ارسالها: 24568
#91
Posted: 24 Feb 2014 18:36
نقد و بررسی فیلم دل بی قرار
نام فیلم دل بی قرار/Restless Heart
کارگردان :
قربان محمد پور
نویسنده
قربان محمد پور
بازیگران
کوروش تهامی ، شهره قمر و نازنین فراهانی
ژانر فیلم
درام
خلاصه داستان
داستان فیلم زندگی مستقل اعضای یک خانواده را بعد از زلزله مرگبار رودبار روایت میکرد .مادر خانواده و دختر کوچک خانواده و پسر نوجوان خانواده که هر کدام بعد از زلزله امید چندانی به زنده ماندن عزیزانشان ندارند ....
سال تولید 1392
درباره کارگردان فیلم دل بی قرار
قربان محمدپور فارغالتحصیل کارگردانی سینما از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر است. وی عضو کانون فیلمنامهنویسان و مدیر داخلی دفتر فیلمسازی تبیان نیز هست و سال گذشته با فیلم سینمایی "زبان مادری" در سی امین جشنواره فیلم فجر حضور داشت.
نقد فیلم دل بی قرار
فیلم سینمایی "دل بی قرار" اگرچه تلاش دارد واقعه شامگاه 30 خردادماه سال 69 و زلزله مهیب منجیل و رودبار را تصویر کند که در آن 38 هزار نفر از مردمان این دیار جان باختند و حدود 100 هزار نفر زخمی و یک میلیون نفر بی خانمان شدند؛ اما در کمال تاسف فیلم به یک شوخی توهین آمیز شبیه تر است.
دل بی قرار در هیچ جنبه ای، دستاوردی دلگرم کننده ندارد؛ فیلمی یله و رهاست؛ پیش می رود و مخاطب را تا اعماق جانش از مفاهیم انسان دوستانه و ارزش های وجودی اش بیزار می کند!
بازیگران تا سر حد امکان زور می زنند تا تأثیرگذار باشند و بازی خوبی ارئه کنند. در صحنه های احساسی اشک از چشم و بینی آنها سرازیر است؛ اما مخاطب در بهترین حالت دچار خنده ای تهوع آور می شود! بازی های بی حال پسرک نوجوان در نقش علی و جهانبخش سلطانی در اوج بی مزه گی و سردی، مخاطب را دلزده روانه بیرون سالن میکند.
قصه فیلم همچون همتایان فیلمفارسی یا هندی اش بر پایه تصادف و اتفاقاتی پیش می رود که در هر لحظه مخاطب بخت برگشته را غافلگیر میکند. اتفاقاتی که روی فیلمهای هندی را هم سفید کرده است؛ چرا که دست کم ساختار فیلمهای هندی در مایه های رمنس بومی آن فرهنگ جای میگیرد اما "دل بی قرار " در سینمای ما بی قرار قصه و قالبی است که آن را بیابد؛ ولی افسوس که زمان دو ساعته فیلم برای یافتن این قصه و قالب کوتاه است.
فیلم سرشار است از صحنه های ماچ و بوسه مادر و فرزند یا برادر و خواهر و قربان و صدقه رفتن های بی دلیل و لبخند های حماقت آمیز بازیگران به روی یکدیگر است تا تماشاگر عمق محبت و پیوند خانوادگی را بفهمد. در ادامه هم تبدیل می شود به زور زدن های بازیگران و کارگردان برای احساساتی کردن تماشاگر در صحنه های اشک و آه؛ صحننه هایی که آنقدر نامناسب تدوین شده اند که گاهی می توان فکر کرد که آیا عوامل فیلم تا به امروز فیلمی دیده اند؟!
باید به سازندگان این فیلم بگوییم: یادمان باشد که پرداخت اشتباه و نامناسب یک موضوع در سینما ـ با حجم بالای مخاطبانش ـ می تواند به ایجاد نوعی آسیب و ناهنجای فرهنگی اجتماعی بدل شود. مثلاً صحنه به سراغ قرآن رفتن معصومه قرار است در ما حس توجه به خداوند و دین را ایجاد کند؛ یا رویکرد کلی فیلم قرار است درد واقعه ای هولناک را که جمع کثیری از عزیزانمان را از ما گرفت بر جان مخاطب بنشاند؛ اما در هر دو مورد کارگردان مایه خنده و سرگرمی مخاطب را فراهم میکند و این گناهی نابخشودنی است چرا که پرداخت ضعیف یک موضوع گذشته از تضییع وقت و هزینه صدها و هزاران عوامل سازنده و بیننده فیلم ؛ ضایع کردن این فرصت برای دیگرانی است که میتوانستند آن را به شکلی بهتر ارائه کنند.
شاید باید به سازندگان فیلم دست مریزاد گفت که در روز های خسته کننده جشنواره سی و یکم، بساط شادی و نشاط را برای اهالی رسانه در برج میلاد به ارمغان آوردند؛ زیرا آنان نمی توانستند حتی با دیدن فیلمی کمدی تا این حد حد به نشاط آیند و حدود دوساعت خنده شان قطع نشود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 3080
#92
Posted: 20 Mar 2014 00:10
یکم تغییر میدادی حداقل!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 24568
#93
Posted: 29 Mar 2014 19:42
نقد فیلم «چ» ساخته ابراهیم حاتمی کیا
کارگردان ابراهیم حاتمیکیا
تهیهکننده مهدی کریمی
بازیگران فریبرز عربنیا
سعید راد
مریلا زارعی
بابک حمیدیان
مهدی سلطانی
اسماعیل سلطانیان
امیر رضا دلاوری
خسرو شهراز
مژگان خالقی
پیام لاریان
رضا نوری
فیلمبرداری حسین جعفریان
پیمان شادمان فر
«چ»؛ یک قصه خوب، شکوهمند و غافلگیرکننده
حاتمیکیا نه تنها در این فیلم خوب قصه میگوید که در روایت نیز به سادگی گذر نمیکند. طراحی صحنه و لباس، جلوههای ویژه، کنترل فصلهای شلوغ بیغلط، میزانسنهای در خدمت درام، ممانعت از افت ریتم، بازیهای انرژیک و اکتیو مخصوص این ژانر، همه خوب طراحی و اجرا شدهاند؛ شکوهمند و غافلگیرکننده.
کلمه «بازگشت» عموما و غالبا با معنای مترقی و مثبت همراه نیست، اما هر وقت برای انتشار مفهومی بالنده و پیشتاز به کار رود، بار ارزشی مضاعفی را به همراه دارد. کاربرد چنین کلمه ای برای اطلاع دهی از ورود مجدد یک هنرمند یعنی یک اتفاق مهم در صحنه هنر، یک رویداد قابل ثبت در تاریخ فرهنگ، یک جهش بزرگ درکارنامه هنرمند. بنابراین استفاده از کلمه «بازگشت» برای ابراهیم حاتمی کیا به شدت خوش یمن است، شاید به کارگیری پسوند «قدرتمند» ضرورتی نداشت، با این حال باید این بازگشت را به فال نیک گرفت. به راستی چرا بازگشت؟ حاتمی کیا که از سینما فاصله نگرفته بود یا حتی فترتی میان آثارش به وجود نیامده بود، پس به چه دلیلی بازگشت؟
نخست براین مساله اشاره کنم که قرار نیست درباره حاتمی کیا بررسی انجام شود، غرض و مراد تحلیل و تا حدودی نقد فیلم «چ» است، اما چاره ای نیست که درادامه فراز بالا مختصری بحث را گسترش دهیم. واقعیت قضیه دراین است که حاتمی کیا پس از آژانس شیشه ای با افت و خیزهایی رو به سویی خاص جلو آمده است. (البته ناگفته نماند که از نگاه نگارنده به رنگ ارغوان هم در زمره فیلم های قابل اعتنای مخاطب محور او بود). حتی عواطف جاری و مستتر بر فیلم ها هم کم کم رنگ خاص تری پیدا کرد . درحالی که انتظار می رفت بعد ار آژانس درهمان مسیر سینمای میانه (سینمای قهرمان پرداز قصه گو) که شاکله اش را دربرگیری مخاطبان انبوه تشکیل می داد طی طریق کند، راهروی بر مدار ساختن فیلم هایی که به جای اتکا به تماشاگران بسیار از لایه ها و طیف های متنوع جامعه ، چشم به پذیرش یک جور نگاه و سلیقه و فکر محدود دارد، به جای خوشایند مردم به مفهوم سلیقه غالب مترقی، تایید جریانی از انبوه را ترجیح می دهد . این انتظار اصلا براین خواست استوار نیست که حاتمی کیا همواره باید آژانس شیشه ای بسازد. اگر چنین برداشتی شود خیلی سطحی نگری است. ولی انتظار متداول فیلم ساختن برای مردم (فارغ از تمایل به حاشیه ها و رضایت شبه روشنفکرها) هم منطقی وقابل دفاع است.
فیلم «چ» ازجمله آثاری است که به تمام معنا «سینما» است. سینمایی که واجد عوامل ساختارمند است. موضوع و مضمون با فرمی جذاب عجین و محقق شده است، داستان پرمایه و با شاخ و برگ مناسب، شخصیت دارد ، قهرمان و ضد قهرمان دارد ، زمان و مکان قصه پردازی قابل شناسایی است، در «گونه» تثبیت شده دفاع مقدس پرداخت شده و روایت کاملا ساختار دارد. کلا سینمایی است که لذت می بخشد.
«چ» روایت دوشبانه روز حضور دکتر چمران (فریبرز عرب نیا) درمقام نماینده دولت به اتفاق تیمسار فلاحی (سعید راد) و ... درپاوه کردستان است. دکتر وقتی می رسد که شهر در آستانه سقوط است. اصغر وصالی (بابک حمیدیان) فرمانده نیروهای پاسدار با تعدادی رزمنده تنها حافظان مردم دربرابر هجوم سرتا پا مسلح ضد انقلاب به سرکردگی دکتر عنایت (مهدی سلطانی) است. و ...
حاتمی کیا در اجرای سینمایی این روایت با استفاده از تجارب متعددش در گونه دفاع مقدس اوج پختگی اش را به کار برده است . یک فیلم سخت، نفس گیر، پرتعلیق، گره افکن، اکشن، عاطفی، عاشقانه، پرچالش، کنشمند، اکتیو، میهن پرستانه، ایئولوژیک، بسیجی، مردمی و دریک کلام سینما به مفهوم اثرگزار و هیجان آور و این یعنی نزدیک به قله، یک یا علی مانده است.
«چ» تمام قد تصویرگر عبور این مردم از گردنه های نفس گیر و پر شهید است. فیلم به خوبی نشان می دهد که چرا این مردم در امروزه هم برای حفظ دستاوردهایشان ایستادگی می کنند. مهم نیست که «چمران» اش حداقلی است، مهم این است شاگردان و سربازان «خمینی» اش مانند اصغر وصالی حداکثری هستند. گویا خود حاتمی کیا پیشاپیش می دانسته که این شخصیت چمران درفیلم، قانع کننده نخواهد بود. مثلا یک بیگانه از این طریق نخواهد فهمید چرا چمران، چمران شده است، تلاش هم کرده تا در رویکرد اتوبیگرافیک (زندگینامه) با فلاش بک هایی به گذشته و خانواده دکتر، نزدیک شود، یا با نمایش برخی از ویژگی های او مانند فصل حرکت اش به اتفاق همراهان در بدو ورود به منطقه و در مسیر کوهستانی، آنجا که یکی از رزمندگان می خواهد حیوان زخمی را خلاص کند، اما دکتر نمی گذارد و می گوید «مگر تو خلقش کردی» و ادامه می دهد«کشتن کار ما نیست»، ونیز پوشش دکتر که تعجب همه را برمی انگیزد که «چریک کت و شلواری ندیده بودیم» و ... همه تلاش هایی برای شخصیت آفرینی است، با این حال وجه قهرمان پردازانه چمران در کف می ماند، اما چه باک ، حاتمی کیا چنان سربازان و بسیجیان قدرتمندند آفریده که بی تردید نمایانگر شاگردی کردن در مکتب چمران را تداعی می کنند و با «اصغر» خوب جبران می کند ، آنجا که هردو مرد در آغوش هم می غرند. یکی می گوید «نمی تواند باورش کند که او چمران بازرگان است یا خمینی» و چریک کهنه رزم، بهترین جواب را می دهد: «خوش به حال خمینی که چنین سربازانی دارد»، بی هیچ زحمتی ذهن تماشاگر، امروز را مرور می کند که هنوز، ساختمان پی افکنده توسط خمینی، به چه دلیل جوان و برنا است.
حاتمی کیا نه تنها دراین فیلم خوب قصه می گوید که در روایت به سادگی برگزار نمی کند. طراحی صحنه و لباس، جلوه های ویژه میدانی و کامپیوتری، کنترل فصل های شلوغ بی غلط، میزانسن های کاملا درخدمت درام، ممانعت از افت ریتم، بازی های انرژیک و اکتیو مخصوص این ژانر، همه خوب طراحی و اجرا شده اند. شکوهمند و غافلگیرکننده، سکانس سرنگونی هلیکوپتر حامل زخمی ها به غایت به اندازه است. فراتر از تکنیک نگه دارنده تماشاگر، پر از حس و عاطفه است . این فصل به شدت از همه صحنه های پر تیر و تفنگ و رجزخوانی های مخالف و موافق ، بدویت و قساوت دشمن را بهتر و عمیق تر به نمایش درمی آورد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#94
Posted: 6 Apr 2014 23:18
نقد و بررسی فیلم معراجی ها
خلاصه داستان : محمد پسر جوانی است که خود را برای رفتن به جبهه آماده میکند اما با مخالفت سرسختانه پدرش مواجه می شود. اما مخالفت پدر هم تاثیری در تصمیم محمد ندارد و او روانه جبهه می شود و...
نام فیلم : معراجی ها
کارگردان : مسعود ده نمکی
فیلمنامه :مسعود ده نمکی
تهیه کننده : سید محمود رضوی
بازیگران : اکبر عبد ی، مهران رجبی ، بهاره افشاری ، برزو ارجمند ، دانیال عبادی ، سید جواد هاشمی
کشور : ایران
زبان : فارسی
پخش : فیلمیران
شاید در نگاه اول که نام فیلم وکارگردانش را بشنوید یا ببینید یا فیلم های پرفروش وکارنامه درخشان ایشان مانند اخراجی ها ورسوایی بفتید اما معراجی هامتفاوت است زیرابراساس یک عملیات واقعی در دوران دفاع مقدس ساخته شده است وداستان متفاوتی دارد
داستان فیلم درباره پسری به نام محمد است که مشتاق به رفتن به جبهه است ولی پدر ومادر او به خاطر تک فرزندی ورتبه خوب ایشان در کنکور نمی خواهند که بچه گلشان پرپرشود وقصد دارند اورا منصرف کنند ولی او هر جور شده خودش به جبهه می رساند وپدر او به دنبال او راه می افتد و...
داستان در نگاه اول بسیار کلیشه ای وتکراری است ولی با اضافه شدن درون مایه های طنز وصحنه های مختلف کامپیوتری وغیر کامپیوتری که نبرد در جبهه های جنگ را به تصویر می کشد وکمی جذابیت فیلم را افزایش دهد وبیننده را راضی کند
کیفیت فیلم خوب است ورضایت بخش است ونسبت به فیلم های قبلی این کارگردان کیفیت بهتری دارد ولی درمقایسه با فیلم های سینمای جهان به هیچ وجه بیننده را راضی نمی کند
موسیقی فیلم هم جالب است ولی در بعضی اوقات بسیار تکراری می شود وبیننده با خود می گوید چند بار باید یک موسیقی را گوش دهیم بس است
دیگر بازیگران نقششان را خوب ایفا کرده اند مخصوصا اقای اکبر عبدی که بسیار جالب نقش خود را بازی کرد ودر اخر شهید می شود و...
فیلم بردای فیلم خوب کارشده ولی در کمی از سکانس ها صحنه های اسلوموشن طولانی را می دیدیم که حوصله بیننده را سر می برد ولی درصحنه های نبردانفجارهای خیلی زیبا بیننده رابه وجد می اورد و گاهی نبرد با افتخار سپاه ایران را به تصویر می کشد
دیالوگ ها ورفتار های بازیگران گاهی از حد ومرز جبهه خارج می شود وگاهی توهین امیز نیز می شود مخصوصا دیالوگ های پدر محمد که شاید درون مایه های طنز داشته باشد ولی باید بیشتر دقت کرد وبه مفهوم ان پی برد .
تا به حال که فروش فیلم بسیار بالا بوده وکارگردان باید از دبستان هایی که دانش اموزان را برای تماشای فیلم به سینما ها بردند نیز قدر دانی کند در کل شاید ای فیلم بهترین کار اقای ده نمکی نباشد اما جز فیلم های خوب ایشان بوده است .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#95
Posted: 16 May 2014 20:45
نقد و بررسی فیلم خط ویژه
نام فیلم : خط ویژه
کارگردان : مصطفی کیایی
فیلمنامه : مصطفی کیایی
تهیه کننده : مسعود جعفری جوزانی
بازیگران : هانیه توسلی، مصطفی زمانی، میلاد کی مرام، میترا حجار، هومن سیدی ، محسن کیایی ، پریناز ایزدیار سام قریبیان
خلاصه داستان : یک هکر کامپیوتر به نام کاوه ( هومن سیدی ) که به تازگی بصورت موقت از زندان آزاد شده ، قصد دارد به همراه خواهرش ( هانیه توسلی ) و دامادش ( مصطفی زمانی ) ، مبلغ 10 میلیارد تومان وام که قرار هست بطور غیرقانونی توسط رئیس یک بانک به حساب یک مفسد اقتصادی به نام محتشم ( سام قریبیان ) واریز شود را در لحظه واریز، به حساب خودشان منتقل کنند اما در حین انجام کار به دلیل جابجا شدن یک عدد ، این پول هنگفت به حساب دو جوان ساده می رود که در پی دریافت یک وام 10 میلیون تومانی برای راه اندازی کسب و کارشان هستند و...
درباره فیلم « خط ویژه » :
شخصیت هایی که تماشاگر در «خط ویژه » با آنها مواجه می شود، قابل درک هستند. افرادی از طبقه متوسط جامعه که به شرایط جامعه و اقتصاد معترض هستند و این اعتراض تا آنجا پیش رفته که حالا خود به دنبال کسب حقشان آن هم بصورت غیرقانونی هستند و احساس می کنند که با بی قانونی می توانند حقی که از آنها در سالهای اخیر سلب شده را بازپس گیرند. « خط ویژه » با این مقدمه جذاب به سراغ روایت داستانش می رود اما هرگز موفق نمی شود این مقدمه خوب و طوفانی را استمرار ببخشد.
« خط ویژه » شروعی طوفانی دارد. در مقدمه ای جالب در لانگ شات ابتدایی فیلم ، کارگردان ما را به دل شهر می برد تا بتوانیم از اوج به این شهر و اتفاقات عجیب روزمره اش نگاهی بیندازیم و سپس در این شهر بزرگ ما را با چند شخصیت از طبقه متوسط جامعه مواجه می کند که از فساد یک دانه درشت اقتصادی آگاه هستند و قصد دارند تا وام هنگفتی که قرار هست دریافت کند را از چنگال وی خارج کنند. فیلم سپس ما را با رانت خوار مربوطه با بازی سام قریبیان آشنا می کند. فردی که به نظر می رسد به حدی شناخته است که با توسل به اطلاعات و افراد پرنفوذ ،قدرت بکارگیری هر ابزاری برای رسوا کردن چند جوان که پول وی را از چنگالش خارج کرده اند داشته باشد.
شخصیت های داستان با اینکه قابل درک هستند و به نسبت آثار روز سینمای ایران، از پرداخت به مراتب قابل قبول تری برخوردار هستند اما هیچکدام از آنها نمی توانند بر آنچه که اعتقاد دارند استوار بمانند و تقریباً همگی آنها در طول داستان دچار نوعی تحول بی جهت و افسار گسیخته می شوند. شاید در این میان تنها زن و شوهر ( هانیه توسلی و مصطفی زمانی ) باشند که نسبت به دیگران ، رفتار استوارتری را پیش می گیرند اما در موارد دیگر، شخصیت ها متزلزل و غیرقابل اعتماد هستند.
کاوه با بازی « هومن سیدی » فردی است که با یک پس زمینه عجیب و غریب، هکری معرفی می شود که سایت سازمان سنجش را هک کرده و حالا با گرفتن مرخصی موقت به خارج از زندان آمده است. شاید لازم باشد پیش از صحبت درباره شخصیت کاوه ، به این موضوع اشاره شود که اصولاً هرگز هک کردن یک حساب بانکی نمی تواند به شکلی که در « خط ویژه » ترسیم شده ، راحت و بی دردسر باشد. شاید کارگردان قصد داشته کاوه را هکری ماهر و بی همتا توصیف کند اما با اینحال در هیچ کجای دنیا هک کردن یک حساب بانکی تنها با کمک یک اینترنت پرسرعت ( همانطور که خودِ کاوه درخواست می کند! ) امکان پذیر نیست و بسیار ساده لوحانه است که بپذیریم چنین اتفاقی واقعا می تواند رخ دهد.
متاسفانه خودِ شخصیت کاوه نیز بسیار متزلزل و بی ثبات است. وی فردی است که به تازگی از زندان خارج شده و متوجه شده که نامزدش با یک فرد احتمالاً ثروتمند ازدواج کرده است. همانطور که تماشاگر انتظار دارد، کاوه پس از شنیدن این خبر دچار بحران روحی می شود اما چند دقیقه ای طول نمی کشد که با شهرزاد ( میترا حجار ) آشنا می شود و به شکل غیرمنتظره ای عاشق او شده و به وی پیشنهاد ازدواج می دهد! اگرچه به نظر می رسد که مصطفی کیایی قصد بیشتر بارِ طنز فیلم را بر دوش شخصیت کاوه گذاشته باشد اما با اینحال به نظر می رسد که حتی با نگاهی فانتزی به این شخصیت هم نمی توان با عاشق شدن یکباره او کنار آمد.
شخصیت های مکمل داستان که مصطفی کیایی آنها را به نوبت وارد داستان می کند نیز به جز کاهش ضرباهنگ فیلم، دستاورد چندانی نداشته اند. کیایی قصد داشته با ورود این شخصیت ها به اصطلاح، در بخش درام داستان به توفیق برسد اما در این راه چندان موفق نبوده. مهمترین شخصیت مکمل فیلم شهرزاد، خواهرِ شاهین ( میلاد کی مرام ) است که به خودفروشی اقدام می کند. شاید یکی از مشکلات اساسی « خط ویژه » زمانی باشد که شهرزاد به داستان وارد می شود. شهرزاد شخصیتی مهربان و در عین حال دلسوز است که دوست دارد پولهای باد آورده را بین نیازمندان به مساوات تقسیم کند. این شخصیت همچنین با مهربانی با فردی که در واقع او را در تن فروشی یاری می کند برخورد می کند و در مجموع کاملاً خونسرد و مهربان است! شاید بهتر می بود در ترسیم چنین شخصیتی با پس زمینه ای که از وی به مخاطب ارائه می شود، درد و رنجی را هم ضمیمه کرد تا تماشاگر بتواند با دیدن این شخصیت بهرحال زجر کشیده ( به واسطه تن فروشی ) احساس همدردی کند اما خواسته یا ناخواسته، شهرزاد هیچ حس همدردی یا ترحمی را در تماشاگر بر نمی انگیزد و فیلم هم به راحتی از کنار مقوله " تن فروشی " عبور کرده؛ در واقع چنانچه " تن فروشی " از شخصیت شهرزاد گرفته شود هیچ تغییری در کیفیت پرداخت شخصیت او مشاهده نمی شود!
با اینحال، « خط ویژه » خوشبختانه از ضرباهنگ و تعلیق بسیار خوبی بهره مند است که اینروزها جای خالی اش حسابی در سینمای ایران حس می شود. « خط ویژه » از معدود آثار سینمای ایران است که مخاطب را با خود همراه می کند و به وی اجازه می دهد تا نگران سرنوشت شخصیت های داستان باشد. مصطفی کیایی به خوبی موفق شده تا چند جوان را از طبقه متوسط جامعه ، با شرایط خاص ، در کنار یکدیگر قرار دهد و به درستی دغدغه هرکدام از آنها را به تصویر بکشد. اما سازندگان به خوبی می دانسته اند که بهتر هست با شیب ملایم به سوی نقدهای اجتماعی و سیاسی حرکت کنند و به همین جهت در فیلم صحبت مشخصی درباره مفسد اقتصادی صورت نمیگیرد و تماشاگر نمی داند که اصلاً این شخصیت گردن کلفت چه کسی است؟ از کجا تغذیه می شده؟ قصد انجام چه کاری دارد ؟ و بسیاری از سوالات بی پاسخ دیگر که فیلم زیرکانه از پاسخ دادن به آن طفره رفته.
بازی بازیگران نیز یکی از نکات مثبت فیلم به شمار می رود. هانیه توسلی یکی از بهترین بازیگران فیلم است و مصطفی زمانی نیز در ادامه روند مثبت دوران بازیگری اش به خوبی موفق شده نقش یک فیلمنامه نویس درمانده را به تصویر بکشد. اما در میان بازیگران فیلم بهترین نقش آفرینی متعلق به هومن سیدی است که وظیفه سنگین تری در مقایسه با دیگر بازیگران داشته است. هومن سیدی علاوه بر پیشبرد درامِ داستان، وظیفه اجرای موقعیت های کمدی را هم بر دوش داشته که خوشبختانه به خوبی از پس انجام آنها برآمده است. میلاد کی مرام هم اگرچه بازی اغراق شده ای از خود به نمایش گذاشته اما در مجموع توانسته گلیم خود را از آب بیرون بکشد. میترا حجار نیز در نقش شهرزاد اگرچه اصلاً به قد و قواره فیلم نمی آید و اصولاً شخصیتی زائد محسوب می شود اما قابل قبول است. سام قریبیان هم در نقش رانت خواری به نام محتشم، بازی قانع کننده ای از خود به نمایش گذاشته است.
متاسفانه روند پر تعلیق « خط ویژه » در اواسط داستان جایش را به روایت " رابین هودی " می سپارد و روند داستان مسیر متفاوتی را پیش می گیرد. در واقع می توان گفت که « خط ویژه » در میانه راه تمرکزش را از دست داده و ایده اولیه و عالی فیلم نیز تا اواسط داستان کشش لازم را دارد اما پس از گذشت از میانه، رنگ می بازد و در نهایت به پایان بندی فیلم و سکانس پل هوایی می رسیم که « خط ویژه » سقوطی آزاد را با این پایان بندی ضعیف و سرشار از شعارهای کَر کننده و بی ظرافت تجربه می کند و به مخاطب اجازه نمی دهد تا احساس خوش نیمه ابتدایی فیلم را تا به انتها همراه خودش داشته باشد. البته هوشمندی کارگردان در به تصویر کشیدن دقیقه پایانی فیلم که در روزنامه نام مفاصد اقتصادی درج شده و خواننده این تیتر، مفسد اقتصادی داستان است، قابل تحسین است اما با اینحال آن لحظه پخش کردن پول میان مردم یک پایان بندی ناامید کننده برای فیلم « خط ویژه » تلقی می شود.
در مجموع « خط ویژه » را می توان اثری سرگرم کننده معرفی کرد که اینروزها جای خالی اش به شدت در سینمای کشورمان حس می شود. « خط ویژه » این قدرت را دارد که مخاطب را با خود همراه کند و این اجازه را به وی ندهد که چند دقیقه ای درگیر تلفن همراه خودش باشد! این اتفاق که تماشاگر می تواند پس از مدتها توجه اش را معطوف یک فیلم کند یعنی یک موفقیت بزرگ برای مصطفی کیایی و تیم سازنده « خط ویژه ». فیلم از مشکلات ریز و درشتی هم رنج می برد که ضرباهنگ تند فیلم اجازه نداده تماشاگر به بسیاری از آنها فکر کند و این یعنی اینکه می توان « خط ویژه » را بدون دردسر و به راحتی تماشا کرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#96
Posted: 1 Jun 2014 18:12
نقد و بررسی فیلم متروپل
کارگردان
مسعود کیمیایی
نویسنده
مسعود کیمیایی و عبدالرضا منجزی
بازیگران
مهناز افشار، پولاد کیمیایی، محمدرضا فروتن، ساعد سهیلی، یوسف مرادیان، شقایق فراهانی، سحر دولتشاهی، اکبر معززی
خلاصه فیلم
زن جوان بیوهای برای فرار از دست عواملی که برای آزار او اجیر شدهاند به سینمای متروکهای که دو جوان آن را اداره میکنند پناه میبرد.
دو نقد از فیلم سینمایی متروپل
افراط در بیانهای نمادین و اصرار بر شیرفهم کردنشان در ذهن مخاطب (ماجرای متروکه شدن سینما و تبدیلش به فضاهای تجاری بیربط)، و سرهمبندی فرجام ماجرا در سادهترین و دمدستیترین شکل ممکن (دو زن یک دفعه هووبازی و اختلافهای خاله زنکیشان را کنار میگذارند و پسران خوب هم پسران بد را پشت در شیشهای مات آنقدر کتک میزنند تا از میدان به در شوند و لبخند پیروزی یکی از پسرهای خوب دیزالو شود بر نمای باز شهر). چنین فرایندی، به جای آنکه مخاطب را جذب ابهت ادعاشده در متن ماجراها کند، برعکس...
نقد اول | نویسنده : مهرزاد دانش
یکی از نمونهایترین فیلمهای کیمیایی با ویژگیهایی از قبیل فقدان خط دراماتیک متناسب با یک فیلم سینمایی که خود منجر به عوارض دیگری مانند پرگوییهای بیربط آدمهای ماجرا (هر کدام از آدمهای داستان اصرار دارند قصهی زندگی خود را تعریف کنند و جملههای قصار بر زبان بیاورند)، عدم تناسب موقعیتهای درام (در حالی که زن خونین و مجروح وسط سالن افتاده، دو جوان مشغل بازی بیلیارد هستند)، افراط در بیانهای نمادین و اصرار بر شیرفهم کردنشان در ذهن مخاطب (ماجرای متروکه شدن سینما و تبدیلش به فضاهای تجاری بیربط)، و سرهمبندی فرجام ماجرا در سادهترین و دمدستیترین شکل ممکن (دو زن یک دفعه هووبازی و اختلافهای خاله زنکیشان را کنار میگذارند و پسران خوب هم پسران بد را پشت در شیشهای مات آنقدر کتک میزنند تا از میدان به در شوند و لبخند پیروزی یکی از پسرهای خوب دیزالو شود بر نمای باز شهر). چنین فرایندی، به جای آنکه مخاطب را جذب ابهت ادعاشده در متن ماجراها کند، برعکس به کمدیای ناخواسته (مثل چپاندن زن در وسط فرش در حالی که سرش بیرون است، که قرار است رعبآور باشد، اما عملاً مضحک است) سوق میدهد. البته میتوان برای جای جای این فیلم هم مثل سایر آثار کیمیایی تعابیری تراشید و انشاهایی زیبا به بهانهشان نوشت و از این همه کمانگیزگی و کمرنگی شخصیتی و کمرمقی ظرفیتهای دراماتیک متن و احساساتگراییهای نازل سینمایی، مفاهیمی وارونه استخراج کرد و به فیلم اعتباری جعلی بخشید، اما متن اصلی سر جای خودش هست و با نوشتن انشاء صرفاً بزک خواهد شد. کیمیایی شاید در لحظههایی عکسپرداز خوبی باشد، اما مدتهاست که دیگر قصهپرداز خوبی نیست.
نقد دوم | نویسنده : مهدی آذرپندار
پیش از این هم نوشته بودیم و گفته بودند که کیمیایی تمام شده است، ولی همچنان اصرار به فیلمسازی دارد، نوشته بودیم و گفته بودند که کیمیایی تحت تأثیر القائات جماعت بتپرستی که همیشه اسکورتش میکنند، دیگر قصهگویی و برای مردم فیلم ساختن را که زمانی بزرگترین امتیاز و وجه تمایزش با جریان روشنفکری بود، برای خود کسر شأن خود میداند. نوشته بودیم و گفته بودند که مسعود خان دیگر دور همی و تفننی و بیشتر به عشق بچههای «کارگاه آزاد فیلم»، فیلم میسازد تا هر چیز دیگر. اما با همهٔ این احوالات، جدیترین منتقدان کیمیایی هم باور نمیکردند که مهملی به نام «متروپل» را او ساخته باشد. مهملی که دارد میگوید «کیمیایی» دیگر اصلاً در هپروت سیر میکند و شهروند ایران نیست؛ شهروند جای دیگری هم نیست، او دارد در دنیای مهمل خودساختهاش زندگی میکند. دنیای بیمنطق آدمهای پوسیدهٔ کز کرده داخل سینماهای لالهزار که بیلیارد بازی میکنند و معتقدند یگانه جوانمرد عالم آنهایند. و همین میشود که در سالن برج میلاد همانها که بتش کردند، حالا به سرتاپای فیلمش میخندند.
«متروپل» اصلاً فیلم نیست که بخواهیم نقدش کنیم. یک مرثیهٔ دورهمی است در تعطیلی سینماهای لالهزار و تبدیل آنها به انبار موتورسیکلت با کمی چاشنی رفاقت و خیانت و مثلاً جوانمردی با حضور یک زن چادری. در مهمل بودن فیلم همین بس که کل فیلم مقدمهچینی برای ماجرای دوئل دو زن است، اما وقتی این دو زن به هم میرسند، یکیشان میپرسد: «بچهات چطور است؟» و آن دیگری جواب میدهد: «دستبوس شماست». و به همین راحتی این دوئل به پایان میرسد! همین! باور کنید فیلم «کیمیایی» چنین فیلم مهملی است!
آقای کیمیایی! اگر قرار است در سینما «متروپل» اکران شود، همان بهتر که سالنهای سینما انبار موتورسیکلت باشند و روی سن آن، بند رخت آویزان کنند. مخاطب عام هم میرود شعله را برای بار چندم میبیند. لااقل «شعله» به شعورش توهین نمیکند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#98
Posted: 5 Jul 2014 00:20
نقد و بررسی فیلم زندگی مشترک آقای محمودی و بانو
عوامل فیلم « زندگی مشترک آقای محمودی و بانو»:
کارگردان: سیدروحاله حجازی
فیلمنامه: علی طالبآبادی
مدیر فیلمبرداری: هومن بهمنش
بازیگران: حمید فرخنژاد، ترانه علیدوستی، هنگامه قاضیانی، پیمان قاسمخانی، ترلان پروانه
خلاصه فیلم « زندگی مشترک آقای محمودی و بانو»:
حضور مهمانان آقای محمودی و بانو، زندگی مشترک آنها را تحتتاثیر قرار میدهد.
فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» سومین فیلم بلند سینمایی سیدروح اله حجازی در بخش خارج از مسابقه سی و دومین جشنواره فیلم فجر حضور یافته است. فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» به روابط آدم ها در شرایط جامعه امروز که در حال تغییر از سنت به مدرنیته است، میپردازد. فیلم قبلی حجازی به نام «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» در دوره سی ام جشنواره فیلم فجر حضور داشت.
کسانی که فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» را دیده اند، این فیلم را یکی ازساخته های قوی این چند سال سینما می دانند.
روح اله حجازی درارتباط با بازی حمید فرخ نژاد در فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» گفت: در این فیلم فرخ نژاد یک فرخ نژاد دیگری است و بازی کاملا متفاوتی دارد
فیلم هم در همه جنبه های خلق یک فیلم شسته و رفته، به بلوغ رسیده است. اما در اصلی ترین بنیاد درام که کشمکش است، هنوز باید تجربه کند. داستان با نقاط عطف را هم دست کم میگیرد. نقاطی که کسالترا از تماشاگر میگیرد. حالا اگر ریتم را هم (کمی تا قسمتی) به این عناصر اضافه کنیم در صورت توجه به این مجموعه مسایل، حجازی بیش از سال های حضورش در سینما باید جدی گرفته شود، بااینکه تا همین جا هم خوب جلو آمده است. سه
فیلم سینمایی و چند تله فیلم باعث شده تا حجازی جایگاه قابل اعتنایی در سینما پیدا کند. اما...
آقا و خانم محمودی حکایت بارها گفته شدهی رودررویی سنت و مدرنیته است: آقای محمودی (حمید فرخ نژاد) به اتفاق همسرش محدثه (هنگامه قاضیانی) و دختردیر آمدهشان زندگی آرام و توام با رعایت قواعد و باورها را دارند تا
اینکه سر و کله خواهر زاده محدثه یعنی ساناز (ترانه علیدوستی) و به ظاهر همسرش (پیمان قاسم خانی) برای تازه کردن دیدار و بازسازی خانه آنها و به قول معروف اوپن کردن و برداشتن دیواره ها، پیدا می شود.
حجازی برای ایجاد تقابل دو نگره به زندگی و دونحله فکری – فرهنگی، همه مصالح لازم را فراهم کرده است: یک ساختمان و خانه بزرگ قدیمی با طراحی و گچبری و دکوراسیون متعلق به گذشته، یک خانواده با پیشینه سنتی، مردی با پسوند حاجی و شغل مرتبط با مراسم مذهبی، دخترنوجوان کنترل شده و در سوی دیگر دختر و پسری امروزی با همه ظواهر معرف آنها از ماشین گرفته تا پوشش و گویش آنها. ولی برای خلق یک درام جاندار این ها کافی نیست.
داستان با شخصیت های شاخص دوجریان حداقل عوامل و عناصر چنین رویکردهایی است در غیراین صورت هرچه به جزییات رفتاری و کرداری آدم ها توجه شود یک جایکار می لنگد اتفاقی که برای این فیلم افتاده است و باعث شده تا با اثری محافظه کارانه روبرو باشیم. در گرایشی از این دست (دربحث محتوا) نمی شود همه چیز را با هم خواست. باید سمت و سوی ماجرا روشن باشد. جهت داشته باشد. پی روی از کلیشههای مرسوم با تمام شیک کردن آدم ها و فضا خنثایی به بار میآورد.
حجازی در تصویر و ترسیم نیروی مهاجم و از خود بیگانه خوب درام سازی می کند. به نظر می رسد که این جور آدم ها با فرهنگ احاطه کرده شان را تا حدودیبراساس شناخت و پژوهش پرداخت کرده است. نوسان شخصیتی – روحی آنها رابراساس واقعیت های موجود به نمایش کشیده است. رامتین اما اغراق شده است. وجودش بیش از آنکه عملکردی آتمسفری داشته باشد به ایستایی طعنه می زند. امامشکل اصلی آقا و خانم محمودی هستند. هردو نفرشان از آثار عهد گذشته سینما می آیند. پرداخت آنها وام دار فیلم های بیشمار با نگاه عقب مانده است. بازیها و انرژی قاضیانی و فرخ نژاد هم نتوانسته به کمک کاراکترها بیاید تا با طراوت و جدید شوند.
حاشیه های فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو»:
با نمایش فیلم سینمایی «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» به کارگردانی روح اله حجازی در کاخ جشنواره(برج میلاد)، سی و دومین جشنواره فیلم فجر افتتاح خواهد شد.
فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» از نظر اسم و موضوع به فیلم قبلیسیدروح اله حجازی یعنی «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» شباهت دارد و حجازی در این مورد گفت: «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» به نوعی در ادامه «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» است، اما سعی کردم در ساختار متفاوت باشد و نگاه دیگری را دنبال کنم. سبک زندگی در این فیلم متفاوت است ولی تلاش شد ازحضور همان عوامل قبلی استفاده کنیم.
حمید فرخ نژاد با کارگردان فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» همکاری مجدد کرده است.
فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» جایزه ی نپتک استرلیا را دریافت کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#99
Posted: 9 Jul 2014 19:08
نقد و بررسی فیلم طبقه هساث ( طبقه حساس )
کارگردان : کمال تبریزی
فیلمنامه : پیمان قاسم خانی
تهیه کننده : جواد نورزبیگی
بازیگران : رضا عطاران، پانته آ بهرام، بهاره رهنما ، پیمان قاسم خانی، آزاده صمدی
خلاصه داستان :
داستان فیلم درباره مردی پارچه فروش و سنتی به نام کمالی ( رضا عطاران ) است که همسرش ( پانته آ بهرام) فوت می کند و او برای دفن همسرش سفارش یک قبر دو طبقه را میدهد تا اگر خودش هم روزی از دنیا رفت در داخل آن قرار داده شود. اما پس از مدتی متوجه می شود که اشتباهاً جسد فرد دیگری را بر روی قبر همسرش قرار داده اند و این سرآغاز اتفاقاتی است که..
کارگردان :
کمال تبریزی : یکی از شناخته شده ترین کارگردانان پس از انقلاب اسلامی که آثار مشهوری همچون « لیلی با من است » و « مارمولک» در کارنامه هنری اش دیده می شود که باعث میشود نامش در کنار بزرگان کارگردانی سینمای ایران قرار بگیرد.
درباره فیلم « طبقه حساس » :
« طبقه حساس » طبق گفته های نویسنده اش که پیمان قاسم خانی باشد، بیش از یک سال زمان برای نگارشش صرف شده است اما محصولی که از این زمان به دست آمده ارزش این مدت زمان را نداشته است. « طبقه » حساس با یک داستان ساده اما پرکشش آغاز می شود که می تواند بستر رخداد لحظات کمدی فراوانی باشد اما تماشاگر هرچقدر که صبر میکند کمتر چیزی نصیبش می شود.
کمال تبریزی طی سالهای اخیر بارها ثابت کرده که کارگردان باهوشی است. با نگاهی به فیلمهای کمدی تبریزی می توان به راحتی به این نتیجه رسید که وی هرگز در ساخت آثار کمدی تنها هدفش خنداندن مخاطب نبوده بلکه نقدهای اجتماعی هم در لایه های زیرین فیلمنامه اش دیده می شود که با هوشمندی می تواند آن را به مخاطب ارائه کند. اما این نقد اجتماعی علی رغم اینکه نشانه هایش در « طبقه حساس » قابل رویت است، اما به هیچوجه ظرافت پرداخت آثار گذشته تبریزی مانند « مارمولک » را ندارد و فیلم بیشتر به سمت کمدی مطلق قدم برداشته است.
اولین مشکلی که هنگام تماشای « طبقه حساس » می توان به آن پی برد این است که فیلم در همان 15 دقیقه ابتدایی تمام صحبت هایش را انجام می دهد و پس از آن دیگر هیچ ایده ای به جز شوخی های جنسی متعدد که نصف آنها میگرد و نصف دیگر خیر، ندارد. متاسفانه نگاه تبریزی به شخصیت اصلی داستانش یعنی کمالی که یک فرد مذهبی متعصب هست، نگاه پخته ای نیست و این شخصیت هم در دقایق مختلف فیلم بارها شخصیت عوض میکند.
تبریزی پس از گذشت 15 دقیقه ابتدایی فیلم، به نظر می رسد که بیشتر از آنکه به توانایی هایش برای روایت داستان متکی باشد و یا از نبوغش در پیشبرد فیلمنامه بهره ببرد، به توانایی های رضا عطاران اتکا کرده و نتیجه هم فیلمی شده که مانند اغلب آثاری که عطاران در آن بازی کرده، مبتنی بر توانایی این بازیگر در خلق کمدی است و کمتر میشود نبوغ معمول آثار تبریزی را در آن جستجو کرد.
رضا عطاران با شوخی های متعدد جنسی اش که همه آنها حول محور مسئله همسرش و آن مرد غریبه ای که روی قبرش دفن شده خلاصه میشود ، می تواند باعث گاهاً باعث خنده تماشاگران شود اما ازدیاد این شوخی ها به مرحله ای می رسد که دیگر توان بامزه بودن را از خودش سلب میکند.
فیلم سپس چند داستان فرعی را معرفی میکند که از جمله آنها اتفاقات مربوط به کمالی و همسر مرد فوت شده با بازی بهاره رهنما است که از پرداخت مناسبی برخوردار نیستند و در مجموع توجهی به آنها نشده است اما جالب اینجاست که تعداد این داستان های فرعی به حدی است که داستان اصلی را هم به حاشیه می راند و نتیجه اش این می شود که مخاطب نه داستان فرعی درست و حسابی می بیند و نه داستان اصلی!
لحظاتی که در آن همسر فوت شده کمالی به همراه همان فردی که در بالای قبرش دفن شده است ( با بازی پیمان قاسم خانی ) در مکانی ماورایی مشغول خوش گذرانی هستند، یکی از بدترین لحظات فیلم هست که البته با پرداخت مناسب این صحنه ها می شد که از آن لحظات نابی گرفت اما با عدم توجه کارگردان ، این سکانس ها هرز شده است.
تنها برگ برنده « طبقه حساس » بازی خوب رضا عطاران هست که در نقش یک فرد عصبی و سنتی، مثل همیشه طناز است و مخاطب هم دوستش دارد. با اینحال به نظر نمی رسید که بازی عطاران در این فیلم ارزش یک سیمرغ بلورین داشته باشد. دیگر بازیگران فیلم هم از جمله بهاره رهنما و پانته آ بهرام و پیمان قاسم خانی، بازی های معمولی از خودشان به نمایش گذاشته اند که با توجه به عدم پرداخت مناسب شخصیت هایشان در فیلم، منطقی به نظر می رسید.
پایان بندی فیلم و آن شب برفی هم در عدم ارتباط با بخش های قبل داستان، مسیری فلسفی را پیش می گیرد. تبریزی در « طبقه حساس » داستانش را بصورت کامل در کمدی خلاصه میکند، این وسط کمی هم به معنویت و داشتن رفتار درست مذهبی می پردازد و کمی هم نقد میکند و در انتها هم فضای داستان را فلسفی میکند!
نکاتی که شاید درباره « طبقه حساس » نمی دانید :
نام فیلم ابتدا «قبر دو طبقه» بود و بعد به «طبقه حساس» تغییر کرد.
قرار بود پرویز پرستویی نقش اصلی را بازی کند ولی به علت تاخیر شروع پروژه منتفی شد.
بهاره رهنما درباره این فیلم گفته بود : « با توجه به نوع نگاه فیلمنامه به رابطهی زناشویی و زندگی هنگام خواندن فیلمنامه گریهام گرفت. »
آزاده صمدی درارتباط با حضورش در « طبقه حساس » گفته بود: نام کمال تبریزی کافی است که آدم مطمئن باشد دارد کار درستی میکند. این فیلم یک طنز موقعیت است و پیش از این تجربه بازی در اینطور نقشی در کارنامهام نداشتم.
در آنونس فیلم « طبقه حساس » ۳ بازیگر را اینطور معرفی میکنند : « با حضور صداپیشگان محبوب انیمیشن کلاه قرمزی! »
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#100
Posted: 25 Aug 2014 21:26
نقد و بررسی فیلم امروز
کارگردان:رضا میرکریمی
نویسنده:شادمهر راستین، سیدرضا میرکریمی
بازیگران:پرویز پرستویی، سهیلا گلستانی، شبنم مقدمی، حسام محمودی، اشکان جنابی، آسیه ضیایی، آوا شریفی، مدیا ذاکری، روزبه حصاری، امیرکربلایی، مرتضی آقا حسینی، مهتاب کُرکوندی، امین میری، شهلا نَدری، شیرین فرخندهنژاد، سجاد تابش، مرجان قمری، مهناز میرزایی، نیوشا گودرزی، علیاصغر کُردبچه، عباس موسوی، گیتی قاسمی، مریم توکلی، امیر یوسفی، مُهنا میرزایی
خلاصه فیلم: یونس راننده تاکسی کهنهکار در پایان یک روزِ کاری به زن جوانی کمک میکند تا به بیمارستان برسد. غافل از اینکه در بیمارستان اتفاقات زیادی در انتظارِ اوست.
شاید تهران امروز
با نمایش فیلم "امروز" حالا سینمای رضا میرکریمی رسیده به ایده ای یک خط و ساده درباره راننده ی تاکسی که بطور اتفاقی زنی سوار بر تاکسی اش می شود و از او می خواهد به بیمارستان برساند. خب خاصیت سینمای او پرداختن به جزییات است که می تواند بسیار معنادار و تاثیر گذار به لحاظ محتوایی باشد. اما این بار اطلاعات اصلی درباره قهرمان فیلم خیلی دیر به مخاطب ارائه می شود. با این حال قصه ای سر راست که به دور از هر نوع غافلگیری و چرخش فیلمنامه ای روایت می شود.
زن دچار درد زایمان است و خراشی بر روی صورتش دارد که ظاهرا از کسی کتک خورده است. حالت مضطرب و مستاصل زن موجب شده راننده با او همراه شود و کمکش کند اما از جایی تصمیم می گیرد زن را رها کند که تماس شخصی او را منصرف می کند و حالا راننده فهمیده که زن مددجو است و کسی را ندارد.
این تصمیم راننده بر اساس احساسش صورت می گیرد، احساسی که بارها در طول فیلم بر آن تاکید می شود. داخل ماشینش گل می گذارد، گل های بیمارستان را آب می دهد، با بچه ی پرستار ارتباط می گیرد و موقع خواب پتو را روی او می کشد.
همین احساس او را وادار می کند تا هزینه عمل زن را فراهم کند. برای وام اقدام می کند که به نتیجه نمی رسد و حتی حاضر نمیشود سندی مبنی بر جانباز بودنش را ارائه دهد تا به پول برسد و نهایتا پسرش که تنها یکبار در فیلم دیده می شود مقداری پول به پدر می رساند.
احساس راننده نمی گذارد تا طاهره همسرش از این موضوع با خبر شود. اما این احساس و دل بزرگ راننده را کسی نمی فهمد. شاید چون کم حرف می زند از نظر دیگران عجیب و غریب به نظر می آید. دکتر سیگاری او را خطاب قرار می دهد که: خوب ازت حساب می بره(زن باردار)، وقتی به دخترکوچک پرستار می گوید: گاهی پام درد می کند، دختر در جوابش می گوید: عصبی هستین، روبروی تلویزیون می نشیند و پلیس بیمارستان آن را خاموش می کند، نگهبان بیمارستان ارشادش می کند و یا پرستار می گوید: خوب جایی زندگی می کنی اینجا بهشت مردهایی مثل توست! تا آنجا که صدای زن باردار در می آید که: اونو اونجوری نگاش نکنین خیلی مهربونه!
ظاهرا در این فیلم قرار است مرد حرف نزند و گوش کند اما آرام باشد. قهرمان "امروز" مردی است که دلش دریاست و به تلاطم درآوردنش ساده نیست. او با جمله قشنگ ها کاری ندارد و گویا همه در عملش دیده می شود. حتی به این فکر نمی کند که مادر و بچه اش را کجا می خواهد پیاده کند و با حسش زندگی می کند.
او مادر و حس مادری را می فهمد و نمی داند چرا مردها نگرانی مادر را نمی فهمند. حسرت همیشه اش برای آن است که آغوش مهربانانه ی مادرش را به دلیل خجالت از دوستان مدرسه اش رها کرده است. شاید اشک های بی وقفه او برای همین حسرت است، زمانی که آب قطعه قطعه از شیر بیرون می آید.
قهرمان فیلم دلش برای زنی سوخته است که بسیار مصائب از سر گذرانده است. دیگر تاب تحمل دست اندازهای زندگی را ندارد. خواب هایش تبدیل به اتفاقات تکراری زندگی اش شده و دیگر آشنایی برایش نمانده است و راننده تاکسی تنها کسی است که او را پناه می دهد.
می خواهد تنها باشد، ظاهرش را دائم در آینه بررسی می کند و چراغ های روشن آزارش می دهد. بر خلاف خیلی از زنان هم اتاقی اش در بیمارستان حیا می کند از افشاء حاملگی اش مقابل مرد نامحرم. حتی اتاق درد هم توان شنیدن دردهایش را ندارد. او می داند که بچه اش هم مانند خودش تنهاست و کسی منتظرش نیست.
فیلم روند آرامی دارد و شاید از همین روست که بیشتر تنه به تله فیلم می زند تا یک اثر سینمایی اما به هر روی جزییات بسیاری را در خود دارد.
شاید اگر جزییات را کنار هم قرار دهیم، نگرش فیلمساز به تهران و زندگی امروز مردمش نمایان می شود.
در تهران مردم درگیر ترافیک و شلوغی خیابان هایش هستند و اگر پارتی داشته باشی کارها راه می افتد، نظام سلامتش مریض است و گویا جان مردم اولویت ندارد، مسئولین وظیفه شان را ادا نمی کنند و این روزها دغدغه شان فهمیدن رقم دقیق دارایی های بلوکه شده توسط بانک های غربی است و احساس کودکان دست مالی شده و بی حوصله اند.
از این ها که بگذریم می توان گفت فیلمساز در حین روایت تقابل زنی باردار و راننده تاکسی مارا با جهان زیبای قهرمانش نزدیک می کند و از طرفی درگیر دنیایی از جزییات که هر کدام جلوه ای از واقعیات جهان اطرافمان را نشانه می رود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand