسنا به برخی سوالات دربارۀ بازی در نقشِ علی امیر، حواشی اکران کمپ ایکسری و برنامههای آتیِ خود پاسخ داد.
توضیح میدهید که چطور شد برای ایفای نقش علی امیر انتخاب شدید؟
کارگردان و تهیهکنندگان فیلم بعد از تماشای فیلم "جدایی"، خودِ فیلم و بازی من رو دوست داشتند و بعد از دیدن "جدایی" برای انتخاب من با عوامل دو فیلمِ دیگری که قبلتر در هالیوود بازی کرده بودم مشورت کردند و با نظر مثبت آنها تصمیم به همکاری با من گرفتند. دو فیلمِ قبلی هم "آخرین شوالیه" به کارگردانیِ کازواکی کریا و قسمتِ اوّلِ همین سریالی بود که در حال حاضر مشغول فیلمبرداری ادامۀ آن هستیم.
البتّه جا داره همونطور که بارها گفتم باز هم عنوان کنم که بخش عمدهای از این اتّفاق مرهون زحمات و هدایت بینظیر اصغر فرهادی در مقام کارگردان "جدایی" و اعتمادی بود که ایشون برای نقشآفرینی توی این فیلم به من داشتند.
نحوۀ پیشنهاد نقش از طرف کارگردان به شما چگونه انجام شد؟
پیشنهاد بازی در کمپ ایکسری اوّلینبار از سوی کارگردان و به صورت تماس اسکایپ به من مطرح شد. بهار سال گذشته، وقتی پیتر ساتلر برای اوّلینبار با من تماس گرفت، من برای فیلمبرداریِ "ملبورن" زیر گریم بودم و قرار شد که شب با هم گفتوگو کنیم. همان شب از طریق اسکایپ بحث مفصّلی در مورد قصّه و فیلمنامه کردیم و قرار شد فردا هم تماسی سه نفره با خانم کریستین استوارت داشته باشیم. بعدها پیتر ساتلر به ما گفت که در همان تماس سه نفره از طریق اسکایپ و بحث و گفتوگوی من و خانم استوارت بر سر فیلمنامه، نسبت به انتخاب بازیگران اصلی فیلم مطمئن شده بود.
علاوه بر این، پیتر ساتلر و گروه سازنده فیلم همواره از این موضوع خوشحال بودند که انتخابهای اولشان برای نقشهای اصلی حضور در فیلم را پذیرفته بودند.
دلیل اصلی شما برای پذیرفتن ایفای نقش در فیلم کمپ ایکسری چه بود؟
قصّۀ خوبی که بهش اعتقاد داشتم و نقشی که جای کار زیادی داشت و میتونست برای من چالش خوبی باشه.
وقتی پیشنهاد بازی در این فیلم رو قبول کردید نگرانِ آیندۀ حرفه خودتان در ایران نبودید؟
به هیچ وجه! اصلاً چرا باید نگران میبودم؟ من فیلمنامهرو خونده بودم و از نوع نگاه عوامل به سوژه هم با خبر بودم.اتّفاقاً از ابتدای کار،بازی در این فیلم را موقعیّت خوبی برای ادامۀ فعّالیّتهای حرفهای توی ایران میدونستم. من در حین فیلمبرداریِ هر فیلمی که خارج از ایران بازی میکنم، مدام به خودم میگم که پروژۀ بعدی رو باید توی ایران کار کنم.
اصولاً اولویتهای شما برای پذیرفتن بازی در فیلمهای غیر ایرانی چیست؟
من خط مشی مشخصی دارم که به مدیر برنامههایم گفتم؛ اون هم اینکه در هیچ فیلم ضدِّ دولت و ملّت ایران و مذهب خودم بازی نکنم،همچنین هرگز در فیلمی که رویهای خلاف اصول اخلاقی داشته باشه، شرکت نخواهم کرد.
به نظر شما کمپ ایکس ری این شرایط را دارد؟
بله قطعا ، اگر غیر از این بود از همون وهلۀ اوّل اصلاً در این فیلم بازی نمیکردم. به همین دلیل هم هست که از چند ماه گذشته با پخش کنندهها ومسئولان سینمایی ایران وارد مذاکره شدم، تا فیلم همزمان با اکران جهانی در ایران هم نمایش داده شود. چون اعتقاد دارم کمپ ایکسری استانداردهای اکران در سینماهای ایران رو داره.
ممکنه منظورتان را از این استانداردها دقیقتر بیان کنید؟
به هر حال من به عنوانِ یک ایرانی به عرف و منشِ مردمِ کشورم اشراف دارم،"کمپ ایکس ری" مضمونی جهانشمول و انسانی دارد که مخاطبِ سراسر دنیا با آن ارتباط برقرار میکند، ضمنِ اینکه حرفِ اصلی فیلم به نوعی ضد اتفاقاتی است که آمریکا در حال مدیریت آن است. همانطور که خود پیتر ساتلر گفته این فیلم در تضاد با رویکر محلی مآب آمریکایی به موضوع جنگ است و این مساله باید برای مسئولان ایرانی فرصت قابل توجِهی در نمایشِ فیلمی منتقد به سیاستهای تفکّر مخالف باشد.
به علاوه اینکه در فیلمِ کمپ ایکسری ارتباطاتِ بین افراد و نوع پوشش اونها تضادی با موازین و هنجارهای سینمای ایران نداره.
با این اوصاف باید منتظر اکران کمپ ایکس ری در ایران باشیم؟
تا الآن که من با شما صحبت میکنم، چند نفر از تهیهکنندگان و پخشکنندگان ایرانی از اکرانِ کمپ ایکسری استقبال کردند؛ از طرفی هم با تماسهای مکرّر و پیگیری زیاد تونستیم قول مساعدت از معاونت زحمتکش سینمایی بگیریم، که امیدوارم هرچه زودتر به سرانجام برسد تا مردم ایران در تهران و شهرستانها بتوانند مثل مردم سایر کشورها "کمپ ایکسری" را در سینما تماشا کنند.
اکرانِ کمپ ایکسری در سینماهای ایران میتواند باعث خوشحالی سینما دوستان و البتّه خود شما باشد.
به هرحال این اتّفاق که فیلم من در کشور خودم اکران بشه، باعث افتخاره ولی راستش حرف زدن از خوشحالی با اخبار وحشتناکی که اخیراً از اصفهان به گوشمون رسیده خیلی کار سختیه؛ واقعاً چطور میشه خوشحال بود وقتی خواهرهامون به طرز فجیعی سوزانده شدن و عدّۀ دیگهای هم با نگرانی و دلهره پا از خونه بیرون میذارن. این اتّفاق حتّی اگه برای یک نفر هم میافتاد کافی بود تا حلاوت هر شادی و دلخوشی به کاممون تلخ بشه. از طرفی هم به نظر میرسه بعضی از هموطنامون هنوز متوجّه ابعاد تاسفبار این فاجعه نشدند و این ماجرا رو دستمایۀ شوخی و خندۀ کلامی و حتّی فیزیکی قرار دادند؛ من همین جا عاجزانه از این دوستان خواهش میکنم که کمی بیشتر روی همچین مسائلی تامل کنند تا کار به جایی نکشه که با هرچیزی شوخی کنیم و به سادگی از کنارش بگذریم.
به همین خاطر من پیشنهاد دادم قسمتی از عواید اکرانِ "کمپ ایکسری" در ایران به قربانیان حادثۀ تاسفبار و غیر قابلِ باورِ حملات اسیدپاشی در اصفهان تعلّق بگیرد و امیدوارم اکران هرچه سریعتر فیلم بتونه باری از روی دوش این عزیزان و خونوادشون کم کنه.
از وضعیّت اکران فیلم در کشورهای خاورمیانه اطّلاعی دارید؟
فیلم توسط خیلی از کشورهای خاورمیانه مثل عراق وامارات متحده عربی خریداری شده و گویا با استقبال خیلی خوبی هم همراه بوده. فستیوالهای مختلف منطقه خلیج فارس هم متقاضی نمایش کمپ ایکسری هستند. به زودی هم فیلم در فستیوال ابوظبی نمایش داده میشه.
امیدوارم مسئولین فرهنگی کشور خودمان هم قدر این فرصت را بدانند و زودتر شرایط اکران این فیلم در سینماهای ایران را فراهم کنند.
همانطور که عنوان شد کمپ ایکسری در مضمون خود، فیلمی ساختارشکن با موضوعی جنجالی است؛ واکنش مخاطبان و جامعۀ آمریکایی به این فیلم چگونه بوده است؟
مواضع تندی از سوی برخی گروهها و روزنامههای افراطی به مصاحبههایی که من و کریستین استوارت در توضیح رفتاری که با زندانیهای گوآنتانامو انجام میشود؛ اینکه به بهانۀ مبارزه با تروریست در این زندانها کارهای خلاف قانون انجام میدهند و امثال اینها گرفته شد. خصوصا علیه کریستین استوارت به عنوان بازیگر آمریکایی واکنش تندی نشان دادند که چرا با این نقش همذات پنداری کرده است؟
پیتر ساتلر در این فیلم به تعبیر خودش زخمی کهنه را باز کرده و مسالۀ گوانتانامو را که گویا در حالِ پاک شدنِ از حافظۀ تاریخی مردم آمریکا و جهان بود دوباره و آن هم با رویکردی متفاوت یادآور شده است و به همین دلیل از سوی برخی رسانهها مورد اعتراض قرار گرفته است.
البته ماجرای گوانتانامو در خودِ آمریکا هم به بحثی فرسایشی و چالش برانگیز تبدیل شده، دولتهای مختلف با وعدههای مثبت درباره این زندان بر سر کار میآیند اما هیچ حرکتی نمیکنند. به همین دلیل هم حسّاسیّت روی این موضوع زیاد بود؛ این اوّلین باری بود که یک فیلم با همچین نکاه متفاوتی در موردِ موضوع داغ زندانها گوانتانامو ساخته میشد و این اعتراضها برای گروه سازندۀ فیلم قابل پیش بینی بود.
از مدت فیلمبرداری و لوکیشن فیلم بگویید؟
فیلم طیِّ سه هفته در لوکیشنی به فاصلۀ یک و نیم ساعتی لس آنجلس فیلمبرداری شد.لوکیشن هم زندان متروکه ایست که محل فیلمبرداری خیلی از پروژههای سینمایی و تلویزیونی از جمله «فرار از زندان» بوده. برای فیلم کمپ ایکس ری بخش بزرگی از همین زندان متروکه با دقّت زیاد به شکلِ زندان گوانتانامو دراومد.
کمی در مورد نحوۀ نزدیک شدن به شخصیّت علی امیر در نقشِ یک زندانیِ گوانتانامو توضیح بدهید
از ابتدای همکاری، کمپانی و تهیهکنندههای کمپ ایکسری فیلم،کتاب و مستندهایی از زندانیان آزاد شده، موکّلین آنها، نامههای زندانیان، شرایطِ زندان و ... به دست من رساندند. در حقیقت از زمانی که ایران بودم تا ده روز اوّل سفرم به آمریکا مشغول تحقیق و تفحّص با توسّل به این متون و فیلمها بودم. این تحقیقات دریچۀ جدیدی برای شناخت شخصیّت علی امیر به روی من باز کرد.
در شروعِ تحقیقات اولین سوال من،در موردِ لیست زندانیهای گوآنتانامو بود و پرسیدم آیا ایرانی در میان آنها هست یا خیر؟ چون اگر یک ایرانی در زندان "گوانتانامو" محبوس بود،هرگز این نقش را قبول نمیکردم،چرا که نمیخواستم نمایندۀ یک ایرانی در چنین فضایی باشم.
به غیر از تحقیق و مطالعه به دلیل اهمیّتی که ساتلر برای بازیگری در فیلم قائل بود،تونستیم تمرینهای زیادی با کریستین داشته باشیم که روی کیفیت بازی هردومون تاثیر زیادی داشت.اهمیتی که ساتلر به بازیگری میداد تا جایی بود که میگفت دلش میخواهد بعد از اکران فیلم بتواند در محافل مختلف پُزِ بازیگرانش را بدهد؛ و الآن خوشحالم که ساتلر میگوید به خواستهاش رسیده.
اقدام دیگهای که در مسیر رسیدن به نقش کمک زیادی به من کرد این بود که از عوامل فیلم خواستم به مدّت چند روز و هر روز چند ساعت متوالی منرو در سلّول انفرادی حبس کنند. در ابتدا رویارویی با سلّول خالی و فکر اینکه در این سلول کوچک و از پشت یک پنجره چطور میتوان از عهدۀ اجرای مطلوبِ شخصیّت علی امیر برآمد ترسناک و چالش برانگیز بود،امّا رفته رفته با تمرین متوجّه شدم همین خلاء امکانات تازهای برای ایفای نقش به من میدهد، مهمترین این امکانات تمرکز بیشتر بر لحن و صدا و از اون مهمتر کشفِ قابلیّت سکوت برای بازی در چنین شرایطی بود.
به غیر از شناخت زوایای شخصیت یک زندانی گوانتانامو، در مسیر رسیدن به نقش علی امیر با چه موانع دیگری مواجه بودید؟
یکی از چالشهای اصلی این نقش زبان و گویش علی امیر بود.این شخصیت کسی بود که در هشت سال اسارتش زبان انگلیسی را از صحبتهای زندانبانها آموخته بود.فیلمنامه تا حدّ زیادی توانسته بود زبانِ علی امیر را شکسته نویسی کند ؛ من هم با توجّه به این موضوع سعی کردم به لحن و گویشی برسم که مناسب کاراکتر علی امیر باشد. یادم میاد یکی از دغدغههای پیتر ساتلر در شروع کار این بود که تلفّظِ انگلیسی منخوب است و نگران بود که نتوانم تلفّظِ انگلیسیام را با لحنِ علی امیر هماهنگ کنم؛به همین دلیل برای مدّتی با یک معلّم زبان تمرین کردم و خداروشکر میکنم که دستِ آخر تونستم با تمرین این چالشرو پشت سر بذارم.
پیش بینی شما در موردِ آیندۀ شخصیّت علی امیر در زندان گوانتانامو چیست؟ به نظر شما مخاطب در نهایت علی امیر را شخصی امیدوار مییابد یا خیر؟
علی امیر در مدّت کوتاه آشنایی با زندانبانِ جدیدش اِمی،دست به کشف و شهود تازهای در دنیای اطراف خودش میزنه که منتجّ به یادآوریِ بخش فراموش شدهای از وجودش طیّ هشت سال اسارت میشه.همین یادآوری باعث میشه تا کورسوی امیدی در دلِ علی امیر روشن بمونه.امّا فیلم در نهایت نشون میده که این داستان برای این زندانی تبدیل به یک دورِ باطل شده و در حقیقت گوانتانامو این زندانیهارو به یک گرداب ملال آورِ ابدی مهمان کرده؛و این نکته نه فقط برای زندانیان که در مقیاسی متفاوت در مورد سربازها نیز صدق میکند،همانطور که خانم استوارت در مصاحبهای گفته: همین الآن که من دارم حرف میزنم سربازهای دیگهای توی مسیر دایرهای دارن قدم میزنن...
چرا این زندانی کتاب هری پاتر را میخواهد؟
هریپاتر پرمخاطبترین کتاب در زندان گوآنتاناموست و ترجمههای زیادی از آن در زندان گوانتانامو موجود است؛به نظر من دلیل استقبال زندانیها از این کتاب دنیای فانتزی و جادوی موجود در این کتابه که زندانیهارو مجذب میکنه.
چرا نام فیلم کمپِ ایکس ری است؟
"کمپ ایکس ری"نام اولین اردوگاهی است که درسال 2001 آمریکاییها در گوآنتانامو ساختند که البتّه الآن تعطیل شده است.
سایتها و روزنامههای آمریکایی نقدهای خیلی خوبی بر بازی شما نوشتن،تا جاییکه حتّی برخی شما رو شایستۀ دریافتِ جایزۀ اسکار دانستند.سایت رسمی راجر ایبرت فقید هم توی یادداشتی عنوان کرده بود که پیمان معادی میتواند پسرخالۀ داستین هافمن در خاورمیانه باشد.در موردِ این تمجیدها و پیش بینی اسکار چه نظری دارید؟
من اصلاً به این ماجرای اسکار گرفتن خوش بین نیستم؛چون مناسبات اسکار با اون چیزی که میبینیم متفاوت است. فیلمها باید بودجه کلان داشته باشند تا بستههای تبلیغاتی مختلفی برای ارائۀ مطلوب فیلم آماده کنند. اماکمپ ایکس ری این بودجه را ندارد. البتّه نقدهایی که به بازی من نوشته شده باعث سربلندی و افتخار من به عنوان یک ایرانی است. این نقدها و اظهارنظرها بدون شکّ برای من در ادامۀ مسیر حرفهایم انگیزه ایجاد میکند.به هر حال پروژۀ کمپ ایکسری تمام شده و متعلّقِ به گذشته است و الآن ذهن من معطوف به کارهای آینده است.
در موردِ اسکار هم باید بگم برای من بزرگترین اُسکار پذیرفته شدن توسّطِ مردم به خصوص مردمِ ایران و مقبول افتادن در دلِ اونهاست.
پیش بینی شما برای ادامۀ مسیر زندگی حرفهایتان بعد از کمپ ایکس ری چگونه است؟
من به هر پروژهای که بازی میکنم به عنوان دری برای کشف دنیایی بزرگتر نگاه میکنم؛فرقی نمیکند این دنیای بزرگتر در کجای این جغرافیا باشد. وقتی «درباره الی»را بازی کردم دری برایم باز شد به «جدایی»؛ وقتی «جدایی»را بازی کردم درهای بزرگتری برایم باز شد و به امید خدا بااین فیلم هم درهای بزرگتری به رویم باز میشود؛به هر حال در هر فیلمی که بخواهم بازی کنم برایم قصّه مهمترین بخش خواهد بود. الان مشغول بازی درسریال "جنایت" برای شبکۀ"اچ بی او"هستم و پس از پایان فیلمبرداری برای بازی در یک فیلم سینمایی به ایران برمیگردم.
در این سریال آمریکایی چه نقشی را بازی میکنید؟
نقش یک راننده تاکسی پاکستانی را بازی میکنم که درگیر ماجراهایی برای پسرش است. زبان او انگلیسی است اما در بخشهایی به زبان اردو صحبت میکندکه برایم معلم زبان گرفتند تا من اردو یاد بگیرم. این سریال هشت قسمت است و تا یکی دوماه آینده مشغول فیلمبرداری آن خواهیم بود و بعد از آن بلافاصله به ایران میآیم.
با توجّه به پیشنهادهای گوناگون داخلی و بینالمللی،میتونیم بپرسیم که ترجیح شخصِ شما کار در ایران است یا خارج از ایران؟
به هرحال وطن من ایران و همطونان من مردمِ ایران هستند و همواره ترجیح من کار در کشور خودمه.
به عنوان بازیگری که از سینمای ایران در عرصۀ بین الملل مشغول فعّالیّت حرفهایست و نسبت به هردو فضا شناخت کافی دارد،میخواهیم بدانیم که چقدر راه حضور عوامل ایرانی در سینمای جهانی رو هموار میبینید؟
من همواره در مصاحبههایم عنوان کردم که در ایران بازیگرهایی به مراتب بهتر از من حضور دارند که میتوانند در سطح جهانی بدرخشند.نه تنها بازیگر بلکه ما در ایران فیلمبردار،کارگردان و نویسندههای خوبی هم داریم که حرف زیادی برای گفتن دارند و اگه شرایط مهیا باشه میتونند در عرصههای بینالمللی خودی نشون بدن.امیدوارم که حضور من در عرصۀ بین الملل دقالبابی باشه برای این تعامل فرهنگی که هم پای ایرانیهای بیشتری به سینمای غرب باز بشه و هم سینماگران غیر ایرانی به همکاری با گروهها و عوامل داخل ایران ترغیب بشن.
گویا در فیلم جدید خانم بنیاعتماد هم بازی خواهید کرد؟
سال گذشته با خانم بنیاعتماد،فرید مصطفوی،نغمه ثمینی و حبیب رضایی قصهای را نوشتیم که هنوز در حال تصحیح و نگارش است و قراراست درآن بازی کنم که در این صورت افتخارِ دوبارهای که نصیب من خواهد شد که بار دیگه برای خانم بنیاعتماد بازی کرده باشم. اصولاً هدف اصلی من در بازیگری بازی در فیلمهایی که قصّهشونرو دوست دارم و از این جهت تفاوتی بین سینمای ایران و خارج از ایران قائل نیستم؛هرچند معمولاً قصّههای مورد علاقم رو توی ایران بهتر پیدا میکنم.
این روزها علاوه بر بازیگری،مشغول کار دیگری هم هستید؟
همزمان مشغول نوشتن فیلمنامهای به نام «خندنده»با رامبدجوان،امیررضاکوهستانی و پویا مهدوی زاده هستیم.همین روزها که اینجا درگیر بازی در سریال هستم،بعد و قبل از ساعت فیلمبرداری و حتّی مواقعی در زمان استراحت بینِ فیلمبرداری روی این فیلمنامه کار میکنیم.
به جز این یک فیلمنامۀ آماده و یک فیلمنامۀ درحال نگارش هم دارم که در برگشتم به ایران باید تصمیم بگیرم کدامشان را زودتر بسازم.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#405
Posted: 20 Nov 2014 19:32
حمله به هانیه توسلی به خاطر مرتضی پاشایی
به گزارش پارسینه پس از اعلام خبر فوت مرتضی پاشایی ، خواننده جوان پاپ ، موجی گسترده در شبکه های اجتماعی به راه افتاد طوری که تنها پس از چند ساعت از پخش این خبر شاهد انتشار گسترده عکس ، صوت و پیام های تسلیت از طرف مردم و به ویژه هنرمندان و ورزشکاران بودیم .
افراد شناخته شده ای که رابطه ی نزدیکی با این خواننده جوان داشتند اقدام به انتشار چندین دل نوشته و عکس کرده و ضمن اطلاع رسانی های لازم مردم را دعوت به حضور در مراسم کردند و برخی دیگر به دلیل عدم شناخت مرنضی پاشایی ، عدم تمایل و یا هر دلیل دیگری سکوت کرده و یا به پیام تسلیتی اکتفا کردند . که این سکوت باعث اعتراض طرفداران مرتضی پاشایی شد ، کامنتهایی تند و گاه همراه با الفاظ رکیک از سوی کامنتگذارانی اکثرا خشمگین که به زعمشان به خواننده محبوب آنها توهین شده بود.
جنین رفتاری را در صفحه ی اجتماعی اینساگرام "هانیه توسلی" شاهد بودیم که پیش از آن و البته به مراتب آرامتر و کم حاشیهتر در صفحه بهرام رادان نیز اتفاق افتاد.
اعتراض ها تا حدی بود که هانیه توسلی یادداشتی را در جواب به منتقدان منتشر کرد و از آنان خواست برای او تعیین تکلیف نکنند ، متن کامل یادداشت هانیه توسلی را در انتها بخوانید:
«من آقاى پاشایى رو نمى شناختم. یعنى نه کارهاش رو شنیده بودم نه خودش رو از نزدیک دیده بودم. سبک و مدل موسیقى اش هم که الان مى شنوم دوست ندارم ولى دلم مى سوزه.جیگرم کبابه. از مرگ جوون ها بیزارم. کم هم نیست الان متاسفانه. خودم هم داشتم تجربه اش رو. از دست رفتن جوون وحشتناکه. ولى واکنش مردم به نظرم عجیبه. زیادیه. عادت ندارم تسلیت بگم. دردى رو دوا نمى کنه. کسایى که میان اینجا و به من مى گن چرا تسلیت نمى گى هم نمى فهمم. اگه خانواده اش رو مى شناختم از نزدیک حتمن به اونها تسلیت مى گفتم. مثل مجید بهرامى که خیلى دوست و همکار مشترک داریم و خیلى شخصى تسلیت گفتم به خودشون.ملت عجیبى هستیم. اینجا براى من تعیین تکلیف نکنید لطفن. به اندازه ى کافى حال و روزم بد هست. لطفن هم با تنوین نمى نویسم. دلیلش هم صد بار گفتم. ممنون از بقیه ى دوستان که مهربون و با محبت هستند و همیشه به من لطف دارند.»
کافه سینما می نویسد : ابنها جملات ابتدایی پست هانیه توسلی در صفحه اینستاگرامش است، یادداشتی که باعث شد کامنتهای مخالف زیادی پای این پست ثبت شود. کامنتهایی تند و بعضا همراه با الفاظ رکیک از سوی کامنتگذارانی اکثرا خشمگین که به زعمشان به خواننده محبوب آنها توهین شده است، رفتاری که پیش از این و البته به مراتب آرامتر و کم حاشیهتر در صفحه بهرام رادان شادهش بودیم.
البته با خواندن کامل یادداشت هانیه توسلی هیچگونه توهینی به مرتضی پاشایی و یا هوادارانش به چشم نمیخورد، هانیه توسلی تنها درخواست کرده که دیگران برای او تعیین تکلیف نکنن که تسلیت بگوید یا نه. که ظاهرا به مذاق طرافدان پاشایی خوش نیامده است.
و حالا چند کامنت انتهایی این پست که تا این لحظه نزدیک به پنج هزار کامنت پای آن ثبت شده است:
-یه سری طرفدار مشترک داشتی که متاسفانه لیاقت نداشتی نگهشون داری، شاید یه تسلیت کوچیک از طرف خودت باعث می شد تصویر زیباتری از سیرتت روی قلبشون حک کنی، شما هم یه روزی میمیری چه خوبه بعد از مرگ یه هنرمند واقعا خدابیامرزی از ته دل بگیم.
- اتفاقا منم نه از ... شما نه از بازی کردنت خوشم میاد جدی گفتم و رک مثل خودت.
-واقعا خیلی گستاخ هستید شما باید الگو باشید در ضمن سنی هم ازتون گذشته به نظرتون با این حرفا خیلی متفاوت به نظر میاین؟ نه فکرتون اشتباهه.
-وااااااا چه چیییییی تو دخترررررر!!! اولا که تسلیت نگفتنت چیزی از محبوبیت مرتضی کم نکرد، دوم اینکه خانوم بازیگر به اصطلاح مردمی، حالا نخواستی تسلیت بگی اوکی نگفتی، که اصلا مهم نیست. نیاز نبود بیای پست بزاری. نگفتی تموم شد رفت دیگه پست گذاشتنت چیه؟ سوم اینکه خب چی؟ دوست نداری سبک موسیقیشو این به مردم چه ربطی داره که اومدی جار میزنی؟ چقد بد خودتو از چشم انداختی. در ضمن بازیات پیش خیلیا داغونه. واست آرزو میکنم روزی به اندازه مرتضی محبوب شی البته بعید میدونم.
-منظور خانوم توسلی از واکنش، احساسات مردم نیست، اینایی که میان تو پیج ها توهین میکنن به بهونه تسلیت نگفتن، رو میگه. آخه مگه تسلیت گفتن زوریه؟؟
-فقط متاسفم باشه شما خاصی. شما متفاوتی، این روزا واسه خودتونم پیش میاد پس انتظار تسلیت نداشته باشید
-شما به عنوان یه بازیگر وظیفه داری به طرفدارای مشترک خودتون و آقای پاشایی تسلیت بگی.
-اظهار نظر متفاوت، مستقل و معتدل شما بسیار عالی است رفتار ما ایرانی ها در بسیاری از زمینه ها از تعادل خارج شده.
همانطور که پیشتر گفتیم، تعداد کامنتها بسیار زیاد است و لحن بیشتر آنها مشابه کامنتهای بالا و بعضا تندتر. اینکه چرا فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به سمت و سویی رفته است که پست سادهی یک بازیگر و اظهارنظرش که در آن توهینی هم به چشم نمیخورد، اینچنین واکنشهای تندی به دنبال دارد، جای تامل بیشتری دارد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#406
Posted: 27 Nov 2014 18:22
فیلمبردار "قصههای مجید" هم بر اثر سرطان درگذشت
عظیم جوانروح (سمت راست تصویر) در کنار داود میرباقری
عظیم جوانروح، فیلمبردار "قصههای مجید" و از فیلمبرداران قدیمی سینمای ایران در اثر بیماری سرطان در گذشت. پیکر وی روز جمعه (۷ آذر، ۲۸ نوامبر) از مقابل خانه سینما در تهران تشییع میشود.
عظیم جوانروح، فیلمبردار قدیمی سینما و تلویزیون دیگر قربانی بیماری سرطان در ایران است که شب گذشته (۴ آذر، ۲۵ نوامبر) در گذشت. سرطان روده علت مرگ او گزارش شده است.
جوانروح متولد سال ۱۳۲۴ در شهر اردبیل بود و در هنگام مرگ ۶۹ سال داشت. وی فعالیت خود را در سینمای ایران از دهه ۵۰ و همکاری با نادر ابراهیمی در سریال "آتش بدون دود" آغاز کرد.
"قصههای مجید" از جمله تصویربرداریهای جوانروح محسوب میشود که با استقبال خوب در زمان پخش مواجه شد. او همچنین به مدت ۷ سال مشغول فیلمبرداری سریال "مختارنامه" بود.
مجموعه تلویزیونی "شاهگوش" آخرین فعالیت وی بهعنوان مدیر فیلمبرداری بود که به دلیل وخیم شدن بیماریاش در میانه راه از ادامه آن انصراف داد. او همچنین چندان تمایل نداشت که بیماریاش رسانهای شود.
فیلمبرداری دهها فیلم سینمایی از جمله روز فرشته، علی و غول جنگل و پاتال و "آرزوهای کوچک به" از جمله آثار اوست و سریالهایی چون سرنخ (به کارگردانی کیومرث پوراحمد)، ملاصدرا (ساخته حسن فتحی) و مشق عشق (به کارگردانی بهرام بهرامیان) از جمله کارهای وی در زمینه مجموعههای تلویزیونی است.
بیماری جوانروح از همان زمان تولید مجموعه تلویزیونی "مختارنامه" آغاز شده بود. داود میرباقری کارگردان این مجموعه در مراسم تجلیل از عوامل مختارنامه، از بیماری عظیم جوانروح و محمود فلاح به عنوان خاطرات تلخ این همکاری یاد کرده بود.
وی از جمله هنرمندانی است که علیرغم کارنامه کاری بالایی که دارد اما کمتر حاضر به مصاحبه با رسانهها بود. او یک جمله معروف و همیشگی در رویارویی با خبرنگارانی که قصد مصاحبه با او را داشتند به زبان میآورد؛ «پس از تمام شدن فیلمبرداری یک اثر میتوان درباره آنچه که ساخته شده، صحبت کرد نه الان.»
قرار است مراسم تشییع این هنرمند، صبح روز جمعه ( ۷ آذر، ۲۸ نوامبر) از مقابل خانه سینما انجام شود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#407
Posted: 2 Dec 2014 23:23
آخرین وضعیت رضا داودنژاد در آی سی یو
به گزارش ایسنا، غزل بدیعی همسر این بازیگر سینما گفت: وضعیت رضا پس از دو عمل جراحی 5 و 4 ساعته که روز پنجشنبه 6 آذر ماه انجام شد،رضایتبخش است اما برای مراقبتهای بیشتر فعلا ممنوعالملاقات است.
او علاوه بر تشکر از دکتر نیک اقبالیان که این جراحی را انجام داده است از دکتر گلشنی مدیر بیمارستان که نهایت همکاری را داشته است نیز قدردانی کرد.
رضا داودنژاد برای آخرین عمل جراحی مراحل پس از درمان پیوند کبد از هفته گذشته به شیراز سفر کرد و پیش از این عمل گفت: آخرین عمل را در راستای دوران نقاهت پس از عمل پیوند کبد انجام میدهم و امیدوارم که پس از این عمل که عمل آخر خواهد بود، شرایط و آمادگی کار داشته باشم.
داودنژاد عمل پیوند کبدش را دو سال پیش انجام داده است.
این بازیگر بازی در فیلمهایی چون «مصائب شیرین»، «کلاسهنرپیشگی»، «هوو»، «بچههای بد» را در کارنامه هنریاش دارد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#408
Posted: 8 Dec 2014 01:07
بازیگر زن ایرانی از تغییر جنسیت و دنیای مردانهاش میگوید
http://postimage.org/
چهرهاش برای خیلیها آشناست؛ خیلیها هنوز نقشآفرینیاش را در فیلمهای «سربازهای جمعه»، «تیغزن»، «تسویه حساب» و «استشهادی برای خدا» به خاطر دارند. خیلیها هم او را با « آناهیتا» و «سرزمین کهن» به یاد میآورند. او در سال ۱۳۸۷، در سن ۴۱ سالگی، تغییر جنسیت داد و از آن پس نام او از فرزانه به سامان تغییر کرد.
سامان ارسطو (متولد ۱۵ خرداد ۱۳۴۶) بازیگر، کارگردان، نمایشنامه و فیلمنامهنویس، و مدرس تئاتر اهل ایران است. او کار بازیگری تئاتر خود را در سال ۱۳۶۴ آغاز کرد، و از آن پس پیوسته تا کنون به این حرفه مشغول بوده است.
در سال ۱۳۶۷ با نویسندگی و کارگردانی نمایشنامهی «سلول هیجده» حرفهی کارگردانی تئاتر و نمایشنامهنویسی را هم تجربه کرد که البته این نمایشنامهی خاص بعد از یک شب اجرا توقیف شد. عضویت در هیأت مدیرهی انجمن نمایش شاهرود از دیگر فعالیتهای وی در همان سال است.
11 سال بعد از شروع به کار در زمینهی بازیگری حرفهای در تئاتر، ارسطو با بازی در سریال «سفرهی عقد» پا به عرصهی بازیگری در سینما و تلویزیون نیز گذاشت.
فیلم کوتاه «یک روز بالاخره ما رو از کافه میندازن بیرون» در سال ۱۳۸۵ به کارگردانی وی ساخته شد و این آغاز فعالیت او در زمینهی فیلمسازی است. به علاوه او تا کنون 10 فیلمنامه نوشته است.
او در سال ۱۳۸۷، در سن ۴۱ سالگی، تغییر جنسیت داد و از آن پس نام او از فرزانه به سامان تغییر کرد. وی در همان سال ازدواج کرد و در سال ۱۳٩۰ از همسرش جدا شد. سامان ارسطو دیپلم علوم انسانی دارد. او همچنین دارای گواهینامهی درجه دو هنری (معادل فوق لیسانس) در زمینه تئاتر است.
چهره ارسطو نقطه مشترک همه این فیلمها و سریالهاست؛ چه در روزهایی که فرزانه بود و با هویتی زنانه نقش بازی میکرد و چه حالا که سامان است و در قالب یک مرد در فیلمها و سریالهای مختلف بازی میکند.
او یکی از قدیمیترین بازیگران حیطه بازیگری و یکی از مشهورترین ترنسکشوالهای کشورمان است که بعد از 42 سال تغییر جنسیت داده؛ خودش که میگوید: «نه چیزی برای پنهان کردن دارم و نه ترسی از حرف زدن درباره گذشتهام» شاهد این ادعا عکسهای دوران فرزانگیاش است که در گوشه و کنار خانهاش دیده میشوند؛ عکسهایی که سامان آنها را دور نینداخته است.
ارسطو درباره هزینه جراحیاش اینگونه توضیح داده است: دو تا جراحی اولم نزدیک به 9 میلیون تومان هزینه داشت که با کمک مهتاب کرامتی و پادرمیانیهایش به 400 هزار تومان رسید و این واقعاً کمک بزرگی بود که هیچوقت فراموش نمیکنم. جراحی دوم که مهمترین و اصلیترین جراحی بود پول زیادی میخواست؛ چیزی حدود 20 میلیون تومان که با کمک 30 نفر از همکارانم این مبلغ تهیه شد.
این بازیگر میگوید: ترس از تنها شدن باعث شد 20 سال طول بکشد تا من تصمیم بگیرم جنسیتم را تغییر بدهم اما سال 85 دیگر مطمئن شدم که میخواهم این کار را انجام بدهم و اقدام کردم. همان موقع خیلیها گفتند باید بازیگری را ببوسی و کنار بگذاری؛ گفتند کار و زندگیات رو جمع کن و برو خارج اما میبینید که هنوز هم اینجا هستم و به کارم ادامه میدهم.
ارسطو در پاسخ به این سوال که چطور از فرزانه به سامان رسیدید، تاکید میکند: وقتی تغییر جنسیت دادم، با همسرم اسمهایی مثل فرزین، بردیا و سامان را انتخاب کردیم، هرکدام را چند روز صدا زدیم؛ سامان بیشتر از همه اینها به من میآمد و دوستش داشتم. سال 87 با همسرم نامزد کردیم، 9 تیر 88 تاریخ عقدمان بود و اردیبهشت 90 از هم جدا شدیم. قسمت این بود که اینطوری زندگی کنم.
http://postimage.org/
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#409
Posted: 12 Dec 2014 22:12
بیمارستان ها در قرق هنرمندان
ایرنا: درگذشت مرتضی پاشایی، مجید بهرامی، مهدی کاشانیان، عظیم جوانروح و بستری شدن بهزاد فرهانی، زاون قوکاسیان و حسین معززی نیا، پرویز بهرام، اکبر عبدی، انوشیروان ارجمند و بهزاد فراهانی تنها و تنها اخبار تلخ و ناگوار فرهنگی یک ماه اخیر کشور است.
زندگی چه زیباست در کنار راستی ها اما دریغا گاهی اوقات زمان شادکامی ها همچون شبنم بر چهره گلها عمرش کوتاه و به تند بادی نابود می شود. شاید باید بسی بسیار گریست بر بی ثباتی زندگی وقتی عزیزی می رود.
صبح امروز وقتی مشغول رصد خبر های فرهنگی شدم آن چه بیش از هر چیز دیگری در میان سیل خبرهای صفحه های فرهنگی به چشم می خورد، اخبار تلخ و ناراحت کننده در زمینه بیماری بود.
شاید پس از درگذشت مرتضی پاشایی خواننده موسیقی پاپ، مجید بهرامی بازیگر تئاتر، مهدی کاشانیان بازیگر صبح جمعه با شما، عظیم جوانروح فیلمبردار سریال مختارنامه و... که متاسفانه همگی به دلیل عارضه سرطان از میان ما پر کشیدند دیگر ظرفیت شنیدن اخبار اینچنینی را نداشته باشیم اما چه کنیم که دست تقدیر به ظرفیت ما توجهی ندارد.
متاسفانه بعد از اخبار بستری شدن نادر برهانی مرند کارگردان تئاتر، زاون قوکاسیان و حسین معززی نیا از منتقدان سینما، پرویز بهرام دوبلور پیشکسوت، محمد حسین پور کارگردان فیلم 'باورم کن' و نجف دریابندری مترجم، امروز صبح نیز در ادامه اخبار بستری شدن چند تن از هنرمندان خوب کشورمان با خبر شدیم که اکبر عبدی نیز در بستر بیماری است.
البته خوشبختانه اکبر عبدی در گفت وگویی عنوان کرده که حال عمومی اش مناسب است و تا چند روز دیگر از بیمارستان مرخص خواهد شد.
او دلیل بستری شدنش را فشار خون بالا و مشکل دیابتی که از مدت ها قبل با آن دست و پنجه نرم می کند عنوان کرده است.
عبدی که امسال با فیلم های 'آدم باش' و ' قندون جهیزیه ' در جشنواره سی و سوم فیلم فجر حضور خواهد داشت در حال حاضر در بخش CCU بیمارستان تهران کلینیک بستری است.
اما انوشیروان ارجمند بازیگر پیشکسوت سینما نیز چندی ست به دلیل عارضه قلبی راهی بیمارستان شد و اکنون در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان پارسیان تحت مراقبت است.
داریوش ارجمند برادر این هنرمندان کشور نیز در گفت وگویی کوتاه گفته 'فقط از مردم می خواهم که برای برادرم دعا کنند.
او گفته 'همه چیز به خواست خدا بستگی دارد و من الان در شرایطی هستم که نمی توانم هیچ بگویم؛ فقط به شدت ناراحت هستم و برای برادرم دعا می کنم.'
متاسفانه انوشیروان ارجمند در حال حاضر وضعیت مناسبی ندارد و در بخش مراقبت های ویژه بستری است که بهبودی حال او فقط با خداست. او تاکنون در سریال هایی چون 'مختارنامه'، 'امام علی (ع)'، 'روزی روزگاری' و 'پنجمین خورشید' بازی کرده است.
همچنین در ادامه این اخبار ناخوشایند هنری چند صباحی هم است که هنرمند دوست داشتنی و پیشکسوت سینما و رادیو و تلویزیون نیز در بستر بیماری است. مرتضی احمدی نیز این روزها حال چندان خوبی ندارد و از ناراحتی ریه رنج می برد.
این هنرمند باسابقه که در عرصه هنر فعالیت های زیادی داشته نیز ضمن اظهار امیدواری نسبت اینکه حالش خوب شود، گفته: راستش حالم چندان فرقی نکرده است و همچنان تحت نظر پزشک هستم، امیدوارم بهتر شوم.
مرتضی احمدی متولد 1303 از بازیگران سینما، تئاتر، تلویزیون، گوینده رادیو و دوبلور است. 'آرایشگاه زیبا'، 'کت و شلوار خواستگاری'، 'دانی و من' و... از معروف ترین کارهای تلویزیونی مرتضی احمدی است. او در کارتون پینوکیو در نقش 'روباه مکار' صداپیشگی کرده است.
سریال 'پرده نشین' این روز ها با استقبال بسیار خوب مخاطبان همراه شده است و خبر مسرت بخش برای عوامل و سازندگان این سریال است اما این شادی نیز برای آنها خیلی دوام نداشته چون 'احمد علامه دهر' یکی از بازیگران این سریال هنگام بازی در سریال دچار سکته مغزی شد و راهی بیمارستان شده است.
البته تهیه کننده این سریال درباره وضعیت علامه دهر گفته؛ پس از این اتفاق به سرعت او را به بیمارستان شهید کامیاب مشهد انتقال دادیم و عمل جراحی 5 ساعته روی وی انجام دادند که خون لخته شده در مغز خارج شد و در حال حاضر هم در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان بستری است.
حالا به این افراد هنرمند پیشکسوت سینما باید بهزاد فراهانی را نیز اضافه کرد که متاسفانه او هم چهار روز پیش به دلیل عارضه قلبی در بیمارستان بستری شد. هرچند خوشبختانه مشکل فراهانی خیلی جدی نبوده و با چند روزی استراحت مشکلش حل خواهد شد اما خبر کسالت او نیز شوک دیگری برای جامعه هنری ما محسوب می شود.
ناگفته نماند که احتمالا باید به این فهرست رضا رویگری که یک سالی است به دلیل عارضه مغزی در بستر بیماری بود، مصطفی عبدالهی از جمله هنرمندان تئاتر که چند سالی است با بیماری مهلک سرطان مغز استخوان دست و پنجه نرم می کند اضافه کنیم.
حال باید گفت در حالی که اخبار تلخ فرهنگی سر به فلک می کشد؛ متاسفانه هنوز ما پرمصرف ترین مشتری سیگار در دنیا هستیم و وقتی مقام چهلم تصادفات جاده ای ایران در جهان را نیز به این لیست اضافه می کنیم بهتر و بیشتر به عمق فاجعه مرگ و میر در ایران پی خواهیم برد.
هر چند شاید آنچه بیش از هر چیز دیگر از ما بر می آید اطلاع رسانی درباره عوامل مخرب سبک غلط زندگی و دعا برای سلامتی عزیزانمان است، اما ای کاش با شکل گیری کمپینی درباره اصلاح سبک زندگی کمتر شاهد خبر هایی اینچنینی در ایران اسلامی باشیم.
شاید حذف فست فودها، کنترل وزن، کنترل بهداشت مواد غذایی و ورزش مدام کمی از اخبار تلخ خبر گزاری و روزنامه ها را کم کند. به امید آن روز.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#410
Posted: 15 Dec 2014 10:15
انوشیروان ارجمند درگذشت
http://postimage.org/
انوشیروان ارجمند بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون دیروز (یکشنبه) پس از تحمل بیش از دو هفته بیماری براثر سکته قلبی در سن 73 سالگی درگذشت.
زنده یاد ارجمند از چندی پیش به دلیل سکته قلبی در بیمارستان پارسیان تهران بستری بود.
ارجمند در 27 مهرماه سال 1320 در زاهدان چشم به جهان گشود، وی برادر بزرگتر داریوش ارجمند (بازیگر) است. زنده یاد ارجمند در اواخر دهه 40 به عنوان بازیگر و کارگردان تئاتر در مشهد فعالیت خود را آغاز کرد.
وی در طول این سال ها در چندین اثر سینمایی و تلویزیونی به ایفای نقش پرداخته است. وی در دو سریال امام علی (ع ) و مختارنامه نقش ماندگاری از خود برجای گذاشت.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟