ارسالها: 24568
#101
Posted: 29 Sep 2014 23:05
نقد و بررسی فیلم آرایش غلیظ
کارگردان : حمید نعمت الله
بازیگران : حامد بهداد , طناز طباطبایی , حبیب رضایی , هومن برق نورد , علی عمرانی
جوایز:
برنده جایزه بهترین فیلم هیأت داوران از سی و دومین جشنواره فیلم فجر
خلاصه داستان: جوانی بار قاچاق ترقه و فشفشه های چهارشنبه سوری یكی از دوستانش را بالا می كشد و از طریق دختری كه دوستش دارد تلاش می كند آنها را بفروشد....
فیلم جفنگ با جفنگ فیلم ساختن متفاوت است
آخرین اثر از کمپانی برادران نعمت ا...، مقدم دوست متاسفانه فیلم بدی است. فیلمی بی هدف، گیج و نامفهوم. همین که یک زوج هنری شکل گرفته و خیلی خوب حرف هم را میفهمند و میتوانند با هم همکاری کنند نکته خوبی است ولی گویا در اینجا دیگر جواب نمیدهد. همکاری این دو با فیلم بسیار خوب بوتیک آغاز شد که توانست نظر منتقدان و تماشاچیان را برآورده کند. بعد از آن نوبت به بی پولی رسید که با آن نگاه ابزوردش به مقاله بیپولی و فقیرشدن یک شبهی فردی پولدار توانست در سطحی گسترده تماشاچیانش را راضی از سالن به بیرون رهنمون کند و در کنار درباره الی در جشنواره فیلم فجر سیمرغ تماشاگران را هم کسب کند. هنر مقدم دوست و نعمت ا... در متفاوت روایت کردن داستان های معمول بود. داستان فیلم بیپولی یا بوتیک و حتی سریال موفق وضعیت سفید داستانهایی تکراری هستند ولی هنر این دو در متفاوت بیان کردن این مفاهیم است. با ارجاع به سکانسی از فیلم بیپولی به این گفتار خود وجه تصویری میبخشم. در صحنه ای از فیلم میبینیم که ایرج(بهرام رادان) از کارهایی تعریف میکند که در آنها موفق نبوده است. تمیز کردن سیبزمینی، غریق نجاتی در استخر و مسافرکشی در خط شیر پاستوریزه. کات شدن تصاویر پشت سر هم و نشان دادن صحنه های تقریبا کمدی در دل روایت غمبار بیپول شدن ایرج، هنری است که از دستان نعمت ا... برمی آید. یا مثلا تیتراژ فیلم خوب و تحسین شدهی سربه مهر ساخته مقدم دوست و نوشتهی حمید نعمت ا... که با نشان دادن صفحه نمایش رایانه شخصی صبا(لیلا حاتمی) و کلماتی که در فضای مجازی جست و جو میکند به شخصیت و دغدغه های او نزدیک میشویم. اما داستان در آرایش غلیظ کاملا متفاوت است. تلاش نویسنده و کارگردان در ساختن تریلری پرهیجان و با انرژی کاملا مشهود است ولی در اجرا این امر به بدترین شکل ممکن شکل گرفته است.
داستان فیلم از آنجایی شروع میشود که قرار است باری از ترقه و فشفشه برای چهارشنبه سوری از بندر به سمت تهران بیاید ولی این بار که متعلق به هومن برق نورد است در گمرک میماند و دوست او حامد بهداد مامور میشود تا این بار را از بندر به تهران بیاورد. داستان یک خطی و ایده جذابی دارد. اما با یک اشتباه محاسباتی تبدیل به بدترین فیلم نعمت ا... میشود. حامد بهداد را هیچ وقت بازیگری خوب نمیدانستم ولی معتقدم اگر کارگردان او را کنترل کند میتواند بازی قابل قبولی ارائه کند. نمونه اش فیلم جرم مسعود کیمیایی است که با کنترل شدن توسط کیمیایی بهترین بازی عمرش را به نظر من ارائه داد ولی در نقطه مقابل اگر کارگردان او را رها کند فاجعهای رخ میدهد. نمونه بارزش همین فیلم است. شخصی عصبانی، معتاد و آماده درگیری. بهترین شخص برای این نقش قطعا حامد بهداد است که فیلم را از لبه پرتگاه با اطمینان کامل به ته دره ببرد.او در بین راه با گروهی آشنا میشود که شغل عجیبی دارند. مردی که از خود برق تولید میکند(با بازی خوب علی عمرانی) و با دیدن زنها برق بدنش بیشتر میشود برای سمیناری پزشکی به همراه این گروه به کیش میروند. قصد کارگردان و نویسنده تلاش برای شبیه کردن فضای فیلم به فیلم های فدریکو فلینی است. حتی در یک قسمت به سیرکی هم سر میزنند که سینمادوستان همه یاد فلینی بیفتند اما این کجا و آن کجا؟؟
اسم فیلم نکته مثبت فیلم است."غلیظ" بودن همه چیز در فیلم اصلی ترین نکته این فیلم و دلیل بد بودن این فیلم است. روابط، شخصیتها(که به جز مرد برقی بقیه از تیپ فراتر نمیروند)، لوکیشن ها و حتی دیالوگهای فیلم بر این امر صحه میگذارند. به شخصه فیلمهای زیادی را دیدم که همچین قصدی را داشتهاند و به بهترین شکل آن را اجرا کرده اند. نمونه نزدیکش "گرگ وال استریت" ساخته مارتین اسکورسیزی است. فیلمی که به ما میفهماند که لذت و دیوانگی با مرزی بسیار کوچک از هم جدا میشوند. و کارگردان و فیلمنامه نویس با هنری بی مثال این مفهوم را به بیننده القا میکنند. اما در این فیلم دیوانگی و گذشتن از مرز آن به دعواهای فیزیکی خشن(که واقعا این سطح خشونت در سینمای ایران بیسابقه است)، دیالوگهای توهین آمیز، موسیقی با ریتم تند، شدت استفاده از مواد مخدر و حتی آواز همایون شجریان و در اخر فیلم به "آرایش غلیظ" طناز طباطبایی محدود میشود. دریغ ازین که این چیزها شخصیت نمیآفرینند و کمبود فیلمنامه را جبران نمیکنند. فیلم تا نیمه میتواند تماشاگر خاص( و نه البته عام) را با خود همراه کند ولی از نیمه فیلم به بعد تماشاگر به شدت آزار میبیند. چون شخصیت درنیامده نمیتواند با او همذاتپنداری کند و سرنوشت به اصطلاح قهرمانان فیلم برایش اهمیتی ندارد. این فیلم میشود نتیجه مشکل چندسال اخیر سینمای ایران یعنی داشتن ایده و طرحی خوب و نپروراندن این ایده و تبدیل آن به یک فیلمنامه بد. حال کارگردان سعی میکند در اجرا این نقصان را به کمک شخصیت های خاص با رفتارهای خاصترشان رفع کند. دست به دامن حامد بهداد میشود که با خاص بودن(بخوانید خل بودن) مثلا به فیلم انرژی بدهد و نتیجهاش میشود بدترین نقشآفرینی حامد بهداد در چند سال گذشته.
به نظرم فیلم در بین عوام ابدا جایگاهی ندارد البته با توجه به بازیگران و عوامل حرفهایش گیشه خوبی دارد که در این وضعیت رکود سینما همه از آن استقبال میکنیم. شخصا دلیل استقبال از این فیلم در بین گروهی از منتقدان هم برایم جالب است و بیصبرانه منتظر نقدهایشان در زمان اکران و "اندر حکایات شبیه بودن دکوپاژهای این فیلم به آثار تارانتینو و فولر " مینشینیم. چه خوب است که برای مقایسه این فیلم دست به دامن نمونههای وطنی مثل تردید واروژ کریم مسیحی و یا در سطحی بالاتر اشکان،انگشتر متبرک و چند داستان دیگر شهرام مکری شویم و پای بزرگانی مثل تارانتینو، فولر و اسکورسیزی را به میان نکشیم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#102
Posted: 22 Oct 2014 19:27
نقد و بررسی فیلم شهر موش ها 2
کارگردان :
مرضیه برومند : متولد سال 1330 در تهران و فارغ التحصیل کارشناسی هنرهای نمایشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران می باشد. بیشتر فعالیت های مرضیه برومند در سینما و تلویزیون شامل ساخته هایش برای کودکان و نوجوان می باشد که از جمله معروف ترین آنها می توان به « شهر موش ها » و « خونه مادربزرگه » اشاره کرد. مرضیه برومند از معدود کارگردانان ایرانی است که در طی سالهای فعالیتش همواره به سینمای کودک و نوجوان توجه ویژه ای داشته است.
فیلمنامه : فرهاد توحیدی
تهیه کنندگان : علی سرتیپی ، منیژه حکمت
خلاصه داستان :
موش های فیلم « شهر موش ها 2 » در قسمت دوم همگی بزرگ شده اند و دارای فرزند و خانواده می باشند. معلم جدید مدرسه هم که جایگزین معلم فداکار قسمت قبل شده وظیفه آموزش دادن به بچه موش ها را دارد اما نگرانی از وجود " اسمشو نبر " کماکان در شهر موش ها وجود دارد. کُپُلک و مشکی و صورتی که به شدت کنجکاو کشف دنیای پیرامونشان هستند بطور اتفاقی بچه گربه ای را پیدا می کنند که داخل سبدی قرار داده شده و در رودخانه رها شده است. آنها تصمیم می گیرند از این " بچه اسمشو نبر " مراقبت کنند اما ..
درباره فیلم « شهر موش ها 2 » :
« شهر موش ها 2 » را باید بطور کامل متمایز از آنچه که در سالهای جنگ مشاهده کرده بودیم دسته بندی کرد. شاید پیش از تماشای فیلم باید این مسئله را ذکر کنم که « شهر موش ها 2 » شاید شخصیت ها و فضای آشنایی برای مخاطبین میانسال فیلم داشته باشد اما از لحاظ فرم و روایت، اثری مستقل است.
اولین نکته ای که در « شهر موش ها 2 » جلب توجه می کند، بزرگ شدن موش های مدرسه است که حالا ازدواج کرده اند و فرزندانی هم دارند. البته این گذشت زمان سبب نشده تا این شخصیت ها تکه کلامها و بامزگی خود را از دست داده باشند و خوشبختانه تماشاگرانی که قسمت اول این فیلم را بخاطر می آورند، به راحتی می توانند از شخصیت های قدیمی این مجموعه و شوخی های بامزه شان لذت ببرند.
شهری که موش ها در آن قرار دارند نیز در قسمت دوم دستخوش تغییرات بسیاری شده است. اگرچه شهر آرمانی که موش ها در قسمت اول به آن رسیده اند هرگز بسط داده نشد اما در قسمت دوم این شهر بطور کامل به مخاطب معرفی می شود و ما قادر هستیم تا زندگی روزمره موش ها را در آن ببینیم. جامعه ای که مرضیه برومند در « شهر موش ها 2 » ترسیم کرده ، جامعه ای آرمانی است که البته از لحاظ جزییات چندان ارتباطی به ما به ازای بیرونی و در واقع نمونه ایرانی اش ندارد. در مدرسه این جامعه موزیکال، موسیقی تدریس می شود، خانمی در رستوران پیانو نواخته و آواز می خواند و بسیاری از اتفاقات دیگر که مطمئنا بسیار کمک خواهد کرد که این اثر چنانچه به بازار بین المللی راه پیدا کرد بتواند به راحتی با مخاطبین خارجی اش ارتباط برقرار
طراحی صحنه و شخصیت ها یکی از ویژگی های مثبت « شهر موش ها 2 » می باشد که به نظر می رسد پس از گذشت نزدیک به 30 سال از ساخت قسمت اول، به پختگی کامل رسیده باشد. خوشبختانه مرضیه برومند در ساخت فیلم از بروزترین متد فیلمبرداری روز دنیا استفاده کرده و دیگر شاهد نماهای ثابت با انبوهی از شخصیت ها در یکجا نیستیم. مسلما طراحی این دکور عظیم و رنگ بندی های شاد آن ارزش بارها دیدن اثر را دارد.
همچنین باید به موسیقی و آوازهای فیلم نیز اشاره کرد که کماکان با کیفیت هستند و می توانند برای بچه های این دوران که با انواع و اقسام آثار کودکانه موزیکال خارجی مواجه هستند جذابیت داشته باشد. موسیقی های جذاب فیلم « شهر موش ها 2 » را جناب بهرام دهقانیار ساخته است.
اما « شهر موش ها 2 » دارای ضعف هایی هم هست که دقیقا در جایی قرار دارد که کمتر کسی انتظارش را داشت یعنی فیلمنامه و کارگردانی. متاسفانه فیلمنامه « شهر موش ها 2 » چیزی بیشتر از چند موسیقی زیبا و دوست داشتنی و یکی دو شوخی کلاسیک که به لطف پرداخت مناسب شخصیت های « شهر موش ها » در 30 سال پیش صورت گرفته است، نیست. داستان فیلم هیچ ویژگی بروزی برای ارتباط برقرار کردن با مخاطبش ندارد و شخصیت های جدید داستان نظیر مشکی و صورتی و کُپُلک هم قادر نیستند تا داستان خسته کننده فیلم را برای تماشاگر فیلم جذاب تر کنند. شاید در این میان تنها شخصیت جدید " کورولموش " باشد که حضور کوتاه مدتش در داستان موثر است به همه اینها باید نسخه جدید " اسمشو نبر " هم اضافه کرد که بطور کامل در تضاد با نمونه کلاسیکش قرار دارد و دقایقی که در تصویر حضور دارد براحتی مخاطبش را ناامید می کند. تعداد " اسمشو نبر" در نسخه جدید به 3 افزایش پیدا کرده و اینبار آواز می خواند و صحبت هم می کند. در کنار این تغییرات ملایمی که مرضیه برومند در " اسمشو نبر " وارد کرده و به نظر نمی رسد که چندان آزاردهنده باشد، یکی دو اتفاق عجیب و غریب هم درباره این شخصیت در جریان داستان رخ می دهد که جای تعجب فراوان دارد. اینکه " اسمشو نبرها " در جریان فیلم مشروب خورده و مست می شوند و همچنین در دقایقی از فیلم به کشیدن قلیان مبادرت می ورزند، اتفاقی هست که حتی در دنیا نیز کمتر مشاهده می شود که در فیلمی عروسکی یا متعلق به دنیای کودکان وجود داشته باشد چه برسد به کشور خودمان! نکته جالب اینکه در دقایقی از فیلم " اسمشو نبرها " پس از خوردن مشروبات الکلی تلو تلو خورده و حسابی مست بودنشان را به رخ تماشاگر می کشند که به نظر نمی رسد تماشای این صحنه ها برای کودکان اتفاق خوشایندی باشد.
به همه اینها باید مبارزه نهایی موش ها با " اسمشو نبرها " را هم اضافه کرد که این یکی در مقایسه با نمونه کلاسیک یک پسرفت قابل توجه محسوب می شود. شاید مرضیه برومند با طراحی این مبارزه نهایی سعی کرده تا مخاطبین نسل جدید سینما را راضی نگه دارد و این موضوع قابل تحسین است اما این فرم اجرای ایده هاست که باعث می شود اثر قابل تحسین باشد یا خیر و درباره « شهر موش ها 2 » مشخصاً این ایده ها به شکست انجامیده است.
مرضیه برومند در مبارزه نهایی مغلطه ای از آثار اکشن روز هالیوود را بکار گرفته که اشاره آشکار به فیلم « ماتریکس » و صحنه معروف خمیدگی کیانو ریوز یکی از آنهاست. به درستی مشخص نیست که چه عاملی باعث شده تا مرضیه برومند که بهتر از هرکس دیگری می داند " اسمشو نبر " حداقل در اسم یک گربه هست، در مبارزه پایانی به یک انسان با رفتارهای کاملا انسانی تبدیل شده و سوار بر ماشین(!) به این سو و آن سو برود. مبارزه نهایی « شهر موش ها 2 » از جهت جلوه های ویژه قابل تحسین است ( به نظر می رسد که تکنولوژی استفاده از طناب و حذف پس زمینه بالاخره توانسته به سینمای ایران هم راه پیدا کند، هرچند که « شهر موش ها 2 » بطور کامل از آن استفاده نکرده است ) ، اما از لحاظ فرم اجرا مسلما بسیاری از مخاطبین قدیمی فیلم را ناامید خواهد کرد چراکه ابداً ارجینال نیست و کمتر نشانی از خلاقیت های قسمت اول در آن مشاهده می شود.
در نهایت این سوال پیش می آید که آیا « شهر موش ها 2 » اثری است که باید آن را دید یا خیر؟ پاسخ من قطعا بله است. « شهر موش ها 2 » علی رغم تمام ضعف هایی که دارد ، اثری شاد و مفرح برای کودکان و حتی بزرگسالان محسوب می شود که می تواند در میان اکران انبوهی از فیلمهای سیاه داخلی که تعدادشان هر روز افزایش پیدا می کند، اتفاق ویژه ای باشد. « شهر موش ها 2 » اثر موزیکال و شاد است که کمکتان می کند احساس خوبی داشته باشید و برای مدتی از مشکلات زندگی مبرا باشد.
« شهر موش ها » به فاصله زیاد، یکی از دیدنی ترین آثار سینمای ایران در سال جاری است که از لحاظ تکنیکی در جایگاه قابل توجهی قرار دارد و شوخی های فیلم هم اغلب گرفته است. تنها نکته ای که رعایتش برای مخاطب به جهت لذت بردن از فیلم اجباری می باشد این است که ابدا فیلم را با نسخه قبلی اش مقایسه نکنید!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 1131
#103
Posted: 15 Jan 2015 20:02
ملبورن
زن و مرد جوانی قصد سفر به ملبورن استرالیا را دارند که پرستار کودکِ همسایه برای چند ساعتی بچه را به آن ها می سپارد. همه چیز در آرامش پیش می رود تا کودک بیدار نشود، اما آن ها به طور اتفاقی متوجه مرگ کودک می شوند. این زوج درصدد حل مشکل و پس از آن یافتن مقصرند؛ ابتدا تصور می کنند که این اتفاق قبلا رخ داده است که این فرضیه با بازگشت پرستار و پیگیری وضعیت کودک از بین می رود. امیر در عکس هایی که در حین جمع کردن وسایل سفر گرفته اند، متوجه می شود که نوزاد هنگام ورود به خانه ی آن ها زنده بوده است. در انتها این زوج که آینده ی خود را در خطر می بینند، تصمیم به سپردن نوزاد به پیرزن همسایه می گیرند تا خود بتوانند از این مهلکه فرار کنند.
کارگردان: نیما جاویدی
تهیه کننده: جواد نوروز بیگی
نویسنده: نیما جاویدی
بازیگران:
پیمان معادی
نگار جواهریان
الهام کردا
ویدا جوان
مانی حقیقی
فیلم بردار: هومن به منش
تدوین: سپیده عبدالوهاب
نقد ساختاری
"ملبورن" اولین ساخته ی حرفه ای نیما جاویدی محسوب می شود. او توانسته برای ساخت این اثر، عواملی حرفه ای و خوش سابقه را در کنار خود جمع کند؛ سپیده عبدالوهاب در تدوین و هومن به منش در تصویربرداری، شاخص ترین اعضای این گروه هستند.با توجه به این نکته که به غیر از سکانس افتتاحیه و سکانس پایانی، تمامی صحنه های فیلم در یک لوکیشن محدود آپارتمانی ضبط شده است، انتخاب های جاویدی بهترین گزینه های ممکن بوده اند. می توان به منش را متخصصِ فیلمبرداری صحنه هایی دانست که جذابیت بصری فراوانی در آن ها وجود ندارد و لوکیشن ها تکراریند. او در "ملبورن" هم به خوبی فیلم "امروز"، از عهده ی کار خود برآمده است و توانسته با استفاده از تونالیته ی رنگ آبی-سبزبه ایجاد فضای سرد، بی روح و پر استرس اثر، کمک شایانی نماید.سپیده عبدالوهاب -که پرکارترین تدوینگر سال گذشته در جشنواره فیلم فجر بوده است- توانسته با تدوین ریزبافت خودبه جذابیت اثر بیفزاید؛ هر چند این امر به طور کامل، کند بودن ریتم اثر را جبران نکرده است. خانم عبدالوهاب به فرمولی ثابت برای تدوین این گونه آثار-مانند فیلم "قصه ها"- رسیده است؛ او در "زندگی مشترک آقای محمودی و بانو" نیز تجربه ی موفق دیگری از تدوین در لوکیشن های محدود را تجربه کرده است.نیما جاویدی چون نویسندگی و کارگردانی اثر را همزمان به عهدهداشته است، در چینش اتفاقات به شکلی تریلر گونه خوب عمل کرده است؛ به عنوان شاهد مثال این مطلب می توان از صحنه ی شکستن شیشه اتاق و توجه امیر به نوزاد نام برد که بیننده را کاملا همان طور که کارگردان می خواهد، غافلگیر می کند؛ اما بسامد بیش از حد اتفاقات تکراری، این تکنیک را از مسیر درست خود خارج کرده و از اثرگذاری آن کاسته است. بازی گرفتن جاویدی هم قابل قبول است؛ هر چند بازیگران، شاهکاری از خود به یادگار نگذاشته اند، اما کارایی لازم را برای نشاندن بیننده پای اثر را دارند.با وجود نقاط قوت "ملبورن"، این اثر از نظر نگارنده نتوانسته به توفیق چندانی دست یابد که این مسئله ناشی از دو عامل اصلی است؛ اول این که آثاری با مضمون مهاجرت و نمایش اتفاقات نمادین برای یافتن بهانه ای برای خروج از کشور، پس از"جدایی نادر از سیمین" آن قدر ساخته شده است که نخ نما شدن بهترین واژه برای اطلاق به آن هاست. هر فیلم می بایست یا مضمون آفرینی کند و یا حداقل از زاویه ای جدیدبه موضوعِ پرداخت شده توسط دیگران، بپردازد که "ملبورن"در هیچ کدام قدرت لازم را ندارد. عامل دومی که باعث ضعف فیلم شده، منطق روایت فیلم است. نویسنده اتفاقات جزئی رابا وسواس در کنار هم چیده است، اما درباره ی اتفاقات مبنایی داستان که سازنده ی اصلی درام است، سرسری عمل کرده استو با نگاهی گذرا از کنار آن گذشته است. به تعبیر دیگر نویسنده درباره ی پیش برد داستان، بیش از اندازه روی اتفاقات حساب باز کرده است؛ چنان که دو بخش روایت فیلم مانند پیبردن امیر به زنده بودن نوزاد در زمان حضورش در خانه ی آن ها از روی عکس ها و یا سپردن کودک به خانم کریمی در پایان داستان، مشمول این نکته اند. اگر جمع بندی داستان به همین سادگی امکان پذیر بود پس چرا امیر و سارا حالا که می دانندکودک به خاطر بی موالاتی آن ها به این وضع دچار شده است،اقدام به انجام چنین کاری می کنند؟؟؟ نبود پاسخ منطقی، برای سوال مذکور بیننده را ناراضی روانه منزل می نماید.
نقد محتوایی
"ملبورن" هم مانند آثار مشابه خود، سعی در نمایش فضایی غیرقابل تحمل از داخل کشور را دارد و قصد دارد با چینش اتفاقات در کنار یکدیگر بیننده را به این نتیجه برساند که بهتر است هر چه زودتر خود را برای مهاجرت به جایی بهتر برای زندگی آماده نماید. در تمام طول فیلم شخصیتی قابل اتکا که بیننده بتواند به او اعتماد کند، وجود ندارد. خود امیر و سارا هم پس از فهمیدن مرگ نوزاد، یکدیگر را در معرض اتهام قرار می دهند. گویا در این کشور غیر از خانم کریمی -همسایه سارا و امیر که پیرزنی از کار افتاده است و به تعبیری توان آسیب زدن به دیگران را ندارد- نمی توان به فرد دیگری اعتماد نمود. در مجموع " ملبورن " را باید فیلم قهرمان های نسبیت گرای مدرن یا همان ضد قهرمان های بی رحم قدیم دانست.
نویسنده:
محمدحسین قلی پور
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#104
Posted: 15 Jan 2015 20:20
پرویز
کارگردان: مجید برزگر
تهیه کننده: سعید آزمند
نویسنده: حامد رجبی، بردیا ماندگاری، مجید برزگر
بازیگران:
لوون هفتوان
محمود بهروزیان
حمیرا نونهالی
ابوذر غفاری
...
مجید برزگر این پروسه تحول درونی پرویز را در دل روایتی آرام و ملایم از زندگی روزمره نشان می دهد که به کمک سبک بصری موجز و معنادارش تنش های محبوس و بحران های انباشته در آن را از لایه های زیرین روزمرگی بیرون می کشاند. از این رو فیلم از مجموعه ای از نماهای تکراری و مشابه در قالب برداشتهایی طولانی و ساکن تشکیل شده که نوع زاویه و اندازه دوربین در آن ثابت است اما با کوچکترین تغییر در میزانسن معنای متفاوتی را عیان می کند.وقتی پوستر تبلیغاتی فیلم"پرویز" را می بینیم، با تکه های همسان و ثابتی از زندگی روزمره مردی با هیکلی چاق مواجه می شویم که در یک خانه خالی، پشت یک میزدونفره به تنهایی نشسته است و با راکت پینگ پنگی بازی می کند. در تک تک این نماها وضعیت پرویز با تغییر کوچکی تکرار می شود و او را مردی می نمایاند که به دلیل وضعیت خاص جسمانی اش و سنگینی بیش از حدش تمایلی به تکان خوردن و حرکت ندارد و ترجیح می دهد همواره در همان موقعیتی که هست، باقی بماند.
همین رویکرد شخصیت است که منجر به روایتی کند و ساکن از زندگی ملال آور و کسالت بار مردی می شود که مدام به خاطر انفعال و بی عرضگی اش مورد تحقیر قرار می گیرد و با وجود هیکل بزرگش آنقدر آرام و بی آزار است که اصلا به چشم نمی آید و همیشه به حاشیه رانده می شود. صدای هن و هن نفس پرویز که به بخشی از افکت دائمی فیلم تبدیل می شود، او را به عنوان کسی نشان می دهد که انگار مدام در حال تحمل فشار یک بار سنگین است که در طول زمان به آن به عنوان یکی از همان اتفاقات عادی روزانه اش عادت کرده است.ماجرا از جایی شروع می شود که یک اتفاق ساده ریتم عادی و تکراری زندگی روزمره اش را به هم می زند و او را مجبور می کند تا از جای ثابت همیشگی اش بلند شود و موقعیتی را که سالها به آن عادت کرده، ترک کند و در وضعیت جدیدی که آن رانمی شناسد، قرار بگیرد و همین ترس از تغییر پس از پنجاه سال کارهای تکراری که به آیینی روزانه تبدیل شده اند، او را به آدم دیگری تبدیل می کند که دست به عصیانی هولناک و ویرانگر می زند.انگار تازه بعد از اینکه از خانه پدری و محل زندگی همیشگی اش بیرون انداخته می شود و اطرافیانش به طرز بی رحمانه ای او را از جمع خود می رانند و مثل یک غریبه با او برخورد می کنند، متوجه وضعیت غیرعادی خودش می شود و احساس می کند که در تمام این سالها مورد سوء استفاده و استثمار دیگران قرار گرفته است و تصمیم می گیرد از آدمی مهربان و دوست داشتنی به موجودی خشن و خطرناک تبدیل شود و دست به آزار و عذاب دیگران بزند تا انتقام نادیده انگاشتن خود را از دنیای پیرامونش بگیرد.
این میل پرویز به حفظ وضعیت پایدار خود را حتی می توان در چهره سنگی و خشک لوون هفتوان نیز دید که به طرز تحسین برانگیزی نقش پرویز را بازی می کند و در کل فیلم چنان حالات چهره اش را ثابت و بدون تغییر نگاه می دارد که انگار از بس مورد بی تفاوتی قرار گرفته، دیگر نمی تواند نسبت به هیچ چیزی احساسی را نشان دهد و همین خنثی و بی حالت بودن چهره اش خشونتی را که به آن دست می زند، ترسناک تر می کند.مخصوصا که با آن هیکل درشت و چاقش و راکت پینگ پنگی که مدام در دست دارد، به کودکی می ماند که همه کارهای شرورانه اش نوعی لجبازی و سرکشی بچگانه برای جلب توجه دیگرانی به نظر می رسد که به او بی اعتنایی کرده اندو دست از دوست داشتن وی برداشته اند و به همین دلیل است که در تمام لحظاتی که پرویز دست به خشونت می زند، احساس می کنیم اگر جامعه بی رحم اطرافش کمی با او مهربان تر بود، او هنوز در حال بازی با کودکانی بود که انگار به دنیایآنها تعلق بیشتری دارد تا جهان خشن بزرگسالان.مجید برزگر این پروسه تحول درونی پرویز را در دل روایتی آرام و ملایم از زندگی روزمره نشان می دهد که به کمک سبک بصری موجز و معنادارش تنش های محبوس و بحران های انباشته در آن را از لایه های زیرین روزمرگی بیرون می کشاند. ازاین رو فیلم از مجموعه ای از نماهای تکراری و مشابه در قالب برداشتهایی طولانی و ساکن تشکیل شده که نوع زاویه و اندازه دوربین در آن ثابت است اما با کوچکترین تغییر در میزانسن معنای متفاوتی را عیان می کند. همان چیزی که عصاره آن را می توان در پوستر تبلیغاتی فیلم که به آن اشاره شد،دید. آشکارترین و مهم ترین نمونه اش همان نمای ثابت و از روبرو از میز غذاخوری در خانه پدر است که بارها می بینیم پرویز همیشه در صندلی سمت راست و پدرش در مقابلش می نشیند. پس در صحنه اوج فیلم وقتی پرویز برای اولین بار از قاعده آشنا و ثابت این نما پیروی نمی کند و روی صندلی پدرش می نشیند، این جابجایی میان پدر و پسر تغییر موقعیت پرویز از جایگاه یک فرد فرودست و مطیع به یک فرد برتر و قدرتمند را نشان می دهد.با چنین رویکردی روند استحاله هولناک پرویز به عنوان بخشی عادی از زندگی روزانه نشان داده می شود و همین موضوع ، خشونت و تلخی و هراس آن را تکان دهنده تر و موثرتر می کند و به آن عمق بیشتری می بخشد. زیرا می بینیم که چطور حس فروخورده تنهایی و نادیده گرفته شدن در وجود آدمی می تواند به طرز وحشتناکی از دل ملالت و رخوت و روزمرگی فوران کند و به ویرانی و فروپاشی فرد و جامعه پیرامونش منجر شود و عواقب هراس انگیزی به دنبال داشته باشد.تماشای فیلم "پرویز" برای کسانی که به دنبال آثاری خاص و متفاوت هستند که قلب و ذهن آنها را برای مدتها درگیر خود کند، تجربه ای دیدنی و لذت بخش است که حیف است شانس دیدن آن از دست برود.
نویسنده:
نزهت بادی
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#105
Posted: 15 Jan 2015 20:40
شیار 143
نویسنده و کارگردان: نرگس آبیار
تهیه کننده: ابوذر پورمحمدی و محمدحسین قاسمی
بازیگران:
مریلا زارعی
مهران احمدی
جواد عزتی
گلاره عباسی
یداله شادمانی
...
خلاصه فیلم:
تنها پسر مشتی الفت که به تنهایی او را بزرگ کرده است به جبهه می رود و هیچ خبری از او نمی شود. معلوم نیست اسیر شده یا شهید. چند دهه از آن زمان می گذرد و او همچنان در انتظاربه سر می برد تا اینکه استخوان های پسرش را برایش می آورند.
نقد ساختاری
فیلم داستانی ساده و یک خطی دارد که شاید به خودی خود جذابیت چندانی نداشته باشد و صرفا یک تیتر خبری باشد ولی آنچه که این تیتر یک خطی را تبدیل به فیلمی استخوان دار و تاثیرگذار کرده است ، فضاسازی و شخصیت پردازی دقیق فیلم است. شخصیت اصلی فیلم که مادر است با بازی بسیار عالی مریلا زارعی که اگر بازی وی نبود قطعا فیلم به چنین سطحی نمی رسید، از کودکی پسرش تا آن هگام که استخوان های وی را برایش می آورند گام به گام مخاطب را با خود همراه می سازد. هم ذات پنداری شدیدی بین مادر و مخاطب شکل می گیرد که همراه با این کاراکتر پیر می شود.استفاده از سکانس های مربوط به مصاحبه با مستند ساز دو کارکرد مناسب در فیلم دارد. هم به اطلاعات دادن سریع به مخاطب کمک می کند-که لازم نیست ببیند یا نشان دادنش وقت می گیرد که بدین ترتیب از خط داستانی فیلم که ماجرای مادر است دور نشود- و هم بین مقاطع سنی مادر و نیز اتفاقاتی که می افتد، تقطیع در فضا ایجاد کند.قرار دادن شخصیت تلفن چی روستا در فیلم که فضای سنگین فیلم را تلطیف کند و حتی مخاطب را به خنده بیاندازد، از تمهیدات خوبی است که در فیلمنامه وجود دارد و می تواند برای مخاطب راه نفسی باشد.آنچه که در فیلمنامه به خوبی رعایت شده است، ضرب آهنگ مناسب فیلم است که تدریجا سختی انتظار را به مخاطب انتقال می دهد.کارگردانی فیلم آن چنان چشم گیر نیست ولی در راستای فیلم نامه به خوبی رسالت خود را ایفا می کند و به نظر می رسد نیازی به دکوپاژهای عجیب و غریب احساس نمی شده است زیراکه داستان، روایت و فضاسازی بازیگران اصلی این فیلم هستند و قرار نیست دکوپاژ یا میزانسن ها خود به تنهایی خودنمایی کنند.ماجرای امداد غیبی برای پیدا کردن جسد پسر جا داشت سینمایی تر بیان شود و به نظر می رسد خوابی که سرباز می بیند به فضای فیلم لطمه زده است. یا خواب حذف می شد و یا بیشتر پرداخته می شد تا از ناگهانی بودن آن که از جنس فیلم هم نیست اجتناب شود.سکانس پایانی فیلم و فلاش بک های مادر و نوزادی فرزندش هنگام مواجهه وی و به آغوش کشیدن استخوان های فرزندش لبه تیغی است که نرگس آبیار به خوبی از پس آن برآمده و یکی از تاثیرگذارترین سکانس های تاریخ سینما از آب درآمده است.نقد محتوایی فیلم در رویه خود بیشتر به مصائب یک مادر در دوری از پسر دردانه اش و سختی هایی که در این راه است می پردازد و حس مادرانه و ایثار وی را به نمایش می گذارد ولی آنچه در فیلم از همه مهمتر است، انتظار است. فیلم در اصل درباره انتظار است. انتظاری که در مراحل اولیه فقط بر پایه احساسات و غرایز مادرانه شکل می گیرد ولی هر چه به پیش می رود، رنگ و بوی عارفانه پیدا کرده و به نوعی انتظار ،نقش سلوک پیدا می کند.دیگر مسئله رسیدن مادر به فرزند نیست گویی اینکه هنوز به او اشتیاق دارد بلکه خود انتظار انسان ساز می شود. مادر اول فیلم با مادری که در انتهای فیلم است بسیار فرق می کند. او بزرگتر شده است نه از لحاظ جسمی بلکه روح اوست که دیگر زمینی نیست. این را به خوبی می توان در فیلم دید. مادر که انسان با خدا و مومنی است در گذر زمان برای پیدا شدن فرزندش حتی از گفتن یک غیبت هم می ترسید که نکند عقوبتش دامن فرزندش را بگیرد ولی در ادامه همین نوع سلوک گویا او را به باطن حقیقی ایمان می رساند. آن هنگام که رادیو را از کمر خود باز می کند و آخرین تعلق زمینی که همان فرزندش است را به کنار می گذارد، به حقیقت ایمان دست می یابد و آنگاه است که خدای عز و جل فرزندش را به او هدیه می دهد.ابراهیم وار در راه خدا از اسماعیلش می گذرد و در عین اینکه عاشق فرزندش است او را برای خدا قربانی می کند آنگاه فضل الهی شامل حالش می شود و آنچه را که از آن گذشته است به او می بخشد.سورن کیر کی گارد، فیلسوف دانمارکی و اگزیستانسیالیست در کتاب ترس و لرز خود همین نوع ایمان و عرفان را بررسی می کند که البته در فیلم اشاره ای به این نشده است که برداشتی از این کتاب شده باشد و یا از آن نوع نگاه استفاده شده باشد ولی از لحاظ محتوایی بسیار منطبق است.
نویسنده:
ترما مداحی
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#106
Posted: 15 Jan 2015 22:47
زندگی جای دیگری است
کارگردان: منوچهر هادی
نویسندگان:
منوچهر هادی
بابک کایدان
پدرام کریمی
بازیگران:
حامد بهداد
نیکی کریمی
یکتا ناصر
پارسا پیروزفر
خسرو امیر صادقی
رضا بهبودی
...
خلاصه فیلم:
یک دکتر اورژانس که از همسرش جدا شده و با دختر و پسر و پرستار دخترش زندگی می کند، خبر دار می شود که سرطان دارد و حال به مرگ نگاه نویی در او شکل می گیرد.
فیلم حول محور شخصیت دکتر که نقش آن را حامد بهداد ایفا می کند، جلو می رود اما به زن سابق او و زندگی او و همسرش هم مربوط است. اولین نکته ای که در روند تماشای فیلم مدام در ذهن بیننده مرور می شود، ایفای نقش اول توسط حامد بهداد است. یکی از شخصیت های جذابی که بهداد به آن هویت بخشیده است. تجسم شخصیتی که در فیلم نامه ی زندگی جای دیگریست می توانست در ذهن شکل بگیرد، بهتر از نقش آفرینی بهداد مسلما" نمی توانست باشد. از طرفی هم تنها بازی درخشان فیلم بهداد نیست و یکتا ناصر که نقش پرستار کودکان دکتر را ایفا می کند، به خوبی از پس نقشش برآمده است.
داستان فیلم بسیار جذاب، همراه با تعلیقی شدید که سراسر فیلم را فراگرفته است پیش می رود. نقاط عطف روایت بیشتر از یک بار است که داستان پردازی به روش مدرن و غیر کلاسیک را نمایش می دهد. حتی در شیوه ی پردازش سوژه هم، از مدل سه پرده ای استفاده نشده است. نویسنده در همان آغاز، گفتگوی شخص اول با دکتر را درباره ی سرطانش به نمایش می گذارد و داستان با گره آغاز می شود. هر چند که این دغدغه سربسته می ماند و به سرعت فاش نمی شود اما روش مرسوم فیلم نامه نویسی را هم دنبال نکرده است.
مسئله ی چشم گیر و قابل بحث دیگری که در فیلم نامه ی کار به نظر می رسد، دگرگونی شخصیت دکتر اورژانس- همان حامد بهداد- است که در ابتدا مرگ را فرایندی طبیعی و عادی و کم اهمیت می پندارد تا اینکه خود با آن روبرو می شود. برای شهادت این دگرگونی هم دو سکانس بیمارستان قابل بازبینی است. قبل از خبردار شدن از سرطان، دکتر بالای سر دختر جوانی می رود که خودکشی کرده است و کمترین تلاشی برای احیای او انجام نمی دهد. اما در بخش دوم وقتی پسر جوانی به اسم حاتم به اورژانس می رسد، در میان تعجب همکاران و انترن جوانی که همیشه کنار دکتر است، تلاش شدیدی برای احیای این جوان صورت می گیرد. همین طور برخورد دکتر با فرزندان و پرستار آن ها هم شاهد خوبی برای این دگرگونی رفتاری و درونی دکتر است.
آخرین شگردی که نویسندگان برای جذاب تر کردن فیلم از آن بهره برده اند، پایان بسیار جالب و خلاقانه ایست که از یک نوشته روی چوب های زیر تخت خواب زندان حاصل می شود. استفاده از نام فیلم درباره ی مسئله ای که دکتر با آن درگیر است و با دیدن این جمله ی کوتاه اما لبخند بر لبانش نقش می بندد.
کارگردانی فیلم هم به اندازه ی بازی بازیگران و فیلمنامه، مستحکم و استخوان دار است. نسبت فواصل میان دوربین و بازیگران و سایر میزانسن، بسیار مناسب است. استفاده از اسلو موشن در صحنه ی بعد از خبر دار شدن از بیماری و تلاش در استفاده نکردن از لرزش دوربین در سکانس های نبض دار هم از نقاط قوت کارگردانیست.
به هر روی فیلم بسیار خلاقانه و جذاب پیش می رود و در آخر با طعم شیرین درک لذت واقعی از مرگ به پایان می رسد. فیلم سعی در ارائه ی نگاه جدیدی نسبت به مسئله ی دردناکی مثل مرگ دارد که حقیقتا" در نمایش آن بسیار موفق است. اینکه زندگی اصیل و واقعی جای دیگریست و این زندگی ارزش کینه توزی و انتقام جویی ندارد.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#107
Posted: 16 Jan 2015 02:39
»چند متر مکعب عشق«
ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ، ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻥ: ﺟﻤﺸﯿﺪ ﻣﺤﻤﻮﺩﯼ
ﺗﻬﯿﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ: ﻧﻮﯾﺪ ﻣﺤﻤﻮﺩﯼ
ﻣﺪﯾﺮ ﻓﯿﻠﻤﺒﺮﺩﺍﺭﯼ: ﻣﺮﺗﻀﯽ ﻏﻔﻮﺭﯼ
ﺗﺪﻭﯾﻦ: ﺳﭙﯿﺪﻩ ﻋﺒﺪﺍﻟﻮﻫﺎﺏ
ﺑﺎﺯﯾﮕﺮﺍﻥ:
ﺳﺎﻋﺪ ﺳﻬﯿﻠﯽ
ﺣﺴﯿﺒﺎ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻤﯽ
ﻧﺎﺩﺭ ﻓﻼﺡ
ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ
ﻣﺴﻌﻮﺩ ﻣﯿﺮ ﻃﺎﻫﺮﯼ
ﺍﻓﺸﯿﻦ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥﭘﻮﺭ
...
جوایز داخلی:
سیمرغ بلورین در دو بخش:
بهترین کارگردانی اول
بهترین فیلم اول
همین طور فیلم نماینده ی افغانستان در جشن اسکار هست.
اگرچه بیانگر بخشی از مشکلات جامعه مهاجر در ایران است، اما اگر این جامعه مهاجر را تابعی از جمعیت ایران بدانیم، می توان عاشق آن ها شد و حداقل آن ها را دوست داشت، می توان با گریزهایشان از دست پلیس ترسید، می توان برای عشقشان گریه کرد و با نوای افغانستانی شان شاد شد.برای این که فیلم »چند متر مکعب عشق« را بشود بهتر فهمید، دو راه وجود دارد؛ اول این که افغانستانی باشید، دوم این که دوستان مهاجر داشته باشید. تجربه هم زیستی با افغان ها شاید برای همه ی ایرانی ها ملموس نباشد اما برای مشهدی ها بدون شک این پیش فرض تغییر می کند و آن ها دیگر جزوی از این شهر محسوب می شوند حالا می خواهد در لباس یک دانش آموز باشد یا یک کارگر یا حتی یک شاعر فرهیخته. اما اگر بخواهم حکم کلی اول را کمی تعدیل کنم، پرداختن به مضمون های گسترده ای همانند »عشق« و »مهاجرت« در فیلم می تواند مخاطب را همراه فیلم خوش ساخت »چند متر مکعب عشق« کند. داستان عشق یک جوان ایرانی از طبقه ضعیف به یک دختر مهاجر افغان غیر قانونی. فیلم با سکانس های عاشقانه نجیبی میان پسر و دختر آغاز می شود و پایان فیلم هم هر چند که به قول کارگردان باز است، اما مخاطب می تواند نزدیکترین برداشتی را که با کدهایی پیش از این کارگردان ارائه کرده است، برای خود داشته باشد.
غرور و آبرو
»عبدالسلام« پدر ساکت این فیلم که دیالوگ هایش به یک صفحه هم نمی رسد و به قول یکی از شخصیت های افغان دیگر »کلان« آن گروه مهاجران است، در تمام فیلم با غروری شرقی عاشق دخترش است. هرچند شاید این عشق با کمی چاشنی خشونت همراه باشد، اما نمی توان او را شخصیتی سیاه دیده و شاید خاکستری رنگ مناسبی برای او باشد. در سکانسی از فیلم که برای دومین بار از دست مأموران نیروی انتظامی در کانالی در دل کوه پنهان شده اند اولین نفری است که از مخفیگاه خارج می شود و می گوید:»ما به وطن خودمان باز می گردیم« این از غرور عبدالسلام. هرچند که نشانه های دیگری از این غرور را در سکانس درگیری لفظی با صاحبکارشهم می شود دید، اما این مهاجر که شب ها هنوز رادیو افغانستان گوش می دهد و با ترانه های محزون افغانی سیگار می کشد درکنار غرور، آبرویش هم را هنوز در روزگار نامراد مهاجر بودن از دست نداده است و حاضر است برای آن حتی گیس های دخترش را دانه دانه جدا کند!
اما خوشبختانه عشق مرز نمی شناسد، صابر با بازی خوب ساعد سهیلی این بدون مرز بودن عشق را تصویر می کشد، اوعاشق دختر افغان شده است، دلش هوس غذای افغانستانی می کندو حاضر است برای از دست ندادن این عشق از آرامشی که تمام فیلم همراه دارد، بگذرد تا به این عشق هم زبانِ محصور درمرزهای جغرافیایی برسد.در »چند متر مکعب عشق« افغان ها شریفند، تصویری که در این سال ها کمتر از آن یا اصلا ارائه نشده است، افغان های »چند متر مکعب عشق« را نمی توان در صفحه های سیاه حوادث دید، آن ها سخت ترین کارها را با تمام وجود انجام می دهند و روزهایشان را در زاغه های اندوهگین با شادی های کوچکی، همراه با نوای افغانستانی پشت سر می گذارند، حالا می خواهد یک جشن کوچک ختنه سوران باشد یا اتفاق بزرگتری.از دیگر نکات این فیلم تأکید کارگردان بر روی اعتقادات مهاجران است، آن ها با صدای اذان کار را تعطیل می کنند، نماز می خوانند و فارسی حرف می زنند تمام این ها بدون شکتاکید روی اشتراکات فرهنگی است که جامعه افغانستانی و ایرانی با هم دارند که تمام این سال ها متاسفانه کمتر به چشم آمده است و جامعه عصبی ما هر از چند گاهی می خواهد تمام کاسه مشکلات را بر سر مهاجران بشکند.اما به نظر نگارنده، با تمام صحنه های جذاب فیلم که بیننده از آن خسته نمی شود و در کنار سکانس پایانی و گیر افتادن در میان کانکس ها، بهترین پلانش زمانی اتفاق می افتد که باران می بارد و مهاجران سعی می کنند ماشینی را از باران سیل آسا نجات بدهند و به زیر سایبان بکشانند. تصویر و فریاد نسل های مختلف افغان از پیر و جوان در مقابل مخاطب قرار می گیرد که همه دارند طنابی را می کشند تا ماشین را تکان بدهند، کارگردان با هوشمندی این سکانس را با در سایه نشان دادن به سکانس دیگری متصل می کند و مخاطب متوجه نمی شود که ماشین به زیر سایبان می آید یا نه. اما شاید این ماشین زیرِ باران مانده همان وطن مهاجران باشد که سال هاست روی آرامش ندیده و چندین نسل را مهاجر کرده است!
با این همه »چند متر مکعب عشق« اگرچه بیانگر بخشی از مشکلات جامعه مهاجر در ایران است، اما اگر این جامعه مهاجر را تابعی از جمعیت ایران بدانیم، می توان عاشق آن ها شد و حداقل آن ها را دوست داشت، می توان با گریزهایشان از دست پلیس ترسید، می توان برای عشقشان گریه کرد و با نوای افغانستانی شان شاد شد. مخاطب در این فیلم 90 دقیقه ای می تواند جامعه کوچکی افغانستانی را با همه متعلقاتش مشاهده کند.
نویسنده:
سلمان نظافت یزدی
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#108
Posted: 16 Jan 2015 16:32
جنجال »هفت« بر سر »مستانه«
فاضلی: »مستانه« فیلمی ضد دین است.
فرح بخش: برداشت فاضلی متحجرانه است.
دویست و چهل و ششمین برنامه هفت میزبان محمد حسین فرح بخش کاگردان فیلم »مستانه« و غلامعباس فاضلی منتقد سینما برای نقد این فیلم بود که منجر به جدال میان آن ها شد.
غلامعباس فاضلی درصحبت های خود با حسین فرح بخش ضمن اشاره به اینکه بیش از هر منتقد دیگری به وی علاقه دارد در خصوص فیلم مستانه اذعان داشت: من فکر می کنم کمتر فیلمی در سینمای ایران ساخته شده باشد که به اندازه فیلم مستانه ترکیب دقیق و متوازنی از عوام فریبی و جهل باشد. فیلم قرار است که اجتماعی باشد اما ما در آن چیزی از اجتماعی بودن نمی بینیم. در لوکیشن ها که همگی داخلی و لوکس است اجتماع حضور ندارد. بدتر از آن کارگردانی فیلم است که لحن فیلم را در نیافته است.
وی ادامه داد: فیلم با نوعی سبک بصری رو به جلو در حرکت است که سبک شادی است و گویی که یک فیلم خانودگی با رنگ های شاد است. با چنین داستانی قرار است که شخصیت پردازی قوی در این فیلم وجود داشته باشد اما شخصیت مرد که تعدی می کند را دقیقا نمی دانیم که به لحاظ روانی دچار چه عارضه ای است. این منتقد با بیان اینکه از لحاظ بعد رسانه ای این فیلم بد آموزی دارد گفت: این فیلم به جامعه القا می کند که هرکسی هر کاری که می خواهد را انجام دهد چرا که قانون مدافع شماست مگر اینکه خدا تو سر شما بزند. از دیگر سو از لحاظ محتوایی نیز فیلم خیلی میان مایه و سبک است و اصالت در داستانش نیست. صحنه ابتدا فیلم کپی فیلم در امتداد شب است و صحنه آخر فیلم و تصادف آن کپی است از فیلم مستندی که با گوشی گرفته شده است. داستان فیلم نیز به نوعی از میراث مجنون فخیم زاده است که این نیز از اصالت اثر کم می کند و فیلم را به قهقرا می برد. اما تمام این نواقص می تواند قابل اغماض باشد در صورتی که فیلم مستانه متاسفانه ضد دینی ترین فیلمی است که در سینمای ایران ساخته شده است.
حسین فرح بخش در ابتدای صحبت های خود با ارائه بیوگرافی از خود و بیان اینکه در نقد فیلم باید مقتضیات آن را نیز در نظر گرفت در پاسخ به صحبت های فاضلی درخصوص نقد فیلم "مستانه" بیان کرد: بسیاری از افرادی که به لحاظ تکنیک و رنگ و لعاب از آگاهی بیشتری دراین خصوص برخوردارند خلاف این نظر را دارند. اینکه فیلم مفرحی ساخته شده است به قصد بوده است اما در یک زمانی در فیلم این وضعیت دگرگون و دور ریخته می شود و درام از همان جا آغاز می شود. این کارگردان گفت: اینکه این فیلم بد آموزی دارد؟ این گونه نیست. مشکل این جا است که ما هر یک بد آموزی را از منظر خود تعریف می کنیم. اما در خصوص اینکه این فیلم ضد دینی است، شما به عنوان منتقد یا اشتباه کرده ای یا فقه را نمی شناسید. ما سه نوع حرام عقلی، عرفی و شرعی داریم که فیلم مستانه هیچ مغایرتی با این سه نوع حرام ندارد.
وی در پاسخ دیگری به منتقد حاضر در استودیو اذعان داشت: برداشت شما برداشت متحجرانه ای است و این فیلم به هیچ وجه ضد دینی نیست. چرا که من اصلا یاد نگرفته ام که فیلم ضد دینی بسازم و وزارت ارشاد نیز نمی تواند برای اکران فیلمی ضد دینی اجازه صادر کند. در ضمن فرح بخش به مشاورین مجتهد و فقیهی که در ساخت فیلم موارد شرعی آن را تأييد کرده اند، اشاره کرد.
منبع:
برنامه هفت
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#109
Posted: 16 Jan 2015 17:01
گربه و ماهی
نظر چند منتقد درباره فیلم:
مهرزاد دانش:
کیفیت شگفت آور این فیلم منحصر به فرد، صرفاً به فرایند دشوار ساختش در قالب یک سکانس پلان دو ساعت و ده دقیقه ای معطوف نیست، بلکه فرم ساختاری اش در یک هندسه ی دوار و توالی ها و تکرار ها و تلاقی های مداومکه به شدت با درون مایه ای شامل سیالیت فضا در مفاهیم مختلف عشق، سیاست، جنایت، وحشت، تفنن، خانواده و... هم سنخ است. حس ناشی از تماشای فیلم تداعی بخش تجربه ای غریب میان کابوس و رؤیاست و مکری با هوشمندی، فاصله بندی های بین این دو مرز را در مسیر روایت فیلم رعایت کرده است، به نحوی که بعد از تجربه ی وحشتناک رویارویی یکی از دو مرد غریب با مرد راننده، وارد فضای سرخوشانه ی جوان های کنار کمپ می شویم. در عین حال هرچه به پایان فیلم نزدیک تر می شویم، در عین عبور از همان توالی ها و تلاقی ها، فضای کلی اثر هم رو به شفافیتی بیش تر می رود و خشونت نامرئی در فضای میانی موقعیت ها، عیان تر می شود.ماهی و گربه در جشنواره ی امسال به دلیل اختصاص فضای بسیار محدود به نمایشش مظلوم واقع شد، اما قطعاً در آینده جایگاهی بلند در سینمای ایران به خود اختصاص خواهد داد.
محسن جعفری راد:
ماهی و گربه از نظر کارگردانی جزء بهترین فیلم های جریان مستقل و تجربی سینمای ایران محسوب می شود که به خاطر موضوع های اجتماعی اش هم می تواند به عنوان اثری روشنگر ارزیابی شود. شهرام مکری با تجربه گرایی و خلاقیتی که در ساخت آثار کوتاه و فیلم اولش از خود نشان داد حالا به حدی از بلوغ در اجرا رسیده که می تواند فرم و هندسه ی متناسب با محتوا و مضمون داستانش را پیدا کند. اگر در فیلم های کوتاه او فرم و روایت غیرخطی بیش تر ناشی ازخودنمایی کارگردان به نظر می رسید، حالا فرم به بهترین شکل ممکن در خدمت محتوا قرار گرفته است. به بیان بهتر درون مایه های داستانی فیلم ایجاب می کند که یک روایت غیرخطی با شکست های زمانی مختلف را مشاهده کنیم. برای ارزش گذاری روی کار مکری کافی ست به تعداد زیاد بازیگران، جغرافیای وسیع لوکیشن و مدت زمان صد و سی دقیقه ای فیلم با استفاده ی مداوم از شیوه ی دوربین روی دست توجه داشته باشیم تا خلاقیت های کارگردان در حفظ انسجام و یکدستی عناصر بصری با عناصر روایی مشخص شود. البته فیلم چند ضعف کوچک نیز دارد که مهم ترین آن ها استفاده ی زائد از موسیقی است که شاید به سهم خود به تعلیق و تأخیر معنا کمک کرده باشد اما استفاده ی مکرر از آن باعث شده تعلیق مورد نظر بیش از حد لزوم توضیح داده شود که این خصیصه با جهان معنایی چندلایه ی فیلم مغایرت دارد. در واقع مکری هر چه قدر که در روایت سعی کرده به طور غیرمستقیم مخاطب را در جریان فضای زمانی و مکانی داستان قرار دهد، بااستفاده از موسیقی به مستقیم ترین شکل ممکن توجه او را برمی انگیزد. با وجود این مکری توانسته به یک لحن مستقل دست پیدا کند که در حافظه ی تحلیلی و عاطفی مخاطبان سینما ثبت می شود؛ حافظه ای سرشار از خیال پردازی و بادکنک های رنگارنگ که در انتهای فیلم خوانش های چندگانه را رقم می زنند.
علی رضا حسن خانی:
تجربه ی تماشای ماهی و گربه آن قدر ویژه و یگانه است که نه به این راحتی ها قابل توصیف است و نه تصویرش از حافظه محو خواهد شد.
ماهی و گربه یک پلان سکانس ۱۳۰ دقیقه ای است که برای درک و دریافتش بجز خودش به هیچ مثال و نمونه و تلاش سینمایی دیگری نمی شود رجوع کرد. تلاش برای ورود به دنیای تکنیکی و سبک کارگردانی از طریق نمونه هایی مانند "کشتی روسی" الکساندر ساکورف، "بازگشت ناپذیر" گاسپار نوئه، تلاش های نافرجامی خواهند بود که بیش تر می توانند توصیفی درباره ی شکل و شمایل ماهی و گربه باشند تا واقعیت عینی آن. در توصیف کارگردانی فیلم درست تر آن است که به جای عنوان کارگردانی و یا فیلم سازی به یک فرآیند دقیق مدیریت و مهندسی اشاره کرد که بیش از ابزار فیلم سازی به ادوات و نرم افزارهای مهندسی نیاز دارد. مکری بیش از آن چه خودش بداند از تکنیک های مهندسی در اجرای این فیلم بهره برده است. با این حال استفاده از واژه ی »مهندسی« برای این نیست که احیاناً این واژه ها به کار او تشخص و یا وجهه ای کاذب می بخشند، بلکه از این جهت ادا می شوند که مخاطب بتواند تصویری ذهنی از اجرای یک پلان سکانس ۱۳۰ دقیقه ای در مساحتی چندصد متری برای خودش ایجاد کند. تصویر ذهنی ای با بازیگران متعدد که به قاب وارد می شوند و از آنخارج می شوند و حتی در فواصل دورِ چند ده متری هم در پس زمینه حضورشان مشخص و الزامی است. اما آن چه در مورد کیفیت مرعوب کننده ی اجرا و سبک بصری فیلم گفته می شود ظلمی است در حق بار معنایی و محتوایی غنی فیلم. مفهوم لوپ در زمان و ارتباط معنایی اش با دژاوو در تقابل با نقطه ی انفصالی به نام مرگ در بستر یک پلان سکانس طولانی و تکرار شونده که چون چرخی دوار به دور شخصیت ها می گردد تا جایی تکرار می شود که مخاطب ناگهان خودش را محصور در چرخ و فلکی غریب می بیند که راه گریزی از آن نیست. اما درست زمانی که به این سیر دوار خو کرده است چرخ از حرکت می ایستد. وقتی سرگیجه و تهوع این حبس در چرخه ی زمان و مکان کمی بهبود یافت مخاطب خودش را اسیر چنگال مرگ می بیند و این همان نقطه ی پایان است. نقطه ی پایان؟ یا نکند نقطه ی شروع؟
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#110
Posted: 18 Jan 2015 01:42
booty_joon: فیلم"شیار۱۴۳" بر خلاف پروپاگاندای عظیمی که برای این فیلم به راه انداخته اند،آنچنان آش دهن سوزی نیست.
کارگردانی مستند گونه و روایتی معمولی که کمی در انتهای فیلم تعلیق وارد داستان میشود.کش دادن داستان و همچنین عشق اغراق شده و بی حد و حصر مادری و همراهی ملال آور بیننده با مادر داستان که مریلا زارعی نقش آن را بازی کرده از کیفیت فیلم به شدت میکاهد.
خیلی از منتقد ها همین نظر شما رو دارند و حتی به نظر شخصی خودم، اگه فیلم رو بیست دقیقه ی اول در نظر بگیریم تموم شدست. باقی دقایق خیلی پنیر پیتزاست فکر می کنم.
بعد این راوی ساختن ها خیلی مصنوعی کرده فیلم رو. باورپذیری فیلم خیلی سطح پایینی داره.
ممنون که نظرتون رو در اختیار دیگران قرار میدین!
ای کاش همگی این کار رو انجام بدن...
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...