ارسالها: 23330
#161
Posted: 18 Aug 2014 12:22
۱۹۴۵ و ۱۹۶۰-بیلی وایلدر - Billy Wilder
- زاده ۲۲ ژوئن ۱۹۰۶
- سوچا، گالیسیا، اتریش-مجارستان
- (اکنون سوچا بسکیتسکا، لهستان)
- درگذشته ۲۷ مارس ۲۰۰۲ (۹۵ سالگی)
- بورلی هیلز، کالیفرنیا، آمریکا
- نام دیگر ساموئل وایلدر (Samuel Wilder)
- ملیت ایالات متحده آمریکا
- زمینه فعالیت کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکننده
- سالهای فعالیت ۱۹۲۹ - ۱۹۹۵
- همسر جودیث کوپیکوس (۱۹۳۶-۱۹۴۶)
- آدری یانگ (۱۹۴۹-۲۰۰۲)
بیلی وایلدر (به انگلیسی: Billy Wilder) (۲۲ ژوئن ۱۹۰۶ - ۲۷ مارس ۲۰۰۲) کارگردان، فیلمنامهنویس، تهیه کننده و روزنامهنگار آمریکایی اتریشیتبار بود. وایلدر در مجموع ۶ بار برنده اسکار شده بود که شامل یک اسکار بهترین فیلم، دو اسکار بهترین کارگردانی و سه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی و غیر اقتباسی میباشد. وی همچنین دریافت کننده تندیس یک عمر دستاورد هنری میباشد.
بیلی وایلدر متولد ۲۲ ژوئن ۱۹۰۶ در لهستان امروزی، بیش از ۵ دهه در عرصه سینما حضوری درخشان داشت و پیش از مرگ در ۲۷ مارس ۲۰۰۲ در ۹۵ سالگی، توانست ساخت ۶۰ فیلم را در کارنامه سینماییاش به ثبت برساند.
وایلدر یکی از درخشانترین چهرههای فیلمسازی هالیوود در عصر طلایی محسوب میشود که ۶ بار موفق به کسب اسکار و ۱۵ بار نامزد این جایزه بود و از این لحاظ یکی از رکورداران تاریخ سینماست. وی پس از اخراج از دانشگاه وین اتریش، به روزنامهنگاری پرداخت و پس از مهاجرت به برلین، در روزنامههای محلی، مطالب ورزشی و جنایی مینوشت. توانایی وایلدر در نویسندگی، او را به سمت نگارش فیلمنامه سوق داد.
موفقیت عمدهی وایلدر پس از حضور او در هالیوود در سال ۱۹۳۳ آغاز شد و اولین اثر مهم او در سال ۱۹۳۹ با فیلم «نیمهشب» رقم خورد که برای اولینبار نامزد اسکار بهترین فیلمنامه شد.
پس از آن، موفقیتهای بعدی وی با فیلمنامه آثار پرفروشی چون «طلوع را متوقف کن» و «گلوله آتش» ادامه یافت و دو بار دیگر نامزد اسکار بهترین فیلمنامه شد، اما همچنان در کسب آن ناموفق بود.
وایلدر پس از اولین تجربه کارگردانیاش با فیلم «بزرگتر و کوچکتر»، شهرت جهانی خود را با ساخت فیلم «غرامت مضاعف» در سال ۱۹۴۴ رقم زد که نامزدی بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه اسکار را برای او بههمراه آورد.
دو سال بعد، وایلدر با فیلم «تعطیلات از دست رفته» توانست سرانجام جایزه اسکار بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه را بهدست آورد.
این کارگردان و فیلمنامهنویس سرشناس در سال ۱۹۵۱ با فیلم «سانست بلوار» بهترین فیلمنامه را گرفت، اما در کسب اسکار بهترین کارگردانی این فیلم ناکام ماند.
«وایلدر» در ادامه با فیلم «تک خال در حفره» اگرچه به موفقیتی در گیشه سینماها نرسید، اما شهرت خود را افزایش داد و باردیگر نامزد اسکار بهترین فیلمنامه شد.
وی در سال ۱۹۵۴ فیلم موفق «بازداشتگاه شماره ۱۷» را ساخت که اگرچه اسکار بهترین کارگردانی را برای او بههمراه نیاورد، اما موجب شد تا ویلیام هولدن بهترین بازیگر مرد را بگیرد.
یک سال بعد، وایلدر با فیلم «سابرینا» نامزد اسکار بهترین فیلمنامه و کارگردانی شد. اواسط دهه ۵۰ را میتوان دوران توجه بیلی وایلدر به آثار کمدی توصیف کرد که از جمله آنها میتوان به «خارش هفت ساله» (۱۹۵۵)، «بعضیها داغشو دوست دارند» (۱۹۵۹) و « آپارتمان» (۱۹۶۰) اشاره کرد.
وی با فیلم « آپارتمان» سه جایزه اسکار بهترین فیلمنامه، بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را گرفت و با فیلم «بعضیها داغشو دوست دارند» نامزد اسکار بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه شد.
پس از این سالهای موفق، حضور وایلدر در عرصه فیلمسازی دیگر مانند گذشته نبود، به طوری که فیلمهای «یک، دو، سه» (۱۹۶۱)، «احمق مرا ببوس» (۱۹۶۴)، «شیرینی شانس» (۱۹۶۶)، «زندگی خصوصی شرلوک هولمز» (۱۹۷۰) تقریباً آخرین آثار کارنامه سینمایی او بودند.
بیلی وایلدر در سال ۱۹۸۸ جایزه اسکار یادبود ایروینگ جی. تالبرگ را گرفت و ستاره وی در کوچه شهرت هالیوود نقش بست. وی در ۵ دهه فعالیت سینمایی ۱۵ بار نامزد جایزه اسکار شد که از این لحاظ یکی از رکورداران تاریخ سینماست.
از دیگر افتخارات سینمایی «بیلی وایلدر» میتوان به جایزه بافتا بهترین فیلم (۱۹۶۰)، جایزه خرس طلایی افتخاری برلین (۱۹۹۳)، جایزه بزرگ جشنواره کن (۱۹۴۶)، جایزه یک عمر دستاورد سینمایی از پارلمان اروپا (۱۹۹۲)، دو جایزه بهترین فیلم از گلدن گلوب (۱۹۴۶-۱۹۵۱) و شیر طلایی افتخاری ونیز (۱۹۷۲) اشاره کرد.
با این که وایلدر همیشه دلیل اصلی روی آوردنش به کارگردانی را «مواظبت کردن از فیلمنامههایش» که معمولاً به دست بقیه کارگردانها خراب میشد عنوان کرده ، اما آثار او – از همان فیلم نخستین – چنان محکم و عالیاند که این ادعا را فقط باید به حساب تواضع فیلمساز گذاشت.
به شهادت آثارش او هرگز خود را محدود به مصور کردن فیلمنامههای درخشانش نکرده است. البته شکی نیست که این فیلمنامههای دقیق و پرجزئیات در زمانهایی که حوصلهای برای کارگردانی وسواسی نمانده بود به کمکش میآمدند (مانند آخرین فیلمش بادی بادی).
در میان خیل عظیمی از ستارگان کلاسیک، از باربارا استانویک تا هامفری بوگارت و از گری کوپر تا جیمز کاگنی و ری میلند، وایلدر از جک لمون و والتر ماتائو بیشترین بهره را برده، در حالی که ویلیام هولدن بعضی از بهترین بازیهایش را مدیون فیلمهای وایلدر است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#162
Posted: 18 Aug 2014 12:30
۱۹۴۷ و ۱۹۵۴-الیا کازان - Elia Kazan
- تولد ۷ سپتامبر ۱۹۰۹کنستانتینوپول, امپراتوری عثمانی
- مرگ ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۳نیویورک سیتی, ایالت نیویورک، ایالات متحده آمریکا
- سالهای فعالیت ۱۹۳۴-۱۹۷۴
- همسر(ها) مولی دی تاچر-باربارا لودن-فرنسیس رودجز
الیا کازان (به انگلیسی: Elia Kazan) (۱۹۰۹-۲۰۰۳) کارگردان٬ نویسنده و تهیه کننده آمریکایی بود. وی همچنین مؤسس آموزشگاه اکتورز استودیو نیویورک است.
الیا کازان دو بار اسکار بهترین کارگردانی، چهار بار جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی و سه بار جایزه تونی را تصاحب کردهاست. همچنین بارها نامزد و برنده جشنوارههای جهانی نظیر جشنواره فیلم کن و جشنواره فیلم ونیز نیز شدهاست. کازان یک تندیس اسکار نیز برای یک عمر دستاورد هنری دریافت کردهاست.
الیا کازان ، با نام اصلی الیا کازان اغلو ، از کاگردانان مهم سینما و همچنین تئاتر ، در سال ۱۹۰۹ از پدر و مادری یونانی در شهر کنستانتینوپل ﴿استانبول امروزی﴾ به دنیا آمد.
در سن ۴ سالگی با والدینش به امریکا مهاجرت کرد و در نیویورک مقیم شد. پدرش تاجر فرش بود . کازان پس از پایان تحصیلات متوسطه به کالج ویلیامز ، در دانشگاه ییل رفت و به تحصیل رشته درام نویسی پرداخت و پس از فارغ التحصیلی در دهه ۱۹۳۰ به کار با یک گروه تئاتر پرداخت.
کازان نخستین نمایشنامه اش را در ۱۹۳۵ روی صحنه برد و در دهه ۱۹۴۰ به عنوان یکی از مستعدترین کارگردانان تئاترهای برادوی شهرت یافت. از معروفترین نمایشنامه های او می توان به پوست دندان های ما ﴿۱۹۴۲﴾ ، تمام پسران من ﴿۱۹۴۷﴾ و چای و سمپاتی ﴿۱۹۵۳﴾ اشاره کرد.
از شاخصههای بارز فیلمسازی الیا کازان، همکاری او با نویسندگان نامدار دنیای ادبیات در نگارش فیلمنامه بود. وی سابقه همکاری با نویسندگانی چون «تنسی ویلیامز»، «هارولد پینتر»، «جان اشتاینبک» و «آرتور میلر» را داشته است.
سینمای الیا کازان معنایش را از شخصیتهایش میگرفت، نشان دادن آدمی روي مرز پر مخاطره خير و شر مهمترين دغدغه وی در فيلمهايش بود و کازان با خلق چنين موقعيتي فضاي دراماتيک خاص خود را شکل می داد. فيلمهاي وی بازتابي از اجتماع و شرايطي بود که در آن زندگي ميکرد و در یک کلام دنياي كازان روايت داستانهايي انساني است كه در آنها عوامل متناقض و حل نشده زندگي وجود دارد.
کازان کار خود به عنوان یک فیلم ساز را با فیلم های مستند آغاز کرد : اهالی کامبرلندز در ۱۹۳۷ و به تو بستگی دارد در ۱۹۴۱ از آن جمله اند.
نخستین فیلم بلند داستانی کازان ، درختی در بروکلین می روید (۱۹۴۵) نام داشت. این فیلم برگرفته از رمانی به همین نام اثر بتی اسمیت بود. درختی در بروکلین می روید ، در باره ء یک خانواده ء بروکلینی در سالهای آغاز قرن بیستم بود که الیا کازان مایه های دراماتیک آن را بیشتر کرد. فیلم برای هنرپیشه ء مرد نقش اولش، جیمز دون یک اسکار و برای کازان ، امنیتی ۹ ساله برای کار در کمپانی فوکس به ارمغان آورد.
در سال ۱۹۴۷ الیا کازان در تاسیس موسسه اکتورز استودیو ، یکی از مهم ترین کلاس های بازیگری در آن زمان که شیوه بازیگری متدی را آموزش و رواج می داد ، مشارکت کرد و بعدها از همین بازیگران آموزش دیده برای بازی در فیلم هایش استفاده کرد از جمله مارلون براندو ، جیمز دین و... .
کازان در این سال ها بیشتر به خاطر کارگردانی قدرتمند و واقع گرای نمایشنامه های تنسی ویلیامز مانند اتوبوسی به نام هوس ﴿۱۹۴۷) و آرتور میلر مانند مرگ دستفروش ﴿۱۹۴۸﴾ مورد تحسین قرار گرفت. در ۱۹۴۷ کازان با ساخت سه فیلم به موفقیت هایش افزود و خود را بیش از پیش به عنوان چهره ای سینمایی معرفی کرد: دریای علف ها (بر اساس رمانی از کنراد ریشتر )، بومرنگ و توافق یک جنتلمن.
توافقهای شفاهی نخستین اسکار کارگردانی را برای کازان به همراه داشت. در این فیلم گریگوری پک در نقش یک خبرنگار اصول گرا ظاهر شده بود که داستانی با مضامین ضد نژادپرستانه می نویسد و همین داستان ماجراهایی را برای او به همراه دارد. کازان در فیلم بعدی اش ، پینکی (۱۹۴۹) هم به مسائل سیاه پوستان در آمریکا می پردازد. پینکی دربارهء بحران هویت یک دختر سیاه پوست است ، رنگ پوست این دختر چنان روشن است که به راحتی می تواند با سفیدپوستان اشتباه گرفته شود. کازان در سال ۱۹۵۰ ، وحشت در خیابان ها را ساخت که تریلری بود تماماً فیلمبرداری شده در خیابانهای نیواورلئان.
در سال ۱۹۵۱ ، کازان تصمیم گرفت نمایش نامه معروف تنسی ویلیامز ، اتوبوسی به نام هوس را که خود بارها با موفقیت به روی صحنه برده بود جلوی دوربین ببرد. کازان برای ساخت این فیلم به سراغ مارلون براندو رفت تا نقش استنلی کوالسکی را برایش بازی کند. براندو پیش از این در تئاتر این نقش را به روی صحنه برده بود و با بازی درخشانش ، بر گرفته از شیوه متدی ، انقلابی در عرصه بازیگری ایجاد کرده بود. اتوبوسی به نام هوس تیم بازیگری بسیار خوبی داشت و مارلون براندو ( در نقش استنلی کوالسکی ) ، ویوین لی ( در نقش بلانش ) کیم هانتر (در نقش استلا ) و کارل مالدن (در نقش خواستگار بلانش) فوق العاده ظاهر شدند. کازان با استفاده از بازیگران توانایی که در اختیار داشت به خوبی توانست فضای سرد ، غم بار و وهم آلود نمایش نامه ویلیامز را به تصویر بکشد و اثری خلق کند که بعد از سال ها هنوز جذاب ، تاثیر گزار و منقلب کننده است.
در سال ۱۹۵۲ کازان در برابر کمیته فعالیت های ضد آمریکایی مک کارتی حاضر شد و به عضویت سابق خود در حزب کمونیست آمریکا اقرار کرد. کازان در این کمیته رفقای کمونیست سینمایی اش را به کمیته مک کارتی لو داده و نام آنها را به لیست سیاه افزود. این عمل کازان در حق دوستان و لطمه ای که مک کارتیسم به استناد گفته های او به بسیاری از اعضای جامعه سینمایی آن زمان امریکا زد ، لکه سیاهی در کارنامه و زندگی او شد ، هر چند که بسیاری معتقدند این عمل او در آینده کاری اش بسیار تاثیر مثبت داشت اما باید به این نکته توجه داشت که در موقعیتی که کازان در آن گیر افتاده بود تنها دو راه وجود داشت یکی راهی که انتخاب کرد و دیگری سکوت که این دومی نابودی محض کاری و سینمایی او را به همراه داشت چون در اوج خلاقیت دیگر نمی توانست به کار در هیچ استودیویی امیدوار باشد.
در سال ۱۹۵۲ کازان فیلم زنده باد زاپاتا راساخت. این فیلم بر اساس داستان جان اشتاین بک ساخته شد. در این فیلم براندو در نقش زاپاتا ظاهر شد. در اوج دوران مک کارتی کازان این فیلم را با وجود آنکه مبارزات به حق قهرمانی انقلابی را در برابر نظام حاکم نشان می داد ، فیلمی ضد کمونیستی معرفی کرد.
مردی روی طناب بند بازی (۱۹۵۳) ، فیلم بعدی کازان بود ، فیلمی هیجان انگیز و ضد کمونیستی دو آتشه که ماجرایش در چکسلواکی بعد از جنگ می گذرد ، و در آن یک گروه سیرک می خواهند از پشت پرده آهنین ( اصطلاحی برای مرزهای شوروی سابق) بگریزند.
فیلم بعدی کازان که یکی از مهم ترین و بهترین فیلم هایش است ، در بارانداز (۱۹۵۴) نام دارد که آن را بر اساس داستانی از باد شولبرگ ساخت. در این فیلم براندو نقش محوری را بر عهده دارد. کازان در این فیلم ، یک باجخور اتحادیه کارگری را همچون استعاره ای از جاسوسان کمونیست ها نشان داد و آشکارا جاسوسی کردن برای صاحب کار را امری اخلاقی جلوه داد. این فیلم ۸ جایزه اسکار را برد ، از جمله اسکار بهترین کارگردانی و همچنین موفقیت تجاری بسیاری به همراه داشت.
آخرین همکاری کازان و براندو در فیلم ستایش شده "در بارانداز" (۱۹۵۴) بود. پانزده سال بعد ، کازان در صدد بود تا فیلمی بر اساس نوول پرفروش خود ، "سازش" ، بسازد. او دوباره به براندو فکر می کرد.
این نقشی بود بر اساس زندگی واقعی خود کازان. در واقع کازان از براندو می خواست تا در این فیلم ، خودِ او باشد . البته کارگردان پرآوازه هم نگرانی های خود را داشت. دوران ، دوران افول براندو بود. فیلمهایش دیگر در گیشه خریداری نداشتند. بازیگر طلایی دهه قبل اضافه وزن پیدا کرده بود و بی تفاوتی اش نسبت به پروژه های سینمایی روز به روز بیشتر می شد.
فیلم های دهه ۶۰ او بازتاب دهنده بازیگری بودند که از خودش در مقام بازیگر وحشت داشت. بازیگری که در فیلم های متوسط الحال امریکایی ظاهر می شد. فیلم هایی با مضامین پول و فساد ، دروغ و تقلب . او دیگر آن بازیگر پرخواهان دهه قبل نبود.
در هر صورت کازان فیلمنامه را برایش فرستاد. شاید براندو به این فیلمنامه علاقهمند بود، شاید هم نه. معلوم نبود. کازان را مدتی در تعلیق نگاه داشت. بالاخره هم از کارگردان دعوت کرد تا به ملاقاتش بیاید. قرارشان در خانه براندو بود.
۴ آوریل ۱۹۶۸ همان روزی که مارتین لوترکینگ به قتل رسید کازان به خانه براندو رفت. براندو بیرون از خانه منتظر بود و کازان را با غم و اندوه ناشی از ترور رهبر جنبش سیاهپوستان امریکا در آغوش گرفت. تمام ایالات متحده غرق در عزا و ماتم بود.
ملاقات شان منحصر به همان ورودی خانه شد و نه داخل آن. کازان بعدها نوشت : "او آنقدر مشتاق و متقاعد کننده بود که در ابتدا متوجه نشدم. آرام مرا به سوی اتومبیلم برگرداند. در را برایم باز کرد و کمک کرد تا سوار اتومبیل شوم."
کازان که در اتومبیل قرار گرفت، براندو گقت نمیتواند این نقش را بازی کند. کازان هم رفت و همانطور که همگی می دانیم ، این دو بعد از آن روز هیچگاه همدیگر را ندیدند. نقش به کرک داگلاس رسید و کازان اذعان داشت: "من او را فوق العاده با هوش و بی نهایت مشتاق یافتم. کرک مایه آسودگی خاطر هر کارگردانی است".
ارتباط حیاتی در زندگی خلاقانه براندو تمام شد. نفرتی متقابل در دو طرف شکل گرفت. براندو می تواند فکر کند که کازان او را ترک کرده و کازان هم می تواند این باور را داشته باشد که وجود او (به عنوان کارگردان) برای براندو (در مقام بازیگر) ضروری بوده است. جایی برای احساسات گرایی یا قدردانی وجود نداشت. حتی در سال ۱۹۹۹ و زمانی که کازان اسکاری افتخاری از آکادمی علوم و هنرهای سینمایی دریافت کرد ، براندویی در شب مراسم حضور نداشت. هیچ تجدید دیداری صورت نگرفت. هیچ .
در سال 1955 ، کازان به سراغ رمان دیگری از جان اشتاین بک به نام شرق بهشت رفت ، رمانی پیرامون عشق ، احساسات و عصیان نسل جدید آمریکا که نمیتوانند در متن خانواده هایشان خود را جای دهند. در این فیلم جیمز دین در نقش پسر احساساتی و سرکش فیلم ظاهر شد. جیمز دین چهره جذاب و زیبایی داشت و در آن زمان به بت جوانان آمریکا بدل شده بود ، اما کازان خود از سپردن این نقش به او ناراضی بود زیرا چهره او بیش از حد جذاب بود و در نقش این پسر جای نمی گرفت. به نوعی میتوان "شرق بهشت" را یک فیلم اجتماعی نیز نامید زیرا این فیلم تا حدی بیانگر اوضاع اجتماعی جامعه ی آمریکا در هنگامه ی جنگ جهانی دوم و اعزام نیروهای آمریکایی به نبرد است. سادگی آدمها به پارامتری تعیین کننده در این فیلم تعیین شده است که به جذاب بودنش کمک می کند.
در این زمان کازان کمپانی فیلم سازی اش به نام نیوتاون پروداکشن را تاسیس کرد و توانست فیلم های بعدی اش را در آن بسازد ، از جمله : فیلم عروسک بچه (۱۹۵۶) ، فیلم نامتعارفی که از دو نمایش نامه تک پرده ای از تنسی ویلیامز اقتباس شده بود. ایلای والاک که از دیگر هنرآموخته گان اکتورز استودیو بود در این فیلم به ایفای نقش پرداخت. سیمایی در میان جمع (۱۹۵۷) بر اساس داستان کوتاهی از باد شولبرگ درباره فرصت طلبی و سوء استفاده از شهرت توسط یک شخصیت معروف تلویزیونی. رودخانه وحشی (۱۹۶۰) که به صاحبان قدرت در دره های منطقه ی تنسی می پرداخت که سعی داشتند با جاری کردن سیل در منطقه ، سدی در آنجا بسازند.
شکوه علفزار (۱۹۶۱) ، اقتباسی از نمایش نامه ویلیام اینگ ، درباره آسیب های اجتماعی و نوع زندگی منحرف جوانان که به شیوه زندگی آمریکایی باز می گردد که این آخری موفقیت تجاری بسیاری به دست آورد. شکوه علفزار داستان دو زوج را روایت میکند که دیوانه وار همدیگر را دوست دارند. فیلم با سکانس نسبتاً طولانیای از بوسۀ عشاق آغاز میشود و مادر که با ورود دخترش به خانه و فهمیدن شکل رابطهاش با پسر، نگران از احتمال حامله شدن او را دارد. در ادامه متوجه چنین حساسیتی در خانواده پسرک نیز میشویم. دو خانواده در حالیکه از بسیاری از لحاظ بسیار روشنفکر و خوشرفتار هستند، اما از طرفی بسیار نگران نزدیکی جنسی آنها هستند و مدام به آنها اخطار میدهند. در ادامه رابطه عاشقانه این زوج به مرحلهای میرسد که دیگر نمیتوانند خود را با بوسه ارضاء کنند و جز عشقبازی به چیزی راضی نمیشوند. هرچند این دو نفر به شدت یکدیگر را دوست دارند و لذا خوابیدن باهم را مصداق گناه یا عمل ناشایست نمیدانند، منتها خانواده آنها میخواهند به نوعی به آنها بفهمانند که اگر مرتکب به چنین کاری شوند، گناهکارند. این است که پسرک که دیگر نمیتواند خود را کنترل کند، سعی میکند تا پیدا کردن راهی برای این مشکل دختر را نبیند. از طرفی پدرش که مصداقهای خاص خود را برای زندگی موفق دارد اصرار میکند که پسر باید برای پیشرفت ادامه تحصیل دهد. اینجاست که نیروی عشق آنها به جای اینکه با گذراندن یک شب ساده به نیرویی زیبا و قدرتمند تبدیل شود، منحرف شده و هر دو را به سمت هرزگی و دیوانگی میکشاند. دختر خودکشی میکند، خود را تسلیم مردان دیگر کرده و در آخر دیوانه میشود. پسر نیز با چالش روحی بزرگی مواجه شده و از ادامه تحصیل نیز بازمیماند. اینگ به خاطر نگارش فیلمنامه شکوه علفزار برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اصلی و ناتالی وود برای بازی در این فیلم نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شد.
در این سال ها کازان تئاتر را رها نکرده بود و هر چند وقت نمایش نامه ای را بر صحنه می برد. همچنین کازان به نوشتن رمان هم روی آورد و حتی در فیلم های بعدی اش از نوشته های خودش استفاده کرد مانند ، آمریکا، آمریکا (۱۹۶۳) که سرگذشت یک مهاجر یونانی جوان را نقل می کرد و سازش (۱۹۶۹).
در دهه هفتاد کازان دو فیلم ساخت: فیلم ملاقات کنندگان (۱۹۷۲) درباره دو سرباز سابق ویتنام است که به خانه ء سرباز همرزم دیگرشان حمله می کنند و آخرین قارون (۱۹۷۶) درباره هالیوود دهه ۱۹۳۰ که بر اساس رمان اف. اسکات فیتزجرالد ساخته شد. در این فیلم رابرت دنیرو نقش تهیه کننده فیلمی که شخصیتش براساس ایروینگ تالبرگ معروف پرداخت شده بود ، را بازی می کرد . هر دو فیلم اخیر با نقدهای متفاوتی مواجه شدند . بازدیدکنندگان یک شکست مطلق تلقی شد ، و نشریه نیویورکر درباره آخرین ثروتمند نوشت :
‹‹چنان سست و بی رمق است که گویی فیلمی خون آشامی بعد از رفتن خون آشامان است. ››
کازان پس از این بیشتر اوقات خود را صرف نوشتن و انتشار رمان های دیگر خود کرد از جمله زندگی نامه خودش را نوشت.
الیا کازان کارگردان بزرگ و مهمی بود اما همواره واکنش اهالی سینما بخاطر ماجرای سال ۱۹۵۲ نسبت به او متفاوت بوده است. برخی او را بخشیدند و برخی هرگز به او روی خوش نشان ندادند. برخی او را بخشیدند و برخی هرگز به او روی خوش نشان ندادند و اين باعث شد نام او در ليست سياه هاليوود قرار بگيرد.
در سال ۱۹۹۹ زماني كه ميخواستند اسكار دستاورد عمر را به كازان بدهند ، تظاهراتي بيرون ازمحل مراسم اهداي جايزه به يك خائن در جريان بود و وقتي كازان وارد شد افراد كمي به احترام او برخواستند.
او وقتي بعد از قضيه مك كارتي، «زنده باد زاپاتا» را ساخت، راستيها متهمش كردند كه هنوز در دل خود كمونيست باقي مانده و در جبهه مقابل او را با اين فيلم ضد انقلاب خواندند. «هاوارد هيوز» ميلياردر معروف آمريكايي (موسس استوديوR.K.O) بعد از«زنده باد زاپاتا» گفت : « كازان از يك راهزن يك بابانوئل ساخته ...» و كازان در جوابش گفت : «آقاي ميلياردر، آيا راهزنتر از خودتان كسي را ميشناسيد؟» ساموئل فولر فيلمساز نیز در انتقاد از«زنده باد زاپاتا» نوشت: «آقاي كازان شما از يك ايدهآلیست يك آدمكش ساختهايد» و كازان اين بار جواب داد : «آقاي فولر شما به من ياد دهيد كه ايدهآليسم چيست و ايدهآليست كيست؟»
الیا کازان در ۲۸ سپتامبر سال ۲۰۰۳ در ۹۴ سالگی درگذشت.
مارلون براندو درباره او گفته است:
« کازان بهترین کارگردانی است برای بازیگران که می توانید بیابید . چون خودش بازیگر بوده ، البته بازیگری بخصوص . او چیزهایی را درک می کند که کارگردانان دیگر نمیتوانند . او به شما الهام می بخشد . . . کازان چیزهای بسیاری برای بازیگران به ارمغان آورده است ، او شما را دعوت به بحث و مجادله با خود می کند . او از معدود کارگردانان خلاق و فهیمی است که در می یابد بازیگر دارد به کدام سو می رود . او به شما اجازه می دهد تا صحنه را به شکلی که می خواهید بازی کنید . »
فیلمهای کازان مجموعاً ۲۲ اسکار را به خود اختصاص داده و در ۶۲ مورد کاندید اسکار شدند که از این مجموع ۲ اسکار بخاطر کارگردانی به خود کازان تعلق گرفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#163
Posted: 18 Aug 2014 12:39
۱۹۴۸-جان هیوستون - John Huston
- نام اصلی جان مارسلوس هیوستون
- زاده ۵ اوت ۱۹۰۶-نوادا، میزوری
- درگذشته ۲۸ اوت ۱۹۸۷ (۸۱ سال)میدل تاون، رود آیلند
- ملیت آمریکایی
- زمینه فعالیت کارگردانی، بازیگری، فیلمنامه نویسی، تهیه کنندگی
- سالهای فعالیت ۱۹۲۹-۱۹۸۷
- همسر دوروثی هاروی (۱۹۲۵-۱۹۳۳)لسلی بلاک (۱۹۳۷-۱۹۴۵)اولین کیز (۱۹۴۶-۱۹۵۰)انریکا سوماً (۱۹۵۰-۱۹۶۹)سلست شین (۱۹۷۲-۱۹۷۷)زوی سلیس (شریک زندگی)
- فرزندان آنجلیکا هیوستون(بازیگر)، دنی هیوستون(کارگردان)
- والدین والتر هیوستون (بازیگر، کارگردان)، رئا گور (خبرنگار ورزشی)
جان هیوستون (به انگلیسی: John Huston) (زاده ۵ اوت ۱۹۰۶ - درگذشته ۲۸ اوت ۱۹۸۷) کارگردان، فیلمنامهنویس و هنرپیشه امریکایی بود.
او فیلمنامه بیشتر ۳۷ فیلمی که کارگردانی کرده را خود نوشته که بسیاری از آنان امروزه جزو آثار کلاسیک تاریخ سینما شمرده میشوند: شاهین مالت (۱۹۴۱)، گنجهای سیرامادره (۱۹۴۸)، کی لارگو (۱۹۴۸)، جنگل آسفالت (۱۹۵۰)، ملکهٔ افریقا (۱۹۵۱)، مولن روژ (۱۹۵۲)، ناجورها (۱۹۶۰) و مردی که میخواست سلطان باشد (۱۹۷۵). هیوستون طی دوران فعالیت ۴۶ سالهاش، ۱۵ بار نامزد دریافت جایزهٔ اسکار شد که دو بار به دریافت آن نائل گردید. پدرش (والتر هیوستون) و دخترش (آنجلیکا هیوستون)هردو برای بازیگری در فیلمهایی به کارگردانی او برندهٔ جایزهٔ اسکار شدند.
جان مارسلوس هیوستون در ۵ اوت ۱۹۰۶ در نوادا چشم به جهان گشود. او تنها فرزند والتر هیوستون و رئا گور بود. پدرش، که از تبار اسکاتلندی و ایرلندی بود، یک بازیگر نمایش و سپس سینما بود. مادرش با اصالت ولز و انگلیسی در ابتدا بهعنوان سردبیر ورزشی برای چند نشریه کار میکرد اما پس از تولد جان کارش را رها کرد. پدرش نیز حرفهٔ بازیگری خود را برای یافتن یک شغل پایدار بهعنوان مهندس ساختمان رها ساخت، گرچه چند سال بعد به صحنهٔ نمایش بازگشت. او بعدها هم در سینما و هم در برادوی موفقیت بسیار کسب نمود.
والدین هیوستون در سال ۱۹۱۳، زمانیکه او ۶ سال بیش نداشت از هم جدا شدند و در نتیجه او بیشتر ایام کودکیش را در مدارس شبانه روزی گذراند. تابستانها، او گاه با پدرش به سفر به تورهای نمایشی میرفت. او از دیدن بازیگری پدرش در صحنه نمایش بسیار بهره میبرد تا بدانجا که به بازیگریش منجر شد.
در مدت اقامت خود در مکزیک، او نمایشنامهای تحت عنوان «فرانکی و جانی» بر اساس تصنیفی با همین عنوان به رشته تحریر درآورد. پس از فروش خوب این اثر، او برآن شد تا به تمرکز در نویسندگی بهعنوان شغلی بالنده بپردازد.
هیوستون موفق شد ۱۵ مرتبه نامزد دریافت جایزهٔ اسکار در دوران شغلی خود شود و پیرترین شخصی است که نامزد اسکار بهترین کارگردان در ۷۹ سالگی برای فیلم شرف خانواده پریتزی (۱۹۸۵) شد. او همچنین صاحب امتیاز بیمانند خانوادهای که سه نسل آن برنده جایزه اسکار شدهاند است، چرا که پدرش (والتر هیوستون) و دخترش (آنجلیکا هیوستون) هردو برای بازیگری بهترتیب در فیلمهای گنجهای سیرامادره و شرف خانواده پریتزی، که کارگردانی هردو را نیز خود بهعهده داشته، برندهٔ جایزهٔ اسکار شدند.
علاوه بر آن، او ۱۳ بازیگر دیگر را با بازیگری در فیلمهایش به اسکار رساند: سیدنی گرین استریت، کلر تروور، سام جافی، هامفری بوگارت، کاترین هپبورن، خوزه فرر، کولت ماشاند، دبورا کر، گریسون هال، سوزان تایرل، آلبرت فینی، جک نیکلسون و ویلیام هیکی
بنا بر ادعای خودش، هیوستون هیچ دین ارتدکسی نداشت. در میان ماجراهای زندگیاش پیش از تبدیل شدن به یک فیلمساز هالیوودی، هیوستون بوکسوری آماتور، خبرنگاری، نویسندگی داستانهای کوتاه، نقاشی چهره در پاریس، عضویت سواره نظام در مکزیک و مستندسازی در جنگ جهانی دوم را پیشتر تجربه کرده بود. علاوه بر ورزش و ماجراجویی، او عاشق مشروب و ارتباط با زنان از هر قماش بود که این امر شاید ازدواج پنجبارهٔ او را توجیه میکند.
بنا به گفتههای دخترش آنجلیکا هیوستن او هالیوود را دوست نداشت و بهویژه از بورلیهیلز متنفر بود. در مقابل، او عاشق مکانهای بکر بود. او حیوانات را بهاندازه مردم دوست میداشت.
او پنج بار ازدواج کرده بود:
۱.دوروتی هاروی - این ازدواج نافرجام ۷ سال دوام کرد و در سال ۱۹۳۳ به پایان رسید.
۲. لسلی بلک - این ازدواج نافرجام دیگر هم ۷ سال دوام کرد.
۳.اولین کیز - آندو پسری با نام پابلو از مکزیک را به فرزندی پذیرفتند.
۴.انریکا سوماً - حاصل ازدواج آنها دو فرزند بود: یک دختر، آنجلیکا هیوستون و یک پسر، والتر آنتونی «تونی» هوستون که اکنون یک وکیل و پدر بازیگر جک هیوستون میباشد. سوماً نیز دختری (آلگرا هیوستن) حاصل از رابطهٔ نامشروعش با جان جولیوس نورویچ داشت که هیوستون دختر را همچون یکی از فرزندان خود پذیرفت که چهار سال بعدش سوماً درگذشت.
۵.سلسته شین. در زندگینامهاش، کتابی باز، هوستون از او با عنوان «تمساح» یاد میکند و عنوان میدارد اگر او فرصت زندگی دوباره مییافت، هرگز برای بار پنجم ازدواج نمیکرد.
چهار ازدواج او به طلاق انجامید. همسر چهارم او، سوماً در طول ازدواج خود فوت کرد. هیوستون علاوه بر فرزندانش از سوماً، صاحب یک فرزند پسر بازیگر، دنی هیوستن حاصل از رابطهاش با نویسندهای با نام زو سالیس است.
در میان دوستانش میتوان از اورسن ولز و ارنست همینگوی یاد کرد اما همفری بوگارت یکی از بهترین دوستانش بود که هیوستون در مراسم تشییع جنازهاش مدیحه خوانی کرد.
زیاده روی در مصرف سیگار، او را به درد آمفیزم در واپسین روزهای زندگیاش مبتلا ساخت. او در تاریخ ۲۸ اوت سال ۱۹۸۷ در میدلتاون، رود آیلند از عوارض ناشی از حمله قلبی درگذشت . هوستون در گورستان هالیوود فوراور در هالیوود، کالیفرنیا به خاک سپرده شدهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#164
Posted: 18 Aug 2014 12:44
۱۹۴۹ و ۱۹۵۰-جوزف لئو منکیه ویچ- Joseph Leo Mankiewicz
- نام اصلی جوزف لئو منکیه ویچ
- زمینه فعالیت سینما
- تولد ۱۱ فوریه ۱۹۰۹ویلکس بار پنسیلوانیا
- مرگ ۵ فوریه ۱۹۹۳بدفورد نیویورک
- ملیت آمریکایی
- پیشه کارگردان ، فیلمنامه نویس ، تهیه کننده
جوزف لئو منکیه ویچ (Joseph Leo Mankiewicz) متولد ۱۱ فوریه ۱۹۰۹ در ویلکس بار پنسیلوانیا و مرگ در ۵ فوریه ۱۹۹۳ در بدفورد نیویورک فیلمنامه نویس ، کارگردان و تهیه کننده آمریکایی و همچنین برادر هرمان منکیه ویچ فیلمنامه نویس فیلم همشهری کین است.
او که اصلیت لهستانی داشت در رشته ادبیات زبانهای زنده از دانشگاه کلمبیا مدرک کارشناسی گرفت و پدرش وی را برای ادامه تحصیل به برلین فرستاد جایی که به عنوان خبرنگار شیکاگو تریبون و مترجم فیلمهای آلمانی برای بازارهای انگلیسی زبان هم فعالیت می کرد.
پس از بازگشت به آمریکا برادرش هرمان که برای پارامونت پیکچرز کار می کرد کمکش کرد که در همان استودیو به عنوان فیلمنامه نویس مشغول به کار شود.در بیست سالگی جوان ترین فیلنامه نویس استودیو بود و کمی بعد در استودیو مترو گلدوین مایر استخدام شد و برای فیلم های زیادی که در گیشه هم موفق بود فیلمنامه نوشت. وی کار تهیه کنندگی را هم دنبال می کرد و با تهیه کنندگی فیلم داستان فیلادلفیا به شهرت رسید و باز هم فیلمی با کاترین هیپورن و اسپنسر تریسی با نام زن سال تهیه کرد.
او که علاقه داشت کار کارگردانی را هم تجربه کند سر انجام در سال ۱۹۴۶ اولین فیلمش را با نام قلعه اژدها کارگردانی کرد.
در سال ۱۹۵۳ شرکت تهیه فیلمش را با نام فیگارو تاسیس کرد و یک سال بعد فیلم کنتس پابرهنه را ساخت فیلمهای بعدیش کمتر موفق بودند تا سال ۱۹۵۹ که فیلم ناگهان تابستان گذشته را با اقتباس از نمایشنامه تنسی ویلیامز تهیه و کارگردانی می کند.
آخرین فیلمش را در سال ۱۹۷۲ با نام بازرس کارگردانی کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#165
Posted: 18 Aug 2014 12:48
۱۹۵۱ و ۱۹۵۶-جرج استیونس - George Stevens
- زاده ۱۸ دسامبر ۱۹۰۴
- درگذشته ۸ مارس ۱۹۷۵ (۷۰ سال)
- ملیت ایالات متحده آمریکا
- سالهای فعالیت ۱۹۱۵–۱۹۷۰
جرج استیونس (انگلیسی: George Stevens؛ زاده ۱۸ دسامبر ۱۹۰۴ درگذشته ۸ مارس ۱۹۷۵) یک کارگردان اهل ایالات متحده آمریکا بود. وی بین سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۷۰ میلادی فعالیت میکرد.
وی همچنین برنده جوایزی همچون جایزه اسکار افتخاری شده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#166
Posted: 18 Aug 2014 20:39
۱۹۵۳ و ۱۹۶۶-فرد زینمان-Fred Zinnemann
- زمینه فعالیت کارگردان
- تولد ۲۹ آوریل ۱۹۰۷وین, اتریش
- مرگ ۱۴ مارس ۱۹۹۷لندن, انگلیس
- ملیت اتریشی-آمریکایی
- همسر(ها) رنی بارلت ۱۹۳۵-۱۹۹۷
فرد زینمان (به انگلیسی: Fred Zinnemann؛ در اصل Alfred Zinnemann) (۲۹ آوریل ۱۹۰۷ - ۱۴ مارس ۱۹۹۷) کارگردان سرشناس اتریشی-آمریکایی و برندهٔ جایزهٔ اسکار بهترین کارگردانی بود. وی ۴ بار موفّق به دریافت جایزهٔ اسکار شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#167
Posted: 18 Aug 2014 20:44
۱۹۵۵-دلبرت من - Delbert Mann
- زاده ۳۰ ژانویهٔ ۱۹۲۰
- درگذشته ۱۱ نوامبر ۲۰۰۷ (۸۷ سال)
- ملیت ایالات متحده آمریکا
- سالهای فعالیت ۱۹۴۹–۱۹۹۴
دلبرت من (انگلیسی: Delbert Mann؛ زاده ۳۰ ژانویهٔ ۱۹۲۰ درگذشته ۱۱ نوامبر ۲۰۰۷) یک کارگردان اهل ایالات متحده آمریکا بود. وی بین سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۹۴ میلادی فعالیت میکرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#168
Posted: 18 Aug 2014 20:49
۱۹۵۷ و ۱۹۶۲-سر دیوید لین - Sir David Lean
- زاده ۲۵ مارس ۱۹۰۸کرویدون، ساری، انگلستان
- درگذشته ۱۶ آوریل ۱۹۹۱ (۸۳ سال)لایم هاوس، لندن، انگلستان(سرطان مری)
- ملیت انگلیسی
- زمینه فعالیت کاگردان، تهیهکننده، فیلمنامهنویس و تدوینگر فیلم
- فرزندان یک فرزند
سر دیوید لین (به انگلیسی: Sir David Lean) (زاده ۲۵ مارس ۱۹۰۸ - درگذشته ۱۶ آوریل ۱۹۹۱) کاگردان، تهیهکننده، فیلمنامهنویس و تدوینگر فیلم اهل انگلستان بود
متولد ۲۵ مارس ۱۹۰۸ در کرویدون، ساری بود. از ۱۹ سالگی کارش را در کارگاههای فیلمبرداری آغاز میکند. بعد از یک سال در ۱۹۲۸ با سمت دستیار فیلمبردار در "کمپانی گومون" استخدام میشود. چندی نیز به عنوان دستیار اتاق تدوین فعالیت مینماید تا اینکه در اواخر ۱۹۲۸ به مقام دستیار کارگردانی میرسد. بعد از دو سال یعنی از ۱۹۳۰ به تدوین فیلم میپردازد. بالاخره اولین فیلمش را در ۱۹۴۲ با همکاری نوئل کاوارد کارگردانی میکند. البته این همکاری و اقتباس از نوشتههای کاوارد در سه فیلم بعدی دیوید لین تکرار میشود. دیوید لین دو بار برنده جایزه اسکار میگردد. بار اول بخاطر فیلم "پل رودخانه کوای" (۱۹۵۷) و بار دوم بخاطر فیلم "لورنس عربستان" (۱۹۶۲). و سه فیلم آخرش نوشته "رابرت بولت" میباشد. سه فیلم از آثار "دیوید لین" در میان "صد فیلم پروفروش تاریخ سینمای بریتانیا" قرار دارند که این برای هر فیلمسازی غرورانگیز است.
اما بدون تردید فیلمی که دیوید لین و سبک فیلمسازی اش را به جهانیان نمایاند فیلم (پل رودخانه کوای) در سال ۱۹۵۷ بود. نمونهٔ یک فیلم اکشن کلاسیک. بدون اغراق در نشان دادن خشونتها. با هنرنمایی الک گینس، جک هاوکینز و آندره مورل. داستان اسارت سربازان انگلیسی به دست ژاپنیها و مقاومت حماسهای افسران آنها در بابر زورگوییهای افسران ژاپنی. این فیلم هفت جایزهٔ اسکار از جمله بهترین کارگردانی برای دیوید لین را از آن خودکرد و در رقابتی سخت با فیلم دوازده مرد خشمگین ساختهٔ سیدنی لومت اسکار بهترین فیلم را برد.
پنج سال سکوت دیوید لین سرانجام در سال ۱۹۶۲ با بهترین فیلم حماسی سینما یعنی (لورنس عربستان) شکسته شد. دیوید لین در این فیلم از بازیگران با تجربهٔ پل رودخانهٔ کوای بهره برد. از آنجایی که سبک این فیلم با دیگر فیلمهای حماسی نظیر بن هور ساختهٔ ویلیام وایلر تفاوت داشت لین تصمیم گرفت نقش اول فیلم را به یک بازیگر گمنام تئاتر یعنی پیتر اوتول بسپارد. جامپ کات معروف فیلم در اواسط آن، فیلمبرداری فوقالعادهٔ فردی یانگ و بازیهای خوب آنتونی کویین، جک هاوکینز و البته پیتر اوتول که هنوز هم او را با نقش "کلنل توماس لورنس" میشناسند و موسیقی حماسی فیلم ساختهٔ موریس ژار فرانسوی از نکات برجستهٔ فیلم بود. این فیلم هم هفت جایزهٔ اسکار از جمله بهترین کارگردانی را نصیب خود کرد. صحنهٔ تفکر لورنس در بیابان و صحنهای که دوربین سعی میکند سواری را به صورت یک لکهٔ سیاه نشان دهد، بعدها الهام بخش کارگردانان حماسه ساز بخصوص فیلمهای حماسی بیابانی شد. دیوید لین پس از لارنس عربستان از بیم کلیشهای شدن از فیلمهای اکشن فاصله گرفت.
در سال ۱۹۶۵ تصمیم گرفت فیلم عاشقانهٔ (دکتر ژیواگو) را بسازد. این فیلم به زندگی یک پزشک روسی در اوایل انقلاب اکتبر روسیه میپرداخت. موسیقی روان این فیلم ساختهٔ موریس ژار و بازی بی نظیر جولی کریستی از نکات برجستهٔ فیلم بود.
دیگر اثر به یادماندنی دیوید لین فیلم (گذری به هند) بود که کارنامهٔ هنری او را تکمیل کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#169
Posted: 18 Aug 2014 20:56
۱۹۵۸-وینسنت مینلی-Vincente Minnelli
- زاده ۲۸ فوریهٔ ۱۹۰۳
- درگذشته ۲۵ ژوئیه ۱۹۸۶ (۸۳ سال)
وینسنت مینلی (انگلیسی: Vincente Minnelli؛ زاده ۲۸ فوریهٔ ۱۹۰۳ درگذشته ۲۵ ژوئیه ۱۹۸۶) یک کارگردان اهل ایالات متحده آمریکا بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#170
Posted: 18 Aug 2014 21:06
۱۹۶۱-جروم رابینز -Jerome Robbins
- زاده ۱۱ اکتبر ۱۹۱۸
- درگذشته ۲۹ ژوئیه ۱۹۹۸ (۷۹ سال)
- ملیت ایالات متحده آمریکا
جروم رابینز (انگلیسی: Jerome Robbins؛ زاده ۱۱ اکتبر ۱۹۱۸ درگذشته ۲۹ ژوئیه ۱۹۹۸) یک رقصپرداز اهل ایالات متحده آمریکا بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.