انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
تالار تخصصی سینما و موسیقی
  
صفحه  صفحه 58 از 78:  « پیشین  1  ...  57  58  59  ...  77  78  پسین »

Hollywood | هالیوود


مرد

 
زندگی شخصی




گرگوری پک و اینگرید برگمن در سال ۱۹۴۵



در سال ۱۹۳۷ اینگرید با پیتر آرون لینستروم (ایتدا دندانپزشک بود و بعد ها مبدل به جراح مغز و اعصاب شد) ازدواج کرد.حاصل این ازدواج دختری به نام پیا (متولد ۲۰ سپتامبر ۱۹۳۸) بود.این ازدواج در سال ۱۹۵۰ منجر به طلاق شد.

برگمن پس از پخش شدن رسوایی اخلاقی اش با روبرتو روسلینی (در حالی که هنوز از پیتر لینستروم جدا نشده بود)در طول فیلمبرداری فیلم استرامبولی (محصول ۱۹۵۰)، به اروپا بازگشت.

برگمن درست یک هفته بعد از تولد پسرش روبرتینو روسلینی(متولد ۲ فوریه ۱۹۵۰) از پیتر لینستروم جدا شد.حاصل ازدواج برگمن با روبرتو روسلینی به جز پسرشان روبرتینو ، دو دختر دوقلو به نام ایزوتا اینگرید روسلینی و ایزابلا روسلینی ( متولد ۱۸ ژوئن ۱۹۵۲) بود.اینگرید برگمن در سال ۱۹۵۷ از روبرتو روسلینی جدا شد.

در سال ۱۹۵۸ برگمن با لارس اشمیت(یک موسس تئاتر) ، که از یک خانواده ثروتمند سوئدی بود ازدواج کرد.این ازدواج نیز در سال ۱۹۷۵ به طلاق انجامید.

اینگرید برگمن در جریان فیلمبرداری فیلم طلسم شده (محصول ۱۹۴۵) با گرگوری پک رابطه داشت.برعکس رابطه اش با روبرتو روسلینی که علنی شد،رابطه او با گرگوری پک تا سال ها علنی نشد.پنج سال پس از مرگ برگمن این رابطه را گرگوری پک در مصاحبه اش با برد دارک گفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
مرگ



قبر اینگرید برگمن در نورا بگراونینگ اسپلاتسن


اینگرید برگمن در روز تولد ۶۷ سالگی خود در لندن درگذشت.جسد او در گورستان کنزل سبز در لندن سوزانده شد.خاکستر جسد او را به سوئد برده و در اطراف جزایر لیندهولمن به دریا ریختند.

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
Ingrid Bergman performances





همراه همفری بوگارت در فیلم کازابلانکا(۱۹۴۲)






در فیلم زنی به نام گلدا(۱۹۸۲)





با لیو اولمان در فیلم سونات پاییزی(۱۹۷۸)







برگمن در فیلم کازابلانکا(۱۹۴۲)
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
جوایز




اینگرید برگمن سه بار برنده جایزه اسکار شده اشت.دو بار به عنوان بهترین بازیگر زن و یک بار به عنوان بهترین بازیگر نقش مکمل زن برنده جایزه اسکار شده است.

اینگرید برگمن به همراه والتر برنان ، جک نیکلسون ، مریل استریپ و دانیل دی لوئیس سه بار جایزه اسکار را دریافت کرده اند،آنها بعد از کاترین هپبورن که ۴ بار برنده جایزه اسکار شده است در مقام دوم تعداد دریافت جایزه اسکار قرار دارند.






این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
نکات خواندنی از زندگی برگمن


  • اینگرید برگمن یک برگ برنده در تمام زندگیش به همراه داشت: او همیشه به نظرات و انتقادات که درباره حرفه و نحوه بازیگریش می­شد احترام می­گذاشت و از آنها استفاده می­کرد. او از تجربیات بازیگران و هنرمندان نامدار تاریخ سینما، حتی در زمانی که در اوج بود، استقبال می­کرد و همین تجربیات را عامل موفقیتش در بازیگری و حرفه­اش می­دانست.
  • برگمن در اوج عصبانیت خونسردی­اش را حفظ می­کرد. البته گهگاهی او نیز مانند سایر انسانها عصبانی می­شد و حتی پرخاشگری هم می­کرد. اما در مجموع رفتار و خصوصیات اخلاقی­اش بر پایه یک خونسردی خاص بود. او حتی وقتی برای اولین بار در کودکی روی صحنه رفت آنقدر خونسرد بود که حتی خودش هم باور نمی­کرد. او تمام اضطرابها و مشکلات و مصائب حرفه­اش را با خونسردی­اش از بین برده و روی بازیش تمرکز می­کرد.
  • انسانهای موفق کسانی هستند که در حرفه و کارشان علاوه بر علاقه و پشتکار جدیت نیز داشته باشند. برگمن هیچگاه در طول حرفه اش چه در صحنه تئاتر و چه در بازیگری در سینما جدیتش را از دست نداد. او با جدیت تمام در نقشی که آن را بازی می­کرد فرو میرفت و به قول سینمایی­ها بازی او زیرپوستی بود. شوخی و خنده در محیط خانواده یا در زمان استراحت در بین صحنه­های فیلمبرداری از خصوصیات برگمن بود و معمولا هیچگاه خنده از لبانش محو نمی­شد. اما هنگامی که کار فیلمبرداری آغاز می­شد زبانزد بود. او به قدری برای کارش احترام قائل بود که وقتی صحنه­ای به پایان می­رسید، نزد کارگردان رفته و اظهار می­کرد که صحنه بعدی را بهتر بازی خواهد کرد. این در حالی بود که کارگردان از بازی او به وجد آمده بود ... و نیازی به گرفتن صحنه مجدد نداشت.
  • در زمانی که دوران ستاره سازی و ستاره سالاری در اوج بود، معمولا بیشتر کارگردانان و تهیه کنندگان با بازیگران به خصوص خانمها مشکل خاصی داشتند. آنها مدام از همه چیز ایراد می­گرفتند و خواستار امکانات و پول و لباسهای گرانبها و گوناگون داشتند اما اینگرید برگمن از همان لحظه ورودش به هالیوود بابت قناعتی که داشت مورد مثل بود.
  • او در اولین ملاقاتش با همسر دیوید سلزنیک، تهیه کننده بزرگ هالیوودی، او را به تعجب واداشت. چرا که با وجود اینکه دیگر ستارگان هالیوود برای یک بازی در یک فیلم طلب ماشین و بهترین محل اقامت را می­کردند، اینگرید حاضر شد که در همان اتاق بالای استودیوی فیلمبرداری و تنها با یک چمدان سر کند.
  • ساده بودن نیز یکی دیگر از خصوصیات برگمن بود. جو حاکم بر هالیوود به گونه­ای بود که همه چیز جنبه تجملاتی داشت و همه در پی کسب گوشه­ای از این تجملات بودند. اما برگمن از همان ابتدا که وارد این نظام شد به سادگی رو آورد. ساده زندگی می­کرد، ساده لباس می­پوشید حتی زمانی که با روبرتو روسلینی آشنا شد، روسلینی از اینکه او پالتوی پوست خز نداشت به او خرده گرفت و به زور برای او یک پالتو خرید زیرا عقیده داشت که همه بازیگران زن سینما در آن زمان پالتو پوست خز دارند و اینگرید نیز باید داشته باشد.
  • پشتکار و علاقه شدید اینگرید به کار و حرفه­اش می­تواند برای هر کسی یک الگوی بزرک باشد. پشتکار برگمن در زمانی که در آغاز راه هنر بود جالب توجه است. او با وجود مخالفت عمویش که بعد از فوت پدر سرپرستی او رابر عهده گرفت، با پشتکاری که داشت وارد عالم سینما شد. بعد از آن رسوایی بزرگ که در زمان ازدواجش با روسلینی و به طبع بعد از باردارشدنش برایش به وجود آمد، مطمئنا هر کس جای برگمن بود دیگر بازگشتی نداشت. اما او با تلاش فراوان و پشتکار مثال زدنی­اش دوباره از افول به اوج بازگشت.شاید هر یک از ما به هنر، کار، یا حرفهای عشق داشته باشیم اما عشق واقعی ما به آن زمانی ثابت می شود که نمود پیدا کند. برگمن عاشق سینما و عاشق حرفه اش بود گاهی اوقات پیش می آمد که هیچ پیشنهادی جهت بازیگری دریافت نمی کرد و برخی مواقع ناچار بود که دو سه ماهی را بیکار بگذراند که این برایش دیوانه کننده بود.
  • عشق به صحنه و عشق به بازی در وجودش مثل یک کوه آتشفشان فوران می کرد. بدترین لحظات برای او دوران بیکاریش بود. بارها شده بود که از خود مایه گذاشته تا مشکلات ناشی از عوامل مختلف را برطرف کرده تا کار فیلمبرداری ادامه یافته و وقفه ای ایجاد نشود. این عشق و علاقه تا بدان جا پیش رفت که زندگی آرام و حرفه در اوجش را به عشق بازی در فیلم هنری یک ایتالیایی ناشناس (روسلینی) فدا کرد تا تجربه ای متفاوت را در عالم بازیگری کسب کند.
  • هر انسانی در زندگیش کمتر صاحب فرصت و موقعیت های مناسب می شود و اگر از همین اندک فرصت ها نهایت استفاده را ببرد مطمئنا انسان موفقی است.
  • اینگرید نیز از آن دسته انسانهایی بود که از یکی از آن موقعیتها به خوبی استفاده کرد. او در زمانی که به تازگی وارد مدرسه هنرهای دراماتیک استکهلم شده بود به طور اتفاقی مورد پسند گوستاو مولاندر کارگردان سوئدی قرار گرفت. پس از بازی موفقیت آمیز در فیلم عروس راهبه ها مورد توجه و پسند تهیه کنندگان و کارگردانهای مختلفی قرار گرفت اما مدیر کالج با رفتن او شدیدا مخالفت کرد. در نهایت برگمن با فرصت طلبی بهترین تصمیم را گرفته و پس از ترک کالج قدم در راهی گذاشت که شاید هیچ یک از هم دوره هایش به نزدیکی آن هم نرسیدند.
  • برگمن زمانی وارد هالیوود شد که بسیاری از بزرگان عالم سینما اعم از بازیگر و تهیه کننده در آنجا مشغول به کار بودند. نظام حاکم بر آنجا نیز فقط بر پایه پول و سرمایه بود. فروش خوب یک فیلم تضمین کننده موفقیت کلیه عوامل آن بود. تهیه کنندگان برای رسیدن به فروش بیشتر از هیچ دروغ و افترا و عمل نادرستی ابا نمی کردند. در چنین جوی برگمن سعی کرد تا متفاوت بوده و صداقت و روراستی خود را حفظ کند. این طرز فکر و رفتار برای همه تهیه کنندگان عجیب و باور نکردنی بود. اما برگمن در کل دوران بازیگریش همیشه متانت و صداقتش را حفظ نمود واین نکته از جمله مثبت ترین خصوصیات برگمن بود.
  • هر کسی در جایگاه و موقعیت برگمن بود مطمئنا وقت و فرصتی برای بودن در خانه و در کنار خانواده پیدا نمی کرد. بسیاری از بازیگران بزرگ سینما بوده و هستند که از این نکته مستثنی نیستند. اما اینگرید با وجود فشار شدید کاری رابطه گرم و صمیمی در داخل خانواده ایجاد می کرد. طوری که پیا لیندستروم که دختر او از همسر اولش بود به واسطه حضور مادرش سالها در خانواده روسلینی و در کنار خواهران و برادر ناتنی اش بدون هیچ مشکلی زندگی می کرد. در حقیقت برگمن با وجود کار فراوان و حرفه وقتگیری که داشت از کوچکترین فرصتی برای حضور در جمع خانواده و ایجاد پیوند مستحکم بین اعضای آن کوتاهی نمی کرد. او حتی چندین پیشنهاد بزرگ را به خاطر خانواده اش رد کرد.
  • انسانهایی که دارای شخصیتی مثبت باشند همواره زبانزد هستند. به قولی اینگونه انسانها همیشه موج مثبت می دهند. اینگرید نیز با اخلاق خوب و مثبتی که داشت در نزد بسیاری از مردم چهره ای دوست داشتنی بود. فیزیک چهره و معصومیت و سادگی نهفته در آن نیز به این ویژگی برگمن جان می بخشید. با وجود رسوایی اخلاقی که برایش پیش آمد و حتی با وجودی که بسیاری از مردم آمریکا در ابتدا با او بد شدند اما پس از بازگشتش به آمریکا همه چیز به فراموشی سپرده شد. زیرا اینگرید برگمن شخصیتی مثبت و دوست داشتنی داشت. برگمن پس از بازی در نقش ژاندارک در اروپا و خصوصا در فرانسه محبوبیتی بسیار پیدا کرد بطوریکه حتی در برخی از نقاط فرانسه مردم او را هم تراز ژاندارک مقدس می دانند.
  • مقاومت و ایستادگی در برابر مشکلات از خصوصیات بارز و برجسته برگمن بود. به جرات می توان گفت هر کسی جای او بود و آن شرایط سخت گریبانگیرش می شد به راحتی زیر این همه فشار و انتقاد خرد می شد. اما برگمن شجاعانه در برابر این سختیها و مشکلات مقاومت کرده و با موفقیت از تمامی آنها سربلند گذر کرد. بانوی اول هالیوود به ناگاه و در عرض چند هفته توسط مطبوعات و رسانه ها مورد تهاجم موج سنگین انتقادات قرار گرفت اما او با صبر و شکیبایی در برابر این مشکلات مقاومت کرد و هفت سال بعد با سربلندی به آمریکا بازگشت.
  • برگمن شخصیتی شجاع داشت. او با شجاعت تمام به قلب مشکلات می زد و با شهامت حرفها و انتقادات خود را بیان می کرد. او حتی در اولین برخوردش با دیوید سلزنیک با شهامت و شجاعت، تمام آنچه را که در ذهن داشت مطرح کرد که همین گفتگو آغازی برای بی پروایی و شهامت برگمن درهالیوود بود.

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
گزیده فیلم شناسی


  • ▪ عروس راهبه ها (۱۹۳۴)
  • ▪ خانواده سوئدنهیلم (۱۹۳۵)
  • ▪ اینتر متزو- نسخه سوئدی (۱۹۳۶)
  • ▪ اینتر متزو- نسخه آمریکایی (۱۹۳۹)
  • ▪ شبهای ژوئن (۱۹۴۰)
  • ▪ چهار فرزند آدام هد (۱۹۴۱)
  • ▪ دکتر جکیل و مستر هاید (۱۹۴۱)
  • ▪ شورش در بهشت (۱۹۴۱)
  • ▪ کازابلانکا (۱۹۴۲)
  • ▪ زنگها برای که به صدا در می آیند (۱۹۴۳)
  • ▪ چراغ گاز (۱۹۴۴)
  • ▪ ناقوسهای سنت مری (۱۹۴۵)
  • ▪ ساراتوگا ترانک (۱۹۴۵)
  • ▪ طلسم شده (۱۹۴۵)
  • ▪ بدنام (۱۹۴۶)
  • ▪ طاق نصرت (۱۹۴۸)
  • ▪ ژاندارک (۱۹۴۹)
  • ▪ در برج جدی (۱۹۴۹)
  • ▪ استرومبولی (۱۹۵۰)
  • ▪ اروپای ۵۱ (۱۹۵۱)
  • ▪ سفر در ایتالیا (۱۹۵۳)
  • ▪ ما زنها (۱۹۵۳)
  • ▪ آناستازیا (۱۹۵۶)
  • ▪ النا و مردان (۱۹۵۶)
  • ▪ بی احتیاط (۱۹۵۸)
  • ▪ مهمانسرای ششمین خوشبختی (۱۹۵۸)
  • ▪ آیا برامس را دوست دارید (۱۹۶۱)
  • ▪ دیدار (۱۹۶۴)
  • ▪ رولز رویس زرد (۱۹۶۴)
  • ▪ گل کاکتوس (۱۹۶۹)
  • ▪ قدم زدن زیر باران بهاری (۱۹۷۰)
  • ▪ از میان پرونده های درهم و برهم خانم بازیل (۱۹۷۳)
  • ▪ قتل در قطار سریع السیر شرق (۱۹۷۴)
  • ▪ مسئله زمان (۱۹۷۶)
  • ▪ سونات پاییزی (۱۹۷۸)
  • ▪ زنی به نام گلدا (۱۹۸۲)

فیلم هایی که باعث شد اینگرید برگمن برنده یا نامزد دریافت جایزه اسکار شود عبارتند از:


  • ● نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن:
  • ▪ زنگها برای که به صدا در می آیند (۱۹۴۳)
  • ▪ ناقوسهای سنت مری (۱۹۴۵)
  • ▪ ژاندارک (۱۹۴۸)
  • ▪ سونات پاییزی (۱۹۷۸)
  • ● برنده اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن:
  • ▪ چراغ گاز (۱۹۴۴)
  • ▪ آناستازیا (۱۹۵۶)
  • ● برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن:
  • ▪ قتل در قطار سریع السیر شرق (۱۹۷۴)

عکس های Ingrid Bergman

پایان
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
5

Greta Garbo







Website

گرتا گاربو (به سوئدی: Greta Garbo) با نام کامل گرتا لوویسا گوستافسون (به سوئدی: Greta Lovisa Gustafsson) (زاده ۱۸ سپتامبر ۱۹۰۵ - درگذشته ۱۵ آوریل ۱۹۹۰) ستاره سرشناس سوئدی سینمای هالیوود بود.

گرتا گاربو سه بار نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن بود اما هیچوقت نتوانست جایزه اسکار را ببرد.در سال ۱۹۵۴ یک جایزه اسکار افتخاری به او دادند.او ۲ بار برای فیلم‌های کمیل ۱۹۳۶ و آنا کارنینا ۱۹۳۵ برنده جایزه بهترین بازیگر زن منتقدان فیلم نیویورک شد.

گرتا گاربو در سال ۱۹۹۹، توسط موسسه فیلم آمریکا در رتبه پنجمِ فهرست بزرگترین زن ستاره در تمام دوران هالیوود پس از کاترین هپبورن، بت دیویس، آدری هپبورن، و اینگرید برگمن انتخاب شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
دوران کودکی و جوانی


گاربو در سال ۱۹۱۷


گرتا لاویزا گوستافسون درتاریخ ۱۸ سپتامبر ۱۹۰۵ در استکهلم سوئد متولد شد.او سومین و کوچکترین فرزند خانواده خودش بود.مادر او آنا لاویزا(۱۸۷۲-۱۹۴۴) خانه دار بود که که بعدها در یک کارخانه مشغول به کار شد و پدر او کارل آلفرد گوستافسون (۱۸۷۱-۱۹۲۰) یک کارگر بود.

او دارای یک برادر بزرگتر به نام اسون آلفرد (۱۸۹۸-۱۹۶۷)، و یک خواهر بزرگتر به نام آلوا ماریا (۱۹۰۳-۱۹۲۶) بود.

خانواده گرتا بسیار فقیر بودند و دوران کودکی بسیار سختی را گذراند.او در دوران کودکی یک بپه خیالباف و خجالتی بود.او در مدرسه منفور همکلاسی های خود بود و به تنهایی بازی می کرد.




گاربو در سال ۱۹۲۰


در زمستان سال ۱۹۱۹ آنفلوانزای اسپانیایی در سراسر استکهلم گسترش پیدا کرد.، پدر گاربو نیز به آنفلوانزای اسپانیایی مبتلا شد، در نهایت کار خود را از دست داد. پدر گاربو خانه نشین شد و او هر هفته پدرش را برای درمان به بیمارستان می برد. پدر او در سال ۱۹۲۰ فوت کرد زمانی که گرتا ۱۴ ساله بود.




بنای یادبود گرتا گاربو در خانه ای که در ان به دنیا آمد
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
فعالیت حرفه ای



گاربو در فیلم آنا کریستی (۱۹۳۰)


او به سينما علاقه داشت و با آن که بضاعتي براي رفتن به سينما يا تئاتر نداشت به صورت خودآموخته در خيابان دوستانش را کارگرداني مي کرد و نمايش هايي را که زاده ذهن خلاقش بودند با بازي همسايه ها و دوستانش اجرا مي کرد. در همان زمان، او به کار در يک مغازه مشغول شد و چند عکاس تبليغاتي که او را ديده بودند از وي دعوت کردند تا به عنوان مدل تبليغاتي يک کارخانه کلاه سازي با آن ها به همکاري بپردازد. گرتا در قبال دريافت مبلغي ناچيز مدل تبليغات کلاه شد و به چهره اي آشنا براي دوستداران مد بدل گرديد. در سال ۱۹۲۲، گرتاي ۱۷ ساله، توسط کارگردان اريک آرتور پتسچلر به بازي در فيلم کوتاه «پيتر در دام» دعوت شد. گرتا که توانسته بود با درس خواندن در خانه و بدون رفتن به دبيرستان مدرک ديپلمش را دريافت کند، با کمک پتسچلر توانست در کالج سلطنتي تئاتر استکهلم پذيرفته شده و در آن مدرسه به تحصيل آکادميک بازيگري بپردازد. گرتا تا سال ۱۹۲۴ در اين مدرسه به تحصيل پرداخت و پس از فارغ التحصيلي توسط موريس استيلر کارگردان مشهور آن زمان به بازي در فيلم «حماسه گوستا برلينگ» دعوت شد. او در اين فيلم همبازي ستاره سينماي سوئد، لارس هانسون بود و اين فيلم موفق و حضور در کنار يک ستاره، گرتا را يک شبه به شهرت رساند. در سال ۱۹۲۵، گرتا توسط استيلر به کارگردان مشهور اتريشي ويلهم پابست معرفي شد تا بازيگر اصلي فيلم او «خيابان اندوه» باشد. فيلم در آلمان و ديگر کشورهاي اروپايي بسيار ديده شد و گرتا به ستاره اي مشهور در اروپا بدل شد.

ويکتور شوستروم، کارگردان مشهور سوئدي از دوستان نزديک استيلر بود. او که در آمريکا با کمپاني هاي بزرگ در ارتباط بود، موجبات ملاقات لوئيس بي مه ير، رئيس کمپاني «مترو گلدين مه ير» را با استيلر فراهم آورد. شوستروم، فيلم «حماسه گوستا برلينگ» را ديد و تصميم گرفت که با استيلر قرارداد ببندد اما يکي از شروط اصلي کارگردان سوئدي حضور گرتا گاربو در فيلم هايش بود. اين درخواست ابتدا از سوي مه ير پذيرفته نشد اما پس از چند بار تماشاي «حماسه گوستا برلينگ» اين تهيه کننده بزرگ تحت تأثير گاربو قرار گرفت و پذيرفت که ريسک حضور او در فيلم هاي آمريکايي را به جان بخرد.

اين گونه بود که در پاييز ۱۹۲۵، استيلر و گاربو به نيويورک آمدند. گاربو اصلاً انگليسي بلد نبود و اين امر نگراني استيلر را تشديد مي کرد. هفته بعد آن ها به لوس آنجلس و ملاقات با مه ير دعوت شدند. مه ير از گرتا خواست که وزن کم کند و او را به دندانپزشکي حاذق معرفي کرد تا دندان هاي خراب او را مرتب کند و مهمتر از همه فراگيري انگليسي بود تا ستاره سوئدي بتواند از فرمان کارگردانان هاليوودي پيروي کند. علاوه بر فيلم هايي که قرار بود او با استيلر کار کند، مه ير از او دعوت کرد تا در فيلم «سيل» به کارگرداني مونتا بل بازي کند. فيلم فروش قابل توجهي نکرد و بازي گاربو با انتقادات فراواني رو به رو شد اما در همان سال، او در فيلمي ديگر به نام «وسوسه گر» نيز در کنار آنتونيو مورنو ستاره سرشناس سينماي صامت هاليوود به ايفاي نقش پرداخت. کارگرداني فيلم به استيلر سپرده شد اما او که در زبان انگليسي مشکل داشت نتوانست از عهده هدايت عوامل پشت صحنه به خوبي برآيد و با مورنو نيز دچار مشکلات جدي شد که دعواهاي ميان آن دو سرانجام موجب اخراج استيلر و جايگزيني کارگرداني ديگر به نام فرد نيبلو در پروژه شد. اين فيلم موفقيت بسياري را در گيشه به دست آورد و گاربو در هاليوود هم به يک ستاره تبديل شد.

در آخرين سال هاي سينماي صامت، گرتا در 8 فيلم صامت ديگر هم بازي کرد که مشهورترين آن ها «زن ماجراهاي عاشقانه» به کارگرداني کلارينس براون بود. فيلم اولين فيلم گرتا بود که نامزد جايزه اسکار گرديد و نقدهاي نسبتاً خوبي را از سوي منتقدين دريافت نمود. اما آخرين فيلم صامت گرتا گاربو با نام «بوسه» (۱۹۲۹) را شايد بتوان موفق ترين اين فيلم ها به لحاظ تجاري دانست زيرا گرتا پس از بازي در آن عنوان پولسازترين بازيگر زن هاليوود را کسب کرد.

با ناطق شدن سينما، بسياري از بازيگران دوران صامت ناچار به کناره گيري شدند. با توجه به اين که گرتا سوئدي بود و انگليسي را با لهجه صحبت مي کرد احتمال برکناري و فراموش شدن او نيز کم نبود، اما توفيق فيلم هاي آخر او و بازي هاي درخشاني که در آثار صامت ارائه داده بود، رفتن گاربو را تقريباً محال مي کرد.

اولين فيلم دوران ناطق گرتا، «آنا کريستي» بود که جمله تبليغاتي آن، اين بود:«گاربو حرف مي زند!» همين يک جمله کافي بود تا هواداران گرتا پشت درهاي سينما صف بکشند تا صداي اسطوره سوئدي را بشنوند. آن ها شيوه صحبت کردن گاربو را که با ديگر بازيگران آن زمان فرق داشت پسنديدند و فيلم «آنا کريستي» نه تنها در گيشه با موفقيت بسياري همراه شد بلکه گرتا براي اولين بار نامزد دريافت اسکار هم شد. در همان سال او در فيلم ديگري نيز خوش درخشيد. فيلم «عاشقانه» نام داشت و گرتا براي اين فيلم هم نامزد جايزه اسکار شد. از ديگر فيلم هاي موفق ستاره سوئدي در آن سال، «الهام» و «سوزان لنوکس: ظهور و سقوط» بودند.

در سال ۱۹۳۱، گرتا در فيلم «ماتاهاري» نقش يک جاسوسه آلماني را بازي کرد که از آن به عنوان به يادماندني ترين نقش گاربو و يکي از شخصيت هاي ماندگار تاريخ سينما ياد مي شود.

در سال ۱۹۳۲، او در فيلمي پرستاره به نام «گراند هتل» ظاهر شد که خود آن را يکي از فيلمهاي محبوبش مي دانست. پيشنهادات سينمايي گاربوي جوان گاه آن قدر زياد مي شدند که ناچار به رد تعدادي از آن ها مي شد. او آن قدر پرکار بود که حتي نمي توانست بر زندگي شخصي اش تمرکز کند و حتي در اوقات فراغت ناچار به پاسخ دادن به نامه هاي طرفدارانش بود. بسياري از سينماگران بين المللي و بالاخص اروپايي خواستار بازگشت گاربو به اروپا و حضورش در آثار خود بودند اما گرتا به سبب مشغوليتش در هاليوود فرصتي براي سفر به اروپا نداشت و معمولاً از آن ها عذرخواهي مي کرد.

در سال ۱۹۳۳، گرتا در يکي ديگر از فيلم هاي مشهورش يعني «ملکه کريستينا» در نقش پرنسس سوئدي کريستينا جلوي دوربين رفت. کارگردان فيلم روبر ماموليان بود و فيلم در سال ۱۹۳۴ نامزد جايزه بهترين فيلم جشنواره ونيز شد که جايزه به آن تعلق نگرفت. دستمزد گاربو رو به افزايش بود. فروش فيلم هايش توقع او را بالا مي برد و دستمزد وي براي هر فيلم رقمي مابين 250 هزار تا 350 هزار دلار بود که چيزي معادل (۴ يا ۵ ميليون دلار) امروزي است. در آن سال ها طبق رسمي مرسوم آن سال ها دستمزد بازيگران مرد همواره بيش از بازيگران زن بود و گاربو تنها ستاره زني بود که دستمزدش با ستارگان مرد آن روزها يکسان بود. بدين جهت او را گرانقيمت ترين ستاره سال هاي ابتدايي دهه ۱۹۳۰ آمريکا مي دانند.

در سال ۱۹۳۵، او پيشنهاد بازي در فيلم «پيروزي تاريک» محصول کمپاني «اوسلزنيک» را رد کرد تا در درام ديگري از «متروگلدين مه ير» به نام «آناکارنينا» بازي کند. حضور در «آناکارنينا» براي خود گاربو نيز بسيار جذاب بود زيرا او اين کتاب تولستوي را مي ستود. نقش آفريني وي در فيلم بسيار قوي بود و او جايزه انجمن منتقدان نيويورک را بخاطرش بدست آورد، ضمن آن که «آناکارنينا» پرفروش ترين فيلم گاربو در سال هاي بازيگري اش شد. علي رغم تمام تعريفهايي که از بازي اين بازيگر مي شد، آکادمي وي را حتي نامزد جايزه اسکار نکرد.

اما در سال ۱۹۳۶، گرتا، در فيلم «کاميل» که يک درام عاشقانه بود در کنار رابرت تيلور و ليونل باريمور به ايفاي نقش پرداخت. «کاميل» درامي تراژيک بود و مرگ گاربو در پايان فيلم بسياري از طرفدارانش را در سالن هاي سينما به گريه انداخت! او مجدداً جايزه منتقدان نيويورک را بدست آورد و يک نامزدي جايزه اسکار در سال ۱۹۳۷ که باز هم جايزه به او تعلق نگرفت. از ديد بسياري از منتقدان «کاميل» تأثيرگذارترين فيلم گرتا در طول دوران بازيگري اش بوده است. در سال ۱۹۳۷، او در «فتح» بازي کرد و نقش ماري والواسکا معشوقه ناپلئون به او محول شد. با وجود مخارج سرسام آور، فيلم موفقيتي را در گيشه بدست نياورد و تنها توفيقش چند نامزدي جايزه اسکار بود که نام گاربو در ميان نامزدها قرار نداشت. «نيونچکا» به کارگرداني ارنست لوبيچ فيلم بعدي گاربو بود، يک کمدي که دغدغه آن روز جامعه يعني جنگ جهاني را دستمايه قرار داده بود. فيلم در نوامبر ۱۹۳۹ اکران شد و به فروش قابل توجهي در آمريکا دست يافت. گاربو براي اين فيلم هم نامزد جايزه اسکار شد. نکته جالب در رابطه با «نينوچکا» جمله تبليغاتي آن بود:«گاربو مي خندد!» اين جمله به اين دليل بسيار به يادماندني شد که دست روي کليدي ترين خصلت گاربو گذاشته بود. گاربو در هيچ فيلمي نمي خنديد. او حتي در مراسم اسکار و روي فرش قرمز هم نمي خنديد. سردي چهره و نگاه غمناک او از خصيصه هاي اصلي وي بودند که او را از ديگر ستارگان آن روزهاي سينما هم چون کاترين هپبورن و کارول لومبارد متمايز مي کرد. همين خصلت بود که عنوان «ملکه غمگين سينما» را به گرتا بخشيد و اين لقب تا پايان عمر با او همراه بود.

موفقيت فيلم کمدي «نينوچکا» متروگلدين را ترغيب به ساخت يک کمدي ديگر با حضور گاربوي ۳۶ ساله کرد. اين فيلم «زن دوچهره» به کارگرداني جورج کوکور بود. فيلم علي رغم توفقيش در گيشه با انتقاد شديد منتقدين رو به رو شد و فروش آن در اروپا نيز چندان چشمگير نبود. اين اولين باري بود که گاربو شکست را اين چنين واضح احساس مي کرد. متروگلدين مه ير که از اين شکست نااميد نشده بود براي بازي در فيلم «زني از ليننگراد» باز ديگر با او قرارداد بست اما پيشرفت جنگ جهاني و بحراني که در کشورهاي اروپايي پيش آمده بود ساخت فيلم را منتفي کرد. گاربو با آن که پيشنهادهايي دريافت مي نمود اما ترجيح مي داد تا پايان جنگ در هيچ فيلمي بازي نکند و منتظر پيشنهادات خوب بماند. اين اتفاق او را به مرور از سينما دور کرد و با پايان جنگ اين خود او بود که ديگر ميلي به حضور در سينما نداشت.

مدير برنامه و دوست صميمي او سالکا ويرتل معتقد بود که گرتا از بالا رفتن سنش هراس دارد و دوست ندارد با ظاهري شکسته تر از سال هاي جواني جلوي دوربين ظاهر شود، عده اي هم شکست آخرين فيلم او را اصلي ترين عامل فرار گاربو از بازيگري مي دانستند؛ به عبارتي او دلش نمي خواست يک بار ديگر شکست را تجربه کند و ترجيح مي داد سينما را با خاطرات خوب سال هاي درخششش در ياد طرفدارانش ثبت نمايد. خود گاربو نيز مدعي بود که از هاليوود و جنجال هاي آن خسته شده و مي خواهد زندگي شخصي اش را داشته باشد و در سال هاي ميانسالي آرامش را تجربه کند. با اين حال قلب او با بازيگري بود.

او بارها وسوسه شد که به سينما بازگردد. در سال ۱۹۴۸ با والتر واگنر تهيه کننده فيلم «ملکه کريستينا» قرارداد بازي در يک فيلم جديد را بست که با تعويض تهيه کننده حضور وي نيز در فيلم منتفي شد، هم چنين در سال ۱۹۴۹ به رم دعوت شد تا براي بازي در چند پروژه ايتاليايي وارد مذاکره شود که به سبب دستمزد پيشنهادي بسيار اندک، اين پروژه ها را نيز قبول نکرد. در سال ۱۹۵۰ بازي در فيلم «سانست بولوار» به وي پيشنهاد شد که او علاقه اي به نقش پيدا نکرد و بازي در آن را نپذيرفت. در اين ميان تهيه کنندگان سوئدي هم دست از تلاش نکشيدند و با پيشنهاداتي وسوسه کننده به سراغ او آمدند اما گرتاي چهل و چند ساله هيچ يک از اين پيشنهادات را نپذيرفت. انتظار همواره با او ماند و او تا ۴۱ سال بعد هرگز جلوي دوربين نرفت.


در سال ۱۹۹۰ و چند ماه پيش از مرگش، گرتا جلوي دوربين فيلمي مستند به کارگرداني لئونارد مالتين و ژان بسينگر رفت تا تصوير او به عنوان يکي از ستارگان تاريخ سينما ثبت شود. اولين تاريخ پخش اين مستند سال ۲۰۰۵ بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
فیلم شناسی










این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
صفحه  صفحه 58 از 78:  « پیشین  1  ...  57  58  59  ...  77  78  پسین » 
تالار تخصصی سینما و موسیقی

Hollywood | هالیوود

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA