انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
تالار تخصصی سینما و موسیقی
  
صفحه  صفحه 8 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

Separation | جدایی نادر از سیمین اولین فیلم ایرانی برنده ی جایزه ی "گلدن گلوب" و "اسکار"


مرد

 
این كاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

SexyBoy
 
چه کسانی به فرهادی تبریک گفتند؟ + متن تبریک ها

خلاصه ای از خبر خود را اینجا بنویسید :
در پی کسب اسکار بهترین فیلم خارجی هشتاد و چهارمین مراسم جایزه اسکار، بسیاری از هنرمندان، اهالی سینما و فرهنگ، مسئولین فرهنگی، سیاستمداران و اصحاب رسانه به فرهادی تبریک گفتند.
این روزها من هم چون بسیارانی که از شادی سر از پا نمی شناسند، همواره در پی آنم که برای خدمتی که اصغر فرهادی به فرهنگ و هنر ایرانی کرد، کاری کنم. در حد توان کمی که در رسانه دارم، کرده ام؛ اما اینجا در آزادنگار چیزهایی را می گذارم که به دلم نزدیک تر است. حتی خبر اسکار گرفتن فرهادی عزیز را هم، آنِ گرفتن، در همین صفحه آزادنگارم آوردم که در عین ناباوری، اسلاید شو صفحه اصلی هم شده بود دیروز. با اینکه فضای نوشتن کم ندارم، کم یا زیاد، نوشتنِ اینجا برای من چیز دیگریست. حال دیگری دارد. در هر حال این کم ترین است برای فرهادی، که بگردم و تبریک های کسان بی شمار را بیابم و همه را گرد بیاورم در این پست. هر چند آنقدر صدای این رخداد بلند است که نیازی به گشتن نیست. حتی آنها هم که تا دیروز، گوش هاشان را گرفته بودند که صدای افتخارآفرینی این فیلم را نشنوند؛ شنیدند و در اندازه های خودشان، با خوشی و نا خوشی، چیزی گفتند و کاری کردند. مولایم علی می فرماید: قدر الرجل علی قدر همته:ارزش مرد به اندازه همت اوست. و جناب حافظ هم آن را آورده که: ... فکر هر کس به قدر همت اوست. خداوند حال ناخوشان را به گرداند.

پس تبریک ها را می آورم در پی که تو بخوانی. این تو هم فرهادی است. هم آن ها که دست به او دادند تا فیلم بر پرده بیافتد و هم تو که به من سر می زنی. این تو، همه ایران است.



بهمن فرمان‌آرا:
«وقتی به دبیرستان می رفتم رادیو برنامه‌ای داشت به‌نام «بیایید با هم دنیای بهتری بسازیم» و مجری این برنامه «دکتر بنی احمد» بود که درباره روان‌شناسی کودک صحبت می کرد. امروز صبح که «اصغر فرهادی» برای دریافت جایزه اسکار به عنوان بهترین فیلم خارجی روی صحنه رفت...
... در میان کف‌زدن‌های زیاد کارگردان برنامه اسکار کلوزآپی از «سارینا فرهادی» که اشک شوق صورتش را خیس کرده بود، نشان داد و با خود گفتم که چهره «سارینا» تصویر دل تمام آنهایی است که سربلندی سینمای ایران را می خواهند، حتی من پیرمرد هم دلم لرزید. موفقیت هر هم‌میهنی در هر زمینه‌ای اسباب غرور برای همه ملت می شود و فرهادی با بردن جایزه اسکار سینمای ایران را بر بال شوق به آسمان هفتم برد و می دانم با هوش و ذکاوتی که در او سراغ دارم او حداکثر استفاده را از این پیروزی برای پیشبرد حرفه‌اش خواهد کرد. نوش‌جانش و هزاران دعای خیر پشتیبانش!
این موفقیت مثل سکه‌ای می ماند که مثل هر سکه‌ای دیگر دو رو دارد و فرهادی یک روی آن را با فیلم فوق‌العاده‌اش تصویر کرده است. اما روی دوم بعد از تبریکات مکرر برعهده ماست و هرکدام از ما سعی می کنیم در کارمان موفق باشیم.
درمورد سینمای ما باید دید مسوولان سینما از این فرصت طلایی چه استفاده‌ای می کنند و اینجاست که برمی گردم به اسم آن برنامه‌ای که در شروع آوردم. از آنجا که من تا اطلاع ثانوی خود را بازنشسته کرده‌ام این‌قدر امروز به خاطر این دوست جوان مسرور و سرحال هستم که برای مسوولان سینما چند پیشنهاد ساده دارم:
1- «خانه سینما» را به اصناف سینما پس دهید و بعد از تغییر آن دو بند اساسنامه که قبول ندارید، بگذارید که اصناف مختلف سینما، هیات‌مدیره خانه سینمای خود را انتخاب کنند.
2 – حکم ممنوع‌الکاری و ممنوع‌الخروجی جعفر پناهی را لغو کنید و بگذارید این کارگردان مهم سینمای ایران بار دیگر به ساخت فیلم برگردد.
در خاتمه از شما دعوت می کنم به میمنت و مبارکی این موج شادی سینمای ایران بیایید با هم سینمای کشورمان را دور از تسویه‌حساب‌ها و دشمنی های بی اساس به عنوان یک پدیده افتخارآمیز بستاییم و سد راه پیروزی های آینده‌اش نشویم.»

داریوش مهرجوی:
«با شنیدن خبر اسکار «جدایی» بسیار خوشحال شدم و این جایزه مثل همان گلی بود که در بازی های مقدماتی جام‌جهانی در دروازه‌های آمریکا و استرالیا کاشتیم. به «اصغر فرهادی» و گروه «جدایی نادر از سیمین» تبریک می گویم به خاطر بازی های درخشان و فیلم خوش‌ساختی که به نظرم از بهترین‌های تاریخ سینمای ایران است. امیدوارم این فیلم در همه جای دنیا مخصوصا آمریکا و کانادا به‌خوبی دیده شود و مردم، هرچه بیشتر در سراسر جهان آن را ببینند تا با فرهنگ و خصوصیات ویژه مردم سرزمین ما آشنا شوند.»

رخشان بنی‌اعتماد:
«اصغر فرهادی اولین جایزه اسکار را برای سینمای ایران گرفت، اما افتخاری بالاتر از یک جایزه به ملت ایران داد. کاش زمانی که این جایزه در موزه سینمای ایران جای می گیرد، برای ثبت در تاریخ، گفته‌های اصغر فرهادی کنار آن نوشته شود. نوشته شود تا بازخوانی و به یادها سپرده شود که در زمانه واهمه‌های پنهان از واژه‌های تحریم و تهدید و جنگ، در سحرگاه هشتم اسفندماه 1390، سینمای ایران توانست با زبان هنر، پیام صلح‌خواهی ملت خود را به جهان اعلام کند.»

کیهان کلهر:
«دریافت جایزه اسکار را به اصغر فرهادی و گروهش تبریک می گویم چراکه افتخار بزرگی را نصیب ایرانیان کرد. رقابت در محدودیت بسیار سخت است. وقتی اعلام شد اصغر فرهادی اسکار برده است، اشک در چشمانم جمع شد، اما شاید کسب چنین جایزه‌هایی در موسیقی دشوار باشد چراکه این‌گونه جایزه‌ها به موسیقی تجاری ربط پیدا می کند و ما باید ابتدا خودمان را باور کنیم. امروز می توان به موسیقی ایران امیدوار بود اما باید گفت که ‌در فستیوال‌های موسیقی بخش جایزه وجود ندارد بلکه هنرمند کنسرت خود را اجرا کرده و از صحنه پایین می آید اما همین که نوازندگان ما در نقاط مختلف دنیا کنسرت برگزار می کنند، دلالت بر پیشرفت موسیقی دارد.»

احمد مسجدجامعی:
«یک‌بار در جمع دولت، رییس وقت بانک مرکزی دکترشیبانی با ذوق و شوق بسیار به سویم آمد. او درباره فیلمی از مجید مجیدی پرس‌وجو می کرد و دنبال اطلاعات بود. طبیعی بود که بپرسم، رییس بانک مرکزی چرا باید چنین پرسش‌هایی داشته باشد، اما منتظر نماند و خودش گفت که در اجلاس روسای بانک‌های مرکزی جهان چند نفر از مقام‌های اقتصادی کشورها به او مراجعه کرده و موفقیت سینمای ایران را تبریک گفته‌اند. شب قبل فیلم برگزیده‌ای از مجید مجیدی در مهم‌ترین شبکه‌های تلویزیونی کشور میزبان به نمایش درآمده بود. گروهی در کشورمان موفقیت‌های هنر ایرانی را در جهان به نگاه سیاسی نسبت می دهند و معتقدند که این آثار به دلیل ارایه چهره سیاه از ایران جایزه می گیرند. این نگرش کم و بیش در همه دوره‌ها هوادارانی داشته است، اما به نظر می رسد کسانی که چنین نگاهی را ترویج می کنند نسبت چندانی با هنر ندارند و اعتماد و شناخت‌شان از فرهنگ و هنر ایران بسیار اندک است. چند سال پیش به مناسبت 25 سالگی انقلاب اسلامی می خواستیم از هنرمندان برگزیده‌ای که بیش‌ترین موفقیت‌ها را داشته‌اند، تقدیر کنیم.
دو نفر بیشترین جوایز را از جشنواره‌های جهانی گرفته بودند: عباس کیارستمی و مجید مجیدی. مجیدی بیشترین جوایز داخلی را نیز از آن خود کرده بود. جدا از اینکه چنین نسبت‌هایی را به چنین شخصیت‌هایی نمی توان داد، این پرسش را نیز می توان مطرح کرد که چگونه ممکن است کسانی که جوایز ملی شان نیز اینقدر بالاست، در جشنواره‌های خارجی به دلیل سیاه‌نمایی جایزه گرفته باشند؟ در سال‌های اخیر این نگاه کمابیش اصلاح و از جهاتی منزوی شده است. واکنش عمومی به موفقیت اخیر فیلم اصغر فرهادی نشان داد کسانی که موفقیت هنر ایرانی در دنیا را به حساب سیاه‌نمایی می گذارند، اندکند. البته برخورد هنرمندان ایرانی در واکنش به موفقیت‌شان نیز در این امر تاثیر زیادی دارد. هنرمندان ایرانی به‌رغم اینکه با محدودیت‌های زیادی روبه‌رو هستند، وقتی در چنین جایگاهی قرار می گیرند، خود را در نقش سفیران ملت می بینند. آن چند جمله کوتاه اصغر فرهادی هنگام گرفتن جایزه اسکار، در زمانه‌ای که عده‌ای بر طبل جنگ می کوبند، در اصلاح تصویر ایرانیان به مراتب از بسیاری اقدامات سیاسی و دیپلماتیک موثرتر و کارسازتر بود. نکته جالب درباره فیلم «جدایی نادر از سیمین» این است که این فیلم نه تنها در ایران با استقبال مردم و حتی جشنواره‌های دولتی و غیردولتی روبه‌رو شد که در جهان نیز با استقبال مردمی مواجه گردید. این فیلم پیش از اینکه در جشنواره‌ها کشف و دیده شود، در سینماهای کشورهای مختلف تماشاگران فراوانی یافت. جالب است عده‌ای که در ماجرای «اشغال وال‌استریت» از صدای مردم حرف می زنند، این همه تماشاگری را که فیلم «جدایی نادر از سیمین» را پسندیده‌اند، مردم نمی دانند و آن را به سیاست نسبت می دهند. اگر مردم جهان بیش از حکومت‌هایشان برای ما اهمیت داشته باشند، قطعا موفقیت‌هایی از این دست نیز برایمان ارزش و اعتبار بیشتری خواهد یافت. پیش از این در عرصه هنرهای دیگر نیز موفقیت‌هایی نصیب ایرانیان شده است. در هنرهای تجسمی یا تئاتر نیز هنرمندان ایرانی به موفقیت‌هایی دست یافته‌اند. این هنرمندان در واقع بیشتر کوتاهی های مسوولان را در این زمینه جبران کرده‌اند. به‌رغم تفاوت دولت‌ها، حضور در عرصه‌های جهانی کمابیش یکی از دغدغه‌های مدیریت‌های فرهنگی در دوره‌های مختلف بوده است. حضور در این عرصه‌ها به اشکال مختلفی برای فرهنگ و هنر ایران ممکن است؛ مشارکت در عرصه مدیریت سازمان‌های جهانی، مانند یونسکو، آیسسکو و کنفرانس اسلامی و... حضور موثر در جشنواره‌ها و نمایشگاه‌های جهانی و شرکت در بازار فرهنگ و هنر که در سطح جهانی شتابی فزاینده گرفته و می رود، از بازیگران اول صحنه تجارت جهان شود. بسیاری از سیاست‌ها و راهکارهای این مهم در سند برنامه چهارم توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی گنجانده شده است، هرچند کمتر به اجرای آن اندیشیده‌اند. افزون بر همه اینها باید توان و ظرفیت تعامل، گفت‌وگو و مبادله داشته باشیم. بخشی از ظرفیت گفت‌وگو، تعامل و مبادله به توانایی ما در تولید آثار هنری ارزشمند و مورد توجه برمی‌گردد، اما بخشی از آن منوط است به اصلاح نگرش و درک ما نسبت به هنر، شناخت‌مان از هنر تنومند و پرشاخ‌وبرگ ایران زمین و همچنین شناخت‌مان از روابط جهانی، تا بتوانیم با حضور در ایوان و پیشخوان فرهنگ و هنر جهان نقش‌آفرینی داشته باشیم. ایران به دلیل قرار گرفتن در موقعیت ممتاز و ویژه‌ای که از آن می توانیم به چهار راه تمدن‌ها یاد کنیم در شرایط و احوالی است که محل تلاقی چند تمدن مهم جهانی است. قرار گرفتن در چنین موقعیتی خودبه‌خود امکانی را در اختیارمان قرار می دهد که شاید در نگاه نخست بر ما آشکار نباشد، اما بسیار تاثیرگذار است. ماهاتیر محمد معمار مالزی جدید در جلسه‌ای می گفت: «ایران می‌تواند نقش، جایگاه و اهمیتی که در جاده ابریشم تاریخی داشت در جاده ابریشم جدید که مبتنی بر فرهنگ و فناوری اطلاعات است، داشته باشد» تجربه‌ها نشان داده است که ما هرجا با تکیه بر این ظرفیت‌ها و سرمایه‌های انسانی ها به عرصه آمده‌ایم، موفقیت‌ها کسب کرده‌ایم. برای موفقیت نیازی به هزینه‌های هنگفت نیست. بسیاری از آثاری که موفق شده‌اند، اتفاقا آثاری هستند که در چارچوب سرمایه‌گذاری های معمولی داخل کشور و با تکیه بر همین عوامل، سامان‌گرفته‌اند. به هر حال ما نسبت به بسیاری از کشورهای جهان مزیت‌هایی داریم که به‌رغم محدودیت‌ها و موانع، ما را در نقش‌آفرینی در فرهنگ جهان یاری می کند. این مزیت‌های نسبی آگاهانه یا ناخودآگاه در تولید و آفرینش هنری ما نقش دارد. «تئو آنجلو پولوس» کارگردان بزرگ یونان که چندی پیش درگذشت، سال‌های پیش به ایران سفر کرد، دیداری با او داشتم. او در این دیدار موفقیت سینمای ایران را به پشتوانه تاریخی فرهنگ و هنر شکوهمند این سرزمین مرتبط می دانست. با نگاهی به فیلم‌های ایرانی، شاید در نگاه اول چندان با حرف او موافق نباشیم، اما اگر دقیق‌تر فکر کنیم، آیا جایگاه فعلی ما، طرز فکر امروز ما و نگاه ما به انسان، اخلاق و جهان بدون گذشته‌ای که از سر گذرانده‌ایم، می توانست شکل بگیرد؟»

جواد شمقدری:
«با موفقیت فیلم «جدایی نادر از سیمین» در اخذ اسکار، ذائقه جامعه سینمای ایران که در جشنواره سی‌ام فجر شیرین شده بود، کامل شد. این جایزه گواهی دیگر بر آغاز فصل جدید سینمای ایران است که در قالب سازمان سینمایی به افق‌های بلندتری می اندیشد. قضاوت آمریکایی در مقابل فرهنگ ایرانی سر تعظیم فرود آورد و رای دهندگان آکادمی اسکار در مقابل لابی صهیونیستی که بر طبل جنگ می کوبد واکنش متفاوتی نشان دادند و این ترک آغاز فروپاشی استیلای لابی صهیونیستی بر جامعه و همه نهادهای آمریکایی است. امروز غرب تشنه چشیدن معنویت و طعم اخلاق و تجربه محبت، عاطفه و رفتار انسانی است. زخم‌های شیطانی نیاز به مرهم الهی دارد و سینمای ایران در پرتو فرهنگ اسلامی پاسخگوی این نیاز است. موفقیت آقای فرهادی در دریافت جایزه اسکار حلقه‌ای از موفقیت‌های ملت بزرگ ایران است که آن را به وی و گروه همکارش و سینمای ایران و همه سینما دوستان ایرانی تبریک می گویم.»


محمد بزرگ‌نیا:
«ممنون آقای فرهادی که در این زمستان سرد برای ما ایرانیان گرما و شادی آوردی، ممنون که سینمای ایران را به اوج رساندی و ممنون که افتخارات سینمای ایران را کامل کردی.»

جعفر پناهی:
«تبریک و تشکر از اصغر فرهادی که با اولین جایزه اسکار برای سینمای ایران، احساس امید و شادی را به ارمغان آورد. سپاس از خانواده و «خانه سینما» که نام ایران را با هنر و هنرمندی در جهان پرآوازه کرد.»

زهرا اشراقی:
«برخلاف همه تنگ‌نظری ها و پیش‌گویی های برخی از دوستان، فرهادی محبوب اسکار را هم برد. او جایزه‌اش را نه به دلیل فعالیت علیه نقض حقوق بشر در ایران گرفت و نه برای تصویر کردن چهره‌ای سیاه از وطنش؛ فیلم و غنای هنری فرهادی اسکار را از آن خود کرد. حالا نه به دلیل لجبازی و سیاست و نه چالش‌هایی که با آن روبه‌روست بلکه به دلیل چهره نوینی که از سرزمین و مردم میهنش نمایان کرده، شایسته قدردانی است؛ مردمی که به گفته وی: مخالف خشونت هستند و با تمدن‌ها و فرهنگ‌های دیگر سر سازگاری دارند...»

لیلی گلستان:
«من هم مثل خیلی های دیگری که دیشب بیدار بودند، نشستم و همه مراسم را دیدم. وقتی اسم ایران آمد حسابی گریه کردم. از اولین فیلم اصغر فرهادی متوجه شدم که حضور ایشان یک اتفاق تازه در سینمای ماست. فیلم «شهر زیبا» یکی از بهترین فیلم‌های سینمایی است. آدمی است که خیلی اهل جاه‌طلبی نیست، اهل تفکر است و به‌شدت وسواس دارد. فکر می کنم که در آینده خیلی بهتر از این خواهد شد. به ایشان تبریک می گویم و امیدوارم موفقیت‌هایشان ادامه داشته باشد.»

فرزانه ابراهیم‌زاده:
«ترمه جان الان که دارم اینها را برایت می نویسم، من هم مثل تو بغض کردم. شبیه آن لحظه‌ای که تو بغضت را با اشک‌های روی گونه‌هایت فرو خوردی و به قاضی گفتی تصمیمت را گرفتی اما ترجیح می دهی بی حضور نادر و سیمین بگویی. بگویی که در میانه این جدایی کدام یکی را انتخاب کردی. ترمه جان دیشب هم مثل همان موقع با تو بغض کردم. مثل ‌میلیون‌ها نفری که نفس‌شان را با حرکات لب ساندرا بولاک حبس کردند که او بی هیچ پیوند و پسوندی بگوید: «A sepration, Asghar» ترمه جان اما این بغض و گریه از سر شادی بود. از سر شادی که مدت‌ها بود در انتظارش بودیم. از شادی ای که مدت‌ها بود گمش کرده بودیم. از هدیه‌ای که جدایی نادر و سیمین و آن تصمیم تو به ما داد. می‌گویم هدیه به ما چون خودم را مثل آن چند ‌میلیون نفری که نشسته بودند تا همین نام را بشنوند در شادی این جایزه سهیم می دانم. نه برای اینکه بعد از لمس آن مجسمه طلایی رنگ آن را به 60‌میلیون ایرانی که من هم یکی از آنها هستم، تقدیم کرد. برای اینکه من هم شبیه نادر، شبیه سیمین، شبیه سمیه و حتی شاید شبیه تو باشم و این جدایی شبیه زندگی من است. ترمه جان من هم دیشب پا به پای تو بغض کردم و اشک ریختم برای اینکه 84 سال، 84 دوره 84 مجسمه طلایی دست به دست گشته تا به دست تو و این جدایی رسیده است. ترمه جان نمی دانم در آن اتاق پشت میز عدالت چه تصمیمی گرفتی، همان طوری که نادر و سیمین هم نمی دانند اما دیشب با تمام وجودم خواستم که تو نادر را انتخاب کرده باشی و همین جا بمانی چراکه ما به تو، انتخاب تو و این شادی نیاز داریم.»

خانه سینما (هیات مدیره و مدیرعامل خانه سینما):
«اصغر فرهادی کارگردان ارزشمند سینمای ایران دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی از هشتاد و چهارمین دوره مراسم‌ آکادمی را به شماهمکاران هنرمندتان خانواده سینمای ایران و ملت بزرگ ایران تبریک می گوییم شادی توصیف‌ناپذیر ما نه فقط از دریافت این جایزه که از ادب هنرمندانه شما در تقدیم آن به مردم دوست‌داشتنی و صلح‌دوست ایران است که چنین هنرمندان بزرگی را در دامن فرهنگ و معرفت خویش پرورده است مشتاقانه در انتظار بازگشت شما به سرزمین غنی از فرهنگ کهنی هستیم که دستمایه‌های اصلی آثارتان را ازسرچشمه‌های آن بر می گیرید.»

مریلا زارعی:
«دوباره یک شب دیگر بی خوابی را همراه با میلیون‌ها علاقه‌مند در صندوق خاطرات‌مان به یادگار گذاشتیم. شبی که بهانه‌گیران در کمین بودند و ما در اضطراب کسب جایزه یا عدم دریافتش... خدارو شکر می کنم که این اتفاق برای اولین بار در این سینما افتاد و نسل ما با همه ناامیدی های رنگارنگش شاهد این اتفاق تاریخی بود. آرا و نظرات برخی حول این محور دور می زد که اسکار یک جشنواره سیاسی است و دشمنان بنا بر کژاندیشی های همیشگی شان و بنا به مصلحت خود جوایز را تقسیم می کنند... اما نکته جالب اینجاست که در این سیاسی بازی ها و سیاسی کاری ها به یک هنرمند ایرانی که صاحب اندیشه است، توجه می شود و مهم‌تر اینکه به او اجازه داده می شود که به نمایندگی از مردمش پیام انسان‌دوستی و صلح‌طلبی شان را به گوش جهانیان برساند. پیامی که ما طی روزهای سخت این روزها فریاد می زنیم. در این رفت و آمدهای نمایندگان آژانس و نادیده گرفتن حق کشورمان برای دسترسی به تکنولوژی بهتر چه دلچسب است یک نماینده از سینمای ایران در مقابل میلیون‌ها انسان در سراسر جهان فریاد برمی آورد که ما؛ ملت ایران؛ چگونه ملتی هستیم و بار دیگر فرهنگ و تمدن این مردم را یادآور می شود. در زمانه‌ای که هالیوود تمام تلاش خود را برای تخریب فرهنگ و تمدن ما به‌کار گرفته و از هیچ تخیلی برای فرو ریختن تمدن پر قدمت ایران‌مان فرو‌گذار نیست؛ چه زیباست که سینما و سینماگرش بر عنصر لیاقت تکیه کند و به جهانیان تفهیم کند که این مردم متمدن و با فرهنگ همیشه و همیشه پاینده‌اند... با وجود اینکه چند روز نیست که از روزه سکوتی که قصد کرده بودم؛ نگذشته؛ نتوانستم بر قول خود پایبند بمانم و خود را ملزم به نوشتن این چند خط کردم... شاید دلیلش موفقیت بی نظیر اصغر فرهادی بود که امیدوارم باز هم تکرار شود. در آخر با چهره‌ای منبسط و دلی آکنده از شوق و امید و انگیزه‌ای چند هزار برابر برای اعتلای هنر کشورم؛ این موفقیت را به همه مردمم و به همه کسانی که تمام قد به احترام پرچم سه رنگ کشورم ایستادند و اشک شوق ریختند؛ تبریک می گویم. پاینده باد ایران و جاودان خون همه شهدای که برای اثبات حقانیت این مردم و دفاع از خاک‌مان ما را تنها گذاشتند... .»
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  ویرایش شده توسط: SexyBoy   
مرد

SexyBoy
 
چه کسانی به فرهادی تبریک گفتند؟ + متن تبریک ها

محمدعلی طالبی:
«مثل هر ایرانی از ساعت پنج صبح تا حدود ساعت هفت شاهد مراسم اسکار بودم و خیلی خوشحال شدم که سینمای ایرانی بعد از 84 دوره اسکار توانست سهمی از این جوایز را به نام خود کند. شاید بتوان گفت که این مهم‌ترین جایزه سینمایی است که اصغر فرهادی موفق شد آن را کسب کند. جایزه‌ای که باعث شادمانی نه‌تنها سینماگران که ‌میلیون‌ها ایرانی در تمام دنیا شد. دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی در اسکار به این معنی است که برای یک‌سال آینده فیلمی از ایران به عنوان بهترین فیلم در جهان شناخته شده است. اما این قضیه را به شکل دیگری هم می‌شود نگاه کرد. اینکه آیا واقعا در سینمای ایران به لحاظ امکانات فیلمسازی و سطح زندگی عوامل سینما هم اتفاق مهمی افتاده است؟ به نظر من نیفتاده است. واقعیت این است که در کنار شادی ایجاد‌شده برای این جایزه احساسی دوگانه وجود دارد. ما خیلی خوشحالیم و در عین حال اندوهگینیم. حس دراماتیک در عین خوشحالی به دلیل جایزه، رنجی که از بیکاری هزاران سینماگر و فیلمنامه‌نویس می برند را غمگین هستیم. شاید این اتفاق ما را امیدوار کند که مسوولان سینمایی کشور به ظرفیت‌های سینمایی پی ببرند و با بودجه بیشتر فضایی را ایجاد کنند که سینما بتواند از این بن‌بست خارج شود و همه فیلمسازان با هر عقیده و فکری آزادانه و به‌دور از فضای لابی‌گری و باندبازی بتوانند آثارشان را بسازند. طی این چند سال شاهد بودیم که تعداد زیادی از هنرمندان سینما از بیکاری در رنج هستند و هزینه تامین زندگی خود را ندارند. چون حقوق ماهانه هم دریافت نمی‌کنند. آیا گرفتن جایزه اسکار به این معنی است که وضعیت زندگی این هنرمندان بهبود می یابد. آیا نباید شرایطی ایجاد شود که امکانات سینما به عدالت تقسیم شود؟ فیلمسازان ما در گذشته هم نشان دادند می توانند در عرصه سینما نام ایران را مطرح کنند. این اتفاقات باعث می شود که ما عمیق‌تر به فرهنگ کشورمان نگاه کنیم. می دانیم که «جدایی نادر از سیمین» در یک مقطعی داشت به راحتی متوقف می شد و ساخته نمی شد و اگر این اتفاق می‌افتاد چگونه می‌توانستیم امروز به این افتخار بزرگ ببالیم؟ فکر می کنم هر دولتی در هر کشوری نمی تواند از این اتفاق خشنود نباشد؟ مردم به موفقیت هنری که در فیلمی مثل جدایی نادر از سیمین رخ داده و فیلمی است که به‌شدت به مفاهیم انسانی می پردازد و هیچ مشکلی را برای هیچ دولتی به وجود نمی آورد، نیاز دارد. موفقیت فیلم جدایی نادر از سیمین محصول 50 سال تلاش سینماگران ایرانی است که سال‌هاست خدمت می کنند و همیشه مورد انتقاد بوده‌اند. در نهایت مثل هر ایرانی، اول به آقای فرهادی و بعد به همه مردم ایران تبریک می گویم.»


فریدون مجلسی:
«این ملت عجیب گهگاه از خودش استعدادهایی بروز می دهد که حکایت از عمق و قدمت فرهنگی آن دارد! وقتی صنعت عکاسی در جهان پدیدار شد، ‌ایران از نخستین کشورهایی بود که با این هنر و فن آشنا شد و تاریخی مصور از دوران اولیه آن برجای گذاشت. به یاد دارم چند سال پیش سفیر هنردوست اسپانیا در مصاحبه‌ای تلویزیونی با حیرت می گفت که عکاسی در اسپانیا، ‌یعنی در زیر گوش زادگاه این فن و هنر، 60 سال پس از ایران کاربرد عمومی یافت! وقتی نخستین گرامافون ساخته شد ‌که صدا را به جای صفحه روی سیلندر ضبط می‌کرد، ‌با اینکه آن شیوه شاید دو سال هم نپایید و به صفحه تخت بدل شد، ‌اما یکی از معدود سیلندرهای برجای مانده همانی است که سخنان مظفرالدین‌شاه را بر خود دارد. سینما نیز به همین ترتیب، ‌چه از مسیر هند و چه مستقیما بسیار زود وارد ایران شد و در گوشه و کنار شهر چندین سینما پارادیزوی خاطره‌انگیر برجای نهاد! در شرایط واقعا‌ دشوار کنونی، «سینمای بی خانه ایران» توانست پیام هنرپروری و هنردوستی ایرانیان را به جهان برساند! سینمای ایران در جبهه مقدم حضور روشنفکرانه ایران قرار گرفت و با موفقیت جدایی نادر از سیمین، در دستیابی به مهم‌ترین و دشوارترین جایزه سینمایی جهان، که بسیاری از برجستگان و سرشناسان تاریخ سینما توفیق آن را نیافتند، در این مسیر دور و دراز و طولانی سرانجام به قله رسید! این قله اورست سینمایی را فتح کرد. من به عنوان یک تماشاگر سینمای ایران، این افتخار را نه فقط به کارگردان و هنرمندان این فیلم به‌خصوص، ‌بلکه به همه کسانی که بار هنری و فرهنگی سینمای پرمحتوا و روشنفکرانه ایران را بر دوش کشیده و آن را در تلاشی امدادی به این قله رسانده‌اند تبریک می گویم و از این گلی که در کویر رویانده‌اند، سپاسگزارم!»

حمیدرضا جلایی پور:
«موفقیت فیلم «جدایی نادر از سیمین» باعث خوشحالی همه ایرانیان شد؛ برای اینکه فیلمی بتواند در فهرست نامزدهای اسکار قرار بگیرد، باید شش هزار نفر کار را بپسندند و نظر دهند. در نتیجه این جایزه با جوایزی که به ضرب و زور پول نفت به دست می آید، متفاوت است. جایزه اسکار، جایزه‌ای هنری است که باعث افتخار همه هنردوستان است. از سوی دیگر فیلم «جدایی نادر از سیمین» فیلمی بسیار تاثیر‌گذار است. من که خود جامعه‌شناسم به شیوه نمایش طبقات اجتماعی در این فیلم غبطه خوردم؛ فرهادی توانسته به صورت غیراغراق‌آمیزی و در عین حال نافذ دو زندگیی گوناگون در ایران را به تصویر بکشد. سبک زندگی روزمره و تفاوت کنش‌های دو طبقه متوسط و تهیدست در این فیلم خیلی خوب نمایش داده شده است. از سوی دیگر فرهادی روی موضوعی جهانی تمرکز کرده است و همین امر باعث شده فیلم مورد توجه انسان‌های جوامع مختلف قرار بگیرد. مساله اخلاقی و روابط انسانی بین پدر و پسر، زن و شوهر و نسل جدید که با بازی سارینا فرهادی به خوبی در فیلم نشان داده شده از نقاط قوت فیلم است. به نظر من نقش پدر در این فیلم نشان‌دهنده ایران امروز است، پدر در اوج هیبت ولی از کار افتاده است، ایران هم امروز همین شرایط را دارد. بعد اخلاقی که اصغر فرهادی در این فیلم نمایش داده است همه دنیا را تحت تاثیر قرار داده، آموزه‌های اخلاقی و فرهنگی امروز در تمام دنیا موضوعات مطرحی است و این فیلم به زیبایی توانسته این موضوعات را به تصویر بکشاند. در شرایطی که تندروها کوسِ جنگ می نوازند، در قلب آمریکا یک فیلم ایرانی اکران شده، توسط عده زیادی از مردم عادی دیده شده و در نهایت توانسته جایزه اسکار را دریافت کند. این موفقیتی است که افکار عمومی را متوجه مردم ایران می کند و در حقیقت دنیا متوجه طبقه تحصیلکرده و بافرهنگ ایرانی شده که این خود یک عامل ضدجنگ است.»

حمیدرضا آصفی (سخنگوی سابق وزارت امورخارجه):
«در ابتدا من این موفقیت را به آقای فرهادی و تمامی عوامل فیلم و همچنین اهالی سینما تبریک می گویم. این موفقیت باعث شادی هنردوستان شده و به طور حتم سینمای ایران را در یک جایگاه والاتری قرار خواهد داد. خوشحالی دیگر از موفقیت این فیلم این است که برعکس برخی فیلم‌های دیگر که در جشنواره‌ها به دلیل سیاه‌نمایی جایزه می گرفتند، ‌این فیلم به دلیل بار هنری‌اش، برنده جایزه شده است. از منظر دیگر پرداختن به حضور ایران در چنین جشنواره‌ای و برنده شدن دیپلماسی عمومی است. دیپلماسی عمومی اجزای مختلفی دارد از جمله، رسانه - که مهم‌ترین آنهاست- سینما، ورزش، کتاب و مسایلی از این دست. فرهنگ از ارکان جدی دیپلماسی عمومی است و همه کشورها برای تبلیغ سیاست‌های رسمی خودشان از دیپلماسی عمومی یا دیپلماسی فرهنگی که روی پنهان دیپلماسی علنی است، ‌استفاده می کنند. وقتی کشوری تیراژ روزنامه‌هایش‌ میلیونی بوده و به زبان‌های مختلفی منتشر می شود، طبیعی است که می تواند مخاطبان بسیاری را در دنیا جذب کند. حال فیلم و سینما نیز چنین کارکردی دارد و حتی پیشتر از این پیدا کرده است. در پاره‌ای مواقع یک فیلم خوب سینمایی می تواند از چندین جلد کتاب و سخنرانی اثرگذارتر باشد. از این رو دیپلماسی عمومی نقطه قوتی است که جمهوری اسلامی از آن بهره‌مند است زیرا ما برای دنیا پیام و حرف داریم. این به دنبال دارا بودن فرهنگ غنی است که ریشه در ارزش‌های اسلامی- ایرانی ما دارد. به همین دلیل باید بیش از گذشته به دیپلماسی عمومی روی بیاوریم. یکی از راه‌هایی که ایران می تواند پیام خود را اعلام کند، سینماست. شاید ما با موضع‌گیری های سیاسی نتوانیم پیام خود را بیان کنیم. این نشان می دهد که ایران با سینما و هنر مخالف نبوده بلکه آن را تبلیغ می کند که نمونه آن جدایی نادر از سیمین است. این بیانگر جایگاه والای هنر و سینما در ایران است. باز اعتقاد من بر این است که باید با ابزار دیپلماسی عمومی بتوانیم سیاست‌های رسمی کشور را پیش ببریم، به این دلیل که دیپلماسی عمومی، مکمل دیپلماسی رسمی است. چنین رویدادهایی می‌تواند این پیام را داشته باشد که ما کشوری حامی صلح و گریزان از جنگ هستیم. در نهایت اینکه باید چنین توفیقی را برای ایران به فال نیک گرفت که بتوانیم از این‌گونه ظرفیت‌ها در عرصه بین‌المللی بهره ببریم.»

آلفرد یعقوب‌زاده:
«فیلم جدایی نادر از سیمین ساخته اصغر فرهادی نشان داد که می توان به شکلی متفاوت تصویری از ایران را برای جهانیان به نمایش گذاشت. تصویری که طی دهه‌های اخیر توسط رسانه‌های بین‌المللی پخش شده آنچنان خوشایند نبوده است. اما باید توجه داشت ایران کشوری است دارای تمدنی غنی و قدیمی. موضوعات این فیلم برای همگی ما آشنا و قابل درک هستند. فرهادی با هوشیاری کامل سعی کرده تا در دام ملودرام‌های رقت‌آور نیفتد و با روشی عقلانی و زیبا یک موضوع تلخ و در معنا خشن را به بهترین راه نشان داده است. باید در اینجا از هنری نظیر تصویربرداری محمود کلاری یاد کنم که به جزییات و کلیات اثر انسجامی شگفت‌انگیز اعطا کرده است. دوربین کلاری یک ابزار جادویی است که تمامی جزییات را به قول معروف با قدرت جادو کرده است. فیلمبرداری کلاری معرف یک شاهد حقیقی است؛ دوربینی که به هیچ عنوان دچار خیرگی در تصویربرداری شده است. هنر کلاری حقیقتا مرا به یاد آثار آوانگاردهای فرانسوی دهه 60 می اندازد. تمامی این ویژگی های بصری و روایی، قدرت و خلاقیت سینمای ایران را ثابت می کند. من به عنوان یک ایرانی مقیم پاریس به این موفقیت می بالم و افتخار می کنم. به خصوص زمانی که مخاطبان فرانسوی در اکران از این فیلم استقبال کردند شادی ام دوچندان شده، فرانسویان با این فیلم بسیار راحت‌تر برخورد کردند تا با فیلم جدید وودی آلن. این یک سپاس‌گزاری بزرگ و واقعی بود. جدایی نادر از سیمین جایگاه ویژه‌ای در فهرست فیلم‌های اندیشمندانه دارد که تمامی نسل‌ها می‌توانند از آن لذت ببرند.»

امین تارخ:
«دیشب مراسم را دنبال کردم و از تماشای آن لذت بردم، دریافت این جایزه بسیار غرورآفرین است گرچه ممکن است برای بسیاری این جوایز اهمیت نداشته باشد اما من پس از شنیدن نام کشورم احساس کردم غرور ملی ام اقناع شد. تبریک فراوانی به آقای اصغر فرهادی می گویم که این جایزه‌ دلچسب را برای سینمای ایران به ارمغان آورد. از سوی دیگر به مردم ایران تبریک می گویم و اعتقاد دارم این درخشش‌ها در سینمای ایران ماندگار است و این فیلم نقطه‌ عطفی در تاریخ ایران به شمار می رود. این فیلم نشان داد که ما نقاط قوت بسیاری را در سینمای ایران داریم. فرهادی توانست این نقاط قوت را بالفعل کند. سینمای ایران بدون تکیه بر تکنولوژی، محتوای اکشن یا سرگرمی صرف توانسته در جهان مطرح شود و فروش 10‌میلیون‌دلاری جدایی نادر از سیمین می تواند به معنای ورود سینمای ایران به عرصه‌ جهانی باشد.»

دکتر هادی خانیکی:
«اعطای جایزه اسکار، درخشش فیلم فراموش‌نشدنی «جدایی نادر از سیمین» را بیشتر کرد و نشان داد که «اصغر فرهادی» به عنوان پدیده‌ای نو در سینمای ایران می تواند همچنان گستره‌های دیگری را پشت‌سر نهد و با این فیلم نشان داد که نه تنها برای مردمش در ایران، بلکه برای اصحاب فن و هنر در همه جهان نیز حرف‌های تازه‌ای دارد و می‌تواند در صدر حادثه‌های مهم سینمایی قرار گیرد. پیش از این، فیلم او از زاویه‌های مختلف فلسفی، فرهنگی، جامعه‌شناختی و سیاسی به‌خوبی در ایران واکاویده شده بود، من تنها می توانم از منظری ارتباطی به این مجموعه، این سخن را اضافه کنم که اثر ماندگار «فرهادی» تصویر واقعی وضعیت ارتباطی و انسداد گفت‌وگو در جامعه ماست. گویا همه از هم جدا شده‌اند و نمی توانند به درستی تا پایان کار با یکدیگر گفت‌وگو کنند. اگر این تصویر تیره است، اشکال در واقعیت آن است نه در قدرت هنرمندانه تصویرگری او. وقتی آینه، نقشی راستین را به نمایش گذاشت، جای شکستن آینه نیست. اکنون مساله فراتر از شناخت، نقد و بررسی فیلم «جدایی نادر از سیمین» رفته است. مساله امروز این است که اندیشه، هنر و کار «اصغر فرهادی» زبانی جهانی یافته و این در امتداد فرآیندی است که بالندگی او را در متن سینمای ایران و ویژگی های ممتاز سینمای خود او قابل فهم کرده است. فرهادی از یک‌سو مشترکاتی با نسل نورسته سینماگر ما دارد و از سوی دیگر توانمندی ها و خلاقیت‌های ویژه‌اش او را از دیگران متمایز کرده است. این یعنی «هویتمندی» او، زیرا هویت داشتن یعنی برخورداری از ویژگی های مشترک از یک‌سو و وجوه تمایز از سوی دیگر. به این اعتبار است که «فرهادی» به هرجا که رفته، موفق بوده است و این کمتر از اسکار نیست. کدام جشنواره معتبر بین‌المللی و کدام صاحب‌نظر و صاحب فن و هنرمند جهانی در طول این یک سال گذشته جز زبان تحسین و تقدیر برای این اثر ماندگار گشوده‌اند؟ نمی توان برای این موفقیت تفسیری غیر از روییدن از متن و شکوفایی طبیعی قایل شد. توفیق فیلم «جدایی نادر از سیمین» نشانی از قدرت اندیشه و زبان هنری «فرهادی» است و این یعنی توانایی و اثربخشی هنر که سال‌ها پیش از این تحت عنوان «قدرت فرهنگ» و پیش‌افتادگی آن بر سیاست محافل آکادمیک و نهادهای معتبر علمی و فرهنگی جهان مثل یونسکو سخن به میان آمده بود. بر این پایه می‌توان امیدوار بود که شکفتگی کار فرهادی جلوه‌ای از امکان گفت‌وگو میان فرهنگ‌ها و زبان‌آوری هنر به‌ویژه هنر سینما در این دوران باشد.»


محمد خزاعی ـ دبیر جشنواره فیلم فجر ـ :
«... و باز هم نام ایران. باز هم فرهنگ با تمدن ایران زمین و باز هم غرور ملی و آوازه خوش هنر ایران بر تارک سینمای جهان. و باز هم اصغر فرهادی. این بار افتخار بزرگ ملی در مهمترین رویداد فرهنگی جهان. اصغر فرهادی که خود فرزند سینمای ایران اسلامی است و فرزند همین خاک با تمدن، افتخاری دیگر را برای سینمای ایران به ارمغان آورد، تا مردم این سرزمین، بار دیگر در فضای غبار آلود و سیاست زده جهان، بدرخشند و نام کشورشان بر بلندای رویداد فرهنگی جهان به صدا در بیاید. فرهادی عزیز... همان روزهای خوشحالی مردم برای کسب افتخار مهم در مراسم جهانی گلدن گلوب، آرزو کردیم تا در دم دمای صبح زمستانی نود، افتخار دیگری را برای مردم کشورت رقم بزنی و تو امروز با اقتدار کامل میان چشم‌های سیاست‌زده صهیونیسم و آمریکا، نام ایران اسلامی و ایرانی را پرآوازه‌تر کردی و نشان دادی رسالت فرهنگی که بر دوش تو به عنوان یک فیلمساز مسلمان و همکارانت بود، به خوبی به سرانجام رسید. این خوشحالی مردم ارزشمندتر از همه جوایزی است که گرفتی. همان خوشحالی رشک برانگیز که در جشنواره بین‌المللی فیلم فجر ریشه کرد تا این نهال رسیده امروز، بر سینمای جهان خودنمایی کند و نام ایران اسلامی پیش‌تر از نام‌های دیگران بیاید. باز هم دستانت را می فشاریم و آرزوی موفقیت‌های بیشتر برای تو و سینمای ایران داریم و به خانواده بزرگ سینمای ایران تبریک می گوییم.»

سیداحمد میرعلایی، مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی:
« مدیریت بنیاد سینمایی فارابی کسب جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را به اصغر فرهادی دست اندرکاران فیلم جدایی نادر از سیمین، اهالی سینما، ریاست محترم سازمان سینمایی و تمامی مردم فرهنگ دوست کشور تبریک می گوید. خوشحالیم که سینمای ایران توانست بار دیگر مرز های جغرافیایی را در نوردیده و یکی از مهمترین جوایز جهانی را به خود اختصاص دهد. با دریافت این جایزه، مفتخریم که هم اکنون سینمای نوین ایران که بعد از انقلاب اسلامی شکل گرفت با تاسی از فرهنگ غنی ایرانی و اسلامی توانست اکثر جوایز مهم جهانی را دریافت کند. جدایی نادر از سیمین اثر ارزشمندی در سینمای ایران بود که ابتدا در جشنواره فیلم فجر سال گذشته مطرح شد و به نوعی با دریافت جایزه از فجر، حرکت افتخار آمیز خود را در سینمای دنیا آغاز کرد و دنیا را تحت الشعاع قرار داد. جدایی نادر از سیمین طی فرآیندی کارشناسی شده توسط جمعی از سینماگران کشور که بنیاد سینمایی فارابی آن ها را گرد هم آورده بود، به عنوان نماینده سینمای ایران به اسکار معرفی شد و ثابت کرد که نماینده ای شایسته برای سینمای کشور است و مرزهای تازه ای را در مقابل سینمای ایران گشود، کسب خرس طلایی برلین، گلدن گلوب، جایزه سینمایی سزار و در نهایت اسکار در کنار فروش چشمگیرجهانی، نشان دهنده حضور درخشان این فیلم شایسته در سینمای جهان است. بار دیگر موفقیت این فیلم را به تمامی مردم ایران زمین تبریک و تهنیت می گوییم.»

علی معلم:
«از تندیس حافظ و سیمرغ خودمان تا بالن طلایی (نانت)، پلنگ طلایی (لوکارنو)، نخل طلایی (کن)، شیر طلایی (ونیز)، خرس طلایی(برلین) و هزاران مجسمه‌ی طلایی و نقره‌ای دیگر تا اسکار 2012 برای فیلم جدایی، سینمای نجیب و مستقل ایران، با کمترین امکانات فنی و مادی بیشترین افتخارات را آفریده است. اینکه صنعت سینمای نحیف ایران توانسته در عرصه‌ی رقابت‌های جهانی موفقیت‌های اصلی و اصیل کسب کند دستاورد کمی نیست. و در میان این هیاهو و خرسندی جایزه‌ی اخیر از یاد نبریم نقش پیشگامان بین‌المللی سینمای ایران در این راه را، از مهرجویی و نادری و کیارستمی و مجیدی تا اصغر فرهادی. و از یاد نبریم سویه‌ی دیگر سینمای مستقل ایران را، که راه به جهان نبرد اما اصیل ماند و زبان ایرانیان بود در مفاهمه ملی. ای کاش سینمای ما در آینده علاوه بر این موفقیت‌ها، راه خود را از درون فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی به سوی افکار مردمان دهکده‌ی جهانی عمیق‌تر بیابد و عمق اندیشه‌ی حافظ و مولانا و سعدی و دیگر گذشتگان و فرهیختگان ما دست پیدا کند.»

علیرضا امینی :
«من 13 ـ 14 سال قبل دانشجوی تئاتر بودم. آن زمان یکی از دوستانم گفت که تئاتری به نام "ماشین‌نشین‌ها" در تالار مولوی روی سن می رود که نمایش جالبی است. وقتی به توصیه دوستم برای دیدن این نمایش رفتم، دیدم که لاستیکی وسط سن قرار دارد و دو بازیگر در کنار آن به زیبایی نقش آفرینی می کنند؛ آن دو بازیگر اصغر فرهادی و پریسا بخت‌آور، همسرش بودند. اولین دیدارم با اصغر فرهادی به همان نمایش "ماشین‌نشین‌ها" در تالار مولوی برمی گردد. از همان زمان نام "اصغر فرهادی" در ذهن من حک شد. حدود یک سال پس از آن ماجرا، فرهادی در کسوت استاد به دانشگاه ما آمد و با او یک ترم دانشگاهی درس داشتم. سومین دیدارمان هم زمانی بود که ایشان می خواست سریالی برای عید بسازد و من را به‌عنوان بازیگر این سریال انتخاب کرد؛ البته نه او آن سریال را ساخت و نه من بازی کردم. این اتفاقات شیرین جلوتر رفت تا اینکه دوستی مان که از زمان دانشگاه آغاز شده بود در جشنواره فجری که او «رقص در غبار» و من «نامه‌هایی در باد» را داشتیم، بیشتر شد. این خاطره را نوشتم تا بگویم خوشحالم که اصغر فرهادی جایزه اسکار را گرفت اما یادمان باشد که این جایزه حاصل بیست سال تلاش، کوشش، رنج و زحمت اوست. ابتدا باید به دلیل همین ثابت‌قدمی به عنوان یک دوست از صمیم قلب به او تبریک بگویم چرا که با چشمان خودم تلاش شبانه‌روزی اش را مشاهده کردم. داستان او داستان مردی است که زحمت کشید تا کلکسیون افتخارات کشورش در عرصه سینما را پربارتر کند و شادی را برای مردم به ارمغان آورد. باید دریافت اولین اسکار سینمای ایران را ابتدا به هنرمندان این عرصه و سپس به مردم ایران تبریک بگویم. فرهادی با این جایزه راه را برای جهانی شدن سینمای ایران هموار کرد.»

پیمان ناصح‌پور، نوازنده تنبک:
«جهت دریافت جایزه اسکار برای فیلم زیبایتان "جدایی نادر از سیمین" فرخ باد می گویم. خبر موفقیت شما و سینمای ایران برای کشور عزیزمان بسیار غرورآفرین است و از شنیدن این خبر خوب بی نهایت خرسندم و به همت والای شما در فراموش نکردن مردم عزیز ایران و رساندن پیام صلح آمیزمان به دنیا، درود می فرستم. امیدوارم باز هم شاهد موفقیت‌های بیشتری برای شما و جامعه‌ی هنری ایران باشیم. همواره شاد، خوش و خرم و برقرار باشید.»

هاشم میرزاخانی، مدیرعامل انجمن سینمای جوانان ایران:
«اصغر فرهادی به مانند بسیاری از بزرگان سینمای امروز ایران فیلم‌سازی را از انجمن سینمای جوانان ایران و از دفتر اصفهان آغاز کرد. وی در سال 1365 به عنوان هنرجو وارد انجمن سینمای جوانان شد. سه فیلم کوتاه دنیای دیوارها، رادیو و ماجراهای آقای فیلم‌ساز حاصل دوران تحصیل و بعدها، همکاری او با دفتر اصفهان است. فرهادی همچنین فیلم‌نامه‌هایش را طی سال‌های 70 تا 71 در بولتن داخلی انجمن به چاپ می رساند. وی امروز بر بلندای قله‌های سینمای جهان، به همراه بزرگان تاریخ سینما ایستاده است. افتخاری بزرگ برای ملت، فرهنگ و سینمای ایران. اینجانب و خانواده‌ی انجمن سینمای جوانان ایران به عنوان بخشی مهم و سرنوشت ساز از بدنه‌ی سینمای کشور، این موفقیت بزرگ را به سینمای ایران و اصغر فرهادی تبریک می گوییم و همراه میلیون‌ها ایرانی امیدواریم این موفقیت مثال اولین گام‌های فرهادی در انجمن سینمای جوانان ایران پویا و مستدام به فردایی پربارتر و با شکوه‌تر راهی شود.
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
چه کسانی به فرهادی تبریک گفتند؟ + متن تبریک ها

انجمن منتقدان و نویسندگان خانه تئاتر:
«خبرهای دم سحر، معمولا خبرهای خوبی نیستند؛ اما این بار “اصغر فرهادی” قاعده شوم خبرهای سحرگاهی را بر هم زد و در نخستین ساعات بامداد هشتم اسفند یک هزار و سیصد و نود خورشیدی، هدیه ای به هموطنانش داد که در ذهن تاریخی اهل این سرزمین همواره خواهد درخشید؛ از او سپاسگذاریم و از درگاه یزدان بخشاینده طلب آن داریم که این توفیق موجب تداوم فعالیت های هنری او در سرزمین مادری اش شود. ایران و ایرانی همواره سرافراز باد.»

سید محمد بهشتی:
«در زمانه‌ای که قحطی خبر خوب است و گروهی هر چند کوچک و پرهیاهو بر طبل‌های جنگ و جدایی می‌کوبند، خبر خوب پیروزی سینمای نجیب ایران با دریافت مهم‌ترین جایزه جهانی سینما توسط هنرمند گرانمایه جناب آقای اصغر فرهادی برای فیلم تحسین‌برانگیز جدایی نادر از سیمین، دل آنهایی را که از این هیاهوی نخراشیده معذب‌اند شاد و امیدوار کرد. فرهادی در چنین بساطی در نی وجود خویش دمید و زمزمه شکایت از جدایی سر داد و عجب آنکه پژواک این ندای آهسته و شریف بر این ظلمت تودرتو و فراگیر غالب آمد: بشنو این نی چون حکایت می‌کند/ از جدایی‌ها شکایت می‌کند. فرهادی کیمیاگری کرد و جدایی را بدل به پیوند کرد و طعم شیرین این پیوند را به ملتی چشانید و آنان را از «فصل» به «وصل» رسانید. تبریک به ملتی که چنین سینمایی دارد؛ تبریک به ملتی که چنین هنرمندانی دارد؛ و تبریک به هنرمندانی که به یاد ایرانیان می‌آورند که کیستند.»

پرویز نوری:
«و بالاخره ما برنده‌ایم/ این آخرین لحظه‌ را،/ و بعد برای ابد/ برای آنکه دیگر برنخواهد گشت.(پابلو نرودا) مسلم شد که امسال، سال اصغر فرهادی و فیلم «جدایی نادر از سیمین» است. برنده شدن فیلم او در تمامی محافل و مجامع مهم سینمایی به کنار، گرفتن جایزه اسکار چیز دیگری است. سال‌های سال است که فیلمسازهای ما می خواهند - و تلاش دارند- این مجسمه طلا را به ایران آورند امّا حتی مجید مجیدی هم با آن فیلم یگانه‌اش «بچه‌های آسمان» گرفتار یک فیلم تبلیغی شد. و افسوس. با این وجود همیشه گفته‌اند باید روزی حق به حق‌دار برسد! «جدایی نادر از سیمین» چه دارد که دیگر فیلم‌های عمده دنیایی نداشته‌اند؟ ‌این، در حقیقت راز فیلم فرهادی است. فیلمی است که از جان برآمده و برجان می نشیند. قصه نیست، قصه‌ای که ساخته و پرداخته ذهنی خیالی و تصوری باشد. خود زندگی است. به همه کس و در هرجای دنیا مربوط است. هرکس می تواند در دورن آن لحظه‌هایی از زیستن، از رنج، از غم، از تنهایی و از فراموشی و مرگ را بیابد. «جدایی نادر از سیمین» به گفته آن شخص که «جایزه‌های سینمایی ارزشی ندارند» پاسخی دندان‌شکن است. به فرهادی درود می فرستیم و برای او هورا می کشیم.»

جامعه صنفی تهیه کنندگان فیلم سینمایی:
«روز باشکوه برای سینمای ایران در هشتاد و چهارمین دوره اسکار رقم خورد و ( جدائی نادر از سیمین ) جایزه بهترین فیلم خارجی را برای اولین بار در تاریخ سینمای ایران به ارمغان آورد. جامعه صنفی تهیه کنندگان سینمای ایران کسب افتخار هنری ملی را که با پیام شیوای اصغر فرهادی ارزش افزونتر یافت به همه ایرانیان تبریک می گوید.»

کانون کارگردانان سینمای ایران:
«اصغر فرهادی عزیز... حضور شما در مراسم اسکار نشان دادکه سینمای ایران سفیر صلح و دوستی ملت ما، با دیگر ملت ها است. کسب اسکار بهترین فیلم خارجی افتخار بزرگی برای شما و سینمای ایران است. صمیمانه به شما و همه همکارانتان در ساخت فیلم «جدایی نادر از سیمین» تبریک می گوییم.»

علیرضا رئیسیان:
به اصغر فرهادی عزیز... که صدای سینمای مستقل ما را به اوج رساندی... تبریک بر تو»

رضا کریمی- آزیتا موگویی:
«در این برهه از تاریخ سرزمین مان شما و فیلمتان از اسکار بزرگ تر بودید. همیشه شاد، آزاده و پاینده باشید.»

موسسه هدایت فیلم:
«هنرمند گرامی، جناب آقای اصغر فرهادی، کسب جایزه جهانی اسکار و موفقیت های پی در پی را به جنابعالی و دست اندرکاران فیلم «جدایی نادر از سیمین» صمیمانه تبریک و تهنیت عرض می نماییم.»

بنیاد سینمایی فارابی:
«اصغر فرهادی عزیز، هنرمندیت در «جدایی نادر از سیمین» بار دیگر نام سینمای نجیب و انسانی ایران را در دنیا مطرح کرد. موفقیت های پی در پی شما در کسب جوایز معتبر جهانی را صمیمانه تبریک می گوییم.»

سید محمد خاتمی:
«به نام خدا. هنرمند گرانقدر جناب آقای اصغر فرهادی، موفقیت چشمگیرتان را در پرآوازه ترین حادثه و مراسم سینمایی که نشانگر شایستگی های شما و هنرمندان عزیز و همکاران ارجمندتان در فیلم”جدایی نادر از سیمین“ است صمیمانه تبریک می گویم. اقبال مردمی در ایران و اهتمام جشنواره های گوناگون و صاحب نظران معتبر در سراسر جهان، پیش از این نیز توانمندی و جایگاه والای سینمای اندیشمند و صاحب سبک ایران را به خوبی نشان داده است و آنان که به ایران و به آیین و فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم دلبستگی دارند و احترام می گذارند، توفیق بزرگ شما را بار دیگر ارج می نهند. این حادثه را باید نشانه ای روشن بر آن دانست که هنر به طور عام و سینما به طور خاص از مهم ترین ابزارهایی است که می تواند در جهان نا امن، جنگ زده و پر از تبعیض و ناروایی و خودکامگی، موجب نزدیکی دلها و چیرگی انسانیت و محبت بر خشونت شود و گفت و گوی فرهنگ ها و تمدن ها را به جای تنش و درگیری بنشاند. سید محمد خاتمی. ۸ اسفند ۱۳۹۰»

احمدرضا درویش:
«بار دیگر نام ایران در جهان طنین‌انداز شد. این بار نه در رقابتهای متعارف و نه در آوردگاههای سیاست که در عرصه‌ی خیال، در جایگاه ِ کلمه و در صحنه‌ی سینما از «ایران» گفته شد، از راز ِ ماندگاریش و از فرهنگ و تمدنش. فرهادی عزیز تو با همتی ستودنی، لبخند و غرور را به مردم ایران پیشکش و منادی آرمانهای آنان در جهان شدی. در توصیف ِ این دست‌آورد ِ بزرگ همان بس که رنگین‌کمانی به وسعت ِ همه‌ی ایرانیان، بی‌مرز و بی جناح به آوازه‌ی نام و عزم ِ بلندت می بالند. به راستی مرور ِ رویداد ِ هشتم اسفند در تقویم تاریخ، برای آیندگان چه خواندنی ست. شهد دریافت نشان اسکار به کام ِ همه‌ی ایرانیان گوارا و نام «اصغر فرهادی» بر تارک فرهنگ و هنر سرزمینمان جاودان باد.»

انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس:
«موفقیت شما را در راستای پیروزی های چشمگیر فرزندان برومند این مرز و بوم در عرصه های علمی، پزشکی و هسته ای می دانیم و آن را افتخاری برای همه ایرانیان نجیب و با اخلاق می شناسیم. برایتان سلامتی و موفقیت روز افزون آرزومندیم.»

شرکت سینمایی فدک فیلم – سعید سعدی، وحید معدنی، مهدی همایونفر:
«اعتلای سینمای ایران با فیلم جدایی نادر از سیمین در سطح اول سینمای جهان برای کلیه هنرمندان مایه افتخار و عزت است، این حلاوت و شیرینی بر تمیمی هنرمندان و سینماگران خصوصا اصغر فرهادی عزیز مبارک باد.»

پدرام اکبری – یدالله صمدی:
«اصغر فرهادی عزیز و گرانمایه، دیگر تردیدی نداریم که خدا عاشق ماست... چرا که با موهبتی یگانه و ارزشمند در پهنه ی هماوردی هنری و جهانی، دیگر بار لایقمان دانست. کمترین سپاس و شادمانی مان، بوسه هایی است که بر دستان توانمند تو و یارانت نثار کنیم»

بهنوش بختیاری – محمد رضا آریان:
«هنرمند گرامی، جناب آقای اصغر فرهادی، کسب جایزه اسکار و موفقیت های پی در پی را به جنابعالی و کلیه دست اندرکاران فیلم همیشه به یادماندنی تان صمیمانه تبریک می گوییم.»

شورای مرکزی کانون فیلمنامه نویسان سینمای ایران:
«نخستین اسکار، بر سینمای ایران و اصغر فرهادی مبارک»


انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم (دوبلاژ ایران):
«بار دیگر «جدایی» قلب های مارا به هم پیوند زد. جناب آقای اصغر فرهادی، هنرمند گرانقدر و افتخار آفرین سینمای ایران، کسب اولین و معتبرترین جایزه بین المللی سینمایی «اسکار» که باعث سربلندی و درخشش نام ایران و ایرانی در سراسر عرصه پهناور گیتی و جهان سینما شد را به شما و همکاران گرانمایه و هنرمند شما در فیلم «جدایی نادر از سیمین»، اهالی محترم سینمای ایران و مردم هنردوست و هنرپرور ایران زمین تبریک و تهنیت عرض نموده و سربلندی روزافزون ایران و ایرانیان را از خداوند منان خواستاریم.»

امیر آقایی:
«این جایزه هیچ ربطی به کلیت سینمای ایران ندارد و فقط و فقط برای شخص اصغر فرهادی است و حالا به او می گویم که: اصغر فرهادی عزیز! سربلند بمانی که سربلندمان کردی در دنیا و آستین ما هنوز خیس از این غرور است.»

گلاب آدینه:
«یک دنیا درود و تبریک برای اصغر فرهادی عزیز و همکارانش در فیلم «جدایی». اگر می توانستم، برای این موفقیت بزرگ، در سراسر ایران جشن باشکوهی برپا می کردم.»

ویشکا آسایش:
«متاسفانه اجرای زنده برنامه اسکار را از دست دادم و صبح زود از روی اینترنت قسمت مربوط به فیلم «جدایی» را تماشا کردم و از خوشحالی اشک ریختم. هرگز برای یک فیلم تا این حد احساساتی نشده بودم. این حس برایم حسی تازه و منحصر به فرد بود. حسی آمیخته با اشک، خوشحالی و هیجان شدید. آنقدر که فعلا جز یک تبریک جانانه چیز دیگری نمی توانم بگویم. خوشحالم و ممنونم از همه عوامل فیلم «جدایی» مخصوصا «اصغر فرهادی عزیز» که با این فیلم انگیزه همه هنرمندان و کارگردان‌های ما را برای ساخت فیلم‌های تازه بیشتر از قبل کرد.»

همایون اسعدیان:
««اون نمی دونه من پسرشم، من که می دونم اون پدرمه!» همه‌ حرف اصغر فرهادی در فیلمش در این جمله خلاصه شد، جمله‌ای به ظاهر ساده اما تکان‌دهنده؛ حرفی که در این زمانه درد مشترک همه‌ ما در همه جای این کره‌ خاکی است و اگر این فیلم تاکنون توانسته به این موفقیت‌ها دست یابد ناشی از همین درد مشترک است. چقدر ما انسان‌ها راحت همه‌ کارهایمان را توجیه می کنیم اگرچه خود می دانیم که این‌گونه نیست. بیش از 55 جایزه‌ بین‌المللی برای این فیلم به معنای 55 لوح تقدیر یا خرس طلایی و این قبیل القاب نیست بلکه معنای بس فراتری دارد. خلاصه می گویم یعنی از طرف 55 نهاد فرهنگی که خود از سوی صدها نهاد فرهنگی دیگر حمایت می شود، مورد تقدیر قرار گرفته است و این به معنای ارتباط با جمع اصلی نخبگان و فرهیختگان روزگار ماست. یک دستگاه دیپلماسی فعال چه میزان وقت و هزینه باید صرف می کرد تا به یک دهم این ارتباط دست یابد؟ پس سینما را دست‌کم نگیریم. کج‌سلیقگی ها را کنار بگذاریم، دست از منافع تنگ‌نظرانه و روزمره بشوییم و همگی به پا خیزیم و به اصغر فرهادی و سینمای ایران ادای احترام کنیم؛ به سینمایی که در 32 سال گذشته بارها ثابت کرده است که می تواند بهترین سفیر فرهنگی ایران باشد.»

احمد طالبی نژاد:
«درباره موفقیت‌های پی درپی اصغر فرهادی و آخرین ساخته‌اش یک جدایی در جشنواره‌ها و محافل جهانی، آنقدر گفته و نوشته شده که به نظر می رسد، حرف تازه‌ای باقی نمانده است به‌جز تبریک مجدد به فرهادی، دست‌اندرکاران فیلم و سینماگران و مردم سربلند ایران. اما اجازه بدهید، تبریک اصلی را به کیومرث پوراحمد بگویم که سال‌ها پیش هنگامی که نخستین فیلم اصغر فردهای «رقص در غبار» را دیده بود، جایی نوشت که فرهادی فیلمساز بزرگی خواهد شد. (نقل به مضمون) و حالا پیشگویی او به واقعیت پیوسته و ما با فیلمساز بزرگی به‌نام اصغر فرهادی روبه‌روییم که تنها با ساختن پنج فیلم، در رده سینماگران ایرانی و نام‌آور در عرصه‌های جهانی قرار گرفته، حتم دارم که فرهادی ظرفیت چنین جایگاهی را دارد و حتما خود را نخواهد باخت. او می داند که نخستین بار مردم ایران و هیات داوران جشنواره فجر بودند که «جدایی نادر از سیمین» را کشف کردند. از همه مهم‌تر جزو دو فیلم پرفروش سال بود. از آن پس در زمان نمایش عمومی بود که پرواز فیلم به پهنه آسمان جهان آغاز شد. بنابراین پیروزی را به مردم ایران بیشتر شادباش می‌گویم. امید هست ذهنیت‌های منفی کام این مردم را که بار دیگر و این بار در عرصه فرهنگ و هنر احساس غرور می کنند تلخ نکنند. این جوایز بزرگ چنان که خود فرهادی هم گفته، متعلق به سینما و مردم ایران است.سینمای ایران سال‌هاست در عرصه‌های جهانی پرچم صلح و دوستی برافراشته و نام‌آورانی هم‌چون کیارستمی و فرهادی کوشیده‌اند تصویری انسانی از این ملت ارایه کنند. ملتی که بر اثر سو‌ءتفاهم‌های سیاسی، تصویر مخدوشی در اذهان عمومی جهانیان دارد، باشد که با دیدن یک جدایی و آثاری از این دست، دریابند که ما نه چنانیم که می گویند.»

ابراهیم جمیلی، عضو اتاق بازرگانی ایران:
«فیلم «جدایی نادر از سیمین» توانست جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را برای اولین‌بار نصیب ایران کند. این اتفاق برای تاریخ ایران بسیار مبارک است زیرا می تواند نگاه جهانیان را به ایرانیان که صلح‌طلب هستند، تغییر دهد. حتی می تواند تحریم‌های یک‌جانبه علیه ایران را تلطیف کند. با این حال دریافت اسکار پیامد چندان قابل توجهی برای اقتصاد ایران ندارد اما می تواند صنعت سینما را تا حدودی تحت‌تاثیر قرار دهد. از این پس احتمال فروش و اکران فیلم‌های ایرانی در خارج از کشور افزایش می یابد و به نظر می رسد سرمایه‌گذاران خارجی بیشتر از قبل ترجیح دهند تا در ساخت فیلم‌های ایرانی سرمایه‌گذاری کنند. تا پیش از این سرمایه‌گذاری فیلم‌ها به طور کامل برعهده سازندگان داخلی بود. به نظر می رسید این اتفاق، صنعت سینما را در آینده با یک جهش همراه کند؛ جهشی که بی شک در کیفیت و تعداد فیلم‌های ساخت داخل قابل رویت خواهد بود.»

لی لی افشار، نوازنده برجسته گیتار و استاد دانشگاه ممفیس:
«آقای فرهادی با رسیدن به صحنه جهانی و مقبولیت در این عرصه، پشتکار و هنر خود را به تمام دنیا نشان داد. این موفقیت برای کشور ما ایران بسیار مثبت است و تمام ایرانی ها باید به این مرد افتخار کنند.»

سیاوش جمادی:
«فیلم «جدایی نادر از سیمین» پرده از چهره وضعیتی بر می دارد که هیچ کس در آن به دلخواه زندگی نمی کند. در این وضعیت عسرت و اضطرار مطلق بودن فضایل و رذایل اخلاقی درهم می شکند. آنچه مطلقا و فی نفسه بد یا خوب است، اعتبار خود را از دست می دهد. همه می دانند که دروغ و ریا بد است، اما تنها یک تن به امکان دروغ نگفتن امید دارد و او هم کسی است که چندان درگیر وضعیت نیست (ترمه). «جدایی نادر از سیمین» صادقانه ناگزیر دروغ را پیش چشم می نهد. در این وضعیت زندگی با صداقت پیش نمی رود. راست گفتن به بهای مرگ و زندگی تمام می شود. همه درگیر مساله‌ای هستند مربوط به خود و خانه خود. شهر که خانه‌ها در آن قرار دارند، حاضر و غایب است. آنچه آشکارا نشان داده می شود اشخاص است و مسایل شخصی هر یک. اما آنچه مساله‌ها را به هم گره می زند امری است افزون بر هر یک از مساله‌ها. می توانید نامش را جامعه بگذارید یا شهر یا شهرداری. اما این شهر خانه ما نیست. جایی که هرکس به ناگزیر به بهای بودن یا نبودن در مساله خانه خود محبوس شده است، شهر غایب است. این غیاب در فیلم فرهادی حضوری شدید دارد. آنچه نشان داده می شود چیزی است که در فیلم نیست. شهر بر معنای مشارکت خانه‌ها، غایب است. شهر خانه‌هایی است که ساکنان هر یک از آنها واحد اجتماعی بزرگ‌تر از خانه را جدی نمی گیرند و همین باعث می شد که ارتباط خانه‌ها، ارتباط شهردارانه نباشد. در این شهر ارتباط هرکس با خانه دیگری صرفا برای حفظ خانه خویش است. هر خانه قایقی است جدا بر دریای متلاطم که به قایق دیگر در می آویزد تا قایق خودش غرق نشود. زندگی به مساله «مرگ و زندگی» تبدیل می شود دروغ‌نگویی، قایقت سرنگون می شود. لازم نیست فیلم موعظه کند که «شهر ما خانه ماست» خانه‌ای بزرگ‌تر از خانه من و اهل بیتم در کار نیست. هدف؟ نگهداشت خانه خود، نه مجازا بل واقعا شهر غایب است. شهرداری (Politic) به شهروند مربوط نیست. این جا حضوری دیگر در بیرون کادر از شدت غیاب از پرده به بیرون می زند. «جدایی نادر از سیمین» اساسا حدیث جدایی است. هنر فیلم در آنچه نشان می دهد نیست، در آن امری است که غایب است و از شدت غیبت حضوری غایب دارد. در وضعیت اضطراری همه چیز سرپایی است اما به شدت دردناک؛ اخلاق سرپایی است و تدین نیز. پس فی نفسه، وظیفه برای وظیفه، و ژست‌های حق به‌جانبانه حق‌شان در می رود. فیلم «جدایی» وضعیتی را نشان می‌دهد که زندگی اخلاقی در آن معضل می شود. تدبیر منزل از تدبیر شهر جدا می شود. شهر تکه پاره می شود. انسان‌ها در بحران بود و نبود مجالی نمی‌یابند تا از حواشی به متن برسند. متن در حواشی غیب می شود. گویی کسی دیگر غیر از خود شهروند شهرداری را گرفته است اما مساله ناممکن بودن دوام این جدایی در جامعه‌ای با ساخت و زیست مدرن است. جدایی شوهر از زن، جدایی پدر از دختر، جدایی همسایه از همسایه، شهروند از شهروند، هم نوع از هم نوع، جدایی انسان از خودش! آنچه غایب است رابطه‌ای ایجابی، رابطه‌ای نه برای دست به سر کردن دیگری و خزیدن در خانه خود، بل رابطه‌ای برای مشارکت است تا اصل مطلب مساله شود. فرهادی چنین وضعیتی را بدون بهره‌گیری از اقتدار موزیک و افه‌های احساس برانگیز چنان نشان داده است که یخ وجود تماشاگر را بشکند تا مگر خود را بهتر ببیند؛ بهتر از آنچه پیش از ورود به سالن می دید. با این همه آنچه فیلم را ارزش می بخشد معنا و محتوای آن نیست. محتوای آن، بیرون از سالن بر همه جا پیش پای ماست. این چگونگی پرداخت محتوا از جمله فاصله‌گذاری دقیق است که به فیلم ارزش می بخشد؛ فاصله‌گذاری ای که نه تماشاگر را مدهوش و غرق در فیلم می کند، نه او را در برابر ماجرایی ابژکتیو و خنثی قرار می دهد.»
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
چه کسانی به فرهادی تبریک گفتند؟ + متن تبریک ها


صابر ابر:
«رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند... دلم می‌خواد هی بخونمش... هی...«سلام به مردم خوب سرزمینم! ایرانی های زیادی در سراسر جهان در حال تماشای این لحظه‌اند و تصور می کنم که خوشحالند. نه فقط به‌خاطر یک جایزه مهم، یک فیلم یا یک فیلمساز... من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم می کنم.» و حالا سلام... سلام به فیلمساز خوب سرزمینم. خدا خواست و شد. شکر...»

رامبد جوان:
«اصغر فرهادی با یک فیلم غم‌انگیز به اندازه ده‌ها فیلم کمدی ناب، خنده و شادی را به مردم ایران هدیه داد. جدا اسکار هم برای برایش کم است.»

داوود رشیدی:
«بامداد روز دوشنبه همراه با همسر و دخترم برای تماشای مراسم «اسکار» پای تلویزیون نشسته بودیم اما قبل از رسیدن به بخش جایزه فرهادی، خوابم برد. صبح خیلی زود با خبر اسکار از جا پریدم و با خوشحالی فیلم مراسم را تماشا کردم. حرف‌های «اصغر فرهادی» در آن لحظه واقعا به دلم نشست. به او تبریک می گویم. به همه بازیگران و عوامل فیلم تبریک می گویم. به سینمای ایران تبریک می‌گویم. به خودمان تبریک می گویم. تبریک...»

پانته‌آ بهرام
«خانه ما کنار جاده است. ما سال‌هاست با دسته گلی بر سر راه ابریشم ایستاده‌ایم. ما روستاییان دره‌های سرسبز. ما کوچ‌نشینان رودهای خشک. و قصه‌های مان «هزار و یک شب» طول می کشد چون نیمه‌کاره، لب فرو می بندیم! اما گاهی کسی می آید برای شکستن قاعده‌های کهن و این‌بار آن کس کار را تمام می کند! زمین را دور می زند با دسته‌گلی برای همه و به خانه برمی گردد. طلایی تر و آگاه‌تر و سخت‌تر از پیش و نام خانه را دوباره بر سر زبان‌ها می اندازد به نیکی. کارت دشوارتر شد. می دانی حتما. اما دلت قرص و مهربان هم جاده‌ای عزیزم! اصغر فرهادی! تو خوب می دانی...»

ساره بیات بازیگر «جدایی نادر از سیمین»:
«سلام، قلبم صدای اشک شوق‌تان را شنید و به خود بالید. پس به یادت آرزو کردم که چشمانت اگر‌ تر شد، به شوق آرزو باشد، نه تکرار غم دیروز. برای تک‌تک شما یک بغل آسمان التماس می کنم. بدون ذره‌ای درنگ در دریای بی کران عشق‌تان غوطه‌ورم. پر از تبسم‌های مبارک باشید که به یقین نفس گرم‌تان احساسم را نوازش کرد. اهتزاز بیرق کهنه‌مان مبارک‌تان باد. از اینکه در این حجم گسترده شادی سهم اندکی ایفا کرده‌ام، خداوند را شاکرم. من نیز همانند شما از شوق، دلم لرزید زمانی که یارانم را کنار دنیا دیدم، چه دایره زیبا و یک‌دستی. پر از صلابت و غرور باشید که از عشق‌تان اغنا شدم و سرمست و بدانیم در اطراف‌مان موانعی جریان می یابد که با آنها مواجهیم؛ گاه خوب است که با جریان آب هم‌سو شویم. برای ماندن قطره شو هم‌سو با رود، به دریا می رسی و دریا به بهشت، این است تمام نیت سرنوشت. سربلندان من: امید آنکه تبریکات صمیمانه این حقیر را پذیرا باشید. شادی تان مستدام باد.»


شفیع آقامحمدیان:
«بسم الله الرحمن الرحیم. موفقیت بین‌المللی و کسب جایزه بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان برای آقای اصغر فرهادی کارگردان فیلم «جدایی نادر از سیمین»، حلقه‌ای طلایی از زنجیره بلند افتخارات هنرمندان این مرز و بوم است. این موفقیت ارزشمند را به گروه تولید این فیلم و جامعه سینماگران کشورمان و همچنین به تمامی علاقه‌مندان هنر هفتم تبریک می‏گویم.»

انجمن بازیگران سینمای ایران:
«انتظار بزرگ سینمای ایران پایان پذیرفت و رفیع‌ترین قله افتخارات سینمای جهان به دست هنرمند بی بدیل کشورمان اصغر فرهادی عزیز و گروه سازندگان فیلم «جدایی نادر از سیمین» فتح گردید و ارزشی مضاعف بر وقار و جایگاه سینمای ایران افزود. بی تردید، هشتم اسفند ماه یک هزار و سیصد و نود، عید و جشن بزرگ سینمای ایران است. روزی که نام باشکوه ایران، همچنان که در طول تاریخ، سربلند و پرچمدار فرهنگ، هنر و تمدن بشری بوده، اینک نیز سرافراز میدان هنر فیلمسازی است. بازیگران سینمای ایران، دوشادوش تمامی هموطنان و هنردوستان در این پیروزی بزرگ با چشمانی پر از اشک شوق، تمام قد ایستاده و به اصغر فرهادی عزیز، گروه نقش‌آفرینان فیلم «جدایی نادر از سیمین» و تمامی دست‌اندرکاران آن تبریک عرض نموده و ادای احترام می کنند.»

حمید متبسم :
«با بوسه بر شانه همه آنان که در این روزگار موجب سربلندی میهن و هم میهن‌اند و هزاران شادباش و سپاس برای اصغر فرهادی و گروه‌اش.»

محمدرضا هدایتی:
«چشم‌های آدم پر اشک می‌شود وقتی تو را می‌بیند که اُسکار گرفته‌ای و قاطی آنهمه خوب و بدی که جمعند به زبان آشنا حرف می‌زنی... افتخار می‌کنم در کشوری گرد هنر می‌گردم که اصغر فرهادی نمایندهٔ آن است و تبریک می‌گویم به تمام آنهایی که دل توی دلشان نبود تا اسمت را نگفتند.»

محسن یگانه:
«جناب آقای فرهادی ... تبریک می‌گم نه فقط به خاطر جایزه اسکار... نه فقط به خاطر گلدن گلوب.... می‌دانی کاری کردی که آنقدرخوشحال شوم که کسی مثل من از نوع حسی که دارد تعجب کند. مثل همین حالا که آنقدر خوشحالم که نمی‌دانم چی بنویسم ... شرافت و ایرانی بودن شما در نتیجهٔ کارتان معلوم است. می‌دانی چه قدر اعتماد به نفس به ما اهدا کردی؟ می‌دانی چقدر باورمان نسبت به خودمان تغیییر کرد؟ ثابت کردی ایرانی بخواهد می‌تواند هر پله ای را فتح کند... به اندازه تمامه چیزاهایی که با زحماتت به من و امثال من یاد دادی..... به اندازه ای که خوشحالمان کردی.... به بزرگی شخصیتت از طرف خودم و طرفدارانم به شما و گروهتان تبرییک می‌گویم.... یا حق. کوچک‌ترین عضو این خانواده بزرگ محسن یگانه»

رضا صادقی:
«چه حس غرور آمیزی وقتی ببینی جهان به فرهنگ تعظیم می‌کنه . یک خسته نباشید بزرگ برای مرد بزرگی چون اصغر فرهادی، که با قدرت به دنیا ثابت کرد که فارغ از هر زنده باد و مرده باد، ایرانی یعنی عاطفه، شعور، احترام و اعتقاد و اصالت. درود بر ایران درود بر اصغر فرهادی»

علیرضا عصار:
«حقیقتا لحظات لذت‌بخشی بود و اینکه در این لحظات من می‌دیدم که نام کشور عزیزم و مردم نازنینم با چه افتخاری به‌واسطه خلق یک اثر هنری در معتبر‌ترین مراسم سینمایی جهان برده می‌شود و به این فکر می‌کردم که در آن لحظات خاص چه مدار قدرتمندی از عشق بین تمام ایرانی‌ها فارغ از اینکه در کجای جهان زندگی می‌کنند و اینکه قلب همه ما در آن لحظات به‌واسطه این عشق مشترک به تپش درآمده، احساس لذت تمام وجودم را فراگرفته بود. به‌واسطه خلق این لحظات و کسب این افتخار برای ایران و مردم نازنینم، به آقای فرهادی و تمام دست‌اندرکاران این فیلم معتبر، تبریک می‌گویم و امیدوارم این موفقیت سرآغاز افتخارات متداوم برای هنر ایران عزیزمان باشد»

بابک جهانبخش، خواننده:
« «سلام بر مردم عزیز کشورم...» همین شروع باشکوه شما، بروی بزرگ‌ترین سن هنری دنیا آرامشی غیر قابل وصف را در بین همه ما ایرانی‌ها بوجود آورد و در اوج هیجان، صورتمان خیس بزرگواری و بزرگی شما شد آقای فرهادی.... لحن بی‌نظیر و صلابت کلام شما نه فقط به دل همه ایرانی‌ها، که همه جهان را متوجه فرهنگ کهن و درخشان ایران زمین کرد و با ر دیگر شکوه آریایی را در جهان نشان داد. در اوج همه گرفتاری‌های روزمره‌مان شب بیداری و دیدن لحظه به لحظه این اتفاق بزرگ چنان از خود بی‌خودمان کرد که قلم یارای وصف آن حس خوب و پر غرور را ندارد. بابت همه این حس پر از غرور از شما ممنونیم. از اینکه نشان دادید بی‌سر و صدا و فقط با اسلحه‌ای به نام هنر می‌شود همه دنیا را به صلح و دوستی فراخواند، تا ابد مدیون شما و نگاه عمیقتان به اجتماع ایرانی هستیم. با بهترین آرزو‌ها برای شما و همه کسانی که باعث شدند تاریخ، یک چنین روز باشکوهی را برای ایران عزیز بسازد.... یاحق. دوستدار همه ایرانی‌ها»

محمد قائد:
«دهه‌های 1360 و 70 ندرتا فیلم دیدم. بسیار کم. تقریبا هیچ. به این نتیجه رسیده بودم که به اندازه کافی فیلم دیده‌ام- تا زمانی که مجموعه فیلم‌های «ده فرمان» کیشلوفسکی منقلبم کرد و به سینما بازگرداند. در ده سالی که با فیلم آشتی کرده‌ام تغییری مهم در دیدم اتفاق افتاده: فهمیده‌ام که سال‌ها صنعت و بازار سینمای جهان را درست نمی‌فهمیدم و فکر من هم خطا بود. در سال‌های دهه چهل تا نیمه دهه پنجاه، نگاه به‌اصطلاح راست بر نقدنویسی فیلم در ایران چیرگی داشت، همان اندازه که ادبیات قبضه نگاه چپ بود. اما نارضایی از وضع موجود را حتی در نقد فیلم‌ها می شد دید. حق و امتیاز مخلوط می‌شد و همه عادت کرده بودیم بنالیم که حقمان را خورده‌اند و ما شایسته بهتر از اینیم. حالا که به تاریخ تولید در صنعت سینما نگاه ‌کنیم، کمتر فیلم مهمی در غرب ساخته می شد که در سینماهای سطح بالای تهران و شهرهای بزرگ ایران به نمایش در نمی آمد. حتی فیلم بسیار خواص‌پسند «زیبای روز» اثر لویس بونوئل دست‌کم در یک سینمای تهران نمایش داده ‌شد. همین‌طور فیلم «کسوف» آنتونیونی که از میان تماشاچیان سینمای سطح‌بالای رادیوسیتی کسانی چنان معترض شدند که در سالن سینما کبوتر هوا کردند و روکش صندلی‌ها را جر دادند. اما منتقدان فیلم معترض بودند و خواننده‌های شان را متقاعد می کردند، که آنچه بر پرده‌ها میبینیم سینمای بازاری غرب است، نه سینمای هنری. یک شاهد مهم: فیلم‌ها اسکار گرفته‌اند یا نامزد دریافت آن شده‌اند. امروز که بخش بزرگی از تولیدات سینمای غرب طی دو دهه ‌گذشته را می‌توان در چند دوجین شبکه ماهواره‌ای دنبال کرد، مثلا از چهارصد فیلمی که هر سال در آمریکا ساخته می شود فقط ده، ‌بیست‌ تا به‌یادماندنی اند، همان‌هایی که در فهرست نامزدهایی جایزه‌های بزرگ مطرح می‌شوند. در بازگشت به سینما، عادت قدیمی به تحقیر اسکار را کنار گذاشتم. برعکس، جایزه گرفتن فیلم توجهم را جلب می کند که چرا، حتی اگر خود فیلم به نظرم چنگی به دل نزند. پس تعجب نمی کنم که امروز کسانی اسکار را تحقیر ‌کنند. شاید روزی آنها هم به نتیجه‌ای شبیه من برسند، شاید هم هیچ‌گاه نرسند. دو دهه پیش، گفته شد از 150 مشاور اعطای جایزه نوبل، یک نفر هم اسم احمد شاملو را مطرح کرده است. بیدرنگ بوقهایی در داخله به صدا در آمد که پس لابد او کاری خلاف حق و حقیقت کرده، وگرنه چرا باید نوبل بگیرد؟ و حالا تعجبی ندارد که بکوشند اسکار را در چشم خلایق کم اهمیت جلوه دهند. ما همه به طرز غم‌انگیزی ایرانی هستیم. در سینمای ایرانی، حرفهای فرسفی- ‌عرفونی مثل خاکه‌قندی است که روی برخی انواع شیرینی می پاشند. زیاد خوش‌خوراک نیست اما بالاخره از هیچ بهتر است. برای من که فیلم «جدایی نادر از سیمین» را تاکنون فقط یک‌بار دیده‌ام، برجسته‌ترین جنبه آن، دیالوگ عالی بود: ثبت شیوه صحبت و استدلال و لحن و، تا حد بسیار، طرز تلفظ آدم‌های ایرانی طبقه‌ متوسط شهرنشین مدرسه‌رفته در این زمان. وقتی به دوستی که در کار نقد و انتقاد است گفتم درباره فیلم نظری دارم استقبال کرد اما بعدا از انتشار یادداشت کوتاه من نه. حرفم این بود که به جای ادامه موارد ادعاهای خلاف واقع، اشاره‌ای مبهم به رابطه‌ مرد اول قصه و خانم معلم ریاضی به جای چند تای آنها کفایت می کرد و حتی به جای برخورد اتومبیل به زن باردار، می توانست گره قصه شود. دوستانم به من گفتند این قبیل مضامین در فیلم‌های ایرانی بسیار است اما فرق است بین تلویحا نشان دادن چنین رابطه‌ای و به تصریح نوشتن درباره آن. درهرحال، هنگام دادن پروانه نمایش به این فیلم خاص و برجسته، یحتمل چنین اشاره‌ای تحمل نمی شد. از آن شمار بزرگ داوران اسکار کسانی به احتمال زیاد نظری مشابه داشته‌اند و به همین سبب سناریوی فیلم را هم به‌رغم محدودیت‌ها ستوده‌اند. انسان‌ها به اتفاق فکر می کنند و به نتایجی مشابه می رسند، چه در اسکار و چه در موارد دیگر.»
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
چه کسانی به فرهادی تبریک گفتند؟ + متن تبریک ها


محمود دولت آبادی:
«و سرانجام و در اکنون شوق اندیشنده بیشتری آرزو می کنم برای اصغر فرهادی و خوب است امیدوار باشم و باشیم که او همچنان بتواند به سنجیدگی در خود بنگرد با وقوف به اینکه اثر او میانگین درستی است از ضدین سینمای متفاوت و سینمای عام، میانجای و میانه‌گزینی در امور، پندی است هم باقی مانده از آموزگار حکیم ما ابوالقاسم فردوسی که رعایت آن البته آسان نخواهد بود همیشه. اما نکته؛ نکاتی خاص درباره فیلم آقای فرهادی، آدمیان و فضای تنگ و نفس‌گیر آن به اختصار. در این باره و احوال فیلم مایلم گواهی بدهم که ما مردم تا 30 سال پیش و سپس تا پایان جنگ تحمیلی و دفاعی ایرانیان چهره و جلوه‌ای چنین زشت و ناپسندیده و نکبت‌زده که تصویر می شویم، نبودیم اما چنین شدیم. پس چنین که فرهادی روایت کرده است آن تنگناهای خفقانی در ناممکن بودگی حداقل تفاهم میان اشخاص و آن عصبیت‌های نابهنجار، فرآیند همین دوره از زندگی گسسته و گره در گره‌شده تحمیلی ماست و بجاست که هنر و زحمت فرهادی و بازیگرانش در نفی و نخواستن این زبونی و درماندگی و جزمیت درک بشود و نه تصدیق و تایید آن. یعنی که یک مردم و یک جامعه انسانی فاقد بنیان‌های اجتماعی روشن‌بین و لاجرم پذیرنده با خوی و خصلت‌های رعیتی، در روندی تحمیلی می تواند تبدیل شود به تجلی همان چه از زشتی و کهنگی که در تاریخ‌های مکرر خود داشته بوده است. اما... فقط همین؟ پس زیبایی و متانت و سرخوشی و خردورزی ما کجاست و کجا گم مانده است؟ دیدیم و دنیا هم تماشا کرد برنایی و برازندگی و آرزومندی نهفته مانده این سرزمین را در خیابان‌های پرآفتاب تهران به یک «ن» به روزی اگرچه مستعجل، جلوه پنهان مانده شده یک حقیقت بود. به این ترتیب اگر در کار و آثار هنرمند ایرانی به کابوس دچار می شویم، آن خود یعنی آرزوی بیداری. اگر به روایتی زشت و پتیاره چشم و گوش می سپاریم، آن یعنی آرزوی پالایش و زیبایی و برازندگی و اگر به روایت اختناق در بن‌بست‌های ناچاری نفسگیر دل می سپاریم -کاری که فرهادی به یاری همکارانش با زحمت و موفقیت انجام داده است- آن یعنی آرزومندی تفاهم، قانون‌مداری و آزادی.»

سیدعلی صالحی:
«خیلی وقت است که این مردم بزرگ رو به جهانیانِ سرگرمِ خود می گویند: «ما می توانیم»! در مقابل انگار می شنوند و به روی خود نمی آورند. ساکنانِ این سیاره به صحبت خود سرگرم‌اند و خبر ندارند این طرف‌ها هم خبرهایی هست!البته رویِ ماهِ عباسِ کیارستمی را می بوسیم که در حوزه کارِ جهانی سینما، راه و مسیرِ پُر بُنْ‌‌بست را برای نسل‌های بعد از خود باز گشود تا امروز و تا اصغر فرهادی و حکایتِ اسکار. نه اینکه «اینها می توانیم» فقط خلاصه شود در صنعتِ سینما که این مردم تاریخی نشان دادند حتی در شرایطِ بی باور و شرایطِ بیداد و این جهانِ بی جهت کش، همچنان پا برجا و پیشرو هستند در هزار سو که ببینی و بخوانی و بدانی. زنده‌باد این زیباترین مردمان که فرزندانی چون فرهادی را به باورِ جهان می نشانْد! ما می توانیم! این یقینِ تمام‌عیارِ ماست. ناصر تقوایی هم بتواند کار کند، جعفر پناهی را فراموش نکنید. به هر سیاق و با هر عطری که هست، همه... فرزندانِ این جامعه شکست‌ناپذیرند: «ما می توانیم». حالا جهان هم بشنود و هم باور کند. در سرزمین صلح، صلح برمی خیزد، حتی اگر لحظه به لحظه به جنگ تهدیدش کنند.»

جواد مجابی:
«از وقتی به ما خبر داده‌اند که فیلم «فرهادی» برنده اسکار شده، خانه ما پر از شادی شد. از تلفن‌های متعدد به خانه ما و دیگران و انعکاس خبر در اینترنت آگاه شدیم این شادمانی گسترده بوده است. فیلمی که با وجود تبعیض‌های فرهنگی مرسوم در غرب مهم‌ترین جایزه‌های سینمایی را از آن خود کرده، اکنون با بردن اسکار به اوج منحنی جهان‌گیر شدن خود رسیده است. فرهادی با نطق کوتاه خود نشان داد، چقدر وطن و مردمش را دوست دارد و به فرهنگ ملتش که نمایانگر صلح، دوستی و مدارای انسانی است احترام می گذارد. این سینماگر پیشرو نماینده جمع هنرمندان پیشتاز ایرانی است که حتی در شرایط دشوار هم می توانند فرهنگ غنی و ژرف ایران را در آثارشان بازتاب دهند. هنر نو در خدمت بیان حقیقت واقع است. فیلم «جدایی» دشمن دروغ است و تنها دروغ است که نمی تواند این‌گونه آثار را تحمل کند. هنردوستان ایرانی استقبال از کارگردان بزرگ جهانی شان را بدل به جشنی فرهنگی خواهند کرد.»

همایون شجریان، (پیش از آغاز کنسرت گروه «همنوازان حصار» در برکلی آمریکا):
«همان‌طور که مستحضر هستید فیلم «جدایی نادر از سیمین» امشب برنده‌ی جایزه‌ی بسیار پرارزش اسکار شد. یک بار دیگر نام زیبای ایران بر سر زبان‌ها افتاد... به همه‌ی ایرانیان عزیز، آقای اصغر فرهادی و همه‌ی عوامل فیلم‌شان تبریک می گوییم و کنسرت امشب را برای این موفقیت‌ به ایشان تقدیم می کنیم.»

عبدالجبار کاکایی:
«باید خوشحال باشیم و امیدوار که به قول اصغر فرهادی نظام ما آدمهای متفاوتی دارد و همین متفاوت بودن سبب شده تا ظرفیت‌های متغیر و متعددی داشته باشد. روزی که در طراحی بوم هنر تصویری کشور «جدایی نادر از سیمین» مقابل اخراجی‌ها قرار گرفت، حدس می‌زدم این تراژدی پایان غم انگیزی برای طرف بازنده داشته باشد. اما طرف بازنده کسی بود که طراح این تقابل بود. با اینحال، انصاف و بی‌انصافی؛ مهر و بی‌مهری؛ ستم و عدالت؛ دروغ و راستی و این معجون‌ها؛ تار و پود فرهنگ ما را می‌سازد. فرهنگی که تنها رندی عالم سوز سر از آن در می‌آورد. «جدایی نادر از سیمین» را دیدم؛ واقع‌نمایی درخشانی از جهان ما بود. بی‌تعارف و مجامله ما همین هستیم! در تصمیم‌گیری؛ در اراده؛ در قطعیت و یقین؛ در شک و محافطه‌کاری؛ در نفاق و معنویت و این هویت 40 تکه‌ی سرزمین ماست که به هم می‌آید. احساس می‌کنم، فاصله‌ی زیادی بین ته دلمان تا نوک زبانمان وجود دارد. اصغر فرهادی قصه‌ای ساده گفت و جایزه‌ای که در جهان امروز بسیار بزرگ است؛ گرفت. شبیه به کاپ جام جهانی فوتبال! سعی نکنیم این شادی بزرگ را کوچک نشان دهیم. باور کنیم که سینمای ما، هم اصغر فرهادی دارد هم مسعود ده‌نمکی. همان هویت 40 تکه! تماشای ما به جهان؛ منظرهای متفاوتی دارد. ما همینیم که هستیم.»

مهناز افشار:
«شما مست نگشتید و از آن باده نخوردید/ چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم/ در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک/ به جز مهر به جز عشق دگر بذر نکاریم. تبریک به آقای اصغر فرهادی و همه عوامل فیلم «جدایی نادر از سیمین». امشب (دوشنبه شب) اجرای نمایش «آمدیم نبودید رفتیم» به کارگردانی رضا حداد را تقدیم به آقای فرهادی کردیم. اسکار مبارک شما و همه ایران و سینمای پرهیاهوی ایران باشد. به امید اینکه خودمان هم یاد بگیریم این صلح و مهری را که شما پیام آورش بودید.»

محمدرضا گلزار:
«اصغر فرهادی عزیز... لبخندی که بر لبان هر ایرانی نشاندی، جاودانه در تاریخ فرهنگی این مرز و بوم باقی می‌ماند، پاداش صداقت را جز این نیست. پیروز و سربلند باشی همچون گذشته ها...»

محمدحسین لطیفی
«شادی‌ات را شادمانه با تو سهیم می‌شویم که نام بلند ایرانیان را در فرهنگ و ادب، در این روزهای پرتلاطم جهان بلند اوازه کردی....»

بهرام عظیمی:
«چند ماه پیش در جشنواره‌ای در مکزیک یک کارگردان هندی که عضو هیات داوران بود از من در رابطه با مجید مجیدی سوال کرد و وقتی فهمید با مجیدی دوست هستم، من را پیش دیگر داوران جشنواره برد و با هیجان گفت: «این بهرام عظیمی‌یه و با مجید مجیدی دوسته»!... هر چهار عضو دیگر هیات داوران لبخندی از تعجب زدند و دو نفر آنان به من تبریک گفتند و حدود 20 دقیقه در رابطه با مجیدی و نوع سوژه‌یابی او و تکنیک کارهایش صحبت کردیم. آن کارگردان هندی می‌توانست من را پیش دیگر داوران ببرد و بگوید: «این بهرام عظیمی‌یه، کارگردان فیلم ماسوله که قراره در اختتامیه بهش جایزه بدیم»! شاید یه بار دیگر در یک جشنواره دیگر دوباره یک دروغ دیگر بگویم،.این دفعه می‌گویم با اصغر فرهادی دوستم! و شک ندارم بیشتر تحویلم می‌گیرند... خوشحالم در دوره‌ای زندگی می‌کنم که عباس کیارستمی و مجید مجیدی و اصغر فرهادی و البته علی دایی هم زندگی می‌کنند! آقای اصغر فرهادی و عوامل فیلم «جدایی نادر از سیمین» از جایزه اسکاری که به من و خانواده‌ام اهدا کردید، بسیار ممنونم. سال‌ها بود که حسرت گرفتن چنین جایزه‌ای را داشتم...»
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
چه کسانی به فرهادی تبریک گفتند؟ + متن تبریک ها


تصویر گستر پاسارگاد:
«درخشش غرورآفرین سینمای ایران در اسکار و فتح پی در پی جشنواره های بین المللی توسط جدایی نادر از سیمین را مایه افتخار خود می دانیم.»

سیدرضا اورنگ، بانی فیلم:
«عادتی نامانوس و غیرقابل پذیرش در وجود برخی مردم ایران نهادینه شده که اساس انسانیت را زیر سؤال می برد. این عادت زشت، نادیده گرفتن موفقیت دیگران، زیر سؤال بردن یا کوچک شمردن آن است. اصغر فرهادی کارگردان ایرانی، برای اولین بار در تاریخ ایران موفق شد جایزه اسکار را از چنگ آمریکا و دیگر کشورها بیرون آورده و در دستان ایرانی اش بگیرد. جایزه فرهادی، جایزه همه ایرانیان است . برای همین به عنوان یک ایرانی همه باید یکصدا نام او را فریاد کنیم تا صفیر صدایمان گوش جهانیان را کر کند. امروز حتی آنانی که عادت به ناچیز شمردن موفقیت دیگران دارند، باید دست از عادت دیرینه خود برداشته و مانند همه به فرهادی تبریک بگویند. زیرا اصغر فرهادی به عنوان یک ایرانی جایزه اسکارش را به مردم ایران اهدا کرده است، مردمی که او را به این جایگاه رساندند. فرهادی و همه ما می دانیم که انسانیت ماندگارتر از اسکار است، پس بیایید انسانیت را پرچم زندگی خود قرار دهیم.»

کانون تدوینگران سینمای ایران:
«آقای اصغر فرهادی، کانون تدوینگران سینمای ایران دریافت اسکار و سزار بهترین فیلم خارجی را مایه مباهات می‌داند و این موفقیت را به شما، تمامی افراد سازنده فیلم «جدایی نادر از سیمین» و سینمای ایران تبریک می‌گوید.»

دکتر ناصر فکوهی:
«ایرانیان بسیارى در سرتاسر جهان در حال تماشاى این لحظه‌اند. و گمان دارم خوشحال‌اند. نه فقط به خاطر یک جایزه‌ى مهم یا یک فیلم یا یک فیلمساز. آن‌ها خوشحال‌اند چون در روزهایى که سخن از جنگ، تهدید، و خشونت میان سیاستمداران در تبادل است نام کشورشان ایران از دریچه‌ى باشکوه فرهنگ به زبان مى‌آید. فرهنگى غنى و کهن که زیرگرد و غبار سیاست پنهان مانده. من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم مى‌کنم. مردمى که به همه‌ى فرهنگ‌ها و تمدن‌ها احترام مى‌گذارند و از دشمنى کردن و کینه ورزیدن بیزارند (اصغر فرهادی - اسکار 2012)
واکنش نخست: مراسم مناسک وار اسکار، با پیشینه ای که در ذهن ما و در حافظه جهانی دارد، سوای هر دیدی که نسبت به سینما ، به فیلم فرهادی و به حواشی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و غیره این موضوع داشته باشیم و به ویژه با سخنانی که وی، با فروتنی و صداقت در این مراسم بر زبان آورد، نمی تواند در نزد ما، همچون در نزد اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان واکنش اولیه ای جز تحسین و افتخار را بر انگیزد. چگونه می توان خوشحال نبود از اینکه نام ایران ِ فرهنگی ، تصاویر ایرانِ فرهنگی و خانواده بزرگ آن از هنرمندان و اندیشمندان گرفته تا فیلمسازان و نویسندگان، بر صفحه نخست بزرگ ترین رسانه های جهان جای بگیرد و از آن به نیکی و تحسین یاد شود؟ چگونه می توان شادمان نبود که با وارد کردن نام ایران در موتورهای جستجوی اینترنتی، به جای تصاویری که در بسیاری موارد با واقعیت انطباق ندارند و تنها تعمیم کنش و رفتار افرادی اندک در جامعه ما بیش نیستند به کل جامعه ، یعنی تصاویری از خشونت، اندوه و زشتی، با تصاویری از شادمانی و جشن تحسین و زیبایی فرهنگی غنی روبرو شویم؟ بنابراین صراحت داشته باشیم و بگوئیم که افتخار فرهادی، افتخاری واقعی و پایدار برای همه ایرانیان بوده و خواهد بود و شک نکنیم که نادیده انگاشتن این موفقیت، همچون موفقیت های دیگر این فیلم در سال گذشته، باز هم تکرار می کنم برغم نظرات شخصی و سینمایی هر یک از ما درباره خود فیلم، کمتر ممکن است دلیلی وجودی جز در حسادت و تنگ چشمی و یا جبهه گیری های سیاسی و عقیدتی داشته باشد.
واکنش دوم: اینکه فیلم های ایرانی، کتاب های راجع به ایران، هنرمندان و نویسندگان و حتی دانشمندان ایرانی امروز در سراسر جهان با موفقیت هایی روبرو می شوند، پدیده ای است نه خاص ما و نه خاص فرهنگ ایران و نه لزوما به ایرانی بودن و به ویژگی های فرهنگی ما و خصوصیات تاریخی و اجتماعی آن ربطی دارد. در سال های اخیر در سراسر جهان ، نویسندگان، هنرمندان، اندیشمندان و فیلمسازانی از بسیاری دیگر از کشورها از جمله کشورهای عربی، هندوستان، چین، کشورهای افریقایی و ... در کشورهای مختلف جهان به موفقیت رسیده اند. امری که ما، به دلیل جدا افتادنمان و عدم درک مان از جهان جدید، کمتر به آن توجه داشته ایم و داریم اما یکی از اثرات جهانی شدن فرهنگ و وابستگی هر چه بیشتر فرهنگ ها به یکدیگر است. مثالی ساده آنکه، آکادمی اسکار سال های سال است که به فیلم های خارجی جایزه می دهد و در میان این فیلم ها با نام بسیاری از کشورهای جهان سومی روبرو می شویم. بنابراین واکنش ما نسبت به این امر نباید نوعی از خود باختگی و خودشیفتگی باشد ؛ همانگونه که هوشمندی، دغدغه نسبت به فرهنگ و هنر در این کشور و سرنوشت آتی هزاران هزار هنرمند و نویسنده و فیلمسازی که لزوما شانس های فرهادی را نداشته اند اما ممکن است بسیاری از آنها از استعدادهایی همچون او برخوردار باشند، و نگاه عمیق به مسائل جهانی و موقعیت خودمان در آنها در مقطع کنونی، باید ما را وادارد که درک کنیم در این جایزه و در بسیاری جوایز دیگری که نصیب ایرانیان شده است، باید چارچوب های سیاسی – بین المللی موقعیت ایران، و بازی های گوناگون سیاسی و استفاده های ابزاری مختلفی که کنشگران قدرت از اشراف خود بر بازی ها، می کنند را در نظر گرفت و بنابراین، یک اندیشمند نباید به نوعی سطحی نگری برسد که دلایل «افتخارات» را یا صرفا حاصل «توطئه» دیگران علیه ما بپندارد و یا برعکس صرفا در «شاهکار» بودن خود اثر بجوید، بلکه باید حواشی سیاسی و استفاده های بی شک با سوءنیت که به آنها انجامیده است را در کنار ارزش کار هنرمند یا متفکر نیز در نظر داشته باشد. اگر موفقیت فرهنگ ایرانی با جایزه اسکار فرهادی به قیمت افزایش «خود شیفتگی» ها و «خود بزرگ بینی » ها و اسطوره ای اندیشیدن ما، به قیمت افزایش افکار خیالین برای هنرمندان جوان، از جمله خود فرهادی، بیانجامد که سال های سال نیاز به کار دارند تا به چهره هایی تاثیر گزار در جهان هنر و اندیشه، تبدیل شوند، متاسفانه باید این امر را بخشی از «آثار جانبی» ای دانست که البته نه ربطی مستقیم به فرهادی دارد و نه ربطی مستقیم به فیلمسازان و هنرمندان ما، بلکه حاصل موقعیت بیمار فرهنگی – اجتماعی ما است که سبب شده از جهان جدا بیافتیم، نتوانیم و به همین دلیل، نخواهیم در چارچوب های «اینجا و اکنون» بیاندیشیم و همواره ساختارهای اسطوره ای را به ساختارهای واقعی ترجیح دهیم.
واکنش سوم: نگاه ما به سرنوشت فیلم فرهادی در طول یک سال گذشته، همچون نگاه ما به سرنوشت آثار فرهنگی کشورمان ، آثار هنرمندان و اندیشه هایمان در بیرون از ایران؛ نگاهی که به دست دیگران داشته ایم؛ نوعی تلاش برای به رسمیت شناخته شدن و اینکه دیگران ما را بپذیرند تا بتوانیم خود، خود را بپذیریم؛ اینکه معیار ارزشیابی ما از کار خودمان، از اندیشه ها و کنش های فرهنگی مان هر روز بیش از پیش وابسته به بازشناسی آنها در این و آن کشور شده است، هر چند دلایل آن برای بسیاری از همه کسانی که در فرهنگ دست دارند، روشن است، اما بهر حال گرایشی آسیب شناختی است که اثرات میان و دراز مدت نامطلوبی برای فرهنگ و کنش گران فرهنگی در این کشور داشته و خواهد داشت، که کمترین آنها ، غالب شدن نوعی رویکرد «بیگانه گرا» یا اگزوتیکی یعنی دیدن خود از نگاه دیگران است ، اینکه ما به جای آنکه به خود به مثابه خود اهمیت بدهیم به خود به مثابه آنچه دیگری می پسنددند در ما ببیند اهمیت بدهیم. این آسیب نه فقط متوجه فرهنگ و دست اندرکاران آن است، حتی خود کسانی را که به موفقیت های بین المللی دست می یابند را تهدید می کند.
سرانجام آنکه بحث و تامل بر چنین مسائلی، به اصطلاحی که بین ما رایج است «تلخ کردن کام، در این موقعیت جشن شور و هیجان و شادمانی» نیست، تلخ کامی های بزرگ، هنگامی از راه می رسند که مردمانی متوجه آن نباشند که کنش و رفتارها و و اندیشه های عمومی و رسمی و غیر رسمی غیر عقلانی شان، عدم توانایی شان در ایجاد ارتباط با جهان واقعی، اسطوره ای فکر کردن و زیستن در خواب و رویا و بی توجهی شان به جهانی که نه بر اساس آرزوها و رویا های آنها بلکه بر اساس واقعیت های اغلب تلخ، دستکاری ها و سیاست بازی های گوناگون تداوم دارد، می تواند برغم تمام این شادکامی های کوتاه مدت، نتایج بسیار تلخ کوتاه و دراز مدتی را برایشان به ارمغان آورد. آرزو کنیم، اما بیشتر از آن تلاش کنیم، چنین نباشد.»

مرتضی اشراقی، نوه امام خمینی:
«هنر و هنرمندی که در خدمت فرهنگ و مردمش باشد و پیام انسان دوستی آنان را به گوش جهانیان برساند لیاقت دریافت چنین جوایزی را داراست. اینجانب این پیروزی را صمیمانه به شما و دیگر دوستان و همکاران هنرمندتان و تمام اهالی فرهنگ و هنر ایران، تبریک عرض می نمایم. امیدوارم در تمام مراحل زندگی و در ادامه فعالیتهای هنریتان پیروز و سربلند افتخار آفرین باشید.»
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
«فرج‌الله سلحشور»و انتقادات تازه از اسکار


فرج الله سلحشور انتقادات تازه‌ای را نسبت به برپایی جشنواره فیلم فجر و جوایز آن و نیز موفقیت تازه سینمای ایران در اسکار مطرح کرد.


کارگردان مجموعه «یوسف پیامبر» در گفت و گو با خبرنگار سینماپرس، به جشنواره فیلم فجر تاخت و گفت: برخی از آثاری که در جشنواره سی ام فیلم فجر برگزیده شدند آثاری ارزشمند بودند و به حق انتخاب شدند اما برخی از آثار از روی مصلحت اندیشی انتخاب شدند و به خاطر سابقه ای که آن افراد در گذشته داشتند به آن ها تعلق گرفت نه فیلم هایی که در جشنواره امسال با آن شرکت کرده بودند.

سلحشور جشنواره را به مصلحت اندیشی متهم کرد و ادامه داد: مصلحت اندیشی مهم ترین آفت سینما است. به کسانی که لیاقت نداشتند به اسم پیشکسوت و از روی مصلحت اندیشی بها داده ایم و آن ها هم قدر این احترامی که به آن ها گذاشته شده، ندانستند.

وی ادامه داد: ظلم است که در کنار افرادی مانند جمال شورجه و حسین زندباف از کسی تجلیل می شود که ساواکی هم بوده است.

سلحشور با تاکید بر این که کلا جشنواره‌ها را قبول ندارد، تصریح کرد: در جشنواره امسال هم شرکت نکردم، چرا که خودم را عضوی از جامعه سینمایی نمی بینم اما براساس آن چه شنیدم جشنواره امسال نسبت به سال های گذشته منظم تر برگزار شده است.

وی در ادامه با بیان این مطلب که می‌ترسم باز هم حرفی بزنم که توهین به کسی محسوب شود، گفت: آن چه واضح است این که هیچ یک از جشنواره ها در کشور در مورد سینمای ما برگزار نمی‌شود و مانند این است که جشنواره برای سینمایی برگزار شود که سینمای آمریکا است. جشنواره‌ای هم که برای این مملکت نباشد ارزشی ندارد.

سلحشور همچنین درباره آخرین رویداد و موفقیت سینمای ایران و کسب جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی توسط «جدایی نادر از سیمین»(اصغر فرهادی)، اظهار کرد: آیا مطرح شدن ارزش است؟! آیا هر مطرح شدنی ارزش محسوب می شود؟ آیا هالیوود و بالیوود که به عنوان بزرگ ترین کشورها در تولید آثار سینمایی شناخته شده اند اعتبار و ارزش دارند؟

وی ادامه داد: به نظر من این موضوع که فرهادی به ارزش‌ها اهانت کرده و با سیاه نمایی ایران جایزه دریافت کرده است ارزش نیست و این خود یک ضد ارزش و ننگ است.

کارگردان «اصحاب کهف» با بیان این مطلب که خیلی از افراد می‌خواهند امام (ره) را از عرصه سیاست و فکر و اندیشه حذف کنند، تصریح کرد: امام خمینی (ره) می گفتند که وقتی خارجی ها از شما تعریف می کنند به خودتان شک کنید. مقام معظم رهبری هم در ادامه راه امام تاکید کردند که جوایزی که جشنواره های خارجی می دهند ارزشی ندارند.

وی افزود: اگر جشنواره های اسلامی و مذهبی مقامی گرفته شود ارزش دارد اما جشنواره هایی مانند اسکار که هر عاقلی اهداف آن را می‌داند و به رهبران اسرائیل جایزه صلح می‌دهد ، ارزشی ندارد.
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
چه کسانی به فرهادی تبریک گفتند؟ + متن تبریک ها


حامد بهداد:
«اصغرفرهادی عزیز، متشکریم که صبح میلیون‌ها ایرانی را، بخیر کردی! آقای فرهادی عزیز متشکریم که ایران را جز با نامی از جنگ و تحریم و سلاح اتمی یاد کردی، آقای فرهادی عزیز این حس قشنگ هزاران ایرانی تقدیم به شمایی که بهتر از خیلی‌ها می‌دانید، که چقدر این مردم غمگین، محتاج دقایقی این چنین هستند. مردمی که شادابی‌شان به یغما می‌رود، آنانی که از غرور و تعصب ملی، دیروقتی است که تنها یادی در خاطرشان مانده است، شما می‌دانی که باید سلامت را به زبان ما بگویی! به یقین که هنر، زبان مشترک ملت‌هاست.»

عبدالحسین مختاباد:
«یا حق. با سلام به هنرمند گرام اصغر فرهادی که در ایام یاس و خوف، امید و شادی را به مردم ایران عزیز هدیه نمود، من نیز اثر جدیدم ” ایران” را به این هنرمند گرام تقدیم مینمایم. مستدام باد پیروزیها و شادکامیهای مردم ایران و فرزندانش: “دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش”»

حبیب رضایی:
«به نام حق. صبحگاه ۸ اسفند، زمین برای ثانیه ای به اندازه میلیونها ایرانی که از سر شوق و شعف، به هوا پریدنند، سبک شد. این زمین بینوا که از این همه اضطراب و نا امنی روحی و التهاب ما ایرانی، سنگین می چرخد، فرصتی به اندازه یک هوراااای از ته دل پیدا کرد که بار خود را رها کند و اینبار “سبکی تحمل پذیرهستی” را تجربه کند. اینبار باز فرزندی خلف از تبار هنر، انهم عرصه جهانی سینما، پیش قراول شد تا بی تسلیم، صلح خواهی ملتش را با افتخار نوید دهد و تاریخ پراعتبار، روح رئوف و فرهنگ بی بدیل “مردم سرزمینش”را با سلامی گرم هدیه کند به همه ذهن های کدر و قلبهای تیره ای که جز در اشوب روزگار،اموراتشان گویا، به سامان نمی شود. اصغرفرهادی عزیزمان، که عضوی است گرانبها برای اهالی خانه و خانواده سینما، با”جدائی”اش، ملتی را در نگاه جهان از تهمت ها و تعاریف تاریک ناثوابی که نثارش می شود، جدا کرد و در بلندترین نقطه فرهنگی جهان (دست کم با داشتن دو نیم میلیارد ببیننده و به طبع برد رسانه ای گسترده اش) ایستاد و حرف دل ملتش را با زبان دل به چشم گوش همگان رساند. نه کسی به اعتراض سالن را ترک کرد، نه کسانی به کج خیالی، فرصت برداشت ناثواب یافتند و نه هیچ چهرهای درهم شد. و در همان حال سرتاسرگیتی، شاهد و صاحب تعریفی حقیقی از ایران و ایرانی، شدند. توصیفی که ایمان داشته باشیم ، کاری می کند کارستان. کاری که صدها نامه و بیانیه و گزارش و مصوبه، از رسیدن به گردپایش عاجزند. سپاس به خاطر عیار و اعتباری که، از امروز باز به اهل هنر و مخصوصا خانواده بی خانه سینما بازگرداندید… دست مریزاد رفیقان. زنده باشید و امن.»

شهاب حسینی:
«و تنها اوست یگانه خالق متعال. سلام اصغر عزیز، شاید بی مناسبت نباشد که به مثال عهد قدیم و سرداران رشیدی که افتخارات برای این سرزمین رقم زدند، تو را نیز فاتح بزرگ نامید و سردار تاریخ ساز پهنه فرهنگ و هنر این سرزمین. خوشحالم که در رکابت بودم برای خدمت به فرهنگ و هنر این سرزمین که مردمان نجیبش را شایستگی بهترین هاست و عجب داستان پر فراز و نشیبی داشت این سفر بزرگ از نقطه آغاز که از اندیشه ات بر قلمت جاری شد تا لحظه ای که پرچم نجیب این دیار در یکی از قله های رفیع ادب و فرهنگ وهنر جریان ساز و تاثیر گذار سینمای جهان به اهتزاز در آمد و چه شیرین بودند صورت هایی که در آنان شکوه چشمان اشک بار و لب های خندان توامان جاری بود و یقینم بر این است که شعور کامل حاکم بر نظم آفرینش، صدای خلوص قلب و اندیشه تو را شنید، آنگاه که برای اولین باری که گرد هم بودیم و بر نماهای مستند از تصاویر غمناک دادگاه های خانواده چشم دوخته بودیم، تو به جای اینکه بگویی فیلمی خواهیم ساخت چنین و چنان، گفتی: بچه ها می بینید مشکلات مردم را؟ و این خلوص خدمت بود و قربانی هابیل که بر درگاه احدیت پذیرفته شد، آن را برکت داد و بر بام فرهنگ جهان بیافراشت و به واسطه آن دل ملتی را که هر روز و به هر بهانه صدایش می کنند گرم و شاد و امیدوار کرد. اما در میان این آواهای خوش شادمانی، به گوش رسید صدای قابیل هایی که ناهنجار و گوش خراش داد سخن سردادند از بی ارزش بودن تلاشت. چه خوش گفت شاعر که از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست. اما حقیقت همیشه پیروز است. آنچه تو کردی سهم بودنت را کامل کرد، الهام بخش و امید آفرین شد و غبار از چهره کهن و پر اصالت این سرزمین بار دیگر برگرفت و حالا همگی با عشق بیشتری بر عمق نگاه یکدیگر چشم می دوزیم و لبخند می زنیم و خوشحالیم که این خاک، خاک بزرگ پرور است، همواره بوده و باز خواهد بود. دستانت پر توان و خدا قوت. به هم او می سپارمت که همانا خیرالحافظین است.»

دامون ترابی:
«اصغر عزیز، چه مدت لازم بوده تا شور وشعف بر زندگیمان جاری شود تاغرور ملی و میهنی مان قامتِ مهجورمان را به لرزه بیفکند؟! چه مدت لازم بوده تا اینچنین سینه هایمان را ستبر کنیم و اینچنین راسخ و استوار به خود ببالیم؟! و تو عامل چنین سعادتی بودی! سعادتی این چنین عظیم که بزرگی اش به قامت فرسنگ ها فاصله میان تو و حسودان توست! حسودانی که اینچنین سر بر برف می نهند و مُهر سکوت بر لبانشان نقش بسته است و باز چه زیبا، متواضعانه نظاره گرشان بودی و خواهی بود! اصغرعزیز از زمانی که مژده و مرتضی چهارشنبه سوری ات با آن همه تقلا در گرداب زندگانی شان آن تاثیر ژرف را بر نگاه های مخاطبشان گذاشتند سال ها می گذرد… خوب یادم می آید که نگاه نگران و مشکوک مژده (هدیه تهرانی) در فصل پایانی فیلم چه قدر اذیتم می کرد و در عین حال چه قدر از وضعیت آینده اش نگران بودم! و حالا وقتی در ابتدای فیلم جدایی و در شروع تنِش نادر و سیمین در دادگاه در کنار شناسنامه آنها تصویری از شناسنامه مژده و مرتضی هم به چشم می خورد که در حال جدایی هستند، گویی خیالم از سرنوشت مبهم و سوال برانگیز مژده راحت می شود چرا که می فهمم فریب و ریاکاری را با طلاق از همسرش از زندگانی خود برای همیشه می زداید! از کجا معلوم؟ شاید اگر الی هم زنده می ماند هم اکنون و در دادسرایی که نادر و سیمین در کنار مژده و مرتضی در حال جدایی هستند او هم به زندگی تلخش با علیرضا پایان می داد…چرا که روزی دوستی به او یاد داده بود یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است! یقیناً این پایان های تلخ فیلم هایت اتهام واعتراض همان حسودانی را در پی دارد که خودشان شدیداً در منجلاب تلخی بی پایانشان اثیر شده اند و تو را به سیاهنمایی محکوم می کنند! حالا هم همان گونه که چند سال پیش از سرنوشت مبهم مژده چهارشنبه سوری نگران بودم، از آینده نگران کننده و حتی شوم ترمه در جدایی استرس دارم ! و ایمان دارم که روزی درجایی دیگر و در روایت های آینده ات به این سوال مخاطبانت جواب خواهی داد..بگذریم! و اما اصغر عزیز حالا که در اوج پرواز می کنی و قله های افتخارت را یکی پس از دیگر فتح می کنی..حالا که در نوکِ نوک قله، نظاره گر این همه تعریف ها و تمجید های دوستانت هستی می دانم نادر و سیمین ات را فراموش نخواهی کرد..می دانم سرنوشت ترمه را چه تلخ باشد و چه شیرین روزی بازگو خواهی کرد..می دانم مرگ مظلومانه الی را در یادت خواهی داشت و هیچ گاه صداقت به گِل نشسته سپیده درباره الی را فراموش نخواهی کرد و حتی به فکر رابطه پاک و بی آلایش روحی (ترانه علیدوستی) و همسرش در چهارشنبه سوری خواهی بود. زمانی که روی بزرگترین و پر افتخار ترین صحنه سینمایی جهان، متواضعانه از مردم سرزمینت یاد کردی و جایزه بزرگت را به آنان تقدیم کردی ایمان داشتم که کاراکترهای فیلم هایت را از یاد نخواهی برد و نگران وضعیت پیچیده و مبهم تک تک آن ها خواهی بود و یقین دارم ترمه نادر و سیمین را به اندازه سارینای خودت می پرستی ! بی صبرانه در انتظار خلق نادرها، سیمین ها، الی ها و مژده های دیگرت می مانم و می دانم که می توانی، همانطور که توانستی !»
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
چه کسانی به فرهادی تبریک گفتند؟ + متن تبریک ها


مهدی نظری:
«نوشتن برای یک هنرمند بهانه نمی خواهد، می شود برای هر هنرمندی ساعتها نوشت و درد دل کرد آن هم بدون هیچ بهانه ای اما وقتی پای اسکار در میان باشد، قلم هر طور که شده، راه خودش را روی کاغذ پیدا می کند. ازهفته ها قبل می خواستم اگر مجسمه اسکار را بالای سرت بردی برایت از لذتم بگویم و ذوق و شادی کودکانه ام اما وقتی اینطور شد دلم گرفت. دلم گرفت چون وقتی نام تو را بر روی استیج خواندند من نفهمیدم. وقتی جایزه را گرفتی من ندیدم. وقتی حرف زدی من نشنیدم و تا ساعتها همینطور بی قرار یک خط و خبر ساده از تو مانده بودم. ماهواره نداشتم تا ببینمت. اینترنت هم رمق نداشت تا خبرت را به من برساند. پس از کجا باید می فهمیدم. فردایش کسی در تلویزیون گفت تبریک به اهالی سینما. جمله همین بود و دیگرهیچ. بغض کردم. یعنی فرهادی اسکار را گرفته؟ از این به بعد آواره شبکه ها شدم. شبکه یک، دو، سه، شبکه خبر. نه… هیچکدام خبری از تو نداشتند. انگار اصلا تو را نمی شناختند. دوباره دست به دامان اینترنت شدم. جانش بالا آمد تا چند خطی خبر نشانم دهد: اصغر فرهادی برنده اسکار بهترین فیلم خارجی شد…. نه، نکند دروغ باشد. این روزها خبرهای دروغ بیداد می کند. نکند بازهم دروغی در کار باشد. باید تو را با چشم خودم می دیدم آن هم با مجسمه اسکار. اما قابهای خالی از عکس گوگل به من دهن کجی می کردند و به زبان بی زبانی میگفتند که: نه، نمیشود ببینی… خوب نیست ببینی… هنوز سن و سالت به هجده نرسیده… قباحت دارد! باید راهی پیدا می کردم برای دیدنت و سرانجام پیدا کردمت و بماند که چطور. وقتی با مجسمه اسکار دیدمت، باورم شد، افتخار کردم. ذوق کردم. از شادی گریه کردم. اما خیلی زود دلم گرفت. دلم گرفت از این همه بی خبری. از این همه غریبی. از این همه سکوت مکرر معنادار که معنایش را هیچ وقت نمیفهمم. من امروز خبردار شدم لوله آبِ کدام محله از شهر، ترکیده اما خبر دریافت اسکار تو را نشنیدم. امروز ساعتها سرودهای تکراری شنیدم، خواص انواع و اقسام حبوبات را شنیدم و دمای هوای همه استانها و شهرها و محله ها و کوچه ها را شنیدم اما خبر اسکار تو را نه… اسکار تو گم شد لا به لای این همه خبر بی خاصیت. گم شد و دل من که این روزها به قدر کافی بهانه برای گرفتن دارد، بازهم گرفت. اصغر عزیز؛ کاش بلد بودی وزنه های آهنین بالای سر ببری، کاش دوبنده کُشتی داشتی، کاش شوت زدن می دانستی… کاش. که اگر اینها را داشتی و می دانستی، آن وقت تبریکها بود که نثارت می شد. ترانه ها بود که در وصفت می خواندند و هدیه های صدها میلیونی بود که پیشکشت می کردند. آن وقت بود که مایه مباهات بودی و زمین و زمان ستایشت می کرد. آنوقت بود که خبر پیروزیت تمام رسانه های ما را پر می کرد و گوش فلک را کر. آن وقت ما دیگر نه نامحرم بودیم و نه نابالغ که در این همه بیخبری بمانیم. اصغر عزیز؛ از بی ذوقی ها برایت نوشتم اما ننوشتم از ذوق بچه های سینما و تاتر. ننوشتم برایت از آنسوی همین امروز… امروز بعد از سالها، بغض خاموش بچه های سینما و تاتر به خنده نشست. امروز همه اهالی فراموش شده هنر، سرشان را بالا گرفتند. امروز همه این اهالی، پرچم ایران را بوسیدند و بالای سربردند و به آن بالیدند. امروز تمام سلام ها به نشانی تو فرستاده شد. تمام پیامکها، تمام شعرها… اصلا امروز تمام شعرهای حماسی، نام تو، تنها نام تو را سرودند. اصغر عزیز؛ امروز زنگ ناقوس همه سینماها و تماشاخانه ها به احترام تو به صدا درآمد و تمام سینما و تمام تاتر ایران، به احترام تو، تمام قد ایستاد.»

اتحادیه شرکت های ویدیو رسانه (سینمای خانگی) ایران:
«هنرمند گرامی، جناب آقای اصغر فرهادی، فرهنگ غنی ایران عزیزمان، به فرزندانی چون شما می بالد. سپاس بی کران ما را پذیرا باشید.»

موزه سینمای ایران:
«هنرمند ارجمند و گرانمایه، جناب آقای اصغر فرهادی، موفقیت های چشمگیر جنابعالی، در کسب جوایز بین المللی موجب افتخار و مباهات مردم هنر پرور کشورمان است. دریافت جایزه معتبر جهانی اسکار بر جنابعالی و همکاران گرامی تان و خانواده سینمای ایران مبارک باد.»

سوسن شریعتی:
«در سال ۸۰ بعد از یک غیبت ۲۰ساله از جامعه ایران فکرکردم به عنوان یک شهروند بهترین کار این است که با نوعی پرسه‌زنی در شهر در حوزه‌های مختلف (که الزاما با رشته تحصیلم که تاریخ است، مربوط نباشد) شروع کنم تا به این ترتیب معلوم شود در این غیبت ۲۰ساله چه اتفاقی افتاده و با چه جامعه‌ای روبه‌رو هستم. پرسه‌زنی در حوزه‌های مختلف، چنین امکانی را فراهم می کرد و تقدیر چنین خواست که ورود به حوزه سینما، همچون یکی از این پنجره‌ها با فیلم آقای فرهادی (چهارشنبه‌سوری) آغاز شود. خوشحالم که بازهم فیلم آقای فرهادی بهانه‌ای شد که درباره انسان هم‌اینجایی و هم‌اکنونی صحبت کنیم. من منتقد حرفه‌ای سینما نیستم و خوشحالم از اینکه شاید مخاطبان سخن من نیز احتمالا شنوندگان حرفه‌ای نقد فیلم نیستند و فیلم بهانه‌ای است برای اینکه ما از نزدیک، نگاهی به خودمان و انسان ایرانی امروزی بیندازیم. یکی از جذابیت‌های فیلم آقای فرهادی، خلق موقعیت‌های موازی است و برقراری نسبت‌های جدید میان یکسری دوگانه‌ها یا پارادوکس‌ها، خلق موقعیت‌های موازی که پرده از واقعیت چندپاره‌ای به نام جامعه ایران، برمی دارد. می گویند جامعه‌ای در حال‌گذار، جامعه‌ای که درگیر نزاع سنت و مدرنیته است، جامعه‌ای که از خودش عبور می‌کند و قرار است به سمت معلوم نیست کجا، برود و در نتیجه دچار یکسری دوگانگی می شود. وجه ممیزه فیلم «جدایی نادر از سیمین» شاید همین باشد، همین دوگانه‌هایی که درباره‌اش زیاد صحبت می شود. اینکه چگونه با این تناقضات می توان کنار آمد. هم حسرت و نوستال‍ژی، هم نقد و هم ای بسا مباهات. در فیلم‌های فرهادی روزمره بدل به حادثه می شود و متعجب می سازد. هر بار سخن از انسان در دسترس با موضوعات در دسترس است. با موضوع قرار دادن انسان ایرانی امروزی -با همه مشخصات فرهنگ، طبقاتی، اجتماعی اش- نقب‌زدن به یکسری مفاهیم عام و جهانشمول‌: اخلاق، وفاداری، عشق، فداکاری؛ مفاهیم جهانشمولی که با نوع انسان سر و کار پیدا می کند. با آدم‌هایی که بسیار به ما نزدیکند، ما را به یاد خودمان می اندازند، بی‌آنکه در محدوده بومی زندانی باشند. ای بسا یکی از دلایل اینکه این فیلم در غرب مورد توجه قرار می گیرد همین باشد. اینکه در دایره تنگ فرهنگی باقی نمی ماند و نوع انسان را درگیر می کند. در فیلم «جدایی نادر از سیمین»، فرهادی تلاش می کند با محوریت یک زوج، یک‌سری از دوگانه‌ها را در برابر ما قرار بدهد: دوگانه مذکر/ مونث، دوگانه طبقه متوسط شهری/اقشار فرودست، دوگانه مدرن سنتی، دوگانه نسلی و… بحران الگویی که درپی می آید و نشان می دهد که ما نه‌تنها در نسبت‌های افقی (رابطه زن و مرد در نهادی به نام خانواده، رابطه والدین و فرزندان) بلکه در نسبت‌های عمودی (نسبت طبقات اجتماعی با یکدیگر) نیز دستخوش این نزاع، تنش و شکاف هستیم. به‌عنوان مثال همین بدبینی و شکاف فرهنگی طبقات نسبت به یکدیگر: «شما فکر می کنید ما همه‌مان دزدیم»، یا اینکه «اینها ناموس ندارند، یا ناموس سرشان نمی‌شود»، این شکاف فرهنگی طبقاتی با یک‌سری نمادهای فرهنگی نشان داده می شود: نسبتی که با متن مقدس برقرار می‌شود، جایگاه ایمان، مفاهیمی چون ناموس و غیرت و… دنیایی بی رفرانس و ملاک‌های مشروع با دروغ‌های کوچکی که در غیبت یک ایمان بی قید و شرط مجاز شمرده می شود از یک‌سو و جهان جادوی سنت یا مذهب از سوی دیگر. سنتی که اگرچه دست و پای زن را می بندد و محدود می سازد اما نوعی احساس امنیت نیز به‌وجود می آورد در مقایسه با زن مدرنی که آزاد است و دارای ابتکار عمل، اما در حسرت شنیدن «یک دوستت دارم» محکم و مطمئن از سوی همسرش است. «یک با من بمان ِقاطع.» در حقیقت اینجا نزاع آزادی و حدود است، درک سنتی از عشق یا خانواده با درک مدرن از این دو. ما کدام را می پسندیم: آزادی را یا امنیت را؟ در طرح هر بار این موقعیت‌های پارادوکسال فیلم ما را در برابر یک انتخاب قرار نمی دهد، بلکه یک مقایسه را ممکن می سازد، نه تنها یک آن زمان و این زمان/ دیروز و امروز را بلکه یک امروز چندپاره را. ما کدام را می‌خواهیم یا اینکه محکوم به کدامیم؟ همیشه نشان‌دادن یک «همینی که هست» و نوعی نوستالژی برای یک ازدست‌رفته. آزادی اضطراب‌آور و امنیتی محدود کننده. ما محکوم به انتخاب هستیم. میان این و آن. با بدی ها و خوبی هایش. مساله فقط «جدایی نادر از سیمین» نیست. جدایی این و آن است. پیرتر‌ها در این فیلم ناظران محکوم فروپاشی همان دیروزند. هم آن پدر آلزایمری و بدون حضور ذهنی که در برابر متلاشی شدن زندگی در سیمینی که از طریق وساطت، مهربانی، سند گذاشتن و… می‌خواهد در استحکام رابطه نقشی بازی کند. همان پیرترهایی که به مصالحه و مماشات و گذشت و بده-بستان، می خواهند و جوان‌ترهایی که تمامیت‌گرایند و رادیکال، رابطه را بدون مماشات می خواهند و بی امتیاز‌دهی. درست است که علت این جدایی مساله رفتن و ماندن است اما چنین پیداست که این فقط بهانه‌ای است برای تست یک رابطه و اینکه طرف مقابل تا کجا به فداکاری می ارزد. اسکار وایلد می گوید: «بزرگ‌ترین غیب، امر مشهود است.» مشهود، خود لبریز از پنهانی و پشت پرده است و کافی است آنچه که هست را به درستی نشان دهید تا آن پشت پرده را برملا کرده باشید. فیلم فرهادی کاری جز این نکرده است. شبیه واقعیت است و تنها با نشان دادن آن، از پشت پرده همان واقعیت پرده برمی دارد. این فیلم متهم به تلخی شده بود، یک نوع بن‌بست و فرهادی در پاسخ گفته بود که او فقط واقعیت را نشان می دهد. سوال این است که آیا واقعیت همیشه تلخ است؟ اصلا واقعیت چیست؟ شاید همین واقعیت‌گرایی در فیلم و شباهتی که به ما دارد است که اضطراب‌آور بوده است و دلخور می‌کند؟ ای بسا به همین دلیل باشد که می توان گفت فیلمی است آگاهی بخش، تلنگری و البته آزاردهنده. مگر نه اینکه آگاهی اضطراب‌آور است؟ شریعتی در تعریف آگاهی از داستان پرومته و آتشش نام می برد. آگاهی از جنس آتش است و به جان شما که افتاد دیگر نمی توانید مثل دیروز باشید و از همین‌رو میل به تغییر را در مخاطب برمی انگیزاند. اگر این واقعیت‌های ترسیم‌شده تلخ است خب باید تغییرش داد. تلخ و شیرین این داستان بر عهده کارگردان نیست. فرهادی در هیچ یک از این سه فیلم اخیرش نه درس اخلاق می دهد و نه قضاوت اخلاقی می کند اگرچه پرسش همواره پرسش اخلاقی بوده است. پس از دیدن فیلم‌های او می بینیم که اذیت شده‌ایم، دچار نوستالژی یا شعف یا افسون‌زدودگی. نهایتا ما را با یک پرسش روبه‌رو می‌کند: چرا این‌گونه هستیم و از کجا معلوم آنچه هستیم خوب باشد؟ شاید از موفق‌ترین اشکال سخن گفتن در مورد امر اخلاقی، زیبایی، عشق، خانواده و… همه مفاهیم و موقعیت‌هایی که دستخوش بحران معنا شده‌اند همین نوع رویکرد باشد: تعلیق و امکان اندیشیدن را فراهم ساختن بی آنکه پاسخ روشنی را در پیش‌رو بگذارد. فیلم‌هایی که با پرسش ختم می شود، پرسش‌هایی در انتظار پاسخ و نه الزاما راه‌حل. در جامعه‌ای که به کلیشه‌ای ترین شکل به مباحث اخلاقی پرداخته می شود شاید یکی از موفق‌ترین فرم‌های پرداختن به امر اخلاقی همین باشد، بدون اینکه انگشت اتهام به سوی مجرمی گرفته شده باشد، می فهمیم که دارد جرمی اتفاق می افتد، گسستی ایجاد می شود، جامعه‌ای است که اجزا و عناصرش در برابر هم قرار گرفته و هنوز به تناسبی دست نیافته است. نتوانسته به یک هارمون یا تناسب درست دست یابد. چرا الی مرد؟ خودش مرد یا خودکشی کرد؟ تقصیر چه کسی بود؟ خودش یا دیگران یا… ما پاسخش را نمی‌دانیم. در فیلم جدایی نادر از سیمین هم همین ماجراست. انتخاب ترمه کدام است؟ پدر یا مادر؟ نادر از سیمین جدا می شود یا سیمین از نادر، یا این دو از همدیگر؟ چه اهمیتی دارد؟ مساله چیز دیگری است. از سالن سینما که بیرون آمدیم، یکی از تماشاچیان با تاثر و قطعیت و هیجان رو به اصغر فرهادی که گوشه‌ای ایستاده بود و با این و آن گپ می زد در آمد که:- آقای فرهادی! شما به نظر من آس ِ مدرن سینمای ایران هستید. (شاید هم بر عکس: آس ِسینمای مدرن) راست می گفت؟ اگر یکی از تعریف‌های مدرنیته و جهان مدرن، افسون‌زدایی باشد، حرف آن تماشاچی متاثر بعد از دیدن فیلم جدایی نادر از سیمین درست است. جهانی بی افسون و افسانه. یک همینه که هست خلع‌سلاح‌ کننده. یک پیش پاافتادگی در روابط و آدم‌ها. یک جور رومانتیزم‌زدایی از رابطه‌ها. بی‌هیچ شاعرانگی ای یا توهمی. با قیاس‌هایی پنهان و پوشیده و بی شعار با معصومیتی محتضر. همیشه نوعی نوستالژی برای آن جهان دست‌نخورده باقی می ماند. اما معلوم نیست اصغر فرهادی از این مدرن بودن سر حال باشد. واقعیت، تقصیر او نیست. تلخ باشد یا شیرین، روزگار است دیگر. شاعری می‌گفت کار هنرمند نه تفسیر زندگی است و نه تغییر آن؛ کار هنرمند ترسیم زندگی است. این را هیوا مسیح می گفت. تلخ است؟ شیرینش کن.»
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
صفحه  صفحه 8 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
تالار تخصصی سینما و موسیقی

Separation | جدایی نادر از سیمین اولین فیلم ایرانی برنده ی جایزه ی "گلدن گلوب" و "اسکار"

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA