انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
تالار تخصصی سینما و موسیقی
  
صفحه  صفحه 3 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین »

Strategic Cinema | سینمای استراتژیک


مرد

 
warm bodies
یکی از تازه ترین ساخته های هالیوودی که اکران عمومی داشته است و در حیطه ی زامبی ها می گنجد، فیلمی با نام بدن های گرم است که هنجار شکنی بی سابقه ای در روند تاریخچه ی زامبی ها دارد.

بدن های گرم را می توان به سایه های تاریکی تشبیه کرد و به همان اندازه دست به ابتکار زده است. در فیلم بدن های گرم- به گفته ی پیمان قاسم خانی، رومئو و ژولیت زامبی ها- نقش اول فیلم یک زامبی است که با مونولوگ تأثیر گذاری فیلم را آغاز می کند. این مونولوگ کوتاه است و درونی. آرتیست در نمادهای بیرونی فقط قادر به ادای ناله های نامفهوم و صداهای کوتاه و حیوانی است که به هیچ وجه برای انسان شدن، استعداد محسوب نمی شوند. انتخاب بازیگر خوش چهره و ظاهر فریبنده ی او، از ابتدا هشدار عاقبت ناهنجار فیلم را می دهد، اما آنقدر فیلم جذاب و با هیجان دنبال می شود که امکان هر گونه شک و شبهه ای را ساقط می کند. در پایان فیلم زامبی با بوسه ای از معشوقه اش بدل به انسان می شود.
من افسانه ام.
فیلمی مهیج و سراسر تعقیب و گریز که با بازی هنرپیشه ی بزرگ هالیوود، ویل اسمیت جذابیتی چندان یافت و همزمان با شوالیه تاریکی کریستوفر نولان روی پرده رفت و همچنان توانست خود را به رخ بکشد. فیلم از سری فیلم های زامبی وار محسوب می شود، اما تفاوت اندکی نیز دارد که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.
من افسانه ام با تنهایی آرتیست مواجه است و نقش اول فیلم به دور از هر گونه بشریت، در شهری با زامبی ها و حیوانات تغییر یافته تنهاست و فقط یک سگ برای او مانده است. افسانه یا رول اول فیلم، دانشمندی ورزیده است که از هنر های نظامی هم بهره برده است و با سخت کوشی موفق می شود تا پادتن ویروس زامبی ها را کشف کند. نکته ی کلیدی فیلم من افسانه ام، سرگردانی قبیله ی منفی فیلم میان زامبی و خون آشام هاست. به گونه ای که شکل ظاهری موجودات زامبی نیست، از آفتاب می هراسند و در نهایت درنده اند.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
اما شکل ظاهری انسانی- خون آشام هایی با چهره ی انسان و قلب مردگان- و قدرت تفکر دراکولایی ندارند، که خود شک برانگیز است.
در ادمه ی این مقاله، سعی در ارائه ی مطالبی هنجار شکنانه نظیر آنچه در مورد دراکولاها و زامبی ها گفته شد در ژانرهای دیگر خواهیم داشت، اما مسئله ی زامبی ها بر اثر فیلم جنگ جهانی زامبی همچنان ناتمام می ماند. امید است بعد، در مقاله ای این فیلم واکاوی شود.
روح
جنبه روح شناسی و روان کرداری هالیوود بسیار گسترده بوده است. در گستره ی آثار سینمایی، تلویزیونی و سریالهای ساخت این صنعت عظیم غربی، جای مخصوصی برای فیلمهای به اصطلاح psychology وجود دارد. هالیوود در ترویج وجود جنبه ی درونی و غیر مادی انسان بسیار تلاش کرده است و ساخت فیلم هایی نظیر دیگران، روح، روانی، جن گیر، طالع نحس و .... توانست به تفسیری از این جنبه ی معنوی انسان برسد و مسئله ی خود واقعی را برای مخاطبانش تبیین کند. اما پس از مدتی و باز هم به علت کش آمدن سوژه، غرب سعی در تغییر روند روح شناسی و روان کرداری بشر دارد و حال با ساخت فیلم هایی نظیر کینه، حلقه، توهم، جنگیری در جورجیا، پارانورمال و ... سعی به جلوه دادن بعد خشن و ذات پلید روح و روان دارد. اتفاقی که به نظر ساده می رسد، اما با تمام هنجارهای فکری و عقیدتی انسان معاصر متضاد است. حتی در برخی از موارد عمیق و ژرف تر، نویسندگان برای یورش به اقلیت یا نژادی خاص برای طرح این مسائل و خشونت ها تشویق می شوند و حتی لایق جوایزی نیز می گردند. جلوه ی وحشی روح و دسترسی به کارهایی که سابقا" روح های هالیوودی قادر به انجامشان نبودند، سبب شده است تا باور پذیری آنها کمتر بشود.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  ویرایش شده توسط: ellipseses   
مرد

 
البته این امر بر میزان وحشت انگیزی این ژانر و گونه از فیلم های ترسناک افزوده است.
سکس
زمانی حتی سینمای هالیوود که در غرب فعالیت می کرد و از دین و مسائل آدابی پیروی چندانی نداشت، در مسائل جنسی خود را محجوب می دید و تفاوت زیادی بین فیلم های تولیدی خود قائل بود. فیلم های سکسی و نیمه سکسی هالیوود تا سال 1997 تقریبا" مخفیانه و به دور از اکران عمومی ساخته می شدند. اما با ساخت فیلم تایتانیک توسط جیمز کامرون و با اکران عمومی این فیلم در سینماهای سراسر جهان تحت تأثير هالیوود، چرخه ی نوی از تولیدات هالیوودی شروع به کار کرد. سکس در سینمای غرب رسمیت یافت، تا جایی که حتی مرز باریک میان پورن و سینماتیک باریک شده بود. برخی از ساخته های هالیوود به سمت مهمل بافی پیرامون سکس و خرافه بافی راجع به تقدس گرایشات پیش رفتند تا جایی که کنترل آن از مهار سیاست گذارانش خارج شد و وضعیت امروز این سینما منتقدین خودش را هم نگران کرده است.
در این عرصه اسامی هنرپیشگان مهمی به چشم می خورد که نام بردن از آنها جالب به نظر می رسد. آنجلیا جولی و مونیکا بلوچی(فیلم های هالیوودی اش)، جنیفر لوپز، نیکول کیدمن، اوا گرین و ...
شاید سهم این عنوان ها در سوق دادن هالیوود به سوی عریانی و برهنگی بیش از دیگران باشد، اما بی شک نمی توان نتیجه گیری واضح و روشنی از این تمایل یک جانبه به سوی سکس اتخاذ کرد. پس در این مورد خاص جای حرف باقی می ماند و همه ی پژوهش ها کنار گذاشته می شود.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
جنگ جهانی زامبی

سال 2013 زامبی ها با فیم world war Z بار دیگر خود را به رخ کشیدند. فیلمی که از دقائق آغازین، تکلیف خود را با بیننده روشن می کند. تنها نام های بسیار آشنای تیتراژ، دیوید مورس و مهم تر از او برد پیت هستند. البته، فیلم قبل از شروع با نام خودش چالش را آغاز می کند. جنگ جهانی هر تصوری ایجاد می کند، الا زامبی ها و حتی واژه ی زامبی را هم با ابهام، فقط با یک حرف Z نمایش می دهند.
شروع بحث را مختصر با نام فیلم آغاز می کنم و با طرح یک سوال پیش می برم؛ فیلم از چه جنگی، آن هم جهانی، صحبت می کند؟
پیشنهاد می کنم، فیلم جنگ سیاره هایی که سال ها پیش و با بازی تام کروز ساخته شد را حتما" ببینید تا متوجه رمز به کارگیری اصطلاح جنگ جهانی در این فیلم بشوید. آنجا انسان در برابر نیروهای مهاجم بیگانه و خارجی، ضعیف و ناچیز بود اما در پایان فیلم، راوی با طرح مسئله ی هسته ای اشاره به شکست فضایی ها در آینده اشاره می کند. این طور بود که ایالات متحده خیلی شیک و رسمی توانست مسلح بودنش به تسلیحات کشتار جمعی را توجیه کند. این بار اما هالیوود سعی دارد که مسئله ی تسلیحات اسرائیل و شهرک سازی هایش را توجیه کند. وقتی نقش اول فیلم به سراغ یکی از سران صهیونیسم می رود تا در رابطه با چگونگی بکر ماندن اراضی شان صحبت کنند، طرف مقابل به او توضیح می دهد که این ماجرا از هند آغاز شده است و آنها با آینده نگری دیوار بلندی اطراف بیت المقدس کشیده اند که از خطر محفوظ بمانند.
مسئله ی دوم فیلم همین جا آغاز می شود. زامبی ها از هند سرچشمه گرفته اند. چرا هند؟ مطمئنا" سر رشته ی اغلب انقلاب های بزرگ ضد استعمار و خصوصا" ضد سلطه ی غربی موهاتما گاندی شناخته شده است. کسی که الگوی بسیاری از انقلاب های ضد استعمار پس از خود محسوب می شود. پس بعید به نظر نمی رسید که منشاء بیماری و ویروس هند باشد.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
نکته ی دیگری که از آن یاد می کنم، ملاقات نماینده ی سازمان ملل با جاسوس سازمان اطلاعاتی ایالات متحده است، که در اثر ویروس مجنون شده است. او در گفتگو با برد پیت به این مسئله اشاره می کند که آسیایی های جنوب شرق، با کندن دندان های زامبی ها از انتشار ویروس جلوگیری کرده اند. آیا کشیدن دندان یک مجاز جزئی از آزادی بیان نیست که در اغلب کشورهای آسیایی از مردم صلب شده است؟
باز هم به مسئله ی اسرائیل باز می گردم و خواستارم با دقت به این چند سکانس که فیلم در اسرائیل می گذرد نظاره کنید. نقش محوری فیلم در اورشلیم متوجه دو موضوع اساسی می شود. یک اینکه زامبی ها به طرف سر و صدا و اجتماع جذب می شوند. این درست همان مسئله ایست که اغلب جامعه شناسان به آن هیستوری توده ای می گویند. هیستوری توده ای عبارت است از واکنشی آنی و اغلب غیر عقلانی نسبت به یک محرک در اثر قرار گرفتن در محیط. ما به این موضوع می گوییم جو زدگی. اکثر تجمعات انقلابی از همین جو زدگی ها شروع شده اند. باور ندارید از بزرگترهایی که در جریان براندازی رزیم پهلوی نقش داشته اند بپرسید!
دوم اینکه کلین دو بار و اطراف دو شخص می بیند که زامبی ها به برخی افراد واکنشی نشان نمی دهند. پس متوجه می شود که آنها تمایز و ویژه ای دارند که دیگران از آن بی بهره اند. اما آیا ابتلا به بیماری ویروسی مثل تیفوس چه دلیلی برای پنهان شدن از چشم خون خواه زامبی ها دارد؟
گرچه هنوز دلیل قانع کننده ای برای این مطلب نیافته ام ولی هنوز جای سوال هست و کمی گیج کننده است که یک فیلمنامه نویس هالیوودی انقدر ساده انگارانه میان بیماری ها تفاوت قایل بشود.
نکته ی دیگر که باز هم جالب به نظر می رسد، سیستم اداری فیلم است. سفیر سازمان ملل که همان آقای کلین است در همه جای دنیا می چرخد و از آمریکا به اسراییل و نهایتا" به سازمان بهداشت جهانی می رود که با موضوع زامبی ها کاملا" بی ربط به نظر می رسد. نماینده ی سازمان ملل مهارت های نظامی را چرا می داند؟
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
معجزات بسیار عجیبی هم در طول فیلم جلوی کلین اتفاق می افتد تا او سالم به مأموریتش خاتمه دهد و سر از کار همه در بیاورد. اتفاقی که خیلی سریع در سکانس های اولیه و در اولین تجمع زامبی ساز فیلم- همان ترافیکی که اولین شوک فیلم را پدید می آورد- رخ می دهد، نمونه ی بارز این معجزات است. کامیون آشفته ای، به طرز شگفت آوری همه چیز را از مسیر خودروی او و خانوده اش پاک می کند.
نکته دیگر فیلم جنگ جهانی زامبی این مسئله است که در پایان فیلم، منطقه ی حفاظت شده ی عاری از ویروس، جالب و البته منطقی، شبه جزیره است. یک مینی آتلانتیس و یا یک شبه سرزمین موعود.
در عنوان پیشین نام این فیلم در آثار هنجار شکن ژانر زامبی آورده شد، پس بد نیست این هنجارگریزی را تحلیل کنیم. این فیلم اولین فیلمی است که در مسئله ی زامبی ها راه حل ارائه می دهد. آن هم نه یک و نه دو بار بلکه سه راه حل کاربردی و کلیدی.- کشیدن دندان، دیوار ساختن در اطراف مرزها و در نهایت استتار- پس ما با فیلمی سر و کار داریم که به طور عمده و کلی دست به نظریه پردازی و تبیین مبانی کلی فیلم های عاقلانه ی زامبی ها می کند.- منظور از فیلم های عاقلانه آنهایی ست که به درک صحیح زامبی ها دست یافته اند.-
در پایان سعی دارم به این نکته جلب توجه بکنم که فیلم جنگ جهانی زامبی یک فیلم صرفا" تجاری نیست و در برخی از تصویر سازی های خود بسیار هوشمندانه و البته کاملا" بی ربط به بلایای طبیعی چون سیل، طوفان و سونامی هم گوشزد می کند که نشان از سیاست پردازی های قدرتمند پشت پرده ی فیلم هستند.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
نویسنده: محمدرضا باطنی
فیلم »نجات سرباز رایان« را میدیدم، استیون اسپیلبرگ سال 1998 آن را ساخته بود، همان موقع هم نامزد دریافت 11 جایزه اسکار شده بود، خلاصه داستانش این بود که 4 برادر با نام خانوادگیِ »رایان« از طرف ارتش امریکا به جنگ جهانی دوم در منطقه »نورماندی« ارسال شده بودند و سه تن از این 4 برادر کشته شده بودند و فقط یکی از آنها زنده مانده بود،خلاصه اینکه ارتش امریکا تصمیم می گیرد برای تسلی بخشیدن به مادرِ این آخرین رایان، او را به هر قیمتی که هست برگرداند پیش مادرش، این می شود که گروهی حدودا 10 نفره به فرماندهی سرهنگی که بازیگرش »تام هنکس« است عملیات »نجات سرباز رایان« را بر عهده می گیرند.در طول چند روز یکی یکی افراد این دسته کشته می شوند و آسیب می بینند، تا آنجا که دیگر همه سربازها بعد از چند روز کم می آورند و فشارها بر فرمانده زیاد می شود، تا اینکه نهایتا در لحظه ای از فیلم)حوالی دقیقه 100( »تام هنکس« فریادش را بر سر این سربازان بلند می کند و آنها را به خاطر این کم آوردنشان مورد عتاب قرار می دهد و دیالوگی جاری می کند که روی این سربازها تاثیر می گذارد و آنها را به ادامه حرکت تشویق می کند. هر فیلمی یک صحنه اوج و یک شاه دیالوگ دارد که در آن کارگردان تمام عوامل خود را برای کامل درآمدن آن دیالوگ به کار می برد، شاه دیالوگ این فیلم هم همین صحنه ایست که تام هنکس می خواهد علت جنگیدن خود را برای سربازانش توضیح دهد، فکر می کنیدتوجیهی که او در این صحنه برای تداوم جنگ توسط خود می آورد چیست؟ عین دیالوگ او را بخوانید: »رایان برای من هیچ چیز نیست جز یک اسم و او اصلا برای من مهم نیست، اما اگر پیدا کردن او و فرستادنش به خانه به من اجازه برگشتن پیش همسرم را میدهد خب دراین صورت این ماموریت برای من ارزش دارد...«آری! این جمله تمام هدففرمانده امریکایی بود از آن همه تلاش و رشادت برای تداوم جنگیدن و مبارزه کردن. حال بروید و ببینید هالیوود برای تجلیل از قهرمانان خود یعنی همین سربازانی که والاترین هدفشان ازجنگ چنین اهدافی بود، چه فیلم پر مایه و پرخرج و تاثیرگذار و تحسین برانگیزی ساخته است.
چند روز قبل فیلم »دموکراسی تو روز روشن« را می دیدم، داستان فیلم راجع به یک فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس به نام »امیر ستوده« بود، که پس از جنگ در بنیاد شهید سِمَتی داشت. در یک حادثه بمب گذاری او به کما می رود و از اینجا به بعدِ فیلم، سفر روح او را نشان می دهد در عالم برزخ، که چگونه ستوده باید پاسخگوی گناهانش در دنیا باشد.خلاصه ی تصویری که بعد از فیلم در ذهنِ منِ مخاطب عام ایجاد میشود این است که »شهید خوب داریم، شهید بد داریم و الزاما هر کسی که شهید می شود به بهشت نمی رود و...«،در واقع کارگردان و نویسنده این فیلم تمام رسالت خود را گذاشته بودند برای تقدس زدایی از مفهومی به نام »شهید«.آن »تقدس زاییِ« هالیوود را گذاشتم کنار این »تقدس زداییِ« سینمای خودمان،حال آنکه زمان ساخت فیلم اسپیلبرگ، 53 سال از جنگ جهانی دومگذشته بود و زمان ساخت دموکراسی فقط 20 سال از جنگ تحمیلی، برایم جالب بود که هنرمندان امریکایی هنوز هم که هنوز است پاسداشت کشتگان جنگهای متعدد خود را رسالتی بزرگ برای خود می شمارند و ما که زخمهای جنگمان هنوز هم تازه اند دیگر سینمای دفاع مقدس را تمام شده می دانیم و لجن مال کردن قهرمانانمان بزرگترین رسالت هنری هنرمندانمان می باشد.نمی دانم آیا بیست سال زمان کافی ایست برای شرمساری از به زبان آوردن نام شهید همت، شهید باقری، شهید باکری، شهید کریمی، شهید زین الدین، شهید وزوایی، شهید بروجردی، شهید چمران، احمد متوسلیان...گرچه زمانیکه او اسیر شد من حتی به دنیا هم نیامده بودم ولی دلم برای متوسلیان تنگ شده است، کاش در ایران هم یک اسپیلبرگ داشتیم که در هفته دفاع مقدس فیلم »نجات سرباز متوسلیان« را به تصویر می کشید تا شاید مادرش را از نگرانی در بیاورد...
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
نویسنده: محمود بلالی
جرج بوش در یکی از سخنرانی های خود برای توجیه حمله به افغانستان و عراق جمله مهمی به زبان آورد که تامل در آن می تواند توضیحی برای بسیاری از رفتارهای خصمانه غرب باشد:"بیایید تاریخ را یکبار دیگر از نو روایت کنیم."
از نظر غرب، دنیای امروز دیگر به روایت های قدیمی نیازی ندارد و همه روایات، باید از نو و از زاویه ای دیگر )زاویه مورد پسند غرب( روایت شوند. از همین رو است که می بینیم بیشتر داستان های کودکانه قدیمی حالا با شمایلی خشن و جدی روایت می شوند، زندگی پیامبران دستخوش تحریف می شود و روایت تاریخ، مانند قصه های شبانه کودکان با پایان های خوب برای غربی ها همراه است.آری این رودیدادها، در راستای همان خواسته ای هستند که جورج بوش و شرکای صهیونیست آن خواستار وقوع آن ها بودند.پس از نمایش فیلم 300 و بروز عکس العمل های مثبت و منفی به این فیلم، حالا پس از 7 سال، نوام مورو و زک اشنایدر قسمت دوم آن با عنوان 300: Rise of an Empire را تولید و اکران نمودند تا نشان دهدند که انتقادها هیچ تاثیری در روند کاری آن ها ندارد و همچنان به تحریف احمقانه تاریخ مشغول و علاقه مند هستند! اما نکته مهم در این بین سپردن کارگردانی قسمت دوم به یک کارگردان تازه کار اسرائیلی به نام نوام مورو )Noam Murro( است. کارگردانی که جز ساخت یک کمدی متوسط و یک مینی سریال درجه دو، هیچ تولید دیگری در کارنامه وی دیده نمی شود! درضمن علی رغم تمام تلاش های بنده برای یافتن نام و نشانی از مورو، هیچ اطلاعاتی از وی در فضای مجازی نیافتم! اما از آنجا که ساخت این فیلم به وی سپرده شده است می توان حدس زد که وی فردی مهم در این صنعت به حساب می آید )کسی چه می داند، شاید وی جزو سرمایه گذاران یهودی هالیوود باشد که حالا وارد گود کارگردانی شده و قصد دارد در این بخش هم خودی نشان دهد.(
داستان
داستان فیلم تلفیقی از گذشته و آینده قسمت اول است. در بخش های ابتدایی فیلم، ماجرای نبرد داریوش شاه با یونانیان و کشته شدن وی به دست یک سردار آتنی به نام تمیستوکلسس )Themistocles( روایت می شود و سپس ماجرا به چگونگی به تخت نشستن خشایارشاه می پردازد.طبق داستان در یکی از نبردهای یونان و ایران، تمیستوکلسس از فرصت به دست آمده استفاده کرده و داریوش شاه را با کمان هدف قرار داده و به قتل می رساند. این اتفاق جلوی چشمان خشایارشا جوان و دریاسالار آرتمیس روی می دهد. نقش آرتمیس در این فیلم را هنرپیشه فرانسوی، اوا گرین)Eva Green( ایفا می کند؛ هنرپیشه ای که به علت بازی در فیلم هایی که اکثرا دارای صحنه های غیر اخلاقی هستند، در بین تماشاگران به عنوان یک شاخص شناخته می شود. سپردن نقش یک بانوی ایرانی )با توجه به نجابت زنان دوران هخامنشی( آن هم به هنرپیشه ای با این سابقه تصویری، بسیار تامل برانگیز است!پس از این واقعه داریوش در آخرین لحظات عمر خود از خشایارشا می خواهد که به نبرد با یونانی ها خاتمه داده و از ادامه آن منصرف شود. اما آرتمیس صحبت های او را به گونه ای دیگر تعبیر کرده و از خشایارشا می خواهد که به خود آمده و ضمن بازیابی توان جسمی و روحی خود، انتقام پدر را از یونانی ها بگیرد.بدین ترتیب خشایارشا راهی دشت و بیابان شده و پس از گذر از مکان های مرموز و غارهای تاریک! در چشمه ای افسانه ای غسل کرده و به هیولایی قدرتمند و بی رحم تبدیل می شود. هیولایی که خود را خدای پادشاهان جهان خطاب می کند!سپس داستان به ماجرای زندگی آرتمیس پرداخته و سرگذشت اورا از زبان تمیستوکلسس روایت می کند. او توضیح می دهد که آرتمیس در اصل از خانواده ای یونانی بوده که دست بر قضا همه اعضای خانواده وی توسط یونانی ها به قتل رسیده بودند!)هیچ دلیل خاصی برای این موضوع بیان نمی شود(. سپس او در کشتی برده های یونانی به اسارت در می آید و چندسالی درآنجا مورد آزار و اذیت قرار می گیرد و سرانجام بدن بی جان او را در شهری رها می کنند تا بمیرد. اما در این زمان یکی از فرماندهان ایرانی )همان فردی که پس از رساندن پیغام به لیونایدس به قتل رسید( او را یافته و به ایران می برد.از آرتمیس در ایران به خوبی پرستاری می شود و وی با کینه ای عمیق از یونانی ها بزرگ می شود. در همین بین او تعالیم نظامی سختی می بیند و خیلی زود به یکی از ماهرترین جنگجویان ایرانی تبدیل می شود، طوری که داریوش او را به عنوان دریاسالار ارتش خود انتخاب می کند.آرتمیس در جنگ های داریوش همیشه پیروزی را برای وی به ارمغان می آورد و بسیار به پادشاه وفادار بود. به همین دلیل هم پس از مرگ داریوش، او حاضر به پذیرفتن نصیحت وی نشدو خشایار را برای گرفتن انتقام از یونان تحریک کرد.قسمت بعدی داستان، ماجرای نبرد ترموپیل و رخدادهای قسمت اول فیلم 300 است که به صورت گذارا به آن اشاره می شود. لیونایدس کشته می شود و خشارشا تصمیم به نابودی آتن می گیرد و با لشکری عظیم به سمت آتن حرکت می کند.خبر مرگ لیونایدس و یارانش عکس العمل های متفاوتی را در یونان به همراه دارد؛ اسپارتان ها مرگ آن ها را به دلیل عدم حمایت آتن از آن ها می دانند و از این بابت بسیار ناراحت هستند. اما تمیستوکلسس مرگ آن ها را خلق یک افسانه برای یونان و مقدمه برای اتحاد و شکست ایرانیان می داند.در طرف دیگر ماجرا هم اختلاف نظری جدی میان آرتمیس و خشایارشا برای ادامه جنگ روی می دهد و آرتمیس علی رقم مخالفت های شاه، اقدام به حمله می کند.ارتش یونان که بدون حمایت اسپارتان ها بسیار ضعیف و شکننده است در نبرد با سپاهیان آرتمیس تا مرز نابودی پیش می روند، اما در یک نزاع تن به تن میان آرتمیس و تمیستوکلسس، آرتمیس کشته می شود. این اتفاق دقیقا مصادف است با پیوستن اسپارتان ها )به فرماندهی بیوه لیونایدس(، دلفی ها، آرکدیایی ها و سایر ایالات یونان. در نمای نهایی خشایارشا درحال ترک صحنه نبرد نمایش داده می شود و نیروهای ایرانی مطابق معمول به بدترین شکل ممکن قتل عام می شوند.در این فیلم هم همانند قسمت اول ارتش ایران را عده ای هیولا، انسان های بی مغز سیاه پوش )این که چرا ایرانیان که به پوشیدن لباس های رنگین معروف بودند، سیاه پوش نمایش داده می شوند هم در جای خود قابل تامل است!( و سیاهی لشکر تشکیل می دهند و مطابق معمول یونانی ها )چه مردان جنگی، چه زن ها و حتی بچه ها!( مردمانی ورزیده، عضلانی، شجاع و ارزشمند نمایش داده می شوند! که مثل آب خوردن ایرانیها را از دم تیغ گذرانده و در نبردها پیروزی کسب می کنند.سخن نهایی فیلم هم چیزی بیش از آنچه در قسمت اول روایت می شد نیست و کارگردان و نویسنده تمام تلاش خود را برای تحریف تاریخ و توهین به ایرانی ها به کار برده اند. در این فیلم ایران به جای یک کشور متمدن، بیشتر شبیه سرزمین دیوان و هیولاها تصویر می شود که هدفی جز نابودی کشورهای اطراف خود ندارند و بی وقفه به دنبال جنگ و نابودی هستند.فیلم چنان از نظر ساختاری و روایت نازل است که حتی نیازی به تحلیل بیشتر آن دیده نمی شود، به همین دلیل در ادامه این مطلب فقط به روایت واقعیت های تاریخی بسنده کرده ونتیجه گیری نهایی را به خود خوانندگان عزیز واگذار می کنم.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
آرتمیس که بود؟
آرتمیس یکم، ملکه هالیکارناس در کاریا و فرمانده ی نیروی دریایی ایران در نبرد سالامیس در زمان لشکرکشی خشایارشا پادشاه هخامنشی، در ۴۸۰ پیش از میلاد به یونان بود. لازم به ذکر است که هنوز دانشمندان و محققان درمورد واقعیت وجودی شخصیت آرتمیس دچار تردید هستند. با توجه به سنگ نگاره های موجود در تخت جمشید که در هیچ یک از آن ها حتی تصویر یک زن هم دیده نمی شود، وجود زنی در این رتبه و جایگاه جای تردید و سوال دارد. برخی آن را ساخته ذهن تاریخ نگاران یونانی به ویژه هرودوت می دانند. زیرا در آن دوران اغراق در توان نظامی دشمن به منظور توجیه شکست ها، امری عادی به شمار می رفت و چه بسا شخصیت آرتمیس هم از این قاعده مستثنی نبوده باشد. البته هنوز هیچ یک از این ادعاها به طور قطع اثبات نشده است.
در مورد ریشه نام این بانو دو نظر وجود دارد. ممکن است نام این بانو از الهه یونانی یعنی آرتمیس که در اسطوره های یونانی،خدابانوی شکار و ماه و حاصلخیزی بوده، به عاریت گرفته شده باشد و از طرفی دیگر ممکن است ریشه نام این بانو از واژه های ایرانی آرتا، آرت، آرته )از اوستایی یا پارسی کهن( که می تواند به بزرگ، خوب، پاک واژه شناسی شود، گرفته شده باشد. بنابر این واژه شناسی »آرتمیس« می تواند»بانوی پاک، بزرگ، ...« باشد.در دوره هخامنشی این بانو ساتراپی کاریا را برعهده داشته است.در آن هنگام کاریا یکی از ساتراپ های ایران به شمار می رفته است. هرودوت که خود نیز از اهالی هالیکارناس بوده، حیرت و شگفتی خود را از شرکت این بانو در جنگ های ضد یونان پنهان نکرده است. بنابر گفته هرودوت هیچ کدام از فرماندهان تابع ایران به اندازه او به خشایارشا راهنمایی نداده است!آرتمیس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد، در نبرد سالامیس که بین نیروی دریایی ایران و یونان در گرفت، شرکت داشت.پیش از شروع جنگ دریایی سالامیس، خشایارشا از همه امیران محلّی و فرماندهان دریایی نظرشان را راجع به جنگ دریایی خواسته بود. پاسخ ها تماماً در تأیید جنگ دریایی با نیروی بحریه یونان بود مگر نظر آرتمیس. از دیگر نکات قابل توجه درمورد زنان ایرانی دوره هخامنشی، می توان به نجابت و پوشش آن ها اشاره کرد که در تمام اسناد و مدارک ثبت شده است. موردی که در این فیلم به عمد نادیده گرفته شده و آرتمیس را زنی شهوتران و خوشگذران معرفی می کند که برای پیروزی در نبردها اقدام به اغوای دشمن کرده و حتی حاضر به برقراری رابطه با او نشان داده می شود! از نظر پوشش هم که...
نبرد سالامیس
متأسفانه مدارک این جنگ یکطرفه است زیرا هر چه ما در باره این جنگ می دانیم مطالبی است که هرودوت تاریخ نویس یونانی ذکر کرده است و در مدارک شرقی کلمه ای وجود ندارد. پس از نبرد ترموپیل و فتح آتن توسط خشایارشا در واقع جنگ ایران و یونان خاتمه یافته بود و جنگ دیگری در حقیقت هیچ ضرورتی نداشت چرا که نیروی دریایی ایران در آن هنگام بر دریاها مسلط بود.پس از شنیدن خبر فتح آتن توسط خشایارشا، یونانیان اقدام به مشورت نمودند یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکلسس معتقد بود که در جزیره سالامیس به دفاع بپردازند اما سایر یونانیان می گفتند این کاری بیهوده است که برای دفاع گوشه ای از کشوری جانبازی کنند که قلبش آتن هم اکنون در دست دشمن است و جهازات باید در دریا برای دفاع از پلوپونز بکوشند. تمیستوکلسس که دید نمی تواند نظر خود را به دیگران بقبولاند، نامه ای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران ایران نشان داده گفت: که چون یونانیان قصد فرار دارند، وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند.خشایارشا پیغام را راست انگاشته، ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تصرف کرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و لذا گفتند:»یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم« و این همان چیزی بود که تمیستوکلسس می خواست.به گفته ی هرودوت آرتمیس تنها کسی بود که قبل از نبرد باشرکت ایران، در این جنگ مخالفت کرد. قبل از شروع نبرد دریایی سالامیس، خشایارشا از همه ی امیران محلی و فرماندهان دریایی نظرشان را راجع به جنگ دریایی خواسته بود.پاسخ ها تماماً در تأیید جنگ دریایی با نیروی دریایی یونان بود، مگر نظر آرتمیس، او گفت: »من که در تمامی نبردهای شاه به لحاظ شجاعت و فداکاری از احدی کمتر نبوده ام، عرضم این است که نیروهای خود را بی جهت تلف نکنید و از رزم دریایی احتراز جوئید زیرا یونانیان در کار دریا برتری دارند. چه الزامی در این کار است؟« در فیلم دقیقا خلاف این موضوع نمایش داده می شود و آرتمیس مشوق جنگ معرفی می شود!اما فرمان پادشاه بر آن شد که رأی اکثریت به کار بسته شود و خود شاه شخصاً ناظر جریان نبرد باشد. با شروع جنگ آرتمیس نیز علی الرغم مخالفت اولیه، فرماندهی پنج کشتی جنگی را برعهده گرفته و در نبرد شرکت کرد.نیروی دریایی ایران برخلاف کشتی های یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا به طور ستونی اقدام به حمله کرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی ازکشتی های ایران و دو سوم کشتی های یونان نابود شدند و لذا سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد. یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتی های ایرانی خبری نیست!
تمیستوکلسس بعد از این پیروزی گفت:»حسادت خدایان نخواسته که یک شاه واحد بر آسیا و اروپا حکمرانی کند.«در این زمان خشایارشا نگران این موضوع شد که یونانی ها پلی که از آسیا به اروپا ساخته بود )هلس پونت( را نابود کنند و لذااقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود که خود وی با تعدادی سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بمانند و خشایارشا با سربازانش به آسیا برگشت.نظر به این موضوع که چرا یونانی ها پل را نابود نکردند باید گفت که در آغاز چنین تصمیمی داشتند ولی آریستید گفت: که اگر ما پل را نابود کنیم خشایارشا با تمام قوا حمله می کند و اینقدر پافشاری می کند که احتمال زیاد فتح نصیبش می شود. پس به این دلیل پل نابود نشد و اکثر سپاه ایران به آسیا بازگشت و مابقی در اروپا تحت فرمان مردونیه ماند تا جدال و نبرد پلاته.حال ببینیم طرف مقابل چه کسی است و چه نقشی در این نبرد تاریخی داشته است؟
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
تمیستوکلسس
پسر نئوکلس و سیاستمدار و سردار پرنفوذ آتن بود. تمیستوکلس با تقویت نیروی دریایی آتن پیش از حمله خشایارشا، نقش بزرگی در شکست ایرانیان در نبرد سالامیس داشت. او همچنین فرمانده آتنی ها در نبرد ترموپیل بود.پس از شکست ایران در نبرد ماراتون، آتنی ها انتظار انتقام پارسیان را داشتند و تمیستوکلس قسمت عمده ای از ثروت آتن را در راه تقویت بحریه صرف کرد و جهازات جنگی تازه ومهم ساخت.آتنی ها از درآمد نقره سود زیادی بدست آورده بودند و می خواستند آن را در میان اهالی قسمت کنند. او پیشنهاد کرد چون مبارزه ای ممکن است در پیش باشد، آن وجه صرف ساختن دویست رزم ناو شود. او با پیش بردن پیشنهادش، خدمت بزرگی به وطن خود کرد.
تشویق یونانیان به مقاومت در برابر سپاه خشایارشا
هرودوت می نویسد، هدف لشکر کشی خشایارشا ظاهراً آتن ولی منظور اصلی او در واقع تسخیر سراسر یونان بود. اقوام متعدد یونانی از دیرباز به این راز پی برده بودند اما خطری را که در پیش بود با نظر مختلف می نگریستند. بعضی ها سر تسلیم فرود آورده در نتیجه مطمئن بودند که از ناحیه مهاجمان چندان صدمه نخواهند دید. بعضی دیگر طرفدار مقاومت ورزیدن بودند اما اغلب مردم یونان علاقه ای به جنگ و ستیز نداشتند بلکه برعکس آماده سازش و تسلیم بودند.آتنی ها نظر کاهن بزرگ و پیشگویی او را خواستار شدند. هاتف پیشگوئی رسیدن نکبت و ادبار را کرد. همه چیزی نمانده بود که از فرط بیچارگی تن به قضا و قدر بدهند اما تمیستوکلس قدم پیش نهاده، اظهار کرد:»اگر قول غیبگو دلالت بر شومی می کند، این شومی متوجه آتنی ها نیست بلکه در واقع مربوط به مهاجمان است.«آتنی ها تعبیر تمیستوکلس را ترجیح داده، دل به مبارزه و فداکاری بستند.سرانجام تمیستوکلسپس از پیروزی در سالامیس، تمیستوکلس با مقامات آتنی دچار اختلاف شد و چند سالی را به حالت تبعید در آرگوس زیست. سپس اسپارت او را به خیانت و همدستی با ایران متهم کرد و خواستار محاکمه اش شد. تمیستوکلس از یونان گریخت و به دربار هخامنشیان پناهنده شد.اردشیر یکم نیز حکومت ماگنزیای مئاندر و چند شهر دیگر آسیای صغیر را به او سپرد. پس از درگذشت تمیستوکلس، خانواده اش توانستند به آتن بازگردند.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
صفحه  صفحه 3 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین » 
تالار تخصصی سینما و موسیقی

Strategic Cinema | سینمای استراتژیک

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA