ارسالها: 23330
#1
Posted: 11 Aug 2014 18:23
درود
درخواست ایجاد تاپیک در تالار تخصصی سینما و موسیقی را دارم
نام تاپیک: هالیوود | Hollywood
تعداد صفحات:بیش از ۶ صفحه
توضیح: بررسی سینمای آمریکا از ابتدا تاکنون
کلمات کلیدی: هالیوود+صنعت سینما+سینمای آمریکا+تاریخچه سینما+تاریخچه هالیوود+سینما+آمریکا
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#2
Posted: 12 Aug 2014 15:21
سینما
سینما یک رسانه دیداری شنیداری مبتنی بر تکنولوژی است که به وسیله آن فعالیت اقتصادی صورت میگیرد و هم چنین قابلیت استفاده هنری را داراست. یک اثر سینمایی که فیلم سینمایی نامیده میشود، از عناصر تصویر (به صورت مجموعهای از فریمها) و صدا (گفتگو، صدا و موسیقی) تشکیل شدهاست. یک فیلم بر اساس فیلمنامه یا سناریو و توسط مجموعهای از بازیگرها، کارگردان، فیلمبردار و عوامل دیگر ساخته میشود. سینما جدیدترین شاخه هنر، معروف به هنر هفتم است که امروزه یکی از عمومیترین و محبوبترین تولیدات هنری را ارایه میکند. سینما همچنین به محل پخش عمومی فیلم سینمایی نیز گفته میشود.
واژه سینما از واژه یونانی κινῆμα, -ατος به معنای جنبش گرفته شده است.
برادران لومیر در سال ۱۸۹۵ سینماتوگراف (اولین دوربین فیلم برداری) را اختراع کردند. هرچند نمیتوان این دو برادر فرانسوی را یگانه افرادی دانست که به پیدایش هنر سینما کمک کردند. پیدایش سینما و فن فیلمبرداری خود مرهون پیشرفتهای بسیار زیادی هم در عرصهُ تکامل نگاتیو بود و هم تکامل دستگاههای اولیه عکاسی. بطوریکه نمیتوان قاطعانه از یک نفر بهعنوان مخترع سینما نام برد. دستگاههایی همچون کینتوسکوپ، ویتاسکوپ و بایوسکوپ همگی در پیدایش دستگاه سینماتوگراف موثر بودهاند.
برادران لومیر خود دهها فیلم کوتاه ساختند که همهُ آنها صرفاً از یک نما تشکیل میشد و قطع و وصل و تدوین در آنها وجود نداشت. از جملهٔ این فیلمها میتوانیم به "ورود قطار به ایستگاه"(که به عنوان اولین فیلم ساخته شده به دست بشر محسوب میشود)، "خروج قایق از لنگرگاه"، "غذا خوردن کودک" و "خروج کارگران از کارخانه" اشاره کنیم.
پس از لومیرها، ژرژ مهلیس باعث تکامل فن سینما شد. دیدگاه مهلیس نسبت به سینما یک دیدگاه تئاتری بود. او پردههای گوناگونی از نمایش را فیلمبرداری میکرد و سپس این پردهها را به یکدیگر متصل میکرد. ژرژ مهلیس همچنین پدیدآورنده فن تروکاژ در سینماست.
پس از مهلیس، ادوین اس پورتر باعث تکامل بنیادین و ساختاری سینما شد. او با ساختن فیلمهای "زندگی آتشنشان آمریکایی" و "سرقت بزرگ قطار" سینما را به عنوان پدیدهای که امروزه میشناسیم معرفی کرد. سینمای پورتر دیگر ارتباطی به تئاتر نداشت، بلکه به هنری مستقل و جدید تبدیل شده بود. پورتر، پیشگام فن تدوین فیلم نیز میباشد. راهی که او در سینما آغاز کرد در نهایت به سینمای داستانگوی هالیوود منجر شد.
در آغاز سینما را بیشتر یک پدیده علمی - صنعتی میدانستند. در سالهای جنگ جهانی اول سینما، به عنوان یک وسیله نمایشی و سرگرمی، رونق تجاری یافت. سپس قابلیتهای هنری آن توسط فیلم سازان اروپایی و آمریکایی کشف شد. در همین سالها ریچیوتو کانودو منتقد و نظریهپرداز ایتالیایی، سینما را "هنر هفتم" معرفی کرد. زیرا به عقیده او سینما هنری ترکیبی است که در آن همه هنرها حضور دارند.
سینما به معنی ثبت حرکات است و همان طور که در مباحث قبل گفتیم پیدایش تصویر متحرک در نتیجه تکامل تکنولوژی ابزارهای عکاسی بودبه همین سبب شیوه ضبط تصویر (فیلمبرداری) آن، عکسبرداری پشت سر هم، البته با فواصل زمانی ثابت و متوالی است. هیچ هنری به استثنای رسانهٔ تلویزیون، نتوانسته از لحاظ محبوبیت، فراگیری و نیروی تاثیر بر عواطف و افکار مخاطب، با سینما رقابت کند، به همین دلیل و همچنین به علت آن که سینما به صنعت فن و ابزارهای فنی اتکای زیادی دارد، آن را "هنر قرن بیستم " نامیدهاند. منشا اصطلاح سینما توگرافی واژهای یونانی (کینه ما) به معنای حرکت است. سینما توگرافی به معنای "حرکت نگاری " یا فن ضبط حرکت است. تاریخ تکامل و تحول سینما رابه طور کلی میتوان به سه دوره عمده (با تاکید بر فنون و تکنیکهای سینمایی) تقسیم بندی کرد:
- دوره فیلم صامت: این دوره به زمان سینمایی بدون صدا و ساخت فیلم سیاه و سفید مربوط میشود.
- دوره سینمای ناطق: از اواخر دههٔ ۱۹۲۰ میلادی، یعنی سال ۱۹۲۷ عصر فیلم صدادار آغاز شد و عامل صدا عملاً، سینما را به صورت یک هنر سمعی-بصری در آورد.
- دوره سینمای رنگی: از اواخر دههٔ ۱۹۳۰ میلادی با اختراع فیلم رنگی آغاز شد.
اِکران واژهای فرانسوی است به معنای پرده سینما که در فارسی هم بکار میرود. در فارسی واژه اکران معنی «به نمایش درآوردن» نیز گرفتهاست چنانکه میگویند "روز اکران این فیلم نزدیک است".
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#3
Posted: 12 Aug 2014 15:24
برادران لومیر
برادران لومیر به عنوان مخترعین سینما از حیث تولید تصویر متحرک و پایهگذاری اولین نمایش عمومی در سالن نمایش سینما به شکل امروزی، اولین کسانی هستند که سینما را برای اولین بار به جهان معرفی کردند. در سال ۱۸۹۵ در گراند کافه واقع در بولوار کاپوسی شهر پاریس آنها دستگاه اعجاب انگیز خود را به نام «سینماتوگراف» که هم وسیلهای برای نمایش فیلم و هم دوربین فیلمبرداری بود به جهانیان عرضه کردند.از آنها چند فیلم کوتاه باقیمانده که نه تنها اولین فیلمهای سینمایی جهان بلکه اولین فیلم مستند و کمدی سینما نیز در میان آنها یافت میشود. جالب این جاست که پدر آنها اصلاً به موفقیت ابتکار این دو ایمان نداشت و به ژرژ ملیس که میخواست دستگاه آنان را با قیمت هنگفتی بخرد گفته بود :"مردم به زودی از آن خسته خواهند شد."اما اینچنین نشد و به زودی این اختراع تمامی مردم جهان را به خود جلب کرد و امروزه در مقیاسی وسیعتر هنرهای تصویری و رسانههای تصویری نقطهای از جهان را بی تسلط نگذاشتهاند.فیلمهای ساختهٔ برادران لومیر:
- ورود قطار به ایستگاه
- غذا دادن به کودک
- خروج کارگران از کارخانه
- باغبان آبپاشی شده
- ...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#4
Posted: 12 Aug 2014 15:31
تاریخ سینما
تصویر مویبریج از اسب.
تاریخ سینما ۱۰۰ سال قدمت دارد، از آخرین سالهای قرن ۱۹ام تا آغاز قرن ۲۱. تصاویر متحرک بتدریج از از کاوانهای شادی شروع شد و تا آنجا پیشرفت کرد که یکی از مهمترین ابزار ارتباطات و تفریحات و رسانه پرتعداد قرن ۲۰ شد. تصاویر متحرک فیلمها تحت تاثیر سه عامل هنر، تکنولوژی و سیاست بوده است.
نمایش و رقص مولفههای مشترک بسیاری با فیلم داشت، از قبیل متن نمایش، نورپردازی، طراحی لباس، تولید، کارگردانی، بازیگری، بینندگی، مستمعین و درجه بندی . سابقه دو هنر فوق به هزاران سال قبل از فیلم بر میگردد. بسیاری از اصطلاحات فنی این دو حوزه نیز در آینده در نظریه و نقد فیلم بکار رفت مثل اصطلاح میزانسن. قدمت جعبه به ابن هیثم در کتابی از او با نام کتاب المناظر بر میگردد (۱۰۲۱م، قرن پنجم) و بعدها این دستگاه توسط گیامباتیستا دلا پارتا در سال ۱۶۰۰ تکمیل میشود. نور توسط یک سوراخ کوچک یا یک لنز در خارج از آن برعکس میشود، و بر روی یک سطح صاف یا صفحه نمایش داده میشود، در سال ۱۷۴۰ و ۱۷۴۸ دیوید هوم در مقالات رساله ای درباره طبیعت آدمی و پرس و جویی درباب فرآیند فهم در آدمی به بحث درباره مشارکت و انگیزش مایه خیال بوسیله تصاویر میپردازد که عده ای گمان میکنند که اولین ارجاعات در مورد زبان فیلم است.
در سال ۱۸۷۸ میلادی، ادوارد مایبریج با حمایت مالی للاند استانفورد که سیاستمدار و موسس دانشگاه استنفورد بود موفق به عکسبرداری پشت سر هم از اسبی به نام سالی گاردنر شد. این عکسهای متوالی توسط ۲۴ دوربین پشت سر هم برداشته شد. آزمایش فوق در ۱۱ ژوین در مزرعه پالو آلتو و با حضور نشریات برگزار شد. دوربینها به موازات حرکت اسب در یک مسیر مستقیم قرارداده شد و شاتر هر دوربین بوسیله سیمی که با سم اسب در ارتباط بود کنترل میشد. هر تصویر در یک هزارم ثانیه برداشت میشد. فیلم بعدی که تجربه شد منظره باغ روندهای بود که در ۱۴ اکتبر ۱۸۸۸ میلادی بوسیله لوئیس پرینس در لیدز، ایالت یورکشایر غربی انگلیس ساخته شد. لذا انگلیس بعنوان اولین کسانی که تصویر متحرک دست یافته اند شناخته میشوند. در ۲۱ ژوئن ۱۹۸۹ میلادی، ویلیام گرین حق امتیازی به شماره ۱۰۱۳۱ برای دوربین کرونوفوتوگرافیک اش گرفت. ظاهرا دوربین او قادر به گرفتن ۱۰ عکس بر روی فیلم سلولولید سوراخ دار بوده است. گزارشی از این دوربین در روزنامه عکسی انگلستان در تاریخ ۲۸ فوریه ۱۸۹۰ میلادی منتشر شد . گرین یک سری تصویر از قضیه را برای توماس ادیسون یعنی کسی که در آزمایشگاهش دستگاهی به نام کینتوسکوپ را ساخته بود ارسال کرد. این گزارش بار دیگر در مجله Scientific American در تاریخ ۱۹ آوریل همان سال به انتشار رسید. گرین در سال ۱۸۹۰ مکانی برای نمایش تهیه کرد اما سرعت پایین نمایش عکسها باعث عدم توجه چشم گیری به آن شد. ویلیام کندی لاری دیکسون، که همکار ادیسون در لابراتوارش بود توانست با ساخت نواری از جنس سلولولید برای خودش اعتباری کسب کند. آنها برای تولید فیلم استودیویی به نام بلک ماریا ساختند. (به علت شباهت ساختمان استودیو با ماشین مخصوص حمل مجرمین که نامش بلک ماریا بوده است). کینتوسکوپ با موفقیت در کل اروپا منتشر شد اما ادیسون هرگز این وسیله را خارج از آتلانتیک ثبت نکرد. این امر باعث شد تا از روی این دستگاه تقلیدهایی صورت گیرد، مثل دوربینی که بوسیله مخترع انگلیسی رابرت و. پائول و بیرت اکرس شریکش ساخته شد. پائول عقیده بر نمایش تصاویر متحرک برای گروهی از تماشاچیان عمومی به جای بینندگان خاص را داشت، از اینرو یک فیلم پروژکتر تولید کرد، اولین نمایش خودش را در ۱۸۸۵ انجام داد. در حول و حوش همین زمان، در فرانسه، آگوست و لوئی لومیر سینماتوگراف را اختراع کردند، یک دستگاه قابل حمل که سه قطعه دوربین، چاپگر و پروژکتور را در یکجا جا داده بود. آنها به زودی با فیلمهای واقع گرایانه خود به اصلیترین تولید کنندگان اروپا تبدیل شدند، کارهایی مثل کارگران کارخانه لومیر را ترک میکنند و کارهای خنده آوری مثل آب پاش آب پاشی میشود(هر دو در سال ۱۸۹۵). و همجنین فیلم ورود قطار به ایستگاه. در واقع اولین فیلم تاریخ سینما ورود قطار به استگاه است.لومیر ها پدر سینما مستند هستند. اولین نمایش عمومی فیلم موشن پیکچرز در اروپا، متعلق به ماکس و امیل اسکلادانوسکی بود که با دستگاه آپاراتوس شان بایوسکوپ که یه دستگاه بدون لرزش بود از ۱ تا ۳۱ نوامبر ۱۹۸۵ انجام شد. در می همان سال در آمریکا، اوژن آگوستین لائوست دستگاه ایدلوسکوپ را برای خانواده لاتهم طراحی کرد. در این دوران فیلمها کمتر از ۱ دقیقه بودند و اغلب یک صحنه واقعی یا نمایشی را از یک اتفاق عمومی یا ورزش یا بزن و بکوب را نمایش میدادند. هنوز از دستکاری در فیلم خبری نبود: نه تدوینی و اکثرا بدون حرکت دوربین و صحنه مستقیم. شاخصه تازگی تصاویر متحرک خود به تنهایی کافی بود تا یکی از بزرگترین اتفاقات قرن اخیر باشد.
در دوران صامت پیوند تصویر با صدای همزمان برای مبدعین این امر ممکن نبود، در واقع روشی برای این کار تا اواخر ۱۹۲۰ پیدا نشده بود. از اینجهت در ۳۰ سال اول عمر سینما، فیلمها صامت بودند هرچند که با موسیقی زنده و حتی گاهی هم جلوههای صوتی محیطی و حتی تفسیرهایی که توسط نمایش دهنده فیلم ارائه میشد همراه بود.
سال اولیه عمر تصاویر متحرک سیر تحول سینما از یک ابداع تازه به یک تفریح عمومی و همگانی بود. خود فیلمها تحولی را از فیلمهای تک شات که کاملا توسط یک نفر و تعداد محدودی همکار ساخته میشد به فیلمهای چند دقیقه ای و چند شاته، که توسط کمپانیهای بزرگ با قواعد صنعتی ساخته میشد را نشان میدهد.
اولین نمایش تجاری فیلم در ۱۴ آوریل ۱۸۹۴ در اطاقک کینتوسکوپ صورت گرفت. مشهود است که ادیسون در پی اختراع سیستم صوتی فیلم بوده، اتفاقی که تا ۱۹۲۷ و در فیلم خواننده جاز صورت نگرفت. در ۱۸۹۶ فهمیدند که در صورت نمایش برای افراد بیشتر پول بیشتری حاصل خواهد شد . از این رو کمپانی ادیسون پروژکتوری که توسط آرمات و ژنکینز ساخته شده بود و نامش فانتسکوپ بود را گرفتند و به ویتاسکوپ تغییر نام دادند جیگیلی بیگیلی من استاد من.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#5
Posted: 12 Aug 2014 16:33
هالیوود
هالیوود به عنوان قطب فیلمسازی دنیا همیشه این طور پر رونق نبوده است. رونق امروز هالیوود مدیون اولینهاست. اولین ساکن غیر آمریکایی منطقهای که امروزه آن را با نام هالیوود میشناسیم، دون توماس یورکیدیز متولد مکزیک بود که در سال 1853 خانهای در منطقهای ساخت که امروزه در قسمت شمال غربی هالیوود واقع شده است.
نام هالیوود توسط خانم هاروی هندرسون ویلکاکس، همسر یکی از اولین صاحبان بنگاههای معاملات ملکی منطقه در سال 1886 بر روی خانه و زمینهایش گذاشته شد. نام هالیوود آنطور که میگویند هیچ ارتباطی با بوتههایی وارداتی از انگلستان ندارد.
ماجرای کشف نام هالیوود توسط خانم ویلکاکس به این شرح است که او در سفری با قطار به مقصد خانهاش در شرق کشور با زنی آشنا میشود که در نزدیکیهای شیکاگو خانهای مخصوص تعطیلات تابستان داشته و نام آن را «هالیوود» گذاشته است.
ویلکاکس آنقدر شیفته این نام میشود که تصمیم میگیرد با کسب اجازه این نام را بر روی املاک خود بگذارد. روستای هالیوود و زمینهای اطراف آن در سال 1903 به عنوان بخشی مستقل شناخته و صاحب شهرداری شدند اما در سال 1910 شهروندان آن طی رایگیری خواستار شدند که بخشی از لسآنجلس به حساب بیاند تا به این وسیله بتوانند به راحتی به منابع آبی دسترسی داشته باشند در آن زمان ساکنان هالیوود پنج هزار نفر بودند. در سال 1919 این تعداد به 35 هزار نفر و در سال 1925 به 130 هزار نفر افزایش پیدا کرد.
داگلاس فربنکس اولین کسی بود که با اجازه خانهای واقع در جاده سامیت در سال 1919 ساکن بورلی هیلز شد. بورلی هیلز آن زمان بیشتر به کشت محصولات کشاورزی اختصاص داشت.
اولین ستاره سینمای که ساکن ساحل مالیبو شد، آنان کیو نیلسن بود که در سال 1928 وارد خانهای در شمال رودخانه مالیبو شد. بعد از او کالا را باو، گلوریا سوانسن، رونالد کولمن و فرانک کاپرا هم به این منطقه آمدند و ظرف دو سال لقب «مستمرهی سینمایی مالیبو» برا ی آن انتخاب شد.
اولین فیلمی که در هالیود ساخته شد، فیلم در کالیفرنیای قدیمی (1910) ساخته دیوید وارک گریفیث بود. این مودرام به ماجرای رابطه بانویی اسپانیایی (ماریون لئونارد) و مردی قهرمان که بعدها فرماندار کالیفرنیا میشود (فرانک گردندین) میپرداخت. در کالیفرنیای قدیمی ظرف دو روز طی روزهای دوم و سوم فوریه 1910 فیلمبرداری شد ودر روز 10 مارس همان سال به نمایش درآمد.
ساخت اولین استودیو در هالیود در نتیجه شیر یا خط انداختن صورت گرفت. ماجرا از این قرار بود که آل کریستی، مدیر ارشد کمپانی سنتور، تصمیم گرفته بود در کالیفرنیا فیلم وسترن بسازد. مدتها بود که او در نیوجرسی قصد اجرای این کار را داشت اما دیگر از تدارکات بیش از حد خسته شده بود.
دیوید هورسلی، مالک کمپانی، معتقد بود که فلوریدا گزینه بهتری برای انجام این کار است، اما با پیشنهاد کریستی مبنی بر شیر یا خط انداختن بر سرکالیفرنیا و فلوریدا موافقت کرد. کریستی سکه را به هوا انداخت و وقتی سکه پایین آمد، او برنده شرط شد. جستچو در کالیفرنیای جنوبی شروع شد و در نهایت کریستی خانهای در بولوار سانست با شماره پلاک 6121 پیدا کرد که برای ساخت استودیو مناسبت به نظر میرسید و او اجاره ماهیانه آن 40 دلار بود در اکتبر 1911 آن ساختمان به استودیو تبدیل شد و نام آن را استودیوی نستور گذاشتند. در پایان سال بعد در هالیوود 15 کمپانی فیلمسازی سرگرم فعالیت بودند.
اولین فیلم ناطقی که در هالیوود ساخته شد، دارند میآیند مرا بگیرند (1926) نام دشات. در این فیلم کوتاه شیک سیل کمدین بازی میکرد. علامت معروف هالیوود در سال 1923 در تپههای هالیود با هزینهای معادل 21 هزار دلار ساخته شد در ابتدا این علامت «هالیوود لند» بود که هر حرف آن 30 فوت عرض و 50 فوت طول داشت و از ورقههای فلزی 3 در 9 فوت ساخته شده بود.
در این قالبها لامپهایی قرار داده شده بود و مردی به نام آلبرت هم استخدام شده بود تا بیست و چهار ساعته در آن محل کشیک بدهد و به محض سوخته یکی از لامپها آن را عوض کند. این علامت در سال 1973 به عنوان یکی از آثار مشهور شهر ثبت شد. پنج سال بعد نشان اصلی با استفاده بودجهای که جین اوتری، آلیس کوپر و هیو هفنر تامین کرده بودند، با حرف نوسازی جایگزین شد.
این کار 27 هزار دلار در ازای هر حرف خرج برداشت. بقایای نشان قبلی هم به هنک برگر فروخته شد و او نشان را قطعه قطعه کرد و هر قطعه آن را به آنهایی که دوست داشتند گوشهای از علامت را یادگاری داشته باشند، به مبلغ 29 دلار و 95 سنت فروخت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#6
Posted: 12 Aug 2014 16:38
سینمای آمریکا
سینمای آمریکا علی رغم این که گاهی اوقات به هالیوود نسبت داده میشود، تنها به صنعت فیلم در آمریکا اشاره ندارد. از زمینههای دیگر میتوان به فیلمهای مستند، علمی و... اشاره کرد. همانطور که موسیقی آمریکا در دنیا معروف میباشد، سینمای آمریکا هم تائیر به سزایی در سینمای جهان در قرن بیستم داشتهاست. تاریخچه سینمای آمریکا را میتوان به چهار دوره تقسیم نمود:
- دوره فیلمهای صامت
- سینمای کلاسیک هالیوود
- هالیوود جدید
- دوره معاصر (بعد از سال ۱۹۸۰)
تولد سینما را تا حد زیادی میتوان به آمریکا نسبت داد. اولین پویانمایی سینمایی توسط ادوارد مایبریج ساخته شد که تصویر یک اسب در حال دویدن بود.
توماس آلوا ادیسون هم یکی از نخستین تولیدکنندگان سینما بود که دستگاه جنبشنما را اختراع کرد.
اولین نمایش فیلم در آمریکا برای عدهٔ زیادی از تماشاگران در وقت استراحت بین جشنهای رقص و دانس برگزار میشد. پایهگذاران این فیلمها از مکآنهای مختلف دنیا به آمریکا میآمدند و غارتها و راهزنیها را به صورت فیلمهای درام نشان میدادند. اولین موفقیت آمریکا در سینما، فیلم سرقت بزرگ قطار به کارگردانی ادوین س. پورتر بود.
در سال ۱۹۱۰ کارگردان د. و. گریفیث از طرف شرکت بیوگراف همراه با گروه بازیگرانش به سواحل فرستاده شدند. آنها آغاز به ساختن فیلمی در محلی نزدیک لسآنجلس کردند. این شرکت ترجیح داد تا فیلمهای دیگری هم در آن مکان و مناطق نزدیک به آن بسازد، آن محل را هالیوود نامیدند.
چندی بعد آنجا پیشرفت کرد و استودیوهای زیادی در آنجا ساخته شد. تا پیش از جنگ جهانی اول فیلمهای زیادی در شهرهای مختلف آمریکا ساخته میشد اما کارگردانان بیشتر به طرف جنوب کالیفرنیا جذب میشدند.
در دهه نود سینمای مستقل آمریکا رشد فراوانی کرد که از جمله فیلمسازان مستقل آمریکایی میتوان افراد زیر را نام برد:
- جیم جارموش
- هال هارتلی
- دیوید لینچ
- الیور استون
سینمای مستقل آمریکا بیشتر بعد از دهه ۶۰ حضور پیدا کرد. پیش از آن استودیوهای هالیوودی اجازه نمیدادند که کارگردانان فیلمهای خودشان را بسازند وشدیدا بر فیلمها احاطه داشتند. کسانی مثل جان فورد و هیچکاک نمیتوانستند که فیلمهای خودشان را تدوین کنند چون تهیهکننده بر آنها اعمال نظر میکرد. اما بعد از دهه ۶۰ و ظهور مکاتب گوناگون در هنر و همچنین تغییر علاقه مردم و جوانان به فیلمهایی که فرهنگ عامه داشتند باعث شد که تهیهکنندگان هالیوودی هم به فیلمهای مستقل تر بیشتر توجه کنند.واینجا بود که کارگردانان جوان و نوجویی مثل اسپیلبرگ، اسکورسیزی، کاپولا ودی پالما هم بتوانند که فیلمهای موردعلاقه خودشان را بسازند و تهیهکنندگان هالیوودی هم به آنان توجه ویژهای بکنند. البته کارگردانانی مانند اندی وارهول یا کاساویتس زیر بار سیستم استودیویی نرفتند وخودشان همچنان مشغول فیلمسازی شدند .بیشتر دلیل حضور سینمای مستقل در بخش سکس و اروتیک بود. چون دیگر تابوها در هالیوود و آمریکا شکسته شده بود و مردم این مسائل را راحتر درک میکردند و در واقع سکس موتور جلوبرنده سینمای آمریکا شد. فیلمهایی مانند خیابآنهای پایین شهر (اسکورسیزی)، دوئل (اسپیلبرگ)، دیوارنوشتههای آمریکایی (لوکاس) از جمله مستقلهای هالیوود آن زمان بود.
تارا مککلوی، منتقد سینمایی معتقد است که سینمای هالیوود طی دهههای متمادی به روسها بهعنوان «یک منبع مطمئن برای تولید و خلق شخصیتهای منفی» تکیهکرده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#7
Posted: 12 Aug 2014 16:41
تاریخ سینما
تاریخ نویسان، تاریخ سینما را به شکل زیر تقسیم بندی نموده اند:
- سینمای اولیه 1893-1903
- پیدایش سینمای کلاسیک هالیوود 1908 - 1927
- اکسپرسینیزم آلمان 1919 - 1926
- امپرسینیزم و سورئالیزم فرانسه 1918 - 1930
- مونتاژ شوروی 1924 - 1930
- سینمای ژاپن 1930
- نئورئالیزم ایتالیا 1942 - 1951
- موج نو 1959- 1964
- سینمای نوین آلمان 1966 - 1982
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#8
Posted: 12 Aug 2014 16:47
دوره فیلمهای صامت هالیوود
فیلم صامت
پوستر فیلم صامت هارولد لوید به دانشگاه میرود
فیلم صامت به فیلمی بدون صدا و اختصاصاً بدون دیالوگ میگویند.
فکر ترکیب کردن فیلمها با صدا یک ایدهٔ به قدمت خود سینماست، ولی به دلایل تکنیکی این امر تا قبل از سال ۱۹۲۰ میسر نشد. دوران فیلمهای صامت به «عصر پردهٔ نقرهای» مشهور است.(سینمای صامت بافیلم بدون صدا اشتباه گرفته نشود . )
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#9
Posted: 12 Aug 2014 16:57
تاریخ سینمای صامت
تداوم دید از ویژگی های چشم انسان است . ما تصور می کنیم حرکت روان و کاملا پیوسته ای را روی پرده تماشا می کنیم ، حال آن که در واقع شاهد قسمت های کوتاه ، نامنظم و غیر پیوسته ای هستیم که به واسطه همین ویژگی چشممان یعنی تداوم دید آن ها را به طور مداوم می بینیم. این پدیده پیش ازاین نزد مصریان باستان شناخته شده بود ، اما کسی که این پدیده را برای نخستین بار به صورت علمی تشریح کرد پیتر مارک رژه ( Peter Mark Roget ) نام داشت. او در سال 1824 اعلام کرد که مغز انسان تصویری را که بر شبکیه چشمش می افتد تا زمانی حدود یک بیستم تا یک پنجم ثانیه ، پس از کنار رفتن تصویر از مقابل چشم همچنان حفظ می کند. در غیر این صورت ما می توانستیم از صدها بار پلک زدنمان در طول روز آگاهی بیابیم . ذهن هیچ تصوری از پلک زدن ندارد زیرا با این که پلک در مدت کمتر از یک ثانیه روی چشم را می پوشاند ، در همین حال تجسمات پیش از پلک محفوظ مانده اند. بعد از انتشار نظریه رژه بلافاصله دانشمندان تمام دنیا فرضیه او را به آزمایش گذاشتند. وسایلی که به کار بردند بیشتر به اسباب بازی بچه ها شباهت داشت. این وسایل عبارت بودند از صفحات و سکه های گردان ، دفترچه ای پر از تصویر که صفحات آن را به سرعت ورق می زدند و ... ولی همه آن ها به سرعت گفته رژه را تایید کردند. در واقع تکنیک فیلم برداری نیز برروی همین پدیده استوار شده است. دوربین فیلم برداری یک کادر را در یک زمان فیلم برداری می کند. هر کادر شامل یک عکس واحد بی حرکت است. شاتر دوربین برای ضبط یک تصویر بر روی فیلم 30/1 ثانیه باز نگاه داشته می شود. این شاتر 16 تصویر ( برابر سرعت فیلم های صامت ) مشابه را در هر ثانیه می گیرد. پس به این ترتیب دراین گونه فیلم ها هر ثانیه از فیلمی که نمایش داده می شود تنها شامل 30/16 ثانیه از حرکتی است که در معرض دید قرار داده شده است و 30/14 ثانیه آن تاریکی بین کادرهاست. به هنگام تماشا ، یک ثانیه فیلم به صورت خط ممتدی به نظر می رسد که در واقع خطی است غیر ممتد و این تداوم دید است که باعث پرشدن فضاهای خالی می شود. عکاسی ( Photography ) کشف پدیده تداوم دید تنها به این معنی بود که می توان از تصاویر ساکن به یک تصویر متحرک رسید. اما حقیقت آن است که بدون ثبت تصاویر واقعی امکان متحرک کردن آن ها و دیدنشان بر روی پرده فراهم نمی شد. در این حالت تنها می توانستیم تصاویری را که با دست انسان نقاشی شده بودند را به صورت متحرک ببینیم ، یعنی همان چیزی که به آن کارتون یا انیمیشن می گوییم. به همین خاطر است که بسیاری صنعت فیلم برداری را در ا دامۀ صنعت عکاسی می دانند. دانشمندی به نام ابن هیثم در قرن پنجم هجری از وسیلهای به نام «جعبه تاریک» در مشاهدات خورشید گرفتگی خود استفاده کرده بود. عکاسی به مفهومی که ما امروزه با آن آشناییم، توسط یک فرد کشف نشدهاست، بلکه نتیجه تلاش بسیاری از شیمیدانها است. آغاز آن به سال ۱۷۲۷ میلادی برمیگردد .در آن سال شولز مشاهده کرد که مخلوطی از نیترات نقره و گچ در مقابل نور، تیره میشوند. در دهه ۱۸۳۰ یک فرانسوی به نام لویی داگر تصادفا کشف کرد که برای ظهور یک تصویر، میتوان از یک ورقه مسی پوشیده شده از نقره که به وسیله بخار ید حساس شده باشد، استفاده کرد. در حقیقت اتاق تاریک منجر به پیدایش عکاسی و دوربین عکاسی شد. اتاق تاریک عبارت از اتاقی است بی هیچ پنجره و هیچ نوری به آن راه ندارد مگر از طریق روزنهای که بر یکی از دیوارهای اتاق تعبیه شده است. تصاویر یا چشماندازهای روبروی روزنه به صورت وارونه بر دیوار روبرویش بازتاب مییافت. بعضاً نگارگران از تصاویر بازتاب یافته به عنوان الگوی نقاشیشان استفاده میکردند. بعدها این اتاق تاریک در ابعاد کوچکتر تبدیل شد به دوربین عکاسی یعنی در برابر روزنهای که وجود داشت ماده حساس به نور قرار میدادند تا تصاویر بازتابش یافته ثبت و ضبط شوند. در روند تکاملی دوربین، از عدسی و لنز در جایی که روزنه قرار داشت استفاده شد. مواد حساس به نور به فیلمهای عکاسی امروزین تبدیل شدند که در انواع سیاه و سفید و رنگی (نگاتیو) و (پوزتیو) موجود است. نگاتیوها طی فرآیند دیگری در آزمایشگاه (لابراتوار) به عکس تبدیل میشوند. در ابتدا از آمونیوم دیکرومات برای مواد حساس استفاده میشد ولی بعد به نیترات نقره تغییر یافت. نخستین باریک دانشمند فرانسوی به نام ژوزف نیسفور نیپس (joseph Nicephore Niepce) در سال ۱۸۲۲ میلادی موفق به ثبت اولین عکس تاریخ شد. او با قرار دادن یک صفحه فلزی قیر اندود در یک جعبه تاریک از جلوی پنجره تصویرپشت بام را ثبت کرد در آن زمان صفحه عکس به مدت ۸ ساعت تحت تابش نور آفتاب قرار داشت. در سال ۱۸۴۰ میلادی یک انگلیسی به نام فاکس تالبوت با اختراع صفحات نگاتیو که میشد از روی آن بارها تصویر پوزیتیو چاپ کرد. گام بزرگی در پیشرفت عکاسی برداشت. این اختراع هنوز پایه واساس فیلمهای عکاسی جدید است تصویر متحرک متولد می شود: در ۱۸۷۲ شخصی به نام ادویرد جی مایبریج (Eadweard J. Muybridge از جانب للاند استانفورد (Leland Stanford) فرماندار اسبق کالیفرنیا که سرمایه داری بزرگی و علاقهمند به اسب بود، مأمور شد تا ثابت کند که یک اسب مسابقهی در حال تاخت، در لحظهای معین، هر چهار پای خود را از زمین جدا میکند. مایبریج پس از سالها تجربهٔ بینتیجه، سرانجام توانست در ۱۸۷۷ این ادعای استنفورد را ثابت کند. مایبریج در تجربهی اخیر خود دوازده دوربین را که با باتری کار میکردند (و در تجربه ی بعدی بیست و چهار دوربین) در یک میدان مسابقهی اسبدوانی در ساکرامنتو بهکار گرفت. در این تجربه در طول زمین و عمود بر جهت حرکت اسبها در طول زمین نخهایی را نصب کرد که به شاتر دوربین وصل بودند و بر اثر اصابت پای اسب به آنها شاترها باز میشدند و در جا از صحنه عکس میگرفتند، مایبریج حاصل کار خود را در ۱۸۷۹ با دستگاهی که خود آن را زوپراکسیسکوپ مینامید به نمایش گذاشت، این نوع ویژهٔ «فانوس خیال»، که پیش از این در نمایش نقاشیهای رنگی بهکار میرفت، در اینجا در نمایش عکاسیهایی بهکار گرفته شد که لبهٔ بیرونی یک صفحهٔ مدور شیشهای نصب شده بودند. مایبریج پس از این مأموریت بقیهٔ عمر خود را صرف تکامل عکاسی پیاپی کرد. کسی که توانست عکسبرداری از حرکت زنده را با یک دوربین انجام دهد یک فرانسوی بهنام - ژولماره (Etienne - Jules (Marey) (۱۸۳۰ - ۱۹۰۴ بود، که دوربین قابل حملی ساخت. ماره که متخصص تجزیه و تحلیل حرکتهای حیوانات بود، یک «تفنگ عکاسی پیاپی» در ۱۸۸۲ اختراع کرد تا بتواند پرواز پرندگان را مطالعه کند. این دستگاه تفنگی شبیه به دوربین بود که میتوانست از یک حرکت ۱۲ تصویر در ثانیه بگیرد و آنها را بر روی صفحات گردان شیشهای چاپ کند. یک سال پس از آن ماره از چاپ پرزحمت عکس بر روی شیشه به چاپ عکسهایی بر روی طومار فیلم کاغذی روی آورد، شیوهای که بهویژه در معرفی فیلم استریپ (film strip) (طومار فیلم) به سینما تأثیر قاطعی داشت. اما او نیز، همچون اکثر معاصرانش، توجه چندانی به سینما، چنانکه ما امروز میشناسیم، نداشت ماره به خیال خود دستگاهی برای تشریح حرکت اختراع کرده بود، او هرگز قصد نمایش تصاویر خود بر روی پرده را نداشت. گام بعدی در ۱۸۸۷ در حومه ی نیوآرک در ایالت نیوجرزی آمریکا برداشته شد. در این سال یک کشیش کلیسای اپیسکوپالین بهنام هانیبالگودوین (Hanibal Goodwin) نخستین نوار فیلم سلولویید را با پوششی شیمیایی (امولسیون)، که به نور حساس بود، بهکار گرفت. راهحل گودوین موردتوجه کارخانهداری بهنام جرج ایستمن George Eastman) ۱۸۵۴ - ۱۹۳۲) قرار گرفت، و همو بود که در ۱۸۸۹ تولید انبوه حلقههای فیلم سلولویید را آغاز و به زودی آن را در جهان منتشر کرد.
نه گودوین و نه ایستمن هیچ یک توجهی به تصاویر متحرک (سینما) نداشتند، بلکه آنها به عرضهی مادهای پلاستیکی برای ضبط تصویر دلخوش بودند (اگرچه قابل اشتعال اما انعطافپذیر بود). اما همین ماده، هنگامیکه با پیروزی مایبریج و ماره همساز شد، لابراتور ادیسون در نیوجرزی، با ساختن کینهتوگراف (Kintlograph)، موفق به اختراع نخستین دوربین تصاویر متحرک شد. لومیر ها لویی لومیر که اغلب پدرسینما دانسته شده همراه با برادرش اوگوست جایگاه یگانه وبلندی در تاریخ فیلم می یابد.این دو برادر،سینماتوگراف(جنبش نگار)،نخستین ابزار فیلم برداری را اختراع و در 13 فوریه 1895 به ثبت رساندند و تصاویرمتحرک را برپرده به نمایش گذاشتند.این اختراع دراندک زمان انقلابی در ارتباط وسرگرمی درجهان پدید آورد و نشانه پیشرفت جهان امروز شد. با این همه،جای شگفتی است که لومیرها درآغاز به اختراع خود تنها به چشم کنجکاوی وهمچون چیزی می نگریستند که پس از ازدست دادن تازگی خود به فراموشی سپرده خواهد شد.اوگوست به ویژه بدبین تر بود وخیلی زود دلبستگی به این یافته نو را از دست داد.گسترش این نوآوری بیش تربه کوشش های لویی بازمی گردد که به بررسی این رسانه پرداخت و گنجایش های تجاری آن را به کارگرفت. ازاین دو برادر،لویی اندیشه هنرمندانه تری داشت.او بود که نخستین فیلم های برادران لومیر را فیلم برداری و کارگردانی کرد. اوگوست به مفهوم واقعی کلمه دانشمند و فن آور بود. هردو برادر درپی فراورده های نو برای فروش درکسب و کار عکاسی خود در شهر لیون بودند که ازآنتوان پدرشان به میراث مانده بود. آنها پیوسته درکار پژوهش برای بهبود فنون و اختراع ابزارهای تازه بودند. این پژوهش ها به آفرینش سینماتوگراف انجامید که توسعه دقیق تر«کینه توسکوپ» توماس ادیسون بود. این ابزار نو که آگوست آن را چیزی جز بازیچه نمی پنداشت، نخستین بار در 22 مارس 1895 به نمایش گذاشته شد و آنگاه برخی تصاویرآن در28 دسامبرهمین سال درپاریس درقالب فیلم های کوتاه لویی لومیربه نمایش درآمد و پیدایش سینما را به همراه آورد. لویی لومیر برای تبلیع این نوآوری، شماری فیلم بیش تر با رویکرد مستند تا داستانی درثبت صحنه های عینی زندگی روزانه ساخت. این فیلم ها دربردارنده موضوعاتی چون رسیدن قطار به ایستگاه راه آهن سیوتا و بیرون آمدن کارگران از کارخانه بود. لومیرها فیلم بردارانی به کار گماشتند و به سراسر جهان فرستادند تا رخ دادهای خبری را ثبت کنند و به ثبت بصری زندگی درکشورهای گوناگون بپردازند. آنها پس ازدوسال، سیاهه ای نزدیک به هزارفیلم فراهم آوردند که بیش تر آنها تک برداشتی و بدون برش بودند و زمانی کم تر از یک دقیقه داشتند. دراندک زمان، برادران لومیر ازفیلم سازی دست کشیدند و بر گسترش و پیشرفت فراورده ها وفنون سینمایی بیش تری چون پرده عریض، فیلم رنگی وسه بعدی توجه نشان دادند. آنها اگرچه به آینده سینما بدبین بودند،کارشان اسباب وسرچشمه الهام نسل کاملی از هنرمندان شد تا گنجایش های رسانه نوین سینما را به کارگرفته وگسترش دهند.
ادیسون توجهی به سینما نداشت. او در واقع مایل بود برای فرنوگراف (گرامافن) خود، یک همراه بصری فراهم کند. پس در ماه ژوئن ۱۸۸۹ یکی از دستیاران جوان لابراتور خود بهنام ویلیام کندی لوری دیکسون را دعوت کرد تا با او در ساختن یک دوربین فیلمبرداری برای این منظور همکاری کند. چیزی که ادیسون در ذهن داشت «یک ماشین تفریحی بود که با انداختن سکهای در آن بتواند موسیقی و تصویری را همزمان مشاهده کرد». دستگاه مورد نظر او قرار بوده تا صدای فرتوگراف او را، به کمک تصاویری که با کینهتوگراف تهیه میشدند، مصور کند. این جنبه ی پیدایش کینهتوگراف به دو دلیل دارای اهمیت است: در درجهی اول از این لحاظ که فکر ساختن تصاویر متحرک هرگز از اندیشهی ضبط صدا جدا نبوده است، یعنی از روزی که نطفه ی سینما بسته میشد همواره آن را با صدا در نظر آوردهاند. بنابراین از برخی جهات سینمای صامت در واقع گرایش طبیعی سینما را، همچون وسیلهای برای عرضه ی واقعیت، سی سالی به تعویق انداخت. در درجه دوم و مهمتر از آن، این واقعیت است که نخستین دوربین فیلمبرداری موجود، همچون ضمیمهای برای ضبط صدا اختراع شد و نه برای خود سینما. دیکسون نخستین دوربین تصاویر متحرک را با تلفیق درخشان اصول و فنون موجود، که قبلاً توسط مایبریج، ماره و دیگران پایهریزی شده بود «اختراع کرد». سرانجام دیکسون در اواخر ۱۸۹۱ موفق به ساختن دستگاهی شد که آن را کینهتوگراف نامید این دستگاه دو اصل مهندسی دوربین تصاویر متحرک و دستگاه نمایش، هر دو را مدنظر گرفت:
- ۱. سیستم حرکت و سکون، برای تضمین تناوب حرکت.
- ۲. ابداع نوار سلولویید با تعبیه ی سوراخهایی بر لبه ی پایین آن، بهطوری که لبه ی هر قاب در طول نوار ۴ سوراخ به پهنای یک و سهچهارم اینچ را دربر بگیرد.
لذا دوربین دیکسون در هنگام فیلمبرداری در فواصل ذکر شده، در جزیی از ثانیه توقف میکرد و این زمانی است که شاتر باز میشود تا نور را از موضوع عکاسی به داخل عدس هدایت کند و قابها بتوانند موضوع موردنظر را ضبط کنند. این فرایند در هنگام نمایش دقیقاً وارونه میشد. نخستین تصاویر متحرکی که با کینهتوگراف ضبط شده بودند، به کمک عدسی درشتنمایی، که در جعبهای به شکل پیپ تعبیه شده بود، به نمایش عمومی درآمدند. در این دستگاه یک نوار فیلم به طول چهل تا پنجاه فوت، که بر قرقرهای پیچیده شده بود، میان یک لامپ برقی و شاتر مدام بهصورت لوپ میگشت و فیلم را تکرار میکرد. این دستگاه جای خود را به کینهتسکوپ داد.
دیسکن، که به سفارش ادیسن وفادار مانده بود کوشید دستگاه نمایش و دوربین را چنان طراحی کند که صدا و تصویر همزمان شوند، چنانکه همزمان ضبط شده بودند. اما همزمانی کامل در دستگاه او ممکن نشد، به همین دلیل تعداد بسیار اندکی کینهتسکوپ (که آن را کینهتوفن(تولید شد. کینهتسکوپ در حقیقت صدا را بهصورتی ناهمزمان به تصویر ضمیمه میکرد. چند سال بعد که توجه عموم به نمایش بر روی پرده جلب شد، اشکالات صداگذاری همزمان چهره نمود، چرا که هنوز وسیلهای برای تقویت صدا، که به گوش انبوه تماشاگران برسد، در دست نبود. (این امر تا پیدا شدن تکنولوژی تقویتکننده - امپلی فایر - و صدابرداری در اوایل سدهی بیستم توسط لابراتور بل به تعویق افتاد). ادیسن هنگامیکه شنید در این زمینه اختراعهای فراوانی در اروپا شده است و او قادر به ادعای حق انحصاری در مقابل آنها نخواهد بود، در ۱۸۹۱ به ثبت حقوق انحصاری دستاوردهای خود اقدام کرد و حاضر نشد ۱۵۰ دلار برای بهدست آوردن حق امتیاز بینالمللی بپردازد. اما بلافاصله پس از آن که حق امتیاز انحصاری اختراعهای خود در آمریکا را بهدست آورد، تولید و فروش کینهتسکوپ به چند کمپانی را آغاز کرد. بزرگترین آژانس فروش داخلی، به مدیریت نورمن س. رف و فرنک ر. گمُن کینهتسکوپهای ادیسون را به قیمت دویست دلار از او خرید و خود به قیمت سیصد و پنجاه دلار به فروش رساند (با کهنه شدن کینهتسکوپ در نزد مردم، بعدها قیمت آنها به حدود نصف کاهش یافت). کارخانه ی تولیدی ادیسن) از آن پس با تأسیس استودیوی کینهتوگراف در وِسن اورنج در ایالت نیوجرزی قدم در راه تجارت فیلمسازی نهاد. کمپانی ادیسون برای چاپ و فروش هر حلقه بین ده تا پانزده دلار دریافت میکرد. در ۱۸۹۳ نخستین سالنهای ساخت دیکسون به قیمت تقریبی ششصد دلار ساخته شد که شکل و شمایل آنها برای مردم تازگی داشت، و آنها را بلک ماریا لقب داده بودند (این استودیوها بعدها بهنام «پدی واگن» [اتومبیل پلیس!] مشهور شدند)، زیرا آنها را با نوارهای قیراندود میپوشاندند تا داخل آنها کاملاً تاریک باشد. مساحت استودیوهای دیکسون حدود بیست و پنج در سی فیت بود و بخشی از سقف آنها در موقع لزوم باز میشد تا نور سالن را از آفتاب بیرون تأمین کند - که تنها نور مؤثر در داخل سینماها بود – و کل ساختمان آن متحرک بود تا در موارد ضروری به طرف نور آفتاب بگردد. دیکسون از ۱۸۹۳ تا آوریل ۱۸۹۵ تهیهکننده، کارگردان و فیلمبردار صدها فیلم کوتاه شد که توسط کمپانی ادیسون به سالنهای نمایش کینه تسکوپ عرضه میشدند. این فیلمها عبارتند از: رقص دختران خرامان، خرسهای دستآموز، صحنه ی آهنگری ، صحنه ی دنداپزشکی ، اسبهای بد رکاب و رقص در کوهستان. سینمای صامت انگلستان ومکتب برایتون : مکتب برایتون ؛اسمی است که ژرژ سادول(تاریخ نگار سینما) برای گروهی از عکاسان خبره انگلیسی که در شهر برایتون در سال 1900 گرد آمده بودند تا تجربیات عکاسی خود را در زمینه سینما استفاده کنند. آنها روش جدیدی را برای استفاده از اختراع لومیرها جستجو می کردند. در این راه هم موفقیت های زیادی را کسب کردند که کمک زیادی برای تکامل سینما به عنوان یک هنر، انجام دادند.آنها تا سال 1905 آثاری را ساختند که شروعی برای مرحله جدید سینما بود. آنها از جند دیدگاه مختلف از صحنه فیلمبرداری می کردند و به یکدیگر می چسباندند. آلبرت اسمیت از اعضا این انجمن بود. وی در اوایل کار خود تحت تاثیر ملیس بود و فیلم های فانتزی می ساخت از جمله فیلم های موفق او در این دوره اشعه ایکس 1897 قصری در تسخیر ارواح 1897 فیلمبرداری از یکد روح 1898 و ... بودند. در برخی فیلم های او از حالات چهره از نزدیک(نمای بسته) که از نبو او در عکاسی پرتره شکل می گرفت استفاده می کرد. فیلم های بعدی اسمیت اقتباسی از فیلمهای لومیر ها و ادیسون بود اما ساختاری که برای ساختن آنها استفاده می کرد تا زمان خودش پیشرو بود. در واقع ابتکارات سینمای او در فیلم بوسه ای در تونل شروع شد که دوربین را به قطاری وصل کرده بودند. وقتی قطار وارد تونل می شد او به نمای از یک مرد و زن داخل کوپه که در جای دیگر فیلمبرداری شده بود کات میزند و دوباره به نمای قطار که از تونل بیرون می آید. به این دلیل می توان او را ابداع کننده روش تدوین میان برش نام برد. فیلم بگذار با هم بخوابیم تصویر از حالت وضوح خارج و دوباره وضوح می شود تا به وسیله این ابتکارش تداعی گذر زمان بکند. همچنین در فیلم دکتر های کوچولو 1900 دو بچه در حال معالجه یک گربه هستند که نتیجه کار های آنها با یک برش به نمای درشت از گربه به تماشاگر نشان داده می شود. در فیلم موش در مدرسه هنرهای زیبا 1900 اسمیت متناوبا به نمای بسته موش و نمای باز کلاس که اوضاع به هم ریخته است کات میزند. در فیلم دیگر او عاقبت دندان پوسیده 1900 از نمای پی او وی استفاده میکند.این نما که تا آن زمان برای بیننده قابل حضم نبود توسط اسمیت از داخل ذره بینی که بازیگر در نمای قبل در دست داشت نشان داده می شود. اوج استفاده از نمای پی او وی در فیلم آنچه را که می توان با تلسکوب دید است.که برای وحدت بین تماشاگر و دید شخصیت استفاده شده است تا واکنش های چهره شخصیت را برای تماشاگر عادی تر کند. در این فیلم ها تغییر نما منطقی و از روی علت و معلولی است و دوربین نقش مهمی را در تاثیر فضا بر تماشاگر دارد. اوج کار اسمیت در بد بیاری های مری جین 1902 است. که از چندین نما و صحنه های مختلف برای بیان داستان استفاده کرده که هر نما برای دادن اطلاعات مکانی و داستانی تغییر می کند.اسمیت با ساختن این فیلم ها کمک شایانی برای تکامل سینما کرد. کار های او در تماشاگر تاثیر زیادی گداشت که نطیر آن در کارهای آن دوره ملیس هم نبود. جیمز ویلیامسون کارش د سینما را با ساختن مستند خبری آغاز کرد. ترتیب نماهای فیلم های اومثل فیلم مسابقه قایق سواری هنلی از نظر تدوینی بر اساس پیشرفت وقایع شده است. فیلم های او مانند حمله به یک میسیون مذهبی در چین 1900 نقطه عطفی در مکتب برایتون بود. این فیلم تحول اساسی بر روند سینمای آن زمان ایجاد کرد. در این فیلم از تدوین موازی استفاده شده که وقتی صحنه ای به صحنه دیگر کات می شود، دکانی این برش انجام می شود تا در تماشاگر ایجاد تعلیق می کند. منابعی هم اعلام کردند که این کار تاثیر زیادی بر گریفیث برای ایجاد تعلیق در تماشاگر کرده است. از دیگر کارهای او آتش سوزی 1901 بود که نماهای داخلی و خارجی را به هم کات می زد. او همچنین در این فیلم برای بیشتر جلوه دادن آتش قسمتی از فیلم را رنگ می کرد یعنی همان کاری که ملیس قبل از او انجام می داد. فیلم های ویلیامسون و اسمیت تفاوتهای را با هم داشتند. اسمیت در ساختار فیلم های خود از درون برش استفاده می کرد و در صحنه ها به نمایی بسته تر در همان صحنه کات می کرد(وحدت زمان) اما ویلیامسون صحنه ها را به موازات هم پیش می برد که در زمان هم دست کاری می شد. از دیگر کارگردانان مکتب برایتون فرانک ماترشو بود که ادامه دهنده و تکمیل کننده کارهای ویلیامسون بود که دزدی در روز روشن را ساخت.او الگوی تعقیب و گریز ویلیامسون در دزد را بگیرید را به حد کمال رساند. ماترشوبرای ساخت فیلم از 11 نما استفاده کرده است.در فیلم دیگرش سرقت دلیجان پست 1903 که آن هم صحنه های تعقیب و گریز استفاده کرده شباهت های زیادی با سرقت بزرگ قطار ادوین اس پرتر دارد. از دیگر کار های او نجات یافته توسط ولگرد است که یک زن کولی بچه ای را می دزدد.سگس رد او را پیدا میکند و صاحبش را به محل آدم ربایی می آورد و همه چیز با پایان خوش تمام می شود. سگ چند بار از مکان های مشخصی عبور می کند. مشخص است که فیلمبرداری از رفت و آمدهای سگ در یک حلقه فیلمبرداری شده با وقوف به اینکه تداوم نماها در زمان تدوین درست شود. به این ترتیب فیلمبرداری بدون رعایت نظم زمانی مرسوم شد که کمک زیادی در کم کردن هزینه های فیلم کرد و حلقه های 30 متری فراموش شد و انواع نما های مختلف و فیلمهای با زمان های بالا(مثال تولد یک ملت 2 ساعت نمایش بیش از 1500 نما) رو به فزونی بود. در این مکتب کارگردانان متوجه شدند که هر نما می تواند بر روی تماشاگر تاثیر به خصوصی بگذارد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#10
Posted: 12 Aug 2014 17:03
از این رو تمامی آثار خود را بر این اساس این کشف خود می ساختند. توزیع فیلم های آنها در کشورها و مخصوصا آمریکا باعث تاثیر پذیری آنها مثل پرتر و گریفیث از این مکتب شد که کمک زیادی را برای بوجود آوردن زبان سینمایی برای سینما به عنوان هنر مستقل از تاتر انجام دادند. سينماي صامت آمریکا وپیدایش هاليود: تولد سینما را تا حد زیادی میتوان به آمریکا نسبت داد. اولین پویانمایی سینمایی توسط ادوارد مایبریج ساخته شد که تصویر یک اسب در حال دویدن بود. توماس آلوا ادیسون هم یکی از نخستین تولیدکنندگان سینما بود که دستگاه جنبشنما را اختراع کرد. ادوین س. پورتر در فیلم سرقت بزرگ قطار اولین نمایش فیلم در آمریکا برای عدهٔ زیادی از تماشاگران در وقت استراحت بین جشنهای رقص و دانس برگزار میشد. پایهگذاران این فیلمها از مکآنهای مختلف دنیا به آمریکا میآمدند و غارتها و راهزنیها را به صورت فیلمهای درام نشان میدادند. اولین موفقیت آمریکا در سینما، فیلم سرقت بزرگ قطار به کارگردانی ادوین س. پورتر بود. زماني كه كاشفان اسپانيايي براي اولين بار به منطقهيي كه اكنون با نام هاليوود شناخته ميشود، وارد شدند، مردم بومي آمريكايي در درههاي كوهستانهاي "سانتامونيكا" زندگي ميكردند. پس از آن اين منطقه از سوي دولت اسپانيا به دو بخش تقسيم شد. به اين ترتيب بخش غربي "رانچو لابري" و بخش شرقي به "رانچو لوس فيلز" نامگذاري شد. در دههي ١٨٧٠ يك جامعهي كشاورزي در اين منطقه به وجود آمد و در طول دههي ١٨٨٠ منطقهي "رنچوز" به چندين انشعاب تقسيم شد. در سال ١٨٨٦ مردي با نام "ويلكاكس" رانچو لابريه را خريداري كرد و همسرش اسم منطقه را به "هاليوود" تغيير داد. طي چند سال "ويلكاس" با جمع آوري بودجهي كافي به ساخت كليساها، مدارس و كتابخانه اقدام ورزيد و به اين ترتيب هاليوود به يك منطقهي ثرتمند تبديل شد. جامعهي هاليوود درسال ١٩٠٣ به ثبت ميرسد، اما استقلالش به دليل كمبود آب ديري نميپايد، بدين ترتيب در سال ١٩١٠ به اجبار به لسآنجلس ملحق ميشود. در سال ١٩١١ شركت نستور (Nestor) اولين استاديوي فيلم هاليوود را در يك گوشهي "سانست" و "گاوور" افتتاح ميكند. پس از آن "سيسل دميل" و دي.دبليو. گريفيت به ساخت فيلمهايي در اين استاديو اقدام ورزيدند.اين استاديو سبب ايجاد تغييراتي در بين مقيمان جديد و قديم اين جامعه شد. آنچه كه ما اكنون آن را به عنوان هاليوود ميشناسيم يك گروه از كارخانههايي (استاديوها) است كه با مراكز تجاري احاطه شده است. كار اين مراكز تجاري فراهم آوردن هنرمندان، صنعتگران و ساير سرويسها است زمينهاي كشاورزي جنوب هاليوود كه اكنون به بلوار تبديل شده است؛ به محل كار فيلم سازان و عوامل فيلم تبديل شد. پس از آن ساختمانهاي تجاري عظيم در كنار بلوار هاليوود تاسيس شد. به اين ترتيب تمام خانههاي اطراف اين بلوار به ساختمانهاي تجاري تبديل شدند. در دهههاي ١٩٢٠ و ١٩٣٠ بنا به نياز صنعت روبه رشد فيلم، بانكها، رستورانها، باشگاهها و كاخهاي فيلم ساخته شد. سبكهاي معماري ساختمانها نمايانگر مرسومترين دورهي معماري بين جنگهاي جهاني بود و سبكهاي آذين بندي اسپانيايي بر سبكهاي خانههاي هنر هاليوود تاثير گذاشت. در جريان دههي ١٩٢٠ استاديوها قدرتشان را متمركز پرورش هنرمنداني كردند كه هنوز خالق فيلمهاي بيشماري هستند. در اين زمان استاديوها براي اولين بار خود را با چيزي به جز بقاي خود درگير كردند. آنها به اين درك رسيدند كه فيلمها تاثير احساساتي عميقي بر بسياري از مردم در سراسر آمريكا دارند. به اين ترتيب افرادي كه به فيلم علاقه نشان ميدادند به طرفداران كشته و مرده (fans) فيلم لقب گرفتند. پس از آن دفاتر ويژهي روابط عمومي براي رسيدگي به طرفداران جديد تشكيل شد. آن گاه اين دفاتر به كنترل اخباري مشغول شدند كه به دست اين طرفداران ميرسيد در حالي كه استاديوها تحت كنترل هنرمندان در آمده بود؛ كادر روبه رشد روابط عمومي به خلق يك اسطوره شناختي هاليوودي با شعار " شما هم ميتوانيد با آمدن به هاليوود زندگيتان را تعيير دهيد" اقدام ورزيد. با افزايش تبليغات جلسات نشست سينمايي در سراسر آمريكا برگزار ميشد و برندگان اين آزمايشات براي ورود به دنياي سينما به هاليوود ميرفتند. توليدات اين استاديوها تصاوير متحرك است، اما مراكزي كه كار كنترل فيلمها را بر عهده دارند؛ بيشتر مترصد افزايش درآمد هستند تا خلق يك فيلم اعجابانگيز. عصر طلایی هالیوود عصر طلایی هالیوود، در تاریخ سینمای آمریکا، اصطلاحا به دورانی اطلاق میشود که از پایان دوران سینمای صامت، یعنی از اواخر سال ۱۹۲۰ میلادی آغاز شده و تا حدود سال ۱۹۶۰ میلادی به طول میانجامد. در طی این دوران، که دورانی پربار در صنعت سینما محسوب میشود، تعداد بسیار زیادی فیلم توسط استودیوهای فیلمسازی هالیوود تولید گردید. بدون تردید آغاز عصر طلایی را میتوان از فیلم معروف خواننده جاز که در سال ۱۹۲۷ ساخته و اکران شد، تلقی نمود. قابلیت و حسن اصلی این فیلم، در استفادهٔ آن از صدا معرفی شده بود و همین ویژگی (ویژگی ناطق بودن فیلم)، موجب افزایش چشمگیر فروش آن و گیشهٔ بسیار خوب برای آن گردید. در این دوران اغلب فیلمهای سینمایی ساخته شده توسط هالیوود، در ژانرهای وسترن، کمدیهای بزن بکوب (شاد و مفرّح و پرماجرا)، ژانر موزیکال، کارتون و انیمیشن، یا ژانر بیوپیک (فیلمهای مربوط به زندگینامه افراد) میگنجیدند و معمول چنان بود که تیمهای سازندهٔ هر کدام از فیلمهای یک استودیو، اغلب در سایر فیلمهای ساخته شده توسط همان استودیو نیز، فعال بودند. امّا پس از فیلم خواننده جاز که در سال ۱۹۲۷ منتشر شد، کمپانی برادران وارنر موفقیت بسیار بزرگ و عمدهای به دست آورد و آن موفقیت این بود که این کمپانی در سال ۱۹۲۸، بعد از خریداری مجموعه تئاترهای استنلی و تمامی محصولات و متعلقات آنها در سطح کشور[=امریکا]، توانست که خط سیر مشخصی در سینما به بدست بیاورد.
به همین ترتیب، سایر کمپانیهای بزرگ فیلمسازی نیز در راستای تصاحب تئاترهای مخصوص به خود گام برداشتند: شرکت ام.جی.ام MGM که از زمان شکل گیری خود در سال ۱۹۲۴، اقدام به تصاحب زنجیرهای از تئاترهای گوناگون کرده بود، این مجموعه را به نامتئاتر لوئیز Loews نامگزاری کرد و همچنین کمپانی فاکس نیز، به همان ترتیب مجموعه تئاترهای زنجیرهای متعلق به خود را تئاترهای فاکس خواند. در عین حال، شرکت آر. ک. او RKO نیز، در سال ۱۹۲۸ از ادغام میان تئاتر کیت - اورفئوم و شرکت رادیویی امریکا شکل گرفت و یک مجموعهٔ دیگر تئاتری را که متعلق به این شرکت بود، پدید آورد. امّا در میان شرکتهای پیش گفته، شرکت RKO در پاسخ به انحصاری که شرکت الکتریکی ERPI غرب، تا آن زمان در زمینهٔ استفاده از صدا در بیشتر فیلمهایش داشت و از پس این کار به خوبی برمی آمد، شکل گرفت، و از طریق روش شناخته شده فوتو فونیک، شروع به استفاده از صدا در فیلمهای خود نمود. کمپانی پارامونت نیز، که پیش از آن و در سال ۱۹۲۶، بالابان و کاتز را به دست آورده بود، و در واکنش به موفقیت دو کمپانی برادران وارنر و RKO ، اقدام به خرید تعدادی سالن از اواخر سال ۱۹۲۰ کرده بود، قبل از این که به خریدهای نهایی خود در این راستا در سال ۱۹۲۹ بپردازد، تلاش نمود تا از طریق دستیابی به تمامی سالنهای تئاتر شخصی در منطقهٔ دیترویت، بر تئاتر دیترویت تسلط پیدا کند و سود و منفعت بسیاری را در گیشهها متوجه خود سازد. در این دوران هنرمندان هریک از تئاترها نیز معمولاً با کمپانی تصاحب کنندهٔ آن کار میکردند. به عنوان مثال، کردیک جیبونز و هربرت استوتهارت، همیشه بر روی فیلمهای کمپانی MGM کار میکردند، آلفرد نیومن، برای مدتی حدود ۲۰ سال، در کمپانی فاکس قرن بیستم فعال بود، سیسیل ب دومیل، تقریبا تمام فیلمهای خودش را در پارامونت ساخت، و فیلمهای هنری کینگ نیز، بیشتر برای فاکس قرن بیستم ساخته شد، و به همین ترتیب الی آخر... در این دوران، گرچه ساخت فیلم هنوز به صورت کسب و کار پررونقی درنیامده بود، امّا با این حال، شرکتهای فیلمسازی از طریق تجهیز استودیوهای تصویربرداری خود، پول بسیار بدست میآوردند و به هزاران نفر از دست اندرکاران ساخت فیلمها در استودیوهای بزرگ خود، حقوق و دستمزد میپرداختند. از جمله بازیگران، تهیه کنندگان، کارگردانان، نویسندگان، بدل کاران، پرسنل فنی و تکنسینها، همگی جزو این حقوق بگیران بودند. کمپانیهای بزرگ همچنین صدها سالن تئاتر در شهرستانها و شهرهای سرتاسر امریکا داشتند، که این تئاترها همواره در حال نمایش فیلمهای تولیدی کمپانیهای مختلف بودند و همیشه به فیلمهای تازه برای نمایش نیاز داشتند. در سال ۱۹۳۰، و در دوران رئیس جمهوری پرزیدنت ویلهای، MPDDA (مجمع دولتی فیلمسازان امریکا) اقدام به تاسیس مؤسسه ای، موسوم به هایز کد نمود که یکی از اقدامات آن صدور دستورالعمل سانسور بود و بر اثر همین دستورالعمل و پس از تهدیدهای دولت روند سانسور فیلمها گسترش یافت. روندی که از سال ۱۹۳۰ آغاز شد، اما با این حال تحمیل دستورالعمل کد و سانسورهای حاصل از آن تنها تا سال ۱۹۳۴ تداوم یافت، یعنی تا پس از آن که لژیون تعیین شایستگی (صلاحیت) وابسته به سازمان جدید کلیسای کاتولیک [که ظاهرا در روند اعمال دستورالعمل سانسور، اظهار نظر می نمود]،از ساخت فیلمهایی با بازی مائی وست [از نخستین هنرپیشگان س ک س ی سینما]همچون: او اشتباه خود را کرد و یا فیلم من فرشته نیستم، که حاوی برخی صحنههای موفقیت آمیز جنسی بودند، وحشت زده شد و تهدید کرد که اگر به خواستههای کلیسا ترتیب اثر داده نشود، این فیلمها را تحریم خواهد نمود، و بعلاوه تأکید گردید تمامی فیلمهایی که مجوّز دولتی بر مبنای دستورالعمل سانسور کُد، از دولت اخذ ننمودهاند، ناگزیر به پرداخت جریمه نقدی برابر با ۲۵٫۰۰۰ $ (دلار) خواهند بود و دیگر نمیتوانند که از اکران فیلمها در تئاترهای خود، سود ببرند. بدین ترتیب MPDDA تئاترهای زیادی را در سطح کشور تصاحب کرد و مالک پنج استودیوی بزرگ شد. در طول دهه1930میلادی، و همچنین در دورانی طولانی از از عصر طلایی، کمپانی MGM صنعت سینما را تحت سلطه خود داشت و تعداد زیادی از ستارههای مطرح سینمای هالیوود در فیلمهای این کمپانی ایفای نقش میکردند و برای ستارههای سینما نیز حضور در این فیلمها نوعی اعتبار محسوب میشد. از جملهٔ برخی از ستارههای بزرگ سینما که برای MGM در زمانهای مختلف به ایفای نقش پرداختند، میتوان به این افراد که به سلاطین هالیوود مشهورند، اشاره نمود: کلارک گیبل، گرتا گاربو، جون کرافورد، ژان هارلو، گری کوپر، مری پیکفورد، مارلون براندو، الیزابت تیلور، اوا گاردنر، جیمز استوارت، کاترین هپبورن، ویوین لی، گریس کلی، جین کلی، بت دیویس، گلوریا استوارت ، فرد استایر، جینجر راجرز، جان وین، باربارا استنویك، جان بریمور، آدری هپبورن، باستر کیتون، جودی گارلند. شاید بتوان نقطه اوج بهره گیری از سیستم استودیویی در ساخت فیلمها را بتوان در سال ۱۹۳۹ نشان داد، یعنی زمانیکه که شاهد خلق و انتشار آثار کلاسیک به یادماندنی همچون: جادوگر شهر اُز، برباد رفته، دلیجان، آقای اسمیت به واشنگتن میرود ، بلندیهای بادگیر ، فقط فرشتگان بال دارند، نینوچکا، و نیمه شب بودند. در میان سایر فیلمهایی که در حال حاضر، جزو فیلمهای دوران طلایی سینمای هالیوود در نظر گرفته میشوند، میتوان به آثار کلاسیک زیر نیز اشاره کرد: کازابلانکا، این یک زندگی فوق العادهاست، در یک شب اتفاق افتاد، کینگ کنگ، همشهری کین ، بعضیها داغشو دوست دارند، همه چیز درباره ایو، سوپ اردک، پرورش بچّه ، شمال از طریق شمال غربی، شام در ساعت هشت، شورش بدون دلیل، غرامت مضاعف ، شورش در کشتی، روشناییهای شهر، رودخانه سرخ، پنجره پشتی، آواز در باران ، مرد من گادفری، کلاه بالا، تعطیلات رومی، و سابرینا. سبک کلاسیک سینمای هالیوود، به گونهای شفاف توسط دیوید بوردول تشریح شدهاست. وی معتقد است که سبک مذکور به شدت از ایدههای عصر رنسانس و دوران تجدید حیات بشری تأثیر پذیرفته بود و این ویژگی را میتوان نقطه کانونی این سبک دانست. بنابراین، میتوان گفت که پیشبرد روایت کلاسیک همیشه از طریق انگیزههای روانی انجام میپذیرد. بدین معنا که در روایت کلاسیک، همواره داستان اراده یک شخصیت انسانی و مبارزه او با موانع متعدد در راه پیمودن به سمت یک هدف مشخص تعریف میگردد. جنبههای دیگر روایت همچون فضای رخ دادن حوادث و زمان آنها به ماهیت و طرز شکل گیری روایت وابستهاست و معمولاً از دو خط تبعیت میکند : یا روایتی عاشقانه در کار است که با گرههای متعددی در هم تنیده شده و رفع این قبیل گرهها بازگو میشود و یا در مورد فیلمهای آلفرد هیچکاک، روایت به حل معمای یک جرم و یا جنایت میپردازد. امّا عنصر زمان در روایت کلاسیک هالیوود روند مستمری را طی میکند، و اجزای روایت منظم و پی در پی روایت میشوند. در این سبک روایت، استفاده از زمان غیر خطی، یعنی تغییر گاه و بیگاه زمان روایت، تنها هنگامی اتفاق میافتد که بنا بر نشان دادن عملکرد غیر واقعی شخصیتها و توجه دادن به وضع اوهام گونهٔ آنان باشد. دستکاری در قالب داستان در این نوع روایت، تنها وقتی مجاز است که به اقتضای بازگویی داستان، ضرورت چنین دستکاری (در عنصر زمان)، پدید آمده باشد. این مورد در بیشتر موارد برای دنبال کردن خاطرات شخصیت اصلی یا کند و کاو در حافظه او، صورت میگیرد. به عنوان مثال در این مورد میتوان به فیلم کازابلانکا اشاره کرد. به همین ترتیب، در مورد عنصر فضای روایت کلاسیک میتوان گفت که این روایت در تلاش است تا بر دو بعد زمان و مکان غلبه کند و ضمن مخفی کردن این ابعاد دوگانهٔ فیلم، تماشاگر را به طور کامل در جریان فیلم قرار دهد (به همین دلیل این روایت را، گاهی سبک نامرئی نیز خواندهاند) در این راستا این سبک، به شدت بر برداشتن تصویر از صورت و بدن انسان متمرکز شدهاست. طوری که اکثر شاتهای فیلمهای کلاسیک بر روی حرکات یا اصطلاحات مربوط به صورت و بدن شخصیتهای داستان متمرکز است.(دو لغت متداول مدیوم لانگ و مدیوم شات در توصیف این شاتها مناسب است). در همین ارتباط ، آندره بازن، یک بار فیلم کلاسیک را به یک بازی با عکسهای واقعی مقایسه نمود که در آن بروز اتفاقات کاملا عینی و واقعی به نظر میرسند و کار دوربین تنها این است که ما را در بهترین حالت ممکن، برای تماشا کردن تمامی اتفاقات قرار میدهد. روایت کلاسیک با فضا، شامل چهار جنبه ی اصلی است : اول قرار داشتن در مرکز، دوم حفظ تعادل و توازن، سوم قرار داشتن در جلو یا روبرو، و بالاخره چهارم، توجه به عمق. جنبه اول یا تمرکز، بدین معناست که افراد یا اشیاء حائز اهمیت در روایت، عمدتا در بخش مرکزی از قاب یا فریم تصویر قرار میگیرند و هرگز از محدوده تمرکز فیلم خارج نمیشوند. جنبهی دوم، یعنی توازن اشاره به تعادل و توازن در ترکیب بصری اجزای روایت دارد، یعنی هریک از شخصیتها، صفات و اجزای روایت، به طور مساوی در طول هر قاب (فریم) توزیع شدهاست. در مورد جنبههای سوم و چهارم نیز باید گفت که در این سبک روایت، تماشاگر در روبرو فرض شده و همه چیز به شیوهای ماهرانه به سمت تماشاگر (مخاطبی که در روبروست)، طراحی و تنظیم شدهاست. از جمله نورپردازی (اغلب با بهره از نور سه نقطه) و سایر موارد، به گونهای که امکان تفکیک و تشخیص پیش زمینه تصاویر از پس زمینه آنها مهیّا باشد (توجه به عمق)، طراحی شدهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.